گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد ششم
سوره شعراء



اشاره
-26 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 1 تا 68
37 طسم [ 1] تِلکَ آیات الکِتاب المُبِین [ 2] لَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ أَلاّ یَکُونُوا مُؤمِنِینَ [ 3] إِن نَشَأ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
202 وَ ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِنَ الرَّحمن مُحدَث إِلاّ کانُوا عَنهُ - نُنَزِّل عَلَیهِم مِنَ السَّماءِ آیَۀً فَظَلَّت أَعناقُهُم لَها خاضِ عِینَ [ 4] -قرآن- 1
مُعرِضِینَ [ 5] فَقَد کَذَّبُوا فَسَ یَأتِیهِم أَنبؤُا ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ [ 6] أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الأَرض کَم أَنبَتنا فِیها مِن کُل زَوجٍ کَرِیم [ 7] إِن فِی
367 وَ إِذ نادي رَبُّکَ مُوسی أَنِ ائت القَومَ - ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 8] وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 9] -قرآن- 1
الظّالِمِینَ [ 10 ] قَومَ فِرعَونَ أَ لا یَتَّقُونَ [ 11 ] قالَ رَب إِنِّی أَخاف أَن یُکَذِّبُون [ 12 ] وَ یَضِیق صَدرِي وَ لا یَنطَلِق لِسانِی فَأَرسِل إِلی هارُونَ
295 قالَ کَلّا فَاذهَبا بِآیاتِنا إِنّا مَعَکُم مُستَمِعُونَ [ 15 ] فَأتِیا فِرعَونَ فَقُولا إِنّا - 13 ] وَ لَهُم عَلَی ذَنب فَأَخاف أَن یَقتُلُون [ 14 ] -قرآن- 1 ]
رَسُول رَب العالَمِینَ [ 16 ] أَن أَرسِل مَعَنا بَنِی إِسرائِیلَ [ 17 ] قالَ أَ لَم نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثتَ فِینا مِن عُمُرِكَ سِنِینَ [ 18 ] وَ فَعَلتَ فَعلَتَکَ
336 قالَ فَعَلتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضّالِّینَ [ 20 ] فَفَرَرت مِنکُم لَمّا خِفتُکُم فَوَهَبَ لِی رَبِّی - الَّتِی فَعَلتَ وَ أَنتَ مِنَ الکافِرِینَ [ 19 ] -قرآن- 1
حُکماً وَ جَعَلَنِی مِنَ المُرسَلِینَ [ 21 ] وَ تِلکَ نِعمَ ۀٌ تَمُنُّها عَلَی أَن عَبَّدتَ بَنِی إِسرائِیلَ [ 22 ] قالَ فِرعَون وَ ما رَبُّ العالَمِینَ [ 23 ] قالَ رَبُّ
366 قالَ لِمَن حَولَه أَ لا تَستَمِعُونَ [ 25 ] قالَ رَبُّکُم وَ رَبُّ آبائِکُمُ - السَّماوات وَ الأَرض وَ ما بَینَهُمَا إِن کُنتُم مُوقِنِینَ [ 24 ] -قرآن- 1
الَأوَّلِینَ [ 26 ] قالَ إِن رَسُولَکُم الَّذِي أُرسِلَ إِلَیکُم لَمَجنُون [ 27 ] قالَ رَبُّ المَشرِق وَ المَغرِب وَ ما بَینَهُما إِن کُنتُم تَعقِلُونَ [ 28 ] قالَ لَئِنِ
340 قالَ أَ وَ لَو جِئتُکَ بِشَ یءٍ مُبِین [ 30 ] قالَ فَأت بِه إِن کُنتَ مِنَ - اتَّخَ ذتَ إِلهَاً غَیرِي لَأَجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجُونِینَ [ 29 ] -قرآن- 1
[ الصّادِقِینَ [ 31 ] فَأَلقی عَصاه فَإِذا هِیَ ثُعبان مُبِین [ 32 ] وَ نَزَعَ یَدَه فَإِذا هِیَ بَیضاءُ لِلنّاظِرِینَ [ 33 ] قالَ لِلمَلَإِ حَولَه إِن هذا لَساحِرٌ عَلِیم [ 34
275 یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم بِسِحرِه فَما ذا تَأمُرُونَ [ 35 ] قالُوا أَرجِه وَ أَخاه وَ ابعَث فِی المَدائِن حاشِرِینَ [ 36 ] یَأتُوكَ - -قرآن- 1
292 لَعَلَّنا نَتَّبِع السَّحَرَةَ إِن - بِکُل سَحّارٍ عَلِیم [ 37 ] فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقات یَوم مَعلُوم [ 38 ] وَ قِیلَ لِلنّاس هَل أَنتُم مُجتَمِعُونَ [ 39 ] -قرآن- 1
صفحه 177 از 226
[ کانُوا هُم الغالِبِینَ [ 40 ] فَلَمّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرعَونَ أَ إِن لَنا لَأَجراً إِن کُنّا نَحن الغالِبِینَ [ 41 ] قالَ نَعَم وَ إِنَّکُم إِذاً لَمِنَ المُقَرَّبِینَ [ 42
386 فَأَلقی - قالَ لَهُم مُوسی أَلقُوا ما أَنتُم مُلقُونَ [ 43 ] فَأَلقَوا حِبالَهُم وَ عِصِ یَّهُم وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرعَونَ إِنّا لَنَحن الغالِبُونَ [ 44 ] -قرآن- 1
مُوسی عَصاه فَإِذا هِیَ تَلقَف ما یَأفِکُونَ [ 45 ] فَأُلقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ [ 46 ] قالُوا آمَنّا بِرَب العالَمِینَ [ 47 ] رَب مُوسی وَ هارُونَ [ 48 ] قالَ
آمَنتُم لَه قَبلَ أَن آذَنَ لَکُم إِنَّه لَکَ بِیرُکُم الَّذِي عَلَّمَکُم السِّحرَ فَلَسَ وفَ تَعلَمُونَ لَأُقَطِّعَن أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلاف وَ لَأُصَ لِّبَنَّکُم
396 قالُوا لا ضَ یرَ إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُونَ [ 50 ] إِنّا نَطمَع أَن یَغفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَن کُنّا أَوَّلَ المُؤمِنِینَ [ 51 ] وَ - أَجمَعِینَ [ 49 ] -قرآن- 1
أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَسرِ بِعِبادِي إِنَّکُم مُتَّبَعُونَ [ 52 ] فَأَرسَلَ فِرعَون فِی المَدائِن حاشِرِینَ [ 53 ] إِن هؤُلاءِ لَشِرذِمَۀٌ قَلِیلُونَ [ 54 ] -قرآن-
317-1 وَ إِنَّهُم لَنا لَغائِظُونَ [ 55 ] وَ إِنّا لَجَمِیع حاذِرُونَ [ 56 ] فَأَخرَجناهُم مِن جَنّات وَ عُیُون [ 57 ] وَ کُنُوزٍ وَ مَقام کَرِیم [ 58 ] کَذلِکَ وَ
200 فَأَتبَعُوهُم مُشرِقِینَ [ 60 ] فَلَمّا تَراءَا الجَمعان قالَ أَصحاب مُوسی إِنّا لَمُدرَکُونَ [ 61 ] قالَ کَلّا - أَورَثناها بَنِی إِسرائِیلَ [ 59 ] -قرآن- 1
إِن مَعِی رَبِّی سَیَهدِین [ 62 ] فَأَوحَینا إِلی مُوسی أَنِ اضرِب بِعَصاكَ البَحرَ فَانفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرق کَالطَّودِ العَظِیم [ 63 ] وَ أَزلَفنا ثَمَّ
308 وَ أَنجَینا مُوسی وَ مَن مَعَه أَجمَعِینَ [ 65 ] ثُم أَغرَقنَا الآخَرِینَ [ 66 ] إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم - الآخَرِینَ [ 64 ] -قرآن- 1
از وقت خود « ارجه » ، کودك بچه « ولید » : 206 [ صفحه 406 ] معنی لغات - مُؤمِنِینَ [ 67 ] وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 68 ] -قرآن- 1
پا بر جا بودن، کوه بزرگ. « طود » . ازلف یعنی چیزي را نزدیک کرد و عدّهاي را فراهم کرد « ازلفنا » ، بوقت دیگر بگذار مهلت بده
ترجمه: طسم 2 [اینکه که بتو اي محمّد نازل میشود] آیات کتاب نمودار است [و قابل فهم آدمیان] 3 شاید روان تو برنج باشد که
اینکه مردم [آنرا نمیپذیرند و] مؤمن نمیشوند 4 [تو آسوده باش که] اگر بخواهیم و مصلحت باشد آیاتی میفرستیم از آسمان که در
برابر آن بزانو در آیند و بدان گردن بنهند، 5 [لکن] هیچ تذکّري تازه از سوي حق براي آنها نمیرسد جز که از آن رو گردان هستند
6 البتّه آنها دروغ شمردند و بزودي خبرش برايشان میرسد 7 چرا بزمین نگاه نمیکنند که چند گونه گیاه با ارزش جوربجور بر آن
آفریدهایم 8 که البتّه اینکه خود نشانهاي است [بر توحید و قدرت باز هم] بیشترشان مؤمن نمیشوند 9 و البتّه پروردگار تو او است که
غالب و قاهر است [بر غیر مؤمنین] و مهربانست [بر مؤمنین]. 10 [اکنون متوجّه باش داستان آنمردم کج اندیش گذشته را] آنگاه که
خداي تو موسی را آواز کرد و فرمان داد که برو نزد گروه ستمکاران آن فرعونیان چرا که [ صفحه 407 ] تقوي و پرهیز ندارند 12
موسی گفت: اي خداي من میترسم سخنم را دروغ پندارند 13 و سینهام تنگ شود و زبانم بگیرد [و نتوانم اداء رسالت کنم] پس
اینکه پست را به برادرم متوجّه ساز 14 و هم نزد آنها گناهی بگردن دارم و ترسم که بمجازات آن مرا بکشند 15 خداوند گفت: نه
چنین است پس تو و برادرت هر دو آیات مرا نزد فرعون برید که ما همراه شمائیم و شاهد گفتارتان هستیم 16 نزد فرعون روید و
بگوئید: ما فرستاده خداوند جهانیم بسوي تو 17 که بنی اسرائیل را آزاد کنی و همراه ما فرستی 18 [چون رفتند و پیغام رساندند]
فرعون بموسی گفت: مگر نه تو نوزادي بودي که پرورشت دادم و سالها از زندگی خود را نزد ما گذراندي 19 و بکردي آنکار
[زشت] که کردي و اکنون کافر نعمت و ناسپاسی 20 موسی گفت: روزي که او را کشتم راه خود ندانستم و خطا کردم 21 و از
شما ترسیدم و گریختم و خداوند بمن علم و حکمت بخشید و پیغمبرم کرد 22 توجه منّتی بر من داري که بزرگم کردي با اینکه
همهي بنی اسرائیل را بندهي خود کردهاي [و جملگی در اختیار تو بودند] 23 فرعون گفت: کی است پروردگار جهانیان که تو
میگوئی! 24 موسی گفت: آنکه آفریدگار آسمان و زمین است و آنچه میان آنها است اگر بتوانید یقین پیدا کنید [و وابستگی جهان
را بجهان آفرین استوار بدارید] 25 او بمردم گفت: مگر نمیشنوید [چه بیهوده می گوید!] 26 موسی گفت: خداوند یکه آفریدگار
شما است و پدران گذشتهي شما، 27 فرعون گفت براستیکه پیامبرتان که بسوي شما فرستادهاند دیوانه است، 28 او گفت همو
پروردگار مشرق و مغرب و آفریدگار آنچه میان از مشرق تا بمغرب است اگر خرد دارید 29 فرعون گفت: اگر جز من خدائی
[براي خویش] بگیري زندانیت میکنم 30 موسی گفت: اگر نشانهاي نمودار برایت بیاورم چه میکنی! 31 او گفت: بیاور آنرا اگر از
راستگویانی 32 موسی عصاي خود انداخت که ناگهان آن بصورت اژدهائی نمودار شد 33 و باز دست از گریبان خود بدر کرد و
صفحه 178 از 226
آن براي بینندگان چون چراغی روشن بود 34 فرعون بمردم اطراف خود گفت: اینکه مرد جادوي عالمی است 35 که میخواهد آنرا
دستاویز خود کند و شما را از [ صفحه 408 ] سرزمینتان در بدر کند شما را در اینکه چه میندیشید! 36 آنها گفتند: روزگاري او و
برادرش را [بحال بازداشت] بگذار و کسانی را بفرست 37 تا همهي جادو- هاي دانا را فراهم کنند حضورت [آنگاه او را بیچاره
کن] 38 پس جادوها بروز معیّن گرد آمدند 39 مردم را هم خبر کردند: آیا جمع میشوید [که هنر جادوها را ببینید] 40 امید است
که آنها چیره شوند و ما تسلیم بآنها شویم [و مقامشان بالا رود] 41 چون جادوها نزد فرعون گرد آمدند باو گفتند: اگر ما چیره
شویم مزدي خواهیم داشت! 42 او گفت: بلی در آنصورت از مقرّبان درگاه من خواهید بود 43 [اینجا بود که] موسی بجادوها
گفت: بیفکنید آنچه را افکندگانید. یعنی آنچه دارید بیندازید [و بنمایانید] 44 آنها ریسمانها و عصاها [که ابزار جادوئی بود]
بینداختند و گفتند: سوگند بپایگاه بلند فرعون که ما بر موسی چیرهایم 45 پس از آنها موسی عصاي خود را بیفکند و آن جملگی
آنچه را نمودار کرده بودند فرو برد، 46 جادوها [چون چنین دیدند] برو افتادند سجده کننده 47 گفتند ما ایمان آوردیم بخداي
جهانیان 48 هموکه پروردگار موسی و هارون است 49 او بآنها گفت: باو ایمان آوردید پیش از اذن من [یعنی چرا پیش از اجازهي
من مؤمن بموسی شدید] البتّه او آموزگار جادوئی شما بوده است که چنین تسلیم شدید بزودي [سزاي خود] خواهید دانست که
دست و پاي شما را از راست و چپ می- برم و بدارتان میآویزم همگی را 50 گفتند [ما را ز آزار تو باکی نیست که ما] بسوي
خداي خود باز گردندگانیم 51 و چشم داریم که او گناهان ما بیامرزد چون اوّل مؤمن باو هستیم 52 ما هم بموسی فرمان کردیم:
بندگان ما بنی اسرائیل را بشب ببرکه فرعونیان شما را دنبال خواهند کرد [آنها رفتند] 53 و فرعون فرستاد مردم شهر را فراهم کنند
[و اعلام کنند:] 54 که پیروان موسی دستهاي اندك هستند که با ما ناسازگارند 55 و موجب خشم ما هستند 56 و ما هم همگی
آماده و مواظبیم 57 عاقبت فرعون و پیروانش آهنگ دنبالگیري موسی کردند و ما آنها را از باغ- ها و چشمههاي آب بیرون
آوردیم 58 و از اندوختههاي گرانبهاشان بیرون [ صفحه 409 ] کردیم 59 و اینچنین همه آنها را بمیراث ببنی اسرائیل رساندیم 60 و
فرعونیان بسپیدي صبح یا دمیدن آفتاب ملّت موسی را دنبال کردند 61 چون نزدیک دریا هر دو بهم رسیدند و یکدیگر را بدیدند
مردم موسی گفتند ما گرفتار شدیم 62 او گفت: نه چنین است که خداي من با من است و هم اکنون راه نشانم میدهد 63 ما هم
آندم باو الهام کردیم: عصاي خود را بدریا زن [چون عصا بدریا رسید] آب شکافت و [چند قسمت شد] هر قسمتی چون کوهی
بزرگ نمایان شد 64 و دیگران یعنی فرعونیان را بآنها نزدیک نمودیم 65 و موسی و پیروانش را نجات دادیم همه [از آب گذشتند]
66 و فرعون و همراهانش همگی را بآب سپردیم و غرق کردیم 67 و البتّه در اینکه سرگذشت نشانهي قدرت است ولی باز هم
بیشتر مردم مؤمن نشدند [و منکر موسی بودند] 68 و البتّه خداي تو برتر و غالب است و مهربان [که نابودشان نکرد و مهلتشان داد
مجمع: آیات اینکه سوره دویست و هفت آیه است که همگی بمکّه نازل شده است :« طسم » : و زندهشان گذاشت]. سخن مفسّرین
خواندهاند و نون سین را نمودار کردهاند و دیگران سین « طسین میم » و ابو جعفر و حمزه « الخ «-ُ وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُم » جز چند آیت آخر
را به میم وصل و ادغام کردهاند. و در معنی اینکه چند قول است علاوه بر آنچه در اوّل کتاب گفتهایم: قتاده و ضحّاك گفتهاند
اینکه اسمی است از اسمهاي قرآن، إبن عبّاس گفته است: سوگندي است از خداوند و از علی علیه السّلام نقل است که پیغمبر [ص]
« میم » سدرة المنتهی و « سین » درخت طوبی « ط» : فرمود: طور سینا است و سین اسکندریه است و میم مکّه است، و نیز گفته است
محیط بموجودات بوسیلهي علم « میم » سلامتی و « سین » اشاره بطاهر است « ط» : 162 تأویلات کاشانی - محمّد است. -قرآن- 128
ربّانی و کتاب مبین محمّد است که داراي علم است و حکمت چنانکه علی علیه السّلام فرموده است: و فیک الکتاب المبین الّذي||
] 82- 47 -قرآن- 53 - چنین میشود -قرآن- 32 « أَلّا یَکُونُوا مُؤمِنِینَ » تا «ُ تِلکَ آیات » باحرفه یظهر المضمر و معنی اینکه سه آیه از
صفحه 410 ] که چون پیغمبر ملاحظه فرمود که مردم براه نمیآیند چنان فهمید که نقصی در خود آن حضرت است و از سوي مردم
کمبودي نیست از اینکه روي بر ریاضت و مجاهده و فناي در مشاهدات خود افزود که شاید کمبودي مرتفع شود و سخنش در مردم
صفحه 179 از 226
بگیرد، و آنها بپذیرند از اینروي بآن حضرت باین جملهها خطاب شد که تو پاکی از پلیدي کمی اثر سخن، و سلامتی از هر نقص و
ناتوانی در انجام مأموریّت و نیز احاطه و چیرکی بتمام مراتب علم خاصیّت ذات تو است که کتاب مبین است و نمایندهي حقایق
معانی و اسماء و صفات حق،ّ پس تو خود را برنج مدار و نابود مکن که خودداري آنها از ایمان یا از نقص در عقل آنها است یا
هوي و هوس است که جلوگیر آنها است. حسینی: چون کافران قرآن را نمیپذیرفتند اینکه بر خاطر مبارك پیغمبر گران آمد اینکه
سوره براي تسلیت آن حضرت نازل شد. روح البیان: تو را مهر حق بس ز جمله جهان || برو از نقوش سوي ساده باش بهار و خزان
بود « خاضعۀ » 4 ابو الفتوح: گفته شده حق کلام آنستکه « أَعناقُهُم لَها خاضِعِینَ » ] را همه در گذر || چو سرو سهی دائم آزاده باش
زیرا خبر از اعناق است و اینکه بدانجهت است که وصف عقلا است لذا جمع ذوي العقول آورد چنانکه عقلا را گویند و نظیر آن
-32- یا اینکه مراد اصحاب الأعناق است و حذف شده]. -قرآن- 3 « ساجدة » گفت، و نگفت « وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ رَأَیتُهُم لِی ساجِدِینَ »
9 فخر: مقصود اینکه است که خداي تو با اینکه بر هر کار چیره و توانا است و «ُ وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم » 283- قرآن- 229
میتواند اینکه کافران را با اینکه خوشیها که بآنها داده و انواع گیاهها که یاد شد براي آنها آفریده باز هم نافرمان هستند آزارشان
50 نیشابوري: بعضی آیات در اینکه - کند ولی رحیم است و مهربان. که خوشی و تندرستی را از آنها باز نگرفته است. -قرآن- 1
هشت -قرآن- «ُ إِن فِی ذلِکَ تا- الرَّحِیم » سوره مکرّر شده است براي تأکید و پا بر جا کردن در دلها و یکی از آن همین است که از
11 فخر: اینکه جمله براي تحریک تعجّب « قَومَ فِرعَونَ أَ لا یَتَّقُونَ » . 181 [ صفحه 411 ] جا مکرّر شده است - -160-141 قرآن- 169
موسی است از شدّت قساوت و کفر آنها که اي موسی خبردار باش آنها مرد تقوي نیستند و ممکن است معنی اینکه باشد: چرا
با تاء بصورت خطاب قرائت شده است به اینکه « تتّقون » و « اسجدوا » یعنی « الا یسجدوا » پرهیزگار نیستند! اي مردم با تقوي باشید مثل
جور که در میان سخن گفتن با موسی جمله طوري بیان شده است که گویا آنها حاضرند و بآنها گفته شده است که چرا شما مردم
روح البیان: ترسم زبان من گشاده نباشد و عقده که دارد زیاده گردد. « وَ لا یَنطَلِق لِسانِی » 37- فرعون تقوي پیشه نمیکنید. -قرآن- 1
28 همچو - چون فرعون براي آزمایش هوشیاري موسی آتش بجلوش گذاشت او زبان خود را سوخت عطار گفته است: -قرآن- 1
که قبل از اینکه « یضیق » موسی اینکه زمان در طشت آتش ماندهایم || طفل فرعونیم ما، کام و دهن پر اخگر است مجمع: جملهي
با کسر و فتح « فعلتک » : 19 مجمع « وَ فَعَلتَ فَعلَتَکَ » . است و اینکه جمله با رفع عموم قاریها خواندهاند و با نصب قرائت یعقوب است
وَ أَنتَ مِنَ » 25- فاء خوانده شده است و با کسر فاء معنی حالت را میفهماند یعنی با آن وضعی که کار خود را انجام دادي. -قرآن- 1
19 طبري: سدّي گفته است: یعنی آنروز که چنین کاري کردي کافر بودي. إبن زید گفته است: یعنی با اینکه تو را تربیت « الکافِرِینَ
کردیم کافر و ناسپاس نکوکاري ما شدي. و ممکن است بگویند: اکنون کافر بنعمت تربیت ما شدي و یا چنین معنی کنند: آن روز
که آن کار را کردي باین دین که امروز آوردهاي خود هم معتقد نبودي و کافر بودي. و بهتر معنی إبن زید است که کفران نعمت
20 طبري: عرب ضلال را بجاي جهل بکار میبرد. و مجاهد گفته است: یعنی من « أَنَا مِنَ الضّالِّینَ » [ 31 [ صفحه 412 - باشد. -قرآن- 1
فخر: اینکه جمله چند معنی شده است براي ارتباط جمله جلو که فرعون « تِلکَ نِعمَۀٌ تَمُنُّها عَلَی أَن عَبَّدتَ » 27- نادان بودم. -قرآن- 1
آیا کودکی نبودي و ما ترا پروردیم موسی گفت: 1- چه منّتی داري که تو بنی اسرائیل را غلام کردي و گر نه « أَ لَم نُرَبِّکَ » گفت
نیازي نداشتم بتربیت تو. 2- چه منّتی که یک روز آنها را آزار میکنی و ببردگی میبري و روزي پرورش میدهی و منّت میگذاري،
-3 چه منّتی که آنچه دادهاي از مال بنی اسرائیل بوده که غلام خود کردهاي، 4- چه منّتی داري که بنی اسرائیل را غلام کردي و
آنها که خویشان و مادر خودم بودند تربیتم کردند، 5- چه منّتی بر من داري که بنی اسرائیل را زر خرید خود کردهاي و باید زر
154 مثنوي در دفتر چهارم بعنوان مجاوبات موسی که صاحب عقل بود - 51 -قرآن- 134 - خریدان خود را سرپرستی کنی. -قرآن- 1
و فرعون که صاحب وهم بود، اینکه گفتگوي موسی و فرعون را چنین گفته است: رفت موسی بر طریق نیستی || گفت فرعونش
بگو تو کیستی گفت من عقلم رسول ذو الجلال || حجّۀ اللّهام امان از هر ضلال گفت: نی خامش رها کن گفتگوي || نسبت و نام
صفحه 180 از 226
قدیمت را بگوي گفت موسی نبستم از خاکدانش || نام اصلم کمترین بندهگانش گفت غیر اینکه نسب نامیت هست || مر تو را
خود اینکه نسب اولیتر است بندهي فرعون و بنده بندگانش || که از او پرورد اوّل جسم و جانش بندهي طاغی و باغی اي ظلوم||
زین وطن بگریخته از فعل شوم خونی و غدّاري و حق ناشناس || هم برین اوصاف خود میکن قیاس گفت حاشا که بود با آن
ملیک || در خداوندي کس دیگر شریک بلکه آن غدّار و آن طاغی توئی || لاف شرکت میزنی باغی توئی گر بکشتم من عوانی
را بسهو || نی براي نفس کشتم نی بلهو من زدم مشتی و ناگه اوفتاد || آنکه جانش خود نبدجانی بداد [ صفحه 413 ] من سگی
کشتم تو مرسل زادگان || صد هزاران طفل بیجرم و زیان کشتهاي ذریّت یعقوب را || بر امید قتل من مطلوب را کوري تو حق مرا
نظیر اینکه آیات با اندکی تفاوت « خود برگزید || سرنگون شد آنچه نفست میپزید ل فَأت بِها إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ- تا آیه 64
لفظ در سوره اعراف گذشت بمجلّد 4 ص 208 مراجعه نمائید.ظیر اینکه آیات با اندکی تفاوت لفظ در سوره اعراف گذشت بمجلّد
« تا اینکه » در- اینکه جمله «ّ لعل » 40 طبري: کلمهي « هَل أَنتُم مُجتَمِعُونَ لَعَلَّنا نَتَّبِع السَّحَرَةَ » 51- 4 ص 208 مراجعه نمائید. -قرآن- 8
معنی میشود، یعنی شما مردم فراهم شوید تا کار جادوها ببینیم و بصیرت و ایمان ما بآنها بیشتر شود و در دین خود ثابتتر و پابرجا
62 نیشابوري: آنها که اینکه جمله را گفتهاند نه مقصودشان پیروي دین جادوها بوده است، بلکه چون در برابر - شویم. -قرآن- 1
موسی بودهاند اینکه جمله گفته شده است براي کنایه از اینکه اگر جادوها چیره شدند پیرو موسی نخواهیم شد و او بیچاره میشود و
34 مثنوي در دفتر چهارم بحث اینکه عمارت در «ٌ إِن هذا لَساحِرٌ عَلِیم » . ما همان هستیم که بودیم و جادوها را محترم میشماریم
31 گفت الحق سخت استا جادوئی || که در افکندي بمکر اینکه جادوئی خلق - ویرانی است و جمعیّت در پریشانی: -قرآن- 1
یکدل را تو کردي دو گروه || جادوئی رخنه کند در سنگ و کوه گفت هستم غرق پیغام خدا || جادوئی که دید با نام خدا!
غفلت و کفر است مایهي جادوئی || مشعلهي دین است جان موسوي من بجادویان چه مانم اي وقیح || کز دمم پر رشک میگردد
مسیح من بجادویان چه مانم اي خبیث || کز خدا نازل شود بر من حدیث چون تو با پرّ هوا بر میپري || لا جرم بر من گمان بد
میبري هر که را افعال دام و دد بود || بر کریمانش گمان بد بود چون تو جزء عالمی، پس اي مهین || کل آن را، همچو خودبینی
34 اي بسا کس رفته تا شام و عراق || او ندیده هیچ جز کفر و - فرمت- 32 - «65» یقین [ صفحه 414 ] گر تو باشی تنگدل از ملحمه
نفاق اي بسا کس رفته ترکستان و چین || او ندیده هیچ الّا مکر و کین طالب هر چیز اي یار رشید || جز همان چیزي که میجوید
ندید چون ندارد مدرکی جز رنگ و بو || جملهي اقلیمها را گو بجو گاو در بغداد آید ناگهان || بگذرد از اینکه سران تا آن
34 و آن فضاي - فرمت- 32 - «66» سران از همه عیش و خوشیها و مزه || او نبیند غیر قشر خربزه خشک بر میخ طبیعت چون قدید
خرق اسباب و علل || هست ارض اللّه اي صدر اجل هر زمان مبدل شود چون نقش جان || نو بنو بیند جهانی در عیان چنبره دید
جهان ادراك تو است || پردهي پاکان، حس ناپاك تو است مدّتی حس را بشو ز آب عیان || اینکه چنین دان جامه شوئی صوفیان
50 فخر: ضرّ و ضیر یک معنی دارد [یعنی باکی نیست] « قالُوا لا ضَیرَ » اي ز غفلت از سبب تو بیخبر || بندهي اسباب گشتستی تو خر
و مقصود آنها نه اینکه بوده است که اگر کاري با ما بکنی بما زیان نمیرسد بلکه نظر به اینکه است که با آنچه در سراي دیگر بما
18 مثنوي بدفتر پنجم در بیان معنی لا ضیر و خطاب سحره چنین گفته: نعرهي لا ضیر - میرسد اینکه براي ما سود است. -قرآن- 1
بشنید آسمان || چرخ گوئی شد پی آن صولجان ضربت فرعون ما را نیست ضیر || لطف حق غالب بود بر قهر غیر گر بدانی سرّ ما
را اي مضل || میرهانی مان ز رنج اي کور دل سر برآر و ملک بین زندهي جلیل || اي شده غرّه بملک مصر و نیل گر تو ترك
اینکه نجس خرقه کنی || نیل را در نیل جان غرقه کنی [ صفحه 415 ] شکر آن کز دار فانی میرهیم || بر سر اینکه دار پندت
میدهیم اندرین بحث ارخرد ره بین بدي || فخر رازي راز دان دین بدي لیک چون من لم یذق لم یدر بود || عقل و تخییلات او
باشد و معنی « حذر » 56 فخر: ما همگی اکنون برحذریم و حزم داریم که اسم فاعل از مصدر « وَ إِنّا لَجَمِیع حاذِرُونَ » حیرت فزود
بیالف خواندهاند و باین قرائت « حذرون » حدوث را برساند و بفهماند که در برابر موسی ما هم خود را آماده کردهایم و بعضی
صفحه 181 از 226
با دال بینقطه خوانده یعنی ما نیرومند و با مقاومت « حادرون » صفت مشبهه است یعنی ما همیشه برحذر و مواظب بودهایم و بعضی
60 بهمزهي وصل و تشدید تاء، و همزه قطع و سکون تاء هر « فَأَتبَعُوهُم » : 33 مجمع - هستیم و هرگز باك از کس نداریم. -قرآن- 1
قالَ کَلّا إِن مَعِی رَبِّی » 127- 23 -قرآن- 112 - بتشدید دال قرائت شده است. -قرآن- 7 « لَمُدرَکُونَ » دو قرائت شده است. و نیز
معنا » و نگفت « مَعِی رَبِّی » : 62 پاورقی حسینی: در کشف- الأسرار مینویسد: موسی خود را در اینکه حکم فرمود که گفت «ِ سَیَهدِین
زیرا که در سابقهي حکم رفته بود که قومی از بنی اسرائیل بعد از هلاك فرعون و قبطیان گوساله پرست خواهند شد باز « ربّنا
مصطفی علیه السّلام چون در غار بود با صدّیق اکبر، از احوال صدّیق آن حقایق معانی ساخته که او را با نفس خود قرین کرد و در
إِنَّ » و ربّ العزّة امّت محمّد را گفت «ِ إِن مَعِی رَبِّی سَیَهدِین » و گفتهاند موسی خود را گفت « إِن اللّهَ مَعَنا » حکم معیّت آورده گفت
موسی آنچه خود را گفت اللّه او را بکرد، و او را راه نجات نمود، و کید دشمن از پیش برداشت، چگونگی « اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا
آنکه تعالی بخودي خود امّت محمّد را گفت و وعدهاي که داد اولی که وفا کند، از غم گناه برهاند، و برحمت و مغفرت خود
674 حسینی نوشته: محقّقان گفتهاند که - 594 -قرآن- 632 - 524 -قرآن- 559 - 167 -قرآن- 501 - 48 -قرآن- 151 - رساند. -قرآن- 1
و حضرت پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و سلّم در « إِن مَعِی رَبِّی » موسی علی نبیّنا و علیه السّلام در کلام خود معیّت را متقدّم داشت که
[ 238 [ صفحه 416 - 146 -قرآن- 215 - معیّت را تأخیر فرمود تا بر ضمایر عرفا روشن گردد -قرآن- 123 « إِن اللّهَ مَعَنا » قول خود که
که کلیم از خود بحق نگریست و اینکه مقام مرید است و حبیب از حق بخود نظر کرد و اینکه رتبهي مراد است، مرید را هر چه
گویند آن کند و مراد هر چه گوید چنان کنند: آن یکی را روي او در روي دوست || وان دگر را روي او خود، روي اوست.
- 64 فخر: در اینکه جمله چند معنی است: 1- جاي آب شکافته مردم فرعون را ببنی اسرائیل نزدیک کردم، 2 « أَزلَفنا ثَم الآخَرِینَ »
آنجا فرعونیان را بهم نزدیک کردیم که همه غرق شوند و کسی جان بدر نبرد، 3- آنها را آنجا به دریا نزدیکشان کردیم. و
بعضی گفتهاند یعنی حبس کردیم فرعونیان را که نتوانند از موسی دنبال کنند بواسطهي ابري تیره که سرگردان مانده بودند و
با قاف نیز خواندهاند یعنی عزّت و شخصیّت آنها را بردیم و ممکن است اینجور معنی شود که فرعونیان را از غیر راهی « ازلقنا »
30 سخن ما در اینکه آیات: 1- حروف اوّل - بردیم که براي موسی خشک بود و در آنجا آنها را لغزاندیم و نابود کردیم. -قرآن- 1
سوره در مقدّمهي اینکه کتاب بحث شده است ولی اینجا بمناسبت آیت بعد که روي سخن با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شده
تو خود را رنجور میداري براي اینکه مردم مؤمن نمیشوند و چون اینکه آیات در مکّه « لَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ » : است و گفته شده است
نازل شده است براي کافران عرب نشانه است که آغاز اینکه سخن باین حروف براي توجّه خاطرها است که گوش بگفته پیغمبر
فرادارند تا بفهمند سرسختی و نافرمانی آنها بیش از آن است که پیغمبر ناراحت است و هیچ وسیله براي راهنمائی آنها نیست چون
استعداد اصلی خود را از دست دادهاند و در دنبالهي معرّفی خوي آنها داستان موسی و فرعون یادآوري شده است که آنها نیز
مردمی کج اندیش بودند و تسلیم بگفتههاي موسی نشدند تا غرق شدند براي شما همان سرنوشت است که جنگ بدر و حوادث
معرّفی اعراب مکّه است که اگر هر پندي و هر « إِن نَشَأ نُنَزِّل- تا- مُعرِضِ ینَ » 2- آیت 3 و 4 253- دنبالهي آن باشد. -قرآن- 224
61 [ صفحه 417 ] اندیشهشان پایداري است و - 37 -قرآن- 49 - نشانهاي بر درستی گفتار پیغمبر [ص] بیاید آنها خوي و -قرآن- 16
نافرمانی اگرچه ناچار شوند و بظاهر گردن بنهند در دل کافر و رو گردان هستند پس ظرفیّتشان همین است و سرنوشت آنها همان
است که براي مردم فرعون بوده است.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 69 تا 104
وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ إِبراهِیمَ [ 69 ] إِذ قالَ لِأَبِیه وَ قَومِه ما تَعبُدُونَ [ 70 ] قالُوا نَعبُدُ أَصناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ [ 71 ] قالَ هَل یَسمَعُونَکُم إِذ
236 قالُوا بَل وَجَ دنا آباءَنا کَ ذلِکَ یَفعَلُونَ [ 74 ] قالَ أَ فَرَأَیتُم ما کُنتُم تَعبُدُونَ - تَدعُونَ [ 72 ] أَو یَنفَعُونَکُم أَو یَضُ رُّونَ [ 73 ] -قرآن- 1
صفحه 182 از 226
241 وَ الَّذِي هُوَ - 75 ] أَنتُم وَ آباؤُکُم الَأقدَمُونَ [ 76 ] فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی إِلاّ رَب العالَمِینَ [ 77 ] الَّذِي خَلَقَنِی فَهُوَ یَهدِین [ 78 ] -قرآن- 1 ]
[ یُطعِمُنِی وَ یَسقِین [ 79 ] وَ إِذا مَرِضت فَهُوَ یَشفِین [ 80 ] وَ الَّذِي یُمِیتُنِی ثُم یُحیِین [ 81 ] وَ الَّذِي أَطمَع أَن یَغفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَومَ الدِّین [ 82
263 وَ اجعَل لِی لِسانَ صِدق فِی الآخِرِینَ [ 84 ] وَ اجعَلنِی مِن وَرَثَۀِ جَنَّۀِ النَّعِیمِ - رَب هَب لِی حُکماً وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِینَ [ 83 ] -قرآن- 1
245 إِلاّ مَن أَتَی - 85 ] وَ اغفِر لِأَبِی إِنَّه کانَ مِنَ الضّالِّینَ [ 86 ] وَ لا تُخزِنِی یَومَ یُبعَثُونَ [ 87 ] یَومَ لا یَنفَع مال وَ لا بَنُونَ [ 88 ] -قرآن- 1 ]
اللّهَ بِقَلب سَلِیم [ 89 ] وَ أُزلِفَت الجَنَّۀُ لِلمُتَّقِینَ [ 90 ] وَ بُرِّزَت الجَحِیم لِلغاوِینَ [ 91 ] وَ قِیلَ لَهُم أَینَ ما کُنتُم تَعبُدُونَ [ 92 ] مِن دُونِ اللّه هَل
249 فَکُبکِبُوا فِیها هُم وَ الغاوُونَ [ 94 ] وَ جُنُودُ إِبلِیسَ أَجمَعُونَ [ 95 ] قالُوا وَ هُم فِیها یَختَصِمُونَ - یَنصُرُونَکُم أَو یَنتَصِرُونَ [ 93 ] -قرآن- 1
213 وَ ما أَضَ لَّنا إِلاَّ المُجرِمُونَ [ 99 ] فَما لَنا مِن - 96 ] تَاللّه إِن کُنّا لَفِی ضَ لال مُبِین [ 97 ] إِذ نُسَ وِّیکُم بِرَب العالَمِینَ [ 98 ] -قرآن- 1 ]
- [ شافِعِینَ [ 100 ] وَ لا صَدِیق حَمِیم [ 101 ] فَلَو أَن لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 102 ] إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 103
از مصدر کبکبه با فتح و کسره « کبکبوا » : 53 [ صفحه 418 ] معنی لغات - 235 وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 104 ] -قرآن- 1 - قرآن- 1
خویشاوندي که کوشش میکند در انجام « حمیم » ، هر دو کاف بمعنی در گودال انداختن، بر زمین زدن، وارونه کردن، فراهم کردن
حملهي در جنگ، بامداد و شامگاه. ترجمه 69 [اي محمّد، در قرآن براي کافران] سرگذشت ابراهیم را « کرّة » ، کار کسی، دوست
بخوان 70 که بپدر و خویشان خود گفت: چه میپرستید و معبود شما کیست! 71 گفتند: بتهائی را میپرستیم و مرتّب سر بآستان
آنهائیم، 72 وي گفت: مگر آنها می توانند دعا و خواهشی بشنوند و پاسخ دهند 73 و یا سود و زیانی رسانند، 74 جواب دادند:
پدران ما چنین کردند [ما هم پیروشان شدیم] 75 ابراهیم گفت: مگر گمان دارید پرستش شما و پدرانتان حق و درست بوده است!
76 و آیا دیدید و وارسی کردید آنچه خود و پدران پیشین شما پرستیدند! 77 بدانید که همهي آنها در چشم من دشمنند مگر
آفرینندهي جهان 78 که مرا آفرید و راهنمائیم کرد. 79 و آنکه آب و نانم داد 80 و چون بیمار شدم او شفایم میدهد 81 و مرگ و
زندگی بدست او است 82 و آمرزش گناهانم را بقیامت از او میخواهم 83 [آنگاه براي خود دعا کرد و گفت:] اي خدا معرفتم بده
و مرا بصالحان ملحق ساز 84 و زبان مردم آینده را بستایشم باز کن 85 و بهشت برین نصیبم کن 86 و پدرم را بیامرز که گمراه بود
87 و برستاخیز خوارم مفرما 88 آن روز که مال و فرزند سود ندارد 89 مگر آنرا که با دلی درست و آرام خدا بمحشر آورد 90
همان روز که بهشت نزدیک پرهیزگاران شود 91 و دوزخ براي گمراهان نمودار شود 92 و از آنها بپرسند: کجا هستند آنهائی که
میپرستیدید غیر خدا 93 آیا میتوانند شما را کومک کنند یا براي خود کومک بگیرند و دفع آزاري! 94 آنجا است که گمراهان و
خدایشان وارونهي جهنّم شوند 95 و هم لشکریان شیطان جملگی 96 و با خصومت و جنگجوئی بیکدگر گویند: 97 سوگند بخدا
که گمراهی ما آشکار بود [و ما خود خبردار نبودیم] 98 که شما بتها را با آفرینندهي جهان برابر دانستید 99 البتّه بجز اینکه
جنایتکاران نبودند که ما را گمراه کردند 100 [افسوس که اکنون] واسطه و میانجی نداریم 101 و نه [ صفحه 419 ] دوستی دلسوز و
کارگشا 102 ایکاش روزگار بازگردد که مؤمن شویم و از اینکه گرفتاري آسوده باشیم 103 اینکه است سرنوشت مردم منحرف و
بداندیش، و البتّه اینکه سخنان ابراهیم راهی بود و نشانهاي براي پند و هدایت ولی بیشتر- شان مؤمن نشدند، 104 آري خداي تو هم
72 مجمع: « هَل یَسمَعُونَکُم » : عزیز و غالب است و هم رحیم و مهربان [که زندهشان گذارد و آسودهشان داشت]. سخن مفسّرین
یعنی آیا میشنوند دعاي شما را، و مقصود پذیرفتن خواهش آنها است که آیا خداهاي شما خواهش شما را میپذیرند و دعاتان را
خوانده است با ضم یاء و کسر میم از مصدر اسماع یعنی آیا بتها « یسمعون » 36 أبو الفتوح: قتاده - مستجاب میکنند یا نه!. -قرآن- 15
77 أبو « أَ فَرَأَیتُم ما کُنتُم- تا- فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی- تا آخر آیه » .! وقتی که آنها را میخوانید صدائی بگوشتان میرسانند و جواب میدهند
63 و معنی - 27 -قرآن- 39 - الفتوح: یعنی دانستید که آنچه خود و پدران گذشتهي شما میپرستید همه دشمن من هستند! -قرآن- 1
عداوت آنها با ابراهیم اینکه است که در قیامت همهي اینکه معبودها دشمنی خود نمودار میکنند با بندگان خود بموجب اینکه آیه
و فرّاء گفته است: اینکه جمله مقلوب است و معنی اینکه است که من با آنها دشمن « کَلّا سَیَکفُرُونَ بِعِبادَتِهِم وَ یَکُونُونَ عَلَیهِم ضِ  دا »
صفحه 183 از 226
225 روح البیان: یعنی آنرا که میپرستید، وارسی کردید و دانستید و یا نگاه کردید و خوب دیدید - هستم و نمیپرستم. -قرآن- 157
78 کشف نوشته: بسا فرقا «ِ الَّذِي خَلَقَنِی فَهُوَ یَهدِین » . چون فقط پرستش پدران گذشته دلیل درستی کار آنها و خداوندي بتها نیست
که میان دو قوم است یکی ارباب حوائج دیگر اصحاب حقایق، ارباب حوائج جهد کنند و طاعت آرند و اوراد شمرند و آنگه
و برتر از اینکه « رَب اشرَح لِی صَ درِي- تا آخر » حاجتهاي خود بر پی آن عرضه کنند. موسی بر اینکه مقام بود آنگه که میگفت
304 [ صفحه 420 ] است که از ذکر و ثناء محبوب را حاجت خواست نپردازند - 39 -قرآن- 277 - مقام اصحاب حقایق -قرآن- 1
گهی زبان در ثنا آویخته گهی دل در مشاهده آمیخته و سرّ بمواصلت رسیده در خود فانی گشته و بحق باقی شده اینکه است حال
پیر طریقت از اینجا گفت: الهی را هم نماي بخود و باز رهان مرا از بند خود، اي «ِ الَّذِي خَلَقَنِی فَهُوَ یَهدِین » خلیل که میگفت
رساننده، بخود برسانم که کس نرسید بخود، الهی یاد تو عیش است و مهر تو سور است، صحبت تو روح است، و قرب تو نور،
79 کشف نوشته: «ِ وَ الَّذِي هُوَ یُطعِمُنِی وَ یَسقِین » 260- جویندهي تو کشتهي با جان است، و یافت تو رستخیز بیصور. -قرآن- 222
یکی در بند قوت نفس است، یکی در آرزوي قوت دل، قوت نفس طعام و شراب است، قوت دل معرفت و محبّت، یکی زنده
بنفس، زندگی وي بقوت است و بباد، یکی زنده بحق،ّ زندگی وي بمهر است و بیاد. ذو النّون مصري هر گه که اینکه آیت
44 شراب المحبّۀ خیر الشّراب || و - خواندي گفتی: یطعمنی طعام المعرفۀ و یسقینی شراب المحبّۀ و اینکه شعر خواندي: -قرآن- 1
80 مجمع: ابراهیم گفت چون خود مریض شوم و نگفت: چون «ِ وَ إِذا مَرِضت فَهُوَ یَشفِین » 58- فرمت- 56 -» کل شراب سواه سراب
36 کشف نوشته: آن شفاء دل خلیل که بوي اشارت میکند آن است که جبرئیل گاه - خدا بیمارم کند براي رعایت ادب. -قرآن- 1
و زبان حال خلیل بجواب میگوید: خرسندم بدانکه « یقول مولاك کیف کنت البارحۀ » گاه آمدي بفرمان حق جل و علا گفتی
گوئی یکبار || اي خستهي روزگار دوشت چون بود! أبو الفتوح نوشته: یکی از جملهي بزرگان گفت: به بیمارستانی در شدم مردي
طبیب را دیدم نشسته و جماعتی بیماران بر او گرد آمده و هر کس علّت خود شرح میداد او هر کس را دوائی میکرد در خور او،
برنائی برخاست بنزد او فراز آمد، زرد روي و اثر عبادت و سیماي صلاح بر او پیدا، گفت یا استاد تو مرد طبیب زیرکی و هر یک را
از بیماران دوائی فرمودي مرا نیز بیمارئی است دواي آن دانی! گفت آن [ صفحه 421 ] است! گفت: بیماري گناه را دوا چه باشد!
گفت: بشنو هلیلهي صبر را بگیر با بلیلهي تواضع و در هاون ندم و پشیمانی افکن و بدستهي قهر هواي نفس خرد بکوب و از آنجا
در پاتیلچهي صحّت عزم افکن، و آب حیا و شرم بر او ریز، و به- آتش محبّت بجوشان و بملعقهي عصمت بگردان تا حباب حکمت
و بمروحهي استرواح باد کن آنرا، و در وقت سحر شربتی از آن نوش کن و دیگر گرد گناه «68» برآرد، آنگه به راووق صفا بپالا
مگرد تا راحت یابی.و بمروحهي استرواح باد کن آنرا، و در وقت سحر شربتی از آن نوش کن و دیگر گرد گناه مگرد تا راحت
368 روح البیان: سلمی رحمه اللّه فرمود: که مرض برؤیت اغیار است، و شفا بمشاهدهي انوار واحد قهّار، و در - یابی. -پاورقی- 366
بحر آورده که بیماري بتعلّقات کونین است و شفا بقطع تعلّق و آن وابستهي بجذبه عنایت است که چون در رسد سالک را از همه
منقطع ساخته بیکی پیوند دهد یعنی بشربت تجرید از مرض تعلّقش باز رهاند. چه گویمت که چه خوش آمدي مسیح صفت || به
81 کشف نوشته: هر که نه باو باقی است بحقیقت فانی است، هر که نه «ِ وَ الَّذِي یُمِیتُنِی ثُم یُحیِین » یک نفس همه درد مرا دوا کردي
43 غم کی خورد آنکه شادمانیش توئی || یا کی مرد آنکه زندگانیش توئی در - باو زنده او مردهي جاودانی است. -قرآن- 1
نسیهي آن جهان کجا دل بندد || آنکس که بنقد اینکه جهانیش توئی حسینی نوشته: در حقایق سلمی آورده که بمیراند مرا از
نفس خود و زنده گرداند بخود، و نزد بعضی از محقّقان اماته و احیاء بخوف و رجا است یا بغفلت و ذکر یا باستتار و تجلّی، و
صاحب بحر فرموده که بمیراند مرا از اوصاف بشریّت، و زنده سازد باخلاق روحانیّت، و باز بمیراند از سمات روحانیّت و زنده
من و زنده سازد بهویّت [ صفحه 422 ] خود که حیات حقیقی « انّیّت » گرداند بصفات ربانیّت و حقیقت آن است که بمیراند مرا از
وَ الَّذِي ... یَغفِرَ لِی » عبارت از آن است. نظم: نجویم عمر فانی را توئی عمر عزیز من || نخواهم جان پر غم را توئی جانم بجان تو
صفحه 184 از 226
82 أبو الفتوح: اینکه سخن ابراهیم که گناهم را میآمرزد براي فروتنی و دوري از هر چیزي بجز خداوند گفته است چون « خَطِیئَتِی
43 : مقصود گناه صغیرهي او است که از خدا خواسته است بیامرزد، و اینکه دلیل بر - 13 -قرآن- 18 - پیغمبران گناه ندارند. -قرآن- 1
لِیَغفِرَ لَکَ اللّه ما تَقَدَّمَ مِن » امکان صغیره است بر پیغمبران، و بعضی گفتهاند: مقصود ابراهیم آمرزش گناهان امّت او است مثل
- .«69» که به پیغمبر گفته شده است. تا خدا گناه گذشته و آیندهي تو را بیامرزد، مقصود آمرزش گناه امّت است « ذَنبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ
395 فخر: مقصود از گناه ترك اولی است یعنی ممکن است کاري که بهتر است، پیغمبران آن را - 273 -پاورقی- 393 - قرآن- 204
83 کشف: یعنی بمن بده مقام پیغمبري را، و بعضی گفتهاند: یعنی دانش و فهم و گفتار صواب و « رَب هَب لِی حُکماً » . ترك کنند
26 [أبو الفتوح: مرا حکمت ده و حکم بیان چیزي باشد بر آن وجه که حکمت اقتضا کند، مقاتل گفت: فهما و - درست. -قرآن- 1
83 مرا بآن صالحان گذشته در رسان از پیامبران و بمنزلت و درجه « وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِینَ » .[ علما، کلبی گفت: بحکم نبوّت خواست
تبیان: چند معنی « وَ اجعَل لِی لِسانَ صِ دق فِی الآخِرِینَ » 32- ایشان رسان. و عبد اللّه عبّاس گفت مرا باهل بهشت رسان]. -قرآن- 1
49 [ صفحه 423 ] بتوحید - شده 1- بعضی گفتهاند: یعنی از فرزندان من کسانی را داعی بحق قرار بده که مردم را دعوت -قرآن- 1
کند و رفتار بحق کند که محمّد باشد و اینکه معنی بهتر است، 2- در آینده مرا بنیکی یاد کنند، و خدا دعاي او را مستجاب کرد که
تبیان: مقصود اینکه « وَ اغفِر لِأَبِی- تا آخر » . یهود و مسیحی و مسلمان او را قبول دارند. کشف: یعنی مقام پیغمبري در نسل من بماند
است که خدا او را بیامرزد بواسطه کفر و گمراهی او که نادان و جاهل بوده است نه معاند و لجوج و سرسخت و علماء شیعه مذهب
19 أبو الفتوح: یعنی بیامرز - جدّ مادري او است. -قرآن- 1 « أبی » ما گفتهاند: چون پدران پیغمبران نباید کافر باشند مقصود از کلمهي
تبیان: یعنی آنکه با دل درست از گناه و تباهی باشد و چون تباهی دل موجب تباهی دیگر «ٍ إِلّا مَن أَتَی اللّهَ بِقَلب سَلِیم » . عموي مرا
پارههاي تن میشود و هر کاري با قصد از دل انجام میشود پس سلامتی دل کنایه است از سلامتی از کارهاي زشت و چون دل
46 طبري: یعنی روزي که جز دل درست سودي - اصرار بر گناه ندارد پارههاي تن هم سلامت و دور از گناه خواهند بود. -قرآن- 1
ندارد و آن دلی است که دو دلی و شک بتوحید در آن راه نداشته باشد. کشف نوشته: جریر بغدادي گوید: دلها سه قسم است:
هر بندهاي که او «ٍ مَن خَشِیَ الرَّحمنَ بِالغَیب وَ جاءَ بِقَلب مُنِیب » قلب منیب، قلب شهید، و قلب سلیم. قلب منیب آن است که گفت
إِن فِی ذلِکَ لَذِکري لِمَن کانَ » : ترسید و عیب خود دید و با مولاي خود گروید دل وي منیب است، و قلب شهید آن است که گفت
میگوید اینکه پیغام که دادم و اینکه در که گشادم یادگار او است که دلی دارد زنده، و گوشی « لَه قَلب أَو أَلقَی السَّمعَ وَ هُوَ شَ هِیدٌ
طوبی او را که دلی دارد سلیم از «ٍ إِلّا مَن أَتَی اللّهَ بِقَلب سَلِیم » گشاده، و آن دل مرا حاضر گشته، و قلب سلیم آن است که گفت
شک شسته و با مولی پیوسته و از دنیا و خلق آسوده و از غیر اورسته. و گفتهاند: دل سلیم با سلامت بود هر چه بدو دهند قبول کند
632 [ صفحه 424 ] ت، نه هیچ چیز قبول - 408 -قرآن- 587 - 185 -قرآن- 315 - و بآن قانع شود. امّا دل منیب معدن درد -قرآن- 123
کند و نه بهیچ خلعت قانع شود، دل سلیم در مقام لطف دارند، ولی منیب در قید دل، منیب دردزدگان ولایت طریقتند، ایشانند که
بقعر بحر فقر رسیدهاند و هیچ خبر باز ندادهاند اگر بهر چه در کونین خلعت است، اینکه دل بیارایند هر لحظه که بر آید برهنهتر
چاشتی نیابد، در امتلاء آن لقمه طالب فقر و فاقت «70» بود، و اگر کل کونین مائدهاي سازند، و پیش دل منیب نهند او را از آن نزل
نوشش باد، بو یزید بسطامی که هر دو کون لقمهاي ساختند و بر حوصلهي دل پر درد وي « أجوع یوما و أشبع یوما » گردد که
قال ابو یزید: قطعت المفاوز حتّی بلغت البوادي و قطعت .« هَل مِن مَزِیدٍ » نهادند، هنوز روي سیري نمیدید، فریاد میداشت که
البوادي حتّی وصلت الی الملکوت و قطعت الملکوت حتّی بلغت الی الملک فقلت الجائزة قال: قد وهبت لک جمیع ما رأیت. قلت:
انّک تعلم انّی لم أر شیئا من ذلک قال: فما ترید، قلت: ارید ان لا ارید، قال: قد اعطیناك، بو یزید گفت: بیابانها بریدم تا بکویرهاي
بیآب و علف رسیدم آنها را هم طی کردم تا بملکوت حق رسیدم، از آن هم گذشتم و بعالم ملک رسیدم و جایزه خواستم جواب
شنیدم: هر چه دیدي بتو دادیم، گفتم: نه دیدم تا بگیرم، باز شنیدم که گفتند: پس چه خواهی! گفتم: آن خواهم که هیچ نخواهم،
صفحه 185 از 226
نوشش باد، بو یزید بسطامی که « أجوع یوما و أشبع یوما » گفتند: دادیم.چاشتی نیابد، در امتلاء آن لقمه طالب فقر و فاقت گردد که
قال .« هَل مِن مَزِیدٍ » هر دو کون لقمهاي ساختند و بر حوصلهي دل پر درد وي نهادند، هنوز روي سیري نمیدید، فریاد میداشت که
ابو یزید: قطعت المفاوز حتّی بلغت البوادي و قطعت البوادي حتّی وصلت الی الملکوت و قطعت الملکوت حتّی بلغت الی الملک
فقلت الجائزة قال: قد وهبت لک جمیع ما رأیت. قلت: انّک تعلم انّی لم أر شیئا من ذلک قال: فما ترید، قلت: ارید ان لا ارید، قال:
قد اعطیناك، بو یزید گفت: بیابانها بریدم تا بکویرهاي بیآب و علف رسیدم آنها را هم طی کردم تا بملکوت حق رسیدم، از آن
هم گذشتم و بعالم ملک رسیدم و جایزه خواستم جواب شنیدم: هر چه دیدي بتو دادیم، گفتم: نه دیدم تا بگیرم، باز شنیدم که
653 تأویلات کاشانی: - 398 -قرآن- 634 - گفتند: پس چه خواهی! گفتم: آن خواهم که هیچ نخواهم، گفتند: دادیم. -پاورقی- 396
درستی و سلامتی دل بدو چیز است: اوّل- در فطرت و نهاد آن استعداد کم نباشد و آماده باشد تا نورپذیر شود، دوّم- از پرده و
جلوگیر خواستههاي نفسانی بدور باشد و در زندگی خود را از هر پلیدي پاك دارد. نیشابوري: معنی دو آیه اینکه است: آن روز
که مال و فرزند براي هیچ کس سودمند نیست مگر آنکه با دل درست بیاید که گرفتار مال و فرزند نباشد و مال خود را براه خیر
بکار برده و در تربیت فرزند کوتاهی نکرده باشد، و یا دلش از گرفتاري مال و فرزند سالم باشد که گناهکار و کافر نباشد براي
جمع مال و دوستی فرزند. أبو الفتوح: پارهاي گفتهاند مراد بسلیم، لدیغ [مار گزیده] باشد و مار گزیده [ صفحه 425 ] را سلیم خوانند
102 أبو الفتوح: کفّار « فَلَو أَن لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ » ] . بر سبیل تفأّل، یعنی دل دردناك دارد از ترس خداي، چون مار گزیده
پس از گفتگوهاي زیاد در قیامت تمنّاي محال کردن گیرند که اگر ما را بدنیا باز گشتنی باشد و ما بدنیا شویم تا از جمله مؤمنان
براي « فلیت لنا کرّة فنکون » نهاد براي آن جواب آنرا بفاء منصوب کرد و تقدیر آنستکه « لیت » در جاي « لو » باشیم و ایمان آوریم، و
61 سخن ما در اینکه آیات - نهاد که متضمّن معنی تمنّی است یعنی کاشکی مرا بدنیا باز گردانندي]. -قرآن- 3 « لیت » بجاي « لو » آن
همان ترجمه و گفتار دیگران است.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 105 تا 191
کَذَّبَت قَوم نُوح المُرسَلِینَ [ 105 ] إِذ قالَ لَهُم أَخُوهُم نُوح أَ لا تَتَّقُونَ [ 106 ] إِنِّی لَکُم رَسُول أَمِین [ 107 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 108 ] وَ
270 فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 110 ] قالُوا أَ نُؤمِن لَکَ وَ اتَّبَعَکَ - ما أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب العالَمِینَ [ 109 ] -قرآن- 1
- [ الَأرذَلُونَ [ 111 ] قالَ وَ ما عِلمِی بِما کانُوا یَعمَلُونَ [ 112 ] إِن حِسابُهُم إِلاّ عَلی رَبِّی لَو تَشعُرُونَ [ 113 ] وَ ما أَنَا بِطارِدِ المُؤمِنِینَ [ 114
248 إِن أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ مُبِین [ 115 ] قالُوا لَئِن لَم تَنتَه یا نُوح لَتَکُونَن مِنَ المَرجُومِینَ [ 116 ] قالَ رَب إِن قَومِی کَذَّبُون [ 117 ] فَافتَح - قرآن- 1
318 ثُم أَغرَقنا بَعدُ - بَینِی وَ بَینَهُم فَتحاً وَ نَجِّنِی وَ مَن مَعِیَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 118 ] فَأَنجَیناه وَ مَن مَعَه فِی الفُلک المَشحُون [ 119 ] -قرآن- 1
الباقِینَ [ 120 ] إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 121 ] وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 122 ] کَذَّبَت عادٌ المُرسَلِینَ [ 123 ] إِذ
253 إِنِّی لَکُم رَسُول أَمِین [ 125 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 126 ] وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه مِن - قالَ لَهُم أَخُوهُم هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ [ 124 ] -قرآن- 1
- أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب العالَمِینَ [ 127 ] أَ تَبنُونَ بِکُل رِیع آیَۀً تَعبَثُونَ [ 128 ] وَ تَتَّخِ ذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُم تَخلُدُونَ [ 129 ] -قرآن- 1
[ 278 وَ إِذا بَطَشتُم بَطَشتُم جَبّارِینَ [ 130 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 131 ] وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّکُم بِما تَعلَمُونَ [ 132 ] أَمَدَّکُم بِأَنعام وَ بَنِینَ [ 133
212 إِنِّی أَخاف عَلَیکُم عَذابَ یَوم عَظِیم [ 135 ] قالُوا سَواءٌ عَلَینا أَ وَعَظتَ أَم لَم تَکُن مِنَ الواعِظِینَ - وَ جَنّات وَ عُیُون [ 134 ] -قرآن- 1
[ 136 ] إِن هذا إِلاّ خُلُق الَأوَّلِینَ [ 137 ] وَ ما نَحن بِمُعَذَّبِینَ [ 138 ] فَکَ ذَّبُوه فَأَهلَکناهُم إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 139 ]
307 وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 140 ] کَذَّبَت ثَمُودُ المُرسَلِینَ [ 141 ] إِذ قالَ لَهُم أَخُوهُم صالِح أَ لا تَتَّقُونَ [ 142 ] إِنِّی - -قرآن- 1
229 وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب العالَمِینَ [ 145 ] أَ - لَکُم رَسُول أَمِین [ 143 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 144 ] -قرآن- 1
تُترَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ [ 146 ] فِی جَنّات وَ عُیُون [ 147 ] وَ زُرُوعٍ وَ نَخل طَلعُها هَضِ یم [ 148 ] وَ تَنحِتُونَ مِنَ الجِبال بُیُوتاً فارِهِینَ
صفحه 186 از 226
[ 269 فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 150 ] وَ لا تُطِیعُوا أَمرَ المُسرِفِینَ [ 151 ] الَّذِینَ یُفسِدُونَ فِی الَأرض وَ لا یُصلِحُونَ [ 152 - 149 ] -قرآن- 1 ]
276 قالَ هذِه ناقَۀٌ لَها شِربٌ - قالُوا إِنَّما أَنتَ مِنَ المُسَحَّرِینَ [ 153 ] ما أَنتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا فَأت بِآیَۀٍ إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 154 ] -قرآن- 1
وَ لَکُم شِرب یَوم مَعلُوم [ 155 ] وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُ ذَکُم عَذاب یَوم عَظِیم [ 156 ] فَعَقَرُوها فَأَصبَحُوا نادِمِینَ [ 157 ] فَأَخَذَهُم العَذابُ
328 کَذَّبَت قَوم لُوطٍ المُرسَلِینَ - إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 158 ] وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 159 ] -قرآن- 1
160 ] إِذ قالَ لَهُم أَخُوهُم لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ [ 161 ] إِنِّی لَکُم رَسُول أَمِین [ 162 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 163 ] وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِن ]
268 أَ تَأتُونَ الذُّکرانَ مِنَ العالَمِینَ [ 165 ] وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُم رَبُّکُم مِن أَزواجِکُم بَل - أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب العالَمِینَ [ 164 ] -قرآن- 1
أَنتُم قَوم عادُونَ [ 166 ] قالُوا لَئِن لَم تَنتَه یا لُوطُ لَتَکُونَن مِنَ المُخرَجِینَ [ 167 ] قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِنَ القالِینَ [ 168 ] رَب نَجِّنِی وَ أَهلِی مِمّا
322 فَنَجَّیناه وَ أَهلَه أَجمَعِینَ [ 170 ] إِلاّ عَجُوزاً فِی الغابِرِینَ [ 171 ] ثُم دَمَّرنَا الآخَرِینَ [ 172 ] وَ أَمطَرنا عَلَیهِم - یَعمَلُونَ [ 169 ] -قرآن- 1
250 وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیمُ - مَطَراً فَساءَ مَطَرُ المُنذَرِینَ [ 173 ] إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 174 ] -قرآن- 1
175 ] کَذَّبَ أَصحاب الَأیکَۀِ المُرسَلِینَ [ 176 ] إِذ قالَ لَهُم شُعَیب أَ لا تَتَّقُونَ [ 177 ] إِنِّی لَکُم رَسُول أَمِین [ 178 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ ]
[ 230 وَ ما أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب العالَمِینَ [ 180 ] أَوفُوا الکَیلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ المُخسِرِینَ [ 181 - 179 ] -قرآن- 1 ]
وَ زِنُوا بِالقِسطاس المُستَقِیم [ 182 ] وَ لا تَبخَسُوا النّاسَ أَشیاءَهُم وَ لا تَعثَوا فِی الَأرض مُفسِدِینَ [ 183 ] وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَکُ م وَ الجِبِلَّۀَ
341 قالُوا إِنَّما أَنتَ مِنَ المُسَحَّرِینَ [ 185 ] وَ ما أَنتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا وَ إِن نَظُنُّکَ لَمِنَ الکاذِبِینَ [ 186 ] فَأَسقِط - الَأوَّلِینَ [ 184 ] -قرآن- 1
عَلَینا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 187 ] قالَ رَبِّی أَعلَم بِما تَعمَلُونَ [ 188 ] فَکَذَّبُوه فَأَخَذَهُم عَذاب یَوم الظُّلَّۀِ إِنَّه کانَ عَذابَ
- 352 إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 190 ] وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 191 ] -قرآن- 1 - یَوم عَظِیم [ 189 ] -قرآن- 1
از مصدر رجم بفتح اوّل و سکون ثانی: بکسی سنگ پراندن، دشنام دادن، لعن و « المرجومین » : 122 [ صفحه 427 ] معنی لغات
تپهي بلند، جاي بلند، راهی که در میان کوه براي رفت و آمد باز میشود، مسیل و آبریز درّه ها، « ریع » ، نفرین کردن، دوري کردن
جمع مصنعه، جاي فراهمی آب مثل حوض و غیره، ده و قصر « مصانع » ، صومعه، برج کبوتر و کبوتر خانه و بقول مشهدیها چخ کفتر
از مصدر بطش بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی بسختی حمله کردن و با چیرگی کسی را گرفتن و ناگهانی « بطشتم » ، و قلعهي محکم
از فره بفتح اوّل و دوّم بمعنی نشاط و غرور « فارهین » ، هضم شدنی مساعد، بخشنده « هضیم » ، شکوفهي خرما « طلع » ، و سختی کشتن
از « لا تعثوا » ، بفتح اوّل و سکون دوّم یعنی در ماهیتابه کباب کردن « قلو » از مصدر « القالین » ، بنعمت [ صفحه 428 ] و خوشگذارنی
جمع کسفه بکسر اوّل و « کسفا » ، بر وزن فعول بضم اوّل و دوّم بمعنی کوشش در خرابکاري و گردنفرازي و بیدینی « عثو » مصدر
سکون دوّم بمعنی پاره و تکّه از هر چیز. ترجمه: 105 [و نیز از مردم کج اندیش] ملّت نوح بود که سخن پیغمبران را دروغ میدانست
106 آنگاه که نوح [پیغمبري] از خودشان بود گفت: چرا پرهیزگار نیستید! 107 من براستی فرستاده خدایم بر شما و درستکردارم
108 از خدا بترسید و سخن من گوش کنید 109 از شما اجر و پاداشی نمیخواهم چه آنرا آفریدگار جهانیان عهدهدار است 110 پس
از او بترسید و از من بپذیرید 111 آنها گفتند: ما ایمان آوریم بتو و حال آنکه پیروان تو مردمی فرومایهاند [پس چگونه شود که
پیرو تو و پیوست بآنها شویم] 112 او گفت: [اگر خردي دارید میدانید] من از کار آنها خبر ندارم 113 و رسیدگی آن با خداي من
است اگر بیندیشید 114 و من نتوانم آنها را از خود برانم 115 چه وظیفهاي ندارم جز که بیم و نوید دهندهام 116 آن مردم گفتند:
اي نوح اگر از سخنان خود دست بر نداري تو را از خود میرانیم و آزارت میکنیم 117 او بخدا نالید که قبیلهي من مرا دروغگو
نامیدند 118 تو براي من گشایشی فراهم ساز و با مؤمنین از اینکه گرفتاري آسودهام کن 119 ما هم او و هم یارانش را در یک
کشتی که پر بود نجات دادیم 120 و سپس دگران را بآب خفه و غرق کردیم 121 البتّه در اینکه حادثه نشانهاي از قدرت ما بود و
بیشترشان ایمان نیاوردند [و هلاك گشتند] 122 و آري خداي تو البتّه هم قاهر و غالب است و هم رحیم و مهربان 123 مردم عاد
هم پیغمبران را تکذیب کردند 124 آنزمان که همشهري و فامیلشان آنها را گفت آیا دست از شرك بر نمیدارید 125 من براي شما
صفحه 187 از 226
پیغمبري امین هستم 126 از خدا بترسید و دعوت مرا بپذیرید 127 من از شما هیچگونه بهرهاي و مزدي نمیخواهم تنها خدا است که
بمن پاداش خواهد داد که پروردگار همه جهانیان است 128 آیا سر هر تپه و بلندي علامتی بنا میکنید براي بازي و لهو 129 و
قصرها براي خود [ صفحه 429 ] میگیرید بامید آنکه جاوید بمانید 130 و چون به کسی حمله کنید و در افتید چون ستم- گران در
افتید [و رحم نکنید اگر ضعیفش یابید] 131 بس است از خدا بترسید و حرفم را گوش دهید 132 از آن کس بترسید که شما را
بدانچه خود بهتر خبردارید مدد کرده است 133 شما را به فراوانی چهارپایان و زیادي فرزندان مدد کرده 134 و بباغستانها و
چشمهها 135 من میترسم بر شما از عاقبت کار که عذاب روزي بزرگ است و گریبان گیرتان میشود 136 آنها گفتند براي ما
یکسان است که پندمان دهی یا ندهی 137 چه اینها همان روش گذشتگان یا دروغ آنها است 138 و ما را عذابی در جلو نیست
139 هر چه گفت تکذیبش کردند و لا جرم ما گرفتارشان کردیم و همه را هلاك نمودیم که اینکه خود نشانهاي بود [از قدرت ما]
و بیشترشان مؤمن نشدند 140 ولی خداي تو برتر است و مهربان [که گناهکار را گرفتار میکند و توبه پرهیزگار را میپذیرد] 141 و
ملّت ثمود هم پیغمبران را تکذیب کردند 142 چون مردي از آنها بنام صالح گفت: چرا پرهیزگار نیستید! 143 من از سوي خدا
پیامبرم با امانت و درستی براي شما 144 پس از عذاب خدا بپرهیزید و آنچه گویم گوش کنید 145 و مزد هم نمیخواهم که
پروردگار جهان عهدهدار آن است، [شما بخود آئید و بیندیشید که] 146 آیا شما در آنچه اینجاست [از آبها و باغها و درختان
خرماي بارور لطیف و مطبوع] در امن و امان بجاي میمانید و عاقبتی ندارید 147 در اینکه باغستانها در اینکه چشمهسارها 148 در
اینکه مزرعهها و نخلستانهاي زیبا! 149 خیال میکنید که ماندنی هستید که از سنگ کوه خانهها میتراشید تا با غرور نشاط در آن بسر
برید! 150 از خدا بترسید و سخنان من را بپذیرید 151 و روش مسرفین پیش نگیرید 152 که شیوهي آنها فساد ملک و ملّت است و
با صلح و سازش سر و کار ندارند 153 آنها گفتند تو جادو شدهاي [و خرد خود گم کردهاي] 154 تو جز آدمی همانند ما نیستی و
برتري نداري و اگر از راستگویان هستی نشانهاي بما بنما 155 او گفت: اینک اینکه شتر ماده نشانه است که یک نوبت اینکه آبرا او
بنوشد و روز معیّنی هم مال شما 156 و البتّه او را آزار نکنید که بعذاب روزي هولناك گرفتار [ صفحه 430 ] خواهید شد 157 آنها
نشنیدند و آنرا کشتند و بامدادان پشیمان بودند 158 که کار بد انجام کشید که عذاب ما نازل شد و آنها را گرفت البتّه در اینکه
ابلاغ و نافرمانی و گرفتاري پندي است [براي خردمندان ولی] بیشتر مردم ایمان ندارند 159 و همانا پروردگار تو عزیز است و برتر،
مهربان است و بخشنده 160 و از آنهائی که سخنان پیغمبران نپذیرفتند مردم لوط بودند که تکذیب کردند پیامبران را و لوط از
خودشان بود 161 و بآنها گفت: چرا بیباك هستید! و از خداي نمیترسید! 162 من براي شما فرستادهاي امینم 163 از خدا بترسید و
فرمان من ببرید 164 و مزدي [بر گفتهام و رسالتم] از شما نمیخواهم که جز پروردگار عالم کسی عهدهدار آن نیست 165 شما از
همهي مردم جهان با جنس نر سر و کار دارید 166 و از آنچه خداوند جفت شما آفریده است رو گردانید! اینکه تجاوز از مرز
انسانیّت است و شما ستم بر خود روا میدارید 167 آنها گفتند: اگر از اینکه گفتهاي خود برنگردي و دست برنداري از اینجا بیرون
خواهی شد 168 لوط گفت: من از اینکه کار شما خشمگین و با آن دشمن هستم 169 [آنگاه دعا کرد و گفت]: اي خدا، من و
خانوادهام را از مجازات کار زشت اینها نجات ده 170 ما هم او و کس و کارش را بدر بردیم 171 جز پیرزنی که در آنجا بجاي
ماند و او 172 با دیگران جملگی نابود شدند 173 و بر- سرشان چون باران گرفتاري ریختیم و چه بدریزشی است براي آنها که حقّ
بایشان رسید و نپذیرفتند 174 البتّه [اینهم دیگر] نشانهاي است بر قدرت ولی بیشتر افراد مؤمن نشدند 175 با اینکه خداي تو توانا
است و برتر و مهربان 176 و نیز از بدبینان بپیغمبران مردم ایکه بودند که شعیب [پیغمبرشان بود] 177 و بآنها گفت: چرا پرهیزگار
نیستید! 178 من براي شما پیغامبر امینی هستم 179 از خدا بترسید و سخنم بپذیرید 180 و مزد نمیخواهم که جز خداي عالمیان کس
عهده دار آن نیست 181 و با پیمانهاي درست معامله کنید و از کمفروشان مباشید 182 و با ترازوي درست وزن کنید 183 و چیز
کس کم نکنید و در زندگی کوشش و کارتان بر خرابی و بیدینی نباشد 184 و بپرهیزید از نافرمانی آنکه شما و مردم گذشته را [
صفحه 188 از 226
صفحه 431 ] آفرید 185 آنها گفتند تو را جادو کردهاند 186 و تو مانند ما آدمی هستی و تفاوت نداري پس اینکه میگوئی دروغ
است 187 و گر نه چیزي از آسمان بر سرمان فرود آر اگر از راستگویانی 188 او گفت: [مرا با شما کاري نیست که] خداي من بهتر
میداند شما چه میکنید [و او با شما چه باید بکند] 189 باز هم سخنش را دروغ شمردند و گرفتارشان کردیم به گرفتاري یوم الظّلّۀ و
آن بسر وقتشان رسید که چه سخت روزي و بزرگ گرفتاري بود 190 اینکه هم خود نشانهاي است [بر قدرت ما و بیچارگی آنها
باز هم] بیشترشان مؤمن نشدند 191 ولی خداي تو مهربان است و نابود نکند با اینکه برتر است و کس جلوگیر او نباشد. سخن
بصورت جمع خوانده است یعنی پیروان تو، دیگران « اتباعک » 111 مجمع: یعقوب « أَ نُؤمِن لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الأَرذَلُونَ » : مفسّرین
63 مجمع: قتاده گفته است یعنی چگونه سخنت بپذیریم که - بصورت فعل خواندهاند یعنی تو را پیروي کرده است. -قرآن- 15
پیروان تو مردم پست و سفلهاند، عطا گفته است: یعنی پیروان تو مردم فقیر و پست هستند که مال و جاه ندارند. ضحّاك گفته است:
113 نیشابوري: یعنی از کار تن و پارههاي « تا آخر «- وَ ما عِلمِی بِما کانُوا یَعمَلُونَ إِن حِسابُهُم » . یعنی پیروان تو جولاه و کفشگرند
آن آگاه نیستم چون آنها کارگران جهان مادّه و دیدنی- هستند و من مأمور جهان نهان و معنی هستم و کارهاي نیازمندي تن آنچه
ناچاري است خود میامرزد و آنچه شهوت و سرکشی است او بازخواست میکند اگر شما شاعر و با شعور باشید و بتوانید تفاوت
121 حسینی نوشته: یعنی بدرستی که در صبر او بر ایذاي قوم هر آینه دلالتی « إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً » 59- اینکه دو را دریابید. -قرآن- 1
29 در مثنوي است: چون نپرسی زودتر کشفت شود || مرغ صبر از جمله پرّانتر - است بر آنکه صبر موجب ظفر است. -قرآن- 1
شود ور بپرسی دیرتر حاصل شود || سهل از بیصبریت مشکل شود [ صفحه 432 ] صد هزاران کیمیا حق آفرید || کیمیائی همچو
121 مجمع: اینکه جمله که تکرار شده است براي آن که در سرگذشت هر یک از اینکه « وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ » صبر آدم ندید
پیغمبران نامبرده بجوري مجازات مخالفین شده است غیر آن دیگري و هریک جداگانه آیت نموداري است بر قدرت، از اینکه
مجمع: یعنی «ُ وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم » 38- جهت در دنبالهي هر یک معرّفی شده است که اینهم آیتی دیگر است. -قرآن- 1
عزیز است که از مخالفین نوح انتقام گرفته است و غرقشان کرده است، رحیم است که موافقین او را بکشتی نجات داده است. -
بصورت جمع براي « مرسلین » أبو الفتوح: از حسن بصري پرسیدند که در اینکه آیات کلمهي « کَ ذَّبَت عادٌ المُرسَلِینَ » 50- قرآن- 1
نوح و هود و صالح هر یک جداگانه گفته شده است با اینکه ملّتهاي آنها یک نفر پیغمبر خود را دروغزن گفتهاند! او بجواب گفته
است: چون هر پیغمبري گفتهي دیگران را دنبال کرده است که توحید و عدل و نبوّت و راهنمائی براه درست بوده است و مخالفت
31 کشف: عاد و ثمود - با هر یک مخالفت با همهي آنها است و با تلفّظ بصیغهي جمع اینکه مطلب فهمانده شده است. -قرآن- 1
برادر بودند از فرزندان ارم بن سام بن نوح و سام پنج پسر داشته است که ارم از همه بزرگتر بوده است، و ارم هفت پسر داشته است
عاد بیمن بوده، ثمود بحجاز و شام، طسم بعمّان و بحرین مسکن داشته، .« عاد و ثمود و صحار و طسم و جدیس و جاسم و وبار » بنام
جدیس بزمین یمامه بوده است، صحار میان طایف و کوههاي قبیلهي طی بوده است، سکناي جاسم میان حرم تا سفوان بوده است،
إِذ » . مسکن و بار زمینی بهمین نام بوده است که زبان اینها عربی بوده است و همگی آنها نابود شدهاند و نسلی از آنها نمانده است
فرمان است بتقوي و تقوي اصل همهي هنرها است و مایهي همهي « الا تتّقون » 124 کشف: نوشته « قالَ لَهُم أَخُوهُم هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ
] 253- 53 -قرآن- 218 - لباسها -قرآن- 1 « وَ لِباس التَّقوي ذلِکَ خَیرٌ » طاعتها، و عورت- پوش قیامت را جز لباس تقوي لباسی نیست
صفحه 433 ] انواع است آن لباس که خود در توان پوشید و خود بیرون توان کرد سهل است، کار لباس تقوي دارد که حق تعالی در
کسی پوشد. یکی را لباس اسلام پوشند که افتان بود و گه خیزان آخر بعاقبت رسته شود، یکی را لباس ایمان دهند هم افتد و هم
خیزد أمّاکم افتد و بیش خیزد و زود رسته شود، یکی را لباس تقوي پوشند شاد زید و شاد میرد و شاد خیزد، یکی را لباس مهر
پوشند بیقرار زید. مشتاق میرد و مست خیزد، و بدانکه وجوه تقوي در قرآن بسیار است و مرجع آن با پنج معنی است اوّل تقوي
یعنی رحمت در آخرت را معیّن میکنم براي آنها که از ] « فَسَأَکتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ » : است بتوحید از شرك چنانکه اللّه با موسی گفت
صفحه 189 از 226
اخلاص در کردار خویش بنفاق و « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ » : شرك بپرهیزند] دیگر تقوي است باخلاص از نفاق چنانکه گفت
إِنَّما » : است بصدق از ریا چنانکه ربّ العزّه گفت در قصّهي هابیل «1 «71» شک میامیزید تا بآتش قطیّعت نسوزید. سه دیگر تقوي
آري کار از شایستگان شایسته است و از شستگان شسته. چه پسندیده آید از مجتهدي که او را نخواهند! کجا « یَتَقَبَّل اللّه مِنَ المُتَّقِینَ
رسد او که پاي او ببند نبایست ببندند! نه مشک بوي خریده و نه عسل حلاوت جسته، حنظل و خرما در یک تربت و بیک آب
رسته، پس کار در عنایت بسته نه در طاعت بسته، آن کند که خود خواهد و آنچه خواست نه افزاید نه کاهد، ارادت ارادت او است
خالص کرد و پاك اللّه « امتَحَنَ اللّه قُلُوبَهُم لِلتَّقوي » و مشیّت مشیّت او. چهارم: تقوي است بسنّت از بدعت چنان که ربّ العزّة گفت
پرهیزگار را دلهاي از بدعت زدوده و بسنّت آراسته، بخشیت دباغت داده، بشرم زنده کرده باخلاص روشن کرده «72» دلهاي سنّیان
اینکه تقوي « إِنَّه مَن یَتَّق وَ یَصبِر » : از بهر صحبت خویش را. پنجم: تقوي است باجتناب از معاصی چنانکه در قصّهي یوسف گفت
- 906 -قرآن- 976 - 814 -پاورقی- 904 - 630 -قرآن- 765 - و اینکه صبرو اینکه صبر -قرآن- 591 «73» اشارت است بروز خلوت راعیل
1891 [ صفحه 434 ] اشارت است بروز در - 1843 -پاورقی- 1889 - 1591 -قرآن- 1809 - 1549 -پاورقی- 1589 - -1026 قرآن- 1507
125 تأویلات کاشانی: یعنی بشما بدرستی تحویل میدهم آنچه معانی یقین و حکم الهی «ٌ إِنِّی لَکُم رَسُول أَمِین » . چاه افکندن یوسف
35 ما أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ- تا آخر - از عالم حق و حقیقت فرا میگیرم بآنجور که هیچ آمیختگی بخیالات و اوهام ندارد. -قرآن- 1
7427 کشف نوشته: هر که در راه خدا روزي قدمی بردارد مبادا که اگر طمع ثواب دارد بغیر او دارد یا حاجت خود بغیر او « آیه
««74» حتّی ملح عجینک و علف شاتک » بردارد. بموسی وحی آمد که یا موسی حاجت خود بمن بردار و هر چه خواهی از من خواه
اینکه خود درجهي مزدوران است که عمل کنند و گوش بپاداش دارند، باز عارفان را حال دیگر است و کار دیگر، ایشان که عمل
کنند نه از بهر پاداش کنند و پاداش بر روي عمل تاش کنند پیر طریقت گفت: شمار، علی کل حال با مزدوران است با عارف چه
شمار است! عارف خود مهمان مزد مزدور و نزل مهمان در خور میزوان است، مایهي مزدور حیرت، و مایهي عارف عیان است، جان
عارف در سر مهر او تاوان است. اینکه خود درجهي مزدوران است که عمل کنند و گوش بپاداش دارند، باز عارفان را حال دیگر
است و کار دیگر، ایشان که عمل کنند نه از بهر پاداش کنند و پاداش بر روي عمل تاش کنند پیر طریقت گفت: شمار، علی کلّ
حال با مزدوران است با عارف چه شمار است! عارف خود مهمان مزد مزدور و نزل مهمان در خور میزوان است، مایهي مزدور
331 مزدور را نور امید در - 39 -پاورقی- 329 - حیرت، و مایهي عارف عیان است، جان عارف در سر مهر او تاوان است. -قرآن- 1
14 اندر دل هر کسی جدا مقصوديست || مقصود دل رهی - فرمت- 12 - «75» دل تاود، و عارف را نور عیان در جان: تسبیح رهی
خیال تو بس است تأویلات: یعنی: خواستهاي مادّي و مدرکات جزئی را از شما نخواهم که از آن بینیازم، و مزدم از خدا است که
128 طبري: ریع « أَ تَبنُونَ بِکُل رِیع آیَۀً تَعبَثُونَ » . معانی و حکمتهاي عالی کلّی و اشراق انوار مقدّس همیشه لذیذ را بمن القا میفرماید
بگفتهي إبن عبّاس و مجاهد و قتاده و ضحّاك زمین بلندي است که مسلّط بر اطراف خود هست و مشرف بر آنها، و راه و درّه است
49 [ صفحه 435 ] ساختمان لأنهي کبوتر است و - بمعنی ساختمانی است که نشانه و علامت باشد و بگفته مجاهد -قرآن- 1 « آیه »
یعنی بازي میکنید. أبو الفتوح: اینکه جمله چند جور معنی شده است: 1- إبن عبّاس گفته است یعنی بر هر بلندي علامتی « تعبثون »
میسازید، 2- قتاده و مقاتل و ضحّاك گفتهاند: بهر راهی میان دو کوه علامت میسازید، و نیز از مجاهد نقل است بر هر تپهاي
میسازید 4- بر هر منظرهاي علامتی میسازید، 5- مقاتل گفته است: چون وسیلهي راهیابی آنها ستاره بوده است و همه کس
ستارهشناس نبوده است میلها در راهها میساختند براي رهیابی همگانی. و در کشف الأسرار علّت اینکه در آیه توبیخ بر اینگونه
ساختمانها شده است اینکه است که آنها قصرهاي بلند در راههاي میساختند براي راهیابی ولی بآن فخر میکردند و بر دیگران
خودفروشی میکردند که اینکه سرزمین فلان کس است و آن سر منزل فلان قبیله است. مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی در اینکه
جایها ساختمانهائی میسازید که براي سکناي خود نیاز ندارید جز بیهوده کاري و لهو و عبث، و مؤیّد اینکه معنی روایتی است از
صفحه 190 از 226
انس بن مالک از پیغمبر [ص] که روزي در گذرگاه ساختمان گنبدي دید که مشرف اطراف بود فرمود: اینکه چیست! یاران عرض
کردند: مال مردي از انصار است، حضرت آنجا ایستاد تا صاحب خانه آمد و سلام کرد و آن حضرت از او رو بگرداند و چون اینکه
کار تکرار شد دانست که پیغمبر خشمگین است، بحاضرین شکایت کرد از خشم آن حضرت که جهت آن نمیدانم چیست و من
چه کردهام! آنها گفتند: اینکه ساختمان را دید و از صاحب آن پرسید و ما گفتیم مال تو است. آن مرد که اینکه را شنید رفت آنجا
را با زمین برابر کرد، پیغمبر [ص] روزي از آنجا گذر فرمود پرسید: آن ساختمان چه شد! عرض کردند: آن مرد از خشم شما بر او
پرسید و ما گفتیم و او نیز اینرا خراب کرد. فرمود: هر ساختمانی در قیامت باري است بر دوش صاحب آن، مگر آنچه براي زندگی
او لازم باشد. ضحّاك و کلبی گفتهاند: یعنی در جاهاي بلند ساختمان میکردند تا مسلّط بر راهگذران و خواهندگان باشند و آنها را
مسخره کنند. مجاهد و سعید بن جبیر گفتهاند یعنی لانهي کبوتر میسازید براي کبوتر بازي. [ صفحه 436 ] تنویر المقباس: یعنی در
راه نشانه میسازید تا آنکه غریب است و از آنجا می- گذرد بزنید و لباس او را بگیرید، و مقصود باجگیران و راه دارها هستند.
129 فخر: یعنی آب انبارها میسازید یا کاخهاي بلند بگمانی که همیشه زندهاید، یا رفتار شما مانند « تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُم تَخلُدُونَ »
آن کس است که امید زندگی جاودانی دارد. و سرزنش بر اینکه کار اگر آب انبار باشد براي اینکه که نشانهي آرزوي دو رود راز
130 کشف: یعنی « وَ إِذا بَطَشتُم- تا آخر » 50- است و از خود بیخبري، و اگر کاخ است براي اسراف است یا گردنفرازي. -قرآن- 1
در هنگام انتقام مانند ستمگران مهربانی و دلنرمی ندارید. بعضی گفتهاند: یعنی مانند متکبّرین یا تازیانه میزنید یا میکشید. -قرآن-
بفتح اوّل و سکون دوّم خواندهاند و باین قرائت دو معنی ممکن « خلق » 137 کشف: إبن کثیر و نافع « إِن هذا إِلّا خُلُق الَأوَّلِینَ » 19-1
است: 1- اینکه که تو میگوئی جز دروغ گذشتگان نیست که خلق بمعنی اختلاق و کذب باشد، 2- خلق به معنی آفرینش باشد
یعنی اینکه ما در آن هستیم جز همان زندگی گذشتگان چیز دیگر نیست که مثل آنها بدنیا میآئیم و میمیریم و تمام میشود. و باقی
با ضم اوّل و دوّم خواندهاند و بدو معنی ممکن است باشد: 1- اینگونه گوئی خوي گذشتگان است که همین دروغها « خلق » قاریها
و ادّعاي پیغمبري داشتند، 2- اینکه ما میکنیم و تو ما را بآن سرزنش میکنی خوي گذشتگان است که کاخهاي بلند و سختی در
148 أبو الفتوح: یعنی میوهي آن لطیف باشد، إبن عبّاس گفت: «ٌ طَلعُها هَضِیم » 39- انتقام داشتند و ما هم خواهیم داشت. -قرآن- 1
یعنی رسیده و بار آورده باشد عکرمه گفت: یعنی تر و نرم باشد مجاهد گفت: یعنی تا دست بآن زنند بترکد و شکافته شود. ابو
149 أبو الفتوح: إبن عبّاس در یک قول گفته است یعنی - « بُیُوتاً فارِهِینَ » 19- العالیه گفته است: یعنی در دهن آب شود. -قرآن- 1
22 [ صفحه 437 ] با مهارت خانهها را درست میکنید، و در دیگر گفته بخود بالنده و ناز و تبختر کننده، ضحّاك گفته - قرآن- 1
و « هاء » است یعنی با عجب و خودپسندي آنها را میتراشید. ابو عبیده گفته است: یعنی فرحین که شاد و خرّم بآن هستید چون عرب
را گاه بجاي یکدیگر تلفظ میکند مثل مدح و مده و اینکه را ابدال حرفی بحرف قریب المخرج آن گویند و مردم شام و « حاء »
153 مجمع: یعنی تو را چند بار جادو کردهاند، « أَنتَ مِنَ المُسَحَّرِینَ » . کوفه بالف خواندهاند و دیگران فرحین بیالف قرائت کردهاند
و خرد خود را از دست دادهاي و نمیفهمی چه میگوئی، بعضی گفتهاند: یعنی بواسطه جادوي گولزده و فریب خورده هستی، بعضی
گفتهاند: یعنی مثل ما آفریدهاي نیازمند بخوردن و نوشیدن هستی، بعضی گفتهاند: یعنی داراي شش و ریه هستی مثل دیگر آدمها
157 فخر: یعنی آنها شتر را «ُ فَعَقَرُوها فَأَصبَحُوا نادِمِینَ فَأَخَ ذَهُم العَذاب » 31- پس چه برتري و موجب پیغمبري داري!. -قرآن- 1
کشتند و پشیمان شدند و گرفتاري و عذاب گریبانشان را گرفت و جهت اینکه پس از پشیمانی عذاب آمده اینکه است که
پشیمانی از گناه نبوده است بلکه پشیمانی براي ترس از عذاب است. و ممکن است پشیمانی از گناه باشد و توبه کرده باشند ولی
482 مثنوي در دفتر - 61 -قرآن- 423 - قرآن- 1 - .«ِ لَیسَت التَّوبَۀُ لِلَّذِینَ یَعمَلُونَ السَّیِّئات » وقتی باشد که در غیر موقع خود بوده است مثل
اوّل بعنوان حقیر دیدن خصمان صالح ناقه را چنین گفته است: بشنو اکنون قصّهي صالح روان || بگذر از صورت طلب معنی آن
زان که صورت بین نبیند عاقبت || عاقبتبینی، بیابی عافیت ناقهي صالح بصورت بد شتر || پی بریدندش ز جهل آن قوم مر از
صفحه 191 از 226
براي آب جو خصمش شدند || آب کور و نان ثبور ایشان بدند [ صفحه 438 ] ناقۀ اللّه آب خورد از جوي میع || آب حق را
داشتند از حق دریغ ناقهي صالح چو جسم صالحان || شد کمینی در هلاك طالحان شحنهي قهر خدا زیشان بجست || خونبهاي
اشتري شهري درست روح صالح بر مثال اشتري است || نفس گمره مرد را چون پیبري است روح همچون صالح و تن ناقه است
||روح اندر وصل و تن در فاقه است روح صالح قابل آفات نیست || زخم بر ناقه بود بر ذات نیست روح صالح قابل آزار نیست
||نور یزدان سغبهي کفّار نیست زان تعلّق کرد با جسمش اله || تا که گردد جمله عالم را پناه کس نیابد بر دل ایشان ظفر || بر
« لیکۀ » : 7676 مجمع « صدف آید ضرر نی بر گهر ناقهي جسم ولی را بنده باش || تا شوي با روح صالح خواجه تاش صحاب الَأیکَۀِ
و معنی اینکه کلمه بیشهي پر از «76» با همزه و جرّ قرائت دیگران است « الایکۀ » بدون همزه با نصب قرائت مردم حجاز و شام است و
درخت بر هم پیچیده است. إبن عبّاس گفته است: اصحاب الایکه همان مردم مدین هستند. قتاده گفته است شعیب پیغمبر براي دو
گفته شده است و براي شعیب گفته نشده است « اخوهم » دسته مردم بود اهل مدین و صاحبان بیشه. و جهت اینکه براي دیگران
اینکه است که شعیب از آنها نبوده استو معنی اینکه کلمه بیشهي پر از درخت بر هم پیچیده است. إبن عبّاس گفته است: اصحاب
الایکه همان مردم مدین هستند. قتاده گفته است شعیب پیغمبر براي دو دسته مردم بود اهل مدین و صاحبان بیشه. و جهت اینکه
-21- گفته شده است و براي شعیب گفته نشده است اینکه است که شعیب از آنها نبوده است -قرآن- 1 « اخوهم » براي دیگران
33 الخلق. و - أبو الفتوح: یعنی و خلقان اوّل را. و الجبل و الجبل:ّ -قرآن- 3 « وَ الجِبِلَّۀَ الأَوَّلِینَ » ] [ 144 [ صفحه 439 - پاورقی- 142
189 طبري: مفسّرین گفتهاند: دچار گرما شدند بسراب و غیر آن پناه بردند، آسوده نشدند. در « عَذاب یَوم الظُّلَّۀِ » .[ الجبلّۀ: الخلقۀ
اینکه میان ابري نمودار شد همگی به امید آسایش از گرما بسایهي آن ابر جمع شدند که زلزله در زمین پیدا شد یا آتش، و یا
إِن حِسابُهُم » 28 سخن ما: 1- آیت 113 - عذاب از آن ابر بر آنها ریخت و نابود شدند، اینکه است معنی عذاب یوم الظّلّۀ. -قرآن- 1
شاید اشاره باشد به اینکه که نوح بجواب آنها که او را پست میدانند براي اینکه پیروانش پست هستند « إِلّا عَلی رَبِّی لَو تَشعُرُونَ
چنین جواب داد که اگر بتوانید تشخیص دهید، پستی و بلندي بجاه و مال که شما حساب میکنید حقیقت را نشان نمیدهد بلکه
خداوند است که باید اینکه حساب را در عالم معنی روشن کند تا معلوم شود که پست است و که بلند است از اینکه جهت در
دنبالهي آن گفته است: من مؤمنین را دور نمیکنم چون ایمان نشانهي بلندي مرتبه و استعداد براي تکامل بسوي آدمگري است. -
البتّه اینکه ملّت در نظر عرب سابقه داشته و آنرا بسیار قدیم میدانستهاند و چیزهاي قدیمی « کَذَّبَت عادٌ » 2- آیت 123 77- قرآن- 24
را بعاد نسبت میدادهاند، ولی بسیاري از علماي تاریخ اعراب قدیمی را که نسل آنها نیست مثل عاد و ثمود و طسم و جدیس و غیره
منکر شده و مجعول اعراب نزدیک پیدایش اسلام دانستهاند، جرجی زیدان در کتاب انساب- العرب گفته است و بموجب
نوشتههاي مورخین و جغرافینویسان یونان قدیم مثل استرابون و بطلیموس و دیگران، اعراب قدیم که اکنون جز نامی از آنها نیست
نامیدهاند و آدارمیتی نوشتهاند و همین که در تورات بنام « عاد ارم » در دوران قدیم بودهاند که اهم آنها عاد است و ثمود و عاد را
هدورام یاد شده است، و قلقشندي در کتاب معرفۀ انساب العرب گفته است: در قدیم دو دسته بنام عاد بودهاند اوّل عاد اولی که بین
یمن و عمان جاي داشتهاند و اوّل پادشاه عرب بنام عاد بود است که عمر دراز کرده است و هود پیغمبر از همین عاد است. دسته
30 [ صفحه 440 ] شده است که از بطن همان عاد اولی بودهاند و بنو بکر بن معاویه بن بکر بن - دیگر عاد اخري نامیده -قرآن- 14
عاد آنها هستند. و قبیلهي ثمود در کتب روم و یونان مکرّر یاد شده است و در قسمتهاي علیاي حجاز آثار آن را پیدا کردهاند و
سنگ نبشتههاي آن را خواندهاند و بموجب آنچه از خرابههاي آشور پیدا کردهاند در ضمن اخبار جنگها و کشورگشائیها نشان
میدهد که در حدود قرن هشتم قبل از میلاد مردمی معتبر و داراي شخصیّت در آن روزگار بودهاند، و بعضی محقّقین در آثار یمن و
حضر موت معتقدند که تمدّن عرب قدیم اصل تمدّن مصر قدیم است و فراعنهي مصر تمدّن خود را از یمن گرفتهاند و بهر اندازه
که اینکه نظر درست باشد اینرا میرساند که از هزاران سال پیش عرب در تمدّن با سابقه و ریشهدار بوده است، و بعضی معتقدند که
صفحه 192 از 226
نژاد سامی اوّل در جزیرة العرب نمودار شده است و عبرانیها و آرامیها از آنجا خارج شده در آن دور و بر بآبادانی بر شهرنشینی
پرداختهاند و عرب در آنجا بیاباننشین مانده است. اینکه بود سخن جرجی زیدان و در هر صورت اینکه چند گروه که در اینکه
آیات نامبرده شده است با پیغمبرانشان براي مردم زمان پیغمبر که روي سخن با آنها دارد معلوم بوده خواه از تورات و یهود آنجا و
یا از خاطرههاي گذشتگان و نقل هرنسل براي بعد شنیده باشند اینکه سرگذشتها را باور داشته و منکر نشدهاند و در هر یک از اینکه
قسمتها زشتترین کار آن مردم یادآوري شده است و پند پیغمبرشان و نافرمانی آنها و گرفتاري در دنبالهي آن تا اینکه چند قسمت
سرزنش میکند « أَ تَبنُونَ بِکُ ل رِیع-ٍ تا- جَبّارِینَ » موجب عبرت از گذشته باشد و راهنماي بعمل در آینده. 3- آیات 128 تا 130
آنهائی را که در هوي پرستی و بکار بردن خواستهها بآن اندازه فزونخواهی میکنند که در هر جائی آثاري از بزرگی و شخصیّت
خود درست میکنند و برتري خود را بر دیگران بواسطهي ساختمانهاي عالی در هر شهر و آبادي بمردمان نشان میدهند و در هنگام
انتقام از آن بیچاره که اندك کوتاهی در فرمانبرداري کرده است از هیچ زجر و آزار خود- داري نمیکنند عاقبت گرفتار عذاب
میشوند چنان که امروز آنهائی که ملیونها سرمایه و آب و زمین فراهم کرده و در داخل و خارج کشور عمارات و ساختمانهاي با
77 [ صفحه 441 ] اسراف و بیباکی مهیّا کرده، از هیچ سمی بر بیچارگان دریغ نداشتهاند اکنون - 53 -قرآن- 65 - نهایت -قرآن- 24
نوبت گرفتاري آنهاست که دل کندن از آن کاخهاي فرعون مآبی است و چاپلوسی از هر ناکسی تا شاید جائی را براي خودش
در دنبالهي سرگذشت هر کدامشان «ُ إِن فِی ذلِکَ- تا- لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم » بگذارند و از اختیارش خارج نکنند. 4- تکرار دو آیت
جداگانه گفته شده است شاید از اینکه روي باشد که هر یک آنها گرفتاري مخصوص داشتهاند که نشانهي قدرت بینهایت الهی
است و با اینکه عزّت و چیرگی حق آنها را نابود کرده است باز هم رحمت او فراگیر است که وسائل آسایش بشر را فراهم کرده
79- 38 -قرآن- 50 - است تا امیدوار باشند و مثل گذشتگان خود را گرفتار نکنند. -قرآن- 19
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 192 تا 227
وَ إِنَّه لَتَنزِیل رَب العالَمِینَ [ 192 ] نَزَلَ بِه الرُّوح الَأمِین [ 193 ] عَلی قَلبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المُنذِرِینَ [ 194 ] بِلِسان عَرَبِیٍّ مُبِین [ 195 ] وَ إِنَّه لَفِی
[ 224 أَ وَ لَم یَکُن لَهُم آیَۀً أَن یَعلَمَه عُلَماءُ بَنِی إِسرائِیلَ [ 197 ] وَ لَو نَزَّلناه عَلی بَعض الأَعجَمِینَ [ 198 - زُبُرِ الَأوَّلِینَ [ 196 ] -قرآن- 1
فَقَرَأَه عَلَیهِم ما کانُوا بِه مُؤمِنِینَ [ 199 ] کَذلِکَ سَلَکناه فِی قُلُوب المُجرِمِینَ [ 200 ] لا یُؤمِنُونَ بِه حَتّی یَرَوُا العَذابَ الَألِیمَ [ 201 ] -قرآن-
305-1 فَیَأتِیَهُم بَغتَۀً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 202 ] فَیَقُولُوا هَل نَحن مُنظَرُونَ [ 203 ] أَ فَبِعَذابِنا یَستَعجِلُونَ [ 204 ] أَ فَرَأَیتَ إِن مَتَّعناهُم سِنِینَ
220 ما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یُمَتَّعُونَ [ 207 ] وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ إِلاّ لَها مُنذِرُونَ - 205 ] ثُم جاءَهُم ما کانُوا یُوعَدُونَ [ 206 ] -قرآن- 1 ]
234 إِنَّهُم عَنِ - 208 ] ذِکري وَ ما کُنّا ظالِمِینَ [ 209 ] وَ ما تَنَزَّلَت بِه الشَّیاطِین [ 210 ] وَ ما یَنبَغِی لَهُم وَ ما یَستَطِیعُونَ [ 211 ] -قرآن- 1 ]
السَّمع لَمَعزُولُونَ [ 212 ] فَلا تَدع مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ المُعَذَّبِینَ [ 213 ] وَ أَنذِر عَشِیرَتَکَ الَأقرَبِینَ [ 214 ] وَ اخفِض جَناحَکَ لِمَنِ
297 وَ تَوَکَّل عَلَی العَزِیزِ الرَّحِیم [ 217 ] الَّذِي - اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 215 ] فَإِن عَصَوكَ فَقُل إِنِّی بَرِيءٌ مِمّا تَعمَلُونَ [ 216 ] -قرآن- 1
یَراكَ حِینَ تَقُوم [ 218 ] وَ تَقَلُّبَکَ فِی السّاجِدِینَ [ 219 ] إِنَّه هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 220 ] هَل أُنَبِّئُکُم عَلی مَن تَنَزَّل الشَّیاطِین [ 221 ] -قرآن-
231-1 تَنَزَّل عَلی کُل أَفّاك أَثِیم [ 222 ] یُلقُونَ السَّمعَ وَ أَکثَرُهُم کاذِبُونَ [ 223 ] وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُم الغاوُونَ [ 224 ] أَ لَم تَرَ أَنَّهُم فِی کُلِّ
253 إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات وَ ذَکَرُوا اللّهَ کَثِیراً وَ انتَصَرُوا - وادٍ یَهِیمُونَ [ 225 ] وَ أَنَّهُم یَقُولُونَ ما لا یَفعَلُونَ [ 226 ] -قرآن- 1
188 [ صفحه 442 ] ترجمه: 192 البتّه اینکه قرآن فرود - مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعلَم الَّذِینَ ظَلَمُوا أَي مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ [ 227 ] -قرآن- 1
آمده از سوي آفریدگار جهانیان است 193 که روح الأمین آنرا آورد 194 بدل تو تا از بیم دهندگان باشی 195 و بزبان عربی
آشکار خودشان است [تا آنرا در بیم و نوید بداري] 196 چنانکه در کتابهاي گذشتگان هم یاد شده است 197 مگر [باز هم] براي
آنها نشانهي درستی قرآن نیست که علماي یهود اینها را میدانند [و برايشان میگویند] 198 اگر اینکه قرآن را بیک نفر عجمی
صفحه 193 از 226
میفرستادیم [که زبانش روان بعربی نباشد 199 و بهمین شیوائی عربی] آنرا برايشان بخواند باز هم مؤمن نمیشدند 200 چنین است
دلهاي مجرمین که خوي سرسختی در رگ و خونشان روان است 201 و قرآن را نمیپذیرند تا آن روز که بینند آن عذاب سخت را
202 ناگهان رسیده است و خود از آن بیخبرند 203 و گویند: ممکن است ما را مهلتی دهند 204 با اینکه اکنون مسخره میکنند و
طلب زود رسیدن عذاب ما را مینمایند 205 اي محمّد آیا فکر میکنی اگر سالها از زندگی برخوردارشان داریم 206 آنگاه که میعاد
حق فرا رسد 207 از درازي زندگی و فراخی آن سودي خواهند برد نه 208 [اینکه سخنان تو براي کافران تازه نیست] چه هیچ ملّتی
نابود نشد مگر که رهبران بیم [و نوید] دهنده داشتهاند 209 تا یادآورشان باشد و از سوي ما بر آنها ستمی نبوده است 210 [پس
بدانند] قرآن پدیدهي شیطان نیست 211 چه نه شایستگی آن را دارند و نه توانائی آن 212 چون از شنیدن آن حقایق بر کنارشان
کردهاند 213 پس نه تو [و نه مردم] غیر حق را [ صفحه 443 ] نپرستید که چون گذشتگان گرفتار شوید 214 و تو [اینک به اینکه
اعراب توجّه مکن و] خویشان نزدیک خود را از سر انجام بد زندگی خبردار کن 215 و با پیروان مؤمن خود فروتن باش 216 و هر
که نافرمان تو شد بگو: من از کار شما بیزارم 217 و توکّل بر خداي تواناي مهربان کن 218 آنکه تو را میبیند آنگاه که خود بنماز
ایستادهاي 219 و یا دل بآنها داري که بسجده هستند، یا در میان آنها که بسجده و نمازند 220 چون او شنوا است و دانا. 221 [اکنون
باین مردم بگو] خبردارتان کنم که دیو و شیطان برکه فرود میآید! 222 بهر دروغگوي گناهکار فرود میآید 223 که استراق سمع
کنند، یا شنیدنیها در دل اندازند با اینکه بیشترشان دروغگویند 224 [و هم از اینکه گروهند] شاعران [که پیشواي گمراهانند] و
ابلهان و جاهلان پیرویشان کنند 225 مگر نبینی که هر دري بکوبند و بهر سوراخی سرکنند 226 و آن گویند که نکنند 227 بجز
آنها که مؤمن و نیکوکارند و بیشتر بیاد حق هستند و بشعر خود یاري حق خواهند با اینکه خود ستمدیدهاند که چنین شاعران در
نَزَلَ بِهِ » : شمار مؤمنانند ولی آنها که ستمکارند بزودي خواهند دانست که به چه برگشت ناگواري دچار خواهند شد. سخن مفسّرین
خواندهاند یعنی روح الامین قرآن را آورد و « روح » با تخفیف زاي و رفع « نزل روح » 193 طبري: مردم حجاز و بصره «ُ الرُّوح الَأمِین
194 طبري: « عَلی قَلبِکَ » 51- خواندهاند، یعنی خدا روح الأمین را با قرآن فرستاد. -قرآن- 15 « روح » قاریهاي کوفه با تشدید و نصب
17 مجمع: امین نامیده شده است براي اینکه - یعنی روح الأمین قرآن را براي تو بآنجور خواند که از دل و جان فراگرفتی. -قرآن- 1
با امانت بیتغییر و تبدیل ابلاغ میکند و روح است چون وسیلهي حیات دین است، بعضی گفتهاند چون ارواح بوسیلهي او زنده
در دل انداختن خداوند « قلبک » میشوند و نیز گفتهاند: چون از عالم ارواح است و بدنش روحانی است، و بعضی گفتند: مقصود از
است براي پیغمبر تا بدرستی یاد بگیرد و دلش جایگاه آن شود. [ صفحه 444 ] کشف نوشته: جبرئیل پیک حضرت، برید رحمت،
پیغام رسان حق جل جلاله چون پیغام گذاردي گه گه بصورت ملک بودي و گهگه بصورت بشر، اگر وحی و پیغام بیان احکام
أَ وَ لَم یَکفِهِم أَنّا أَنزَلنا عَلَیکَ » « هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَیکَ الکِتابَ » شرع بودي و ذکر حلال و حرام بصورت بشر آمدي آیت آوردي که
و ذکر قلب در میان نبودي باز چون وحی پاك حدیث محبّت و عشق بودي اسرار و رموز عارفان بودي ذکر دل دلارام « الکِتابَ
بودي، جبریل بصورت ملک آمدي روحانی و لطیف، تا بدل رسول پیوستی و اطّلاع اغیار در آن نبودي، حق تعالی چنین گفت:
بدان که دل را حالهاست و مقامها: اوّل مکاشفه است پس آن مشاهدت، پس آن معاینت، پس آن استیلاي قرب بر « نَزَّلَه عَلی قَلبِکَ »
دل، پس آن استهلاك در قرب، تا در مکاشفه است و مشاهدت جبریل در میان گنجد امّا چون بمعاینت رسد و استیلاي قرب
جبرئیل آنجا گرت « لی مع اللّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرّب و لا نبی مرسل » : جبرئیل و غیر او در نگنجد. ازینجا گفت مصطفی
620 أبو الفتوح - 341 -قرآن- 593 - 284 -قرآن- 285 - زحمت کند خونش بریز خونبهاي جبرئیل از گنج رحمت بازده. -قرآن- 241
براي اینکه گفته است که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله خواننده نبود لذا جبرئیل قرآن بر او بخواند تا در دلش جایگیر شد « عَلی قَلبِکَ »
195 مجمع 1- یعنی بزبان عرب که براي مردم نیازمندیهاي دینشان را نمودار «ٍ بِلِسان عَرَبِیٍّ مُبِین » 30- و یاد گرفت. -قرآن- 14
وَ إِنَّه لَفِی زُبُرِ » 32- میکند 2- بزبان قریش تا نفهمند و نگویند: ما سخن محمّد را نمیفهمیم 3- یعنی زبان قبیلهي جرهم. -قرآن- 1
صفحه 194 از 226
196 فخر: در مقصود از اینکه جمله چهار احتمال است: 1- اینکه سرگذشت ملّتهاي در گذشته که نقل کردیم در کتابهاي « الَأوَّلِینَ
پیشینیان نیز یاد شده است 2- توصیف قرآن در کتب گذشتگان هم گفته شده است 3- یاد و صفت محمّد در کتب گذشته آمده
أَ وَ لَم یَکُن لَهُم آیَۀً أَن یَعلَمَهُ » 42- -4 اینکه یادآوري و بیم دادن از بدي آینده در کتب نخستین آسمانی هم بوده است. -قرآن- 1
77 [ صفحه 445 ] بنی اسرائیل مقصود عبد اللّه بن سلام است و یاران او و - 197 مجمع: علماي- -قرآن- 1 « عُلَماءُ بَنِی إِسرائِیلَ
مقصود از آیه اینکه است که کتابخواندهها از آمدن پیغمبر خبر میدادند و یهود از فشار و آزار اعراب بانتظار گشایش بوسیلهي
اسلام بودند و دو قبیلهي اوس و خزرج که در مدینه پیش از دیگران مسلمان شدند براي همین آگاهی کتابخواندههاي یهود بوده
یعنی غیر عرب و « عجمی » 199 طبري اگر کسی را بخواهند بغیر عرب نسبت دهند میگویند « وَ لَو نَزَّلناه عَلی بَعض الَأعجَمِینَ » . است
با همزه پس « أعجمی » اگر بخواهند او را توصیف کنند که عرب فصیح نیست و زبانش مانند دگر اعراب روان بعربی نیست میگویند
مقصود از اینکه آیه اینکه است که اگر بحیوانی که یاراي سخن گفتن بعربی ندارد قرآن را بفرستیم و بیاید و براي اینکه اعراب
بخواند باز هم مؤمن نمیشوند. و محمّد بن ابی موسی گفت: در عرفات پهلوي عبد اللّه بن مطیع ایستاده بودم او اینکه آیه را خواند و
48 مجمع: یعنی - گفت: اگر قرآن بهمین شتر من داده میشد و اینکه حیوان براي آن اعراب میخواند آنها مؤمن نمیشدند. -قرآن- 1
اگر قرآن را بغیر عربی نژاد یا بعرب غیر فصیح که زبانش رسا نیست میفرستادیم اینها مؤمن نمیشدند ولی بزبان عربی فصیح بر
مردمی که از قریش و افصح قبائل آنهاست و هم از شریفترین خانوادههاست فرستادیم تا بهتر بتوانند بیندیشند و بپذیرند، و از عبد
اینگونه حیوانات « بعض الاعجمین » : اللّه مسعود نقل است که او بر شتري سوار بود معنی آیه را پرسیدند اشاره بشترش کرد و گفت
200 طبري: یعنی همچنانکه ناگزیرند اعراب که مؤمن بقرآن نشوند اگرچه آن را بیک « کَذلِکَ سَلَکناه فِی قُلُوب تا آخر » . هستند
أَ فَبِعَذابِنا » 35- اعجمی بدهیم که برایشان بخواند همچنین وارد کردیم کفر و دست برداشتن از قرآن را در دلهاي آنها. -قرآن- 1
اعراب گفتند: تا کی ما را بعذاب میترسانی و « فَیَأتِیَهُم بَغتَۀً » 204 کشف: مقاتل گفته است: چون اینکه آیت نازل شد « یَستَعجِلُونَ
« ما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یُمَتَّعُونَ » 114- 33 -قرآن- 91 - قیامت که تو میگوئی کی خواهد بود! اینکه آیه بجوابشان آمد. -قرآن- 1
44 [ صفحه 446 ] بصري بود تا عاقبت او را بطواف دید گفت: مرا - 207 حسینی: میمون مهران بآرزوي دیدار حسن- -قرآن- 1
پندي ده، حسن اینکه آیت خواند مهران گفت: چه خوب پندي دادي: جهان بیوفاي است و مردم فریب || که از دل رباید قرار و
شکیب نگر تا بجاهش نگردي اسیر || نیفتی پی مالش اندر زخیر که آن دم که مرگ اندر آید ز راه || نه مالت کند دستگیري نه
209 کشف: کلمه ذکري ممکن است مصدر باشد و منصوب و معنی تأکید را بفهماند یعنی میترسانند « لَها مُنذِرُونَ ذِکري- الخ » جاه
25- و یادآوري میکنند و ممکن است مرفوع و خبر مبتداي محذوف باشد یعنی ترساندنهاي ما تذکّر است و یادآوري. -قرآن- 1
212 مجمع: مقاتل گفته است: قریش گفتند اینکه « إِنَّهُم عَن السَّمع لَمَعزُولُونَ » . مجمع: یعنی منذرون براي تذکّر و یادآوري بودند
قرآن را شیطان براي محمّد میآورد از اینکه روي باین آیه جواب آنها داده شده است که شیطانها از فرا گرفتن قرآن بر کنار و
43 کشف: بعضی گفتهاند: یعنی کافران از شنیدن قرآن بآنجور که از آن استفاده کنند و راه خود بیابند - محروم هستند. -قرآن- 1
213 نیشابوري: اینکه آیه اگرچه خطاب بپیغمبر است ولی مقصود دگر مرد مانند « فَلا تَدع مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ » . محروم هستند و بر کنار
214 طبري: چون « وَ أَنذِر عَشِیرَتَکَ الَأقرَبِینَ » 175- 41 -قرآن- 140 - و نظائر آن. -قرآن- 1 « وَ لَئِن اتَّبَعتَ أَهواءَهُم » مانند آیات دیگر
اینکه آیه نازل شد پیغمبر آواز فرمود اي قریش، اي آل عبد مناف، اي آل عبد المطّلب، اي فاطمه دختر محمّد، اي صفیّه دختر عبد
المطّلب شما خود را مواظب باشید تا از سوي حق گرفتار نشوید که من نتوانم جلوگیر حوادث براي شما باشم، و نیز نقل کردهاند
« وا صباحاه » که آن حضرت پس از نزول اینکه آیه بالاي کوه روي بلندترین سنگ رفت و انگشتان در گوش کرد و فریاد کشید
یعنی ببامداد گرفتاري سخت در پیش است، چون مردم اینکه را شنیدند یا خود آمدند و یا کس فرستادند که چه خبر شده است!
آن حضرت فرمود: اي بنی هاشم اي بنی- عبد المطّلب، اي فلان و اي فلان اگر بگویم دشمنی در پناه اینکه کوه آهنگ غارت شما
صفحه 195 از 226
39 [ صفحه 447 ] دارد آیا سخنم باور میدارید یا نه! گفتند بلی راست میدانیم فرمود: بهوش باشید و بترسید از عذابی - -قرآن- 1
خدا شما را گرفتار زیان و نابودي کند که ما را براي چنین سخنان فرا خواندید. « تبّا لکم » سخت که در جلو دارید. أبو لهب گفت
287 و الفتوح: براء بن عازب گفت: چون اینکه آیه نازل شد پیغمبر اولاد عبد - آنجا نازل شد. -قرآن- 258 «ٍ تَبَّت یَدا أَبِی لَهَب » آیت
المطّلب را در منزل ابو طالب فراهم کرد و بعلی علیه السّلام دستور داد یک ران گوسفند با یک مدّ گندم غذا درست کرد و یک
صاع شیر هم در سفره نهاد و چهل نفر جمع شدند یا یک نفر کم یا زیاد، و در میان اینها کسانی بودند که مشهور بود که یک شتر
چون چشم آنها بآن غذاي کم افتاد خنده کردند و گفتند: اي ،«77» پنج ساله با شصت صاع شیر در یک نوبت خوراك آنها است
محمّد اینکه خوراك کم را که بخورد که اندازهي یک نفر ما هم نیست! چون چشم آنها بآن غذاي کم افتاد خنده کردند و گفتند:
433 پیغمبر [ص] فرمود با نام خدا - اي محمّد اینکه خوراك کم را که بخورد که اندازهي یک نفر ما هم نیست! -پاورقی- 431
بخورید و همه از آن خوراك خوردند و از آن شیر نوشیدند و همگی از نان و آب سیر شدند. پس از غذا پیغمبر بر پا ایستاد و
أَنذِر » فرمود: اي فرزندان عبد المطّلب خداوند مرا براي همه مردم پیغمبر کرده است و براي شما بخصوص که دستور داده است
و من شما را بد و کلمهي سبک دعوت میکنم که نتیجه آن سنگین است و سود آن تسلّط بر عرب و غیر عرب است که « عَشِیرَتَکَ
ملّتهاي دنیا مطیع شما شوند و بقیامت از آتش دوزخ آسوده باشید و ببهشت بروید. و آن دو کلمه شهادت به توحید است و پیغمبري
من و هر کس اینکه سخن من بپذیرد و کمک در اینکه کارم باشد جانشین و وصی و وزیر و برادر من خواهد بود. کسی جواب آن
317- حضرت را نداد جز علی که از همه کوچکتر بود و ساق پایش از همه باریکتر بود و از همه بیشتر گرفتار ناراحتی -قرآن- 296
[ صفحه 448 ] و درد چشم بود بلند شد و عرض کرد: من با تو همکاري میکنم، پیغمبر [ص] فرمود: بنشین و تا سه مرتبه پیغمبر
سخن خود بازگو کرد و کسی جز علی جواب نداد، در نوبت سوّم پیغمبر [ص] فرمود بنشین که تو برادر و وصی و وزیر و وارث و
جانشین من هستی بعد از من، مردم از جاي برخاستند و بابو طالب گفتند مبارکت باد که اگر دین برادر زادهي خود بپذیري پسرت
فرماندهت خواهد بود، و هم ثعلبی که پیشواي اصحاب حدیث است در تفسیر خود اینکه حدیث را نقل کرده و در کتب اصحاب ما
نیز هست. طبري: از نوفل بن حارث بن عبد المطّلب نقل است که إبن عبّاس از علی علیه- السّلام نقل کرده است چون اینکه آیه
نازل شد پیغمبر [ص] بمن فرمود: مأمور شدهام که خویشان نزدیک خودم را انذار کنم و از بدي عاقبت بترسانم، من از اینکه
فرمایش پیغمبر به بن بست ماندم و خودم را در اینکه کار عاجز دیدم چون میدانستم اگر اینکه سخن را با آنها در میان گذاریم
آزارمان میدهند و ناراحت میکنند از اینکه روي چیزي نگفتم تا دوباره بپیغمبر امر شد اینکه دستور را اجرا کند، بمن فرمود غذائی
براي ما فراهم کن از یک صاع گندم و ران گوسفند و هم یک عس و ظرفی بزرگ و یا قدحی شیر در سفره بگذار و اولاد عبد
المطّلب را جمع کن تا دستوري که بمن رسیده است به آنها بگویم، من آن چیزها را فراهم کردم و آنها را نیز دعوت کردم که
چهل نفر بودند یا یک نفر کمتر از چهل یا یک نفر بیشتر بود که عموهاي آن حضرت، عبّاس و حمزه و ابو طالب نیز در آن میان
بودند، چون همه فراهم شدند فرمود آن خوراکی که آماده کردي بیاور من آن را آوردم آن حضرت دست دراز کرد و پارهاي
گوشت بر داشت و با دندان آن را پاره کرد و بر کنارههاي کاسه بخش کرد و هر پارهاي بجائی نهاد و فرمود بنام خدا بر گیرید و
بخورید همه تا آنچه نیاز داشتند خوردند و جاي انگشتانشان نمودار بود و سوگند بخدا که جان علی بقدرت او است آن خوراك
که براي همه آوردم کسی بود در آن میان که براي یک نوبت او بس بود آنگاه فرمود آن نوشیدنی را بآنها بده من قدح شیر را
آوردم همه نوشیدند و سیر شدند با اینکه همهي آن شیر را یک نفر بود که براي یک نوبت شراب خود کند و بنوشد و چون از [
صفحه 449 ] خوردن و نوشیدن آسوده شدند و پیغمبر خواست سخنی بگوید أبو لهب گفت: اینکه دوست و رفیقتان خوب همهي
شما را جادو کرد و دیگران بدنبال سخن او جاي خالی کردند و همه پراکنده شدند و مجال سخن براي پیغمبر نماند و بمن فرمود:
اینکه مرد مرا نگذاشت که چیزي بگویم، فردا همین خوراك را فراهم کن و همین مردم را دعوت کن، من روز بعد همهي آنچه
صفحه 196 از 226
روز پیش گذشته بود انجام دادم تا پس از آنکه همه شیر نوشیدند پیغمبر آغاز سخن فرمود که اي فرزندان عبد المطّلب کسی سراغ
ندارم که چیزي بیاورد بهتر از اینکه من براي شما آوردهام چون من خوشی اینکه جهان و آن جهان براي شما آوردهام و خداوند
بمن فرمان داده است که شما را بهمان راه خوب و خوش دعوت کنم کدامیک از شما آماده است که در اینکه مأموریّت و دستور
خداوندي با من همکاري کند و در برابر اینکه تسلیم برادر و جانشین و وزیر من باشد همگی آن گروه سر بزیر انداختند و جواب
ندادند و من که از همه کوچکتر و ناتوانتر در پارههاي بدنم بودم گفتم من همکار تو خواهم بود، آن حضرت گردن من را گرفت و
فرمود: اینکه برادر من است و چنین است و چنان است و شما آنچه گوید بشنوید و فرمان برید. آن گروه از جاي برخاستند و
میخندیدند و بابو طالب میگفتند: تو را مأمور کرد که فرمانبردار فرزندت باشی، و إبن جریج گفته است: چون اینکه آیه نازل شد و
پیغمبر با خویشان خود روي آورد بر مسلمانان گران آمد که پیغمبر ما را بحساب نیاورده و توجّهی نمیکند اینکه جمله براي آرامش
یعنی با آن مؤمنین که پیرو تو هستند مهربان و نرمدل باش. - « وَ اخفِض جَناحَکَ لِمَن اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنِینَ » خاطر آنها نازل شد
« و انذر عشیرتک الاوّلین و رهطک منهم المخلصین » : 1585 مجمع: از إبن مسعود نقل شده است که او چنین میخواند - قرآن- 1524
219 مجمع: إبن عبّاس « یَراكَ حِینَ تَقُوم وَ تَقَلُّبَکَ فِی السّاجِ دِینَ » و از امام صادق علیه السّلام نیز اینکه قرائت روایت شده است
گفته است یعنی آنگاه بنماز ایستاده هستی، و بعضی گفتهاند: یعنی چون نیمه شب در عبادتی و کس جز خدا تو را نمیبیند و
بعضی گفتهاند: چون بکار انجام پیغامبري خود میپردازي خداوند تو را میبیند. و إبن عبّاس و قتاده گفتهاند: یعنی خدا تو را میبیند
250 [ صفحه 450 ] آنگاه که تنها بنماز هستی چه وقتی که در تقلّب و احوال مختلف نماز در میان نماز گذاران - چه -قرآن- 190
یعنی پیغمبران و خداپرستان گذشته و « ساجدین » هستی، و از عطا و عکرمه نقل شده است: مقصود از جملهي دوّم اینکه است
یعنی احوال مختلف تو در پشت آن پدران یعنی در پشت پدران تو که پیغمبران بودهاند خدا ترا میدید تا از پشت پدرت « تقلّبک »
بیرونت آورد. و همین معنی از امام باقر و صادق علیهما السّلام روایت شده است. روح البیان: یعنی میبیند وارسی تو را که بوضع
مجمع: یعنی بر تو شیطان نازل نمیشود بلکه ملائکه و روح الأمین «ٍ تَنَزَّل عَلی کُل أَفّاك أَثِیم » . عبادت و رفتار مسلمین توجّه میکنی
نازل میشود و شیطان بر مردم دروغگوي بد کار فرود میاید که غیبگویان و جادوها باشند. مقاتل گفته است مقصود طلیحه و
44 طبري: مجاهد گفته است: مقصود مردم دروغگو است سعید بن - مسیلمهي کذّاب هستند که مدّعی پیغمبري شدند. -قرآن- 1
وهب گفت نزد عبد اللّه زبیر بودم که کسی گفت: مختار گمان میکند که باو وحی میرسد عبد اللّه گفت: راست گفته است، آنگاه
کشف نوشته: فرود آیند بر هر کاهنی، اخترگوئی، دروغ زنی، کژسخنی، « هَل أُنَبِّئُکُم عَلی مَن تَنَزَّل-ُ تا آخر » اینکه آیه را خواند
223 : فخر، اینکه جمله را چند معنی کردهاند: 1- شیاطین از عالم بالا چیزي « یُلقُونَ السَّمعَ » 267- چون مسیلمه و طلیحه. -قرآن- 226
میشنوند و آنرا در دل دوستان خود میاندازند 2- دروغگویان گوش بشیطان میدهند و آنها در دل اینکه دروغگویان وسوسههاي
223 کشف: اینکه « أَکثَرُهُم کاذِبُونَ » 22- خود را القا میکنند 3- آنچه دروغگویان از شیطان شنیدهاند بمردم تلقین میکنند. -قرآن- 1
گفته شده است بیشترشان دروغگو هستند براي اینکه است که چند کاهن بودند بنام سطیح و شق و سواد بن قارب که میگفتند
و روزي «78». 25 [ صفحه 451 ] غگو هستند - سخن پیغمبر راست است پس براي جدا کردن اینکه چند نفر نگفته همهشان -قرآن- 1
عمر با گروهی در مسجد بود مردي از آنجا گذر کرد، یک نفر از حضّار بعمر گفت: اي خلیفه اینکه مرد را که از اینجا گذشت تو
میشناسی! گفت: نه، گفت:و روزي عمر با گروهی در مسجد بود مردي از آنجا گذر کرد، یک نفر از حضّار بعمر گفت: اي خلیفه
17 اینکه مردي است از مردم یمن بنام سواد بن قارب - اینکه مرد را که از اینجا گذشت تو میشناسی! گفت: نه، گفت: -پاورقی- 15
که در میان آنمردم شرف و مقامی دارد و همین است که دوست جنّی او خبردارش کرد: پیغمبر پیدا شده است و پیرویش لازم
است. عمر احضارش کرد و پرسید دوست جنّی تو از پیدایش پیغمبر خبردارت کرد گفت: بلی. پرسید: همان توانائی غیبگوئی آن
روزگار را داري! او سخت خشمگین شد و گفت: از آن روز که مسلمان شدم کس با من چنین سخن نگفته، عمر گفت: پیش از
صفحه 197 از 226
اسلام بتپرستی ما از غیبگوئی تو بدتر بود چرا خشمناك شدي! بگو ببینم دوست پریزاد تو چگونه از پیدایش پیغمبر آگاهت کرد!
گفت بسیار خوب: شبی میان خواب و بیداري بودم که آن دوستم سر وقتم رسید و با پاي خود بمن زد و گفت: اي سواد بن قارب
اگر خردمندي بفهم و بیندیش که از نسل لؤي بن غالب پیغمبري آمده است که مردم را بخداپرستی میخواند سپس چند شعري
خواند که پریزادها دو دستهاند و خوب و بد هستند و تو برو و آن پیغمبر را دریاب، من از سخن او سر خود را از جاي بلند نکردم و
گفتم امشب خوابم نبرده بگذار بخوابم، باز شب دوّم آمد و همان جملهها را مکرّر کرد و چند شعري همانند شعرهاي شب پیش
خواند و من سر خود بلند نکردم چون شب سوّم همین کار را کرد: دوستی اسلام در دلم افتاد و صبح شترم را آماده کردم و روانهي
مکّه شدم و براه شنیدم که پیغمبر بمدینه رفته است و من بمدینه وارد شدم و از آن حضرت پرسیدم گفتند در مسجد است شترم را
بستم و وارد مسجد شدم و او با گروهی نشسته بود، گفتم اي پیغمبر خدا سخنم بشنو، فرمود بیا نزدیک، رفتم تا جلوش نشستم و
شعر خود که سر- گذشت و سخن جنّی و اقرار بمسلمانی و خواهش شفاعت بود خواندم و آن حضرت و [ صفحه 452 ] یارانش
شاد شدند، عمر گفت: دوست داشتم اینکه سرگذشت را از خودت بشنوم بگو بدانم آن دوست پریزاد اکنون هم نزد تو میآید!
گفت: از آن روز که قرآن خواندهام او را ندیدهام و چه بهتر عوضی است قرآن از جن.ّ صافی: از امام باقر علیه السّلام در کافی نقل
شده است که هر شب و روز شیطانها و جنّها همگی نزد پیشوایان گمراهی و ائمّهي ضلال حاضر میشوند، و بشمارهي اینها فرشته نزد
-224 طبري: إبن عبّاس گفته است: یعنی آنها که شعر نقل میکنند « وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُم الغاوُونَ » . پیشوایان حق و راستی حاضر میشوند
و راوي شعر هستند گمراهانی هستند پیرو شاعران. مجاهد گفته است: یعنی شیطانها پیرو شاعرها هستند. عکرمه گفته است: یعنی
جنّهاي کافر و نافرمان دنبال شاعرانند ضحّاك گفته است: در زمان پیغمبر دو مرد بودند یکی از انصار و یکی از دگر مردم که
یکدیگر راهجو میکردند و با هر کدام اینکه دو، دستهاي مردم فاسد و هواپرست بود، از اینکه روي اینکه آیه آمد. إبن زید گفته
43 أبو الفتوح - مشرکین هستند. و حق اینکه است که اینکه کلمه همه اینکه معانی را میفهماند. -قرآن- 1 « غاوون » است مقصود از
نوشته است: صادق علیه السّلام گفت: مراد شاعران کفّارند چون عبد اللّه بن الزّبعري و هبیره بن ابی وهب و مسافع بن عبد مناف و
عمرو بن عبد اللّه الجمحی و امیّۀ بن ابی الصلت که ایشان رسول علیه السّلام را هجو کردند و مردم در دنبال ایشان ایستادندي بوقت
هر که در اسلام « من احدث هجاء فی الاسلام فاقطعوا لسانه » انشاد آن اشعار. أبو عطیف روایت کرد از رسول علیه السّلام که گفت
کسی را بشعري نو هجو کند زبانش را ببرید. سعید جبیر گفت از عبد اللّه عبّاس: که چون رسول علیه السّلام مکّه بگشاد ابلیس ناله
کرد و نعره زد سخت، اصحاب او بر او مجتمع شدند گفتند او را، چه بود که نعره و فریادي از سوز درون برآوردي! گفت: پس از
امروز طمع مدارید که کفر را قوّتی بود و لیکن در عرب شعر و نوحه منتشر کنید. مجمع: عیّاشی از امام صادق علیه السّلام روایت
کرده است: یعنی آنانکه اظهار دانائی و فقاهت میکنند با اینکه از علم بهرهاي ندارند و خود گمراهند و دیگران [ صفحه 453 ] هم
225 مجمع: یعنی در هر جور سخنی بحث میکنند و در هر « أَ لَم تَرَ أَنَّهُم فِی کُل وادٍ یَهِیمُونَ » 29- پاورقی- 27 - .«79» گمراه کردهاند
باطلی مداخله میکنند و در مدح و ذمّ مردم غلوّ میکنند. و کلمهي وادي مثل است براي قسمتهاي مختلف سخن. و یهیمون یعنی در
54 حسینی نوشته: در هر وادي سرگردان میشوند چون نسیب و تشبیب و هزل و - انواع سخن به دروغ سرگردان هستند. -قرآن- 1
مطایبه و طعن در انساب و مدح نامستحق و هجو نالایق و افراط در مدح و ذمّ و امثال آن. در پاورقی از کمال الدّین اصفهانی نقل
کرده است: هجا گفتن ار چه پسندیده نیست || مبادا کسی کالت آن ندارد چو آن شاعري کو هجا گو نباشد || چو شیري که
227 اسباب النزول سیوطی ابو الحسن برّاد گفت: چون اینکه آیه نازل شد « إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا- تا آخر » چنگال و دندان ندارد
عبد اللّه بن رواحه و کعب بن مالک و حسّان ثابت حضور پیغمبر [ص] رفتند و گفتند: ما شاعریم و خدا « الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُم-ُ تا آخر »
« وَ سَیَعلَم الَّذِینَ ظَلَمُوا » 158- 39 -قرآن- 131 - چنین گفته است و نابودیم. اینکه جملهها نازل شد و پیغمبر براي آنها خواند. -قرآن- 1
227 فخر: اینکه آیه را براي معرّفی عمل شعرا گفته- اند. ولی بهتر اینکه است که براي دنبالهي تمام مطالب اینکه آیه باشد که
صفحه 198 از 226
گرفتاري پیغمبران گذشته و آزار مردم نسبت بپیغمبر که کاهن است و شاعر و دلداري آن حضرت، در آخر نتیجهي بدکاري
مخالفین پیغمبران را باین جمله معیّن کرده است که اینها بواسطه رفتارشان ستمگرند و عاقبت کار خود را خود بزودي خواهند
نیشابوري و دیگران چنانکه « فَلا تَدع مَعَ اللّه تا آخر » 36 [ صفحه 454 ] سخن ما در اینکه آیات: 1- آیت 213 - دانست. -قرآن- 1
نوشتیم گفتهاند: براي تربیت مردم است ولی شاید براي تقویت قلب پیغمبر هم باشد چون اینکه آیه جزء سورههاي مکّی است که
معلوم میشود از آیات سالهاي اوّل بعثت و نزول قرآن است و « وَ أَنذِر عَشِیرَتَکَ الَأقرَبِینَ » در مکّه نازل شده است و بقرینه آیت بعد
چون در آن دوران هنوز دل پیغمبر قوي و نیرومند بحدّ کافی بر مبارزات سخت کافران نبوده و در انتظار وسائلی بهتر براي کار خود
بوده است، و آنها قرآن را پدیدهي شیطان مینامیدند و گاهی تمسخر میکردند که زود بر آنها عذاب رسد ممکن است اینکه
مقاومت و تهمت آنها موجب شده است که در دل پیغمبر گذشته باشد مدّتی ساکت بماند و دعوت بتوحید نکند تا گشایشی برسد،
از اینکه جهت براي جلو گیري از اینکه اندیشهي آن حضرت ابلاغ شده است که اندیشهي سکوت مکن و حاضر مباش که بشنوي
با خدا دیگري پرستش شود که تو خود هم گرفتار میشوي براي تسلیم به شرك چند روزهي آنها. و شاید بهمین جهت که
نمیتوانست با کافران سخنی بگوید و در انتظار گشایشی بود که او را از سکوت منع کردند و گفتند اینهم بمنزله شرك است که تو
خود با خدا دیگري را پرستیده باشی و گرفتار خواهی شد پس باو دستور رسید اکنون که نمیتوانی با همهي آن مردم سخن بگوئی
- 69 -قرآن- 299 - و راهنمائیشان کنی آرام منشین و لکن خویشان نزدیک خود را پند بده و آنها را از بد حادثه بترسان. -قرآن- 43
راهنمائیست در برابر احسان انسان که شعر و شاعري مولود لطافت طبع است و شدّت « وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُم تا آخر » -2 آیت 224 337
از هر دري سخن میراند ولی تسلیم به اینکه گونه احساس موجب غوایت است و راه « فی کل واد یهیمون » احساس و قدرت بیان که
گم کردن و سرگردانی، ولی اینکه لطف طبیعت و حسن خداداد را نباید منکر شد و نادیده انگاشت، و هر شعر و شاعري را نباید
44 [ صفحه - غوایت دانست چون آنها که مرد تقوي و ایمان هستند از آن دسته جدایند که بیهوده سرایند و مردم آزار و -قرآن- 14
بلکه آنگونه مردم نکوکارند و اینکه موهبت الهی را بیهوده نمیگذارند و یاري حق میکنند و زشتی ستم را « 455 ] قُولُونَ ما لا یَفعَلُونَ
نمایان میسازند، و بستایش صاحبان قدرت و سلطنت نمیپردازند و نواقص ملک و فرد و اجتماع را در قالبهاي الفاظ شیرین و مطبوع
-32- قرآن- 1 - .«80» لابلاي مضمونهاي دلفریب و مهیّج بگوش عالمیان میرسانند، و در تاریخ تمدّن و تربیت بشر بجاي میگذارند
-644- 403 -قرآن- 600 - 101 -قرآن- 350 - 390 سوره شعرا در اینجا بپایان رسید و سوره نمل آغاز میگردد -قرآن- 59 - پاورقی- 388
[ 381 [ صفحه 456 - 36 -قرآن- 333 - قرآن- 5