گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد ششم
سوره مریم



اشاره
صفحه 28 از 226
-19 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 1 تا 40
37 کهیعص [ 1] ذِکرُ رَحمَت رَبِّکَ عَبدَه زَکَرِیّا [ 2] إِذ نادي رَبَّه نِداءً خَفِیا [ 3] قالَ رَب إِنِّی وَهَنَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
219 وَ إِنِّی خِفت المَوالِیَ مِن وَرائِی وَ کانَت امرَأَتِی عاقِراً - العَظم مِنِّی وَ اشتَعَلَ الرَّأس شَیباً وَ لَم أَکُن بِدُعائِکَ رَب شَقِیا [ 4] -قرآن- 1
فَهَب لِی مِن لَدُنکَ وَلِیا [ 5] یَرِثُنِی وَ یَرِث مِن آلِ یَعقُوبَ وَ اجعَله رَب رَضِیا [ 6] یا زَکَرِیّا إِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلام اسمُه یَحیی لَم نَجعَل لَه مِن
قَبل سَمِیا [ 7] قالَ رَب أَنّی یَکُون لِی غُلام وَ کانَت امرَأَتِی عاقِراً وَ قَد بَلَغت مِنَ الکِبَرِ عِتِیا [ 8] قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَی هَیِّن وَ قَد
511 قالَ رَب اجعَل لِی آیَۀً قالَ آیَتُکَ أَلاّ تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَ لَیال سَوِیا [ 10 ] فَخَرَجَ عَلی - خَلَقتُکَ مِن قَبل وَ لَم تَک شَیئاً [ 9] -قرآن- 1
قَومِه مِنَ المِحراب فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا بُکرَةً وَ عَشِیا [ 11 ] یا یَحیی خُ ذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیناه الحُکمَ صَبِیا [ 12 ] وَ حَناناً مِن لَدُنّا وَ
391 وَ سَلام عَلَیه یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَمُوت وَ یَومَ یُبعَث حَیا - زَکاةً وَ کانَ تَقِیا [ 13 ] وَ بَ  را بِوالِدَیه وَ لَم یَکُن جَبّاراً عَصِ یا [ 14 ] -قرآن- 1
15 ] وَ اذکُر فِی الکِتاب مَریَمَ إِذِ انتَبَذَت مِن أَهلِها مَکاناً شَرقِیا [ 16 ] فَاتَّخَذَت مِن دُونِهِم حِجاباً فَأَرسَلنا إِلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیا ]
416 قالَت أَنّی - 17 ] قالَت إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحمن مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیا [ 18 ] قالَ إِنَّما أَنَا رَسُول رَبِّک لِأَهَبَ لَک غُلاماً زَکِیا [ 19 ] -قرآن- 1 ]
یَکُون لِی غُلام وَ لَم یَمسَسنِی بَشَرٌ وَ لَم أَكُ بَغِیا [ 20 ] قالَ کَ ذلِک قالَ رَبُّک هُوَ عَلَی هَیِّن وَ لِنَجعَلَه آیَۀً لِلنّاس وَ رَحمَۀً مِنّا وَ کانَ أَمراً
[ مَقضِیا [ 21 ] فَحَمَلَته فَانتَبَذَت بِه مَکاناً قَصِیا [ 22 ] فَأَجاءَهَا المَخاض إِلی جِذع النَّخلَۀِ قالَت یا لَیتَنِی مِتُّ قَبلَ هذا وَ کُنت نَسیاً مَنسِیا [ 23
[ 474 وَ هُزِّي إِلَیک بِجِذع النَّخلَۀِ تُساقِط عَلَیک رُطَباً جَنِیا [ 25 - فَناداها مِن تَحتِها أَلاّ تَحزَنِی قَد جَعَلَ رَبُّک تَحتَک سَرِیا [ 24 ] -قرآن- 1
فَکُلِی وَ اشرَبِی وَ قَرِّي عَیناً فَإِمّا تَرَیِن مِنَ البَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرت لِلرَّحمن صَوماً فَلَن أُکَلِّمَ الیَومَ إِنسِیا [ 26 ] فَأَتَت بِه قَومَها تَحمِلُهُ
قالُوا یا مَریَم لَقَد جِئت شَیئاً فَرِیا [ 27 ] یا أُختَ هارُونَ ما کانَ أَبُوك امرَأَ سَوءٍ وَ ما کانَت أُمُّک بَغِیا [ 28 ] فَأَشارَت إِلَیه قالُوا کَیفَ نُکَلِّمُ
503 قالَ إِنِّی عَبدُ اللّه آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا [ 30 ] وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَینَ ما کُنت وَ - مَن کانَ فِی المَهدِ صَبِیا [ 29 ] -قرآن- 1
أَوصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمت حَیا [ 31 ] وَ بَ  را بِوالِدَتِی وَ لَم یَجعَلنِی جَبّاراً شَ قِیا [ 32 ] وَ السَّلام عَلَی یَومَ وُلِدت وَ یَومَ أَمُوت وَ یَومَ
408 ما کانَ لِلّه أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبحانَه إِذا قَضی - أُبعَث حَیا [ 33 ] ذلِکَ عِیسَ ی ابن مَریَمَ قَولَ الحَق الَّذِي فِیه یَمتَرُونَ [ 34 ] -قرآن- 1
أَمراً فَإِنَّما یَقُول لَه کُن فَیَکُون [ 35 ] وَ إِن اللّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُم فَاعبُدُوه هذا صِ راطٌ مُستَقِیم [ 36 ] فَاختَلَفَ الَأحزاب مِن بَینِهِم فَوَیل لِلَّذِینَ
کَفَرُوا مِن مَشهَدِ یَوم عَظِیم [ 37 ] أَسمِع بِهِم وَ أَبصِ ر یَومَ یَأتُونَنا لکِن الظّالِمُونَ الیَومَ فِی ضَ لال مُبِین [ 38 ] وَ أَنذِرهُم یَومَ الحَسرَةِ إِذ
] 73- 500 إِنّا نَحن نَرِث الَأرضَ وَ مَن عَلَیها وَ إِلَینا یُرجَعُونَ [ 40 ] -قرآن- 1 - قُضِیَ الَأمرُ وَ هُم فِی غَفلَۀٍ وَ هُم لا یُؤمِنُونَ [ 39 ] -قرآن- 1
جمع مولی که در « موالی » ، از مصدر نداء و مناداة بمعنی آواز کردن و بکسی راز خود آشکار کردن « نادي » : صفحه 47 ] معنی لغات
با « عتیّا » . از عقر است و مرد یا زن نازاینده را عاقر گویند « عاقر » ، حدود بیست معنی دارد یکی از آنها بمعنی خویشاوند بطور کلّی
جاي بالا و محترم خانه و مجلس « محراب » ، کسر عین از اندازه زیادي و تجاوز از حدّ، خود را بزرگ شمردن و تکبّر کردن
رحمت، روزي، فرخندگی، « حنان » ، باصطلاح صدر مجلس، شخص دلیر و جنگجو، و محراب المسجد جایگاه پیشنماز است
اصل معنایش تحرّك فرزند در رحم است هنگام « المخاض » ، بمعنی آوردن « جاء » بکناري رفت، [أجاء از مادّه « انتبذت » ، نرمدلی
« هزّ » از مصدر « هزّي » ، جوانمرد، آقا، بزرگوار، قسمت- خوب از هر چیز «ّ سري » .[ خروج از رحم و در اینجا بمعنی درد زائیدن است
شکافته شده چیزي از خود ساخته و از خود در آورده عجیب و «ّ فري » بفتح اوّل بمعنی تکاندادن، بر کاري تهییج و تحریک کردن
فعل تعجّب « أَسمِع بِهِم وَ أَبصِر » . جمع حزب بمعنی گروهی از مردم « احزاب » . از ماضی امتري یعنی شک کرد « یمترون » ، شگفتآور
1047 ترجمه: 2 [اي پیغمبر اینکه سخنان] یادي است از رحمت و مهربانی - است یعنی چقدر آنها بینا و شنوا هستند. -قرآن- 1021
خداي تو بر بندهاش زکریّا 3 آنگاه که او بپنهانی خداي خود را آواز کرد 4 و گفت: اي خداي من استخوانم سست شده است و
صفحه 29 از 226
خاکستر پیري بر سرم نشسته ولی از دعاي بدرگاه تو ناامید و محروم نبودهام 5 [ایخدا] اندیشناکم که از پس مرگم وارثی ندارم و
همسرم سترون است و نازاي، پس تو از [وسائل غیبی] نزد خود بمن فرزندي ببخش 6 که وارث من و آل یعقوب باشد و او را فردي
صالح و پسندیده خوي [ صفحه 48 ] کن 7 [پس آوازي از عالم غیب رسید] اي زکریّا ما بتو خوش خبري میدهیم به پسري یحیی نام
که زین پیش همنامش نبوده 8 او گفت: اي خدا فرزند از کجا که زنم نازاي است و خودم از پیري سالخوردهام و از بچه مانده! 9
[آواز غیبی] گفت: همین طور است ولی سرنوشت است و گفتهي خداي تو است که چنین کار براي من آسان است [چونکه] از
اینکه پیش تو را که هیچ نبودي آفریدم 10 او گفت: اي خدا نشانهاي براي من [و پیدایش فرزند] قرار بده [تا شاد خاطر و آسوده
دل باشم] گفت: نشانهات اینکه سه روز با تندرستی نتوانی با کس سخن بگوئی 11 پس [او با همین حال وظیفهي خود را انجام داد
و] از محراب بیرون آمد بجلو مردم و با آنها الهام کرد [و با اشاره یا کتابت فهماند] بصبح و شام خدایرا تسبیح کنید 12 [چون یحیی
را مادر بزاد و او رشید شد باو گفتیم] اي یحیی با کوشش و نیرو تورات را بگیر و [فرمانش را بکاربر چون] بخردسالی باو خرد و
دانش دادیم 13 که او رحمتی بود از ما و هم پاکیزه و پرهیزکار 14 و بپدر و مادر نکوکار، نه ستمکار بود و نافرمان 15 [او مشمول]
سلام و آمرزش است روز ولادت و روز مرگ و آنگاه که از گورش زنده بلند کنند 16 [اکنون اي پیغمبر] یاد کن از آن روز که
مریم از خویشان خود بسمت مشرق [بیت المقدس] شد 17 و از جلوشان پردهاي گرفت، پس فرستادیم بسویش روح خود را که
بصورت آدمی درست اندام در نظرش نمودار گشت 18 ، مریم گفت: از تو بخدا پناه میبرم اگر پرهیزگاري [و خداشناس] 19 او
گفت من فرستادهي خداي توام تا پسري پاکیزه و شایستهات بخشم 20 مریم گفت: مرا که آدمی نپسوده و بزهکار نبودهام فرزند از
کجا باشد! 21 جوابش داد: همین است که میگویم [چون] خداي تو گفته است: اینکه کار بر من آسان است و باید چنین فرزندي را
براي مردم نشانه [ي قدرت] کنم و هم رحمتی از سوي خود و اینکه کاري بوده است بسرنوشت شده 22 پس مریم بعیسی آبستن
شد و بار خود بکناري دور برد 23 پس در پاي تنهي درخت خرما دردش گرفت و گفت: ایکاش زین پیش مرده بودم و از یاد رفته
24 [در اینکه اندیشه بود که] از زیر و جلو پایش [سروش یا نوزاد] [ صفحه 49 ] آوازش کرد: اندوه مدار که پروردگار تو در پیشت
پیغمبري و شریفی یا جلوت نهري روان کرد 25 و اینکه بن خرما براي خود بجنبان تا خرماي تازه بر تو افتد 26 پس بخور و بنوش و
چشم روشن باش و اگر کسی دیدي بگو: امروز نذر روزه دارم و هرگز با کسی سخن نخواهم گفت 27 ، پس مریم فرزند را برداشته
بسوي مردم خود برد 28 و آنها گفتند: اي مریم کاري زشت کردهاي، اي خواهر هارون نه پدرت مرد بدي بود و نه مادرت بزهکار
29 ، او اشاره بسوي فرزند خود کرد [که از اینکه بپرسید] گفتند با کودکی که در بغل و یا گهواره است چگونه سخن کنیم! 30
[لکن آن کودك چنین] گفت: من بندهي خدایم که او کتابم داده است و پیغمبرم کرده است 31 و فرخنده بهر کجا که باشم و
سفارشم کرده بنماز و زکات تا هرگاه که زنده باشم 32 و نیکوکاري با مادرم و مرا بدبخت و ستمکار نکرده است 33 ، و سلام
[تندرستی و آسودگی از هر بدي از سوي حق]ّ بر من است از روزي که بدنیا آمدم تا آن روز که بمیرم و هم روزي که از گور
زنده برخیزم 34 همین است سخن درست [در پیرامون] عیساي مریم که مردم در آن شک میکنند [و جدل و بیهودهگوئی] 35 البتّه
سزاوار خداوند نیست و او منزّه است که فرزندي براي خود اختیار کند، چه هرگاه چیزیرا اراده کرده همین است که بگوید: باش،
پس آن موجود شود 36 [از اینکه روي بود که مسیح گفت] همانا خداوند آفریدگار من و شما است، پس او را بپرستید که اینکه
است راه راست 37 [ولی] دستههاي مردم میان خود اختلاف کردند پس واي بر آن کسان که کافر شدند از آن روز بزرگ که
هنگام حضور و مشهد همگان است 38 چه بینا و شنوا باشند آن روز که بپیشگاه عدل ما آیند لکن گمراهی ستمکاران بآن روز
آشکار است [که راه بجائی ندارند] یا اگرچه امروز ستمکاران آشکارا بگمراهیند [و دست بر نمیدارند] 39 تو اي پیغمبر از آن روز
حسرت و افسوس مردم را بترسان چون فرمان حق انجام شده است اگرچه آنها در بیخبري رو گردان از حقیقت هستند 40 و ایمان
نمیپذیرند بدانند: ما وارث زمین و موجودات روي آن هستیم و جملگی را بسوي ما [که جهان جاودان است] برگشت میدهند. سخن
صفحه 30 از 226
مفسّرین: کشف الأسرار: اینکه سوره نود و هشت آیه است که جمله بمکّه [ صفحه 50 ] نازل شده است مگر آیت سجده بقول
1 « کهیعص » 120- 89 -قرآن- 98 - بقول دستهاي دیگر. -قرآن- 57 « فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلف تا- لا یُظلَمُونَ شَیئاً » بعضی و مگر آیت
کشف نوشته: سماع حروف مقطّعات در مفتتح سور و آیات شرابی است در قدح فرح ریخته، در کأس استیناس کرده، جلال
احدیّت بنعت صمدیّت دوستان خود را داده، چون دوستان حق در بوستان لطف اینکه شراب انس از جام قدس بیاشامند در طرب
9- آیند، چون در طرب آیند در طلب آیند قفس کون بشکنند به پر عشق بر افق غیب پرواز کنند تا بکعبهي وصل رسند. -قرآن- 1
حسینی نوشته: از مواهب الهی که بر حضرت شیخ رکن الدّین علاء الدّولۀ سمنانی قدّس سرّه فرود آمده مذکور است که حضرت
دوّم صورت ملکی « إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم » رسالت پناه صلوات اللّه و سلامه علیه را سه صورت است: یکی صورت بشري کقوله تعالی
« بی مع اللّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرّب و لا نبی مرسل » : سوّم حقّی کما قال « لست کاحدکم ابیت عند ربّی » : چنانکه فرموده است
و حق سبحانه را با او در هر صورتی سخن بعبارتی دیگر واقع شده است: در صورت «ّ من رآنی فقد رأي الحق » و از اینکه روشنتر
و اخواته و در صورت حقّی کلامی « کهیعص » و در صورت ملکی حروف مفرده مانند « قُل هُوَ اللّه أَحَ دٌ » بشري کلمات مرکّبه چون
762 در تنگناي ذوق - 679 -قرآن- 727 - 632 -قرآن- 671 - 263 -قرآن- 606 - بیت: -قرآن- 231 .« فَأَوحی إِلی عَبدِه ما أَوحی » مبهم که
ذِکرُ » . نگنجد بیان ذوق || زانسوي حرف و نکته حکایات دیگرست پس حروف مقطّعه رمزي است میان حق سبحانه و حبیب او
2 [ابو الفتوح: حق تعالی گفت اینسوره یا اینکه قسم یا اینکه قرآن یا اینکه حدیث یا اینکه ثنا، یاد کردن «ُ رَحمَت رَبِّکَ عَبدَه
35 مجمع: - خداست رحمتی و بخشایشی را که بر بندهاش زکریّا کرد، یا ذکر زکریّا است که خداي کرد او را برحمت. -قرآن- 1
3 کشف نوشته: بر « نِداءً خَفِیا » . یعنی خبر مستجاب کردن پروردگار تو دعاي بندهي خود را و مقصود از رحمت اجابت دعا است
18 [ صفحه 51 ] و خبر درست است که قومی دعا کردند بآواز بلند و پیغامبر - خواند خداي خود را در سرّ بآوازي نه بلند -قرآن- 1
و گفتهاند: زکریّا از بهر آن در سرّ دعا کرد، از قوم خود پنهان داشته « انّکم لا تدعون اصم و لا غائبا انّکم تدعون سمیعا قریبا » : گفت
که از ایشان شرم داشت که گویند بپیرانه سر فرزند میخواهد از زنی نازاینده، و گفتهاند زکریّا دانست: که آواز بلند و آواز نرم
إِنِّی » ] . بنزدیک حق سبحانه و تعالی یکسان است امّا آواز نرم بخضوع و خشوع نزدیکتر است و از ریا دورتر، از آن نرم گفت
4 ابو الفتوح: گفت: بار خدا یا استخوان من ضعیف شد یعنی بیقوّت شدم. و تخصیص استخوان براي آن کرد که « وَهَنَ العَظم مِنِّی
اشتَعَلَ الرَّأسُ » 37- در اندام آدمی استخوان سختتر باشد، چون او سست شود حال گوشت و عصب و عروق چه باشد]. -قرآن- 3
29 [ابو الفتوح: و سرم به پیري پیچید و آتش پیري در سرم گرفت]. - 4 طبري: یعنی پیري در سرم همه جاگیر شد. -قرآن- 1 « شَیباً
« رأس الشّیبا » مجمع: إبن انباري گفته است: یعنی پیري در سرم درخشان است از بسکه فراوان است. فخر: ابو عمرو خوانده است
4 طبري: یعنی از دعا بدبخت نبودم که هر وقت دعا کردم اجابت کردي و حاجتم « لَم أَکُن بِدُعائِکَ رَب شَقِیا » . بادغام سین در شین
5 « خِفت المَوالِیَ مِن وَرائِی » 42- روا نمودي، و إبن جریج گفته است: یعنی در گذشته بمن فهماندهاي که دعایم بپذیري. -قرآن- 1
فاعل باشد و در محلّ « موالی » قرائت کرده است با فتح خاء و تشدید فاء. و کلمهي « خِفت المَوالِیَ » طبري: روایت است که عثمان
- رفع بسکون یاء، و مشتق از خف بمعنی سبکی است و مقصود اینکه است که خویشان و وارثها سبک شده و رفتهاند. -قرآن- 1
90 مجمع: از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که مقصود از موالی عمو و عموزادگان است. فخر: در جهت ترس - -35 قرآن- 70
زکریّا اختلاف است: بعضی گفتهاند: یعنی میترسم که [ صفحه 52 ] دین را تباه کنند، دیگري گفته است: یعنی میترسم که بعد از من
با جزم قرائت « یرثنی » : 6 مجمع «ُ یَرِثُنِی وَ یَرِث » . امور مالی و غیر مالی محوّل بآنها شود با اینکه فهم و توانائی اینکه کار را ندارند
خواهد بود و جواب امر و گر نه فعلی است مستقل نه بعنوان جواب امر و نیز « ولی » شده است و بر اینکه قرائت جمله صفت براي
7 مجمع: اینکه « لَم نَجعَل لَه مِن قَبل سَمِیا » 24- قرائت امام علی و امام صادق علیهما السّلام و دیگران است. -قرآن- 1 « یرثنی وارث »
1- تاکنون کسی بدین نام نبوده است و عنایت حق است بزکریّا که اسم او را معیّن کرده 42- جمله دو معنی شده است: -قرآن- 1
صفحه 31 از 226
9 طبري اینکه پرسش زکریّا که با پیري خودم و سترون بودن «ٌ أَنّی یَکُون لِی غُلام » . است. 2- زنهاي نازا تاکنون همانند او نزائیدهاند
همسرم فرزند از کجا! براي استخبار است که آیا هر دو تقویت میشویم بجوري که فرزندي درست شود یا خودم همسري دیگر باید
اختیار کنم! سدّي گفته است جبرئیل او را آواز داد که فرزندي بنام یحیی خواهی داشت، شیطان نزد او رفت و گفت:- اینکه آواز
شیطان است گول مخور که اگر از سوي رحمان میبود مانند دگر وقتها باید بوحی و الهام بتو باشد، زکریّا از اینکه سخن دو دل شد
با ضم عین قرائت شده است و از ابی بن کعب و « عتیّا » : فخر « عتیّا » 541- 31 -قرآن- 525 - قرآن- 1 - .« أَنّی یَکُون-ُ تا آخر » و گفت
9 فخر: اینکه جمله « قالَ کَ ذلِکَ قالَ رَبُّکَ » . با سین مهمله که بمعنی عتیّا و بنهایت رسیده است « عسیّا » إبن عبّاس نقل شده است
1- آواز غیبی گفت: همین طور است که میگوئی ولی خداي تو گفته است اینکه کار آسان 32- بچهار جور معنی میشود: -قرآن- 1
است، 2- او گفت: اینکه چنین گفته است خداي تو که اینکه کار بر من آسان است، 3- او گفت: چه تعجّبی و پرسشی! که خداي
تو چنین گفته است و گفته او خلاف ندارد، اینکه کار بر من که خداي توام آسان است، 4- در جواب سؤال زکریّا که با پیري خود
و نازائی همسرم بچه وسیله فرزند خواهم داشت! گفته شده است: او گفت: خداي تو گفته است که اینکه چنین خواهد بود پیدایش
بصیغهي جمع متکلّم نیز قرائت « خلقناك » : 9 مجمع « وَ قَد خَلَقتُکَ » . فرزند [ صفحه 53 ] براي تو با همین حال خودت و همسرت
10 طبري: یعنی زکریّا خواست که خداوند براي او نشانهاي معیّن کند که اینکه « قالَ رَب اجعَل لِی آیَۀً » 20- شده- است. -قرآن- 1
33 مجمع: یعنی زکریّا گفت: اي خدا علامتی و نشانهاي براي هنگام - بشارت از جانب او است تا خاطرش آسوده باشد. -قرآن- 1
1- توانائی 37- 10 فخر: اینکه جمله را دو معنی کردهاند: -قرآن- 1 « آیَتُکَ أَلّا تُکَلِّمَ النّاسَ » . پیدایش اینکه فرزند بمن عنایت کن
هیچگونه سخن نداشته باشی، 2- با مردم نتوانی سخن بگوئی و بتوانی ذکر خدا کنی و تورات بخوانی. طنطاوي: نگهداري زبان
دشوارتر است از نگهداري دیگر عضوهاي بدن بکتابی در علم النّفس دست یافتم که از فرنگی بعربی ترجمه شده بود در آن روشن
کرده است اثر پرگوئی را در ضعف حال و کمی روزي آدمی و بدل نگاهداشتن افکار مانند نگهداري آب در دریا و خوراك
بگنجینه است، چون خاصیّت کهربائی بدن آدمی بواسطهي سکوت ذخیره میشود و بسخن گفتن نابود میشود. و عموم مردم پیوسته
در انتظار نقل فعّالیتهاي خود هستند براي دوستانشان تا شخصیّت خود را نمودار کنند و اینکه فکر و کار مولد امواج مغناطیسی
روانی است که بیفایده و هدر میشود و چون مکرّر شود الکتریستهي روانی ضعیف میشود و نمیتواند چیزیرا بخود جذب کند و
دریا بد، چون ظرفیّت کهربائی آن خالی شده است، پس سکوت نگهبان اینکه خاصیّت است و حس تملّق و خودپسندي باین وسیله
آرام میشود، و نتیجهي سکوت در غیر ضرورت بزودي بدو صورت نمودار میشود، اوّل- خود براي خود حرمت و وثوقی حسّ
میکنی و بر هیبت و وقار خویش میفزائی، دوّم که در دوستان خود تغییري مییابی که ارادتشان بتو فزون میشود، چون نیروي
باطنیت آنها را بخود کشیده و ایشان از آن بیخبرند، باز اینکه سخن را مکرّر کرده است و گفته است [ صفحه 54 ] اگر در درون
خود تحریک بر سخن گفتن احساس کنی تو بر خود مسلّط باش و آن را حفظ کن که اندك اندك آثار کار تو نمودار میشود و
10 فخر: یعنی در مدّت سه شب با سلامتی « ثَلاثَ لَیال سَوِیا » . میبینی که مردم تو را دوست دارند و احتیاجات تو برآورده میشود
صفت است براي لیال یعنی تا سه شب تمام از سخن ناتوان « سویّا » زبان تو توانائی سخن نخواهی داشت و بعضی گفتهاند: کلمهي
11 کشف: در آیه تقدیم و تأخیر است و « فَخَرَجَ عَلی قَومِه مِنَ المِحراب فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا بُکرَةً وَ عَشِیا » 27- شوي. -قرآن- 1
چون زکریّا صبح و شام مردم را پند میداد و وادار به نماز و « من المحراب بکرة و عشیّا فاوحی الیهم- تا آخر » : در معنی چنین است
تسبیح میکرد در اینکه سه روز بر عادت خود صبح و شام میآمد و باشاره یادآوري میکرد که بنماز و تسبیح خود بپردازید. و
گفتهاند که وحی در اینجا بمعنی کتابت است یعنی در نامهاي براي آنها مینوشت. و بعضی گفتهاند: یعنی بر زمین مینوشت، و وحی
98- در زبان عرب بمعنی اعلام است چه بسخن یا اشاره یا نوشتن باشد. و در قصّهي نحل بمعنی الهام استعمال شده است. -قرآن- 1
12 مجمع: در اینکه جمله اختصار عجیبی است که معنی چنین است: پس زکریّا یحیی عنایت کردیم که فهم « یا یَحیی خُذِ الکِتابَ »
صفحه 32 از 226
27 فخر: مقصود از کتاب تورات است اگرچه ممکن است - و عقل داشت و باو گفتیم بگیر اینکه کتاب یعنی تورات را. -قرآن- 1
12 فخر: در اینکه جمله سه قول است: 1- یعنی « آتَیناه الحُکمَ » . کتاب مخصوص بیحیی باشد ولی ظاهر براي فهم مردم تورات است
وَ حَناناً » 21- باو حکمت دادیم که فهم در تورات و فقه در دین بود، 2- یعنی باو عقل دادیم، 3- یعنی باو پیغمبري دادیم. -قرآن- 1
26 یعنی از سوي ما عطوفت و رحمت باو عنایت شد، - 13 مجمع: إبن عبّاس و قتاده و حسن بصري گفتهاند: -قرآن- 1 « مِن لَدُنّا
جبّائی گفته است: یعنی باو عطوفت [ صفحه 55 ] و دلنرمی بر مردم دادیم تا آنها را بعبادت حق دعوت کند. از امام باقر علیه السّلام
روایت شده است: یعنی خدا باو تحنّن و عطوفت کرد که چون میگفت: اي خدا، پاسخ میشنید، مجاهد گفته است: یعنی او تعطّف و
75 کشف نوشته است: ثنائی است که اللّه بر یحیی کرد و او را در زنهار و پناه « مهربانی از سوي ما بود. سَلام عَلَیه یَومَ وُلِدَ- تا آخر
خود گرفت در سه جایگاه بسه وقت: یکی بوقت زادن او را نگاه داشت از همز و طعن شیطان، دیگر بوقت وفات از هول مطّلع و
331 روح البیان: اینکه آیات اشاراتی است بحقایق - 35 -پاورقی- 329 - قرآن- 1 - .«7» ضغطهي قبر، سه دیگر روز قیامت از فزع اکبر
معنوي آدمی: زکریّا روح آدمی است، زن او بدن آدمی است که با روح جفت است، فرزند قلب آدمی است که معنویّت و حقیقت
حاصلهي از روح و بدن است، و تعجّب از پیدایش فرزند کنایه است از شدّت دلبستگی روح ببدن در زمانی دراز که گرفتار
لا» : خواستههاي خود بوده است اکنون چگونه قلب قابل فیض حق براي او فراهم میشود! همان [ صفحه 56 ] دلی که گفته شده است
یعنی آسمان و زمین جاي من نیست ولی دل بندهي مؤمن گنجایش من « یسعنی ارضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدي المؤمن
دارد. جامی گفته است: ملایک را چه سود از حسن طاعت || چو فیض عشق بر آدم فرو ریخت و تقاضاي آیه و نشانه کنایه است
از اینکه کشف شود پیدایش چنین حالتی. و خودداري سه روزه از سخن اشاره است باعراض از سه مرتبهي ما دون حق که جمادات
و حیوانات و روحانیّات باشد، و گرفتن کتاب اشاره است باستفاضهي قلب از فیض حق بقوّهي ربّانی، و نیکی بوالدین کنایه است
اوّل از لطافت روح و نگهبانی و مواظبت او از فیض حق که باو عنایت شده است و بجاي پدر است و نیکی بمادر کنایه است از
مواظبت پارههاي بدن در انجام وظایف دین، و چون بصفاي روح فیض حق را میگیرد و با مواظبت اعمال بدنی آنرا نگاه میدارد،
مانند آینه است که تابش نور را میگیرد و بواسطهي کثافت و ضخامت قطر شیشه آنرا نگاه میدارد، ولی هوا چون لطیف است
إِنّا عَرَضنَا الَأمانَۀَ عَلَی السَّماوات ...- فَأَبَینَ أَن یَحمِلنَها » میگیرد و چون ضخامت نگهبانی ندارد نمیتواند نگاه دارد و همین است سرّ
که ملائکه بواسطهي صفاي خود که ضخامت نداشت نتوانست بار امانت فیض حق را ببرد لیکن آدمی «ُ ...- وَ حَمَلَهَا الإِنسان
اشاره است بنفس امّاره که چون یحیاي قلب « تا آخر «- لَم یَکُن جَبّاراً » بواسطهي دو جانب روح و بدن آنرا تحمّل کرد، و جملهي
-797- 763 -قرآن- 771 - پیدا شد و فیض حق سرکشی و هواخواهی مجال ندارد، و نفس امّارهي بسوء نخواهد بود. -قرآن- 717
1019 کشف نوشته: گفتهاند: یحیی و عیسی بهم رسیدند یحیی گفت: یا عیسی از بهر من آمرزش - 829 -قرآن- 994 - قرآن- 805
خواه از حق جل جلاله که تو از من بهی، عیسی گفت: لا بل تو از من بهی نه بینی که ربّ العزّه بر تو ثنا کرد و من بر خود ثنا کردم
وَ سَلام عَلَیه یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ » و ربّ العزّه از بهر تو گفت « وَ السَّلام عَلَی یَومَ وُلِدت وَ یَومَ أَمُوت وَ یَومَ أُبعَث حَیا » من خود را گفتم
16 طبري: سدّي گفت: چون بعادت زنانه -قرآن- « انتَبَذَت مِن أَهلِها » 482- 367 -قرآن- 401 - قرآن- 282 - .« یَمُوت وَ یَومَ یُبعَث حَیا
از محراب بکنار رفت و دور از کس و کار خود. از محراب بکنار رفت و دور از کس و کار خود. - ،«8» 26-1 [ صفحه 57 ] تار شد
13 مجمع: جبّائی گفته است: بکناري رفت تا سخن مردم از عبادت بازش ندارد، اصم و ابو مسلم گفتهاند: از کسان - پاورقی- 11
خود دور شد تا او را نبینند، عطا گفته است: هوا سرد بود و او آهنگ غسل داشت دور از مردم بجانب شرقی و جاي تابش آفتاب
17 براي همین است که از آنها دور شد و خود را در پرده کرد تا او را نبینند. إبن عبّاس گفته « فَاتَّخَ ذَت مِن دُونِهِم حِجاباً » رفت و
است: چون در هنگام ولادت مسیح مادرش بجانب مشرق رفت مسیحیها نماز بسوي مشرق میخوانند و آن سمت را قبلهي خود قرار
بصیغهي غایب قرائت ابو عمرو است. « لیهب » : 19 مجمع «ِ لِأَهَبَ لَک » 304- دادند. [و اینکه قول مفهوم صحیحی ندارد]. -قرآن- 267
صفحه 33 از 226
55 همین است که بتو گفتم، خداي تو - 21 مجمع: یعنی جبرئیل گفت: -قرآن- 1 «ٌ قالَ کَذلِک قالَ رَبُّک هُوَ عَلَی هَیِّن » 18- -قرآن- 1
گفته است: اینکه کار آسان است. کشف: یعنی جبرئیل گفت همین طور است که تو میگوئی، با مردي رابطه نداشتی ولی خداي تو
گفته است: اینکه کار آسان است. و بعضی چنین معنی کردهاند: جبرئیل گفت که خداي تو چنین گفته است که اینکه کار آسان
بفتح میم نیز « من » : 24 مجمع « فَناداها مِن تَحتِها » 19- با کسر نون نیز قرائت شده است. -قرآن- 1 « نسیا » 23 مجمع « وَ کُنت نَسیاً » . است
24 و معنی آن اینکه است او را آواز کرد از زیر او یا از جائی پائینتر از او یا کسیکه در زیر او بود یا - قرائت شده است. -قرآن- 1
24 ابو الفتوح نوشته است: خداي تعالی « قَد جَعَلَ رَبُّک تَحتَک سَرِیا » . پائینتر از او بود و مقصود ممکن است جبرئیل باشد یا مسیح
در زیر تو سري کرد، جملهي مفسّران گفتند: مراد جوي کوچک است و حسن بصري گفت مراد به سري عیسی است و سرّي مرد
زائده است « بجذع » 25 فخر: باي « هُزِّي إِلَیک بِجِذع النَّخلَۀِ تُساقِط » [ 177 [ صفحه 58 - 41 -قرآن- 124 - صالح گزیده باشد. -قرآن- 1
نه « تساقط » و تفسیر کشّاف گفته است: در « هزّه و هزّ به و زوّجتک فلانۀ و بفلانۀ » : زائد است و عرب میگوید « باء » : و فرّاء گفته است
« ترین » با سکون و تخفیف یاء «ّ ترین » 25 مجمع: با کسر جیم نیز قرائت شده است و جملهي « جَنِیا » 47- قرائت است. -قرآن- 1
«ُ فَقُولِی إِنِّی نَذَرت » 20- نیز قرائت شده است. -قرآن- 1 « قرّي » 26 طبري: با کسر قاف « وَ قَرِّي عَیناً » 11- خوانده شده است. -قرآن- 1
26 فخر: جهت اینکه سخن و نذر مریم روزه با سکوت که آئین ادیان قدیم بوده است یا براي اینکه بوده است که جواب سؤال مردم
از طرف کودك داده شود و اثرش بیشتر باشد یا براي اینکه مریم طرف سخن مردم و اعتراض و گفتگو نشود و گرفتار بیخردان
نباشد، و با اینکه نذر روزه و سکوت کرده جواب مردم گفتن یا بوسیلهي اشاره بوده است، و یا مقصود اینکه بوده است که چون
29 طبري: سدّي گفته است: - کسی را دیدي و مسئول شدي اینکه جمله را بگو و زان پس بروزه و سکوت برگذار کن. -قرآن- 1
28 طبري: اینکه « یا أُختَ هارُونَ » . تا آخر « انّی نذرت » یعنی روزه بدار و همین اندازه سخن بر تو روا است که بجواب مردم بگوئی
سخن کنایه است از صلاح و خوبی مریم که اشخاص خوب را هارون مینامیدند. یعنی اي خواهر خوبان و بعضی گفتهاند: -قرآن-
21-1 چون از اولاد هارون برادر موسی بوده است برسم عرب که نسل قبیلهاي را میگویند اخو مضر و اخو تیم اینکه را هم اخت
هارون نامیدهاند. و بعضی گفتهاند: هارون نام مردي مشهور ببدکاري بوده است و باین مناسبت گفتهاند اي که در بدکاري مانند
است یعنی آنکه اکنون در گهواره آرام است و « وجد » بمعنی « کان » : 29 طبري « کَیفَ نُکَلِّم مَن کانَ فِی المَهدِ » . خواهر او هستی
با کسر باء قرائت شاذّ و نادر است. به قرائت « برّا » : 32 مجمع « وَ بَ  را بِوالِدَتِی » 44- بمعنی بغل مادر است. -قرآن- 1 « مهد » کلمهي
25 [ صفحه 59 ] نیکوکار و بقرائت کسر بمعنی - مشهور بمعنی نیکوکار است که فعل بمعنی فاعل باشد یعنی قرار داد مرا -قرآن- 1
با رفع و صداي جلو قرائت شده- « قول » 34 مجمع: کلمهي «ِّ قَولَ الحَق » . مصدر است و عطف بر جلو یعنی سفارش کرد بنیکوکاري
است که خبر مبتدا باشد، یعنی اینکه سخنان گفتاري است حق،ّ و با نصب و صداي بالا نیز خواندهاند که مفعول فعل محذوف باشد
34 کشف: إبن عبّاس گفته است: بعد از عیسی پیروان او « 18 یه یَمتَرُونَ - یعنی میگوئیم و تثبیت میکنیم سخن حق را. -قرآن- 1
اختلاف کردند در شخصیّت عیسی عاقبت براي چهار نفر تسلیم شدند. یعقوب، نسطور، اسرائیل، ملکا. از یعقوب پرسیدند: عیسی
که بود و چه بود! گفت: خدا بود که بزمین آمد و باز بآسمان رفت، از نسطور پرسیدند جواب داد: او پسر خدا بود که تا هر وقت
خدا خواست در میان ما نمودارش گذاشت و چون نخواست بسوي خود بالا برد. از اسرائیل پرسیدند گفت: او خدا است مادرش هم
- .«9» خدا است، و خداي هم خدا است. بملکا گفتند: عقیدهي تو چی است! گفت: اینها دروغ است او آفریدهي خدا بود و پیغمبر
36 مجمع: عموم قاریها با فتح همزه خواندهاند و مردم کوفه و إبن « وَ إِن اللّهَ رَبِّی » [ 641 [ صفحه 60 - 21 -پاورقی- 639 - قرآن- 1
میخوانده « ان الله ربی » نبوده است « واو » 28 طبري: از ابی بن کعب نقل شده است که در قرائت او - عامر با کسر خواندهاند. -قرآن- 1
است. در تفسیر حسینی در ذیل اینکه آیات نوشته است: سیّد احمد هاتف اصفهانی فرموده است: در کلیسا بدلبر ترسا || گفتم اي
دل بدام تو پیوند ره بوحدت نیافتن تا کی ||! سنگ تثلیث هر یکی تا چند! نام حق یگانه چون شاید || که أب و امّ و روح قدس
صفحه 34 از 226
نهند لب شیرین گشود و با من گفت || وز شکر خنده ریخت از لب قند که گر از سرّ وحدت آگاهی || تهمت کافري بما مپسند
در سه آئینه شاهد ازلی || پرتو از روي تابناك افکند سه نگردد بریشم از او را || پرنیان خوانی و حریر و پرند ما درین گفتگو که
از یکسو || شد ز ناقوس اینکه ترانه بلند که یکی هست و هیچ نیست جز او || وحده لا اله الّا هو و از خیالی هروي است: [ صفحه
61 ] حاجی بره کعبه و من طالب دیدار || او خانه همی جوید و من صاحب خانه گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد || یعنی که
38 فخر: براي « أَسمِع بِهِم وَ أَبصِ ر » تو را میطلبم خانه بخانه مقصود من از کعبه و بتخانه توئی تو || مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه
1- در عالم دیگر جاي تعجّب است که اینکه منکرین کور و کر آنجا بینا و شنواي 27- اینکه جمله سه معنی شده است: -قرآن- 1
- حق میشوند و یا اینطور معنی میشود: خبردار باشند که آنجا تا چه اندازه بینا و شنوا خواهند بود که چشم و دل خود ببازند، 2
قاضی گفته است: یعنی مردم را بینا و شنوا کن بحال آن منکرین که بقیامت حاضر و گرفتارند تا اینها پند گیرند و خود را گرفتار
نکنند، 3- مقصود بینا و شنوا کردن مردم است بحال بدکرداران که در جلو چشمشان است یعنی حال اینها را که درآینده گرفتار
38 فخر: در معنی اینکه جمله دو قول است: 1- ولی «ٍ لکِن الظّالِمُونَ الیَومَ فِی ضَ لال » . میشوند بگو تا بدانند و خود اقدام بآن نکنند
2- امروز از حق گمراهند و در عالم دیگر از راه 45- ستمکاران امروز گمراهند و بسراي دگر حق را خواهند شناخت. -قرآن- 1
39 حسینی نوشته است: در کشف الأسرار آورده که اشارت است ببقاي « نَحن نَرِث الأَرضَ » . بهشت، ولی مؤمنین چنین نیستند
احدیّت و فناي خلقیّت یعنی چون سطوات ازلی از روي هیبت لم یزلی اطلال و رسوم کون را آتش بینیازي در زند و غبار اغیار از
26 صرصر قهر چو - دامن قدرت بیفشاند و لجام عدام بر سر مرکب وجود کند نداي کبریا در رسد که لمن الملک! نظم: -قرآن- 1
از ممکن وحدت بوزید || خس و خاشاك تعیّن همه را باد ببرد هرچه در عرصهي امکان بوجود آمده بود || سیل غیرت همه را تا
عدم آباد ببرد سخن و استفاده ما از اینکه آیات: 1- آیات داستان زکریّا تذکّري است از گذشته و توجّه دادن مردم است بکمال
قدرت حق که تجربه و تعمیم در بعضی اعمال [ صفحه 62 ] طبیعت کشف نمیکند از قانون کلّی غیر قابل تغییر چنانکه سرگذشت
زکریّا که در پیري با نازا بودن همسرش فرزندي چون یحیی باو عنایت شد اینکه مطلب را ثابت میکند و باز هم ممکن است نظیرش
نشانه است بر تقویت غریزهي حب بقاي شخصیّت « خِفت المَوالِیَ مِن وَرائِی هب لی وَلِیا یَرِثُنِی- تا آخر » پیدا شود. 2- جملههاي
یَرِثُنِی وَ یَرِثُ » براي آدمی که میخواهد کمالات و نمودهاي وجودي او بماند و ببیند، از اینکه جهت نقل شده است که زکریّا گفت
که اوّل کمالات خود را بعد افتخاراتی که از پدران خود آل یعقوب داشته است تقاضا کرده که « مِن آلِ یَعقُوبَ وَ اجعَله رَب رَضِ یا
نتیجهي خواستههاي خود را اظهار کرده است که اینکه وارث پسند و از عهده درآ و لایق « رضیّا » بوارثش برسد و در آخر با کلمهي
نمایاندن سوابق من و پدرانم باشد. و با نقل اینکه تقاضاي زکریّا اعلام ضمنی است بمردم که از دیر زمان مربّیهاي بشر هم اینکه
غریزه را داشتهاند و از سوي حق تقویت شدهاند پس باید مردم پند بگیرند در تربیت اولاد، و نسلی که جانشین علم و هنرگذشتگان
یا » و پسند روز هم باشند که از مراتب سابقین جلو و در ترقّی و پیشرفت باشند. و آیات 12 تا 15 از جملهي « رضی » باشند بعلاوه که
همین استفاده ما را تقویت میکند که وارث و نمایندهي شخصیّت زکریّا و آل یعقوب که او « یَحیی خُ ذِ الکِتابَ- تا- یُبعَث حَیا
1048 -قرآن- - 339 -قرآن- 1023 - 76 -قرآن- 268 - 48 -قرآن- 57 - خواسته بود چنین فرزندي با اینکه امتیازات بود. -قرآن- 15
ظاهر اینکه است که تقاضاي او نشانهي پیدایش وعده « رَب اجعَل لِی آیَۀً- تا آخر » -3 آیت 10 که زکریّا گفته است 1076-1060
است نه درستی اینکه گفتگو چنانکه اختلاف مفسّرین را نقل کردیم چونکه پس از چند بار پرسش زکریّا و جواب شنیدن جاي
تردید نباید براي او باشد که اینها خیالات و آرزوهاي باطل است بلکه براي او اینکه نوید درست و استوار شد و خواست هنگام
رسیدن وعده را بداند امّا بند آمدن زبان و ناتوانی در سخن با تندرستی او فقطّ باید گفت: از دستهي کارهاي پیغمبري است که
4- آیات مربوط بمریم و پیدایش مسیح در سورهي مائده از [ 62 [ صفحه 63 - شاید روزي رمزش براي بشر کشف شود. -قرآن- 37
نقد » : مربوط بعیسی را نقل میکنیم « ع» معجزات او را نقل کردیم و اینجا فقط قسمتی از گفتهي فرید وجدي در دائرة المعارف حرف
صفحه 35 از 226
علمی امروز روشن کرده است که عقیده بخداوندي مسیح از بقایاي افکار قدیم است که در فارس و آشور و لیدي و بابل و ماد و
هند معتقد بودهاند بخداوندي موجوداتی که معظّم و بزرگوار میدانستهاند، چنانکه غلات مسلمین معتقد بخداوندي محمّد و علیّ
آلمانی در کتاب خود بنام حیات مسیح گفته است عیساي مسیح وجود خارجی نداشته است شخصیّت « استروس » شدهاند و دکتر
موهومی بوده است که در قرن اوّل عدّهاي با خود قرار داد کردند که مجموعهي صفات کمالی آدمی را در فردي بنام مسیح فراهم
سویسی گفته است: « میرن » بدانند و پیشواي مقاصد خود شمارند و اینکه فرض تا امروز بهمان اسم و وصف باقی است. مسیو
شخصیّت سقراط برتر از مسیح بوده است چه او در هنگام نوشیدن زهر بیتابی نکرد ولی بگفتهي انجیل مسیح در جلو دشمن و
وارسی علمی در دین مسیح باین نتیجه رسیده است که او نه یک «! عیسی چه آورد » . گرفتاري اظهار انزجار کرده و بیقرار بوده است
اصل تازه و نه عبادت مخصوص غیر معروفی براي مردم آورد ولی او یک کار کرده است که پیش از آن نشده است او اعلان کرد
که میان بشر و خدا فاصله نیست و آدمی بخداي خود بسیار نزدیک است و مقرّر کرد که خداوند پدر مهربان انسان است و آدمیان
فرزندان حق و در پناه او هستند، و با اینکه بیان خود آن پردههاي آهنین که میان خدا و خلق پنداشته بودند او برداشت و نابود کرد
و اگر پیشوایان دین او مداخله در اینکه رابطه نمیکردند و خود را واسطهي میان خدا و خلق نمیپنداشتند، دین مسیح بچندین برابر
امروز بر دلها مسلّط میشد. لیکن اینکه کشیشها ولادت و مسیحیّت و نماز و ازدواج و توبه و مرگ را بر کسی روا نداشتند و حرام
دانستند مگر در حضور و بوسیلهي یکی از خود آنها و معلوم است که اینکه عمل بر خلاف آن اصل عالی است که مسیح بشر را
میگوید داستان « ذلِکَ عِیسَی ابن مَریَمَ » صفحه 64 ] اینکه بود گفتهي فرید وجدي. طنطاوي در تفسیر آیت ] .« بآن متوجّه کرده است
پیدایش عیسی از مریم براي راهنمائی بشر است با مکان پیدایش دستههاي مختلف موجودات از یک فرد واجد مادّهي نر و ماده
چنانکه در بعضی گیاهها مادّهي هر دو در یک گل فراهم است. و هم در حیوان نظیر دارد چونکه در سواحل دریا حیوانی است
مینامند و شکارش میکنند و از آن غذا میپزند و چند جور است و « امّ الخلول » که مردم اسکندریهي مصر آنرا « محار » صدفی بنام
اعضاي تناسل نر و ماده در یک فرد فراهم است که یک فرد پدر و مادر نسل بعد است و تخمهاي بیشمار زرد رنگ میگذارد و
بعضی جستجو از شمارهي آن کردهاند و تا دو ملیون تخم براي یکی شمردهاند و صدف اینکه حیوان را ظرف روغن چراغ می کنند
و هم رقاصّههاي سودانی از آن چیزي میسازند که بر کمر میبندند و در هنگام رقص صدائی مطبوع بگوش میرسانند و یک نوع آن
90 اینکه بود سخن طنطاوي. و ممکن است تخلّفات طبیعت را اگر بخواهیم در نظر بگیریم افراد خنثی - مینامند. -قرآن- 59 « ودع » را
را نام ببریم که یک انسان آلت تناسلی نر و ماده دارد و شنیده شده است یک نفر بربري از زنی اولاد داشته است و از مردي آبستن
شده است.
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 41 تا 76
وَ اذکُر فِی الکِتاب إِبراهِیمَ إِنَّه کانَ صِ دِّیقاً نَبِیا [ 41 ] إِذ قالَ لِأَبِیه یا أَبَت لِمَ تَعبُدُ ما لا یَسمَع وَ لا یُبصِ رُ وَ لا یُغنِی عَنکَ شَیئاً [ 42 ] یا
أَبَت إِنِّی قَد جاءَنِی مِنَ العِلم ما لَم یَأتِکَ فَاتَّبِعنِی أَهدِكَ صِ راطاً سَوِیا [ 43 ] یا أَبَت لا تَعبُدِ الشَّیطانَ إِن الشَّیطانَ کانَ لِلرَّحمن عَصِ یا
482 قالَ أَ راغِب أَنتَ عَن آلِهَتِی یا - 44 ] یا أَبَت إِنِّی أَخاف أَن یَمَسَّکَ عَذاب مِنَ الرَّحمن فَتَکُ ونَ لِلشَّیطان وَلِیا [ 45 ] -قرآن- 1 ]
إِبراهِیم لَئِن لَم تَنتَه لَأَرجُمَنَّکَ وَ اهجُرنِی مَلِیا [ 46 ] قالَ سَلام عَلَیکَ سَأَستَغفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّه کانَ بِی حَفِیا [ 47 ] وَ أَعتَزِلُکُم وَ ما تَدعُونَ
مِن دُونِ اللّه وَ أَدعُوا رَبِّی عَسی أَلاّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَ قِیا [ 48 ] فَلَمَّا اعتَزَلَهُم وَ ما یَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه وَهَبنا لَه إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ وَ
533 وَ اذکُر فِی الکِتاب مُوسی إِنَّه کانَ - کُلا جَعَلنا نَبِیا [ 49 ] وَ وَهَبنا لَهُم مِن رَحمَتِنا وَ جَعَلنا لَهُم لِسانَ صِ دق عَلِیا [ 50 ] -قرآن- 1
مُخلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیا [ 51 ] وَ نادَیناه مِن جانِب الطُّورِ الَأیمَن وَ قَرَّبناه نَجِیا [ 52 ] وَ وَهَبنا لَه مِن رَحمَتِنا أَخاه هارُونَ نَبِیا [ 53 ] وَ اذکُر
- [ فِی الکِتاب إِسماعِیلَ إِنَّه کانَ صادِقَ الوَعدِ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیا [ 54 ] وَ کانَ یَأمُرُ أَهلَه بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ کانَ عِندَ رَبِّه مَرضِ یا [ 55
صفحه 36 از 226
414 وَ اذکُر فِی الکِتاب إِدرِیسَ إِنَّه کانَ صِ دِّیقاً نَبِیا [ 56 ] وَ رَفَعناه مَکاناً عَلِیا [ 57 ] أُولئِکَ الَّذِینَ أَنعَمَ اللّه عَلَیهِم مِنَ النَّبِیِّینَ - قرآن- 1
مِن ذُرِّیَّۀِ آدَمَ وَ مِمَّن حَمَلنا مَعَ نُوح وَ مِن ذُرِّیَّۀِ إِبراهِیمَ وَ إِسرائِیلَ وَ مِمَّن هَدَینا وَ اجتَبَینا إِذا تُتلی عَلَیهِم آیات الرَّحمن خَرُّوا سُجَّداً وَ
بُکِیا [ 58 ] فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلف أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات فَسَوفَ یَلقَونَ غَیا [ 59 ] إِلاّ مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ
603 جَنّات عَدن الَّتِی وَعَدَ الرَّحمن عِبادَه بِالغَیب إِنَّه کانَ وَعدُه مَأتِیا [ 61 ] لا یَسمَعُونَ - یَدخُلُونَ الجَنَّۀَ وَ لا یُظلَمُونَ شَیئاً [ 60 ] -قرآن- 1
فِیها لَغواً إِلاّ سَلاماً وَ لَهُم رِزقُهُم فِیها بُکرَةً وَ عَشِیا [ 62 ] تِلکَ الجَنَّۀُ الَّتِی نُورِث مِن عِبادِنا مَن کانَ تَقِیا [ 63 ] وَ ما نَتَنَزَّل إِلاّ بِأَمرِ رَبِّکَ لَهُ
ما بَینَ أَیدِینا وَ ما خَلفَنا وَ ما بَینَ ذلِکَ وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیا [ 64 ] رَبُّ السَّماوات وَ الَأرض وَ ما بَینَهُما فَاعبُده وَ اصطَبِر لِعِبادَتِه هَل تَعلَمُ
523 وَ یَقُول الإِنسان أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوفَ أُخرَج حَیا [ 66 ] أَ وَ لا یَذکُرُ الإِنسان أَنّا خَلَقناه مِن قَبل وَ لَم یَک شَیئاً - لَه سَمِیا [ 65 ] -قرآن- 1
67 ] فَوَ رَبِّکَ لَنَحشُرَنَّهُم وَ الشَّیاطِینَ ثُم لَنُحضِرَنَّهُم حَولَ جَهَنَّمَ جِثِیا [ 68 ] ثُم لَنَنزِعَن مِن کُل شِیعَۀٍ أَیُّهُم أَشَدُّ عَلَی الرَّحمن عِتِیا [ 69 ] ثُمَّ ]
417 وَ إِن مِنکُم إِلاّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتماً مَقضِ یا [ 71 ] ثُم نُنَجِّی الَّذِینَ - لَنَحن أَعلَم بِالَّذِینَ هُم أَولی بِها صِ لِیا [ 70 ] -قرآن- 1
اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظّالِمِینَ فِیها جِثِیا [ 72 ] وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَيُّ الفَرِیقَین خَیرٌ مَقاماً وَ أَحسَن نَدِیا
73 ] وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن هُم أَحسَن أَثاثاً وَ رِءیاً [ 74 ] قُل مَن کانَ فِی الضَّلالَۀِ فَلیَمدُد لَه الرَّحمن مَ  دا حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُونَ ]
583 وَ یَزِیدُ اللّه الَّذِینَ اهتَدَوا هُديً وَ الباقِیاتُ - إِمَّا العَذابَ وَ إِمَّا السّاعَۀَ فَسَ یَعلَمُونَ مَن هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضعَف جُنداً [ 75 ] -قرآن- 1
بزانو در « جثیّا » ، زمانی و روزگاري « ملیّا » : 125 [ صفحه 66 ] معنی لغات - الصّالِحات خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیرٌ مَرَ  دا [ 76 ] -قرآن- 1
« رئیا » ، انجمن و مجلس « ندیّا » . سرکشی و کفر و زیادروي در انحراف « عتیّا » ، وارد شدن و چسبیدهي چیزي بودن « صلیّا » ، آمده
صورت ظاهر و نموداري ظاهري آدمی. ترجمه: 41 و باز تو اي محمّد در اینکه قرآن یادي از ابراهیم کن که او مردي بود راستگو و
پیغمبر 42 [تو متوجّه باش] همان هنگام که بپدرش گفت: چرا تو چیزي را میپرستی که نابینا و ناشنوا است و تو را از هیچ چیز بینیاز
نمی کند! 43 اي بابا بمن علمی آموختهاند که بتو ندادهاند پس تو پیرو من شو تا براه راستت ببرم، 44 اي پدر شیطان پرست مباش
که او سخت نافرمان خدا بود، 45 پدر جان من میترسم عذابی از سوي حق بتو رسد که دوست و همدم شیطان شوي، 46 او
[بجوابش] گفت: اي ابراهیم مگر تو از خدایان من و معبودهایم رو گردانی! اگر از اینکه فکر و سخن خود برنگردي البتّه دشمنت
میدارم و بروزگاران [ صفحه 67 ] از من دور باش، 47 ابراهیم گفت: تو بسلامت باشی که من از خداي خود آمرزش تو میخواهم
که او بمن مهربان است و بسخن من میرسد و دعایم میپذیرد 48 ولی از شما و معبودهاي مجعولتان کنارهگیرم و خداي خود را
میخوانم و امیدوارم که بدرگاه حق بدبخت و ناامید نباشم 49 پس چون او از کافران و معبودشان کناره کرد ما باو اسحاق و یعقوب
بخشیدیم و همگی را بمقام نبوّت رساندیم 50 و از رحمت خود بآنها عنایت کردیم و براي آنها زبانی راست و [ذکري] رفیع مقرّر
کردیم [که همه جا نامشان براستی و بزرگی برند] 51 و هم در اینکه کتاب خود یادي از موسی بکن که او رسولی بود با اخلاص و
نبی [و مخبر از وحی الهی] بود 52 و او را در [وادي] طور از طرف راستش آواز کردیم و مقرّبش کردیم 53 و مرتبهاش را بالا بردیم
تا آنکه براز با او سخن گفتیم و از رحمت خود باو چون هارون پیغمبر برادري دادیم 54 و اسماعیل را هم در اینکه کتاب یادآور
که او درست پیمان بود و فرستاده و پیغامبر 55 و مردم خود را وادار بنماز و زکاة می- کرد و بپیشگاه خداي خود درستکردار و
پسندیده خصال بود 56 و هم از ادریس نیز در اینکه کتاب یاد کن که او صدّیق بود و پیغمبر 57 و او را بجائی بلند و به- منزلتی
رفیع بالا بردیم 58 اینکه جملگی که نامبردیم کسانی هستند مشمول انعام حق از پیغمبران نسل آدم و از آنها که با نوح بکشتی
بردیم و هم از آن دستهي اولاد ابراهیم و اسرائیل بودند که برگزیدیم و راهنمائی کردیم [بآن طور] که اگر آیاتی از حق تلاوت
میشد با گریه بسجده میافتادند 59 ولی پس از آنها کسانی بجایشان آمدند که نماز را ضایع کردند و رو بدان نمینمودند و بدنبال
خواستههاي خود میرفتند البتّه روزگاري خواهد رسید که بسوء تباهی و گمراهی خود برسند. 60 مگر کسیکه توبه کرد و مؤمن بود
و نیکوکار، که اینگونه مردم هیچ ستم نمیبینند 61 [و بهرهشان] بهشتی است جاوید و غیبی و نادیده که خداوند نوید به بندگانش
صفحه 37 از 226
داده و ناگزیر وعدهي حق آماده است و آمدنی 62 که در آن هیچ بیهوده و لغوي بگوششان نمیرسد و فقط سلام است و سلامتی و
بصبح و شام روزيشان [ صفحه 68 ] فراهم است 63 و چنین بهشتی نصیب آن بندگان ما است که پرهیزگار بودند. نزول اینکه
آیات و ارتباط آنها: کشف الاسرار: مقاتل و کلبی و قتاده و ضحّاك و عکرمه گفتهاند: چون از پیغمبر [ص] قصّهي اصحاب کهف
نفرمود مدّت چهل روز وحی نازل نشد و «10»« ان شاء الله » و ذو القرنین و روح را پرسیدند و فرمود فردا بیائید تا جوابتان بگویم و
جبرئیل و ملک نیامد، پیغمبر از اینکه دلتنگ بود و چون ملک آمد و وحی آورد آیتنفرمود مدّت چهل روز وحی نازل نشد و
وَ ما نَتَنَزَّل إِلّا بِأَمرِ » 64 247- جبرئیل و ملک نیامد، پیغمبر از اینکه دلتنگ بود و چون ملک آمد و وحی آورد آیت -پاورقی- 245
46 و بعضی - را آورد یعنی: بگو بپیغمبر که ما ملائکه و مأمورین حق وقتی فرود میآئیم که فرمان پروردگار باشد. -قرآن- 3 « رَبِّکَ
گفتهاند: اینکه آیه دنبالهي مطلب گذشته است که آن مردم که بسوي بهشت میروند میگویند: ما وارد اینکه بهشت نمیشویم مگر
باذن خداوند. بقیّه ترجمه: 64 [البتّه آن آفریدهها که صالح هستند میگویند]: ما نیائیم بجائی فرود مگر بفرمان خداي تو که بقدرت
او است آنچه در جلو داریم و آنچه بپشت سر گذاردهایم و آنچه در اینکه میان است که [چیزي از او پنهان نمانده] و او فراموشکار
نیست 65 چون که خداي آسمان و زمین است و آنچه میان آن دو است، پس [اي محمّد] تو او را بپرست و در عبارتش پایدار و
شکیبا باش که نه همنام و همتائی براي او سراغ داري [و نه آفریدگاري جز او تصوّر داري] 66 آن آدمی است که [منکر است و]
میگوید: مگر از پس آنکه مردم، زنده از گور بدرم میکنند! 67 چرا بخاطر نمیآورد که او را هیچ نبوده آفریدیم! 68 پس بخداي تو
سوگند که اینکه آدمها و هم دیوها را زنده خواهیم کرد، سپس جملگی را بکناره جهنّم بزانو درآمده فراهمشان میکنیم 69 آنگاه از
هر دسته آنرا جدا میکنیم که بنافرمانی حق سختتر است و دلیرتر 70 ز آن پس ما داناتریم بآنها که شایستهي آتشند 71 و البتّه همهي
شما به آن وارد شوید و با آن سر و کار دارید که سرنوشت ناگزیر خداي تو است. 72 [ولی] ز آن پس پرهیزگاران را آسوده
94 [ صفحه 69 ] بزانو نشسته رها میکنیم 73 اینکه کافران را [خوي - 61 -قرآن- 63 - میکنیم و ستمکاران را در آن میان -قرآن- 24
چنین است] که اگر آیاتی روشن برایشان بخوانند با مردم مؤمن میگویند: کدام دسته از ما و شما [بهتر زندگی میکنیم] و جاي و
انجمن بهتر داریم! 74 [چه بیخبرند] از اینکه بسیاري از مردم دوران پیش را نابود کردیم با همه برتري در خوشی و زیبائی که
داشتند 75 اي پیغمبر تو باین مردم بگو: آنکه بگمراهی است خداوند البتّه بایستی [بمقتضاي رحمانیّت] باو مهلت دهد و آزادش
گذارد تا روزي که ببینند آن وعدههاي شکنجه را [در دنیا] یا در رستاخیز پس بزودي ببینند کدام دسته جایشان بدتر و یارانشان
بیچارهترند 76 و باز خداوند بیفزاید هدایت آنها را که هدایت شدهاند چه آنچه بشایستگی بماند و باقیات الصّالحات باشد در
411 نقل اقوال مفسّرین در ذیل آیه 75 سوره انعام راجع « إِذ قالَ ... لِأَبِیه آزَرَ » : پیشگاه حق بهترین مزد است و نکوتر نتیجه. مفسّرین
43 کشف: یعنی علم « قَد جاءَنِی مِنَ العِلم ما لَم یَأتِکَ » 127- 47 -پاورقی- 125 - 25 -قرآن- 30 - قرآن- 15 - .«11» گذشت « أب » به
45 کشف: خوف در اینکه «ٌ إِنِّی أَخاف أَن یَمَسَّکَ عَذاب » 47- توحید و خدا- شناسی و عاقبت آدمی از پس مرگ او. -قرآن- 1
یعنی اگر دانستید. و ممکن است معنی چنین باشد: من میترسم سخن «ِ فَإِن خِفتُم أَلّا یُقِیما حُدُودَ اللّه » مثل «12» جمله بمعنی علم است
46 مجمع: حسن بصري و جبّائی گفتهاند: « لَأَرجُمَنَّکَ » 148- 96 -قرآن- 102 - 42 -پاورقی- 94 - من نپذیري و گرفتار شوي. -قرآن- 1
وَ» 18- یعنی سنگسارت میکنم، سدّي و إبن جریج گفتهاند، یعنی دشنامت میدهم، و گناهکار و زشت میشمارمت. -قرآن- 1
24 یعنی روزگاري دراز از من دور باش. إبن عبّاس و - 46 مجمع: مجاهد و سدّي و سعید بن جبیر گفتهاند: -قرآن- 1 « اهجُرنِی مَلِیا
قتاده گفتهاند: یعنی زمن [ صفحه 70 ] دور شو تا از آزار من بسلامت باشی. [ابو الفتوح: یعنی از بر من برو و از من ببر مدّتی دراز.
47 ابو الفتوح: گفتند معنی آنستکه سلامت باد ترا بحق پدري و تربیت، و گفتند بر سبیل وداع گفت که در حال وداع « سَلام عَلَیکَ »
-19- تا اینکه کار بسته باشد که خدا گفت: -قرآن- 1 « لَأَرجُمَنَّکَ » سلام کنند یکدیگر را، و گفتند جواب آن گفت که او گفت
47- بجواب سفاهت سفیهان حلیمان سلام گویند تا سلامت یابند. -قرآن- 1 « إِذا خاطَبَهُم الجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً » 227- قرآن- 210
صفحه 38 از 226
اگر « ان ترکت الأوثان و آمنت باللّه » 47 ابو الفتوح: در ظاهر مطلق است ولی در معنی مشروط و تقدیر آنستکه « سَأَستَغفِرُ لَکَ رَبِّی »
وَ ما کانَ » بتها را رها کنی و بخداي واحد ایمان آري، و ممکن است که آزر باو وعده ایمان داده بود پنهانی چنانکه از آیه
50 طبري: «ٍ جَعَلنا لَهُم لِسانَ صِ دق » 361- 29 -قرآن- 276 - استفاده میشود]. -قرآن- 1 «ُ استِغفارُ إِبراهِیمَ لِأَبِیه إِلّا عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاه
براي فهماندن « علیّا » و کلمهي « مردم تعریفش میکنند » إبن عبّاس گفته است: یعنی ستایش خوب و خوشنامی یا بزبان خراسانیها
یعنی بدگوئی یا تعریف فلان کس « جاءنی لسان فلان » اینکه است که در همهي مذاهب از او بنیکی یاد میکنند، و عرب میگوید
51 ابو الفتوح: بیشتر قاریهاي کوفه با کسر لام خوانده- اند یعنی با اخلاص و بیریا، و با « إِنَّه کانَ مُخلَصاً » 32- بمن رسید. -قرآن- 1
«ِ مِن جانِب الطُّورِ الَأیمَن » 26- فتح خوانده شده است یعنی برگزیده براي پیغمبري، و روا بود که مخلص معصوم باشد. -قرآن- 1
35 ع: طور کوهی است بشام و بعضی گفتهاند: - طبري: یعنی از طرف راست موسی چون کوه چپ و راست ندارد. -قرآن- 1
[ 142 [ صفحه 71 - پاورقی- 140 - .«13» طرف راست کوه است که بجانب مدین است و موسی از آنجا بطور رسید « ایمن » مقصود از
52 فخر: یعنی نزدیکش کردیم و مقامش را بالا بردیم براي مناجات و راز گفتن. و بعضی گفتهاند: یعنی از دشمن « وَ قَرَّبناه نَجِیا »
54 طبري: یعنی بهر کس وعده میداد تخلّف نمیکرد. و نقل « إِنَّه کانَ صادِقَ الوَعدِ » 26- نجات دادیم و آسودهاش کردیم. -قرآن- 1
کردهاند: اسماعیل بکسی وعده کرد بجائی او را ببیند، اسماعیل آمد و او فراموش کرد اسماعیل شب بآن جا ماند تا بامداد که او
آمد و پرسید: تو اینجا ماندي! گفت: بلی، گفت: من فراموش کردم، او گفت: نمیرفتم تا بیائی. از اینکه رو او را صادق الوعد
33 مجمع: بعضی گفتهاند: یک سال در وعدهگاه بانتظار وعده نشست، و گفتهاند اسماعیل پسر ابراهیم پیش از - نامیدند. -قرآن- 1
پدر مرد و اینکه که باین آیه نام برده شده است اسماعیل بن حزقیل است. فخر: شعبی گفته است: اگر روز بکسی وعده کردید باید
تمام روز بانتظار وعده باشید و اگر شب بود تمام شب. ابراهیم بن زید گفته است: اگر بوقت نماز وعده کردي باید تا وقت نماز
« وَ کانَ عِندَ رَبِّه مَرضِیا » 19- قرآن- 1 - .« یأمر قومه » 55 ابو الفتوح: از قرائت إبن مسعود نقل شده است «ُ یَأمُرُ أَهلَه » . دیگر بانتظار باشی
وَ» 36- 55 فخر: اینکه بالاترین ستایش است چون پسند خدا بود یعنی در همهي بندگیهاي خود ببالاترین پایهها رسید. -قرآن- 1
33 مقام و پایه او را بالا بردیم، چون پیغمبر شده - 57 فخر: ممکن است معنی اینکه جمله اینکه باشد: -قرآن- 1 « رَفَعناه مَکاناً عَلِیا
است، و سی صحیفه بر او نازل شده است، و اوّل کسی است که قلم بدست گرفته و نوشتن آموخته است و نیز او اوّل متوجّه
ستارهشناسی و علم نجوم شده است و هم علم حساب و هم او اوّل دوختن و [ صفحه 72 ] پوشیدن لباس دانسته که پیش از او با
58 «ِ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیات الرَّحمن » . پوست، بدن خود میپوشاندند. و گفتهاند: مقصود بالا بردن بجاي بلند است که آسمان باشد
42 مجمع: إبن عبّاس - طبري: یعنی چون میخواندند براي آنها آن ادلّه و براهین خداوندي که برايشان نازل شده بود. -قرآن- 1
گفته است: یعنی چون قرآن براي آنها خوانده میشد. ابو الفتوح: نوشته است: گفتند: آیت در شأن مؤمنان اهل کتاب آمد،: عبد اللّه
بن سلام و قوم او. فخر: مقصود از آیات الرّحمن کتابهائی است که مخصوص بخودشان نازل شده است. تأویلات کاشانی: یعنی از
هر یک آیتی بوسیلهي نفس ظاهرش را میشنوند و با قلب باطن و درون آنرا میشنوند و با نیروي سرّ و راز دانی حق،ّ اندازه و حدود
آن آیت را میفهمند و روح خود را بجایگاه پدیداري آن آیت بالا میبرند تا باین پایه که گویندهي آیت را مشاهده میکنند بآن
«ّ غی » 59 فخر: ممکن است مقصود شرّ و بدي باشد چون عرب هر شرّي را « یَلقَونَ غَیا » . صفت که خود در آن جلوهگر شده است
62 فخر: حسن بصري گفته است: چون براي هر گروه چیزي مطلوب است « بُکرَةً وَ عَشِیا » 19- مینامد و هر خیري را رشاد. -قرآن- 1
براي « أَساوِرَ مِن ذَهَب-ٍ الی آخر » همان را بآنها وعده دادهاند چنانکه دستبند طلا و نقره و پوشاك ابریشمین براي ایرانی پسند است
گفته شده است، و عرب را بهتر از شام « الخ «-ِ مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الَأرائِک » آنها است و مردم یمن تختهاي آراسته و زیبا پسندشان بود
گفته شده است، و ممکن است اینکه جمله کنایه باشد از دوام « رِزقُهُم فِیها بُکرَةً وَ عَشِیا » و نهار چیزي نیست از اینرو براي آنها
نُورِث مِن عِبادِنا مَن کانَ » 486- 348 -قرآن- 449 - 223 -قرآن- 309 - 22 -قرآن- 201 - روزي نه وقت معیّن مقصود باشد. -قرآن- 1
صفحه 39 از 226
باشد. یعنی همان طور که مال را براي وارث « نبقی » 45 [ صفحه 73 ] بجاي - قرآن- 1 - « نورث » 63 فخر: ممکن است کلمهي « تَقِیا
بجاي میگذاریم بهشت هم براي اینکه مردم بجاي میگذاریم و نگاه میداریم، و ممکن است مقصود اینکه باشد: نتیجهي کارهاي
گذشتهي زندگی بهشت باشد که از آنها به اینکه صورت باقی مانده است، و از تقوي و پرهیزکاري خود بارث میبرند چنانکه از
« ما نَتَنَزَّل إِلّا بِأَمرِ رَبِّکَ » . با فتح واو و تشدید راء از باب تفعیل نیز قرائت شده است « نورّث » : اموال ماندهي میّت ارث میبرند. مجمع
64 مجمع: إبن عبّاس گفته است: پیغمبر [ص] بجبرئیل فرمود: چرا کم بدیدار ما میآئی، اینکه جمله بجواب آن حضرت آمد که
هرگاه بما امر شود میآئیم. ابو مسلم گفته است: اینکه سخن مردم بهشت است یعنی ما بجائی از بهشت فرود نمیآئیم مگر بفرمان
41 تأویلات: فرود آمدن ملائکه اتّصال نفس است بحقایق ثابتهي آفرینش و ملأ اعلی و از براي اینکه اتّصال دو - خدا. -قرآن- 1
شرط است: 1- آمادگی در نهاد و فطرت شخص که مناسب باشد روح آدمی با عالم ملائکه و حقایق ثابته، 2- حال و وضع آدمی
إِنَّ » بواسطهي تصفیه و تزکیه که براي او ملکه و حالت ثابت فراهم شود تا شایستهي نزول ملائکه شود چنانکه در آیت دیگر است
که اقرار بخداوندي و استقامت در آن پیدایش ملکه و حالت ثابت نفسانی « الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّه ثُم استَقامُوا- تَتَنَزَّل عَلَیهِم المَلائِکَ ۀُ
تَنَزَّل [الشّیاطین] » . است که موجب نزول ملائکه شده است، و همچنین در عکس اینکه مطلب که نزول شیاطین باشد گفته شده است
یعنی شیاطین نازل میشوند بر آنکس که ملکه و حالت زشتی ثابت داشته باشد و بسیار دروغگو و سخت «ٍ عَلی کُل أَفّاك أَثِیم
گناهکار باشد. پس اگر استعداد فطري و حالی تولید ملکه نمود نشانهاي اجازهي حق است بر نزول ملائکه و وصول فیض، پس اگر
تأخیر در نزول فیض باشد براي آن است که امر و آمادگی کامل نیست اینکه است که چون در نزول وحی تأخیر میشد در نظر آن
-491- یعنی باختیار ما -قرآن- 390 «ُ ما نَتَنَزَّل » حضرت وحی دیر میرسید و صبرش کم میشد بیتابی میکرد، اینکه جمله نازل میشد که
« وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیا » . 1240 [ صفحه 74 ] نیست و افاضه باختیار و امر حق است - 749 -قرآن- 1223 - 704 -قرآن- 718 - قرآن- 693
و بعضی گفتهاند « وَ ما نَتَنَزَّل إِلّا بِأَمرِ رَبِّکَ » 64 مجمع: بعضی گفتهاند: اینکه جمله دنباله سخن ملائکه یا مردم بهشت است که گفتند
در آن جمله مطلب تمام است و اینکه جمله آغاز سخن خداي تعالی است، یعنی اي پیغمبر خداي تو فراموشت نمیکند اگرچه وحی
و الهام بتو تأخیر شود، ابو- مسلم گفته است: یعنی خدایت فراموشکار نیست که کسی را بقیامت محشور نکند و فراموشش کند. -
65 ابو الفتوح: او را همتامی دانی! عبد اللّه عبّاس گفت: یعنی مثلی و عدلی، « هَل تَعلَم لَه سَمِیا » ] 172- 32 -قرآن- 129 - قرآن- 1
کلبی گفت: معنی آنستکه کسی را دانی که او را اللّه خواندند جز او را، و حقیقت آنکه کس را دانی که استحقاق عبادت دارد
66 مجمع: کلبی گفته است: اینکه آیه براي «ُ وَ یَقُول الإِنسان » 33- بآنکه قادر باشد بر آنچه او قادر است از اصول نعم]. -قرآن- 3
امیّۀ بن خلف جمحی نازل شد که استخوان پوسیده را نرم کرد و بر باد داد و گفت: محمّد میپندارد که ما چون چنین شدیم باز زنده
67 طبري: بعضی « أَ وَ لا یَذکُرُ » 25- خواهیم شد! عطا گفته است روي اینکه سخن با ولید بن مغیره است که چنین گفت. -قرآن- 1
بتشدید ذال و کاف خواندهاند. - « یذکر » قاریهاي مدینه و کوفه با تخفیف ذال- خواندهاند، و عموم قاریهاي کوفه و بصره و حجاز
68 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی دسته دسته بکنار جهنّم میآوریم. سدّي گفته است: یعنی بزانو « حَولَ جَهَنَّمَ جِثِیا » 19- قرآن- 1
29 تأویلات کاشانی: یعنی چون نفوسشان کج است و منحرف - درآمده چون جاي تنگ است که نمیتوانند بنشینند. -قرآن- 1
69 ابو الفتوح نوشته است: « لَنَنزِعَن مِن کُل شِیعَۀٍ أَیُّهُم أَشَدُّ » . بدنهاشان هم بمناسبت روحشان کج است و نمیتوانند راست بایستند
54 [ صفحه 75 ] ابتدا بآن کنیم که او طاغیتر و یاغیتر باشد. مجمع: قتاده گفته است: یعنی از مردم هر دینی رؤساء - یعنی -قرآن- 1
71 طبري: إبن عبّاس گفته است: یعنی نیکوکار و بدکار بجهنّم میروند « وَ إِن مِنکُم إِلّا وارِدُها » . و پیشوایان آنها را جدا میکنیم
وَ نَسُوق المُجرِمِینَ إِلی جَهَنَّمَ » و در آیت دیگر است « فَأَورَدَهُم النّارَ » چنانکه در آیات دیگر هم گفته شده است: در وصف فرعون
بمعنی دخول استعمال شده است. و عبد اللّه- إبن رواحه در بیماري مرگ میگریست « ورد » و « ورود » که در اینکه آیات « وِرداً
همسرش هم بپیروي او گریه کرد عبد اللّه از او پرسید چرا گریه میکنی! گفت: چون تو گریه کردي، عبد اللّه گفت: اینکه آیه بیادم
صفحه 40 از 226
آمد که همه بجهنّم داخل میشوید، ولی نمیدانم از آنجا رهائی دارم یا نه!. قتاده گفته است: یعنی جهنّم گذرگاه همه کس است،
عبد اللّه مسعود گفته است: که مقصود از اینکه آیه آن پل مانند دم شمشیر است که بر روي جهنّم است و طبقهي اوّل مانند برق از
آنجا میگذرند، و دوّم مانند باد، و سوّم چون اسبهاي تیز رومی گذرند، و چهارمین مانند گاو و شتر و گوسفند چاق و چابک از
عکرمه گفته است: روي سخن با کافران است یعنی همهي .« اللّهم سلّم سلّم » روي آن میروند، سپس فرشتگان میگذرند و میگویند
272 یعنی مسلمان از جهنّم - 197 -قرآن- 221 - 33 -قرآن- 173 - شما مردم بیدین بجهنّم میروید، إبن زید گفته است: -قرآن- 1
میگذرد و کافر بدرون آن میشود. مجاهد گفته است یعنی مسلمان بآتش تب و بیماري در زندگی گرفتار میشود و کافر بآتش
جهنّم. سدّي از إبن مسعود نقل کرده است: یعنی همه داخل جهنّم میشوید سپس نیکوکاران بواسطهي حسن عمل خود از آنجا بدر
میروند. و امّ مبشّر همسر زید بن حارثه گفت: پیغمبر در خانهي حفصه دختر عمر بود و فرمود هیچکس از آنها که بجنگ بدر و
فرمود: چنین مپندار که در دنبالهي آن «... وَ إِن مِنکُم » حدیبیه بودهاند بجهنّم نمیروند، حفصه گفت: مگر در قرآن خدا نگفته است
627 [ صفحه 76 ] مجمع: إبن مسعود و حسن بصري و قتاده - 524 -قرآن- 589 - قرآن- 503 - .« ثُم نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا » : گفته شده است
که جملهي « وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدیَنَ » رسیدن و مطلّع شدن از جهنّم است نه بدرون آن شدن بدلیل اینکه آیه « واردها » گفتهاند: معنی
یعنی رسید او بآب مدین نه توي آب رفتن و زجّاج گفته است: بهتر دلیل بر اینکه مقصود اینکه نیست که همهي مردم بجهنّم « ورد »
که تصریح شده است « إِن الَّذِینَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنی أُولئِکَ عَنها مُبعَدُونَ لا یَسمَعُونَ حَسِیسَ ها » داخل شوند اینکه آیه است
نیکوکاران بآن اندازه از آتش دور هستند که کمترین صدا بگوششان نمیرسد. و بعضی گفتهاند: یعنی همگی بصحراي محشر وارد
« و ان منهم الّا » است، و از إبن عبّاس روایت شده است که او چنین میخوانده است « عرصۀ القیامۀ » بجاي « ها » خواهید شد و ضمیر
472 کشف نوشته: ورد برد و ضرب است دو - 179 -قرآن- 368 - یعنی کسی از آنها که کافر باشند باقی نخواهد ماند. -قرآن- 148
گروه را یکی ورود أدب و تهذیب و دیگر ورود غضب و تعذیب، ادب و تهذیب مؤمنان را است، غضب و تعذیب کافران را، مؤمن
بگناه آلوده گشته از آن که دنیا سراي پرغبار است درن و وسخ معاصی برو نشسته از دوزخ گرمابهاي ساختند او را تا از او ساخ
مطهّر گردد و مهذّب شود آنگه بمحل کرامت و منزل سعادت رسد، و نیز جوهر آب و گل تا خام بود بیقیمت بود چون بآتش
بگذشت آنگه قیمت گیرد پیرایهي شراب شود و حضرت ملوك را بشاید، و گفتهاند حکمت ربّانی بآوردن مؤمنان در آتش آنست
که تا جودت عنصر و قوّت حال موحّ دان بمشرکان نماید که جوهر چون اصلی بود آتش آنرا تباه نکند بلکه روشنتر و افروختهتر
گردد، چنان است که با ابلیس میگوید: تو بر طینت آدم تکبّر آوردي، اکنون در نگر تا شرف طینت بینی، آن طینت بتمکین و تربیت
یعنی بگذر که پرتوت شرارهام خاموش کرد. « جز فقد اطفأ نورك لهبی » احدیّت بآن جا رسد که دوزخ از وي بفریاد آید که
[ تأویلات: یعنی هر کسی بناچار در هنگام رستاخیز بایستی بجهان طبیعت قدم بگذارد چون گذرگاه عالم قدس است. [ صفحه 77
روح البیان: مؤمن فسون چو داند بر آتشش بخواند || سوزش در او نماند گردد چو نور روشن و شکّی نیست که اهل معرفت جهنّم
را صورت نفس امّاره میدانند، پس در دنیا هر یک از انبیاء و اولیاء و مؤمنین و کافرین بقدم طبیعت داخل پرتگاه هوي و هوس
میشوند، ولی پیغمبران که داراي نفس مطمئنّه هستند و روح آرام دارند آن جهنّم را خاموش مییابند، و اولیاء داخل میشوند و
افروختهاش میبینند، و کوشش میکنند بوسیلهي پرتو هدایت و رهبري آنرا خاموش کنند، و دستهاي از مؤمنین که معفو هستند و
استحقاق مؤاخذه ندارند نیز جزء اولیاء و وابسته بآنها میشوند که هیچیک از اینکه دستهها بآتش نمیرسند و هرگز در آن نمیسوزند
لکن کافران چون در دوران زندگی کبریت و آتشزنهي هوي و هوس هستند پس البتّه در آخرت بدرون آتش میشوند و بافروختگی
آن میسوزند و پیوسته با آن سر و کار دارند که خود کبریت و وسیلهي سوختن هستند و عدّهاي معصیت کار و فاسق هم همدستهي
کافران هستند و با آنها بآتش میروند ولی بواسطهي نور اجتناب از کفر، آتش خود را خاموش میکنند و بدر میروند. صافی: در
وردنا ماء بنی » : تفسیر قمّی از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است که معنی آیه بدرون آتش رفتن نیست چون عرب میگوید
صفحه 41 از 226
یعنی وارد آب فلان قبیله شدیم و معلوم است که مقصود رفتن بر کنار آن آب است نه بدرون آب شدن. طنطاوي: اقوالی که « فلان
در تفسیر اینکه آیه نقل شده است و هم احادیث مثل اینکه از پیغمبر [ص] نقل شده است که چون مؤمن بجهنّم برسد آتش باو
میگوید: زود بگذر که نور تو شرارهي من را خاموش کرد. جملگی کنایه است از گرفتاریها و بیماریها و صبر و ثبات و مقاومت در
برابر خواستهها و خاموش کردن آتش شهوت و غضب. [ صفحه 78 ] مثنوي: در معنی اینکه حدیث که آتش جهنّم بمؤمن میگوید
ز آتش مؤمن از اینکه رو اي صفی || میشود دوزخ ضعیف و منطفی گویدش بگذر سبک اي محتشم .« جز فان نورك اطفأ ناري »
||ورنه ز آتشهاي تو مرد آتشم کفر که کبریت دوزخ او است و بس || بین چه بخسانید او را اینکه نفس زود کبریتت بدینسو وا
سپار || تا نه دوزخ بر تو تا زدنی شرار گویدش جنّت گذر کن همچو باد || ورنه گردد هر چه من دارم کساد که تو صاحب
ثُمَّ » خرمنی من خوشهچین || من بتیام تو ولایتهاي چین هست لرزان زو جحیم و هم جنان || نی مر اینکه را نی مرآنرا زو امان
چند « رئیا » با ضم و فتح میم اوّل قرائت شده است و کلمهي « مقاما » 72 با تخفیف و تشدید جیم قرائت شده است و کلمهي « نُنَجِّی
4- با زاي معجم. ن 19- جور قرائت شده است 1- با یاي مشدّد، 2- با همزه و یاء، 3- با یاء فقطّ بدون همزه و تشدید. -قرآن- 1
بصورت امر گفته شده است براي فهماندن اینکه البتّه انجام « فلیمدد » 75 فخر: جملهي « کانَ فِی الضَّلالَۀِ فَلیَمدُد لَه الرَّحمن مَ  دا
247- 64 -پاورقی- 245 - قرآن- 1 - .«14» خواهد شد، و چنین معنی میشود: آنکه در گمراهی است البتّه خداوند مهلتش خواهد داد
رها کن او را تا خداي او را فراگذارد، و «ُ فَلیَمدُد لَه الرَّحمن » [ابو الفتوح: بگو اي محمّد که آنکس که او در ضلالت کفر باشد
75 مجمع: اصم گفته است: معنی عذاب گرفتاري و « إِمَّا العَذابَ وَ إِمَّا السّاعَۀَ » 101- مهلت دهد و مدد خذلان دهد او را]. -قرآن- 73
بیچاره شدن است در دوران زندگی، دیگري گفته است: یعنی بیچارگی و گرفتاري آنگاه که از همه چیز مأیوس میشوند. دیگري
39 [ صفحه 79 ] گرفتاري در هنگام قبر، دیگري گفته است: یعنی گرفتاري در هنگام جنگ مسلمین و - گفته است: یعنی -قرآن- 1
76 طبري: یعنی آنکه براه رشد و صلاح رفت و مؤمن شد و آیات حق را راست « وَ یَزِیدُ اللّه الَّذِینَ اهتَدَوا » . کشته شدن بشمشیر آنها
شمرد و بوظائف خود عمل کرد ایمانش بفرائض و وظائفی که بر او معیّن شده است بواسطهي مواظبت بر وظیفه زیاد میشود و اینکه
خود هدایتی است و تجدید ایمان و زیادتی ایمان او است از طرف خداوند که هدایتی بر هدایتش افزوده است، و بعضی گفتهاند:
یعنی همان طور که بآیات منسوخ مؤمن بودند بآیات ناسخ هم مؤمن میشوند و اینکه خود زیادي ایمان است از سوي حق بر ایمان
41 کشف: بعضی گفتهاند: یعنی پاداش نکوکاریشان اینکه است که در فزونی یقین و اطمینان بر هدایت و - سابق. -قرآن- 1
إِن مِنکُم إِلّا » راهیابیشان افزوده شود چنانکه فاسقین را بواسطه فسق بر گمراهی فزوده میشود. سخن ما در اینکه آیات: آیت 71
را بمعنی عبور و « واردها » را خطاب بعموم مردم دانستهاند و کلمهي « کم » سخن مفسّرین را نقل کردیم که همه ضمیر « وارِدُها
نزدیک شدن معنی کردهاند، تا مؤمنین از ورود به آتش آسوده باشند و فقط از جهنّم عبور میکنند، ولی چون آیات جلو وصف
بدکاران است ممکن است در اینکه جمله روي سخن با آنها باشد که اي مردم نافرمان که میشناسیم بآتش نزدیک هستید هیچکدام
یعنی سپس آنهائی را که از شما مردم نافرمان تقوي پیشه کردند و سر « ثُم نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا » از آتش رهائی ندارید، و جملهي بعد
بفرمان شدند نجات میدهیم. و اگر صحّت روایاتی که نقل کردیم قابل اطمینان نباشد اینکه تعبیر ما بهتر است از آنچه مفسّرین براي
66 -قرآن- - زحمت کشیدهاند. نظر ما در بقیّهي آیات همان است که در ترجمه و نقل از دیگران نوشتیم. -قرآن- 37 « واردها » معنی
[ 543-505 [ صفحه 80
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 77 تا 98
أَ فَرَأَیتَ الَّذِي کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قالَ لَأُوتَیَن مالًا وَ وَلَداً [ 77 ] أَطَّلَعَ الغَیبَ أَمِ اتَّخَ ذَ عِندَ الرَّحمن عَهداً [ 78 ] کَلّا سَنَکتُب ما یَقُول وَ نَمُدُّ لَهُ
344 کَلّا سَیَکفُرُونَ - مِنَ العَذاب مَ  دا [ 79 ] وَ نَرِثُه ما یَقُول وَ یَأتِینا فَرداً [ 80 ] وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللّه آلِهَۀً لِیَکُونُوا لَهُم عِ  زا [ 81 ] -قرآن- 1
صفحه 42 از 226
[ بِعِبادَتِهِم وَ یَکُونُونَ عَلَیهِم ضِ  دا [ 82 ] أَ لَم تَرَ أَنّا أَرسَلنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الکافِرِینَ تَؤُزُّهُم أَ  زا [ 83 ] فَلا تَعجَل عَلَیهِم إِنَّما نَعُدُّ لَهُم عَ  دا [ 84
330 لا یَملِکُونَ الشَّفاعَۀَ إِلاّ مَن اتَّخَذَ - یَومَ نَحشُرُ المُتَّقِینَ إِلَی الرَّحمن وَفداً [ 85 ] وَ نَسُوق المُجرِمِینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرداً [ 86 ] -قرآن- 1
عِندَ الرَّحمن عَهداً [ 87 ] وَ قالُوا اتَّخَ ذَ الرَّحمن وَلَداً [ 88 ] لَقَد جِئتُم شَیئاً إِ  دا [ 89 ] تَکادُ السَّماوات یَتَفَطَّرنَ مِنه وَ تَنشَقُّ الَأرض وَ تَخِرُّ
285 وَ ما یَنبَغِی لِلرَّحمن أَن یَتَّخِ ذَ وَلَداً [ 92 ] إِن کُلُّ مَن فِی السَّماوات وَ - الجِبال هَ  دا [ 90 ] أَن دَعَوا لِلرَّحمن وَلَداً [ 91 ] -قرآن- 1
الأَرض إِلاّ آتِی الرَّحمن عَبداً [ 93 ] لَقَد أَحصاهُم وَ عَدَّهُم عَ  دا [ 94 ] وَ کُلُّهُم آتِیه یَومَ القِیامَۀِ فَرداً [ 95 ] إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا
322 فَإِنَّما یَسَّرناه بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِه المُتَّقِینَ وَ تُنذِرَ بِه قَوماً لُ  دا [ 97 ] وَ کَم أَهلَکنا - الصّالِحات سَیَجعَل لَهُم الرَّحمن وُ  دا [ 96 ] -قرآن- 1
بفتح همزه « أزّ » از مصدر « تؤزّ- هم » : 206 معنی لغات - قَبلَهُم مِن قَرن هَل تُحِسُّ مِنهُم مِن أَحَ دٍ أَو تَسمَع لَهُم رِکزاً [ 98 ] -قرآن- 1
« لدّا » ، خرابی با سختی و صداي زیاد « هدّا » ، مصیبت سخت، پیش آمد ناگوار « ادّا » . بمعنی وادار کردن، آتش زیر دیگ افروختن
صداي آهسته. جهت نزول: مجمع: و اسباب النّزول: از خباب بن ارت نقل « رکز » بمعنی دشمنی سخت و شدید الخصومۀ « الدّ » جمع
است که او [ صفحه 81 ] گفت: از عاص بن وائل سهمی طلبی داشتم و مطالبه کردم، گفت: اگر منکر محمّد شوي و از او برگردي
طلب تو را میدهم، گفتم تا مرگ و رستاخیز از آن حضرت [ص] دست بر نمیدارم، گفت: پس در همانجا که بسر مال و فرزند خود
باز آمدم طلب تو را میدهم، اینکه چند آیه براي توصیف او نازل شد. ترجمه: 77 اي محمّد دیدي آن مرد را که بآیات ما کافر شد
و گفت: ناچار [بعالم دیگر] مال و فرزند بمن خواهد رسید! 78 مگر او از غیب خبر دارد یا از خدا پیمان گرفته است [که آنچه
دلخواه او است همان بشود] 79 البتّه نه چنین است [که او خود را خوشدل دارد] بلکه هر چه بگوید مینویسیم و پیرسته بر گرفتاري و
آزارش میفزائیم 80 و آنچه براي خود میگوید و بانتظار آن هست ما بارث میبریم و او میمیرد، و تنها نزد ما میآید 81 [و مال و فرزند
بگذارد و یکّه و تنها به محشر حاضر شود] 82 [اینگونه مردم کافر که] جز خداي معبودي گرفتند تا وسیلهي یاريشان باشد، نه چنین
است که آنها میپندارند چون بزودي خود منکر پرستش آنها میشوند و ناسازگار و ضدّ آنها خواهند بود 83 اي محمّد تو مگر
نمیدانی که ما دیوان را فرستادیم تا کافران را ببدي وا دارند 84 پس تو شتاب بر گرفتاريشان مکن که ما روز و دم ایشان را
میشماریم 85 تا آن روز که پرهیزگاران را بسوي حق روانه کنیم چنانکه پنداري بدیدار سلطان میروند 86 و بدکاران را بسوي
دوزخ برانیم چنانکه حیوان را برانند و فرود آرند 87 و آنجا است که کس شفاعت نتاند مگر آنکه در نزد حق پیمان استوار کرد 88
و [چگونه شفاعت شوند آنها که] گفتند: خداوند [آفریدهاي] بفرزندي گرفته است، 89 چه زشت سخنی است گفتهي شما مردم
کافر 90 که ممکن است آسمان پاره شود و زمین بشکافد و کوهها بشکند و درهم ریزد 91 که براي خدا فرزند پنداشتهاند 92 چه،
سزاوار خدائی نیست که فرزند بیارد 93 چونکه در آسمان و زمین موجودي نماند مگر که [بقیامت] بندهوار بپیشگاه حق آید 94 که
جملگی را شمرده است و معلومند نزد او 95 و روز قیامت هر یک بتنهائی [بیکومک و یاور] بحضور حق [ صفحه 82 ] خواهند بود
96 و آنها که ایمان دارند و کارهاي خوب کردهاند بزودي خداوند برايشان دوستی و یگانگی قرار میدهد 97 پس اینکه قرآن را
که بر زبان تو آسان کردیم [و بلغت خودت فرستادیم] براي اینکه است که مردم پرهیزگار را خبر خوش بدهی و لجوج و سرسخت
را از عاقبت بدش بترسانی 98 که چه بسا مردم دوران پیش از آنها را نابود کردیم. آیا اکنون کسی از آنها را میبینی و یا کمترین
78 ابو الفتوح: همزه مفتوحه همزه استفهامست و همزه افتعال را بینداختند تا دو « أَطَّلَعَ الغَیبَ » ] : صداشان را میشنوي!. سخن مفسّرین
بوده است، آیا بر غیب مطّلع شده است، عبد اللّه عبّاس گفت: بر لوح محفوظ، مجاهد « ء أطلع » همزه مجتمع نباشد و تقدیر آن
مجاهد گفت: « أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمن عَهداً » 38- گفت علم غیب بدانسته است تا میداند که ببهشت خواهد شد یا بدوزخ. -قرآن- 17
است یعنی آیا او اینکه کلمه را بگفته است و ایمان آورده، یعنی بهشت براي آنکس باشد که اینکه «ُ لا إِلهَ إِلَّا اللّه » اینکه عهد گفتن
هرگز چنین « کلّا » کلمه گوید، قتاده گفت عملی صالح از پیش فرستاده است، کلبی گفت عهدي دارد از خداي که او را ببهشت برد
در مقام قسم نهاده « کلّا » تا آخر ما بنویسیم آنچه گوید، و او را از عذاب مدد دهیم و بیفزائیم، و گفتهاند «-ُ سَنَکتُب ما یَقُول » ، نباشد
صفحه 43 از 226
80 أبو «ُ وَ نَرِثُه ما یَقُول » 392- 99 -قرآن- 365 - 41 -قرآن- 73 - است و معنی آن اینستکه: حقّا که بنویسم آنچه میگوید]. -قرآن- 1
27 مجمع: إبن عبّاس و إبن - الفتوح: یعنی او بمیرد و مال و فرزندان که ملک خود میداند رها کند، یعنی بمیراث بگذارد. -قرآن- 1
83 نیشابوري: « أَرسَلنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الکافِرِینَ » . زید گفتهاند: یعنی نابودش میکنیم و مالی که ادّعا میکند از اختیارش خارج میکنیم
46 [ صفحه 83 ] و - معتزله گفتهاند یعنی آزاد گذاشتیم شیاطین و کافران را و حاصل سخنشان اینکه است که پیغمبران -قرآن- 1
شیاطین را خداوند فرستاد و هر دو دسته را با مردم آزاد گذاشت آنگاه بدوستان خود لطفی کرد که سخن پیغمبران پذیرفتند و
مجاز است و کنایه از آزاد گذاردن است و منع و اجبار نکردن. « ارسلنا » دشمنان را از اینکه لطف محروم کرد. مجمع: جملهي
85 کشف نوشته: بهشتجویان دیگرند و خداي جویان دیگر، بهشت جویانرا بهشت اضافت کرد « نَحشُرُ المُتَّقِینَ إِلَی الرَّحمن وَفداً »
ممشاد دینوري در نزع بود «ِ یَومَ نَحشُرُ المُتَّقِینَ إِلَی الرَّحمن » و خدا جویان را گفت « إِن أَصحابَ الجَنَّۀِ الیَومَ فِی شُغُل فاکِهُونَ »
درویشی پیش وي ایستاده و دعا میکرد: بار خدایا بر وي رحمت کن و بهشت او را کرامت کن، ممشاد بر او نگرست بانگی بر وي
اکنون بسر مشرب حقیقت « فما اعرتها طرفی » ، زد: اي غافل سی سال است بهشت پر طرف و غرف و حور و قصور جلوه میکند
میرسم تو رحمت آورده و مرا بهشت و رحمت میخواهی! اي جوانمرد اینکه حدیث در حوصلهي هر کسی نگنجد اینکه جوانمردانی
را رسد که در سرادقات مطالعات و در مقامات کرامات عین طلبند زمانی در حلّهي مجاهدت، زمانی در قرطهي مشاهدت، گاهی در
سکر شکر، گاهی در صحو محو هم نیست و هم هست هم هشیار و هم مست، دلهاشان حریق نار غیرت، جانها- شان غریق بحر
حیرت، ساکنان پوینده، خامشان گوینده، فردا که خلق را بحضرت ذي الجلال حشر کنند هر کسی را مرکبی باشد یکی را نجیب
طاعت یکی را براق همّت و ایشان را قبضهي عزّت احدیّت. پیر طریقت گفته که اینکه محبّت تعلّق بخاك ندارد، و محبّت وي تعلّق
بنظر ازلی دارد اگر علّت محبّت خاك بودي در عالم خاك بسیار است، و نه هر جاي محبّت است لکن قرعهاي از قدرت خود بزد
ما برآمدیم، فالی از حکمت بیاورد آن ما بودیم، او جل جلاله که بتو نگرد بحکم ازل نگرد نه بحکم حال. بو سلیمان دارانی به بو
197 -قرآن- - 49 -قرآن- 137 - اذا -قرآن- 1 » یزید نوشت که کسی که از و غافل باشد!!! بود که بمنزل رسد! بو یزید جواب نبشت
یعنی اگر باد لطف ازلیّت از هواي فردانیّت بر دل او وزد بمنزل « 272-224 [ صفحه 84 ] هبّت ریاح العنایۀ بلغ المنزل من غیر کلفۀ
رسد بیکلفت. أبو الفتوح: یعنی دسته دسته بسوي خداوند محشورشان میکنیم، و بعضی گفتهاند: یعنی سواره میآیند، و خبري است
که بر حیواناتی که بدنیا قربانی کردهاند سوار میشوند، چون پیغمبر [ص] فرموده بقربانی اهمیّت بدهید که وسیلهي سواري شما است
بر « ورود » بقیامت. و روایت است که علی علیه السّلام بپیغمبر [ص] عرض کرد: وفد و واردین بر پادشاه و امیر سواره باشند پس وفد
خداوند بچه گونه است فرمود: ملائکه مؤمنین را استقبال کنند با شتران که پالان و افسارشان از طلا است. حسینی نوشته: یعنی
ایشانرا سواره ببهشت برند، چنانچه وافدان را به- درگاه ملوك میبرند. امام قشیري قدّس سرّه فرموده: بعضی بر نجائب طاعات و
عبادات باشند و قومی بر مراکب همم و نیّات آنانکه بر مراکب طاعات باشند بهشت- جویانند ایشانرا بروضهي جنان برند و آنانکه
نَسُوق المُجرِمِینَ إِلی » . بر نجائب همّت باشند خدا طلبانند ایشان را بقرب رحمن خوانند، جنان جوي دیگر است و رحمن جوي دیگر
86 مجمع: إبن عبّاس و حسن بصري و قتاده گفتهاند: یعنی گناهکاران را وادار میکنیم که تشنه و پیاده بسوي دوزخ « جَهَنَّمَ وِرداً
بجاي عطاشا استعمال شده است براي اینکه است که مردم تشنه هم « وردا » روند مانند شتر تشنه که وارد بر آب میشود و کلمهي
بمعنی نصیب و بهره است یعنی بهرهي آنها جهنّم « ورد » : براي آب قدم بآبگاه مینهند و اینکه کار را ورود مینامند، و بعضی گفتهاند
87 فخر: یعنی امکان شفاعت نیست یا از دیگران براي آنها یا از آنها براي دیگران. - « لا یَملِکُونَ الشَّفاعَۀَ » 49- است. -قرآن- 1
87 مجمع: عهد ایمان است و اقرار بتوحید و تصدیق پیغمبران. یعنی کسی اختیار « إِلّا مَن اتَّخَ ذَ عِندَ الرَّحمن عَهداً » 29- قرآن- 1
[ 47 [ صفحه 85 - شفاعت ندارد مگر آنهائی که چنین پیمانی استوار کردهاند و اهل ایمان یکدگر را شفاعت میکنند. -قرآن- 1
36 [أبو الفتوح: - اختلاف قرائت است. -قرآن- 1 « نحشر و نسوق، ادّا، یکاد، یتفطّرن » 90 مجمع: در کلمات « تَکادُ السَّماوات یَتَفَطَّرنَ »
صفحه 44 از 226
بعض اهل معانی گفتند: خداي تعالی انفطار آسمان و انشقاق زمین و خرور کوهها بر سبیل مثل گفت براي آنکه عرب هر کار
95 همه در رستاخیز تنها بیمال و بیفرزند و بی لشکر و « آتِیه یَومَ القِیامَۀِ فَرداً » . سخت و هولناك که پیش آید چنین کلماتی گویند
96 مجمع: در معنی اینکه جمله چند « سَیَجعَل لَهُم الرَّحمن وُ  دا » 35- سپاه و بییار و یاور و پیرو، نزد خداي حاضر آیند]. -قرآن- 1
قول است 1- اینکه جمله مخصوص حضرت علی علیه السّلام است چون هر مؤمنی محبّتی از آن حضرت در دل دارد، 2- مقصود
عموم مؤمنین است که محبّت یکدگر را در دل دارند 3- یعنی بزودي خداوند دوستی مؤمنین را بدل دشمنان و مخالفینشان می-
گذارد تا آنها هم مؤمن شوند و موجب تقویت اینها بشوند، 4- دوستی مؤمنین را در دل یکدیگر قرار میدهد که پشتیبان یکدگر
باشند و یکدل و یک صدا باشند 5- در جهان دیگر بدل مؤمنین دوستیشان گذارده میشود که همه یکدگر را دوست بدارند. -
39 فخر: یعنی خدا در دلها دوستی مؤمنین را قرار میدهد بدون اسباب ظاهري مثل آشنائی و نکوکاري و خوش آمد و - قرآن- 1
« سیجعل » چرب زبانی و مانند اینها چنانکه در دل دشمنان ترس میگذارد بیاسباب ظاهري از قبیل سرمایه و عدّه و اسلحه و جملهي
با سین گفته شده است که بمعنی بزودي است یا براي اینکه است که سوره در مکّه نازل شده است و آنجا مسلمانان گرفتار بودند
بآنها نوید داده شده است که بزودي تقویت میشوند و دوستیشان بدلها جاي میگیرد و یا مقصود بعالم دیگر است که کارهاي
آن « ودّ » خوبشان در آنجا نمودار میشود و موجب دوستی با یکدگر نمودار میشود، و ابو مسلم گفته است: مقصود از کلمهي
تُنذِرَ » . چیزي است که دوست میدارند و معنی جمله اینکه است: آنچه دوست میدارند بزودي خداوند [ صفحه 86 ] بآنها خواهد داد
30 هر کسی کو از صف اینکه - 97 مثنوي در دفتر چهارم دنبالهي مأموریّت جوان هذلی از طرف پیغمبر [ص]: -قرآن- 1 « بِه قَوماً لُ  دا
سرکش است || میرود سوي صفی کان ناخوش است گر مسی گردد ز گفتارت نفیر || کیمیا را هیچ از وي وا مگیر اینکه زمان
وَ کَم » ] گرم است نفس کافرش || گفت تو شورش دهد در آخرش قل تعالوا، قل تعالوا، اي غلام || هین که انّ اللّه یدعوا بالسّلام
98 چقدر ما هلاك کردیم پیش از ایشان مردمی را که بودند و نافرمانی میکردند، آیا « أَهلَکنا- الی قوله- هَل تُحِسُّ مِنهُم ... رِکزاً
73 گفتار و - 61 -قرآن- 66 - 20 -قرآن- 40 - هیچ اثري از آنان حس میکنی پس با اینان همان معامله کنیم که با آنها رفت]. -قرآن- 3
شاید اشاره باشد به اینکه که کفر موجب تحریک شیطان و چیرگی او بر « أَنّا أَرسَلنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الکافِرِینَ » سخن ما: 1- آیت 83
که شیطان مانند سگ بجان کافر بیفتد و روان و خاصیّت « ارسل کلبه علی الصّید » استعمالی است مثل « ارسلنا » کافر میشود و جملهي
انسانیّت او را بواسطهي افکار و اعمال بد پاره پاره و نابود میکند، و چون از پذیرش سخن رهبران و ایمان سرباز میزند خود وسیلهي
کنایه است از کمال بیباکی او در بدي و نابودي موجبات « تؤزهم » بیگانگی و سگ فرستادن ما را بر خود فراهم میکند. و جملهي
که براي کافران گفته شده است چون « الی جهنّم » گفته شده است در برابر «ِ نَحشُرُ المُتَّقِینَ إِلَی الرَّحمن » انسانیّت او، 2- آیت 85
کلمهي رحمن کنایه است از کمال خوشی که رحمت عام است و فراگیر همه چیز براي همه کس از اینکه جهت گفته شده است
که بعالم دیگر پرهیزگاران با رحمن سر و کار دارند همان طور که بدکاران با دوزخ، و دلیل مذهب مجسّمه بر دیدن خداوند و یا
653- 82 -قرآن- 612 - نگفته است و ورود بر رحمت و احسان عام گفته شده -قرآن- 31 « الینا- یا - الی اللّه » رسیدن باو نیست چون
آنچه دیگران نوشتهاند نقل کردیم لکن ممکن « لا یَملِکُونَ الشَّفاعَۀَ » - [ صفحه 87 ] است نه بر شخص محدود و معیّن، 3- آیت 87
81 مقصود از شفاعت میانجیگري اعمال حسنه باشد میان خواستههاي آدمی و - است بطوري که در سورهي بقره گفتیم: -قرآن- 53
نفس سرکش او با وصول بسعادت و روح و ریحان. و در اینکه آیه شاید اشاره باشد به اینکه از اینکه دو دستهي متّقین و مجرمین
کسی مالک و داراي خاصیّت میانجی و فاصل و رهبر از شرور نفسانی بسعادت روحانی نیست مگر آنکه در پیشگاه رحمانیّت و
رحمت واسعه پیمان استوار کرده باشد و بپیمان ازلی تسلیم بوده است و فطرت اصلی انسانی را نگهداري کرده است و مؤمن بوده
[ است که البتّه چنین کسی ایمانش شفیع و رهبر و میانجی و ناجی او خواهد بود. [ صفحه 88