گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
سورهي یوسف [ 12



اشاره
29- 479 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -قرآن- 1 - 275 -قرآن- 383 - 180 -قرآن- 238 - -قرآن- 148
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 1 تا 21
37 الر تِلکَ آیات الکِتاب المُبِین [ 1] إِنّا - 479 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 275 -قرآن- 383 - 180 -قرآن- 238 - -قرآن- 148
أَنزَلناه قُرآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ [ 2] نَحن نَقُصُّ عَلَیکَ أَحسَنَ القَ َ صص بِما أَوحَینا إِلَیکَ هذَا القُرآنَ وَ إِن کُنتَ مِن قَبلِه لَمِنَ الغافِلِینَ
381 قالَ یا بُنَی لا - 3] إِذ قالَ یُوسُف لِأَبِیه یا أَبَت إِنِّی رَأَیت أَحَ دَ عَشَرَ کَوکَباً وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ رَأَیتُهُم لِی ساجِ دِینَ [ 4] -قرآن- 1 ]
تَقصُص رُؤیاكَ عَلی إِخوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیداً إِن الشَّیطانَ لِلإِنسان عَدُوٌّ مُبِین [ 5] وَ کَ ذلِکَ یَجتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِن تَأوِیلِ
الَأحادِیث وَ یُتِمُّ نِعمَتَه عَلَیکَ وَ عَلی آلِ یَعقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیکَ مِن قَبل إِبراهِیمَ وَ إِسحاقَ إِن رَبَّکَ عَلِیم حَکِیم [ 6] لَقَد کانَ
فِی یُوسُفَ وَ إِخوَتِه آیات لِلسّائِلِینَ [ 7] إِذ قالُوا لَیُوسُف وَ أَخُوه أَحَبُّ إِلی أَبِینا مِنّا وَ نَحن عُصبَۀٌ إِن أَبانا لَفِی ضَ لال مُبِین [ 8] اقتُلُوا
680 قالَ قائِل مِنهُم لا تَقتُلُوا یُوسُفَ وَ - یُوسُفَ أَوِ اطرَحُوه أَرضاً یَخل لَکُم وَجه أَبِیکُم وَ تَکُونُوا مِن بَعدِه قَوماً صالِحِینَ [ 9] -قرآن- 1
أَلقُوه فِی غَیابَت الجُب یَلتَقِطه بَعض السَّیّارَةِ إِن کُنتُم فاعِلِینَ [ 10 ] قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأمَنّا عَلی یُوسُفَ وَ إِنّا لَه لَناصِحُونَ [ 11 ] أَرسِلهُ
مَعَنا غَداً یَرتَع وَ یَلعَب وَ إِنّا لَه لَحافِظُونَ [ 12 ] قالَ إِنِّی لَیَحزُنُنِی أَن تَذهَبُوا بِه وَ أَخاف أَن یَأکُلَه الذِّئب وَ أَنتُم عَنه غافِلُونَ [ 13 ] قالُوا لَئِن
504 فَلَمّا ذَهَبُوا بِه وَ أَجمَعُوا أَن یَجعَلُوه فِی غَیابَت الجُب وَ أَوحَینا إِلَیهِ - أَکَلَه الذِّئب وَ نَحن عُصبَۀٌ إِنّا إِذاً لَخاسِرُونَ [ 14 ] -قرآن- 1
لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمرِهِم هذا وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 15 ] وَ جاؤُ أَباهُم عِشاءً یَبکُونَ [ 16 ] قالُوا یا أَبانا إِنّا ذَهَبنا نَستَبِق وَ تَرَکنا یُوسُفَ عِندَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ
الذِّئب وَ ما أَنتَ بِمُؤمِن لَنا وَ لَو کُنّا صادِقِینَ [ 17 ] وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِه بِدَم کَ ذِب قالَ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیل وَ اللّهُ
المُستَعان عَلی ما تَصِفُونَ [ 18 ] وَ جاءَت سَیّارَةٌ فَأَرسَلُوا وارِدَهُم فَأَدلی دَلوَه قالَ یا بُشري هذا غُلام وَ أَسَرُّوه بِضاعَۀً وَ اللّه عَلِیم بِما
665 وَ شَرَوه بِثَمَن بَخس دَراهِمَ مَعدُودَةٍ وَ کانُوا فِیه مِنَ الزّاهِدِینَ [ 20 ] وَ قالَ الَّذِي اشتَراه مِن مِصرَ لامرَأَتِهِ - یَعمَلُونَ [ 19 ] -قرآن- 1
أَکرِمِی مَثواه عَسی أَن یَنفَعَنا أَو نَتَّخِ ذَه وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی الَأرض وَ لِنُعَلِّمَه مِن تَأوِیل الَأحادِیث وَ اللّه غالِب عَلی أَمرِه وَ
382 [ صفحه 157 ] معنی لغات: اذ- در زمان سابق، رؤیا- آنچه آدمی بخواب میبیند، - لکِن أَکثَرَ النّاس لا یَعلَمُونَ [ 21 ] -قرآن- 1
یکیدوا- از مصدر کید بمعنی حیله و چارهگري، عصبه- دستهاي از اسب یا پرنده با مرد که از ده تا چهل باشد، جب-ّ چاه، سیّاره-
صفحه 77 از 240
از مصدر سیر بمعنی راه پیمودن، مقصود عدّهي مسافر و راهپیما است، یلتقط- از مصدر التقاط به- معنی برچیدن و از زمین بیرنج و
زحمت برداشتن، یرتع- از مصدر رتع بفتح راء و سکون تاء بمعنی در آسایش و خوشی گذراندن که همه چیز فراهم باشد، سوّلت-
اغواء کرد و کاریرا در نظر کسی آراسته کرد و جلوه داد تا آنرا انجام دهد، وارد- [ صفحه 158 ] پیشقدم کاروان در راه براي پیدا
کردن آب و باصطلاح جلودار، ادلی دلوه- آویزان بچاه کردن و پائین چاه کرد دولش را، مثوي- جایگاه اقامت. ترجمه: بنام خداي
بخشنده بهمگان، مهربان بمؤمنان، از حروف الف لام راء همین آیات کتاب آشکار است 2 که آن را بزبان عربی [خود شما مردم]
بصورت قرآن فرو فرستادیم تا شاید [با خرد خود در آن] بیندیشید [و پند بگیرید]، 3 اي محمّد ما بهترین داستانها را با قرآن که در
دلت میآوریم براي تو میسرائیم و البتّه که تو زین پیش، از آن بیخبر بودي، 4 [اکنون بیاد بیار] روزگاري یوسف با پدر گفت: بابا
من بخواب دیدم: یازده ستاره و ماه و خورشید مرا سجده میکنند، 5 یعقوب گفت: پسرم خواب خود با برادران مگو که در کار تو
بچارهگري خیزند که دیو دشمن نمودار آدمی است، 6 و چنین [که بخواب دیدي] پروردگارت تو را برمیگزیند و درستی همه
سرگذشتها و خوابها بتو میآموزد و ز هر برخورداري سرشارت کند و هم فرزندان یعقوب را چنانکه براي پدران تو ابراهیم و اسحاق
زین پیش بانجام رساند چه البتّه پروردگارت داناي درست کار بود، 7 و همانا در سرگذشت یوسف و برادرانش نشانههاي رهبري و
پند است براي آنها که میپرسند [و به- جستجوي پند و اندرز بوند] 8 چه [برادران او با یکدگر] گفتند: یوسف و برادر [از یک
مادر] او بچشم پدر ما زما ارزندهتر است با اینکه ما گروهی بهم پیوستهایم و البته آشکار است که پدر ما راه خود گم کرده است [و
نادرست میاندیشد] 9 ما یوسف را میکشیم و یا بجائی دور بریم که ما بمانیم و پدر، و زان پس مردمی درستکار میشویم 10
یکی زان میان گفت: یوسف را نکشید و اگر خواهید کاري کنید او را بچاهی اندازید که رهگذري او را برآورد، [وز آن پس] با
پدر گفتند 11 چرا یوسف را بما نمیسپاري با آنکه ما خوبی او را بخواهیم! 12 بامدادان او را با ما روانه کن که سرگرم باشد و
گردش کند و ما نگهبان او هستیم 13 یعقوب گفت: مرا اندوهناك کند که شما او را ببرید شاید از او بیخبر شوید و گرگش
بخورد آنها گفتند 14 چگونه او را گرگ خورد که ما دستهاي با یکدیگریم و چه زیان بزرگ [که بجلومان گرگ برادرمان [
صفحه 159 ] خورد] 15 و چو او را بردند و سخن یکی کردند و بچاهش افکندند در دل او آوردیم که [زود باشد] تو آنان را باین
کارشان آگاه کنی و خود ندانند [که باشی وز کجا خبر داري]، 16 شبانه گریان پیش پدر آمدند که اي بابا 17 ما بمسابقه [ي تیر-
اندازي و دو] رفتیم و یوسف را با کالاي خود گذاردیم و گرگ او را بخورد و تو سخن ما نپذیري هر چند که راست گوئیم، 18 و
پیراهن آلوده بخون دروغین یوسف [گواه گفتار خود] آوردند، یعقوب گفت: نه، که بدخواهیتان شما را وادار بکاري کرده است
و چه خوب است که [مرا] شکیبائی باشد و خدا یاوري کند بآنچه شما مینمائید 19 [یوسف بچاه بود که] کاروانی آمد و جلودار
خود بجستجوي آب فرستاد و او دلو خود درون چاه کرد، [یوسف بآن آویخت و ز چاه برآمد و آن مرد] گفت: چه خوش خبري
که اینکه پسري است [و غلامی گرانبها] و او را از مردم نهان داشتند که اینکه کالاي بازرگانی ما بود [و براي بردگی بفروش
درآوردند] و خداي داناي کار آنها بود، 20 و او را ببهاي اندك چند درمی بفروختند، چه دل بدو نداشتند [که چهرهي بردگان
نداشت و یا کودك ناتوان بود] 21 و آنکه بمصر او را خرید، [بخانه برد و] با همسر خود گفت: اینکه زر خرید را نکودار که شاید
سودي از اینکه بما رسد و یا بجاي فرزند ما شود، و به اینکه گونه [که او را از چاه برآوردیم] در آن سرزمین توانائیش دادیم و
معنی حدیث با آموختیم [که هر سرگذشتی بخواب دیده را بدرستی بدانست که سر انجام آن چه باشد] و البتّه خدا بر کار خود
چیره است [و کسی سرنوشت او دگرگون نکند] ولی بیشتر مردم اینکه ندانند. سخن مفسّرین: تبیان: بگفتهي مجاهد و قتاده اینکه
سوره مکّی است و باتفاق عدد آیاتش صد و یازده است. مجمع: إبن عبّاس گفته است سه آیت اوّل اینکه سوره بمدینه نازل شده
1 غزّالی در تفسیر « الر » 156- و بقیّه بمکّه نازل شده است. -قرآن- 108 «ٌ لَقَد کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخوَتِه آیات » است و هم اینکه آیه
که مجموع آن « ربوبیّتی » و راء « لی » و لام « انا » 6 الف اشاره به - سورهي یوسف: گویا با اینکه حروف گفته شده است: -قرآن- 1
صفحه 78 از 240
بمنزلهي سوگندي است [ صفحه 160 ] باین بیان: سوگند یاد شده است بوحدانیت و صفات و ربوبیّت. تبیان: بهتر اینکه است که
1 بگفتهي تبیان و امام فخر حروف اوّل نام سوره است معنی جمله اینکه «ِ تِلکَ آیات الکِتاب المُبِین » . اینکه حروف اسم سوره باشد
چند وجه گفتهاند: 1- اشاره است « تِلکَ » 37 مجمع: در مقصود از - است: سورهي یوسف اینکه آیات کتاب مبین است. -قرآن- 1
بمطالبی که انتظار میرود بدنباله کلام برسد، 2- اشاره بسورهي یوسف است یعنی اینکه سوره آیات کتاب است، 3- زجّاج گفته
نَقُصُّ عَلَیکَ أَحسَنَ » 31- است اشاره بوعدهي در تورات که آنچه در تورات بشما وعده کردهایم همین آیات است. -قرآن- 23
3 مجمع: یعنی بهتر بیان را براي تو روشن میکنیم، و جهت اینکه قرآن توصیف باحسن القصص شده است بقول بعضی «ِ القَصَص
براي اینکه است که در نهایت فصاحت است با الفاظ عذب و گوارا و معانی پسند و دلچسب و همشکلی و تشابه اواخر آیات و
جملهها، و بعضی گفتهاند: براي اینکه شامل اخبار گذشته و آینده و دیگر احتیاجات مردم است با حسن نظم و ترتیب و عذوبت
39 و بعضی گفتهاند: مقصود سورهي یوسف است براي اینکه فواید و نکتههاي بیشتر دارد و هم دنبالهي قصه بیش - الفاظ. -قرآن- 1
از ذکر قصص قرآن است. فخر: چون قصص بمعنی گفتن متوالی و دنبال یکدگر است، پس ممکن است اینکه جمله بمعنی بهتر
یا أَبَتِ » . گفتار و سخن خوب باشد، و ممکن است بمعنی بهترین منقولات و مطالب باشد که در آن تاریخ است و عبرت و حکمت
با هاي ساکن قرائت « ابه » بفتح خوانده و دیگران با کسر تاء و إبن کثیر «ِ أَبَت » 4 مجمع: ابو جعفر و إبن عامر « إِنِّی رَأَیت أَحَدَ عَشَرَ
نقل شده است، و قرائت عمومی با فتح عین است، وهب بن « عشر » کرده است، و از ابو جعفر و نافع و طلحه بن سلیمان سکون عین
منبّه گفته است: یوسف هفت ساله بود که بخواب دید یازده چوبدستی بر شکل دائره بزمین استوار شده است و ناگاه یک عصاي
[ 85 [ صفحه 161 - 44 -قرآن- 76 - کوچک همهي آنها را از جاي خود کند و بر آنها چیره شد، او اینکه را بپدر نقل کرد، -قرآن- 1
پدرش گفت: مواظب باش برادرانت از اینکه خواب خبردار نشوند، و چون دوازده ساله شد خواب یازده ستاره و ماه و خورشید
دید، و بگفتهي إبن عبّاس و بیشتر مفسّرین از اینکه خواب تا آن روز که یعقوب و فرزندانش بمصر نزد یوسف رفتند چهل سال
فاصله شد. و حسن بصري گفته است: هشتاد سال فاصله شد. فخر: خوابهاي خوب بگفتهي علماء اثر و تعبیرش دیر نمایان میشود، و
خوابهاي بد زود، جهتش اینکه است که رحمت حق مقتضی است که چون شرّي و پیش آمد بدي نزدیک شد، آن را اعلام کنند تا
مدّتی در اندوه و اندیشهي آن نباشند ولی در پیش آمد خوب اگر بفاصلهي زیاد از هنگام نموداري اعلام شود انتظار سرور بیشتر و
سخنی دارد که ما اینگونه ترجمه و « لَقَد جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیمَ بِالبُشري- الخ » بهتر خواهد بود. تأویلات کاشانی: در آیت 69 هود
توضیح میکنیم: باید دانست: فیلسوفان دین- دار چند نامگذاري دارند که باید آنها را بدانیم تا مطلب روشن شود: 1- عالم لاهوت،
یعنی یکتائی آفریدگار که بهیچ روي اندیشه را در آن راه نیست، 2- عالم جبروت یعنی نخستین آفریده که نه ماده و نه زمان در
پدیداري آن بوده است و آن را عالم عقول نیز مینامند و میگویند بپیغمبر [ص] یا امام [ع] فرمود: اوّل چیزي که خدا آفرید عقل
بود و از آن روي عالم عقول بصیغهي جم گویند: گویند که چند درجه براي آنها پنداشتهاند و هر کدام واسطهي پدیداري یک
دسته از موجودات هستند، 3- عالم ملکوت، که زمان در پدیداري آن نبوده ولی بوسیلهي عقول پدیدار شده اند و آنها را نفوس
مدبّرهي سماوي و ارواح مقدّسهي فلکی مینامند چون میگویند آنها داراي روان و قدرت هستند بر پدیداري موجودات پائینتر از
خود، 4- عالم ناسوت یعنی جهان ناپایدار که از ماده و در یک زمانی پیدا شدهاند که بوسیلهي موجودات ملکوتی و پس از آنها
80 پس از اینکه مقدّمه میگوئیم: روان آدمی با نفس ناطقه از یک سوي وابسته به- عالم جبروت است که - بوده است. -قرآن- 37
روشنی و دانش از آن فرا میگیرد و از دگر سوي وابستهي عالم [ صفحه 162 ] ملکوت است که نیروي بدنی و جنبش او از آنجا
است و اینکه رابطه باندازهي ظرفیّت اشخاص است که تا چه درجه شایستهي دریافت فضیلت از آن عوالم باشد چنانکه اینکه آیه 8
اشاره باین دو رابطه است و نیز براي روان آدمی یک جایگاه اصلی است که رو بسوي عالم « وَ جاءَت کُلُّ نَفس مَعَها سائِق وَ شَ هِیدٌ »
لاهوت شود بشرط آنکه خود را آلودهي پلیدیهاي مادي نکند و خاصیت عقلانی و بینیازي از مادیات براي خود فراهم نماید
صفحه 79 از 240
چنانکه نقل از پیغمبر [ص] است ارواح شهداء در قندیل هاي ساخته از نور آویخته بزیر عرشند و مقصود وابستگی ارواح وارستگان
میباشد بعالم لاهوت. پس اگر آدمی با اندیشهي راست و درست دل بعالم بالا بندد و خود را از اینکه رنگ آمیزیهاي زندگی
برهاند از آن سوي باو کومک میشود و چیزهائی درك میکند که دگر آدمیان را فراهم نمیشود و کارهائی تواند انجام دهد که
دیگران نمیتوانند. ولی اینکه گونه نفوس نمیتواند همیشه روي بسوي عالم بالا باشد و از جبروت و ملکوت استمداد کند چون تا
در بند زندگی است گرفتار نیازمندیهاي آن است و هرگاه که خود را از خواص و گرفتاریهاي مادي منصرف کرد و بعالم اصلی
1- حقیقتی از حقایق عالم و حادثهاي از حوادث غیبی 254- خود متوجّه شد سه حالت و مزیّت براي او متصوّر است: -قرآن- 203
جهان براي او مکشوف میشود یا بوسیلهي نمودار شدن صورت آن در نفس و روان که وحی و الهام نامیدهاند، و یا باحساس صوت
و آواز مناسب با آن حقیقت غیبی که بنام هتاف و انهاء مشهور است و یا نوشتهاي در جلو چشم نمودار میشود، و اینکه وسائل
مختلف بواسطهي اختلاف عوارض و احوال نفسانی است و چگونگی صفاي لوح ضمیر است که بتواند از راه دل یا گوش و یا
چشم بعالم حقیقت متوجّه و مربوط شود و دریابد. 2- صورتی از حقایق در جلو چشم مجسّم میشود بیکی از دو طریق: اوّل- از راه
ایجاد متخیّله که چون نفسی بواسطهي کمال قدرت و ثبات مستقرّ در عوالم حقیقت شد، نیروي متخیّلهي او از آن حقایق غیبی
[ صورتی راست و درست ایجاد میکند که خود آنرا در جلو چشم میبیند. دوّم- از راه انعکاس خیال با اینکه مقدّمه [ صفحه 163
که چون براي پیدایش انواع موجودات از حقایق عالم الهی که ماده و زمان در آن متصوّر نیست بایستی صورتهائی کلّی مانند
صورتهاي متخیّلهي انسانی در جائی که متخیّلۀ الکل است منعکس و نمودار شود تا بتدریج بشکل فرد مادي موجود شود. از اینکه
جهت میگویند: آسمان بالاي سر ما متخیّلهي جهان است که صورت آفریده ها در آن متمرکز است و از آنجا بصورتهاي فردي
مادّي موجود میشود. پس از اینکه مقدّمه میگوئیم: بعضی از نفوس بشري بواسطهي کمال صفا و ارتباط بعالم حقیقت ممکن
است مانند آئینه در جلو متخیّلهي جهان قرار گیرد و صورتی از آن واقعیّات در نیروي خیال و متخیّلهي او منعکس شود که عین
حقیقت است مثل خوابهاي راست و درست که آنها را رؤیاي صادقه مینامند و قسمتی است شبیه وحی و الهام که تفاوتشان باین
است که یک فرد لایق در بیداري با اراده خود را از توجّه و اشتغال بخواص حیاتی برکنار میکند و بآسودگی بعالم لاهوت خود
مربوط می- شود و بمشاهده و کشف حقایق میپردازد، ولی در خواب بموجب طبیعت و بی- اختیار رابطهي سابق الذّکر یعنی
برابري آئینه خیال با متخیّلهي جهانی برقرار میشود و در خواب حقایق را میبیند که محتاج بتعبیر نیست مثل خواب پیغمبر که در
تا آخر و مدّت ششماه پیش از وصول بمقام نبوّت « لَقَد صَدَقَ اللّه رَسُولَه الرُّؤیا بِالحَق لَتَدخُلُن المَسجِدَ الحَرامَ » قرآن گفته شده است
مقدّمهي وحی بآن حضرت خوابهاي راست و درست بوده است. و گاهی اینکه نموداري صورت حقایق عالم چه بخواب و چه
ببیداري جوري است که مطابق با اصل صور حقایق نیست و متخیّله چیزیرا درك کرده است که مناسب با اصل حقیقت و لازمه آن
-3 1080- است، از اینکه جهت اگرچه راست است و درست ولی باید تعبیر و تأویل شود تا اصل حقیقت معلوم شود. -قرآن- 992
بعضی از اینکه نفوس بواسطه، کمال ورزیدگی و حصول ملکهي مخصوص و ارتباط بعوالم ملکوت و مبادي عالیه، گاهی چیزي بر
زبان یا دستشان نمودار میشود که عقول تیره و ناقص آنرا نمیپذیرد و براي دلهاي روشن و دور از تیرگیهاي جهل [ صفحه 164 ] و
ضلالت جالب است و اینکه دسته نموداریهاي قدرت نفسانی و روانی بشر که خوارق عادات و معجزات و کرامات مینامند بیکی از
دو طریق براي اینگونه اشخاص فراهم میشود. اوّل- به اینکه که نفسی از نفوس بشري از سوي ملکوت خود یاوري شده است، و
پیوسته مبادي عالیهي آفرینش پشتیبان او هستند، چنانکه گویند علی [ع] فرموده است من در قلعهي خیبر را بنیروي بشري خود
نتوانستم از جاي بکنم ولی بنیروي ملکوتی و دل و روان روشن از نور حق آن را برکندم و بدور افکندم. دوّم- باین طور که ملکوت
لَقَد جاءَت رُسُلُنا » اعلی و مبادي آفرینش باجازهي حق مطیع بعضی نفوس ملکوتی میشوند و دعاي او را مستجاب میکنند، و آیات
حالت دوّم که « جاءَت رُسُلُنا » تا آخر میفهماند که هر سه حالت و مزیّت براي ابراهیم فراهم شده است: اوّل- بجملهي « إِبراهِیمَ
صفحه 80 از 240
قالُوا سَلاماً و إِنّا » تجسم صور حقایق در متخیّله است براي او بوده است چون ملائکه را دیده است که آمدهاند. دوّم- بجملههاي
حالت اوّل براي او پیدا شده است که کشف حقیقت است، بوسیلهي شنیدن صدا، زیرا سخن ملائکه را شنیده است که باو « أُرسِلنا
475 سوّم- نموداري معجزه است به پشتیبانی - 458 -قرآن- 461 - 299 -قرآن- 445 - 179 -قرآن- 282 - بشارت دادهاند. -قرآن- 144
تا آخر اینکه «ِ أَ تَعجَ بِینَ مِن أَمرِ اللّه » ملائکه که فراهم شدن فرزند از مرد و زن پیر باشد و نابودي قوم لوط بوسیلهي اینکه جمله
«ُ یا أَبَت إِنِّی رَأَیت » و در تأویل اینکه جملهي ما « لَقَد جاءَت رُسُلُنا » آیات: به اینکه جا تمام شد مطلب تأویلات در آیت سورهي هوء
چنین گفته است: اینکه خواب یوسف از آن خوابها است که در سورهي هود گفتیم محتاج بتعبیر است زیرا از عالم غیب بر نفس
یوسف عرضه شده است که چند نفس شریف براي او سجده کرد و فروتنی، و آنها پدر و مادر و برادران او بودند، لکن متخیّلهاش
355 روح البیان: در - 291 -قرآن- 326 - 180 -قرآن- 268 - آنها را بصورت ماه و خورشید و ستارگان نمایش داده است. -قرآن- 146
هنگام خواب که حواس ظاهري آدمی از کار افتاده است اگر دلش از تیرگیهاي مادّي و خواستههاي بدنی صاف بود پردهي
جلوگیر از ادراکات [ صفحه 165 ] قلبی برداشته میشود و بموجب صفات و خصوصیّات دل صورتی مناسب با چنین دل از آنچه در
لوح محفوظ ثبت است در آن نقش میشود ولی چون نیروي خیال در هنگام خواب هم بیکار نیست آن صورت را که از لوح
محفوظ در دل نقش میشود میگیرد و بصورت مناسب با خودش تغییر میدهد و بخاطره میسپارد و چون انسان بیدار میشود فقط آنچه
در خیال بوده است بیاد دارد، از اینجهت تعبیر خواب بایستی بوسیلهي شخصی زیرك باشد که بتواند تمیز دهد و تطبیق کند آنچه
که در خاطر مانده است با معنی حقیقی که بدل نقش بوده است و براي همین است که سنت است نقل خواب براي عالم خیرخواه،
و خواب سه دسته است: اوّل- حدیث نفس یعنی روان انسانی آنچه را در بیداري مشغول بآن بوده است در خواب خود را بآن
مشغول میبیند مثل فکر و کار زندگی و روابط عاشق و معشوق که در خواب با همانها سر و کار پیدا میشود. دوّم- عمل شیطان
است با انسان که او را بازیچهي خود قرار میدهد و چیزي باو نشان میدهد که میترسد و حالت احتلام از اینکه دستهي دوّم است، و
اینکه دو دسته انعکاس صورتی از حقیقت نیست و تعبیر ندارد. دستهي سوّم- همان انعکاس از لوح محفوظ است که ملک از امّ
6 مجمع: تأویل در اصل لغت نتیجهي نهائی «ِ وَ یُعَلِّمُکَ مِن تَأوِیل الَأحادِیث » . الکتاب براي انسان میآورد و بشارتهاي خداوندي است
است و آنچه مرجع معانی مختلف است و معنی تأویل الحدیث فهم و فقه حدیث است که حکم و نتیجهي نهائی آن باشد و فایدهي
قابل اطمینان آن. و در معنی اینکه جمله قتاده گفته است: یعنی تعبیر خواب را بتو میآموزد، و چون مردم از خواب خود سخن
میگویند از اینجهت رؤیا احادیث نامیده شده است و چون در تعبیر خواب از نتیجهي خواب اطلاع میدهند از اینجهت تعبیر تأویل
نامیده شده است: ابو مسلم گفته است: یعنی بوسیلهي وحی و نبوّت عواقب امور را بتو میآموزد تا معجزهي تو باشد و دلیل بر اینکه
46 [ صفحه - معنی نسبت تعلیم و آموزش است بخداوند که آنچه او یاد میدهد بوسیلهي وحی و الهام است. حسن بصري -قرآن- 1
166 ] و جبائی گفتهاند: یعنی بتو میآموزد تأویل اخبار پیغمبران و ملّتها را که کتب الهی و دلائل توحید و احکام دین باشد. : یعنی
بتو میآموزد کیفیّت استدلال از اصناف مخلوقات بقدرت و حکمت و جلال خداوند. و ممکن است مقصود علم بکتب آسمانی و
242- پاورقی- 240 - .«23» احادیث انبیاي سابق باشد، چنانکه یک نفر عالم مسلمان مشغول میشود بتفسیر قرآن و فهم حدیث پیغمبر
6 مجمع: چون بالاتر خوشی در اینکه عالم مقام پیغمبري است، پس مقصود اینکه است که خداوند تو را پیغمبر « وَ یُتِمُّ نِعمَتَه عَلَیکَ »
خواهد کرد. و بعضی گفتهاند: تمام و کامل کردن نعمت آن است که از تیرگیها و حوادث مصون باشد و محکوم بدوام، پس
نعمت تامّه، آن خوشی همیشگی است که ناقص و معیوب نشود، و البتّه چنین چیز فقط در قدرت خداوند است و از او باید خواست
34 یعنی برادران را بتو محتاج خواهد کرد که با بدرفتاري سابق خود دست بسوي تو دراز کنند و تو - و بعضی گفتهاند: -قرآن- 1
مقام پیغمبري است اینکه جمله مقصود مقام نبوّت نیست چون « یَجتَبِیکَ » بآنها احسان کنی. فخر: اگر بگوئیم: مقصود از جملهي
تکرار خواهد بود، پس مقصود از تمامی نعمت سعادت است در دنیا بمال و اولاد و جاه و محبوبیّت فراوان و براي آخرت پیوستگی
صفحه 81 از 240
بعلوم و معارف و اخلاق فاضله که از آنها جدائی نداشته باشد. و اگر آن جمله بمعنی درجات عالیه باشد اینکه جمله مقصود نبوّت
7 ابو الفتوح: چون یهود از پیغمبر قصهي یوسف پرسیدند و آن « لَقَد کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخوَتِه آیات لِلسّائِلِینَ » 52- است. -قرآن- 39
حضرت مطابق نقل تورات جواب داد و آنها تعجّب کردند که از کجا گفتی! فرمود: از وحی خداوند، از اینکه جهت کلمهي سائلین
64 [ صفحه 167 ] گفته شده است. و بعضی گفتهاند یعنی آیات است براي آنها که بپرسند و آنها که نپرسند و قسمت - -قرآن- 1
بقرینه ساقط میشود. « یا بد است » دوّم بقرینه ساقط شده است مثل اینکه میگویند: آیا پی اینکار رفتن خوب است! و قسمت دوّم
با تنوین رفع « مبین » 8 مجمع: مردم مدینه و کسائی «ٍ إِن أَبانا لَفِی ضَلال مُبِین » . بصورت مفرد قرائت کرده است « آیۀ » مجمع: إبن کثیر
خواندهاند و دیگران با تنوین جرّ. و سید مرتضی گفته است: دلیل نداریم که آن برادران که چنین کارها کردهاند پیغمبر بودهاند و
ممکن است آن اسباط که پیغمبران بودند غیر اینها باشند و ظاهر آیات نمیفهماند که همهي اولاد یعقوب و اسباط چنین رفتار با
برادر کردند. جبّائی گفته است ممکن است آنها در سن غیر بلوغ بودهاند و مکلّف نبودهاند که چنین رفتار کردهاند بدلیل اینکه
که معلوم میشود در سن بازي و تفریح بودهاند. و از امام باقر [ع] پرسیدند: آیا اولاد یعقوب پیغمبر « یَرتَع وَ یَلعَب » اینکه جملهها
40 -قرآن- - بودند! فرمود: نه، ولی اسباط بودند و اولاد پیغمبران که تا آخر عمر توبه کردند و متوجّه بکار خود شدند. -قرآن- 1
بدون الف « غیبۀ » بصورت جمع با تخفیف و هم با تشدید یاء خواندهاند و هم « غیابات » : 240 مجمع «ِّ 552-532 یابَت الجُب
9 عبده: یعنی تمام توجه پدر بشما خواهد بود. و اینکه « یَخل لَکُ م وَجه أَبِیکُم » 137- 21 -پاورقی- 135 - قرآن- 1 - .«24» خواندهاند
جمله یگانه گوهر گرانبها است که نمایش داده است دوستی فرزند اختیاري- نیست و با جنایت محروم کردن از دیدار عزیزترین
9 تنویر المقباس: یعنی شما مردم توبه میکنید و درستکار « قَوماً صالِحِینَ » 33- فرزند باز شما را دوست خواهد داشت. -قرآن- 1
تفسیر » [ 20 [ صفحه 168 - میشوید، و بعضی گفتهاند: یعنی از آن پس کار شما با پدرتان خوب و رو براه میشود. -قرآن- 1
بعضی گفتهاند صالح یعنی: آنکه توبه کند و دیگر توجّه به گناه نکند، و گفتهاند: آنکه ظاهر و باطنش یکی باشد، و :« غزّالی
12 مجمع: بواسطهي یاء و نون اوّل و حرکات آخر اینکه دو جمله چند جور قرائت « یَرتَع وَ یَلعَب » . گفتهاند آنکه بروش پیغمبر باشد
13 مجمع: براي اینکه سخن یعقوب که میترسم یوسف را گرگ بخورد سه «ُ أَخاف أَن یَأکُلَه الذِّئب » 21- نقل کرده است. -قرآن- 1
جهت نقل شده است: 1- در آنجا و آنوقت گرگهاي درنده زیاد بودند، 2- بخواب دیده بود که ده گرگ بیوسف حمله کردند و
یک نفر از او دفاع میکرد تا زمین شکافته شد و او در آن شکاف رفت و بعد از سه روز از آنجا درآمد، از اینجهت اینکه سخن
- یعقوب تلقینی بود که آنها نفهمیدند، و روایت است که پیغمبر [ص] فرمود: دروغ تلقین نکنید که راه دروغ را یاد میگیرند، 3
چون ترسید که آنها با او بدرفتاري کنند چنین کنایهاي گفت: و إبن عبّاس گفته است: با اینکه جمله آنها را گرگ نامیده است. -
36 حسینی: از آن ترسم کزو غافل نشینید || ز غفلت صورت حالش نهبینید در اینکه دیرینه دشت محنت انگیز || کهن - قرآن- 1
زیادت است و روا « واو » 15 کشف نوشته اینکه «ِ وَ أَجمَعُوا أَن یَجعَلُوه فِی غَیابَت الجُب وَ أَوحَینا إِلَیه » گرگی بدان دندان کند تیز
زیادت بود. اگر یک راه بربند آمد بحکم بلا، چه بود! صد راه صفا برگشاد بنعمت ولا، اینکه چنان است « اجمعوا » باشد که واو در
77 گر در مستی حمائلت بگسستم || صد گوي زرین بدل خرم بفرستم ، یوسف اگر بفراق پدر غمگین - که گویند -قرآن- 1
گشت چرا نالد! چون بوصال وحی حق رنگین گشت وحی حق او را در آن چاه بیابان خوشتر از وصال یعقوب در کنعان. پیر
طریقت گفت: ار نشان آشنائی راست است، هر چه از دوست رسد احسان است، ور بر دوست در قسمت تهمت نیست گله تاوان
است، ور اینکه دعوي را معنی است شادي و غم در آن [ صفحه 169 ] یکسان است. جانی دارم بعشق تو کرده رقم || خواهیش
26 براي آن نماز شام - 16 ابو الفتوح: نوشته است: اهل اشارت گفتند: -قرآن- 1 « وَ جاؤُ أَباهُم عِشاءً » بشادي کش و خواهیش بغم
آمدند تا وقت تاریک باشد، ایشان را از آن دروغ گفتن شرم نیاید در سخن فرو نمانند. و از آنجا گفتهاند چون از کسی حاجتی
خواهی بشب بخواه که حیا در چشم است و چون تاریک باشد ایشان را از آن خواستن شرم نیاید و در سخن فرو نمانند و از آنجا
صفحه 82 از 240
18 فخر: اگر صبر براي بندگی خدا بود صبر «ٌ فَصَبرٌ جَمِیل » . گفتهاند: که چون عذر خواهی بروز مخواه که فرو مانی در عذر خواستن
با یاي مشدّد و راي «ّ بشري » با یاي متکلّم و « بشري » : 19 مجمع « یا بُشري » 19- جمیل است و گر نه غیر جمیل است. -قرآن- 1
19 ابو الفتوح: یعنی راهگذاران قضیهي یوسف را از رفقاي خود پنهان « وَ أَسَرُّوه بِضاعَۀً » 12- مکسور نیز قرائت شده است. -قرآن- 1
کردند براي اینکه نگویند ما شریکیم و گفتند: اینکه کالاي تجارتی است که مردم اینجا بما دادهاند تا برايشان بفروشیم و بعضی
26 عبده: ظاهر آیه اینکه - گفتهاند: یعنی برادران سرگذشت او را پنهان کردند و گفتند غلام و کالاي تجارتی ما است. -قرآن- 1
20 عبده: « وَ شَرَوه بِثَمَن بَخس دَراهِمَ مَعدُودَةٍ » . است که آن قافلهي رهگذر یوسف را از مردم آنجا پنهان کردند نه از رفقاي خود
ظاهر نظم آیه اینکه است که قافلهي رهگذر یوسف را فروختند و در سفر تکوین تورات است که عدّهاي از مردم مدین او را از چاه
درآوردند باسماعیلیها فروختند و برادرانش اینکه معامله را تصویب کردند. و ممکن است معنی چنین باشد که ببهاي اندك، از
« شاقل » برادران خریدند و به مصر فروختند ببهاي کم، و ثمن بخس بگفتهي سفر تکوین تورات بیست شاقل نقره بوده است، و
بموجب تحقیق علماي تاریخ برابر میشود با وزن پانزده گرم امروز که بهاي یوسف با مقیاس ما سیصد گرم نقره میشود و بپول
52 [ صفحه 170 ] درهم میشود، و از إبن مسعود نقل شده است که او را ببیست درهم - مرسوم مصر قریب نود و چهار -قرآن- 1
فروختند، و شاید او از یهود اینکه مبلغ را شنیده است و اشتباه کرده است که درهم آن روز آنها مطابق درهم عرب در زمان او بوده
است، و ثمن بخس بموجب لغت ناقص و معیوب است و تفسیر شده است بحرام و ظلم چون آزاد بوده است و او را فروختهاند، و
مقصود از کلمهي معدودة مقدار کم است، چون کم را میشمارند زیاد را وزن میکنند و عرب آنچه را معادل یک وقیّه که برابر با
وَ کانُوا فِیه مِنَ » . چهل درهم است و یا بیشتر بود و وزن میکرد و کمتر را میشمرد، و از اینکه جهت بکلمهي معدودة گفته شده است
20 مجمع: و دیگران: اینکه جمله را چند تعبیر کردهاند و خلاصه آن است که اختیاردارهاي او رغبتی بنگهداریش « الزّاهِدِینَ
21 مجمع: یعنی « اشتَراه مِن مِصرَ » 39- نداشتند و میخواستند زود خلاص شوند تا مسئول نباشند که آزادي را برده کردهاند. -قرآن- 1
23 تنویر المقباس: یعنی او را در شهر مصر خرید. سخن و استفادهي ما: همان است که در - او را از مردم مصر خرید. -قرآن- 1
[ ترجمه و نقل از مفسّرین نوشتیم و در آخر سرگذشت یوسف ممکن است نظري داشته باشیم. [ صفحه 173
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 22 تا 53
وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّه آتَیناه حُکماً وَ عِلماً وَ کَذلِکَ نَجزِي المُحسِنِینَ [ 22 ] وَ راوَدَته الَّتِی هُوَ فِی بَیتِها عَن نَفسِه وَ غَلَّقَت الَأبوابَ وَ قالَت هَیتَ
لَکَ قالَ مَعاذَ اللّه إِنَّه رَبِّی أَحسَنَ مَثوايَ إِنَّه لا یُفلِح الظّالِمُونَ [ 23 ] وَ لَقَد هَمَّت بِه وَ هَم بِها لَو لا أَن رَأي بُرهانَ رَبِّه کَذلِکَ لِنَصرِفَ
عَنه السُّوءَ وَ الفَحشاءَ إِنَّه مِن عِبادِنَا المُخلَصِ ینَ [ 24 ] وَ استَبَقَا البابَ وَ قَدَّت قَمِیصَه مِن دُبُرٍ وَ أَلفَیا سَیِّدَها لَدَي الباب قالَت ما جَزاءُ مَن
أَرادَ بِأَهلِکَ سُوءاً إِلاّ أَن یُسجَنَ أَو عَذاب أَلِیم [ 25 ] قالَ هِیَ راوَدَتنِی عَن نَفسِی وَ شَ هِدَ شاهِدٌ مِن أَهلِها إِن کانَ قَمِیصُه قُدَّ مِن قُبُلٍ
793 وَ إِن کانَ قَمِیصُه قُدَّ مِن دُبُرٍ فَکَ ذَبَت وَ هُوَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 27 ] فَلَمّا رَأي قَمِیصَه قُدَّ - فَ َ ص دَقَت وَ هُوَ مِنَ الکاذِبِینَ [ 26 ] -قرآن- 1
مِن دُبُرٍ قالَ إِنَّه مِن کَیدِکُن إِن کَیدَکُن عَظِیم [ 28 ] یُوسُف أَعرِض عَن هذا وَ استَغفِرِي لِذَنبِک إِنَّک کُنت مِنَ الخاطِئِینَ [ 29 ] وَ قالَ
نِسوَةٌ فِی المَدِینَۀِ امرَأَت العَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَن نَفسِه قَد شَغَفَها حُبا إِنّا لَنَراها فِی ضَلال مُبِین [ 30 ] فَلَمّا سَمِعَت بِمَکرِهِن أَرسَلَت إِلَیهِن وَ
أَعتَدَت لَهُن مُتَّکَأً وَ آتَت کُل واحِدَةٍ مِنهُن سِکِّیناً وَ قالَت اخرُج عَلَیهِن فَلَمّا رَأَینَه أَکبَرنَه وَ قَطَّعنَ أَیدِیَهُن وَ قُلنَ حاشَ لِلّه ما هذا بَشَراً
726 قالَت فَذلِکُن الَّذِي لُمتُنَّنِی فِیه وَ لَقَد راوَدتُه عَن نَفسِه فَاستَعصَمَ وَ لَئِن لَم یَفعَل ما آمُرُهُ - إِن هذا إِلاّ مَلَک کَرِیم [ 31 ] -قرآن- 1
لَیُسجَنَن وَ لَیَکُوناً مِنَ الصّاغِرِینَ [ 32 ] قالَ رَب السِّجن أَحَبُّ إِلَی مِمّا یَدعُونَنِی إِلَیه وَ إِلاّ تَصرِف عَنِّی کَیدَهُن أَصب إِلَیهِن وَ أَکُن مِنَ
الجاهِلِینَ [ 33 ] فَاستَجابَ لَه رَبُّه فَ َ ص رَفَ عَنه کَیدَهُن إِنَّه هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 34 ] ثُم بَدا لَهُم مِن بَعدِ ما رَأَوُا الآیات لَیَسجُنُنَّه حَتّی حِینٍ
35 ] وَ دَخَلَ مَعَه السِّجنَ فَتَیان قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانِی أَعصِ رُ خَمراً وَ قالَ الآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحمِل فَوقَ رَأسِی خُبزاً تَأکُل الطَّیرُ مِنه نَبِّئنا ]
صفحه 83 از 240
764 قالَ لا یَأتِیکُما طَعام تُرزَقانِه إِلاّ نَبَّأتُکُما بِتَأوِیلِه قَبلَ أَن یَأتِیَکُما ذلِکُما مِمّا عَلَّمَنِی - بِتَأوِیلِه إِنّا نَراكَ مِنَ المُحسِنِینَ [ 36 ] -قرآن- 1
رَبِّی إِنِّی تَرَکت مِلَّۀَ قَوم لا یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُونَ [ 37 ] وَ اتَّبَعت مِلَّۀَ آبائِی إِبراهِیمَ وَ إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ ما کانَ لَنا أَن
نُشرِكَ بِاللّه مِن شَیءٍ ذلِکَ مِن فَضل اللّه عَلَینا وَ عَلَی النّاس وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یَشکُرُونَ [ 38 ] یا صاحِبَی السِّجن أَ أَرباب مُتَفَرِّقُونَ
خَیرٌ أَمِ اللّه الواحِدُ القَهّارُ [ 39 ] ما تَعبُدُونَ مِن دُونِه إِلاّ أَسماءً سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما أَنزَلَ اللّه بِها مِن سُلطان إِنِ الحُکم إِلاّ لِلّه أَمَرَ
أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِیّاه ذلِکَ الدِّین القَیِّم وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یَعلَمُونَ [ 40 ] یا صاحِبَی السِّجن أَمّا أَحَ دُکُما فَیَسقِی رَبَّه خَمراً وَ أَمَّا الآخَرُ
983 وَ قالَ لِلَّذِي ظَن أَنَّه ناج مِنهُمَا اذکُرنِی عِندَ رَبِّکَ - فَیُصلَب فَتَأکُل الطَّیرُ مِن رَأسِه قُضِ یَ الَأمرُ الَّذِي فِیه تَستَفتِیان [ 41 ] -قرآن- 1
فَأَنساه الشَّیطان ذِکرَ رَبِّه فَلَبِثَ فِی السِّجن بِضعَ سِنِینَ [ 42 ] وَ قالَ المَلِک إِنِّی أَري سَبعَ بَقَرات سِمان یَأکُلُهُن سَبع عِجاف وَ سَبعَ سُنبُلاتٍ
خُضرٍ وَ أُخَرَ یابِسات یا أَیُّهَا المَلَأُ أَفتُونِی فِی رُءیايَ إِن کُنتُم لِلرُّءیا تَعبُرُونَ [ 43 ] قالُوا أَضغاث أَحلام وَ ما نَحن بِتَأوِیل الَأحلام بِعالِمِینَ
44 ] وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنهُما وَ ادَّکَرَ بَعدَ أُمَّۀٍ أَنَا أُنَبِّئُکُم بِتَأوِیلِه فَأَرسِلُون [ 45 ] یُوسُف أَیُّهَا الصِّدِّیق أَفتِنا فِی سَبع بَقَرات سِمان یَأکُلُهُنَّ ]
776 قالَ تَزرَعُونَ سَبعَ سِنِینَ دَأَباً - سَبع عِجاف وَ سَبع سُنبُلات خُضرٍ وَ أُخَرَ یابِسات لَعَلِّی أَرجِع إِلَی النّاس لَعَلَّهُم یَعلَمُونَ [ 46 ] -قرآن- 1
فَما حَصَدتُم فَذَرُوه فِی سُنبُلِه إِلاّ قَلِیلًا مِمّا تَأکُلُونَ [ 47 ] ثُم یَأتِی مِن بَعدِ ذلِکَ سَبع شِدادٌ یَأکُلنَ ما قَدَّمتُم لَهُن إِلاّ قَلِیلًا مِمّا تُحصِ نُونَ
48 ] ثُم یَأتِی مِن بَعدِ ذلِکَ عام فِیه یُغاث النّاس وَ فِیه یَعصِ رُونَ [ 49 ] وَ قالَ المَلِک ائتُونِی بِه فَلَمّا جاءَه الرَّسُول قالَ ارجِع إِلی رَبِّکَ ]
فَسئَله ما بال النِّسوَةِ اللّاتِی قَطَّعنَ أَیدِیَهُن إِن رَبِّی بِکَیدِهِن عَلِیم [ 50 ] قالَ ما خَطبُکُن إِذ راوَدتُن یُوسُفَ عَن نَفسِه قُلنَ حاشَ لِلّه ما
761 ذلِکَ لِیَعلَمَ - عَلِمنا عَلَیه مِن سُوءٍ قالَت امرَأَةُ العَزِیزِ الآنَ حَصحَصَ الحَقُّ أَنَا راوَدتُه عَن نَفسِه وَ إِنَّه لَمِنَ الصّادِقِینَ [ 51 ] -قرآن- 1
أَنِّی لَم أَخُنه بِالغَیب وَ أَن اللّهَ لا یَهدِي کَیدَ الخائِنِینَ [ 52 ] وَ ما أُبَرِّئ نَفسِی إِن النَّفسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی إِن رَبِّی غَفُورٌ
230 معنی لغات: راودته- از مصدر مراودة بمعنی چیزي خواستن، گولزدن مطالبهي کار زشت و منکر - رَحِیم [ 53 ] -قرآن- 1
نمودن، هیت لک- اسم فعل بمعنی جلو بیا، بسوي آن بشتاب، قدّت- از مصدر قدّ بفتح اوّل بمعنی درازا و طول بریدن و از ریشه
قطع کردن. الفیا- از مصدر الفاء بمعنی یافتن، شغفها- یعنی بدرون دل و یا پردهي دلش رسید، اصب- از مصدر صبوه بفتح و کسر
صاد و سکون باء و صبوّ بضم صاد و باء و تشدید و او بر وزن فعول بمعنی بچیزي مشتاق شدن، و بر وزن فعل و فعول بمعنی حالت
و عادت بچکی از خود نمودار کردن، اعصر- از مصدر عصر بمعنی فشردن، و جملهي اصطلاحی است مخصوص که بمناسبت
نتیجه گفته میشود شراب میفشارم یعنی انگور میفشارم تا شراب شود، بضع- با فتح و کسر باء بمعنی قسمتی از شب و از عدد سه تا
نه، اضغاث- جمع ضغث با کسر ضاد بمعنی یک مشت علف تر و خشک، کار و خبر آمیخته و مبهم که درستی و نادرستی آن
یعنی خواب دیدهي خود را، بهم آمیخته و نامفهوم نقل کرد. عجاف- « اضغث الحالم الرّؤیا » معلوم نیست، و [ صفحه 174 ] میگویند
مفرد آن عجف بفتح اوّل و کسر دوّم، و عجفاء بمعنی سرزمین باران نباریده، دأب- با جدّ و تعب و پیوسته کار کردن، حصحص-
نمودار شد بعد از آنکه پوشیده بود. ترجمه: 22 و چون یوسف بروزگار خردمندي و توانائیش رسید ما باو دانش و نیروي داوري
دادیم که همه نکوکاران را پاداش چنین دهیم 23 آن بانو که یوسف در خانهي او بود او را بخود خواند و درها را بست و گفت:
من آماده براي توام یوسف گفت: پناه بخدا که پروردگارم پایگاه من بالا برده است [و ز من ستم نیاید] و او ستمکاران را رستگار
ولی به اینکه گونه بود [نگهبانی ما] «25» نمیکند، او بیوسف درآویخت و اگر یوسف رهنمائی پروردگارش نمیدید باو میآویخت
تا بدي و بدکاري ز او بگردانیم که از بندگان نکوکار ما بود،ولی به اینکه گونه بود [نگهبانی ما] تا بدي و بدکاري ز او بگردانیم
25 و هر دو بسوي در دویدند و [او گلاویزش بود که] پیراهن یوسف را ز پشت 81- که از بندگان نکوکار ما بود، -پاورقی- 79
درید و مردش را جلو در دیدند و زن گفت: سزاي آنکه از خانوادهي تو بد بخواهد جز زندان و یا آزاري دردناك نباشد، 26
یوسف گفت: او من را بزشتی با خود خواست، [براي نموداري گناهکار] کسی ز خاندان زن چنین داوري نمود: اگر پیراهن یوسف
ز جلو دریده زن راست گوید مرد از دروغگویان بود، 27 و گر ز پشت دریده یوسف راست گوید و او دروغ 28 و چو دید که
صفحه 84 از 240
پیراهن او ز پشت دریده گفت: اینکه ز حیلهي شما زنان است که بر چارهي کار خود سخت توانا بوند، 29 اي یوسف اینکه
سرگذشت نادیده گیر [و زان پس با زن گفت] آمرزش گناه خود بخواه که براه بد رفتی 30 و [ز اینکه داستان] زنان شهر [آگاه
شدند و] گفتند: زن عزیز مصر دلباختهي غلام خود شد و او را بخود خواند و چه گمراه زنی باشد 31 او که اینکه گفتگو شنید آنها
را بمهمان خواند و بالشها برايشان نهاد و هر یک را [ صفحه 175 ] کاردي [براي خوردنی] بداد و یوسف را گفت: پاي بانجمن
آنان نهد، چون او را بدیدندش برترین زیبایانش شمردند و [چنان بدو خیره شدند که دست و خوردنی ز هم نشناختند و] دست
خود بریدند و گفتند: نه بخدا که اینکه آدمی نیست و بجز فرشتهاي بزرگوار نباشد، 32 بانوي خانه بآنان گفت: همین است آنکه
مرا بدوستی او سرزنش کردید و همانا که من او را بخود خواندم و او کناره کرد و گر آنچه فرمانش کنم- نکند بزندان رود و خوار
گردد، 33 یوسف گفت: پروردگارا من زندان را بهتر خواهم ز آنچه زنان مرا بدان وادار کنند و گر تو بد خواهی ایشان ز من
نگردانی دلم بسويشان رود و بشمار بیخردان درآیم، 34 خداي او اینکه زاري از او پذیرفت، و بدخواهی زنان از او دور نمود که او
شنوا و دانا بود 35 ز آن پس که نشانهي درستی یوسف بدیدند بهتر آن دیدند که تا چندي بزندانش بدارند [او را بزندان بردند] 36
و دو جوان با او زندانی شدند، یکیشان گفت: بخواب دیدم که شراب می- سازم و دیگري گفت: دیدم که نان بر سر خود میبرم
و مرغان از آن میخورند، تو اینکه خواب را براي ما نمودار کن که مردي نکوکارت بینیم 37 یوسف گفت: هنوز خوراکیتان را
نیاورده باشند که شما را آگاه کنم اینکه خواب چه باشد، چه اینکه دانش من از آن است که پروردگارم بمن آموخته است چون
روش مردم بیدین را که رستاخیز باور ندارند رها نمودم 38 و بدنبال آن برفتم که پدران من ابراهیم و اسحاق و یعقوب رفتند چون
شایستهي ما نباشد که چیزي انباز خدا بدانیم و اینکه خود ز فزون بخشی خدا است بما و بمردم [دیندار] که بیشتر آدمیان [اینکه مهر
خداوندي ندانند و] پاس آن ندارند 39 اي دوستان زندانی من خود [داد دهید و داوري کنید] آیا چند آفریدگار جورواجور برتر
است [و تواناتر] یا خداي یکتاي چیره بر آفرینش! 40 باور بدارید که شما جز چند نام ساختهي خود و پدرانتان چیزي نمیپرستید با
اینکه خدا ز آسمان بر درستی آنان دستاویزي نفرستاده است و فرمان از او است که جز او را نپرستید و همین است دین راست که
بیشتر مردم آگاه بآن نباشند 41 اي یاران زندانی من: یکی از شما [ز زندان آزاد میشود و] شرابدار شاه می- [ صفحه 176 ] شود و
دیگري بر دار شود و مرغان هوا ز گوشت سر او خورند، و همین است آنچه شما [باندیشهي آن باشید و] ز من پرسید و البتّه اینکه
سرنوشت انجام شده است [و گریزي از آن نباشد] 42 یوسف بآن یک که گمان آزادي و شرابداري میبرد گفت: سفارش مرا
بآقاي خود بنما [تا شاید ز زندان آزاد شوم] او برفت و دیو ز یاد او برد که نامی ز یوسف برد و او چند سال بزندان ماند 43 تا
روزگاري شاه گفت: هفت گاو فربه بخواب دیدم که هفت گاو لاغر آنان را میخورد. و نیز هفت خوشهي سبز و هفت خوشهي
خشکیده: اي درباریان و بزرگان راز خواب من بگوئید اگر ز آن آگاه باشید، 44 بپاسخش گفتند: خوابی است ز هم گسیخته و
درهم شده که ما را ز چنین خواب خبر نباشد 45 [باین هنگام بود] که آن زندانی آزاد شده پس از روزگاري یوسف را بیاد آورد و
گفت: من شما را ز اینکه خواب آگاه نمایم، اکنون مرا نزد یوسف فرستید [تا راز اینکه خواب آشکار شود] چون نزد او رفت
گفت: 46 اي یوسف همه سخن تو راست باشد: چه بینی اگر کسی بخواب هفت گاو لاغر بیند که هفت گاو چاق می- خورند و
نیز هفت خوشهي سبز بیند و هفت دیگر خشکیده! مرا ز آن آگاه کن که امیدوارم پاسخ تو بمردم برم و آنها از اینکه راز آگاه
شوند 47 یوسف گفت: هفت سال بمانند روش گذشته بکوشید و گندم بکارید و آنچه درو کنید در خوشه نگاه دارید مگر آن
اندازه که براي خوردن خود خواهید 48 وز آن پس هفت سال سخت باشد که آنچه اندوختهاید باین سالها بخورید بجز اندکی که
بجاي گذارید [تا کشت کنید] 49 پس از اینکه هفت سال روزگار فراوانی بود که باران بر [زمینهاي] مردمان باریدن گیرد و آب
بسیار شود 50 پادشاه [که اینکه شنید] گفت: یوسف را نزد من آرید. چون فرستاده بر او رفت او گفت: از شاه بپرس: آن زنان را چه
شد که دستان خود بریدند! و البتّه پروردگار من آگاه ز اندیشهي آنان باشد 51 پادشاه از زنان پرسید سرگذشت شما چه بود و کام
صفحه 85 از 240
ز یوسف خواستن! آنان بگفتند: پناه بخدا [او برتر است و بدور که بیند و ما دروغ بگوئیم] البتّه که ما بدي بیوسف سراغ نداریم
[چون سخن بدینجا رسید] بانوي مصر گفت: اکنون [پرده بالا رفت و] درست ز نادرست نمودار [ صفحه 177 ] شد که من یوسف را
بخود خواندم و او راست گو بود 52 [وي] گفت: اینکه [درخواست من از پادشاه] از آن بود تا بداند من بنهان نادرست باو نبودم و
البتّه خدا چاره- گري نادرستان بانجام نبرد 53 و من خویشتن ز بدي بر کنار نتانم که خوي آدمی ببدخواهی است مگر مهر
22 مجمع: یعنی ببالاتر پایهي جوانی رسید إبن «ُ بَلَغَ أَشُدَّه » : پروردگارم بمیان باشد که او بخشنده گناه است و مهربان. سخن مفسّرین
چهل است، بعضی شصت سالگی « اشدّ » سالهاي بین هجده تا سی سالگی است، و بعضی گفتهاند نهایت « اشدّ » : عبّاس گفته است
آتَیناهُ » 35- دانستهاند، مجاهد آغاز آن را از سی و سه سالگی دانسته است، ضحّاك گفته است: از بیست سالگی- است. -قرآن- 15
22 مجمع: حکم یعنی قول بفعل که بقضاوت روشن حق را از باطل نمودار میکند، إبن عبّاس گفته است: حکم مقام « حُکماً وَ عِلماً
29- پیغمبري است، و علم احکام آن است. و بعضی گفتهاند: یعنی مقام حکومت و علم مصالح مردم باو عنایت کردم. -قرآن- 1
22 مجمع: یعنی بآنگونه که یوسف را بشکیبائی او پاداش دادیم، همه نکوکاران را پاداش میدهیم. بعضی « کَذلِکَ نَجزِي المُحسِنِینَ »
گفتهاند: مقصود از محسنین: صابرین هستند و یا مؤمنین و یا پیغمبر [ص] است و مقصود اینکه است که بمانند پاداش یوسف پیغمبر
23 مجمع: قاریهاي شام و مدینه بکسر هاء و فتح تاء خواندهاند إبن « هَیتَ لَکَ » 33- را هم مزد رنج و شکیبائی میرسانیم. -قرآن- 1
کثیر با فتح هاء و ضم تاء قرائت کرده است، و دیگران با فتح هر دو خواندهاند و از حضرت علی علیه السّلام و یحیی بن وثّاب و
إِنَّه رَبِّی » 15- با فتح هاء و کسر تاء از إبن عبّاس نقل شده است. -قرآن- 1 « هیت » با همزه و ضم تاء و « هئت » عدّهاي نقل شده است
37 مجمع: بعضی گفتهاند: - 23 طبري: یعنی شوهر تو و آقاي من مقام و منزلتم داده و امینم شمرده است. -قرآن- 1 « أَحسَنَ مَثوايَ
وَ لَقَد هَمَّت بِه وَ هَم بِها لَو لا أَن رَأي » . یعنی خداوند بمن احسان کرده است تا مقام نبوّت [ صفحه 178 ] پس معصیت او نمیکنم
24 مجمع: یعنی آن زن درآویخت بیوسف و اگر یوسف برهان را نمیدید او هم بآن زن توجّه میکرد، 2- آن زن «ِ بُرهانَ رَبِّه
درآویخت بتقاضاي نامشروع و یوسف درآویخت بمدافعه و زدن و دور کردن او اگر برهان و وسیلهي نگاهداري خدا نمیبود اقدام
میکرد بآن کار و بواسطهي آثار جرم محکوم میشد و مقصّر شمرده میشد که چون زن تسلیم باو نشده است اقدام بچنین کار کرده
بمعنی میل و خواهش است نه درآویختن و معنی اینکه است که آن زن درآویخت بیوسف و یوسف هم میل کرد «ّ هم » - است، 3
باجابت مسئول آن زن و اگر برهان نبود- اقدام میکرد. إبن عبّاس گفته است: زن آهنگ یوسف کرد و یوسف آرزو کرد که او
76 تبیان: إبن عبّاس و مجاهد و حسن بصري گفتهاند: برهان آن بود که یوسف در آن هنگام صورت - همسرش باشد. -قرآن- 1
یعقوب را دید که انگشت بدندان میگزد، یعنی اي پسر اینکه چه کار است. قتاده گفته است: آوازي شنید که اي یوسف نامت در
سیاههي پیغمبران نوشته است و تو در کار بیخردان هستی! و محتمل است که برهان آن لطف خدا باشد که موجب عصمت و پاکی
او بوده است، جبّائی و محمّد بن کعب قرظی گفتهاند: برهان یعنی راهنمائی یوسف بر زشتی آن کار. الی: تفسیر سورهي یوسف:
و چهارده وجه دیگر « لا تَقرَبُوا الزِّنی إِنَّه کانَ فاحِشَۀً » گفتهاند: یوسف دید دستی از دیوار نمودار شد که اینکه آیه بر آن نوشته بود
220 کشف نوشته است: إبن عبّاس گفت: میان ایشان سخن دراز - 166 -پاورقی- 218 - قرآن- 119 - .«26» براي برهان نقل کرده است
شد و شیطان [ صفحه 179 ] سوّم ایشان در کار ایستاده دستی بیوسف برد و دیگر دست بر زلیخا هر دو را فراهم کشید پنداشت که
ایشان را بهم جمع کرد و بمقصود رسید. برهان پدید آمد ناگاه و تلبیس ابلیس همه نیست گشت و تباه: ابلیس گشاده بود در
وسوسه دست || فضل ارنی درآمد ابلیس بجست روح البیان: در مثنوي است: هین مکن خود را خصی رهبان مشو || زان که عفّت
هست شهوت را گرو بیهوا نهی از هوا ممکن نبود || غازئی بر مردگان نتوان نمود شافعی گفته است: چهار دسته در قیامت
بعملشان توجّه نمیشود: 1- زهد مرد اخته و مخ ّ ص ی، 2- تقواي مردم قشونی و نظامی، 3- امانت زنان، 4- عبادت کودکان، و
مقصود از دیدن برهان اینکه است: حقیقت بزهکاري و زشتی و آثار آن براي یوسف نمودار شد که بمقام عین الیقین رسید و از آن
صفحه 86 از 240
عمل منضجر شد و بدش آمد. بیان السعادة: برهان سکینهاي است که بر پیغمبران و مؤمنین وارد میشود و وسیلهي یاري آنها است در
بُرهانَ » هر دو عالم کبیر و صغیر. و اینکه سکینه تجلّی ملکوت شیخ است بر سینهي سالک، و شیخ یوسف پدرش یعقوب بود، پس
260 تفسیر صفیعلیشاه: چیست برهان صورتی که - صورت ملکوتی یعقوب است که بسینهي یوسف فرود آمد. -قرآن- 241 «ِ رَبِّه
پیش از اینکه || با تو گفتم با شدت گر دلنشین صورتی کان روح بخش عالم است || در دل عارف بشکل آدم است صورتی کآن
نفخه بر آدم دمید || گشت آبستن بروح اللّه چو دید صورتی کآن جلوهگر شد بر رسول || همچو دحیهي کلبی گر داري قبول
پس بیوسف گشت برهان جلوهگر || چونکه جنبد آن طبیعت در بشر زد لگد مانا، ملک بر پشت او || که بجست آن شهوت از
انگشت او یا که شد روح الأمین ظاهر باو || یا که یعقوب نبی در پیش او [ صفحه 180 ] تأویلات: در بستن و خواهش زلیخا اشاره
بظهور و نموداري نفس لوّامه است بصورت و سیرت زن زیبا و دعوت نفس است از قلب و گولزدن آن و چیرگی بر آن و نمایش
دادن خوبیها و خوشیهاي نفسانی بر قلب و بستن راه وصول قلب است به روح بوسیلهي جلوگیري از فکر و بستن راه نور حق در
اشاره است بمیل و توجّه قلب، بنفس چون تلوّن و « هَم بِها » نتیجهي صفات نفسانی که پردهي بصیرت آدمی هستند، و جملهي
مستقیم نبودن آدمی موجب اینکه است که گاهی قلب بنفس متوجّه شود. و دیدن برهان اشاره است بادراك قلب بوسیلهي نور
-393- با سه ضمّه است. -قرآن- 380 « قبل و دبر « نادر » 26 مجمع: قرائت «ٍ قُدَّ مِن قُبُل » بصیرت و چشم عقل و زشتی اصلی آن را
26 فخر: در اینکه جمله سه قول است: 1- عقیدهي عدّهي زیاد از مفسّرین اینکه است که پسر « وَ شَ هِدَ شاهِدٌ » 642- قرآن- 622
عموي زلیخا مردي حکیم و خردمند بود و در جلو دربار با عزیز آهنگ آن خانه داشتند، صداي دریدن پیراهن شنید و چون آنها را
دید آن سخن را گفت و بزلیخا و یوسف نیز آن دستور را داد. 2- عدّهاي گفته- اند: بچهاي در گهواره بود و اینکه سخنان را
28 «َّ قالَ إِنَّه مِن کَیدِکُن » 19- گفت. 3- شاهد همان پیراهن بوده است که طرز دریدگی آن شاهد عمل آنها بوده است. -قرآن- 1
طبري: چون شوهرش پیراهن را از پشت دریده دید گفت: اینکه حیلهي شما زنها است، و بعضی گفتهاند: اینکه سخن را هم شاهد
ولی «ٌ إِن کَیدَکُن عَظِیم » : گفت: نیشابوري: یکی از علماء گفته است: از زن بیش از شیطان میترسم چون- براي آنها قرآن گفته است
402 ز کید زن دل - 329 -قرآن- 361 - 34 -قرآن- 300 - جامی: -قرآن- 1 ،« إِن کَیدَ الشَّیطان کانَ ضَ عِیفاً » براي شیطان گفته است
مردان دو نیم است || زنان را کیدهاي بس عظیم است عزیزان را کند کید زنان خوار || بکید زن بود دانا گرفتار ز مکر زن کسی
19- 29 مجمع: یعنی شاهد بیوسف گفت: بعضی گفتهاند: اینکه -قرآن- 1 « یُوسُف أَعرِض » عاجز مبادا || زن مکاره خود هرگز مبادا
[ صفحه 181 ] سخن شوهر آن زن بود بیوسف: که تعقیب از اینکه قضیّه مکن تا در شهر فاش نشود، ابو مسلم گفته است: یعنی
دنبالگیري مکن که تو بیگناهی و همه میدانند. روح البیان: از پس اینکه گفتگو عزیز زلیخا را ترك کرد و یوسف را برد که
مخصوص خدمت خودش باشد و زلیخا یوسف را نمیدید و چنین گفت: دریغ آن صید کز دامم برون رفت || دریغ آن شهد کز
کامم برون رفت عزیمت کرد روزي عنکبوتی || که بهر خود کند تحصیل قوتی بجائی دید شهبازي نشسته || ز قید دست شاهان
باز رسته بگرد او تنیدن کرد آغاز || که بندد بال و پرش را ز پرواز زمانی کار در پیکار او کرد || لعاب خود همه در کار او کرد
چو آن شهباز کرد از وي کناره || نماند غیر تاري چند پاره منم آن عنکبوت زار و رنجور || فتاده از مراد خویشتن دور رگ جانم
قَد شَغَفَها » گسسته همچو تارش || نگشته مرغ امیدي شکارش گسسته تارم از هر کار و باري || بدستم نیست جز بگسسته تاري
30 مجمع: از علی علیه السّلام و عدّهاي با عین بینقطه نقل قرائت شده است. یعنی دوستی یوسف دل او را بهر سو برده است. - « حُبا
22 غزّالی: در معنی شغاف اختلاف کردهاند: بعضی دماغ و مغز سر دانسته- اند، عدّهاي گفتهاند مقصود وسط دل است و - قرآن- 1
جاي روح آدمی او همهي بدن نیز گفتهاند. کشف نوشته است: شغاف پردهي درونی است از پردههاي دل و دل را پنج پرده است:
اوّل صدر است مستقرّ عهد اسلام، دوّم قلب است محل نور ایمان سوّم فؤاد است موضع نظر حق،ّ چهارم سرّ است مستودع گنج
اخلاص، پنجم شغاف است محطّ رحل عشق، زلیخا را عشق یوسف بشغاف رسیده بود سمنون محب گفت: شغاف آنگه گویند که
صفحه 87 از 240
پردههاي دل از عشق پر شود و نیز چیزي را در آن جاي نماند تا هر چه گوید و آنچه شنود در عشق شنود چنانک مجنون را
با تشدید تاء و « متّکأ » 31 مجمع: قرائت مشهور « أَعتَدَت لَهُن مُتَّکَأً » . پرسیدند ابو بکر فاضلتر یا عمر! [ صفحه 182 ] گفت: لیلی نیکوتر
با تاء « متّکأ » 31 از امام باقر علیه السّلام نقل شده است بدون همزهي آخر و از مجاهد نقل شده است - همزهي آخر است. -قرآن- 1
بمعنی ترنج. ابو الفتوح: متّکأ جاي تکیه است که پشتی و بالش باشد. سعید بن جبیر و قتاده گفتهاند « متّکه » ساکن و بیتشدید جمع
بمعنی طعام و خوردنی است. و در اینکه خوردنی اختلاف کردهاند که چه بوده است، و بهترین اقوال اینکه است که چیزي بوده
است محتاج ببریدن بدلیل جملهي بعد که براي هر یک کاردي آورده است. حسینی نوشته است: آماده کرد براي ایشان تکیه گاهی
فَلَمّا » . از بالشهاي لطیف یا مهیّا گردانید طعامهاي پاکیزه یا بساخت مجلس طعام چه در خبر است: ایشان تکیه زده طعام میخوردند
31 فخر: بعضی گفتهاند: یعنی چون یوسف را دیدند در نظرشان بزرگ آمد و بسیار مهم، و بعضی دیگر گفتهاند: «ُ رَأَینَه أَکبَرنَه
یعنی بعادت زنانه گرفتار شدند و هاي آخر ضمیر نیست و هاي سکت است. و بیشتر مفسّرین گفتهاند زیبائی یوسف موجب « اکبرن »
شد که در نظر آنها بسیار مهم جلوه کرد، و بعضی گفتهاند: چون چهرهي فرشتگی و شکوه پیغمبري او نمودار شد بیالتفاتی او بآن
31 غزّالی: نکتهاي در اینکه «َّ وَ قَطَّعنَ أَیدِیَهُن » 33- مجلس و خوردنیها و زنها با زیبائی چهره آنها را مبهوت و متحیّر کرد. -قرآن- 1
جمله است که زنی از دیدار یوسف بیخبر شد و درد دست بریدن احساس نکرد، پس آنکه کلام حق درك کند چگونه درد
جاندادن او را آزار خواهد داد، و اگر بگویند چرا دیگر زنها دست خود بریدند و زلیخا دست خود نبرید! جواب دادهاند چون
یوسف را دوست داشت گفت براي عاشق جایز نیست وسیلهي جدائی و کارد دست بگیرد، از اینکه جهت کارد بدست نمیگرفت.
29 [ صفحه 183 ] در دیگر زنها داشت در زلیخا - علّت دیگر آن است که چون او یوسف را زیاد دیده بود آن اثر که -قرآن- 1
نداشت از اینکه جهت بآن اندازه بیخود نشد، و همین است نکتهي بیقراري فرعون از عصاي موسی با اینکه موسی از مهابت اژدهاي
خود نترسید، چون هنگام مناجات در طور باو گفتند عصا را انداخت و آن اژدها شد و موسی ترسید و او را آرام کردند که نترسد و
عصا را بردارد، موسی پرسید اینکه کارها براي چه بود! جواب شنید: چون ببینی آشنا شوي و در برابر دشمن که میترسد تو نترسی.
یوسف زلیخاي جامی: چو هر یک را در آن دیدار دیدن || تمنا شد ترنج خود بریدن ندانسته ترنج از دست خود باز || ز دست
خود بریدن کرد آغاز یکی از تیغ انگشتان قلم کرد || بدل حرف وفاي او رقم کرد یکی برساخت از کف صفحهاي سیم||
کشیدش جدول سرخی چو تقویم بهر جدول روانه سیلی از خون || ز حدّ خود نهاده پاي بیرون گروهی زان زنان کف بریده || ز
عقل و صبر و هوش و دل رمیده ز تیغ عشق یوسف جان نبردند || از آن مجلس نرفته جان سپردند گروهی از خرد بیگانه گشتند||
ز عشق آن پري دیوانه گشتند گروهی آمدند آخر بخود باز ||، ولی با درد و سوز عشق دمساز جمال یوسف آمد خمّی از می||
بقدر خود نصیب هر کس از وي حسینی نوشته است: در حقایق سلمی مذکور است که حق سبحانه بدین آیت مدّعیان محبّت خود
نمیکند، شما در شهود پرتو جمال « احساس الم قطع ید » را سرزنش میکند که مخلوق در رؤیت مخلوقی بدان مرتبه میرسد که
خالق باید که از هیچ بلا و عنا [یعنی رنج و محنت] متألّم نشوید. بیت: گر با تو دمی دست در آغوش توان کرد || بیداد تو سهل
است فراموش توانکرد در شهود جمال یوسفی دستها بریده شد و در ظهور کمال محمّدي [ص] زنارها [ صفحه 184 ] قطع یافت.
بیت: از حسن روي یوسف دست بریده سهل است || در پاي دلبر ما سرها بریده باشد لوّامی زلیخا لو رأین جبینه || لأثرن بالقطع
القلوب علی الید زنان مصر بهنگام جلوهي یوسف || ز روي بیخودي ار دست خویش ببریدند مقرّر است که دل پاره پاره میکردند
||اگر جمال تو اي نور دیده میدیدند روح البیان: در شرح حکم عطائیه گفته است: آنچه اندوه رنج دل است بواسطهي دوري و
محرومیّت مقصود است چون اگر جمال دوست عیان شود درد دوري زیبا و مطلوب شود چنانکه آن زنها بدیدن جمال یوسف درد
- 1- حاش للّه 2 26- 31 مجمع: اینکه جمله چند جور قرائت شده است: -قرآن- 1 «ِ وَ قُلنَ حاشَ لِلّه » . بریدن زیبا و مطلوب آنها شد
نقل شده است با « حاش للّه » بیلام در اوّل کلمهي جلاله، 4- حاش الاله، 5- در قرائت شاد « حاش اللّه » - حاشی للّه با زیادتی الف 3
صفحه 88 از 240
سکون شین، و قول بیشتر مفسّرین در معنی جمله اینکه است: یوسف براي رضاي خدا در حشا و ناحیهاي است و دور است از آنچه
رَبِّ » . باو بستهاند و متّهم شده است، و عدّهاي گفتهاند: یعنی دور است از همانندي بشر و از ملائکه است چون بسیار زیبا است
33 ابو الفتوح: اینکه جمله دلیل است که آن زنها هم یوسف را بخود دعوت کردهاند. -قرآن- «ِ السِّجن أَحَبُّ إِلَی مِمّا یَدعُونَنِی إِلَیه
65-1 مجمع: فقطّ یعقوب کلمهي سجن با زبر سین قرائت کرده است. در حدیث ابو حمزه ثمالی است از امام سجّاد [ع] که چون
زنها از آن مجلس رفتند هر یک در نهان [ صفحه 185 ] از او خواهش دیدار کردند، و بعضی گفتهاند: زنها او را نصیحت کردند که
« السِّجن أَحَبُّ » فرمان اختیاردار خود را بپذیر که او مظلوم است و تو ظالم. روح البیان: حکیمی گفته است: اگر یوسف بجاي
72 عافیت و دوري بلا براي من بهتر است، خدا هر بدي و گرفتاري را از او دور میکرد، ولی او بدین خود - میگفت: -قرآن- 52
یعنی گرفتاري آدمی از گفتار او است] و معاذ گفته است: ] « و البلاء موکّل بالمنطق » . توجّه کرد و گرفتاري زندگی را سبک شمرد
پیغمبر شنید: مردي میگفته: خدایا صبرم بده، فرمود تو باین دعا گرفتاري میخواهی بهتر آن است که از خدا عافیت بخواهی: سعدي
در گلستان گفته است: پارسائی را دیدم که بر کنار دریا زخم پلنگ داشت، و بهیچ دارو به نمیشد و مدّتها در آن رنجوري بود، و
مدّتها شکر خدا میگذارید، پرسیدندش که چه شکر کنی! گفت: شکر آنکه بمصیبتی گرفتارم نه به معصیتی، بلی مردان خدا
784 گر مرا - قرآن- 757 - .« رَب السِّجن أَحَبُّ » : مصیبت را بر معصیت اختیار کنند، نهبینی که یوسف صدیق در آن حالت چه گفت
زار بکشتن دهد آن یار عزیز || تا نگوئی که در آن دم غم جانم باشد گویم از بندهي مسکین چه گنه صادر شد || کو دل آزرده
33 تأویلات: چون قلب آدمی داراي دو جانب است و واسطهي «َّ وَ إِلّا تَصرِف عَنِّی کَیدَهُن أَصب إِلَیهِن » شد از من! غم آنم باشد
میان روح و نفس او است و پیوسته نفس را در کارهایش کومک میکند و اگرچه بسیار است که نفس از نور قلب روشن بروح،
نورانی میشود ولی اینکه نورانیّت عارضی است و دوام ندارد و زود دل را بسوي خود میکشد و از روشنی روح محرومش میکند،
پس اگر عصمت خداوندي نباشد و جانب روحی دل را تقویت نکند و بانوار ملأ اعلا مدد نشود بواسطهي جهل و میل دل بجانب
عرض کردند: شما با مقام نبوّت چه نیاز بچنین دعا « اللّهم ثبّت قلبی علی دینک » نفس مغلوب او میشود همان طور که پیغمبر فرمود
58 [ صفحه 186 ] دل مانند پري است در باد بیابان که پیوسته بهر طرف میچرخد. - دارید! فرمود: چگونه آسوده باشم که -قرآن- 1
پس دعاي یوسف همان حالت و صورت احتیاج و فقر دائمی دل است: حافظ: دام سخت است مگر لطف خدا یار شود || ورنه آدم
35 مجمع: عکرمه گفت: یعنی هفت سال بزندانش کنند. کلبی گفت: پنج سال. «ٍ لَیَسجُنُنَّه حَتّی حِین » نبرد صرفه ز شیطان رجیم
« نَبِّئنا بِتَأوِیلِه إِنّا نَراكَ مِنَ المُحسِنِینَ » 32- جبّائی گفته است: تا آنگاه که نامش از زبانها بیفتد و اینکه قضیّه فراموش شود. -قرآن- 1
59 یعنی ما تو را چنان میشناسیم که تأویل خواب خوب میدانی که آنچه بگوئی خطا - 36 ابو الفتوح: فرّاء گفته است: -قرآن- 1
ندارد. محمّد بن اسحاق گفته است: اگر خوب تعبیر کنی نیکوکار هستی. ضحّاك گفته است: چون یوسف بحال زندانیان میرسید و
آنها را دلداري میداد و جامه- شان میشست و میدوخت او را نیکوکار میشمردند. مجاهد گفته است: چون آن دو جوان نزد
یوسف آمدند که خوابشان را تعبیر کند، گفتند: ما تو را دوست می- داریم چون خردمندي و زیبا، او گفت: من را دوست ندارید
که از دوستیها زیان بردم چون از دوستی بلا دیدم: 1- عمّهام دوستم داشت و خواست من را پیوسته نزد خود بدارد تدبیري
اندیشید و متّهم بدزدیم کرد تا بموجب قانون آن زمان یک سال بمجازات دزدي محکوم بغلامی او بشوم. کمربندي از ابراهیم
بمیراث داشت من بخواب بودم و او آن را بر کمرم بست و چون بیدار شدم دعوي کرد که دزدیدهام و یک سال من را نزد خود
بداشت، 2- پدرم دوستم داشت برادران حسد بردند و بچاه افکندند و بغلامی فروختند، 3- زلیخا دعوي دوستی من کرد و چنین در
زندانم افکنده زنهار مرا دوست ندارید. فخر: دلیل بر درستی تعبیر خواب اینکه است که ثابت شده است خداوند روان و نفس
ناطقهي انسان را جوري آفریده است که میتواند از عوالم مافوق اینکه عالم مادّي و حقایق ثابت دائمی خبردار شود و در آنها مطالعه
کند و چون بکار بدن و نگهداري و تدبیر آن مشغول است از آن توانائی خود محروم است، ولی در [ صفحه 187 ] هنگام خواب ز
صفحه 89 از 240
گرفتاري مادّي و بدنی کم میشود و آن توانائی تقویت میشود، و چون روح و روان و نفس ناطقه [که باختلاف اصطلاحات است و
مقصود خاصیّت انسان زنده است] در خواب چیزي را مشاهده و ادراك کند در نیروي خیال آدمی و لوح ضمیر او آثار و
صورتهائی مناسب مشاهدات و ادراکات خود باقی میگذارد و آنکه خواب را تعبیر میکند از اینکه صورتها که در ضمیر و خیال
باقی مانده است و براي او نقل شده است پی میبرد و کشف میکند آن حقایق که روح مشاهده کرده- است چه بوده است. جامی:
دوران زندان یوسف و حال زلیخا را چنین گفته است: ز نعمتهاي خوش هر لحظه چیزي || نهادي بر کف محرم کنیزي فرستادي
بزندان سوي یوسف || که تا دیدي بجایش روي یوسف بگشت از حال خود روزي مزاجش || بزخم نشتر افتاد احتیاجش ز
خونش بر زمین در دیدهي کس || نیامد غیر یوسف یوسف و بس بکلک نشتر، استاد سبک دست || بلوح خاك نقش اینکه
حرفرا بست چنان از دوست پر بودش رگ و پوست || که بیرون نامدش از پوست جز دوست خوش آنکس کو رهائی یابد از
خویش || نسیم آشنائی یابد از خویش نه بوئی باشدش از خود نه رنگی || نه صلحی باشدش با کس نه جنگی نیارد خویشتن را
در شماري || نگیرد پیش، غیر از عشق کاري صفی علیشاه: سرگذشتی از یوسف زندانی: داشت روزي چشم بر راه عبور || دید
خود اشتر سواري را ز دور آن شتر بکشید از دستش زمام || سوي زندان شد با شتابی تمام خفت در بیرون آن روزن بجاي || چون
کسی کاید بسوي آشناي خواست اعرابی که خیزاند ز جاي || آن شتر را سخت با ضرب عصاي کرد یوسف بانگ سوي آن عرب
||کز کجائی اي اخی! گفت از ادب کاهل کنعانم مصرم شد نیاز || بهر کاري میروم آن سوي باز [ صفحه 188 ] گفت: برگو زین
شتر کو از کجا است ||! که ز حالش ظاهر آثار وفا است گفت: در مرعاي آن یعقوبیان || بس چریده و بوده است او را مکان
گفت: چون بد حال یعقوب از عیان ||! گفت: زین بگذر که ناید در بیان گفت: از من گیر اینکه گوهر تمام || سوي کنعان بر، بر
آن محزوم پیام ما نکردیمت فراموش از نظر || تو مکن ما را فراموش هم دگر گفت: نامت را بگو تا گویمش || گفت: از نامم
فزاید بر غمش لیک در من کن نگه وز شکل و روي || هر چه بینی با نشان با او بگوي ور ز خال گونه پرسد از سیاق || شسته شد
41 غزّالی: شراب چند دسته است: اوّل شراب القدرة که در اینکه آیه معرّفی شده است « فَیَسقِی رَبَّه خَمراً » گو ز آب چشم اندر فراق
دوّم شراب عبرت که شیر است و در اینکه آیه «ِ وَ فِی الَأرض قِطَع مُتَجاوِرات یُسقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّل بَعضَها عَلی بَعض فِی الأُکُل »
یُرسِل الرِّیاحَ » سوّم شراب رحمت و کرامت که باران است بموجب اینکه آیه « وَ إِن لَکُم فِی الَأنعام لَعِبرَةً نُسقِیکُم » گفته شده است
پنجم شراب ثواب و مزد که در اینکه آیه است « وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً » چهارم شراب عقوبت که گفته است «ِ بُشراً بَینَ یَدَي رَحمَتِه
- .« وَ سَ قاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً » ششم شراب قربت آنجا که گفته است «ٌ خِتامُه مِسک » و « یُسقَونَ فِیها کَأساً کانَ مِزاجُها زَنجَبِیلًا »
655 -قرآن- - 549 -قرآن- 604 - 486 -قرآن- 524 - 366 -قرآن- 433 - 237 -قرآن- 311 - 166 -قرآن- 167 - 28 -قرآن- 129 - قرآن- 1
37 مجمع: سدّي و إبن اسحاق گفتهاند: چون تعبیر خواب یکی از آنها بد « لا یَأتِیکُما طَعام-ٌ تا آخر » 756- -676-658 قرآن- 716
بود، جواب آنها را نداد و مطلبی دیگر آغاز کرد. حسن بصري و جبّائی گفتهاند: با اینکه سخنان خواست مقام نبوّت خود را ثابت
41 طبري: همزندانیهاي یوسف چیزي بخواب ندیدند و «ِ قُضِ یَ الَأمرُ الَّذِي فِیه تَستَفتِیان » 23- کند و آنها بخود جلب کند. -قرآن- 3
میخواستند یوسف را آزمایش کنند و چون او خواب آنها را تعبیر کرد، گفتند: ما خوابی ندیدیم و تو را آزمودیم، او اینکه جمله
[ 48 [ صفحه 189 - را گفت یعنی اینکه پرسش شما باین صورت معین است و ناگزیر انجام شدنی، خواه شما راست گفته- -قرآن- 1
باشید خواه دروغ. مجمع: اینکه جمله میفهماند: جواب یوسف وحی و اعلام از غیب بوده است نه تعبیر مثل دیگر مردم معبّر. أَنساهُ
42 فخر: اینکه دو جمله را دو جور معنی کرده- اند: 27 - چون یوسف براي نجات خود بمخلوق متوسّل شد دو «ِ الشَّیطان ذِکرَ رَبِّه
دوّم- طول ماندن در زندان، 2- شیطان از .«27» مجازات شد: اوّل- فراموشی یاد خدا که بوسیلهي تسلّط شیطان و ایجاد فراموشی بود
- یاد رفیق زندانی او برد که نزد آقا و ارباب خود یوسف را معرّفی کند از اینکه جهت در زندان ماند. دوّم- طول ماندن در زندان، 2
-40- شیطان از یاد رفیق زندانی او برد که نزد آقا و ارباب خود یوسف را معرّفی کند از اینکه جهت در زندان ماند. -قرآن- 1
صفحه 90 از 240
248 مجمع: از امام سجّاد و صادق علیهما السّلام معنی اوّل روایت شده است. جامی: چنان رفت آن وصیّت از خیالش - پاورقی- 246
||که بر خاطر نباشد چند سالش نهال وعدهاش مأیوسی آورد || بزندان بلا محبوسی آورد بلی آن را که ایزد برگزیند || بصدر عزّ
معشوقی نشیند ره اسباب بر رویش ببندد || رهین اینکه و آنش کم پسندد نخواهد دست او در دامن کس || اسیر دام خویشش
12 هفت گاو فربه پس پروري|| - فرمت- 10 - «28» 27 آن عزیز - 43 دفتر پنجم: -قرآن- 1 «ٍ سَبعَ بَقَرات سِمان » خواهد و بس
خوردشان آن هفت گاو لاغري در درون شیران بدند آن لاغران || ورنه گاوان را نبودندي خوران پس بشر آمد بصورت مرد کار
255 [ صفحه 190 ] گاو تن قربانی شیر خدا - 218 -قرآن- 228 - 89 -قرآن- 179 - ||لیک پنهان شیر در وي مرد خوار -قرآن- 40
26 و - با فتح همزه خوانده است. -قرآن- 1 « دأبا » 47 مجمع: حفص « سَبعَ سِنِینَ دَأَباً » است || گر تو را با او سر صدق و صفا است
با تاء بصورت خطاب قرائت کوفیها است، و به یاء بصورت غایب قرائت دیگران است و هم با « وَ فِیه یَعصِرُونَ » دیگران با سکون آن
با تبدیل تاي آخر بهاء قرائت منقول از قتاده و زید بن علی است، و « بَعدَ أُمَّۀٍ » . ضم یاء و فتح صاد بصورت مجهول خوانده شده است
با ضم نون نیز قرائت شده « ما بال النّسوة » . قرائت منقول از امام صادق علیه السّلام است « سبع سنابل » ، با کسر نیز قرائت شده است
جمع ضغث است که بر هم « اضغاث » 44 انوار التنزیل بیضاوي کلمهي «ٍ أَضغاث أَحلام » 220- 49 -قرآن- 205 - است. -قرآن- 26
بستن و دسته کردن گیاه باشد، و احلام خوابهاي باطل است، و اینکه جمله براي خواب دور از واقع و حقیقت استعمال شده است. -
یکدسته از گیاه است که بر یک ساق باشد. و خواب اگر از چیزهاي بیتناسب فراهم بود شبیه بدسته « ضغث » : 20 فخر - قرآن- 1
45 بیضاوي: یعنی یوسف را یاد کرد پس از دستهاي زمان فراهم شده، و مقصود مدّتی دراز است. و «29»« گیاه است. ادَّکَرَ بَعدَ أُمَّۀٍ
با کسر همزه قرائت شده است که 45 بیضاوي: یعنی یوسف را یاد کرد پس از دستهاي زمان فراهم شده، و مقصود مدّتی دراز است.
793 -قرآن- - 753 -قرآن- 754 - 726 -قرآن- 727 - 31 -قرآن- 699 - 28 -پاورقی- 29 - و با کسر همزه قرائت شده است که -قرآن- 1
بمعنی فراموشی « امه » 817-794 [ صفحه 191 ] بمعنی نعمت است، یعنی بعد از آنکه خدا بیوسف انعام کرد که او را نجات دهد، و
48 بیضاوي: یعنی آنچه براي تخم و « مِمّا تُحصِنُونَ » . نیز قرائت شده است، و مقصود اینکه است که از پس فراموشی او را بیاد آورد
ممکن است از غوث باشد بمعنی آسایش از پس « یغاث » 49 ابو الفتوح: کلمهي «ُ یُغاث النّاس » 20- کشت نگاه میدارید. -قرآن- 1
29 مجمع: اینکه جمله و « وَ فِیه یَعصِ رُونَ » 19- بمعنی باران باشد. -قرآن- 1 « غیث » سختی، و یا بمعنی فریادرسی مثل اغاثه، و یا از
آنچه در جلو جزء تمام یک آیه است از گفتار یوسف است. که خواب پادشاه نبوده است و بعلم پیغمبري از آن اطّلاع داده است، و
إبن عبّاس گفته است: یعنی انگور و زیتون و دیگر میوهها که در سال فراوانی آب آنها را میگیرند، و هم نقل کردهاند: یعنی
بمعنی « عصرة » 24 ابو الفتوح: ممکن است اینکه جمله از - میدوشند که کنایه است از فراوانی علف و زیادي شیر حیوانات. -قرآن- 1
التجاء و پناهندگی باشد و مقصود نجات و آسودگی است مانند آنکه پناهنده شده است و خود را آسوده کرده است. مجمع: در
با « یعصرون » کتاب علی بن ابراهیم از امام صادق علیه السّلام نقل شده است: مردي حضور علی علیه السّلام اینکه جمله را خواند
فتح یاء و کسر صاد آن حضرت فرمود: چه چیز را میفشارند مگر میخواهند شراب بسازند! عرض کرد: چه جور بخوانم! فرمود:
با ضم یاء و فتح صاد یعنی پس از خشک سالی، باران فراوان بر آنها میبارد، و بلخی گفته است: اینکه گفتههاي یوسف و « یعصرون »
تشریح خواب پادشاه میفهماند اینکه عقیده غلط است که خواب را هر طور اوّل تعبیر کردند نتیجه و درستی آن همان است زیرا
علماء و غیبگوهاي دربار آن را دروغ و خیال باطل دانستند و اگر آن سخن درست بود یوسف چنین تعبیر نمیکرد و نتیجه نمودار
50 ابو الفتوح: در معنی اینکه جملهها تا آخر چنین نوشته است: « قالَ ارجِع إِلی رَبِّکَ فَسئَله ما بال النِّسوَةِ » [ نمیشد. [ صفحه 192
گفت برو باز پس شو و ملک را بگو تا آن زنان را حاضر کند و بپرسد تا چرا دستها بریدند! و اینکه براي آن کرد تا ملک را و جز
او را روشن شود که او را بیگناه باز داشتهاند. عبد اللّه عبّاس گفت: اگر یوسف چون ملک او را بخواند بیرون آمدي و استکشاف
60 اینکه آن مرد است که با زن عزیز خیانت کرد، و رسول صلّی - نکردي ملک و هر که او را دیدي با خویشتن گفتی: -قرآن- 1
صفحه 91 از 240
اللّه علیه و آله و سلّم گفت: عجب میدارم از یوسف و کرم او و صبر او و خداي بیامرزد او را بآنکه رسول آمد و او را پرسید که
تأویل خواب ملک چی است! بگفت و امتناع نکرد و اگر بجاي او من بودم گفتمی: تا از زندان بیرون نیارید نگویم، و عجب دگر از
صبر او که چون رسول باز آمد و گفت: بیرون آي، با آنکه مدّت دراز در زندان بمانده بود، گفت: برو و ملک را بگو تا احوال من
از زنان پرسد تا ایشان چرا دستها ببریدند! و اگر بجاي او من بودمی شتاب کردمی تا بیرون آمدمی، او سخت حلیم و ساکن بوده
باسقاط همزه است، و در اینکه پیغام که یوسف بشاه داده است که از « فسله » بقرائت کسائی و إبن کثیر « فاسئله » است. فخر: جملهي
حال زنها بپرسد و نام آن زن را نبرده است براي رعایت حقوق و حرمت او بوده است، و بهمین جهت او هم پاس اینکه ادب او را
و بکتابی خواندم: زنی شوهر خود را بقاضی برد که مهرش را بگیرد، « الآنَ حَصحَصَ الحَقُّ » داشت و بزودي اقرار بگناه خود کرد که
قاضی براي شناسائی شهود و شهادت براي مهر او فرمان کرد روي او را باز کنند تا شهود ببیند، مرد گفت: حاجتی ببرداشتن حجاب
زن نیست، من حق او را درست میدانم و میدهم، چون زن اینکه احترام را از شوهر خود دید از دعواي خود گذشت و مهر خود را
باشد بمعنی ثبت و استقرّ و ممکن است از « حصحص البعیر » 51 بیضاوي: ممکن است از « حَصحَصَ الحَقُّ » 357- بخشید. -قرآن- 331
20 [ صفحه 193 ] جامی گفته است: بجرم - باشد بمعنی ظهور و بصورت مجهول نیز قرائت شده است. -قرآن- 1 « حص الشّ عر »
خویش کرد اقرار مطلق || برآمد زو صداي حصحص الحق بگفتا نیست یوسف را گناهی || منم در عشق او گم کرده راهی
52 مجمع: حسن بصري و مجاهد و «ُ نخست او را بوصل خویش خواندم || چو کام من نداد از پیش راندم كَ لِیَعلَمَ أَنِّی لَم أَخُنه
ضحّ اك و قتاده و ابو مسلم گفتهاند: اینکه جمله سخن یوسف است که اینکه پیغام بپادشاه و پرسش از زنها براي اینکه است که
معلوم شود من خیانت نکردهام و چون قرینه هست و نمودار است که مقصود از اینکه گوینده یوسف است، سخن او وصل سخن آن
زن نقل شده است. جبّائی گفته است: اینکه جمله هم از سخن آن زن است یعنی اقرار من بگناه خود براي آن است که یوسف بداند
613- 42 -پاورقی- 611 - قرآن- 1 - .«30» از آن ببعد که او غایب و از من دور بود خیانت باو نکردم و اینکه تهمت را تکرار نکردم
حسینی: ملک بیوسف پیغام داد که زنان بگناه خویش اعتراف نمودند بیا تا بحضور تو ایشان را عقوبت کنم. یوسف فرمود که
172 از یوسف زلیخاي منسوب - اینکه درخواست بر آن کردم تا بداند عزیز- الخ. -قرآن- 153 « ذلِکَ لِیَعلَمَ » غرض من عقوبت نبود
بفردوسی در حاشیهي تفسیر حسینی: سبک داد فرمان شه پاك رأي || که گردید آن انجمن در سراي هر آنکس که در مصر
بودند زن || بکاخ ملک در شدند انجمن زلیخا و چندان زن بت پرست || که شان بود مجروح کفهاي دست بپرسید از ایشان
همانگاه شاه || که از چی است چندان نشان تباه [ صفحه 194 ] میان زلیخا و یوسف سخن || بگوئید زان سان که افتاده بن بیکبار
باشد بگفتند: ما || ز یوسف ندیدیم هرگز خطا فرشته است یوسف، ز هر عیب پاك || نه زین آتش و آب و باد است و خاك ما
بالغیب توفیق و عصمت حق دید، باز چون گفت «ُ ذلِکَ لِیَعلَمَ أَنِّی لَم أَخُنه » : 53 کشف نوشته است: یوسف آنگه گفت « أُبَرِّئ نَفسِی
و بنده باید ،«31» تقصیر در خدمت خود دید. آن یکی بیان شکر توفیق است و اینکه یکی بیان عذر تقصیر است « وَ ما أُبَرِّئ نَفسِی »
که پیوسته میان شکر و عذر گردان بود، هرگه که با حق نگرد نعمت بیند بنازد و در شکر بیفزاید، چون با خود نگرد گناه بیند
بسوزد و بعذر پیش آید، بآن شکر مستحق زیادت گردد، باین عذر مستوجب مغفرت شود. پیر طریقت گفت: الهی گاهی بخود
نگرم گویم از من زارتر کیست! گاهی بتو نگرم گویم از من بزرگوارتر کی است! و بنده باید که پیوسته میان شکر و عذر گردان
بود، هرگه که با حق نگرد نعمت بیند بنازد و در شکر بیفزاید، چون با خود نگرد گناه بیند بسوزد و بعذر پیش آید، بآن شکر
مستحق زیادت گردد، باین عذر مستوجب مغفرت شود. پیر طریقت گفت: الهی گاهی بخود نگرم گویم از من زارتر کیست! گاهی
286 گاهی که بطینت - 185 -پاورقی- 284 - 110 -قرآن- 159 - 27 -قرآن- 69 - بتو نگرم گویم از من بزرگوارتر کی است! -قرآن- 1
إِنَّ » خود افتد نظرم || گویم که من از هر چه بعالم بترم چون از صفت خویشتن اندر گذرم || از عرش همی بخویشتن در نگرم
53 کشف نوشته است: بدان که نفس را چهار رتبت است: اوّل- نفس امّاره، پس نفس مکّاره، سیّم- سحّاره، چهارم- « النَّفسَ لَأَمّارَةٌ
صفحه 92 از 240
مطمئنّه، نفس امّاره آن است که در بوتهي ریاضت نگذشته پوست هستی از وي بد باغت باز نیفتاده و با خلق خدا بخصومت
برخاسته و هنوز بر صفت سبعیّت بمانده پیوسته در پوستین خلق افتاد، همه خطبه بر خود کند همیشه قدم بر مراد خود نهد، در عالم
ذَرهُم یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ » : انسانیّت میچرد، جز خوردن و خفتن و کام راندن چیزي دیگر نداند، خداوندان اینکه نفس را میگوید
و جملهي انبیا و رسل که آمدند ایشان را بقهر و جهاد اینکه نفس فرمودند: حق مجاهدت آن است که صفات نفس «ُ یُلهِهِم الَأمَل
608 [ صفحه - 31 -قرآن- 548 - اماره چون حرص و شهوت و شره و حقد و کبر و عداوت و بغض آن را پرورش ندهی و -قرآن- 1
195 ] زیر دست خود داري، هر گه که سر برزند آن را بسنگ جهد از خود باز میداري چنان که آن جوانمرد گفت: مار نفست بر
سر گنج دلت ساکن شده است || سنگ جهد از عهد دل بر تارك آن مار زن ور کسی بیمار جان است از نهیب هزل چرخ||
شربتی از جام جدّ بر جان آن بیمار زن امّا نفس مکّاره فروتر است از نفس امّاره، قوّت آن ندارد که مقاومت مرد کند امّا پیوسته در
کمین بود تا کی دست یابد. و مثالش آن است که چون مرید در راه مجاهدت و ریاضت در مقام جمعیّت بیند سفري از سفرهاي
طاعت چون حج و غزا و زیارت در پیش نهد، گوید اینکه بهتر و در منازل طاعت اینکه قدم عالیتر، و وي در آنچ گفت، راستگوئی
است امّا مکر است که میکند و تلبیس که میخواهد تا مرید را از مقام جمعیّت بیفکند و او را درین سفر پراکنده خاطر و سرگردان
کند. جنید از اینجا گفت: هزار مرید با ما قدم در اینکه راه نهادند همه فرو شدند و من بر سر آنم، و مریدان را در راه ارادت، پیر از
بهر اینکه میباید که پیران منازل اینکه راه شناخته باشند و کمینگاه نفس مکّ اره بر ایشان پوشیده نماند، تا احوال مریدان را تتبّع
میکنند و آنچ سازگار قدم ایشان بود بر آن دلالت میکنند. بزرگان دین گفتند: مرد تا صاحب تمکین نشود از نفس مکّاره ایمن
نگردد، و بعد از نفس مکّاره نفس سحّاره است، گرد اهل حقیقت گردد، چون او را بر طاعات و انواع ریاضات محکم بیند گوید بر
نفس خود رحمت کن چون مرد نه محقّق باشد او را از مقام حقیقت با مقام شریعت آرد، رخصت پیش وي نهد، و هر جا که
رخصت آمد آرام نفس پدید آید، از آنجا نفس قوّت گیرد و او را بقدم اوّل باز برد، نفس امّاره باز دید آید، در جمله بدانک نفس
سحّاره مرد را بمعصیت نفرماید، بطاعت فرماید. چون مرد قدم در کوي طاعت نهد از عین طاعت وي رنگی برآرد، و گوید آخر تو
بهتري از آن مرد شرابخوار فاسق مرد در خود اینکه اعتقاد کند، خود را بچشم پسند نگرد و دیگران بچشم حقارت تا هلاك از وي
برآید. از آنجا نفس مطمئنّه آغاز کند که نفس انبیاء [ صفحه 196 ] و اولیاء است، در پردهي رعابت بند عصمت دارد، آنها که
انبیاءاند در سرا پردهي عصمتاند و آنها که اولیاءاند در پردهي حفظ و رعایتاند. اگر یک لحظه بند عصمت از ایشان برداشتندي،
از ایشان همان آمدي که از فرعون و هامان، و اگر یک نفس حفظ و حیاطت و رعایت از اولیاء منقطع گشتی همه اولیا زنار در
[ 409 [ صفحه 199 - نبودي کجا رسیدي!. -قرآن- 392 « دَنا فَتَدَلّی » بستندي اگر هزار سال احمد عربی میرفتی اگر
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 54 تا 101
وَ قالَ المَلِک ائتُونِی بِه أَستَخلِصه لِنَفسِی فَلَمّا کَلَّمَه قالَ إِنَّکَ الیَومَ لَدَینا مَکِین أَمِین [ 54 ] قالَ اجعَلنِی عَلی خَزائِن الَأرض إِنِّی حَفِیظٌ
عَلِیم [ 55 ] وَ کَ ذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی الَأرض یَتَبَوَّأُ مِنها حَیث یَشاءُ نُصِ یب بِرَحمَتِنا مَن نَشاءُ وَ لا نُضِ یع أَجرَ المُحسِنِینَ [ 56 ] وَ لَأَجرُ
516 وَ لَمّا - الآخِرَةِ خَیرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ [ 57 ] وَ جاءَ إِخوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیه فَعَرَفَهُم وَ هُم لَه مُنکِرُونَ [ 58 ] -قرآن- 1
جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم قالَ ائتُونِی بِأَخ لَکُم مِن أَبِیکُم أَ لا تَرَونَ أَنِّی أُوفِی الکَیلَ وَ أَنَا خَیرُ المُنزِلِینَ [ 59 ] فَإِن لَم تَأتُونِی بِه فَلا کَیلَ لَکُم
عِندِي وَ لا تَقرَبُون [ 60 ] قالُوا سَنُراوِدُ عَنه أَباه وَ إِنّا لَفاعِلُونَ [ 61 ] وَ قالَ لِفِتیانِه اجعَلُوا بِضاعَتَهُم فِی رِحالِهِم لَعَلَّهُم یَعرِفُونَها إِذَا انقَلَبُوا
إِلی أَهلِهِم لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ [ 62 ] فَلَمّا رَجَعُوا إِلی أَبِیهِم قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الکَیل فَأَرسِل مَعَنا أَخانا نَکتَل وَ إِنّا لَه لَحافِظُونَ [ 63 ] -قرآن-
578-1 قالَ هَل آمَنُکُم عَلَیه إِلاّ کَما أَمِنتُکُم عَلی أَخِیه مِن قَبل فَاللّه خَیرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرحَم الرّاحِمِینَ [ 64 ] وَ لَمّا فَتَحُوا مَتاعَهُم وَجَدُوا
[ بِضاعَتَهُم رُدَّت إِلَیهِم قالُوا یا أَبانا ما نَبغِی هذِه بِضاعَتُنا رُدَّت إِلَینا وَ نَمِیرُ أَهلَنا وَ نَحفَظُ أَخانا وَ نَزدادُ کَیلَ بَعِیرٍ ذلِکَ کَیل یَسِیرٌ [ 65
صفحه 93 از 240
قالَ لَن أُرسِلَه مَعَکُم حَتّی تُؤتُون مَوثِقاً مِنَ اللّه لَتَأتُنَّنِی بِه إِلاّ أَن یُحاطَ بِکُم فَلَمّا آتَوه مَوثِقَهُم قالَ اللّه عَلی ما نَقُول وَکِیل [ 66 ] وَ قالَ یا
بَنِی لا تَدخُلُوا مِن باب واحِ دٍ وَ ادخُلُوا مِن أَبواب مُتَفَرِّقَۀٍ وَ ما أُغنِی عَنکُم مِنَ اللّه مِن شَیءٍ إِنِ الحُکم إِلاّ لِلّه عَلَیه تَوَکَّلت وَ عَلَیهِ
فَلیَتَوَکَّل المُتَوَکِّلُونَ [ 67 ] وَ لَمّا دَخَلُوا مِن حَیث أَمَرَهُم أَبُوهُم ما کانَ یُغنِی عَنهُم مِنَ اللّه مِن شَیءٍ إِلاّ حاجَۀً فِی نَفس یَعقُوبَ قَضاها وَ
1026 وَ لَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوي إِلَیه أَخاه قالَ إِنِّی أَنَا - إِنَّه لَذُو عِلم لِما عَلَّمناه وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یَعلَمُونَ [ 68 ] -قرآن- 1
أَخُوكَ فَلا تَبتَئِس بِما کانُوا یَعمَلُونَ [ 69 ] فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم جَعَلَ السِّقایَۀَ فِی رَحل أَخِیه ثُم أَذَّنَ مُؤَذِّن أَیَّتُهَا العِیرُ إِنَّکُم لَسارِقُونَ
70 ] قالُوا وَ أَقبَلُوا عَلَیهِم ما ذا تَفقِدُونَ [ 71 ] قالُوا نَفقِدُ صُواعَ المَلِک وَ لِمَن جاءَ بِه حِمل بَعِیرٍ وَ أَنَا بِه زَعِیم [ 72 ] قالُوا تَاللّه لَقَد عَلِمتُم ]
520 قالُوا فَما جَزاؤُه إِن کُنتُم کاذِبِینَ [ 74 ] قالُوا جَزاؤُه مَن وُجِدَ فِی رَحلِهِ - ما جِئنا لِنُفسِدَ فِی الَأرض وَ ما کُنّا سارِقِینَ [ 73 ] -قرآن- 1
فَهُوَ جَزاؤُه کَذلِکَ نَجزِي الظّالِمِینَ [ 75 ] فَبَدَأَ بِأَوعِیَتِهِم قَبلَ وِعاءِ أَخِیه ثُم استَخرَجَها مِن وِعاءِ أَخِیه کَذلِکَ کِدنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأخُذَ
أَخاه فِی دِین المَلِک إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه نَرفَع دَرَجات مَن نَشاءُ وَ فَوقَ کُل ذِي عِلم عَلِیم [ 76 ] قالُوا إِن یَسرِق فَقَد سَرَقَ أَخٌ لَه مِن قَبلُ
فَأَسَرَّها یُوسُف فِی نَفسِه وَ لَم یُبدِها لَهُم قالَ أَنتُم شَرٌّ مَکاناً وَ اللّه أَعلَم بِما تَصِ فُونَ [ 77 ] قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ إِن لَه أَباً شَیخاً کَبِیراً فَخُذ
722 قالَ مَعاذَ اللّه أَن نَأخُ ذَ إِلاّ مَن وَجَ دنا مَتاعَنا عِندَه إِنّا إِذاً لَظالِمُونَ [ 79 ] فَلَمَّا - أَحَدَنا مَکانَه إِنّا نَراكَ مِنَ المُحسِنِینَ [ 78 ] -قرآن- 1
استَیأَسُوا مِنه خَلَصُوا نَجِیا قالَ کَبِیرُهُم أَ لَم تَعلَمُوا أَن أَباکُم قَد أَخَ ذَ عَلَیکُم مَوثِقاً مِنَ اللّه وَ مِن قَبل ما فَرَّطتُم فِی یُوسُفَ فَلَن أَبرَحَ
الأَرضَ حَتّی یَأذَنَ لِی أَبِی أَو یَحکُمَ اللّه لِی وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِینَ [ 80 ] ارجِعُوا إِلی أَبِیکُم فَقُولُوا یا أَبانا إِن ابنَکَ سَرَقَ وَ ما شَهِدنا إِلاّ
بِما عَلِمنا وَ ما کُنّا لِلغَیب حافِظِینَ [ 81 ] وَ سئَل القَریَۀَ الَّتِی کُنّا فِیها وَ العِیرَ الَّتِی أَقبَلنا فِیها وَ إِنّا لَصادِقُونَ [ 82 ] قالَ بَل سَوَّلَت لَکُم
791 وَ تَوَلّی عَنهُم وَ قالَ یا أَسَفی عَلی - أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیل عَسَی اللّه أَن یَأتِیَنِی بِهِم جَمِیعاً إِنَّه هُوَ العَلِیم الحَکِیم [ 83 ] -قرآن- 1
یُوسُفَ وَ ابیَضَّت عَیناه مِنَ الحُزن فَهُوَ کَظِیم [ 84 ] قالُوا تَاللّه تَفتَؤُا تَذکُرُ یُوسُفَ حَتّی تَکُونَ حَرَضاً أَو تَکُونَ مِنَ الهالِکِینَ [ 85 ] قالَ إِنَّما
أَشکُوا بَثِّی وَ حُزنِی إِلَی اللّه وَ أَعلَم مِنَ اللّه ما لا تَعلَمُونَ [ 86 ] یا بَنِی اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ وَ أَخِیه وَ لا تَیأَسُوا مِن رَوحِ اللّه إِنَّه لا
یَیأَس مِن رَوحِ اللّه إِلاَّ القَوم الکافِرُونَ [ 87 ] فَلَمّا دَخَلُوا عَلَیه قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهلَنَا الضُّرُّ وَ جِئنا بِبِضاعَۀٍ مُزجاةٍ فَأَوف لَنَا الکَیلَ
696 قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِیُوسُفَ وَ أَخِیه إِذ أَنتُم جاهِلُونَ [ 89 ] قالُوا أَ - وَ تَ َ ص دَّق عَلَینا إِن اللّهَ یَجزِي المُتَ َ ص دِّقِینَ [ 88 ] -قرآن- 1
إِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُف قالَ أَنَا یُوسُف وَ هذا أَخِی قَد مَن اللّه عَلَینا إِنَّه مَن یَتَّق وَ یَصبِر فَإِن اللّهَ لا یُضِ یع أَجرَ المُحسِنِینَ [ 90 ] قالُوا تَاللّه لَقَد
آثَرَكَ اللّه عَلَینا وَ إِن کُنّا لَخاطِئِینَ [ 91 ] قالَ لا تَثرِیبَ عَلَیکُم الیَومَ یَغفِرُ اللّه لَکُم وَ هُوَ أَرحَم الرّاحِمِینَ [ 92 ] اذهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلقُوهُ
562 وَ لَمّا فَ َ ص لَت العِیرُ قالَ أَبُوهُم إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَو لا أَن - عَلی وَجه أَبِی یَأت بَصِ یراً وَ أتُونِی بِأَهلِکُم أَجمَعِینَ [ 93 ] -قرآن- 1
تُفَنِّدُون [ 94 ] قالُوا تَاللّه إِنَّکَ لَفِی ضَ لالِکَ القَدِیم [ 95 ] فَلَمّا أَن جاءَ البَشِیرُ أَلقاه عَلی وَجهِه فَارتَدَّ بَصِ یراً قالَ أَ لَم أَقُل لَکُم إِنِّی أَعلَمُ
- [ مِنَ اللّه ما لا تَعلَمُونَ [ 96 ] قالُوا یا أَبانَا استَغفِر لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ [ 97 ] قالَ سَوفَ أَستَغفِرُ لَکُم رَبِّی إِنَّه هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم [ 98
468 فَلَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوي إِلَیه أَبَوَیه وَ قالَ ادخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللّه آمِنِینَ [ 99 ] وَ رَفَعَ أَبَوَیه عَلَی العَرش وَ خَرُّوا لَهُ - قرآن- 1
سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَت هذا تَأوِیل رُءیايَ مِن قَبل قَد جَعَلَها رَبِّی حَ  قا وَ قَد أَحسَنَ بِی إِذ أَخرَجَنِی مِنَ السِّجن وَ جاءَ بِکُم مِنَ البَدوِ مِن بَعدِ
أَن نَزَغَ الشَّیطان بَینِی وَ بَینَ إِخوَتِی إِن رَبِّی لَطِیف لِما یَشاءُ إِنَّه هُوَ العَلِیم الحَکِیم [ 100 ] رَب قَد آتَیتَنِی مِنَ المُلک وَ عَلَّمتَنِی مِن تَأوِیلِ
698 معنی - الَأحادِیث فاطِرَ السَّماوات وَ الأَرض أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسلِماً وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِینَ [ 101 ] -قرآن- 1
لغات: یتبوّأ- مسکن میکند و جایگزین میشود. جهاز- نیازمندیها [ صفحه 200 ] براي خانه، عروسی، سفر جهّز- آماده کرد لوازم
سفر و عروسی و خانه را، بضاعه- سرمایهي تجارت و کسب، رحال- بکسر راء جمع رحل بمعنی پالان شتر، منزل و مأوي، اثاثیهي
سفر، نمیر- از مصدر میر بمعنی طعام و خوردنیهاي ضروري زندگی دادن و مخارج کسی را دادن، اغنی عنکم- بینیاز میکنم و اقناع
میکنم، و بحدّ کفایت میرسانم براي شما، سقایۀ و صواع- ظرف آبخوري، نجی-ّ راز و سرّ و آنکه با او براز سخن میگویند، تفتؤ-
از مصدر فتأ بسکون دوّم و فتح اوّل بمعنی آرام کردن، خودداري کردن، دست برداشتن از چیزي، حرض- بمعنی فساد بدن و دین و
صفحه 94 از 240
عقل، بث- پراکندگی، متفرّق کردن، اندوه شدید، تحسّ سوا- کوشش کنید در دیدن و شنیدن و مطّلع شدن، تثریب- ملامت، زشت
شمردن کار کسی را، تفنّدون- یعنی ضعیف و دروغ میشمارید رأي مرا و ملامتم میکنید، خرّوا- از مصدر خرور بضم اوّل و دوّم
بمعنی از بالا افتادن، برو در افتادن، سجده کردن، نزغ- از مصدر نزغ بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی فساد میان مردم کردن و
تحریک کردن- شیطان مردم را بر یکدیگر. ترجمه: 54 پادشاه گفت: یوسف را نزد من آرید که ویژهي کار خود کنم، چون
[یوسف برابر شاه رسید و] با او سخن گفت [خرد و درستی او بدانست] گفتش البته کنون تو به پیشگاه من فرمان رواي درستکار
هستی 55 یوسف گفت: مرا نگهبان اندوختههاي زمین کن [که بکشت و کار فراهم میشود و خوراك آدمیان راست تا بهفت سال
خشکی بدرستی بکاریم و بهره برداریم و بهمه کس بدرستی بخش کنیم] که البتّه من نگهبان [حقوق مردم] هستم و دانا [بروش
بهره برداري و تقسیم حق هر کس] 56 به اینکه گونه [بود سرنوشت یوسف که پس از چاه و زندان، درستی و خرد او بپیش شاه
نمودار شد و] او را بر سرزمین مصر دست گشاده کردیم تا بهر کجاي خواهد جاي گزین شود، و البتّه که ما هر کس را بخواهیم ز
مهر خود بهرهمند کنیم و مزد نکوکاران نابود نگردانیم 57 و همانا کسان که بحق گرویدند و پرهیزگار بودند مزد سراي دیگر
برايشان بهتر باشد 58 و [سرنوشت ما چنین بود که] برادران [ صفحه 201 ] یوسف نزد او آمدند و او آنان را شناخت و ایشان نه 59
و چون خواستهشان انجام داد و] فرمود کالاي خوردنی بباربریشان دهند، بآنان گفت آن برادرتان که از سوي پدر شما است نزد من
آرید [تا او را کالا باندازهاش دهم] مگر نه بینید: من پیمانه درست دهم و میزبانی بنکو کنم! 60 و اگر او را نیاورید، نزد من گندم
ندارید و بمن نزدیک نباشید 61 گفتند: ما او را ز پدر بخواهیم و البتّه که چنین کنیم 62 و یوسف [چارهاي اندیشید:] بغلامان خود
گفت: کالاي ایشان [که بجاي پول نقد براي خرید آوردند] در جوالهاشان نهید تا چوبخانهي خود رسند آنرا شناسند و شاید [براي
پرداخت بهاي گندم] به اینکه جا باز آیند [و آن برادر با خود بیارند] 63 چون نزد پدر باز رفتند گفتند: بابا خوراکی را ز ما جلو
گرفتند [تا که برادر خود نبریم] تو برادر ما با ما بفرست تا خوار و بار بگیریم و البتّه از او نگهبانی میکنیم، 64 یعقوب گفت مگر
توانم شما را درستکار باو شمارم چنانکه با برادرش در گذشته درستکارتان شمردم! [ولی من خدا را پشتیبان خود بدانم و او را
نگهبان پسرم کنم] پس خدا بهتر نگهبان است و او مهربانتر ز همه مهربانان است 65 و [ز آن پس] چون جوالهاي کالاي خود باز
کردند سرمایهي خود در آن دیدند گفتند اي بابا ما چه فزونی خواهیم اینکه سرمایه ما است که در جوالهاي ما است و بما باز
گرداندهاند با ما ستم نکنیم اینکه سرمایهي ما بما بازگشته باید بازگردانیم و براي مردم خود خوار و بار آوریم و برادر خود نگهبانی
کنیم [و او را ببریم] و شترواري گندم [بنام او] فزون بیاوریم و اینکه اندازه [که آوردهایم و یا برویم بگیریم] کم است یا آسان 66
[یعقوب که ناگزیر از فرستادن بن یامین شد] گفت: هرگز او را با شما نفرستم مگر که پیمانی استوار خداوندي بمن سپارید که او را
نزد من باز گردانید بجز [در پیش آمد ناگهان] که شما فراگیر شوید [و ز باز آوردن برادر فرومانید] پس چو پیمان خویش استوار
کردند یعقوب گفت: خدا بر اینکه گفتارمان نگهبان باشد [که توانید پیمان خود بانجام رسانید آنگاه یعقوب پندي داد که] 67 اي
[ پسران من ز یک در درون نشوید و جدا جدا ز درها درون [شهر] شوید گرچه ز سرنوشت خدا نتانم چیزي را [ صفحه 202
برايتان جلوگیر شوم که جزا و فرمان روا نباشد و من پشتیبانی باو کنم و هر که آسودگی بخواهد باید او را نگهبان خود بداند 68 و
چون فرزندان یعقوب بدستور پدر بدرون شهر شدند چیزي ز سرنوشت خداوندي آنان را آسوده نداشت جز اینکه یعقوب اندیشهي
درونی خود را نمودار کرد، [چه سر انجام چنان شد که برادرشان را دزد خواندند و برده کردند] و همانا یعقوب آن بدانست که ما
باو آموخته بودیم و بیشتر مردمان ز آن خبر ندارند 69 و چون نزد یوسف رفتند او برادر تنی خود را نزد خویش جاي داد و گفت: ز
آنچه کردند دل بد مدار که من برادر تو هستم 70 و آنگاه که نیازمندي آنان برآورد و آمادهي بازگشتشان کرد ظرف آبخوري را
در جوال برادر خود نهاد و سپس جارچی فریاد کرد: اي کاروانیان شما دزدید 71 آنان روي بگرداندند و گفتند: چه گم کردهاید!
72 گفتند پیمانهي آبخوري شاه را میجوئیم و آن کس آن آورد شترواري پاداش گیرد و پرداخت آن ما را گردنگیر بود 73
صفحه 95 از 240
گفتند: بخدا سوگند شما خود بدانید که ما براي بدکاري بدین سرزمین نیامدیم و دزد نبودیم 74 مصریان پرسیدند: چه سزاي دزد
باشد اگر دروغ بگوئید! 75 کاروانیان پاسخ دادند: آنکه گم شده در جوالش پیدا شود خود او سزا باشد که ببندگیش گیرند که ما
ستمکاران را چنین سزا دهیم 76 یوسف دست اندر کار گشتن جوالهاي آنان شد پیش از جوال برادر تا که گم شده را ز جوالهاي
خواربار برادرش درآورد، و ما چنین چارهگري براي یوسف کردیم [که برادر ببهانهي دزدي نزد خود بدارد] چه بآئین پادشاه روا
نبود برادر بغلامی بگیرد مگر خداي بخواهد [تا بهانه بدست آرد و بآئین یعقوبیان او را نزد خود بدارد] و ما هر که را بخواهیم
پایهاش بالا بریم [و راه چارهي کارش باو بنمائیم] که برتر از هر دانشمندي دانائی بود 77 برادران [که اینکه بدیدند] گفتند: اگر
اینکه دزدي کرد همان خوي برادر او است که زین پیش دزدي کرد، [و اینکه سخنشان اشاره بآن بود که بکودکی یوسف را دزد
خواندند] او اینکه سخن در دل نهان داشت و راز بر آنها فاش نکرد و گفت: شما را روشی باشد بد و خدا دانا است اینکه گوئید چه
کرده بوده است! 78 برادران گفتند: اي عزیز مصر [ صفحه 203 ] اینکه برادر ما را پدري پیر باشد تو یکی ز ما را بجاي او بگیر [تا او
را بآرامش دل پدر بریم] که البته تو را نکوکار دانیم 79 او گفت: پناه بخدا که جز آنکه کالاي خود نزد او یافتیم ببردگی بگیریم
که ستمکار خواهیم بود. 80 چون ایشان از او ناامید شدند با یکدیگر بکناري رفتند و براز گفتن شدند و بزرگترشان گفت: مگر
فراموش کردید که پدر پیمان خداوندي از شما گرفته است [تا برادر باز برید] و زین پیش با یوسف چه بیاندازه بد کردید! پس من
از اینکه سرزمین نروم تا دستوري ز پدرم رسد و یا فرمان خدائی باشد که بهترین فرماندهان است 81 شما بسوي پدر بازگردید و
بگوئید: اي بابا پسرت دزدي کرد و ما جز آنچه خود دیدیم نگوئیم چه از نهان اینکه کار چیزي ندانیم 82 [و گر سخن ما باور
نداري] از آن آبادي که بودیم بپرس وز کاروانی که با آن آمدیم چه جز براستی سخن نگوئیم 83 یعقوب گفت: شاید خوي بد
شما بکاري وادارتان کرد پس بناچار بهترین شکیبائی است [که بدوري دو پسر بمانم و] شاید خدا همگی را نزد من فراهم کند چه
او داناي درستکار است، 84 و پشت بفرزندان کرد و گفت: اي افسوس بر یوسف و چشمانش ز اندوه کور شد و او خوددار ز بیتابی
بود 85 پسران گفتند بخدا که دستبردار زیاد فرزند نیستی تا فرسوده شوي یا نابود گردي 86 گفت: اندوه رنج خود بخدا میبرم چه
از او چیزي بدانم که شما نمیدانید 87 اي پسران من بروید و پی یوسف بگردید، و برادرش و ز پرتو خداوندي ناامید نباشید چه جز
بیدینان ز آن ناامید نباشند. [آنها بآرزوي برادر بمصر رفتند] 88 پس چون نزد یوسف رسیدند گفتند: اي عزیز مصر ما و خاندان ما
را سختی و تنگی بپسود و کالاي ناچیز خود بیاوردیم. تو بر ما ببخشاي و پیمانهي پر بما بده که خدا بخشندگان را پاداش میدهد 89
او گفت: میدانید با یوسف و برادرش چه کردید! آنگاه که نادان و بیخرد بودید، 90 گفتند: مگر تو یوسفی! گفت: من یوسفم و
اینکه بنیامین برادر من است که همانا خدا بر ما بخشش نمود و البتّه آنکه پرهیزگار بود و شکیبائی نمود [نکوکار است و] خدا مزد
نیکوکاران نابود نمیکند، 91 برادران گفتند سوگند بخدا که او تو را بر ما بگزید و ما براه [ صفحه 204 ] بد رفتیم 92 گفت: امروز بر
شما گناهی نیست و خدا شما را میآمرزد چه او مهربانترین مهربانان است، 93 اکنون اینکه پیراهن من برید و بر صورت پدرم نهید
که بینا میشود و همهي خاندانتان را نزد من آرید 94 و چون کاروان آنان ز مصر دور شد پدرشان گفت: من بوي یوسف مییابم
اگر بیخردم نخوانید 95 بپاسخ او گفتند: بخدا سوگند که تو در بد اندیشی دیرین خود باشی 96 و چون جلودار کاروان رسید
پیراهن به روي او انداخت و او بینا گشت و گفت: مگر بشما نگفتم من از سوي خدا چیزي بدانم که شما ندانید، 97 پسران گفتند:
اي بابا آمرزش گناه ما بخواه که ما بدکار بودیم، 98 او گفت بهمین زودي آمرزش شما ز پروردگار خود بخواهم که او آمرزگار
مهربان است، 99 و چون خاندان یعقوب نزد یوسف رسیدند او پدر و مادر خود نزد خویش جاي داد و [با برادران] گفت: بمصر
روان شوید که بخواست خدا در آن آسوده بمانید 100 و جایگاه پدر و مادر بر کرسی بالا برد و همگی به بزرگ- داشت یوسف بر
زمین بسجده افتادند و او گفت: بابا اینکه راز خواب گذشتهي من است که خدا آن را درست و راست کرد و مرا ز زندان بدر آورد
زان پس که دیو میان من و برادرانم آشوب کرد چه البتّه پروردگار من آنچه خواهد بخوبی انجام کند که او علیم است و حکیم
صفحه 96 از 240
101 پروردگارا تو بمن پادشاهی بخشیدي و دانش سرگذشتها و راز خوابدیدهها به من آموختی، تو پدید آورندهي آسمانها و
قالَ » زمینی تو سرپرست دو سراي منی، ز تو خواهم که مرا سر بفرمان خود بمیرانی و پیوست به درستکارانم کنی. مفسّرین:لا که
54 مجمع: روایت کردهاند: چون یوسف از زندان درآمد که بحضور شاه برود، بر در زندان نوشت: اینجا گور «ِ المَلِک ائتُونِی بِه
زندهها است و خانهي اندوه و آزمایشگاه دوستان و جاي سرزنش دشمنان. و چون بدربار رسید اینکه دعا خواند: اي خداي من از
تو میخواهم بآن خوشیها و خیرات که آفریده اي از خوبی اینکه پادشاه بهرهمندم کن و بپناه خودت از شرّ او و دیگرانم نگاه
55 مجمع: یوسف که بحضور شاه «ِ قالَ اجعَلنِی عَلی خَزائِن الأَرض » [ 446 [ صفحه 205 - 56 -پاورقی- 444 - قرآن- 15 - .«32» دار
رسید باو گفت: دوست دارم تفصیل خوابی که دیدهام از تو بشنوم، او آن طوري که شاه دیده بود بازگوي کرد، شاه پرسید علاج
کار چیست! او جواب داد: در سالهاي فراوانی زراعت زیاد کنید و با خوشه و ساقه ذخیره کنید و یک پنجم مصرف کنید که بس
خواهد شد، و آنچه ذخیره شده است براي مردم مصر و اطراف آن کفایت است، و مردم از نواحی و دور میآیند و غلّه میبرند و
43 یوسف - سرمایهاي زیاد که براي دیگران نبوده براي تو فراهم خواهد شد. شاه پرسید به که میتوان اینکار واگذاشت! -قرآن- 1
56 مجمع: إبن کثیر « یَتَبَوَّأُ مِنها حَیث یَشاءُ » . گفت: اینکه کار بمن واگذار و اختیار خزانههاي اینکه سرزمین و ملک خود را بمن ده
34 روح البیان: اینکه شعرها را از - با نون بصیغهي متکلّم خوانده است و دیگران بیاء بصیغهي غایب قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « نشاء »
حافظ و جامی نقل کرده است: ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد || گاه آن است که بدرود کنی زندان را شب یوسف چو
بگذشت از درازي || طلوع صبح کردش کار سازي چو شد کوه گران بر جانش اندوه || برآمد آفتابش از پس کوه ز هر چیزي
که در عالم توان یافت || چو من دانا کفیلی کم توان یافت بمن تعویض کن تدبیر اینکه کار || که ناید دیگري چون من پدیدار
58 ابو الفتوح: عبد اللّه عبّاس گفت: از آن روز که برادران یوسف را بچاه انداختند تا روزي که در مصر « فَعَرَفَهُم وَ هُم لَه مُنکِرُونَ »
بحضور او آمدند چهل سال فاصله بود. و بعضی حکماء گفتهاند: چون معصیت کرده بودند دیدهي بینائی آنها تاریک بود و چشم
59 ابو « قالَ ائتُونِی بِأَخ لَکُم » 41- شناخت نداشتند، از اینکه جهت گفته شده است: یوسف شناخت و آنها او را نشناختند. -قرآن- 1
الفتوح: یوسف چنان نمود که برادران را نمیشناسد، از آنها پرسید: شما چه کاره هستید! آنها جواب دادند ما گوسفنددار -قرآن-
33-1 [ صفحه 206 ] هستیم و گرفتار قحطی شدهایم و براي خرید خوراکی آمدهایم، او گفت: نکند که جاسوس باشید، گفتند: ما
همه برادریم و پدر پیري داریم که پیغمبر است. پرسید: چند برادر هستید! گفتند: دوازده نفر بودهایم و یکی در کوچکی نابود شد،
پرسید آن دیگري کجا است! گفتند: چون گم شده محبوب پدر بود و اینکه یک با او از یک مادر است پدر ما او را بیاد گمشده
براي تسلّی دل خود نزد خود نگاهداشته است یوسف پرسید کی شما را میشناسد تا درستی گفتارتان معلوم شود! جواب دادند: ما
غریبیم و آشنا نداریم، او گفت: پس براي صدق سخن خود آن برادر که نزد پدر است با خود بیاورید و گر نه بشما طعام و
بِأَخٍ » : گفته است « باخیکم » 211 روح البیان: بجاي - قرآن- 194 - .« قالَ ائتُونِی » خوراکی نخواهم داد. و همین است معنی اینکه جمله
براي اظهار کمال ناشناسی، چون جملهي اوّل میفهماند آن برادرتان که میشناسم و جملهي دوّم یعنی برادري که شما دارید. « لَکُم
و شاید اینکه جمله را از اینکه جهت گفته است که آنها تقاضاي یک شتر بار براي برادر دیگر خود خواستند، چون براي هر نفر
بیش از یک بار شتر نمیداد، گفت: اینکه بار را براي او، میدهم مشروط به اینکه که خودش را بیاورید حسینی: هر یک را یک شتر
بار دادند، گفتند: یک شتروار دیگر بجهت برادر ما که در خدمت پدر است بدهید، یوسف گفت: من بشمار مردم میدهم نه بشمار
63 تبیان: باین امید « وَ قالَ لِفِتیانِه اجعَلُوا بِضاعَتَهُم فِی رِحالِهِم » 59- قرآن- 43 - .« قال ائتونی باخ لکم » . شتر، ایشان مبالغه نمودند
دستور داد سرمایهي آنها را در جوالشان بگذارند تا آنگاه که بار خود بگشایند و بهبینند سرمایهشان بآنها باز داده شده است از
چنین گذشت و کرم با سختی و قحطی عمومی طمع میکنند که دوباره بروند و ممکن است منظورش اینکه بوده است که آنها براي
کشف علّت اینکه عمل برگردند که چه شده است سرمایهشان بجوالها برگشته است. و بعضی گفتهاند: براي اینکه چنین دستوري
صفحه 97 از 240
62 [ صفحه 207 ] مجمع: - داد تا برادران نپندارند که یوسف بطمع فروش متاع خود گفته است برادرتان را بیاورید. -قرآن- 1
خواندهاند. و علّت اینکه دستور یوسف ممکن است براي آن بوده « فتیته » قرائت کردهاند و دیگران « فتیانه » قاریهاي کوفه بجز ابو بکر
است که پنداشته است آنها دیگر سرمایه ندارند که برگردند و معامله کنند، و ممکن است چون میدانسته که تقوي و
پرهیزگاريشان وادار میکند که برگردند و بهاي خوراکی که بردهاند بپردازند، سرمایه را در جوال گذاشت تا به بینند و پندارند
اشتباه شده است، و برگردند که آن را ردّ کنند. ابو الفتوح: بضاعت و سرمایهي آنها بگفتهي إبن عبّاس کفش بود و چرم، و قتاده
خیر » با یاء و دیگران با نون خواندهاند و « یکتل » 63 مجمع: مردم کوفه « فَأَرسِل مَعَنا أَخانا نَکتَل » . گفته است: درهم و پول بوده است
با ضم راء قرائت عموم و با کسر قرائت شاذّ و نادر است. « ردّت » بیالف خوانده اند، و « حفظا » قرائت کوفی است و دیگران « حافظا
65 فخر: مقاتل گفته است: یعنی مقدار بار یک شتر که براي برادر بگیریم آسان است و اندك در « ذلِکَ کَیل یَسِیرٌ » 34- -قرآن- 1
برابر بخشش و ذخیرهي مصري. و ممکن است معنی اینکه باشد: اینکه مقدار که آوردهایم کم است و باید دوباره با برادر برویم و
بیش از اینکه بیاوریم. و ممکن است مقصود اینکه باشد که اینکه عمل آسان است آوردن اینکه مقدار خوراکی مشقّتی ندارد. -
66 طبري: یعنی طوري همگی مسلوب الاختیار شوید که نتوانید او را نزد من برگردانید، مجاهد « إِلّا أَن یُحاطَ بِکُم » 24- قرآن- 1
67 طبري: إبن عبّاس و ضحّاك و سدّي « یا بَنِی لا تَدخُلُوا مِن باب واحِدٍ » 27- گفته است: یعنی مگر همگی هلاك شوید. -قرآن- 1
و قتاده گفتهاند: چون فرزندان یعقوب مردانی زیبا صورت و تناور بودند او ترسید که اگر مردم مصر اینکه عده مردان را ببینند که
فرزندان یک نفر هستند چشم زخمی بآنها بزنند از اینکه جهت بآنها سفارش کرد متفرّق وارد شهر شوند تا بصورت یک دسته دیده
45 فخر: عموم مفسّرین گفتهاند: مقصود یعقوب همین بوده است که - نشوند و بچشم مردم نیایند و آنها را بچشم نکنند. -قرآن- 1
فرزندانش [ صفحه 208 ] را چشم زخم نرسد، و هفت روایت از پیغمبر [ص] بر درستی چشم زخم نقل است و عقیدهي حکما بر
درستی آن از اینکه جهت است که چون نیروي خیال در اعمال بدنی انسان مؤثّر است چنانکه میبینیم اگر تختهاي بر زمین باشد
روي آن راه میروند و اگر آنرا بر دو دیوار مرتفع مانند پل قرار دهند میترسند و نمیروند و ممکن است اگر کسی برود از ترس
بیفتد، پس همانطور که ممکن است نیروي خیال و مجسّم شدن سقوط در خود آدمی مؤثّر باشد و او را ساقط کند ممکن است در
دیگري هم اثر کند و هم ممکن است در حیوانی اثر کند. و تجربه از قدیم الایّام نشان داده است اثر چشم را و پیغمبران هم آن را
گفتهاند پس نباید در درستی آن شک داشت، نظر دیگر در مقصود از اینکه جمله گفتهي ابو علی جبّائی است که چون فرزندان
یعقوب در مردم مصر شهرت داشتند و از آنها سخن میگفتند یعقوب بآنها سفارش کرد از یک دروازه بصورت دستهي یازده نفري
و وضع مخصوص خود وارد شهر نشوند که شاید موجب حسد و ناپسندي مردم شود و یا پادشاه از آن وضع اندیشناك شود و آنها
را بگیرند و حبس کنند. و ابراهیم نخعی گفته است: چون یعقوب خبر داشت که آنها نزد یوسف میروند سفارش کرد همگی با هم
یکی از راههاي فضیلت است. مثل « باب واحد » وارد بر او نشوند تا برادر تنی او بنیامین تنها نزد یوسف برود. تأویلات: مقصود از
سخاوت و شجاعت و یا یکی از روشهاي صفات حق است که سر چشمه و موجب جمیع فضائل است، پس نتیجهي جمله چنین
است: اي فرزندان از راه شجاعت یا سخاوت تنها کسب فضیلت نکنید و از راههاي متفرّق و متعدّد بسوي فضیلت بروید تا مردمانی
عادل و کامل باشید و بر صفت عدالت مستقرّ شوید، و یا معنی جمله اینکه است: بر تمام صفات حق براي خود روش اتّخاذ کنید نه
بر یکی از آنها تا براي شما حالت کشف و شهود فراهم شود چنانکه در حدیث است: خداوند در روز قیامت بصورت عقاید
35 [ صفحه - 67 روح البیان: نوشته است: در لطائف آورده که -قرآن- 1 «ِ ما أُغنِی عَنکُم مِنَ اللّه » . اشخاص براي آنها متجلّی است
ما کانَ یُغنِی عَنهُم مِنَ اللّه مِن » : 209 ] یعقوب در اوّل مهر پدري پیدا کرد و آخر عجز بندگی آشکار کرد که اینکه جمله را گفت
در اوّل، بیان و توضیح است و در دوّم زیادي است یعنی ورود از « من » ابو الفتوح: کلمهي ،« شَیءٍ إِلّا حاجَ ۀً فِی نَفس یَعقُوبَ قَضاها
95 مجمع: یعنی ورود - درهاي متعدّد فقطّ انجام حاجت درونی یعقوب بود که شفقت پدري بود و ترس از چشم مردم. -قرآن- 1
صفحه 98 از 240
آنها بمصر از درهاي مختلف جلوگیر نبود از سرنوشت خداوند که حسد یا چشم زخم مردم باشد و خود یعقوب متوجّه باین حقیقت
بود که حذر از قدر سود ندارد، لکن اضطراب دل خود را باین سخن آرام کرد. روح البیان: کمال خجندي گفته است: عقل باطل
شمرد چشم تو هر خون که کند || ظاهرا بیخبر از نکتهي العین حق است بعضی گفتهاند ممکن است اشخاص کور هم با توصیفی
چیزي که در آنها مؤثّر شود آن را چشم زخم رسانند. و بعضی نفوس با توجّه همّت بچیزي آن را بمیل خود تغییر دهند. نقل
کردهاند آنگاه که سلطان محمود غزنوي فتح هند میکرد یکی از شهرها را نتوانست بگشاید چون هر وقت حمله بآن جا میکرد
مریض میشد. علّت آن را پرسید، گفتند: عدّهاي از هنود در آن شهر هستند که همّت خود را متوجّه تو میکنند، او دستور داد موقع
حمله بوق و طبل زنند تا فکر آنها متمرکز نشود، چون چنین کردند شاه مریض نشد و موفّق شد، و در حیوان نیز اینکه اثر هست
چون گزنده که کسی را گزید اگر کشته شود درد کم میشود، زیرا تنفّس او در آن کس مؤثّر است و پس از کشته شدن اثر آن
نابود میشود و درد کم. فی ظلال: روایت و تفسیر در اینکه جمله بچند صورت در آمده است با اینکه روش قرآن بر خلاف آن است
که میرساند با اینکه « إِلّا حاجَ ۀً الخ » چون اگر جاي نمودار کردن مطلب بود از روي دگر سخن میرفت ولی فقطّ گفته شده است
227 [ صفحه 210 ] بفرزندان کرد - یعقوب سر سپردهي سرنوشت حق بود در دلش چیزي میخلید که آن را سفارش به -قرآن- 216
70 مجمع: ظرف « جَعَلَ السِّقایَۀَ » 105- الخ. -قرآن- 71 «ِ ما أُغنِی عَنکُم مِنَ اللّه » : ولی دوباره عقیدهي خود را نمودار کرد که گفت
22 طلا بوده است و طلا و نقره، و نقرهي مرصّع بجواهر نیز گفتهاند. و همان بوده - آبخوري پادشاه بوده است که گفتهاند: -قرآن- 1
صواع، و وعاء، و یرفع، و » و کلمات «ِ صُواعَ المَلِک » است که در سالهاي قحط پیمانهي غلّه قرار دادند، و همین است مقصود از
72 فخر: کلبی گفته است: زعیم بلغت مردم یمن «ٌ وَ أَنَا بِه زَعِیم » 183- قرائت متعدّد شده است. -قرآن- 164 « درجات، و ذي علم
لَقَد عَلِمتُم ما جِئنا » 26- بمعنی کفیل است و مجاهد گفته است زعیم همان مؤذّن است که اعلام کرد پیمانه گم شده است. -قرآن- 1
73 مجمع: یعنی از رفتار نیک و کردار نیک ما براي شما معلوم شده است مردمان درستی هستیم، و یا چون آنچه در جوالها- « لِنُفسِدَ
شان گذاشته شده بود آوردند و تسلیم کردند خود نشانهي درستی آنها بود، و یا چون وارد سرزمین آنها شدند دهن حیوانات خود
37 طبري: فساد در - را بستند تا زراعت و علف کنار راه را آسیب نرسد، اینکه بالاتر دلیل است که براي دزدي نیامدهاند. -قرآن- 1
ابو الفتوح: گفتند: [یعنی گماشتگان یوسف]: چه « قالُوا فَما جَزاؤُه إِن کُنتُم کاذِبِینَ » ] . اینکه جمله بمعنی معصیت و نافرمانی است
50- جزا و پاداش بود آن را یعنی دزدي را یا آنکار که ذکر آن میرفت اگر دروغ بگوئید! گفتند [یعنی برادران یوسف]]: -قرآن- 3
75 طبري: یعنی نتیجهي دزدي آنکه مال در جوال او پیدا شده است خودش هست که در برابر «ُ مَن وُجِ دَ فِی رَحلِه فَهُوَ جَزاؤُه »
ابو الفتوح: ما همچنین کید کردیم « کَ ذلِکَ کِدنا » ] . دزدیش تسلیم بصاحب مال شود، تا او را زر خرید خود کند و بغلامی بگیرد
ما کانَ لِیَأخُذَ » 248- 45 -قرآن- 232 - یعنی تدبیر ساختیم براي یوسف. جمله دلیل آن میکند که آن بامر خداي تعالی بود]. -قرآن- 1
77 [ صفحه 211 ] در قانون و عدالت پادشاه مصر چنین مجوّزي - 76 مجمع: یعنی -قرآن- 1 «ُ أَخاه فِی دِین المَلِک إِلّا أَن یَشاءَ اللّه
إِن یَسرِق فَقَد سَرَقَ أَخٌ » . نبود که برادر را بدزدیش بنده کند. مگر خداوند بخواهد براي یوسف عذري فراهم شود تا اینکه کار بکند
77 طبري: سعید بن جبیر گفت: پدر مادر یوسف بتی داشت که یوسف از او دزدید و شکست و دور انداخت، برادرانش «ُ لَه مِن قَبل
او را باین دزدي سرزنش میکردند و اینکه جمله اشاره بآن قضیّه است. مجاهد گفته است: کمربند اسحاق بعنوان حق اکبر اولاد نزد
عمّهي یوسف بود که بزرگتر از یعقوب بود و چون هر دو یوسف را دوست داشتند و نمیتوانستند از او جدا شوند عمّه- اش چنین
تدبیر کرد که او را متّهم بدزدي کند و برسم مردم آن روز دزد را بعنوان غلامی نزد خود بدارد، کمربند را زیر لباسها بر کمرش
بست و گفت بگردید تا معلوم شود کمربند را که دزدیده است! چون همه را گشتند و بکمر یوسف یافتند آن زن او را نزد خود برد
53 تبیان: یوسف براي فقرا در سر سفره غذا پنهان میکرد برادران - تا زنده بود نگاه داشت و همین است معنی اینکه جمله. -قرآن- 1
متّهمش می- کردند. مجمع: همین قضیّهي کمربند از امامهاي ما روایت شده است و سفیان عیینه گفته است: مرغ یا تخم مرغی در
صفحه 99 از 240
فَأَسَرَّها » . خانهي یعقوب بود یوسف آن را دزدید و بگدائی که چیزي میخواست بخشید، برادران او را سرزنش بدزدي کردند
77 طبري: یعنی یوسف اینکه کلمات را در دل پنهان کرد و با خود «ُ یُوسُف فِی نَفسِه وَ لَم یُبدِها لَهُم قالَ أَنتُم شَرٌّ مَکاناً وَ اللّه أَعلَم
215 مجمع: یعنی سخن آنها را که گفتند: اگر اینکه دزدي کرده است - 108 -قرآن- 192 - تا آخر. -قرآن- 1 « أَنتُم شَرٌّ مَکاناً » : گفت
همان است که در گذشته برادرشان دزدي کرده است در دل پنهان کرد و جواب آنها را آشکار نکرد و با خود گفت شما بد
بودهاید که برادر خود را از پدر دزدیدید. ابو الفتوح: یعنی اینکه قضیّه را در دل نهان داشت و نگفت من یوسفم و دزدي نکردهام و
نقل سخن یوسف نیست انشاي قرآن است که در دنباله نقل اظهار شده است: خدا از توصیف آنها و « اللّه أَعلَم بِما تَصِ فُونَ » جملهي
« خذ أحدنا مکانه- الآیه -« قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ إِن لَه أَباً شَیخاً کَبِیراً » ] . 143 [ صفحه 212 ] قضایا خبردار است - چگونگی -قرآن- 109
ابو الفتوح: پسران یعقوب گفتند اي عزیز مصر او پدري پیر و سالخورده دارد و مردي بزرگوار است اگر ممکن باشد یکی از ما را
گفت «ِ قالَ مَعاذَ اللّه » 68- بجاي او بازگیر که ما تو را از جمله نیکو کاران میبینیم و احسان تو عام است با ما و دیگران. -قرآن- 3
اگر چنین کنیم از « إِنّا إِذاً لَظالِمُونَ » پناه میبرم بخدا که آن را که متاع ما نزد او پیدا شده رها کنیم و آنرا بگیریم که متاع نزد او نبوده
و فعلش در اینجا حذف شده است و مصدر بر مفعول فعل اضافه « نعوذ باللّه معاذا » بر مصدر است اي « معاذ » ظالمان باشیم، نصب
ابو الفتوح: چون نومید گشتند از آنکه «ُ فَلَمَّا استَیأَسُوا مِنه » 365- 176 -قرآن- 347 - 23 -قرآن- 150 - قرآن- 1 - .«ِ سُبحانَ اللّه » گشته مثل
تبیان: یعنی برادرها از دیگران جدا شدند و غیري با آنها نبود و با یکدیگر « خَلَصُوا نَجِیا » 30- یوسف اجابت ایشان کند. -قرآن- 1
اي « نجیّا » : 20 ابو الفتوح - نجوي کردند. و اینکه جمله از آن عبارات فصیح و عجیب قرآن است که بر خلاف عادت است. -قرآن- 1
مناجین، و نصب او بر حال است از فاعل خلصوا. و نجی مصدر است واحد و جمع و تذکیر و تأنیث در او یکسان است. و اینکه از
80 طبري: مجاهد گفته « قالَ کَبِیرُهُم » [. جمله آیات مشار الیها است در فصاحت براي آنکه معانی بسیار در لفظ اندك آورده است
است یعنی آنکه بعلم و عقل خود از دیگران جلو بود بنام شمعون، قتاده گفته است: روبیل گفت که عمرش از دیگران بیشتر بود و
833 من از اینکه زمین قدم برندارم تا اینکه پدرم دستوري دهد یا خداوند « 20 فَلَن أَبرَحَ الأَرضَ - بزرگتر سنی بود. -قرآن- 1
] 207- 29 -پاورقی- 205 - قرآن- 3 - ..[«33»: چارهاي کند و حکمی فرماید [یعنی تا مرگم فرا رسد] شما بنزد پدر بازگردید و بگوئید
بضم سین و تشدید راء بصورت مجهول قرائت شده است یعنی او را دزد « سرّق » 81 مجمع: کلمهي « إِن ابنَکَ سَرَقَ » [ صفحه 213
83 روح البیان: یعنی من نمیدانم شما چه کردهاید. شاید در قانون آنها نبوده « بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً » 25- خواندهاند. -قرآن- 1
است که فرزندم را بجرم دزدي غلام خود کنند، و اگر شما آن را اظهار نمیکردید آنها چنین حکم نمیکردند. بقول سعدي: دروغ
گفتن بضربت لازب ماند که اگر نیز جراحت درست شود نشان بماند چون برادران یوسف بدروغی موسوم شدند بر راست گفتن
469 کسی را که عادت بود راستی || خطا - 43 -قرآن- 446 - الآیه. -قرآن- 1 « بَل سَوَّلَت لَکُم » ایشان نیز اعتماد نماند قال اللّه تعالی
گر کند درگذارند از او و گر نامور شد بناراستی || و گر راست باور ندارند از او فخر: بعضی گفتهاند: مقصود یعقوب اینکه نبوده
است که آنها دروغ و حیلهاي بکار بردهاند بلکه نظر اینکه بوده است که خواستهي شما وادارتان کرد که فرزندم را ببرند تا سود
بیشتر نصیبتان شود لکن از اینکه کار شرّ و زیان بمن و شما متوجه شد. و بعضی گفتهاند: یعنی شما خیال کردهاید که او دزدي
] 19- 84 طبري: شکیبائی من در برابر گرفتاري گم کردن فرزند -قرآن- 1 «ٌ فَ َ ص برٌ جَمِیل » . کرده- است ولی دزدي نکرده است
85 «ِ وَ ابیَضَّت عَیناه مِنَ الحُزن » . صفحه 214 ] شکیبائی جمیل و کمال خوشخوئی است که هیچ بیقراري و شکوه کس از من نمیبیند
فخر: یعنی از غصّه آب در چشم یعقوب جمع بود و پیوسته بواسطهي سفیدي آب چشم چشمانش سفید بود، و مقصود از اینکه
جمله کوري چشم نیست چون اندوه و حزن موجب کوري چشم نیست. و بعضی گفته- اند: اندوه و گریهي همیشگی موجب
کوري است و مقصود از اینکه جمله کوري یعقوب است. و بعضی گفتهاند: کور نشد و دید چشمش بسیار ضعیف شد، و کلمهي
39 ابو الفتوح: بعضی گفتهاند: اینکه جمله کنایه است از مدّت انتظار، چنان - با فتح حاء و زاي نیز قرائت شده است. -قرآن- 1 « حزن »
صفحه 100 از 240
که ما در فارسی میگوئیم: چشم ما براه از انتظار سفید شد. کشف نوشته است: گریستن که از بهر حق باشد دو قسم است: گریستن
بچشم و گریستن بدل، گریستن بچشم گریستن تائبان است که از بیم اللّه بر دیدار معصیت خویش گریند، و گریستن بدل گریستن
لا» . عارفان است که از اجلال حق بر دیدار عظمت گریند. گریستن تائبان از حسرت و نیازست، گریستن عارفان از راز و ناز است
با ضم راء خواندهاند بمعنی جان و « روح » 87 مجمع: حسن بصري و قتاده و عمر بن عبد العزیز « یَیأَس مِن رَوحِ اللّه إِلَّا القَوم الکافِرُونَ
63 روح البیان: در اینکه جمله اشاره است که ناامیدي و ترك طلب حقیقت کفر - مقصود آن حقیقت از سوي خدا است. -قرآن- 1
است، و در مثنوي است: گفت آن یعقوب با اولاد خویش || جستن یوسف کنید از جدّ بیش هر کسی خود را در اینکه جستن بجدّ
||هر طرف رانید شکل مستعد از ره حس دهان پرسان شوید || گوش را بر چار راه او نهید هر کجا بوي خوش آید بو برید||
سوي آنکه آشناي آن سرید [ صفحه 215 ] هر کجا لطفی ببینی از کسی || سوي اصل لطف ره یابی عسی اینهمه جوها ز دریائی
88 طبري: مجاهد و عکرمه و ضحّاك گفتهاند: یعنی اندك « جِئنا بِبِضاعَۀٍ مُزجاةٍ » است ژرف || جزء را بگذار و بر کل دار طرف
سرمایه آوردیم. و سرمایهي ناقص و پست و نارواج و عبد اللّه بن حرث گفته است: یعنی اندك کالاي عرب که پشم است و روغن.
88 ابو الفتوح: اینکه دو جمله دو معنی شده است: اوّل- بر ما ببخش که جنس ما بد است و مزجاة و « تَصَدَّق عَلَینا » 27- -قرآن- 1
براي بدي متاع ما تو بما کم نده و نرخ کالاي خود را تنزّل بده که با آنچه ما آوردهایم پیمانهي تمام بدهی، دوّم- یعنی بر ما ببخش
76 آن زمان - 89 مجمع: یعنی: -قرآن- 1 « هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِیُوسُفَ وَ أَخِیه إِذ أَنتُم جاهِلُونَ » 20- و برادرمان را آزاد کن. -قرآن- 1
که آن رفتار با یوسف کردید و بچاهش انداختید و برادرش را از او جدا کردید که تنها ماند و همیشه در میان شما بیچاره بود و
اندوهناك شما بچه بودید و نادان و یا چوپان و کم خرد که چنین کارها کردید، و در اینکه جمله طوري گفته شده است که نادانی
مربوط بدوران انجام عمل بوده است نه موقع گفتگو چون آنگاه که یوسف آنها اینکه سخن را میگفت آنها پشیمان بودند و توبه
کرده بودند و اینکه کمال بزرگواري یوسف است که در آن هنگام مقصرّشان بشمار نیاورد و نیز بآنها تلقین کرد: عذر بیاورند، در
90 مجمع: بواسطهي اختلاف تلفّظ همزه کلمات «ُ أَ إِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُف » . آن هنگام که چنین کارها کردند جوان بودند و کم- تجربه
اذهَبُوا بِقَمِیصِی هذا » 32- با یاي آخر نیز تلفّظ شده است. -قرآن- 1 « یتّقی » به پنج صورت قرائت شده است. و نیز کلمهي « أ انّک »
93 فخر: ممکن است بگوئیم: یوسف متوجّه بود که پدرش کور نیست و از اندوه زیاد چشمش « فَأَلقُوه عَلی وَجه أَبِی یَأت بَصِ یراً
75 [ صفحه 216 ] بینائیش - ضعیف شده است و بواسطهي رسیدن پیراهن یوسف خوشحال میشود و تقویت میشود و -قرآن- 1
کامل میشود و بقوانین طب تا اینکه اندازه امکان دارد و قابل قبول است. ابو الفتوح: بعقیدهي آنها که گفتند: یعقوب کور نشد،
معنی اینکه است که، پیراهن را بر او بیندازید تا وسیلهي چشم روشنی او بشود، چنانکه ما در فارسی می- گوئیم: چشم شما روشن
94 کشف نوشته است: إبن برذوق عارفان همان نفخهي الهی « إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ » . از آمدن مسافر یا تولد فرزند و نظائر اینکه
است که متواريوار گرد عالم میگردد بدر سینههاي مؤمنان و موحّدان تا کجا سینهي صافی بیند و سري خالی و آنجا منزل کند. و
امّا یعقوب را اینکه کرامت بواسطهي عشق یوسف نمودند و در تحت « انّ لربّکم فی ایّام دهرکم نفخات » اشاره باین است حدیث
اینکه سرّي عظیم است و بیان دوّمی آن است که مشاهدهي یوسف یعقوب را بواسطهي مشاهدهي حق بود جل جلاله، هر گه که
یعقوب یوسف را به- چشم سر بدیدي بچشم سرّ مشاهدهي حق نگرستی، پس چون مشاهدهي یوسف از وي در حجاب شد
مشاهدهي حق نیز از دل وي در حجاب شد، آن همه جزع نمودن یعقوب و اندوه کشیدن وي بر فوت مشاهدهي حق بود نه بر فوت
مصاحبت یوسف، و آن تحسّر و تلهف وي بر فراق یوسف از آن بود که آئینهي خود گم کرده بود نه ذات آئینه را میگریست، لا
35 روح البیان: هر چه طینت انسانی کثیفتر - جرم آن روز که ویرا باز دید بسجود در افتاد که دلش مشاهدهي حق دید. -قرآن- 1
باشد حواس و ادراکات او بیشتر از کار میماند و عاجز میشود و اگر لطیف بود بهمان اندازه قوي و حواس او پرتوانتر است و بسیاري
از مردم هستند که بوي خوش از مسافت زیاد حس میکنند و شاید اشخاص با احساسات بسیار لطیف بوي خوش از چیزي درك
صفحه 101 از 240
کنند که در حس دیگر مردم چنین بوئی از اصل درك نشود، چنانکه یعقوب گفت: بوي پیرهن من مییابم و اینکه جور حسّ
مخصوص آنها است که داراي مقام کشف و شهود هستند و در مثنوي است: بو، دواي چشم باشد نور ساز || شد ز بوئی دیدهي
یعقوب باز بوي بد مر دیده را تاري کند || بوي یوسف دیده را یاري کند [ صفحه 217 ] بوي گل دیدي که آنجا گل نبود||
جوش مل دیدي که آنجا مل نبود میکشی بوي و بظاهر نیست گل || بیشک از غیب است و از گلزار گل گفت: بوي بو العجب
آید بمن || همچنانکه مر نبی را از یمن که محمّد گفت: ب!!! دست صبا || از یمن میآیدم بوي خدا از اویس و از قرن بوي
عجب || مر نبی را مست گردد پر طرب گفت: زین سو بوي یاري میرسد || اندرین ده شهریاري میرسد فی ظلال: ممکن است
یافتن بوي یوسف از راه پیغمبري نباشد چون بسا پدر مادران از شدّت شوق، دیدار فرزند نزدیکی وصال در آیندهي نزدیک را
96 فخر: بعضی گفتهاند: یعقوب کور بود و در موقع رسیدن پیراهن خدا او را بینا کرد، و بعضی « فَارتَدَّ بَصِ یراً » . حس میکنند
گفتهاند: از گریه و اندوه چشم او ضعیف شده بود، چون پیراهن یوسف باو رسید و از زندگی فرزند خبردار شد بسیار شاد شد و از
96 حسینی: اینکه سخن را یعقوب با احفاد و «ُ قالَ أَ لَم أَقُل لَکُم إِنِّی أَعلَم » 21- شادي دل ضعف چشمش زایل شد. -قرآن- 1
نتیجههاي خود گفت: چون بشیر که پیراهن را آورد یهودا بود و دیگر فرزندان هنوز برنگشته بودند، پس بایستی از اینجهت روي
98 ابو الفتوح: إبن عبّاس گفته است: یعنی وقت دیگر که شب « سَوفَ أَستَغفِرُ لَکُم » 47- سخن یعقوب با احفادش باشد. -قرآن- 1
27 یعنی بهنگام سحر دعا خواهم کرد. عطاء خراسانی - جمعه باشد. براي شما دعا میکنم. عبد اللّه مسعود گفته است: -قرآن- 1
گفته است: دست نیاز بسوي جوان دراز کردن بهتر است که از پیران حاجت خواستن زیرا چون برادران بیوسف گفتند: ما
« یا أَبانَا استَغفِر » 176- امروز بر شما ملامتی نیست ولی چون فرزندان بیعقوب گفتند: -قرآن- 162 « لا تَثرِیبَ » : گناهکاریم او گفت
در آینده براي شما طلب مغفرت خواهم کرد. شعبی گفته است: جهت اینکه یعقوب « سَوفَ أَستَغفِرُ » بابا آمرزش ما را بخواه او گفت
81 [ صفحه 218 ] پسران را قبول نکرد و بوقت دیگر احاله کرد براي اینکه بود که بداند یوسف - 22 -قرآن- 62 - خواهش -قرآن- 1
99 مجمع: بیشتر مفسّرین گفتهاند: مادر یوسف مرده بود و خالهاش بجاي مادرش زن «ِ آوي إِلَیه أَبَوَیه » . از آنها راضی هست یا نه
99 مجمع: وهب بن منبّه گفته است: آن « ادخُلُوا مِصرَ » 27- پدر و پرستار آنها بود و مقصود یعقوب و خالهي یوسف است. -قرآن- 1
روز که یوسف ببرادران اینکه جمله را گفت همگی هفتاد و سه تن بودند و آنگاه که با موسی از مصر بیرون رفتند ششصد هزار و
100 مجمع: از إبن عباس نقل شده است یعنی براي خدا و « خَرُّوا لَه سُجَّداً » 17- پانصد و چند مرد بودند غیر از زن و بچه. -قرآن- 1
شکر بر نعمت سجده کردند. و از امام صادق [ع] نیز اینکه معنی روایت شده است کلبی گفته است یعنی بشکل رکوع براي احترام
« مِن بَعدِ أَن نَزَغَ الشَّیطان بَینِی وَ بَینَ إِخوَتِی » 25- یوسف خم شدند مانند مردم دیگر غیر عربی زبان که امروز رسم دارند. -قرآن- 1
100 روح البیان: کمال احسان یوسف است ببرادران که کار آنها را در جلو پدر تحریک شیطان معرفی کرده است و بیگناهی آنها.
100 کشف نوشته است: گفتهاند که ربّ- العالمین ملک مصر بدو کس داد: یوسف «ِ رَب قَد آتَیتَنِی مِنَ المُلک » 66- -قرآن- 1
الیس لی ملک مصر » پیغامبر و فرعون دشمن، فرعون چون ملک مصر بر وي راست شد از قوّت خود دید اضافت با خود کرد گفت
و « الطّاعۀ منّا لا من توفیق اللّه » لا جرم ذلیل و خوار گشت و امام اهل قدر و اعتزال گشت که گفتند « ما علمت لکم من اله غیري
لا جرم بعزّ بینهایت و کرامت نبوّت « ربّ قد آتیتنی من الملک » : یوسف ملک از حق دید حول و قوّت خویش در میان ندید گفت
و گفتهاند: آن ملک که یوسف اشارت بدان کرد ملک رضا و « کل من عند اللّه » رسید و امام اهل سنّت و جماعت گشت که گفتند
101 « تَوَفَّنِی مُسلِماً » [ 39 [ صفحه 219 - پذیرفت وفا نمود. -قرآن- 1 « بلی » وفا است که بهر چه پیش آمد رضا داد و بهر چه روز
مجمع: إبن عبّاس گفته است: هیچ پیغمبر تقاضاي تعجیل مرگ خود نکرد جز یوسف که چون از نعمت دنیا برخوردار شد دیدار
23 سخن ما در اینکه سوره: 1- در آیت 4 - دوست خواست. و بعضی گفتهاند: یعنی تا هنگام مرگ بر ایمان پایدارم دار. -قرآن- 1
نه براي عرب آن روز میگوید قصّهي یوسف بهتر قصّهها است بلکه میبینیم هنوز هم بعد از سیزده قرن «ِ أَحسَنَ القَ َ صص » کلمات
صفحه 102 از 240
در شعر و داستان نام یوسف و زلیخا و یعقوب و یوسف بر قلم و زبان مردم دور میزند، و قبل از قرآن از قرون بسیار قدیم در تورات
73- اینکه داستان با مختصر اختلاف نقل است و گویا در تلمود قدیمترین کتاب یهود نیز اینکه داستان نقل شده است. -قرآن- 53
شخصی بنام آقاي علی خیّامپور رسالهي دکتراي خود را در استانبول روي همین موضوع یوسف زلیخا بترکی نوشته است و
خلاصهي از آن را براي نشریّهي دانشکدهي ادبیّات تبریز بفارسی ترجمه کرده است و یک نسخه از آنرا بوسیلهي دوست فاضل
ارجمند آقاي دکتر رجائی در اختیارم گذاشت، در اینکه رساله پنجاه و هفت یوسف زلیخاي منظوم فارسی و ترکی احصا شده است
با نمونهاي از شعر آنها که بعضی چاپ شده است و بعضی نسخهي خطّی آنها در کتابخانهها است و بعضی نسخهي آن نایاب است
و بعضی گویندهاش معلوم نیست، در همین رساله آنجا که زلیخا با یوسف خلوت میکند نوشته است [در تلمود بابلی نیز چنین آمده
است: آن روز عید دینی مصریان بود و همه بعبادتگاه رفته بودند، زن دید که براي اقناع یوسف] تا آخر. باز در آنجا که یوسف را
جذبهي حق از پذیرش خواستهي زلیخا نگاه داشت نوشته است [با اینکه فقرهي تلمود متوازي است: در آن هنگام شبح پدرش
نمایان گردید که از پنجره درآمده گفت ....] و مقصود اینکه است که اینکه داستان از دیر زمان در نوشتههاي دینی و تربیتی و ادبی
پیشینهي درازي دارد که شاید از چهار هزار سال هم جلو باشد، چون دوران پیدایش بدرستی معلوم نیست، و هم فاصلهي مهاجرت
یعقوب و پیدایش اینکه داستان تا ظهور موسی و تورات را بدّقت نمیتوان تعیین کرد و شاید آغاز اینکه [ صفحه 220 ] داستان
همان پیدایش تاریخ یهود باشد که متجاوز از پنج هزار و هفتصد سال می شمارند. و آنچه مورد نظر ما هست اهمیّت اینکه داستان
است که در اینکه مدّت بشر را بخود جلب کرده است آیا علّت آن چه بوده است! شاید: مهاجرت یک تیرهي نامی یهود بسرزمین
پر نعمت مصر بواسطهي همین سرگذشت پر محنت یوسف و یعقوب بوده است که دنبالهي آن پیدایش موسی و تورات است و
افتخارات یهود و موجب تثبیت آن در تورات شده است که قرآن هم بهمین جهت آن را بصورت احسن القصص یادآوري کرده
است و پایگاه داستانهاي عشقی و پند و عبرت و تربیت شده است و تا اکنون و آیندهي نامعلوم مجال کنجکاوي و ابراز احساس
تا آخر راهنمائی است بپند گرفتن از کار دیگران و توجّه بخاصیّت « لا تَقصُص رُؤیاكَ » نویسندگان و گویندگان است. 2- آیت 6
نفسانی حسد و خودخواهی آدمی اگرچه پیغمبر زاده باشد، چنانکه در آیت 8 گفته شده است قضیّهي یوسف و برادرانش
نشانههائی است براي مردم چون که ده نفر جوان پیغمبرزاده و مشهور و با شخصیّت فقطّ بواسطهي خوابی که یک بچه نقل کرد اوّل
او را در نقل خواب تصدیق کردند، بعد مقهور واهمهي خود شدند که اینکه خواب درست است و نشانهي برتري او است از مادر
33 هر یک اینکه - نزد پدر. در مرتبهي سوّم تصمیم گرفتند بر انتقام آنهم نسبت ببرادر و سپس اقدام کردند بآن کارها. -قرآن- 12
حوادث خود نشانهي بیچارگی انسان است که هر کس در برابر احساس و خواستهي خود تا اینکه اندازه زبون است و باید همیشه
نشان میدهد طرز قضاوت آدمی را که هر «ٍ إِن أَبانا لَفِی ضَلال » در کوچکتر گفتار و کردار مواظب خود باشد. 3- در آیت 9 جملهي
چه بسود خودش نیست زشت است و گمراهی با اینکه عطوفت پدري در دوران کودکی لطیف و رقیق است و در دوران بعد
بصورت جدّ و شخصیّت و ارزش فرزند در نظر پدر است و اینکه خود از کمالات بشري است که در دوران اوّل با حیوان در اینکه
55 [ صفحه 221 ] تکمیل اجتماع و همکاري - خاصیّت شریک است که موجب بقاي نسل است و در دوران بعد وسیلهي -قرآن- 25
خانواده است، ولی آنها که بر خلاف میل خود خیالی کردند تمام اینکه مزایاي انسانی را گمراهی نامیدند و بچاره جوئی پرداختند،
«34» استاد فلسفهي ما رضوان اللّه علیه « وَ تَکُونُوا مِن بَعدِه قَوماً صالِحِینَ » اینهم یک غفلت و خود پرستی انسان. آیت 340 جملهي
اینکه « یعنی بمیل خود تعبیر میکند و عذر میتراشد » . میفرمود: انسان در برابر مشتهیات خود قانون و احکام دین را کش میدهد
جمله همین طرز فکر و خواستهي آدمی را معرفی میکند که اینکه عدّه اقدام بر عملی میکنند که خود معتقد بر زشتی آن هستند و
نابودي برادر را زشت میدانند و با خود چنین کنکاش میکنند که از پس اینکه عمل توبه میکنیم و صالح میشویم و زین پس کار
زشت نخواهیم کرد، آیا اینکه قضاوت و عمل درست است که انسان سالیان دراز یک پیرمرد و فرزند آنهم پدر و برادر را بفراق و
صفحه 103 از 240
گریه و اسارت گرفتار کند فقطّ باین گمان که محبوب پدر میشود! و عذر اینکه گناه خودداري از گناهان دیگر باشد! البتّه اینکه
هم یکی از زشتکاریهاي آدمی است که باید همیشه از کار خود آگاه باشد تا گرفتار اینگونه کجرویها نشود.میفرمود: انسان در
اینکه جمله همین طرز فکر « یعنی بمیل خود تعبیر میکند و عذر میتراشد » . برابر مشتهیات خود قانون و احکام دین را کش میدهد
و خواستهي آدمی را معرفی میکند که اینکه عدّه اقدام بر عملی میکنند که خود معتقد بر زشتی آن هستند و نابودي برادر را
زشت میدانند و با خود چنین کنکاش میکنند که از پس اینکه عمل توبه میکنیم و صالح میشویم و زین پس کار زشت نخواهیم
کرد، آیا اینکه قضاوت و عمل درست است که انسان سالیان دراز یک پیرمرد و فرزند آنهم پدر و برادر را بفراق و گریه و اسارت
گرفتار کند فقطّ باین گمان که محبوب پدر میشود! و عذر اینکه گناه خودداري از گناهان دیگر باشد! البتّه اینکه هم یکی از
- 67 -پاورقی- 108 - زشتکاریهاي آدمی است که باید همیشه از کار خود آگاه باشد تا گرفتار اینگونه کجرویها نشود. -قرآن- 21
که یعقوب در جواب تقاضاي فرزندان بروانه کردن یوسف بگردش با آنها «ُ أَخاف أَن یَأکُلَه الذِّئب » -5 آیت 14 جملهي 110
آیا اینکه چه جوابی است که آنها همین را بهانه کردند و شب براي پدر « میترسم شما از او غافل شوید و گرگش بخورد » : میگوید
عذر آوردند مگر میخواست بآنها یاد بدهد که ممکن است با قصد سوء چنین بهانه آورد! و یا بقول مفسّرین سرزمین ددان بوده
است و گرگ فراوان و جاي چنین ترس بوده است! پس چرا در چنین جا و چنین احتمال اجازه داد!؟ و بعد چرا شب که گفتند:
شما راست نمیگوئید و نفس شما « بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً » 56- احتمال تو درست شد و گرگش خورد، گفت: -قرآن- 21
43 [ صفحه 222 ] با - بچیزي وادارتان کرده است! شاید بتوانیم چنین استفاده کنیم اصرار فرزندان و عاطفه پدري او را -قرآن- 1
ترس از گرگ تسلیم کرد که یوسف را روانه کند ولی شب که پیراهن آلوده بخون دروغی را دید، نه احتمال حملهي گرگ در
فکر او باقی ماند و نه عطوفت پدري، و دانست که در اینکه پیش آمد سوء قصدي بوده است اینکه است که آنچه در دل داشت
میفهماند که گاهی تحریکات جنسی بر « راوَدَته الَّتِی » 6- آیت 24 جملهي 315- قرآن- 299 - .« بَل سَوَّلَت » : بزبان آورد و گفت
خلاف اکثر، آثاري نمودار میکند. چون بواسطهي خاصیّت انفعالی و پذیرش در جنس ماده همه حیوانات بعلاوه حجب و حیا در
زن، طبیعت جنبش و تعقیب از خواسته جنسی را بنر واگذار کرده است ولی گاهی اینکه غریزه در زن بطوري شدید میشود که از
« همّت به » فهمیده میشود تجاوز نموده بصورت حمله بمرد نمودار میشود که مفاد جملهي « راودته » خواهش و تسلیم که از جملهي
اشاره است بعنایت مخصوص ربّانی که گاهی برخلاف همهي مقتضیات طبیعت «ِ وَ هَم بِها لَو لا أَن رَأي بُرهانَ رَبِّه » است. و جملهي
شَهِدَ شاهِدٌ تا- وَ هُوَ » جلوگیري براي آدمی فراهم میشود که او را از لب پرتگاه فساد دور میکند و نگاه میدارد 7- دو آیت 27 و 28
بگفته یکی از دوستان دانشگاهی اینکه دو آیه میفهماند از راه دیگر غیر از گواهی و سوگند نیز درست است چنانکه « مِنَ الصّادِقِینَ
در دادگاهها، و دادگستريها امروز از قرینهها و نشانهها حقیقت دعوي را روشن میکنند و در اینکه دعوي پاره شدن پیراهن از
پشت سر خوب نمودار میکند که صاحب پیراهن میرفته است و او را از پشت کشیدهاند تا پیراهنش پاره شده است ولی اگر از جلو
پاره شده نشانه آنستکه با کسی گلاویز شده تا پیراهنش پاره شده است و اینکه خود نشانهي نموداري است براي داوري که در
اثبات دعوي نیازي بگواهی کسی و یا سوگند دیگري نیست و اگرچه آیه براي دستور و درستی اینگونه داوري نیست ولی روش
سخن نشان میدهد که اینکه داوري از چنین راه شایسته بوده است که قضیّه را روشن کرده است و گناهکار را نمودار کرده است. -
799 و نمیتوان گفت آیه مورد خاص را نقل کرده است و در همه - 763 -قرآن- 772 - 552 -قرآن- 751 - 42 -قرآن- 500 - قرآن- 21
جاي نمیتوان به اینکه گونه نشانهها داوري کرد، چون نقل قضیه خود نشان میدهد که آن گوینده سخنی [ صفحه 223 ] طبیعی و
- ساده و خردمندانه گفت و خوب نتیجه گرفت پس در هر جا که چنین نشانه- اي باشد میتوان از آن پوشیدهاي را نمودار کرد. 8
بمعنی مکر و حیله تعبیر « کید » که در دنبالهي آن رفتار با یوسف گفته شده است و بکلمهي «ٌ إِن کَیدَکُن عَظِیم » آیت 29 جملهي
شده اشاره است به اینکه که اینکه موجود ظریف و پر مدّعی فقطّ در آنجا که براي حیلهگري و مبارزهي با مردها است کارگر است
صفحه 104 از 240
و بس، بقول علی دشتی [یکی گفت: در موضوع فریب دادن مردها همهي زنها مدبّر و فهیمند، دیگري گفت: زنها تقصیري ندارند،
که در «َّ إِلّا تَصرِف عَنِّی کَیدَهُن » براي آنها یک وسیله بیشتر نگذاشتهاند، باید از راه تمایل جنسی بر مرد مستولی شوند]. و جملهي
- 50 -قرآن- 537 - چند آیه بعد گفته شده است همین مطلب را تثبیت میکند که مکر آنها در خواهشهاي نفسانی است. -قرآن- 21
میفهماند زیبائی مرد در نظر زن بآن اندازه مؤثّر است که از خود بیخود میشود و دست خویشتن «َّ قَطَّعنَ أَیدِیَهُن » -9 جملهي 572
میفهماند که از چند هزار سال پیش انسان آنچه در «ِ نَبِّئنا بِتَأوِیلِه » 38 - در آیت 37 جملهي - میبرد و خبردار نمیشود. -قرآن- 13
اشاره است « ذلِکُما مِمّا عَلَّمَنِی رَبِّی » خواب میدیده است مؤثّر میدانسته است و پی تعبیر آن بوده است، و سخن یوسف در آیت بعد
که اینگونه افکار درست نیست و ارزش ندارد مگر در موقع مخصوص که شخصی مثل یوسف الهام از عالم دیگر بگیرد و خواب را
و آیات بعد که اقرار بتوحید و انکار بتپرستی است ،«35» از صورت خیالات متفرّق بصورت یک جریان حوادث ممتدّ نمودار کند
پشتیبان اینکه مطلب است، و بهمین جهت پس از برقراري و یادآوري اینکه حقایق تعبیر خواب شروع میشود. و آیات بعد که اقرار
بتوحید و انکار بتپرستی است پشتیبان اینکه مطلب است، و بهمین جهت پس از برقراري و یادآوري اینکه حقایق تعبیر خواب
تا آخر «ُ فَأَنساه الشَّیطان » 11 - آیت 43 جملهي [ 462 [ صفحه 224 - 245 -پاورقی- 460 - 51 -قرآن- 210 - شروع میشود. -قرآن- 27
اشاره است بیک حقیقتی که انسان در برابر آن عاجز است و موجبات و وسائل طبیعی هم براي آن نمیتوان پیدا کرد، و آن خاصیّت
قالُوا أَضغاثُ » 12 - آیت 45 46- فراموشی است و غفلت که آدمی با همه کوشش خود در برابر فراموشی بیچاره است. -قرآن- 22
خوب میفهماند که در همان دوران قدیم مردمی بودند که خواب را جز صورت خیالات پراکنده چیز دیگر نمیدانستند. - «ٍ أَحلام
راهنمائی بشر آن روز است که در سالهاي بارندگی « تَزرَعُونَ سَبعَ سِنِینَ- تا- مِمّا تُحصِ نُونَ » 13 - دو آیت 48 و 49 40- قرآن- 14
زیاد باید باندیشهي آینده بود و زراعت بیشتر براي روز مبادا ذخیره کرد و راه اندوختن آن زیادي نیز نشان داده شده است که گندم
اگر سخن زلیخا باشد اشاره «ُ لِیَعلَمَ أَنِّی لَم أَخُنه » 14 - جملهي 79- 50 -قرآن- 62 - را با خوشه انبار کنند تا نابود نشود. -قرآن- 24
است به آثار مرموز عشق که با همهي سر خوردگی و ناامیدي و خشم و دشمنی عاشق، باز عشق کار خود را میکند و راضی
شاید اشاره باشد بآخرین درجهي «ِ ابیَضَّت عَیناه مِنَ الحُزن » 15 - آیت 84 جملهي 48- بتهمت و خیانت بمعشوق نمیشود. -قرآن- 14
عطوفت و دلبستگی پدر بفرزند که از شدّت اندوه مفارقت ممکن است سیاهی از چشم پدر برود و فقطّ سفیدي آن بماند. -قرآن-
تا آخر اشاره است به- حالت پشیمانی انسان که خود با هزار تدبیر و حیله و « یا أَبانَا استَغفِر لَنا » -16 در آیت 97 جملهي 57-22
تزویر کاري انجام میدهد و چون شدّت و تندي میل آرام شد و خواستهاش انجام شد و آثار بد آن را مشاهده کرد با خجالت و
تأسّف دست بدامان دعا میشود و اقرار بخطا و اینکه خود پندي است که پیش از پشیمانی و التماس و دعا کار خود را به سنجد و
[ 53 [ صفحه 225 - طوري رفتار کند که دنبالهي کارش بن بست نشود و بخواهش و زاري نکشد. -قرآن- 27
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 102 تا 111
ذلِکَ مِن أَنباءِ الغَیب نُوحِیه إِلَیکَ وَ ما کُنتَ لَدَیهِم إِذ أَجمَعُوا أَمرَهُم وَ هُم یَمکُرُونَ [ 102 ] وَ ما أَکثَرُ النّاس وَ لَو حَرَصتَ بِمُؤمِنِینَ
103 ] وَ ما تَسئَلُهُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمِینَ [ 104 ] وَ کَأَیِّن مِن آیَۀٍ فِی السَّماوات وَ الأَرض یَمُرُّونَ عَلَیها وَ هُم عَنها ]
434 أَ فَأَمِنُوا أَن تَأتِیَهُم غاشِیَۀٌ مِن عَذاب اللّه أَو تَأتِیَهُمُ - مُعرِضُونَ [ 105 ] وَ ما یُؤمِن أَکثَرُهُم بِاللّه إِلاّ وَ هُم مُشرِکُونَ [ 106 ] -قرآن- 1
السّاعَۀُ بَغتَۀً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 107 ] قُل هذِه سَبِیلِی أَدعُوا إِلَی اللّه عَلی بَصِ یرَةٍ أَنَا وَ مَن اتَّبَعَنِی وَ سُبحانَ اللّه وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِکِینَ
108 ] وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ إِلاّ رِجالًا نُوحِی إِلَیهِم مِن أَهل القُري أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الَأرض فَیَنظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم وَ ]
لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوا أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 109 ] حَتّی إِذَا استَیأَسَ الرُّسُل وَ ظَنُّوا أَنَّهُم قَد کُذِبُوا جاءَهُم نَصرُنا فَنُجِّیَ مَن نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ
بَأسُنا عَن القَوم المُجرِمِینَ [ 110 ] لَقَد کانَ فِی قَصَصِ هِم عِبرَةٌ لِأُولِی الَألباب ما کانَ حَ دِیثاً یُفتَري وَ لکِن تَصدِیقَ الَّذِي بَینَ یَدَیه وَ
صفحه 105 از 240
888 معنی لغات: کأیّن- چه بسا و چه بسیار، غاشیۀ- فراگیر و - تَفصِ یلَ کُل شَیءٍ وَ هُديً وَ رَحمَ ۀً لِقَوم یُؤمِنُونَ [ 111 ] -قرآن- 1
پوشاننده مقصود درجهاي از عذاب است، بغتۀ- ناگهان. ترجمه: 102 اي محمّد اینکه داستان که شنیدي سرگذشتی است ز
پوشیدهها که ما در دلت میآوریم و تو نبودي تا بینی فرزندان یعقوب چه یکدلی و چارهجوئی در کار برادر داشتند 103 [پس از
اینکه کار خاندان یعقوب بسنج روش دگر مردم را که] با همه کوشش تو بیشترشان حق پذیر نباشند 104 با اینکه تو بر [ صفحه
226 ] پیغامبري خود ز آنها نیرو نمیخواهی [و قرآنت] جز پند همه جهانیان نباشد 105 و چه نشانهها است در آسمانها و زمین [بر
توان ما] که شب و روز بر آنان بگذرد، و ایشان آنها را ندیده گیرند، 106 و بیشتر اینکه عربها [که قرآن برايشان بخوانی] بحقّ
نمیگروند مگر که براي او انبازي پندارند [و بتان و دیگر آفریدگان را دست اندر کار آفرینش دانند و حوادث ناگوار آسمانی و
زمینی را پدیده آنان انگارند] 107 ، مگر اینکه بتپرستان آسودهاند که آزاري فراگیر از سوي حق برسد و یا رستاخیز بناگهان آید و
ایشان ز همه جا بیخبر بوند 108 تو بآنها بگو اینکه دین حق پرستی روش من است که با بینائی خود و پیروانم شما را بآن میخوانم.
و البتّه خدا پاکیزه ز هر بدي باشد و من ز آنان نباشم که انبازي براي او پندارم 109 اي محمّد، ما پیش از تو کسی نفرستادیم مگر
مردانی ز هر سرزمین که پیامبري در دلشان می- آوردیم پس چرا نمیروند و گردش نمیکنند تا به بینند سر انجام آن مردم که ز
ایشان جلو بودهاند بکجا رسیده [و چگونه پیامبران خود میآزردند و گرفتار میشدند]! و البتّه که سراي دیگر بهتر بود براي آنانکه
پرهیزگار بودند [و سر بفرمان پیغمبران] پس چرا نمیاندیشند [تا بیایند] 110 که چون آن پیامبران ز ایمان مردم ناامید شدند و
استوار داشتند که دروغگوشان میپندارند [و هرگز نخواهند بآنان گروید] یاري ما به پشتیبانیشان رسید و آنها را که خواستیم و
بسرنوشتشان کردیم آسوده بداشتیم و آسیب ما ز ستمکاران برگشت نداشت 111 و البتّه که در داستان اینگونه مردم پندي است
براي خردمندان تا بدانند که قرآن گفتاري دروغ ساخته نباشد بلکه براي راست شمردن آن کتاب آسمانی است که جلو از آن بوده
وَ ما » : است و یکایک نمودن هر چیزي است [که رستگاري آدمیان است] و رهبري و مهربانی براي گروه مؤمنان. سخن مفسّرین
103 فخر: جهت ارتباط اینکه آیه را بآیات پیش چنین گفتهاند که اعراب بنظر آزار و سختگیري « أَکثَرُ النّاس وَ لَو حَرَصتَ بِمُؤمِنِینَ
69 [ صفحه 227 ] برايشان - قصّه یوسف را از پیغمبر خواستند تا شود بکاري دشوار گرفتار شود، آن حضرت که آیات -قرآن- 15
قرائت فرمود انتظار داشت که از پس چنین کار که دشوار میپنداشتند مؤمن شوند و چون باز اصرار بر انحراف و کفر خود داشتند
و الارض یمشون » 105 فخر: در مصحف عبد اللّه مسعود « وَ کَأَیِّن مِن آیَۀٍ فِی السَّماوات وَ الَأرض یَمُرُّونَ عَلَیها » . اینکه آیه نازل شد
و» را مرفوع قرائت کرده است. و سدّي با نصب قرائت کرده است تا اینکه طور معنی شود «ِ الأَرض » بوده است و کلمهي « علیها
106 تبیان: حسن بصري گفته است: « وَ ما یُؤمِن أَکثَرُهُم بِاللّه إِلّا وَ هُم مُشرِکُونَ » 172- 76 -قرآن- 162 - قرآن- 1 - .« یطوفون الارض
اینکه آیه یهودي و مسیحی را معرّفی میکند که خدا را میپرستند با شریک در کار او. إبن عبّاس و مجاهد و قتاده گفتهاند: یعنی با
65 : اینکه آیه در تلبیه که یکی از - اقرار به اینکه که خداوند آفریننده است در عبادتشان بتها را شریک با او میکنند. -قرآن- 1
لبّیک لا شریک لک الّا شریک هو لک تملکه و ما » آداب حج است نازل شده است که مشرکین عرب باین عبارت میگفتند
یعنی حاضر در حضور توام کسی که هیچ شریک نداري مگر شریکی که با هر چه مالک است در ملک و اختیار تو است. « ملک
و قدرت حاکم و متنفّذ یا ستمگري «36» فی ظلال: بسا کسان که با عقیده خداپرستی، عوامل طبیعت را شریک در حوادث میدانند
را مؤثّر در سرنوشت خود میپندارند یا در عبادت و کار خیر غیر از خدا را درو قدرت حاکم و متنفّذ یا ستمگري را مؤثّر در
408 [ صفحه 228 ] نظر دارند اینکه است که - سرنوشت خود میپندارند یا در عبادت و کار خیر غیر از خدا را در -پاورقی- 406
پیغمبر فرمود: میشود که شرك شما از راه رفتن مورچه پنهانتر باشد. ترمذي از عبد اللّه عمر نقل کرده است که پیغمبر [ص] فرمود:
هر که بغیر خدا سوگند یاد کند مشرك است. و احمد و ابو داود و دیگران از عبد اللّه مسعود نقل کردهاند: پیغمبر فرمود: عزائم و
با یاء و فتح حاء بصیغه غایب « یوحی » : 109 فخر « نُوحِی إِلَیهِم أَ فَلا تَعقِلُونَ » . گردنبندهاي جلوگیر از چشم زخم شرك است
صفحه 106 از 240
حَتّی إِذَا استَیأَسَ » 39- 19 -قرآن- 20 - با یاء بصیغهي غایب نیز قرائت شده است. -قرآن- 3 « یعقلون » مجهول نیز قرائت شده است، و
110 طبري: یعنی پیغمبران از هدایت مردم مأیوس شدند و مردم هم گمان کردند که آنها آنچه اینها را « الرُّسُل وَ ظَنُّوا أَنَّهُم قَد کُذِبُوا
بیتشدید « کذبوا » 71 کشف: قاریهاي کوفه - میترسانند و امیدوار میکنند و از جانب خدا میگویند جملگی دروغ است. -قرآن- 1
« ظنّوا » ذال خواندهاند. یعنی مردم گمان کردند که پیغمبران دروغ میگویند و قرائت دیگر با تشدید ذال است و باین قرائت جملهي
بمعنی یقین کردند خواهد بود و معنی چنین است: تا آنگاه که پیغمبران مأیوس شدند و یقین کردند که اینکه مردم با ایشان دروغ
110 کشف: قاریهاي شام و عاصم و یعقوب با ضمّ « فَنُجِّیَ مَن نَشاءُ » . می- گویند و هرگز تصدیقشان نمیکنند و مؤمن نمیشوند
با دو نون و سکون یاء است بصیغهي « ننجی » نون و فتح یاء خواندهاند بصیغهي مجهول ماضی یعنی نجات داده شد، و قرائت مشهور
لَقَد کانَ فِی قَصَصِ هِم عِبرَةٌ » 25- با تشدید نون قرائت کرده است. -قرآن- 1 « فنّجّی » متکلّم مضارع یعنی نجات میدهیم و کسائی
111 کشف: مقصود از عبرت آن است که انسان آنچه نیست و ندیده است با دیده و دانستهي خود سنجد و بشناسد «ِ لِأُولِی الَألباب
پس از جریان کار یوسف مردم پند بگیرند که مثل گرفتاري و رنج و پس از آن آسایش و مقام که براي یوسف بود ممکن است
59 [ صفحه 229 ] متن و - براي پیغمبر هم باشد و همان قدرت که براي یوسف در کار بود براي محمّد هم در کار است. -قرآن- 1
سرگذشت پیغمبران پیشین باشد و یا سرگذشت یوسف و برادرانش باشد. « قصصهم » حاشیهي تفسیر حسینی: ممکن است مقصود از
صاحبان سرّ هستند که حقایق کلام حق در دل صاف « اولی الالباب » سلمی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است: مقصود از
ایشان منعکس شود و نیز آن حضرت فرموده است قرآن عبارات است و اشارات و لطایف و حقایق، که از عباراتش عوام استفاده
می- کنند و اشارات براي خواص است و لطائفش براي اولیاء است و حقایق آن مخصوص پیغمبران است: شعر: دلی دریابد اسرار
معانی || که روشن شد بنور جاودانی سنائی گفته است: اوّل و آخر قرآن ز چه با آمد و سین ||! یعنی اندر ره دین رهبر تو قرآن
تا آخر شاید اشاره باشد به- اینکه اینکه مطالب چیزي نیست که «ِ أَنباءِ الغَیب نُوحِیه » 86 سخن ما: 1- آیت اوّل - فرمت- 84 -» بس
دیگران مطلع باشند و پیغمبر از آنها آموخته باشد چون در شور و پیدا کردن راه کشتن و نابودي یوسف تو نبودي که خود خبردار
تا آخر شاید براي اینکه است که فرزندان «ِ وَ ما أَکثَرُ النّاس » 2- آیت دوم 55- شوي و ما آن را براي تو روشن کردیم. -قرآن- 27
یعقوب با همهي سوابق خانوادگی و تربیت که چنین رفتاري داشتند پس حرص تو برهبري مردم نتیجه ندارد که بیشترشان چنین
[ 39 [ صفحه 230 - هستند. -قرآن- 15
[