گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
سورهي بنی اسرائیل



اشاره
[ 37 [ صفحه 397 - 462 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 323 -قرآن- 417 - -قرآن- 231
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 1 تا 25
37 سُبحانَ الَّذِي أَسري بِعَبدِه لَیلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرام إِلَی - 462 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 323 -قرآن- 417 - -قرآن- 231
المَسجِدِ الَأق َ ص ی الَّذِي بارَکنا حَولَه لِنُرِیَه مِن آیاتِنا إِنَّه هُوَ السَّمِیع البَصِ یرُ [ 1] وَ آتَینا مُوسَی الکِتابَ وَ جَعَلناه هُديً لِبَنِی إِسرائِیلَ أَلاّ
تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلًا [ 2] ذُرِّیَّۀَ مَن حَمَلنا مَعَ نُوح إِنَّه کانَ عَبداً شَکُوراً [ 3] وَ قَضَینا إِلی بَنِی إِسرائِیلَ فِی الکِتاب لَتُفسِدُن فِی الَأرضِ
500 فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولاهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً لَنا أُولِی بَأس شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ - مَرَّتَین وَ لَتَعلُن عُلُ  وا کَبِیراً [ 4] -قرآن- 1
وَعداً مَفعُولًا [ 5] ثُم رَدَدنا لَکُم الکَرَّةَ عَلَیهِم وَ أَمدَدناکُم بِأَموال وَ بَنِینَ وَ جَعَلناکُم أَکثَرَ نَفِیراً [ 6] إِن أَحسَ نتُم أَحسَنتُم لِأَنفُسِکُم وَ إِن
أَسَأتُم فَلَها فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم وَ لِیَدخُلُوا المَسجِدَ کَما دَخَلُوه أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوا تَتبِیراً [ 7] عَسی رَبُّکُم أَن
یَرحَمَکُم وَ إِن عُدتُم عُدنا وَ جَعَلنا جَهَنَّمَ لِلکافِرِینَ حَصِ یراً [ 8] إِن هذَا القُرآنَ یَهدِي لِلَّتِی هِیَ أَقوَم وَ یُبَشِّرُ المُؤمِنِینَ الَّذِینَ یَعمَلُونَ
728 وَ أَن الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِیماً [ 10 ] وَ یَدع الإِنسان بِالشَّرِّ - الصّالِحات أَن لَهُم أَجراً کَ بِیراً [ 9] -قرآن- 1
دُعاءَه بِالخَیرِ وَ کانَ الإِنسان عَجُولًا [ 11 ] وَ جَعَلنَا اللَّیلَ وَ النَّهارَ آیَتَین فَمَحَونا آیَۀَ اللَّیل وَ جَعَلنا آیَۀَ النَّهارِ مُبصِرَةً لِتَبتَغُوا فَضلًا مِن رَبِّکُم
وَ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الحِسابَ وَ کُل شَیءٍ فَصَّلناه تَفصِیلًا [ 12 ] وَ کُل إِنسان أَلزَمناه طائِرَه فِی عُنُقِه وَ نُخرِج لَه یَومَ القِیامَۀِ کِتاباً یَلقاهُ
593 مَن اهتَدي فَإِنَّما یَهتَدِي لِنَفسِه وَ مَن ضَل فَإِنَّما یَضِلُّ - مَنشُوراً [ 13 ] اقرَأ کِتابَکَ کَفی بِنَفسِکَ الیَومَ عَلَیکَ حَسِیباً [ 14 ] -قرآن- 1
عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبعَثَ رَسُولًا [ 15 ] وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِکَ قَریَۀً أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَق عَلَیهَا
القَول فَدَمَّرناها تَدمِیراً [ 16 ] وَ کَم أَهلَکنا مِنَ القُرُون مِن بَعدِ نُوح وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوب عِبادِه خَبِیراً بَصِ یراً [ 17 ] مَن کانَ یُرِیدُ العاجِلَۀَ
عَجَّلنا لَه فِیها ما نَشاءُ لِمَن نُرِیدُ ثُم جَعَلنا لَه جَهَنَّمَ یَصلاها مَذمُوماً مَدحُوراً [ 18 ] وَ مَن أَرادَ الآخِرَةَ وَ سَ عی لَها سَ عیَها وَ هُوَ مُؤمِنٌ
670 کُلا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحظُوراً [ 20 ] انظُر - فَأُولئِکَ کانَ سَ عیُهُم مَشکُوراً [ 19 ] -قرآن- 1
کَیفَ فَضَّلنا بَع َ ض هُم عَلی بَعض وَ لَلآخِرَةُ أَکبَرُ دَرَجات وَ أَکبَرُ تَفضِ یلًا [ 21 ] لا تَجعَل مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولًا [ 22 ] وَ
قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِیّاه وَ بِالوالِدَین إِحساناً إِمّا یَبلُغَن عِندَكَ الکِبَرَ أَحَدُهُما أَو کِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنهَرهُما وَ قُل لَهُما
597 رَبُّکُم أَعلَم بِما فِی - قَولًا کَرِیماً [ 23 ] وَ اخفِض لَهُما جَناحَ الذُّل مِنَ الرَّحمَۀِ وَ قُل رَب ارحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَ غِیراً [ 24 ] -قرآن- 1
112 معنی لغات: المسجد الاقصی- مسجد جامع بیت المقدس، - نُفُوسِکُم إِن تَکُونُوا صالِحِینَ فَإِنَّه کانَ لِلأَوّابِینَ غَفُوراً [ 25 ] -قرآن- 1
صفحه 175 از 240
خلال- جمع خلل بفتح اوّل و دوم بمعنی فاصلهي میان دو چیز، تباهی، سستی، پراکندگی، الکرّة- بمعنی حملهي در جنگ، صبح و
شام را کرّتان میگویند، تتبیرا- بمعنی هلاك و نابود کردن، هجوم کردن بقصد آزار و بدي، طائر- پرنده، بهره، روزي، آنچه
وسیلهي فال نیک یا بد باشد که تطیّرهم از همین مادّه و معنی است، مترف- با سکون تاء و مترّف با فتح تاء و تشدید راء بمعنی
ستمگر، خوشگذران، آنکه آنچه می- خواهد میکند و جلوگیري ندارد، یصلی- از مصدر صلی بفتح اوّل و سکون دوّم به معنی
کباب کردن وارد آتش کردن، مدحورا- از مصدردحر بفتح اوّل و سکون دوّم و دحور با ضم اوّل و دوّم بمعنی از خود راندن، دور
کردن، و جلوگیر شدن، اف- یعنی بدم میآید و دلگیر و ناراحت میشوم، تنهر- از مصدر نهر بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی بسختی
روان شدن خون، روان شدن آب بر زمین، نهر آب کندن و آب بآن روان کردن، گدا و خواهنده را محروم کردن و بآواز و سختی
از پیش راندن. ترجمه: 1 چه پاك است و ستوده آنکه آفریدهي خود را بشب از مسجد الحرام تا بقدس که اطرافش را برکت دادیم
گردش داد تا بنماید باو نشانهي قدرت حق را که بینا و شنوا است 2 اینکه نه تازگی دارد چه که چندین قرن پیش بموسی نیز تورات
دادیم و او را رهبر بنی اسرائیل کردیم، تا غیر خدا را پشتیبان خود ندانند 3 آنها از نسل آنمردم بودند که با نوح بکشتی بردیم و از
طوفان بسلامت ماندند چون او بندهاي شکر گزار بود 4 ولی بوسیلهي نوشته و کتاب بنی اسرائیل را خبردار کردیم: در زندگی خود
دو دوران برگزار خواهید کرد با فساد و آشوب و حکومت و رفعت منزلت 5 چون دوران اوّل بسر رسید دستهاي از بندگان خود را
بر سرتان فرستادیم [ صفحه 398 ] که هم سخت بودند و هم سختگیر و خانه بخانه گشتند و کشتند، البتّه اینکه وعدهاي بود انجام
شدنی و تخلّف ناپذیر 6 از پس اینکه حوادث باز نوبت بشما دادیم و بمال و فرزند کومکتان کردیم و بر شمارتان افزودیم 7 [اینک
بدانید] اگر خوب کردید یا بد براي خود کردید، و چون دوران دیگر رسید بزرگان و اشراف شما بسختی گرفتار شدند و همانند
آن دوران مسجد مقدّس شما را پایمال کردند و بر هر کس دست یافتند نابود کردند 8 [اکنون امیدوار باشید و بکوشید] شاید
مشمول رحمت شوید و اگر باز بد کنید به بد گرفتار شوید که جهنّم حصار کافران است 9 [شما عربها هم بدانید] اینکه قرآن است
که ببهترین راه زندگی رهبر است و هم مبشر است براي مؤمنین نیکوکار که بیشترین مزد مال آنها است 10 ولی آن کسان که
عالمی دیگر باور ندارند عذابی دردناك در انتظار دارند 11 شما آدمها خود را بشناسید که چه عجولید 12 و براي بد و خوب بیک
سان دست بدعا برمیدارید [با اینکه نظام زندگی بر آهستگی است که میبینید]: شب و روز را و آیت بزرگ آفرینش کردیم و
بشب تیرگی و بروز روشنی دادیم تا پی روزي بروید و از فضل خداي خود استفاده کنید و شمارهي کار و زندگی بسال و ماه نگاه
دارید پس ما همه چیز را مفصل بیان کردیم [تا بدانید و بکار بندید] 13 و فکر و کار هر کس را گردنگیر خودش کردیم که بعالم
دیگر بصورت نامهي سر گشاده میبیند و میشنود 14 که باو میگویند: اینک بخوان که خود حساب دار خویشتنی 15 پس هر که براه
بود براي خود است و گر نه بر زیان خود رفته که دیگري گناه او را نبرد چه ما کسی را گرفتار نکنیم تا پیغمبري نفرستیم و راه
ننمائیم 16 و چون بسرمایه داران خوشگذران یک آبادي ابلاغ وظایف شد و آنها منحرف شدند، و مستحق سرنوشت حق و کار بآن
جا رسید که باید هلاك شوند جملگی را یکباره نابود کنیم 17 [البتّه شنیدهاند و بخاطر دارند که] چه بسا مردم بعد از نوح [نیز
بجرم جنایات خود] نابود شدند، چون خداوند از جرم مردمان خبردار است و همین بس است براي مجازات آنها 18 [مردم بدانند]
آنکه خوشنودي اینکه عالم بخواهد تا آن اندازه که مشیّت حق و سرنوشت او است بزودي میرسد ولی عاقبت سرازیر جهنّم [ صفحه
399 ] است و خوار و بیچاره 19 و آنکه انتظار سراي دیگر دارد و با ایمان و کوشش میکند کارش پسندیده است و مزدش نیکو 20
البتّه همهي مردم مستمند از خداوند هستند و او بهمه کومک میکند و اینکه گروه و آن گروه بیتفاوت است که بخشش باین و آن
میرسد و منعی در انعام او نیست 21 ولی بنگر که تا چه اندازه یکی را برتر از دیگري کردیم و مردم چه قدر تفاوت دارند و بسراي
دیگر تفاوت و برتري بیشتر است و بهتر 22 تو و دیگران متوجه باشید که با آفریننده دیگري را شریک ندانید که عاقبت بملامت و
خواري میکشاند 23 و نیز فرمان و مصلحت خداوندي است براي تو و همه که باید یگانه پرست باشید و نیکوکار با پدر و مادر تا
صفحه 176 از 240
بآن جا که اگر پیر و ناتوان شدند دلگیر نشوید و رو بآنها ترش نکنید و بدرشتی سخن مگوئید و آنچه بگوئید با احترام باشد و
تکریم 24 و هم در رفتار خود بآنها مهربان باشید و فروتن و دعا کنید که اي خدا تو بآنها رحم کن که مرا بکوچکی پرورش دادند
و تربیت کردند [و خبردار باشید که] 25 خدا بنهان هر کس داناتر است و آنکه صالح است و تائب مشمول مغفرت خواهد بود.
1 طبري: یعنی بدور میدانم از نسبت شریک « سُبحانَ الَّذِي أَسري بِعَبدِه لَیلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرام إِلَی المَسجِدِ الَأقصَی » : سخن مفسّرین
و رفیق داشتن آن کس را که گردش داد در شب بندهي خود را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی. و عبد اللّه مسعود و حذیفه
و مقصود از مسجد الحرام سرزمین حرم است و پیغمبر [ص] در آن شب بخانهي امّ هانی دختر ابی « اسري یعبده من اللّیل » خواندهاند
طالب بخواب رفته بود، و انس مالک از صعصعه نقل کرده است که مردي از خویشان او نقل کرده است که پیغمبر [ص] فرمود:
نزدیک کعبه بحال میان خواب و بیداري بودم که صدائی شنیدم و مرا بردند تا بیت المقدس و با پیغمبران نماز خواندم. و بعضی
گفتهاند: بدن پیغمبر بجائی نرفت و اینکه گردش روحی آن حضرت بوده است، و هر وقت از معاویه بن ابی سفیان چگونگی معراج
را میپرسیدند، بجواب میگفته است خوابی بوده است از سوي خداوند که راست و درست بوده، و از عایشه نقل کردهاند -قرآن-
112-15 [ صفحه 400 ] که بدن پیغمبر بجائی نرفت و خداوند روح آن حضرت را گردش داد. تبیان: اینکه سیر و گردش پیغمبر
یعنی « لِنُرِیَه مِن آیاتِنا » [ص] وسیلهي زیادي بصیرت و استواري و شدت یقین آن حضرت بود، و از اینکه جهت گفته شده است
گردش براي اینکه بود که باو نشانهها و آیات خود را بنمایانیم، و بعقیدهي ما و بیشتر معتقدین بتأویل و جبّائی اینکه است که پیغمبر
[ص] را بآسمان بردند تا سدرة- المنتهی بآسمان هفتم و از عجایب آسمان و زمین و آیات حق چندان باو نمودند که بر یقین آن
حضرت افزود و جملگی اینکه گردش ببیداري بود نه بخواب، و آنچه قرآن شاهد است همان حرکت از مسجد الحرام تا مسجد
169 مجمع: همهي اینکه سوره بمکّه نازل شده است، بعضی - اقصی است، و بیش از آن را از اخبار مطّلع شدهاند. -قرآن- 143
گفتهاند: پنج آیه بمدینه نازل شده است: 1- لا تَقتُلُوا النَّفسَ، 2- لا تَقرَبُوا الزِّنی، 3- أُولئِکَ الَّذِینَ یَدعُونَ، 4- أَقِیمُوا الصَّلاةَ، 5- وَ
262 و بعضی گفتهاند - 226 -قرآن- 233 - 200 -قرآن- 207 - 163 -قرآن- 170 - 135 -قرآن- 142 - آتِ ذَا القُربی حَقَّه.ُ -قرآن- 113
که بمدینه نازل شده است، و بعضی گفتهاند: اینکه آیه براي « وَ قُل رَب أَدخِلنِی » تا « إِن کادُوا لَیَفتِنُونَکَ » هشت آیه بوده است از
نقل معراج و گردش دادن آن حضرت نازل شده است که در مسجد الحرام نماز شام خواند و در همان شب گردشش دادند و براي
نماز صبح بآن جا برگشت، و قصّهي معراج را عدّهاي از اصحاب کم و زیاد نقل کردهاند مثل إبن عبّاس و إبن مسعود و انس بن
مالک و جابر و حذیفه و عایشه و امّ هانی و دیگران که بعضی زیاد و بعضی کم که مجموع اینکه گفتهها بچهار دسته تقسیم میشود:
-1 آنهائی که بطور تواتر نقل شده است و یقین بدرستی آنها داریم که بطور مجمل یقین است که گردش و سیري براي آن
حضرت بوده است، 2- آنهائی که نتیجهاش مخالف با عقل نیست و با اصول معلوم در نزد ما سازگار است و ما آنها را میپذیریم و
در نتیجه معتقد میشویم که اینکه حادثه در بیداري بوده است نه در خواب، مانند آن روایات که آن حضرت بآسمانها گردش کرد و
107 [ صفحه 401 ] دوزخ و غیر آنها را، 3- آن - 74 -قرآن- 80 - پیغمبرها را دید و هم عرش و سدرة المنتهی و بهشت و -قرآن- 45
روایات که بظاهر مخالف با اصول عقاید ما است، ولی میتوان آنها را بمعنی درست و صحیح تأویل کرد و بهتر اینکه است که آنها
را بمعنی صحیح تأویل کنیم، مثل آنچه نقل شده است که مردم بهشتی را در خوشی دید و دوزخیان را در سختی که اینکه دسته
منقولها را بگوئیم مقصود اینکه است که آن حضرت وصف و خصوصیات نیکان و بدان یا نام آنها را در آن موقع دید و تشخیص
داد 4- آن چیزها که نه بظاهر درست است و نه قابل تأویل و توجیه صحیح است مثل اینکه گفتهها که پیغمبر [ص] در معراج خود
خدا را دید و بر تخت او بپهلوي او نشست و یا اینکه پیش از روانه شدن بسوي معراج چند نفر فرود آمدند و شکم آن حضرت را
شکافتند و دلش را برداشتند و شستند و بر جاي خود گذاردند و او را بطرف بیت المقدس بردند و بهتر اینکه است که اینگونه
یعنی پاکیزه و دور داشتن هر نالایق از خدا، طلحۀ بن عبد اللّه گفته است: از پیغمبر [ص] «ِ سُبحانَ اللّه » : گفتهها را نپذیریم. الفتوح
صفحه 177 از 240
معنی اینکه کلمه را پرسیدم، فرمود: هربدي را از خداوند دور کردن. مقاتل گفته است: یک سال پیش از هجرت معراج واقع شده
است، و بعضی گفتند دوبار بوده است: یکبار از مسجد الحرام و یکبار از خانهي امّ هانی دختر ابو طالب، و بعضی گفتهاند چند بار
بوده است، و مسلمانان در معراج عقاید مختلف دارند، بعضی گفتهاند نبوده است، معتزله گفتهاند: تا بیت المقدس بوده است و
ظاهر قرآن نیز همین است، و بعضی گفتند بخواب دید، و بعضی گفتند روح بمعراج رفت و تن در مکّه بود. و اینکه درست است
و بهشت و دوزخ را بر او عرضه شد و بچشم خود دید چنانکه فرمود: بهشت راو بهشت و «64» که بدن آن حضرت را بآسمان بردند
725 [ صفحه 402 ] بمن نمودند - 31 -پاورقی- 723 - دوزخ را بر او عرضه شد و بچشم خود دید چنانکه فرمود: بهشت را -قرآن- 13
تا اینکه خواستم از میوهاش بچینم و جهنّم را نشانم دادند که از داغی آن دست خود پناه کردم، و قصّهي معراج بروایت انس مالک
است و ابو هریره و عبد اللّه عبّاس و عایشه و امّ هانی و مالک بن صعصعه که در ضمن نقل اینکه سرگذشت خود فرمود: در راه
گروهی دیدم که چیزي میکاشتند و آن دم میرسید و درو میکردند و باز میکاشتند، از جبرئیل پرسیدم اینها که هستند و چه میکنند!
گفت اینها در راه حق مجاهدت میکتتد و مزد آنها است که هفتصد برابر میشود. باز بدستهاي رسیدم که سرهاشان با سنگ
میکوبیدند چون نرم میشد باز بصورت اوّل برمیگشت و دوباره میکوبیدند، از جبرئیل پرسیدم اینها چه کردهاند! گفت: در نماز
کوتاهی کردهاند، باز بدستهاي رسیدم که لخت بودند و بر شرم خود پارهاي بسته بودن و آنها را بسوي دوزخ میراندند، پرسیدم چه
کردهاند! گفت: زکات مال خود ندادهاند، از آنها گذشتم بدستهاي رسیدم که گوشت پختهاي پاکیزه در پیش داشتند و پاره
گوشت پلید میخوردند، پرسیدم: که هستند و چه میکنند! گفت: مردم هوا پرست که همسر خوب پاکیزه دارند و با بیگانه آمیزش
میکنند، باز بچوبی رسیدم که هر کس از نزدیک آن میگذشت جامه و تن او بآن میگرفت و پاره و خراشیده میشد، از جبرئیل
پرسیدم اینکه چی است! گفت: مثل و نمونهي راهزنان است که راه بر مردم میگیرند و بجان و مال آزارشان میکنند، از آنجا گذشتم
بمردمی رسیدم که لبهاشان را مقراض میکردند و باز بر جاي خود بود و نمودار میشد، پرسیدم: اینها چه کارهاند گفت: خطباء الفتنۀ
اینها کسانی هستند که سخنرانی میکنند و مردم را وادار بآشوب و انقلاب و آزار میکنند، از آن پس بسوراخی رسیدم که کوچک
بود و گاوي بزرگ از آن درمیآمد و [ صفحه 403 ] نمیتوانست دوباره برگردد، پرسیدم اینکه کجا است و چی است! جبرئیل گفت:
اینکه مثال کسانی است که نسنجیده سخنی میگویند و نمیتوانند جلو آنرا بگیرند که دیگران نشنوند، در مراجعت از اینکه سیر و
گردش زنهائی دیدم بپا و بعضی بپستان آویخته نگونسار، پرسیدم اینها که باشند! جواب داد: زنهاي بدکار که آبستن شدهاند و
فرزند خود را کشتهاند. کشف: ممکن است مصلحت معراج پیغمبر اینکه باشد که چون از آسایش کافران و رنج مؤمنان خاطرش
آزرده میشد، او را گردش دادند و ملکوت را بر او عرضه کردند و عاقبت هر دو دسته را باو نمودند و خاطرش را آرام کردند، و
ممکن است از اینکه جهت بود که آنچه از چگونگی بهشت و دوزخ بمردم بگوید از نقل و شنیدن نباشد بلکه بهبیند تا آنچه بگوید
مشاهدات او باشد و در دلهاي مردم جایگیرتر شود، و بزرگان صحابه مثل انس، ابو سعید خدري، شداد اوس، ابو هریره، إبن عبّاس
روایت کردهاند که شب دوشنبه سیزدهم ربیع الاوّل یک سال قبل از هجرت پیغمبر [ص] را بمعراج بردند. بروایتی دیگر نوزدهم
رمضان و هجده ماه پیش از هجرت بوده است: فرمود و در هنگام گردش بآسمان اوّل مردمی دیدم که کسی بر آنها گماشته شده و
با دهرهاي از آتش [ابزاري مانند داس] لبان آنها را میبرید و سنگ آتشین در دهان آنها میکرد که از زیرشان بیرون میآمد، از
جبرئیل آنرا پرسیدم گفت: اینها کسانی هستند که بناحق مال یتیمان میخورند. دستهاي دیگر دیدم با شکمهاي بزرگ، خانه مانند که
بامداد و شبانگاه بدوزخ میبرندشان و در اینکه راه از جلو معبر آل فرعون عبور میکنند که در زیر پاي آنها مالیده و گرفته میشوند،
جبرئیل گفت: اینها رباخوار هستند. دستهاي دیگر دیدم که ملائکه مأمور آتش با دهره آتشین از لب تا دوشهاي ایشان میبریدند و
باز بصورت خود درست میشد و پیوسته در اینکه کار بودند، پرسیدم اینها چه مردمی هستند! جواب داد: اینها سخنچین هستند که
مردم را بهم میافکنند، دستهي دیگر دیدم که با ناخنگیر آتشین لبهاشان را می- گرفتند، چون پرسیدم چه کردهاند! گفت: آنها
صفحه 178 از 240
هستند که سخنرانی میکنند و قرآن [ صفحه 404 ] میخوانند و بآن عمل نمیکنند. در آخر تفسیر اینکه آیه چنین نوشته است: لطیفهاي
عجب شنو: آدم را گفتند: اي آدم بزمین فرو رو تا عالم خاك بهیئات جلال سلطنت تو قرار گیرد، اي محمّد تو بآسمان برآي تا
التّحیّات » ذروهي افلاك بجمال مشاهدهي تو آراسته شود، از جسمانی و روحانی سفر کن، آنگه بما نظر کن، هدیهي پاك
که بر دست ساقی عهد فرستاده « السّلام علیک ایّها النّبی و رحمۀ اللّه » بحضرت آر، قدح مالامال « المبارکات، ال ّ ص لوات الطّیّبات للّه
شد با نامل قبول بگیر و بکش، جرعهاي کریموار بر ارض دلهاي امت بریز که کریمان چنین گفتهاند: هر کسی را جام او با جان او
هم سان کنید || هر کسی را نقل او با عقل او هم بر نهید جعفر صادق علیه السّلام گفت: شب معراج که سیّد بحضرت رسید غایت
قربت یافت و از غایت قربت غایت هیبت دید تا ربّ العزّه تدارك دل وي کرد بغایت لطف و کرامت بینهایت، او را بخود نزدیک
یافته، راز شنیده، شراب چشیده، دیدار حق دیده، از هر « أَو أَدنی » رسیده، خلوت « ثُم دَنا » کرد، الطاف کرم، گرد وي در آمد، بمنزل
دو کون رمیده و با دوست بیارمیده، رفت آنچ رفت و شنید و آنچ شنید و دید آنچ دید و کس را از آن اسرار خبر نه، عقول و اوهام
از دریافت آن معزول کرده، رازي در پردهي غیرت رفته بیزحمت اغیار بسمع نبوّت رسانیده نور فی نور و سرور فی سرور و حبور
294 رازي است مرا با شب و رازي است - 267 -قرآن- 282 - قرآن- 254 - .« فی حبور، اخبرنا بالق ّ ص ۀ اکراما و اخفی الاسرار اعظاما
عجب || شب داند و من دانم، من دانم و شب فخر: از پدرم عمر بن حسین شنیدم که شیخ ابو القاسم سلیمان انصاري گفت: چون
پیغمبر [ص] بآخرین درجات عالیهي معراج رسید باو وحی شد: چه شرافت میخواهی! گفت: بندهي خودت بنامی، از اینکه جهت باو
-267- چون نکرده است، بمعنی مقداري از شب است و کنایه -قرآن- 230 « لَیلًا » و کلمهي ،«ِ سُبحانَ الَّذِي أَسري بِعَبدِه » وحی شد
287 [ صفحه 405 ] است که اینکه گردش بمدّت کم بوده است، و صاحب کشّاف از انس و حسین نقل کرده است که - قرآن- 279
معراج پیش از بعثت بوده است، و بموجب دلیل عقلی معراج جسمانی قابل قبول است چون سریعترین حرکت که ما میبینیم یک
دور حرکت فلک الافلاك است در تمام دائرهي عالم بمدّت بیست و چهار ساعت و در یک شب در حدود نصف اینکه فاصله را
میپیماید، و چون نسبت طول قطر دائره مثل نسبت یک است بسه و یک هفتم، یعنی طول قطر دائره مساوي است با یک سوّم بعلاوه
یک هفتم تمام طول دائره، و چون از زمین که مرکز عالم است بخواهیم ببالاترین جاي عالم که فلک الافلاك است برویم مسافت
نصف قطر عالم را باید طی کنیم که در حدود یک سوّم بعلاوه یک- هفتم مسافتی است که فلک الافلاك در نصف بیست و چهار
ساعت طی کند که یک شب باشد، پس حرکت از مکّه تا مافوق فلک الافلاك در یک سوّم شب حرکتی است ممکن اگر اعتراض
شود که حرکت مادّهي جسمانی با اینکه سرعت بما فوق فلک ممکن نیست می- گوئیم: همین اعتراض خواهد بود در فرود آمدن
جسم لطیف مثل ملک از آن مسافت بالا تا زمین و عموم مسلمین غیر از حکما تصدیق کردهاند که وحی پیغمبر بوسیلهي- جبرئیل
بوده است که بیک لحظه از عرش و فوق فلک بمکّه حضور پیغمبر فرود می- آمده است. پس اگر منکر اینکه حرکت سریع از مکّه
تا عرش بشویم باید منکر حرکت از عرش تا بمکه شویم و منکر نزول جبرئیل و وحی بشویم و مقام پیغمبري پیغمبران را متزلزل
غدوّها شهر و رواحها » کنیم. و دلیل دیگر بر امکان اینکه اندازه سرعت حرکت، قضیّهي سلیمان است که بقرآن گفته شده است
قالَ الَّذِي عِندَه عِلم مِنَ الکِتاب أَنَا آتِیکَ بِهِ » یعنی صبح مسافت یک ماه را میپیمود، و شام همین اندازه را، و نیز اینکه آیه « شهر
یعنی آن عالم وعده کرده بسلیمان که بمدّت چشم بر هم نازده بلقیس را از یمن بشام نزد تو حاضر « قَبلَ أَن یَرتَدَّ إِلَیکَ طَرفُکَ
میکنم، پس در معراج جسمانی نباید تردید کرد و جاي تعجب هم نیست چون اژدها شدن عصاي موسی و بلعیدن هفتاد هزار
ریسمان جادوهاي فرعون که بصورت مار نمایان بودند و باز در دست موسی عصا شدن مانند معراج است و عجبتر است، و هم
1809 [ صفحه 406 ] سنگ و سایه افکندن کوه طور که از زمین کنده شده و بر بالا سر بنی - پیدایش شتر صالح از -قرآن- 1702
اسرائیل متوقّف شده جملگی از یک گونه مطالب هستند، و دلیل نقلی بر درستی معراج اخباري است صحیح و مشهور. و آیت قرآن
243 حسینی: اکثر علما - گفته شده است و کلمهي عبد مجموع روح و جسد است نه روح تنها. -قرآن- 224 «ِ أَسري بِعَبدِه » است که
صفحه 179 از 240
برآنند که معراج سال دوازدهم بعثت بوده و در ماه آن اختلاف است که ربیع الاوّل یا رمضان یا شوّال یا ربیع الآخر بوده است و
مشهورتر شب بیست و هفتم رجب است، و از مکّه تا بیت المقدس بنص قرآن است و منکر آن کافر است و بالا رفتن بآسمان و
مقامات قرب حق باحادیث مشهور صحیح قریب بتواتر ثابت است و هر که منکر شود ضال است و مبتدع. شاهد معراج نبی وافر
است || هر که مقرّ نیست، بدین کافر است دست گه سلطنت اینکه وصال || نیست بپا مردي خیل و خیال عقل چه داند چه مقام
است اینکه ||! عشق شناسد که چه دام است اینکه و هر کس مدّعی شود که سنگینی و ثقل بدن پیغمبر [ص] مانع بالا رفتن او
بآسمانها بوده است مرد بدعت است و منکر قدرت. آنکه سرشت تنش از جان بود || سیر و عروجش بتن آسان بود و در آن شب
جبرئیل با یک دسته ملک آن حضرت را از خانهي امّ هانی بمسجد الحرام برد و در آنجا سینهاش را شکافتند و شستند و بر براق
سوار کردند و باندك فرصت ببیت المقدس رساندند. شبی رخ تافته زین دیر فانی || بخلوت در سراي امّ هانی رسیدش جبرئیل از
بیت معمور || براق برق سیر آورد از نور قوي پشت و گران سیر و سبک خیز || براندن دور بین وقت شدن تیز شبی بر نشست از
فلک برگذشت || بتمکین و جا از ملک در گذشت چنان گرم در تیه قربت براند || که در سدره جبریل از او باز ماند [ صفحه
407 ] بدو گفت سالار بیت الحرام || که اي حامل وحی برتر خرام چو در دوستی مخلصم یافتی || عنانم ز صحبت چرا تافتی بگفتا
فراتر مجالم نماند || بماندم که نیروي بالم نماند از اینکه سدره بالاترم بهره نیست || تو بر شوکه جبریل را زهره نیست اگر یک سر
موي برتر پرم || فروغ تجلّی بسوزد پرم و بروایت صحیحتر بر براق یا بر پر جبرئیل بمعراج رفت و در آسمانها پیغمبر ها را دید و
لو دنوت انملۀ » : سدرة المنتهی و بیت المعمور و حوض کوثر و نهر الرّحمۀ بنظر او آمد و جبریل در نزدیک حجاب ماند و گفت
چنان گرم در تیه قربت براند || که در سدره جبریل از او باز ماند از آنجا بتنهائی پردههاي نور و ظلمت را برید و بجائی .« لاحترقت
نزدیکتر شو و در هر یک از اینکه « ادن معی » رسید که براق از رفتار ماند، بر رفرف سوار شد و بپاي عرش رسید و هزار بار شنید
جلوهگر شد « فَتَدَلّی » نهاده از آنجا بر منظر « دَنا » شنیدن درجهاي بالا میرفت، از اینجا اصل عبارت تفسیر حسینی است: تا قدم بر سر
فَأَوحی إِلی » استماع فرمود:آمده، اسرار « فَأَوحی إِلی عَبدِه ما أَوحی » آمده، اسرار «65»« فَکانَ قابَ قَوسَین أَو أَدنی » پس بخلوت خاص
455 کلام - 406 -قرآن- 420 - 403 -پاورقی- 404 - 337 -قرآن- 367 - 297 -قرآن- 325 - استماع فرمود: -قرآن- 291 « عَبدِه ما أَوحی
سرمدي بینقل بشنید || خداوند جهان را بیجهت دید بدید آنچ از حد دیدن برون بود || مپرس از ما ز کیفیّت که چون بود و
بنقل صحیح ثابت شده که آن حضرت ثناي الهی بکلمات التّحیّات ال ّ ص لواة الطیّبات بجا آورد و باکرام السّلام علیک ایّها النّبی و
رحمۀ اللّه و برکاته مخاطب گشت و در تشریف اینکه سلام امّت خود را داخل ساخته فرمود: السّلام علینا و علی عباد اللّه الصّالحین.
41 [ صفحه - 30 -قرآن- 32 - 16 -قرآن- 18 - بیت: چو کرده وعدههاي لطف در گوش || نکرده امت خود را فراموش -قرآن- 10
408 ] و مدّت اینکه سفر سه ساعت و بقولی چهار ساعت بوده: نظم: راه ز اندازه برون رفتهاي || پی نتوان برد که چون رفتهاي عقل
در اینکه واقعه حاشا کند || عشق نه حاشا که تماشا کند چون بامداد همین شب قصّهي معراج فرمود مؤمنان تصدیق نمودند و کفّار
استبعاد عظیم نموده نشانهاي بیت المقدس پرسیدند و آن مسجد در پیش نظر وي متمثّل گشته از هر چه پرسیدند نشان باز داده و از
کاروانهاي خود خبر جستند به صریح با ایشان گفت. روح البیان: در تأویلات نجمیّه گفته است: کلمهي سبحان معنی تعجب را
میفهماند و اشاره است بشگفتآورتر چیزي که از کارهاي حق میان او و حبیبش محمّد انجام شد. و امام در تفسیر خود گفته است:
بندگی برتر است از پیغامبري چون در مقام بندگی از خلق بحق متوجّه شده است و در پیغامبري از حق متوجّه بخلق شده است و در
اوّل در مقام جمع بوده است ولی در دوّم بمقام فرق و دوري بوده است، و بندگی بواگذاري کار خود است بحق که او عهدهدار
کار است و در پیغامبري خود عهدهدار کار امّت است و فاصلهي اینکه دو کار و تکفّل، خوب معلوم است، و شیخ بزرگ گفته
است [شاید محی الدّین باشد]: پیغمبر سی و چهار نوبت بمعراج رفت که یک نوبت با بدن و بقیّه فقطّ بروح خود رفته است بعضی
پیش از رسیدن بمقام نبوت و بعضی بعد از آن که بصورت خواب نمایان میشد و خوابهاي راست و درستی بود که مقدمه و
صفحه 180 از 240
آمادگی او بود براي رسیدن بمقام نبوت. و شب معراج دوشنبه بیست و هفتم رجب بوده است که عموم مردم در آن شب میدانند و
گفتهاند: ولادت آن حضرت و بعثت و معراج و خروج از مکّه و ورود بمدینه و فوت آن حضرت جملگی در روز دوشنبه بوده
است. و چون اوّلین تعیّن و تحقّق وجود، و اوّل درجه هستی ذات حق است و تعیّن دوّم صفات حق است، پس ممکن است اینکه
ارتباط حوادث مهم پیغمبر بروز دوشنبه اشاره باشد بمقام آن حضرت که در درجهي تعیّن دوّم و مبدأ فیاضیّت است که رحمۀ
للعالمین است. و جامی در وصف شب معراج گفته است: [ صفحه 409 ] ز قدر او مثالی لیلۀ القدر || ز نور او براتی لیلۀ البدر سواد
طرّهاش خجلت ده حور || بیاض غرّهاش نور علی نور نسیمش جعد سنبل شانه کرده || هوایش اشک شبنم دانه کرده بمسمار
ثوابت چرخ سیّار || ببسته در جهان درهاي ادبار طرب را چون سخن خندان از او لب || گریزان روز محنت زو شبا شب و معراج
در شب بود چون شب هنگام خلوت با دوست است و حظّ فراش و وصال در شب است و بهرهي فراق و لباس در روز است، شب
مظهر بطون است و موقع بروز اسرار و روز مظهر ظهور است و نمودن آثار و اعمال و شب وقت آسایش است و آسایش از بهشت
است، و روز وقت رنج است که از جهنّم است. تأویلات کاشانی: یعنی گردش داد لیلا در تیرگیهاي پردههاي مادّي بدنی از مسجد
الحرام که مقام قلب است و خطاهاي قواي بهیمی و سبعی حرام است بر آن تا مسجد اقصی که مقام روح است و بواسطهي
مشاهدهي تجلیات ذات حق دورترین مراحل است از عالم جسمانی. صافی: مقصود از مسجد اقصی، ملکوت آن مسجد است، و در
آسمان است چنانکه از روایات فهمیده میشود یکی اینکه روایت: قمی نقل کرده است: امام باقر [ع] در مسجد الحرام نشسته بود
نگاهی بآسمان کرد و بکعبه نگریست آنگاه سه نوبت گفت: سبحان الّذي- تا- مسجد الأقصی سپس متوجّه اسماعیل جعفی شد و
فرمود اي عراقی، مردم عراق اینکه آیه را چه معنی میکنند! گفت: میگویند پیغمبر را از مسجد الحرام ببیت المقدس بردند. فرمود:
چنین نیست که آنها میگویند، او را از اینجا تا آنجا بردند که اینکه میانه همگی حرم است و با دست خود بآسمان اشاره کرد. و نیز
عیاشی نقل کرده است که مساجد با فضیلت را از حضرت امام صادق [ع] پرسیدند فرمود: مسجد الحرام است و مسجد مدینه،
شخصی پرسید: پس مسجد اقصی در چه مرتبه فضیلت است! فرمود آن در آسمان است که پیغمبر را تا آنجا گردش دادند، بآن
حضرت عرض شد: مردم میگویند: مسجد اقصی بیت المقدس است، فرمود ارزش مسجد [ صفحه 410 ] کوفه از آنجا بیشتر است. و
در کافی نقل شده است که از امام صادق [ع] پرسیدند: پیغمبر [ص] چند معراج داشته است! فرمود: دو نوبت. و قمّی از امام صادق
[ع] روایت کرده است که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل براق آوردند و پیغمبر رفت و در راه خود ملکی دید که نیم بدنش یخ بود و
نیم دیگر آتش و بیکدیگر اثر نداشتند و او میگفت: اي خدا که اینکه برف و آتش بیکجا جمع کردهاي دلهاي آدمیان مؤمن را با
یعنی: اي خدا بهر بخشندهاي « اللّهم اعط کل منفق خلفا » هم جمع و متفق گردان، و باز دو ملک دید که فریاد میکردند یکی میگفت
یعنی اي خدا بهر مسرف که مال خود بیهود بکار میبرد تلف سرمایه « اللّهم اعط کل مسرف تلفا » : عوض بده، و دیگري میگفت
نصیب کن. تفسیر برهان: صباح مزنی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است: صد و بیست نوبت پیغمبر [ص] را بمعراج بردند
و در هر نوبت خداوند بیش از آنچه براي وظایف دین باو سفارش کرد، بولایت علی و امامهاي بعد از او سفارش کرد. و عبد-
الرّحمان بن غنم از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است: پیغمبر [ص] در شب معراج که بتاریکی سوار براق بود و میرفت
بمردي گذشت که پشتهاي هیزم نمیتوانست بردارد باز بر آن میافزود و نمیتوانست و میافزود، پرسید جبرئیل اینکه کی است! جواب
داد: اینکه مردي است مقروض که چون میخواهد قرض خود بدهد و نمیتواند باز قرض میکند و بر آن میافزاید. و علی بن ابی حمزه
گفت: من حاضر بودم که ابو بصیر از امام جعفر صادق علیه السّلام پرسید چند مرتبه پیغمبر بمعراج رفت! فرمود دو مرتبه و جبرئیل
او را بجائی متوقّف کرد و گفت که هیچ ملک و پیغمبري اینجا نرسیده است و پردهاي بود درخشان و پیغمبر [ص] از سوراخی مثل
سوراخ سوزن نظر کرد هر چه دید نور و پرتو عظمت دید. نفحۀ الرّحمان نهاوندي: از انس روایت شده است که پیغمبر فرمود: آن-
شب که بمعراجم بردند بزیر عرش خداوندي هفتاد شهر دیدم که هر شهري هفتاد برابر اینکه دنیا بود و همه پر از ملائکه بود که
صفحه 181 از 240
تسبیح و تقدیس میکردند و میگفتند: خدایا [ صفحه 411 ] بیامرز آنکه نماز جمعه کند و غسل جمعه کند. بعد گروهی دیدم که
مردار میخوردند از جبرئیل پرسیدم: اینها که هستند! گفت آنها که گوشت مردم میخورند و غیبت میکنند. و مردمی دیدم که زبان
آنها را از پشت سر و عقبشان بیرون میآورند پرسیدم اینها کی هستند! گفت مردمی که بخدا سوگند یاد میکنند و دروغ میگویند.
تفسیر صفی علیشاه ره نیابد کس بوي هیچ از رهی || جز که از راه فنا گر آگهی وان نگنجد در بیان از چند و چون || جز که خود
گردد بعبدي رهنمون مر مجرّد سازد او را عون حق || در عبودیّت ز وصف ما خلق از مقام قلب، او را در فتوح || میبرد تا مسجد
الاقصاي روح قلب را فرموده، زان بیت الحرام || کش محرم شد قواي نفس خام لیل یعنی اندرین ظلمات تن || وین غواشیّ
طبیعت وین بدن زان که مینبود عروج و ارتقاء || ممکن الّا با همین طبع و قوي یعنی الّا آنکه در سیر و طلب || جسم باشد مر
ترقّی را سبب یا ز شب شد قصد کان معشوق جان || عبد خود را داد رفعت در نهان برد از بیت الحرامش بیخلاف || جانب
اقصاي روح از انکشاف کان ز ملک جسم باشد دورتر || نیست خیرات و فضائل زان بدر تا که بنمائیمش از آیات خویش || کو
سمیع است و بصیر از ذات خویش بشنود یعنی مناجات و ندا || در مقام سرّ بادراك فنا هم بصیر اعنی باستعداد او || قدر ادراکش
کند امداد او رفته رفته تا که از غیب و شهود || وا رهد یابد فناي خود فی الوجود رتبهها را طی کند ز ادنی مقام || تا مقام جمع
ذات و وصل تام نظامی گنجوي سرگذشت معراج را چنین سروده است: نیم شبی کان ملک نیم روز || کرد روان مشعل گیتی فروز
نه فلک از دیده عماریش کرد || زهره و مه مشعله داریش کرد [ صفحه 412 ] کرد رها در حرم کاینات || هفت خط و چار حد و
شش جهات دیدهي اغیار گران خواب گشت || کو سبک از خواب عنان تاب گشت با قفس قالب از اینکه دامگاه || مرغ دلش
رفته به آرامگاه مرغ پر انداخته یعنی ملک || خرقه در انداخته یعنی فلک مرغ الهیش قفس پر شده || قالبش از قلب سبکتر شده
چون دو جهان دیده بر او داشتند || سر ز پی سجده فرو داشتند رخش بلند آخورش افکند پست || غایشه را بر کتف هر که هست
بحر زمین کان شد و او گوهرش || برد سپهر از پی تاج سرش ستر کواکب قدمش میدرید || سفت ملایک علمش میکشید در
شب تاریک بدان اتّفاق || برق شده پویهي پاي براق چون گل از اینکه پایهي فیروزه فرش || دست بدست آمده تا ساق عرش
همسفرانش سپر انداختند || بال شکستند و پر انداختند او بتحیّر چو غریبان راه || حلقه زنان بر در آن بارگاه پرده نشینان که درش
داشتند || هودج او یکتنه بگذاشتند رفت بدان راه که همره نبود || اینکه قدمش زان قدم آگه نبود هر که جز او، بر در آن راز ماند
||او هم از آمیزش خود باز ماند تا تن هستی دم جان میشمرد || خواجهي جان راه بتن میسپرد چون بنهي عرش بپایان رسید||
کار دل و جان بدل و جان رسید تن بگهر خانهي اصلی شتافت || دیده چنان شد که خیالش نیافت آیت نوري که زوالش نبود||
دید بچشمی که خیالش نبود دیدن او بیعرض و جوهر است || کز عوض و جوهر از آن سو تر است دیدن آن پرده مکانی نبود||
رفتن آن راه زمانی نبود خورد شرابی که حق آمیخته || جرعهاي آن در گل ما ریخته لطف ازل با نفسش همنشین || رحمت حقّ
نازکش، او نازنین [ صفحه 413 ] لب بشکر خنده بیاراسته || امّت خود را بدعا خواسته پشت قوي گشته از آن بارگاه || روي
درآورد بدین کارگاه زان سفر عشق نیاز آمده || در نفسی رفته و باز آمده مثنوي در دفتر چهارم حکایت نمودن جبرئیل خود را
بپیغمبر [ص] بصورت اصلی خود اشاره باین قضّیهي معراج کرده است: احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل || تا ابد مدهوش باشد جبرئیل
چون گذشت احمد ز سدره مرصدش || در مقام جبرئیل و از حدش گفت او را هین بپر اندر پیم || گفت رو رو که حریف تو نیم
باز گفتا کز پیم آي و مایست || گفت رو زین پس مرا دستور نیست باز گفت او را بیار اي پرده سوز || من باوج خود نرفتسم
عموم مفسّرین در معنی اینکه « بارَکنا حَولَه لِنُرِیَه مِن آیاتِنا » هنوز گفت بیرون زین حدّ اي خوش فرّ من || گر زنم پرّي بسوزد پرّ من
دو جمله چنین گفتهاند: دور و بر مسجد بیت المقدس را مبارك کردیم براي اینکه آب و درخت زیاد در اطراف آن سرزمین هست
که مایهي برکت مادّي است و هم پیغمبران در آنجا پیدا شدند که وسیلهي رهبري و برکت معنوي براي مردم بودند. و مقصود از
2 مجمع: ابو عمرو « أَلّا تَتَّخِ ذُوا » جملهي دوم همانها است که پیغمبر در آن شب دید و نقل کرد که در احادیث معراج گفتهاند
صفحه 182 از 240
3 تبیان: « ذُرِّیَّۀَ مَن حَمَلنا مَعَ نُوح إِنَّه کانَ عَبداً شَ کُوراً » 471- 44 -قرآن- 452 - با یاء بصیغهي غایب خوانده است. -قرآن- 1 « یتّخذوا »
یعنی اي اولاد آن مردم که با نوح بکشتی سوار کردیم بدانید که نوح بندهاي سپاسگزار بود، و بعضی گفتهاند: مربوط بجملهي جلو
« إِنَّه کانَ عَبداً شَ کُوراً » 70 نیشابوري: جملهي - است یعنی اولاد آن مردم را بجاي من و کیل و پشتیبان خود قرار ندهید. -قرآن- 1
-51- یعنی چون نوح خود بندهي شکر گزار بود، پس مثل عزیر و عیسی را که -قرآن- 19 « أَلّا تَتَّخِ ذُوا » بمنزلهي علّت است براي
وَ» . 100 [ صفحه 414 ] از اولاد مردمی هستند که او را بکشتی بودند نباید بجاي خداوند و کیل و خداي خود بدانید - قرآن- 81
93 اینکه جمله را دو معنی کردهاند: 1- در - 4 طبري: -قرآن- 1 «ِ قَ َ ض ینا إِلی بَنِی إِسرائِیلَ فِی الکِتاب لَتُفسِدُن فِی الأَرض مَرَّتَین
سرنوشت بنی اسرائیل در کتاب تکوین و امّ الکتاب معیّن کردیم که دو نوبت آشوب میکنید، 2- اعلام کردیم بوسیله تورات ببنی
اسرائیل. و إبن زید گفته است: مقصود از دو نوبت فساد یکی کشتن زکریا بود که شاپور پادشاه ایران بر آنها مسلّط شد، و دوّم
کشتن یحیی بود که بخت نصّر بر آنها مسلّط شد. [ظاهر اینکه است که کتاب یا نقل غلط باشد چون شاپور پادشاه ساسانی با زکریا
و یحیی که پیش از میلاد و یا مقارن آن بودهاند سازش ندارد]. مجمع: در معنی مرّتین و سرگذشت آن اختلاف زیاد است و در
مرتبهي اوّل که آنها متجاوز و نافرمان شدند پادشاه ایران یا بخت ن ّ ص ر و یا پادشاه بابل بر آنها مسلّط شد و مسجد بیت المقدس را
خراب کرد و تورات را سوزاند. زان پس پادشاه ایران که خدا پرست بود آنها را به بیت المقدس برگرداند و صد سال آسوده بودند
5 مجمع: ابو مسلم گفته است: یعنی یک دسته « بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً لَنا » . باز سرکشی پیشه کردند و پادشاهی از روم بر آنها مسلّط شد
از مردم خدا پرست را تحریک کردیم که بر شما مسلّط شدند و یا پیغمبري از پیغمبران با عدّهاي از مردم کافر سازش کرد و آنها را
33 یعنی عدّهاي خدا پرست را تحریک کردیم. حسن بصري گفته است: اینکه - بر شما تحریک کردیم. جبّائی گفته است: -قرآن- 1
و معنی اینکه است فرستادیم عدّهاي از بندگان خود را که قدرتی « أَنّا أَرسَلنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الکافِرِینَ » جمله مثل اینکه جمله است
« عبادا » میفهماند آن مردم که بر بنی اسرائیل مسلّط شدند خدا پرست بودهاند. و کلمهي « بعثنا و عبادا » : داشتند. و جبّائی گفته است
6 تنویر: یعنی دولت و تفوّق بر آنها را « ثُم رَدَدنا لَکُم الکَرَّةَ » 162- نقل شده است. -قرآن- 111 « عبیدا » در قرائت علی علیه السّلام
کسائی با نون « لِیَسُوؤُا » [ 35 [ صفحه 415 - بشما دوباره میدهیم بوسیلهي کورش همدانی که بر بخت نصر چیره میشود. -قرآن- 1
بصورت متکلّم و قاریهاي کوفه و شام غیر حفص با یاء بصیغهي غایب خواندهاند و با فتح همزه و دیگران با ضم همزه و واو بر وزن
بقرائت إبن عبّاس با ضم تاء و فتح سین «ّ لتفسدن » با تنوین است و جمله « لیسوءا » قرائت کردهاند و قرائت ابی بن کعب « لیسوعوا »
« حاسوا » بقرائت ابی السّماك « جاسوا خلال » است. و عیساي ثقفی با یاي مفتوح بصیغهي غایب و فتح سین خوانده است، و جملهي
7 بیضاوي: یعنی بآن اندازه با شما بد رفتاري شود که نشانهي آن در « لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم » 13- یا حاي مهمله است. -قرآن- 1
و بزرگان است، و معنی جمله « رؤساء » 25 مجمع: بعضی گفتهاند: مقصود از کلمهي وجوه - صورتهاي شما نمودار باشد. -قرآن- 1
جَعَلنا » . اینکه است: تا آزار و ناراحت کنند بزرگان شما را و معلوم است بزرگان که گرفتار شدند دیگران بچه حالت خواهند بود
8 بیضاوي: یعنی جهنّم را حصار و قلعهي کافران کردیم و بعضی گفتهاند: یعنی مانند فرش براي کفّار پهن و « جَهَنَّمَ لِلکافِرِینَ حَصِیراً
«ُ هِیَ أَقوَم » نیشابوري: متخ ّ صص علم بلاغت می- فهمد که جملهي «ُ هذَا القُرآنَ یَهدِي لِلَّتِی هِیَ أَقوَم » 44- گسترده کردیم. -قرآن- 1
بخاطرش برسد مطابق «ُ أَقوَم » چه ارزش دارد و تا چه اندازه رسا و وافی بخصوصیّت قرآن است که هر کس هر احتمال که در معنی
245 روح البیان: کسی فکر کرد که آیا در قرآن آیتی هست که - 123 -قرآن- 235 - 50 -قرآن- 107 - با ارزش قرآن است. -قرآن- 1
با اینکه حدیث مطابق شود: روح مؤمن بهنگام مرگ از بدنش مفارقت میکند بآن آسانی که موئی از خمیر کشیده شود، آنچه در
فَلَمّا رَأَینَه أَکبَرنَه وَ » قرآن اندیشید نیافت، بخواب پیغمبر را دید که فرمود: مقصود خود را از سورهي یوسف بجوي، او باین آیه
یعنی چون یوسف را دیدند او را موجودي عظیم و فوق العاده دیدند و دست خود بریدند، که رسید، فهمید که دیدن «َّ قَطَّعنَ أَیدِیَهُن
ملائکه و خوشیهاي عالم دیگر طوري مؤمن را بخود میکشاند که تلخی مرگ را حس نمیکند چنان که بجمال یوسف درد بدن
صفحه 183 از 240
11 طبري: یعنی انسان فرق نمیگذارد میان « یَدع الإِنسان بِالشَّرِّ دُعاءَه بِالخَیرِ » . 373 [ صفحه 416 ] را حس نکردند - خود -قرآن- 314
نفرین و خیر خواهی که در هنگام خوشی دعاي بخیر براي فرزند و خویشان خود میکند و در هنگام غضب آنها را نفرین میکند ولی
خداوند بر او منّت دارد که دعاي بد و نفرینش را مستجاب نمیکند و اگر نفرین او را مثل دعاي خیرش مستجاب کند آدمی نابود
51 مجمع: اینکه جمله چند معنی شده است: 1- آدمی در سود طلبی عجول است و ندانسته طلب شرّ براي - خواهد شد. -قرآن- 1
خود میکند، 2- انسان شتاب در طلب میکند و مباح و ممنوع را بیکسان از خدا میخواهد و بهمان طور که در خواهش خوبی عجله
میکند در دعاي بشرّ هم شتاب میکند. 3- آدمی زود منضجر و دلگیر میشود و در سختی و آسودگی بیطاقت است، 4- مقصود آدم
ابو البشر است که چون روح باو دمیدند هنوز روح از نافش نگذشته خواست بلند شود نتوانست و فرزند او هم مثل او است، که
شتابنده است و هر چیزي را هنگام نارسیده میخواهد بدست آورد. تنویر المقباس: مقصود از انسان در اینکه آیه نضر بن حارث
13 کشف: طائر یعنی کار و بخت و عاقبت و ابو عبیده گفته است: یعنی بهرهاي که در «ِ وَ کُل إِنسان أَلزَمناه طائِرَه فِی عُنُقِه » . است
سرنوشت شخص معیّن شده است خوب باشد و سعادت یا بد باشد و شقاوت، سدّي گفته است: یعنی نامهي کارش بقیامت بطرف
او پرواز میکند و در گردنش مثل گردنبند میماند. مجاهد گفته است: یعنی هر فرزند که بدنیا آید در گردنش برگی است نوشته که
اینکه مولود خوشبخت است یا بدبخت. و بعضی گفتهاند: یعنی کار هر کس را برایش آسان کردیم که بخواهد نیک یا بد کند و
58 مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی براي هر کس از خودش دلیل قرار دادیم که - بآن وادارش کردیم که کار خود را بکند. -قرآن- 1
نیکوکار است یا بدکار، چون طائر بمعنی آن چیزي است که عرب خیر و شرّ آیندهي خود را معیّن میکند، پس هر کس دلیل شاهد
بضم یاء و فتح راء بصیغهي مجهول « یخرج » 13 مجمع: ابو جعفر «ُ نُخرِج لَه یَومَ القِیامَۀِ کِتاباً یَلقاه » [ آیندهي خود است. [ صفحه 417
بضم و یا و فتح لام و «ُ یَلقاه » غایب خوانده است و یعقوب با فتح یاء و ضم راء و باقی با نون خواندهاند، و ابو جعفر و إبن عامر
- 52 -قرآن- 225 - تشدید قاف بصیغهي مجهول از مصدر تلقیه خواندهاند و دیگران با فتح یاء و سکون لام قرائت کردهاند. -قرآن- 1
235 کشف نوشته: هر کس را آنچه سزاي او است در گردن او بستند و آن رقم بر وي کشیدند در ازل یکی را تاج سعادت بر فرق
نهاده درخت امیدش ببر آمده، شب جدائی فرو شده و روز وصل برآمده، یکی بحکم شقاوت گلیم ادبار در سر کشیده بتیغ هجران
خسته و بمیخ ردّ وابسته آري قسمتی است که در ازل رفته نه فزوده نه کاسته چه توان کرد قاضی ازل چنین خواسته، بیچاره آدمی
که از ازل خویش خبر ندارد و از ابد خویش غافل نشیند میان بوده و بودنی او را خواب غفلت میگیرد از خواب غفلت آن روز بیدار
وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِکَ قَریَۀً أَمَرنا » 658- قرآن- 604 - .«ُ وَ نُخرِج لَه یَومَ القِیامَۀِ کِتاباً یَلقاه » گردد که نامهي کردار وي بدست او دهند که
16 فخر: اینکه جمله دو معنی شده است: 1- چون ملّتی نافرمانی کردند و مستحق عقاب و هلاك شدند، بزودي « مُترَفِیها فَفَسَقُوا فِیها
آنها را گرفتار نمیکنیم بلکه آن مردم متنعّم خوشگذران آسوده خاطر را مأمور میکنیم که از نافرمانی توبه کنند و براه حق باز آیند و
چون باز هم بر فسق خود بماندند و نافرمانی کردند، یکبارگی گرفتار خواهند شد. و قفّال نظیر اینکه معنی دیگر کرده است که
چون ما میدانیم اهل یک آبادي جز سرکشی و بدکاري تسلیم نمیشوند و خیري ندارند و ما بخواهیم آنها را مجازات کنیم، بموجب
علم خود آنها را عذاب نمیکنیم، بلکه مردم سرمایهدار و مترف را فرمانی میدهیم آنها هم معلوم است که فاسق و نافرمان میشوند و
مقصود اینکه است که راه « أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَ قُوا » ما هم گرفتارشان میکنیم. 2- صاحب کشّ اف گفته است: چون گفته شده است
868 [ صفحه - 76 -قرآن- 837 - همهي خیر و خوشی براي آنها باز میگذاریم و آنها آنچه بخواهند میکنند و فاسق می- -قرآن- 1
هست یعنی چون نزدیک شد هلاك مردم آبادي دوباره « کدنا » بمعنی « أَرَدنا » 418 ] شوند و ما نابودشان میکنیم. ابو الفتوح: جملهي
« أَمَرنا » 30 مجمع: قرائت عامّه - دستورهاي آنها را تجدید میکنیم و چون نافرمانی کنند گرفتاري آنها قطعی میشود. -قرآن- 21
با همزهي کشیده « آمرنا » بتخفیف میم است و همزهي بیمدّ، و قرائت علی و حسین علیهما السّلام و ابی العالیه و قتاده و عدّهاي دیگر
با تشدید میم نیز خواندهاند و باین قرائت معنی چنین کرده- اند: آن مترفین و سرمایهدارها را امیر و فرمانروا « امّرنا » و ممدود و
صفحه 184 از 240
18 تنویر المقباس: اینکه آیه براي مرثد بن ثمامه نازل « مَن کانَ یُرِیدُ العاجِلَۀَ- تا آخر آیه » 30- کردیم و آنها فاسق شدند. -قرآن- 21
23 طبري: « وَ قَضی رَبُّکَ » 155- 31 -قرآن- 130 - براي بلال مؤذّن نازل شد. -قرآن- 1 « وَ مَن أَرادَ الآخِرَةَ- تا آخر » شد و آیت بعد
بوده است یعنی سفارش کرده است خداي « وصّ ی ربّک » إبن عبّاس گفت: یعنی فرمان کرده است خداي تو. در قرائت إبن مسعود
نوشته بوده است، یعنی خداي تو سفارش کرد، مجاهد « وصّ ی ربّک » تو، و هم در یک مصحف که بقرائت ابی بن کعب بوده است
یعنی سفارش کرد خداي تو. و ابو اسحاق کوفی از ضحّاك بن مزاحم روایت کرده است که او « اوصی ربّک » معنی کرده است
« قضی » و گفته است: چون واو را بصاد متّصل میکردهاند بصورت قاف نمایان شده است و « و وصّ ی ربّک » میخوانده است
بمعنی امر است مردي پیش حسن بصري آمد، گفت: زن خود را سه طلاق دادم، « قضی » 20 کشف: کلمهي - خواندهاند. -قرآن- 1
ما قضی » حسن گفت «ّ قضی اللّه علی » : حسن گفت: بد کردي که نافرمانی خدا کردي و زن خود از خود جدا کردي آن مرد گفت
مقصود آن مرد اینکه بود که کار من به موجب قضی و قدر خدا بوده «ُ وَ قَضی رَبُّکَ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه » و اینکه آیه را خواند « اللّه
است، مقصود حسن اینکه بوده است که خدا بچنین چیز امر نمیکند و باین آیه استدلال کرد که قضی بمعنی امر است، مردم گمان
255 [ صفحه 419 ] کردند که مقصود حسن همان قضا و قدر است و گفتن حسن در قضا و قدر سخن میگوید. کشف - -قرآن- 205
نوشته: و بدانک سالکان راه عبودیت سه مرداند: یکی عابد، نفس وي، مقهور خوف عقوبت، یکی عارف، دل وي مقهور سطوت
مجمع: یعنی اگر پدر یا مادر بآن اندازهي از عمر برسند « إِمّا یَبلُغَن عِندَكَ الکِبَرَ » . قربت. یکی محب، جان وي مقهور کشف حقیقت
براي اینکه گفته شده است که در حال کبر سن و پیري احتیاج آنها بسرپرستی بیشتر « کبر » که محتاج بسرپرستی تو باشند، و کلمهي
وصف فرزند است یعنی اگر در کبر سن و « کبر » است و گر نه در همه حال فرمانبرداري آنها لازم است، و بعضی گفتهاند: کلمهي
38- قرآن- 1 - .« یبلغان » با الف و نون با صداي زیر قرائت مردم کوفه است «ّ یبلغن » حال تکلیف تو پدر و مادرت بودند. و کلمهي
فخر: در لزوم احسان بوالدین اعتراض شده است که زنی و مردي براي انجام خواستهي جنسی خود کاري کردهاند و نتیجهي آن
پیدایش فردي شده است که پیوسته در جریان گرفتاریها و آسیبها است، پس چه حقّی و لزوم خدمتی دارند، چنانکه نقل کردهاند:
مردي خود را حکیم میدانست و پدر خود را میزد که او من را در اینکه عالم کون و فساد آورده است و گرفتار کوري و بیچارگی و
مرگ کرده است. و ابو علاء معرّي را پرسیدند: بر گورت چه نویسیم! گفت: هذا جناء ابی علی || و ما جنیت علی احد یعنی اینکه
گور در دنبالهي گناهی است که پدرم بستم بر من روا داشت ولی من چنین ستمی نکردهام. و نیز او در ترك ازدواج و نداشتن
فرزند گفته است: و ترکت اولادي و هم فی نعمۀ العدم || الّتی سبقت نعیم العاجل و لو انّهم ولدوا لعانوا شدّة || ترمی بهم فی
موبقات الآجل یعنی فرزندان خود را در همان خوشیهاي نیستی رها کردم که پیشتر و جلوتر است از اینکه خوشیهاي زندگی دنیا، و
اگر بدنیا میآمدند اینقدر بسختی گرفتار میشدند که بیاختیار بطرف مهلکههاي آیندهي دیگر پرتاب میشدند. [ صفحه 420 ] و از
اسکندر پرسیدند که پدر بر تو بیشتر احسان کرد یا استاد! گفت: استاد رنج تربیت من برد، ولی پدر میل خود بکار برد و من را
گرفتار کرد، و اینکه سخن مشهور است: بهترین پدرها معلّم است. و جواب از سخن ابو العلاء و مانند او اینکه است بالاترین خیرات
و خوشیها که آدمی فرض کند همان سرپرستی پدر و مادر است در هنگام کوچکی براي آدمی و هم رنج آنها در اینکه کار بر
بآنها مگو که کنایه است از دلگیري و ملامت خاطر در برابر آنچه از « افّ» 23 طبري: یعنی کلمهي « فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ » . خودشان
آنها دیده شود موجب اذیت باشد بلکه صبر کن و مزد آن را از خدا بخواه همان طور که آنها در کوچکی تو در برابر همه چیزت
صبر کردند. مجاهد گفته است: یعنی اگر بآن اندازهي پیري برسند که نتوانند از فشار درون خوددار باشند و پلیدي کنند، تو از آن
28 ع: از امام علی بن موسی الرّضا علیهما السّلام - کراهت مدار و پاك کن که آنها در کوچکی تو با تو چنین میکردند. -قرآن- 1
میبود براي « افّ» روایت شده است که پدرم از پدر بزرگم امام صادق علیهما السّلام روایت کرد: اگر کلمهاي مختصرتر از
جلوگیري از خشونت با پدر و مادر البتّه آن کلمه گفته میشد. و در روایت دیگر است که کمترین درجهي عقوق والدین و نافرمانی
صفحه 185 از 240
یعنی از کرکس نکوکارتر است چون میگویند کرکس که « ابرّ من النّسر » و اهانت بآنها گفتن اینکه کلمه است، و اعراب مثلی دارند
وَ» 578- پاورقی- 576 - «1«66». چند قرائت شده است « افّ» پیر شد و پی روزي نتوانست رفت بچههایش او را غذا میدهند و کلمهي
مجمع: یعنی سخنی که موجب دلگیري آنها شود مگو. و طبري از ابی الهداج نقل کرده است که به « لا تَنهَرهُما وَ قُل لَهُما قَولًا کَرِیماً
را، گفت: یعنی [ صفحه « قولا کریما » 50 دستورهاي قرآن را براي پدر و مادر فهمیدم مگر معنی - سعید بن مسیّب گفتم: -قرآن- 1
وَ اخفِض لَهُما » . 421 ] با آنها چنان سخن بگو که غلام زر خرید گناهکار و مقصّر با آقاي بدخوي خود سخن بگوید و عذر بخواهد
24 ابو الفتوح نوشته: براي ایشان بال مذلّت از روي رحمت، و اینکه استعارتی لطیف است، یعنی تواضع کن با ایشان «ِّ جَناحَ الذُّل
24 طبري: عدّهاي از اهل علم « با کسر ذال هم قرائت شده است. قُل رَب ارحَمهُما « ذلّ » 37 مجمع: کلمهي - غایت تواضع. -قرآن- 1
یعنی پیغمبر [ص] و « ما کان للنّبی و الّذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولی قربی » : گفتهاند: اینکه آیت سورهي برائه
و محتمل است «67» مؤمنین نباید براي مشرکین آمرزش بخواهند اگرچه ایشان خویشان آنها باشند، موجب نسخ اینکه جمله است
322 اگر آنها مؤمن بودند بگو: - 27 -پاورقی- 320 - که معنی جمله اینکه باشد:و محتمل است که معنی جمله اینکه باشد: -قرآن- 1
اي خدا آنها را بیامرز. مجمع: ابو اسید انصاري گفت: حضور پیغمبر [ص] بودم که مردي از بنی- سلمه آمد و عرض کرد: پس از
مرگ پدر و مادر چه نیکی بآنها میتوان کرد! فرمود: استغفار و دعا براي آنها و انجام سفارشهاي آنها و احترام دوستانشان و صلهي
را مفسّرین چند معنی کردهاند ابو الفتوح: یعنی « اوّابین » 25 کلمهي « فَإِنَّه کانَ لِلأَوّابِینَ غَفُوراً » . رحم که بوسیلهي آنها انجام میشود
اگر پیش از اینکه در حق مادر و پدر شما را هفوتی [لغزشی] رفته باشد یا جفائی آنکه توبه کنید و به سر صلاح شوید خدا بیامرزد
همواره چنین است. سعید جبیر « لم یزل کذلک » آنستکه استمرار است یعنی « کان » شما را که او آمرزنده توبه کارانست، و فائده
گفت: آیه در حق کسانی است که از ایشان در حق مادر و پدر لغزشی شده و غرض ایشان خیر بوده است، و اگرچه ایشان یعنی
43 [ صفحه 422 ] و سعید بن مسیّب - پدر و مادر خوش نداشته باشند [آمرزش پروردگار را] باز خداي تعالی بیامرزد آنرا. -قرآن- 1
رجّاع باشد یعنی کثیر « أوّاب » : آن بود که گناه کند پس توبه کند، پس گناه کند پس توبه کند. سعید جبیر گفت « اوّاب » : گفت
الرّجوع. مجاهد گفت: آنان باشند که گناه خود یاد کنند در خلوت و استغفار کنند از آن عمر بن دینار گفت: آن باشد که جائی
بنشیند در آن مجلس حدیثها رود و گفتگوي شود و چون خواهد برخاست گوید پروردگارا بیامرز ما را از آنچه در اینکه مجلس
گفتیم و کردیم. سخن ما در اینکه آیات: 1- قضیّهي معراج بهر صورت که بوده است ما نمی- توانیم با دلیل [عقل] و یقین
چگونگی آن را احراز کنیم و بیشتر آنچه تا کنون در اینکه مطلب گفته شده است نقل کردیم تا هر کس ببیند و بتواند قضاوت
و دیگر آیات و اتّفاق عموم مطّلعین چه مسلمان و چه غیر « اسري » کند، آنچه ما میتوانیم بگوئیم اینکه است: بموجب اینکه آیت
مسلمان و احادیث منقول براي ما یقین است که علاوه بر نزول وحی و قرآن و سخنهاي همیشگی پیغمبر یک پیش آمد مهمی براي
آن حضرت بوده است و آیا اینکه سانحه چه آثاري از آن بجا مانده است که بتوانیم تشخیص بدهیم البتّه، براي ما فراهم نیست و
نمیتوانیم بفهمیم که چگونه و بکجا انجام شده است فقطّ می دانیم که بعد از آن وظائف شبانه روزي که نماز باشد معین شد و
خود « لِنُرِیَه مِن آیاتِنا » بعضی رهبریهاي آن حضرت که بمشاهدات معراج محوّل میفرمود از آثار آن پیش آمد بوده است، و جملهي
دلیل است که اینکه حادثه و گردش براي زیادي معرفت آن حضرت بوده است که آیات و آفاق آفرینش را ببیند و بیناتر و هشیارتر
قرینه میشود که، همین حادثه و گردش مختصر پیغمبر برابر بوده است با تمام دوران تکامل « وَ آتَینا مُوسَی الکِتابَ » شود و آیت بعد
و تربیتی موسی که مشمول فراگیري تورات شده است و لایق رهبري یهود. و آنچه بآن مدّت بموسی رسید فقطّ در همین مدت کم
بپیغمبر رسید، و اگر شهرت نمیداشت که اینکه حادثه در دوران بعثت و مقارن هجرت آن حضرت بوده است، ممکن بود از اینکه
طوري « اسري تا- آیاته » آیه بفهمیم که آغاز وحی و نبوّت بوسیلهي اینکه حادثه بوده است. اینکه است که میگوئیم اینکه جملههاي
1154 [ صفحه 423 ] آن - 960 -قرآن- 1125 - بیان شده است که جز اقرار بمقام محمّدي [ص] و عجز در چگونگی -قرآن- 934
صفحه 186 از 240
6 که خبر میدهد یهود و دوران گرفتاري برگزار خواهند کرد، در کتاب دوم پادشاهان باب -5 - چیزي نمیتوان گفت. آیات 4
هفدهم تورات شرحی از نافرمانی و معصیت یهود و گرفتاري آنها بدست پادشاه آشور نوشته شده است که شاید نوشتههاي مفسّرین
خوب معرفی میکند طرز عمل «ُ وَ یَدع الإِنسان » و آنچه در اینکه آیات هست اشاره باشد به آنچه در تورات هست. 2- آیت یازدهم
مردم سست عنصر و سبک سر را که زبانشان در اختیارشان نیست چنانکه میبینیم بخصوص در زنها باندك ناملایم آه و ناله و
نفرین بفرزند و کس و کار خود میکنند و باز با کمی آرامش خاطر دعا میکنند، و کلماتی بر زبان میآورند، اینکه آیه توبیخ میکند
اگرچه به- ظاهر وصف دو « مَن کانَ یُرِیدُ- تا- مَشکُوراً » 4- دو آیت هجدهم و نوزدهم از 40- اینکه عمل و عجله را. -قرآن- 18
دسته مردم دنیا پرست و منحرف و مؤمن و پرهیزگار است، ولی میتوان اینکه مطلب را استفاده کرد که آدمی در زندگی ممکن
است سود موقّت و دم حاضر را بخواهد و باو برسد و پشیمانی و گرفتاري بعد زندگی را بر او جهنّم کند بواسطهي عواقب بدي که
76 امراض و فقر از دست دادن اعتبار و - 54 -قرآن- 66 - براي آدمی فراهم میشود در دنبالهي سود فوري خواستن مانند: -قرآن- 35
آبرو، و همین طور آن که عاقبت کار را بسنجد و بخواهد البتّه بهرهاي بیشتر و آسودگی بهتر خواهد داشت چنانکه تجربه و وارسی
کار مردم بخوبی اینکه حقیقت را آشکار میکند که مفاد اینکه آیه نه فقطّ براي آخرت است، بلکه براي دنیا هم باید اینکه دستور را
اینکه مطلب روشنتر شده است که بخشش خداوند براي همه کس است، ولی « کُلا نُمِدُّ » در نظر گرفت، بخصوص که در آیت بعد
شاید «ِ لا تَجعَل مَعَ اللّه » 5- آیت 22 380- اگر قدر دانست و بسود فوري حریص نشد بهرهمند است و گر نه زیان برده. -قرآن- 364
اشاره باشد بافکار و طرز عمل مردم و اگرچه روي سخن با پیغمبر است تذکر براي دیگران باشد که اگر فکر و کار شما خواسته-
39 [ صفحه 424 ] و پرستش کنید - هاي مادي و سرخ و زردهاي هوس انگیز باشد که در حقیقت آنها را معبود بدانید -قرآن- 13
عاقبت ملامت و خواري دارید. چنانکه میبینیم مردمی که همت خویش بجمع مال و یا رسیدن بمقام متوجه دارند، بهیچ کار
مصلحت فردي و اجتماعی انسانی نمیاندیشند و مانند یک فرد عابد زاهد که جز کلمهي خدا از او شنیده نمی- شود اینگونه مردم
هم پیوسته گفتار و رفتارشان در همان چیزها است که حوائج مادي و جاه و مال ایشان را تأمین میکند، و همین است که در اینکه
آیه جلوگیري شده است، چون با خداوند معبود دیگر براي خود درست کردهاند که همیشه بیاد او و در کار او هستند. [ صفحه
[426
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 26 تا 60
وَ آتِ ذَا القُربی حَقَّه وَ المِسکِینَ وَ ابنَ السَّبِیل وَ لا تُبَذِّر تَبذِیراً [ 26 ] إِن المُبَذِّرِینَ کانُوا إِخوانَ الشَّیاطِین وَ کانَ الشَّیطان لِرَبِّه کَفُوراً
27 ] وَ إِمّا تُعرِضَن عَنهُم ابتِغاءَ رَحمَ ۀٍ مِن رَبِّکَ تَرجُوها فَقُل لَهُم قَولًا مَیسُوراً [ 28 ] وَ لا تَجعَل یَدَكَ مَغلُولَۀً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبسُطها ]
522 وَ لا - کُل البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً [ 29 ] إِن رَبَّکَ یَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِنَّه کانَ بِعِبادِه خَبِیراً بَصِ یراً [ 30 ] -قرآن- 1
تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَۀَ إِملاق نَحن نَرزُقُهُم وَ إِیّاکُم إِن قَتلَهُم کانَ خِطأً کَبِیراً [ 31 ] وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی إِنَّه کانَ فاحِشَ ۀً وَ ساءَ سَبِیلًا [ 32 ] وَ
لا تَقتُلُوا النَّفسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّه إِلاّ بِالحَق وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّه سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتل إِنَّه کانَ مَنصُوراً [ 33 ] وَ لا تَقرَبُوا
مالَ الیَتِیم إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحسَن حَتّی یَبلُغَ أَشُدَّه وَ أَوفُوا بِالعَهدِ إِن العَهدَ کانَ مَسؤُلًا [ 34 ] وَ أَوفُوا الکَیلَ إِذا کِلتُم وَ زِنُوا بِالقِسطاسِ
636 وَ لا تَقف ما لَیسَ لَکَ بِه عِلم إِن السَّمعَ وَ البَ َ ص رَ وَ الفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ - المُستَقِیم ذلِکَ خَیرٌ وَ أَحسَن تَأوِیلًا [ 35 ] -قرآن- 1
عَنه مَسؤُلاً [ 36 ] وَ لا تَمش فِی الأَرض مَرَحاً إِنَّکَ لَن تَخرِقَ الأَرضَ وَ لَن تَبلُغَ الجِبالَ طُولاً [ 37 ] کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُه عِندَ رَبِّکَ
مَکرُوهاً [ 38 ] ذلِکَ مِمّا أَوحی إِلَیکَ رَبُّکَ مِنَ الحِکمَ ۀِ وَ لا تَجعَل مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ فَتُلقی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدحُوراً [ 39 ] أَ فَأَصفاکُم
559 وَ لَقَد صَ رَّفنا فِی هذَا القُرآن لِیَذَّکَّرُوا وَ ما - رَبُّکُم بِالبَنِینَ وَ اتَّخَ ذَ مِنَ المَلائِکَ ۀِ إِناثاً إِنَّکُم لَتَقُولُونَ قَولاً عَظِیماً [ 40 ] -قرآن- 1
یَزِیدُهُم إِلاّ نُفُوراً [ 41 ] قُل لَو کانَ مَعَه آلِهَۀٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لابتَغَوا إِلی ذِي العَرش سَبِیلًا [ 42 ] سُبحانَه وَ تَعالی عَمّا یَقُولُونَ عُلُ  وا کَبِیراً
صفحه 187 از 240
43 ] تُسَ بِّح لَه السَّماوات السَّبع وَ الَأرض وَ مَن فِیهِن وَ إِن مِن شَیءٍ إِلاّ یُسَبِّح بِحَمدِه وَ لکِن لا تَفقَهُونَ تَسبِیحَهُم إِنَّه کانَ حَلِیماً غَفُوراً ]
559 وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً أَن - 44 ] وَ إِذا قَرَأتَ القُرآنَ جَعَلنا بَینَکَ وَ بَینَ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَستُوراً [ 45 ] -قرآن- 1 ]
یَفقَهُوه وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِذا ذَکَرتَ رَبَّکَ فِی القُرآن وَحدَه وَلَّوا عَلی أَدبارِهِم نُفُوراً [ 46 ] نَحن أَعلَم بِما یَستَمِعُونَ بِه إِذ یَستَمِعُونَ
إِلَیکَ وَ إِذ هُم نَجوي إِذ یَقُول الظّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاّ رَجُلًا مَسحُوراً [ 47 ] انظُر کَیفَ ضَ رَبُوا لَکَ الَأمثالَ فَضَلُّوا فَلا یَستَطِیعُونَ سَبِیلًا
543 أَو خَلقاً مِمّا یَکبُرُ - 48 ] وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُونَ خَلقاً جَدِیداً [ 49 ] قُل کُونُوا حِجارَةً أَو حَدِیداً [ 50 ] -قرآن- 1 ]
فِی صُ دُورِکُم فَسَ یَقُولُونَ مَن یُعِیدُنا قُل الَّذِي فَطَرَکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَ یُنغِضُونَ إِلَیکَ رُؤُسَ هُم وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ قُل عَسی أَن یَکُونَ قَرِیباً
51 ] یَومَ یَدعُوکُم فَتَستَجِیبُونَ بِحَمدِه وَ تَظُنُّونَ إِن لَبِثتُم إِلاّ قَلِیلًا [ 52 ] وَ قُل لِعِبادِي یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحسَن إِن الشَّیطانَ یَنزَغ بَینَهُم إِنَّ ]
الشَّیطانَ کانَ لِلإِنسان عَدُ  وا مُبِیناً [ 53 ] رَبُّکُم أَعلَم بِکُم إِن یَشَأ یَرحَمکُم أَو إِن یَشَأ یُعَذِّبکُم وَ ما أَرسَلناكَ عَلَیهِم وَکِیلًا [ 54 ] وَ رَبُّکَ
723 قُل ادعُوا الَّذِینَ زَعَمتُم - أَعلَم بِمَن فِی السَّماوات وَ الَأرض وَ لَقَد فَضَّلنا بَعضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعض وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً [ 55 ] -قرآن- 1
مِن دُونِه فَلا یَملِکُونَ کَشفَ الضُّرِّ عَنکُم وَ لا تَحوِیلًا [ 56 ] أُولئِکَ الَّذِینَ یَدعُونَ یَبتَغُونَ إِلی رَبِّهِم الوَسِیلَۀَ أَیُّهُم أَقرَب وَ یَرجُونَ رَحمَتَهُ
وَ یَخافُونَ عَذابَه إِن عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحذُوراً [ 57 ] وَ إِن مِن قَریَۀٍ إِلاّ نَحن مُهلِکُوها قَبلَ یَوم القِیامَۀِ أَو مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کانَ
ذلِکَ فِی الکِتاب مَسطُوراً [ 58 ] وَ ما مَنَعَنا أَن نُرسِلَ بِالآیات إِلاّ أَن کَ ذَّبَ بِهَا الَأوَّلُونَ وَ آتَینا ثَمُودَ النّاقَۀَ مُبصِ رَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرسِلُ
بِالآیات إِلاّ تَخوِیفاً [ 59 ] وَ إِذ قُلنا لَکَ إِن رَبَّکَ أَحاطَ بِالنّاس وَ ما جَعَلنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیناكَ إِلاّ فِتنَۀً لِلنّاس وَ الشَّجَرَةَ المَلعُونَۀَ فِی
849 معنی لغات: محسورا- ناتوان، خسته، از کار مانده، یقدر- از مورد - القُرآن وَ نُخَوِّفُهُم فَما یَزِیدُهُم إِلاّ طُغیاناً کَبِیراً [ 60 ] -قرآن- 1
یعنی زندگانی و کار خرج را بر آنها تنگ گرفت. و مقصود در اینکه آیه « قدر علی عیاله » استعمال اینکه کلمه است باین صورت
اینکه است که خداوند بآنکه مصلحت است می- دهد و گر نه محروم میکند، املاق- فقیر شدن بواسطهي خرج کردن. اشدّ- با فتح
همزه و ضم بمعنی کمال فهم و ادراك که میان سالهاي هجده تا سی سالگی است، و اینکه کلمه یا مفرد است بصورت جمع، و یا
جمع است و مفرد ندارد، قسطاس- [ صفحه 427 ] با ضم و کسر قاف بمعنی ترازو. مرح- نشاط و فرح بیش از اندازه که بکبر و
گردنفرازي برسد، مدحورا- از مصدر دحر بفتح اوّل و سکون دوّم و دحور با ضم اوّل و دوّم بمعنی راندن و دور کردن، صرّفنا- از
صرف الکلام، بمعنی بعضی کلمات را از بعضی دیگر مشتق کردن و به صیغههاي مختلف تلفّظ کردن و نیز بمعنی بیان و روشن
کردن آیات است، اکنّۀ- جمع کنان بکسر اوّل بمعنی روپوش و وسیلهي نگهداري، وقرا- بمعنی شکاف استخوان و سنگینی و کري
گوش، رفات- آنچه در هنگام شکستن چیز خشک نرم میشود و میریزد. مثل خرده هیزم و خرده قند و مانند اینها که بعربی آنرا
حطام نیز مینامند و هر چیز کهنه و شکسته را هم رفات میگویند. سینغضون- یعنی میجنبند و مضطرب میشوند و از تعجّب و مسخره
سر خود حرکت میدهند. ینزغ- از نزغ الشّیطان یعنی تحریک کرد بعضی را بر آزار بعضی. ترجمه: 26 تو اي محمّد موظّف هستی:
حق خویشان را بخودشان دهی و هم حق بیچارگان و براه ماندگان، و از اسراف و زیادهروي در خرج خودداري کن 27 که اینکه
کار نتیجهي موافقت و برادري شیطان کافر نافرمان است 28 و اگر مالی نداشتی و بانتظار گشایشی بودي با نیازمندان گشادهرو باش
و با زبان نرم و ملایم جوابشان بگو 29 و البتّه آنچه داري مضایقه مکن و بخیل مباش و نز جملگی مبخش که بیچاره شوي و
سرزنشت کنند 30 چون روزي با خدا است که با اندازهي ظرفیت هر کس خبردار است و بینا و بموجب مصلحت میبخشد و محروم
میکند 31 ، و [باین مردم بگو] ترس فقر گردنگیر شما نشود که فرزندان خود را بکشید [تا مبادا از خرجشان بمانید] که گناهی است
بزرگ و با اینکه روزي شما و فرزندانتان با ما است [از چه باك دارید که بچنین تنگ اقدام میکنید]! 32 و نیز گرد زنا نگردید که
تجاوز است و زشتی 33 و هم آدم نکشید مگر بموجب حکم و فرمان حق و گر کسی بناحق کشته شد وارث و ولی او اختیاردار
مجازات قاتل است، و البتّه ولی دم تجاوز بکشتار نکند که خدا یاور مظلومان است، 34 و در مال یتیمان تصرّف نکنید مگر [ صفحه
428 ] بحکم شرع و مصلحت ایشان تا بحدّ رشد رسند [که بآن موقع در کار اموال خود آزادند] و بپیمان خود وفا کنید که مسئول
صفحه 188 از 240
آن هستید 35 و بپیمانهي تمام و ترازوي درست معامله کنید که خیر و صلاح همین است و عاقبت آن بهتر خواهد بود. 36 [و تو
خود و پیروانت] آنچه ندانید نگوئید و ندانسته را دنبال نکنید که دل و گوش و چشم آدمی در گرو کار او هستند 37 و هم بناز بر
زمین قدم مگذارید که هر چه باشید نه بدرازي کوه هستید و نه پايتان زمین میشکافد 38 و البتّه اینکه جملگی ناپسند است و
مکروه بپیشگاه خداوند، 39 [اي محمّد] اینکه سخنان حکمت است و وحی الهی براي تو، پس در آفرینش شریکی مپندار که
واژگون جهنّم شوي 40 [تو از اینکه اعراب بپرس] آیا خداوند بشما پسر عنایت کرد و ملائکه را بدختري خود گرفت که چنین
افکاري پلید از شما نمودار میشود! 41 و با اینکه در قرآن بانواع سخن حقایق را نمودار کردیم تا متوجّه شوند [و چنین کج اندیش
نباشند] سودي نبردند جز فضولی نفرت و گریز از حق 42 تو اي محمّد باینها بگو: اگر چنان که میپندارید در آفرینش شرکتی
باشد بایستی بسوي عرش خداوندي راهی بجویند تا شریک خود بیابند و بر او چیره شوند 43 [و یا اینکه مشرکین او را بیابند تا بدو
تقرّب بجویند] ولی خداوند منزّه است و برتر از چنین اندیشههاي باطل 44 که همهي آفریدگان به زمین و آسمان تسبیح او میگویند
و آنچه هست در ستایش او است لیکن نیروي درك آن ندارید. و البتّه خداوند حلیم است و غفور 45 [که باین افکار پلید مجازات
نمیکند و اگر براه راست روید میآمرزد. و تو اي محمّد آزرده خاطر مباش که] چون قرآن بخوانی پردهاي در جلو چشم اینکه
کافران میگذاریم [تا تو را نبینند و آزار نکنند] و دل و گوش شان را بستیم تا قرآن را نشنوند و نفهمند 46 [و تو آسوده بمانی و آنها
بسزاي کفر خود برسند زیرا بشنیدن آواز قرآن تو] میگریزند که چرا نام خدا یگانه بر زبان آوردي 47 ما بهتر خبر داریم که ظالمین
چگونه گوش فرا میدهند و با یکدگر براز میگویند: شما بسخنان مردي جادو گوش میدهید و پیرو جادو شدهاید 48 تو بنگر که
49 و [براي دلخوشی خود] [ چگونه مثلی دارند [و چه بهانهاي] چون راه خود گم کردهاند و نمیتوانند چارهاي کنند، [ صفحه 429
میگویند: پس از آنکه بصورت استخوانی پوسیده شدیم چگونه از نو آدمیزاد و مخلوقی تازه خواهیم شد! 50 تو بجواب بگو: [آنچه
میتوانید مقاومت کنید] که بسختی سنگ و آهن باشید 51 یا بزرگتر چیزي که باور دارید [بهر- صورت در اختیار ما هستید] باز
میگویند: که دوباره زندهمان میکند! بگو: آنکه اول بار آفرید. باز بریشخند و تعجّب سر خود میجنبانند و میگویند: کی خواهد بود!
بگو: ممکن است نزدیک باشد 52 آن روز که شما را آواز دهند و با حمد و ثناي حق جواب گوئید و گمان برید که اندك مدتی
در خاك بودید 53 و تو اي محمّد ببندگان دستور بده [که از چنین سخنان کافران دوري کنند و] آن بگویند و بیندیشند که بهتر
است و بصلاح نزدیکتر، چون شیطان میانشان آشوب میکند که او دشمن نمودار آدمی بوده 54 و خداوند شما را بهتر از خودتان
میشناسد [که صالح و مشمول رحمت کی است و ناصالح و مستحق عذاب چه کسی است] تا هر کدام را بمرتبهي خود رساند [و تو
را در آن کاري نیست] و مأمور نگهبانی ایمان مردم نیستی 55 چون خداي بهتر میداند آنچه بآسمان و زمین است [و البتّه همه را
یکسان نیافریدهایم] که پیغمبران را هم بعضی بر بعضی فضیلت دادیم چنانکه بداود زبور دادیم 56 و بکافران بگو: از خدایان
مجعول خود [حاجتی] بخواهید تا ببینید که نمیتوانند از شما رفع گرفتاري کنند و چیزیرا دگرگون نمایند 57 اینها [معبودان جعلی]
خود پی دست- آویزي هستند که نزدیک بحق شوند چون بامید رحمتند و در ترس از عذابی که محذور است و بهمه اعلام خطر
شده 58 و اینکه مردم بدانند که پیش از فرا رسیدن قیامت همهي آبادیها خراب میشود و مردم آن نابود خواهند شد و یا گرفتار
عذاب که اینکه سرنوشتی است انجام شدنی و تخلف ناپذیر 59 و اگر ما نشانهاي [بر درستی اینکه سخنان] نمیفرستیم از آن جهت
است که در گذشته دیدند و دروغ شمردند، چنانکه بقبیلهي ثمود شتري دادیم که وسیلهي بینائی آنها بود ولی ستمگري پیشه
کردند با اینکه اینگونه آیات و علامات [بیدار باش مردم است که بخود آیند و بترسند که] نشانهي عذاب است 60 و بخاطر دار که
بتو گفتیم: خداي تو بر مردم مسلّط است [ صفحه 430 ] [تو مترس و وظیفهي خود انجام کن] چنانکه آنچه بتو [در خواب یا بمعراج
نمودیم] فقط آزمایشی بود براي مردم پاکدل و بد دل، و هم آن درخت ملعونی که در قرآن یاد کردهایم براي ترس مردم است ولی
26 طبري: «ُ وَ آتِ ذَا القُربی حَقَّه » : [با همهي اینکه تبلیغات مردم براه نمیروند و] بر سرکشی و طغیان خود میافزایند. سخن مفسّرین
صفحه 189 از 240
در مقصود از اینکه جمله اختلاف است: حسن بصري و عکرمه گفتهاند: مقصود احسان بخویشان است. مردي از حسن پرسید:
زکات مالم بخویشانم دهم! او بجواب گفت: آنها غیر زکات حقّی دارند و اینکه آیه را قرائت کرد، و سدّي از ابو دیلم نقل کرده
تا « وَ آتِ ذَا القُربی » است که حضرت سجاد [ع] بمردي شامی فرمود: تو قرآن خواندهاي! گفت: بلی، فرمود: اینکه را نخواندهاي
46 -قرآن- - آخر! او عرض کرد: مگر شما هستید آن خویشان که خداوند فرمان داده است حقّشان ادا شود! فرمود: بلی. -قرآن- 15
464-442 ع: اصحاب امامیه از امام باقر و صادق علیهما السّلام روایت کردهاند و هم سید ابو الحمد مهدي بن نزار حسینی گفت:
پیغمبر [ص] «ُ وَ آتِ ذَا القُربی حَقَّه » فضیل بن مرزوق از عطیّهي عوفی از ابو سعید خدري روایت کرد: چون اینکه آیه نازل شد
فدك را بفاطمه علیها السّلام بخشید. عبد الرحمان بن صالح گفت: مأمون بعبید اللّه بن موسی نوشت که قصّهي فدك چه بوده
- قرآن- 227 - «1«68». است! او همین حدیث فضیل بن مرزوق را بجواب مأمون نوشت. مأمون هم فدك را باولاد فاطمه [ع] داد
200 [ صفحه 431 ] فخر: اینکه جمله مجمل است که روي سخن باکی است و چه حقّی باید - 525 -قرآن- 169 - -258 پاورقی- 523
داد نسبت بمعنی اول بعضی گفتهاند: روي سخن با پیغمبر است که مأمور شده است از غنیمت و بهرهها که باو رسیده است حقّ
خویشانش را بدهد و هم حق فقرا و براه ماندگان را از اینکه درآمد بپردازد. و بعضی گفتهاند: روي سخن با عموم مسلمین است که
گفته شده است و بعد از لزوم به نیکی با والدین دستور داده شده است بنیکی با خویشان و «ُ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه » در دنبالهي
درماندگان و بیچارگان، و آن حق که باید داده شود بنظر شافعی مخارج فرزند است و پدر و مادر. و بعضی گفتهاند: لازم است
بهمهي خویشان که محرم هستند اندازهي احتیاجشان داده شود، و نسبت بغیر محارم مثل عمو زادهها و مانندشان باتفاق فقها لازم
404 تفسیر حسینی نوشته است: و گفتهاند: - نیست انفاق مال و فقطّ دوستی و حسن معاشرت با آنها لازم است و بس. -قرآن- 372
وَ المِسکِینَ وَ » . اقارب حضرت رسولند و حق ایشان اعطاي خمس است بدیشان از آنچه حق سبحانه مقرر فرموده « بِذِي القُربی » مراد
« وَ لا تُبَذِّر » 38- 26 مجمع: یعنی حق فقیر و براه مانده را از زکات و غیر آن که در دین معیّن شده است بدهید. -قرآن- 1 «ِ ابنَ السَّبِیل
26 طبري: عبد اللّه مسعود گفته است: یعنی از بکار بردن مال بغیر شایسته خودداري کنید. و مجاهد گفته است: اگر کسی تمام
27 «ِ کانُوا إِخوانَ الشَّیاطِین » 17- سرمایهاش را به حق خرج کند تبذیر نیست ولی صرف یک مدّ در غیر حق تبذیر است. -قرآن- 1
حسینی: چون اعراب براي ریا و خودنمائی شتران بسیار میکشتند باین جمله کار آنها زشت شمرده شده است که همانند دیواند و
تا آخر 28 مجمع: یعنی اگر از اینکه دسته مردم که گفتیم « وَ إِمّا تُعرِضَن عَنهُم ابتِغاءَ رَحمَ ۀٍ » 32- سرمایه نابود میکنند. -قرآن- 1
حقشّان را بده نزد تو آمدند و نداشتی و از آنها رو گرداندي بانتظار گشایشی که بودي در زبان و سخن گفتن با آنها بنرمی باش. -
49 حسینی نوشته: آوردهاند که بعد از نزول اینکه آیه از آن حضرت چون چیزي [ صفحه 432 ] طلبیدندي و حاضر نبودي - قرآن- 1
مجمع: کلبی گفته است: یعنی آنچه داري همه را مده که دیگري بیاید و بخواهد و « فَتَقعُدَ مَلُوماً » .« یرزقنا اللّه و ایّاکم » فرمودي که
نداشته باشی و ملامت شوي، و روایت شده است: زنی پسرش را حضور پیغمبر فرستاد و سفارش کرد که بگو: مادرم از تو لباسی
براي پوشاك خود میخواهد و اگر فرمود: هر وقت برسد میدهم تو بگو: مادرم همان پیراهن تن شما را میخواهد، چون او آمد و
پیغام رساند آن حضرت پیراهن خود را بدر کرد و داد، و اینکه آیه نازل شد. نقل کردهاند: چون وقت نماز رسید و برهنه بود بخانه
إِن رَبَّکَ یَبسُطُ » 21- نشست کافران زبان درازي کردند که سرگرم بازي و خواب شده است و از نماز باز مانده است. -قرآن- 1
30 مجمع: تناسب اینکه آیه با جلو اینکه است که پس از دستور بمیانهروي در خرج وادار مطالعهي در طبیعت شده « الرِّزقَ تا آخر
إِن قَتلَهُم کانَ » 35- است که بنگرید خداوند هم همیشه و بهمه، همه چیز نمیدهد با اینکه نه مضایقه است و نه کمبود. -قرآن- 1
وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّه سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتل إِنَّه کانَ » نقل کرده است « خِطأً » 31 مجمع: چند تلفّظ براي کلمهي « خِطأً
33 مجمع: یسرف با یاء و تاء بصیغهي غایب و مخاطب هر دو قرائت شده است، و اینکه جمله دو جور معنی شده است: « مَنصُوراً
اوّل- یعنی هیچ کس مسرف و قاتل و متجاوز در کار قتل نشود چون ما او را که مظلوم کشته شده است و اسراف و تجاوز باو شده
صفحه 190 از 240
است یاري کردهایم و بولی و صاحب خون او اختیار دادهایم که از قاتل او انتقام بکشد. دوّم- یعنی ولی و صاحب خون اسراف در
کار کشتار نکند که بیش از آنچه حق دارد رفتار کند، چون ما او را یاري کردهایم و حق قصاص و یا دیه و یا گذشت از جرم باو
207 طبري: سعید بن جبیر گفت: اینکه آیه موقعی بود که پیغمبر بمکّه بود و اول - 74 -قرآن- 92 - 31 -قرآن- 67 - دادهایم. -قرآن- 1
قسمتی که در موضوع کشتن نازل شد همین آیه بود که اعراب بناگهان مسلمین [ صفحه 433 ] را میکشتند، باین آیه دستور داده شد
وَ أَوفُوا » . که شما مسلمانان در مجازات آنها تجاوز از حق نکنید که خویشان قاتل و یا هر کس را که توانستید بجاي قاتل بکشید
34 طبري: یعنی بآخر برسانید و رفتار کنید بآن پیمان که با مردم برقرار میکنید در صلح میان مسلم و کافر حربی و هم در « بِالعَهدِ
23 مجمع: یعنی قرارداد بوصیّت در مال یتیم را انجام دهید و هم غیر آن را. - خرید و فروش و اجاره و دیگر قراردادها. -قرآن- 1
بعضی گفتهاند: یعنی آنچه خدا امر و نهی کرده است عهد است و باید بآن رفتار شود. فخر: عهد هر قراردادي است که براي
وَ المُوفُونَ » و مثل اینکه جمله « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ » استواري کاري معیّن میکنند و اینکه جمله مثل اینکه جمله است
که همهي اینها میفهماند هر عقد و هر عهد لازم « الَّذِینَ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعُونَ » و مثل اینکه جمله است « بِعَهدِهِم إِذا عاهَدُوا
310 روح البیان: سلمی آورده که - 228 -قرآن- 256 - 164 -قرآن- 186 - الالتزام است و دست برداشتن از آن جایز نیست. -قرآن- 112
خدایرا عهد هست بر جوارح آدمی بملازمت آداب و بر نفس او باداء فرائض و بر دل او بخوف و خشیت و برجان او بآنکه از مقام
قرب دور نشود و بر سرّ او بآنکه مشاهدهي ما سوي نکند و از هر عهدي خواهند پرسید مصراع: [تا کسی از عهدهي آن عهد چون
35 مجمع: قسطاس با ضم و کسر قاف قرائت شده است و معنی مستقیم اینکه است: راست و «ِ بِالقِسطاس المُستَقِیم » [ آید برون
350 ابو الفتوح نوشته: زجّ اج گفت: ترازو باشد اگر کوچک باشد و اگر - درست که غبن و کمبود در آن نباشد. -قرآن- 322
وَ لا تَقف ما » . بزرگ، حسن بصري گفت: قپان باشد، مجاهد گفت: عدل باشد بزبان رومی، بعضی دگر گفتند: شاهین ترازو باشد
36 طبري: مقصود شهادت بناحق است، و تهمت بمردم بر خلاف علم و حقیقت و ادّعاي اطّلاع بشنیدن و یا دیدن «ٌ لَیسَ لَکَ بِه عِلم
44 [ صفحه 434 ] ندیده و نشنیده. مجمع: حسن بصري گفته است: یعنی اگر کسی از تو رد شد غیبت او مکن - چیزي که -قرآن- 1
و در پشت سر کسی چیزي مگو، و اینکه جمله معنی عام دارد که برخلاف اطلاع چیزي اظهار نشود، و هر چه نمیدانند که جایز
است انجامش نباید بآن دست ببرند و هم آنچه را نمیدانند جایز است معتقد شد نباید معتقد شوند. و عدّهاي بهمین جمله استدلال
کردهاند که چون قیاس و خبر واحد موجب علم نیستند عمل بآنها جایز نیست زیرا عمل باین دو پیروي است از غیر معلوم. کشف
نوشته: در اینکه آیت پند میدهد تا بنده از کار دین غافل نماند، در یاد میدهد تا بنده حق را فراموش نکند، بیم مینماید تا بنده دلیر
نشود. بو سعید خرّاز گفت: هر آن دل که معرفت درو جاي گرفت اندیشهي هر دو سراي از او برخاست، بهر چه نگرد حق را بیند و
هر چه شنود از حق شنود یکبارگی دل با حق پردازد، و بمهر وي نازد، از اینجا آغاز کند خدمت در خلوت و مکاشفت حقیقت و
استغراق در مواصلت، خدمت در خلوت از آدمیان نهان، مکاشفت حقیقت از فرشتگان نهان، استغراق در مواصلت از خود نهان. ابو
است بضم قاف و سکون فاء که مشتق از قاف یقوف شده است و اینکه مقلوب قفا یقفو است مثل جذب « تقف » الفتوح: قرائت شاذّ
و جبذ که هر دو بیک معنی است اینکه دو قرائت هم یک معنی شده است که غیبت و تهمت باشد. حسینی: یعنی بتقلید و گمان از
43 گذرگاه قرآن و پند است گوش|| - 36 روح البیان: -قرآن- 1 « إِن السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ » . پی چیزي مرو و تا ندانی مگو دانستم
ببهتان و باطل شنیدن مکوش دو چشم از پی صنع باري نکو است || ز عیب برادر فرو گیر و دوست و مسئولیّت و ستمکاري دل
بکینه و دشمنی و حسد است و دوستی دنیا، و اصلاح آن بتصفیهي از اینکه رذائل است شعر: پیاپی بیفشان ز آئینه گرد || که صیقل
با همزهي «ُ سَیِّئُه » 38 مجمع: إبن عامر و قاریهاي کوفه « کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُه عِندَ رَبِّکَ مَکرُوهاً » [ نگیرد چو زنگار خورد [ صفحه 435
مضموم و هاي مضموم خواندهاند یعنی از تمام آنهائی که یاد شده است آنچه بد است نزد خداوند هم ناپسند است، و دیگر قاریها
خواندهاند با همزهي مفتوح و تاي آخر با تنوین نصب یعنی تمام آن چیزهائی که منع شده است از اقدام بآن، کار زشتی است « سیّئۀ »
صفحه 191 از 240
39 کشف: اینکه سخن اگرچه با پیغمبر است، ولی مقصود دیگران « لا تَجعَل مَعَ اللّه إِلهاً » 109- 58 -قرآن- 97 - ناپسند حق.ّ -قرآن- 1
«ِ لَقَد صَرَّفنا فِی هذَا القُرآن » 170- 34 -قرآن- 158 - تا آخر. -قرآن- 1 « لا تَجعَل » است و بعضی گفتهاند: یعنی اي محمّد بگو بکافران
41 کشف نوشته: ما در اینکه قران سخن روي بروي گردانیدیم، توحید و صفات، حکم و آیات، وعد و وعید، امر و نهی، محکم و
متشابه، ناسخ و منسوخ، قصص و اخبار، حکم و امثال، حجج و اعلام، تنبیه و تذکیر، آنرا تا دریابند و پند پذیرند. و بعضی گفتهاند:
یک مرتبه قرآن نفرستادیم بلکه با رفت و آمد مکرّر جبرئیل بوده است. حسینی: یعنی در قرآن اینکه « اکثرنا صرف الجبرئیل » یعنی
41 مجمع: با ذال ساکن « لِیَذَّکَّرُوا » 37- مطلب مکرّر شده است که خدا منزه است از زاد و ولد، تا بفهمند و بپذیرند. -قرآن- 1
بیتشدید قرائت شده است و هم با تشدید و فتح ذال و هم تشدید کاف و در معنی تفاوت نیست و مقصود فکر و فهم است نه بیاد
17 ابو الفتوح نوشته است: حق تعالی گفت: ما در اینکه قرآن از هر گونه مثل زدیم و بیان - سپردن در برابر فراموشی. -قرآن- 1
41 کشف نوشته: ایشان را نفرت از آن میافزود که اعتقاد نداشتند در « وَ ما یَزِیدُهُم إِلّا نُفُوراً » . کردیم تا مکلّفان تأمّل و تدبّر کنند
قرآن که کلام حق است راست و درست، بلکه اعتقاد داشتند که باطل است و افسانهي پیشینیان، شبیه حیل و داستان، پس هرچه که
42 فخر: در اینکه جمله و جملههاي بعد « کَما یَقُولُونَ » [ 35 [ صفحه 436 - بیشتر می- شنیدند نفرت ایشان بیشتر میبود. -قرآن- 1
إبن کثیر در هر سه با یاء بصورت غایب خوانده است، و حمزه و کسائی با تاء خواندهاند، بصورت خطاب. و «ُ یُسَبِّح » و « عَمّا یَقُولُونَ »
نیز اوّل با تاء بصورت خطاب و دوّم و سوّم غایب با یاء خواندهاند، و نیز اوّل و دوّم با یاء بصیغهي غایب و سوّم را با تاء خواندهاند، و
42 تبیان: « لَابتَغَوا إِلی ذِي العَرش سَبِیلًا » 99- 84 -قرآن- 87 - 19 -قرآن- 65 - در نتیجهي معنی و افادهي مطلب تفاوتی نیست. -قرآن- 1
اینکه جمله دو حور معنی شده است: 1- اگر خداهاي دیگر هم باشد بایستی مشرکین وسیلهاي براي وصول بخداي بزرگ بدست
آوردند که باو نزدیک شوند و از قدرت و غلبهاش مصون بمانند، 2- اگر چنین باشد که مشرکین میگویند باید آن خداها راهی
44 «ُ تُسَبِّح لَه السَّماوات » 42- بسوي خداي صاحب عرش و کرسی پیدا کنند و بروند و با او بجنگند تا او را مغلوب کنند. -قرآن- 1
مجمع: همان طور که گفتن سبحان اللّه اظهار عظمت خداوندي است وجود آسمان و زمین نشانهي عظمت حق است و توحید و
- عدل او، بلکه تسبیح آنها بیشتر است از تسبیح آدمی چون وجود آسمان و زمین وسیله علم بآفریننده و عظمت او است. -قرآن- 1
32 کشف نوشته: هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن دلیلند بر کمال قدرت و حکمت و جلال و عزّت و وحدانیّت آفریدگار
همه او را طاعتدار و ستاینده و ربوبیّت او را گواهی دهنده، هر چه مؤمن است زبان او و دل او بپاکی اللّه تعالی گواهی میدهند و
آنچ کافر است صورت او و دولت او و رزق او و کار و بار او بر توانائی و دانائی اللّه تعالی راه مینماید. فخر: تسبیح بزبان کلمهي
45 حسینی - است و تسبیح باحوال دلالت احوال یک موجود است بر یگانگی و عزّت حق سبحانه و تعالی. -قرآن- 27 «ِ سُبحانَ اللّه »
نوشته: امام قشیري فرموده که تسبیحی گویند زندگان از اهل زمین بزبان قال و باقی از ایشان بلسان حال یعنی دلالت میکنند با مکان
و حدوث خود بر صانع واجب قدیم، و اینکه تنزیه است مرورا از لوازم امکان و توابع حدوث پس همهي [ صفحه 437 ] اشیاء مسبّح
وي باشند. و نعم ما قال: بذکرش هر چه بینی در خروش است || دلی داند درین معنی که گوش است نه بلبل بر گلش تسبیح
خوانی است || که هر خاري بتسبیحش زبانی است در فتوحات در باب ثانی عشر از سفر ثانی فرموده که بگوش خود شنیدم که
سنگی بزبان قال ذکر ملک متعال میگفت و با ما خطاب کرد چون مخاطبهي عارفان و سخنانی ادا نمود که هر آدمی آنرا در
نمییابد، و در بحر الحقایق آورده است که هر ذرّهاي از ذرّات موجودات زبانی است ملکوتی که بتسبیح و حمد حضرت خداوند
اشارت « أَنطَقَنَا اللّه الَّذِي أَنطَقَ کُل شَیءٍ » ناطق است و بدان زبان عصا در دست مصطفی [ص] تسبیح میگفت و شهادت اعضا که
32- فرمت- 30 - «69» 490 استن حنّانه از هجر رسول - بدان است، بهمین زبان خواهد بود روح البیان: مثنوي گفته است: -قرآن- 438
گفت پیغمبر چه خواهی اي ستون || گفت جانم از فراقت گشته خون مسندت من بودم از من تاختی || بر سر منبر تو مسند ساختی
گفت: خواهی که تو را نخلی کنند ||! شرقی و غربی ز تو میوه چنند یا در آن عالم تو را سروي کنند || تا تر و تازه بمانی از گزند
صفحه 192 از 240
گفت: آن خواهم که دائم شد بقاش || بشنو اي غافل کم از چوبی مباش آن ستون را دفن کرد اندر زمین || تا چو مردم حشر
44 فخر: چون یک « وَ لکِن لا تَفقَهُونَ تَسبِیحَهُم » گردد یوم دین آنکه آنرا نبود از اسرار، راد || کی کند تصدیق، او نالهي جماد
39 [ صفحه 438 ] بگیریم از هزاران ذرّات کوچک تشکیل شده است که هر کدام جاي و طعم - دانه سیب را که ما در نظر -قرآن- 1
و بوي و رنگ مخصوص بخود دارد که هر کدام آنها تسبیحی است و نشانهي قدرت مافوق و بینهایت الهی است، پس ما نمیتوانیم
بفهمیم که تا چه حد و اندازه اجزا و صفات و شمارهي اینکه موجودات است و اینکه است معنی آیه. معنی دیگر اینکه چون کافران
اندیشهي در آثار قدرت و دلائل حکمت حق ندارد و نمیتوانند آنها را درك کنند روي سخن با آنها است که شما کافران آمادهي
فهم تسبیح آنها نیستید. تأویلات کاشانی: چون براي هر موجودي خواص و کمالات است که پیوسته در جنبش و وصول بآن است
پس نموداري آن خواص و کمالات است که پیوسته در جنبش و وصول بآن است پس نموداري آن خواص و کمالات خود تسبیح
و تنزیه خداوند است از شریک و یاور و چون حال هر موجودي را بنگریم میبینیم که زبان حالش چنین است: او یکی است که
یک فرد مثل من آفرید چون من پروردهي آنم که کامل است و مکمّل. بمثل ماده شیري که بچهي خود میلیسد حکایت رأفت و
رحمت حق میکند و میگوید: آن یگانه مهربان مرا چنین دوستدار فرزندم کرده است و نیز پی روزي و شکار که میرود نموداري
است از روزي بخشی خداوند که میگوید: یا رزّاق روزیم برسان. پس تسبیح آسمان بلندي و دوام و پرورش موجودات است و
45 « وَ إِذا قَرَأتَ القُرآنَ- تا آخر آیه » . تسبیح زمین ثبات است و رویاندن و شفقت و روزي دادن و همچنین هستند دیگر موجودات
ابو الفتوح: از سعید بن جبیر نقل شده است که چون سورهي تبّت نازل شد، زن ابو لهب آهنگ آزار پیغمبر کرد، یکی از اصحاب
او آمد و آن حضرت را « سبحان اللّه » : که آنجا بود عرض کرد اگر از اینکه زن احتراز فرمائی بهتر است که او بد زبان است، فرمود
ندید چون اینکه کلمه پردهاي در جلو چشم او شد، و بآن صحابی گفت رفیق تو ما را هجو کرده است، او بجواب گفت: رفیق ما
28 مجمع: از ابو مسلم نقل شده است که معنی آیه چنین است: میان تو و کافران در - شاعر نیست که کسی را هجو کند. -قرآن- 1
قرائت قرآن فاصله و جدائی دادیم که براي تو و یارانت شفاي دل و سینه است [ صفحه 439 ] و براي آنها موجب کري گوش و
کوري دل و چشم است. اسباب النزول: إبن شهاب نقل کرده است که چون پیغمبر [ص] براي اعراب قرآن میخواند آنها میگفتند:
إِذا » . دل ما آمادهي اینکه سخنان نیست و گوش ما کر است و ما از تو جدا هستیم، اینکه آیه براي جواب اینکه سخنان آنها نازل شد
میگوئی اینکه کافران را بد میآید و پراکنده « لا اله الّا اللّه » 46 طبري: یعنی آنگاه که تو قرآن میخوانی و « ذَکَرتَ رَبَّکَ- تا آخر
24 مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی چون بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - میشوند چون یگانگی حق در نظرشان غیر معقول است. -قرآن- 1
47 فخر: مفسّرین گفتهاند: پیغمبر [ص] بعلی فرمود « نَحن أَعلَم بِما یَستَمِعُونَ- تا آخر » . میگوئی آنها پشت میکنند و متنفّر میشوند
غذائی فراهم کرد و اشراف مشرکین را دعوت کرد و خود آن حضرت بر آنها وارد شد و قرآن برايشان خواند و فرمود: موحد
بگوئید تا عرب و عجم مطیع شما شوند آنها با یکدیگر براز میگفتند: اینکه مرد جادو شده و خرد خود را از « لا اله الّا اللّه » شوید
48 فخر: یعنی هر کسی از « انظُر کَیفَ ضَ رَبُوا لَکَ الَأمثالَ » 36- دست داده است، اینکه جملهها نقل گفتار اعراب است. -قرآن- 1
اینکه کافران تو را تشبیهی و توصیفی کرده است: یکی کاهن گفته، دیگري جادو، و آن یک معلّم، و باز دیوانه و هم شاعر
پس راهی ندارند و ترا نمیتوانند شناخت « فَلا یَستَطِیعُونَ سَبِیلًا » یعنی ترا نشناختند و آنچه گفتند با تو منطبق نبود « فضلّوا » ] : گفتهاند
آنگه که ما استخوان « وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً » . چرا که در گفتار تو نظر نمیکنند و عقل خویش جز در راه ناصواب بکار میگیرند
قُل کُونُوا حِجارَةً أَو » : شدیم و پوسیده گردیم ما را پس از اینکه برانگیزند و خلقی نو گردیم و اینرا از روي تعجّب و استبعاد میگفتند
بگو هر چه باشید خواه سنگ و یا آهن و یا سختتر من شما را بمیرانم و زنده کنم و اگر بمثل مرگ شوید شما را مرگ « حَدِیداً
،51 « فَسَ یُنغِضُونَ إِلَیکَ رُؤُسَ هُم تا آخر » 650- 467 -قرآن- 614 - 308 -قرآن- 434 - 41 -قرآن- 278 - بچشانم و بمیرانم. -قرآن- 1
37 [ صفحه 440 ] بجنباند و گویند کی خواهد بود اینکه برانگیختن و زنده - سرهاي خود را از روي استهزاء و سخریّه -قرآن- 1
صفحه 193 از 240
براي آن گفت که ابهام وقت کند بر مکلّفان تا ملجأ و مجبور « عسی » : گرداندن: بگو شاید خیلی نزدیک باشد، ابو الفتوح گوید
52 مجمع: یعنی شما را که در میان گورتان هستید آوازتان میکنند که بمحشر حاضر «ِ یَومَ یَدعُوکُم فَتَستَجِیبُونَ بِحَمدِه » .[ نباشند
شوید شما بناچاري حمد خدا میگوئید و به- دنبال صدا میروید، و بعضی گفتهاند: چون بآن عالم همگی داراي معرفت و حق شناس
48- خواهند بود از اینکه جهت گفته شده است که آن روز منکر نخواهید شد و پاسخ شما با حمد خدا خواهد بود. -قرآن- 1
تأویلات کاشانی: یعنی چون بارادهي حق در کمتر از لحظه بهمگی شما حیات و علم و قدرت و اراده عنایت میشود که از جاي بلند
میشوید نموداري اینکه اوصاف و کمالات شما خود حمد است و اظهار کمال و وصف و ستایش خداوندي است. حسینی: در تفسیر
یعنی بفرمان خداي خود تسبیح بگو و نماز بخوان و معنی آیه اینکه است: « فَسَ بِّح بِحَمدِ رَبِّکَ » بصائر حمد را بمعنی امر دانسته مثل
52 حسینی: یعنی چون آن « تَظُنُّونَ إِن لَبِثتُم إِلّا قَلِیلًا » 86- آن روز که شما را دعوت میکنند بفرمان خداوند آنرا میپذیرید. -قرآن- 58
53 مجمع: «ُ قُل لِعِبادِي یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحسَن » 44- عالم را بینند زندگی خود را در دنیا نسبت بآن اندك بینند و ناچیز. -قرآن- 1
چون مشرکین در مکّه اصحاب پیغمبر را آزار میکردند آنها از پیغمبر اجازه میخواستند که با کافران بجنگند در جواب میفرمود: من
چنین دستوري ندارم، اینکه جملهها براي آن گفتگوها نازل شد. یعنی اي پیغمبر بگو: بندگان من بهترین مذهب و گفتار را اختیار
کنند بعضی گفتند: یعنی بگو کلمهي شهادتین را بگویند و آنچه خدا معیّن کرده است، حسن بصري گفته است: یعنی بآنچه خدا
یرحمک اللّه و یغفر » امر و نهی کرده است شما هم امر و نهی کنید، دیگري گفته است: یعنی با یکدگر بهترین سخن را بگوئید مثل
52 [ صفحه 441 ] سخن نادرست مشرکین را، آنرا - ابو مسلم گفته: یعنی: چون سخن درست تو را میشنوند و هم -قرآن- 1 ،« اللّه لک
174 حسینی: - قرآن- 96 - .«ُ فَبَشِّر عِبادِ الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَنَه » بگویند و پیروي کنند که بهتر است و برتر مثل اینکه آیه
یعنی در برابر بد رفتاري کافران درشتی نکنند و دعا کنند که خدا شما را هدایت کند، و در تبیان است که یکی بعمر دشنام داد او
54 « رَبُّکُم أَعلَم بِکُم إِن یَشَأ یَرحَمکُم أَو إِن یَشَأ یُعَذِّبکُم » . خواست بدشنام تلافی کند، اینکه آیه نازل شد بدستور عفو و بخشش
طبري: روي سخن با اعرابی است که در آیت جلو گفتهشان نقل شده است که پس از آنکه استخوانی پوسیده شدیم چگونه
مخلوقی تازه خواهیم شد! در جواب گفته شده است: اگر خدا بخواهد بشما رحم میکند تا توبه کنید و از اینکه بیهوده گوئیها دست
78 مجمع: یعنی - بردارید، و اگر بخواهد خوارتان میدارد و دور از ایمان تا بکفر بمانید و بعالم دیگر عذاب بچشید. -قرآن- 1
خداوند از حال شما خبردار است، و بر طبق مصلحت کارهاي شما را معیّن میکند که اگر بخواهد رحمت و یا عذاب میکند. و
جبّائی گفته است: یعنی اختیار رحمت و عذاب با او است تا مردم در بیم و امید باشند، حسن گفته است: یعنی اگر مشیّت حق و
سرنوشت شما باشد توبه میکنید و مشمول رحمت میشوید، و گر نه پایدار در نافرمانی خواهید بود و گرفتار میشوید، بعضی گفتهاند:
یعنی اگر بخواهد بشما رحم میکند که از شر کافران نجات میدهد و از مکّه بیرون میبرد و گر نه گرفتار آزار آنها میکند، و گفتهاند:
اگر بخواهد بفضل خود رحم میکند و گر نه بموجب عدالت گرفتار میکند. [ابو الفتوح: اگر رحمت کند بفضل و کرم کند و اگر
عذاب کند بعدل کند و او عالم است بتفاصیل اعمال شما و مقدار استحقاق شما. آنگاه خطاب کرد به رسول و گفت: ما أَرسَلناكَ
- .«70»[ ما نفرستادیم ترا تا و کیل ایشان باشی و موکّل بر ایشان و ایشان را بقهر و جبر منع کنی از کفر و معاصی « عَلَیهِم وَکِیلًا
57 کشف: چون اعراب گرفتار قحطّ « قُل ادعُوا الَّذِینَ زَعَمتُم- تا- کانَ مَحذُوراً » [ 164 [ صفحه 442 - 39 -پاورقی- 162 - قرآن- 1
شدند و بپیغمبر شکایت کردند اینکه دو آیه بجواب آنها نازل شد که اینکه معبودهاي شما که خود پی وسیله میگردند تا بحق تقرّب
جویند چون از خود هیچ توانائی ندارد و از عذاب میترسند شما بهمانها متوسل شوید تا ببینید که کاري از آنها ساخته نیست. -
63 فخر: اینکه آیه براي آنها بود که میگفتند: ما خود لیاقت عبادت خدا نداریم صورت ملائکه را که - 35 -قرآن- 47 - قرآن- 1
واسطهي پرستش میدانستند خود مجسّمه ساخته و وسیلهي عبادت کرده بودند. و بعضی گفتهاند: سخن با آنها است که ملائکه را یا
58 فخر: یعنی هر آبادي با مردمش یا به عذاب نابود میشوند یا «- وَ إِن مِن قَریَۀٍ- تا آخر » . پیغمبرها را مثل عزیر و مسیح میپرستیدند
صفحه 194 از 240
بخرابی و مرگ، و بعضی گفتهاند: مقصود آبادیهاي کافران است که یا نابود خواهند شد و گرفتار و یا مسلمین بر آنها مسلّط
وَ ما » 22- خواهند شد که بزرگانشان را بکشند و اموالشان بغنیمت ببرند و بعضی را اسیر کنند و از دیگران جزیه بگیرند. -قرآن- 1
1- در برابر تقاضاي اعراب که کوه صفا و مروه را 42- 59 مجمع: اینکه آیه چند معنی شده است: -قرآن- 1 «ِ مَنَعَنا أَن نُرسِلَ بِالآیات
براي ما طلا کن و از زمین مکّه چشمه آب جاري کن و مانند اینها ما نباید تسلیم شویم چون پیشینیان اینها مردم گذشته چنین
تقاضاها کردند و پذیرفتیم و آنها بر کفر خود ماندند و گرفتارشان کردیم ولی، [ صفحه 443 ] نکه دوران نباید بآن روش رفتار کرد
-2 مانعی از موافقت با خواستهي اعراب نیست جز اینکه «71». که محمّد براي نابودي مردم نیست بلکه براي رحمت است و رأفت
کاري بیهوده است زیرا مردم در گذشته نیز همین چیزها را خواستند و پذیرفتیم و آنها مؤمن نشدند، 3- ابو مسلم گفته است: یعنی
چون سابقین و مردم پیش از شما معجزاتی خواستند و دیدند و باز هم سخن پیغمبر را دروغ شمردند شما هم از همان مردم پیروي
میکنید و اگر ببینید نمیپذیرید. 2- مانعی از موافقت با خواستهي اعراب نیست جز اینکه کاري بیهوده است زیرا مردم در گذشته نیز
همین چیزها را خواستند و پذیرفتیم و آنها مؤمن نشدند، 3- ابو مسلم گفته است: یعنی چون سابقین و مردم پیش از شما معجزاتی
خواستند و دیدند و باز هم سخن پیغمبر را دروغ شمردند شما هم از همان مردم پیروي میکنید و اگر ببینید نمیپذیرید. -پاورقی-
59 طبري: قتاده گفته است: یعنی خدا بوسیلهي حوادث مردم را میترساند تا شاید پند « وَ ما نُرسِل بِالآیات إِلّا تَخوِیفاً » 116-114
گیرند و از راه خود برگردند، در دوران إبن مسعود بکوفه زلزله شد او گفت: اي مردم با اینکه حادثه خدا از شما می خواهد که بر
44 کشف الاسرار: در زمان عمر بمدینه - خلاف رضاي او رفتار نکنید، مواظب خود باشید و از رضاي حق تجاوز نکنید. -قرآن- 1
زلزله شد، او گفت: اي مردم اینکه حادثه دنبالهي عمل زشت شما است بخدا قسم اگر دوباره چنین پیش آمدي بشود با شما در
جاي زندگی نخواهم کرد، و از احمد حنبل معنی اینکه آیه پرسیدند، او گفت: آیات الهی: جوانی است و میانگی و پیري و تغییر
حالات آدمی که از یکی پند بگیرید و [ صفحه 444 ] دیگري موجب عبرت شما باشد. : ممکن است گفته شود: مقصود از معجزه
استدلال بر درستی دعواي پیغمبر است پس چگونه در اینکه جمله گفته شده است: معجزه فقط براي ترساندن مردم است، جواب
اینکه است که چون معجزه نمودار شد معلوم نیست اینکه حادثه- اي که موجب خوف است و پیش آمده است یا عمل شخصی
است براي اعجاز و چون فکر کنند حقیقت نمودار شود، و همین است معنی تخویف که اول تحریک شوند و نگران باشند و چون
«ِ وَ إِذ قُلنا لَکَ إِن رَبَّکَ أَحاطَ بِالنّاس » 510- پاورقی- 508 - «1«72». دقیق شوند دریابند پس خوف است که وسیلهي استدلال است
60 مجمع: یعنی بیاد آر آنگاه که بتو گفتیم: خدا عالم باحوال مردم است و فکر و کارشان و در قبضهي قدرت او بیاختیارند حسن
گفته است: مقصود تحریک پیغمبر است بر ثبات دعوت و بیباکی از تهدید اعراب یعنی خدا مطّلع است که چون بتقاضاي معجزات
که آنها دارند توجّه نشود دشمن تو و مؤذي تو خواهند بود ولی خدا نگهبان تو است، مقاتل گفته است: یعنی خدا تو را خبردار
55 جبّائی گفته است: یعنی خداوند مسلط است - کرد که بر مردم مکه مسلّط است و آنجا را در اختیار تو خواهد گذارد. -قرآن- 1
بر انجام خواستهها و معجزات، و صلاح و فساد مردم، پس تو بکار تبلیغ خود باش که آنچه صلاح باشد انجام خواهد شد یا لطف و
61 طبري: عدّهاي مثل إبن عبّاس و سعید بن جبیر و حسن « وَ ما جَعَلنَا الرُّؤیَا » . پیدایش معجزات یا مصلحت و منع از نموداري آنها
بصري گفتهاند: یعنی در معراج که بتو بسا چیزها نمایاندیم وسیلهي فتنه و گرفتاري و آزمایش مردم بود که نپذیرفتند و پیغمبر را
27 [ صفحه 445 ] اسلام دست برداشتند، و بعضی گفتهاند: پیغمبر در مدینه خواب دید که - دروغگو دانستند و بعضی از -قرآن- 1
وارد مکه شده است مردم گمان کردند بزودي انجام میشود و چون مشرکین جلوگیر شدند مردم منحرف شدند، و بعضی گفتهاند:
در خواب دید بنی امیه بر منبر او بالا میروند و از آن پس تا هنگام مرگ آن حضرت را خندان ندیدند. فخر: بعضی گفتهاند: پیغمبر
وَ» . بخواب دید که اعراب در بدر بخاك افتاده و هر یک بجائی مرده، آنها که اینکه را شنیدند بریشخند گرفتند و مسخره کردند
و ما جعلنا » فخر: اینکه جمله با آیتهاي جلو در معنی مقدّم و مؤخّر است و در معنی اینکه طور است «ِ الشَّجَرَةَ المَلعُونَۀَ فِی القُرآن
صفحه 195 از 240
یعنی آنچه در خواب بتو نمودیم و درخت نفرین شده بقرآن جملگی « الرّؤیا الّتی اریناك و الشّجرة الملعونۀ فی القرآن الّا فتنۀ للنّاس
موجب فتنه و براي آزمایش و گرفتاري مردم بود. و بعضی اینکه جمله را معنی کردهاند که درخت ملعون در قرآن نیز چنین است و
إِن شَجَرَةَ الزَّقُّومِ » موجب فتنه است. و بیشتر مفسّرین گفتهاند: مقصود از الشّجرة الملعونۀ شجره الزّقّوم است که در اینکه آیه است
و مقصود از فتنه انکار و سرسختی ابو- جهل است که چون اینکه جمله را شنید گفت: یک بار محمّد میگوید آتش «ِ طَعام الَأثِیم
اینجا میگوید در جهنّم درخت زقّوم است، و بعضی گفتهاند: عبد اللّه « النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس وَ الحِجارَةُ » جهنّم سنگ را میسوزاند
خرما و کره است، پس خوراك شما خرما و کره خواهد بود، و بعضی دیگر از مفسّرین « زقّوم » بن الزّبعري گفت: بلغت بربر معنی
یعنی حکم بن ابی العاص که « الشّجرة الملعونۀ » -: بنی امیّۀ هستند که إبن عبّاس گفته است « شجرهي ملعونه » گفتهاند: مقصود از
پیغمبر [ص] بخواب دید که اولاد او یکی پس از دیگر بر منبرش بالا میروند، ابو بکر و عمر در خلوت حضورش بودند اینکه خواب
را نقل فرمود، سپس شنید که حکم اینکه خواب را براي مردم نقل میکند آن حضرت ناراحت شد و عمر را متّهم دانست که راز
آشکار کرده است بعد معلوم شد حکم در آن نزدیکی بوده است و جاسوسی میکرده است، پیغمبر [ص] او را از مدینه اخراج
] 819- 620 -قرآن- 767 - 45 -قرآن- 571 - فرمود. و مؤیّد اینکه معنی سخن عایشه است بمروان حکم که گفت: خداوند -قرآن- 1
صفحه 446 ] پدر تو را لعن کرده است و آن وقت تو هنوز متولّد نبودي و بتبع پدر خود ملعون خداوند هستی. عدّهاي دیگر گفتهاند:
و تناسب اینکه آیه با آیت جلو که اعلام شده است: .« لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا » یعنی یهود چون در آیت دیگر است « الشَّجَرَةَ المَلعُونَۀَ »
اظهار معجزات مصلحت نیست اینکه است: که آنها معجزه می- خواهند و تو اظهار میداري که مصلحت نیست آنها از اینکه جواب
شاك و دو دل میشوند که سخن تو حق و درست باشد ولی اینکه تردید موجب سستی کار تو نیست و پیشرفت براي تو خواهد بود
چنانکه در قضیّهي رؤیا و شجرهي ملعونه تردید و فتنه و انکار شدید فراهم شد ولی عاقبت تسلیم شدند و تو موفّق شدي اکنون هم
221 استفاده و سخن - 153 -قرآن- 192 - در برابر خواهش معجزه همین جواب را بگو و مترس که توفیق با تو رفیق است. -قرآن- 127
در ضمن دوازده آیه ده دستور معیّن « لَن تَبلُغَ الجِبالَ طُولًا » تا «ُ آتِ ذَا القُربی حَقَّه » ما در اینکه آیات: 1- در اینکه آیات از جملهي
105 -قرآن- - شده است که اساس اجتماع در زندگی بشر است، که در هیچ تمدّن و تحوّل بشر قابل کم و زیاد نیست. -قرآن- 79
شاید اشاره باشد که از تخلّف از اینکه دستورها مستلزم شرك و « لا تَجعَل مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ » -2 در دنبالهي اینها جملهي 142-113
انکار قدرت بینهایت حق است که ما را آفریده و صلاح و کمال ما در زندگی با اینکه دستورها معیّن کرده است، چون پس از آنها
گفته شده است: اینها جملگی پند است و حکمت از جانب خدا بتو وحی میشود پس تو با خدا شریک قرار مده که وارونهي جهنّم
میشوي، اینکه طرز بیان و قرینه گفتن نشانهي اینکه است که شریک قرار دادن معادل است با ترك اینکه دستورها و انکار مصلحت
در انجام و اطاعت از اینکه دستورها مستلزم خود سري و انکار وحدانیّت حق است. و اینکه خود بیان کمال اهمیّت اینکه وظایف
تمام کارهاي آدمی را بنظر او آورده و توجّه داده او را که در اندیشه و « لا تَقف ما لَیسَ تا آخر » 3- جملهي 73- است. -قرآن- 34
گفتار و کردار خود با کمال علم و اطّلاع باشد، چون گفته است: دنبالگیري مکن آنچه را نمیدانی که گوش و چشم و دل مسئول
33 [ صفحه 447 ] نشان میدهد که گوش دادن یا نگریستن یا اندیشیدن بهر چیز و پی آن رفتن بایستی با - هستند، خود -قرآن- 15
اطّلاع و بصیرت باشد و گر نه هر عملی بد داراي نتیجهي بد، و آن عضو که مرتکب گناه و عمل بیاطّلاع شده است مجازات خود
را خواهد دید، چه خوب می- توان پیدا کرد موجب انحراف و کجرویهاي افراد و اجتماع را با مطالعه و تطبیق بر مفاد، اینکه جمله،
آن کسان که هر کجا مینشینند و هر کس را میبینند، زبان به بیهوده گوئی میگشایند با بدگوئی اشخاص و مسخرگی و اهانت و
تحقیر مردم و در نتیجه رنجش دیگران و حقارت خود را فراهم میکنند، اگر باخلاق مردم دقّت کنیم اینکه خوي زشت در بسیاري
از افراد دیده میشود که مولود عدم تسلّط بر دل و اعصاب است که نسنجیده و ندانسته خوبی و بدي دیگران را بزبان میآورند و
زشتی اینکه خوي آنها بفرزندانشان و دیگران سرایت میکند و علاوه بر انحراف خود وسیلهي ابقاي اینکه خوي زشت در اجتماع
صفحه 196 از 240
میشوند که عموم مردم با اینکه شاید خود هم داراي چنین عیب هستند پیوسته رنجیده خاطر و آزرده میشوند و گاه در پی تلافی و
بد- گوئی بوده و تولید شر و فساد میکنند و در آیه که گفته شده است: دل مسئول است همین عواقب بد اینگونه افکار است در دنیا
و معلوم است که اینکه اخلاق زشت در عالم دیگر هم شخصی زشت درست میکند و نیز آنها که بسخنان بیهوده گویان گوش
میدهند و بیاطّلاع و سنجش آنرا میپذیرند و خود را گرفتار افکار پراکنده و بدبینی نسبت بمردم میکنند و پیوسته در رنج
گفتههاي اشخاص هستند اینکه خود گرفتاري است که از طریق گوش براي خود فراهم کردهاند، و خود مسئول آن هستند، هم در
اینکه دنیا و هم در آخرت، و نیز تمام هوي پرستیها و پیروي خواهشهاي نفسانی در نتیجه چشم دوختن بهر چیز است نسنجیده و
ندانسته که همّت خود را صرف میکند در بچنگ آوردن آنها که بچشم دیده و بدل پسندیده ولی نسنجیده است که صلاح مالی و
دینی و اخلاقی او در اینکه کار است یا نه و دنبالهي اینکه کوشش ورشکستگی و آزار مردم است و دربدري که همهي اینکه
پاورقی- - .«73» گرفتاریها مولود اعمال بی علم و اطّلاع است که موجب انحطاط و خواري و بیچارگی افراد است [ صفحه 448 ] لتها
براي آن مردم که روي سخن با آنها بوده است شاید تلقینی و تحریکی بوده « تُسَ بِّح لَه السَّماوات تا آخر » -4 آیت 44 جملهي 11-9
است که شما مردم نادان خبر ندارید که آسمان و زمین و همهي موجودات تسبیح خداوند میکنند و اقرار بتوحید دارند. چگونه شما
که آدمیزاد هستید و مخالف! و براي عموم بشر که اینکه آیات را میخوانند وسیلهي تحریک است بر تحقیق و وارسی هر موجودي
که چگونه در تسبیح و تنزیه حق است و سر بفرمان که طبق قانون طبیت کمترین تخلّف و خودسري، و نافرمانی از مقتضیات مقرّر
خود ندارد و هر موجودي بموجب خاصیّتها و لوازم مواد ترکیبی خود در جنبش و تغییرات است و اگر تخلف و نافرمانی از قانون
طبیعت مشاهده شود فقطّ در انسان است که داراي اراده است و میتواند خود سرانه کاري انجام دهد که بمصلحت او نباشد. -قرآن-
51-21 مثنوي دفتر سوّم: در قضیّهي مار گیري که اژدهاي سرمازده را مار پنداشته بود: جملهي ذرّات عالم در نهان || با تو میگویند
روزان و شبان ما سمیعیم و بصیریم و هشیم || با شما نامحرمان ما خامشیم چون شما سوي جمادي میروید || محرم جان جمادان
کی شوید از جمادي در جهان جان روید || غلغل اجزاي عالم بشنوید فاش تسبیح جمادات آیدت || وسوسه تأویلها بر بایدت بلکه
هر بیننده را دیدار آن || وقت عبرت میکند تسبیح خوان [ صفحه 449 ] پس چو از تسبیح یادت میدهد || آن دلالت همچو گفتن
تا آخر یک دستور بزرگ « قُل لِعِبادِي یَقُولُوا » میبود چون ز خس بیرون نیامد آدمی || باشد از تصویر غیبی اعجمی 5- آیت 53
اجتماعی و ادب معاشرت است که بایستی آدمی در گفتار خود پیوسته بهترین سخن را انتخاب کند که دشمن سرسخت قدیمی و
وَ ما » 6- در آیت 59 جمله 41- شیطان در میان است و با اندك غفلت در طرز گفتگو موجب بیچارگی فراهم میشود. -قرآن- 14
شاید اشاره باشد بیک اصل مهم اضطراري تربیتی که موجودات ناقابل سرسخت تربیت ناپذیر را فقطّ از « نُرسِل بِالآیات إِلّا تَخوِیفاً
طریق احساسات ظاهري و از آنسو که خود بیچاره و تسلیم شوند بایستی رهبري کرد و بوسیلهي ترساندن از حوادث ناگوار و
گرفتاریها و یا محرومیّتها باید آنها را زیر فرمان آورد همانطور که دولتها مردم شرور را از پاسبان و زندان و مجازات میترسانند، یا
در مراکز تربیت جوانان خود سر را از کمبود نمره و رد شدن از امتحان میترسانند و نو آموزانی که از تربیت خانوادگی محروم بوده
و خود سر بار آمدهاند با چوب و دیگر مجازاتها میترسانند، در اینکه جمله هم گفته شده است که پارهاي معجزات پیغمبران را
براي ترساندن مردم مقرّر کردیم و فرستادیم پس براي پیغمبر [ص] معجزه لازم نیست و فقطّ در آنجا که چاره منحصر باشد
بوسیلهي خارق عادات یا ترساندن که مردمی تسلیم شوند مثل جادوان فرعونی بناچار بایستی پیغمبر آیتی و معجزهاي نشان دهد که
بترسند و فرمانبر شوند. و جملهي جلو قرینه بر اینکه مطلب است که گفته شده است براي گذشتگان معجزه آوردیم دروغ شمردند و
تسلیم نشدند براي قوم ثمود باعجاز شتري آوردیم در آنها مؤثّر نشد و منظور از اینکه آیات و معجزات ترس است و تسلیم پس چه
سود در آوردن معجزه براي اینکه اعراب سرسخت که تسلیم نشوند و فقطّ چارهي آنها کشتن است و اسیر کردن در بدر و دگر
50 ما بتو اطّلاعی از - تا آخر ممکن است چنین بفهماند: -قرآن- 14 « وَ إِذ قُلنا لَکَ إِن رَبَّکَ » 7- آیت آخر 66- مواقع. -قرآن- 23
صفحه 197 از 240
آینده دادیم و نمایشی هم بتو دادیم و حقایقی را در جلو چشمت [ صفحه 450 ] نمودار کردیم، درخت ملعونی هم در قرآن یاد
کردیم تا مردم بترسند و تسلیم شوند ولی اینکه خود موجب فتنه و انحراف فکري آنها شد و بر سرکشی و کج اندیشی افزود، زین
[ پس وسائل تربیتی بکار تو نیاید و بایستی بزور و شمشیر متوسّل شوي و بس. [ صفحه 451
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 61 تا 85
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیسَ قالَ أَ أَسجُدُ لِمَن خَلَقتَ طِیناً [ 61 ] قالَ أَ رَأَیتَکَ هذَا الَّذِي کَرَّمتَ عَلَی لَئِن أَخَّرتَنِ
إِلی یَوم القِیامَۀِ لَأَحتَنِکَن ذُرِّیَّتَه إِلاّ قَلِیلًا [ 62 ] قالَ اذهَب فَمَن تَبِعَکَ مِنهُم فَإِن جَهَنَّمَ جَزاؤُکُم جَزاءً مَوفُوراً [ 63 ] وَ استَفزِز مَن استَطَعتَ
مِنهُم بِصَوتِکَ وَ أَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکهُم فِی الَأموال وَ الَأولادِ وَ عِدهُم وَ ما یَعِدُهُم الشَّیطان إِلاّ غُرُوراً [ 64 ] إِنَّ
631 رَبُّکُم الَّذِي یُزجِی لَکُم الفُلکَ فِی البَحرِ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه إِنَّهُ - عِبادِي لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلًا [ 65 ] -قرآن- 1
کانَ بِکُم رَحِیماً [ 66 ] وَ إِذا مَسَّکُم الضُّرُّ فِی البَحرِ ضَ ل مَن تَدعُونَ إِلاّ إِیّاه فَلَمّا نَجّاکُم إِلَی البَرِّ أَعرَضتُم وَ کانَ الإِنسان کَفُوراً [ 67 ] أَ
فَأَمِنتُم أَن یَخسِفَ بِکُم جانِبَ البَرِّ أَو یُرسِلَ عَلَیکُم حاصِ باً ثُم لا تَجِ دُوا لَکُم وَکِیلًا [ 68 ] أَم أَمِنتُم أَن یُعِیدَکُم فِیه تارَةً أُخري فَیُرسِلَ
عَلَیکُم قاصِ فاً مِنَ الرِّیح فَیُغرِقَکُم بِما کَفَرتُم ثُم لا تَجِ دُوا لَکُم عَلَینا بِه تَبِیعاً [ 69 ] وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ
746 یَومَ نَدعُوا کُل أُناس بِإِمامِهِم فَمَن أُوتِیَ کِتابَهُ - رَزَقناهُم مِنَ الطَّیِّبات وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثِیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضِ یلًا [ 70 ] -قرآن- 1
بِیَمِینِه فَأُولئِکَ یَقرَؤُنَ کِتابَهُم وَ لا یُظلَمُونَ فَتِیلًا [ 71 ] وَ مَن کانَ فِی هذِه أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا [ 72 ] وَ إِن کادُوا
لَیَفتِنُونَکَ عَن الَّذِي أَوحَینا إِلَیکَ لِتَفتَرِيَ عَلَینا غَیرَه وَ إِذاً لاتَّخَ ذُوكَ خَلِیلًا [ 73 ] وَ لَو لا أَن ثَبَّتناكَ لَقَد کِدتَ تَرکَن إِلَیهِم شَیئاً قَلِیلًا
546 وَ إِن کادُوا لَیَستَفِزُّونَکَ مِنَ الَأرضِ - 74 ] إِذاً لَأَذَقناكَ ضِعفَ الحَیاةِ وَ ضِعفَ المَمات ثُم لا تَجِدُ لَکَ عَلَینا نَصِیراً [ 75 ] -قرآن- 1 ]
لِیُخرِجُوكَ مِنها وَ إِذاً لا یَلبَثُونَ خِلافَکَ إِلاّ قَلِیلًا [ 76 ] سُنَّۀَ مَن قَد أَرسَلنا قَبلَکَ مِن رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحوِیلًا [ 77 ] أَقِم الصَّلاةَ
لِدُلُوك الشَّمس إِلی غَسَق اللَّیل وَ قُرآنَ الفَجرِ إِن قُرآنَ الفَجرِ کانَ مَشهُوداً [ 78 ] وَ مِنَ اللَّیل فَتَهَجَّد بِه نافِلَۀً لَکَ عَسی أَن یَبعَثَکَ
رَبُّکَ مَقاماً مَحمُوداً [ 79 ] وَ قُل رَب أَدخِلنِی مُدخَلَ صِدق وَ أَخرِجنِی مُخرَجَ صِدق وَ اجعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصِیراً [ 80 ] -قرآن-
566-1 وَ قُل جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِل إِن الباطِلَ کانَ زَهُوقاً [ 81 ] وَ نُنَزِّل مِنَ القُرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ
إِلاّ خَساراً [ 82 ] وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسان أَعرَضَ وَ نَأي بِجانِبِه وَ إِذا مَسَّه الشَّرُّ کانَ یَؤُساً [ 83 ] قُل کُلٌّ یَعمَل عَلی شاکِلَتِه فَرَبُّکُم أَعلَمُ
520 معنی - بِمَن هُوَ أَهدي سَبِیلًا [ 84 ] وَ یَسئَلُونَکَ عَن الرُّوح قُل الرُّوح مِن أَمرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُم مِنَ العِلم إِلاّ قَلِیلاً [ 85 ] -قرآن- 1
لغات: لأحتنکن-ّ از حنک و احتنک الفرس یعنی ریسمان بدهان اسب کرد و بفرمانش آورد، استفزز- سبک و ناچیز بشمار، دعوت
کن، مضطرب و بیقرار کن، اخراج کن. بکش، رجل- پیاده و آنکه بپاي خود راه میرود. یزجی- از مصدر ازجاء بمعنی دفع کردن و
بآرامی و نرمی جلو بردن، حاصب- باد سخت که ریگ با خود میبرد، قاصف- باد بسیار تند و سخت، تبیع- یاور و پیرو، فتیل- آن
رشته [ صفحه 452 ] که در وسط دانه خرما مشاهد میشود، چرکی که در دنبالهي مالش دست و انگشتان جمع و فتیله میشود،
یفتنونک- از مصدر فتن بفتح فاء و فتون بمعنی گرفتار دیوانگی و رنج رسوائی و آزار کردن، و استمالت کردن، بشگفت آوردن،
تهجّ د- از مصدر تهجّد خواب شب و بیداري براي نماز، نافله- بخشش، غنیمت، عمل غیر واجب و لازم، زهوق- بیهوده و نابودي،
نأي- از نأي بفتح نون بمعنی دوري، شاکلۀ- ناحیه، جانب، روش، مذهب، خواسته، نیّت. ترجمه: [اي محمّد متوجّه آن روزگار باش
که] 62 بملائکه گفتیم: سجده آدم کنید، آنها فرمان بردند مگر ابلیس که گفت: چگونه بآفریدهي خاکی فروتنی کنم! 63 تو که او
را بر من برتري دادي اگر بگذاریم تا قیامت زنده بمانم البتّه اولاد او را افسار میکنم مگر اندکی [که نیروي مقاومت دارند و اسیر من
نمیشوند] 64 خداوند به جوابش گفت: برو که: جهنّم مجازات کامل تو و پیروان تو است 65 و هر آنکس که توانی بآواز خود و
بدستیاري فرمانبرانت از راه ببر و بسوي خود بخوان و شریک مال و اولادشان باش و بوعدههاي خود مغرورشان کن ولی قدرتی بر
صفحه 198 از 240
بندگان فرمانبر ما نداري که خداوند یگانه پشتیبان آنها است 66 همان خدا که بدریاهاي پهناور کشتی بنرمی میبرد تا بآسودگی
مناطقی طی کنید و از فضل خدا و سفر دریا و تجارت بهرهمند شوید که او است بشما مهربان و بس 67 البتّه گرفتاري دریا و ترس
است که هر معبود و معشوق را از یاد شما میبرد و جز با خدا دل بسوي دیگر نمیدارید ولی بعد از نجات و بساحل رسیدن رو گردان
از حق میشوید و منحرف [که خوي آدمی پیروي شیطان است و کج فکري] 68 لیکن شما آدمیزادها فکر کنید که ممکن است در
خشکی زلزله باشد و بزمین فرو رفتن و یا تند بادهاي آمیخته بسنگ که بجز خداي نگهبانی از اینکه حوادث نیست 69 و آیا آسوده
خاطر هستید که سرنوشت دگر بار گذار شما را بدریا برد و بادهاي مهلک آن بمجازات کفر غرقتان کند و کومک و یاوري
نیابید! 70 با اینکه ما بنی آدم را بزرگ داشتیم که بر صحرا و دریا مسلّطش کردیم تا از خوشیهاي زندگی بهرهمند شد، و بربیشتر
71 [با خبر باشید: اینکه برترین و بزرگواري از آن است که] روزي در پیش دارید که هر [ آفریدگان برترش نمودیم [ صفحه 453
کس با آنچه دلباختهي او شده و پیشواي خود کرده حاضر شود [آنگاه نتیجهي فکر و کارش] اگر بصورت نامهاي بدست راستش
رسد میخواند و [آسوده میشود] چون بر کسی ستم نمیرود 72 و آنکه در اینکه عالم کور دل است آن روز از همه کورها تاریکتر و
گمراه تر است 73 و تو را هم چه نزدیک بود که کافران بگردانند و بلغزانند و بگوئی جز آنچه بتو الهام میشود و غیر آن اظهار کنی
تا دوست تو شوند 74 البتّه فقطّ حفظ ما بود و گر نه [ممکن بود که] اندکی دلت بسوي آنها میرفت 75 که در آن صورت گرفتاري
سخت در زندگی و پس از مرگ براي تو بود، و یاوري در برابر فرمان ما نداشتی 76 و نیز ممکن بود [بدنبال معارضهي با کافران]
دربدرت کنند و خود هم ز آن پس حلاوتی از زندگی نیابند و نابود شوند 77 ، البتّه اینکه روشی است که با پیمبران پیشین بوده
است و هرگز بآفرینش ما و خوي آدمیان دگرگونی و تغییر نخواهی دید 78 اکنون وظیفهي تو است که در فاصلهي نیمروز تا
تیرگی شب نماز بخوانی و هم بصبحگاه که چه خوب نمودار است بسپیدي صبح روشنی دل آدمی بنماز و قرآن او 79 و نیز بپاسی
از شب هم بنماز برخیز که زیادتیست ترا تا رفعت منزلت تو باشد و وصول تو بمقام عالی آفرینش 80 [و همیشه روي دل با خدا
کن] و بگو: اي خدا بهر کجا پاي مینهم و بدر میروم تو براستی و درستی بدار و [بر همه کجیها و ستمها] مسلّطم کن و یاورم باش
81 و بمردم اعلام کن: حق آمد و باطل رفت که اینرا سزاي نابودي است 82 چون قرآن که میفرستیم وسیلهي بهبودي بیماري هاي
دل است و رحمت حق و البتّه براي ستمگران و باطل طلبان زیان است و نابودي 83 چون خوي انسان است که اگر خوشی دید و
نعمتی باو رسید مغرور میشود و پی باطل میرود و اگر بد و ناراحتی دید ناامید است و خود باخته 84 تو بگو تا مردم متوجّه باشند که
هر کسی [چه حق جو و چه باطل طلب] بر خوي خود و اندیشهي خود فکر و کار دارد و رفتار میکند و بعالم دیگر سود و زیان آن
[ باو میرسد. و فقطّ خداوند می- شناسد آنرا که بهتر براه راست [و حق خواه] است [چنانکه نمونهي دانش طلبی و حق [ صفحه 454
جوئی اینکه مردم است که] 85 از تو میپرسند: روح چی است! تو بگو: کاریست خدائی و از آن کارهاي خداوند است که شما
62 تبیان: یعنی «َّ أَ رَأَیتَکَ هذَا الَّذِي کَرَّمتَ عَلَی » :«74» نمیتوانید از آن خبردار شوید مگر اندکی که آثار زندگی شما است. مفسّرین
مرا مطّلع کن از اینکه بر من برترش کردي چرا برتري دادي با اینکه او از خاك، است و من از آتش! و چون کلام دلالت بر آن
62 تبیان: یعنی مرا مطّلع کن از اینکه بر من برترش کردي چرا «َّ أَ رَأَیتَکَ هذَا الَّذِي کَرَّمتَ عَلَی » . دارد باختصار گفته شده است
-16- برتري دادي با اینکه او از خاك، است و من از آتش! و چون کلام دلالت بر آن دارد باختصار گفته شده است. -پاورقی- 14
66 ابو الفتوح: در معنی آیه دو قول گفتند: یکی آنکه خبر ده مرا تا اینکه را که بر من تفضیل دادي چرا تفضیل دادهاي! - قرآن- 18
و اینکه وجهی ضعیف است، و وجهی دگر آن است که بینی اینکه را که بر من تکریم و تفضیل دادي اگر مرا تأخیر کنی و مهلت
دهی. فخر: اینکه سرگذشت آدم و ابلیس در هفت سورهي قرآن، تکرار شده است: 1- بقره، 2- الأعراف، 3- الحجر، 4- اینکه
64 تا آخر آیه- مجمع: اینکه جمله تهدید است که بصورت « وَ استَفزِز مَن استَطَعتَ » . سورهي بنی اسرائیل، 5- کهف 6- طه، 7- ص
31 طبري: مجاهد گفته است: معنی بصوتک - امر گفته شده است مثل اینکه ما میگوئیم آنچه از دست تو بر میآید بکن. -قرآن- 1
صفحه 199 از 240
آواز غنا و لهو است، إبن عبّاس گفته است: هر آواز و دعوت بطرف معصیت خدا مشمول اینکه جمله و صوت شیطان است. و
آن « شارِکهُم فِی الأَموال وَ الَأولادِ » هر سواره و پیاده که براي نافرمانی و معصیت میرود، و معنی « بِخَیلِکَ وَ رَجِلِکَ » مقصود از
که « بحیره و سائبه و حام » سرمایهها که در معصیت خرج شود و به ربا و نزول گرفته شود و آنچه اعراب براي بتها معیّن میکردند مثل
شترهاي نذري بتها بوده همگی اینها سرمایههائی است که بشرکت شیطان جمع آوري و خرج شده است و فرزندانی که از فحشاء و
[ 312 [ صفحه 455 - 204 -قرآن- 272 - گناه درست شدهاند یا بر غیر دین تربیت شدهاند یا بنام بتها نامیده میشدند مثل -قرآن- 179
بکسر جیم خوانده است و « رَجِلِکَ » [عبد یغوث و عبد العزّي] اینکه گونه اولاد بشرکت شیطان فراهم شده است. مجمع: حفص
آن فرزندان زنده بگور شده است که « شارِکهُم فِی الَأموال وَ الَأولادِ » دیگران با سکون جیم، و بعضی گفتهاند: مقصود از اولاد در
68 مجمع: « أَ فَأَمِنتُم أَن یَخسِفَ » 155- 23 -قرآن- 115 - شیطان شریک شده است که باین کار زشت اقدام شده است. -قرآن- 12
هر پنج کلمه بقرائت إبن کثیر و ابو عمرو با نون بصورت متکلّم است و بقرائت ابو « یخسف و نرسل و نعید و نرسل و نغرق » کلمهي
با تاء بصورت غائب مؤنث است، و قرائت دیگران هر پنج کلمه با یاء بصورت غایب مذکر « تغرق » جعفر و یعقوب کلمهي آخر
70 کاشانی: یعنی بواسطهي نطق و عقل و تمیز اولاد آدم را گرامی داشتیم یا بواسطهي « وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَمَ » 31- است. -قرآن- 1
34 کشف نوشته: بنده که کرامت حق یافت نه از آن یافت که طاعت داشت - خداشناسی و یکتاپرستی برترش کردیم. -قرآن- 1
بلکه طاعت از آن داشت که کرامت یافت و نه دعاء بنده حق را بر اجانب داشت بلکه اجابت حق بنده را بر دعا داشت و بنده که
تأویلات کاشانی: یعنی وسیلهي سعادت در دنیا و « وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ » . حق را یافت نه از طلب یافت که طلب از یافتن یافت
آخرت را براي او فراهم کردیم بموجب توانائی در کوشش و بچنگ آوردن آن یا معنی چنین است: او را بر جسم و روح سوار
41 حسینی: گفتهاند: برّ آن است که - کردیم چون فراهم شدهي از هر دو است و سیر و کمالش در آن دو فراهم میشود. -قرآن- 1
مجمع: یعنی بر بیشتر « وَ فَضَّلناهُم عَلی کَ ثِیرٍ مِمَّن خَلَقنا » . ظهور دارد از نعوت و صفات و بحر آنچه مستور است از حقایق ذات
باشد یعنی بنی آدم را بر جمیع « جمیع » مخلوقات که ملائکه از آنها نیستند و آدمی بر ملک فضیلت ندارد، و ممکن است معنی کثیر
48 [ صفحه 456 ] حسینی نوشته: و علی الجملۀ اینکه آیت دلیل فضیلت و جامعیّت انسان- است - مخلوقات برتري دادیم. -قرآن- 1
که از همهي مخلوقات مرآت صافی جهت انعکاس صفات الهی، او است و بس چنانچه از مضمون اینکه ابیات حقایق سمات فهم
توان کرد. نظم: آمد آئینه جمله کون ولی || همچو آئینهاش نکرده جلی ننمود اندرو بوجه کمال || صورت ذوا الجلال و الإفصال
زان که بود اینکه تفرق عددي || مانع از سرّ جمعی احدي گشت آدم جلاي اینکه مرآت || شد عیان ذات او بجمله صفات
مظهري گشت کلی و جامع || سرّ ذات و صفات او لامع شد تفاصیل کون را مجمل || بر مثال تعین اوّل بوي اینکه دائره مکمل شد
71 مجمع: بقول بعضی مقصود از امام پیشوایان ادیان است که پیغمبران « یَومَ نَدعُوا کُل أُناس بِإِمامِهِم » ||آخرین نقطه عین اوّل شد
باشند و هم کتب دینی گفتهاند که قرآن و یا تورات باشد، و نیز علماء و بزرگان مذاهب ممکن است چنانکه در حدیث مشهور از
امام رضا علیه السّلام که پیغمبر فرمود: مردم را دعوت میکنند در قیامت که امام و پیشواي دورانشان و هم کتاب دینی و هم سنّت و
روش پیغمبرشان را چگونه فرمان بردهاند و رفتار کردهاند. و از إبن عبّاس و حسن بصري و ابو العالیه نقل شده است که مقصود از
45 فخر: در کشّاف احتمال داده است که - سه جور قرائت شده است. -قرآن- 1 « ندعو » و « أعمی » کتاب نامهي عمل است. و کلمهي
مقصود از امام جمع امّ بمعنی مادر باشد که در قیامت بواسطهي حفظ مقام عیسی که پدر نداشته و حسنین که از مادر متّصل بپیغمبر
هستند و آنها که به نامشروع درست شدهاند آبروشان نرود همهي اینکه مردم را بنام منتسب بمادر بمحشر دعوت میکنند و احتمال
دیگر اینکه است که اخلاق فاضله و رذیله نفسانی انسانی محرّك او است باعمال ظاهري پس خویهاي باطنی مثل شجاعت و عفّت
و یا ترس و بخل بمنزلهي امام و پیشوا است [ صفحه 457 ] براي اعمال ظاهري مثل برابري با دشمن و خود داري از ناشایست و نیز
فرار از دشمن و امساك و مضایقهي در مال پس دعوت در قیامت و ثواب و عقاب باین کارها است که از آن اخلاق تولید میشود.
صفحه 200 از 240
روح البیان: در تأویلات نجمیّه است که اگر امام و مقصود و مقصد ملتی دنیا و خواستههاي زندگی بود در محشر بان نام آوازشان
73 طبري: قریش پیغمبر را از بوسیدن « وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَکَ » . میکنند و اگر خوشیها و درجات معنوي بود میگویند اي اهل آخرت
حجر الاسود منع کردند تا شاید با آنها موافقتی کند آنحضرت در دل گرفت که بظاهر با آنها موافق شود که مانع او از بوسیدن
33 ده گفته است: شبی تا صبح قریش پیغمبر را استماله - حجر نشوند اینکه آیه آن حضرت را یاد آور و جلوگیر شد. -قرآن- 1
کردند که تو آقا و آقا زاده ما هستی چرا ادعائی میکنی که دیگري نکرده تا عاقبت نزدیک بود پیغمبر اظهار موافقتی فرماید که
اینکه آیه نازل شد. إبن عبّاس گفته است: قبیلهي ثقیف از پیغمبر خواهش کردند یک سال آنها را مهلت بدهد که آنچه مردم نذر
براي بتشان میآورند بگیرند و جمعآوري کنند آنگاه بت را بشکنند، پیغمبر در دل گرفت که مهلت دهد اینکه آیه منعش
476 مجمع: حدیث صحیح است از پیغمبر که آنچه در دل آدمی از امت من بگذرد تا آنگاه که زبان - پاورقی- 474 - «1«75». کرد
بآن نگشاید و یا بآن اقدام نکند چیزي گردنگیر او نمی- شود. فخر: از اینکه آیات سوء استفاده کردهاند بر امکان معصیت پیغمبر و
جواب [ صفحه 458 ] آن معلوم است که اگر حفظ خدا نمیبود تو میل بآنها میکردي پس چون پیوسته در حفظ خدا هستی
76 مجمع: مجاهد و قتاده گفتهاند: چون اعراب مکّه کوشش در اخراج پیغمبر کردند اینکه آیه «ِ معصومی. یَستَفِزُّونَکَ مِنَ الَأرض
بآن اشاره کرده است. إبن عبّاس گفته است: اشاره بسخن یهود مدینه است با آن حضرت که اگر تو پیغمبر هستی برو بشام که
76 مجمع: یعنی مخالفین تو مدّت کم « لا یَلبَثُونَ خِلافَکَ إِلّا قَلِیلًا » 301- 36 -پاورقی- 299 - قرآن- 1 - .«76» سرزمین پیغمبران است
زنده خواهند ماند که فاصلهي خروج پیغمبر [ص] از مکّه تا جنگ بدر باشد، یا عدّهي کم از مخالفین تو باقی خواهند ماند که بعد
78 طبري: عبد الرّحمن بن اسود از پدرش «ِ أَقِم الصَّلاةَ لِدُلُوك الشَّمس إِلی غَسَق اللَّیل » 42- از جنگ بدر مسلمان شدند. -قرآن- 1
روایت کرده است که با عبد اللّه مسعود بر بامی بودیم که آفتاب غروب کرد او اینکه جمله را قرائت کرد تا آخر آیه سپس سوگند
همین وقت است که افطار روزه شود و نماز گزارده شود، عبد اللّه عبّاس گفته است مقصود «ِ لِدُلُوك الشَّمس » یاد کرد که معنی
نموداري شب است. و اشعث از جعفر از ابو « غسق اللّیل » : زوال شمس است که هنگام ظهر باشد. و إبن عبّاس و عکرمه گفتهاند
یعنی نماز عصر. -قرآن- «ِ إِلی غَسَق اللَّیل » ، جعفر [گویا مقصود طبري امام صادق و امام باقر علیهما السّلام است] نقل کرده است که
655 مجمع: از امام باقر و صادق علیهما السّلام روایت شده است که دلوك شمس وقت زوال - 302 -قرآن- 630 - -65-1 قرآن- 280
بگفتهي إبن عبّاس آغاز نموداري شب است و بقول مجاهد غروب آفتاب است. و «ِ غَسَق اللَّیل » است و مقصود نماز ظهر است، و
جبّائی گفته است تاریکی شب است، و از امام باقر و صادق [ع] نقل شده است که نصف شب است. و ظاهر آیه اینکه است که
144 [ صفحه 459 ] تا تاریکی و نماز صبح - وقت ظهر و عصر از زوال است تا غروب، و مغرب و عشا از غروب است -قرآن- 125
معیّن شده است پس اینکه آیه نمازهاي پنجگانه و هنگام آنها را معیّن کرده است، و عیّاشی از عبید « قُرآنَ الفَجرِ » بتنهائی در ضمن
بن زراره نقل کرده است: امام صادق علیه السّلام در توضیح اینکه آیه فرمود: خداوند چهار نماز واجب کرده است از زوال
خورشید تا نصف شب که دو تا از زوال تا غروب است یکی قبل از دیگري و دو تاي دیگر از غروب است تا نصف شب که یکی
مطلب مهمّی میفهماند که نماز بیخواندن قرآن درست نیست، چون گفته « قُرآنَ الفَجرِ » : پیش از دیگري است، و زجّاج گفته است
-61- که نماز و قرائت با هم معیّن شده است. -قرآن- 44 « اقم قرآن الفجر » یعنی « أَقِم الصَّلاةَ لِدُلُوك ... وَ قُرآنَ الفَجرِ » شده است
78 مجمع: همه گفتهاند: یعنی در هنگام نماز « إِن قُرآنَ الفَجرِ کانَ مَشهُوداً » 658- 635 -قرآن- 640 - 519 -قرآن- 608 - قرآن- 502
41 ابو الفتوح: ابو برزه گفته است: چون روال میشد پیغمبر [ص] نماز ظهر - صبح ملائکه روز و شب حاضر هستند. -قرآن- 1
میخواند، و جابر انصاري گفت: پیغمبر [ص] را با دستهاي از اصحاب بمهمان خواستم پس از غذا وقت زوال بود پیغمبر [ص] از
یعنی بروید که هنگام زوال و ظهر است. و ابو هریره از پیغمبر [ص] « اخرجوا فهذا حین دلکت الشّمس » منزل من بیرون شد و فرمود
روایت کرده است که فرمود: جبرئیل اوّل زوال و ظهر آمد و نماز ظهر خواند و من در پشت سر او، و چون سایهي هر چیزي بقدر
صفحه 201 از 240
آن شد باز آمد و نماز دیگر خواند و من باو اقتدا کردم، و چون آفتاب غروب کرد آمد و بهمان طریق نماز شام خواندیم و چون
شفق غروب آفتاب تمام شد باز آمد و نماز خفتن کردیم، و هنگام طلوع صبح آمد و با او نماز صبح خواندم روز دیگر وقتی که
سایهي هر چیز باندازهي خود شد آمد و نماز پیشین خواند و من در پشت سر او خواندم، باز سایه که دو برابر شد آمد، و نماز عصر
خواند و من در پی او خواندم، و چون آفتاب غروب کرد آمد و نماز شام خوانیدم، و چون یک سوّم شب بگذشت آمد و نماز
خفتن خواند و من با او و چون روز روشن شد آمد و نماز صبح خواندیم، و پس از آن گفت: اینکه نماز پیغمبران است و نماز روز
اوّل در اوّل وقت خواندم و روز دوّم آخر وقت تا معلوم شود که تمام اینکه دو [ صفحه 460 ] موقع که من نماز خواندم وقت نماز
است، و مثل اینکه حدیث را عبد اللّه عبّاس و جابر بن عبد اللّه انصاري نیز نقل کردهاند جز که در روایت جابر اینکه قسمت علاوه
« إِن قُرآنَ الفَجرِ کانَ مَشهُوداً » است، [جبرئیل نماز میخواند و من پشت سر او و مردم پشت سر من]. فخر: ممکن است از جملهي
چنین استفاده شود: خواب که شبیه بمرگ است و هم تاریکی شب که خود مرگ و بیخبري از هر چیز است در هنگام طلوع صبح
که بیداري از خواب و نابودي تاریکی است مشهود هر عقل و خردي است بر قدرت بینهایت خداوندي و نماز در اینکه وقت خود
حیاتی است که مولود بیداري از خواب و روشنی صبح است و اینکه نماز و قرائت خود سرمایه پند و عبرت است از هر تیرگی و
ظلمت و جهل و بیخبري و هم موجب روشنی دل است از رنج خواب و تاریکی، احتمال دیگر اینکه است که چون نماز صبح
بطوري که گفتیم بیشتر وسیلهي روشنائی دل آدمی است باین جمله وادار شدهاند بانجام اینکه نماز بجماعت تا هر یک مشهود
دیگري شوند و نور معرفت حق در دل هر یک بوسیله دیگري بتابد و مانند آئینههاي در برابر یکدیگر باشند که انعکاس نور
بیکدگر میکنند احتمال دیگر اینکه است که چون خواب و تاریکی موجب غفلت است و ترسیم خیالات فاسده مثل دوستی دنیا و
شهوات، در صبح که بیداري است و روشنی است و توجّه بنماز و قرائت خیالات فاسد از لوح ضمیر نابود میشود و افکار صالح
79 فخر: مازنی گفته است: « فَتَهَجَّد بِه نافِلَۀً » 70- جایگزین آن خواهد شد اینکه است که قرآن فجر مشهود است و معلوم. -قرآن- 30
گمان مکنید که تهجّد بیدار شدن بشب است و بنماز بودن تا صبح بلکه تهجّد اینکه است که بیدار شوند و بنماز بایستند و بخوابند
28 روح - و باز بلند شوند و نماز بخوانند و بخوابند و بیدار شوند و مشغول نماز شوند که پیغمبر چنین نماز شب میخواند. -قرآن- 1
« یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحمُوداً » . تو از مستی نمیدانی کسی داند که هشیار است « قم یا ایّها الغافل » : البیان: خروسان در سحر گویند
40 [ صفحه 461 ] محمود مقام شفاعت آن حضرت است. فخر: چون آن - مجمع: مفسّرین متّفق هستند که مقصود از مقام -قرآن- 1
حضرت کوشش در شفاعت مردم میکند و آنها او را بر اینکه عمل ستایش میکنند. پس مقام شفاعت آن حضرت مقامی است که
بر آن ستایش میکنند. کشف نوشته: فرمان آمد که اي محمّد مقام شفاعت در قیامت مقامی بزرگوار است و تو را مسلّم است، اما
راهش آن است که بشب خیزي و نماز کنی، اي محمّد اگر خوشنودي ما میخواهی بروز رسالت میگذار و اگر مقام محمود
میخواهی بشب بیدار باش و نماز کن. تأویلات: مقام محمود یعنی مقام ختم ولایۀ بوسیلهي ظهور مهدي [ع] که بر همه کس
مقامی است از عرش که پیغمبر را بدو « مقام محمود » واجب است آن را ستایش کنند. حسینی نوشته: در عین المعانی آورده که
گرامی کنند، قولی آن است که مقام محمود آنجا است که لواي حمد بدست آن حضرت دهند. نظم: نی همی زیر لواي دولتش
مائیم و بس || آدم و من دونه تحت لواي مصطفی است صاحب فتوحات قدّس سره فرموده که مقام محمود مقامی است مرجع
جمیع مقامات و مظهر تمام اسماي الهیّه و آن خاصّهي حضرت محمّد است و باب شفاعت در اینکه مقام گشاده شود، و در بحر
الحقایق فرموده که محمود اللّه است و قیام حضرت پیغمبر بحق نه بنفس خود بلسان اشارت مقام محمود است. نظم: اي ذات تو در
80 کشف: هر دو کلمهي «ٍ أَدخِلنِی مُدخَلَ صِدق وَ أَخرِجنِی مُخرَجَ صِدق » دو کون مقصود وجود || نام تو محمّد و مقامت محمود
مدخل و مخرج مصدر هستند بمعنی ادخال و اخراج بعضی گفتهاند: در موقع هجرت از مکّه بمدینه چون وارد غار ثور شد که از
چشم دشمنان پوشیده بماند جبرئیل اینکه آیه بآن حضرت الهام کرد، و بعضی گفتهاند هنگام ورود بمدینه بود، و عدّهاي گفتهاند:
صفحه 202 از 240
وَ زَهَقَ » . 59 [ صفحه 462 ] آنچه بایستی انجام دهد - مقصود ورود بکار رسالت است و خروج از عهدهي وظیفه و انجام -قرآن- 1
« خَسِرَ هُنالِکَ المُبطِلُونَ » 81 کشف: قرآن باطل را بچهار معنی استعمال کرده است: اوّل- بمعنی تکذیب و دروغ شمردن مثل «ُ الباطِل
یعنی مزد و « لا تُبطِلُوا صَدَقاتِکُم بِالمَن وَ الَأذي » یعنی آنها که عذاب قیامت را دروغ میشمارند زیان میبرند. دوّم- بمعنی نابودي مثل
یعنی بستم «ِ لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل » اجر آنچه بمردم میبخشید بوسیله آزار و منّت بر آنها نابود نکنید، سوّم- بمعنی ستم مثل
یعنی اصل شرك و «ُ جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِل » مال یکدیگر نخورید، چهارم- شرك و اعتقاد بشرکت موجودات در آفرینش مثل
590 حسینی: امام قشیري گفته - 462 -قرآن- 554 - 304 -قرآن- 414 - 159 -قرآن- 255 - 23 -قرآن- 127 - انحراف نابود شد. -قرآن- 1
آنچه براي خدا است حق است و غیر آن باطل است، و صاحب تأویلات معتقد است که حق وجود واجب ثابت است و باطل وجود
ممکن بشري است که قابل زوال و فنا است شعر: همه هر چه هستند از آن کمترند || که با هستیش نام هستی برند چو سلطان عزّت
82 کشف: قرآن براي دانشمندان وسیله بهبود از نادانی است، « مِنَ القُرآن ما هُوَ شِفاءٌ » علم برکشد || جهان سر بجیب عدم درکشد
و براي مؤمنین بهبودي از بیماري شک و تردید و براي عارفان داروي فکرت و بیخبري است. و براي مریدها و جویندگان راه حقّ
بهبود از نا- امیدي و قنوط است و براي محبّین و دوستان مرهم سوزش دل است، و اینکه شعر را براي اینکه مطلب ساختهاند: -
82 مجمع: چون کافران « وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلّا خَساراً » 33 رکبتک حولی لا تفارق مضجعی || و فیها شفاء للّذي انا کاتم - قرآن- 1
تدبّر و استفاده از قرآن نمیکنند زیانشان بیشتر میشود، و ممکن است باین مناسبت باشد که چون قرآن از شور و اندیشهي بد آنها
83 کلمهي «ِ نَأي بِجانِبِه » [ 44 [ صفحه 463 - نسبت به پیغمبر خبردار میکند و آبروي آنها را میبرد زیانشان فزون میشود. -قرآن- 1
20 -قرآن- - قرائت ابو جعفر است چنانکه مجمع نوشته است. -قرآن- 1 « شاء » مثل « ناء » چند جور قرائت شده است که یکی « نَأي »
84 ابو الفتوح: [هر کس کار در خور خود کند بر عادت و بر حالت خود چنانکه که باو ماند و در «ِ کُلٌّ یَعمَل عَلی شاکِلَتِه » 39-32
و « علی خلیقته » إبن زید گفت ،« علی نیّته » حسن و قتاده گفتند « علی حدّه » مجاهد گفت « علی ناحیته » خور خود، و إبن عباس گفت
36 یعنی هر کس روي اشتباه خود کار میکند - اینکه اقوال متقاربست، و معنی آنکه در پیش بگفتیم، و] بعضی گفتهاند: -قرآن- 1
را از اشکال گرفته است که بمعنی اشتباه باشد، و قول اوّل از شکل است و روشنتر است و درست، زیرا اینکه- «ِ شاکِلَتِه » و کلمهي
69 کشف نوشته: از آدمی چه آید جز از جفا، و از - جمله بجاي اینکه مثل است [از کوزه همان برون تراود که دروست]. -قرآن- 56
آب و گل چه آید جز از خطا! و از کرم ربوبیّت چه بینند جز از وفا! در همهي قرآن هیچ آیت امیدوارتر از اینکه آیت نیست،
میگوید: هر کس آن کند که از او آید و از هر کس آن آید که از او سزد، آن مهجور مملکت ابلیس نومید را گفتند آدم را سجود
کن گفت نکنم که آدم از خاك است و من از آتش، گفتند: اي بدبخت لا جرم هر کس آن کند که سزاي او است و هر از کس
آن آید که در اوست، آتش چون فرو میرد خاکستر شود که هرگز نو نگردد و خاك اگرچه کهن شود آب بروي ریزند نو نگردد،
اي ابلیس تو که از آتشی بیک فرمان که بگذاشتی مردي که هرگز زنده نشوي، و اي آدم تو که از خاکی هر چند گناه کردي بیک
قطره آب حسرت که از دیده فرو باري گناهانت بیامرزم و بنوازم، اي ابلیس از آتش آن آید که کردي، اي آدم از خاك آن زاید
856 تأویلات کاشانی: یعنی کار هر کس مولود خوي و ملکهي او است و اکر - قرآن- 816 - .«ِ قُل کُلٌّ یَعمَل عَلی شاکِلَتِه » که دیدي
ملکات شخص در مقام نفس و طبع بود کار و فکر او ناامیدي است و اعراض از حق و اگر در مقام قلب و ملکات فاضله بود در
که «ِ کُلٌّ یَعمَل عَلی شاکِلَتِه » شکر و صبر خواهد بود. [ صفحه 464 ] حسینی: از شبلی پرسیدند: کدام آیه امید آورتر است! گفت
100 از من گنه آید و من آنم || وز - نتیجهي لئیمی بندگان خطا و جفا است، و سزاوار کریمی خداوند وفا است و عطا: -قرآن- 65
85 مجمع: مفسّرین اختلاف کردهاند که آنچه از پیغمبر [ص] « یَسئَلُونَکَ عَن الرُّوح قُل الرُّوح مِن أَمرِ رَبِّی » تو کرم آید و تو آنی
پرسیدهاند مقصود چه بوده است! 1- از روحی که در بدن انسان هست پرسیدهاند چون نقل است یهود گفتند از محمّد معنی روح
را پرسید اگر جواب داد پیغمبر نیست و گر نه پیغمبر است که ما در کتب خود چنین خواندهایم و پیغمبر [ص] از جواب خودداري
صفحه 203 از 240
67- کرد چون بصلاح و توجّه آنها به- دین نزدیکتر بود، 2- مقصود اینکه بوده است که روح تازه است یا قدیمی است! -قرآن- 1
در جواب گفته است مخلوق خداوند است، 3- مقصود جبرئیل بوده است. 4- سؤال از ملکی بوده است که هزاران صورت و زبان
داشته، 5- مورد سؤال عیسی بوده است، 6- مقصود قرآن است که چگونه است و چرا برخلاف سخنان ما میباشد! جواب داده شده
است از کارهاي خداوندي و معجزهي من است و از حدود توانائی شما و کار شما خارج است. فخر: بعضی گفتهاند: روح اجسامی
است هوائی آمیخته بحرارت غریزي که در دل یا در دماغ تولید میشود، و بعضی گفتهاند: روح جسم نورانی لطیف آسمانی است
که در تمام بدن راه یافته است مثل آتش در ذغال و روغن در دانهي کنجد. تأویلات کاشانی: یعنی روح از عالم خلق نیست و
بتوصیف و تشبیه بدیگر مخلوقات نمیتوان آنرا تعریف کرد تا مردمی که ادراك آنها از حدود محسوسات تجاوز نکرده است آنرا
دریابند. بلکه از عالم امر است و ابداع یعنی ایجاد بدون ماده و مدّت که شکل و رنگ و اندازه و جهت ندارد، پس شما [ صفحه
36 سخن و استفادهي ما: 1- گفتگوي با شیطان براي سجده بآدم چنانکه از - پاورقی- 34 - .«77» 465 ] انها نمیتوانید آنرا درك کنید
امام فخر نقل کردیم چند جا مکرّر شده است شاید براي بیان اهمیّت و بیدار باش مردم است بتوجّه باین خوي سرکشی و
خودخواهی و باصطلاح پر توقّعی تا همیشه متوجّه آن باشند و از گرفتاري بآن احتراز کنند و شاید براي همین بوده است که در
یعنی کافر بود که تکبّر و نافرمانی کرد، در اعراف جهت « أَبی وَ استَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرِینَ » سورهي بقره فقطّ گفته شده است
که چون من از آتشم و برتر از او هستم «ٍ أَنَا خَیرٌ مِنه خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه مِن طِین » نافرمانی بصورت دیگر گفته شده است
در اینجا آدم را «ٍ لَم أَکُن لِأَسجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقتَه مِن صَ لصال مِن حَمَإٍ مَسنُون » سجدهام ننگ است براي من، در حجر گفته شده است
خوار شمرده است که چون از گل گندیده درست شده مناسب نیست براي او سجده کنم. در اینکه سوره هم نظیر سورهي حجر
گفته شده است که چگونه من بمخلوق خاکی سجده کنم! اینکه گونه سخن و استدلال نشان میدهد که جهت تکرار همان زشتی
خود پرستی است و فرض برتریها و پستیهاي مجعول و مولود خوي زشت شیطانی که هنوز هم می- بینیم انسان مدّعی تمدّن
اختلاف نژاد و رنگ را موجب افتخار خود میداند و یا درازي ریش و یا کهنگی لباس یا نداشتن کراوات را موجب حقارت میداند
که چنین کس لایق احترام و جواب نیست تا چه رسد بدیگر امتیازات و برتریها که مردم براي خود فرض میکنند و دیگران را حقیر
میشمارند. سرگذشتی مکرّر شنیدهام که وقتی رسم بوده است خانمهاي اشراف لنگ حمام را از پارچهاي ابریشمی بافت داخله بنام
دارائی درست میکردهاند، روزي زنی از طبقهي غیر اشراف چنین لنگی در حمام داشته است، اینکه عمل او موجب غضب آنها شده
است و امر کردهاند کلفتهاشان لنگها را تابیده و آن زن را سخت زدند و تأدیب کردند که لنگ دارائی و مختص اشراف بکار -
790 [ صفحه 466 ] نبرد، اینها است خوي شیطانی که قران آنرا مکرّر گوشزد مردم - 601 -قرآن- 711 - 429 -قرآن- 533 - قرآن- 381
لَئِن أَخَّرتَنِ » در جواب سخن شیطان است « اذهَب فَمَن تَبِعَکَ » کرده است تا بخود آیند و به راه صلاح روند. 2- در آیت 62 جملهي
که تقاضاي مهلّت کرد و جواب موافق شنید، آیا اینکه موافقت و مهلت که او بر بنی آدم مسلّط شود و «َّ إِلی یَوم القِیامَۀِ لَأَحتَنِکَن
آنها را لجام بر سر بزیر فرمان آورد، بچه معنی است، و براي چه! اینهم یکی از آن تهییجات و تحریکات قرآن است که آغاز
پیدایش آدمی را باو نمایش میدهد تا دشمنهاي درونی خود را بشناسد و راه دوري از آنها را بجوید و بیابد. چون موافقت با
تقاضاي شیطان معرّفی ساختمان مادّي آدمی است که وسائل پیشرفت کار شیطان در اختیار او گذارده شده است و اجازه داده شده
است که انسان را با سواره و پیادهي خود از راه در ببرد و اینکه اجازه خود نشان میدهد که در هر دم لحظه وسیلهي بیچارگی و
گرفتاري آدمی آماده است و باندك بیخبري گرفتار میشود و باز آواز او وسیلهي توجّه و دلباختگی آدمی معرّفی شده است باین
و اینمعرّفی مهلکهي دیگري است از مهالک انسان که همیشه آوازهاي شیطانی طنین انداز گوش او « وَ أَجلِب عَلَیهِم بصوتک » جمله
است و باندك غفلت منحرف میشود. و نیز با جملههاي بعد شرکت در مال و فرزند آدمی براي شیطان مجاز شده است که انسان
بفهمد اینکه دوستی مال و دلباختگی بفرزند یکی از دامهاي شیطان است که اگر نتوانست اینکه غریزهي خود را تعدیل کند در
صفحه 204 از 240
دوران عمر گرفتار بدبختی و بیچارگی است، چنانکه تاریخ گذشته و مطالعهي وضع کنونی مردم خوب اینکه حقیقت را روشن
میکند که چه قدر مردم بواسطه دوستی بیخردانه فرزندان خود، و سوء تربیت آنها عمر خود و فرزند- شان را بتلخی و ناکامی
بشیطان اجازه میدهد که بنویدهاي امید بخش و « وَ عِدهُم » برگزار کردند و اکنون هم دست بگریبان آن هستند. و نیز جملهي
دلخوشکن آدمی را اغفال کند و اینکه خود معرّفی پرتگاه دیگري است در سر راه انسان و از همین جهت در آخر یادآوري شده
1712 [ صفحه - 983 -قرآن- 1700 - 141 -قرآن- 964 - 51 -قرآن- 81 - است که وعدههاي شیطان جملگی غرور است و -قرآن- 26
467 ] گولخوردن. و باز هزاران نمونهي حاضر و گذشته داریم که چه قدر مردم گرفتار غرور شیطانی بودهاند و هستند که نه فقطّ
موجب محرومیّت معنوي آنها شده است بلکه از جهت مادّي و کارهاي روزانه زندگی هم خود را رنجور و محروم دارند، با اینکه
در همان اوّل گفتگو باو اعلام شده است که مجازات خود او و پیروانش جهنّمی است فراوان و بیحساب تا آدمیزادها از عواقب
اشارهاي است بخوي بد خواهی دیگران و خود پرستی که «َّ هذَا الَّذِي کَرَّمتَ عَلَی » شرور نفسانی خود باخبر باشند، و باز بجملهي
اشاره است بطرز « أَ أَسجُدُ لِمَن خَلَقتَ طِیناً » چون دیگري بر من برتري دارد براي همیشه با نسل او دشمنی خواهم کرد و نیز جملهي
قضاوتهاي غلط و سوء عواقب آن که عموم افراد گرفتار چنین اندیشهي باطل هستند و هزاران دوستی و دشمنی بیجهت دنبالهي
اینجور سنجشهاي نابجا پیدا میشود چنانکه میبینیم اشخاصی نسنجیده و ندانسته کارهاي دیگري را که مربوط بخود او هست زیر
نظر گرفته و بسود یا زیان خود فرض میکند و او را محکوم میداند و از آن پس همه جا کا او را دشمنی با خود شمرده و بدگوئی
میکند و دنبالهي آن عداوت و بدبینی میان افراد یک خانواده تولید میشود. همانطور که شیطان خاك را که مادهي پیدایش
جاندارها است پست و ناچیز دانست و نتیجهي اینکه قضاوت غلط ادّعاي برتري خود او بود که موجب اینهمه سر و صدا در آفرینش
تا آخر انسان را متوجّه کرده است که اگر روح عبودیّت و فرمان- بري از « إِن عِبادِي » شد، و پس از اینکه معرّفیها بآیت 65 جملهي
- حق و حقیقت در آدمی پیدا شد همهي اینکه زشتیها از او سترده میشود و مجالی براي شیطان در اغفال او نخواهد بود. -قرآن- 453
تحریک دیگري است در برابر آن تحریکات گذشته که « وَ لَقَد کَرَّمنا » 3- آیت 70 1434- 678 -قرآن- 1417 - -487 قرآن- 643
شیطان آدمی را چون از خاك است خوار شمرد باید انسان بخود امیدوار باشد و پیوسته در پس اصلاح نواقص و بهبود زندگی خود
باشد زیرا مشمول کرامت حق شده است و نیروي فکر و اختراع و استخراج خوبیهاي نهفته زمین باو عنایت شده است که جملگی
تذکّري « یَومَ نَدعُوا کُل أُناس بِإِمامِهِم » 4- آیت 71 [ 32 [ صفحه 468 - کرامت حق است و برتري بر دیگر موجودات. -قرآن- 13
است براي رفع نقص مهم اجتماعی که انسان در فرمانبریها و پیرویهاي خود از اشخاص و دلبستگیها بخواستههاي مادّي و خیالی
مواظب باشد که شخصیّت و ارزش مقتدا و دلباختهي آدمی در سعادت و بدبختی او مؤثّر است و بد و خوب آنها موجب گرفتاري و
آسایش او خواهد بود، و البتّه اینکه حقیقت ناگزیري است که انسان بهر چه دل بست اعصاب و عضلات و افکارش بمقتضاي همان
چیز پرورش مییابد و موجودیّت و شخصیّت او متناسب با همان هست که باو دلبسته است، شما فکر کنید آنکه همیشه بفکر
کتابهاي دینی و افکار خدا پرستی است با آنکه با کتابهاي ادبی و زیبائیهاي زندگی سر و کار دارد بسیار از هم جدا هستند که نه
فکر و نه سلیقه و نه در کارهاي زندگی با هم موافق میشوند و همچنین یک میکانیک با یک دامپرور فکر و سلیقهشان توافق
نخواهد داشت. و نیز آنکه معتقد بپیشواهاي دینی است با آنهائیکه پیرو احزاب مختلف هستند پیوسته از یکدگر جدا و مخالف هم
هستند. و همین اختلاف فکر و سلیقه در عالم دیگر هم براي انسان اختلاف مراتب سعادت و شقاوت فراهم خواهد کرد و بهمین
مناسبت در آیت بعد گفته شده است: هر که باین عالم کوردل و کجرفتار باشد بعالم دیگر کوري و گمراهیش نمودارتر است چون
اینجا عالم ماده است، و تغییر و تحوّل و ممکن است اوضاع و احوال شخص کم و زیاد شود و عوض شود ولی آن عالم ثابت است
تا پنج آیه در « وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَکَ » 5- آیت 73 58- و آنچه اینجا درست شده است آنجا ثابت است و عوض نشدنی. -قرآن- 16
ضمن سخن گفتن با پیغمبر [ص] شخصیّت و مقام آن حضرت را تثبیت میکند و بمردم میفهماند که اگرچه شما عربها مردي مانند
صفحه 205 از 240
خود و از نژاد و خویشان خود میبینید و میشناسید ولی نه چنین است که او را مثل خود مردي عرب بپندارید و بآنچه بخواهید تسلیم
خود کنید که او مشمول الهامات خداوندي است و معصوم است و در صیانت حق از هرچه شما بفکر خود تشخیص دهید. -قرآن-
48 [ صفحه 469 ] در دفتر چهارم - خوب روشن میشود باین شعر مثنوي -قرآن- 13 «ِ کُلٌّ یَعمَل عَلی شاکِلَتِه » -6 آیت 84 45-13
ضمن قصّهي گور کنی آموختن قابیل: زان که خاك اینکه زمین با ثبات || باز گوید با تو ز انواع نبات در زمین گر نیشکر ور
خورد نیست || ترجمان هر زمین نبت وي است پس زمین دل که نبتش فکر بود || فکرها اسرار دل وا مینمود جنبش هر کس
بسوي جاذب است || جذب صادق نی چو جذب کاذبست میروي گه گمره و گه در رشد || رشته پیدا نی و آن کت میکشد
میتوان روح را تعریف کرد باین « الرُّوح مِن أَمرِ رَبِّی » اشتر کوري مهار تو متین || تو کشش میبین مهارت را مبین 7- آیت آخر
عبارت حکماء: خاصیّت تکاملی اجسام آلی که روح نباتی و حیوانی و انسانی باشد یعنی آنچه موجب جلو رفتن و ماندن اینها است
که اگر از آنها گرفته شود گیاه خشک می- شود و انسان و حیوان میمیرند و البتّه اینکه خاصیّت در انسان موجب تسلّط او است بر
دیگر موجودات و همان است که براي او عالم دیگر فراهم میکند و در فلسفه بعربی نفس ناطقه و بفارسی روان نامیده شده است، و
غیر از اینکه تعریف آنچه را در اطراف روح با حیات بخواهیم بگوئیم باید اعتراف کنیم که هنوز معمّاي حیات و جاندار شدن حلّ
[ 45 [ صفحه 471 - نشده است و بآنچه در آیه گفته شده است سخن کوتاه کنیم. -قرآن- 15
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 86 تا 111
وَ لَئِن شِئنا لَنَذهَبَن بِالَّذِي أَوحَینا إِلَیکَ ثُم لا تَجِدُ لَکَ بِه عَلَینا وَکِیلًا [ 86 ] إِلاّ رَحمَۀً مِن رَبِّکَ إِن فَضلَه کانَ عَلَیکَ کَبِیراً [ 87 ] قُل لَئِنِ
اجتَمَعَت الإِنس وَ الجِنُّ عَلی أَن یَأتُوا بِمِثل هذَا القُرآن لا یَأتُونَ بِمِثلِه وَ لَو کانَ بَعضُ هُم لِبَعض ظَهِیراً [ 88 ] وَ لَقَد صَرَّفنا لِلنّاس فِی هذَا
534 أَو - القُرآن مِن کُل مَثَل فَأَبی أَکثَرُ النّاس إِلاّ کُفُوراً [ 89 ] وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِنَ الَأرض یَنبُوعاً [ 90 ] -قرآن- 1
تَکُونَ لَکَ جَنَّۀٌ مِن نَخِیل وَ عِنَب فَتُفَجِّرَ الَأنهارَ خِلالَها تَفجِیراً [ 91 ] أَو تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمتَ عَلَینا کِسَ فاً أَو تَأتِیَ بِاللّه وَ المَلائِکَۀِ
قَبِیلًا [ 92 ] أَو یَکُونَ لَکَ بَیت مِن زُخرُف أَو تَرقی فِی السَّماءِ وَ لَن نُؤمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّی تُنَزِّلَ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه قُل سُبحانَ رَبِّی هَل کُنتُ
إِلاّ بَشَراً رَسُولًا [ 93 ] وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم الهُدي إِلاّ أَن قالُوا أَ بَعَثَ اللّه بَشَراً رَسُولًا [ 94 ] قُل لَو کانَ فِی الَأرض مَلائِکَۀٌ
648 قُل کَفی بِاللّه شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم إِنَّه کانَ بِعِبادِه خَبِیراً بَصِیراً - یَمشُونَ مُطمَئِنِّینَ لَنَزَّلنا عَلَیهِم مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولًا [ 95 ] -قرآن- 1
96 ] وَ مَن یَهدِ اللّه فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِ دَ لَهُم أَولِیاءَ مِن دُونِه وَ نَحشُرُهُم یَومَ القِیامَۀِ عَلی وُجُوهِهِم عُمیاً وَ بُکماً وَ صُ  ما ]
مَأواهُم جَهَنَّم کُلَّما خَبَت زِدناهُم سَ عِیراً [ 97 ] ذلِکَ جَزاؤُهُم بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُونَ خَلقاً
جَدِیداً [ 98 ] أَ وَ لَم یَرَوا أَن اللّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الأَرضَ قادِرٌ عَلی أَن یَخلُقَ مِثلَهُم وَ جَعَلَ لَهُم أَجَلًا لا رَیبَ فِیه فَأَبَی الظّالِمُونَ
801 وَ لَقَد - إِلاّ کُفُوراً [ 99 ] قُل لَو أَنتُم تَملِکُونَ خَزائِنَ رَحمَ ۀِ رَبِّی إِذاً لَأَمسَ کتُم خَشیَۀَ الإِنفاق وَ کانَ الإِنسان قَتُوراً [ 100 ] -قرآن- 1
آتَینا مُوسی تِسعَ آیات بَیِّنات فَسئَل بَنِی إِسرائِیلَ إِذ جاءَهُم فَقالَ لَه فِرعَون إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسحُوراً [ 101 ] قالَ لَقَد عَلِمتَ ما أَنزَلَ
هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوات وَ الَأرض بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرعَون مَثبُوراً [ 102 ] فَأَرادَ أَن یَستَفِزَّهُم مِنَ الَأرض فَأَغرَقناه وَ مَن مَعَه جَمِیعاً
103 ] وَ قُلنا مِن بَعدِه لِبَنِی إِسرائِیلَ اسکُنُوا الأَرضَ فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ جِئنا بِکُم لَفِیفاً [ 104 ] وَ بِالحَق أَنزَلناه وَ بِالحَق نَزَلَ وَ ما ]
607 وَ قُرآناً فَرَقناه لِتَقرَأَه عَلَی النّاس عَلی مُکث وَ نَزَّلناه تَنزِیلًا [ 106 ] قُل آمِنُوا بِه أَو لا - أَرسَلناكَ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً [ 105 ] -قرآن- 1
تُؤمِنُوا إِن الَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ مِن قَبلِه إِذا یُتلی عَلَیهِم یَخِرُّونَ لِلأَذقان سُجَّداً [ 107 ] وَ یَقُولُونَ سُبحانَ رَبِّنا إِن کانَ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعُولًا
108 ] وَ یَخِرُّونَ لِلأَذقان یَبکُونَ وَ یَزِیدُهُم خُشُوعاً [ 109 ] قُل ادعُوا اللّهَ أَوِ ادعُوا الرَّحمنَ أَیا ما تَدعُوا فَلَه الَأسماءُ الحُسنی وَ لا تَجهَر ]
556 وَ قُل الحَمدُ لِلّه الَّذِي لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَه شَرِیک فِی - بِ َ ص لاتِکَ وَ لا تُخافِت بِها وَ ابتَغ بَینَ ذلِکَ سَبِیلًا [ 110 ] -قرآن- 1
174 معنی لغات: تفجر- از مصدر فجر بفتح اوّل و سکون دوّم - المُلک وَ لَم یَکُن لَه وَلِیٌّ مِنَ الذُّل وَ کَ بِّره تَکبِیراً [ 111 ] -قرآن- 1
صفحه 206 از 240
بمعنی راه و منفذ آب باز کردن و جاري کردن، ینبوع- چشمه، کسفا- اینکه کلمه جمع است، و مفردش کسفه است بمعنی قطعه و
تکّه و پارهي از هر چیز، رقی-ّ مصدر است بمعنی بر کوه بالا رفتن، قتور- از مصدر قتر بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی سختی دادن
بر خانواده در مخارج زندگی و چیزي را بدیگري منضم کردن و پیوستن، مثبورا- از مصدر ثبر بفتح اوّل و سکون دوّم و ثبور بضمّ
اوّل و دوّم بمعنی نابود- کردن، محروم کردن، راندن، لعنت کردن. ترجمه: 86 [اي محمّد تو بدان که] اگر مقدر باشد و ما بخواهیم
آنچه را بتو وحی و الهام کردهایم از سینهها میزدائیم و نابود میکنیم که بهیچ وسیله نتوانی آنرا بازیابی 87 بجز با رحمت حق که
فضل او بر تو بسیار است [و بچنین مقامت رسانده] 88 [و قرآنی نبوده است که] اگر جن و انس دست بهم دهند همانند اینکه قرآن
89 ولی با اینکه از هر دري در آن سخن [ نتوانند آورد، تو اینکه حقیقت را گوشزد کن [تا معارضه نکنند که در مانند] [ صفحه 472
گفتهایم باز بیشتر مردم کافرند که 90 می- گویند: سخن تو نمیپذیریم تا از زمین مکّه براي ما چشمهي آب روان کنی 91 و یا
خود مالک باغهاي انگور و خرما باشی که رودهاي آب از میان درختان آن روان باشد 92 و 93 یا آسمان را پاره پاره کنی و بر سر
ما فرود آري یا خدا را با ملائکه شاهد صدق خود آوري ، یا خودت خانهاي از طلا داشته باشی یا بآسمان بالا روي ولی نه بالا رفتن
فقطّ کافی است بلکه آنگاه بتو مؤمن میشویم که با خود از آسمان نوشتهاي بیاوري که ما بخوانیم، [تو بجواب همهي اینها] بگو:
بدور است خدا [که از انجام خواستههاي شما عاجز باشد ولی] من فقطّ بشري هستم فرستاده حق [براي رهبري شما] 94 البتّه مانع
اینکه مردم از اطاعت پس از اینکه همه هدایت همین است که چگونه بشر فرستادهي خدا باشد! 95 تو هم [براي جلوگیري از اینکه
فکر غلط] بگو: اگر ملائکه [باین اندازه آمیخته باشد] باشند که آسوده بر زمین راه روند بایستی از آسمان ملکی بفرستیم [که غیر از
اینجور ملائکه باشد] و او ابلاغ رسالت کند 96 و نیز بگو: در برابر شما یگانه شاهد بر درستی گفتارم خداوند است که از بد و
خوب بندگانش خبردار است و بینا که 97 بسرنوشت هر کس هدایت معیّن است او راه خود را پیدا میکند ولی آنها که گمراه شدند
غیر خدا دوستی ندارند و بقیامت بجاي پا با صورتها حرکتشان میدهیم و فراهم میشوند همگی کر و کور و گنگ و جایگاهشان
جهنمی است که هر چند خاموش شود بر شعلهاش میافزائیم 98 [بلی] چنین است سزاي آن مردم که آیات حق را نپذیرفتند و گفتند:
از پس پوسیدن استخوانها چگونه از نو زنده خواهیم شد 99 ! مگر اینکه مردم نمیتوانند بفهمند آن خدا که آسمان و زمین آفریده
میتواند همانند آنها بیافریند، با اینکه براي هر یک مرگی معیّن کرده است که جاي شک نیست پس ستمکارند اینکه مردم که
منکرند و از کفر و انحراف دستبردار نیستند 100 [تو باین مردم منحرف] بگو اگر خزانههاي رحمت حق در اختیارتان باشد باز هم
[ از ترس فقر مضایقه میکنید چون خوي انسان بخل است و امساك. 101 [اینک نمونهاي از خوي آدمیزاد سرگذشت [ صفحه 473
موسی و فرعون است] که به موسی نه معجزهي نمودار دادیم تو از اینکه یهود بپرس چگونه او نزد آنها رفت و فرعون بموسی گفت:
چنین پندارم که تو را جادو کردهاند، 102 او بجواب گفت: تو خود میدانی و انکار میکنی که آنچه میگویم و نشان میدهم موجبات
بصیرت بشر است از سوي خداي آسمان و زمین و تو را هم [بواسطهي سرسختی و لجاج] گرفتار و نابود شده میبینم 103 فرعون
[بانتقام از موسی] خواست او و مؤمنین را از آن سرزمین آواره کند ما هم خود و یارانش را جملگی غرق کردیم 104 و از آن- پس
ببنی اسرائیل گفتیم: [شما جاي آنها را تصرّف کنید و] در آن منزل کنید که بقیامت جملگی را فراهم خواهید کرد [و هر کس
بسزاي کار خود خواهد رسید] 105 البّته که اینکه گفتههاي قرآن همگی را بحق و درستی فرستادیم و بحقیقت بجاي میرسد [چون
تو بتمام و کمال بمردم ابلاغ میکنی] و همین است وظیفهي تو که مردم را بترسانی و امیدوار کنی [از عالمی که در پیش دارند]
106 پس اینکه قرآن را که بتدریج میفرستیم براي همین است که حقایق را با مهلت و دقّت بگوش مردم برسانی و البتّه آنرا بتمام و
کمال خواهیم فرستاد 107 و بمردم بگو: چه شما بپذیرید یا نپذیرید آنها که علمی و عقلی داشتهاند اکنون که قرآن برايشان
خوانده شود سجده میکنند و فروتنی 108 و میگویند: منزّه است خداي ما که وعدهاش تخلّف ناپذیر است، 109 و هم در سجده رفته
میگریند چون خضوعشان فزون میشود، و هم بمردم بگو: [که بهر اسم خدا را بخوانید] چه رحمان بگوئید یا اللّه بگوئید تفاوتی
صفحه 207 از 240
نیست چون او است اصل هر خوبی و نام نیک مختص باو است و تو خود بنماز نه آواز بلند کن و نه آهسته بگو بلکه راهی میانه
پیش گیر 787878 و [بهمه حال شاکر باش و] بگو ستایش مخصوص خدا است که نه فرزند دارد و نه در قدرت و ملک شریکی و
464 جهت - پاورقی- 462 - «1«78». نه از عجز و بیچارگی دوست و معاون دارد، پس او را بزرگ شمار که برتر موجودات است
92 [ صفحه 474 ] یا رحیم، اعتراض کردند که - نزول: مجمع: اعراب شنیدند پیغمبر [ص] در سجده میگفت یا رحمان -قرآن- 75
معتقد بتوحید است و نام دو نفر میبرد، و نقل کردهاند که مشرکین چون دعاي پیغمبر [ص] را شنیدند گفتند: ما بنام رحمان کسی را
نمی- شناسیم، و ضحّاك گفته است: یهود گفتند بتوارت کلمهي رحمان زیاد آمده است و در قرآن هم آیت صد و ده بجواب
86 ابو الفتوح: بعضی گفتهاند: یعنی اگر بخواهیم اینکه دین که «َّ وَ لَئِن شِئنا لَنَذهَبَن » : اینکه سخنان نازل شده است. سخن مفسّرین
بتو وحی کردهایم نسخ میکنیم مانند دینهاي- سابقین، قول دگر اینکه است که اگر بخواهیم قرآن را از میان مردم برمیداریم، و عبد
اللّه مسعود گفت: روزي خواهد بود که قرآن در میان شما نباشد، پرسیدند چگونه ممکن است با اینکه نوشته داریم و بخاطر هم
قُل لَئِن اجتَمَعَتِ » 46- داریم و بفرزندان خود نیز میآموزیم! گفت از دلهاي شما برمیدارند، آنگاه اینکه آیه را قرائت کرد. -قرآن- 15
88 طبري: گروهی جهود نزد پیغمبر آمدند که اینکه قرآن تو ارزشی ندارد تو براي گواهی بر درستی سخن خود نوشتهاي و «ُ الإِنس
کتابی از آسمان فرود آر تا بخوانیم و تو را بشناسیم و گر نه ما همانند سخن تو برایت میآوریم اینکه آیه بجواب آنها نازل شد. -
89 روح البیان: در حدیث است که سه دسته بدنیا غریب هستند: اول قرآنی که در « وَ لَقَد صَرَّفنا لِلنّاس-ِ تا- إِلّا کُفُوراً » 36- قرآن- 1
55 دوّم مرد صالح و درستکار در میان مردم بدو خیانت پیشه، سوّم مصحف - 29 -قرآن- 41 - خاطره و حفظ فرد ظالم باشد. -قرآن- 3
که در خانه مردم بیعلاقه باشد که آنرا نخوانند، سعدي گفته است: عالم اندر میان جاهل را || مثلی گفتهاند صدّیقان شاهدي در
میان کوران است || مصحفی در میان زندیقان یکی از فوائد اینکه آیه اینکه است که اینکه گونه کلام از توانائی انسان خارج است
که الفاظ آن رسا و استوار است و اشارتش با دقّت و مهارت گفته شده است و ظرافتهاي آن در کمال لطف و زیبائی است و مطالب
[ واقعی و حقایق آن در کمال درستی و پاکی است و جعفر بن محمّد الصادق [ع] فرموده است: عبارت قرآن براي [ صفحه 475
استفادهي عوام است و اشارات آن براي خواص است و لطائف آن براي اولیاء است و حقایق آن مختص پیغمبران است. مثنوي:
گفته است: خوش بیان کرد آن حکیم غزنوي || بهر محجوبان مثال معنوي که ز قرآن کو نبیند غیر قال || اینکه عجب نبود ز
اصحاب ضلال کز شعاع آفتاب پر ز نور || غیر گرمی می نیابد چشم کور تو ز قرآن اي پسر ظاهر مبین || دیو آدم را نبیند جز که
طین ظاهر قرآن چو شخص آدمیست || که نقوشش ظاهر و جانش خفیست و هم مثنوي گفته است: پند گفتن با جهول خوابناك
90 « حَ تّی تَفجُرَ لَنا » ||تخم افکندن بود در شوره خاك چاك حمق و جهل نپذیرد رفو || تخم حکمت کم دهش اي پند گو
أَو » 22- با ضم تاء و تشدید جیم خواندهاند. -قرآن- 1 « تفجّر » بفتح تاء و ضم جیم خواندهاند، و دیگران « تفجر » مجمع: قاریهاي کوفه
92 مجمع: جملهي کما زعمت دو معنی شده است: 1- چنانکه تو میپنداري که پیغمبر هستی « تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمتَ عَلَینا کِسَفاً
إِذَا السَّماءُ انشَ قَّت و إِذَا السَّماءُ » 2- چنان که تو پنداشتهاي آسمان شق خواهد شد که گفتهاي 54- چنین معجزه کن. -قرآن- 1
با سکون و فتح سین در اینکه سوره و دیگر سورهها باختلاف قرائت قاریها خوانده شده است، و بروایت « کسفا » و کلمهي « انفَطَرَت
إبن عبّاس جهت نزول اینکه آیه چنان بود که عدّهاي از سران قریش مثل ابو سفیان و عتبه و شیبه و ابو جهل و دیگران بجلو کعبه
جمع شدند و گفتند بفرستیم محمّد بیاید و با او بحث کنیم، چون آن حضرت تشریف آورد گفتند: تو کاري با ما کردي که کسی
با خویشان و قبیلهي خود نکرده است، تو خدایان ما را بد مینامی و دین ما را فاسد میدانی مردان مجرّب و آزموده را بیخرد
میشماري، افراد مردم را از یکدیگر متنفّر کردي، اگر مقصودت مال است بگو تا آنچه میخواهی بدهیم، اگر مقام و آقائی میخواهی
121 [ صفحه - 92 -قرآن- 95 - تو را برتر و بهتر از خود میدانیم اگر بیماري طبیبی دعوت کنیم تا علاجت کند، بجواب -قرآن- 68
476 ] فرمود: هیچیک از اینها نیست فقطّ خدا من را با اینکه قرآنم مأمور هدایت شما کرده است اگر بپذیرید بهرهي مادّي و معنوي
صفحه 208 از 240
خواهید داشت و گر نه من شکیبا هستم تا خدا میان من و شما حکومت کند، آنها گفتند: اکنون که چنین است اینکه سرزمین ما
خشک است و بیآب از خداي خود بخواه که اینجا را هم مثل شام و عراق داراي رودخانههاي پر آب کند، و نیز مردههاي ما را
زنده کند و قصی بن کلاب هم زنده شود تا معلوم کند حق چی است و باطل کدام است، آن حضرت فرمود من براي اینکه کارها
أَو تَأتِیَ بِاللّهِ » . معیّن نشدهام، باز چیزهاي دیگر گفتند تا آخر آنچه در آیه یاد شده است، اینکه آیه براي جواب سخنان آنها نازل شد
دو معنی شده است: 1- مجاهد گفته است: یعنی خدا را با ملائکه بیاوري براي هر قبیله « قبیلا » 92 طبري: کلمهي « وَ المَلائِکَۀِ قَبِیلًا
50 ابو - جدا جدا، 2- إبن جریج گفته است: یعنی آنها را طوري براي ما حاضر کنی که بمعاینه و در جلو چشم خود ببینیم. -قرآن- 1
الفتوح: فرّاء گفته است: یعنی خدا و ملائکه را بضمانت و کفالت و پایبندي درستی گفتار و وعدههاي خود بیاوري. و بعضی دیگر
مجمع: « قُل سُبحانَ رَبِّی » . گفتند: یعنی برابر ما بیاوري، و بعضی گفتند: یعنی خدا و ملائکه را بطور دسته جمعی جلو ما حاضر کنی
بصورت ماضی است و معنی جمله اینکه است: او منزّه و برتر است از اینکه که مصلحت را نداند و « قال » بقرائت إبن کثیر و إبن عامر
شما از او بخواهید و یا منزّه است از اینکه که محکوم شما باشد و آنچه بخواهید فرمان برد و بعضی گفتهاند: در جواب خواستهي
آنها که بآسمان بالا برو و کتاب بیاور گفته شده است که خداوند برتر است از آنکه در جائی باشد و نزد او بروند، و بعضی گفتند
تا آخر 95 « فِی الَأرض مَلائِکَۀٌ یَمشُونَ مُطمَئِنِّینَ » 24- یعنی منزّه است که معجزات را بدنبال خواستههاي مردم نمودار کند. -قرآن- 1
52 [ صفحه - مجمع: حسن بصري گفته است: یعنی اگر ملائکه در زمین ساکن شوند بایستی از آسمان ملک براي رسالت -قرآن- 1
477 ] بآنها فرود آوریم، جبّائی گفته است: یعنی اگر ملائکه بر زمین آسوده خاطر باشند و پایبند بدین و آئین نباشند ملک از آسمان
براي تربیت آنها خواهد آمد. ابو مسلم گفته است: اگر همهي مردم زمین ملک باشند براي آنها ملک میفرستم. بعضی گفتهاند:
اعراب میگفتند: ما گروهی بودیم آسوده و مطمئن محمّد آمد و ما را شوریده دل کرد، اینکه آیه بجواب آنها نازل شد که اگر شما
97 ابو الفتوح: « وَ نَحشُرُهُم یَومَ القِیامَۀِ عَلی وُجُوهِهِم » . ملک میبودید و آسوده خاطر براي رهبري بایستی ملک از آسمان باشد
نوشته: و روز قیامت حشر ایشان برویهایشان کنم، قتاده گفت از انس مالک که او گفت از رسول علیه السّلام پرسیدم که خداي
تعالی کافرانرا چگونه حشر کند بر رویها، گفت: آن خداي که قادر است ایشانرا بر پایها روانه کند قادر است که در قیامت برو برد،
و أوس بن خالد روایت کرد از ابو هریره که رسول علیه السّلام گفت روز قیامت خلقان را حشر کنند بر سه صنف، صنفی از ایشان
پیاده باشند و صنفی سوار، و صنفی را بر روي حشر کنند، گفتند یا رسول اللّه بر روي چگونه روند گفت: همان خداي که ایشان را
97 کوران و گنگان و کران نصب او بر حال « عُمیاً وَ بُکماً وَ صُ  ما » 53- بر پايها روان کرده ایشانرا بر روي روانه کند. -قرآن- 1
و « وَ رَأَي المُجرِمُونَ النّارَ » : است از مفعول اگر گویند چگونه گفت که ایشان کور و گنگ و کر باشند و خداي تعالی میگوید
و اینکه آیات مناقض اینکه آیت است، جواب گوئیم عبد اللّه « دَعَوا هُنالِکَ ثُبُوراً » : و میگوید « سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً » میگوید
عبّاس گفت معنی آنستکه ایشان کور باشند از اینکه چیزي نبینند که ایشانرا در آن خیري باید، و کر باشند که چیزي نشنوند که
ایشانرا خوش آید، و گنگ باشند از حجّت سخنی نگویند که ایشان را در آن خیر باشد. حسن بصري گفت اینکه آن وقت باشد که
فرشتگان جان ایشان را بردارند و آنگاه که ایشان را بموقف رانند رويها سیاه و چشمها کور و بهري را چشم ها ازرق، مقاتل گفت
پس از آن نه چیزي بینند و نه چیزي گویند و نه چیزي «ِ اخسَ ؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُون » اینکه آنگه باشد که ایشانرا گویند در دوزخ
وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسعَ » [ 876 [ صفحه 478 - 298 -قرآن- 841 - 260 -قرآن- 271 - 212 -قرآن- 222 - 29 -قرآن- 179 - شنوند. -قرآن- 1
39 یعنی نه معجزه بموسی دادیم که گرفتاري فرعونیان بود بطوفان و - 101 طبري: إبن عبّاس و ضحّاك گفتهاند: -قرآن- 1 «ٍ آیات
شپش، و خون و وزغ و اژدها و ید بیضا و گشایش زبان و سنگ شدن خوراکیها و خشک سالی، و مانند آن باختلاف روایات، و
صفوان بن عسّ ال رازي گفته است: مردي یهودي به رفیق خود گفت: بیا برویم نزد پیغمبر و از او معنی اینکه آیه را بپرسیم، چون
پرسیدند فرمود: منع از شرك بخدا و بزهکاري و دزدي و بنا حق کشتن و جادو و ربا خواري، و سخن چینی براي کشتن بیگناه و
صفحه 209 از 240
101 « فَسئَل بَنِی إِسرائِیلَ- تا آخر آیه » . تهمت بزن پاکدامن یا فرار از جنگ و تجاوز در روز شنبه که شکارهاي در آن روز باشد
28 یعنی باخبار بنی اسرائیل که در قرآن هست دقّت کن. مجمع: اینکه جمله دستوري - طبري: حسن بصري گفته است: -قرآن- 3
است به پیغمبر که از یهود حقیقت اینکه سرگذشت را بپرسد تا آنها بهتر پیغمبر و ارزش قرآن را به بینند و محکوم شوند، و از إبن
بصورت ماضی خوانده است یعنی موسی از فرعون خواست که بنی اسرائیل را آزاد گذارد که « سأل » عبّاس روایت شده است که او
با او بروند. فرعون بجوابش گفت: بتو جادو دادهاند که چنین کارها میکنی یا جادو هستی که بجادوئی خود چنین میکنی و یا خدعه
شده و گولخورده هستی. کشف: یعنی از یهود قریضه و نظیر که علم و اطّلاع داشتند بپرس سرگذشت موسی و فرعون چه بوده
است، و بعضی گفتند: اینکه جمله خطاب بموسی است یعنی بموسی نه 9 آیت دادیم و گفتیم از فرعون بخواه که بنی اسرائیل را در
با « علمت » 102 مجمع: کسائی « لَقَد عَلِمتَ ما أَنزَلَ » . پیروي تو آزاد گذارد و چون موسی نزد آنها رفت فرعون باو گفت ... تا آخر
102 ابو الفتوح: و من گمان میبرم ترا اي « وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرعَون مَثبُوراً » 29- ضم تاء بصیغهي متکلّم خوانده است. -قرآن- 1
49 [ صفحه 479 ] قتاده گفت: - قرآن- 1 - « هالکا » : عبد اللّه عباس گفت مثبور ملعون باشد. مجاهد گفت .« مثبوري » فرعون که
سعید جبیر .« بعیدا عن الخیرات » : إبن کیسان گفت « مغلوبا علی عقله » : مقاتل گفت .« مخبولا لا عقل لک » : إبن زید گفت « مهلکا »
گفت: حدث از تو صادر شود و در لباس خود خرابی کنی. مجاهد گفت: موسی به نزدیک فرعون شد در روز زمستانی، او خفته
بود گلیمی بر خود گرفته، موسی عصا بیفکند اژدها شد و دهن بر سریر او نهاد، خواست تا او را فرو برد فرعون در جامه حدث کرد
103 تا آخر کشف: سیاق اینکه آیه از اوّل تا آخر دلداري پیغمبر « فَأَرادَ أَن یَستَفِزَّهُم » . موسی علیه السّلام او را باین سرزنش کرد
است که مثل موسی عاقبت تو ظفر است و پیشرفت چنانکه او با فرعون برابر شد و معجزاتش را جادو شمردند و عاقبت غرق شدند و
31- سرزمینشان جایگاه پیروان موسی شد کار تو با مخالفین بهمان جور خواهد شد و دیدیم که عاقبت همان طور شد. -قرآن- 1
جاءَ وَعدُ » 103 ابو الفتوح: همه را بیاریم بیکجاي با هم آمیخته تا با یکدیگر مخاصمه کنند. کلبی گفته مراد از « جِئنا بِکُم لَفِیفاً »
نزول عیسی باشد از آسمان. ابو الفتوح نیز گوید: حق تعالی اینکه آیه براي تسلیت رسول [ص] فرستاد و گفت اگر کفّار « الآخِرَةِ
قریش تو را از مکّه بیرون راندند فرعون هم موسی را از مصر بیرون کرد و من او و قومش را هلاك کردم و موسی و قومش را
105 فخر: ممکن است باء بمعنی خودش باشد و حق بمعنی پیغمبر باشد یعنی « بِالحَق نَزَلَ » 161- 24 -قرآن- 139 - رهانیدم. -قرآن- 1
106 «ُ وَ قُرآناً فَرَقناه » 21- قرآن نازل شد و ممکن است بمعنی مع باشد یعنی قرآن با حق و حقیقت و درستی نازل شد. -قرآن- 1
با تشدید راء « فرّقنا » بدون تشدید است و از علی علیه السّلام و إبن عبّاس و إبن مسعود و ابی بن کعب « فرقنا » مجمع: قرائت مشهور
24 حسن بصري گفته است: یعنی - نقل شده است. ابو مسلم گفته است قرآن را بصورت سورههاي مختلف فرستادیم. -قرآن- 1
قرآن را وسیلهي جدائی درست و نادرست کردیم. بعضی گفتهاند: یعنی بقسمتهاي مختلف مقرّرش کردیم: قسمتی امر است قسمتی
نهی است، و هم نوید است، و هم بیم است. [ صفحه 480 ] کشف نوشته: تا شرف و کرامت مصطفی [ص] در آن پیدا شود که
پیوسته از حضرت عزّت بوي پیغام و نامه میآید و تا بزرگوار و شریف بندهاي نباشد او را اینکه تخصیص ندهد که پیوسته بسخنان و
107 مجمع: یعنی آنها که پیش از نزول قرآن عالم بتورات بودند مثل عبد اللّه بن سلام «ِ أُوتُوا العِلمَ مِن قَبلِه » . پیغام خود او را مینوازد
و دیگران. و حسن بصري گفته است: یعنی آنها که پیروان محمّد و امّت او هستند، و بعضی گفتهاند: مقصود آنهائی هستند که
107 فخر: زجّاج گفته است: چون هنگام سجود چانه و ذقن «ِ یَخِرُّونَ لِلأَذقان » 33- تورات و انجیل را خوانده و دانستهاند. -قرآن- 1
کنایه است از ریشهاي مردم و « اذقان » آدمی نزدیکتر قسمت صورت است بزمین باین جمله گفته شده است دیگري گفته است
ممکن است براي کمال فروتنی ریش خود بر زمین بمالند و براي همین معنی است که اینجور گفته شده است، [در فارسی هم براي
غلق و کمال تواضع میگویند: فلان کس ریش بپلاس میمالد]، قول سوّم اینکه است که چون انسان در هنگام ترس ممکن است
گفته شده است. و تکرار اینکه جمله براي اختلاف دو حالت « للأذقان » بیاختیار بر زمین بیفتد و بجاي پیشانی چانه بر زمین برسد
صفحه 210 از 240
آدمی است که در اول حال سجده را میفهماند و در دوّم حالت گریه را نشان میدهد و از اینکه جهت در دنبالهي آن از زیادي
836 حسینی: گفتهاند: سجدهي اوّل براي شکر و دوّم - 26 -قرآن- 814 - قرآن- 1 - .« یَزِیدُهُم خُشُوعاً » خشوع یاد شده است باین جمله
وَ یَزِیدُهُم » براي تأثّر از موعظه قرآنی است و شیخ سجدهي دوّم را سجود التّجلّی نامیده چون در دنبالهي آن گفته شده است
206 لمعهي نور تجلّی - و چون خشوع مولود از تجلّی است پس، زیادي خشوع دلیل زیادي تجلّی است، شعر: -قرآن- 181 « خُشُوعاً
از قدم || بر حدوث افتد فرو ریزد ز هم برهان: محمّد بن یعقوب نقل کرده است که از امام صادق علیه السّلام پرسیدند اگر کسی
در پیشانی آسیبی داشت که نتوانست آن را بسجده بگذارد چه کند [ صفحه 481 ] فرمود چانهي خود بر زمین گذارد چون در قرآن
110 مجمع: نامهاي خدا یا صفات حق را نشان میدهد مثل قادر، عالم، حی سمیع، « فَلَه الَأسماءُ الحُسنی » «ِ وَ یَخِرُّونَ لِلأَذقان » است
بصیر، یا افعال را مثل خالق، رازق، عدل، محسن منعم، مجمل، رحمان، رحیم، و یا معانی نیک حق را نشان میدهد مثل صمد، و
117 نیشابوري: یعنی - 88 -قرآن- 89 - معبود و مشکور که بندگان فقطّ از او حاجت میخواهند و میپرستند و شکر میکنند. -قرآن- 60
110 طبري: از عایشه « وَ لا تَجهَر بِصَلاتِکَ » . هر اسمی از اسمهاي حق نیکو است شما آنرا بنیکی یاد کنید که دعاي با اخلاص باشد
و إبن عبّاس و مجاهد و غیره نقل شده است که مقصود از صلاة دعا است یعنی بلند دعا نکنید، و إبن عبّاس عامري نقل کرده است
پس از آنکه پیغمبر سلام نماز میگفت عربها میگفتند: خدایا بما شتر و پسر نصیب کن اینکه آیه نازل شد که اینکه جور صدا بدعا
بلند نکنید و آهسته هم نگوئید: و ضحّاك و سعید بن جبیر و عکرمه نقل کردهاند که چون پیغمبر [ص] در نماز آواز بقرائت بلند
میکرد مشرکین بد زبانی میکردند باین آیه دستور رسید که آواز بلند نکند تا نشنوند و آزار نکنند و هم بسیار آهسته نگوید تا
مسلمین که باو اقتدا میکنند بشنوند، و بعضی گفتهاند: مقصود میانه گفتن تشهّد است که نه بلند و نه آرام باشد، و نقل کردند
آیه براي جلوگیري از اینکه کار نازل شد. إبن زید و حسن بصري « التّحیّات للّه و ال ّ ص لوات للّه » عرب آواز بلند میکرد باین جملهها
گفتهاند: مقصود اینکه است که براي ریا بلند مخوان و براي ترس آهسته مگو بلکه اندازهي متوسّط را رعایت کن، و اگر سخن
پیشینیان بر اینکه منقولات نبود بهتر معنی اینکه است که اي محمّد در نمازهاي اخفاتی روز بجهر مخوان و در جهري شب باخفات
27 مجمع: جبّائی گفته است: یعنی نه بآن اندازه بلند بخوان که مردم بنماز در نزدیک تو از خود باز مانند و نه - مخوان. -قرآن- 1
بآن اندازه آرام بخوان که خود صداي خود نشنوي، و از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود: جهر در نماز زیاد آواز
بلند کردن است و اخفات آن است که آواز تو بگوش خودت نرسد. و هم از امام [ صفحه 482 ] باقر و صادق علیهما السلام نقل
شده است که اینکه آیه بمکه نازل شد تا پیغمبر آواز بنماز بلند نکند و گرفتار آزار اعراب نشود. ابو الفتوح: إبن سیرین گفت: در
حق دو صحابی آمد که یکی قرائت نماز سخت نرم خواند گفت: من با خداي مناجات میکنم چه حاجت است برفع صوت و
دیگري نماز کردي و در جهر اسراف کردي، گفتی: تا شیطان برمد و خفته بیدار شود اینکه آیت آمد. إبن زید گفت: اهل کتاب را
عادت آن بود که در نماز اخفات کردندي آنگه در میانه بحرفی آواز برداشتند هر کس که آن بشنیدي بآن حرف آواز برداشتی
خداي تعالی نهی کرد رسول را از آنکه چنان کند که ایشان بعضی دیگر گفتند: اینکه در استغفار است که اعراب بیامدندي و بآواز
و تصریح و جهر میکردند بگناهانی که کرده بودند خداي تعالی نهی کرد ایشان را از « اللّهم اغفر لی الذّنب الفلانی » بلند گفتندي
آن. المیزان: در نمازهایت همه را بلند نخوان و همه را آهسته نیز مخوان بلکه بعضی را بلند و بعضی را آهسته بخوان، و گوید اینکه
معنی مناسبتر است نظر بآنچه در سنت رسولخدا [ص] است که جهر در پارهاي مثل صبح و مغرب و عشاء و اخفات در پارهاي مثل
ظهر و عصر. صفی در تفسیر منظوم: صوت خود را بر مدار اندر نماز || هم مکن آهسته بیش از حد تو باز جمع کن یعنی میان
عالمین || کوست فرق و جمع، پس رو بین بین جمع صورت با حقایق بالتمام || ناید الا از تو اي فخر انام نیشابوري: هر پسري
وَ لَئِن شِئنا » نوزاد از اولاد عبد المطلب که زبانش بسخن باز میشد پیغمبر اینکه آیه را باو میآموخت. سخن و استادهي ما: 1- آیت 86
شاید اشاره باشد به اینکه که منکرین بدانند اینکه سخنان غیر از سخنان شاعر و نویسنده است بلکه از عالم غیب آمده است «َّ لَنَذهَبَن
صفحه 211 از 240
66 [ صفحه 483 ] بهیچ وسیله نتوانید نگاهدارید. و نیز ممکن - و ممکن است آن که فرستاده است پس بگیرد و شما -قرآن- 35
است در ضمن تثبیت دل پیغمبر باشد که اندك نگرانی در کار خود نداشته باشد و آسوده باشد اینکه گفتهها که در دلش القاء
میشود و بوسیلهي وحی باو میرسد جملگی از عالم غیب است و الهامات خداوندي که ممکن است یکبارگی سترده شود و اثري از
آن بر زمین نماند و آنوقت است که گرفتار بیچارگی شوند و فریادرسی نباشد. و بهمین مناسبت در آیت بعد باز تشجیع پیغمبر شده
یعنی تو خود آسوده باش و بمردم بگو: اگر پري و آدمی دست بدست هم دهند مانند اینکه سخن «ِ قُل لَئِن اجتَمَعَت » است که
تا آخر شاید اشاره باشد بجواب آنها که در آیت جلو سخنشان نقل شده « لَو کانَ فِی الَأرض مَلائِکَ ۀٌ » نتوانند آورد 2- آیت 95
چگونه آدمی فرستاده خدا باشد! گفته شده است: اگر آن موجودات که شما ملک مینامید جوري باشند که « أَ بَعَثَ اللّه بَشَراً » : است
بواسطهي مواد و ترکیبات بدنی بتوانند بر زمین زندگی کنند البتّه محتاج بتربیت خواهند بود و البتّه خودشان راه مستقیم را نخواهند
یافت و محتاج خواهند بود به کسیکه از جنس خودشان باشد و ملک باشد و از عالم غیب صلاح و فساد حقیقی را بآنها بنمایاند.
496 -قرآن- - پس جاي تعجّب نیست یک فرد انسان که از جنس شما آدمهاست مأمور و رسول خدا و رهبر شما باشد. -قرآن- 470
تا آخر شاید براي بخود آمدن آن مردم است در برابر خواهشهاي « قُل لَو أَنتُم تَملِکُونَ » 3- آیت صدم 777- -660-624 قرآن- 749
تا آخر، یعنی آنگاه سخن تو میپذیریم که براي ما چشمههاي آب بر زمین مکّه روان « لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی تَفجُرَ » ناپسند که گفتند
170 بجواب گفته شده است شما که تا اینکه اندازه زبون و بیچارهاید که اگر همه چیز را مالک - 45 -قرآن- 134 - کنی. -قرآن- 15
شوید باز از ترس درویشی بخششی نمیکنید چگونه چنین پایداري و سرسختی نشان میدهید و چشم میدارید که اینکه نشدنیها براي
تا آخر سوره شاید اینکه آیات در دنبالهي اشاره بسرگذشت موسی و فرعون براي «ُ وَ بِالحَق أَنزَلناه » شما فراهم شود! 4- از آیت 105
- استواري ارزش قرآن و آرامش دل پیغمبر و یادآوري مردم باشد که اینکه گفتهها جملگی درست است و بر حق،ّ نشانه -قرآن- 19
46 [ صفحه 484 ] اینکه هم دلنرمی و سجود مردم مؤمن که چون آدم آراسته و پیراسته اینکه سخنان بشنود خود بخود راست میداند
و فروتن میشود و کمتر ایستادگی نمیکند، پس در برابر اینکه سخنان فرمانبر باشید و بهر اسم که خواهید خدا را بخوانید و ستایش او
کنید و او را بزرگ شمارید که اصل آفرینش و ریشهي موجودیّت شما است. مشهد مقدّس بیستم فروردینماه هزار و سیصد و چهل
و یک شمسی هجري عنایت حق شامل شود که دنبالهي اینکه کار از سورهي کهف گرفته شود و بآخر برسد بمنّه و کرمه. [ صفحه
[485