گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
سوره نحل



اشاره
37- بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
[ [سوره النحل [ 16 ]: آیات 1 تا 34
37 أَتی أَمرُ اللّه فَلا تَستَعجِلُوه سُبحانَه وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُونَ [ 1] یُنَزِّل المَلائِکَ ۀَ بِالرُّوح مِن أَمرِهِ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه أَن أَنذِرُوا أَنَّه لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاتَّقُون [ 2] خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ بِالحَق تَعالی عَمّا یُشرِکُونَ [ 3] خَلَقَ الإِنسانَ مِن
369 وَ الَأنعامَ خَلَقَها لَکُم فِیها دِفءٌ وَ مَنافِع وَ مِنها تَأکُلُونَ [ 5] وَ لَکُم فِیها جَمال حِینَ - نُطفَۀٍ فَإِذا هُوَ خَصِ یم مُبِین [ 4] -قرآن- 1
تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسرَحُونَ [ 6] وَ تَحمِل أَثقالَکُم إِلی بَلَدٍ لَم تَکُونُوا بالِغِیه إِلاّ بِشِق الَأنفُس إِن رَبَّکُم لَرَؤُف رَحِیم [ 7] وَ الخَیلَ وَ البِغالَ وَ
465 هُوَ - الحَمِیرَ لِتَرکَبُوها وَ زِینَۀً وَ یَخلُق ما لا تَعلَمُونَ [ 8] وَ عَلَی اللّه قَصدُ السَّبِیل وَ مِنها جائِرٌ وَ لَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِینَ [ 9] -قرآن- 1
الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُم مِنه شَراب وَ مِنه شَجَرٌ فِیه تُسِیمُونَ [ 10 ] یُنبِت لَکُم بِه الزَّرعَ وَ الزَّیتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الَأعنابَ وَ مِن کُلِّ
صفحه 143 از 240
الثَّمَرات إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوم یَتَفَکَّرُونَ [ 11 ] وَ سَخَّرَ لَکُم اللَّیلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم مُسَخَّرات بِأَمرِه إِن فِی ذلِکَ
لَآیات لِقَوم یَعقِلُونَ [ 12 ] وَ ما ذَرَأَ لَکُم فِی الَأرض مُختَلِفاً أَلوانُه إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوم یَذَّکَّرُونَ [ 13 ] وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ البَحرَ لِتَأکُلُوا
748 وَ - مِنه لَحماً طَرِیا وَ تَستَخرِجُوا مِنه حِلیَۀً تَلبَسُونَها وَ تَرَي الفُلکَ مَواخِرَ فِیه وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ [ 14 ] -قرآن- 1
أَلقی فِی الَأرض رَواسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُم وَ أَنهاراً وَ سُبُلًا لَعَلَّکُم تَهتَدُونَ [ 15 ] وَ عَلامات وَ بِالنَّجم هُم یَهتَدُونَ [ 16 ] أَ فَمَن یَخلُق کَمَن لا
- یَخلُق أَ فَلا تَذَکَّرُونَ [ 17 ] وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَۀَ اللّه لا تُحصُوها إِن اللّهَ لَغَفُورٌ رَحِیم [ 18 ] وَ اللّه یَعلَم ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعلِنُونَ [ 19 ] -قرآن- 1
363 وَ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللّه لا یَخلُقُونَ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُونَ [ 20 ] أَموات غَیرُ أَحیاءٍ وَ ما یَشعُرُونَ أَیّانَ یُبعَثُونَ [ 21 ] إِلهُکُم إِلهٌ
واحِ دٌ فَالَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُنکِرَةٌ وَ هُم مُستَکبِرُونَ [ 22 ] لا جَرَمَ أَن اللّهَ یَعلَم ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعلِنُونَ إِنَّه لا یُحِبُّ
465 لِیَحمِلُوا أَوزارَهُم کامِلَۀً یَومَ القِیامَۀِ وَ مِن - المُستَکبِرِینَ [ 23 ] وَ إِذا قِیلَ لَهُم ما ذا أَنزَلَ رَبُّکُم قالُوا أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ [ 24 ] -قرآن- 1
أَوزارِ الَّذِینَ یُضِ لُّونَهُم بِغَیرِ عِلم أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ [ 25 ] قَد مَکَرَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم فَأَتَی اللّه بُنیانَهُم مِنَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِم السَّقف مِن
فَوقِهِم وَ أَتاهُم العَذاب مِن حَیث لا یَشعُرُونَ [ 26 ] ثُم یَومَ القِیامَۀِ یُخزِیهِم وَ یَقُول أَینَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنتُم تُشَ اقُّونَ فِیهِم قالَ الَّذِینَ
أُوتُوا العِلمَ إِن الخِزيَ الیَومَ وَ السُّوءَ عَلَی الکافِرِینَ [ 27 ] الَّذِینَ تَتَوَفّاهُم المَلائِکَۀُ ظالِمِی أَنفُسِهِم فَأَلقَوُا السَّلَمَ ما کُنّا نَعمَل مِن سُوءٍ بَلی
782 وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوا - إِن اللّهَ عَلِیم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 28 ] فَادخُلُوا أَبوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئسَ مَثوَي المُتَکَبِّرِینَ [ 29 ] -قرآن- 1
ما ذا أَنزَلَ رَبُّکُم قالُوا خَیراً لِلَّذِینَ أَحسَ نُوا فِی هذِه الدُّنیا حَسَنَۀٌ وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ وَ لَنِعمَ دارُ المُتَّقِینَ [ 30 ] جَنّات عَدن یَدخُلُونَها تَجرِي
مِن تَحتِهَا الَأنهارُ لَهُم فِیها ما یَشاؤُنَ کَ ذلِکَ یَجزِي اللّه المُتَّقِینَ [ 31 ] الَّذِینَ تَتَوَفّاهُم المَلائِکَۀُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلام عَلَیکُم ادخُلُوا الجَنَّۀَ
بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 32 ] هَل یَنظُرُونَ إِلاّ أَن تَأتِیَهُم المَلائِکَۀُ أَو یَأتِیَ أَمرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم وَ ما ظَلَمَهُم اللّه وَ لکِن کانُوا
727 [ صفحه 320 ] معنی لغات: - أَنفُسَ هُم یَظلِمُونَ [ 33 ] فَأَصابَهُم سَیِّئات ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِم ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ [ 34 ] -قرآن- 1
دفء- گرمی ملایم، برابر شدّت سرما، تریحون- از مصدر اراحۀ بمعنی برگرداندن حیوان بشب در آسایشگاهش، تسرحون- از
مصدر سرح بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی بچرا رها کردن حیوان، تسیمون- از مصدر اسامه بمعنی بچرا بیرون کردن حیوان، ذرأ-
از مصدر ذرأ بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی آفریدن، چیزیرا فراوان کردن، بزمین بذر کردن، مواخر- جمع ماخره بمعنی کشتی دریا
شکاف، تمید- از مصدر مید بفتح اوّل بمعنی اضطراب جنبیدن، حاق بهم- احاطه کرد و فرا گرفت ایشانرا. جهت نزول: تنویر
تا آخر و مدّتی گذشت و « اقتَرَبَت السّاعَۀُ » تا آخر و نیز اینکه آیه نازل شد « اقتَرَبَ لِلنّاس حِسابُهُم » المقباس: چون اینکه آیه نازل شد
پیغمبر نشسته بود، از «ِ أَتی أَمرُ اللّه » عذابی نازل نشد، کافران گفتند: اینکه که گفته شده است کی میرسد! اینکه جمله نازل شدکه
-88- پیغمبر بر جاي نشست. -قرآن- 56 «ُ فَلا تَستَعجِلُوه » جاي بلند شد بیقین اینکه اکنون عذابی میرسد، بدنبال اینکه جمله رسیدکه
427 [ صفحه 321 ] ترجمه: 1 بنام خداي مهربان، فرمان حق میرسد [و آنچه باید - 300 -قرآن- 402 - 150 -قرآن- 275 - قرآن- 127
بشود شدنی است] شما مردم شتاب نکنید چه خداوند منزّه است و برتر از شرکت در کار آفرینش، [و عجز از ایجاد حوادث و
مقدّرات] 2 او است که میفرستد ملائکه را با روح [و حقیقت مصلحت] بر هر فرد از بندگان که مشیّت بوده است [و لایق اینکه مقام
آفریده شده است] تا مردم را از بدي عاقبت بترساند و توحید بیاموزد و بتقوي هدایت کند 3، و هم او آفریده است آسمان و زمین
را با حق [و درستی و استواري] و برتر است از هر گفتار و فرض شریک در کارش 4 با اینکه اینکه آدمیزاد را او از نطفهاي ساخته
است خود خصم او میشود و منکر 5 و نیز او چهار پایان آفرید که از آن وسیلهي آسایش و گرمی تن فراهم میکنید، و هم خوراکی
و دیگر منافع 6 و آرایش [و نموداري شخصیّت خود] که بصبح و شام آنها را بچرا میفرستید و بخانه میبرید 7 و هم بارهاي سنگین
بپشت آنها میبرید که خود با هزاران رنج باید آنرا بسر برسانید، البتّه خداوند شما رءوف است و رحیم 8 [چه میبینید] اسب و استر و
الاغ براي سواري شما آفریده و هم براي آرایش و خودنمائی زندگی و نیز دگر چیزها میآفرینند که بفکر شما نمیرسد و خبر ندارید
9 و البتّه خداوند راه میانین و راست زندگی معیّن کرده است که [مقتضاي حکمت او است] و راه کج و انحراف نیز هست و البتّه در
صفحه 144 از 240
قدرت او بود که همگی را هدایت کند و براه راست بدارد 10 و [نیز نشانهي قدرت] او است که از آسمان باران میآورد که از آن
مینوشید و درخت پدیدار میشود و چراگاه، و بهرهي حیوان شما است 11 و هم او از باران پرورش میدهد براي شما کشتزار، و بستان
زیتون و خرما و انگور و همه گونه میوه که خود نشانهي قدرت خداوندي است براي آنها که مردم فکر و اندیشهاند 12 و باز متوجّه
باشید بشب و روز که آمادهي آسایش و کار شما است و ماه و خورشید و ستارگان که سر بفرمان اویند و هر یک نشانه اي است
براي مردم خردمند 13 و باز هر آنچه موجود مختلف روي زمین است و از آن بهره میبرید نشانهي توحید است براي هر کس متذکر
شود و در اندیشهي آن باشد 14 و هم خداوند بشما نیروي شناوري و تسلّط بر دریاها عنایت کرده است، [ صفحه 322 ] تا گوشت
تازه و ابزار زینت [چون ماهی و مروارید] از آن بدر آورید، و کشتیها را ببینید که چگونه آب را میشکافد و جلو میرود تا سفر دریا
کنید و از فضل حق بهره برید و شکر گذار باشید 15 و بنگرید که کوهها را چون لنگري بر زمین استوار کرده است تا بجاي باشد و
آرام شما نبرد و هم رودهاي آب و راههاي ارتباط آبادي ها معیّن است که راه و مقصد خود بیابید، 16 و نیز وسیلهي راهیابی شما
ستاره است و علامتهاي دیگر 17 پس بیندیشید آنکه چنین خلقی کرد مانند آن بتها است! چرا بیاد نمیباشید و پند نمیگیرد! 18 و
بدانید اگر بخواهید نعمتهاي خدا بشمارید از عهده بدر نیایید، [و هم از نعمتهاي او است مغفرت و رحمت] 19 با اینکه میداند
آنچه را آشکار کنید یا نهان دارید 20 مردم بت پرست بدانند: آنچه را میپرستید توانائی آفرینش ندارند و خود آفریدهاي هستند 21
بیجان که جاندار نمیشوند و خبر ندارند کی و کجا از زمین بلندشان میکنند، و برانگیخته میشوند 22 ولی آن خداي شما است که
یگانه است و آنان که روز جزا باور ندارند دلشان بیگانه از راستی و درستی است و گردنفرازند و حق ناپذیر، 23 و شک نیست که
خداوند از آشکار و نهان خبردار است و مردم گردنفراز را دوست ندارد [که تسلیم بحقایق نمیشوند] 24 و اگر بپرسندشان که قرآن
چی است و خداوند چه نازل کرده است! گویند: افسانهي پیشینیان و داستان دروغ- پردازان 25 البتّه با چنین سخنان بار خود سنگین
کنند و هم از آنها که نسنجیده گمراهشان کردهاند تا بروز قیامت برسند، و چه باري بد و سنگین میبرند 26 و از اینکه پیش نیز
بداندیشان حیله میکردند تا دیگران را از راه ببرند ولی خداوند خانههاشان را از بن برکند و بر سرشان کوبید و خود ندانسته گرفتار
شدند 27 و در قیامت خوارند و مسئول که انبازان خدا کجایند تا بیاريشان مخالف و مؤذي پیغمبران و مردمان شوید، اینجا است
که مردم عالم و خردمند بگویند: امروز خواري و گرفتاري نصیب کافران است 28 که بر خود ستم کردند و در قبضهي ملائکه [و
قدرت خداوندي] شدند، البتّه آن هنگام تسلیم باشند و اظهار کنند: ما بد نکردیم و [ صفحه 323 ] جواب شنوند: نه چنین است، خدا
میداند میکردید 29 ، اکنون براي همیشه ببخشهاي جهنّم درون شوید که چه بد جائی است منزل گردنفرازان، 30 در برابر اینکه
کافران مردم پرهیزکارند که چون بگویندشان: خداي شما چه فرستاده است و محمّد چه میگوید! بپاسخ گویند: خیر و خوشی، یقین
است آنکه در اینکه جهان نیکی کرد مزد خود برد و بسراي دیگر بهتر و چه خوش است سراي پرهیزکاران 31 که بدرون بهشتند و
از زیر رودها روان است و هر چه بخواهند فراوان است، چنین است پاداش خدا بپرهیزکاران 32 که با ملائکه برخورد میکنند
بخوشی، و پاکیزگی و میگویندشان سلام بر شما ببهشت درون شوید که پاداش کار گذشته شما است 33 و آیا کافران انتظاري
دارند جز اینکه با ملائکه و کارگران قدرت حق رو برو شوند و یا فرمانی برسد و نابود شوند چنانکه مردمان پیش از ایشان همین
رفتار کردند و سزاي خویش دیدند 34 و نه خدا ستم کرد که بخود ستم کردند، و همانچه استهزاء میکردند و بریشخند میگرفتند
1 طبري: اینکه جمله دو معنی شده است: 1- دستور احکام و فرائض «ُ أَتی أَمرُ اللّه فَلا تَستَعجِلُوه » دامنگیرشان شد. سخن مفسّرین:که
2- خطاب بکافران است که عذاب و گرفتاري میرسد شتاب نداشته باشید. مجمع: چهل 60- بشما میرسد، تعجیل نکنید. -قرآن- 15
در مکّه نازل شده است و بقیّه در مدینه، بعضی گفتهاند: همهي سوره بمکّه « وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللّه مِن بَعدِ » آیه از اوّل سوره تا
تا آخر سوره، و در روایت « وَ إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا » نازل شده است بجز سه آیه که در موقع بازگشت پیغمبر از جنگ احد نازل شد
بمکّه نازل شده است و عدد آیات اینکه سوره یکصد و بیست و «ٌ وَ لَکُم عَذاب عَظِیم » دیگر از إبن عبّاس است که از اوّل سوره تا
صفحه 145 از 240
هشت آیه است بدون اختلاف. در معنی اینکه جمله جبّائی گفته است و از إبن عبّاس هم نقل شده است که مقصود قیامت است و
عَمّا » 407 که - 292 -قرآن- 379 - 88 -قرآن- 262 - چون یقین است که خواهد بود بصورت انجام شده گفته شده است. -قرآن- 40
2 مجمع: « یُنَزِّل المَلائِکَۀَ » [ 24 [ صفحه 324 - 1 مجمع: با یاء و تاء بصورت غایب و مخاطب خوانده شده است. -قرآن- 1 « یُشرِکُونَ
بفتح تاء و تشدید و فتح زاي و رفع ملائکه قرائت شده است، و نیز با یاء و کسر زاي و نصب ملائکه خوانده شده است، و در اینکه
2 «ِ بِالرُّوح مِن أَمرِه » 26- با فتح یاء و تخفیف زاي نقل شده است. -قرآن- 1 « ینزل » قرائت عموم قاریها با تشدید زاي خواندهاند، و نیز
28 مجمع: اقسام روح: 1- زندگی نفوس بشري - طبري: إبن عبّاس و مجاهد و قتاده گفتهاند: روح یعنی وحی و الهام. -قرآن- 1
یلقی الرّوح من » -3 نبوت و پیغمبري که در اینکه آیه است « فروح و ریحان » بواسطهي ارشاد، 2- رحمت بدلیل اینکه جملهي قرآن
-4 عیسی روح اللّه نامیده شده- است چون از ترکیب نر و ماده پیدا نشده است. 5- جبرئیل را روح نامیدهاند، ،« امره علی من یشاء
-8 ،« وَ کَ ذلِکَ أَوحَینا إِلَیکَ رُوحاً مِن أَمرِنا » کرد را عرب روح نامیده است. 7- بمعنی وحی مثل « پف » -6 دمیدن از ترکیب و
480 کشف الأسرار بدنبالهي بسم اللّه اینکه - فرشتهایست بآسمان که بزرگ- ترین آفریدههاست، 9- روح انسانی. -قرآن- 429
سوره چنین نوشته است: از باغ جمال تو دري بگشادند || تا خلق ز تو در طمعی افتادند بس جان عزیزان که بغارت دادند || و اندر
سر کوي تو قدم ننهادند بو بکر شبلی روزي در مکاشفهي جلال حق مستهلک شده بود و از خود بیخود گشته، حریق آتش معرفت،
غریق دریاي محبّت، همی گفت: الهی، اگرت بخوانم برانی، رو بروم بخوانی، پس چکنم من بدین حیرانی، هم تو مگر سامان کنی،
راهم بخود آسان کنی، نه با تو مرا آرام، نه بیتو کارم بسامان، نه جاي بریدن، نه امید رسیدن، فریاد از تو که اینکه جانها همه
نوشته است: فرمان خدا رنگارنگ است و طاعت- داشت وي «ِ أَتی أَمرُ اللّه » شیداي تو وین دلها همه حیران بتو. در دنبالهي که
لونالون، ظاهر بنده را دیگر فرمودند و باطن ویرا دیگر، ظاهر را فرمودند که بر بساط معرفت بنعمت حرمت آهسته همی باش، دل را
40 [ صفحه 325 ] فرمودند، سرّ را در مقام معرفت طلب صفاوت فرمودند، روح را در عین مشاهدت لزوم - دوام مراقبت -قرآن- 15
دریافت مراد تعجیل مکنید و از اندازهي فرمان در مگذرید که برسد هر که صادق است روزي «ُ فَلا تَستَعجِلُوه » حضرت فرمودندکه
نوشته است: حقیقت روح آن است که حیاة دل و حیاة دین در آن «ِ یُنَزِّل المَلائِکَ ۀَ بِالرُّوح » 131 در - بآنچه مراد است. -قرآن- 106
است و آن جمال عزّت قرآن است که از حضرت الهیّت به نعت رسالت بسفارت جبرئیل بمصطفی میرسد: به بندگانم خبر ده که
منم خداوند یکتا، بزرگی را پرسیدند که خداي را دوست داري! گفت: دارم، گفتند دشمن وي ابلیس را دشمن داري! گفت: ما را
3 «ِّ خَلَقَ السَّماوات وَ الأَرضَ بِالحَق » 42- از محبّت حق چندان شغل افتاده است که با عداوت دیگري پرداخت نیست. -قرآن- 5
مجمع: یعنی آسمان و زمین آفرید تا وسیلهي معرفت حق باشد و از نظر بآنها علم بکمال قدرت تحصیل شود، و بعضی گفتهاند:
46 تنویر المقباس: یعنی آفرید براي حق.ّ و بعضی گفتهاند: یعنی براي زوال و فنا. کشف: - یعنی براي انتفاع و عمل بحق.ّ -قرآن- 1
باشد. نفحۀ الرّحمن نهاوندي: یعنی از راه حکمت و صواب آفرید و بجوري که « کن » یعنی بواسطهي گفتار حق خداوند که جملهي
فائق است و لایق و مقتضی هست. روح البیان: یعنی بحکمت و مصلحت آفرید نه بیهوده و ببازي. شعر: انّما الکون خیال || و هو
4 طبري: یعنی از، آبی پست و پلید آدمی با چنین صورت آفرید، ولی او «ٌ خَلَقَ الإِنسانَ مِن نُطفَۀٍ فَإِذا هُوَ خَصِ یم » حق فی الحقیقۀ
یعنی که میتواند اینکه استخوانهاي پوسیده را زنده کند! -قرآن- «ٌ مَن یُحی العِظامَ وَ هِیَ رَمِیم » خصومت با خداي خود کرد و گفت
212 کشف: ممکن است که مقصود ستایش آدمی باشد یعنی از آبی ناچیز آفریدهاي شده است توانا که میتواند - -55-1 قرآن- 171
مخاصمه کند و درست از نادرست جدا نماید [ صفحه 326 ] و ممکن است مذمّت باشد که از آبی گندیده بجائی رسیده است که با
اولیاي حق خصومت و مبارزه میکند. و کلبی گفته است: آیه براي امیّۀ بن خلف جمحی نازل شد که استخوانی پیش پیغمبر آورد و
5 طبري: مجاهد گفته است: یعنی شما از چهار پایان براي « لَکُم فِیها دِفءٌ » .! گفت: که میتواند اینکه استخوان پوسیده را جان ببخشد
22 مجمع: - منسوجات و لباس استفاده میکنید. و از إبن زید نقل شده است: یعنی لحاف و پوشاك شما از آنها است. -قرآن- 1
صفحه 146 از 240
7 فخر: با فتح و کسر شین قرائت «ِ إِلّا بِشِق الَأنفُس » . بعضی گفتهاند: یعنی آنچه وسیلهي گرمی است که لحاف و لباس و فرش باشد
شده است، اوّل به معنی دشواري و دوم بمعنی تقسیم و تنصیف شدن و هردو درست است و مقصود اینکه است: بمقصود نمیرسید
تَحمِلُ » مگر با رنج خود یا با از دست دادن نصف نیرو و توانائی خود. و بعضی گفتهاند: مقصود از انعام شتر است بدلیل اینکه جمله
یعنی بار سنگین شما را میبرد. ولی اینکه درست نیست چون در اینکه منافع که گفته شده است با گاو نیز مناسب است مثل « أَثقالَکُم
8 فخر: بعضی از اینکه جمله « وَ الخَیلَ وَ البِغالَ وَ الحَمِیرَ لِتَرکَبُوها » 359- 28 -قرآن- 337 - قرآن- 1 - .« لکم فیها جمال » اینکه جمله
استفاده کردهاند که چون در جملهي جلو گفته شده است چهار پایان گاو و گوسفند و شتر را آفرید تا از گوشت آنها استفاده کنید
و در اینکه جمله گفته شده است: اسب و قاطر و الاغ را آفرید براي سواري شما پس معلوم میشود که خوردن گوشت اسب حرام
است چون خوردن گوشت بآن دسته محدود شده است و سواري باین دسته و اگر گوشت اینها قابل خوردن میبود بایستی در آن
53 مجمع: در اینکه جمله دلیلی بر حرمت گوشت اسب نیست. - جمله هم گفته شود و یادي از خوردن گوشت آنها بشود. -قرآن- 1
وَ یَخلُق ما » [ و در صحیح بخاري از اسماء دختر ابو بکر روایت شده است که در زمان پیغمبر ما گوشت اسب خوردیم. [ صفحه 327
32 گفتهاند از شرح ما لا تعلمون || هست اولیتر سکوت از چند و چون زان که دانش - 8 تفسیر صفی علیشاه: -قرآن- 1 « لا تَعلَمُونَ
را بر آن سو راه نیست || ممکن از ایجاد خلق آگاه نیست جانورها هست در جوّ هوا || هم بخوف ارض بیحد و انتهاء هست اندر
هر یکی آثارها || و آید از هر یک بخلقت کارها از مگس پرسید شخصی از امام || کز وجودش چیست حاصل در نظام گفت:
باشد مایه و نر از نبات || هر چه روید از زمین در التفات بر گیاه نر نشیند چون ذباب || دست و پا آلوده سازد بر لعاب پس چو بر
9 طبري: یعنی خدا عهدهدار است که راه حق را بشما «ِ وَ عَلَی اللّه قَصدُ السَّبِیل » . مایه فرود آید مگس || بارور گردد تو را نفع و بس
38 کشف نوشته: راه راست و طریق پسندیده آن است که سوي حق میشود و گذر بر حق دارد و آن راه بسه - بنمایاند. -قرآن- 1
علم بیاستاد درست نیاید، حال بیموافقت راست نیاید، عین تنهائی است با « عین » و آخر « حال » میانه « علم » چیز توان بریدن: اوّل
علاقت بنسازد. در علم خوف باید، در حال رجا باید در عین استقامت بود. پیر طریقت گفت: هیچکس از دوستان او اینکه راه نبرید
9 طبري: یعنی بعضی از « وَ مِنها جائِرٌ » . تا سه چیز بهم ندید: از سلطان نفس رسته، و دل با مولی پیوسته، و سر باطّلاع حق آراسته
18 مجمع: بعضی گفتهاند معنی هر دو جمله چنین است: گذر و راه - راهها کج است و منحرف مثل راه یهودي و مسیحی. -قرآن- 1
9 « وَ لَو شاءَ لَهَداکُم » . همگی بر خدا است که بعضی مستقیم است و بعضی منحرف ولی هیچیک از قدرت و سلطان او بیرون نیست
فخر: اصم گفته است: یعنی اگر خدا بخواهد شما را مجبور بایمان کند راهنمائی بآن میکند ولی مشیّت و تقدیر ازلی بر اجبار نیست.
25 [ صفحه 328 ] جبّائی گفته است: مقصود از هدایت راهنمائی بایمان نیست چون همهي مردم خود میدانند و میتوانند - -قرآن- 1
مؤمن شوند، بلکه مقصود اینکه است که اگر خدا بخواهد همه شما را راهنمائی ببهشت و ثواب میکند، لکن مقرّر اینکه است که با
شاید محیی الدّین » استحقاق و عمل ببهشت بروند و بثواب برسند نه همهي مردم. روح البیان: از حضرت شیخ اکبر قدّس سرّه الاطهر
نقل شده است که او گفت: در شهر قرطبه نشستم که خداوند، حقیقت و معنویت تمام پیغمبران از آدم تا خاتم را بمن نمود، « باشد
از میان آنها هود پیغمبر روي سخن با من کرد و گفت: ما که اکنون مجتمع هستیم براي شفاعت منصور حلّاج به حضور پیغمبر
وَ» : است، چون او ادب نگاه نداشت و گفت: همت پیغمبر کمتر از مقامش بوده است، زیرا خداوند مقام او را بآن جا برد که گفت
یعنی آن قدر خدا بتو بدهد که راضی شوي، پس حق اینکه بود که آن حضرت [ص] آرام نمیشد تا « لَسَوفَ یُعطِیکَ رَبُّکَ فَتَرضی
537 من فقطّ مرتکبین گناه کبیره را شفاعت - شفاعت او براي هر کافر و مؤمن قبول شود، لکن خود آن حضرت فرمود: -قرآن- 496
میکنم. چون منصور چنین جسارتی کرد، پیغمبر را بخواب دید که فرمود: تو چنین گفتی و شفاعت من کم پنداشتی! او گفت: چنین
است یا رسول اللّه، فرمود: مگر نشنیدهاي که من گفتهام خدا فرموده است: چون کسی را دوست داشتم، خود چشم و گوش و دست
و زبان اویم! عرض کرد: بلی شنیدهام، فرمود: مگر نمیدانی منح جبیب اللّه هستم و دوست خدا! عرض کرد آري میدانم، فرمود:
صفحه 147 از 240
چون دوست خدا هستم پس او آن زبان است که من بشفاعت میگشایم، و او خود هم شفیع است و هم بشفاعت خواسته و من در
پرتو جلال او هیچم اي پسر منصور اینکه چه خردهگیري است که بر من کردي! عرض کرد: یا رسول اللّه پشیمانم و توبه کردم،
کفّارهي گناهم بفرما که چه باشد، فرمود: خود را بقربانی خدا ببر و بشمشیر شریعت بکش، از آن پس بود که منصور گرتار تکفیر
و دار شد. سخن بدینجا که رسید هود گفت: از آنگاه که منصور از دنیا رفت تاکنون از حضور پیغمبر محروم است، و ما براي
11 مجمع: با نون بصیغهي متکلّم نیز قرائت شده است و « یُنبِت لَکُم » [ شفاعت او بحضور پیغمبر فراهم شدهایم. [ صفحه 329
اینکه چهار کلمه با رفع و نصب قرائت شده است و نیز با نصب شمس و قمر و رفع نجوم و « الشّمس و القمر و النّجوم مسّخرات »
که منصوب است و دو کلمهي دوّم مبتدا و خبر است « النّهار » مسّخرات نیز قرائت شده است بمناسبت عطف دو کلمهي اوّل بکلمهي
14 کشف: بظاهر یعنی خداوند دریا را بفرمان انسان کرده «ُ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ البَحرَ لِتَأکُلُوا مِنه » 18- و جملهاي است مستقل.ّ -قرآن- 1
است که از آن استفاده کند، و بباطن در نفس آدمی دریاها آفریده که در آن غرق شده است: یکی دریاي شغل، یکی دریاي غم و
اندوه، دیگر دریاي حرص، چهارم دریاي غفلت و از خود بیخبري، پنجم دریاي تفرّقت، براي هر کدام از اینها کشتی معیّن شده
است که وسیلهي نجات از آن است: توکّل وسیله نجات از مشغله است و دلگرانی، رضا کشتی آسودگی از غم و رنج است، قناعت،
51- آسایش از حرص است، ذکر حق موجب دوري از غفلت است، کشتی توحید وسیلهي جمع است و نجات از تفرقت. -قرآن- 1
14 ابو « وَ تَستَخرِجُوا مِنه حِلیَۀً » 74- 18 -پاورقی- 72 - قرآن- 1 - .«50» یعنی گوشت تازه، مراد انواع ماهیهاي حلال است « حماً طَرِیا
33 لؤلؤ و مرجان و انواع خرز که از دریا برآرند، یحیی بن اسماعیل گفت مردي - زینت] که در پوشی از: -قرآن- 1 ] «ّ حلی » : الفتوح
« مواخر فیه » .« حلیۀ تلبسونها » نزدیک باقر علیه السّلام آمد و او را گفت بر حلی زنان زکات باید داد! گفت نی هی کما قال اللّه تعالی
عبد اللّه عبّاس گفت: جواري یعنی رونده، سعید جبیر گفت: معترضه پدید آمده، قتاده و مقاتل گفتند: مقبلۀ و مدبرة [روي فرا کرده
بهري و بهري پشت بر کرده بیکبار]، حسن بصري گفت: مواقر [گران بار]، فرّاء و اخفش گفتند: [ صفحه 330 ] شقّاقۀ للماء
بصدورها [بسینه آب میشکافند] مجاهد گفت: مواخر: دافع الرّیاح و الرّیاح لا یدفعها [او باد را دفع کند و باد او را دفع نکند]، ابو
مفاعل باشد واحدتها ماخرة من المخر و هو الدّفع و الشّق،ّ و المخر: صوت هبوب « مواخر » آواز کننده] و ] « صوائح » : عبیده گفت
16 مجمع: نجم با ضم نون قرائت حسن بصري است. و در « وَ عَلامات وَ بِالنَّجم هُم یَهتَدُونَ » . الرّیاح اذا اشتدّ، و مخر الارض شقّها
معنی جمله بعضی گفتهاند: یعنی خداوند کوهها را نشانه، و علامت پیدا کردن راه قرار داد که بروز از آن استفاده شود، و ستاره را
47 ستارهي جدي که وسیلهي - براي راهیابی در شب. إبن عبّاس گفته است معنی جملهي دوّم را از پیغمبر پرسیدم، فرمود: -قرآن- 1
« نجم » ما هستیم و مقصود از « علامات » پیدا کردن قبله است و راه در خشکی و دریا، و امام صادق علیه السّلام فرمود: مقصود از
با تاء خواندهاند تا روي سخن با « تدعون » 20 مجمع: عموم قاریها «ِ وَ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللّه » . پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله است
کافران باشد بمناسبت جملههاي جلو که بصورت خطاب باشد. ولی با قرائت مشهور که از یعقوب است و ابو بکر و سهل روي
24 تنویر المقباس: مقصود « وَ إِذا قِیلَ لَهُم ما ذا أَنزَلَ رَبُّکُ م » 46- سخن با پیغمبر است و اعلام حال و وصف کافران. -قرآن- 1
مقتسمین هستند که در آخر سورهي جلو گفته شده است و آنها ابو جهل و ولید بن مغیرهي مخزومی و حنظله بن ابو سفیان و عتبه و
شیبه بودند که براي انحراف مردم از قبول سخن پیغمبر در راههاي مسافرین حج میایستادند و چون کسی از آنها میپرسید: محمّد از
24 آن مقتسمین بجواب مسافرین تازه وارد ناشناس میگفتند: « قالُوا أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ » 49- جانب خداي شما چه آورده است! -قرآن- 1
افسانههاي پیشینیان است [دروغهاي گذشتگان] [ابو الفتوح نوشته است: اینکه براي آن گفتند که در قرآن بعض قصص پیشینیان
33 [ صفحه - است و خداوند اینکه قصص را بنوعی معجز فرستاد برون از مصلحت و لطف که در او هست براي اینکه -قرآن- 1
331 ] ایشان عالم بودند به احوال رسول علیه السّلام و ولادت او در میان ایشان بود و نشو و تربیت او پیش آنها بود، و دانستند که او
هرگز پیش کس نرفت که اینکه قصّهها داند و بر کسی نخواند و با کسی ننشست و چیزي ننوشت، و نوشتهاي بر نخواند آنگه
صفحه 148 از 240
همچنانکه در کتب ایشان بود از قرآن بر ایشان میخواند تا بدانند که آنچه میگوید از وحی میگوید و الّا او غیب از کجا میداند آنچه
او بر سبیل اظهار معجز ایراد کرد ایشان بر سبیل طعن بازگفتند که آنچه خداي بر محمّد، باز فرستاد نیست الّا افسانه پیشینگان
تا آخر آیه 26 مجمع: إبن عبّاس « قَد مَکَرَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم » .[ ابو الفتوح: لام صورت غرض دارد و بمعنی لام عاقبت است « لیحملوا »
39 مقصود نمرود است و همانطور که قریش با پیغمبر چاره جوئی میکردند، او هم با ابراهیم مکر و - گفته است: -قرآن- 1
چارهجوئی میکرد که او را بیچاره کند و عمارتی ساخت بسیار بلند تا در آسمان با خداي ابراهیم بجنگد بادي وزید آنرا از جاي
مثل است که « فخرّ علیهم السّ قف » و « فاتی اللّه بنیانهم » برکند و سقفش بر او فرو ریخت. زجّ اج و إبن انباري گفتهاند: جملههاي
« سقف » سازمان فکر انحرافی و حیلهي آنها چنان بینتیجه شد که گوئی عمارتی بود از بن کنده و بر صاحبش کوبیده. و کلمهي
با کسر نون خوانده است که بجاي « تشاقّون » 27 مجمع: نافع « کُنتُم تُشَ اقُّونَ » . با ضم اوّل و دوّم است « سقف » بقرائت مجاهد
با یاي متکلّم کسرهي نون مانده است و یاء ساقط شده است و معنی چنین است: شما با من مخالفت میکردید. و قرائت « تشاقّونی »
با تاء قرائت عموم قاریهاست و قرائت حمزه و « تتوفّیهم الملائکۀ » . دیگر قاریها با فتح نون است یعنی شما با مؤمنین مخالفت میکردید
30 ابو الفتوح: گردن بنهادند و تن بدادند و ذلیل شدند « فَأَلقَوُا السَّلَمَ » 23- با یاء بصیغه غایب مذکّر است. -قرآن- 1 « یتوفّیهم » خلف
وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوا ما ذا أَنزَلَ رَبُّکُم » 24- ما بدکردار نبودیم. -قرآن- 1 « ما نعمل من سوء » و با مرگ حیله نداشتند جز آنکه گفتند
124 [ صفحه 332 ] آنهاي - 30 فخر: مفسّرین گفتهاند: اینکه جملهها در برابر -قرآن- 1 « قالُوا خَیراً لِلَّذِینَ أَحسَنُوا فِی هذِه الدُّنیا حَسَنَۀٌ
خدا چه فرستاده و محمّد چه میگوید! بجواب « ما ذا انزل ربکم » گذشته است که در موسم حج مسافرین از کافران میپرسیدند
للّذین أحسنوا- تا » چون از مؤمنین و مردم باتقوي اینکه پرسش میشد میگفتند: خیر و خوشی. و جملهي « اساطیر الاوّلین » : میگفتند
ممکن است دنبالهي سخن مؤمنین باشد یعنی خدا خیر و خوشی فرستاده است که پاداش نیکی در دنیا خوشی در اینکه عالم « آخر
است و در عالم دیگر از اینهم بهتر. و ممکن است جملهاي جدا باشد و اخبار به اینکه که چنین مردم نیکوکار که جواب مسافرین را
راست و درست میگویند در اینکه عالم بپاداش نیک میرسند و چون تقوي پیشه کردهاند سراي دیگر نیز خانهي خوب آنها است.
30 در تفسیر حسینی نوشته است: و گفتهاند: نیک سرائی است دنیا که درو تهیهي زاد آخرت میتوان کرد، و « لَنِعمَ دارُ المُتَّقِینَ »
یعنی کشت امروز تو درو فرداي تو ] « زرع یومک حصد غدك » مؤیّد اینکه قول است، بزرگان گفتهاند « الدّنیا مزرعۀ الآخرة » نکتهي
30 بکوش امروز تا تخمی بپاشی || که فردا برخوري، قادر نباشی گر اینجا کشت کردن را نورزي || درین - است]، نظم: -قرآن- 1
خرمن به نیم ارزن نیرزي روح البیان: حسن بصري گفته است: دار المتّقین دنیا است که در آن براي آخرت توشه فراهم میکنند، و
خود بدنبالهي آن گفته است: در اینکه سخن ستایش دنیا است بمناسبت اینکه دنیا وسیلهي وصول بآخرت است، و اگر سراي غرور
شد و آدمی گرفتار هوي و هوس شد مذموم است و ناپسند، چنانکه مثنوي گفته است: چی است دنیا از خدا غافل بدن || نی قماش
و نقره و فرزند و زن مال را کز بهر دین باشی حمول || نعم مال صالح خواندش رسول آب در کشتی هلاك کشتی است || آب
اندر زیر کشتی پشتی است چون که مال و ملکرا از دل براند || زان سلیمان خویش جز مسکین نخواند و در تأویلات نجمیّه است
« مقعد صدق عند ملیک مقتدر » که اینکه جمله اشاره است باین که براي متّقین و اصل بقرب حق خانهاي غیر دنیا و آخرت است که
31 حسینی: چون « لَهُم فِیها ما یَشاؤُنَ » [ صفحه 333 ] یعنی جاي آنها آسایشگاه راستی و درستی بحضور قدرت بینهایت الهی است. و
- در بهشت غبطه و حسد نیست و هر کسی در آنجا بآنچه دارد راضی هست هرگز آرزوي مقام انبیاء و اولیاء نخواهد بود. -قرآن- 2
ممکن است ترجمه چنین باشد: «ِّ خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ بِالحَق » 29 سخن ما: چون حق بمعنی ثابت و واجب است، در آیت سوّم
آفرینش بموجب حق و حقیقت ثابتی است که لم یزل و لا یزال است و درست و استوار و بطلان و بیهودگی در آن راه ندارد، پس
[ 109 [ صفحه 336 - بالاتر از برابري با بت و شریک در آفرینش. -قرآن- 64
[ [سوره النحل [ 16 ]: آیات 35 تا 76
صفحه 149 از 240
وَ قالَ الَّذِینَ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه ما عَبَدنا مِن دُونِه مِن شَیءٍ نَحن وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمنا مِن دُونِه مِن شَیءٍ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم
فَهَل عَلَی الرُّسُل إِلاَّ البَلاغ المُبِین [ 35 ] وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُل أُمَّۀٍ رَسُولًا أَنِ اعبُدُوا اللّهَ وَ اجتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنهُم مَن هَدَي اللّه وَ مِنهُم مَن
حَقَّت عَلَیه الضَّلالَۀُ فَسِیرُوا فِی الَأرض فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُکَذِّبِینَ [ 36 ] إِن تَحرِص عَلی هُداهُم فَإِن اللّهَ لا یَهدِي مَن یُضِلُّ وَ ما
لَهُم مِن ناصِرِینَ [ 37 ] وَ أَقسَ مُوا بِاللّه جَهدَ أَیمانِهِم لا یَبعَث اللّه مَن یَمُوت بَلی وَعداً عَلَیه حَ  قا وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یَعلَمُونَ [ 38 ] لِیُبَیِّنَ
868 إِنَّما قَولُنا لِشَیءٍ إِذا أَرَدناه أَن نَقُولَ لَه کُن فَیَکُونُ - لَهُم الَّذِي یَختَلِفُونَ فِیه وَ لِیَعلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُم کانُوا کاذِبِینَ [ 39 ] -قرآن- 1
40 ] وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللّه مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَ نَۀً وَ لَأَجرُ الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُونَ [ 41 ] الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی ]
رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ [ 42 ] وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ إِلاّ رِجالًا نُوحِی إِلَیهِم فَسئَلُوا أَهلَ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُونَ [ 43 ] بِالبَیِّنات وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلنا
558 أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئات أَن یَخسِفَ اللّه بِهِم الَأرضَ - إِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاس ما نُزِّلَ إِلَیهِم وَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ [ 44 ] -قرآن- 1
أَو یَأتِیَهُم العَذاب مِن حَیث لا یَشعُرُونَ [ 45 ] أَو یَأخُ ذَهُم فِی تَقَلُّبِهِم فَما هُم بِمُعجِزِینَ [ 46 ] أَو یَأخُ ذَهُم عَلی تَخَوُّف فَإِن رَبَّکُم لَرَؤُفٌ
رَحِیم [ 47 ] أَ وَ لَم یَرَوا إِلی ما خَلَقَ اللّه مِن شَیءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه عَن الیَمِین وَ الشَّمائِل سُجَّداً لِلّه وَ هُم داخِرُونَ [ 48 ] وَ لِلّه یَسجُدُ ما فِی
556 یَخافُونَ رَبَّهُم مِن فَوقِهِم وَ یَفعَلُونَ ما یُؤمَرُونَ - السَّماوات وَ ما فِی الَأرض مِن دابَّۀٍ وَ المَلائِکَ ۀُ وَ هُم لا یَستَکبِرُونَ [ 49 ] -قرآن- 1
50 ] وَ قالَ اللّه لا تَتَّخِ ذُوا إِلهَین اثنَین إِنَّما هُوَ إِله واحِ دٌ فَإِیّايَ فَارهَبُون [ 51 ] وَ لَه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض وَ لَه الدِّین واصِ باً أَ فَغَیرَ ]
اللّه تَتَّقُونَ [ 52 ] وَ ما بِکُ م مِن نِعمَ ۀٍ فَمِنَ اللّه ثُم إِذا مَسَّکُم الضُّرُّ فَإِلَیه تَجئَرُونَ [ 53 ] ثُم إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنکُم إِذا فَرِیق مِنکُم بِرَبِّهِم
472 لِیَکفُرُوا بِما آتَیناهُم فَتَمَتَّعُوا فَسَوفَ تَعلَمُونَ [ 55 ] وَ یَجعَلُونَ لِما لا یَعلَمُونَ نَصِ یباً مِمّا رَزَقناهُم تَاللّهِ - یُشرِکُونَ [ 54 ] -قرآن- 1
لَتُسئَلُن عَمّا کُنتُم تَفتَرُونَ [ 56 ] وَ یَجعَلُونَ لِلّه البَنات سُبحانَه وَ لَهُم ما یَشتَهُونَ [ 57 ] وَ إِذا بُشِّرَ أَحَ دُهُم بِالأُنثی ظَل وَجهُه مُسوَ  دا وَ هُوَ
486- کَظِیم [ 58 ] یَتَواري مِنَ القَوم مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِه أَ یُمسِکُه عَلی هُون أَم یَدُسُّه فِی التُّراب أَلا ساءَ ما یَحکُمُونَ [ 59 ] -قرآن- 1
لِلَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَل السَّوءِ وَ لِلّه المَثَل الَأعلی وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم [ 60 ] وَ لَو یُؤاخِذُ اللّه النّاسَ بِظُلمِهِم ما تَرَكَ عَلَیها مِن دَابَّۀٍ
وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم إِلی أَجَل مُسَ  می فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَستَقدِمُونَ [ 61 ] وَ یَجعَلُونَ لِلّه ما یَکرَهُونَ وَ تَصِف أَلسِنَتُهُمُ
الکَذِبَ أَن لَهُم الحُسنی لا جَرَمَ أَن لَهُم النّارَ وَ أَنَّهُم مُفرَطُونَ [ 62 ] تَاللّه لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم مِن قَبلِکَ فَزَیَّنَ لَهُم الشَّیطان أَعمالَهُم فَهُوَ
- [ وَلِیُّهُم الیَومَ وَ لَهُم عَذاب أَلِیم [ 63 ] وَ ما أَنزَلنا عَلَیکَ الکِتابَ إِلاّ لِتُبَیِّنَ لَهُم الَّذِي اختَلَفُوا فِیه وَ هُديً وَ رَحمَ ۀً لِقَوم یُؤمِنُونَ [ 64
772 وَ اللّه أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحیا بِه الَأرضَ بَعدَ مَوتِها إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوم یَسمَعُونَ [ 65 ] وَ إِن لَکُم فِی الَأنعام لَعِبرَةً - قرآن- 1
نُسقِیکُم مِمّا فِی بُطُونِه مِن بَین فَرث وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِینَ [ 66 ] وَ مِن ثَمَرات النَّخِیل وَ الَأعناب تَتَّخِ ذُونَ مِنه سَ کَراً وَ رِزقاً
حَسَ ناً إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوم یَعقِلُونَ [ 67 ] وَ أَوحی رَبُّکَ إِلَی النَّحل أَنِ اتَّخِ ذِي مِنَ الجِبال بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعرِشُونَ [ 68 ] ثُمَّ
کُلِی مِن کُل الثَّمَرات فَاسلُکِی سُبُلَ رَبِّک ذُلُلًا یَخرُج مِن بُطُونِها شَراب مُختَلِف أَلوانُه فِیه شِفاءٌ لِلنّاس إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوم یَتَفَکَّرُونَ
755 وَ اللّه خَلَقَکُم ثُم یَتَوَفّاکُم وَ مِنکُم مَن یُرَدُّ إِلی أَرذَلِ العُمُرِ لِکَی لا یَعلَمَ بَعدَ عِلم شَیئاً إِن اللّهَ عَلِیم قَدِیرٌ [ 70 ] وَ - 69 ] -قرآن- 1 ]
[ اللّه فَضَّلَ بَعضَکُم عَلی بَعض فِی الرِّزق فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزقِهِم عَلی ما مَلَکَت أَیمانُهُم فَهُم فِیه سَواءٌ أَ فَبِنِعمَۀِ اللّه یَجحَدُونَ [ 71
وَ اللّه جَعَلَ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ جَعَلَ لَکُم مِن أَزواجِکُم بَنِینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُم مِنَ الطَّیِّبات أَ فَبِالباطِل یُؤمِنُونَ وَ بِنِعمَت اللّه هُم
یَکفُرُونَ [ 72 ] وَ یَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه ما لا یَملِک لَهُم رِزقاً مِنَ السَّماوات وَ الَأرض شَیئاً وَ لا یَستَطِیعُونَ [ 73 ] فَلا تَضرِبُوا لِلّه الَأمثالَ إِنَّ
795 ضَ رَبَ اللّه مَثَلًا عَبداً مَملُوکاً لا یَقدِرُ عَلی شَیءٍ وَ مَن رَزَقناه مِنّا رِزقاً حَسَ ناً فَهُوَ یُنفِقُ - اللّهَ یَعلَم وَ أَنتُم لا تَعلَمُونَ [ 74 ] -قرآن- 1
مِنه سِ  را وَ جَهراً هَل یَستَوُونَ الحَمدُ لِلّه بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُونَ [ 75 ] وَ ضَرَبَ اللّه مَثَلًا رَجُلَین أَحَدُهُما أَبکَم لا یَقدِرُ عَلی شَیءٍ وَ هُوَ کَلٌّ
449 معنی لغات: - عَلی مَولاه أَینَما یُوَجِّهه لا یَأت بِخَیرٍ هَل یَستَوِي هُوَ وَ مَن یَأمُرُ بِالعَدل وَ هُوَ عَلی صِ راطٍ مُستَقِیم [ 76 ] -قرآن- 1
لنبوّئنّهم- از بوّأ یعنی بجائی وارد شد و منزلی تهیّه کرد. زبر- جمع زبور بمعنی کتاب پادشاه، دسته، یخسف- از مصدر خسف
صفحه 150 از 240
بمعنی کسی را در زمین پنهان کردن، یتفیّؤ- از مصدر تفیّؤ- بمعنی برگشت سایه، از سایهي درخت استفاده کردن، داخرون- از
[ مصدر دخر بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی خواري و کوچکی، واصبا- از مصدر وصوب بمعنی دوام، مواظبت، نیکی، [ صفحه 337
تجئرون- از مصدر جأر بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی آواز بدعا بلند کردن، تضرّع صیحه زدن، کظیم- محزون، هون- خواري،
ناچیزي، یدسّه- از مصدر دس،ّ بمعنی بخاك پنهان کردن، حیله کردن، المثل- شبیه و نظیر، صفت، سخن دائر میان مردم، حدیث و
خبر، بمعنی مثل بکسر میم بیتفاوت بجز در تلفّظ، لا جرم یعنی حق است، چارهاي نیست و بمنزلهي قسم است، فرث- پشگل و
سرگین حیوانات نشخوار کن تا آنگاه که در شکمبهي او است، حفدة- جمع حافد، فرزند فرزند و خدمتگذار. ترجمه: 35 اینکه
مشرکین میگویند: اگر خدا میخواست ما و پدران ما بتپرست نمیشدیم و از فکر خود چیزیرا حرام نمیشمردیم، البتّه آن مردم که پیش
از اینها بودند نیز همین کار و بهانه را داشتند، ولی پیغمبران بودند و اینکه انحرفها را گوشزد شان کردند مگر آنها جز ابلاغ اینکه
حقایق کار دیگري داشتند 36 چنانکه براي هر ملّتی پیغمبر بوده و گفته است خدا پرست باشید و خود را از بتپرستی و پیروي
شیطان دور کنید، لکن بعضی هدایت میشدند و بعضی سزاوار ضلالت، شما خود بر روي زمین گردش کنید و بهبینید عاقبت کار
مردم منحرف و مخالف رهبران بکجا رسیده است 37 و تو اي محمّد اگرچه دلباختهي هدایت اینکه عربها هستی ولی خداوند آنها
را که بگمراهی هستند راه نشان ندهد و چنین کسان ناصر و یاور ندارند 38 چه بآن اندازه کج فکرند که با جد و کوشش سوگند
یاد میکنند: خدا کسی را پس از مرگ زنده نمیکند، لکن اینکه وعدهاي حق و درست که از آن گریزي نیست، اگرچه بیشتر اینکه
کافران نادانند و از حقیقت بدور 39 ، ولی باید اینکه اختلاف و انکار آشکار شود و کافران از دروغ خود خبردار شوند 40 و همهي
مردم بدانند: دشواري پیدایش هر چیز بآن اندازه است که بگوئیم باش و آن پدیدار شود 41 اینک پاداش آنها که ستم دیدند و
براي حق پرستی ترك وطن کردند، بدنیا جایگاه خوب دارند، و مزد آخرتشان بالاترین بهرهها است اگر بتوانند تصورش کنند و
بیندیشند 42 ، چون اینها در برابر سختی صبر کردند و توکّل بخدا میکنند 43 و نیز مردم بدانند [ صفحه 338 ] پیش از اینکه هر
پیغمبر که فرستادیم مردي بود که دستور و وظیفهاش را باو وحی میکردیم، و اگر باور ندارید از آنها که باخبرند بپرسید تا بدانید
چه دلیلهاي روشن و کتابها داشتهاند 44 و تو اي محمّد مثل آن پیغمبرانی که اینکه وسیلهي تذکّر و قرآن را بتو فرستادیم تا آنچه
موظّف هستند و احکامی برايشان نازل شده است روشن کنی و بفهمانی که شاید بیندیشند و بفکر خود باشند 45 آن کسانی که
براي بدکرداري خود حیله میکنند و چاره جوئی، مگر آسودهاند که زمین فروشان برد یا ناگهان عذابی سر وقتشان رسد 46 یا در
اینکه رفت و آمد و سفرهاي تجارتی گرفتار شوند و بیچاره باشند، و یا با ترس و اضطراب گرفتار عذاب و زیان و مرگ بزرگان
خود شوند 47 ولی خداوند بخشنده و مهربان است که ممکن است آزاد گذارد و مهلت بدهد 48 چرا نمینگرند باین آفریدهها که
سایهي هر یک بچپ و راست میگردد، و بصورت سجده است و فروتنی در برابر طبیعت و بفرمان و قدرت خداوند همگی خوارند و
فرمانبردار 49 ، و نیز هر جنبنده که بآسمان است و زمین و هم ملائکه سجده خدا میکنند و گردنفرازي ندارند 50 و از قدرت و
تفوّق حق ترسانند و سر بفرمان 51 البتّه خداوند گفته است دو معبود براي خود فرض نکنید که واحد حقیقی آن خدا است و باید
حذر کنید از گرفتاري شرك و بتپرستی 52 چه آنچه بآسمان و زمین است مال او و بقدرت او است و دین درست و دائمی
پرستش او است، پس چگونه از نافرمانی دیگري میترسید 53 و غیر حق میپرستید با اینکه آنچه دارید بقدرت خدا است و اگر
گرفتار شوید باو میزارید 54 و چون آسوده شوید یک عدّه از شما مشرك میشوند و ناسپاسی و کافر نعمت 55 ، پس اکنون آسوده
باشید و زندگی کنید تا نتیجهي اینجور فکر و کار را بهبینید 56 ، اینکه مشرکین براي یک موجود مجهول بخشی از اینکه نعمت
هاي ما جدا میکنند بادّعاي اینکه وظیفهاي است و باید انجام شود بخدا سوگند که مسئول اینکه تهمت و دروغ خود خواهند شد 57
و با اینکه خدا منزّه است از هر فکر و خیال بشري، فرزند مادینه و دختر براي او فرض میکنند و براي خود آنچه بخواهند 58 و اگر
بیکی از اینگونه مردم خبر رسد که فرزندش دختر است از غصّه رنگ صورت او سیاه [ صفحه 339 ] میشود 59 و خود را از خشم
صفحه 151 از 240
مردم پنهان میدارد و با دل خشمناك در اندیشه است که اینکه مایهي ننگ را زنده بگور کند و یا خود بسوزد و بسازد، چه بد فکر
و قضاوت است، 60 [در برابر مصلحت و خیر خداوندي با اینکه] بهترین حدیث و صفت براي خدا است [و بقدرت او] و براي آنها
که مؤمن بعالم دیگر نیستند مثل بد است [و صفت و اوصاف و حوادث حدیث زشت که گرفتاري است و بیچارگی] و براي خدا
بهترین صفت و حدیث است [که همه چیز بقدرت او است] و عزیز است و حکیم 61 و اگر خدا مردم را مسئول ستمشان کند [و در
برابر فکر و کار مجازاتی در اینکه عالم قرار دهد] جنبندهاي بر زمین نمیماند، ولی مهلت میدهد [که زندگی کنند و دورهي عمر
برگزار شود] و آنگاه که باید مرگشان برسد دمی پس و پیش نمیشود 62 [باز از افکار پلید اینکه کج اندیشان است] که آنچه
براي خود نمیپسندند براي خدا معیّن میکنند [و ملائکه را دختران او میدانند] و دروغی براي خود میسازند که آنچه بهتر است
بهرهي آنها است، البتّه [نتیجهي اینکه فکر و انحراف] آتش است و محرومیّت، 63 سوگند بحق که بملل گذشته هم پیغمبر فرستادیم
و آنها گول شیطان خوردند و اکنون هم او دوست و اختیاردار آنها است و در آخرت نصیبشان عذابی است دردناك 64 و اینکه
قرآن که بتو فرستادیم فقطّ براي رهبري است و روشن کردن وظایف و اختلافات و اینکه خود وسیلهي هدایت است و رحمت براي
هر شخص مؤمن 65 [مگر نه اینکه] باران که از آسمان فرود میآید و جهان مرده را زنده میکند بقدرت خداوند است و نشانهي
توحید براي آنها که لایق باشند و بپذیرند 66 و نیز در آفرینش اینکه چهار پایان پند است و عبرت که از میان خون و سرگین شکم
شیر گوارا است براي شما که بنوشید 67 و نیز میوههاي خرما و انگور که از آن شراب میسازید و غذایی نیکو نیز از آن دارید،
همهي اینکه تنوّعات که در عالم است نشانه است براي مردم عاقل و خردمند 68 و [نیز نشانهي دیگر قدرت ازلی است] و خداي تو
است که بزنبور عسل [غریزهي شهد سازي بسرشت و] الهام کرد که از کوه و درخت و از سبد چوبی خانه بگیرد 69 و از هر میوه و
گل بهرهمند باش و راه خداي خود را [ صفحه 340 ] با فروتنی بپیما [و زیر فرمان انگیزهي خود باش] تا که از شکم او نوشیدنی [و
عسل] رنگارنگ درآید و دارو و خوراك مردم باشد، اینکه جملگی نیز نشانهاي است براي مردم متفکّر 70 [اي مردم] آفرینش و
مرگ شما بقدرت خدا است که بعضی را زنده میگذارد و بدوران خواري زندگی میرساند و آنچه دانسته فراموش میکند، البتّه خدا
عالم است و قادر بهمهي اینکه تحوّلات 71 چنانکه او برتري داده است بعضی را بر بعضی در روزي [و خوشی زندگی] نه آنکه
اینکه سرمایهدارها از توانائی و قدرت خود بغلام و کنیزشان [و دیگر بیچارگان] چیزي میدهند بلکه خوان احسان حق گسترده است
و جملگی از آن بهرهمند هستند، پس چرا منکر نعمت حق هستند 72 و نمی- اندیشند که] خداوند جنس آدمیزاد را جفت آفرید و
از آن فرزند و وسیلهي شرف برایش فراهم کرد [و با فکر و تدبیر خودش] انواع خوراکهاي خوب نصیبش کرد، باز ببت دل بسته
میشود و بنعمت حق کافر 73 چیزي را میپرستد که نه ملک دارد و نه توانائی روزي رساندن از باران آسمان و گیاه زمین 74 [پس
مواظب خود باشید] و براي خدا شبیه و مثل فرض نکنید که او دانا است و شما از همه جا بیخبر 75 [اینک خداوند براي شما مثلی
میآورد تا درست از نادرست جدا کنید] آیا یک غلام زر خرید که نه آزادي دارد و نه سرمایه، با آنکه آن قدر باو دادهایم که در
نهان و آشکار میخورد و میبخشد برابرند! [البتّه چنیناند] پس ستایش شایستهي خدا است [که همه چیز بقدرت او است] ولی اینکه
مردم تشخصیص ندارند و نمیدانند 76 [باز مثلی دیگر] دو مرد یکی گنگ ناتوان که بار است بر دوش دیگران و بهر سو میرود
سودي نمیآورد، و دیگري مسلّط و بر راه راست است که بنیکی و عدالت میرود و فرمان میدهد! آیا هر دو برابرند! البتّه که نیستند
45 -قرآن- - 35 فخر: -قرآن- 17 «ُ وَ قالَ الَّذِینَ أَشرَکُوا- تا- إِلَّا البَلاغ المُبِین » : پس درست بسنجید و براه راست باشید. سخن مفسّرین
84-57 جملهي اوّل، اعترافی است از کافران بر پیغمبر که اگر خدا میخواست ما مشرك نمی- شدیم پس چون جلوگیر ما نشد خود
جواب گفتهي کافران است که خدا کسی « فَهَل عَلَی الرُّسُل-ِ تا آخر » اینرا خواسته است. معتزله گفتهاند: جملهي [ صفحه 341 ] آخر
را مشرك نخواسته و منع از ایمان نکرده، و پیغمبران جز بتبلیغ وظیفهاي ندارند و چون آنها تبلیغ کردهاند اعتراض مشرکین غلط
است زیرا اگر میخواست مشرك باشند پیغمبر نمیفرستاد. دستهي اشعریّه که همفکر ما هستند گفتهاند: پیغمبران موظّف بودهاند و
صفحه 152 از 240
کار خود را کردهاند، ولی پذیرفتن سخن آنها مطلب دیگري است که اگر احسان حق شامل کسی باشد او را هدایت میکند و
36 « فَمِنهُم مَن هَدَي اللّه وَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه الضَّلالَۀُ » 30- میپذیرد، و آنکه را ذلیل بخواهد گمراه میکند و نمیپذیرد. -قرآن- 7
طبري: یعنی از آنهائی که سخن رسولان شنیدند یک دسته را خدا توفیق داد که قبول کردند و مؤمن و رستگار شدند، و دستهي
معلوم و مجهول هر « یهدي » : 37 مجمع « فَإِن اللّهَ لا یَهدِي » 77- دیگر گمراهی گردنگیرشان شد و منحرف و نابود شدند. -قرآن- 1
« من یظلّه اللّه لا یهتد » : باشد و معنی اینکه طور باشد « یهتدي » بمعنی « یهدي » دو قرائت شده است و قرائت دوّم از اینکه نظر است که
38 طبري: ابو- العالیه «ُ 30 أَقسَمُوا بِاللّه جَهدَ أَیمانِهِم لا یَبعَث اللّه مَن یَمُوت - آنرا که خدا گمراه کرد خود هدایت نمیشود. -قرآن- 1
گفت: مؤمنی از کافري طلبکار بود، در بین مطالبه باو گفت: امیدوارم در آخرت چنین و چنان شوي، کافر جواب داد: تو بدگمان
داري و سوگند یاد کرد که چنین چیزي نخواهد بود، اینکه آیه براي آن گفتگو نازل شد، و نقل کردهاند: کسی بابن عبّاس گفت:
یک عدّه مردم در عراق معتقد هستند که علی [ع] پیش از قیامت مبعوث خواهد شد و اینکه آیه را بمیل و عقیدهي خود معنی
میکنند، إبن عبّاس گفت: آنها دروغ میگویند اینکه آیه عموم مردم را شامل است و اگر میبایستی علی پیش از قیامت زنده شود
مجمع: نون دوم بقرائت -«ُ کُن فَیَکُ ون » 718- 77 -پاورقی- 716 - قرآن- 1 - .«51» تقسیم اموال او جایز نبود و هم ازدواج زنهاي او
وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی » باشد « ان یقول » 18 [ صفحه 342 ] خوانده است که عطف بر - مشهور مرفوع است و کسائی منصوب -قرآن- 1
41 فخر: إبن عبّاس گفته است: اینکه آیه براي شش نفر از اصحاب پیغمبر نازل شد: صهیب، بلال، عمّار، خبّاب، عابس، جبیر «ِ اللّه
که اینها غلامان اعراب قریش بودند و در فشار اختیارداران خود چون مؤمن شده و بپیغمبر [ص] گرویده بودند، بعد از هجرت
صهیب گفت: من پیرم و از من سودي و زیانی بشما نمیرسد آزادم گذارید تا آنچه دارم بشما گذارم، او را آزاد کردند بمدینه رفت
و ابو بکر باو گفت: چه سودي نصیب تو شد که چنین آیه برایت نازل شد. و آن عدّهي دیگر بمیل کافران رفتار کردند و آنچه
41 « لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَ نَۀً » 86- نسبت بپیغمبر میخواستند اینها [به تقیّه] میگفتند، تا فرصت یافتند و هجرت کردند. -قرآن- 49
مجمع: روایت شده است: هر وقت عمر بیکی از مهاجرین چیزي میداد، میگفت: اینکه را بگیر که همان وعدهي خداوندي است و
- قرآن- 1 - .« وَ الَّذِینَ هاجَرُوا تا- لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَ نَۀً- الی آخر » ذخیرهي آخرتی تو برتر از اینکه است، و اینکه آیه را میخواند
43 طبري: جابر از امام باقر نقل کرده است: مقصود از اهل ذکر ما اهل « فَسئَلُوا أَهلَ الذِّکرِ » 330- 280 -قرآن- 289 - -44 قرآن- 259
28 مجمع: زجّ اج گفته است: یعنی از هر عالمی و مطّلعی اینکه را سؤال کنید إبن عبّاس و مجاهد - بیت پیغمبر هستیم. -قرآن- 1
گفتهاند: یعنی از علماء یهود و مسیحی بپرسید که مطّلع هستند إبن زید گفته است: یعنی از آنها که مطّلع بقرآن هستند بپرسید.
45 مجمع: إبن عبّاس گفته «ُ یَأتِیهِم العَذاب » 30- 44 طبري: یعنی نشانههاي راستی ادّعاي آنها و کتابها. -قرآن- 1 « بِالبَیِّنات وَ الزُّبُرِ »
أَو یَأخُ ذَهُم عَلی » 24- است: مقصود اینکه است که عذابی بر سر وقت آنها برسد که جنگ بدر بود و نابودي کافران. -قرآن- 1
46 ابو الفتوح نوشته است: کلبی و ضحّاك گفتند: یعنی گروهی را بگیرد بعذاب و گروهی را رها کند تا آنان که مانده «ٍ تَخَوُّف
35 [ صفحه 343 ] باشد که بترسند بعذاب آن هلاك شدگان که مادا که مثل آن بایشان رسد. و دیگر مفسّران - باشند -قرآن- 1
بتدریج کمشان « ننقصهم من اطرافهم و نواحیهم شیئا فشیئا » گفتند: مراد بتخوّف تنقّص است و مراد نقصان ایشان است بهلاك. یعنی
میکنیم تا تمام شوند. کشف: سعید بن مسیّب گفت: عمر در منبر بود گفت: اي مردم معنی اینکه جمله چی است! کسی جواب
نداد، شیخی بلند شد و گفت: اي امیر المؤمنین اینکه لغت ما قبیلهي بنی هذیل است و تخوّف بمعنی تنقّص است، عمر پرسید در
شعر عرب اینکه معنی استعمال شده است! گفت: بلی شاعر ما ابو کبیر هذلی گفته است تخوّف السّیر منها تامکا قردا || کما تخوّف
66 مقصود شاعر توصیف شتر است که از بسیاري بار و سواري کوهان چاق و بلندش چنان کم گوشت و - فرمت- 64 -» النّبعۀ السّفن
سائیده و پشم ریخته شده است که گوئی آن را همانند چوب تیر، تراش داده و نازك کرده است: و بعضی گفتهاند: مقصود از
تخوّف برخلاف ناگهان است که با حال ترس و بیقراري هستند مثل دیدن بادهاي سخت و زلزله و از اینکه جهت در آخر گفته
صفحه 153 از 240
که براي اینکه وضع تلافی ممکن است چون مهلت دارند و میتوانند خود را عوض کنند و مشمول رحمت «ٌ لَرَؤُف رَحِیم » : شده است
با تاء بصیغهي مخاطب نیز قرائت شده است، و در نتیجه معنی تفاوت نیست. « تروا » : 48 مجمع « أَ وَ لَم یَرَوا » 400- شوند. -قرآن- 380
سُجَّداً لِلّه وَ » 25- با تاء قرائت مردم بصره است و با یاء قرائت دیگران است. -قرآن- 1 « تتفیّؤا » : 48 مجمع «ُ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُه » 20- -قرآن- 1
48 تبیان: سایهدار و بیسایه شدن و تغییر حالت اشیاء مانند سجدهي آدمی است که حالت فروتنی آنها و ذلّت و « هُم داخِرُونَ
38 [ صفحه 344 ] آنها نشانهي احتیاج آنها است بآفرینندهشان. تفسیر حسینی: نوشته است: در تفسیر زاهدي - فرمانبري -قرآن- 1
مِن » . آورده که معنی سخن آن است که اگر کافران مرا سجده نکنند چه زیان که سایههاي موجودات مرا خضوع و خشوع میکنند
50 مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی ملائکه که مافوق آن آدمیزادها هستند میترسند و دیگران گفتهاند: یعنی ملائکه از خداوند « فَوقِهِم
17 مثنوي در دفتر سوّم در قصّهي آنکه بزمان داود روزي حلال میخواست و - که مسلّط و مافوق آفرینش است میترسند. -قرآن- 1
روزي گاوي بخانهي او وارد شد سجدهي موجودات را چنین ساخته است: نظم و تجنیس و قوافی اي علیم || بندهي امر تواند از
ترس و بیم چون مسبّح کردهاي هر چیز را || ذات بیتمییز و با تمییز را هر یکی تسبیح بر نوعی دگر || گوید و از حال آن اینکه
بیخبر آدمی منکر ز تسبیح جماد || و آن جماد اندر عبادت اوستاد بلکه هفتاد و دو ملّت هر یکی || بیخبر از یکدگر اندر شکی
چون دو ناطق را ز حال همدگر || نیست آگه چون بود دیوار و در چون من از تسبیح ناطق غافلم || چون بداند سبحهي صاحب
دلم هست سنّی را یکی تسبیح خاص || هست جبري را ضد آن در مناص سنّی از تسبیح جبري بیخبر || جبري از تسبیح سنّی
29 مجمع: بعضی - 52 طبري: یعنی براي خداوند است اطاعت و اخلاص دائم و ثابت و واجب. -قرآن- 1 « وَ لَه الدِّین واصِ باً » بیاثر
وَ یَجعَلُونَ لِما لا » . گفتهاند: یعنی براي خدا است دین خالص و اطاعت فقطّ و بعضی گفتهاند: یعنی براي او است ملک ثابت بیزوال
56 مجمع: مجاهد و قتاده گفتهاند: یعنی مشرکین از اینکه نعمتها که دادهایم بخشی معیّن میکنند براي چیزهائی که خود - « یَعلَمُونَ
37 [ صفحه 345 ] نمیدانند سود و زیان دارد، ابو علی فارسی گفته است: یعنی براي بتهاي نادان بهرهاي از زراعتهاي خود - قرآن- 1
کشف نوشته: و ایشان که «ِ أَم یَدُسُّه فِی التُّراب » . معیّن میکنند، یا براي آن بتها که خود آن را خدا نمیشناسند حق و بهره معیّن میکنند
دختر را زنده در خاك مینهادند از بیم فقر میکردند و از بیم عار که اگر ناکفوي در وي طمع کند. و گفتهاند صعصعه جدّ فرزدق
34 و جدّي الّذي منع - صد و بیست موؤده از پدران بستده هر یکی بدو ناقه و ایشان را زنده بگذاشته، و فیه یقول الفرزدق: -قرآن- 1
الوائدات || و احیی الولید فلم توئد یعنی فرزدق افتخار میکند در اینکه شعر که میگوید: پدر بزرگ من از زنده- بگوري جلو
مجمع: یعنی بد حکم میکنند که براي خود -« أَلا ساءَ ما یَحکُمُونَ » . گرفت و بگور کرده را زنده کرد و دگر زندهاي بگور نرفت
لِلَّذِینَ لا » 27- آنچه میخواهند و براي خدا دختر معیّن میکنند و یا بد حکم میکنند که پسر را بر دختر ترجیح میدهند. -قرآن- 1
88 یعنی: براي مشرکین مثل زشتی است که براي هر کس - 60 طبري: -قرآن- 1 « یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَل السَّوءِ وَ لِلّه المَثَل الأَعلی
بگویند بدش میآید، و براي خدا زیباتر مثل است که اقرار بتوحید و یکتائی او است. مجمع: یعنی براي کافران صفت بدي است که
خواري و رو سیاهی باشد و براي خدا سلطنت است و قدرت. یا براي اینکه کافران صفات نقص است که جهل و کفر و ضعف و
وَ لَو یُؤاخِذُ اللّه النّاسَ » . احتیاج بفرزند نرینه و پسر و کشتن دختر و رهائی از ننگ و فقر باشد و براي خدا ربوبیّت و استغناي از فرزند
61 کشف: اینکه جمله سه جور معنی شده است: 1- اگر خداوند کفّار را در دنیا مجازات میکرد « بِظُلمِهِم ما تَرَكَ عَلَیها مِن دَابَّۀٍ
جنبندهاي بر روي زمین نمیماند 2- اگر مجازات کند کافري و ستمکاري بر زمین نمیجنبید، 3- اگرستمکاران بدنیا مجازات شوند
80 [ صفحه 346 ] نابود میشد. مجمع: از سدّي و عکرمه نقل شده است: یعنی اگر مردم در - کسی باقی نمیماند و نسل آدم -قرآن- 1
مجمع: یعنی در دنیا « وَ لکِن یُؤَخِّرُهُم » . دنیا بمجازات گناهشان گرفتار شوند باران بر زمین نمیبارد تا همهي جنبندهها نابود شوند
62 فخر: نافع و « وَ أَنَّهُم مُفرَطُونَ » 25- مجازات نمیکند و رها میکند براي وقت معیّن که مصلحتی در زندگی آنها نباشد. -قرآن- 1
با سکون فاء و کسر راء خواندهاند. یعنی زیادهروي بزیان خود کردند در گناهکاري، یا در تهمت بر خدا افراط « مفرطون » کسائی
صفحه 154 از 240
هستند، و فرط بفتح راء بمعنی آنکه جلوتر از دیگران خود را بآب میرساند و مقصود « فرط » کردند، ابو علی گفته است یعنی داراي
و پیشقراول بسوي جهنّم فراهم کردهاند، و دیگر قاریها بفتح راء خواندهاند یعنی ترك شده و « فرط » اینکه است که آنها براي خود
63 فخر: ممکن است مفاد اینکه جمله برگرداندن سخن باشد از نقل گذشتگان « فَهُوَ وَلِیُّهُم الیَومَ » 27- رها شده در آتش. -قرآن- 1
بتوصیف اعراب، یعنی اکنون شیطان دوست اینکه اعراب است که مثل کافران گذشته تسلیم شیطان هستند. و ممکن است مقصود از
نُسقِیکُم » 31- قیامت باشد چون مشهور است، یعنی همان روز که همه میدانند کافران دوستی ندارند جز شیطان. -قرآن- 1 « الیوم »
66 مجمع: با ضم نون و فتح نون قرائت شده است. و بقرائت اوّل از مصدر اسقاء است بمعنی چیزیرا بکسی دادن که «ِ مِمّا فِی بُطُونِه
بنوشد و یا بمعنی یک نوبت نوشاندن و بقرائت دوّم از مصدر سقی است بمعنی آبرا براي نوشیدن معیّن کردن یا چیزیرا مکرر
فخر: آنکه مرد دقت است و تحقیق گفته است: پیدایش شیر در پستان نشانهي علم و « لَبَناً خالِصاً » 35- بکسی نوشاندن. -قرآن- 1
18 و هم نشانه و راهنما است براي تصدیق امکان زنده شدن - اراده و قدرتی است که بر طبیعت حیوان حکم فرما است. -قرآن- 1
مردگان، زیرا از آب و زمین و گیاه تولید میشود، و باز آن گیاه که حیوان میخورد تبدیل بخون میشود، و [ صفحه 347 ] آن خون
تبدیل بشیر و بعد کره و پنیر میشود، پس آن قدرت که آب زمین را تبدیل بکره و پنیر میکند اجزاء بدن مردگان را نیز میتواند
67 طبري: إبن عبّاس و سعید بن جبیر و حسن بصري و « تَتَّخِذُونَ مِنه سَکَراً وَ رِزقاً حَسَناً » . بصورت انسان تمام عقل و فکر تبدیل کند
قتاده گفتهاند: یعنی از انگور و خرما شراب حرام میسازید، و خوردنیهاي حلال، و شعبی گفته است و اینکه معنی درست است که
«ِ وَ أَوحی رَبُّکَ إِلَی النَّحل » 49- دیگر خوردنیهاي از خرما و انگور ساخته شده. -قرآن- 1 « رزقا حسنا » نوشیدنی حلال است و « سکر »
68 مجمع: إبن عبّاس و مجاهد گفتهاند: یعنی خداوند بزنبور الهام کرد. از حسن بصري نقل شده است: یعنی در غریزهي زنبور قرار
- داد بطوري که از دیگري اینگونه کار ساخته نیست، ابو عبیده گفته است وحی در زبان عرب بچند معنی استعمال شده است: 1
-3 اشاره، مثل « و اوحینا الی امّ موسی » -2 الهام و تلقین و در دل انداختن مثل ،« او یرسل رسولا فیوحی باذنه » وحی پیغمبران مثل
یوحی » 5- نوشتن و براز و نهان گفتن، ضحاك گفته است - مجاهد گفته است: یعنی اشاره کرد بآنها. 4 « اوحی الیهم ان سبّحوا »
- یعنی براز و سرّ نوشت یکی بدیگران سخنی که موجب اغفال و گول زدن بود. -قرآن- 1 « بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا
69 فخر: یعنی عسل براي مردم دارو است و البتّه مقصود اینکه نیست که براي همهي امراض وسیلهي بهبود «ِ فِیه شِفاءٌ لِلنّاس » 38
است و زیان ندارد با اینکه مضرّ بصفرا است و موجب سر گیجه میشود، بلکه مقصود اینکه است که در بعضی امراض و بعضی مردم
وسیلهي بهبودي است، و دلیل اینکه که در قسمتی از بیماریها مؤثّر است، همین است که کمتر معجونی است که بوسیلهي عسل
خمیر نشود و تکمیلش بآن نباشد بعلاوه شربتهائی از عسل میسازند براي دفع امراض بلغمی که فوقالعاده مؤثّر است. مجاهد گفته
26 [ صفحه 348 ] اللّه مسعود روایت شده است: عسل - است: مقصود قرآن است که موجب شفاي مردم است، و از عبد- -قرآن- 1
70 مجمع: از علی علیه السّلام نقل شده است: ارذل- العمر « أَرذَلِ العُمُرِ » . داروي بیماریهاي تن است. و قرآن داروي بیماریهاي دل
20- سن هفتاد و پنج سالگی است و همین معنی از پیغمبر [ص] روایت شده است، و قتاده گفته است: نود سالگی است. -قرآن- 1
71 طبري: یعنی آنها که « فَمَ ا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزقِهِم عَلی ما مَلَکَت أَیمانُهُم » . کشف: عمر و عمر و عمر هر سه بیک معنی است
خداوند در روزي برتري بدیگران داده و مال و خواستهي بیشتر بآنها عنایت کرده است از مال و مزیت خود بغلامانشان نمیدهند،
یعنی راضی نمیشوند که با زر خریدان خود در مال و روزي برابر شوند. ولی بندگان و آفریدگان مرا با من شریک قرار میدهند و
میپرستند، و اینکه مثلی است براي مشرکین و بعضی گفتهاند اینکه جملهها اشاره بعقیدهي مسیحیها است که آن حضرت را فرزند
خدا دانستهاند ابو الفتوح: معنی دیگر براي اینکه جمله گفتهاند: یعنی آنها که برتري دارند بروزي نمیتوانند بآنها که غلام هستند و
فَهُم » 80- ندارند باختیار خود چیزي بدهند مگر بکومک و توفیق حق که همه کس دارا و نادار روزي خور و محتاج بخدا. -قرآن- 1
23- 71 طبري: یعنی مشرکین راضی نمیشوند که به زر خریدان خود از آن مزایا بدهند تا با ایشان مساوي شوند. -قرآن- 1 « فِیه سَواءٌ
صفحه 155 از 240
مجمع: یعنی آن سرمایه دارها که بروزي برتري بر غلامان خود دارند در بیچارگی و ناداري با آنها مساوي هستند و نمیتوانند بآنها
با تاء بصیغهي « تجحدون » : 71 مجمع « أَ فَبِنِعمَ ۀِ اللّه یَجحَ دُونَ » . چیزي بدهند که به خود- شان هم از خزانهي خدا داده شده است
ابو الفتوح: إبن عبّاس و ضحّاك و مجاهد و حسن « وَ جَعَلَ لَکُم مِن أَزواجِکُم بَنِینَ وَ حَفَدَةً » 37- خطاب نیز خواندهاند. -قرآن- 1
58 [ صفحه 349 ] دلبستگی دارند و خدمتگزارند و - یعنی خدم و حشم و آنها که بشخص دل -قرآن- 1 « حفدة » : بصري گفتهاند
مدافع حقوق او. عبد اللّه مسعود و سعید جبیر گفتهاند: یعنی دامادان و شوهران دختران. إبن حبیش گفته است: نزد عبد- اللّه مسعود
یعنی چه! گفتم یعنی چشم مرد، گفت نه، یعنی دامادان، ابو مالک « حفد » قرآن میخواندیم، چون باین آیه رسیدیم، پرسید: میدانی
گفت: یعنی انصار و اعوان. عطا گفت: یعنی فرزند و فرزند زادهها، مقاتل و کلبی گفتند: بنین فرزندان کوچک هستند و حفدة
فرزندان بزرگ. مجاهد و سعید جبیر گفتند: یعنی فرزند فرزند، إبن زید گفت: پسران زن باشند از شوهر دیگر، باصطلاح امروز ما
قتیبی گفت: اصل آن از حفد است و آن متابعت گام باشد و سرعت مشی و مقصود اینکه است که حفده یعنی آنها که ،« پیشزاده »
72 کشف نوشته: خداي تعالی را انباز مگوئید « فَلا تَضرِبُوا لِلّه الَأمثالَ » . در پی کسی بشتاب میروند براي آمادگی در انجام خدمت او
و او را همتا مسازید، که او را مثل و مانند نیست، شریک و انباز نیست، و گفتهاند: یعنی همانند مخلوقاتش نکنید و با آنها قیاس
ضَ رَبَ اللّه مَثَلًا عَبداً » 36- نکنید و نسنجید، چون ضرب المثل بمعنی تشبیه چیزي است بدیگري در ذات او یا صفات او. -قرآن- 1
72 طبري: یعنی خداوند براي شما تشبیه کرده مؤمن و کافر را که کافر بواسطهي بیچارگی و « مَملُوکاً لا یَقدِرُ عَلی شَیءٍ تا آخر آیه
محرومیت از سعادت کار خیر نمیکند و از مال خود نمیگذرد چنان که گوئی غلامی است زر خرید عاجز و وامانده از انجام کار و
بدست آوردن مال و سرمایه. ولی مؤمن مانند مرد آزاد سرمایه داري است که به نهان و آشکار میبخشد و فرمان خدا میبرد. -قرآن-
66-3 مجمع: مجاهد و حسن بصري گفتهاند: یعنی اگر دو فرد همانند که یکی مالدار و قادر بر احسان باشد و دیگري نادار و ناتوان
همانند نیستند، پس چگونه سنگی که جماد است و نیروي جنبش در او نیست برابر میکنید با خداي که جان و روزي بقدرت او
یعنی اینکه دو دسته مساوي [ صفحه 350 ] نیستند بحمد اللّه و منّه. بعضی دیگر گفتند: « لا یستون الحمد للّه » است. ابو الفتوح: جمله
ضَ رَبَ اللّه مَثَلًا » . الحمد اللّه یعنی آن بتها که معبود کافران است ارزش ندارند و حمد و ستایش براي آفریننده است نه براي آن بتها
مجمع: اینکه آیه مانند آیت جلو مثل کافر است که گنگ است و عاجز با مؤمن توانا بر « رَجُلَین أَحَ دُهُما أَبکَم-ُ تا آخر آیه
نکوکاري و راهنمائی بعضی گفتهاند: مقصود تشبیه بتها است بشخص گنگ و خداوند که همهي خیر و عدل و استقامت از اوست.
حمزه عموي پیغمبر است و عثمان بن مظعون، مقاتل گفته « من یأمر بالعدل » عطا گفته است: مقصود از ابکم، ابی بن، خلف است و
کنایه است از هاشم بن عمرو بن حرث قرشی که با پیغمبر دشمنی میکرد و مرد خیر و احسان « رجل ابکم » 56- است: -قرآن- 3
است با یک ها که حذفهاي دوم و مفعول جمله باشد و نیز با فتح جیم قرائت شده است. فخر: « یوجّه » نبود، و قرائت إبن مسعود
عثمان عفّان « من یأمر بالعدل » غلام عثمان است که از اسلام بدش میآمد و کار خیر نداشت، و « احدهما ابکم » گفتهاند: مقصود از
تا آخر شاید براي دلداري پیغمبر باشد که تو خیرخواه مردمی « إِن تَحرِص عَلی هُداهُم » است. سخن ما: در اینکه آیات: 1- آیت 37
72 و - و دلبسته و آزمند بهدایت آنها، ولی کسی که خود را گمراه کرد و از راه راست منحرف شد قابل هدایت نیست. -قرآن- 43
تا آخر 39 « بَلی وَعداً عَلَیه حَ  قا » باین معنی که ما گفتیم خود آن اشخاص گمراه خواهند بود. 2- در آیت 38 از جمله «ّ یضل » فاعل
گفته شده « وعدا علیه حقّا » در دنبالهي سخن کافران است که با سوگند منکر معاد شدهاند، و در اوّل که بکلمات « کانُوا کاذِبِینَ »
مفهوم عهده « علی » است شاید براي اشعار باین مطلب باشد که بعث و معاد آدمی لازمهي ساختمان بدنی او است چون کلمهي
تأکید شده است، چنین استفاده میشود که اینکه وعده نه فقطّ راست است و « حقّا » داري و الزام است و بخصوص که با کلمهي
تخلف ناپذیر بلکه ایجاد چنین موجود بر عهده دارد که بحق و درستی آنرا مبعوث کند و زنده نماید که نابود شدنی نیست. و جمله
90 [ صفحه - 58 -قرآن- 71 - باشد، یعنی اینکه وعدهي بعث و قیامت -قرآن- 28 « یتّضح و یظهر » در آیت بعد شاید بمعنی « لیبیّن »
صفحه 156 از 240
شاید بتوان « لیعلم الّذین کفروا » 351 ] حقیقتی است در دنبالهي حیات بشر که باید اختلافات نمودار شود. و هم چنین از جملهي
معنی الزام و ناگزیري استفاده کرد، یعنی اینکه زندگی آدمی در دنیا جوري است که باید عاقبت آن علم و اطّلاع بر گفتار دروغ و
شاید بتوان اشعار « أَ وَ لَم یَرَوا إِلی ما خَلَقَ- تا- لا یَستَکبِرُونَ » 49 از - انحراف در مدّت حیات و دوران گذشته باشد، 3- آیات 48
بیک مطلب استفاده کرد که شما دقّت کنید تا درك کنید که موجودات در برابر قدرت بیچاره و فروتن هستند شما آدمیزادها نیز تا
آن اندازه که مشترك با دیگر موجودات هستید در برابر عوامل طبیعت زبون و ناتوانید ولی چون علاوه بر دیگر موجودات داراي
فکر و اراده هستید و زندگی شما غیر دیگر موجودات است و وابستهي بعلم و ارادهي شما است، پس باید علاوه بر دیگر موجودات
4- آیت 61 از اوّل که گفته شده 415- 386 -قرآن- 398 - بموجب علم و اراده نیز تسلیم بفرمان باشید و فروتنی کنید. -قرآن- 353
تا آخر خوب می- توان فهمید تا چه حدّ اینکه عقیدهي عمومی غلط است که انسان در دنیا مجازات « وَ لَو یُؤاخِ ذُ اللّه النّاسَ » است
عملش را میبیند و میگویند کارهاي انسان اثر وضعی دارد و سزاي بدي و خوبی خود را در دنیا میبیند و مثلی دارند: بهر دست
میدهی بهمان دست میگیري، و مقصود اینکه است که خداوند بهمین عالم بدکار را گرفتار میکند. اینکه آیه صریح است در بطلان
اینکه عقیده که میگوید: اگر باین عالم مجازاتی در کار باشد هیچ کس معاف از آن نخواهد بود چون هر فرد آدمی بموجب
ممکن است بر «- ما ترك علیها من دابّۀ » ساختمان بدنی و خواهشهاي نفسانی انحرافی دارد و ستم بخود و دیگران میکند، و جملهي
خلاف گفتهي مفسّرین چنین معنی شود: اگر خدا در برابر ستم مردم مسئولشان کند همه مسئول هستند و جنبندهاي را یعنی یک
فرد را هم رها نخواهد کرد چون هر فرد آدمی ستمی دارد بخود یا دیگري و مستحق مؤاخذه است، و در برابر ستمش موآخذه و
گرفتاري خواهد داشت، ولی مفسّرین بطوري که نقل کردیم گفتهاند یعنی همه را نابود خواهد کرد، و باین معنی بهتر میتوان فهمید
[ 81 [ صفحه 352 - خلاف عقیدهي عموم را که نتیجهي بدي هر کس در هیمن دنیا میرسد، چون گفته شده استکه اگر -قرآن- 47
مجازات میبود همه نابود میشدند پس معلوم میشود که گرفتاریهاي بعضی بدکاران آن مجازات حقیقی نیست که مستحق آن
شدهاند و گر نه بایستی بمیرند و هلاك شوند، و فقطّ بعضی کارها جوري است که آثار ظاهري و مادّي آن نمودار میشود،
بواسطهي آمادگی اسباب آن مثل آن که دزدي میکند و گرفتار میشود اینکه گرفتاري سزاي حقیقی بدي او نیست بلکه نتیجهي
طرز عمل او است که در دزدي مهارت نداشته است و رسوا شده است و هزاران دزدهاي ماهر هستند که از دزدي سرمایه ها
اندوخته میکنند و کسی متعرّض آنها نمیشود و بخوشی زندگی میکنند، و نیز یکی را میبینیم آزار مردم میکند و گرفتار میشود،
چون نتوانسته است طوري کار خود را انجام دهد که راه احتمالات آینده را ببندد و جلو مسئولیت خود را بگیرد، و چندین اشخاص
[ هزاران جرم و جنایت میکنند و آنها را وسیلهي تعالی و ترقّی خود قرار میدهند و بمقامات عالیه میرسند. [ صفحه 354
[ [سوره النحل [ 16 ]: آیات 77 تا 100
وَ لِلّه غَیب السَّماوات وَ الَأرض وَ ما أَمرُ السّاعَۀِ إِلاّ کَلَمح البَ َ ص رِ أَو هُوَ أَقرَب إِن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 77 ] وَ اللّه أَخرَجَکُم مِن
بُطُون أُمَّهاتِکُم لا تَعلَمُونَ شَیئاً وَ جَعَلَ لَکُم السَّمعَ وَ الَأبصارَ وَ الَأفئِدَةَ لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ [ 78 ] أَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ مُسَخَّرات فِی جَوِّ
السَّماءِ ما یُمسِکُهُن إِلاَّ اللّه إِن فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوم یُؤمِنُونَ [ 79 ] وَ اللّه جَعَلَ لَکُم مِن بُیُوتِکُم سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُم مِن جُلُودِ الَأنعام بُیُوتاً
تَستَخِفُّونَها یَومَ ظَعنِکُم وَ یَومَ إِقامَتِکُم وَ مِن أَصوافِها وَ أَوبارِها وَ أَشعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حِین [ 80 ] وَ اللّه جَعَلَ لَکُم مِمّا خَلَقَ ظِلالًا
[ وَ جَعَلَ لَکُم مِنَ الجِبال أَکناناً وَ جَعَلَ لَکُم سَرابِیلَ تَقِیکُم الحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیکُم بَأسَکُم کَذلِکَ یُتِمُّ نِعمَتَه عَلَیکُم لَعَلَّکُم تُسلِمُونَ [ 81
944 فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیکَ البَلاغ المُبِین [ 82 ] یَعرِفُونَ نِعمَتَ اللّه ثُم یُنکِرُونَها وَ أَکثَرُهُم الکافِرُونَ [ 83 ] وَ یَومَ نَبعَث مِن کُلِّ - -قرآن- 1
أُمَّۀٍ شَ هِیداً ثُم لا یُؤذَن لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ لا هُم یُستَعتَبُونَ [ 84 ] وَ إِذا رَأَي الَّذِینَ ظَلَمُوا العَذابَ فَلا یُخَفَّف عَنهُم وَ لا هُم یُنظَرُونَ [ 85 ] وَ
إِذا رَأَي الَّذِینَ أَشرَکُوا شُرَکاءَهُم قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنّا نَدعُوا مِن دُونِکَ فَأَلقَوا إِلَیهِم القَولَ إِنَّکُم لَکاذِبُونَ [ 86 ] -قرآن-
صفحه 157 از 240
541-1 وَ أَلقَوا إِلَی اللّه یَومَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَل عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ [ 87 ] الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَ دُّوا عَن سَبِیل اللّه زِدناهُم عَذاباً فَوقَ العَذابِ
بِما کانُوا یُفسِدُونَ [ 88 ] وَ یَومَ نَبعَث فِی کُل أُمَّۀٍ شَ هِیداً عَلَیهِم مِن أَنفُسِهِم وَ جِئنا بِکَ شَ هِیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاناً
لِکُل شَیءٍ وَ هُديً وَ رَحمَۀً وَ بُشري لِلمُسلِمِینَ [ 89 ] إِن اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدل وَ الإِحسان وَ إِیتاءِ ذِي القُربی وَ یَنهی عَن الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ
البَغی یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ [ 90 ] وَ أَوفُوا بِعَهدِ اللّه إِذا عاهَدتُم وَ لا تَنقُضُوا الَأیمانَ بَعدَ تَوکِیدِها وَ قَد جَعَلتُم اللّهَ عَلَیکُم کَفِیلًا إِنَّ
769 وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أَنکاثاً تَتَّخِ ذُونَ أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم أَن تَکُونَ - اللّهَ یَعلَم ما تَفعَلُونَ [ 91 ] -قرآن- 1
أُمَّۀٌ هِیَ أَربی مِن أُمَّۀٍ إِنَّما یَبلُوکُم اللّه بِه وَ لَیُبَیِّنَن لَکُم یَومَ القِیامَۀِ ما کُنتُم فِیه تَختَلِفُونَ [ 92 ] وَ لَو شاءَ اللّه لَجَعَلَکُم أُمَّۀً واحِ دَةً وَ لکِن
یُضِ لُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِي مَن یَشاءُ وَ لَتُسئَلُن عَمّا کُنتُم تَعمَلُونَ [ 93 ] وَ لا تَتَّخِ ذُوا أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم فَتَزِل قَدَم بَعدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا
السُّوءَ بِما صَ دَدتُم عَن سَبِیل اللّه وَ لَکُم عَذاب عَظِیم [ 94 ] وَ لا تَشتَرُوا بِعَهدِ اللّه ثَمَناً قَلِیلًا إِنَّما عِندَ اللّه هُوَ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُونَ
854 مَن عَمِلَ صالِحاً - 95 ] ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ اللّه باق وَ لَنَجزِیَن الَّذِینَ صَبَرُوا أَجرَهُم بِأَحسَن ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 96 ] -قرآن- 1 ]
مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن فَلَنُحیِیَنَّه حَیاةً طَیِّبَۀً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَن ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 97 ] فَإِذا قَرَأتَ القُرآنَ فَاستَعِذ بِاللّه مِنَ
الشَّیطان الرَّجِیم [ 98 ] إِنَّه لَیسَ لَه سُلطان عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ [ 99 ] إِنَّما سُلطانُه عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّونَه وَ الَّذِینَ هُم بِهِ
437 معنی لغات: اللّمح- رسیدن چشم بچیزي و افتادن چشم و یک بار دیدن چیزي، ظعن- بمعنی کوچ - مُشرِکُونَ [ 100 ] -قرآن- 1
کردن، گردش کردن، اکنانا- جمع کن بکسر کاف بمعنی قاب و پوش و غلاف چیزي، القوا الیهم القول- یعنی سخن را بآنها ابلاغ
کردند، غزل- بسکون زاي بمعنی رشتن پشم و مانند آن و هم رشته شده و نخ که بعربی مغزول مینامند، انکاث- جمع نکث بکسر
نون بمعنی بافته یا رشتهاي که آن را دوباره بصورت پشم یا پنبه درآورند براي دوباره رشتن، و سر ریسمان که رشته آن باز شده
است، نکاثه بضم نون مینامند، دخلا- موجب فساد عقلی یا بدنی مکر و حیله، عیب در حسب و نسب، اسم آن جور مردم که خود را
بدستهاي وابسته میدانند که از آنها نیستند، اربی- زیادتر و بیشتر. ترجمه: 77 و بدانید که آنچه در زمین و آسمان غیب است و
پوشیده از شما، [ صفحه 355 ] خداوند بآن مطّلع است و در قدرت او است، و پیدایش قیامت [که تاریکترین غیبها است] باندازهي
برهم زدن چشم است و یا کمتر که او تواناي بر همه چیز است 78 ، همو که از شکم مادرتان درآورد از همه جا بیخبر و گوش و
چشم و دلداد تا شکر نعمت کنید 79 [و بکمال آدمی برسید اینکه مردم] نمیبینند پرندگان در هوا سر بفرمان را، مگر جز خدا آنها
را نگاه میدارد! البتّه اینکه هم نشانهاي است براي مردم [پاکدل] و مؤمن 80 [شما در زندگی خود بنگرید]: در ساختمانها منزل
میکنید و نیز از پوست حیوانات خانهي سبک براي سفر درست میکنید و هم از پشم و کرك و موي آنها وسیلهي زندگی و اثاث
خانه تا مدّتی قابل استفادهي شما است 81 [باز بنگرید بدیگر وسائل آسایش که از هر موجودي جوري استفاده میکنید:] آسایش
سایه درخت، سکناي غار کوه، لباس جلوگیر گرما، و زره جنگ، براي دفع آسیب دشمن، اینکه چنین موجبات خوشی براي شما
درست شده است که تسلیم و سر بفرمان باشید 82 [لکن اي پیغمبر با همهي اینکه راهنماها] اگر سخنت نپذیرند دلگیر مباش که
وظیفهات ابلاغ است و بس. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی:ّ مجاهد گفته است: عربی حضور پیغمبر رسید، آن حضرت براي او
وَ جَعَلَ لَکُم مِن جُلُودِ » عرب گفت: چنین است، باز قرائت فرمود « وَ اللّه جَعَلَ لَکُم مِن بُیُوتِکُم سَ کَناً » : اینکه آیه را تلاوت فرمود
کَ ذلِکَ یُتِمُّ نِعمَتَهُ » عرض کرد چنین است، آن حضرت اینکه آیات را میخواند و او تصدیق میکرد تا باین جملهها رسید «ِ الَأنعام
- براي توصیف او نازل شد. -قرآن- 136 « یَعرِفُونَ نِعمَتَ اللّه ثُم یُنکِرُونَها » عرب پشت کرد و برفت، آیت: 84 « عَلَیکُم لَعَلَّکُم تُسلِمُونَ
526 ترجمه: چون اینکه عربها حقایق برايشان روشن میشود انکار میکنند از - 443 -قرآن- 476 - 274 -قرآن- 379 - -188 قرآن- 231
آنجا که بیشترشان با کفر و کجی خوي گیرند 84 [لکن منتظر آن روز باشند] که هردسته- اي با گواهانی از خود حاضر شوند و
مجال سخن و پرسش نباشد 85 و عذابی بهبینند که نه کم شود و نه دیر برسد 86 آن وقت است که اینکه مشرکین شریکان مجعول
خود را بهبینند و بگویند: اي خدا اینها معبود ما هستند، آنها هم پاسخ دهند: شما [ صفحه 356 ] دروغگو هستید 87 [و بداندیش که
صفحه 158 از 240
ما را شریک بآفرینش شمردید] پس همگی تسلیم بحق میشوند که میبینند آنچه دروغ و تهمت در زندگی بکار بردند نابود شد، و
بیسود بود 88 بلی کافرین مانعین راه حق بسزاي تباهکاري خود عذابی بیشتر و سختتر دارند 89 آن روز است که بر هر دستهاي
گواهی از خودشان حاضر است و تو گواه اینکه بدکارانی، چون اینکه قرآن که بتو دادهایم وسیلهي گشایش مشکلات است، و
راهنما و نعمتی است در زندگی و بشارت و خوشدلی بآینده براي مسلمانان 90 و البتّه دستور خداوندي عدل است و احسان و نیکی
بخویشان و جلوگیري از بدکاري و زشتی و نافرمانی و ستمکاري، که همگی پند است براي شما تا متذکر باشید [و بکار بندید] 91
و [نیز دستور خداوندي است] که چون با او پیمان برقرار کردید بدان استوار بمانید و سوگند خود نشکنید که خدا را پشتیبان خود
کردهاید و او میداند آنچه میکنید 92 [و نیز کار و کوشش خود را نابود] نکنید و مثل زنی که آنچه بریسد پنبه کند نباشید که
بسوگند حیله کنید و گول زنید تا با دستهي دیگر که بیشتر و توانا هستند بپیوندید. اینکه پند و دستور وسیلهي آزمایش شما است،
بخود باشید که بروز باز پسین، همهي اختلافات از میان برداشته است و درست و نادرست نمودار میشود 93 و البتّه ممکن بود
همگی یک فکر و یک جور آفریده شوید، لکن اگر خواست خدا باشد آنکه پی بدي رفت خوار میشود، و دیگري موفّق بخیرات. [
یا اگر بخواهد بد کار را محکوم بگمراهی میکند و آن را که بخواهد محکوم بهدایت میکند] و آخر کار همگی مسئول عمل خود
خواهید شد 94 و نیز سوگند خود را وسیلهي گول و اغفال نکنید که پس از ثبات قدم [و ایمان] بلغزید [و منحرف شوید] [ یا
مغضوب حق شوید با آنکه فکر و کارتان پسند بوده است] و ببد گرفتار شوید که مانع راه حق شدهاید و بآخر عذابی سخت
امرؤ » بانتظارتان باشد. جهت نزول: مجمع: إبن عبّاس گفته است: مردي از قبیلهي حضر موت به- پیغمبر [ص] شکایت کرد که
همسایهي زمین من است و از آن مقداري گرفته است و مردم خبر دارند و از او جانبداري میکنند، پیغمبر از امرؤ « القیس کندي
القیس [ صفحه 357 ] پرسید حقیقت مطلب چیست! عرض کرد: من نمیدانم او چه میگوید، فرمود سوگند یاد کند، آن مرد عرض
کرد اینکه شخصی است که از سوگند باك ندارد، پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: اگر شاهد نداري او را سوگند بده،
وَ لا تَشتَرُوا بِعَهدِ اللّه ثَمَناً قَلِیلًا تا- » 96 - چون امرؤ القیس آمادهي سوگند شد عرض کرد مرا مهلت بده و هر دو رفتند، دو آیت 95
نازل شد، و پیغمبر [ص] قرائت فرمود: امرؤ القیس گفت: اینکه من تصرّف کردهام نابود شدنی است و باقی « بِأَحسَن ما کانُوا یَعمَلُونَ
نمیماند، اینکه مرد راست میگوید، و چون نمیدانم چه قدر از ملک او گرفتهام او خود آنچه میخواهد بگیرد و بهمان اندازه از ملک
-428- 387 -قرآن- 396 - نازل شد. -قرآن- 340 « مَن عَمِلَ صالِحاً » من مال او، در برابر میوهي آنجا که خوردهام، آنگاه آیت 97
776 ترجمه 95 : [پس مواظب خود باشید دین خود] و پیمان حق را ببهاي کم نفروشید که اگر بتوانید درك کنید - قرآن- 754
بهترین سود آن است که نزد او است 96 چون سرمایههاي شما بیثبات است، و ذخیرهي خزانهي خدا همیشگی، و البتّه آنها که
شکیبا هستند و بپیمان حق باوفا، مزدشان ببهترین صورت بآنها میرسد 97 و بهر مرد و زن مؤمن نکوکار زندگی خوش عنایت
میکنیم و بهتر از آنچه میکنند میبرند 98 تو اي پیغمبر بهنگام قرائت قرآن از شیطان بخدا استعاذه کن 99 که او را سلطنتی نیست بر
مردم مؤمن متوکّل بخدا 100 ولی آنها که [استعاذه ندارند و] دوست او هستند و مشرك حق [بفرمان او هستند] او بر آنها مسلّط
80 فی ظلال: با اینکه جمله فهمانده شده است که اسلام خانه را « وَ اللّه جَعَلَ لَکُم مِن بُیُوتِکُم سَ کَناً » : است و بس. سخن مفسّرین
جاي آسایش بدنی و روانی و اجتماعی قرار داده است تا آدمی در آن آسوده زندگی کند و فکرش فراهم باشد و افراد خانواده با
یکدیگر مأنوس شوند و گفتگو و دشمنی و جنگ در آن نباشد، اینکه است که اسلام احترام خانه را لازم شمرده است و نباید بهیچ
- اسم و بهانه کسی بیدستور صاحب خانه در آن درون شود و یا از بالاي آن سرکشی کند و مردم آن را نگران نماید. -قرآن- 15
34 [ صفحه 358 ] یعنی انواع کار ابزار خانه، و - 80 مجمع: اثاث، یعنی مال و بعضی گفتهاند -قرآن- 1 «ٍ أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حِین » 67
قیامت است یا هنگام مرگ انسان « الی حین » متاع بمعنی آنچه بهرهمند از آن میشوند و وسیلهي زندگی و کسب است، و مقصود از
با تاء « أَ لَم یَرَوا إِلَی الطَّیرِ » یا مرگ آن حیوانها که کرك و پشمشان وسیلهي استفاده است، یا مقصود وقت کهنگی آنها است. و در
صفحه 159 از 240
مردم کوفه بسکون عین و دیگران با فتح خواندهاند « ظعنکم » بصیغهي خطاب و با یاء بصیغهي غائب هر دو قرائت شده است، و در
81 طبري: عطا گفته است: قرآن باندازهي معرفت مردم سخن گفته است: چون یک جا اسم « وَ اللّه جَعَلَ لَکُم مِمّا خَلَقَ- تا آخر »
من الجبال » یعنی یکی از نعمتهاي خدا آفرینش سایهها است، و باز گفته است « ممّا خلق ظلالا » سایه برده شده است و گفته است
یعنی در کوه غار و آسایشگاه درست کرده است با اینکه ساختمانها و آبادانیها بیش از آنها است که اسم برده شده است « اکنانا
،« اصوافها و اوبارها » براي اینکه آن مردم که با اینکه آیات سر و کار داشتهاند در کوهستان زندگی میکردند، و نیز گفته شده است
- با اینکه دیگر پارچهها از آن بیشتر است ولی روي سخن با عربی بوده است که سر و کارش با پشم و موي بوده است. -قرآن- 293
بفتح تاء و لام یعنی که سالم بمانید از شرّ « تسلمون » : 81 طبري: از إبن عبّاس نقل شده است « لَعَلَّکُم تُسلِمُونَ » 515- -325 قرآن- 477
82 یعنی اگر حاضر بپذیرش دعوت تو نشدند و دست از بت پرستی برنداشتند تو تکلیف خود «ُ فَإِنَّما عَلَیکَ البَلاغ » اسلحهي دشمن
- 26 -قرآن- 149 - که ابلاغ رسالت بوده با کمال وضوح و روشنی انجام دادهاي و غیر از اینکه وظیفه نداري، روح البیان: -قرآن- 1
179 سعدي فرماید: ما نصیحت بجاي خود کردیم || روزگاري در اینکه بسر بردیم گر نیاید بگوش رغبت کس || برسولان پیام
باشد و بس و نیز گفته است: بگوي آنچه دانی سخن سودمند || و گر هیچ کس را نیاید پسند که فردا پشیمان برآرد خروش || که
83 طبري: بعضی گفتهاند: یعنی می- شناسند ارزش «53» آوخ چرا حق نکردم بگوش [ صفحه 359 ] عرِفُونَ نِعمَتَ اللّه ثُم یُنکِرُونَها
نعمت وجود پیغمبر را و انکار میکنند، مجاهد گفته است: یعنی اینکه نعمتها که یادآوري شد میدانند از خدا است و منکر میشوند و
اینکه است که میدانند از خدا است و « ینکرونها » میگویند: کوشش پدران ما است که بارث بردهایم. دیگري گفته است: مقصود از
میگویند: اگر فلان کس نمیبود اینکه استفاده را نمیکردم، دیگري گفته است: یعنی اقرار میکنند: روزي، از خدا است و چون از آنها
بپرسند میگویند بمیانجیگري بتان اینکه روزي بما رسیده است. 83 طبري: بعضی گفتهاند: یعنی می- شناسند ارزش نعمت وجود
پیغمبر را و انکار میکنند، مجاهد گفته است: یعنی اینکه نعمتها که یادآوري شد میدانند از خدا است و منکر میشوند و میگویند:
اینکه است که میدانند از خدا است و میگویند: « ینکرونها » کوشش پدران ما است که بارث بردهایم. دیگري گفته است: مقصود از
اگر فلان کس نمیبود اینکه استفاده را نمیکردم، دیگري گفته است: یعنی اقرار میکنند: روزي، از خدا است و چون از آنها بپرسند
83 مجمع: مقصود اینکه « أَکثَرُهُم الکافِرُونَ » 53- 50 -پاورقی- 51 - میگویند بمیانجیگري بتان اینکه روزي بما رسیده است. -قرآن- 1
است که بیشتر کافرند و کمتر صغیر و غیر مکلف، یا ناقص عقل و بیخردند، یا از دین و وظیفه بیخبرند پس اینها را نمیتوان کافر
84 مجمع: یعنی پیغمبران و نیکان هر دوران بر کارهاي مردمان آن دوره « وَ یَومَ نَبعَث مِن کُل أُمَّۀٍ شَ هِیداً » 28- دانست. -قرآن- 1
شهادت میدهند، امام صادق [ع] فرمود: هر زمان و هر ملّتی امام و پیشوائی دارد که بقیامت با همان پیشوا و رهبر بمحشر میروند، و
وَ لا هُم » 50- فایدهي شهادت اینکه است که مردم بیشتر از فضاحت آن روز بترسند و خودداري کنند از بدکاري. -قرآن- 1
84 مجمع: یعنی مجال اصلاح خود را ندارند و به آنها مهلت نمیدهند که رضاي حق را فراهم کنند و خود را اصلاح « یُستَعتَبُونَ
از آنها نمیشود و بآنها نمیگویند « عتبی » مشتق است بمعنی رضا یعنی طلب « عتبی » 28 روح البیان: اینکه جمله از - کنند. -قرآن- 1
بروید بدنیا و موجب رضاي خدا را فراهم کنید. حافظ گفته است: کاري کنیم ورنه خجالت برآورد || روزي که رخت جان بجهان
37 [ صفحه 360 ] گویند: اي خدا اینها - 86 مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی کافران می- -قرآن- 1 « قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا » دگر کشیم
شریکان ما هستند در بهرهاي از زراعت و حیوانات ما. و اینکه اشاره است برسم عرب بت پرست که قسمتی از محصول خود را نذر
86 کشف: یعنی بتها « فَأَلقَوا إِلَیهِم القَولَ إِنَّکُم لَکاذِبُونَ » . بت خود میکرد و آنرا با خود شریک در سود و استفاده قرار میداد
ببتپرستان اینکه گفتار را القاء و اظهار میکنند که شما در ادّعاي خود دروغگو هستید و ما دعوي خدائی نکردیم و شما را بپرستش
خود نخواندیم، و ممکن است مقصود عزیر و عیسی و دیگر معبودهاي انسانی و ملک باشد که چون کافران در جهنّم آنها را
ببهشت بینند گویند: اینها شرکاي ما هستند که ما شریک در آفرینش و پرستش قرارشان دادیم آنها از بهشت بکافران اینکه گفتار
صفحه 160 از 240
87 مجمع: یعنی معبودان مجعول در آن روز « وَ أَلقَوا إِلَی اللّه یَومَئِذٍ السَّلَمَ » 55- القاء و اظهار کنند: شما دروغگو هستید. -قرآن- 1
القاء و اظهار میکنند بخداوند تسلیم خود را. و بعضی گفتهاند مقصود کافرانند که آن روز بخود میآیند و اظهار تسلیم و بندگی
یعنی از دست آنها رفته است « و ضل عنهم ما کانوا یفترون » میکنند، ولی فایده ندارد چنانکه در دنبالهي اینکه جمله گفته شده است
الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا » 49- و باطل شده است آن انتظار دروغ که از بتها استفاده میکنند و برايشان شفاعت خواهند کرد. -قرآن- 1
88 مجمع: ابو مسلم گفته است یعنی آنها که مسلمین را مانع شدند از ورود بخانهي خدا، بعضی گفتهاند: یعنی رو «ِ عَن سَبِیل اللّه
88 «ِ زِدناهُم عَذاباً فَوقَ العَذاب » 55- گردان از حق بودند، دیگري گفته است: یعنی مانع مردم میشدند از پیروي حق. -قرآن- 1
إِن اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدل وَ الإِحسان-ِ 90 » 37- کشف: یعنی یک عذاب براي کفر و یکی براي ممانعت از حق،ّ و افساد و اخلال. -قرآن- 1
مجمع: عدل یعنی انصاف با مردم و رفتار باعتدال که انحراف از حق و میل بیک طرف نباشد. و احسان نیکوکاري است و بخشش
بیعوض و کمال کوشش براي کار مردم، إبن عبّاس گفته است: عدل یعنی توحید و احسان یعنی انجام وظائف دین بعضی
49 [ صفحه 361 ] بکردار، دیگري گفته است: عدل انصاف میان خود و مردم - گفتهاند: عدل در گفتار است و احسان -قرآن- 1
است و احسان انصاف با مردم است و صرف نظر از حق خود. کشف نوشته: عدل آن است که در ستد و داد راست ستانی و راست
90 یعنی حقّی « إِیتاءِ ذِي القُربی » . دهی. احسان آن است که چرب دهی و خشک ستانی، عدل حلال است و نیکو اما احسان نیکوتر
24 مجمع: بعضی گفتهاند مقصود خویشان پیغمبرند که در اینکه - که خویشاوند بانسان دارند بایستی انجام و اداء شود. -قرآن- 1
و از امام باقر علیه السّلام نقل شده است: که مقصود از ذي القربی ما « فان للّه خمسه و للرّسول و لذي القربی » ، آیه گفته شده است
فخر: بعضی گفتهاند: فحشاء بزهکاري است، دیگري «ِ وَ یَنهی عَن الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ البَغی » . خویشان و اولاد پیغمبر [ص] هستیم
گفته است: بخل است، دیگري گفته است، همهي گناهان چه صغیره و چه کبیره در شمار فحشاء است. خواه بزبان باشد یا بعمل و
منکر معنی شده است: کفر بخداوند، و بقول دیگر آنچه در شریعت و سنّت پسند نباشد و ناپسند باشد. و بغی را کبر و ظلم معنی
53 مجمع: سفیان عیینه گفته است: عدل یعنی نهان و آشکار آدمی - کردهاند، و بعضی گفتهاند: یعنی تجاوز ببرادر خود. -قرآن- 1
برابر باشد احسان یعنی نهان او به از آشکارش باشد، و فحشاء و منکر آن است که آشکار آدمی به از نهان او باشد. و بغی آن عملی
است که وسیلهي ترفّع و برتري بستم بر غیر باشد. إبن عبّاس گفته است: یعنی ستم و گردنفرازي. ابو الفتوح: نوشته است: عبد اللّه
مسعود گفت: از اینکه جامعتر آیتی در قرآن نیست، شهر بن حوشب گفت از عبد اللّه عبّاس که یک روز رسول در خانهي مکّه
نشسته بود عثمان بن مظعون بگذشت و هنوز ایمان نیاورده بود، تبسّمی کرد با رسول [ص] حضرت گفت: بیا بنشین، بیامد و در
برابر رسول بنشست و بار سول حدیث میکرد [ صفحه 362 ] رسول چشم در آسمان زد و مینگریست و چشم بتدریج فرود میآورد تا
بجانب دست راست چشم فرود آورد و روي بآن جانب کرد چون کسی که گوش با کسی دارد و سر میجنبانید چون کسی که
مستفهم باشد چیزیرا آنگه دگر بار چشم رها کرد در آسمان چون کسی که از پی چیزي نگرد ساعتی نیک، آنگه روي با من کرد و
راست بنشست. عثمان بن مظعون گفت: یا محمّد تا من با تو مینشینم ندیدم که چنین کردي که امروز اینکه براي چه کردي! اینکه
چشم در آسمان رها کردن بدو نوبت و گوش باز کردن و سر جنبانیدن چرا بود! با که میگفتی و از که میشنیدي! رسول خداي
إِن اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدل وَ » گفت: بدان که رسول خداي بمن آمد و پیغامی آورد مرا، گفت: چه پیغام آورد! گفت: اینکه آیه که
472 عثمان مظعون گفت: اسلام از آن روز - 427 -قرآن- 447 - آیت بر او خواند. -قرآن- 381 « الإِحسان-ِ الی قوله- لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ
در دل من قرار گرفت و رسول علیه السّلام را دوست بداشتم، عکرمه روایت کرد که رسول علیه السّلام اینکه آیه بر ولید مغیره
خواند گفت: یا اخ باز خوان، چون رسول علیه السّلام باز خواند گفت: و اللّه که در او حلاوتی هست و بر او طراوتی و نازکی
هست و بالاي او میوه دار است و زیر او شاخ آور است و اینکه نه کلام آدمیان است. مجمع: عثمان بن مظعون گفت: من اینکه آیه
براي ولید بن مغیره خواندم او گفت: اگر محمّد اینکه را از خود گفته است خوب گفته است، و اگر خداي او گفته است خوب
صفحه 161 از 240
یعنی دیدي آن را که رو گردان بود « أَ فَرَأَیتَ الَّذِي تَوَلّی وَ أَعطی قَلِیلًا وَ أَکدي » گفته است، براي اینکه سخن او اینکه آیه نازل شد
سخن ولید است که گفت: خوب « اعطی » و اعتنا نداشت کمی توجّه کرد و باز خودداري کرد و بحالت اوّل برگشت، و مقصود از
گفته است، و هم عثمان مظعون گفت: پیغمبر که اینکه آیه را خواند من نزد ابو طالب عموي پیغمبر [ص] رفتم و اینکه ماجري گفتم
وَ أَوفُوا » 321- او گفت: اي مردم قریش، از پی محمّد بروید تا براه راست باشید که او جز بروش پسند، دستوري ندارد. -قرآن- 259
91 طبري: بریده گفته است: اینکه آیه براي آن مسلمانان است که با پیغمبر بیعت کردند که مسلمان باشند، باین آیه «ِ بِعَهدِ اللّه
29 [ صفحه 363 ] بیعت استوار بمانند که همانند عهد و سوگند با خدا است. مجمع: إبن عبّاس گفته - موظف شدهاند بآن -قرآن- 1
است: وعده دادن بکسی یک عهد و پیمانی است با او، مفسّرین گفتهاند: عهد آن است که وفاي بآن لازم است و وعده آن است
که انجامش پسند است و نیکو. تبیان: آن عهد لازم الوفاء است که بر کاري نیک مصمّم شود و انجامش را با خداوند معاهده کند.
954 طبري: بعضی گفتهاند: یعنی سوگندي که ببیعت با پیغمبر استوار شده است درهم نشکنید، و « لا تَنقُضُوا الَأیمانَ بَعدَ تَوکِیدِها
کمی یاران پیغمبر و انبوه کافران شما را وادار بچنین کار نکند. إبن زید گفته است: مقصود سوگندي است که مردم با یکدیگر
همسوگند شده بودند بعد از اینکه سوگند دستهاي بآنها گفتند که عدهي ما بیشتر است شما از وفاي بسوگند بآنها بگذرید و با ما
497 کشف نوشته: آیت عام است - 46 -پاورقی- 495 - قرآن- 1 - .«54» بپیوندید، آنها چنین کردند، آیه منع از اینکه کار کرده است
اما خطاب با انصار است که با رسول بیعت کردند و احکام دین در پذیرفتند و خداي تعالی در آن عهد بر خود گواه گرفتند، اینکه
معنی آن است که رب العزه ایشان را گفت: بیعتی که با رسول خداي کردید و « و قد جعلتم اللّه علیکم کفیلا » : است که گفت
سوگند خوردید که ویرا نصرت کنید، و خداي را کفیل و ضمین خود کردید ببهشت اگر وفا کنید، اکنون آن عهد وفا کنید و
سوگندان مغلظه را دروغ مسازید. حسینی: مرا عهد الست است یا عهودي که میان مردم معهود باشد و نظر صحیح اینکه است که
تنی چند از مردم مکه با پیغمبر پیمان بستند سپس از کمی مسلمین و قدرت اعراب ترسیدند باین آیت آنها را بپیمان خود پا برجاي
کرد. و در پاورقی از مثنوي نقل کرده است: [ صفحه 364 ] ما در اینکه دهلیز قاضی قضا || بهر دعوي الستیم و بلی که بلی گفتیم و
آن را ز امتحان || فعل و قول ما شهود است و بیان از چه در دهلیز قاضی تن زدیم || نی که ما بهر گواهی آمدیم! تا که ندهی
اینکه گواهی اي شهید || تو از اینکه دهلیز کی خواهی رهید جرعه بر خاك وفا آنکس که ریخت || کی تواند صید دولت زو
گریخت پس پیمبر گفت بهر اینکه طریق || باوفاتر از عمل نبود رفیق گر بود نیکی ابد یارت شود || ور بود بد در لحد بارت شود
إِن الَّذِینَ » البیان: مقصود بیعت با پیغمبر است که بسوگند مقید کردهاند، و بیعت با پیغمبر بیعت با خدا است بموجب اینکه آیه
چون پیغمبر در خدا فانی است و بخدا باقی است و در حدیث است که حجر الاسود دست راست خدا « یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ
بیعت با خدا و پیغمبر کرده است، و بیعت با پیغمبر از جهت «55» است بر زمین و هر کس موفق ببیعت با پیغمبر نشد بپسودن حجر
آن حضرت وعدهي رستگاري است و از طرف مردم التزام باطاعت در وظایف است، و معاهده را مبایعه نامیدهاند بمناسبت شباهت
با معاملهي مالی که یکی از وظائف انجام میدهد و طرف دیگر مزد و ثواب میدهد. و معنی وفاء انجام هر لازمی است چه از دیگري
پذیرفته شده است یا نذر شده است، بعضی از علماي علم کلام گفتهاند: اگر کسی باین درجه کرامت رسید که توانست بهوا پرواز
کند و بر روي آب راه رود گول او را نخورید، ارزش را در اینکه بجوئید که کسی حدود و وظائف را مواظبت کند و بعهد و پیمان
وفا نماید، و احکام دین را پیرو باشد. از حکیمی پرسیدند چه کند آدمی تا دم مرگ مسلمان بماند! گفت: موافقت با حق،ّ و
خیرخواهی خلق، و مخالفت نفس و دشمنی شیطان و وفاداري بدین.بیعت با خدا و پیغمبر کرده است، و بیعت با پیغمبر از جهت آن
حضرت وعدهي رستگاري است و از طرف مردم التزام باطاعت در وظایف است، و معاهده را مبایعه نامیدهاند بمناسبت شباهت با
معاملهي مالی که یکی از وظائف انجام میدهد و طرف دیگر مزد و ثواب میدهد. و معنی وفاء انجام هر لازمی است چه از دیگري
پذیرفته شده است یا نذر شده است، بعضی از علماي علم کلام گفتهاند: اگر کسی باین درجه کرامت رسید که توانست بهوا پرواز
صفحه 162 از 240
کند و بر روي آب راه رود گول او را نخورید، ارزش را در اینکه بجوئید که کسی حدود و وظائف را مواظبت کند و بعهد و پیمان
وفا نماید، و احکام دین را پیرو باشد. از حکیمی پرسیدند چه کند آدمی تا دم مرگ مسلمان بماند! گفت: موافقت با حق،ّ و
وَ لا تَکُونُوا کَ الَّتِی » 377- 199 -پاورقی- 375 - خیرخواهی خلق، و مخالفت نفس و دشمنی شیطان و وفاداري بدین. -قرآن- 136
92 طبري: خداي تعالی در دنبالهي امر بوفاي عهد و نهی از سوگند شکستن تشبیه کرده است پیمان شکن را بآنکه « نَقَضَت غَزلَها
46 [ صفحه 365 ] هي خود را باز کند و بصورت پنبه نماید. و إبن جریج گفته است: زنی بود در مکّه مشهور - پنبهي -قرآن- 1
که آنچه میرشت باز میکرد، قتاده گفته است: اینکه مثلی است براي پیمان و سوگند شکنی که اگر شنیدید «56» بخرقاء یا حمقاء
زنی از پس رشتن نخ را بصورت پنبه کرد، خواهید گفت: چه زن احمقی است، اینکه کار همانند آن است.که آنچه میرشت باز
میکرد، قتاده گفته است: اینکه مثلی است براي پیمان و سوگند شکنی که اگر شنیدید زنی از پس رشتن نخ را بصورت پنبه کرد،
126 ابو الفتوح نوشته است: کلبی و مقاتل گفتند: - خواهید گفت: چه زن احمقی است، اینکه کار همانند آن است. -پاورقی- 124
اینکه زنی بود که کم خرد از قریش و او را ریطۀ بنت عمرو گفتندي و لقب او جعل بود، او دوکی بکرده بود مقدار یک ارش و
و با دریسهاي بزرگ در خور آن در او افکنده و پشم و موي رشتی بآن و پرستاران را ،«57» نهکی در سر آن کرده مقدار انگشتی
فرمودي تا از آن میرشتندي از بامداد تا نماز پیشین، چون نماز پیشین بودي بفرمودي تا آنچه رشته بودندي تاب باز بدادندي خوي و
92 مجمع: یعنی سوگند را « تَتَّخِ ذُونَ أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُ م أَن تَکُ ونَ أُمَّۀٌ هِیَ أَربی » 233- عادات او بر اینکه بود. -پاورقی- 231
وسیلهي خیانت قرار میدهید، و اینکه جملهها براي آن مردم است که در پیمان خود سوگند بر وفاداري بآن یاد میکردند و در دل
قصد خیانت داشتند و مردم بسوگند آنها مطمئن میشدند و گرفتار پیمان شکنی میشدند، نهی از اینکه عمل شده است که بواسطهي
زیادي عدد و قدرت یک دسته و ضعف خود و همسوگندتان نقض عهد نکنید و سوگند را وسیلهي مکر و حیله قرار ندهید. -
81 کشف الاسرار: مجاهد گفته است: براي مردمی است که با کسانی پیمان استوار کرده بودند، و چون با عدهي با - قرآن- 1
شوکت قويتر برابر شدند پیمان شکستند و باین عده [ صفحه 366 ] پیوستند. حسینی نوشته: میفرماید که چنانچه آن زن حمقاء رسن
تاب دادهي خود را ضایع میکند مردم عاقل باید که سر رشتهي عقل خود را بسر انگشت نقض پاره نکنند. گرت هوا است که
معشوق نگسلد پیوند || نگاه دار سر رشته تا نگه دارد دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پاي || فرشتهات بدو دست دعا نگه دارد
92 طبري: یعنی اینکه دستور وفاي بعهد، آزمایشی است از خدا که نمودار شود فرمانبر از نافرمان، و « إِنَّما یَبلُوکُم اللّه بِه تا آخر آیه »
در قیامت بپاداش نیکوکار و مجازات بدکار براي هر کدام شما نتیجهي اختلاف و دو دستگی کفر و ایمان نمودار خواهد شد. -
طبري: یعنی اگر ارادهي حق بود همه را یک ملّت میآفرید که اختلاف و افتراق « وَ لَو شاءَ اللّه لَجَعَلَکُم أُمَّۀً واحِ دَةً » 35- قرآن- 3
نباشد، ولی بصورت ملل مختلف آفرید تا آن که موفّق شد بایمان مزد خود برد و آن که محروم شد و کافر سزاي خود بیند. -
93 مجمع: یعنی: خداوند آنرا که بخواهد خوار و ذلیل میکند او هم گمراه میشود، یا آن « وَ لکِن یُضِلُّ مَن یَشاءُ تا آخر » 52- قرآن- 1
وَ لا تَتَّخِ ذُوا » 31- را که بخواهد محکوم بگمراهی میکند، و آن را که بخواهد موفّق میدارد یا محکوم بهدایت میکند. -قرآن- 3
94 مجمع: یعنی سوگند را وسیلهي اغفال قرار ندهید که از راه راست بلغزید بسوي « أَیمانَکُم دَخَلًا بَینَکُم فَتَزِل قَدَم تا آخر آیه
انحراف، و اینکه مثلی است از خداوند که مقصود از لغزش قدم برگشتن از خوبی و درستی است، و بعضی معنی کردهاند: سوگند
را وسیلهي گول مردم نکنید که پس از رضاي حق گرفتار خشم او میشوید. بعضی گفتهاند: اینکه آیه براي آنهائی است که با پیغمبر
[ص] بیعت کردند بر یاري اسلام، و یادآوري شده است که اگر باین بیعت رفتار نکنید مجازات میشوید چون مانع از پیشرفت دین
شدهاید، و از سلمان روایت است: اینکه مردم براي نقض پیمان هلاك خواهند شد، و از امام صادق [ع] روایت است که اینکه آیات
68 [ صفحه 367 ] بآن حضرت - براي مخالفین علی علیه السّلام است پس از سفارش پیغمبر که بعنوان امارت بر مسلمین -قرآن- 3
96 کشف نوشته: امیر المؤمنین علی [ع] دیناري بر دست نهاد گفت: تو دیگري را «ٍ ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ اللّه باق » . سلام کنند
صفحه 163 از 240
49 تا کی از دار الغروري سوختن دار السّرور || تا کی - فریب ده که پسر ابو طالب سر آن ندارد که در دام غرور تو آید: -قرآن- 1
از دار الفراري ساختن دار القرار حسینی: در شرح گلشن راز گفته است: هر موجودي داراي دو جهت و دو اعتبار است: اوّل- از نظر
حقیقت موجودیت که چون نور حق و افاضهي الهی جلوه گر شده است، اینکه فرد در ضمن نموداري ممکنات است که تجلّی
شهود نیز مینامند دوّم- از جهت اینکه یک فرد موجود معیّن است آنرا ممکن و مخلوق مینامند، و همهي نواقص موجودات مربوط
اشاره بجهت دوّمی است و « ما عندکم ینفد » باین جهت دوّم است. از ره صورت نماید غیر دوست || چون نظر بمعنی جمله او است
71 اي بوصف بیان ما همه هیچ || همه آن تو آن ما همه هیچ هر چه - اشاره است باعتبار و جهت اوّلی. -قرآن- 50 «ٍ عِندَ اللّه باق » م
97 فخر: « مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن فَلَنُحیِیَنَّه حَیاةً طَیِّبَۀً » بیند خیال ما همه نقش || هر چه گوید زبان ما همه هیچ
«ُ فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه » ظاهر آیه اینکه است که عمل صالح بشرط ایمان موجب ثواب است با اینکه در آیت دیگر است
یعنی کمترین کار نیک مزدش میرسد و ایمان در آن شرط نشده است ممکن است نتیجهي اوّل حیات طیّبه و خوشی همیشگی باشد
259 مجمع: حیات طیّبه چند معنی - 98 -قرآن- 211 - و نتیجهي دوّم باندازهي خودش باشد که لااقل تخفیف عقاب است. -قرآن- 1
شده است: 1- إبن عبّاس و سعید جبیر روزي حلال گفتهاند، 2- حسن بصري گفته است: یعنی قناعت و رضاي بروزي که [ صفحه
368 ] قسمت آدمی شده است که از پیغمبر همین معنی روایت شده است، 3- مجاهد و قتاده بهشت معنی کردهاند، 4- روزي روزانه
که روز بروز باندازهي حاجت برسد 5- آسایش در گور است. کشف نوشته: امروز حلاوت و طاعت است و نسیم قرب و یادگار
ازل، و فردا در حظیرهي قدس بحضرت عندیّت طوبی و زلفی و حسنی. حسینی: یعنی روزي حلال باو میدهیم هم تا خوراك و
پوشاك او پاك باشد و آلوده بحق دیگران نباشد، بعضی گفتهاند: یعنی بهشت نصیب میکنیم چون دنیا آلوده است بکمی و جدائی
و نابودي، و اهل تحقیق گفتهاند: حیات طیّبه نصیب کسی است که داراي پنج صفت باشد: شناخت خدا، و صدق مقام با خدا، و
وقوف بر نهج امر خدا، و اعراض از ما سوي اللّه، و تسلیم با صفا بحضرت اللّه. در حقایق گفته است: حیات طیّبه یعنی بواسطهي
ابو الفتوح: مقاتل بن حیّان گفته « چون تو دارم همه دارم و گرم هیچ نیاید » : توجّه و دلبستگی بحق از غیر حق بینیازي باشد مصراع
است: حیات طیّبه زندگانی با اطاعت فرمان حق است. ضحّاك گفته است: آنکه مؤمن و نیکوکار باشد در حیات طیّبه است و
زندگی خوشی دارد گرچه فقیر باشد، و آنکه بیاد خدا نبود بزندگی خوش نیست گرچه سرمایه دار باشد، ابو بکر ورّاق گفته است
با یاء بصورت «ّ یجزین » 97 مجمع « و لنجزین » . مراد حلاوت طاعت خدا است، والبی از إبن عبّاس نقل کرده است: یعنی سعادت
قرآن- - .« اذا اردت قراءة القرآن » ابو الفتوح: یعنی چون قرآن خواهی خواند تقدیر آنست « فَإِذا قَرَأتَ القُرآنَ » . غایب نیز خواندهاند
98 مجمع: استعاذه یعنی از عاملی بخواهند که جلوگیري کند از شرّ فرد دانی و پست، اینکه استعاذه «ِ فَاستَعِذ بِاللّه مِنَ الشَّیطان » 28-1
99 مجمع: یعنی شیطان توانائی از راه «ٌ لَیسَ لَه سُلطان » 40- چه در نماز و چه در غیر نماز مستحب است بدون اختلاف. -قرآن- 1
24 [ صفحه 369 ] مردم را ندارد، و بعضی گفتهاند: یعنی دلیلی براي گمراهی آنها در دست او نیست. و - بردن اینگونه -قرآن- 1
100 مجمع: یعنی آن مردم بواسطهي فرمانبري شیطان مشرك بخدا شدهاند، بعضی گفتهاند: یعنی آنها که بخدا « هُم بِه مُشرِکُونَ »
26 ابو الفتوح: جبیر بن مطعم نقل کرده است - مشرك شدهاند و بت- پرست و مانند آن هستند اسیر فرمان شیطان هستند. -قرآن- 2
اللّه اکبر کبیرا و الحمد للّه کثیرا، سبحان اللّه بکرة و اصیلا، اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم من » که دیدم پیغمبر [ص] بنماز میگفت
عبد اللّه مسعود گفت: نفخ شیطان کبر است و نفث او شعر است، و همز او دیوانگی است. الاسرار: کلبی گفته « نفخه و نفثه و همزه
« و النّجم » اینکه بود که پیغمبر روزي بر در کعبه ایستاده بود و سورت « فاذا قرأت القرآن فاستعذ » است جهت نزول آیت استعاذه
تلک الغرانیق العلی » اینکه جملهها بزبانش آمد « أَ فَرَأَیتُم اللّاتَ وَ العُزّي وَ مَناةَ الثّالِثَۀَ الأُخري » می- خواند و چون باین آیت رسید
یعنی شما گمان دارید که اینکه صورتها قابل امید شفاعت هستند! و البتّه اینکه جمله بطور مسخره، و انکار « منها الشّ فاعۀ ترتجی
است ولی آنجا که پیغمبر مشغول تلاوت بود چند نفر کافر ایستاده بودند و حقیقت پنداشتند و چون پیغمبر بآیت سجده رسید و
صفحه 164 از 240
سجده کرد، آنجا در کعبه باز بود و بتها برابر آن حضرت نهاده بود کافران پنداشتند که اینکه جملهها ستایش بتها است و سجدهي
پیغمبر براي آنها است ایشان نیز بپیروي پیغمبر سجده کردند اینکه قضیّه موجب دو انعکاس شد: 58 - مردم مکّه گفتند: محمّد
بقرآن خود بتها را ستایش کرد و در آخر آنها را سجده کرد، 2- بخارج شهر مکّه شهرت کرد: کافران به قرآن گوش دادند و
سجده کردند و مسلمان شدند. جبرئیل بپیغمبر گفت: اینکه جمله تلقین شیطان بود تا مردمی بغلط بروند و تو را بدین خود دانند، آن
.«58»«ِ وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُول وَ لا نَبِیٍّ إِلّا إِذا تَمَنّی أَلقَی الشَّیطان فِی أُمنِیَّتِه » حضرت اندوهناك شد، اینکه آیه نازل شد
پیغمبر فرمود: اگر باز شیطان چنین کاري کند چه باید کرد! پیغمبر فرمود: اگر باز شیطان چنین کاري کند چه باید کرد! -قرآن-
« فَإِذا قَرَأتَ القُرآنَ فَاستَعِذ بِاللّه تا آخر » 1300 [ صفحه 370 ] اینکه آیه نازل شد - 1297 -پاورقی- 1298 - -273-204 قرآن- 1179
یعنی بازداشت خواهم و پناه گیرم بخداي از آن دیو نفریدهي رانده و نیز در کشف الأسرار نوشته است: آن روز که رایت جلال
بسم اللّه از مکمن غیب بیرون دادند و جبرئیل امین بمحمّد عربی فرود آورد، گفت و گوي و جست و جوي در اهل آفرینش افتاد،
آن زخم رسیدهي قهر ازل که او را ابلیس گویند دیدند در وجد آمده و مقهور سلطان سماع گشته، گفتند: اي مهجور مطرود ترا از
اینکه خلعت و عزّ اینکه نام و عشق اینکه پیغام چه آگاهی است! گفت: آري، بآن مقتداي اهل سعادت چنین گفتند که چون قصد
ما را آن عزّ نه بس « اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم » خواندن کلام مجید ما کنی بر سر کوي آن مهجور مطرود گذري کن و بگوي
که پرده داري درگاه قرآن مجید، بما دادند! و آن شرف نه بس که تا بقیامت خوانندگان قرآن نام ما در پیش می- دارند، اگرچه
69 از دستت ار آتش بود ما را از گل مفرش || هرچ از تو آید - قهر است از درگاه او، ما را با اینکه قهر خوش است. -قرآن- 25
دیگر از دشمن « و قرّبناه نجیّا » دو خلعت یافت یکی: قرب مناجات « اعوذ باللّه » خوش بود خواهی شفا خواهی الم موسی گفت
« یا نوح اهبط بسلام » دو خلعت یافت: یکی سلام و تحیّت « انّی اعوذ بک » : نوح گفت « و نجیّناکم من آل فرعون » خلاص و نجات
کذلک لنصرف » دو خلعت یافت: یکی حفظ و عصمت « معاذ اللّه » یوسف صدیق گفت « و برکات- علیک و علی » دیگر، برکات
دو خلعت « اعوذ بالرّحمن » : مریم گفت « انّه من عبادنا [ صفحه 371 ] المخلصین » دیگر شرف اخلاص و تخصیص عبودیت « عنه
دو خلعت یافت: « اعوذ بک من همزات » مصطفی گفت « انا رسول ربّک » دیگر دیدار جبرئیل « لاهب لک غلاما » یافت: یکی بشارت
سزد از خداوند کریم بنده نواز که چون بندهي ،« و لسوف یعطیک » دیگر کرامت شفاعت « و اللّه یعصمک » یکی رعایت و عصمت
تأویلات کاشانی: چون نفس جایگاه .« انّه لیس له سلطان » در حال او را از دشمن عصمت دهد که میگوید « اعوذ باللّه » مؤمن گوید
تیرگی و پلیدي است مناسب است با وسوسهي شیطان و تسلیم باو، پس اگر انسان از مقام نفس یعنی دلبستگی بتیرگی و پلیدي
بسوي ساحت قدس و جناب حق بالا رفت شیطان بر او تسلّط نخواهد داشت چون طاقت برابري نور حق ندارد، و قلب جایگاه فرود
آمدن و جلوه کردن پرتو حق است و ناحیهي صفات قدس الهی است و از دسترس شیطان بدور، پس باید بدل پناه برد و بنور
اوّل درجهي « لَیسَ لَه سُلطان عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا » خداوندي که در آن هست تا پایگاه ایمان بوسیلهي یقین مستحکم شود و بمفاد
مصونیّت از شیطان بیقین و ایمان در دل صاف فراهم شود، ولی اینکه یقین جلوگیر کامل تسلّط شیطان نخواهد بود مگر بمقام شهود
افعال برسد که آنچه بیند و باو رسد از جان و دل تصدیق کند که حق است و حقیقت و خیر و صلاح خود در آن مشاهده کند، و
و همین است که اهل « وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ » آن وقت است که بمقام توکّل رسیده است و مصداق اینکه جملهي آخر آیه است
سلوك گفتهاند: هیچ یک از مقامات کامل نیست مگر از پس ترقّی بمقام بالاتر، و از اینکه جهت در اینکه آیه پس از بالا رفتن از
مقام نفس و رسیدن بمقام قلب و ساحت صفات حق درجهي کامل آن یاد شده است که مقام توکّل است، و چون دوستی وقتی
فراهم میشود که میان دو فرد رابطه و تناسب باشد، مقام نفس که تیرگی و پلیدي است مناسب با شیطان است و صاحبان چنین مقام
979 روح - 567 -قرآن- 943 - قرآن- 518 - .« انّما سلطانه علی الّذین یتولّونه » دوست او و بفرمان او هستند چنانکه گفته شده است
البیان: براي استعاذه چند فایده متصوّر است: 1- یاد کردن شیطان [ صفحه 372 ] و عبرت گرفتن از سرگذشت او که چه بود و چه
صفحه 165 از 240
شد و بکجا رسید و در نتیجه آدمی تسلیم بفرمانبري حق میشود، 2- پاك کردن دل از وسوسههاي شیطان براي آسایش و اطمینان
دل و توجّه بحق و درك حلاوت قرآن و عبادت، 3- براي کلمات قرآن رموزي و اشارات و معانی هست که تا دل از وسوسه و
تحریکات شیطان دور نشود آنها را درك نکند پس آدمی با استعاذه فکر خود را براي درك رموز کلمات قرآن آماده میکند،
حافظ گفته است: در راه عشق وسوسهي اهرمن بسی است || هشدار و گوش دل، به پیام سروش کن سخن ما: در آیت 92
شاید اشاره باشد به اینکه که خداوند براي شما پیمان و قرارداد و سوگند و وعدهها « إِنَّما یَبلُوکُم اللّه بِه وَ لَیُبَیِّنَن الی آخر » جملههاي
را وسیلهي تمرین اخلاقی و اجتماعی قرار داده است تا بتوانید گفتار و کردار خود را در اختیار خود بدارید و طوري زندگی خود را
منظّم کنید که در موقع قرارداد یا سوگند و وعده آماده باشید براي وفاي بآن و بواسطهي شدت مواظبت در کوچکتر کار زندگی،
نه آن وعده و پیمان را فراموش میکنید که بغفلت تخلّف از وفاي بعهد و پیمان کنید و نه زیادي گرفتاري و ناچاري و بینظمی
زندگی وادار میکند که بدقول باشید و پیمان خود را انجام ندهید و پیوسته خود را از مردم پنهان کنید و بخانه بنشینید و هر کس در
خانهتان بکوبد بگویند نیست. و نیز در نتیجهي نظم و کار زندگی آدمی لاابالی و بیقید نخواهید بود که وفاي بپیمان و شکستن آن
براي شما فرق نکند و هم دیگران چه با شما پیمان شکن باشند یا با وفا بپیمان خود، براي شما فرق نکند و عاقبت چنین مردم و
- اجتماع داراي اینگونه افراد وحشیگري و ذلّت و رنج و محنت و زیر فرمان دیگران رفتن و اسارت و بندگی خواهد بود. -قرآن- 36
تا آخر ممکن است بیان نتیجهي اینکه دستور باشد که در عالم دیگر سود و زیان اختلاف در وفاي بپیمان « لیبیّنن لکم » 87 و جملهي
و بیوفائی و شکستن آن نمودار میشود که پیمان شکن زیان کار خود را میبیند و پیماندار و درست قول سود کار خود را و شاید
تا آخر براي «َّ لَیُبَیِّنَن » همان طور که از طبري نقل کردیم مقصود پیمان مردم باشد با پیغمبر در [ صفحه 373 ] ثبات باسلام و جملهي
أَوفُوا بِعَهدِ » 2- جملهي اوّل آیت 91 42- نشان دادن اختلاف مردم باشد در کفر و اسلام که بقیامت معلوم خواهد شد. -قرآن- 25
ینی بیعت با پیغمبر و معنی آیت بعد امتحان و نموداري نتیجهي کفر و « عهد اللّه » بطوري که از مفسّرین نقل کردیم « اللّه تا آخر
ایمان است در عالم دیگر، ولی اگر چنین معنی کردیم: بآن پیمان وفا کنید که خدائی و رحمانی است و بموجب وجدان درست و
دستور دین برقرار گردید نه آنچه شیطانی است و مولود هوا و هوس معنی آیت بعد همان خواهد بود که تشریح کردیم. -قرآن-
چون نتیجهي کار نیک مشروط بایمان حیاة « مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن فَلَنُحیِیَنَّه حَیاةً طَیِّبَۀً » -3 آیت 97 51-29
طیّب معیّن شده است شاید اشاره باشد به اینکه که هر کار نیک اثر خوب خود را دارد ولی اگر مولود از ایمان بود البتّه عالیتر سود
شاید آسایش مادي و معنوي هر دو « لنجزینّهم باحسن » خواهد داشت که حیات طیّب باشد، و معنی حیات طیّب بقرینهي جملهي بعد
باشد که در اینکه عالم سلامتی وجدان و آسایش از هر دغدغه و نگرانی است و بعالم دیگر بهترین پاداش عمل، و معلوم است
حیات طیّب یا خوشی در زندگی یا خوشبختی، سرمایه و مقام نیست و نیز لاقیدي و بیباکی نیست که بد و خوب بحال شخص اثر
نکند بلکه فراهم کردن شرایط زندگی باندازهي اعتدال فراخور استعداد و ظرفیّت شخص با احتراز از دست زدن باعمال ناپسند که
4- آیت 99 که امر 110- موجب ناراحتی خود شخص و دیگران شود و برخلاف وجدان و دین و رسم اجتماع باشد. -قرآن- 13
باستعاذه شده است، شاید براي توجّه خاطر مردم، باشد که چون قرائت قرآن براي استفاده از معنویّت و حقایق روحانی قرآن است،
و کسب وظیفه و اطّلاع از دستورهاي زندگی براي اینکه عالم و عالم دیگر، بایستی با کمال آسایش خاطر و اطمینان و ایمان
بمطالب و دستورهاي قرآن توجّه شود، اینکه است که در آغاز اقدام باین کار لازم است هر کس از آنچه شرّ و بدي و موجب یأس
و [ صفحه 374 ] حرمان است خود را دور کند تا بتواند بمقصود خود برسد و دوري از شیطان و پناه بردن بخدا توجّه کامل آدمی
است باصل آفرینش و قدرت مطلق حق و تا هر وقت دل آدمی متوجّه باین حقیقت باشد و فکر و سخنش در جستجوي مفاد سخن
حق البتّه از هر شرّ و تیرگی و دو دلی آسوده است و مستغرق در حلاوت و استفادهي کلام حق خواهد بود، پس استعاذه و پناه
خواستن از شیطان بخدا یعنی آن فکر و علم و عقل خدا داده را وسیلهي نگهبانی خود قرار دهید از هر وسوسه و انحراف و خواصّ
صفحه 166 از 240
[ شیطانی. [ صفحه 376
[ [سوره النحل [ 16 ]: آیات 101 تا 128
وَ إِذا بَدَّلنا آیَۀً مَکانَ آیَۀٍ وَ اللّه أَعلَم بِما یُنَزِّل قالُوا إِنَّما أَنتَ مُفتَرٍ بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُونَ [ 101 ] قُل نَزَّلَه رُوحُ القُدُس مِن رَبِّکَ بِالحَقِّ
لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُديً وَ بُشري لِلمُسلِمِینَ [ 102 ] وَ لَقَد نَعلَم أَنَّهُم یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُه بَشَرٌ لِسان الَّذِي یُلحِ دُونَ إِلَیه أَعجَمِیٌّ وَ هذا
لِسان عَرَبِیٌّ مُبِین [ 103 ] إِن الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِآیات اللّه لا یَهدِیهِم اللّه وَ لَهُم عَذاب أَلِیم [ 104 ] إِنَّما یَفتَرِي الکَ ذِبَ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ
645 مَن کَفَرَ بِاللّه مِن بَعدِ إِیمانِه إِلاّ مَن أُکرِهَ وَ قَلبُه مُطمَئِنٌّ بِالإِیمان وَ لکِن مَن - بِآیات اللّه وَ أُولئِکَ هُم الکاذِبُونَ [ 105 ] -قرآن- 1
شَرَحَ بِالکُفرِ صَ دراً فَعَلَیهِم غَضَب مِنَ اللّه وَ لَهُم عَذاب عَظِیم [ 106 ] ذلِکَ بِأَنَّهُم استَحَبُّوا الحَیاةَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ وَ أَن اللّهَ لا یَهدِي
القَومَ الکافِرِینَ [ 107 ] أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم وَ سَمعِهِم وَ أَبصارِهِم وَ أُولئِکَ هُم الغافِلُونَ [ 108 ] لا جَرَمَ أَنَّهُم فِی الآخِرَةِ
هُم الخاسِرُونَ [ 109 ] ثُم إِن رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِن بَعدِ ما فُتِنُوا ثُم جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِن رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم [ 110 ] -قرآن-
661-1 یَومَ تَأتِی کُلُّ نَفس تُجادِل عَن نَفسِها وَ تُوَفّی کُلُّ نَفس ما عَمِلَت وَ هُم لا یُظلَمُونَ [ 111 ] وَ ضَ رَبَ اللّه مَثَلًا قَریَۀً کانَت آمِنَۀً
مُطمَئِنَّۀً یَأتِیها رِزقُها رَغَداً مِن کُل مَکان فَکَفَرَت بِأَنعُم اللّه فَأَذاقَهَا اللّه لِباسَ الجُوع وَ الخَوف بِما کانُوا یَصنَعُونَ [ 112 ] وَ لَقَد جاءَهُم
رَسُول مِنهُم فَکَذَّبُوه فَأَخَذَهُم العَذاب وَ هُم ظالِمُونَ [ 113 ] فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُم اللّه حَلالًا طَیِّباً وَ اشکُرُوا نِعمَتَ اللّه إِن کُنتُم إِیّاه تَعبُدُونَ
- [ 114 ] إِنَّما حَرَّمَ عَلَیکُم المَیتَۀَ وَ الدَّمَ وَ لَحمَ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل لِغَیرِ اللّه بِه فَمَن اضطُرَّ غَیرَ باغ وَ لا عادٍ فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 115 ]
741 وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِف أَلسِنَتُکُم الکَ ذِبَ هذا حَلال وَ هذا حَرام لِتَفتَرُوا عَلَی اللّه الکَ ذِبَ إِن الَّذِینَ یَفتَرُونَ عَلَی اللّهِ - قرآن- 1
الکَذِبَ لا یُفلِحُونَ [ 116 ] مَتاع قَلِیل وَ لَهُم عَذاب أَلِیم [ 117 ] وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا ما قَصَصنا عَلَیکَ مِن قَبل وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن
کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ [ 118 ] ثُم إِن رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَۀٍ ثُم تابُوا مِن بَعدِ ذلِکَ وَ أَصلَحُوا إِن رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ
637 شاکِراً لِأَنعُمِه اجتَباه وَ هَداه إِلی صِ راطٍ - 119 ] إِن إِبراهِیمَ کانَ أُمَّۀً قانِتاً لِلّه حَنِیفاً وَ لَم یَک مِنَ المُشرِکِینَ [ 120 ] -قرآن- 1 ]
مُستَقِیم [ 121 ] وَ آتَیناه فِی الدُّنیا حَسَ نَۀً وَ إِنَّه فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِینَ [ 122 ] ثُم أَوحَینا إِلَیکَ أَنِ اتَّبِع مِلَّۀَ إِبراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ
المُشرِکِینَ [ 123 ] إِنَّما جُعِلَ السَّبت عَلَی الَّذِینَ اختَلَفُوا فِیه وَ إِن رَبَّکَ لَیَحکُم بَینَهُم یَومَ القِیامَۀِ فِیما کانُوا فِیه یَختَلِفُونَ [ 124 ] ادعُ إِلی
[ سَبِیل رَبِّکَ بِالحِکمَۀِ وَ المَوعِظَۀِ الحَسَنَۀِ وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِیَ أَحسَن إِن رَبَّکَ هُوَ أَعلَم بِمَن ضَل عَن سَبِیلِه وَ هُوَ أَعلَم بِالمُهتَدِینَ [ 125
636 وَ إِن عاقَبتُم فَعاقِبُوا بِمِثل ما عُوقِبتُم بِه وَ لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّابِرِینَ [ 126 ] وَ اصبِر وَ ما صَبرُكَ إِلاّ بِاللّه وَ لا تَحزَن - -قرآن- 1
301 معنی لغات: یلحدون - عَلَیهِم وَ لا تَک فِی ضَیق مِمّا یَمکُرُونَ [ 127 ] إِن اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا وَ الَّذِینَ هُم مُحسِنُونَ [ 128 ] -قرآن- 1
الیه- توجّه باو میکنند و وابسته باو میدارند. اعجمی- آنکه زبانش غیر فصیح و نارسا است و آنکه از نژاد عرب نیست. لسان- زبان
که عضو مخصوص باشد و لغت مثل فارسی که ما میگوئیم بزبان عرب سخن گفت یعنی بآن لغت. رغدا- زندگی بخوشی و وسعت
بتشدید دال که جمع شدّت است و یا جمع نعم است مثل ودّ که جمع آن اودّ بتشدید « اشدّ » در احتیاجات. انعم- جمع نعمت مثل
است و یا جمع نعماء است مثل بأساء و ضرّاء که جمع آنها اؤس و اضرّ است. لباس الجوع و الخوف- کنایه است از شدّت گرفتاري
بگرسنگی و ترس که اثر آنها در بدن نمودار است مانند لباس و یا فراگیر انسان است مانند لباس که تمام بدن را میگیرد. جهت
نزول: کشف: اعراب گفتند: محمّد مردم و پیروان خود را فسوس و مسخره دارد، امروز دستوري میآورد، فردا آنرا عوض میکند و
نقل سخن « وَ إِذا بَدَّلنا آیَۀً » آسانتر میآورد، چون به- میل خود چیزي میگوید و دروغ میسازد بر آن پایدار نمیماند. آیت صد و یک
262 [ صفحه 377 ] ترجمه: 101 اینکه کافران دوست شیطانند که اگر حکمی از قرآن عوض - و جواب آنها است. -قرآن- 238
کردیم: و آیتی منسوخ شد میگویند: محمّد از خود دروغ میسازد، ولی خداوند میداند چه میفرستد و ایشان بیشترشان بیخبرند که چه
میگویند و عاقبت کارشان چه میشود. 102 تو اي محمّد بگو جان پاك و روح القدس قرآن را بفرمان خدا با درستی و راستی آورد
صفحه 167 از 240
تا مؤمن پاي و دلش استوارتر شود و موجب رهبري و امیدواري مسلمانان باشد. جهت نزول: طبري: آهنگري مسیحی بنام بلعام بمکّه
بود که پیغمبر نزد او میرفت و تربیتش میکرد و زبان او رسا نبود و اعجمی بود، مردم که پیغمبر را میدیدند آنجا میرود و برمیگردد
گفتند از آن مرد اینکه چیزها میآموزد، عکرمه گفته است او غلامی از بنی مغیره اعجمی زبان بود که پیغمبر باو خواندن قرآن
میآموخت، قتاده گفته است: او غلامی از بنی الحضرمی بود بنام یعیش که میتوانست خط بخواند، عبد- اللّه بن مسلم حضرمی گفته
است: دو طفل از یمن غلام ما بودند بنام یسار و جبر که تورات میخواندند و پیغمبر [ص] نزد آنها مینشست، عربها گفتند: محمّد
آنجا مینشیند که از آنها چیزي یاد بگیرد. ضحّاك گفته است: اعراب میگفتند: محمّد از سلمان فارسی مطالب خود را یاد میگیرد،
سعید بن مسیّب گفته است: مردي بود که چون قرآن بر پیغمبر نازل میشد او مینوشت و در جملههاي آخر آیه اتّفاق میشد که
و غیر اینها، و ممکن بود پیغمبر در گرفتاري و لرزهي « سمیع علیم- عزیز حکیم » درست نمیشنید و دوباره از پیغمبر میپرسید مثل
و میفرمود هر کدام نوشتی درست است. آن « عزیز حکیم یا سمیع علیم یا عزیز علیم » وحی بود که او میپرسید و پیغمبر جواب میداد
مرد نویسنده از اینکه فرمایش پیغمبر [ص] راه خود را گم کرد و بخود مغرور شد و گفت: محمّد اینها را بمن وامیگذارد و آنچه
میخواهم مینویسم، و مقصود از قرائت هفتگانه و سبعۀ احرف همین اختلاف مختصر در قرائت است، و باین نقل سعید بن مسیّب
براي جواب اینکه جور گفتگوها نازل « وَ لَقَد نَعلَم أَنَّهُم یَقُولُونَ » همین مرد نویسنده است و آیت 103 « إِنَّما یُعَلِّمُه بَشَرٌ » مقصود از
1559 ترجمه: 103 ما خبر داریم که میگویند: محمّد از آن آدمی قرآن فرا میگیرد با اینکه - 1481 -قرآن- 1518 - شد. -قرآن- 1452
او [ صفحه 378 ] اعجمی است و کند زبان و اینکه سخن فصیح عرب است 104 ، آنها که [چنین فکر میکنند و] آیات حق را
نمیپذیرند لایق هدایت نیستند و عاقبتشان عذابی است دردناك [تو اي محمّد دروغ نمیسازي و تهمت نمیبندي] 105 آن کس
تهمت میزند و دروغ می- بندد که خود دروغگو است و منکر آیات حق.ّ جهت نزول: قتاده گفته است: اعراب بنو المغیره عمّار یاسر
إِلّا مَن » فرو کردند که بمحمّد کافر شو، او هم با کمال کراهت پیروي آنها کرد. در آیت 106 جملهي « بئر میمون » را در چاهی بنام
256 ترجمه: 106 آنکه ایمان در دل استوار دارد شاید از ناچاري - براي او نازل شد. -قرآن- 198 «ِ أُکرِهَ وَ قَلبُه مُطمَئِنٌّ بِالإِیمان
کلمهي کفري بر زبان آرد، ولی آنها که دل بکفر سپردند سزاوار خشم خدا و عذاب دردناکند 107 چون دنیا را بر آخرت
برگزیدند و قابل هدایت نیستند، 108 اینگونه مردم را خداوند بر دل و چشم و گوش مهري نهاده که از همه چیز بیخبرند و خواه و
ناخواه زیاندیدهي جهان آیندهاند. جهت نزول: مجمع: نقل کردهاند که چند نفر از مردم مکه یکی عیّاش بن ابی ربیعه برادر بشیر
[رضاعی] ابو جهل و دیگر ابو جندل بن سهیل بن عمرو و غیر اینها عدّهاي مسلمان بودند اعراب که آنها را آزار میکردند که کافر
شوند، آنها بزبان پذیرفتند و چیزي گفتند که اعراب را راضی کردند و از مکّه بمدینه هجرت کردند و با مسلمین در جنگ کافران
« من شرح بالکفر صدرا » براي اینها نازل شد، و نیز در مجمع نوشته است: اینکه جمله « ثُم إِن رَبَّکَ لِلَّذِینَ » شرکت کردند، آیت 110
در آیت 106 براي عبد اللّه بن ابی سرح نازل شد که نویسندهي پیغمبر [ص] بود و مرتدّ شد و بمکّه فرار کرد و پیغمبر روز فتح مکّه
438 ترجمه: 109 لکن فضل و رحمت پروردگار تو براي - فرمود او را بکشند، عثمان میانجی شد پیغمبر معاف فرمود. -قرآن- 402
آن مردمی است که گرفتار کافران شدند و خود را از چنان بلاء آسوده کردند و هجرت و ترك وطن نمودند و بر سختیها شکیبا
شدند و با کافران جنگیدند 110 و البتّه از پس گرفتاري و کفر اجباري و [ صفحه 379 ] چنین نکوکاري خداي تو آمرزنده است و
مهربان 111 در آن روز که هر کسی از خود دفاع کند و عذري براي گذشتهي خود بتراشد و آسایش خویشتن خواهد و بهر کس
آن رسد که بزندگی کرده نه کم و نه زیاد که آنجا بر کس ستم نخواهد بود. 112 اینک مثلی از خدا بشنوید [و حال خود بسنجید
و پند گیرید] که مردم یک آبادي با آسودگی که از هر سو نعمت فراوان میرسید و بهرهمند میشدند، چون مست نعمت شدند و
نافرمان، خداوند بناامنی و گرسنگی گرفتارشان کرد 113 و با داشتن پیغمبر و راهنمائی از خود ستم پیشه کردند و منحرف شدند و
دچار عذاب خداوندي گشتند 114 [و سزاي کار خود دیدند اینک شما بهوش باشید] و از اینکه روزیهاي پاك حلال که خدا
صفحه 168 از 240
نصیب کرده است بهرهمند شوید و شکر او کنید که اگر خدا پرستید، قدر نعمت میدانید، 115 ولی مردار و خون و خوك بر شما
حرام است و آن کشتار که بنام غیر خدا سر بریده شود، البته اگر کسی بناچاري بخورد و تجاوز و عدوان نکند خداوند با مهربانی
میآمرزد 116 [ولی غافل نباشید که] آنچه را زبان شما بدروغ محکوم بحلال و حرام میکند تا تهمتی بخدا و دین ببندید، بدانید که
اینگونه فکر و کار موجب رستگاري نخواهد شد 117 و اگرچه چند روزي اندك بهرهاي ببرید عاقبت بعذابی دردناك گرفتار
شوید. 118 [اي محمّد اینکه دستورها منحصر بشما نیست] و بر یهود نیز همانها که گفتهایم و خبردار هستی حرام بود. و ستم [و
تکلیف سخت] در کار نبود ولی آنها بخود ستم کردند 119 [و گرفتار شدند] و البتّه از پس همهي اینکه جریان و حوادث آنها که
بنادانی بدکار بودند و توبه کردند و صالح شدند خداي تو در دنبالهي چنین روش بخشنده و مهربان است. 120 [اینکه اعراب
مشرك و مخالف، یگانه افتخار خود ابراهیم را در نظر بیاورند که] پیشوائی بود یک تنه بجاي یک ملّت رو گردان از هر انحراف و
بدي و متوجّه بحق و فرمانبردار که هرگز مشرك و بتپرست نشد 121 و پیوسته شکرگزار نعمت بود تا برگزیدهي حق شد و او براه
مستقیم هدایتش کرد 122 و در دنیا نیکی دید و بآخرت در شمار مردم صالح و رستگار است. 123 از پس اینکه مدّت دراز که
[ ابراهیم درگذشته است در منزلت او همین بس که بتو فرمان دادیم پیروي دین او کنی که متوجّه بحق بود و مشرك [ صفحه 380
نبود. 124 البتّه براي نسل او دستور شنبه بود [ولی بزیان آنهائی تمام شد] که در انجام آن دو دسته شدند و مخالفت کردند، و البتّه
در قیامت باین اختلافات رسیدگی میشود، 125 و لکن وظیفهي تو اي محمّد دعوت براه حق است با پند و حکمت و اگر بحث و
استدلال شد با روشی نیکو باشد و زبانی ملایم [و بیش از اینکه وظیفهاي نداري] که خداوند خبر دارد که به راه است و که گمراه
است. 126 و [اگر از بد رفتاري کافران ناچار شدید] بآزار آنها از آن اندازه که با شما بد کردهاند تجاوز نکنید و اگر شکیبا باشید و
مجازات نکنید نتیجهي بهتر دارد، 127 و تو خود اي محمّد شکیبا باش [که اینکه خود کومک و یاوري است از جانب خدا] و از
یَقُولُونَ إِنَّما » : کفر عرب اندوه مدار و از حیلهشان در تنگناي مباش 128 که خداوند با مردم با تقوي و نیکوکار است. سخن مفسّرین
103 کشف: غلامی بود از مردم روم بنام یسار یا جبر که پیوسته با پیغمبر بود و از آنچه بانجیل خوانده بود براي آن « یُعَلِّمُه بَشَرٌ
حضرت نقل میکرد، عکرمه گفته است: او غلام بنی عامر بود بنام یعیش یا عابس بود و غلام حویطب بن عبد العزّي که مسلمان شد
و مؤمن بود، و ضحّاك گفته است سلمان بود نحّاس گفته است: اینکه گفتهها همه ممکن است درست باشد و سخن کافران مربوط
با فتح و ضم یاء قرائت « یُلحِ دُونَ » 103 کشف: جملهي « لِسان الَّذِي یُلحِ دُونَ إِلَیه أَعجَمِیٌّ » 56- به اینکه اشخاص باشد. -قرآن- 15
52 -قرآن- - شده است یعنی زبان آنکه اینکه اعراب متوجّه باو شدهاند و پنداشته اند معلم تو است غیر عربی است و الکن. -قرآن- 1
103 فخر: اینکه جمله میفهماند که بر فرض دعواي دروغ شما درست باشد و مطلبی پیغمبر از آن مرد فرا «ٌ لِسان عَرَبِیٌّ مُبِین » 84-71
105 فخر: مقصود از « إِنَّما یَفتَرِي الکَ ذِبَ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ » 30- گرفته باشد بر اعجاز او بس که بعربی فصیح گفته است. -قرآن- 1
اینکه جمله جواب دیگري است بر گفتهي اعراب که دیگري پیغمبر را تعلیم میدهد باین بیان که چون، بآیات حق ایمان ندارند
56 [ صفحه 381 ] دیگران میشمارند و معلوم است آنکه ایمان - تهمت میزنند و دروغ جعل میکنند و قرآن را مولود تعلیم -قرآن- 1
ندارد و دروغ میبندد دشمن است و سخنش نامسموع. روح البیان: یعنی دروغسازي لایق آن کس است که مؤمن نیست چون،
وَ» . چنین کس باك ندارد و معتقد نیست که عاقبت گرفتار میشود، ولی مؤمن است که از تهمت و دروغ ترسان است و احتراز دارد
105 مجمع: یعنی عادت اعراب دروغ گفتن است و اینکه خوي بد منحصر بآنها است، و از پیغمبر روایت شده « أُولئِکَ هُم الکاذِبُونَ
است که در پاسخ پرسش از حال مؤمن که ممکن است دزدي و بزهکاري کند! فرمود: ممکن است ولی در برابر پرسش از دروغ
تا آخر آیه 106 « مَن کَفَرَ بِاللّه مِن بَعدِ إِیمانِه إِلّا مَن أُکرِهَ » 34- مؤمن فرمود: دروغ نمیگوید و اینکه آیه را قرائت فرمود. -قرآن- 1
1- آنکه از پس ایمان کافر شد و سینهي خود براي پذیرش کفر 66- مجمع: اینکه جملهها دو جور معنی شده است: -قرآن- 1
گشاده و آماده کرد مشمول غضب خداوندي است مگر آنکه مجبور شد و کلمهي کفر از ناچاري بزبان آورد و دلش بر ایمان
صفحه 169 از 240
یعنی آنکس دروغ میسازد و تهمت « إِنَّما یَفتَرِي الکَ ذِبَ » مستقرّ بود، گناهی ندارد. 2- اینکه جملهها دنبالهي جملهي جلو است
میزند که از پس ایمان کافر شده است مگر آنکه دلش آرام باشد و ثابت بایمان و مجبور است که کلمهي کفري بگوید او از اینکه
لا جَرَمَ » 78- مردم جدا است، لکن آنکه دلبستهي کفر است و از آن خوشحال است غضب خداوند بر او خواهد بود. -قرآن- 49
109 حسینی نوشته است: سرمایه عمر ضایع کرده در بازار دنیا سودي بدست نیاوردند و مفلس را در « أَنَّهُم فِی الآخِرَةِ هُم الخاسِرُونَ
57 قیامت که بازار مینو نهند || منازل باعمال نیکو - شهر قیامت جز دست تهی و دل پر حسرت و ندامت نخواهد بود. -قرآن- 1
دهند بضاعت بچندانکه آري بري || و گر مفلسی شرمساري بري که بازار چندانکه آکندهتر || تهی دست را دل پراکندهتر [
با ضم فاء و کسر تاء قرائت شده است: یعنی گرفتارشان کردند، و با فتح فاء و تاء « فُتِنُوا » : 110 مجمع « مِن بَعدِ ما فُتِنُوا » [ صفحه 382
47 ومَ تَأتِی کُلُّ نَفس تُجادِل عَن - 24 -قرآن- 37 - خواندهاند یعنی خود را گرفتار کردند و آنچه نمیخواستند بگویند گفتند. -قرآن- 1
595959 کشف نوشته: یعنی روز قیامت هر کسی خود را حجّ تی میجوید و عذري میآورد، اهل فترت گویند که رسول « نَفسِها
ندیدیم دیوانه گوید: خبر نداشتم، طفل گوید: ببلوغ نرسیدم، جلّاد گوید: مأمور بودم، می- خواره گوید: علّت داشتم، بینماز گوید:
- 54 -پاورقی- 395 - قرآن- 1 - .«59» شغل داشتم، نادان گوید: ندانستم، چاکر و شاگرد گوید: مستضعف بودم، عاشق گوید: نشگیفتم
397 روح البیان: حافظ گفته است: دام سخت است مگر لطف خدا یار شود || ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم و نیز گفته:
سزدم چو ابر بهمن که در اینکه چمن بگریم || طرب آشیان بلبل بنگر که زاغ دارد در تأویلات نجمیّه گفته است: هر نفسی
باندازهي بقاي وجودي خود جدل و کوشش براي خود میکند یا بمنظور دفع ضرر یا جلب منفعت حتّی پیغمبران [ع] که در آن روز
بخود مشغول هستند و میگویند: چه کنم! مگر شخص مقدّس محمّد [ص] که او از خود بیخبر و فانی است و بحق باقی است و در
اندیشهي افاضهي خیر است و میگوید اي واي امّتم چه میشود! زیرا پیغمبر در مرتبهي وجود بدنیا و عالم مادّي مقدّم است و در مقام
و» آخرت مؤخّر است و آخرین موجود است و گناهش آمرزیده شده است، در شب معراج چون در آنجا باو خطاب شده است
پس بسلام حق از وجود خود فانی شد و برحمت حق ببقاء حق باقی ماند، و همان « السّلام علیک ایّها النّبی و رحمۀ اللّه و برکاته
رحمت باقیه حق است که مرسل بر کافّۀ النّاس و مأمور تربیت همهي بشر است و در همان ضیافت معراجی عدّهاي از خواص-ّ [
یعنی آن سلام حق بر آن « السّلام علینا و علی عباد اللّه الصّالحین » صفحه 383 ] پیروان خود را مستفیض و بهرهمند کرد که گفت
کسان که شایستهي گذشت از خویشتن هستند براي وصول بحق و شمول سلام حق،ّ و البتّه اینها هستند که در آن روز مجادله و
112 « ضَ رَبَ اللّه مَثَلًا قَریَۀً تا آخر » . دفاع از نفس خود ندارند و آن موقع که همه میگویند: نفسی نفسی، آنها میگویند: ربّی ربّی
طبري: مقصود مردم شهر مکّه است که غیر از دیگر عربها بودند و بجنگ و غارت بیابانهاي چادر نشین گرفتار نبودند و چون در
یکجا مستقرّ بودند که راه تجارت و رفت و آمد بود، آنچه احتیاج داشتند از خارج میرسید و ناچار از انتقالات فصلی و گشتن پی
سه قول گفتند: 1- عبد اللّه عبّاس و قتاده و مجاهد گفتند: مکّه « قَریَۀً » 33 ابو الفتوح نوشته است: در - آب و علف نبودند. -قرآن- 3
است، 2- سلیمان بن حسن گفت که ما در آن وقت که مردمان بر عثمان خروج کردند با حفصه بنت عمر از مکّه میآمدیم، او در
راه خبر عثمان پرسید از دو سوار که از مدینه میآمدند، گفتند: او در مدینه چون محبوسی است، سراي بر او حصار کردهاند، حفصه
تا آخر، 3- دیگر مفسّران گفتند: مراد مدینهاي است نامعیّن هر « ضَ رَبَ اللّه مَثَلًا قَریَۀً » : گفت: مدینه آن شهر است که خدا گفت
482 فخر: عقلا گفتهاند: ثلاثۀ لیس لها نهایۀ || الامن و - 40 -قرآن- 449 - شهري که باشد که غرض خدا مثل است. -قرآن- 31
اشاره « آمنۀ » ال ّ ص حّۀ و الکفایۀ یعنی سه چیز است که باید همیشه باشد: آسودگی، تندرستی، روزي به- اندازهي زندگی. و کلمهي
« یَأتِیها رِزقُها » مقصود تندرستی است که هواي مکّه مناسب با مزاج آنها بود و گرفتار بیماریها نبودند، و « مطمئنّۀ » است بآسودگی و
] 32- 112 فخر: مقصود بالاتر نعمت خداوند بر مردم مکّه -قرآن- 1 «ِ فَکَفَرَت بِأَنعُم اللّه » 166- اشاره است به سوّم. -قرآن- 148
112 مجمع: الخوف با نصب «ِ فَأَذاقَهَا اللّه لِباسَ الجُوع وَ الخَوف » . صفحه 384 ] است که پیدایش پیغمبر باشد و آزار آن حضرت
صفحه 170 از 240
51 مفسّرین گفتهاند: یعنی خداوند هفت - باشد ولی قرائت مشهور با جر است. فخر: -قرآن- 1 « اذاق » قرائت شده است که مفعول
سال مردم مکّه را گرفتار گرسنگی کرد تا اینکه استخوان و موي آغشته بخون و مردار خوردند، و پیوسته از سرایا و دستههاي
بابن «60» مأمورین پیغمبر [ص] که در اطراف مکّه میگشتند و غارت میکردند ترسناك و بیآرام بودند. و نقل کردهاند: إبن راوندي
او «61»«ِ فَأَذاقَهَا اللّه لِباسَ الجُوع » اعرابی ادیب مشهور گفت: مگر لباس چشیدنی است! و مقصودش اعتراض بر اینکه جمله بود
یعنی اینگونه عبارت بد !« لا بأس و لا لباس یا ایّها النّسناس هب انّک تشک انّ محمّدا ما کان نبیّا اما کان عربیّا » بجوابش گفت
نیست و مقصود لباس نیست اي نسناس گیرم که در پیغمبري آن حضرت دو دل هستی، عرب بودن او که تردیدي ندارد و زبانش به
اینکه گونه جمله روان بوده است و عرب آنرا درست میدانسته است، و چون مردم مکّه غذائی نداشتهاند حال ایشان اینجور توصیف
شده است که بجاي خوردنی گرسنگی میچشیدند و چون اینکه گرسنگی زیاد بود تمام بدنشانرا فرا گرفته بود، پس گرسنگی و
ترس طوري بر آنها فراگیر شده بود که بجاي چشیدنی و پوشیدنی آنها بود، و اینکه دو حالت آن مردم بصورت چنین جمله نشان
یعنی !« لا بأس و لا لباس یا ایّها النّسناس هب انّک تشک انّ محمّدا ما کان نبیّا اما کان عربیّا » داده شده است.او بجوابش گفت
اینگونه عبارت بد نیست و مقصود لباس نیست اي نسناس گیرم که در پیغمبري آن حضرت دو دل هستی، عرب بودن او که
تردیدي ندارد و زبانش به اینکه گونه جمله روان بوده است و عرب آنرا درست میدانسته است، و چون مردم مکّه غذائی نداشتهاند
حال ایشان اینجور توصیف شده است که بجاي خوردنی گرسنگی میچشیدند و چون اینکه گرسنگی زیاد بود تمام بدنشانرا فرا
گرفته بود، پس گرسنگی و ترس طوري بر آنها فراگیر شده بود که بجاي چشیدنی و پوشیدنی آنها بود، و اینکه دو حالت آن مردم
فَکُلُوا مِمّا » [ 439 [ صفحه 385 - 436 -پاورقی- 437 - 296 -قرآن- 398 - بصورت چنین جمله نشان داده شده است. -پاورقی- 294
114 فخر: کلبی گفته است: چون بدستور پیغمبر [ص] روابط تجارتی اجناس بمکه از طرف پیغمبر [ص] ممنوع شد، و «ُ رَزَقَکُم اللّه
آنها سخت در تنگناي روزي و لوازم زندگی افتادند، رؤساء و بزرگان مکّه حضور پیغمبر عرض کردند: مردها با تو دشمن شدند،
ولی زن و بچه چه تقصیر دارند! پیغمبر [ص] اجازه فرمود که نقل خوردنی بمکّه ممنوع نیست و مردم خوردنی بآن جا بردند، اینکه
جمله در دنبالهي اینکه قضیّه است که اینها را خدا روزي شما کرده است بخورید و دست از کفر بردارید، إبن عبّاس گفته است:
« إِنَّما حَرَّمَ عَلَیکُم المَیتَۀَ » 37- یعنی اي مسلمانان از اینکه غنیمتها که روزي شما کردیم بخورید که حلال است و پاك. -قرآن- 1
115 فخر: احکام اینکه آیه در چهار سورهي النّحل و انعام که بمکّه نازل شده است و بقره و مائده که بمدینه نازل شده است مکرّر
یعنی هیچ چیز بر من حکم حرمتش «ٍ لا أَجِ دُ فِی ما أُوحِیَ إِلَی مُحَرَّماً عَلی طاعِم » شده است و در سورهي انعام اوّل گفته شده است
یعنی چیزي از چهار «ِ أُحِلَّت لَکُم بَهِیمَۀُ الَأنعام » نرسیده است مگر همان مردار و دنبالهي آن و هم در سورهي مائده گفته شده است
پایان که در اختیار دارید حرام نیست در دنبالهي آن محرّمات بآن گفته شده است پس چون در چهار سورهي قرآن خوردنیهاي
-310- 40 -قرآن- 248 - حرام همین چهار چیز است نمیتوان حکم بحرمت چیز دیگر کرد مگر باجماع و دلائل قطعی. -قرآن- 1
116 فخر: در دنبالهي تعیین محرّمات تأکید شده است که عربها «ٌ وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِف أَلسِنَتُکُم الکَذِبَ هذا حَلال » 480- قرآن- 441
با کسر باء « الکَذِبَ » 68 مجمع: بقرائت شاذّ - خود سرانه چیزیرا حلال و حرام نکنند که عاقبت آن مجازات سخت است. -قرآن- 1
با رفع خوانده است که صفت و « الکَذِبَ » که مضاف الیه است و مسلم بن محارب « کم » خوانده شده است که بدل و تابع باشد از
تابع السنۀ باشد که فاعل است و جمع کاذب و معنی چنین خواهد بود: آنچه که زبانهاي دروغگوي شما توصیف میکند. -قرآن-
[ 39 [ صفحه 386 - 117 مجمع: ارتباط اینکه آیه و مناسبت ذکر -قرآن- 1 « وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا » 155- -31-20 قرآن- 144
اینکه مطلب در اینجا براي اینکه است که آنچه اعراب محکوم بحلال و حرام میکردند نه در تورات است که بگویند در دین یهود
بوده است، ما هم معیّن میکنیم و نه در قرآن است و بعضی گفتهاند: براي اینکه گفته شده است تا مردم بفهمند که بر یهود فقطّ
« إِن إِبراهِیمَ کانَ أُمَّۀً قانِتاً » . چیزهاي معیّن حرام بوده است نه همه چیز خوب پس بر مسلمانان هم فقطّ چیزهاي معدود حرام است
صفحه 171 از 240
120 طبري: ابو عبید نزد عبد اللّه مسعود رفت و گفت: اگر از تو نپرسم از که بپرسم! بمن بگو مقصود از امّت چی است! گفت آنکه
43 مجمع: اینکه کلمه چند معنی شده است: إبن - یعنی مطیع و فرمانبردار. -قرآن- 1 « قانت » چیزهاي خوب بمردم یاد میدهد و
مینامند و بیشتر مفسّرین اینکه طور معنی کردهاند. قتاده گفته است: یعنی پیشواي هدایت و براه « امت » اعرابی گفته است: مرد عالم را
بودن، دیگري گفته است: یعنی آنکه قوام مردم باو است، و گفتهاند: یعنی کار یک ملّت را او انجام میداد، و هم گفتهاند: چون
ابراهیم بتنهائی موحّ د و خدا پرست بود امّت نامیده شده است، و گفتهاند: چون مسیحیها و یهود میگفتند: ابراهیم از ما بوده است،
أَنِ اتَّبِع مِلَّۀَ إِبراهِیمَ 123 ابو الفتوح: یعنی دعوت کن مردم را به » . اینکه آیه براي ردّ ادّعاي آنها است که مثل شما مشرك نبوده است
36 کشف: - روش ابراهیم که توحید و عدل و نهی از کفر و شرك باشد و بعضی گفتهاند: مراد بملّت تکالیف عقلی است. -قرآن- 1
«ِ إِنَّما جُعِلَ السَّبت عَلَی الَّذِینَ اختَلَفُوا فِیه » . بعضی گفتهاند مقصود دستور مناسک حج است که بروش ابراهیم اعمال حج انجام شود
یعنی احترام کرد و بزرگ داشت روز شنبه « سبت الیهود » مصدر است از فعل « سبت » 124 نیشابوري: در کشّاف، گفته است: کلمهي
را و معنی آیه اینکه است: خدا عاقبت بد روز شنبه را که مسخ و تبدیل بصورت بوزینه بود بر آنمردم وارد کرد که یک دل و یک
64 [ صفحه 387 ] روز شنبه رفتار نکردند و اختلاف با یکدیگر پیدا کردند و گاهی شکار ماهی - عقیده باحکام و وظائف -قرآن- 1
را در آن روز حرام میشمردند و از آن خودداري میکردند و گاهی مجاز میدانستند و اقدام می- کردند. کشف: بعضی گفتهاند:
چون روز آدینه از جانب حق معیّن شد که محترم بدارند، و یهود گفتند: روز شنبه محترم است که خدا بیکار شده است، و از
آفرینش عالم فارغ شده است، و عدّهاي گفتند: روز یک شنبه محترم است که روزي است که خداوند دست اندر کار آفرینش
جهان شده است، اینکه اختلاف و نافرمانی موجب شد که از فضیلت آدینه محروم شدند و کار سخت در روز شنبه بر ایشان معیّن
125 طبري: یعنی مردم « ادعُ إِلی سَبِیل رَبِّکَ بِالحِکمَۀِ » 501- قرآن- 464 - .« جُعِلَ السَّبت عَلَی الَّذِینَ » شد و اینکه است معنی اینکه آیه
44 کشف: یعنی - را دعوت باسلام کن همان طور که بتو وحی میشود و بآنچه در کتاب فرستادهي بتو معیّن میشود. -قرآن- 1
بوسیلهي سنّت دعوت کن باسلام و دین. ابو الفتوح: یعنی با سخن درست دعوت کن بدین. مجمع یعنی دعوت بدین کن بوسیلهي
قرآن. و چون فرمان بنیک و جلو- گیري از بد میکند آنرا حکمت نامیدهاند. و گفتهاند: حکمت یعنی شناسائی نیک و بد و صلاح
و فساد کار زندگی. فخر: یعنی دعوت کن بدلائل قطعی که موجب عقیدهي یقینی در دل بشود روح: یعنی بدلیل قطعی بر عقیدهي
« وَ المَوعِظَۀِ الحَسَنَۀِ » . بحق که شبهه و تردید از دل ببرد و البتّه اینکه گونه دعوت مختص بخواص امت است که طالب حقایق هستند
125 طبري: یعنی همان طور که در قرآن پند و عبرت یادآوري شده است و نعمتهاي حق شمرده شده است و براي مردم استدلال
28 مجمع: یعنی بطوري که از زشتی بدشان آید و مایل بترك آن شوند، و دلهاشان از - شده است، تو مردم را دعوت کن. -قرآن- 1
قساوت بدکاري ملایم و نرم شود، و إبن عبّاس گفته است: حکمت [ صفحه 388 ] پیغمبري است و موعظهي حسنه قرآن است. ابو
الفتوح: یعنی با پند نیکو. فخر: یعنی بوسیلهي نشانه و علامتها که موجب خوشبینی مردم باشد، و استدلالها که آنها را قانع کند. روح
البیان: وعظ یعنی یادآوري و گفتن مجازات و پاداش عالم دیگر که موجب نرمدل شدن باشد و اینکه کار بوسیلهي استدلال اقناعی
125 «ُ وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِیَ أَحسَن » . و نقل حکایات و داستانها بایستی انجام شود و براي دعوت عوام و تودهي مردم بکار میرود
طبري: یعنی با آنها خصومت و بحث کن و برتري خود را ثابت کن بطریق بهتر که از جرائم آنها درگذري و بآزاري که تو را
41 تبیان: یعنی آنها را از عقیدهي خودشان منصرف کن - کردند ننگري و در وظیفهي خود و ابلاغ رسالت کوتاهی نکنی. -قرآن- 1
بطوري که در استدلال و سخن از حق منحرف نشوي، و آرامش خود و ارفاق بآنها را رعایت کنی. مجمع: یعنی بوسیلهي قرآن و
دلیلهاي خوبی که در اختیار داري با آنها گفتگو کن. و بعضی گفتهاند: یعنی با آنها بآن اندازه بحث و خصومت کن که بتوانند
تحمل کنند و بر خود هموار نمایند. چنانکه در حدیث است: ما پیغمبرها مأمور هستیم با مردم باندازهي خردشان سخن بگوئیم. ابو
الفتوح: یعنی مردم را آزار مکن و از کار خود نیز باز ممان، و بعضی گفتهاند اینکه آیه نسخ شده است بآیت دستور جنگ. فخر:
صفحه 172 از 240
یعنی خصومت کن با دلیلهائی که دهان طرف بسته شود و ناچار بتسلیم باشد، و اینکه روش بایستی براي آن دسته از مردم بکار رود
که پی حقیقت- شناسی و تحصیل یقین نیستند و فقطّ میخواهند جدل و خصومت کنند و آشوب بپا نمایند. حسینی: در ترجمهي
رشف [!] چنین تعبیر شده است که اینکه سه طریق اشاره بروشهاي سه گانهي وصول بحق است که حقیقت و شریعت و طریقت
باشد و میگویند [ صفحه 389 ] حقیقت آن است که بیواسطه از حق بآدمی میرسد، شریعت آن است که بوسیلهي پیغمبران در
دسترس انسان گذارده میشود، طریقت ادب و انضباط آدمی است در حق طلبی و حقیقت جوئی. و چون در دعوت بدین، سه راه
معیّن شده است حکمت براي وصول بحقیقت است که بخشش و موهبت حق است بیواسطه در میان آن کرامت و بزرگواري را که
بشر توانائی شرکت در آن ندارد. پس حکمت وسیلهي دعوت بحقیقت است، و موعظهي حسنه مناسب است که وسیلهي دعوت
بطریقت باشد چون اساس آن برعایت ادب است و خوشخوئی پس باید با پند و نصیحت ادب و انضباط آموخته شود. و مجادله و
بحث با روش مستحسن مناسب است براي دعوت بشریعت که بیان احکام حلال و حرام است پس باید عوام مردم با منطق و استدلال
و شاهد و مثال راهنمائی بسوي احکام و وظایف خود شوند. و از اینکه بیان معلوم میشود که پیغمبر باید بعموم خواص و عوام ابلاغ
دین کند و هر کس بهر مرتبه باشد بواسطهي آن حضرت رهبري و دعوت شود، و گفتهي شیخ عطار است: نور او چون اصل
موجودات بود || ذات او چون معطی هر ذات بود واجب آمد دعوت هر دو جهانش || دعوت ذرّات پیدا و نهانش روح البیان:
شیخ سمرقندي در تفسیر خود گفته است: اگر مردم جاهل و بیخرد بوسیلهي حکمت رهبري شوند سودي نبرند: نکته گفتن پیش کژ
فهمان ز حکمت بیگمان || جوهري چند از جواهر ریختن پیش خر است و در مثنوي است: کی توان با شیعه گفتن از عمر || کی
توان بر بط زدن در پیش کر و در تأویلات نجمیّه است که موعظهي حسنه مدارا کردن است و با نرم زبانی سخن گفتن و در پرده
مطلب را فهماندن و بخلوت بودن که نصیحت در جلو دیگران سرزنش است: [ صفحه 390 ] گر نصیحت کنی بخلوت کن || که
جز اینکه شیوهي نصیحت نیست هر نصیحت که بر ملا باشد || آن نصیحت بجز فضیحت نیست : در اینکه آیه اوّل گفته شده است:
باید دعوت با حکمت باشد که دلیل قطعی است و نیز دعوت با موعظهي حسنه باشد که استدلال ظنّی و توجّه فکري است، در
بلکه دستور داده شده است بجدال در راه نیکو و حسن براي اینکه « و الجدل الاحسن » مرتبهي سوّم دستور بدعوت داده نشده است
إِن رَبَّکَ هُوَ أَعلَمُ » 415- پاورقی- 413 - .«62» جدال دعوت نیست و فقطّ الزام و بیچاره کردن طرف است در برابر انکار و مخالفتش
بِمَن ضَل 125 فخر: چون روان انسان در هر کسی جوري است: بعضی صاف و نورانی و بیاعتنا بمادیّات است و بیشتر توجّهش به
عالم معنوي و روحانی است. و بعضی دیگر تیره و گرفتار مادّیّات و اسیر خواستههاي نفسانی که با عالم معنی سر و کار ندارد، و
چون اینکه اختلاف استعداد جزء اصل خاصیّت هر فردي است و قابل انقلاب و تبدیل بدیگري نیست بپیغمبر دستور داده شده است
وَ إِن عاقَبتُم » که وظیفهي تو دعوت است و جدل و توقّع هدایت جملگی مکن که او است که متلع از صفا و تیرگی نفوس است
126 فخر: اینکه آیه را سه جور معنی کردهاند: 1- آنچه مشهور است که در جنگ احد پیغمبر [ص] دید با « فَعاقِبُوا بِمِثل ما عُوقِبتُم
613 [ صفحه 391 ] فصاحت کردهاند، فرمود با هفتاد نفر عرب اینکه رفتار خواهم کرد، - 45 -قرآن- 560 - حمزه چنان -قرآن- 1
جبرئیل اینکه آیات آخر سورهي نحل را آورد که اگر کردار آنها را بخواهید دنبال کنید باید بهمان اندازه باشد، و اگر بگذرید بهتر
است، پیغمبر از تصمیم خود منصرف شد و از اینکه جهت گفته- اند: اینکه چند آیه بمدینه بوده است و بقیّه سوره بمکّه نازل شده
است. 2- اینکه آیه پیش از دستور جهاد بوده است بآن زمان که بایستی فقطّ با کسی بجنگد که اقدام بجنگ کند و زیادي تجاوز
3- براي نهی مظلوم است از انتقام بیش از 230- قرآن- 152 - .« قاتِلُوا فِی سَبِیل-ِ اللّه الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُم وَ لا تَعتَدُوا » نباشد باین آیه
اندازهاي که باو ستم شده است، و حق اینکه است که اینکه آیه در دنبالهي دعوت براي آن باشد که اگر در برابر دعوت و جدال تو
مردم ناراضی شدند و آزاري کردند تو هم بهمان اندازه رفتار کن و تجاوز مکن و یا درگذر و شکیبا باش که نتیجهاش بهتر است.
127 روح البیان: جعفر صادق علیه السّلام فرمود: پیغمبران موظّف بصبر شدهاند و بهتر سود صبر «ِ وَ اصبِر وَ ما صَبرُكَ إِلّا بِاللّه /»
صفحه 173 از 240
44 -قرآن- - قرآن- 1 - .«ِ وَ ما صَبرُكَ إِلّا بِاللّه » نصیب پیغمبر ما است که صبر او بوسیلهي حق است نه خودش و باو گفته شده است
127 مجمع: یعنی بر اینکه مردم اندوهناك مباش که منحرف هستند و حق ناپذیر، بعضی گفتهاند: « وَ لا تَحزَن عَلَیهِم » 266-234
با فتح و «ٍ ضَ یق » : 127 مجمع «ٍ وَ لا تَک فِی ضَ یق » 26- یعنی بر شهداي احد اندوه مدار و صبر کن که تلافی خواهد شد. -قرآن- 1
128 حسینی نوشته است: - « إِن اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا وَ الَّذِینَ هُم مُحسِنُونَ » 46- 26 -قرآن- 38 - کسر ضاد تلفّظ شده است. -قرآن- 1
74 گفتهاند: تقوي اشارت است بتعظیم امر خدا و احسان عبارت از شفقت بر خلق خدا و مدار کار اسلام و ایمان برین دو - قرآن- 1
صفت است، نظم: ز احسان خاطر مردم شود شاد || بتقوي خانهي دین گردد آباد بسوي اینکه صفتها گر شتابی || رضاي خلق و
61 [ صفحه - 28 -قرآن- 34 - ولایت است و فضل خداوندي -قرآن- 21 « مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا » در « مَعَ » خالق هر دو یابی روح البیان: معنی
یا انجام هر کاري است بنیکی و خوبی و یا در برابر بدکاریست یعنی اگر کسی بد کند از او در میگذرند و « مُحسِنُونَ » 392 ] و معنی
مجازات نمیکنند و بدرفتاري ندارند. و در حدیث است: نیکوکار و محسن سه علامت دارد: مبادرت و پیشدستی در اطاعت و
خودداري از معصیت و نیکی در برابر بدرفتاري با او، هنگام مرگ هرم إبن حیّان باو گفتند: وصیتی کن، گفت: آنکس وصیت کند
بوده است تا آخر. - «ِ ادعُ إِلی سَبِیل » که مال دارد، من که ندارم وصیّت بکنم آیات آخر سورهي نحل را بخوانید و مقصودش از
خوب نشان میدهد که اعراب « وَ لَقَد نَعلَم أَنَّهُم یَقُولُونَ » 527 سخن ما در اینکه آیات: 1- آیت 103 - 22 -قرآن- 505 - قرآن- 9
کوچکتر حرکت پیغمبر را زیر نظر داشتند و نشستن آن حضرت را با مردي که فکري داشته یا چیزي میخوانده است راه بهانه یافته و
قرآن و شخصیّت پیغمبر را وابسته باو کردهاند، و قرآن هم جلو بهانهي آنها را گرفته است و اگر چیزي جز همینها که گفتهاند و
جواب شنیدهاند قابل بهانه گیري میبود باز میگفتند و اعتراض میکردند، اینکه است که دعوي بعضی مسیحیها باستفادهي پیغمبر از
بحیراي راهب و یا استفاده در امثال قرآن از انجیل اگر اعراب می- توانستند سالها پیش اینکه تهمت را میزدند و بهانه را دست
میگرفتند و قرآن هم جواب آنها را میداد پس معلوم میشود سفر شام پیغمبر و ملاقات با بحیراي راهب و دیگران بیش از دیدار
بچهي نابالغ و بیتمیز نبوده است، چنانکه در احوال آن حضرت نوشتهاند و اعراب آنرا میدانستهاند و جاي زباندرازي نداشتهاند که
نگفتهاند، و معلوم است که اینکه سرگذشتها بوسیلهي همانها مانده و نقل شده است و نمیتوان ادّعا کرد که چون در دوران اسلام
اینها را نوشتهاند آنچه بر ضرر بوده است از قلم افتاده است و موارد ساده ضبط شده است، زیرا در آن دوران که پیغمبر [ص] رفته! و
اعراب در قافله بودهاند و دیدهاند اسلام نبوده و در موقع ادّعاي پیغمبري همانها بودهاند و میتوانستهاند اعتراض کنندکه اینکه سخنان
84 [ صفحه 393 ] نفر چیز فهم - تو از آن ملاقات در مسافرت است ولی چون آن مسافرتها باندازهي رفت و آمد با یک -قرآن- 43
شاید اشاره باین باشد که در اعجاز «ٌ هذا لِسان عَرَبِیٌّ مُبِین » مکه نبوده است از آنها سخنی نگفتهاند و اینرا بهانه کردهاند. 2- جملهي
آن حضرت و بیچارگی شما عربها همین بس که اینکه مرد اعجمی در میان شما بوده و هست و شما با همه سخنوري خود
نتوانستهاید اینگونه مطالب را درك کنید و باین زبان عربی آشکار درآورید، و برفرض که پیغمبر از او چیزي تعلیم گرفت درك
آن و نموداري بزبان عربی باین فصاحت براي اعجاز و برتري او بر شما بس و همین عمل خود نشان میدهد که اصل فراگیري هم
در کار نبوده است و اگر از او گرفته بود باین صورت نباید درآید و با سخنی مثل دگر مردم اظهار شود نه با چنین سبک و روش
اگر چه در ارتباط بجملههاي «ُ وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِف » 3- آیت 116 46- که در بالاي آسمانها نظیرش را بجوئید و نیابید. -قرآن- 13
جلو و دنبال همان است که از امام فخر نقل کردیم ولی دستوري است کلّی که احکام حلال و حرام و وظایف انسانی در اختیار او
نیست که خود تعیین کند و باید از آنجا معیّن شود که خود او درست شده است چون راه اصلاح و نگهداري هر دستگاه با آنکس
است که آنرا ساخته و متخصّص در آن است، پس آدمی باید از اصل آفرینش بوسیلهي وحی و پیغامبري وظایف خود را فرا گیرد و
گر نه دنبالهاش عذاب است و گرفتاري، چون عمل از غیر متخ ّ صص بر غیر مصلحت بوده است و چنین عمل البته نتیجهي بد بدنبال
که سخن از شخصیّت ابراهیم است « إِن إِبراهِیمَ کانَ أُمَّۀً- تا- فِیما کانُوا فِیه یَختَلِفُونَ » 4- آیات از 120 تا 124 44- دارد. -قرآن- 14
صفحه 174 از 240
و دستور بپیغمبر که روش او را دنبال کند، و بمسئلهي سبت و روز شنبه ختم شده است، شاید باین مناسبت باشد که اعراب از
ابراهیم و دوران بناي کعبه چیزها بخاطر داشته و میگفتهاند. از اینکه جهت گفته شده است که او بتپرست نبود و دعوت پیغمبر
بروش او است. و مسئلهي سبت از داستانهاي قدیم یهود بوده است، که کمابیش اعراب مکه از مردم مدینه و یهود آنجا چیزي شنیده
آن سرگذشتی بوده مولود :«63» 108 [ صفحه 394 ] ه شده است - 62 -قرآن- 74 - و شاید مذاکراتی داشتهاند باین مناسبت -قرآن- 31
انحراف خود مردم و گر نه زندگی و راه حق مستلزم چنین حوادث و گرفتاریها نیست. آن سرگذشتی بوده مولود انحراف خود
] 462- 323 -قرآن- 417 - 21 -قرآن- 231 - مردم و گر نه زندگی و راه حق مستلزم چنین حوادث و گرفتاریها نیست. -پاورقی- 19
[ صفحه 395
[