گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
سوره کهف



اشاره
[ 43 [ صفحه 487 - 18 ] بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 6 ] 92- -قرآن- 75
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 1 تا 26
37 الحَمدُ لِلّه الَّذِي أَنزَلَ عَلی عَبدِه الکِتابَ وَ لَم یَجعَل لَه عِوَجاً [ 1] قَیِّماً لِیُنذِرَ بَأساً - 92 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - -قرآن- 75
شَدِیداً مِن لَدُنه وَ یُبَشِّرَ المُؤمِنِینَ الَّذِینَ یَعمَلُونَ الصّالِحات أَن لَهُم أَجراً حَسَناً [ 2] ماکِثِینَ فِیه أَبَداً [ 3] وَ یُنذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللّه وَلَداً
325 ما لَهُم بِه مِن عِلم وَ لا لِآبائِهِم کَبُرَت کَلِمَ ۀً تَخرُج مِن أَفواهِهِم إِن یَقُولُونَ إِلاّ کَ ذِباً [ 5] فَلَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ عَلی - 4] -قرآن- 1 ]
آثارِهِم إِن لَم یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدِیث أَسَ فاً [ 6] إِنّا جَعَلنا ما عَلَی الَأرض زِینَۀً لَها لِنَبلُوَهُم أَیُّهُم أَحسَن عَمَلًا [ 7] وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها
451 إِذ أَوَي الفِتیَۀُ إِلَی الکَهف فَقالُوا - صَعِیداً جُرُزاً [ 8] أَم حَسِبتَ أَن أَصحابَ الکَهف وَ الرَّقِیم کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً [ 9] -قرآن- 1
صفحه 212 از 240
رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنکَ رَحمَۀً وَ هَیِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً [ 10 ] فَضَرَبنا عَلَی آذانِهِم فِی الکَهف سِنِینَ عَدَداً [ 11 ] ثُم بَعَثناهُم لِنَعلَمَ أَيُّ الحِزبَینِ
أَحصی لِما لَبِثُوا أَمَداً [ 12 ] نَحن نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَأَهُم بِالحَق إِنَّهُم فِتیَۀٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم وَ زِدناهُم هُديً [ 13 ] وَ رَبَطنا عَلی قُلُوبِهِم إِذ قامُوا
534 هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِه آلِهَۀً لَو - فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماوات وَ الَأرض لَن نَدعُوَا مِن دُونِه إِلهاً لَقَد قُلنا إِذاً شَطَطاً [ 14 ] -قرآن- 1
لا یَأتُونَ عَلَیهِم بِسُلطان بَیِّن فَمَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَ ذِباً [ 15 ] وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم وَ ما یَعبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ فَأوُوا إِلَی الکَهف یَنشُر
لَکُ م رَبُّکُ م مِن رَحمَتِه وَ یُهَیِّئ لَکُم مِن أَمرِکُم مِرفَقاً [ 16 ] وَ تَرَي الشَّمسَ إِذا طَلَعَت تَتَزاوَرُ عَن کَهفِهِم ذاتَ الیَمِین وَ إِذا غَرَبَت
تَقرِضُ هُم ذاتَ الشِّمال وَ هُم فِی فَجوَةٍ مِنه ذلِکَ مِن آیات اللّه مَن یَهدِ اللّه فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِ دَ لَه وَلِیا مُرشِداً [ 17 ] وَ
تَحسَ بُهُم أَیقاظاً وَ هُم رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُم ذاتَ الیَمِین وَ ذاتَ الشِّمال وَ کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیه بِالوَصِ یدِ لَوِ اطَّلَعتَ عَلَیهِم لَوَلَّیتَ مِنهُم فِراراً وَ
لَمُلِئتَ مِنهُم رُعباً [ 18 ] وَ کَ ذلِکَ بَعَثناهُم لِیَتَسائَلُوا بَینَهُم قالَ قائِل مِنهُم کَم لَبِثتُم قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعضَ یَوم قالُوا رَبُّکُم أَعلَم بِما لَبِثتُم
- فَابعَثُوا أَحَ دَکُم بِوَرِقِکُم هذِه إِلَی المَدِینَۀِ فَلیَنظُر أَیُّها أَزکی طَعاماً فَلیَأتِکُم بِرِزق مِنه وَ لیَتَلَطَّف وَ لا یُشعِرَن بِکُم أَحَداً [ 19 ] -قرآن- 1
1170 إِنَّهُم إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم یَرجُمُوکُم أَو یُعِیدُوکُم فِی مِلَّتِهِم وَ لَن تُفلِحُوا إِذاً أَبَداً [ 20 ] وَ کَذلِکَ أَعثَرنا عَلَیهِم لِیَعلَمُوا أَن وَعدَ اللّهِ
حَقٌّ وَ أَن السّاعَۀَ لا رَیبَ فِیها إِذ یَتَنازَعُونَ بَینَهُم أَمرَهُم فَقالُوا ابنُوا عَلَیهِم بُنیاناً رَبُّهُم أَعلَم بِهِم قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمرِهِم لَنَتَّخِ ذَنَّ
عَلَیهِم مَسجِداً [ 21 ] سَیَقُولُونَ ثَلاثَۀٌ رابِعُهُم کَلبُهُم وَ یَقُولُونَ خَمسَۀٌ سادِسُهُم کَلبُهُم رَجماً بِالغَیب وَ یَقُولُونَ سَبعَۀٌ وَ ثامِنُهُم کَلبُهُم قُل
رَبِّی أَعلَم بِعِدَّتِهِم ما یَعلَمُهُم إِلاّ قَلِیل فَلا تُمارِ فِیهِم إِلاّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَستَفت فِیهِم مِنهُم أَحَداً [ 22 ] وَ لا تَقُولَن لِشَیءٍ إِنِّی فاعِل ذلِکَ
902 وَ لَبِثُوا فِی - غَداً [ 23 ] إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه وَ اذکُر رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ وَ قُل عَسی أَن یَهدِیَن رَبِّی لِأَقرَبَ مِن هذا رَشَ داً [ 24 ] -قرآن- 1
کَهفِهِم ثَلاثَ مِائَۀٍ سِنِینَ وَ ازدَادُوا تِسعاً [ 25 ] قُل اللّه أَعلَم بِما لَبِثُوا لَه غَیب السَّماوات وَ الَأرض أَبصِ ر بِه وَ أَسمِع ما لَهُم مِن دُونِه مِن
255 معنی لغات: قیّم- مستقیم، متصدّي کار مثل قیّم وقف یعنی متولّی آن و قیّم - وَلِیٍّ وَ لا یُشرِك فِی حُکمِه أَحَداً [ 26 ] -قرآن- 1
زن یعنی شوهر او، باخع- از مصدر بخع بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی از خشم یا اندوه نزدیک بهلاك بودن و نابودي، جرز- زمین
بیگیاه که گیاه در آن نروید یا گیاهش خورده باشد، ضربنا علی آذانهم- از مصدر ضرب علی الاذن بمعنی منع از شنیدن و بخواب
کردن، شطط- زیاده روي، دوري از حق،ّ تزاور- یعنی کج میشد و روي بچیزي میآورد، تقرض- از مصدر قرض بفتح اوّل و سکون
دوّم بمعنی بطرف راست و چب کج شدن، مجازات کردن، فجوة- فاصلهي میان دو چیز، فضاي خانه، زمین فراخ، ورق کم- بفتح
اوّل و کسر دوّم بمعنی پول سکّه دار. رجما بالغیب- یعنی بگمان سخن گفتن و بحقیقت چیزي نرسیدن. ترجمه: بنام خداوند
بخشندهي مهربان 1 ستایش خاص آن خدا است که بر بندهي خود کتابی چون قرآن فرستاد که مستقیم است [و نگهبان مردم] بی-
اندك کجی و نارسائی 2 تا بترساند از گرفتاري سخت خداوندي آنرا که نافرمان است و نوید دهد مؤمنین نیکوکار را که آیندهي
خوب در پیش دارند 3 و مزدشان زوال ندارد 4 و هم بترساند آن مردم را که گفتند خدا فرزند دارد 5 با اینکه نه خود علمی دارند
و نه پدرانشان داشتند چه زشت سخنی از دهانشان بیرون میشود که دروغ است و بس 6 و شاید تو افسوس خوري که چرا مردمان
ایمان ندارند 7، [ صفحه 488 ] ولی آفرینش زمین چنین است که موجودات آنرا دلپذیر آفریدیم تا آدمیزاد را آزمایش کنیم و آنکه
نکوکار است نمودار شود 8 و بعاقبت همگی را شوره خاکی هموار و ویرانه کنیم 9 [و اینکه آسان است و عجیب نیست پس چرا]
حادثهي مردم کهف و رقیم را [در بر قدرت ما] آیتی عجب پنداري! [با آنکه شمار عجبتر از آن را خداي داند و بس اکنون بشنو]
10 در روزگاري گذشته چند نفر بغار پناه بردند [و براي خود چنین دعا کردند]: اي خدا از رحمت خود بما برسان و وسیلهي راستی
و درستی کار ما را فراهم کن 11 ما هم سالی چند آنها را بهمان غار بیهوش و در خواب رها کردیم 12 و سپس باز گرداندیم تا
معلوم شود کدام دسته بهتر میتوانند بدانند چه مدّت بر زندگیشان گذشته است 13 و حقیقت مطلب اینکه است آنها مردمی بودند
مؤمن که بر بصیرتشان افزودیم 14 و دلبستهي بخدا و دین کردیم تا از جاي بلند شدند [و بر کیش و عقیدهي خود قائم و استوار
شدند] و گفتند آفریدگار ما خداي آسمان و زمین است و جز او نمیپرستیم که [اگر جز اینکه دعا کنیم] سخنی است دروغ و بیهوده
صفحه 213 از 240
15 ، و اینکه خویشان و کسان ما که براي خود خدایانی پنداشتهاند چرا دلیلی روشن بر دعوي خود ندارند! [پس خود انصاف دهید]
چه بزرگ ستمی است دروغسازي بر خدا [و انبازي با او] 16 اکنونکه شما [اي یاران من] از مردم مشرك و خدایانشان کناره
کردید، بغار پناه بردید که خداوند در رحمت خود بر شما بگشاید و گشایش در کارتان فراهم کند 17 [اي محمّد بآنگاه که در غار
بودند اگر بودي] میدیدي خورشید بهنگام برآمدن بسوي راست غار کج شد و هنگام فرو شدن بسوي چپ آن و خود آن مردم
بفراخناکی درون آن غارند [البتّه] اینکه جملگی آیات خداوند است و نشانههاي قدرت او که هر کس براه حق باشد هدایت یابد و
آنکه بگمراهی رفت تو براي او دوست و راهنماي نتوانی یافت 18 و اگر تو خود آنها را ببینی بخواب هستند و بچپ و راستشان
میگردانیم و سگشان، بر در غار خسبیده، بیدار پنداري و فرار کنی و سخت بترسی 19 و از همین عجایب است که آنها را از جاي
بلند کردیم تا از هم بپرسند و یکی پرسید: چه مدّت بخواب بودیم [ صفحه 489 ] عدّهاي بپاسخ گفتند تمام روز یا قسمتی از آن،
بعضی دیگر گفتند: خداي داناتر است که چه روزگار ماندهایم، اکنون کسی را با پولی که از خود دارید بفرستید به شهر و آبادي تا
بهترین خوراکی براي شما بیاورد و باید بهوش باشد که کسی بر حالتان مطّلع نشود 20 که اگر شما را بیابند یا بسختی بیازارند و یا
بدین خویش باز برند که زان پس رستگاري نیابید 21 [ولی در تقدیر چنین معین کرده بودیم و] نیز از شگفتیهاي آفرینش اینکه بود
که مردم را از سرگذشت آنها خبردار کردیم تا [نمونه باشد و] دریابند که وعدهي حق راست است و قیامت یقینی [اکنون بشنو
چون مردم شهر آن گروه را دیدند] گفتگويشان درگرفت [و دو دسته شدند] و گفتند: بر اینها بنائی بسازید [و در پناه ساختمانشان
بدارید] که خدایشان نیک بداند که هستند و چگونه ماندهاند، ولی آن دسته که چیره شدند گفتند: اینجا را نمازگاه میکنیم 22
[اکنون خبردار باش که] بهمین زودي مردم با تو بگویند: شمارهي آنها سه مرد بوده است و چهارمین سگشان و باز بگویند پنج نفر
بودهاند، و ششم سگ شان که سخنی است بگمان و نسنجیده، و هم گویند: هفت تن بوده است و هشتمین سگشان [ولی تو
بجوابشان] بگو: خداي من شمارهي آنها را بدرستی داند و بس و دیگري از آنها خبر ندارد مگر اندکی پس بر تو روا نیست که
در داستان آن مردم با کسی گفتگو کنی مگر همانچه نمودار است [و همه کس خبردار] و از اینها که ملایند و مرد کتاب
هیچکدامشان در اینکه مقوله چیزي مپرس 23 [و از خود هم اظهار عقیده مکن] و هرگز مگو من بفردا چنین کنم 24 جز اینکه
[جلوتر بگوئی] انشاء- اللّه و کار خود را بسرنوشت رها کنی و اگر چیزي را فراموش کردي [چون بیادت آید] پروردگار خود را
بیاد آر و بگو: امیدوارم خدایم به راستتر و درستتر از اینکه [که هست وادار و] رهبریم کند 25 و [مردم بدانند یا مردم میگویند:]
روزگار درنگ پناهندگان غار سیصد و نه سال بوده است 26 و بآنها بگو: خداي من داناتر است چه اندازه بآن جا ماندهاند چون
آنچه بآسمان و زمین پوشیده است او خبردار است و بس چه بینا و شنوا است آنکه مردم جز او دوستی و سرپرستی ندارند و او [
وَ اصبِر نَفسَکَ » صفحه 490 ] بفرماندهی خود کسی را انباز نیارد. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بمکّه نازل شده است مگر آیت
که بمدینه نازل شده است در داستان عیینۀ بن حصن فزاري و عدد آیاتش بحساب قاریهاي بصره « مَعَ الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم تا آخر
- صد و یازده است و بحساب کوفیها صد و ده، و بحساب شامیها صد و شش و بحجاز صد و پنج آیه حساب شده است. -قرآن- 72
125 طبري: عکرمه از إبن عبّاس نقل کرده است: قریش نضر بن حارث و عقبۀ- إبن أبی معیط را بمدینه فرستادند تا با علماي یهود
ملاقات کند و اخلاق و گفتار پیغمبر را براي آنها نقل کنند و آنها درستی و نادرستی دعواي آن حضرت را روشن کنند، علماي
یهود که اینکه ا شنیدند گفتند: شما از او بپرسید سرگذشت شگفت آور آن جوانان که بروزگار نخستین رفتند و مردند چه بوده
است و نیز آن مرد که بهمه جا میرفت تا مشرق و مغرب زمین را دید که بود و چه کرد! و باز بپرسید که روح چی است! اگر جواب
اینکه پرسشها را گفت او پیغمبر است پیروش شوید و گر نه دروغ- ساز است خود دانید با او. آن دو عرب بمکّه برگشتند و بیاران
خود گفتند و همه- شان و پرسشها را بپیغمبر عرضه داشتند. آن حضرت فرمود ببامداد پاسخ شما را میگویم و انشاء اللّه بر زبان
نیاورد، آنها رفتند و پیغمبر پانزده روز از رسیدن جبرئیل و شنیدن وحی محروم شد و نتوانست جواب اعراب را بگوید آنها آغاز
صفحه 214 از 240
بدگوئی و زشتی کردند و آن حضرت سخت آزرده دل بود که جبرئیل اینکه سورهي اصحاب کهف را براي پیغمبر آورد و
خبردارش کرد که اندوه بر کفر و انحراف اعراب نیکو نیست و قصّه جوانان و آن مرد جهانگرد را براي او روشن کرد و در تعریف
با صداي زیر « عوج » 2 طبري: چون عرب کلمهي « لَم یَجعَل لَه عِوَجاً قَیِّماً » 1277- قرآن- 1241 - .« قُل الرُّوح مِن أَمرِ رَبِّی » روح گفت
عین را براي کجیهاي معنوي و غیر محسوس بکار میبرد مثل کجی در دین از اینکه جهت با کسر عین آورده شده است یعنی قرآن
38 [ صفحه 491 ] است که اختلاف و تفاوت در آن نیست. مجمع: إبن عبّاس گفته - کجی و تمایل از حق ندارد و مستقیم -قرآن- 1
یعنی برابر است و بیتناقض، فرّاء گفته است یعنی نگهبان دیگر کتابهاي آسمانی است که آنها را درست میشناساند و « قیّما » است
آنچه بیهوده پنداشتهاند از آنها دور میکند و احکام آنها را نسخ میکند، از أبی- مسلم نقل شده است: یعنی نگهبان کار دین است و
اختیار دار آن مثل قیّم منزل که در کارهاي خانه باو مراجعه میشود قرآن هم قیّم دین است که کارهاي دین را از آن باید فهمید، از
2 جلو و عقب گفته شده « عِوَجاً قَیِّماً » اصم نقل است که قیّما یعنی پابرجا و ثابت تا روز قیامت که نسخ نمیشود. کشف: دو کلمهي
با «ُ لَدُنه » 2 مجمع: کلمهي «ُ مِن لَدُنه » 35- است و معنی چنین است مستقیم است و معتدل که اختلاف و تناقض ندارد. -قرآن- 17
فَلَعَلَّکَ باخِعٌ » 44- 16 -قرآن- 34 - اشمام ضمّهي دال و کسر هاء و نون قرائت شده است، و با ضم دال و سکون نون. -قرآن- 1
مجمع: اینکه سخن درشتی است از سوي خدا با پیغمبرش بر آزمندي او بایمان مردم و خویشانش تا آنجا که خود « نَفسَکَ- تا آخر
9 طبري: کهف بمعنی غار است « أَم حَسِبتَ أَن أَصحابَ الکَهف وَ الرَّقِیم کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً » 31- را از غصّه هلاك کند. -قرآن- 3
و معنی رقیم را چند جور گفتهاند: إبن عبّاس گفته است نام آبادي است، عطیّه و قتاده گفتهاند نام درّهاي که مردم اصحاب الکهف
در آنجا بودهاند و ضحّاك گفته است: کهف غار میان درّه است و رقیم خود آن درّه است که آن مردم پناهنده بغار آن شدند،
سعید بن جبیر گفته است: رقیم سنگ نبشتهاي است که داستان آن مردم بر آن نبشتهاند و بر در غار نهادهاند، إبن وهب گفته است:
رقیم نوشتهاي است که سرگذشتی دارد و ما را از آن خبردار نکردهاند، إبن جریج گفته است: رقیم نام آن کوه است که غار در آن
بوده است، و عکرمه از إبن عبّاس نقل کرده است که او گفته: من همگی قرآن را میدانم بجز اینکه سه کلمه حنان و الأوّاه و الرّقیم
84 [ صفحه 492 ] کشف: سعید بن جبیر گفته است: رقیم نام سگ آن گروه است، مجاهد گفته است نام لوحی است از - -قرآن- 1
مس که نام و چگونگی و سرگذشت آنها در آن نوشته است و در خبري از که نعمان بن بشیر از پیغمبر نقل کرده است رقیم نام آن
گروه است که پیغمبر از آنها یاد کرده است و سرگذشتشان را براي نعمان بن بشیر نقل فرموده است. مجمع: معنی جمله اینکه است:
تو گمان میبري که سرگذشت آن مردم از آیات عجیب ما است با اینکه آفرینش آسمان و زمین شگفت آورتر از آن است و ممکن
است مقصود اینکه باشد که چون پیغمبر جواب پرسش اعراب قریش را نداد که سرگذشت آن جوانان چه بوده است، و تأخیر شد و
ندانست چه بگوید و ناراحت شد بآن حضرت گفته شده است: تو گمان میبري که اینکه سرگذشت بسیار شگفت است و انگیزهي
ایمان آنها میشود که اینکه اندازه اصرار داري که بدانی و برايشان بگوئی و آنها مؤمن شوند. روح البیان: نقل شده است که
در قبایل عرب میگشت که آنها را بدرستی بداند، روزي شنید: زنی « رقیم تبارك، متاع » صاحب بن عبّاد وزیر مشهور براي معنی
چون تحقیق کرد معلوم شد که سگ پارچهي « جاء الرّقیم و اخذ المتاع و تبارك الجبل » : میپرسد متاع کجا است، پسرش گفت
تبیان: یعنی آنها را در غار « فَ َ ض رَبنا عَلَی آذانِهِم » . ظرفشوي را که بآب نمناك میکنند و میمالند برداشته است و بکوه بالا رفته است
یعنی خدا تو را شل و زمینگیر کند، و بعضی گفتهاند: یعنی جلو- گیر از « ضربک اللّه بالفالج » بخواب کردیم مثل اینکه جمله
تبیان: « ثُم بَعَثناهُم لِنَعلَمَ أَيُّ الحِزبَین أَحصی لِما لَبِثُوا » 29- شنوائی آنها شدیم و نتیجه همان است که بخوابشان کردیم. -قرآن- 1
پس از روزگاري آن گروه را از جاي بلند کردیم تا بندگان بنگرند و بدانند دو دسته مردمی که در مدّت خواب آن گروه بغار
72 و شمارهي آنرا میدانند، و در مقصود از کلمهي - اختلاف داشتند کدامیکشان اینکه مدّت را بهتر احصا کردهاند. -قرآن- 1
حزبین اختلاف است مجاهد گفته است: از [ صفحه 493 ] مردم خود آن گروه دو دسته مردمی کافر بودهاند که اختلاف داشتهاند
صفحه 215 از 240
آیا چه مدّت اینکه گروه باین غار باین جور هستند! دیگري گفته است: آن دو دسته یکی مؤمن و دیگري کافر بوده است. بعضی
گفتهاند: خود مردم پناهنده بغار دو دسته شدند، و دیگري گفته است: خود آنها یک دسته بودهاند و نظري داشتهاند و قوم و مردم
آنها هم در دستهي مخالف بودهاند و نظري دیگر داشتهاند. ابو الفتوح: یعنی اینکه عمل ما و بیدار کردن آنها مثل کار کسانی بود
که نمیدانند و کاري میکنند تا بدانند. مجمع: یعنی تا بآن اندازه که بمردم تعلیم کردهایم علم ما نمودار شود. و گویا پس از آنکه
آن گروه بغار رفتند میان مردم اختلاف شد که آنها چه مدّت در غار هستند خداوند بیدارشان کرد تا درستی اینکه گفتگو نمودار
أَ» شود. کشف: یعنی علم مشاهده و وجود و مقصود از ايّ الحزبین إبن بحر گفته است یکی خدا است و یکی خلق بدلیل اینکه آیه
167 حسینی: یعنی تا بهبینند آنچه بعلم ازلی دانستهایم، یا تا بدانند بندگان ما که در اینکه قصه کدام - قرآن- 132 - .«ُ أَنتُم أَعلَم أَمِ اللّه
بصورت غایب مجهول قرائت « لیعلم » دسته حسابش درستتر است و مدّت توقّف در غار را بهتر معیّن کرده است. فخر: بعضی
کردهاند و باین قرائت معنی اینکه است: آنها را برانگیختیم تا بعضی مردم از آن خبردار شوند. روح البیان: علم در اینکه جمله بمعنی
آزمایش است بمعنی مجازي چون آزمایش موجب علم است و آزمایش هم بمعنی خود نیست بلکه آزمایش براي نموداري عجز و
یعنی اگر میتوانی در بامداد خورشید را از باختر نمودار «ِ فَأت بِها مِنَ المَغرِب » : بیچارگی است مثل آنجا که ابراهیم بنمرود گفت
256- کن. پس معنی جمله اینکه است، آنها را بیدار کردیم تا با اینکه دو دستهي مختلف رفتار آزمایشی شده باشد. -قرآن- 226
13 مجمع: چون ریشهي جوانمردي ایمان است جوانمردان نامیده شدهاند، مجاهد گفته است: فتوّت که صفت آن عدّه « إِنَّهُم فِتیَۀٌ »
20 [ صفحه 494 ] بکلمهي فتیه توصیف شدهاند، بمعنی بخشش و خودداري از آزار مردم و - شمرده شده است، و -قرآن- 1
خودداري از گله در گرفتاري است، دیگري گفته است: یعنی دست برداشتن از ناروا و کوشش در بخشندگی و بزرگواري. کشف
و «ُ قالُوا سَمِعنا فَتًی یَذکُرُهُم یُقال لَه إِبراهِیم » نوشته: با ایشان همان کرامت کرد که با خلیل خویش ابراهیم که او را جوانمرد خواند
و سیرت و طریقت آن است که مصطفی با « تُراوِدُ فَتاها » : و یوسف صدیق را گفت «ُ وَ إِذ قالَ مُوسی لِفَتاه » : یوشع بن نون را گفت
علی گفت: یا علی جوانمرد راستگوي بود، وفادار و امانت گذار و رحیم دل، درویشدار و پر عطا و مهمان نواز و نیکوکار و
شرمگین، و گفتهاند: سرور همهي جوانمردان یوسف صدیق بود علیه السّلام که از برادران بوي رسید آنچ رسید از انواع بلیات،
و در خبر است که رسول [ص] نشسته بود، سائلی برخاست و سؤال « لا تَثرِیبَ عَلَیکُم الیَومَ » آنگه چون بر ایشان دست یافت گفت
کرد رسول روي سوي یاران کرد گفت: با وي جوانمردي کنید. علی علیه السّلام برخاست و رفت چون باز آمد یک دینار داشت و
پنج درم و یک قرص طعام، رسول [ص] گفت یا علی اینکه چه حال است! گفت: یا رسول اللّه چون سائل سؤال کرد، بر دلم
بگذشت که او را قرصی بدهم باز در دلم آمد پنج درم بوي دهم باز بخاطرم بگذشت که یک دینار بوي دهم اکنون روا نداشتم که
-164- جوانمردي نیست مگر علی. -قرآن- 103 «ّ لا فتی الّا علی » آنچه بخاطرم فراز آمد و بر دلم بگذشت نکنم، رسول [ص] گفت
13 طبري: یعنی بایمان و بینائیشان افزودیم که بر دوري زاد « وَ زِدناهُم هُديً » 656- 270 -قرآن- 622 - 226 -قرآن- 253 - قرآن- 195
14 ، ابو الفتوح « وَ رَبَطنا عَلی قُلُوبِهِم » 22- و بوم خود شکیبا شدند و از میان بیدینان گریختند و بزندگانی در غار ساختند. -قرآن- 1
14 فخر: « إِذ قامُوا » نوشته است: و دلهاي ایشان باز بستیم بثبات توفیق و لطف تا بر ایمان و عمل استقامت کردند و استدامت نمودند
180 [ صفحه 495 ] گفته است آن گروه بزرگان شهرشان - 31 -قرآن- 168 - اینکه جمله چند معنی شده است: اوّل- مجاهد -قرآن- 1
بودند که از شهر بیرون شدند و یکدگر را دیدند و گرد هم برآمدند و آنکه برتر همه بود گفت: من چیزي میاندیشم که گمان
ندارم دگري دلش بآن رفته باشد، دگران پرسیدند چی است! گفت: من چنین در خود مییابم که آفرینندهي ما نه اینکه بتها است
بلکه آن است که آسمان و زمین بیافرید. دوّم اینکه است که آنها در جلو پادشاه ستمگر خود از جاي برخاستند و منکر شدند
پرستش بتهائی را که او خداي خود میدانست و مردم را بدان میخواند و یگانه پرست شدند و خدا هم دل و گامشان را بر آن استوار
اینکه است که آنها چون از خواب بیدار شدند گفتند: « قامُوا » داشت. سوّم- سخن عطا و مقاتل است که گفتهاند: مقصود از جملهي
صفحه 216 از 240
15 ابو الفتوح: اینکه هم حکایت « هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَ ذُوا مِن دُونِه آلِهَۀً » ] 685- خداي ما آفرینندهي زمین و آسمان است. -قرآن- 677
ایشانست که ایشان عیب میکنند قوم خود را بعبادت اصنام گفتند: اینان قوم مایند بدون خداي تعالی اصنام را خدایان خود گرفتند.
چرا بر اینکه گفتار حجّتی روشن نیاورند آنگه گفتند: در جهان از آن ظالمتر که باشد «ٍ 54 و لا یَأتُونَ عَلَیهِم بِسُلطان بَیِّن - -قرآن- 3
که بر خداي تعالی دروغ گوید و با او انباز گیرد!؟ و در آیت دلیل است بر بطلان تقلید، و نیز دلیلست بر آنکه مقام نشاید در دار
با صداي زیر میم و صداي « مرفق » 16 مجمع: کلمهي « مِن أَمرِکُم مِرفَقاً » 304 علی که - 49 -پاورقی- 302 - قرآن- 1 - ..[«79» الفکر
.« مرفق » بالاي فاء قرائت بیشتر قاریها است و مردم مدینه و إبن عامر و اعشی و برجمی با صداي بالاي میم و صداي زیر فاء خواندهاند
437 [ صفحه - 61 -قرآن- 249 - 17 مجمع: جملهي -قرآن- 3 « وَ تَرَي الشَّمسَ إِذا طَلَعَت تَتَزاوَرُ عَن کَهفِهِم- تا آخر » 35- -قرآن- 1
با تخفیف زاي و الف قرائت مردم کوفه است و « تزاور » قرائت إبن عامر و یعقوب است و « تزورّ » با تشدید راء بیالف « تزاور » [496
با الف بعد از واو و تشدید راء است. در اینکه آیه « تزوارّ » با الف و تشدید زاي قرائت دیگر قاریها است و قرائت جحدري « تزّاور »
خداوند از مهربانی خود بآن گروه یاد کرده است که در گشادگی غار روي بسوي بنات النعش جايشان داده است که آفتاب در
بامداد و شامگاه بآنها نتابد و آزارشان نکند و رنگ تن و جامهشان نابود و کهنه نشود و از نسیم و آسایش باد بهرهمند باشند و در
غار برابر قطب شمال بود. آلوسی: با اینکه برخلاف طبیعت چندین سال آنها زنده و بخواب بوده- اند، جلوگیري از تابش آفتاب و
بچپ و راست گرداندن آنها براي اظهار قدرت است که بوسائل طبیعی و غیر طبیعی با آنها رفتار شده است یا چون عادتشان بوده
است که در خواب میجنبیدهاند در آن مدت هم بهمان خوي دیرینشان نگهداري شدهاند و یا براي نموداري قدرت است که با
ابو الفتوح: و ایشان در متّسعی و فراخی بودند از غار، حقّ ] «ُ خواب سنگین سیصد ساله بچپ و راست میجنبیدند. هُم فِی فَجوَةٍ مِنه
تعالی در اینکه آیت وصف آن کرد که ما ایشانرا در آن غار از گرماي آفتاب نگاه میداشتیم تا ایشان را نرنجاند، و گونه روي
18 فخر: « وَ تَحسَ بُهُم أَیقاظاً » [ 291 [ صفحه 497 - 30 -پاورقی- 289 - قرآن- 1 - ..[«80» ایشان بنگرداند و جامهي ایشان کهنه نشود
چنین معنی میشود: اگر خورشید آنجا را ببینی خواهی دید، یا و اگر آنها را ببینی می پنداري « تَرَي الشَّمسَ » اینکه جمله و جملهي
77 کشف نوشته: چون ظواهر ایشان نگري ایشان را ببینی مشغول در میدان اعمال، چون سرایر - 26 -قرآن- 59 - که بیدارند. -قرآن- 1
کمر « إِیّاكَ نَعبُدُ » ایشان نگري ایشان را بینی فارغ در بستان لطف ذو الجلال، بظاهر در عمل بباطن در نظارهي لطف ازل از
تاج مشاهدت بر سر نهاده در زیر، فوطهي تسلیم پوشیده بر زبر، درّاعهي عمل فرو «ُ إِیّاكَ نَستَعِین » مجاهدت بر میان بسته و از
کشیده، کرداري موافق امر، دیداري موافق حکم، پیري را پرسیدند که ایمان بیعمل تمام نیست و اصحاب کهف را عمل نبود که
بر « إِذ قامُوا » چون در روش آمدند در حال بخفتند پیر جواب داد که کدام عمل از اینکه بزرگوارتر که ربّ العزّه ایشان را گفت
لسان اهل اشارت معنی آن است که از خود برخاستند و حاصل اعمال بندگان بدان باز آید که از خود برخیزید چون از خود
وَ» برخاستند بحق رسیدند آنگه واسطه از میان برخیزد. تصرّف در ایشان خود کند کار ایشان خود سازد چنانک جوانمردانرا گفت
- اي نقلّبهم بین حالتی الفناء و البقاء و الکشف و الاحتجاب و التّجلّی و الاستتار. -قرآن- 216 «ِ نُقَلِّبُهُم ذاتَ الیَمِین وَ ذاتَ الشِّمال
با فتح تاء و باء و « تقلبهم » مجمع: حسن بصري « وَ نُقَلِّبُهُم » [ 988 [ صفحه 498 - 658 -قرآن- 933 - 293 -قرآن- 646 - -234 قرآن- 271
18 کشف نوشته: چون فرا راه بودند آن سگ بر پی ایشان افتاد که شما « وَ کَلبُهُم باسِطٌ » 19- ضم لام خوانده است. -قرآن- 1
مهمانان عزیزید و مهمان عزیز طفیلی برتابد آن سگک در موافقت گامکی چند برداشت تا بقیامت مؤمنان در قرآن قصّهي وي
پس چه گوئی کسی که همهي عمر خویش در صحبت اولیاء بسر « وَ کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیه بِالوَصِ یدِ » میخوانند و او را جلوه میکنند که
22 -قرآن- - قرآن- 1 - .« کلّا و لمّا » ! آرد و در موافقت ایشان قدم باز پس ننهد گوئی در قیامت اللّه تعالی او را از ایشان جدا کند
315-271 طبري: بعضی گفتهاند: یکی از سگهاشان با آنها بود دیگري گفته است بدهقانی گذشتند که بآئین آنها بود و با سگ
نگهبان کشت خود همراه آنها شد، دیگري گفته است: سگ شکاري آنها بوده است، و بعضی گفتهاند: مقصود آدمی است که
صفحه 217 از 240
قرائت میفرمود « کالبهم » طبّاخ انها بوده است و همراه شده است. ابو الفتوح: از امام صادق علیه السّلام روایت است که آن حضرت
یعنی آنکه صاحب سگ بود بر در غار بود. روح البیان: چوپانی بر دین آنها بود چون از او گذشتند با سگ خود از پی آنها رفت و
سعدي گفته است سگ اصحاب کهف روزي چند || پی نیکان گرفت و مردم شد و حسن بصري گفته است: در سگ خوئی چند
است که شایسته است آدمی هم بر آن باشد: 1- آن حیوان بیشتر گرسنه است و سزاوار است که انسان گرسنه باشد که روش
صالحین است. 2- او جاي معیّن ندارد و اینکه خود از نشانههاي متوکّلین است، 3- اندکی از شب میخوابد و براي آدمی نشانهي
دوستی است، و علامت محبّین است. 4- آنچه صاحبش بزند و آزارش کند باز میآید و اینکه از نشانه- هاي مریدین صادقین است،
-5 اگر او را برانند و باز پارهاي نان دهند سر سپرد و کینه ندارد و اینکه نشانه نرم دلی و علامت الخاشعین است، 6- اگر سفرهاي [
صفحه 499 ] ببیند دور نشیند و بنگرد و اینکه از خصال المساکین است، 7- اگر از جائی کوچ، کند دوباره بدان ننگرد و اینکه از
بتشدید لام خواندهاند و معنی اینکه است که جاي آنها « ملّئت » مجمع: مردم حجاز « وَ لَمُلِئتَ مِنهُم رُعباً » . علامات المخزونین است
ترس آور است یا خودشان از درازي موي و ناخن و دگرگونی چهره و اندام بیم آورند. إبن عبّاس گفته است: با معاویه در یکی از
مسافرت ها بودم که بجنگ رومیان میرفت بسرزمین اصحاب کهف گذر کردیم او گفت اگر بتوانیم برویم آنها را ببینیم من گفتم
پیغمبر که از تو بهتر بود و ممنوع از دیدن آنها بود بموجب اینکه آیه معاویه گروهی فرستاد تا خبري بیاورند، چون آنها بدرون غار
31 کشف نوشته: علماء طریقت و خداوندان معرفت گفتهاند که بناء کار تصوّف - رفته بودند باد بیرونشان کرده بود. -قرآن- 1
بروش و سیرت اصحاب کهف نهادهاند و نیک ماند آداب طریقت و حلیت اینان باحوال و سیرت ایشان از تحقیق قصد و تجرید
ارادات و همّت و عزلت از خلق، و اسقاط علاقت و اخلاص در دعوت و انابت، از خود بیزار و از عالم آزاد و بحق شاد از تحکّم
خویش و پسند خویش باز رسته و دست نیاز ببر اللّه تعالی زده گهی از صولت هیبت سوزان و گدازان، گهی در نسیم انس شادان و
کشف: یعنی چنانکه دیر زمانی آنها را بخواب کردیم و نگاه داشتیم بهمان گونه از جاي « وَ کَ ذلِکَ بَعَثناهُم لِیَتَسائَلُوا بَینَهُم » . نازان
برانگیختیم تا ناچار از یکدگر بپرسند چه روزگاري ماندهاند و خود آنها و دگر مردم آگاه شوند که چه بر سرشان گذشته و
- 19 مجمع: قرائت عموم بکسر راء است و با سکون راء هم خواندهاند. -قرآن- 1 « بِوَرِقِکُم » 51- خداوند چه قدرتی دارد. -قرآن- 1
19 کشف: در اینکه جمله دو اشاره است: 1- آنکه بندهي پارسا تا هر اندازه که بحقیقت برسد باز هم باید « فَلیَنظُر أَیُّها أَزکی » 15
احکام دین را گرامی بدارد و بآن رفتار کند، زیرا هر حقیقت که ظاهر شریعت گواه آن نباشد حیله شیطان است و غرور از اینکه رو
27 [ صفحه 500 ] کوشش کند و جستجو تا غفلت و بیخبري - است که جوانمردان گفتند: در طعامی که میخرد آن دوست -قرآن- 1
او را گرفتار ناروا و ناپسند نکند، 2- یوسف بن حسین بیکی از یاران گفت: اگر براي فقیري یا اهل معرفتی چیزي خواهی- ببري یا
خوراکی بخري بهتر و لطیفترش را فراهم کن چون آن بمعرفت رسید جز نرم و لطیف نپسندد و با غیر نمکین خوي نگیرد، که بقرآن
ولی اگر براي زهّاد و عبّاد بخري آنچه رسید بخر که آنها هنوز در خواري نفسند و جلوگیري از « فَلیَنظُر أَیُّها أَزکی طَعاماً » : فرمود
371 مجمع: کلبی گفته است: یعنی خوراك پاکیزه، عکرمه گفته است از آنچه که بیشتر است، بعضی - شهوات. -قرآن- 337
19 مجمع: یعنی « وَ لیَتَلَطَّف » . گفتهاند: چون خوراك مردم آن شهر جملگی مطبوع، و مطابق دین آنها نبود گفتهاند غذاي حلال بخر
باید مواظب بود که کسی آگاه نشود که ما هستیم، یا مقصود ساده گرفتن کار است و سختی نکردن با صاحبان خوراك در بها و
18 روح البیان: یعنی دقّت کند تا مغبون نشود، و بعض متقدّمین گفتهاند حروف قرآن را - ارزش و باصطلاح چانه نزدن. -قرآن- 1
وَ کَذلِکَ » 143- در نصف اوّل است و از طاء و فاء نصف دوّم است. -قرآن- 126 « وَ لیَتَلَطَّف » حساب کردم بدو بخش لام و دوّم
21 طبري: یعنی چنانکه از پس روزگاري دراز آنمردم را از خواب بیدار کردیم و بهمان جور « أَعثَرنا عَلَیهِم لِیَعلَمُوا أَن وَعدَ اللّه حَقٌّ
دگر مردم را از سرگذشت آنها خبردار کردیم تا شکّی که در دل داشتند و بقدرت خداوندي دو دل بودند که چگونه مرده زنده
میشود از دل بدر کنند و بدانند که وعدههاي خداوند راست- است و درست و روز واپسین آمدنی است و کس را در آن شکّ
صفحه 218 از 240
1- چون مردم در کار آن 41- 21 تبیان: اینکه جمله دو جور معنی میشود: -قرآن- 1 « إِذ یَتَنازَعُونَ بَینَهُم أَمرَهُم » 73- نماند. -قرآن- 1
گروه گفتگو کردند ما آنها را براز ایشان آگاه کردیم 2- ما مردم را از سرگذشت آن جوانمردان خبردار کردیم تا هنگام نزاع و
گفتگو در سرنوشت پس از مرگ بدانند. [ صفحه 501 ] انوار التنزیل بیضاوي: یعنی مردم را از سرگذشت آن گروه خبردار کردیم
در آن وقت که بکار دین خود نزاع و گفتگو میکردند و بعضی میگفتند بقیامت فقطّ روح زنده میشود و دیگران میگفتند روح با
بدن زنده میشود، اینکه اطّلاع و خبردار کردن براي آن بود که آنها بچشم ببینند که روح با بدن زنده میشود و اختلاف نکنند. یا
چنین معنی میشود: آنگاه که مردم در مسئلهي قیامت بحث و گفتگو داشتند بر وضع آن جوانمردان آگاهشان کردیم و اینکه وقتی
بود که دوباره آنها را گرفتار مرگ کرده بودیم ولی آن زندگان در اینکه گفتگو بودند که بعضی معتقد بودند مردهاند و گروهی
می گفتند مانند گذشته در خواب شدند و باید اینجا را ساختمان کنیم که آدم نشین و ده بشود. عدّهاي میگفتند باید مسجد بسازیم
تا مردم در آن عبادت کنند. مجمع: از إبن عبّاس نقل شده است: یعنی چون پادشاه آن زمان با مردم بسر وقت گروه رفتند، گفتگو
میکردند که اینها چه مدّت اینگونه برگزار کرده- اند، و شمارهشان چند بوده است و بآنها چه رفتار کنند در اینکه هنگام آنها مردند
و بزمین افتادند پادشاه را شگفت آمد و پرسید چه کنیم با اینها عدّهاي گفتند: مانند مقابر ساختمانی برايشان بکنید عدّهاي دیگر
21 فخر: اینکه جمله دو « رَبُّهُم أَعلَم بِهِم » . گفتند: مسجدي بر در غار بسازید، و البتّه گفتگوها آنگاه بود که دانستند آنها مردهاند
جور معنی شده است: 1- در دنبالهي گفتگوي آن مردم که آن جوانمردان چه مدّت و چند نفر و بچه نام بودهاند و چون اینکه
سخن بجائی نرسید گفتند خدا از کار آنها بهتر خبردار است، 2- پس از نقل بحث آنها گفته شده است: بیخردانه گفتگو میکردند
سَیَقُولُونَ ثَلاثَۀٌ رابِعُهُم » 28- که بچیزي آگاه نبودند و خداوند که آنها را آفریده خوب میداند که و چه و چه جور بودهاند. -قرآن- 1
عموم مفسّرین اینکه جملهها را براي آگاهی پیغمبر دانستهاند که در آیندهي نزدیک اینکه گفتگو در حضور تو « کَلبُهُم تا آخر
خواهد شد و چون گروهی از مسیحیهاي نجران که از سرزمین یمن است بحضورش رسیدند دو نفر عالم بزرگ آنها که یکی
45 [ صفحه 502 ] اینکه سخن آغاز کردهاند و یعقوبی گفت: شمارهي - بمذهب یعقوبی بود و دیگري بر طریقهي نسطوري -قرآن- 3
آن گروه سه بود سگ هم چهارمین و نسطوري گفت پنج نفر بودند و ششم سگ بود و مسلمانان گفتند هفت نفر بودند و
هشتمینشان سگشان. و امام فخر هفت دلیل آورده است که اندیشهي درست همان است که مسلمین گفتند و بیشتر مفسّرین آنرا
22 مجمع: اینکه جمله چند جور « فَلا تُمارِ فِیهِم إِلّا مِراءً ظاهِراً » . پسندیدهاند. و نیز از علی [ع] هفت اسم براي آنها نقل شده است
معنی شده است 1- یعنی بهمان جور که بتو نمودهایم و دلیل نمودار براي تو نشان دادهایم با آنها سخن بگو، 2- یعنی بهر یک بگو:
دیگران برخلاف گفتار شما گفتهاند پس درستی هیچ سخنی معلوم نیست مگر دلیلی روشن بر آن باشد، 3- گفتگو و بحث تو با
آنها در اینکه مطلب باید آشکار و نمودار در همگان باشد تا نتوانند چیزي بخود نسبت دهند و بمردم نادان بگویند ما چنین دانشی
24 طبري: بطوري که براي ما نقل «ُ وَ لا تَقُولَن لِشَ یءٍ إِنِّی فاعِل ذلِکَ غَداً إِلّا أَن یَشاءَ اللّه » 43- داریم و از گذشته آگاهیم. -قرآن- 1
کردهاند اینکه جمله آنگاه آمد که پیغمبر باعراب وعده کرد داستان آن جوانمردان را فردا براي آنها بگوید و ان شاء اللّه نگفت و
84 ابو - چند روز گذشت، و الهامی نشد و نتوانست چیزي بفرمائید آنگاه اینکه آیه براي تأدیب آن حضرت نازل شد. -قرآن- 1
الفتوح: یعنی هر کاریرا که بگوئی خواهم کرد اوّل بگو ان شاء اللّه آنگاه بگو: چنین یا چنان کنم، فرّاء گفته است: یعنی مگو که من
بفردا فلان کار کنم مگر آنچه خداي خواهد و خدا نخواهد مگر فرمانبردن و اطاعت کردن پس خلاصهي معنی چنین است: آهنگ
کاري مکن و مگو خواهم کرد مگر اطاعت خدا تا دیگران پیرو تو شوند، ابو علی گفت: ان شاء اللّه گفتن براي اینکه است که مردم
آسوده باشند و بدانند اینکه وعده بانجام کار در آینده دروغ نیست چون اگر مانعی رسید، و انجام نشد معلوم است که مشیّت حقّ
وَ اذکُر » [ نبوده است ولی اگر ان شاء اللّه نگوید و انجام نشود ممکن است گمان بد رود که گوینده دروغ گفته است. [ صفحه 503
24 کشف: عکرمه گفت: یعنی چون خشمگین شدي بیاد خداي خویشتن باش، ضحّاك و سدّي گفتند: یعنی اگر « رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ
صفحه 219 از 240
نماز فراموش کردي چون بیادت آید بخوان: بعضی گفتهاند: یعنی اگر چیزي را فراموش کردي یاد خدا کن و بخواه که آنرا بهوش
«ُ إِن شاءَ اللّه » 34 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی اگر فراموش کردي - قرآن- 1 - .« عسی الخ » : تو آرد و اگر باز هم بیاد نیامد بگو
تا آخر آیه -« عَسی أَن یَهدِیَن رَبِّی » 79- بگوئی هر گاه بیادت آمد بگو و از امامهاي ما نیز اینکه معنی روایت شده است. -قرآن- 60
مفسّرین: در مقصود از اینکه جمله دو احتمال دادهاند یکی در برابر فراموشی که گفتیم و دیگر آنکه پیغمبر از خدا بخواهد که بهتر
وَ لَبِثُوا » 32- از سرگذشت اصحاب کهف باو الهام کند همانطور که معجزات و اخبار واضحتر بهتر بآن حضرت الهام شد. -قرآن- 1
قالوا » 25 طبري: قتاده گفته است: اینکه جمله نقل عقیده یهودیها و مسیحیها است و عبد اللّه مسعود چنین میخوانده است « فِی کَهفِهِم
29 مجاهد گفته است: اینکه جمله اخباري است بپیغمبر که مدّت خواب آنها در - یعنی مردم چنین گفتند. -قرآن- 1 « لبثوا فی کهفهم
مردم « لَبِثُوا فِی کَهفِهِم ثَلاثَ مِائَۀٍ » غار سیصد و نه سال بوده است، و ضحّاك گفته است که اینکه جمله اوّل اینکه جور نازل شد
225 -قرآن- - قرآن- 184 - .« سِنِینَ وَ ازدَادُوا تِسعاً » پرسیدند: آیا شمارهي سیصد روز است یا ماه یا سال آنگاه اینکه کلمات آمد
و بیشتر «81»« اللّه أَعلَم بِما لَبِثُوا » 349-319 ابو الفتوح: مطرورّاق گفت اینکه حکایت قول جهودان است و خداي بر ایشان ردّ کرد به
- قرآن- 97 - «2«82». باضافهي ثلاثمائۀ بسنین خواندهاند و دیگران ثلاثمائۀ با تنوین جرّ خواندهاند « ثَلاثَ مِائَۀٍ سِنِینَ » قاریهاي کوفه
26 ابو الفتوح: «ُ قُل اللّه أَعلَم » [ 1532 [ صفحه 504 - 269 -قرآن- 1494 - 182 -پاورقی- 267 - 132 -قرآن- 156 - -129 پاورقی- 130
چون خداوند پیغمبر را از مدّت خواب آنها خبردار کرد دستور داد که اگر یهود از تو دلیل خواستند و بحث کردند بگو خدا داناتر
25 نیشابوري: مقصود از اینکه جمله دستور بمردم است که از آنچه خدا خبر داده است - است بمدّت خواب آنها در غار. -قرآن- 1
تجاوز نکنید و بسخنان جوربجور مردم غیر مسلمان گوش فرا ندارید. و بگفتهي قتاده که اوّل آیه نقل عقیدهي یهود است اینکه
جمله براي ردّ عقیدهي آنها است. مجمع: روایت شده است که جهودي از علی علیه السّلام پرسید: چه روزگار بغار بسر بردند!
لا یُشرِكُ » فرمود سیصد و نه سال او گفت در تورات سیصد است فرمود آن بتاریخ شمسی است، و اینکه بتاریخ قمري. و جملهي
با تاء و « لا تشرك » 26 با یاء و مرفوع بصورت غائب قرائت عموم قاریها است یعنی خدا کسی را شریک نمی- کند و «ِ فِی حُکمِه
249 [ صفحه 505 ] مکن. سخن ما: 1- در آیت اوّل - مجزوم بصورت خطاب قرائت شده است یعنی تو کسی را شریک -قرآن- 222
که در اوّل « هُديً لِلمُتَّقِینَ » آشکارا اعلام میکند که قرآن یک کتاب تربیتی بشري است نظیر « لِیُنذِرَ و یُبَشِّرَ و ینذر » و دوّم جملههاي
تا آخر یادآوري «ٌ فَلَعَلَّکَ باخِع » 2- در آیت ششم جملهي 168- 71 -قرآن- 146 - 59 -قرآن- 62 - سورهي بقره است. -قرآن- 51
پیغمبر [ص] است و راهنمائی دیگران که مرد آموزش و پرورش نباید در کار خود تنگدل باشد و افسوس خورد و خود را بشکنجه
دارد که چرا سخنش را نمیپذیرند و براه او نمیروند. و دو آیت هفت و هشت بجاي استدلال بر اینکه تذکر است و دلداري پیغمبر
[ص] و رهبران امّتش که ساختمان آدمی فراهم است از خواستههاي زندگی که در اختیار او گذارده شده است و آفریدههاي روي
زمین شایستهي آرایش و بهرهمندي او است و پیوسته گرفتار آنها است، پس نباید از همهي مردم چشم نیک رفتاري داشت و ایمان
و کار شایان آدمگري بلکه هر کس در برابر خواستههاي خود سر سپرده نشد و نیکوکاري پیشه کرد قابل هدایت خواهد بود و
نتیجه باشد و مقصود از « لام » شاید لام اوّل جمله «ُ لِنَبلُوَهُم أَیُّهُم أَحسَن » 3- جملهي 50- سخن تو خواهد پذیرفت. -قرآن- 28
آزمایش نباشد بلکه نتیجهي آزمایش باشد که نموداري کار خوب یا بد است و مقصود همین باشد که نوشتیم: اینکه « نبلوهم »
آرایشهاي مادي براي اینکه است که آدمی از آن بهره برد و در آزمایش و گرفتاري بآنها خود را خلاص کند و نیکوکار شود و
فرید و جدي در دائرة المعارف « أَم حَسِبتَ أَن أَصحابَ الکَهف تا آخر » 4- در آیت 9 47- فرمانبري خدا و رسول کند. -قرآن- 13
دنبالهي کلمهي [کهف] گفته است: اینکه آیات با روشنی سرگذشت اصحاب کهف را یاد کرده است که هیچ تأویل پذیر نیست و
از قدرت حق دور نیست و اگر دریافتن و پذیرفتن آن بر ما دشوار باشد بایستی بامید آینده باشیم که چگونگی آنرا براي ما نمودار
56 [ صفحه 506 ] طنطاوي در تفسیر الجواهر - کند. مانند دگر چیزها که نمیدانستیم و علم و هنر آدمی آنرا روشن کرد. -قرآن- 19
صفحه 220 از 240
خود گفته است: خداوند شگفتیهاي آفرینش را بالاتر از قصّهي اصحاب کهف گفته است و مردم را وادار کرده است بر وارسی
آیات و موجودات تا فکر آنها باین شگفتیهاي آفرینش روشن شود و البته افراد کوچک مغز و مردان صغیر العقل باین داستانها خود
را سرگرم میکنند و از مطالعه و بهرهمندي کتاب آفرینش محرومند. با توجه باین سخنان ممکن است بگوئیم: اینکه داستان در
خاطرهي مردمان بوده است و بموجب آنچه از طبري نقل کردیم کمابیش آنها که علمی و کتابی داشتهاند از اینکه سرگذشت هم
خبري داشتهاند و اگرچه گفتهي طبري جملگی یقینی نیست ولی آغاز سخن در آیه خود نشان میدهد که مردم با اینکه داستان آشنا
بودهاند و آیت اوّل که روي سخن با پیغمبر [ص] شده آن حضرت را متوجّه کرده است که تعجب از قصّهي دوران قدیم پنداري
بیش نیست و چون بصورت پرسش و استفهام گفته شده معنی انکار و نادرستی اینکه گمان را می- رساند که اینگونه داستانها مهمّ
نَحنُ » : و شگفت آور نیست چه در آفرینش حوادث غیر منتظر فراوان است. از آن پس دنبالهي سخن به اینکه گونه آغاز شده است
اینکه داستان که میان مردم شهرتی دارد و تو عجب میپنداري ما درستش را براي تو میگوئیم: آنگاه با «ِّ نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَأَهُم بِالحَق
معرّفی بجوانمردان شدهاند که کنایه است از کمال شهامت و بزرگواري آنها چون مانند تو و «- إِنَّهُم فِتیَۀٌ- تا آخر » جملههاي
شاید « مِرفَقاً » تا علی که « وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم » مسلمانان براه راست و مبارزهي در یگانه پرستی بودهاند. از آن پس بجمله- هاي علی که
اشاره باشد، که آن مردان داستانی از پس مخالفت با زورمندان ستمگر فرار کردند و پناهندهي غار شدند و براي تو و مسلمانان هم
چنین حوادث در پیش است. پس در نتیجه ممکن است چهار آیت از 9 تا 12 نقل داستان عجیب در نظر مردم باشد، و از آیت 13 تا
توقّف آنها در غار جوري بیان شده « وَ تَرَي الشَّمسَ » 16 مقایسه حال مردان اینکه داستان با مسلمانان باشد. و در آیات بعد از آن از
است که از نظر ظاهر بر خلاف طبیعت است و ناممکن ولی چون جز همانچه در سخن مفسّرین نقل کردیم حدیث صحیح مطمئن -
1996 [ صفحه 507 ] از معصوم - 1586 -قرآن- 1975 - 1561 -قرآن- 1567 - 1317 -قرآن- 1526 - 1175 -قرآن- 1301 - قرآن- 1127
نداریم که مقصود همین معانی ظاهري است، پس ممکن است بتوانیم اینکه چند آیه را طوري تأویل کنیم که نزدیکتر بعادت و
طبیعت عمومی آدمیزادها باشد و بگوئیم: پس از پناهندگی بغار و آسایش از دشمن، خستگی راه آنها را بخوابی دور و دراز گرفتار
کرد که بقدرت حق از یک پهلو بدگر پهلوي خود می- گشتند و در جائی از گشادگی غار خوابیده بودند که تابش آفتاب در هیچ
موقع روز بآنها نمیرسید و البتّه اینکه آیتی است بزرگ که چند نفر مدّتی بخواب بمانند که بی- اختیار از اینکه پهلو بآن پهلو
بگردند و چون بیدار شوند خود نفهمند چه مدّت در خواب بودهاند و معلوم است که اگر کسی بآن صورت آنها را ببیند میترسد و
وَ کَذلِکَ » فرار میکند بخصوص با آن سگ وفادار که روزگاري یکنواخت بر در غار خسبیده باشد. و بدنبال اینکه آیات جملههاي
میفهماند که خبر داري از چنین احوال آدمی موجب ایمان ببقاي او است و درستی معاد و راستی گفتار « أَعثَرنا عَلَیهِم- تا- مسجدا
پیغمبران و هم وسیلهي عقیدهي خاص به اینکه گونه مردم تا آنجا که غار و آرامگاهشان را مزار و معبد میکنند. بعد از بیان وضع
دوباره نقل عقیدهي مردم در عدّهي آنها شده « سَیَقُولُونَ ثَلاثَۀٌ- تا- مِن هذا رَشَداً » آن گروه در غار آیات 22 و 23 و 24 از جمله
است که چند نفر بودهاند و بپیغمبر [ص] دستور رسیده است که نه خود در اینکه زمینه بحثی کند و نه از کسی چیزي بپرسد و نه
اظهار انجام کاري بآینده بکند اگرچه فردا باشد بلکه خود را یک جا بمشیّت حق و سرنوشت بسپارد و بانتظار امر پروردگار باشد تا
. 1235- 1207 -قرآن- 1219 - 861 -قرآن- 1186 - او هدایتش کند بچیزي که برشد و استقامت نزدیکتر و رساتر است -قرآن- 832
تا آخر که بظاهر اخبار از مدّت توقّف سیصد و نه سالهي آنها در غار « وَ لَبِثُوا فِی کَهفِهِم » آنگاه آیت بعد باین جمله آغاز شده است
گفته شده است که موجب نقض ظهور آن جمله است اگرچه مفسّرین گفتهاند: براي جواب « قُل اللّه أَعلَم بِما لَبِثُوا » است ولی بعد
مربوط بآیت 23 باشد که بپیغمبر دستور « وَ لَبِثُوا فِی کَهفِهِم » مخالفین است و دگر معانی چنانکه نوشتیم لکن ممکن است جملهي
77 -قرآن- - داده شده است، در اینکه داستان بحثی نکند و از کسی چیزي نپرسد و دوباره باین جمله دستوري باشد که -قرآن- 49
405 [ صفحه 508 ] آنچه عقیدهي مردم است و مدّت توقّف را سیصد و نه سال میدانند تو نگو و بگو خدا از - -212-174 قرآن- 377
صفحه 221 از 240
باشد که چنین معنی شود، و نیز بزودي مردم « سَیَقُولُونَ ثَلاثَۀٌ » آن بهتر خبر دارد و هم ممکن است مربوط بجملهي اوّل آیت 22
خواهند گفت اصحاب کهف در غارشان سیصد و نه سال ماندهاند، تو بگو خدا بهتر خبردار است، چنانکه قرائت إبن مسعود و
احتمال مفسّرین را نوشتیم که نظیر اینکه معنی ما گفتهاند. تا اینجا آنچه ممکن است در کلمات و جملات اینکه آیات سخن گفت
صریح است در « مِرفَقاً » نَحن نَقُصُّ عَلَیکَ- تا آخر آیت کلمهي علی که » نوشتیم و خلاصهاش اینکه است: از اوّل آیت 13 جملهي
تا آخر آیات « وَ تَرَي الشَّمسَ » آنچه از اینکه سرگذشت مشهور میان مردم، حقیقت است و راست و درست و از آیت 17 جملهي
باین صراحت نیست و راه احتمال معانی دیگر باز میشود با اینکه تفاوت که در بعضی احتمال معانی غیر ظاهر و مشهور قويتر است
« وَ لا تَقُولَن لِشَیءٍ » و در بعضی پوشیدهتر، بخصوص که نقل صریح و مطمئن از معصوم در تفسیر آنها نیست. 5- در آیت 23 و 24
تا آخر اگرچه روي سخن با پیغمبر است شاید براي راهنمائی باشد که نباید بآن دستاویز ها که مردم براي خود فراهم میکنند مغرور
بود که ناگزیر فلان کار خواهم کرد، و چون مشیّت حق و خواست خدا همین توانائیها است که بافراد عنایت شده است پس با
گفتن اینکه جمله تقویت نیروي اراده است و خویشتن داري که با خواست خدا و آنچه او بما داده اینکه کار انجام خواهد شد. و
اگرچه ممکن است خرده گیري شود که گفتن اینکه جمله نشانهي دو دلی است و ضعف اراده و گر نه از اینکه گفتار چه رهبري
است و چه کارگشائی! ولی انصاف اینکه است که اگر با ایمان و دلبستگی بحق اینکه جمله گفته شود مانند عبادات وسیلهي ارادي
و اختیاري است براي وابستگی بقدرت ازلی و آرامش وجدان که از هیچ پیش آمد و حادثه دغدغه و نگرانی یا غرور و خود پرستی
براي آدمی نیست و پیوسته خود را آسوده و خوشدل دارد و از کسی یا چیزي باك ندارد و دلباختهي آن هم نیست و شاید از
تا آخر اشاره باشد بهمین مطالب که اگر وابستگی و تسلیم بحق و حقیقت که شایستهي آدمی است -قرآن- « وَ اذکُر رَبَّکَ » جملهي
2081 [ صفحه 509 ] فراموشت - 1074 -قرآن- 2062 - 774 -قرآن- 1046 - 637 -قرآن- 753 - 592 -قرآن- 618 - -187-163 قرآن- 569
شد چون بخود آمدي که دانائی و توانائی تو وابسته بحقیقت ثابت بینهایت است پیوسته آنرا بیاد خود بدار و باز هم امیدوار باش که
[ از قدرت و اراده حق پیش از آنچه داري بتو عنایت شود. [ صفحه 511
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 27 تا 59
1532 وَ اتل ما أُوحِیَ إِلَیکَ مِن کِتاب رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِه وَ لَن تَجِ دَ مِن دُونِه مُلتَحَ داً [ 27 ] وَ اصبِر نَفسَکَ مَعَ - -قرآن- 1494
الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی یُرِیدُونَ وَجهَه وَ لا تَعدُ عَیناكَ عَنهُم تُرِیدُ زِینَۀَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ لا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَه عَن ذِکرِنا وَ
اتَّبَعَ هَواه وَ کانَ أَمرُه فُرُطاً [ 28 ] وَ قُل الحَقُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن وَ مَن شاءَ فَلیَکفُر إِنّا أَعتَدنا لِلظّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِم سُرادِقُها وَ
إِن یَستَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالمُهل یَشوِي الوُجُوهَ بِئسَ الشَّراب وَ ساءَت مُرتَفَقاً [ 29 ] إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات إِنّا لا نُضِ یع أَجرَ
مَن أَحسَنَ عَمَلاً [ 30 ] أُولئِکَ لَهُم جَنّات عَدن تَجرِي مِن تَحتِهِم الَأنهارُ یُحَلَّونَ فِیها مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب وَ یَلبَسُونَ ثِیاباً خُضراً مِن
998 وَ اضرِب لَهُم مَثَلاً رَجُلَین جَعَلنا - سُندُس وَ إِستَبرَق مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الَأرائِک نِعمَ الثَّواب وَ حَسُنَت مُرتَفَقاً [ 31 ] -قرآن- 1
لِأَحَ دِهِما جَنَّتَین مِن أَعناب وَ حَفَفناهُما بِنَخل وَ جَعَلنا بَینَهُما زَرعاً [ 32 ] کِلتَا الجَنَّتَین آتَت أُکُلَها وَ لَم تَظلِم مِنه شَیئاً وَ فَجَّرنا خِلالَهُما
نَهَراً [ 33 ] وَ کانَ لَه ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِه وَ هُوَ یُحاوِرُه أَنَا أَکثَرُ مِنکَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً [ 34 ] وَ دَخَ لَ جَنَّتَه وَ هُوَ ظالِم لِنَفسِه قالَ ما أَظُنُّ أَن
563 قالَ لَه صاحِبُه وَ هُوَ - تَبِیدَ هذِه أَبَداً [ 35 ] وَ ما أَظُنُّ السّاعَۀَ قائِمَ ۀً وَ لَئِن رُدِدتُ إِلی رَبِّی لَأَجِ دَن خَیراً مِنها مُنقَلَباً [ 36 ] -قرآن- 1
یُحاوِرُه أَ کَفَرتَ بِالَّذِي خَلَقَکَ مِن تُراب ثُم مِن نُطفَۀٍ ثُم سَوّاكَ رَجُلًا [ 37 ] لکِنَّا هُوَ اللّه رَبِّی وَ لا أُشرِك بِرَبِّی أَحَداً [ 38 ] وَ لَو لا إِذ
دَخَلتَ جَنَّتَکَ قُلتَ ما شاءَ اللّه لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه إِن تَرَن أَنَا أَقَل مِنکَ مالًا وَ وَلَداً [ 39 ] فَعَسی رَبِّی أَن یُؤتِیَن خَیراً مِن جَنَّتِکَ وَ یُرسِلَ
542 وَ أُحِیطَ بِثَمَرِه فَأَصبَحَ - عَلَیها حُسباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصبِحَ صَعِیداً زَلَقاً [ 40 ] أَو یُصبِحَ ماؤُها غَوراً فَلَن تَستَطِیعَ لَه طَلَباً [ 41 ] -قرآن- 1
یُقَلِّب کَفَّیه عَلی ما أَنفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُول یا لَیتَنِی لَم أُشرِك بِرَبِّی أَحَداً [ 42 ] وَ لَم تَکُن لَه فِئَۀٌ یَنصُرُونَه مِن دُونِ
صفحه 222 از 240
اللّه وَ ما کانَ مُنتَصِراً [ 43 ] هُنالِکَ الوَلایَۀُ لِلّه الحَق هُوَ خَیرٌ ثَواباً وَ خَیرٌ عُقباً [ 44 ] وَ اضرِب لَهُم مَثَلَ الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه مِنَ السَّماءِ
فَاختَلَطَ بِه نَبات الَأرض فَأَصبَحَ هَشِیماً تَذرُوه الرِّیاح وَ کانَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ مُقتَدِراً [ 45 ] المال وَ البَنُونَ زِینَۀُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الباقِیاتُ
674 وَ یَومَ نُسَ یِّرُ الجِبالَ وَ تَرَي الَأرضَ بارِزَةً وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم - الصّالِحات خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیرٌ أَمَلًا [ 46 ] -قرآن- 1
أَحَداً [ 47 ] وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَ  فا لَقَد جِئتُمُونا کَما خَلَقناکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ بَل زَعَمتُم أَلَّن نَجعَلَ لَکُم مَوعِداً [ 48 ] وَ وُضِعَ الکِتاب فَتَرَي
المُجرِمِینَ مُشفِقِینَ مِمّا فِیه وَ یَقُولُونَ یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلاّ أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظلِمُ
رَبُّکَ أَحَداً [ 49 ] وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَ ۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیسَ کانَ مِنَ الجِن فَفَسَقَ عَن أَمرِ رَبِّه أَ فَتَتَّخِ ذُونَه وَ ذُرِّیَّتَه أَولِیاءَ مِن
دُونِی وَ هُم لَکُم عَدُوٌّ بِئسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلًا [ 50 ] ما أَشهَدتُهُم خَلقَ السَّماوات وَ الَأرض وَ لا خَلقَ أَنفُسِهِم وَ ما کُنت مُتَّخِ ذَ المُضِ لِّینَ
849 وَ یَومَ یَقُول نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمتُم فَدَعَوهُم فَلَم یَستَجِیبُوا لَهُم وَ جَعَلنا بَینَهُم مَوبِقاً [ 52 ] وَ رَأَي - عَضُداً [ 51 ] -قرآن- 1
المُجرِمُونَ النّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُواقِعُوها وَ لَم یَجِدُوا عَنها مَصرِفاً [ 53 ] وَ لَقَد صَ رَّفنا فِی هذَا القُرآن لِلنّاس مِن کُل مَثَل وَ کانَ الإِنسان أَکثَرَ
شَیءٍ جَدَلًا [ 54 ] وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم الهُدي وَ یَستَغفِرُوا رَبَّهُم إِلاّ أَن تَأتِیَهُم سُنَّۀُ الَأوَّلِینَ أَو یَأتِیَهُم العَذاب قُبُلًا [ 55 ] وَ
- [ ما نُرسِل المُرسَلِینَ إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ یُجادِل الَّذِینَ کَفَرُوا بِالباطِل لِیُدحِضُوا بِه الحَق وَ اتَّخَ ذُوا آیاتِی وَ ما أُنذِرُوا هُزُواً [ 56
707 وَ مَن أَظلَم مِمَّن ذُکِّرَ بِآیات رَبِّه فَأَعرَضَ عَنها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَت یَداه إِنّا جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً أَن یَفقَهُوه وَ فِی آذانِهِم - قرآن- 1
وَقراً وَ إِن تَدعُهُم إِلَی الهُدي فَلَن یَهتَدُوا إِذاً أَبَداً [ 57 ] وَ رَبُّکَ الغَفُورُ ذُو الرَّحمَ ۀِ لَو یُؤاخِ ذُهُم بِما کَسَ بُوا لَعَجَّلَ لَهُم العَذابَ بَل لَهُم
496 معنی لغات: - مَوعِدٌ لَن یَجِ دُوا مِن دُونِه مَوئِلًا [ 58 ] وَ تِلکَ القُري أَهلَکناهُم لَمّا ظَلَمُوا وَ جَعَلنا لِمَهلِکِهِم مَوعِداً [ 59 ] -قرآن- 1
ملتحدا- پناهگاه، سرادق- خیمه و چادر موئی که روي فضاي منزل میکشند، اکل- میوه، خوردنی، روزي فراخ، تبید- از مصدر بید
بفتح اوّل و سکون دوم و بیاد بفتح اوّل بمعنی نابودي، حسبان- حساب کردن، تیر هاي کوچک و دانههاي تگرگ و هم یخ ریزه
که از آسمان فرود میآید، خاویه- خراب [ صفحه 512 ] و برهم ریخته، هشیم- شکسته، گیاه خشک و نرم شده، درخت و گیاه
خشک، موبق- آنچه حامل میان دو شیء است و جلوگیري یکی از دیگري، محبس، موعد جاي هلاك و نابودي، عداوت و
دشمنی، موئل- پناهگاه. جهت نزول: طبري: إبن زید گفته است: اعراب بپیغمبر گفتند: اینکه مردم که حضور تو میآیند مناسب شأن
ما نیستند آنها را دور کن و با اشراف عرب آمیزش و هم نشینی کن، سلمان گفته است که اعراب گفتند بوي پشم جبّههاي اینکه
وَ اصبِر » مردم مانند اباذر و سلمان و همانندانشان ما را آزار میکند اگر آنها را دور کنی با تو همنشین و مأنوس میشویم، آیت 28
402 ترجمه: 27 [پس در برابر سخنان جوربجور مردم و اخبار - براي جواب اینکه تقاضاي آنها نازل شد. -قرآن- 383 « نَفسَکَ
درست و نادرست] تو بایستی آنرا بخوانی [و خود بدانی و بمردم بگوئی] که از کتاب خدا بتو میرسد چه کسی [حقایق و] کلمات او
را نتواند دگرگون کند و بجزا و پناهی براي تو نیست، 28 و نیز باید خود را محدود کنی بآمیزش با آن مردم که صبح و شام خدایرا
میخوانند و جز رضاي او چیزي نمیخواهند و چشم از آنها مگردان و بغیر آنها براي بهرههاي زندگی توجه مکن و سخن آن کس
مپذیر که دلش از یاد خود غافل کردیم [چون] پی هوس خود میرود و در کارش مفرط است و متجاوز 29 و [با چنین مردم] بگو:
حق و درست آن است که از سوي خداوند است، هر که میخواهد مؤمن باشد و بپذیرد و آنکه نخواهد خود داند و کفرش [ولی
بدانند:] براي ستمکاران آتشی مهیّا است، که دود و شعلهاش چون خیمه برفرازشان فراگیر است و اگر کومک بخواهند آبی چون
قیر و مس گداختهشان میدهند که صورتها را کباب میکند، اینکه چنین بد شرابی و بد مجمع و آسایشی دارند 30 ولی آنها که
مؤمنند و نیکوکاري کردند البتّه ما مزد ایشان که عمل نیکو کنند نابود نخواهیم کرد 31 و اینان جز ایشان بهشت جاودان است که
رودها در آن روان، و زینت شدهاند به دستبندهاي طلا و پوشاك از پارچههاي ابریشم لطیف و متنوع و تکیهگاهشان اریکهها و
تختهاي آراسته و [ صفحه 513 ] گرانبها است که [جملگی] ثوابی است خوب و سود و آسایشی است خوش 32 [اکنون] براي اینکه
خود پرستان [که از همنشینی با فقیران احتراز دارند] مثلی بزن [و بگو داستان شما و من داستان آن] دو مرد است یکی دو باغ
صفحه 223 از 240
انگوري باو عنایت شده است که دور آنها درخت خرما است و فاصلهشان زمینهاي کشت شده [بانواع غله و میوه] 33 و بیکسر و
کم هنگام بهره برداري هر دو رسیده و از میان آن دو رودي روان است 34 و هم او را ثمري است [و مالی، چنین مردي با اینکه
سرمایه] با آن دیگري گفتگو میکند که من از تو هم سرمایهام بیش است و هم خویش و قبیلهام 35 [زان پس با اینکه غرور باموال و
خویشان] و با ستمگري بر خود [و کفر و انکار حق]ّ ببستانش میرود و میگوید: گمان ندارم هرگز اینکه خوشی بزوال آید 36 و
گمان نکنم قیامتی باشد و اگر چنین چیزي باشد و بسوي خدا بازگردم بهرهام و جایگاهم در آنجا از سوي خدا بهتر از اینکه خواهد
بود 37 رفیق او آغاز سخن کرده که مگر تو کافر شدي و منکر آنکه از خاك تو را نطفه کرد و آنگاه چنین مردي درستت نمود!
38 ولی من میدانم آفرینندهام همان خدا است که شریک ندارد و براي او انباز نگیرم هیچ کس را 39 تو چرا چون بباغت میروي
نمیگوئی: آنچه خدا بخواهد شدنی است، و هیچ توانی جز بفرمان او نیست! و اگر مرا در مال و فرزند کمتر از خود میبینی 40 من
امید دارم که بهتر از باغ تو حق بمن عنایت کند و [بسزاي کفر تو] از آسمان [و سرنوشت حق آنجور بحساب باغت برسند و] آفتی
بآن برسد که همگی خاکی شود هموار 41 و یا آبش فرو رود که نتوانی آنرا باز یابی 42 [زان پس] همگی آنچه داشت نابود شد و
او دست بر دست میمالید که چه خرجی کردم و چه جور بر هم ریخته شد و میگفت ایکاش مشرك نبودم 43 ، لیکن نه دار و
دستهاي دارد که در برابر سرنوشت خدائی باو کومکی کنند و نه خود از هیچ راهی تواند کاري انجام دهد 44 اینجا است که
[نمودار است] اختیار براي خدا است چون بهترین عاقبت و ثواب از او است و بس 45 باز مثلی دیگر بزن براي اینکه مردم که
داستان زندگی دنیا داستان آن بارانی است از آسمان فرود آمده تا انواع گیاه زمین بهم آمیخته نمودار شود، [ صفحه 514 ] سپس
همگی نرم شده باد پراکندهشان کند چون خداوند بهر چیزي توانا است 46 [همین طور است] مال و فرزند که زیبائیهاي زندگیند
ولی آنچه شایسته است و دائم نزد خدا است که بهتر ثواب است و بهترین آرزو 47 و باز اینکه مردم را خبردار کن که روزي فرا
رسد، کوهها بگردش درآمده، زیر و زبر زمین نمودار شده آدمیزاد ها را فراهم کنیم آن طور که کسی رها نشود 48 و همگی در
نمایشگاه قدرت خداوند به صف شوند و [شما منکرین] همان مخلوق نخستین بار هستید که میپنداشتید چنین روزي در پیش
ندارید 49 و [آنجا] کتابی نهاده است که تو اي محمّد خواهی دید مردم بدکار از مفاد آن اندیشناکند و میگویند: اي واي بر ما که
اینکه کتاب [عمل] کوچک و بزرگی را رها نکرده جز اینکه جملگی را نوشته است، و هر آنچه کردهاند بچشم خود در آن میبینند
50 که از سوي حق بکس ستم نشده است. [اکنون مردم را متوجه کن بداستان ابلیس و آدم که] روزي بملائکه گفتیم: آدم را
سجده کنید، همگی پذیرفتند مگر ابلیس که جنّی بود و از فرمان حق سر پیچید. آیا شما [مردم خود پرست] در برابر خداوند دوست
شیطان و نسل او هستید با اینکه دشمنند و بد عوضی [بجاي خداوند] براي ستمکاران! [چگونه اینکه موجودات را پشتیبان خود
میدانید] 51 با اینکه آنها را کومک و شاهد نگرفتیم نه بآفرینش آسمان و زمین و نه در خلقت خودشان و نه گمراهان را یاور خود
کردیم [که وسیلهي ابلاغی و انجام کاري باشند] 52 [پس چنین مردمی منتظر باشند] روزي که از سوي حق ندا رسد: بخوانید آنها
را که شریک خدا پنداشتید، چون بخوانند پاسخی نیابند که میاشان فاصلهاي کردیم مهلک 53 [همانجا که] ستمکاران آتش را
بهبینند و خود را در آن سرازیر شده و برگشتی از آن نیابند 54 و با اینکه در اینکه قرآن براي مردم از هر دري مثلی زدهایم ولی
آدمی از هر چیز سختتر است و لجوج 55 مگر اینکه مردم را چه جلو گرفته است که مؤمن شوند بآن راه راست که بایشان نمودند و
از خداي خود آمرزش بخواهند! مگر [منتظرند] که بر سرشان آن آید که بر گذشتگان رسید و یا گرفتاري در جلو خود ببینند 56 با
اینکه پیغمبران وظیفهاي نداشتند. [ صفحه 515 ] جز تهدید و نوید ولی اینکه کافران بیهوده جدل میکنند تا حق را نابود کنند، [چون
باندیشهي بیهودهي خود] آیات خدائی و آنچه را پیغمبران بر حذرشان داشتند [منکر شدند و] بازیچه گرفتند 57 [خود انصاف
دهند] کی ستمکارتر است از آنکه آیات پروردگارش [و نشانههاي قدرت لا یزال] براي او یادآوري شد و او رو گرداند و آنچه
انجام داد فراموش کرد! البتّه [نتیجهي فکر و کار اینکه مردم بود که] دلشان را در غلافی کردیم از درك حقیقت و گوشهاشان
صفحه 224 از 240
سنگین و هر چندشان براه راست بخوانی راه حق نپویند 58 ولی خداي تو بخشندهي گناه است و مهربان چه اگر در برابر فکر و کار
مردم مسئولشان کند البتّه بیدرنگ گرفتارشان میکند لیکن هنگامی معیّن براي آنها است کز آن گریز ندارد 59 [چه خود] اینکه
« وَ اتل ما أُوحِیَ إِلَیکَ » : آبادیها [ي اعراب قدیمه را میشناسند که] چون ستم کردند سر وقت معیّن نابودشان کردیم. سخن مفسّرین
27 مجمع: یعنی آنچه از سرگذشت اصحاب کهف و دیگران بتو وحی و الهام میشود همان را براي مردم بخوان که حقیقت همان
46 فخر: از اینکه آیه تا داستان موسی و خضر جملگی دنبالهي یک مطلب است که اعراب از پیغمبر [ص] - است. -قرآن- 15
خواستند مردم فقیر را از خود دور کند تا آنها باو نزدیک شوند، از اینکه جهت تکیهگاه و پایهي کار آن حضرت را قرآن قرار داد و
27 طبري: یعنی وعدههاي خداوند بگرفتاري «ِ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِه » . زان پس با چندین آیه جملگی اندیشه و کار آنها را زشت شمرد
30 مجمع: یعنی در احکام کلمات خداوند تغییري نیست چه آنچه امر - کافران دگرگون نخواهد شد و تخلّف ناپذیر است. -قرآن- 1
کرده و چه آنچه خبر داده است. کشف: یعنی هرگز روزي نخواهد رسید که کس بتواند قرآن را عوض کند چنان که یهود تورات
37 [ صفحه 516 ] باز دار - 28 ابو الفتوح نوشته: اي احبس نفسک خویشتن -قرآن- 1 « وَ اصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذِینَ » . را عوض کردند
کشف نوشته: اي محمّد: بنفس با درویشان باش که دل در قبضهي صفت است با صحبت ایشان نپردازد و محبّت اغیار در آن
با ضم غین و واو و سکون دال قرائت « بالغدوة » 28 تبیان: إبن عامر «ِّ بِالغَداةِ وَ العَشِی » . نگنجد. بیضاوي: یعنی حبس کن و ثابت بدار
لا تعدوا لا » 28 بیضاوي بعضی « وَ لا تَعدُ عَیناكَ » 27- کرده است و دیگران با فتح غین و دال با صداي الف خواندهاند: -قرآن- 1
تُرِیدُ زِینَۀَ الحَیاةِ » 23- بضم تاء و کسر دال خواندهاند و هم با دال مشدّد که از وزن افعل و فعّل ثلاثی مزید باشد. -قرآن- 1 « تعدّ
28 طبري: مقصود از زینۀ الحیاة همنشینی با اشراف و بزرگان آنها است، مجمع: چون پیغمبر دلبستهي بایمان اشراف عرب « الدُّنیا
بود. گاهی بآنها اظهار تمایل میفرمود که شاید مسلمان شوند، اینکه جمله دستور میدهد که چشم از فقراء بر مدار بطمع اسلام اینکه
اغفلنا قلبه بفتح لام اوّل و رفع باء قرائت شده است، «ُ أَغفَلنا قَلبَه » 28 مجمع: جملهي «ُ لا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَه » 36- مشرکین. -قرآن- 1
یعنی آنکه دل او ما را بیخبر پنداشته است و در مقصود و نتیجهي معنی تفاوت نیست. و اینکه جمله چند معنی شده است: 1- آنکه
دلش را در معرض غفلت قرار دادیم و زندگی او جوري بود که ممکن بود از یاد ما غافل شود 2- آنکه دلش را منتسب بغفلت
کردیم و غافل نامیدیم. 3- آنکه دل او را با غفلت دیدیم و او با حال غفلت دل برابر ما شد، 4- یعنی دلش را غافل قرار دادیم و
بعلامت دل مؤمنین نشانهدار نکردیم که ملائکه او را بشناسند، 5- ما خود را از دل او بیخبر نمودیم و رها کردیم که شیطان با او
73 طبري: اینکه جمله توصیف عیینۀ بن حصن و الأقرع بن حابس و رفقاي آنها است - 35 -قرآن- 54 - آنچه خواهد بکند. -قرآن- 1
که از پیغمبر تقاضا کردند مسلمین فقیر را از خود دور کند، و بان حضرت دستور داده شده است که بسخنان آنها گوش ندهد. فخر:
یاد حق نور است و روشنی چون اصل وجود است و همیشگی است و خیر است [ صفحه 517 ] و یاد خلق و غیر حق تیرگی است
چون قابل زوال و نیستی و بدي است، پس آنکه از یاد حق بیخبر شد و بیاد خلق افتاد. در ظلمت است و تیرگی و آن خود بالاتر
227- نشان میدهد که مقصود از غفلت دل پیروي خواستههاي زندگی است. -قرآن- 205 «ُ وَ اتَّبَعَ هَواه » غفلت است و جملهي بعد
29 مقصود از حق قرآن است، زجّاج گفته است: یعنی گفتار پیغمبر از سوي خدا است و حق است و درست نه « قُل الحَقُّ مِن رَبِّکُم »
وَ اضرِب لَهُم » 32- بمیل خود دیگري گفته: حق و حقیقت از سوي خداوند نمودار شد و راهی براي شک و دو دلی نماند. -قرآن- 1
32 ابو الفتوح نوشته: گفتند: اینکه آیات در حق دو برادر آمد از اهل مکّه از بنی مخزوم یکی مؤمن و یکی کافر، و «ِ مَثَلًا رَجُلَین
گفتند: آیات بر سبیل مثل در رسول آمد و مشرکان مکّه گفتند: اینکه مثل براي عیینۀ بن حصن زد و براي سلمان فارسی که قصّهي
32 « وَ کانَ لَه ثَمَرٌ » 38- ایشان برفت خداي مثلی زد ایشان را بدو مرد در بنی اسرائیل، دو برادر یکی مؤمن و یکی کافر. -قرآن- 1
24 طبري: در - مجمع: کلمهي ثمر با فتح ثاء و میم است و هم با ضم هر دو با ضم الثّاء و سکون میم قرائت ابو عمرو است. -قرآن- 1
معنی اینکه جمله اختلاف است: 1- یعنی او طلا و نقره داشت، 2- انواع مال و سرمایه داشت 3- باغ و درخت او میوه داشت. نَّا هُوَ
صفحه 225 از 240
« أنا » میباشد همزهي « لکن انّا » دو جور قرائت شده است، اوّل با الف آخر که چون در معنی «83»« لکِنَّا » 38 طبري: کلمهي « اللّه رَبِّی
با تشدید نون و بدون الف « لکن » ساقط شده است و بجاي آن الف بآخر افزوده شده و هر دو نون ادغام شده است، قرائت دوّم
زائده آخر و معنی اینکه است: ولی من میگویم او خداي من است.دو جور قرائت شده است، اوّل با الف آخر که چون در معنی
با « لکن » ساقط شده است و بجاي آن الف بآخر افزوده شده و هر دو نون ادغام شده است، قرائت دوّم « أنا » میباشد همزهي « لکن انّا »
59 -پاورقی- - 31 -قرآن- 50 - تشدید نون و بدون الف زائده آخر و معنی اینکه است: ولی من میگویم او خداي من است. -قرآن- 1
26 [ صفحه 518 ] بفرستد و - 47 -قرآن- 17 - 40 طبري: یعنی خدا بر آنها عذاب -قرآن- 1 « وَ یُرسِلَ عَلَیها حُسباناً مِنَ السَّماءِ » 62-60
موجب گرفتاري بر او پرتاب شود مثل تیري که بسوي کسی پرتاب کنند. مجمع: زجّاج گفته است: یعنی عذاب حساب کاري که
با رفع و جرّ «ِّ الحَق » با فتح و کسر خوانده شده است و کلمهي « الوَلایَۀُ » 44 مجمع: واو «ِّ هُنالِکَ الوَلایَۀُ لِلّه الحَق » . کرده است باو برسد
قرائت شده است و معنی چنین است: در هنگام گفتگوي کافر و مؤمن اختیار یاري و کومک با خدا است، قتیبی گفته است یعنی در
قیامت خدا را دوست میدارند و از پرستش غیر او بیزار میشوند، و دیگري گفته است: یعنی بقیامت اختیار داري خالص و حقیقی
براي خدا است که مؤمن را یاري میکند و کافر را مخذول و بیچاره، و کلمهي عقبا، عقبا با سکون و ضم قاف قرائت شده است. -
براي آنکه حقّ «ّ للّه و هو الحق » 124 ابو الفتوح نوشته است: در مصحف عبد اللّه هست - 67 -قرآن- 114 - 40 -قرآن- 55 - قرآن- 1
47 فخر: « وَ یَومَ نُسَیِّرُ الجِبالَ » . چنانکه حق صفت ولایت باشد « هنالک الولایۀ الحق للّه » صفت خداي باشد، و در مصحف ابی هست
تسیّر بضم تاء و فتح یاء و رفع لام قرائت إبن کثیر و ابو عمرو و إبن عامر است که فعل غایب مجهول باشد یعنی گردش داده میشود
با ضم نون و کسر یاء و نصب لام خواندهاند یعنی ما گردش میدهیم کوهها را، و صاحب کشّاف نقل کرده است « نُسَ یِّرُ » و دیگران
با فتح تاء و کسر سین غیر مشدّد و رفع لام، یعنی کوهها خود میجنبند، و در معنی ممکن است دنبالهي سخن جلو باشد « تسیر الجبال »
یعنی باقیات صالحات در آن روز که کوهها حرکت می- کنند از هر چیزي بهتر است و ممکن است آغاز جمله باشد یعنی در چنین
47 طبري: یعنی در آن روز « وَ تَرَي الأَرضَ بارِزَةً » [ 203 [ صفحه 519 - 32 -قرآن- 192 - روز چنین و چنان خواهد بود. -قرآن- 1
همهي زمین را نمودار میبینی چون کوه و درختی جلوگیر نیست، و بعضی گفتهاند: یعنی آنچه در دل زمین هست آن روز همه را
48 تبیان: یعنی آن روز صف بصف و بصورت چند رده « وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَ  فا » 30- بیرون آمده و نمودار میبینی. -قرآن- 1
نمودار میشوند یا بمعنی یک صف است که همگی در حضور هستند مثل اینکه در یک صف ایستادهاند یا آنها را در یک صف باز
48 ابو الفتوح: یعنی باز هم زنده و حاضر شدید و « لَقَد جِئتُمُونا کَما خَلَقناکُم » 36- میدارند و بمعرض حساب میآیند. -قرآن- 1
- تردید در زندگی بعد از مرگ باقی نماند و معنی دیگر اینکه است که مثل روز اوّل برهنه و دست خالی حاضر شدید. -قرآن- 1
49 ابو الفتوح: سعید بن جبیر گفت صغیرة با غیر مشروع چشمک زدن و اشاره کردن و دست بر بدن « لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً » 36
او مالیدن است و کبیره عمل جنسی با او است، و در نظر ما صغیره و کبیره اضافی و نسبی است و هر گناه نسبت به مهمتر که
50 «ِّ إِلّا إِبلِیسَ کانَ مِنَ الجِن » 40- عذابش بیشتر است صغیره است و نسبت بصغیرتر که عذابش کمتر است، کبیره است. -قرآن- 1
طبري: بعضی گفتهاند: یعنی از آن دسته ملائکه بود که نام آنها جن است، و بعضی گفتهاند: چون از نظر بنی آدم پنهان است جنّ
39 مجمع: آنها که گفتهاند: ابلیس ملک نبود باین - بر وزن فعل گرفته شده بمعنی پوشیدن. -قرآن- 1 « جن » نامیده شده است که از
50 ابو الفتوح: مجالد روایت « آیه استدلال کردهاند چون جن موجودي است نه آدمی نه فرشته. أَ فَتَتَّخِذُونَه وَ ذُرِّیَّتَه أَولِیاءَ مِن دُونِی
کرد از شعبی که گفت: روزي حمالی با کوله بارش بیامد و آنرا بر زمین نهاد و گفت: شعبی آیا ابلیس را زن بود گفتم بعروسیش
-65- قرآن- 3 - ..[«84» حاضر نبودم دگر باره اینکه آیه بیادم آمد دانستم که فرزند بیزن نباشد گفتیم بلی زن بود او را و فرزندان
بجاي پاسخ اینگونه پرسش است، چرا ابلیس سجده «ِّ کانَ مِنَ الجِن » 361 [ صفحه 520 ] تأویلات کاشانی: جملهي - پاورقی- 359
نکرد! گفته شده است از جن بود یعنی از قواي بدنی بود که در موادّ طبیعت پنهان است و از اینکه جهت پس از آن گفته شده
صفحه 226 از 240
ما أَشهَدتُهُم » 12- که چون گرفتار مادّه و عوارض آن بود در امر حق فاسق و نافرمان شد. -قرآن- 1 « فَفَسَقَ » 48- است: -قرآن- 26
نیز قرائت شده است و ارتباط اینکه آیه بآیت جلو براي استدلال بر زشتی پیروي شیطان است « اشهدناهم » : 51 مجمع «ِ خَلقَ السَّماوات
38 الفتوح: - که او و نسل او در موقع آفرینش حاضر نبودند تا از جائی خبري داشته باشند و شما از آنها استمداد کنید. -قرآن- 1
راجع است با شیاطین، و کلبی گفت راجعست با فرشتگان، و بعضی دیگر گفتهاند « أَشهَدتُهُم » در « هم » بیشتر مفسّران گفتند ضمیر
راجعست با کافران، و وجهی دگر در معنی آیه آن گفتند: من ایشان را حاضر نکردم در وقت خلق آسمان و زمین تا از ایشان یاري
- .«85»[[ من گمراه کنندگان را بیار و یاور معاون نگیرم ] « وَ ما کُنت مُتَّخِذَ المُضِلِّینَ عَضُداً » جویم و کومک من باشند، چنانکه فرمود
52 مجمع: موبق نام درّهاي است بسیار گود، « وَ جَعَلنا بَینَهُم مَوبِقاً » [ 442 [ صفحه 521 - 384 -پاورقی- 440 - 65 -قرآن- 338 - قرآن- 51
مجاهد گفته است: یعنی میان مؤمنین و کافرین چنین درهاي فاصله است، إبن اعرابی گفته است: یعنی میان مشرکین و معبودشان
جهنم فاصله خواهد بود، چون مسیح و ملائکه که معبود کافران هستند ببهشت میروند و کافران بجهنّم، فرّاء گفته است: مقصود از
کلمهي بین رابطه است نه فاصله و معنی چنین است: روابط کافران با یکدگر موجب هلاك آنها است، حسن بصري گفته است:
53 فخر: یعنی آدمی بمطالب جدل « أَکثَرَ شَیءٍ جَدَلًا » 32- موبق بمعنی دشمنی است یعنی میان کافران دشمنی قرار دادیم. -قرآن- 1
25 نیشابوري: بواسطهي خوي جدل که در انسان است گاهی در توحید، گاه در نبوّت بحث - و گفتگو زیاد توجّه دارد. -قرآن- 1
« أَو یَأتِیَهُم العَذاب قُبُلًا » [ میکنند گاه در اصول و گاه در فروع و از اینکه جهت ادیان و مذاهب متعدّد پیدا شده است. [ صفحه 522
با ضم قاف و باء جمع قبیل به- معنی دسته دسته است، و قرائت مردم کوفه است، و قرائت دیگران بکسر قاف و « قُبُلًا » : 55 کشف
وَ مَن » 56- 37 -قرآن- 47 - فتح باء بمعنی برابري و مقابله است، و مقصود از اینکه جور عذاب پیش آمد روز بدر است. -قرآن- 1
دلیل « إِنّا جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً » 56 فخر: عجب است که اینکه چند جملهي اوّل آیه دلیل قدریّه است و آخر آیه « أَظلَم مِمَّن ذُکِّرَ
جبریّه است و کمتر آیتی است در قرآن که براي عقیدهي یک دسته دلیل باشد و باز نظیر آن آیه دلیل عقیدهي دستهي دیگر نباشد،
35 -قرآن- - و اینکه روش براي آزمایش مردم عالم و متفکّر است نسبت بآنها که مقلّد هستند و نسنجیده سخن میگویند. -قرآن- 1
« وَ جَعَلنا لِمَهلِکِهِم مَوعِداً » 33- 59 کشف: مقصود مردم نوح و عاد و ثمود است. -قرآن- 1 « وَ تِلکَ القُري أَهلَکناهُم » 167-124
کشف: حفص با فتح میم و کسر لام خوانده است که اسم زمان باشد یعنی براي وقت هلاك و نابوديشان میعاد معیّن بود و با فتح
هر دو قرائت شده است تا مصدر باشد، یعنی براي نابوديشان و با ضم میم و فتح لام قرائت شده است که اسم مفعول باشد یعنی
تا آخر، شاید اشاره باشد بآنچه « اتل ما أُوحِیَ » 36 سخن ما در اینکه آیات: 1- آیت 27 - براي مهلک و نابود شدگیشان. -قرآن- 1
در مفاد داستان اصحاب کهف نوشتیم و دنبالهي همان مطالب باشد که اینکه مردم از آنچه شنیدهاند و در خاطر دارند با تو در میان
میگذارند و باز خود هم اظهار نظر میکنند، ولی نباید دل تو با اینکه مردم و سخن آنها باشد بلکه هر چه از سوي پروردگارت
خود نشانه است که گفتههاي مردم در داستان «ِ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِه » میرسد همان را بخوان و بس، و اینکه جور جمله بخصوص
اصحاب کهف مناسب مقام تو نیست چون همه تبدیل شده است و بچند جور نقل شده ولی تو همان الهام الهی را بخوان که درست
چنانکه در مواقع مناسب گفته شده است همان طور که سخن نمودار و مظهر ارادهي «ِ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِه » است و پایدار 2- جملهي
آدمی است آفرینش و آفریدهها مظهر قدرت و ارادهي حق هستند و در برابر آن قدرت لا یزال چیزي متصوّر نیست تا تغییر و تبدیل
716 [ صفحه 523 ] نیست با دگرگونیهاي - 470 -قرآن- 687 - 61 -قرآن- 441 - آنها متصوّر باشد، و اینکه گفتار مخالف -قرآن- 42
آفریدهها چون اینکه تحوّلات خود نتیجهي همان ارادهي ازلی و کلمات الهی است که تبدیل پذیر نیست و بهر طور که در علم لا
یزال معیّن است که باید بموجب زمان و مکان و مقتضی تغییر کند تغییر خواهد کرد و هر گونه وقفه یا تحوّلی دیگر محال است و
اگرچه روي سخن با پیغمبر است ولی « وَ حَسُنَت مُرتَفَقاً » تا آیت 31 جملهي « وَ اصبِر نَفسَکَ » ناشدنی، 3- از آیت 28 جملهي
یادآوري و راهنمائی آن کسان است که بزرگترند و رهبر و اختیاردار شهري و مملکتی و یا لااقل چند نفري و افراد خانوادهاي که
صفحه 227 از 240
اینکه دسته مردم نباید ارزش واقعی نفرات خود را از نظر دور بدارند و چشم برنگ آمیزیهاي زندگی بدوزند و بافراد هوا پرست و
مفرط دل ببندند و مطیع مردم غافل بشوند و نیروي مادي و معنوي خود را براي آنها بکار برند و بهمین مناسبت در آیت 29 گفته
تا اشاره باشد که چشم دوختن بمفرط و هوا پرست ستم است و او هم خود ستمکار است پس « أَعتَدنا لِلظّ الِمِینَ ناراً » : شده است
تا آخر اشاره است که ارزش معنوي « إِن الَّذِینَ آمَنُوا » چنین راهنما و پیروانش ستمکارند و سزاشان آتش و در آیت بعد جملهي
وَ اضرِب لَهُم » ایمان است و آنکه بافراد مؤمن توجّه دارد خودش و پیروانش مؤمن هستند و پاداش آنها بهشت است، 4- آیت 32
دو تشبیه است و داستان براي روشن شدن دستورهاي گذشته که کار مردم « عَلی کُل شَیءٍ مُقتَدِراً » تا آخر آیت 45 -«ِ مَثَلًا رَجُلَین
بیخبر و هوا پرست را بسنجد با آنکه براه راست است و با اندیشهي درست آن یک باغ درست میکند و سرمایه فراهم دارد و گرفتار
حادثه میشود و جز افسوس و اندوه چیزي در دست ندارد و یا مثل گیاه بهاري که از باران سرسبز است و آفتاب تموز خشک و
پراکنده- اش میکند، ولی اینکه یک با ایمان و دل استوار، ناداري را عیب نمیداند و پیوسته امیدوار است و خوشدل و هرگز اندوه
یعنی امید « فَعَسی رَبِّی أَن یُؤتِیَن خَیراً مِن جَنَّتِکَ وَ یُرسِلَ عَلَیها حُسباناً » تلف سرمایهاش ندارد، 5- در آیت 40 که گفته شده است
دارم خدا بهتر از باغ تو بمن بدهد و آن تو را آسیب برساند و نابود کند جاي اندیشه است که چرا مرد پارسا بد دیگري را بخواهد!
1298 -قرآن- - 1103 -قرآن- 1261 - 899 -قرآن- 1076 - 404 -قرآن- 869 - 358 -قرآن- 380 - ولی با دقت در جمله- -قرآن- 339
دلسوزي است و بیدار باش که چون « یُرسِلَ عَلَیها » 1987 [ صفحه 524 ] هاي جلو معلوم میشود: جملهي - -1351-1319 قرآن- 1902
ما أَظُنُّ السّاعَۀَ قائِمَۀً و ما » 50- آنکه مؤمن است میبیند طرف سخنش مغرور است و منکر همهي حقایق که گفته است: -قرآن- 32
یعنی قیامت و نابودي سرمایه براي من مشکوك است، او در جوابش گفته است: بدین اندیشه مباش که « أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِه أَبَداً
ممکن است خدا براي من که هیچ ندارم بهتر بدهد و مال تو را نابود کند، آنگاه اینکه پند و احتمال نمودار شد و معلوم شد
چون در دنبالهي سخن از مردان کافر و مؤمن و داستان و مرد « حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر » دلسوزي او بجا بوده است، 6- در آیت 47 جمله
کافر و مؤمن گفته شده است قرینه است که حشر و فراهم شدن در قیامت منحصر است بانسان که بحدّ وظیفه و تمیز دین و کفر
« فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِیسَ- کانَ مِنَ الجِن فَفَسَقَ » باشد. ولی آدم غیر ممیز و حیوانات حشر و قیامت ندارند. 7- در آیت 50 گفته شده است
دو احتمال در اینکه جمله بنظر میرسد: اوّل- چون در فکر آن مردم که قرآن برايشان خوانده میشد جن موجودي بوده است منفور
و مهیب و مؤذي بآنها یادآوري شده است که همان ابلیس که از دستهي جن سهمناك است و از آن گریزان هستید از آغاز پیدایش
شما آدمیزادها دشمن بوده است تا آن اندازه که فرمان خدا را نبرده است و فروتنی بپدر شما نکرده است، ولی شما در برابر چنین
دشمن تسلیم باو هستید چون هوا پرستی و زیاده روي در زندگی مولود وسوسه و تلقین شیطان است که او شرّ است و زشتی و
مخالف با سعادت و جلوگیر از اطاعت پیغمبر و رسیدن بدرجات عالیهي انسانی است، دوّم- چون کلمهي جن بمعنی نهانی و
پوشیده است، و در برابر ملائکه که آفریدههاي مهربان و خوب هستند گفته شده است، شاید بتوان فهمید که در برابر فرشتهها و
همهي مهربانیها و خوشیها که براي آدم آماده و با سجود و فروتنی هستند یک چیز نهانی و پوشیدهاي است که دشمن است و
نافرمان و اینکه نافرمانی شما دنبالهي رابطه و دوستی با همان خاصیّت نهانی است که شما را مفرط کرده است و ستمکار که از
32 -قرآن- - تا آخر شاید اشاره باشد -قرآن- 3 « وَ مَن أَظلَم مِمَّن ذُکِّرَ » همنشینی با مسلمانان فقیر ننگ دارید، 8- در آیت 57 جملهي
1975 [ صفحه 525 ] به اینکه که ستمکارترین مردم آنهائی هستند که - 764 -قرآن- 1941 - 404 -قرآن- 702 - -74-35 قرآن- 376
عالم شدهاند و بوسائل کتب و تبلیغات خوب و بد دانستهاند ولی از علم خود رو گردان هستند و کار خود را فراموش میکنند و
بقدري منحرف و بداندیش میشوند که حرف حساب بخرجشان نمیرود و در نتیجه دلپوشیده و گوش سنگینند. در نقل سخن
مفسّرین ص 522 از امام فخر نقل کردیم که اوّل آیه دلیل است بر اختیار انسان در خیر و شرّ چون گفته شده است: آنکه آیات را
شنید و رو گردان شد ستمکارتر از او نیست و جملههاي بعد دلیل است که مردم مجبور ببدکاري هستند چون گفته شده است: دلها
صفحه 228 از 240
را در پرده کردیم و گوشها را سنگین از فهم و دریافت سخن حق، لیکن ما میگوئیم: آیات قرآن جملگی یادآوري است و روشنی
تاریکیهاي درونی آدمی و راهنمائی است بحق و حقیقت. و شاید جملههاي اینکه آیه از اول تا آخر اشاره باشد به اینکه که اگر
بکسی حقایق گفته شد و او رو گرداند در نتیجه سختدل و گوشهگیر میشود و هرگز راه خود را نمیتواند پیدا کند، و البتّه در برابر
اینجور آدم آنکس است که از همه جا بیخبر است و سر خود گرفته، و بهر کاري دست میزند آنچه میتواند میکند معلوم استکه خواه
و ناخواه سود یا زیان آن را میبرد، و همان طور که آدمی در کارهاي زندگی باندازهي وسائل مادّي و معنوي بهرهمند و محروم
است در عالم دیگر هم بهمین طور است که آنچه داشته و استفاده کرده نتیجهي آنرا میبیند و آنچه نداشته یا از دست داده زیانش
را میبیند، و البتّه چه در اینکه عالم و چه بعالم دیگر آنکه از اوّل وسائل نداشته است رنجش کمتر است و آنکه داشته و از دست
وَ» داده و بخود ستم کرده است سخت گرفتار میباشد و معلوم است که در اینکه آیه سخن از همین دستهي آخر است، 9- آیت 58
تا آخر شاید بفهماند نادرستی اینکه قضاوت مردم را که اینکه دنیا دار مجازات است و هر کاري اثر وضعی دارد و هر « رَبُّکَ الغَفُورُ
که آنچه بد و خوب کند مزد و سزاي خود را در همین دوران زندگی میبیند. چون خداوند اصل وجود هستی و خیر و رحمت
1739 که مراتب وجودي چگونه برگزار شود و پایان کار - است پس گرفتاري و نیستی و بدي وابسته است به اینکه -قرآن- 1716
99 [ صفحه 526 ] آخر مرتبهي تکامل باشد که - شاید اشاره بهمین انتظار -قرآن- 78 « بَل لَهُم مَوعِدٌ » بچه صورت درآید، و جملهي
خیر و رحمت مقتضی وجود است و بقا تا آنگاه که ابزار بدنی در کار است و ممکن است مانند بیماري که نیروي بدنی موجب
بهبودي او میشود نیروي علم و ایمان و تربیت او را درست کند و براه راست آرد و چون موعد معیّن آنها رسیده راه رستگاري بپایان
رسیده است و هنگام بهرهبرداري از کارهاي دورهي زندگی است، پس صریح اینکه آیه است که اگر خدا بازخواست کند از آنچه
مردم انجام میدهند باید بشتاب همگی را گرفتار کند ولی آفرینش بر رحمت است که بمانند و از وسائل اختیاري استفاده کنند تا
هنگام ناگزیر و مرگ، اینکه است که می- گوئیم: اگر بدکار گرفتار بوده یا نیکوکار در آسایش، هزاران موجب براي زندگی آنها
در کار بوده است که باین نتایج رسیدهاند و گر نه تجربه ثابت کرده است که نیکوکاران و هم شخصیّتهاي بزرگ و پیغمبر و
[ امامان گرفتار بودند ولی ستمکاران و جبّاران بهرهمند بودهاند و شاه و وزیر شدهاند. [ صفحه 527