گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد ششم
سوره انبیاء



اشاره
-21 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
صفحه 67 از 226
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 1 تا 35
37 اقتَرَبَ لِلنّاس حِسابُهُم وَ هُم فِی غَفلَۀٍ مُعرِضُونَ [ 1] ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِن رَبِّهِم مُحدَث إِلاَّ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
استَمَعُوه وَ هُم یَلعَبُونَ [ 2] لاهِیَۀً قُلُوبُهُم وَ أَسَرُّوا النَّجوَي الَّذِینَ ظَلَمُوا هَل هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثلُکُم أَ فَتَأتُونَ السِّحرَ وَ أَنتُم تُبصِ رُونَ [ 3] قالَ
402 بَل قالُوا أَضغاث أَحلام بَل افتَراه بَل هُوَ شاعِرٌ فَلیَأتِنا بِآیَۀٍ - رَبِّی یَعلَم القَولَ فِی السَّماءِ وَ الَأرض وَ هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 4] -قرآن- 1
کَما أُرسِلَ الَأوَّلُونَ [ 5] ما آمَنَت قَبلَهُم مِن قَریَۀٍ أَهلَکناها أَ فَهُم یُؤمِنُونَ [ 6] وَ ما أَرسَلنا قَبلَکَ إِلاّ رِجالًا نُوحِی إِلَیهِم فَسئَلُوا أَهلَ الذِّکرِ
إِن کُنتُم لا تَعلَمُونَ [ 7] وَ ما جَعَلناهُم جَسَداً لا یَأکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدِینَ [ 8] ثُم صَدَقناهُم الوَعدَ فَأَنجَیناهُم وَ مَن نَشاءُ وَ أَهلَکنَا
467 لَقَد أَنزَلنا إِلَیکُم کِتاباً فِیه ذِکرُکُم أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 10 ] وَ کَم قَ َ ص منا مِن قَریَۀٍ کانَت ظالِمَۀً وَ أَنشَأنا بَعدَها - المُسرِفِینَ [ 9] -قرآن- 1
[ قَوماً آخَرِینَ [ 11 ] فَلَمّا أَحَسُّوا بَأسَنا إِذا هُم مِنها یَرکُضُونَ [ 12 ] لا تَرکُضُوا وَ ارجِعُوا إِلی ما أُترِفتُم فِیه وَ مَساکِنِکُم لَعَلَّکُم تُسئَلُونَ [ 13
363 فَما زالَت تِلکَ دَعواهُم حَتّی جَعَلناهُم حَصِ یداً خامِدِینَ [ 15 ] وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ - قالُوا یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ [ 14 ] -قرآن- 1
الَأرضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبِینَ [ 16 ] لَو أَرَدنا أَن نَتَّخِ ذَ لَهواً لاتَّخَذناه مِن لَدُنّا إِن کُنّا فاعِلِینَ [ 17 ] بَل نَقذِف بِالحَق عَلَی الباطِل فَیَدمَغُه فَإِذا
- [ هُوَ زاهِق وَ لَکُم الوَیل مِمّا تَصِفُونَ [ 18 ] وَ لَه مَن فِی السَّماوات وَ الَأرض وَ مَن عِندَه لا یَستَکبِرُونَ عَن عِبادَتِه وَ لا یَستَحسِرُونَ [ 19
468 یُسَ بِّحُونَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ لا یَفتُرُونَ [ 20 ] أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَۀً مِنَ الَأرض هُم یُنشِرُونَ [ 21 ] لَو کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ إِلاَّ اللّه لَفَسَدَتا - قرآن- 1
فَسُبحانَ اللّه رَب العَرش عَمّا یَصِفُونَ [ 22 ] لا یُسئَل عَمّا یَفعَل وَ هُم یُسئَلُونَ [ 23 ] أَمِ اتَّخَ ذُوا مِن دُونِه آلِهَۀً قُل هاتُوا بُرهانَکُم هذا ذِکرُ
452 وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُول إِلاّ نُوحِی - مَن مَعِیَ وَ ذِکرُ مَن قَبلِی بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُونَ الحَق فَهُم مُعرِضُونَ [ 24 ] -قرآن- 1
[ إِلَیه أَنَّه لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعبُدُون [ 25 ] وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحمن وَلَداً سُبحانَه بَل عِبادٌ مُکرَمُونَ [ 26 ] لا یَسبِقُونَه بِالقَول وَ هُم بِأَمرِه یَعمَلُونَ [ 27
یَعلَم ما بَینَ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یَشفَعُونَ إِلاّ لِمَن ارتَضی وَ هُم مِن خَشیَتِه مُشفِقُونَ [ 28 ] وَ مَن یَقُل مِنهُم إِنِّی إِله مِن دُونِه فَذلِکَ
501 أَ وَ لَم یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن السَّماوات وَ الَأرضَ کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا - نَجزِیه جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجزِي الظّالِمِینَ [ 29 ] -قرآن- 1
مِنَ الماءِ کُل شَیءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤمِنُونَ [ 30 ] وَ جَعَلنا فِی الَأرض رَواسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِم وَ جَعَلنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُم یَهتَدُونَ [ 31 ] وَ
جَعَلنَا السَّماءَ سَ قفاً مَحفُوظاً وَ هُم عَن آیاتِها مُعرِضُونَ [ 32 ] وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَک یَسبَحُونَ
557 کُلُّ نَفس ذائِقَۀُ المَوت وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ - 33 ] وَ ما جَعَلنا لِبَشَرٍ مِن قَبلِکَ الخُلدَ أَ فَإِن مِت فَهُم الخالِدُونَ [ 34 ] -قرآن- 1 ]
از مصدر قصم « قصمنا » تازه، نو، جدید و نقیض قدیم « محدث » : 103 [ صفحه 142 ] معنی لغات - فِتنَۀً وَ إِلَینا تُرجَعُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
از مصدر دمغ بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی شکستن سر تا بمغز « فیدمغه » ، بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی شکستن و نابود کردن
رسیدن. ترجمه: بنام خداي مهربان. [قیامت و] 1 رسیدگی بحساب مردم نزدیک است و خود در بیخبري از آن رو گردانند، 2
[چون] هر سخن و تذکّر تازه که از [ صفحه 143 ] خدایشان میرسد گوش فرا میدهند و ببازي میگیرند 3 و دلهاشان بجاي دیگر
مشغول است، و آنها که ستم پیشه بودند در نهانی براز گفتند: اینکه محمّد جز بشري مثل شما نیست، پس جادوئی او میپذیرید با
اینکه آنرا بچشم میبینید! 4 [تو در برابر فکر و سخن آنها] بگو: خداي من همهي گفتهها را که در آسمان و زمین است میداند که
او بینا و شنوا است 5 باز اینمردم گفتند: چیزهاي پراکنده و پاره- هاي در خواب دیده است [که محمّد میگوید و نیز میگویند] بلکه
مفتري است، و قرآن را از خود ساخته است، نه بلکه او شاعر است و باید براي ما نشانهاي بیاورد چنانکه فرستادگان پیشین کردند، 6
[ولی] ایمان نیاوردند مردم آبادیها که پیش از اینکه کافران بودند و ما نابودشان کردیم، پس تو چه انتظار داري که اینها حقپّذیر و
مؤمن باشند! 7 و ما پیش از تو کسی نفرستادیم مگر مردانی که بآنها وحی میکردیم، [تو بمردم بگو اگر خود خبر ندارید] پس
بپرسید از آنها که اهل ذکر و تاریخ هستند، 8 ما پیغمبران را تن بیروح نکردیم که بینیاز از غذا باشند و هم زنده و جاوید 9 [ولی]
وعدهي نجات آنها را راست کردیم و آنها را با هر که معیّن کردیم و در سرنوشتش بود نجات دادیم و مردم متجاوز و مسرف را
هلاك و نابود کردیم 10 و البتّه براي شما عربها هم کتابی فرستادیم که در آن یاد شما است [و افتخارات شما] مگر خود خرد
صفحه 68 از 226
ندارید که بیندیشید و تصدیق کنید! 11 [لکن بدانید] چه آبادیها که چون مردمش ستمکار بودند نابودشان کردیم و بجاي- شان
ملّتی دیگر نمودار کردیم 12 که چون احساس سختی از سوي ما میکردند جست و خیز و فرار آغاز میشد [که شاید راه نجاتی
باشد 13 ولی بمسخره و ریشخند بآنها گفته میشد] نگریزید و بجاي خود و نعمت و جاه و مال خود آسوده و خوش برگردید که
شاید با شما کاري داشته باشند و از شما چیزي بپرسند 14 [کار به اینکه جا که میرسید] میگفتند: اي واي که ما ستمکار و گناهکار
بودیم 15 و همین سخن و پشیمانی بر دل و زبانشان بود تا چون گیاه درو شده خاموش میشدند 16 پس آسمان و زمین و آنچه در
اینکه میان است ببازي [و هوس] نیافریدیم 17 و اگر [ صفحه 144 ] میخواستیم سر بندي و هوس باشد البتّه از آنچه در نزد ما و از
عالم ما هست [و ما فوق اندیشهي شما است] انتخاب میشد بر فرض که چنین کاري از سوي ما قابل انجام بود 18 [ولی نه چنین
است] بلکه چنان حق را بر باطل میزنیم که آنرا نیست و نابود کند و سود شما از اینکه گفتار افسوس است و اندوه 19 [چون] براي
حق است [و تسلیم ارادهي او است] آنچه بآسمان و زمین است و هم آنها که نزد او از عالم علوي او هستند از بندگی او ننگ ندارند
و از آن خسته و وامانده نمیشوند 20 بشب و روز تسبیح حق میگویند و از آن نمیمانند 21 مگر آنانکه اینکه عربها خداي خود
میدانند مرده زنده میکنند [و از گور بمحشر میبرند!] 22 اگر جز خداي دیگري بآسمان و زمین خدائی کند هر دو نابود میشوند پس
پاکیزه است آفرینندهي عرش از آنچه کافران توصیف کنند 23 و کس نتواند او را مسئول کند که همه مسئول او هستند، 24 [ولی]
کافران جز او چندین خدا فرض کردند، تو بآنها بگو برهان خود بیاورید اینک اینکه قرآن یادآوري است براي مؤمنین که با من
هستند و هم کتب گذشته که تذکّر بوده است براي مردم پیش از من، شما اگر میتوانید از اینها دلیل بر درستی سخن خود بیاورید
لیکن بیشتر اینکه مردم از حق بیخبرند و رو گردان 25 و ما پیش از تو پیغمبري نفرستادیم جز اینکه باو الهام کردیم خدائی غیر من
نیست پس تنها مرا بپرستید [که جملگی وحی و پیغمبري براي رهبري بیکتاشناسی است ولی]، 26 مردم منحرف گفتند: خدا فرزند
براي خود انتخاب کرد، او منزّه از اینکه اندیشه- ها است بلکه [آنچه فرزند خدا پنداشتند] بندگان گرامی و ملائکهي او هستند 27
که در سخن جلو نمیشوند و بفرمان او کار میکنند 28 چون او میداند آنچه در جلو آنها و آنچه پشت سر گذاردهاند، و میانجی
نمیشوند مگر براي آنکه او میپسندد و از بیم او اندیشناکند 29 [پس بدانید که] هر کس از آفریدگان گویند من خدایم نه دیگري او
را سزاي جهنّم دهیم که چنین است سزاي ستمکاران 30 مگر کافران ندیدهاند و خبر ندارند که آسمانها و زمین بسته بود و ما از هم
گشودیم [و باران بر زمین فرستادیم] و مدار زندگی و حیات هر چیز زنده را بر آب مقرّر کردیم، پس چرا مؤمن نمیشوند 31 و [
صفحه 145 ] هم در زمین کوهها درست کردیم تا [جنبش آن] مردم را کج نکند [و از زمین لرزه آسوده باشند] و در میان کوهها
راههاي گشاده و درّهها معیّن کردیم تا امیدوار باشند [و راه رفت و آمد و روابط و مقاصد خود را پیدا کنند] 32 و آسمان را سقفی
محفوظ کردیم [باز هم] اینکه کافران از آیات و نشانههاي قدرت آفرینش رو گردانند، [و در آن تدبّر نمیکنند] 33 پس خداوند
است که آفرید شب و روز را و ماه و خورشید را که هر کدام فلکی دارند و در آن شناورند [و بمدار خود جنبشی و سیري دارند]
34 [اینکه مردم خبردار باشند که همهي موجودات فنا میشوند] و هیچ بشري را پیش از تو جاودان نکردیم، پس چگونه میشود که تو
بمیري و اینکه کافران بمانند! 35 [بلکه] هر جانداري مرگ را چشنده است و شما را به نیک و بد زندگی میآزمائیم تا در فتنه و
گرفتاري ورزیده شوید و آنگاه بازگشته بسوي ما خواهید شد. سخن مفسّرین: مجمع: همهي اینکه سوره بمکّه نازل شده است و
الخ 2 هیچ مطلب تازه و «-ُ مِن رَبِّهِم مُحدَث إِلَّا استَمَعُوه » ] . مردم کوفه آیات اینرا یک صد و دوازده دانستهاند و دیگران صد و یازده
یاد کردنی نو از جانب خدا نیامد مگر بگوش ظاهر میشنیدند در حالیکه بدل غافل بودند و نمی- اندیشیدند و ببازي میگرفتند]. -
3 مجمع: یعنی دو مطلب با یکدگر براز گفتند: 1- اینکه مردي است آدمی نه ملک، 2- جادو است « وَ أَسَرُّوا النَّجوَي » 51- قرآن- 3
استعمال شده است، یعنی راز خود « اظهروا » بمعنی « اسرّوا » : و چگونه شما سخن مرد جادو و ساحر را میپذیرید! و بعضی گفتهاند
بصیغهي امر « قل » و دیگران « قالَ » 4 مجمع: حمزه و کسائی و حفص « قل ربّی یعلم القول » 26- چنین آشکار کردند. -قرآن- 1
صفحه 69 از 226
7 طبري: یعنی از « فَسئَلُوا أَهلَ الذِّکرِ » 64- خواندهاند که بقرائت اوّل یعنی پیغمبر گفت و بقرائت دوّم یعنی اي پیغمبر بگو. -قرآن- 57
28 [ صفحه - آنها که با تورات و انجیل آشنا هستند بپرسید که پیغمبران گذشته هم انسانی بودند مثل دیگران، و جابر- -قرآن- 1
ما هستیم، و إبن زید گفته است مقصود از ذکر قرآن است، قتاده گفته است: « اهل الذّکر » : 146 ] جعفی گفته است علی [ع] فرمود
8 ما پیغمبرانمان را پیکري که چیزي نخورند و « ما جَعَلناهُم جَسَ داً- الخ » ] . اهل الذّکر آنها هستند که تورات و انجیل میدانند
9 طبري: یعنی آنچه پیغمبران پیشین بمردم « ثُم صَ دَقناهُم الوَعدَ » 29- نیاشامند، قرار ندادیم، و آنها جاوید نخواهند بود]. -قرآن- 3
30 أبو الفتوح: یعنی آن وعده که - خود وعده کردند ما آنرا راست کردیم و بآن وفا نمودیم و آیات و نشانهها فرستادیم. -قرآن- 1
وَ کَم » . از دشمن نجات دهیم و فتح و ظفر نصیب کنیم و دشمنان نابود شوند همهي اینکه وعدهها را راست کردیم و بانجام رساندیم
11 مجمع: نقل کردهاند که اینکه آیه شرح حال آبادانی است که در یمن بوده و پیغمبري بنام حنظله داشتهاند و « قَ َ ص منا مِن قَریَۀٍ
31 أبو الفتوح: مفسّران گفتند اینکه آیات در حق اهل حضور آمد و آن - نافرمانی او کردهاند و همهشان نابود شدهاند. -قرآن- 1
دهی است در یمن و اهل آن عرب بودند خداوند پیغمبري بایشان فرستاد تا ایشان را بخداي خواند، او را تکذیب کردند و بکشتند
خداي تعالی بخت النّصر را برایشان گماشت تا ایشان را بکشت و خانههاي ایشان را غارت کرد و زن و فرزند ایشانرا ببردگی برد،
گریختن گرفتند. - « فَلَمّا أَحَسُّوا بَأسَنا إِذا هُم مِنها یَرکُضُونَ » چون چنان دیدند پشیمان شدند در وقتی که پشیمانی سودي نداشت
478 فخر: إبن عبّاس گفته است مقصود دو ده است در یمن بنام حضور و سحول که پارچه بافی داشتهاند، و در حدیث - قرآن- 423
وَ ارجِعُوا إِلی ما » . است که پیغمبر را درد و پارچهي سحولی کفن کردند، و در روایت دیگر در دو پارچهي حضوري نقل شده است
13 فخر: چند معنی تصوّر دارد: 1- برگردید بسوي خوشی و نعمت که شاید خود مردم بیایند و از حال « أُترِفتُم فِیه ... لَعَلَّکُم تُسئَلُونَ
[ 69 [ صفحه 147 - 40 -قرآن- 45 - شما بپرسند و بچشم خود ببینند و جواب دهید چه بر سر شما آمده است، 2- برگردید -قرآن- 1
که شاید غلامان و نوکرهایتان بیایند و از شما کسب تکلیف کنند، البتّه اینکه جمله بطور استهزا و مسخره است، 3- برگردید که
« قالُوا یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ » ] . شاید ارباب حوائج بیایند و از شما چیزها بپرسند و مشورتها بکنند و کمکهاي مالی از شما بخواهند
15 پیوسته همین کلام [ یا ویلنا] را تکرار میکردند تا « فَما زالَت تِلکَ دَعواهُم » 45- 14 و واي بر ما، ما ستمکار بودیم. -قرآن- 3
16 کشف: بازي « وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبِینَ » 31- جملگی را بنابودي سپردیم مانند گیاه درو شده]. -قرآن- 1
پدیده جهل است که باوّل دل میبرد ولی ثبات و بقا ندارد، پس آفرینش آسمان و زمین نه ببازي است که براي پاداش نیکوکار و
سزاي بدکار است و براي استدلال بر وحدانیّت و قدرت خداوند است، و بعضی گفتهاند: یعنی اینها را نیافریدیم که مردم بخورند و
بنوشند و خوش باشند و آنچه میخواهند بکنند و بآخر بمیرند و دیگر هیچ، و دیگري گفته است: یعنی اینکه آفرینش نه براي اینکه
66 فخر: ارتباط اینکه آیه بجلو اینکه است: - بوده است که از میان اینها زن و فرزند و شریک براي خود انتخاب کنیم. -قرآن- 1
چون نقل شد که منکرین را بگذشته نابود کردیم باین آیه بیان عدالت شده است که اینکه آفرینش بیهوده نیست، و هر کس
وظیفهاي دارد پس آنکه منحرف است مجازات میشود. حسینی نوشته است: بلکه براي تبصرهي اهل بینش و تذکرهي ارباب دانش
مشحون گردانیدیم بانواع بدایع و غرایب و اصناف صنایع و عجایب. بیت: بنگر بچشم فکر که از عرش تا بفرش || در هیچ ذرّه
« اندرین ملک چو طاوس بکار است مگس » : نیست که سرّي عجیب نیست در پاورقی آن نوشته است حکیم سنائی غزنوي فرموده
هاتف اصفهانی: دل هر ذرّه را که بشکافی || آفتابیش در میان بینی گویا مصراع اوّل اینکه فرد شعر که در پاورقی تفسیر حسینی
17 « لَو أَرَدنا أَن نَتَّخِ ذَ لَهواً لَاتَّخَذناه مِن لَدُنّا » .« گرچه خوبی بسوي زشت بخواري منگر » : نقل کرده است [ صفحه 148 ] اینکه باشد
تبیان: حسن بصري و مجاهد گفتهاند: لهو یعنی زن و همسر مرد، و اینکه جمله براي جلوگیري از افکار پلیدي است که ملائکه را
یعنی موجودات آسمانی. و « لدنّا » دختر خدا و مسیح را پسر او دانستهاند. و از حسن بصري نقل شده است که لهو یعنی فرزند. و
نفی « ان » 17 تبیان: اینکه جمله دو معنی شده است: 1- معنی « إِن کُنّا فاعِلِینَ » 64- زجّ اج گفته است: یعنی آنچه بیافرینیم. -قرآن- 1
صفحه 70 از 226
است یعنی از ما نیست چنین کاري، 2- بمعنی شرط است یعنی اگر چنین کاري میکردیم از آن دسته میگرفتیم که در نزد ما هستند
24 مجمع: یعنی اگر زن و فرزند میبایست انتخاب کنیم از آنها که نزد ما و بآسمان هستند - ولی چنین کاري نمیشود. -قرآن- 1
انتخاب میکردیم نه از آنها که نزد شما هستند چون که اختیار کردن زن و فرزند با خود شخص میباشد نه با دیگران و اگر چنین کار
57 حق را بر - 18 ابو الفتوح: نوشته است: -قرآن- 1 «ُ بَل نَقذِف بِالحَق عَلَی الباطِل فَیَدمَغُه » . میکردیم جوري نبود که شما باخبر شوید
باطل زنیم تا مغز از او بردارد، و اینکه بر سبیل تشبیه گفت: یعنی حجّت ما شبهت مبطلان را چنان قاهر و غالب باشد که اگر مجسّم
شود بر مغز او آید و دماغ و دمار از او برآرد. مجمع: تأویل آیه اینکه است که خداوند حق را با دلیل نمودار میکند و باطل را نابود
19 أبو الفتوح: قتادة گفت: معنی آنستکه خسته نشوند إبن زید « لا یَستَحسِرُونَ » ] .! میکند پس چگونه خود بباطل و بازي اقدام میکند
سستی نباشد ایشان را و « یَفتُرُونَ » 22- گفت: ملال نیاید ایشانرا، کعب گفت: سهل آید برایشان چنانکه چشم زدن بر ما. -قرآن- 3
بکسر شین، استفهام انکاري است یعنی اینان « أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَۀً مِنَ الَأرض هُم یُنشِرُونَ » [ 14 [ صفحه 149 - کوتاهی ننمایند. -قرآن- 1
« ینشرون » از زمین [مراد سنگ و چوب است و فلز] خدایان میسازند که احیاي موتی ایشان کنند و مردگان را زنده نمایند. در شاذّ
لَو کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ- » ] 59- بفتح شین خواندهاند بصیغه مجهول یعنی ایشان خدایانی گرفتهاند که زنده نمانند و بمیرند. -قرآن- 1
«ِ فَسُبحانَ اللّه رَب العَرش » 32- 22 متکلّمان از اینکه آیه دلیل یکتائی خداوند استفاده کنند و آنرا برهان تمانع گویند]. -قرآن- 3 « الخ
22 مجمع: چون عرش بزرگترین آفریدهها است نام آن برده شده است تا معلوم شود آنکه توانائی آفریدن آنرا دارد بر دیگر
22 طبري: یعنی اینکه قرآن که از سوي « هذا ذِکرُ مَن مَعِیَ وَ ذِکرُ مَن قَبلِی » 37- آفریدههاي فروتر از آن، توانا خواهد بود. -قرآن- 1
حق براي شما آوردهام خبر و یاد آنهائی است که در اینکه دوران بواسطهي فرمانبري و نافرمانی مستحق پاداش و مجازات هستند، و
47 فخر: اینکه جمله سه معنی شده است: - نیز یاد آن مردم در گذشته است که بدنیا چه دیدند و بآخرت چه خواهند دید. -قرآن- 1
-1 اینکه قرآن است که براي مردم همزمان من وارد شده است و اینکه تورات و انجیل است که بر آنهاي پیش از من نازل شده
است، شما خود بنگرید که در کدام اینها اجازهي شرك و عقیدهي بتعدّد خدایان بوده است، 2- یعنی بقرآن یاد اینکه مردم است و
مردم پیشین، 3- در اینکه قرآن یاد موافقین و مخالفین من هست و هم یاد موافقین و مخالفین پیغمبران گذشته، پس شما هر کدام
میپسندید انتخاب کنید تا نتیجهي آنرا ببینید. روح البیان: در تأویلات نجمیّه گفته است: اینکه جمله اشاره است به اینکه اثبات
توحید و یگانهپرستی بکشف و عیان کار علماي تحقیق و جدّ جهد است که با من هستند و در سیر مقامات و وصول بحق از من جدا
علماء » [ نیستند چنانکه همین توحید با کشف و عیان از خصوصیّات پیغمبران پیش از من بود و همین است فرمودهي پیغمبر [ص
إِلّا نُوحِی » . یعنی در درستی و [ صفحه 150 ] راستی حق جستن و از همه چیز رو گرداندن همانند پیغمبرانند « امّتی کانبیاء بنی اسرائیل
وَ لا یَشفَعُونَ إِلّا لِمَن ارتَضی وَ » 25- با یاء و نون هر دو قرائت شده است یعنی و وحی میکردیم. -قرآن- 1 « نوحی » : 25 مجمع «ِ إِلَیه
28 آن عباد مکرمون [فرشتگان یا عزیر و عیسی] در حق کسی شفاعت نکنند مگر آنکس که خدا رضا دهد « هُم مِن خَشیَتِه مُشفِقُونَ
که در باره او شفاعت شود. و ایشان از ترس او همواره ترسان باشند یعنی آن عباد مکرمون همیشه از خوف خداوند وجودشان لبریز
یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن السَّماوات وَ » . خواند بی واو و باقی قرّاء با واو خواندند « الم » أبو الفتوح: إبن کثیر « ا و لم » 78- است. -قرآن- 1
بصورت مثنّی براي دو فرد گفته « کانتا » مفرد « الارض » جمع است و « سماوات » فخر: با اینکه کلمهي « الأَرضَ کانَتا رَتقاً فَفَتَقناهُما
شده است چون مقصود جنس است نه عدد، و اخفش گفته است: سماوات، یک نوع است و ارض یک نوع و در معنی جمله چند
قول است که چهارمین آنها گفتار ابو- مسلم است که مقصود از رتق پیش از پیدایش است و از فتق ایجاد و اظهار آنها است. -
87 ع: عکرمه و عطیّه و إبن زید گفتند: یعنی آسمان و زمین بهم بسته و استوار بودند که نه از آن باران میریخت و نه از - قرآن- 1
اینکه گیاه برمیآمد، پس هر دو را شکافتیم تا باران و گیاه بدهند، و از امام باقر و صادق علیهما السّلام نیز اینکه معنی روایت شده
] 408- 293 طنطاوي: یعنی آنها را از هم جدا کردیم، چنانکه مردم اروپا در اینکه علم -قرآن- 362 - پاورقی- 291 - .«22» است
صفحه 71 از 226
صفحه 151 ] مقرّر داشتهاند که خورشید کرهي آتشین بوده است و ملیونها سال بدور خود می- چرخیده است و زمین و دگر
ستارگان و سیّارات آن پیوسته بآن بودهاند، سپس اینکه کرهي زمین از آن جدا شده و هم دگر سیّارات که در سرعت چرخش
خورشید بدور خود از خطّ استواي آن همگی جدا شدند و هر کدام بفاصلهاي از آن ماندند و بطور تخمین و اندازهگیري بگمان
گفتهاند که کمتر از سیصد ملیون کرهي زمین و مسکون در جهان آفرینش نیست و ثابت شده است که زمین سکناي ما از خورشید
جدا شده است و خورشید جدا شدهي از خورشید بزرگتري است و باز آن یک از دیگري که بزرگتر از آن است جدا شده است و
هریک از اینها که جدا شدهاند دور آن اصل جدا شدهي خود میچرخند و اینکه جدائی و گردش تا آنجا است که فکر از کار میافتد
30 طنطاوي: علماي اینکه زمان میگویند پیدایش اینکه جاندار در آب شده « وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ کُل شَیءٍ حَیٍّ » . و عقل مدهوش میشود
است و اصل همهي پرندگان و جنبندگان و حیوانات خشکی از دریا بوده است که باوّل زمان خوي خاکی و زندگی در خشکی
47 جَعَلنا فِی الَأرض رَواسِیَ أَن تَمِیدَ - بخود گرفته و انواع آن پدیدار شده است، و در اینکه مطلب سخنانی زیاد دارند. -قرآن- 1
32 روح البیان: « وَ هُم عَن آیاتِها مُعرِضُ ونَ » 82- 59 -قرآن- 60 - 56 -پاورقی- 57 - قرآن- 1 - .« أَن تَمِیدَ بِهِم ».« أَن تَمِیدَ بِهِم » «23» بِهِم
1- سلامتی 35- یعنی وارسی بآیات حق نمیکنند تا بکفر و گمراهی خود واقف شوند، و در اخلاق ابدال ده اصل گفتهاند: -قرآن- 1
دل، 2- بخشندگی بمال، 3- شکیبائی در سختیها، 4- گریه و اندیشهي حال خود در خلوت، 5- راستی در زبان، 6- فروتنی در
نفس، 7- خیرخواهی مردم، 8- رحمت و دلنرمی براي مؤمنین، 9- بهر چیزي باریکبین شدن و فکر کردن، 10 - از هر چیزي پند
گرفتن، و در مثنوي است: پیش خر خر مهره و گوهر یکی است || آن اشک را درّه و دریا یکی است منکر بحر است و گوهرهاي
او || کی بود حیوان در او پیرایه جو در سر حیوان خدا ننهاده است || کو بود در بند لعل و درّ پرست مر خرانرا هیچ دیدي گوشوار
32 أبو الفتوح: در آن خلاف کردند بعضی گفتند محفوظ « وَ جَعَلنَا السَّماءَ سَ قفاً مَحفُوظاً » ] ||گوش و هوش خر بود در سبزهزار
بعضی دیگر گفتند: از آنکه کسی تعرّض تواند کرد « إِن اللّهَ یُمسِک السَّماوات وَ الَأرضَ أَن تَزُولا » است از آنکه بیفتد چنانکه گفت
- 43 -قرآن- 139 - قرآن- 3 - .[«24» آنرا بنقض و هدم یا طمع آن داشته باشد، قولی دیگر آنستکه محفوظ است از شیاطین برجوم
27 ابو - 33 طنطاوي: یعنی هر یک در مدار مخصوص بخود بتندي میروند. -قرآن- 1 « فِی فَلَک یَسبَحُونَ » 357- -202 پاورقی- 355
الفتوح نوشته است: حسن بصري گفت: فلک آسیائیست بر شکل با دریسه دوك و براي استداره آنرا فلک خوانند و منه الفلک
34 « وَ ما جَعَلنا لِبَشَرٍ مِن قَبلِکَ الخُلدَ » . للسّ فینۀ، و منه فلکۀ المغزل و در [ صفحه 153 ] لغت عبارت باشد از هر چه گردنده باشد
کشف نوشته: اینکه جواب مشرکان قریش است که هلاك پیغمبر [ص] بآرزو میخواستند میگفتند: چشم نهادهایم بآنکه او بمیرد و
35 « وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَۀً » 47- باز رهیم از او، ربّ العزّة گفت: تو بمیري، نه ایشان خواهند بود که ایشان هم بمیرند. -قرآن- 1
طبري: إبن زید گفته است: یعنی بآنچه دوست میدارند و آنچه نمیپسندند آنها را میآزمائیم تا معلوم شود چگونه در برابر خوشیها
46 مجمع: از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: که علی علیه السّلام - شاکر هستند و در برابر مکروهات صابر. -قرآن- 1
مریض شد دوستانش ببیمار پرسیش رفتند و گفتند: خود را چگونه میبینی! فرمود: با بدي، گفتند اینکه بسخن تو نماند که امثال تو
خیر تندرستی و سرمایه است و شرّ ناداري و « وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَۀً » اینگونه سخن نگویند، فرمود: خداوند چنین فرموده است
اگرچه موضوع سخن « فَسئَلُوا أَهلَ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُونَ » 324 سخن ما در اینکه آیات: 1- آیت 7 - بیماري است. -قرآن- 279
جواب اندیشهي باطل آن مردم منحرف است که آدمی قابل الهام خداوندي نیست و باید موجودي غیر آدمی باشد تا شایستهي
وحی و پیغمبري باشد باین اندیشهي بیهوده چنین پاسخ داده شده است که اگر خود از جائی خبر ندارید از مردم با خبر و مطّلع
بپرسید که پیغمبران گذشته هم نیز مردانی بودهاند که بآنها وحی میشده است، ولی فقها از اینکه آیه استدلال کردهاند بر لزوم تقلید
مجتهد یعنی اگر کسی خود عالم بوظائف دینی نبود باید از آنکه کوشش در اینکه علم کرده است و عالم شده است بپرسد و بنظر
96 و البتّه اینکه خود دستور دامنهدار همگانی است که آدمی براي جبران نادانی خود بایستی بعالم - و علم او عمل کند. -قرآن- 41
صفحه 72 از 226
روي آورد و از علم او نادانی خود را تلافی کند و در هر کار و پیش آمد رجوع بخبره و کارشناس آن کار بکند که هر فرد
«ِّ بَل نَقذِف بِالحَق » متخ ّ صص در یک علم و صنعت [ صفحه 154 ] و هنر اهل ذکر آن علم و عالم بآن شمرده میشود. 2- آیت 18
یعنی چون اندیشه و سخن شما باطل است که جنبشهاي آفرینش را بحرکات غریزي موجودات تشبیه کنید و زن و فرزند و سرگرمی
و بازي بپندارید پس همیشه حق ثابت است و جلوگیر بیهوده و باطل که هرگز نشود چنین اباطیل در برابر حق نمودار شود. -قرآن-
-3 مسئله رتق و فتق آسمان و زمین و پیدایش حیات از آب امروز در علم طبیعی کتابهاي مفصّل دارد که بمدارس درس 39-13
امام فخر گفته است: با اینکه اعمال مردم بپیشگاه « وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَۀً » میدهند و در حدود فکر و کار ما نیست. 4- آیت 35
قدرت حق از دیر زمان معلوم بوده است چنین جملهاي براي اینکه گفته شده است که بصورت اختبار و آزمایش نمودار میشود، و
است. ولی ممکن است ما بگوئیم اینکه آیه تا آخر بما میفهماند یادآوري و « بلونا » تأکید جملهي « فتنۀ » در کشّاف است که کلمهي
واداري آدمی را در کارهاي زندگی باستواري و پایداري تا آخر عمر، چون همهي جنبشهاي آفرینش وابسته بقدرت بینهایت است
و بصیغهي متکلّم گفته شده است یعنی همهي خوبی و بدي بقدرت ما و از سوي ما هست و شما که در زندگی بخوبی یعنی آنچه
میپسندید و بدي یعنی آنچه نمیپسندید پیوسته رو برو و گرفتار هستید نه نشانهي خوبی و نه نشانهي بدي شما است بلکه عالم
إِلَینا » حیات مادّه و تزاحم است و شما در اینکه گیرودار خوب و بد زندگی راه آنرا بیابید و ورزیده شوید و استقامت کنید که تا
یعنی هنگام مرگ، زندگی شما وابستهي بخیر و شرّ و فتنه است و هر کاري چه پسند یا ناپسند باشد وسیلهي تجربه و « تُرجَعُونَ
959 مرد خردمند هنرپیشه را || عمر دو بایست در - 58 -قرآن- 938 - آزمایش بعدي است و سعدي که فرموده است: -قرآن- 13
اینکه روزگار تا ز یکی تجربه آموختن || با دگري تجربه بردن بکار مقصودش همین است که کار امروز، اندوختن تجربه است
یعنی شخص عاقل کاردان در زندگی دو جور عمر دارد: « عمر دو بایست در اینکه روزگار » : براي کار فردا و [ صفحه 155 ] مصراع
یکی کار اوّل که موجب تجربهي امروز است و دیگري نتیجهي فردا است از تجربهي امروز تا آخر زندگی که مقصود از جملهي
است مرد خردمند با هنر را کار همین است که پیوسته با خیر و شرّ و فتنه است، چه مطلوب و چه نامطلوب او « إِلَینا تُرجَعُونَ »
آزمایش است و تجربه براي آیندهي او است. و در زبان ما خراسانیها که شاید در جاي دیگر هم باشد، مثلی است: میگویند فلان
کس دو بار بدنیا آمده است، البتّه اینکه جمله کنایه است از کمال زیرکی و هشیاري که کمترین نکته و دقیقه را از نظر دور نمیدارد
و وارسی میکند مثل اینکه وقتی دیگر هم با آن سر و کار داشته است و اینکه عمر دوبارهي او است که با کارهاي زندگی رو برو
5- ارتباط اینکه جمله بجلو شاید اینکه باشد که بعد از روشن کردن حقیقت یکتاپرستی و رهبري 257- شده است. -قرآن- 236
بآثار قدرت در پیدایش موجودات یادآوري شده است که در برابر مرگ هیچ موجود مقاومت ندارد و همگی بآن مرحله میرسند و
اگر کسی بخوب یا بد گرفتار شود اینکه گرفتاریها فتنه و آزمایش زندگی است، و اینکه دگرگونیها و فراز و نشیبها شرط زندگی
است نه نشانهي خوبی است نه نشانهي بدي.
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 36 تا 50
وَ إِذا رَآكَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِ ذُونَکَ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي یَذکُرُ آلِهَتَکُم وَ هُم بِذِکرِ الرَّحمن هُم کافِرُونَ [ 36 ] خُلِقَ الإِنسان مِن
عَجَل سَأُرِیکُم آیاتِی فَلا تَستَعجِلُون [ 37 ] وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 38 ] لَو یَعلَم الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لا یَکُفُّونَ عَن
- وُجُوهِهِم النّارَ وَ لا عَن ظُهُورِهِم وَ لا هُم یُن َ ص رُونَ [ 39 ] بَل تَأتِیهِم بَغتَۀً فَتَبهَتُهُم فَلا یَستَطِیعُونَ رَدَّها وَ لا هُم یُنظَرُونَ [ 40 ] -قرآن- 1
520 وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ [ 41 ] قُل مَن یَکلَؤُکُم بِاللَّیل وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحمنِ
بَل هُم عَن ذِکرِ رَبِّهِم مُعرِضُونَ [ 42 ] أَم لَهُم آلِهَۀٌ تَمنَعُهُم مِن دُونِنا لا یَستَطِیعُونَ نَصرَ أَنفُسِهِم وَ لا هُم مِنّا یُصحَبُونَ [ 43 ] بَل مَتَّعنا هؤُلاءِ
وَ آباءَهُم حَتّی طالَ عَلَیهِم العُمُرُ أَ فَلا یَرَونَ أَنّا نَأتِی الَأرضَ نَنقُصُها مِن أَطرافِها أَ فَهُم الغالِبُونَ [ 44 ] قُل إِنَّما أُنذِرُکُم بِالوَحی وَ لا یَسمَعُ
صفحه 73 از 226
602 وَ لَئِن مَسَّتهُم نَفحَ ۀٌ مِن عَذاب رَبِّکَ لَیَقُولُن یا وَیلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ [ 46 ] وَ نَضَعُ - الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنذَرُونَ [ 45 ] -قرآن- 1
المَوازِینَ القِسطَ لِیَوم القِیامَۀِ فَلا تُظلَم نَفس شَیئاً وَ إِن کانَ مِثقالَ حَبَّۀٍ مِن خَردَل أَتَینا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ [ 47 ] وَ لَقَد آتَینا مُوسی وَ
هارُونَ الفُرقانَ وَ ضِ یاءً وَ ذِکراً لِلمُتَّقِینَ [ 48 ] الَّذِینَ یَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَیب وَ هُم مِنَ السّاعَۀِ مُشفِقُونَ [ 49 ] وَ هذا ذِکرٌ مُبارَك أَنزَلناه أَ
از مصدر کلاء بفتح اوّل بر وزن فعل و هم کلاء، بکسر « یکلؤکم » : 511 [ صفحه 156 ] معنی لغات - فَأَنتُم لَه مُنکِرُونَ [ 50 ] -قرآن- 1
:« تبهتهم » ، اوّل بر وزن فعال، و کلائۀ: بر وزن فعاله بکسر اوّل بمعنی نگهداري و با تازیانه زدن، چشم دوختن بچیزي، خیرگی کردن
مبهوت و متحیّرشان کند، از مصدر بهت بمعنی دهشت زدگی. ترجمه: 36 [اي محمّد نگران مباش که] چون کافران تو را بینند
بمسخرهات گیرند و با یکدگر گویند: آیا همین است که خدایان شما را بزبان میآورد و بد میگوید! با اینکه آنها خود از یاد خدا رو
گردان هستند. جهت نزول: اسباب النزول سیوطی: سدّي گفته است: پیغمبر گذر کرد بابو جهل و ابو سفیان أبو جهل خندید و
بمسخره بابو سفیان گفت: اینکه پیغمبر قبیلهي عبد مناف است، ابو سفیان گفت: تو نمیخواهی از آنها پیغمبري باشد، پیغمبر اینکه
إِذا رَآكَ » سخنان شنید نزدیک ابو جهل شد و فرمود: دست از کار خود بر نمیداري تا بگرفتاري دیگران گرفتار شوي آیت 36
- تا آخر براي اینکه گفتگو نازل شد، و در کشف الاسرار است که نضر بن حارث باستهزاء میگفت: اگر -قرآن- 373 « الَّذِینَ کَفَرُوا
406 [ صفحه 157 ] محمّد راست میگوید از آسمان سنگ بر من آید، و مؤمنین هم تعجیل میکردند و میخواستند زود کافران
گرفتار شوند از آیت 37 [خلق الانسان] ببعد براي جواب آنها نازل شد. ترجمه: 37 آدمی ساختهي شتاب است ولی شتاب نکنید که
بزودي آیات خود [و نشانههاي درستی پیغمبر را] بشما نشان میدهیم. 38 و باز میگویند: اگر راست میگوئید اینکه وعدهها کی
خواهد بود! 39 اگر کافران بدانند آنگاه که نمی- توانند آتش را از صورت و پشت خود دور کنند و کسی یاريشان نمیکند [چنین
مسخره و اعتراض نمیکنند] 40 بلکه ناگهان آتش بآنها میرسد و درمانده و دهشت زده- شان میکند که نه جلو آنرا میتوانند بگیرند
و نه مهلتشان میدهند 41 [پس دلگیر مباش] که پیغمبران پیش از تو را هم بمسخره و فسوس میگرفتند و همان استهزاء مسخره چیان
را فراگرفت [و آنچه مینمودند خود گرفتارش شدند] 42 بآنها بگو در شب و روز که جلوگیر قدرت خداوند و نگهبانی شما میکند!
بلی اینها رو گردان از یاد حق هستند 43 یا یک دسته خدا دارند که از ما محفوظشان میدارند، ولی نه خود را توانند نگاهدارند و نه
از سوي ما یار و یاوري دارند 44 بلی خود و پدرانشان را بهرهمند کردیم تا زندگیشان بدرازا کشید [و مغرور شدند و دلبستهي
بتها] مگر نمیبینند که ما میآئیم و زمین را براي زندگی آماده میکنیم و باز از دور و برش کم میکنیم [که مردمی را میبریم و قسمتی
را بموج و سیل خراب میکنیم و قسمتی را میگیریم و باختیار دیگران میگذاریم] آیا باز هم کافران چیرهاند و قدرتی دارند! 45 تو
بگو بآنها: من بوسیلهي وحی [نه از پیش خود] شما را خبردار میکنم و میترسانم ولی مردم کر را که از چیزي بترسانند و خبردار
کنند نه آنها میشنوند و نه خبردار میشوند 46 و اگر اندکی از عذاب پروردگارت آنها را بپساید خواهند گفت: اي واي که ما
ستمکار بودیم 47 ولی ما بقیامت ترازوهاي عدالت مینهیم و اندك ستم بکس نخواهد شد چه اگر کسی باندازهي دانهي خردل
[کاري کرده] باشد آنرا میآوریم و میسنجیم که ما خود حسابگري کافی هستیم [و بسیم براي رسیدگی [ صفحه 158 ] بحساب
آفریدگان] 48 و [از راهنمائی آدمیزادها اینکه بود که] بموسی و هارون فرقان دادیم [و وسیله جدائی درست از نادرست] و هم
روشنائی و یادآوري براي آنها که مرد تقوي و پرهیزگاري هستند 49 همانها که نادیده از خداي خود میترسند و از قیامت
اندیشناکند 50 اینکه قرآن هم یادآوري است و فرخنده تذکّري که ما فرو فرستادیم، آیا شما میتوانید انکارش کنید! سخن مفسّرین
37 طبري: در مقصود از اینکه آیه اختلاف است: بعضی گفتهاند: یعنی در ساختمان او شتاب نهاده شده «ٍ خُلِقَ الإِنسان مِن عَجَل »
است، و سدّي گفته است: چون روح باو دمیدند و چشمش بمیوههاي بهشت افتاد و روح بشکمش رسید و اشتها بمیوه پیدا کرد
خُلِقَ الإِنسانُ » هنوز روح بپایش نرسیده خواست از جاي برخیزد که از میوهها استفاده کند نتوانست، اینکه است که گفته شده است
بعضی دیگر گفتهاند: یعنی خلقت انسان با تعجیل شده است. و مجاهد گفته است: روزي که آفریدگان آفریده شدهاند «ٍ مِن عَجَل
صفحه 74 از 226
اي خدا زود باش که « استعجل بخلقی فقد غربت الشّمس » آخر روز نوبت بآدم رسید و چون روح بچشم و زبان و سرش رسید گفت
447 مجمع: عرب رسم دارد براي مبالغه صفاتی که در انسان زیاد است و بآن - 47 -قرآن- 414 - آفتاب غروب کرد. -قرآن- 14
براي مردم شرور و پرخواب و اینکه « ما خلق الّا من نوم و ما خلق الّا من شرّ » اصرار دارد میگوید: از آن آفریده شده است: مثل
سَأُرِیکُم » . جملهي قرآن بروش کلام عرب گفته شده است، یعنی طوري آفریده شده است که دلش میخواهد بهر کاري شتاب کند
2- ادلّهي توحید و راستی پیغمبر بزودي بشما 22- 37 فخر 1- بزودي در دنیا هلاك میشوید و در آخرت گرفتار. -قرآن- 1 « آیاتِی
اگر بدانند کافران « تا آخر «- لَو یَعلَم الَّذِینَ کَفَرُوا » ] . نشان داده خواهد شد، 3- آثار دوران گذشته را بشام و یمن خواهید دید
] 40- آنهنگام را که از احاطه آتش در پیرامون خود جلوگیري نتوانند کرد آنوقت راستی وعدهها را خواهند دانست. -قرآن- 3
43 أبو الفتوح: بگو اي محمّد که کیست که شما را نگاه میدارد بشب و روز از خداي تعالی « تا آخر «- قُل مَن یَکلَؤُکُم » [ صفحه 159
یعنی از عذاب خداي و گفتند از عوارض آفاتی که باشد در شب و روز، حق تعالی تذکّر نعمتی کرد از نعمتهاي او، گفت: که
27 ذو النّون مصري گفت: شبی از شبها - کیست که شما را بشب و روز و بگاه و بیگاه در خفتگی و بیداري نگاه میدارد. -قرآن- 1
بیرون آمدم شبی بود ماهتاب و روشن بر کنار رود نیل میرفتم کژدمی را دیدم که میرفت بشتاب چنانکه من بدو نمیرسیدم با خود
گفتم در اینکه حکایتی باشد بر اثر او رفتم تا بکنار آب رسیدم وزغی بیامد و پشت بداشت تا آن کژدم بر پشت او نشست و عبور
کرد، من گفتم سبحان اللّه آن خداي که کژدم را بیسفینه رها نکرد، من نیز عبور کردم چون بخشکی رسید دگر باره تاختن گرفت
من بر اثر او میرفتم نگاه کردم جوانی را دیدم مست افتاده و ماري عظیم سیاه بر سینه او شده و آهنگ دهان او کرده، آن کژدم بیامد
و بر پشت مار شد و او را نیشی بزد و بکشت و بینداخت و بازگردید، من از آن بشگفت فرو ماندم بر بالین جوان بایستادم و اینکه
بیتها بخواندم: یا نائما و الخلیل یحرسه || من کل سوء یدب فی الظّلم کیف ینام العیون عن ملک || تأتیک منه فوائد النّعم! یعنی اي
خفته که دوست نگهبان تو است از هر آفتی که در تاریکی شب سوي تو آهسته آهسته آید چگونه چشمها خواب رود از یاد
پادشاهی که نعمتها و سودها از وي بجانب تو پیوسته است. جوان بآواز من بیدار شد، من حال را حکایت کردم و او بر دست من
44 کشف: یعنی براي محمّد مکّه را میگشائیم و از دست مشرکین خارج « أَ فَلا یَرَونَ أَنّا نَأتِی الَأرضَ نَنقُصُها مِن أَطرافِها » .[ توبه کرد
میکنیم و آنها را در آن اختیاري نیست و از منطقهي نفوذشان کم میشود و گفتهاند: یکی یکیشان میمیرانیم و نابود میکنیم و در هر
مرگ علما و فقها و نیکمردان است، چون آبادانی هر سرزمینی « نقص » دورانی قسمتی کم میشود. إبن عبّاس گفته است: مقصود از
67 [ صفحه 160 ] نیکان آنجا است، و معنی اینکه است که چون نیکان و دانشمندان نماندند براي اشرار و - وابسته بعلماء و -قرآن- 1
کفّار مجالی و جائی نخواهد بود. و بعضی گفتهاند: نقصان یعنی ستم حکّام، و باز گفتهاند: نقص یعنی بیبرکت شدن میوهها و
قرائت کرده است یعنی اي محمّد تو «ّ صم » بضم تاء و نصب « تسمع الصم » 45 مجمع: إبن عامر « وَ لا یَسمَع الصُّمُّ الدُّعاءَ » . گیاهها
- خواندهاند یعنی مردم کر نمیشنوند. -قرآن- 1 «ّ صم » نمیتوانی بگوش اینمردم کر برسانی و دیگران با فتح یاء بصیغهي غایب و ضم
47 مراد از موازین اصول و قواعدیست که با آن درست و نادرست و حق و باطل و زشت و زیبائی هر چیز را « المَوازِینَ القِسطَ » ] 37
با رفع و نصب قرائت شده است که اسم کان باشد یا خبر باشد و « مثقال » 47 مجمع: کلمهي « مِثقالَ حَبَّۀٍ » 25- معیّن کنند]. -قرآن- 3
«ٍ خُلِقَ الإِنسان مِن عَجَل » 19 سخن ما: در اینکه آیات: 1- آیه 37 - باشد که ساقط شده است. -قرآن- 1 « ظلامه » اسم کان کلمهي
علاوه بر آنچه گفته شد و از دیگران نقل کردیم شاید اشاره باشد باین مطلب که آدمی براي میل بکار و کوشش و هم دلباختگی
بنمایاندن برتریهاي خود میخواهد بزودي و شتاب بمقصود خود برسد، یعنی ریشه تمدّن و همزیستی آدمی شتاب در کار است ولی
اگر اینکه روح شتابزدگی براي کار شایسته و درست باشد نیکو است و سرمایه پیشرفت که در لسان قرآن سعی و سبق تعبیر شده
لا» و اگر بغیر صلاح و حقیقت بود عجله نامیده شده است، مثل «ِ فَاسعَوا إِلی ذِکرِ اللّه » و « سابِقُوا إِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم » است، مانند
پس اینکه اندیشه باطل است که در آیه بعد « تَستَعجِلُونَ بِالسَّیِّئَۀِ قَبلَ الحَسَ نَۀِ » و «ُ أَتی أَمرُ اللّه فَلا تَستَعجِلُوه » وبه «ِ تَعجَ ل بِالقُرآن
صفحه 75 از 226
یعنی میگویند اگر تهدیدات پیغمبر درست است چرا نمیرسد، چون هر حادثهاي وقتی « مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِینَ » گفتهاند
75 -قرآن- - معیّن دارد و روح شتابزدگی در آن اثر ندارد و روزي خواهد رسید که آتش را از خود دور نتوانند ساخت. -قرآن- 42
أَنّا نَأتِی الأَرضَ » 2- جمله 869- 762 -قرآن- 825 - 710 -قرآن- 713 - 662 -قرآن- 665 - 571 -قرآن- 638 - -538-497 قرآن- 541
47- بمعنی تمام کردن و انجام دادن چیزي است، ممکن است اینکه جمله -قرآن- 10 « اتیان » از مصدر « نأتی » چون « تا آخر «- نَنقُصُها
[ صفحه 161 ] کنایه باشد از کلیّه تحوّلات روي زمین که بواسطهي عمران و آبادي و حوادث قسمتی را درست میکنیم با اینکه در
همان وقت بواسطهي سیلابها و زلزلهها و دیگر جریانات از قسمتهاي دیگر آن کم میکنیم، و اینکه خود نشانه قدرتیست که انسان
،« طرف » در برابرش عاجز است پس چرا وعدههاي پیغمبر و رسیدن عذاب را بمسخره میگیرند، و چون بگفته قاموس در معنی کلمه
اطراف الارض یعنی اشراف و علماي آن، پس ممکن است چنین معنی کنیم مگر کافران نمینگرند که در زمین شهر و آبادي درست
میکنیم و پس از چندي اشراف و بزرگان آنجا را نابود میکنیم پس چرا پند نمیگیرند و پیغمبران را مسخره میکنند.
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 51 تا 92
وَ لَقَد آتَینا إِبراهِیمَ رُشدَه مِن قَبل وَ کُنّا بِه عالِمِینَ [ 51 ] إِذ قالَ لِأَبِیه وَ قَومِه ما هذِه التَّماثِیل الَّتِی أَنتُم لَها عاکِفُونَ [ 52 ] قالُوا وَجَدنا
352- آباءَنا لَها عابِدِینَ [ 53 ] قالَ لَقَد کُنتُم أَنتُم وَ آباؤُکُم فِی ضَلال مُبِین [ 54 ] قالُوا أَ جِئتَنا بِالحَق أَم أَنتَ مِنَ اللّاعِبِینَ [ 55 ] -قرآن- 1
قالَ بَل رَبُّکُم رَبُّ السَّماوات وَ الَأرض الَّذِي فَطَرَهُن وَ أَنَا عَلی ذلِکُم مِنَ الشّاهِدِینَ [ 56 ] وَ تَاللّه لَأَکِیدَن أَصنامَکُم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرِینَ
57 ] فَجَعَلَهُم جُ ذاذاً إِلاّ کَبِیراً لَهُم لَعَلَّهُم إِلَیه یَرجِعُونَ [ 58 ] قالُوا مَن فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّه لَمِنَ الظّالِمِینَ [ 59 ] قالُوا سَمِعنا فَتًی یَذکُرُهُم ]
[ 417 قالُوا فَأتُوا بِه عَلی أَعیُن النّاس لَعَلَّهُم یَشهَدُونَ [ 61 ] قالُوا أَ أَنتَ فَعَلتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبراهِیم [ 62 - یُقال لَه إِبراهِیم [ 60 ] -قرآن- 1
قالَ بَل فَعَلَه کَبِیرُهُم هذا فَسئَلُوهُم إِن کانُوا یَنطِقُونَ [ 63 ] فَرَجَعُوا إِلی أَنفُسِهِم فَقالُوا إِنَّکُم أَنتُم الظّالِمُونَ [ 64 ] ثُم نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِم
366 قالَ أَ فَتَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه ما لا یَنفَعُکُم شَیئاً وَ لا یَضُ رُّکُم [ 66 ] أُفٍّ لَکُ م وَ لِما - لَقَد عَلِمتَ ما هؤُلاءِ یَنطِقُونَ [ 65 ] -قرآن- 1
تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 67 ] قالُوا حَرِّقُوه وَ انصُ رُوا آلِهَتَکُم إِن کُنتُم فاعِلِینَ [ 68 ] قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهِیمَ
363 وَ نَجَّیناه وَ لُوطاً إِلَی الَأرض الَّتِی بارَکنا فِیها لِلعالَمِینَ [ 71 ] وَ وَهَبنا لَهُ - 69 ] وَ أَرادُوا بِه کَیداً فَجَعَلناهُم الَأخسَرِینَ [ 70 ] -قرآن- 1 ]
إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ نافِلَۀً وَ کُ  لا جَعَلنا صالِحِینَ [ 72 ] وَ جَعَلناهُم أَئِمَّۀً یَهدُونَ بِأَمرِنا وَ أَوحَینا إِلَیهِم فِعلَ الخَیرات وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ
الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ [ 73 ] وَ لُوطاً آتَیناه حُکماً وَ عِلماً وَ نَجَّیناه مِنَ القَریَۀِ الَّتِی کانَت تَعمَل الخَبائِثَ إِنَّهُم کانُوا قَومَ سَوءٍ فاسِقِینَ
537 وَ نُوحاً إِذ نادي مِن قَبل فَاستَجَبنا لَه فَنَجَّیناه وَ أَهلَه مِنَ الکَرب العَظِیمِ - 74 ] وَ أَدخَلناه فِی رَحمَتِنا إِنَّه مِنَ الصّالِحِینَ [ 75 ] -قرآن- 1 ]
76 ] وَ نَ َ ص رناه مِنَ القَوم الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُم کانُوا قَومَ سَوءٍ فَأَغرَقناهُم أَجمَعِینَ [ 77 ] وَ داوُدَ وَ سُلَیمانَ إِذ یَحکُمان فِی الحَرث إِذ ]
نَفَشَت فِیه غَنَم القَوم وَ کُنّا لِحُکمِهِم شاهِدِینَ [ 78 ] فَفَهَّمناها سُلَیمانَ وَ کُ  لا آتَینا حُکماً وَ عِلماً وَ سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ یُسَبِّحنَ وَ الطَّیرَ
596 وَ لِسُلَیمانَ الرِّیحَ عاصِفَۀً - وَ کُنّا فاعِلِینَ [ 79 ] وَ عَلَّمناه صَ نعَۀَ لَبُوس لَکُم لِتُحصِ نَکُم مِن بَأسِکُم فَهَل أَنتُم شاکِرُونَ [ 80 ] -قرآن- 1
تَجرِي بِأَمرِه إِلی الَأرض الَّتِی بارَکنا فِیها وَ کُنّا بِکُل شَیءٍ عالِمِینَ [ 81 ] وَ مِنَ الشَّیاطِین مَن یَغُوصُونَ لَه وَ یَعمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِکَ وَ
کُنّا لَهُم حافِظِینَ [ 82 ] وَ أَیُّوبَ إِذ نادي رَبَّه أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرحَم الرّاحِمِینَ [ 83 ] فَاستَجَبنا لَه فَکَشَفنا ما بِه مِن ضُرٍّ وَ آتَیناه أَهلَهُ
563 وَ - وَ مِثلَهُم مَعَهُم رَحمَ ۀً مِن عِندِنا وَ ذِکري لِلعابِدِینَ [ 84 ] وَ إِسماعِیلَ وَ إِدرِیسَ وَ ذَا الکِفل کُلٌّ مِنَ الصّابِرِینَ [ 85 ] -قرآن- 1
أَدخَلناهُم فِی رَحمَتِنا إِنَّهُم مِنَ الصّالِحِینَ [ 86 ] وَ ذَا النُّون إِذ ذَهَبَ مُغاضِ باً فَظَن أَن لَن نَقدِرَ عَلَیه فَنادي فِی الظُّلُمات أَن لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ
سُبحانَکَ إِنِّی کُنت مِنَ الظّالِمِینَ [ 87 ] فَاستَجَبنا لَه وَ نَجَّیناه مِنَ الغَم وَ کَذلِکَ نُنجِی المُؤمِنِینَ [ 88 ] وَ زَکَرِیّا إِذ نادي رَبَّه رَب لا تَذَرنِی
فَرداً وَ أَنتَ خَیرُ الوارِثِینَ [ 89 ] فَاستَجَبنا لَه وَ وَهَبنا لَه یَحیی وَ أَصلَحنا لَه زَوجَه إِنَّهُم کانُوا یُسارِعُونَ فِی الخَیرات وَ یَدعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً
604 وَ الَّتِی أَح َ ص نَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیها مِن رُوحِنا وَ جَعَلناها وَ ابنَها آیَۀً لِلعالَمِینَ [ 91 ] إِن هذِهِ - وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ [ 90 ] -قرآن- 1
صفحه 76 از 226
با هر سه حرکت جیم بمعنی شکسته و « جذاذ » : 186 [ صفحه 163 ] معنی لغات - أُمَّتُکُم أُمَّۀً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُم فَاعبُدُون [ 92 ] -قرآن- 1
از مصدر نفش با فتح و سکون فاء بمعنی « نفشت » ، یعنی عاجز و ناتوان شده سر بزیر افکندند « نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِم » ، ریزهي هر چیز
- چریدن گوسفند و شتر در شب بیشبان و سرپرست و باصطلاح ما خراسانیها مالدارهاي خراسان: شب بخرابی رفتن. -قرآن- 79
106 ترجمه: آري ما پیش از اینکه هم بابراهیم که عالم بشخصیّت او بودیم راه رشد و صلاح نشان دادیم 52 آنگاه که بپدر خود و
مردمش گفت: چیست اینکه مجسّمه و تندیسهها که از آنها دست بر نمیدارید! 53 بجوابش گفتند: پدران خود را دیدیم که اینها را
میپرستیدند 54 گفت: شما و پدرانتان آشکارا گمراه بودید 55 از او پرسیدند: آیا بجدّ میگوئی و مطلب حقّی براي ما آوردهاي یا
بازي میکنی و خود سرگرم داري! 56 گفت: [بازي چرا! اینها که خدا نیستند] بلکه خداي شما او است که آفرینندهي آسمانها و
زمین است همانکه اینها را آفرید و من بر اینکه جملگی گواهم 57 و سوگند بخداوند که چون پشت کنید و از اینجا بروید در کار
بتان شما چارهاي خواهم کرد 58 پس [آنگاه که فرصت شد] همه را نرم کرد مگر بت بزرگ را که شاید [اینکه ببینند و] که باو
مراجعه کنند [و او یکجا با همه رو برو شده و حرفهاي خود را بگوید] یا بسوي حق گروند 59 [چون آمدند و دیدند] گفتند: که با
خدا- یان ما چنین کرده است! البتّه او از ستمکاران است 60 پارهاي گفتند: ما از جوانی [ صفحه 164 ] که ابراهیمش میگفتند
شنیدیم اینها را ببدي یاد میکرد 61 [عدّهاي] گفتند: او را بیاورید جلو چشم مردم که شهادت دهند [او چنین کرده است و شاهد
مجازات او باشند 62 چون حاضر شد] گفتند: اي ابراهیم آیا تو با خداهاي ما چنین کردي 63 او بجواب گفت: بلکه همین مهترشان
چنین کاري کرده است، اگر سخن می- گویند از خودشان بپرسید 64 آن مردم بخود آمدند و با هم گفتند: شما خود ستمکار
هستید 65 سپس از روي شرم سر فرود آوردند و گفتند: تو خود میدانی که اینها سخن نمیگویند: 66 او گفت: آیا چیزیرا میپرستید
که نه سود دارد نه زیان 67 افّ بر شما و آنچه جز خدا میپرستید مگر خرد ندارید که چنین میکنید! 68 آنها با یکدگر گفتند: اگر
میخواهید کاري بکنید او را بسوزانید و خداي خود را یاري کنید، و بآنها خدمتی کنید 69 [چون او را بآتش انداختند] گفتیم: اي
آتش خنک و آسایش باش بر ابراهیم 70 پس آنها حیله و آزار او خواستند و ما زیاندیدهترین مردمشان کردیم 71 و ابراهیم و لوط
را رهانیدیم و روانه کردیم بسوي آن سرزمین که براي همگان فرخندهاش داشتیم و مبارك 72 و بخشیدیم باو اسحاق را و هم
یعقوب که نواختی دیگر بود و همگیشان را مردمی نیک و صالح داشتیم، و مقرّر داشتیم تا پیشوایان مردم باشند و بفرمان ما آنها را
رهبري کنند و هم بآنها راه نیکوکاري الهام کردیم و اقامهي نماز و اداي زکاة چه جملگی از عبادت کنندگان براي ما بودند 74 و
به لوط دانش و بینش دادیم و او را از آن ده که پلیدکار بودند رهاندیم چه آنها مردمی بدو بدکار بودند 75 و بدرون رحمت و
بخشش خود درش آوردیم که او خود از مردمان شایسته و نیک کردار بود 76 و هم نوح پیغمبر ما بود که پیش از دیگران
درخواست کرد و ما پذیرفتیم و رهاندیم خود او و مردمش را از اندوهی بزرگ [و گرفتاري بچنگ دشمن بیخرد] 77 و در برابر آن
مردم که آیات ما را دروغ شمردند او را یاري کردیم و آنها را همگی بآب غرق نمودیم که مردمی بد بودند 78 و [هم تو بیاد] داود
و سلیمان [باش] آنگاه که داوري کردند بآن کشتزار که گوسفند مردم آنرا چریده بود و ما گواه داوري آنها بودیم 79 و بسلیمان
داوري را فهماندیم [که [ صفحه 165 ] چگونه رفتار کند] و هر یکشان را علم و حکمت دادیم و با داود کوه و مرغ را زیر فرمان
آوردیم که ستایش کنند و ما بودیم که اینها را انجام دادیم 80 و نیز باو آموختیم ساختن لباس [جنگ و زره] براي شما تا از گزند
یکدگر نگاهتان دارد، پس آیا شکر- گذار اینکه نعمتها هستید! 81 و باز براي سلیمان بفرمان آوردیم باد سخت را که بامر او
میوزید و میرفت بآن سرزمین که فرخندهاش کردیم و در آن برکت دادیم چه بهر چیز دانا بودیم [و توانا] 82 و دستهاي از دیوان
بفرمان او کردیم که برایش بآب فرو میرفتند [و نفائس دریا بدر میکردند] و جز اینکه کار دیگر میکردند و ما نگهبان شان بودیم 83
و [همچنین در یادآور که] ایّوب بروزگاري خداي خود را آواز کرد: اي خداي من بمن گزند و آسیب رسید و تو از همه مهربانتري
84 ما هم خواسته- اش پذیرفتیم و گرفتاري از او برداشتیم و کسان او را بهمان اندازه فزون باو دادیم [تا کس و کارش دو برابر
صفحه 77 از 226
شدند] و اینکه رحمتی از ما بود و یادي و خاطرهاي براي مردم خداپرست و عابد 85 [و باز در نظر آر که] اسماعیل و ادریس و ذا
الکفل همگی مردمی شکیبا بودند 86 و برحمت خود درونشان کردیم که از دستهي صالحین و درستکاران بودند 87 و [یاد کن و
متوجّه باش به] ذو النّون و همدم ماهی که خشمگین رفت و گمان کرد تقدیري بر او نکردیم و سرنوشتی ندارد پس در تاریکی
گرفتار شد و آواز کرد: جز تو خدائی نیست که تو پاکی و من از ستمکاران 88 ما هم سخنش پذیرفتیم و او را از اندوه رهاندیم و
باین گونه هر مؤمنی را نجات می- دهیم و از غصّه آسوده میکنیم 89 و نیز زکریّا از پیغمبران بود آنگاه که خداي خویش را چنین
خواند: اي خداي من مرا تنها [و بیفرزند] مگذار که تو بهترین وارثانی 90 ما هم اجابت کردیم و [فرزندي بنام] یحیی باو بخشیدیم
و همسرش را برایش شایسته و درست کردیم [که زاینده شد] چه آنها در نیکوکاري شتاب داشتند و با بیم و امید ما را میخواندند و
فروتن و فرمانپذیر ما بودند 91 و [نیز آن زن را بخاطر آور] که دامن خویش از ناشایست نگاهداشت پس ما از روح خود در آن
دمیدیم [تا فرزندي شد] و خودش را با پسرش [نشانهي قدرت خود و] آیتی براي جهانیان [ صفحه 166 ] کردیم 92 البتّه اینها که نام
وَ لَقَد » : بردیم از دستهي شما هستند که یکتاپرست بودند و یک ملّت هستید و من خداي شمایم پس فقطّ مرا بپرستید. سخن مفسّرین
51 مجمع: یعنی بابراهیم ادلّهي حق را نشان دادیم که وسیلهي رشد بتوحید بود و بعضی گفتهاند یعنی «ُ آتَینا إِبراهِیمَ رُشدَه مِن قَبل
دوران کوچکی او است، و بعضی گفتهاند پیش از موسی [ع] یا پیش از محمّد [ص]. - « من قبل » باو پیغمبري دادیم. و مقصود از
با کسر و ضم جیم قرائت شده است و با فتحه قرائت إبن عبّاس است که « جذاذ » 58 مجمع: کلمهي « فَجَعَلَهُم جُذاذاً » 65- قرآن- 15
58 فخر: 1- یعنی شاید برگردند باین گفتار ابراهیم و سخن او را بپذیرند و از « لَعَلَّهُم إِلَیه یَرجِعُونَ » 23- قرائت شاذّ است. -قرآن- 1
قالُوا مَن فَعَلَ » 35- انحراف خود دست بردارند، 2- شاید بآن بت بزرگ رو آورند و آن را آن جور به بینند و بخود آیند. -قرآن- 1
موصول است یعنی کسیکه و بعضی گفتهاند استفهامی است یعنی چه کسی! أبو الفتوح نوشته است: « من » : 59 مجمع « هذا بِآلِهَتِنا
625 فخر: یعنی او را بمنظره مردم بیاورید، تا آنها او را « 38 أتُوا بِه عَلی أَعیُن النّاس لَعَلَّهُم یَشهَدُونَ - استفهام است. -قرآن- 1 « من »
ببینند که چه کرده و چه استحقاقی دارد، محمّد بن اسحاق گفته است: یعنی تا ببینند و عبرت بگیرند و کس جرأت اقدام بچنین
تا آخر 63 أبو الفتوح: اینکه آن بت مهتر کرده است، «- بَل فَعَلَه کَبِیرُهُم هذا » ] 283- 64 -پاورقی- 281 - قرآن- 1 - «1«25». کاري نکند
و اگر گویند اینکه دروغ بود و پیمبران دروغ نگویند! گوئیم: ظاهر کلام ظاهر خبر است معنی او فرض و تقدیر، یعنی انگار که
کسی بیاید و چنین کند و گوید بت بزرگ کرده از او میپذیرید یا میگوئید محال است! زیرا بت سخن نمیگوید. تا حجّت
38 [ صفحه 167 ] یعنی اگر اینان حرف - برایشان تمام شود، دیگر اینکه امر را مشروط کرده به اینکه که بتان سخن گویند -قرآن- 3
ابتداي « کَبِیرُهُم هذا » ختم میشود، و از « بل فعله » میتوانند زد پس بت بزرگ اینکار کرده- انتهی، و در یک روایت آمده کلام در
65 « ثُم نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِم » 159- آمده که دیگر در اینکه وجه اشکالی نیست]. -قرآن- 142 « فلعلّه » بتقدیر « فعلّه » سخن و قرائتی
طبري: یعنی در استدلال و احتجاج بر ابراهیم کار را وارونه کردند و آنچه براي او بود و بر ضرر آنها دلیل خود گرفتند، و گفتند: -
35 میدانی که اینها نمیتوانند سخن بگویند، ولی خودشان بهمین جوابشان مغلوب بودند. فخر: یعنی اوّل بخود آمدند که - قرآن- 1
سپس وارونه شدند و بجدل پرداختند و بیهودهگوئی آغاز کردند. « فَرَجَعُوا إِلی أَنفُسِهِم » فکر و کار زشتی دارند بموجب آیت جلو
معنی دیگر اینکه است که از بسیاري شرمندگی و درماندگی سر بزیر انداختند و سرگردان شدند و ندانستند چه بگویند جز آنچه
با ضم نون و کسر کاف قرائت شده است و نیز بفتح نون و تشدید کاف « نکسوا » بضرر آنها و دلیل ابراهیم بود. و جملهي
68 طبري: یعنی گفتهاند: ابراهیم را بسوزانید و مجاهد گفته است: آنکه اینکه جمله را «ُ قالُوا حَرِّقُوه » 102- خواندهاند. -قرآن- 72
گفت مردي از اعراب فارس یعنی از کردها بود، و هم مجاهد گفت: اینکه آیه را نزد عبد اللّه عمر خواندم او گفت: میدانی که
وادار کرد بسوزاندن ابراهیم! گفتم: نه، گفت: مردي از اعراب فارس، پرسیدم مگر فارس عرب دارد! گفت: بلی کردها اعراب
21 [أبو الفتوح: اینکه مرد را باید سوزانید نمرود گفت تا ابراهیم را بگرفتند و در خانهاي باز داشتند و - فارس هستند. -قرآن- 1
صفحه 78 از 226
ایشان ساز آتش پیش گرفتند، حایطی بساختند چون حظیره و هیزمهاي سخت خشک در آنجا میافکندند تا هر کس را که حاجتی
بودي یا بیماري که امید شفا داشت براي تقرّب و قضاء حاجت و دستهاي براي تبرّك هیمه بیاوردند و در آنجا ریختند، محمّد بن
اسحاق گفت یک ماه هیزم جمع میکردند چندان جمع کردند که از بالاي حظیره چون کوهی بنمود، آنگه از جوانب آتش در [
صفحه 168 ] او نهادند تا در گرفت و سخت تیز شد چنانکه مرغان در هوا نیارستند پریدن، آنگه منجنیقی ساختند و بر بالا نهادند و
ابراهیم را دست و پاي ببستند و بآن جا نهادند و در آتش انداختند- انتهی. گویند در آنساعت که ابراهیم را بآتش میافکندند
البتّه حاجتی دارم امّا نه از « امّا الیک فلا » آیا حاجتی داري! ابراهیم [ع] فرمود آري « هل لک من حاجۀ » جبرئیل آمد و خلیل را گفت
تو. مولوي گوید: او ادب ناموخت از جبریل راد || که بپرسد از خلیل حق مراد که مرادت هست تا یاري کنم || ورنه بگریزم
سبکباري کنم گفت ابراهیم نی رو از میان || واسطه زحمت بود بعد العیان بهر اینکه دنیاست مرسل رابطه || مؤمنان را زان که
69 کشف نوشته: اصحاب معارف و ارباب حقایق را در اینکه آیات رمزي دیگر است « قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً » .[ هست او واسطه
گفتند: اینکه ندا آتشی است که در کانون جان خلیل تعبیه بود چون نمرود او را در منجنیق نهاد خلیل نیز سر خویش در منجنیق
» مشاهدت نهاد راست که بنزدیک آتش نمرود رسید از سوز شهود حق خواست که آه کشد و آتش نمرود را تباه کند، ندا آمد که
بر آتش نمرودي سرد باش سلطنت خود بر وي مران که ما قضا کردهایم که از میان آتش « کُونِی بَرداً » اي آتش مشهودي « یا نار
بستانی پر ازهار و انوار برآریم کرامت خلیل خود را، و اظهار معجزهي وي را، و اگر تو آن را تباه کنی بستان نباشد و معجزه پیدا
437 لطیفهاي دیگر شنو از اینکه عجیبتر، نفس تو بر مثال نمرود است و هواء نفس آتش است و - 31 -قرآن- 421 - نگردد. -قرآن- 1
آن دل سوختهي تو خلیل است، نفس آتش هوي برافروخته و دل را با سلاسل مکر و اغلال شهوت در منجنیق معاصی نهاده و بآتش
امّا الیک » دل جواب میدهد !« هل لک من حاجۀ » هوي انداخته، هنوز یک گام نارفته که عقل چون شیفتگان میآید بچاکري دل که
اي عقل یاد داري که تو را گفتند: بیا، بیامدي گفتند برو، برفتی، گفتند تو کیستی! فرو ماندي آن روز را بخود ندانستی، امروز « فلا
اي « 260 [ صفحه 169 ] بَرداً - یا نارُ کُونِی -قرآن- 242 » بمن چون دانی راست! چون دل بآتش هوي فرود آید فرمان در آید که
آتش هوي سرد باش بر دل که او خود سوختهي محبّت ما است، سوخته را دیگر باره نسوزند، چون آتش هوي را از اینکه فرمان
آید در ساعت فرو میرود و از میان جان عارف بوستانی عجب پدید آید با صد هزار بدایع و لطایف انواع ازهار و اشجار پرثمار بر
9 باران کفایت تا از و طاعت و وفا روید، بر دل: باران هدایت تا - هواي بوستان سحاب افضال میریزد باران اقبال، بر نفس: -قرآن- 1
از و شوق و صفا روید، بر زبان: باران لطافت تا از او حمد و ثنا روید، بر چشم: باران کرامت تا از او رؤیت و لقاء روید. مثنوي: دفتر
پنجم در بیان اینکه ثواب عمل عاشق از خدا است: عاشقان را شادمانی و غم اوست || دستمزد و اجرت خدمت هم اوست غیر
معشوق ار تماشائی بود || عشق نبود هرزه سودائی بود عشق آن شعله است کو چون بر فروخت || هر چه جز معشوق باقی جمله
سوخت و در جلد اوّل قصّهي طوطی و تاجر گوید: در پناه لطف حق باید گریخت || کو هزاران لطف بر ارواح ریخت تا پناهی یا
بی آنگه چه پناه || آب و آتش مر تو را گردد سپاه نوح و موسی را نه دریا یار شد ||! نی بر اعداشان بکین قهّار شد! آتش ابراهیم
70 روح البیان: چون کوشش آن مردم در « وَ أَرادُوا بِه کَیداً فَجَعَلناهُم الَأخسَرِینَ » ! را نی قلعه بود ||! تا برآورد از دل نمرود دود
56- جلوگیري از حق نتیجهي معکوس داشت واضح شد که ابراهیم حق است و آنها باطل و زیاندیدهتر، و در مثنوي است: -قرآن- 1
هر که بر شمع خدا آرد تفو || شمع کی میرد بسوزد پوز او چون تو خفّاشان بسی بینند خواب || کین جهان ماند یتیم از آفتاب اي
بریده آن لب و حلق و دهان || که کند تف سوي مه بر آسمان [ صفحه 170 ] تف برویش باز گردد بیشکی || تف سوي گردون
71 طبري: بعضی « وَ وَهَبنا لَه إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ نافِلَۀً » نیابد مسلکی تا قیامت تف برو بارد ز ربّ || همچو تبّت بر روان بو لهب
گفتهاند مقصود از نافله یعقوب است، و إبن عبّاس گفته است: معنی آیه اینکه است: اسحاق فرزند ابراهیم است و یعقوب فرزند
50- فرزند است و نافله، عطاء گفته است: یعنی بخشیدیم باو اسحاق و یعقوب را که عطیّه و بخشش خداوندي هستند. -قرآن- 1
صفحه 79 از 226
74 طبري: یعنی لوط را نجات دادیم از آن عذاب که براي مردم آبادي بنام سدوم رسید « نَجَّیناه مِنَ القَریَۀِ الَّتِی کانَت تَعمَل الخَبائِثَ »
و آنها بدکار بودند که در مجالس ضرطه میزدند و انحراف جنسی داشتند و بمردم ریگ میزدند و آزار و استهزا میکردند. -قرآن-
76 مجمع: کرب عظیم آن اندوه است که سوزش بدل میرسد، و چون نوح مدّتی دراز از «ِ فَنَجَّیناه وَ أَهلَه مِنَ الکَرب العَظِیم » 67-1
گفته شده است که خداوند او را از آن خواري و آزار نجات داد. -قرآن- « کرب عظیم » مردمی پست و بیخرد آزار و خاري میدید
78 مجمع: یعنی بداود و سلیمان حکم و علم دادیم بعضی گفتهاند: یعنی متوجّه باش بآن هنگام که داود و « وَ داوُدَ وَ سُلَیمانَ » 54-1
78 کشف نوشته: إبن- عبّاس و قتاده و زهري «ِ إِذ یَحکُمان فِی الحَرث إِذ نَفَشَت فِیه غَنَم القَوم » 26- سلیمان حکم میکردند. -قرآن- 1
گفتند: دو مرد آمدند و از داود حکم خواستند یکی برزگر بود صاحب کشتزار و دیگر شبان بود صاحب گوسفند آن برزیگر
گفت: اینکه شبان گوسفندان خویش را فرا کشتزار من گذاشت تا همه تباه کرد و از آن هیچ چیز نماند، داود میان ایشان داوري
بربرید گوسفند به برزگر داد بعوض آنکه زرع وي تباه کرده بود آن دو مرد از پیش داود بیرون آمدند و بر سلیمان برگذشتند و
سلیمان هنوز کودك بود یازده ساله گفت: داود شما را چون حکم کرد! ایشان سلیمان را خبر کردند از آن حکم که داود کرد،
68 [ صفحه 171 ] جز آن حکم کردمی، داود او را - سلیمان گفت: اگر اینکه حکم من کردمی و ولایت قضا مرا بودي من -قرآن- 1
بخواند گفت: تو حکم ایشان چون کنی! گفت: گوسفندان یک چندي بصاحب زرع دهم تا بآن روز رسد که زرع وي تباه کرده
بودند تا بدرّ و نسل آن منتفع میشود و صاحب غنم تخم کارد از بهر صاحب زرع تا بحال خود باز آید با صاحب خویش دهد و
گوسفندان با خداوند خویش، داود گفت: صواب اینکه است که تو گفتی، پس داود همان حکم کرد که وي گفت: اینکه است که
137 ع: همین قضیّه از امام باقر و صادق علیهما السّلام نیز نقل شده است و جبّائی - قرآن- 115 - .« داوُدَ وَ سُلَیمانَ » رب العالمین گفت
گفته است: اینکه حکومت داود وظیفه و دستور او بوده است ولی بموجب وحی و الهام بسلیمان طریقهي قضاوت داود نسخ شده
79 فخر: در معنی « وَ سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ یُسَ بِّحنَ وَ الطَّیرَ » 269- پاورقی- 267 - .«26» است و روش سلیمان بجاي او آمده است
اینکه جمله چند سخن است: 1- مقاتل گفته است: یعنی چون داود نام خدا میبرد و ذکر میگفت کوه و مرغ با او بیاد خدا میبودند،
-2 کلبی گفته است: یعنی چون تسبیح میگفت کوه جوابش میداد، 3- سلیمان حیّان گفت: چون داود سستی در خود میدید کوه
بفرمان خدا تسبیح میگفت او بر تحریک و شوقش افزوده میشد، 4- اهل معنی گفتهاند: ممکن است اینکه جملهها همانند اینکه
و نام داود از اینکه رو بمیان آمده است که او تسبیح دیگر آفریدگان میشناخت و بایمان «ِ وَ إِن مِن شَیءٍ إِلّا یُسَبِّح بِحَمدِه » جمله باشد
557 در تفسیر حسینی دنبالهي اینکه آیات اینکه شعر را از امیر خسرو دهلوي - 61 -قرآن- 508 - و یقین او افزوده میشد. -قرآن- 1
وَ عَلَّمناه صَ نعَۀَ لَبُوس لَکُم » [ 196 [ صفحه 172 - نوشته است: قطرهي آبی نخورد ماکیان || تا نبرد سر بسوي آسمان -قرآن- 161
8 ابو الفتوح نوشته است: و بیاموختیم او را کردن درع براي شما، و لبوس بنزدیک عرب همهي سلاح باشد و « لِتُحصِنَکُم مِن بَأسِکُم
هی فعول بمعنی المفعول کالرّکوب و الحلوب، قتاده گفت: اوّل کس که درع کرد داود بود و پیش از او درع نکرده بودند. -قرآن-
با یاء خواندهاند یعنی تا لبوس و پوشاك شما را نگهدارد، و ابو جعفر « یحصن » طبري: بیشتر قاریها « لِتُحصِ نَکُم مِن بَأسِکُم » 70-1
یزید بن قعقاع با تاء بصیغهي مؤنّث خوانده است یعنی تا آن صنعت که بداود آموختیم شما را نگهدارد و بمناسبت تأنیث لفظی فعل
31 مجمع: یعنی - با نون خوانده است یعنی تا ما نگهداریم شما را. -قرآن- 1 « نحصن » مؤنّث گفته شده است و عاصم بن ابی النّجود
تا نگهدارد شما را از فشار و برخورد ابزار جنگ با بدن شما و بعضی گفتهاند: یعنی تا نگهدارد شما را از سختی جنگ. و گفتهاند:
داود پادشاه بود و پیغمبر و در مملکت بطور ناشناس گردش میکرد و از رفتار مأمورین خود خبر میگرفت روزي با جبرئیل رو برو
شد و پرسید: رفتار داود چطور است با مردم جبرئیل جواب داد فقطّ یک عیب دارد که از بیت المال مردم و خزانهي دولت زندگی
میکند، داود از او تشکّر کرد و ستایش او کرد و سوگند یاد کرد که تا زنده باشد از بیت المال خرج نکند و چون راست میگفت و
چنین تصمیم داشت خداوند آهن را در اختیار او گذاشت که زره بسازد و سرمایهي زندگی خود کند چنانکه در آیت دیگر است
صفحه 80 از 226
یعنی آهن را براي او نرم کردیم، و نقل است که لقمان نزد داود رفت و دید دست اندر کار ساختن زره است « وَ أَلَنّا لَه الحَدِیدَ »
ندانست و نپرسید تا کارش تمام شد و آنرا پوشید و گفت: چه خوش نگهبانی است و سپري براي جنگ، لقمان گفت: خاموشی
827 کشف نوشته است: مقاتل گفت: شیاطین از بهر 81 کشف «27»« 729 لِسُلَیمانَ الرِّیحَ - پنداست و مواظبش اندك. -قرآن- 701
184 [ صفحه 173 ] وي بساطی ساخته بودند - 31 -قرآن- 156 - 28 -پاورقی- 29 - نوشته است: مقاتل گفت: شیاطین از بهر -قرآن- 1
یک فرسنگ طول آن و یک فرسنگ عرض آن، زر و ابریشم درهم بافته و تختی زرّین ساخته در میان بساط و گرد بر گرد آن
تخت سه هزار کرسی زرّین و سیمین نهاده. سلیمان بر آن تخت نشستی و انبیاء بر آن کرسیهاي زرّین و علماء بر کرسیهاي سیمین و
از پس ایشان عامّهي مردم و از پس عامّهي مردم جن و شیاطین صفها بر کشیده و مرغان در هوا جمع آمده و پر در پر کشیده
چنانکه آفتاب بر سلیمان و اصحاب وي نتافتی، وهب بن منبّه گفت: ما را خبر کردند که در نواحی دجله در منزلی از منزلها نبشتهاي
یافتند که کسی از اصحاب سلیمان نبشته بود یا جنّی نبشته بود یا انسی: که ما در اینکه منزل فرود آمدیم و بنا نکردیم و خود بنا
ساخته دیدیم بامداد از اصطخر برفته و درین منزل قیلوله کرده و بر عزم آنیم که شبانگاه از اینجا برویم و شب را بشام باشیم. و هم
در کشف الأسرار نوشته است: سلیمان پیغمبر با آنهمه مرتبت و منزلت او را گفتند: اي سلیمان بدست تو جز بادي نیست و آن باد
نیز بدست سلیمان نبود بلکه بامر خداوند جهان بود بامداد مسافت یکماهه راه میبرید و شبانگاه همچنان و اگر سلیمان خواستی که
بر آن مسافت بقدر یک گز بیفزاید نتوانستی و بدست وي نبودي زیرا که تقدیر الهی آن بود نه تدبیر سلیمانی- مملکتی بدان
عظیمی بر هوا میبرد و بکشتزاري برگذشتی یک پر کاه نجنبانیدي. روح البیان: سلیمان زنبیل میبافت و زندگی میکرد و از بیت المال
خرج نمیکرد و موسی و شعیب و پیغمبر ما شبانی میکردند و روزي میخوردند و اینکه خود راه کاستن از درشتی خوي آدمی است
که سرپرستی بیچارهترین حیوانات ایجاد مهربانی در دل میکند. و اینکه شعر سلطان سلیم اوّل پادشاه عثمانی خود موهم اهانت بمقام
[ نبوّت است که گفته است: یک گدا بود سلیمان بعصا و زنبیل || یافت از لطف تو آن حشمت و ملک آرائی [ صفحه 174
مصطفی بود یتیمی ز عرب پست درت || دادش انعام تو تاج شرف بالائی و شیخ سعدي گفته است: نه بر باد رفتی سحرگاه و شام
وَ مِنَ الشَّیاطِین مَن یَغُوصُونَ لَه وَ » . ||سریر سلیمان علیه السّلام بآخر ندیدي که بر باد رفت || خنک آنکه با دانش و داد رفت
82 فخر: یعنی شیاطین براي سلیمان بدریاها فرو میرفتند و جواهر بیرون میآوردند و هم دگر کارها میکردند مثل ساختن « یَعمَلُونَ
شهرها و قصرها و اختراع صنایع عجیب. و جبّائی اعتراض کرده است که آن موجودات بالطافت جسمی چگونه چنین کارهاي
دشوار می- کردهاند! خود چنین جواب داده است: براي دوران سلیمان خداوند آنها را درشت و توانا کرد تا خواستههاي او را انجام
63 طنطاوي: تسخیر شیاطین براي - دهند و معجزهي او باشد، و از پس مرگ او آنها را بنخستین اندامشان برگرداند. -قرآن- 1
غوّاصی و شهر و قصر ساختن کنایه است از لزوم تقسیم کار بکارگر لایق و آنها که تنشان گنده است و خردشان ناچیز بایستی کار
1- خداوند مأمورین 26- فخر: در معنی اینکه جمله چند احتمال است: -قرآن- 1 « کُنّا لَهُم حافِظِینَ » . شناوري و ساختمان انجام دهند
بر آنها گماشت که نگاهشان دارد تا فرار نکنند و کار کنند. 2- دوستی و ترس سلیمان در دل آنها بود که میخواستند فرمانش ببرند
وَ أَیُّوبَ إِذ » . و از نافرمانی او میترسیدند، 3- چنان آنها را زیر فرمان آوردیم که نه توانائی فرار و نه بیکاري و نه آزار کس داشتند
83 روح البیان: اتّفاق کردهاند که تبار او میپیوندد بروم پسر عیص پسر اسحاق پسر ابراهیم خلیل و براي مردم حرّان که از «ُ نادي رَبَّه
شهرستانهاي دمشق است پیغمبر بوده است، او را مال و فرزند زیاد شد که هفت دختر و هفت پسر داشت و چهارپایان بیشمار، ابلیس
34 [ صفحه 175 ] بندهي تو در عافیت وسعت عیش است مال بسیار و فرزندان بزرگوار دارد اگر - بر او حسد برد و گفت: -قرآن- 1
او را بانتزاع مال و اولاد مبتلا سازي زود از تو بگردد حق سبحانه و تعالی فرمود: او ما را بندهاي است پسندیده اگر هزار بار در
بوتهي ابتلا بگداختم بیغش و خالص العیار آید: چنان در عشق یکرویم که گر تیغم زنی بر سر بروز امتحان باشم چو شمع استاده پا
برجا پس حق سبحانه و تعالی اقسام محن بر وي گماشت و هر سحر اینکه خطاب مستطاب بایّوب مکروب رسیدي که اي ایّوب
صفحه 81 از 226
چگونهاي! و ایّوب بذوق اینکه پرسش کوه بلا بجان میکشید و بآن بیماري خوش بود: گر بر سر بیمار خود آئی بعیادت || صد
سال بامّید تو بیمار توان بود چون دوران گرفتاري بآخر رسید و مقام فناي تمام براي ایّوب فراهم شد باو الهام کردند دعا کند تا
براي « أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ » : بمقام بقا برسد و جمال و لقاي حق براي او جلوه کند از پس جلوهي جلال و آزار، اینکه است که گفت
حفظ ادب فقطّ اعلام کرد که اي خدا گرفتارم و درخواست نکرد چنانکه بیشتر درخواست پیغمبران از راه تعریض است: -قرآن-
252-223 و فی النّفس حاجات و فیک فطانۀ || سکوتی بیان عندها و خطاب حافظ گفت: ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست || در
حضرت کریم تمنّی چه حاجتست و در تأویلات نجمیّه است که اینکه جمله اشاره است باین که در آن حال شکر و شکایت ایّوب با
خدا بود و تن و خاصیّت مادّي او در آزار و گرفتاري بود که آنرا نقل میکرد و خاصیّت روحانی او وابسته بحق بود و آن گرفتاري
را کمال عنایت حق نسبت بخود میدید و از نقل حال خود وصول بمقام صبر و بندگی میخواست که صبر از صفات اللّه است نه از
85 «ِ وَ ذَا الکِفل » 28- قرآن- 1 - .«ِ 454 [ صفحه 176 ] صَبرُكَ إِلّا بِاللّه - وَ اصبِر وَ ما -قرآن- 437 » صفات خلق چنانکه در قرآن است
را بمعنی حظّ و بهره و هم کفالت و عهدهداري گفتهاند، و او را پیغمبر و بعضی صالح دانستهاند، و در « الکفل » مفسّرین کلمهي
مجمع البیان از امام باقر [ع] نقل کرده است که او پیغمبري بود بعد از سلیمان و میان مردم قضاوت میکرد و خشمگین نمیشد. -
87 طبري: نون بمعنی ماهی است، و مقصود یونس پیغمبر است که گرفتار ماهی شد و در « 18 ذَا النُّون إِذ ذَهَبَ مُغاضِ باً - قرآن- 1
معنی اینکه جمله اختلاف است 28 - إبن عبّاس و ضحّاك گفتهاند: یعنی ذو النّون از میان مردم خشمگین بر آنها رفت که امر خدا
را گردن ننهاده بودند، 2- و بعضی گفتهاند: یعنی با خشم بر خداوند از میان مردم رفت، چون خدا وعده کرده بود آن مردم که
فرمان او نبردهاند عذاب کند و نکرد، و آنها سلامت ماندند یونس روي ماندن در میان آنها نداشت از اینکه حادثه خشمگین بود و
بیرون رفت که شیطان او را لغزانده بود. و یا چون تندخوي بود و بار پیغمبري سنگین، نتوانست آنرا بر خود هموار کند خشمگین
حسن بصري گفته است: باو امر شد برود و مردمش را بخدا دعوت کند، او تقاضا کرد مهلتی داشته باشد که آمادهي .«28» براه افتاد
اینکه کار شود اجازه نرسید که کار فوتی است تا اینکه مجال پوشیدن کفش باو ندادند، او براه افتاد و خشمگین بود که خدا
دستپاچهام کرد تا یک کفش هم نپوشیدم. حسن بصري گفته است: باو امر شد برود و مردمش را بخدا دعوت کند، او تقاضا کرد
مهلتی داشته باشد که آمادهي اینکه کار شود اجازه نرسید که کار فوتی است تا اینکه مجال پوشیدن کفش باو ندادند، او براه افتاد و
724 أبو الفتوح: إبن عبّاس گفت: - 41 -پاورقی- 722 - خشمگین بود که خدا دستپاچهام کرد تا یک کفش هم نپوشیدم. -قرآن- 1
یونس در بنی اسرائیل بزمین فلسطین بود [ صفحه 177 ] پادشاهی بر آنها چیره شد و از دوازده سبط نه و نیم سبط را با سیري برد
بوسیله شعیاي پیغمبر بحزقیاء که پادشاه آنها بود دستور رسید که یکی از پیغمبران را بفرستید اسیران را باو تسلیم خواهند کرد تا او
آنها را بر گرداند، حزقیا یونس را مأمور اینکه کار کرد او گفت در اینکه قوم پنج نفر پیغمبرند من چرا بروم! چون مجبورش کرد
خشمگین بیرون شد که مجبورش کردهاند و دستور نبوده است که بخصوص او برود، از آنجا که بیرون شد بدریاي روم رسید
بکشتی نشست کشتی طوفانی شد گفتند در اینکه کشتی گناهکاري است که چنین شده است سه نوبت قرعه زدند قرعه بنام یونس
87 مجمع: عطا و عدّهاي مفسّر گفتهاند: یعنی گمان برد «ِ فَظَن أَن لَن نَقدِرَ عَلَیه » . برابر شد او خود را بدریا انداخت ماهی فرو بردش
از قضا و قدر بمعنی سرنوشت گرفته « نقدر » 38- که بر او تنگ نخواهیم گرفت. مجاهد و قتاده و کلبی و جبّائی گفتهاند: -قرآن- 1
بفعل « یقدر » شده است و معنی اینکه است پس گمان کرد قضا و قدر و سرنوشت معیّن را بر او انجام نمیدهیم. أبو الفتوح: یعقوب
بصیغهي غایب « یقدّر » بصیغهي متکلّم از مصدر تقدیر خوانده است، قتاده و عبید بن عمر « نقدّر » مجهول غایب خوانده است، زهري
بصیغه متکلّم معلوم مجرّد خواندهاند و در معنی آن بعضی گفتهاند: یعنی یونس « نقدر » مجهول از مصدر تقدیر خوانده و دیگران
پنداشت که خدا بر او قادر نباشد. [و بعضی گفتهاند: گمان برد که ما بر او تضییق و تشدید نکنیم در تکلیف، نقدر من القدر کما
و اینکه قول نیکو است هم بر لغت راست است و هم لایق پیغمبر « أَن اللّهَ یَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ » و «ُ فَقَدَرَ عَلَیه رِزقَه » فی قوله
صفحه 82 از 226
و قول سوّم آنستکه من القدر الّذي هو التّقدیر یعنی پنداشت ما بر او حکم نکنیم و با او مسامحه و مساهله کنیم و قدر بمعنی قضا
553 فخر: نقل است که إبن عبّاس وارد بر معاویه شد او گفت: دیشب امواج - 491 -قرآن- 494 - است در اینکه قول]. -قرآن- 463
قرآن مرا غرق کرد و نجاتم را بوسیلهي تو دانستم، إبن عبّاس پرسید چی است! گفت: آیا پیغمبر چنین گمان میکند که خدا را بر او
قدرتی نیست! إبن عبّاس گفت [ صفحه 178 ] اینکه کلمه از قدر بمعنی سرنوشت است نه از قدرت بمعنی توانائی، و إبن زید گفته
87 «ِ فَنادي فِی الظُّلُمات » . است: معنی جمله اینکه است: آیا یونس چنین گمان میکرد که ما بر او توانا نیستیم! هرگز چنین نبوده است
تاریکی متراکم است یا تاریکی شب و دریا و شکم ماهی، یا شکم ماهی در « ظلمات » فخر: صاحب کشّ اف گفته است: مقصود از
37 چون - 87 روح البیان: در مثنوي است: -قرآن- 1 « إِنِّی کُنت مِنَ الظّ الِمِینَ » 28- شکم ماهی دیگر که او را بلعیده بود. -قرآن- 1
بگوئی جاهلم تعلیم ده || اینچنین انصاف از ناموس به از پدر آموز اي روشن جبین || ربّنا گفت و ظلمنا پیش از اینکه نی بهانه
کرد و نی تزویر ساخت || نی لواي مکر و حیلت بر فراخت و در کتاب عرائس ثعلبی است که خداوند براي یونس معراج و
مشاهدهاي خواست که در شکم ماهی انجام شود او را امر و نهی کرد و مقصود قربت و مشاهدت بود، حق را در طبقات زمین میان
تاریکی شکم ماهی باو نمایش داد چنانکه پیغمبر در بالاي عرش دید و چون حق را دید سرگردان شد و بکار خود ماند و گفت
تا آخر یعنی تو پاکیزهتري از آنچه بگمان و وهم مردم آید و من در وصف جلال تو ستمکارم که آنچه «ُ سُبحانَکَ إِنِّی کُنت »
88 روح البیان: از پس چهار ساعت با سه روز یا «ِّ وَ نَجَّیناه مِنَ الغَم » 364- بگویم شایسته عزّت و وحدانیّت تو نیست. -قرآن- 337
88 « وَ کَذلِکَ نُنجِی المُؤمِنِینَ » 32- چهل روز که ماهی یونس را بدریاهاي دور دست و اعماق زمین برد بکناره انداختش. -قرآن- 1
91 روح البیان: امام سهیلی گفته است: « وَ الَّتِی أَحصَنَت فَرجَها » 36- مجمع: از باب افعال و تفعیل هر دو قرائت شده است. -قرآن- 1
مقصود از فرج چاك و درز پیراهن است و گمان بعضو بدن نرود که اینکه تعبیر لطیفی است براي پاکدامنی آن حضرت که دستی
93 یعنی اینکه دین شما است که یک دین « إِن هذِه أُمَّتُکُم أُمَّۀً واحِدَةً » [ 32 [ صفحه 179 - بچاك پیراهنش نرسیده است. -قرآن- 1
است چه اصل امّت بمعنی جماعتی است که بر یک مقصد باشند، و گفتهاند یعنی اینکه پیغمبران که نامبرده شدند از گروه شما
با « أُمَّتُکُم أُمَّۀً واحِدَةً » 45 ابو الفتوح: ابو اسحاق چنین خوانده است - هستند که باید پیرو آنها باشید در حالت پیروي از حق.ّ -قرآن- 1
در « تا آخر «- قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً » - 74 سخن ما: 1 - یعنی اینکه یک ملّت است. -قرآن- 44 « امّۀ و واحدة » رفع و صداي بالا در
تورات یادي از چنین سرگذشتی براي ابراهیم نشده است و از آغاز پیدایش ابراهیم و رهبري او بآنچه در اینکه آیات است هیچ
تناسب نیست و خلاصهي گفتهي تورات فقطّ ریاست قبیله و خداشناسی و سرمایهداري او است و در باب پانزدهم قسمت هفدهم
اینکه است [و واقع شد که چون آفتاب غروب کرده بود و تاریک شد تنوري پردود و چراغی مشتعل از میان آن پارهها گذر نمود.
در آن روز خداوند با ابرام عهد بست و گفت اینکه زمین را- الخ] و چون تورات نام او را ابرام میداند تا آنگاه که ساره همسر او
حامله میشود خدا باو میگوید: زین پس تو ابراهیم هستی، و اگر آنچه قرآن گفته است در آن زمان براي مردم آن روز قابل قبول
نبود منکرین اعلان مخالفت میکردند بخصوص که سوره مکّی است و موقع ضعف اسلام نازل شده است و یهودي که با اعراب
مکّه رابطه داشتند و رفت و آمد میکردند اینکه سخنان بگوششان میرسید تکذیب میکردند که با تورات و دین مخالف است و
مجعول و ناچار قرآن جواب آنها را میداد چنانکه چندین بار چنین شده است و آنها را آرام کرده است پس بیقین چنین سرگذشتی
که براي ابراهیم بوده است اعراب و یهود قبول داشتهاند و تحوّلات زمان و زبان آنرا از تورات موسی سقط کرده است و امّا اینکه
چگونه آتش براي ابراهیم خنک و آسایش شد! براي جواب مناسب است ترجمهي عبارت عین القضاة همدانی در فصل دوّم کتاب
] 48- او بنام شکوي الغریب که میگوید: آخر مرتبهي عقل اوّل درجهي ولایت است که درك حقیقت ولایت از عقل -قرآن- 15
صفحه 180 ] در پرده است و آخر مرتبهي ولایت اوّل مقام نبوّت است یعنی پیدایش کمالاتی براي پیغمبرها که وصول بآن کمالات
با سرمایه عقل غیر متصوّر است و طور ولایت و راي طور عقل است و طور نبوّت و راي طور ولایت است، و خلاصه بزبان خودمانی
صفحه 83 از 226
باید گفت: معلوم نیست چه میشود که آدمی فردي بسیار عاقل میشود و چون عاقل کامل شد تازه قابل ولایت میشود و معلوم نیست
چه میشود که ولیی کامل میشود و قابل پیغمبري و چون پیغمبر شد درك هویّت او اوّل مرتبه شدّت همهي اینکه مجهولات است
وَ داوُدَ وَ سُلَیمانَ إِذ » براي آدمی، و شاید بمرور زمان تا اندازهاي پرده از روي اینکه مجهولات برداشته شود. 2- از آیت 78 تا 82
فقطّ میتوان گفت که اشاره است به اینکه که ممکن است آن پیغمبران در آغاز قضاوت خود « یَحکُمان-ِ تا- وَ کُنّا لَهُم حافِظِینَ
فَفَهَّمناها » اشتباه کنند ولی چون بمقام رهبري رسیدند خطاي آنها مرتفع میشود بواسطهي ارائهي طریق صواب که گفته شده است
شاید همان تسبیح تکوینی باشد و مقصود از تسخیر اینکه باشد که کوه « سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ یُسَبِّحنَ وَ الطَّیرَ » و جملههاي « سُلَیمانَ
و پرنده هم مثل داود بضمیمهي داود زیر فرمان بودند و تسبیح میکردند با اینکه تفاوت که از آنها بحکم طبیعت ساده بود که
بموجب تکوین ما آواز میکردند و تسبیح، ولی داود علاوه بر اقتضاي تکوین حیوانی بمقتضاي خرد انسان، خود هم تسبیح میگفت
«ِ لِسُلَیمانَ الرِّیحَ عاصِ فَۀً تَجرِي بِأَمرِه » پس همهي موجودات از همه وقت در فرمان ما بودهاند بجز شما قریش منحرف، و جملههاي
است که سلیمان شخصیّت نموداري در تاریخ یهود داشته است و آنچه امتیاز براي او نقل شده است « یا نارُ کُونِی » مانند آیت 69
که آنهم نیز از نموداریهاي شخصیّت سلیمان است « مِنَ الشَّیاطِین مَن یَغُوصُونَ » مردم آن زمان انکار نکردهاند و همچنین آیت بعد
بعلاوه که اگر اینکه کلمهي شیاطین در نظر آن مردم هنگام نزول آیه کنایه باشد از افراد چابک و زیرك و حیله باز، ممکن است
- 104 -قرآن- 334 - 65 -قرآن- 77 - بگوئیم که اینکه آیه تا آخر کنایه است از کمال قدرت سلیمان که چنین افرادي را -قرآن- 26
1163 [ صفحه 181 ] از ممالک مجاور و دوردست - 960 -قرآن- 1125 - 928 -قرآن- 943 - 429 -قرآن- 876 - -359 قرآن- 372
بتورات نیز داستان سرمایه- داري أیّوب و « وَ أَیُّوبَ إِذ نادي- تا آخر » استخدام میکرد تا براي او چنین کارها بکنند. 3- آیت 83
سخن شیطان و گرفتاري او که از مفسّرین نقل کردیم مفصّل بحث شده است و چهل و دو باب بنام ایّوب در گرفتاري و سخن او با
دیگران است که معلوم میشود سرگذشت ایّوب در آن دوران بخاطرهها و یاد مردم بوده است که آنهمه طول و تفصیل تورات با دو
در « وَ ذَا النُّون إِذ ذَهَبَ مُغاضِباً » 4- آیات 87 و 88 36- جملهي مختصر بسیار زیبا حقیقت سرگذشت او بیان شده است. -قرآن- 13
تورات چهار باب بنام یونس، إبن متاي هست که او را خدا مأمور نینوي میکند ولی او از حضور خداوند برخاست تا بترشیش فرار
کند، بکشتی نشست و او را بدریا انداختند و ماهی بلعید و بعد از سه روز خداوند بماهی امر کرد که او را بکناري قئ کرد و در
آنجا تا چهار صفحه براي او چیزهائی گفته است که نشان میدهد یهود و با سواد- هاي آن دوران مطالبی از چنین شخصی بخاطر
« إِن هذِه أُمَّتُکُم » 5- آیت 92 59- داشتهاند که خلاصهي آنها با سبک مخصوص بخود قرآن در دو آیه گفته شده است. -قرآن- 19
بطوري که از مجمع البیان نقل کردیم شاید اشاره باین مطلب باشد که اینکه بزرگان گذشته که از آنها یاد کردیم همگی با شما
یک ملّت و پیرو یک مقصد هستید که یکتاپرستی باشد و تسلیم بقدرتی مرموز، نه آنچه اینکه یهودیها و نصاري خدا را بصورت
40- موجودي مادّي معرّفی میکنند، و در نقل سرگذشت پیغمبران خاصیّتهاي مادّي براي آفریننده میتراشند. -قرآن- 13
[ [سوره الأنبیاء [ 21 ]: آیات 93 تا 112
وَ تَقَطَّعُوا أَمرَهُم بَینَهُم کُلٌّ إِلَینا راجِعُونَ [ 93 ] فَمَن یَعمَل مِنَ الصّالِحات وَ هُوَ مُؤمِن فَلا کُفرانَ لِسَعیِه وَ إِنّا لَه کاتِبُونَ [ 94 ] وَ حَرام عَلی
قَریَۀٍ أَهلَکناها أَنَّهُم لا یَرجِعُونَ [ 95 ] حَتّی إِذا فُتِحَت یَأجُوج وَ مَأجُوج وَ هُم مِن کُل حَدَب یَنسِلُونَ [ 96 ] وَ اقتَرَبَ الوَعدُ الحَقُّ فَإِذا هِیَ
477 إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ - شاخِ َ ص ۀٌ أَبصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یا وَیلَنا قَد کُنّا فِی غَفلَۀٍ مِن هذا بَل کُنّا ظالِمِینَ [ 97 ] -قرآن- 1
[ حَصَب جَهَنَّمَ أَنتُم لَها وارِدُونَ [ 98 ] لَو کانَ هؤُلاءِ آلِهَۀً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ [ 99 ] لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ هُم فِیها لا یَسمَعُونَ [ 100
إِن الَّذِینَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنی أُولئِکَ عَنها مُبعَدُونَ [ 101 ] لا یَسمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُم فِی مَا اشتَهَت أَنفُسُهُم خالِدُونَ [ 102 ] -قرآن-
386-1 لا یَحزُنُهُم الفَزَع الَأکبَرُ وَ تَتَلَقّاهُم المَلائِکَۀُ هذا یَومُکُم الَّذِي کُنتُم تُوعَدُونَ [ 103 ] یَومَ نَطوِي السَّماءَ کَطَی السِّجِل لِلکُتُب کَما
صفحه 84 از 226
بَدَأنا أَوَّلَ خَلق نُعِیدُه وَعداً عَلَینا إِنّا کُنّا فاعِلِینَ [ 104 ] وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ أَن الَأرضَ یَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ [ 105 ] إِنَّ
469 قُل إِنَّما یُوحی إِلَی أَنَّما إِلهُکُم إِله واحِدٌ - فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوم عابِدِینَ [ 106 ] وَ ما أَرسَلناكَ إِلاّ رَحمَۀً لِلعالَمِینَ [ 107 ] -قرآن- 1
فَهَل أَنتُم مُسلِمُونَ [ 108 ] فَإِن تَوَلَّوا فَقُل آذَنتُکُم عَلی سَواءٍ وَ إِن أَدرِي أَ قَرِیب أَم بَعِیدٌ ما تُوعَدُونَ [ 109 ] إِنَّه یَعلَم الجَهرَ مِنَ القَول وَ
یَعلَم ما تَکتُمُونَ [ 110 ] وَ إِن أَدرِي لَعَلَّه فِتنَۀٌ لَکُم وَ مَتاع إِلی حِین [ 111 ] قالَ رَب احکُم بِالحَق وَ رَبُّنَا الرَّحمن المُستَعان عَلی ما تَصِفُونَ
قوز بودن، آب برهم انباشته روان مثل سیلابهاي تند، زمین سنگی بلند، « حدب » : 442 [ صفحه 182 ] معنی لغات - 112 ] -قرآن- 1 ]
سنگ و سنگریزه، و آنچه بآتش میزنند « حصب » ، بسکون دوّم و نسل بفتحتین بمعنی شتاب در راه رفتن « نسل » از مصدر « ینسلون »
مثل هیزم. ترجمه: 93 [ولی مردم در کار دین و تمدّن] از هم بپراکندند و [هر دستهاي طریقهاي پیش گرفت و عاقبت] بازگشت
همگی بسوي ما است 94 پس اگر کسی بچیزي از نکوکاریها اقدام کرد و مؤمن بود کار و کوشش او کفران نمیشود [و ناسپاسی و
نابودي ندارد] و ما نویسنده [کار او] براي او هستیم [و نگهبان سود کارش] 95 ولی مردم آبادي که بسرنوشتشان نابودي است و
هلاكشان کردیم حرام است که از کفر خود برگردند و توبه کنند یا باین عالم برگردند و خود را اصلاح کنند و یا بعالم [ صفحه
183 ] دیگر بهرهمند باشند که آنها از کفر و انحراف خود برنمیگردند 96 تا آنگه که [رستاخیز باشد و] باز شود راه یأجوج و مأجوج
و آنها از هر بلندي و تپهاي بدوند 97 و نزدیک شود هنگام وعدهي حق و حقیقت و ناگهان چشمان کافران گشاده شود که اي واي
همانا در غفلت از اینکه سرنوشت بودیم، یا بلکه میدانستیم و ستمکار بودیم، 98 آنوقت است که بآنها میگویند یا تو اي محمّد بآنها
بگو: شما و آنچه جز خدا میپرستید هیزم دوزخید و شایستهي در آن افتادن و شما خود بآن درون میشوید [و چاره ندارید] 99 و اگر
آنها خدا بودند اینها بآتش نمیرفتند با اینکه همگی بآتشند جاودانی 100 که در آن ناله و نفیر دارند و در آن [سخنی بخوشی و
خوبی] نخواهند شنید 101 ولی آنها که از [سرنوشت] ما خوشی و خوبی از پیش برايشان معیّن بوده است البتّه از آتش بدورند
102 که صداي آن نشنوند و درخواستههاي خود جاودان بمانند 103 و آن ترس و بی- قراري بزرگاند و هگینشان نکند و
فرشتگان رو بروشان شوند و گویند اینکه است آن روز که بشما وعده شده است 104 [و بدانید: خواهد بود] روزي که آسمان را
چو نامهي نبشته در هم پیچیم چنانکه نخستین آفرینش را آغاز کردیم بازش میگردانیم و اینکه وعدهاي است بر ما البتّه انجام شدنی
[که گزیري از آن نخواهد بود] و ما انجام دهندهي آنیم 105 و هم پس از یادآوریها و تذکّرات در کتاب آسمانی خود نوشتیم [و
بسرنوشت معیّن کردیم] که زمین را بندگان صالح بارث خواهند برد، و زندگی در روي زمین منحصر بصالحین خواهد شد [یعنی
آنانکه صلاحیّت داشته باشند] 106 و البتّه در اینکه گفتهها و یادآوریها ابلاغ است، و تذکّري براي مردم عابد و خداپرست [که قدر
خود بشناسند و عاقبت خود بدانند] 107 و تو را هم فقطّ براي رحمت و بخشایش بسوي جهانیان فرستادیم 108 پس بمردم بگو: جز
اینکه نیست که بمن وحی میشود خداي شما یکی است، آیا میتوانید تسلیم باین باشید یا نه! 109 پس اگر پشت بتو کنند و سخنت
نپذیرند تو بگو من شما را آگاه کردم تا در مسئولیّت حق هر دو برابر باشیم ولی خود خبر [ صفحه 184 ] ندارم آنچه شما را از آن
ترساندهاند نزدیک است [و بزودي گرفتار خواهید شد] یا دور است و مدّتی آسودهاید! 110 ولی البتّه خداوند میداند سخن آشکار
را و هم آنچه شما میپوشید و در دل نهان میکنید [و سخن حق را ببازي میگیرید] 111 و من خود بیخبرم که شاید اینکه آسایش [و
استهزاي شما] آزمایشی است و بهرهاي از زندگی براي اندك زمانی 112 [و در آخر سخنان خود] گفت: اي پروردگار من خود
بدرستی فرمان کن که خداي ما بخشاینده است و دادرس برابر آنچه شما توصیف میکنید و کافر میشوید [که آنچه توصیف و کفر
- 95 مجمع: -قرآن- 15 « وَ حَرام عَلی قَریَۀٍ أَهلَکناها أَنَّهُم لا یَرجِعُونَ » : شما فزون باشد رحمت و اعانت او افزون است] سخن مفسّرین
- 77 حرم بکسر حاء و سکون راء بدون الف و حرام با الف هر دو قرائت شده است، و در معنی اینکه جمله چند احتمال است: 1
زاید است یا حرام بمعنی واجب است و خلاصهي سخن اینها چنین است « لا» گفتهي جبّائی و عطا و عکرمه و قتاده و کلبی است که
که کفّار مکّه بترسند و خبردار باشند که فرمان ناگزیر خداوندي است بر اینکه آن مردمی که هلاك شدند دوباره بدنیا باز نگردند،
صفحه 85 از 226
-2 آن مردم آبادي که بواسطهي گناهانشان نابود شدند حرام است که از آنها عملی قبول شود چون آنها توبه نمیکنند و از عمل بد
خود دست بردار نیستند، 3- ابو مسلم گفته است: یعنی بر آنها که هلاك شدند حرام است که برنگردند بلکه زنده میشوند و براي
با تشدید و « فتحت » 86- 95 مجمع: -قرآن- 1 « حَتّی إِذا فُتِحَت یَأجُوج وَ مَأجُوج وَ هُم مِن کُل حَ دَب یَنسِلُونَ » . مجازات برمیگردند
تخفیف تاء خوانده شده است، و قرائت با تشدید از وزن تفعیل است براي معنی کثرت یعنی بسیار در گشاده شود، و کلمهي
با جیم و فاء « جدف » نیز با جیم و ثاء خوانده شده است بمعنی گور در لغت مردم حجاز، و به لغت قبیلهي تمیم « جدث » « حدب »
69 [ صفحه 185 ] به پیغمبر اعتراض - 98 فخر: إبن زبعري -قرآن- 1 « إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه حَصَب جَهَنَّمَ » . بمعنی گور است
کرد که در اینکه آیه گفتهاي: شما مشرکین و آنچه معبود شما است در آتش هستید با اینکه مسیح و عزیر و ملائکه معبود مردم
بودهاند پس بایستی آنها هم در آتش باشند، جواب اینکه سخن از چند راه است: 1- روي سخن با مردم مکّه است که بتپرست
- یعنی شما عربها و آنچه میپرستید، 2 « انّکم » بودهاند و مقصود اینکه است که اعراب مکّه با بتهاشان در جهنّم خواهند بود بدلیل
تا آخر اینکه دسته از مخلوق که مشمول « إِن الَّذِینَ سَبَقَت لَهُم » بمعنی آنچه، متوجّه بغیر انسان است، 3- بجملهي بعد « ما » کلمه
یعنی آنها از آتش بدورند، 4- جوابی است که پیغمبر « أُولئِکَ عَنها مُبعَدُونَ » عنایت حق هستند استثنا شده است و گفته شده است
[ص] باو فرمود: اینکه مردم شیطان پرستیدهاند که بآنها فرمان داده است مشرك بشوند، و مقصود از اینکه آیه و تهدید کافران که با
معبود خود در آتش خواهند بود چند جهت تصوّر دارد: 1- از دیدار آنها که موجب عذاب کافران شدهاند رنج و آزارشان افزوده
میشود، 2- چون از آنها امید میانجیگري داشتند و اکنون خود را با آنها گرفتار میبینند در آزار خواهند بود، 3- آنها را به آتش
با سکون صاد و با ضاد معجمه و با طاي مؤلّف « حصب » بردن استهزائی است بکافران که اینکه است عاقبت خدائی اینها، و کلمهي
101 کشف نوشته « إِن الَّذِینَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنی » 691- 557 -قرآن- 662 - نیز قرائت شده است. -قرآن- 522 « حضب و حطب »
است: در بدایت عنایت باید تا در نهایت ولایت بود، او را که نواختند در ازل نواختند، کارها در ازل کرده و امروز کرده مینماید،
سخنها در ازل گفته و امروز گفته میشنواند، دیر است تا با تو راز میگویند تو اکنون میشنوي. قیّم که مال کودك در دست دارد
بنیابت او دارد پس چون کودك بالغ شود بوي دهد میگوید از روي اشارت که شما اطفال عدم بودید که لطف قدم کار شما
میساخت و نیابت شما میداشت، بلطف قدم تکلیف بسمع رسانید، حکم بدل فرستاد، راز با جان گفت، رقم طاعت بر اطراف کشید،
52 [ صفحه 186 ] شد و ربّ العزّه - تو را منتظر واردات غیب گردانید، اینکه حقیقت حسن ازلی که دوستان را سابق -قرآن- 1
وعدهي ببهشت است، و إبن زید گفته « حسنی » 78 مجمع: مقصود از - قرآن- 44 - .« سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنی » برایشان منّت نهاد که
است: مقصود سعادت است. أبو الفتوح نوشته است: آنان که ایشان را از ما توفیق سابق شده باشد. روح البیان: بعضی گفتهاند:
حسنی یعنی عنایت و اختیار و هدایت و عطا و توفیق که عنایت موجب کفایت است از ما سوي و اختیار وسیلهي رعایت است و
شمول رحمت و بوسیلهي هدایت راه ولایت باز میشود و عطاء نتیجهي پیدایش حکمت است. و عاقبت توفیق است که اسباب
استقامت است شیخ سعدي گفته است: نخست او ارادت بدل بر نهاد || پسین بنده بر آستان سر نهاد چه اندیشی از خود که فعلم
102 « لا یَسمَعُونَ حَسِیسَها » نکوست || از آن در نگه کن که توفیق اوست برو بوستان بان بایوان شاه || بتحفه ثمر هم ز بستان شاه
روح البیان: در تأویلات نجمیّه است: از آثار عنایت سابق ازلی اینکه است که حسیس جهنّم قهر حق را نمیشنوند، و حسیس قهر
خداوندي گفتار مردم هواپرست و اهل بدعت است و ادلّهي فلاسفه است که بگمان باطل و تیرگی طبیعت خود، آنها را میپرورانند.
« رَب احکُ م » 104 بگفتهي مجمع در کلمات اینکه جمله و در جملهي «ِ یَومَ نَطوِي السَّماءَ کَطَی السِّجِ ل لِلکُتُب » 27- -قرآن- 1
105 أبو الفتوح: سعید بن جبیر و مجاهد « وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ » 135- 59 -قرآن- 120 - اختلاف قرائت است. -قرآن- 1
و إبن زید گفتند مقصود از زبور همهي کتابهاي آسمانی و ذکر لوح محفوظ است و عبد اللّه عبّاس و ضحّاك گفتند: زبور کتاب
بمعنی قبل است. - « بعد » قرآن است و زبور کتاب داود است و کلمهي « ذکر » : تورات است، و بعضی گفته است « ذکر » داود است و
صفحه 86 از 226
55 فخر: ممکن است مقصود از ذکر علم باشد یعنی بعد از آنکه عالم بودیم [ صفحه 187 ] و سهوي در کار نبود در زبور - قرآن- 1
105 فخر: بعضی گفتهاند: یعنی زمین بهشت را بارث میبرند، و بعضی گفتهاند یعنی عاقبت زمین و دنیا در « أَن الَأرضَ یَرِثُها » . نوشتیم
27- دست مؤمنین و صالحین خواهد بود، و دیگري گفته است: یعنی زمین مقدّس بارث در تصرّف صالحین خواهد بود. -قرآن- 1
تورات است، و صالحون امّت محمّدند، میگوید « ذکر » است و « اخبار » 2905 کشف نوشته است: کتب اینجا بمعنی « بادِيَ الصّالِحُونَ
موسی را و داود را و امّت ایشان را خبر دادیم که امّت محمّد شایستگان و برگزیدگان مااند، خاصّ گیان حضرت مااند هر چند
بصورت بیگاه خاستند امّا بمعنی بگاه خاستند. نحن الآخرون السّابقون بیگاه خیزان بودند در عالم قدرت امّا بگاه خیز بودند در عالم
مشیّت صبح مشیّت سر برمیزد که ایشان برخاسته بودند لکن آفتاب اظهار قدرت فرو میشد که پیراهن عدم را چاك کردند در
مقدّم بودند همه را باوّل آوردیم و ایشان را بآخر تا ذلّت همه با ایشان بگوئیم، و رازهاي «29» خلقت مؤخّر بودند امّا در خلقت
ایشان با کس نگوئیم. همه را اندك دادیم و ایشان را مالامال، نبینی در مجلس شراب چون قومی بآخر رسند ساقی را گویند: ایشان
مثل امّتی مثل القطر لا یدري اوّله خیر ام آخره کیف تهلک امّۀ انا فی اوّلها و عیسی فی » ! را قدح مالامال ده تا بما، در رسانی
مقدّم بودند همه را باوّل آوردیم و ایشان را بآخر تا ذلّت همه با ایشان بگوئیم، و رازهاي ایشان با کس نگوئیم. همه را .« آخرها
اندك دادیم و ایشان را مالامال، نبینی در مجلس شراب چون قومی بآخر رسند ساقی را گویند: ایشان را قدح مالامال ده تا بما، در
26 -پاورقی- - قرآن- 1 - .« مثل امّتی مثل القطر لا یدري اوّله خیر ام آخره کیف تهلک امّۀ انا فی اوّلها و عیسی فی آخرها » ! رسانی
107 طبري: سعید بن جبیر گفته است: یعنی آنکه مؤمن بپیغمبر شد مشمول رحمت « وَ ما أَرسَلناكَ إِلّا رَحمَ ۀً لِلعالَمِینَ » 575-573
خداوندي است، و آنکه سخن پیغمبر را نپذیرفت از گرفتاري و آزار مردم گذشته که بزمین فرو میرفتند و آتش آسمانی آنها را
میسوخت آسوده هستند و هرگز براي آنها چنین حوادثی نخواهد بود. إبن زید گفته است: مقصود از عالمین مسلمین هستند. -
48 [ صفحه 188 ] کشف نوشته است: از رحمت وي بود که تو را در هیچ مقام فراموش نکرد اگر در مکّه بود و اگر در - قرآن- 1
« وَ اعف عَنّا » : تو را فراموش نکرد در مکّه میگفت « قاب قوسین » مدینه، گر در مسجد بود و گر در حجره همچنین برد روهي عرش و
اللّه » در وقت وفات میگفت « السّلام علینا و علی عباد اللّه ال ّ ص الحین » در صدر قاب قوسین میگفت « إِن اللّهَ مَعَنا » در غار میگفت
297 تفسیر حسینی - 257 -قرآن- 274 - قرآن- 241 - .« امّتی امّتی » فردا در مقام محمود بساط شفاعت گسترده میگوید « خلیفتی علیکم
نوشته است نظم: عاصیان پر گنه در دامن آخر زمان || دست در دامان تو دارند و جان بر آستین ناامید از حضرتت با نصرتت نتوان
شدن || چون توئی در هر دو عالم رحمۀ للعالمین روح البیان: در تأویلات نجمیّه است در سورهي مریم براي عیسی گفته شده است
که با من بمعنی یک قسمت گفته شده است و معنی اینکه است که قسمتی از رحمت ما مسائل عیسی است که فقط « وَ رَحمَ ۀً مِنّا »
براي آنها است که مؤمن باو و پذیراي سخن او هستند، تا پیغمبر ما ظاهر شد و دین آنحضرت نسخ شد براي اینکه حضرت گفته شد
یعنی براي مردم دنیا رحمت است که دین او نسخ نمیشود و براي عالم دیگر رحمت است که نیازمند بشفاعت او « رَحمَ ۀً لِلعالَمِینَ »
401 علّت غائی دو عالم هموست || سرور اولاد بنی آدم او است واسطهي فیض وجودي بود - 111 -قرآن- 378 - هستند: -قرآن- 93
||رابطهي بود و نبودي بود مولانا جامی گفته است: ز مهجوري بر آمد جان عالم || ترحّم یا نبی اللّه ترحّم نه آخر رحمۀ للعالمینی
||ز محرومان چرا فارغ نشینی! ز خاك اي لالهي سیراب برخیز || چو نرگس چند خواب از خواب برخیز [ صفحه 189 ] اگرچه
فَإِن » غرق دریاي گناهم || فتاده خشک لب بر خاك راهم تو ابر رحمتی آن به که گاهی || کنی در حال لب خشکان نگاهی
استعمال شده است، یعنی « انذرتکم » بجاي « آذَنتُکُم » 50- 109 فخر: در کشّ اف گفته است: -قرآن- 1 « تَوَلَّوا فَقُل آذَنتُکُم عَلی سَواءٍ
خبردار کردم و ترساندم شما را، مفسّرین در معنی اینکه جمله چند وجه گفتهاند: 1- ابو مسلم گفته است یعنی آشکارا همگی را
دعوت بجنگ کردم تا گمان نرود که فقطّ با قریش معارضه داشته است و با آنها در جنگ بوده است. 2- یعنی وظائف و احکام را
- بهمه شما عربها ابلاغ کردم و تبعیض در کار نبوده است و جاي عذر براي کسی نمانده است که بگوید من خبردار نشدهام، 3
صفحه 87 از 226
یعنی علی اظهار و اعلان یعنی همگی را بیک نسبت خبردار کردیم و ابلاغ وصیّت نمودیم، 4- علی سواء یعنی بر مهلت « عَلی سَواءٍ »
وَ إِن أَدرِي أَ قَرِیب أَم بَعِیدٌ ما » 498- 13 -قرآن- 484 - و آسایش بدون تعجیل که شاید بخود بیائید و مسلمان شوید. -قرآن- 1
111 فخر: 1- یعنی اینکه که شما را از گرفتاري دنیا و آخرت ترساندهاند، و ناگزیر بر شما خواهد آمد، من نمیدانم بزودي « تُوعَدُونَ
میرسد یا دور است و فاصله دارد، 2- اینکه شما را از جنگ و گرفتاري ترساندهام نمیدانم که بهمین زودي فراهم خواهد شد یا
مدّتی آسوده خواهید بود، 3- اینکه بیم که شما را دادهاند از چیرگی مسلمانان و بیچارگی شما من بیخبرم که کی خواهد بود
تا آخر فخر: 1- یعنی « وَ إِن أَدرِي لَعَلَّه فِتنَۀٌ » 58- بهمین زودي خوار و زبون آنها میشوید یا فاصله دارد و وقت دگر است. -قرآن- 1
شاید آسایش شما و آن گرفتاري که شما را از آن بیم دادهاند فتنهاي است و تأخیري که بوقت دیگر محوّل شده است، 2- شاید
اینکه وقت گرفتاري معیّن نشده است و دیر و نزدیکی آن معلوم نیست. فتنه و آزمایشی است براي شما تا شاید در اینکه مدّت بخود
آئید و پشیمان شوید و چارهي کار خود کنید، 3- شاید بیخبري از وقت گرفتاري، فتنهاي باشد که شما با اینکه خبردار از گرفتاري
«ِّ قالَ رَب احکُم بِالحَق » . 37 [ صفحه 190 ] بیشتر اصرار کنید و موجب سختی کار شما باشد - هستید در کجروي و نافرمانی -قرآن- 1
59- 33 -قرآن- 45 - یعنی تو اي پیغمبر بگو: -قرآن- 1 « قل رب » خواندهاند یعنی خدا گفت. و بعضی گفتهاند «ِّ قالَ رَب » : 112 مجمع
35 اي پیمبر امر خود با حق گذار || گو تو: ربّ احکم بحق لیل و نهار زان - تفسیر صفی علیشاه: -قرآن- 1 «ُ رَبُّنَا الرَّحمن المُستَعان »
همی میگفت در میدان کین || حکم کن ما بین ما و مشرکین ربّنا الرّحمن خداي مستعان || بر هر آنچه میکنید اوصاف آن ما ز
حق خواهیم یاري دمبدم || بر هر آنچه ثبت لوح است از قدم یعنی آنچه کان بوفق مشیت است || حکم آن صادر ز کلک قدرت
عَلی » است بر خلاف حق بود آنچه شما || میلتان باشد به مغلوبی ما بلکه ما غالب شویم و کامکار || هم شما مغلوب ما در کارزار
روح البیان: اعراب میگفتند اسلام نابود خواهد شد و ما نیرومند میشویم، و اگر اینکه ترس و تهدید محمّد درست باشد « ما تَصِ فُونَ
22 یعنی شما سخن ناسزا میگوئید و ما - بایستی بزودي ما را فراگیرد. اینکه آیه خلاصهي سخن کافران است و جواب آنها. -قرآن- 1
در سوره «ُ فُتِحَت یَأجُوج وَ مَأجُوج » از خداي بر آن یاري خواهیم و امیدواري از درگاه حضرت او داریم. سخن ما: 1- آیت 96
شاید کنایه یا اشاره باشد به اینکه که در سرنوشت ازلی معیّن « یَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ » کهف آیه 94 بحث شده است. 2- آیت 105
است روزي فرا خواهد رسید که کرهي زمین بارث بمردم صالح برسد که بشر صالح و سازگار براي همزیستی مسالمت- آمیز بشود
و همگی یک جهت و یک دل شوند و کج اندیشان و کج رفتاران هوي- پرست نابود شوند و مردم درستاندیش و درست کار و
درسترفتار در جهان باقی بمانند و ممالک زمین بآنها بارث برسد و در پیروي از یک دستور همگانی زندگی کنند، 3- آیت 107
654 [ صفحه 191 ] ل - 147 -قرآن- 607 - 56 -قرآن- 113 - معلوم است که در هنگام -قرآن- 23 « وَ ما أَرسَلناكَ إِلّا رَحمَ ۀً لِلعالَمِینَ »
آیه عالم و جهان براي آن مردم دو مملکت ایران و روم بوده است و دگر سرزمینها مثل هند و حبشه کسی استقلال نداشت و پیرو
آن دو مملکت بود، و قانون پیغمبر [ص] و رفتار آنحضرت براي همهي آن ملّتها وسیلهي رحمت بود چون یگانه دستور رفتار بعدل
و احسان در آن سرزمین بود که از آنجا پایگاه تمدّن اسلامی را استوار کرد، شخصیّت محمّد و قرآن او بود که پیشقدم تمدّن شد و
با همهي معابد و دیر و کلیسا و تورات و انجیل توحید حقیقی و آئین اجتماع و با یکدیگر با آدمگري زندگی کردن و به سعادت
ابدي رسیدن بوسیلهي او در دنیا منتشر شد و اینکه است معنی رحمۀ للعالمین که هنوز دنبالهي آن باقی است و روز بروز افزون
[ 48 [ صفحه 192 - 386 -قرآن- 23 - 703 -قرآن- 363 - پاورقی- 701 - .«30» میشود