گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
قسم اول یا 35 کتاب طلاق



در بارة طلاق، بده آیه استناد شده است:
ا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ 􀀀 اللّ رَبَّکُمْ ل
􀀀
ساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا هَ 􀀀 ا طَلَّقْتُمُ النِّ 􀀀 ا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذ 􀀀 -1 آیۀ 1، از سورة طلاق ی
ذلِکَ أَمْراً. 􀀀 اللّ یُحْدِثُ بَعْدَ
􀀀
ا تَدْرِي لَعَلَّ هَ 􀀀 اللّ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ل
􀀀
اللّ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ هِ
􀀀
احِشَۀٍ مُبَیِّنَۀٍ وَ تِلْکَ حُدُودُ هِ 􀀀 إِلّ أَنْ یَأْتِینَ بِف
􀀀
ا یَخْرُجْنَ ا 􀀀ل
این آیه دلالت دارد که واجب است تطلیق بطور تفریق واقع شود و جمع میان » از مجمع البیان شیخ طبرسی این مضمون منقول است
87 از 140
اللّ رَبَّکُمْ
􀀀
سه طلاق روا نیست چه خدا گفتۀ خود فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ را به گفتۀ دیگر وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ تأکید کرده باز به جملۀ وَ اتَّقُوا هَ
ا􀀀 یعنی در آن چه تحدید کرده و تعدي از آن را اجازه نداده تاکیدي دیگر آورده آنگاه حق شوهر را در مراجعه به جملۀ ل
تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ تقریر و تثبیت نموده چه زن هر گاه در خانه باشد مراجعۀ شوهر به او اقرب و اسهل و اکثر میباشد پس از آن
اللّ
􀀀
اللّ ارشاد کرده است که تعدي حدود الهی در طلاق موجب بطلان حکم طلاق است و قول خدا لَعَلَّ هَ
􀀀
به جملۀ وَ تِلْکَ حُ دُودُ هِ
ذلِکَ أَمْراً تأکید است براي حدود الهی در طلاق و اعلام است که حق رجوع به جمع سه طلاق انقطاع نمییابد و مانند 􀀀 یُحْ دِثُ بَعْدَ
اینست که گفته باشد مجال امیدواري به رجوع
185
«.. باشید چه خدا پس از طلاق ممکن است رغبت و میل به رجوع را احداث کند
از جمله هفت حکم و فائده که فاضل در اینجا یاد کرده وجوب ایقاع طلاق است در حال طهر و احصاء عده و اکمال سه قرء است
و عدم جواز اخراج زن مطلقه است در زمان عده از خانۀ خود.
اللّ عمر زن خود را در حال حیض طلاق گفته عمر این
􀀀
در سبب نزول آیه از بخاري و مسلم و غیر این دو این مفاد نقل شده که عبد ه
مره فلیراجعها و اذا طهرت » اللّ علیه و آله و سلّم) فرموده است
􀀀
اللّ علیه و آله و سلّم) برده پیغمبر (صلّی ه
􀀀
خبر را به پیغمبر (صلّی ه
.« فلیطلقها، ان شاء
لِلّ
􀀀
ادَةَ هِ 􀀀 ارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّه 􀀀 ذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ ف 􀀀 -2 آیۀ 2 از سورة طلاق فَإِ
بِاللّ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ دو حکم: یکی جواز رجوع در عده، دیگر وجوب اشهاد در طلاق در ذیل این آیه
􀀀
کانَ یُؤْمِنُ هِ 􀀀 ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ 􀀀
آورده شده است.
حامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ 􀀀 اللّ فِی أَرْ
􀀀
ا خَلَقَ هُ 􀀀 ا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ م 􀀀 اثَۀَ قُرُوءٍ وَ ل 􀀀 اتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَل 􀀀 -3 آیۀ 228 ، از سورة بقره وَ الْمُطَلَّق
جالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَ ۀٌ وَ 􀀀 احاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّ 􀀀 ادُوا إِصْل 􀀀 ذلِکَ إِنْ أَر 􀀀 بِاللّ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی
􀀀
هِ
یعنی « قرء » اللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ از جمله شش حکم فقهی مستفاد از آیه اینست که عده مستقیمۀ الحیض اگر حره و مدخول بها باشد سه
􀀀
هُ
سه طهر است و از جمله اعتبار قول زن است در طهر و حیض
186
و چنانکه مرد را بر زن حقوقی است واجب همین طور زن را بر مرد حقوقی است « بین مدت عده » و احقّ بودن زوج است به رجوع
لو کنت آمرا أحدا ان یسجد لأحد » اللّ علیه و آله و سلّم) فرموده است
􀀀
هر چند حقوق مرد اکثر و افضل باشد که پیغمبر (صلّی ه
.« لأمرت المرأة أن تسجد لزوجها
مالِ 􀀀 اتُ الْأَحْ 􀀀 اللّ لَمْ یَحِضْنَ وَ أُول
􀀀
اثَۀُ أَشْهُرٍ وَ ائِی 􀀀 سائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَل 􀀀 اللّ یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِ
􀀀
-4 آیۀ 4، از سورة طلاق وَ ائِی
اللّ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً بروایتی پس از نزول آیۀ پیش در بارة عدة طلاق زنان یاد شده، از
􀀀
أَجَلُهُنَّ أَنْ یَ َ ض عْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ یَتَّقِ هَ
مدت عدة زنانی که حیض نمیبینند سؤال به میان آمده و در پاسخ، این آیه نزول یافته است. در این که متعلق شک و ارتیاب در
آیه چیست؟ اختلاف شده بعضی گفتهاند شک و ارتیاب در این که حیض براي چه انقطاع یافته: کبر سن یا مرض باعث آن شده
است بعضی دیگر گفتهاند ارتیاب، مربوط بحکم در این زنان است و هم پس از اتفاق بر این که زنان مطلقۀ حامله عدة آنها بوضع
را باید رعایت « ابعد اجلین » حمل آنها انقضا مییابد اختلاف شده که عدة زنان حاملۀ شوهر مرده هم بوضع حمل منقضی میشود یا
کنند بدین معنی که اگر پیش از چهار ماه و ده روز وضع حمل شود این مدت را تمام کنند و اگر در این مدت وضع حمل نشود تا
وضع حمل، عده نگاه دارند.
از جمله چهار حکم مستفاد در اینجا اینست که پس از طلاق اگر وضع حمل بشود هر چند یک لحظهاي بعد باشد عده، تمام است و
88 از 140
ا نَکَحْتُمُ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذ 􀀀 از جمله اگر بچه ناتمام هم باشد وضع حمل، موجب انقطاع است. 5- آیۀ 49 ، از سورة احزاب ی
ما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ 􀀀 اتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَ 􀀀 الْمُؤْمِن
187
در قرآن جز بمعنی « نکاح » راحاً جَمِیلًا از جمله هشت فائده که فاضل در اینجا آورده اینست که 􀀀 ا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَ 􀀀 تَعْتَدُّونَه
عقد نیامده پس شرعا حقیقت است در آن و از جمله این که مراد از مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ دخول است نه صرف خلوت بر خلاف آن
چه ابو حنیفه گفته که خلوت هم مثبت عده و موجب استقرار تمام مهر است. و از جمله این که حقی است براي مرد که بتواند
عده ندارد. « غیر مدخول بها » رجوع کند و از جمله صراحت آیه است در این که
احَ􀀀 ا جُن 􀀀 ذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَل 􀀀 اجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَۀَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِ 􀀀 -6 آیۀ 224 ، از سورة بقره وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْو
ما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ. 􀀀 اللّ بِ
􀀀
ما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ هُ 􀀀 عَلَیْکُمْ فِی
اجاً وَصِ یَّۀً 􀀀 از جمله شش حکم که در ذیل آیه آورده شده اینست که این آیه ناسخ است آیۀ وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْو
راجٍ را که بحسب ترتیب بعد از آنست چه در آغاز اسلام این عده و هم نفقه و اسکان به یک سال 􀀀 اعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْ 􀀀 اجِهِمْ مَت 􀀀 لِأَزْو
ثابت است نسخ نشده است و ابو مسلم اصفهانی « اسکان » بوده بعد نسخ شده است (ابو حنیفه این عقیده را دارد) و به گفتۀ شافعی
گفته است حکم این آیه در حامل، ثابت و باقی است. شاذّي از فقیهان که ابو حذیفه باشد گفته است اگر شوهر براي زن چیزي را
وصیت کرده باشد و ورثه هم انفاق کند یک سال و اگر وصیت نکرده باشد و ورثه از انفاق امتناع کند زن را اختیار است که پس
از چهار ماه و ده روز هر چه بخواهد بکند (این دو گفته را بر خلاف اجماع دانستهاند و ببطلان آن دو، حکم
188
کردهاند) و از جمله آن که این حکم نسبت به مدخول بها و غیر آن و هم نسبت به صغیره و کبیره و هم نسبت به حامل و حائل
عمومیت دارد لیکن حامل با بعد اجلین محکوم است و هم نسبت بدائم و منقطع (بقول اقوي) عمومیت دارد. و از جمله در این عده
انفاق و اسکانی نیست.
سانٍ. 􀀀 ساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْ 􀀀 انِ فَإِمْ 􀀀 اقُ مَرَّت 􀀀 -7 آیۀ 229 ، از سورة بقره الطَّل
یعنی « طلاق بمعنی تطلیق است مانند سلام و کلام که بمعنی تسلیم و تکلیم میباشد » محقق اردبیلی در اینجا چنین افاده کرده است
أَوْ » گفت «؟ این الثالثۀ » اللّ علیه و آله و سلّم) در پاسخ سؤال
􀀀
تطلیق رجعی دو بار است چه بار سیم بائن است چنانکه پیغمبر (صلّی ه
« انِ 􀀀 مَرَّت » یا این که تطلیق شرعی تطلیق پس از تطلیق است بر وجه تفریق نه بر طریق جمع و ارسال به یکبار و مراد از « سانٍ 􀀀 تَسْرِیحٌ بِإِحْ
و « لبّیک و سعدیک » و از قبیل « کرّتین فقط » یعنی کرّة بعد کرّة نه آن که « ثُمَّ ارْجِعِ الْبَ َ ص رَ کَرَّتَیْنِ » مطلق تکریر است نه تثنیه از قبیل
«. نظائر اینها
این تخییر است براي شوهران بدین گونه که پس از تعلیم کیفیت » ساكٌ الخ) چنین افاده کرده است 􀀀 و در ذیل جزء اخیر آیه (فَإِمْ
طلاق به ایشان آنان را اختیار داده میان این که زنان را با رعایت حسن معاشرت و قیام به حقوق واجبه نگهدارند و میان این که
ایشان را به وجهی جمیل که تعلیم داده رها سازند. بنا بر معنی دوم که براي جزء اول آیه شده معنی این جزء اینست پس از دو
تطلیق واجب است که زن از راه رجوع به او نگهداشته شود و بوجه معروف در تسریح و بین مردم با حسن معاشرت با وي رفتار شود
یا این که بطور احسان رها گردد بدین گونه که طلاق سیم داده شود یا به او رجوع نکند تا بائن گردد و از عده بیرون رود پس مراد
اخذ است و ضد آن اطلاق و تسریح است و بنا بر معنی اول که براي « امساك » از
189
جزء اول آیه شد آیه دلالت دارد بر انحصار طلاق رجعی در دو طلاق چنانکه مقرر است لیکن کیفیت آن معلوم نیست که آیا جائز
89 از 140
است در یک مجلس دو بار به طوري که میان آن دو، رجوعی و پس از آنها رجوعی دیگر واقع گردد که اگر طلاق سیم واقع شود
بائن گردد یا این که هر طلاقی باید در طهري جداگانه بوقوع آید چنانکه مذهب حنفی است یا اینها نیست بلکه باید رجوع و
دخول تحقق یابد تا طلاق سیم صحیح باشد. همۀ اینها محتمل است اکثر اصحاب ما احتمال اول را قائلند چنانکه شافعی مذهبش
«.. همانست بلکه اعم است
بر مشروع بودن رجوع دلالت دارد چه طلاق « انِ 􀀀 اقُ مَرَّت 􀀀 الطَّل » فاضل در فائدهاي که در ذیل آیه آورده چنین افاده کرده است: جملۀ
مطلقه عقلا قابل تصور نیست زیرا طلاق ازالۀ قید نکاح است و در اینجا نکاح نیست و این از قبیل امر به عتق است که بر ملک،
توقف دارد و این دلالت از باب دلالت اقتضاء است.
یعنی بر وجهی جائز و آن کنایه است از برگرداندن زن بسوي نکاح یا به رجوع اگر عده تمام نشده باشد یا « ساكٌ بِمَعْرُوفٍ 􀀀 فَإِمْ » پس
اختلاف است برخی گفتهاند طلاق سیم مراد است، سدّي و « سانٍ 􀀀 تَسْرِیحٌ بِإِحْ » به تجدید عقد اگر عده منقضی شده باشد. و در معنی
ضحاك گفتهاند مراد اینست که رجوع نکند و معتده را بحال خود گذارد تا عده او تمام شود و به انقضاي عده بائن گردد.
ما􀀀 ظَنّ أَنْ یُقِی
􀀀
ا إِنْ ا 􀀀 راجَع 􀀀 ما أَنْ یَتَ 􀀀 احَ عَلَیْهِ 􀀀 ا جُن 􀀀 ا فَل 􀀀 حَتّ تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَه
ی􀀀 ب فَل تَحِلُّ لَهُ مِنْ عَْدُ ا􀀀 ا 􀀀 -8 آیۀ 230 ، از سورة بقره فَإِنْ طَلَّقَه
ا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ. 􀀀 اللّ یُبَیِّنُه
􀀀
اللّ وَ تِلْکَ حُدُودُ هِ
􀀀
حُدُودَ هِ
از جمله احکام و فروعی که در اینجا یاد گردیده اینست که این آیه دلالت دارد بر این که هر گاه شوهر، زن را پس از دو طلاق
اول و امساك بعد از دو طلاق براي
190
بار سیم طلاق دهد زن بر او حرام میشود مگر این که شوهري دیگر اختیار کند که پس از طلاق از وي شوهر نخست میتواند او را
بعقد جدید به زنی بگیرد.
و آن عبارتست از این که پس از سه طلاق اول و وقوع محلّل باز سه طلاق « طلاق عدّه » این حکم در نزد شیعه اختصاص دارد بغیر
دیگر و محلل دوم و پس از آن سه طلاق دیگر و محلل سیم، بعمل آید چه پس از این نه طلاق و سه محلل که به نام طلاق عده
خوانده میشود در مذهب شیعه زن بر شوهر اول حرام مؤبد میگردد.
و از جمله آن احکام و فروع اینست که محلل باید بعقد دائم نکاح کند و هم باید دخول کند و مجرد عقد کافی نیست.
یعنی اگر زوج زنی را که دو بار طلاق داده بار سیم طلاق دهد » . محقق اردبیلی در ذیل جملۀ نخست از آیۀ چنین افاده کرده است
پس از سه طلاق بر او حلال نیست تا مردي دیگر آن زن را به نکاح دائم در آورد و در محل مخصوص با او وطی کند استفادة این
که ،« زوجا » است بر وطی متعارف شرعی و متبادر از آن بودن بعقد دائم است یا این که از کلمۀ « نکاح » قسمت یا از راه حمل
« نکاح » یا از اخبار و اجماع، و ممکن است کلمۀ « ا􀀀 فَإِنْ طَلَّقَه » متعارف از آن دوام است، عقد دائم استفاده میشود یا این که از کلمۀ
.«.. بر عقد حمل شود و اشتراط وطی از اخبار و اجماع بدست آید
از جمله اخبار نبوي اینست که چون زن رفاعه را عبد الرحمن بن زبیر (در اینجا بفتح زاء است) محلل واقع شد زن به پیغمبر (صلّی
أ تریدین ان ترجعی إلی رفاعۀ » اللّ علیه و آله و سلّم) فرمود
􀀀
پیغمبر (صلّی ه « ان له هدبۀ کهدبۀ الثور » اللّ علیه و آله و سلّم) گفت
􀀀
ه
ابن مسیب به اطلاق آیه استناد کرده و مجرد عقد را کافی دانسته است. .« حتی تذوقی عسیلته و یذوق عسیلتک
ساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ 􀀀 ا طَلَّقْتُمُ النِّ 􀀀 -9 آیه 131 ، از سورة بقره وَ إِذ
191
بمعنی رسیدن و « بلوغ » ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ 􀀀 راراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ 􀀀 ا تُمْسِکُوهُنَّ ضِ 􀀀 فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ ل
در معنی تمام مدت و هم در معنی نهایت و « اجل » نزدیک شدن، هر دو بکار رفته و در این آیه بمعنی نزدیک شدن است چنانکه
90 از 140
آخر آن استعمال شده و در آیه مراد از آن آخر مدت است.
پس از آیه چنان استفاده میشود که تا نزدیک آخر مدت عده، شوهر میتواند بزن خود رجوع و او را امساك کند چنانکه میتواند
رجوع نکند و او را رها سازد لیکن امساك و تسریح باید چنان باشد که در عقل و شرع پسندیده و معروفست و هم امساك نباید بر
وجه اضرار باشد بدین گونه که نزدیک انقضاء مدت بقصد این که زن را آزار دهد و مانع از شوهر کردن و آزاد شدن او شود به او
رجوع کند تا زن ناچار از فدیه دادن و خلاص شدن گردد.
ذلِکَ􀀀 راضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ 􀀀 ا تَ 􀀀 اجَهُنَّ إِذ 􀀀 ا تَعْضُ لُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْو 􀀀 ساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَل 􀀀 ا طَلَّقْتُمُ النِّ 􀀀 -10 آیۀ 232 ، از سورة بقره وَ إِذ
ا تَعْلَمُونَ،. 􀀀 اللّ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ ل
􀀀
ی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ هُ 􀀀 ذلِکُمْ أَزْک 􀀀 بِاللّ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ
􀀀
کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ هِ 􀀀 یُوعَظُ بِهِ مَنْ
منع و حبس و جلوگیري است. « عضل » در این آیه بمعنی رسیدن و اجل بمعنی تمام مدت است و مراد از « بلوغ »
در بارة این که مخاطب باین حکم کیست؟ چند قول است:
-1 این که شوهران پیش، به واسطۀ حمیت جاهلیت زنان مطلقۀ خود را از شوهر کردن جلوگیري میکردهاند پس این آیه خطاب به
ایشان است.
-2 این که مراد ازواج پیش نیست بلکه مخاطب به آیه اولیاء زنانند چه در سبب نزول آیه گفته شده که معقل بن یسار خواهر خود
را از تجدید ازدواج با شوهر سابقش
192
منع کرده پس این آیه نزول یافته است.
-3 هم ازواج و هم اولیاء هر دو مورد خطابند.
کند و مردم « عضل » -4 تمام مردم باین آیه مخاطب قرار گرفتهاند بدین معنی که نباید در میان شما عظلی واقع شود پس اگر کسی
به آن راضی باشند مانند اینست که همۀ مردم در عضل شریک شده و مانع بودهاند.
و باین نیازي نیست چه احتمال میرود که خطاب به همۀ مردم باشد » محقق اردبیلی پس از نقل قول چهارم چنین افاده کرده است
«.. وقتی که تراضی میان ایشان باشد، جلوگیري کند ،« کفؤ » لیکن بمعنی این که هیچ کس حق ندارد زنی را از تزویج با
بنقل فاضل شافعیه ثبوت ولایت بر زن را باین آیه استناد کرده و گفتهاند زن خودش حق ندارد خود را تزویج کند این استناد مورد
استدلال شود. « عدم جواز منع ولی از تزویج بکفؤ » ایراد و انتقاد شده و محقق اردبیلی بعید ندانسته که باین آیه بر
193
قسم دوم- یا 36 - کتاب خلع و مباراة
در این باره یک آیه آورده شده است و آن آیۀ 229 ، از سورة بقره است:
ما فِیمَا افْتَدَتْ 􀀀 احَ عَلَیْهِ 􀀀 ا جُن 􀀀 اللّ فَل
􀀀
ما حُدُودَ هِ 􀀀 أَلّ یُقِی
􀀀
اللّ فَإِنْ خِفْتُمْ ا
􀀀
ما حُدُودَ هِ 􀀀 أَلّ یُقِی
􀀀
ا ا 􀀀 خاف 􀀀 إِلّ أَنْ یَ
􀀀
مِمّ آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً ا
ا􀀀 لَکُم أَنْ تَأْخُذُوا ل یَحِلُّ ا􀀀 وَ
الظّ در سبب نزول آیه گفته شده است که جمیله دختر ابیّ
􀀀
ئِکَ هُمُ الِمُونَ 􀀀 اللّ فَأُول
􀀀
ا وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُ دُودَ هِ 􀀀 ا تَعْتَدُوه 􀀀 اللّ فَل
􀀀
بِهِ تِلْکَ حُ دُودُ هِ
اللّ زن ثابت بن قیس بود قیس زن خود را دوست میداشت لیکن جمیله از قیس خوشش نمیآمد جمیله نزد پیغمبر
􀀀
خواهر عبد ه
اللّ علیه و آله و سلّم) رفت و گفت من و قیس را موافقت نیست و حاضر نیستم سر بر بالین او بگذارم به خدا سوگند از
􀀀
(صلّی ه
لحاظ دین و خلق عیبی در او نمیبینم لیکن از او خوشم نمیآید و او را نمیپسندم پس آیه نازل شد. قیس، بوستانی را صداق
اللّ علیه و آله و سلّم) گفت بفرما تا حدیقه را که صداقش کردهام بمن برگرداند پیغمبر (صلّی
􀀀
جمیله قرار داده بود به پیغمبر (صلّی ه
اللّ علیه
􀀀
اللّ علیه و آله و سلّم) به جمیله گفت چه پاسخ میدهی؟ جملیه گفت حدیقه را میدهم و بر آن هم میافزایم پیغمبر (صلّی ه
􀀀
ه
91 از 140
و آله و سلّم) گفت نه همان حدیقه بس است زیاده بر آن لازم نیست. آنگاه به ثابت گفت آن چه به او دادي بگیر و رهایش ساز
پس باین عمل خلع بعمل آمد و از قیس جدا گردید. و این اول خلعی بود که در اسلام واقع شده است.
از جمله هشت فائده فقهی که فاضل در اینجا یاد کرده اینست: آیه بر این دلالت دارد که از مهر چیزي جائز نیست مرد از زن بگیرد
مگر در صورت افتداء
194
و آن در آن هنگام است که زن مرد را نخواهد پس صداق خود یا غیر صداق یا صداق را به ضمیمۀ چیزي دیگر به مرد ببخشد تا او
نیز گویند که چون زن « خلع » را طلاق دهد و خلع کند پس شوهر بر فور درخواست او را اجابت کند این طلاق را از آن جهت
به منزلۀ لباس است پس مفارقت و جدایی او در حکم خلع لباس و کندن آنست. « اسٌ لَکُمْ 􀀀 هُنَّ لِب » بتعبیر
و از جمله این که اگر کراهت از طرف زن باشد نام طلاق، خلع است و اگر از دو طرف باشد نامش مباراة میباشد و از جمله جهات
فرق میان خلع و مبارات عدم جواز اخذ زائد بر صداق است در مباراة و جواز آنست در خلع.
بدان که صریح آیه عدم جواز اخذ چیزي است از مهرهاي زنان بلکه عدم جواز گرفتن از هر چیزي .» محقق اردبیلی گفته است
است که به آنها داده شده، مهر باشد یا نفقه یا عطیهاي، پس آیه بر پس نگرفتن جامههایی که براي کسوه بزن داده شده و لزوم
بخشیدن آنها به او، گر چه در هنگام طلاق هنوز نو باقی مانده باشد، دلالت دارد مگر آن چه بعوض خلع میدهد و هم ظاهر آیه
میرساند که جواز اخذ عوض در موقع خوف عدم اقامۀ حدود است از دو طرف پس باید تباغض از دو سو باشد و این از شرائط
«.. شرط است که هر دو هم را نخواهند « مباراة » نیست بلکه در « خلع »
ا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ 􀀀 ساءَ کَرْهاً وَ ل 􀀀 ا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 فاضل این باب و کتاب را به آیۀ 19 ، از سورة نساء ی
احِشَۀٍ مُبَیِّنَۀٍ متعاقب ساخته و سه حکم فقهی زیر را در ذیلش بیان کرده است: 􀀀 إِلّ أَنْ یَأْتِینَ بِف
􀀀
ا آتَیْتُمُوهُنَّ ا 􀀀م
-1 نهی از امساك زن با عدم قیام به حقوق بر وجه اضرار به او تا بمیرد و از او ارث ببرد. در جاهلیت چنان بوده که هر گاه مردي
میمرده یکی از مردان نزدیک به او
195
پدر یا برادر، یا خویش دیگر، جامۀ خود را بر آن زن میافکنده و میگفته است من از هر کس باین زن احق هستم و او را به ارث
میبرده است پس در این آیه این کار تحریم شده و گفته شده است بر شما حلال نیست که زن را مثل مواریث بر سبیل ارث با
در آیه بفتح و ضم هر دو قرائت شده بنا به « کره » کراهتی که ایشان راست بگیرید یا مال او را به اکراه از وي به ارث ببرید (کلمۀ
و مراد موروث بودن مال زن خواهد « مکرهات » و مراد موروث بودن خود زن خواهد بود و بنا به دوم بمعنی « کارهات » اول بمعنی
بود).
-2 حرمت نگاهداري زن از راه اضرار به او تا ناچار از افتداء گردد.
-3 جواز عضل و منع در صورت اتیان بفاحشۀ.
196
قسم سیم یا 37 - کتاب ظهار
بمعنی پشت اشتقاق دارد در « ظهر » در جاهلیت به منزلۀ طلاق بوده است. ظهار که از کلمۀ « ظهار » چنانکه در جلد اول گفته شد
اصطلاح عبارت است از این که کسی زن دائم خود را (یا به قولی منقطع نیز) بظهر مادر یا یکی از محرمات نسبی یا رضاعی خویش
تشبیه کند اسلام این کار را حرام ساخته و احکامی بر آن مترتب داشته است.
92 از 140
ا وَ تَشْتَکِی 􀀀 جادِلُکَ فِی زَوْجِه 􀀀 اللّ قَوْلَ الَّتِی تُ
􀀀
چهار آیۀ اول سورة مجادله (بفتح و کسر دال) نزول یافته است قَدْ سَمِعَ هُ « ظهار » در بارة
اللّ وَلَدْنَهُمْ وَ
􀀀
اتُهُمْ إِلَّا ائِی 􀀀 اتِهِمْ إِنْ أُمَّه 􀀀 ا هُنَّ أُمَّه 􀀀 سائِهِمْ م 􀀀 ظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِ 􀀀 اللّ سَمِیعٌ بَصِ یرٌ الَّذِینَ یُ
􀀀
ما إِنَّ هَ 􀀀 حاوُرَکُ 􀀀 اللّ یَسْمَعُ تَ
􀀀
اللّ وَ هُ
􀀀
إِلَی هِ
الُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ 􀀀 ما ق 􀀀 سائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِ 􀀀 ظاهِرُونَ مِنْ نِ 􀀀 اللّ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ وَ الَّذِینَ یُ
􀀀
إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ هَ
امُ سِتِّینَ 􀀀 یَتَمَاسّ فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْع
ا􀀀 قَب أَنْ مُتَت مِنْ لِْ ابِعَی 􀀀 امُ شَ هْرَیْنِ نِْ 􀀀 ما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ فَمَنْ لَمْ یَجِ دْ فَصِ ی 􀀀 اللّ بِ
􀀀
ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ. وَ هُ 􀀀 یَتَمَاسّ
ا􀀀
ذابٌ أَلِیمٌ. 􀀀 لِلْک عَ
􀀀
اللّ وَ افِرِینَ
􀀀
بِاللّ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ هِ
􀀀
ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا هِ 􀀀 مِسْکِیناً
197
در بارة سبب نزول و برخی از جهات این آیات در جلد اول این تألیف سخن به میان آمده و تکرار آنها بی مورد است.
آورده شده اینست که ظهار حرام است و از جمله این که کفارة ظهار بصریح آیه بر وجه « کنز » از جمله نه فائده و حکم که در
ترتیب است نه تخییر.
198
قسم چهارم یا 38 ، کتاب ایلاء
که معنی لغوي و شرعی آن در جلد اول یاد گردیده، در آنجا گفته شد دو آیه نزول یافته است: ،« ایلاء » در بارة
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ،.
􀀀
اؤُ فَإِنَّ هَ 􀀀 سائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَۀِ أَشْهُرٍ فَإِنْ ف 􀀀 -1 آیۀ 226 ، از سورة بقره لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِ
هر گاه » اللّ سَمِیعٌ عَلِیمٌ، از جمله چهار مسأله که فاضل در اینجا آورده اینست
􀀀
اقَ فَإِنَّ هَ 􀀀 -2 آیۀ 227 ، از همان سوره وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّل
بر وجه خود واقع شود پس اگر زن صبر کند سخنی نیست و اگر کار خویش را بحاکم ببرد حاکم مرد را بفرماید کفاره دهد « ایلاء »
و برگردد اگر نپذیرفت چهار ماه او را مهلت دهد آنگاه او را بطلاق یا رجوع دادن کفاره الزام کند باز اگر امتناع کرد او را حبس
و از جمله این که از « کند و در خورد و خوراك بر او سخت گیرد تا یکی از دو امر را به پذیرد چنانکه در ظهار نیز همین حکم بود
تقدیر مدت به چهار ماه دانسته میشود که ترك نزدیکی بزن بیش از چهار ماه جائز نیست.
199
قسم پنجم- یا 39 ، کتاب لعان
و سبب نزول حکم و طرز اجراء و آیات مربوط بان در جلد اول گذشت. « لعان » معنی لغوي و شرعی
إِلّ أَنْفُسُهُمْ
􀀀
داءُ ا 􀀀 اجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَ 􀀀 چهار آیه در قرآن مجید در بارة آنست آیۀ 6 تا آیۀ دهم از اول سورة نور وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْو
ذابَ أَنْ تَشْهَدَ 􀀀 الْک وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَ
􀀀
کانَ مِنَ اذِبِینَ 􀀀 اللّ عَلَیْهِ إِنْ
􀀀
خامِسَۀُ أَنَّ لَعْنَتَ هِ 􀀀 الصّ وَ الْ
ادِقِین 􀀀 بِاللّ إِنَّهُ لَمِنَ 􀀀
داتٍ هِ 􀀀ا􀀀 ادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَه 􀀀 فَشَه
الصّ ..
ادِقِین 􀀀 ک مِنَ انَ 􀀀 ع إِنْ ا􀀀 اللّ لََیْه
􀀀
خامِسَۀَ أَنَّ غَضَبَ هِ 􀀀 الْک وَ الْ
􀀀
بِاللّ إِنَّهُ لَمِنَ اذِبِینَ
􀀀
داتٍ هِ 􀀀ا􀀀 أَرْبَعَ شَه
از جمله هشت فائدة مذکور در اینجا اینست که لعان چون واقع شود زن بر مرد حرام مؤبد میشود و احتیاجی بطلاق حاکم یا حکم
و عدهاش اگر صاحب عده باشد از « المتلاعنان لا یجمعان ابدا » اللّ علیه و آله و سلّم) روایت است
􀀀
او به افتراق ندارد از پیغمبر (صلّی ه
وقت لعان است.
و از جمله آن که چون مرد قذف کرده حد بر او متوجه شده و چون ملاعنه کرده حد از او ساقط شده و بر زن حد زنا متوجه گشته
و چون او ملاعنه کرده از او نیز حد ساقط شده و افتراق ابدي میان آن دو حاصل گشته است.
200
93 از 140
قسم ششم یا ارتداد
باللّ منه) که عبارتست از قطع اسلام، به گفته باشد مانند انکار یکی از ضروریات دین یا بعمل مانند سجده بر بت و
􀀀
ارتداد (نعوذ ه
توهین به قرآن مجید و نظائر اینها، یکی از روافع نکاح است و به آیات تحریم مشرکین و مشرکات و به قسمتی از آیۀ 10 از سورة
وافِرِ بر این که قاطع و رافع نکاح است استدلال و استناد شده است. 􀀀 ا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَ 􀀀 ممتحنه وَ ل
201
40 کتاب مطاعم و مشارب
اشاره
آیات و اردة در این زمینه به سه دسته شده و تحت سه قسم زیر استیفاء گردیده است:
-1 آیاتی که بر اصالت اباحۀ هر چیز نافع و خالی از مفسده دلالت دارد.
-2 آیاتی که بحرام بودن چیزهایی معین اشاره دارد.
-3 آیاتی که مباحاتی چند را میرساند.
قسم اول از قرآن مجید سه آیۀ زیر براي استناد بر اصالت اباحۀ اشیاء نافعۀ بی مفسده آورده شده است.
ا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً. 􀀀 -1 آیۀ 29 ، از سورة بقره هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَکُمْ م
آیه در مقام امتنان است و امتنان، به اموریست نافع و لازمۀ آن تحلیل آن امور است پس اصل در همۀ اشیاء مباح بودن و حلّیت
آنهاست.
الًا طَیِّباً. 􀀀 مِمّ فِی الْأَرْضِ حَل
ا􀀀 النّ کُلُوا
􀀀
ا أَیُّهَا اسُ 􀀀 -2 آیۀ 168 ، از سورة بقره ی
در معانی « طیّب » گفته شده سبب نزول آیه آن بوده که گروهی اطعمه و البسۀ خوب را بر خود حرام کرده بودند. بهر حال، کلمۀ
زیر بکار رفته است:
-1 لذیذ 2- حلال شرعی 3- طاهر و پاك 4- آن چه نسبت به تن و جان، بی آزار
202
در برابر طیّب بهر یک از چهار معنی بکار میرود. « خبیث » و زیان باشد و در اینجا مراد همان معنی اول است. کلمۀ
فوائد چهار گانه که در ذیل این آیه آورده شده اینست:
فائدة اول ظاهر آیه بطور اجمال بر اباحۀ انتفاع اشیاء مستلذّه دلالت دارد و بیان آن در آیات دیگر یا در سنت است.
فائدة دوم اگر از کلمۀ طیّب ارادة معنی چهارم احتمال داده شود آیه دلالت میکند بر تحریم آن چه موجب آزاري در بدن باشد از
قبیل مرض و هلاك یا آزاري در نفس از قبیل زائل شدن عقل یا صدمه یافتن چیزي از ادراکات بنا بر این اگر چیزي اندکش بدن
را صدمه نزند مقداري که صدمه و اذیت را موجب شود حرام است نه کمتر از آن اما آن چه موجب صدمه عقل است بحکم لزوم
محافظت بر عقل کم و زیادش حرام است تا مبادا اگر کمش اجازه شود شهوت نفس استهتار و عدم مبالات را موجب گردد و در
نتیجه بمقدار مضرّ و موذي و مزیل برسد.
فائدة سیم گفته شده است خدا هر شریعتی را بحفظ و نگهبانی پنج چیز حفظ میکند:
-1 حفظ نفوس از راه تشریع قصاص.
94 از 140
-2 حفظ دین از راه تشریع عقاب مرتدّ.
3 حفظ نسب از راه تحریم زنا و تشریع حدّ.
4 حفظ اموال از راه تضمین غاصب و سارق و تعزیر اول و قطع دست دوم.
-5 حفظ عقول از راه تحریم مسکرات و ایجاب حد بر شارب آنها.
عموم، مفهوم است پس نبات و حیوان و معدن را شامل است مگر در مواردي که در « مِمّ فِی الْأَرْضِ
ا􀀀 » در کلمۀ « ما » فائدة چهارم از
کتاب یا سنت به تحریم، حکم شده باشد.
إِیّ تَعْبُدُونَ.
اه 􀀀 لِلّ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀
اکُمْ وَ اشْکُرُوا هِ 􀀀 ا رَزَقْن 􀀀 اتِ م 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّب 􀀀 -3 آیۀ 172 ، از سورة بقره ی
203
مضمون اول این آیه نزدیک است به آیۀ پیش جز این که این آیه به اعتبار مخاطب، خاصّ » محقق اردبیلی چنین افاده کرده است
است و به اعتبار متعلق اکل، عام چه این آیه آن چه را از زمین خارج میگردد نیز شامل است و امر براي ترغیب یا براي اباحۀ
خوردن هر چیزي است که مؤمنان آن را لذیذ و طیّب شمرند و خبیث ندانند و طبع ایشان از آن نفرت نداشته باشد و عقلشان به قبح
اکل آنها جازم نباشد از قبیل خون و بول و منی و حشرات و نظائر آنها.
چیزهاي طیّب، پاك نیز هست زیرا نجس خبیث است و آن را طیب نمیشمرند پس بر اباحۀ خوردن هر چیز که عقل آن را طیب »
میشمرد و ضرر و نجاست و خبثی در آن نمیبیند و به نام رزق آدمی زادگان خوانده میشود و در مقام اکل بدان منتفع میگردند
«.. این آیه دلالتش صریحتر است از آیۀ پیش و فهم این که اشیاء بر اصل حلیت است از این آیه اولی است تا از آیۀ پیش
اتِ􀀀 ا تُحَرِّمُوا طَیِّب 􀀀 الًا طَیِّباً.. و هم آیه 89 از همان سوره.. ل 􀀀 اللّ حَل
􀀀
مِمّ رَزَقَکُمُ هُ
ا􀀀 محقق اردبیلی پس از این که آیۀ 90 از سورة مائده وَ کُلُوا
را بعنوان آیۀ چهارم براي این قسم آورده و تشریح کرده چنین افاده نموده است: » اللّ لَکُمْ
􀀀
ا أَحَلَّ هُ 􀀀م
از جمله آیاتی که بر اصالت اباحۀ هر چیز قابل انتفاع است دلالت دارد آیۀ 55 و 56 از سورة طه میباشد: الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ
اتٍ لِأُولِی 􀀀 ذلِکَ لَآی 􀀀 امَکُمْ إِنَّ فِی 􀀀 شَتّ کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْع
ی􀀀 ن اتٍ􀀀 اجاً مِنْ بَ 􀀀 ا بِهِ أَزْو 􀀀 اءً فَأَخْرَجْن 􀀀 ماءِ. م 􀀀 ا سُبُلًا وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّ 􀀀 مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیه
ی میباشد. 􀀀 النُّه
این آیات را تجزئه و هر قسمتی را تفسیر و بر مقصود تطبیق کرده و بخصوص در ذیل جملۀ اخیر راجع بوجود صانع و صفات ثبوتی
پس در این آیه و آیات پیش دلالت است بر این که زمین و آب، همه آنها » او تفصیلی زیادتر داده از آن پس چنین افاده کرده است
و» آنگاه افاده کرده است «.. براي هر انسانی مباح است و همه میتوانند براي خود و چهارپایان خود در آب و زمین تصرف کنند
ارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِي فِی الْبَحْرِ 􀀀 افِ اللَّیْلِ وَ النَّه 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِل 􀀀 ماو 􀀀 در قول خداي تعالی (آیۀ 159 از سورة بقره) إِنَّ فِی خَلْقِ السَّ
احِ􀀀 ا مِنْ کُلِّ دَابَّۀٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّی 􀀀 ا وَ بَثَّ فِیه 􀀀 ا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِه 􀀀 اءٍ فَأَحْی 􀀀 ماءِ مِنْ م 􀀀 اللّ مِنَ السَّ
􀀀
ا أَنْزَلَ هُ 􀀀 النّ وَ م
􀀀
ما یَنْفَعُ اسَ 􀀀بِ
204
اتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ دلالتی است بر جواز رکوب دریا براي تجارت و غیر آن، از انتفاعات از 􀀀 ماءِ وَ الْأَرْضِ لَآی 􀀀 حابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّ 􀀀 وَ السَّ
پرندگان و ماهیان پس چنانکه بحکم عقل مباحست بحکم شرع هم تا حرمت آن ثابت نشود مباح است..
استدلال میشود بلکه سوق آیه تحریض بر نظر در علم کلام را میرساند چنانکه در « اصول کلام » پس باین آیه بر جواز بحث در »
ویل لمن قرء هذه الآیۀ فمجّ بها اي لم یتفکر فیها. و دابه در لغت هر جنبنده است و در عرف بعضی، خصوص » خبر نبوي وارد شده
.« مرکوب و در عرف بعضی دیگر خصوص اسب و در عرفی دیگر چهارپا میباشد
قسم دوم در بارة چیزهایی معین که به تحریم آنها اشاره شده سه آیه است:
95 از 140
اللّ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَۀُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَۀُ وَ النَّطِیحَۀُ وَ
􀀀
ا أُهِلَّ لِغَیْرِ هِ 􀀀 -1 آیۀ 3 از سورة مائده حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَۀُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ م
ذلِکُمْ فِسْقٌ. 􀀀 امِ 􀀀 ا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْل 􀀀 ا ذَکَّیْتُمْ وَ م 􀀀 إِلّ م
􀀀
ا أَکَلَ السَّبُعُ ا 􀀀م
از چیزهایی که در جاهلیت حرام نمیبوده و اسلام آنها را حرام قرار داده عدهاي در این آیه نام برده شده است بدین قرار:
مردار و آن عبارتست از حیوانی که بر وجه شرعی تذکیه نشده باشد. « میته » -1
خون، اعراب جاهلی به چند طریق آن را میخوردهاند که یکی از آنها علهز خوانده میشده و آن چنان بوده که خون را در « دم » -2
مصارین و مباعر (رودههاي کثیف) میداشته و آن را بریان میکرده و میخوردهاند. علی علیه السلام در بعضی
205
در آیۀ 146 .« تاکلون العلهز » از کلمات خود در مقام سرزنش بر عادات پیش از اسلام و بیان نعمت الهی به تحریم خبائث گفته است
مقید گشته است یعنی خون با سیلان. « مسفوحا » از سورة انعام، خون که در آیۀ بالا مطلق آمده به
گوشت خوك. « لحم الخنزیر » -3
حیوانی که خفه شود خواه خود به خود یا به « منخنقه » -5 «1» آن چه براي غیر خدا گشته شده باشد * « اللّ بِهِ
􀀀
ا أُهِلَّ لِغَیْرِ هِ 􀀀 وَ م » -4
وسیله.
حیوانی که در « متردّیه » - حیوانی که با چوب یا سنگ و امثال آنها زده شود به حدي که بمیرد (موقوذه: مضروبه) 7 « موقوذه » -6
چاهی افتد یا از بلندي دیگر فرو افتد و بمیرد.
حیوانی که حیوانی دیگر او را شاخ بزند که بمیرد (فعیل بمعنی مفعول است مثل جریح پس تاء آن براي نقل است از « نطیحه » -8
وصف بودن به اسمیت).
حیوانی را که درنده مقداري از آن را خورده پس اگر مرده باشد بقیه حرام و اگر هنوز زنده باشد و قابل تذکیه، « ا أَکَلَ السَّبُعُ 􀀀م» -9
به تذکیه حلال خواهد شد.
انصاب که جمع نصب است سنگهایی بوده که در اطراف خانۀ مکه نصب شده و بر آنها کشتار « ا ذُبِحَ عَلَی النُّصُ بِ 􀀀 وَ م » -10
میکرده و گوشت قربانیها را بر آنها تشریح مینموده و باین عمل تعظیم و تقرب را میخواستهاند. بعضی گفتهاند مراد از انصاب،
« حابِ الْیَمِینِ 􀀀 امٌ لَکَ مِنْ أَصْ 􀀀 فَسَل » است چنانکه « لام » بمعنی « علی » اصنام است و در این صورت حرف
______________________________
1) اهلال بمعنی بلند کردن آواز است (استهلال در براعت) از همین ماده است. )
با دقتی چنان بنظر میرسد که کشتارهاي بعنوان جلو پاي مسافر یا عروس یا داماد و امثال اینها * « اللّ بِهِ
􀀀
ا أُهِلَّ لِغَیْرِ هِ 􀀀م» از جمله و
نسبت * « اللّ عَلَیْهِ
􀀀
ذُکِرَ اسْمُ هِ » را با * « اللّ بِهِ
􀀀
أُهِلَّ لِغَیْرِ هِ » اهلال براي غیر خدا باشد و لو ذکر نام خدا هم در موقع ذبح بشود و شاید که
عموم و خصوص من وجه باشد پس حلال و مذکّی موقعی است که اهلال براي خدا و ذکر نام خدا هم با آن باشد و اگر نام خدا
اللّ ) گفته نشود در تذکیه اشکال و لا اقل مشکوك
􀀀
باشد و اهلال براي غیر خدا باشد یا اهلال براي خدا باشد و نام خدا (بسم ه
خواهد بود (تأمل شود).
206
یعنی کشتار به نام بتان. ««1» و ما ذبح مسمی علی الاصنام » عکس اینست یا بهمان معنی خودش لیکن بتقدیر
-11 استقسام به ازلام و مراد از آن طلب معرفت قسمت خویش است به وسیلۀ سه تیر که بر یکی از آنها امر و بر دیگر نهی مینوشته
و سیم را نانویس میگذاشتهاند یا مراد از آن طلب تقسیم شتر است به وسیلۀ تیرهاي ده گانه (به تفصیلی که در جلد اول و همین
و گفته شده است آن » : جلد گفته شد) محقق اردبیلی پس از نقل این دو قول و نقل روایت در بارة قول دوم چنین افاده کرده است
96 از 140
(ازلام) کعاب (قاب- بجل) است که ایرانیان و رومیان به آن قمار بازي میکنند و گفته شده است شطرنج است. در سبب تحریم، بنا
بقول اول گفته شده که دخول در علم غیب و اعتقاد اینست که این کار طریق به غیب میباشد و هم افتراء بر خدا است بنا بر این
باید استخاره هم که اکثر بجواز بلکه به استحباب آن قائلند و روایاتی هم بر آن هست حرام باشد پس باید گفت یا قول اول باطل
است و یا آن چه را سبب تحریم قرار داده سبب تحریم نیست بلکه نص خاصی مربوط باین فعل خاص و وجه خاص بوده یا این که
از جمله سه فائده که فاضل آورده اینست که این آیه را در سورة بقره نظیري « استخاره بموجب نصی خاص از آن حکم خارجست
اللّ
􀀀
ا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ هِ 􀀀 اللّ میباشد لیکن در بقره وَ م
􀀀
ا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ هِ 􀀀 ما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَۀَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ م 􀀀 است و آن آیۀ 168 إِنَّ
اللّ بِهِ)* گفته شده و حاصل جهت فرق را چنین بیان داشته که
􀀀
ا أُهِلَّ لِغَیْرِ هِ 􀀀 گفته شده و در اینجا و در مائده و در انعام و نحل (وَ م
در دیگر سورهها از باب شدت « اللّ
􀀀
لغیر ه » در بقره از باب رعایت اصل و ملاحظۀ از قبیل جزء بودن آنست و تقدیم « باء » تقدیم
اهتمام به آنست.
2 -
ۀ
ی
آ
145 ،
ز
ا
ة
ر
و
س
م
ا
ع
ن
ا
______________________________
1) شاید این نیز مؤید آن نظر باشد. تامل شود). )
207
اللّ
􀀀
إِلّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَۀً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ هِ
􀀀
طاعِمٍ یَطْعَمُهُ ا 􀀀 ی 􀀀 ا أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَل 􀀀 ا أَجِدُ فِی م 􀀀 قُلْ ل
اي مصبوبا کالدم فی العروق لا کالکبد و الطحال و ان کان ذلک ایضا حراما » گفته است « دَماً مَسْفُوحاً » محقق اردبیلی در ذیل «1» بِهِ
.« لکن لوجه آخر لا لانه دم
از این آیه علاوه بر حرمت امور یاد شده نجاست خنزیر یا گوشت آن یا عموم محرماتی که در این آیه پیش از آن ذکر شده استفاده
گردیده است.
بروایتی ابن عباس و عائشه باین آیه بر حلال بودن گوشت خر استدلال » فاضل تحت عنوان فائده در اینجا چنین افاده کرده است
کردهاند و این، استدلالی دور نیست و هم چنین میتوان بر حلال بودن گوشت اسب و قاطر نیز به آن استدلال کرد چه منطوق آیه
اینست که جز امور مذکور در این آیه حلال است پس مدعی تحریم مجدد را دلیل لازم است. برخی از فقیهان عامه بر تحریم خر و
ا وَ زِینَۀً استدلال کرده باین بیان که خلق این سه، به رکوب و 􀀀 الَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوه 􀀀 اسب و قاطر به آیۀ 8 از سورة نحل وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغ
زینت توجیه و تعلیق شده پس جهت و علت و فائدهاي دیگر براي آنها نیست و این درست نیست زیرا تعلیل شیء به علتی که غالبا
از آن مقصود است دلیل بر این نیست که مقصودي دیگر براي آن نباشد و زینت بودن و مرکوب بودن با حلال بودن گوشت آن
.« منافات ندارد چنانکه شتر هم با این که زینت و مرکوب است گوشتش هم حلال است
ما. 􀀀 ما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِ 􀀀 لِلنّ وَ إِثْمُهُ
􀀀
افِعُ اسِ 􀀀 ما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَن 􀀀 -3 آیۀ 219 ، از سورة بقره یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِ
در بارة این آیه و آیات دیگر مربوط بحکم خمر در جلد اول به تفصیل سخن راندهایم در اینجا آوردن آنها تکرار بی مورد است
چیزي که در اینجا، گر چه مکرر باشد،
______________________________
ما حَرَّمَ..* الآیه تا آن زمان است نه مطلقا پس با تحریم چیز دیگر بعد از نزول این دو آیه به 􀀀 1) حصر، در این آیه و هم در آیه إِنَّ )
آیاتی دیگر یا بروایتی منافات ندارد.
208
مناسب است نقل گردد معنی خمر و میسر است.
97 از 140
خمر، معلوم است زیرا به عقیدة اصحاب ما و شافعی عبارتست از هر شرابی » محقق اردبیلی در ذیل این آیه چنین افاده کرده است
که مسکر و پوشاننده و زائل کنندة عقل باشد ابو حنیفه آن را عبارت از خصوص عصیر عنبی که جوش آمده و کف کرده و سفت
شده باشد دانسته است.
..« کل مسکر خمر » اصحاب را بر صحت معنی مذکور روایاتی است از قبیل
«.. و میسر عبارتست از قمار.. و از یسر اشتقاق یافته چه در قمار به آسانی و بی رنج و کوشش مال شخصی دیگر از او گرفته میشود
إیاکم و هاتین اللعبتین » اللّ علیه و آله و سلّم) روایت شده
􀀀
انواع قمار را شامل است: از پیغمبر (صلّی ه « میسر » روایاتی هم بر این که
کل » ابن سیرین گفته است « ان النرد و الشطرنج من المیسر » و از علی علیه السلام روایت است « المشومتین فانهما من میسر العجم
.« شیء خطر فهو من المیسر
لعن الخمر و عاصرها و معتصرها و بائعها و مشتریها و ساقیها و آکل » اللّ علیه و آله و سلّم) روایت شده
􀀀
در بارة خمر از پیغمبر (صلّی ه
« شارب الخمر کعابد الوثن » و باز از آن حضرت است « ثمنها و حاملها و المحمولۀ الیه و شاربها
قسم سیم در بارة اشیائی از مباحات که تحت این قسم، عنوان گردیده ده آیه آورده شده است:
اللّ
􀀀
مِمّ عَلَّمَکُمُ هُ
ا􀀀 تُع وارِحِ مُکَلِّبِینَ لَِّمُونَهُنَّ 􀀀 ا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَ 􀀀 اتُ وَ م 􀀀 ا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّب 􀀀 ا ذ 􀀀 -1 آیۀ 4، از سورة مائده یَسْئَلُونَکَ م
سابِ. 􀀀 اللّ سَرِیعُ الْحِ
􀀀
اللّ إِنَّ هَ
􀀀
اللّ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا هَ
􀀀
مِمّ أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ هِ
ا􀀀 فَکُلُوا
پس از این که محرمات براي ایشان » محقق اردبیلی چنین افاده کرده است
209
بیان شده و در مورد محتمل التحریم شبههاي براي ایشان پیش آمده و به برائت اصلی اکتفا نکرده طلب نص کرده و میپرسند از تو
آن چه را بر ایشان حلال قرار داده شده پس بگو چیزهائی را که طباع سلیمه خبیث نمیشمرد و بطور غالب و بحسب عادت از آنها
تنفر نمیدارد آنها بر شما حلال است. و ممکن است مراد آن باشد چیزهایی که دلیل عقلی یا نقلی بر حرمت آن نباشد. و اگر
را چنین معنی کنیم مفاد آیه همان حکم عقل را تایید میکند و در حقیقت بر مباح بودن چیزي که دلیلی از عقل یا از نقل « طیبات »
بر تحریمش نباشد حکم عقل و نقل با هم جمع شده است. و آیه به مفهوم خود بر حرمت مستخبثات (در برابر طیبات) دلالت دارد و
«. ائِثَ را میرساند 􀀀 مفاد منطوق آیۀ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَب
از جمله ««1» و استدل الشافعی بهذه من حیث المفهوم علی تحریم ما استخبثه العرب، و المفهوم عندنا غیر حجۀ » فاضل گفته است
فوائد و احکام که فاضل در ذیل این آیه آورده اینست اکل چیزي را که غیر معلّم صید کند حلال نیست. طرز تعلیم باید از شرع
مستفاد باشد. اگر سگ از صید خود بخورد بر انسان مباح نیست. در هنگام ارسال یا در هنگام ادراك تذکیه، تسمیه و ذکر خدا
واجب است.
امُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ. 􀀀 ابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَع 􀀀 امُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت 􀀀 اتُ وَ طَع 􀀀 -2 آیۀ 7، از سورة مائده الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّب
مورد اختلاف شده که مراد از آن چیست؟ آیا شامل ذبائح آنها هم هست یا منحصر است بحبوب و امثال آنها از « طعام » کلمۀ
گفته شده است مراد از طعام اهل کتاب ذبائح ایشان است و گفته شده » جامدات؟ زمخشري در تفسیر کشّاف چنین افاده کرده است
است همۀ مطاعم ایشان است و همۀ نصاري در این حکم یکسانند لیکن از علی علیه السلام روایت است که نصاري بنی تغلب را
لیسوا » جدا کرده و گفته است
______________________________
را میرساند. « ائِثَ 􀀀 وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَب » 1) لیکن محقق اردبیلی آن را داراي همین مفهوم دانست و گفت این مفهوم، منطوق آیۀ )
98 از 140
210
شافعی هم همین عقیده را گرفته است. « علی النصرانیۀ و لم یأخذوا منها إلا شرب الخمر
از ابن عباس سؤال شده ذبائح نصاري عرب چه حکمی دارد؟ پاسخ داده است که بأس و منعی ندارد. قول عامۀ تابعان، همین است
و ابو حنیفه و اصحاب او هم آن را گرفتهاند.
حکم اهل کتاب است به عقیدة ابو حنیفه لیکن دو صاحب او (محمد بن حسن شیبانی و ابو یوسف) گفتهاند صابئان « صابئان » حکم
دو صنفند گروهی زبور را میخوانند و ملائکه را میپرستند گروهی دیگر کتابی نمیخوانند و ستارگان را میپرستند صنف اخیر،
معاملۀ اهل کتاب است نه از جهت ذبائح و نکاح زنان « جزیه » از اهل کتاب بشمار نمیروند. اما مجوس پس با ایشان از لحاظ
سنّوا بهم سنۀ اهل الکتاب غیر ناکحی نسائهم و لا آکلی » فاضل روایت نبوي را در بارة مجوس بدین عبارت آورده است « ایشان
ظاهرا مجمع ) « ن» گفته شده است مراد به طعام اهل کتاب ذبائح ایشان است در » محقق اردبیلی چنین افاده کرده است « ذبائحهم
و دور بودن این گفته پوشیده « این قول را بیشتر مفسران و بیشتر فقیهان و جماعتی از اصحاب ما گفتهاند » البیان است) گفته است
نه در لغت و نه در عرف و نه در شرع بمعنی ذبیحه نیامده و مشهور میان اصحاب ما اینست که ذبیحۀ اهل کتاب « طعام » نیست چه
..» باز محقق چنین افاده کرده است «.. و بدلیل روایاتی حرام است * « اللّ بِهِ
􀀀
ا أُهِلَّ لِغَیْرِ هِ 􀀀 وَ م » و بدلیل « اللّ عَلَیْهِ
􀀀
وَ اذْکُرُوا اسْمَ هِ » بدلیل
.« پس این آیه دلیلی است بر جواز بخشش و عطیه به اهل کتاب
راتٌ􀀀 ذا عَذْبٌ فُ 􀀀􀀀 رانِ ه 􀀀 ا یَسْتَوِي الْبَحْ 􀀀 -3 آیۀ 14 ، از سورة نحل وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیا و آیۀ 12 ، از سورة فاطر وَ م
جاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیا. 􀀀 ذا مِلْحٌ أُ 􀀀􀀀 رابُهُ وَ ه 􀀀 سائِغٌ شَ 􀀀
از این دو آیه مباح بودن مطلق ماهیها که از دریا صید میشود استفاده شده است
211
ا􀀀 -4 آیۀ 30 ، از سورة انبیاء وَ جَعَلْن « و اما تقییده بالطري لیس مخصصا له بالتحلیل، للإجماع علی اباحۀ غیره » فاضل چنین گفته است
ماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ. 􀀀 مِنَ الْ
این آیه و امثال آن از آیاتی که بر امتنان. » فاضل این مضمون را گفته است
بخلق آب و فرستادن آن از آسمان دلالت میکند همۀ آنها دلیل است بر مباح بودن و حلال بودن آب زیرا امتنان به چیزي که
.« انتفاع آن در شرع ممنوع باشد بی معنی و بیمورد است
مِمّ یَعْرِشُونَ، ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ
ا􀀀 الشَّج وَ الِ بُیُوتاً وَ مِنَ رَِ 􀀀 ی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِ ذِي مِنَ الْجِب 􀀀 -5 آیات 68 و 69 ، از سورة نحل وَ أَوْح
ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ،. 􀀀 لِلنّ إِنَّ فِی
􀀀
اءٌ اسِ 􀀀 وانُهُ فِیهِ شِف 􀀀 رابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْ 􀀀 ا شَ 􀀀 راتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِه 􀀀 الثَّمَ
آیه بر حلال بودن عسل و اخذ زنبور در موردي که مانعی شرعی منع نکند و هم بر استشفاء به » محقق اردبیلی چنین افاده کرده است
ادویه بویژه عسل و بر این که، گر چه خدا قادر است که بی دواء شفاء دهد لیکن، به وسیلۀ دواء شفاء میدهد و هم بر طلب علم
«.. طب بلکه علم کلام نیز دلالت دارد
از جمله سه امر و سه فائده که فاضل در اینجا آورده مباح بودن عسل و شافی بودن آنست از مرض و جواز معالجه است از امراض.
الصّ ثُمَّ اتَّقَوْا
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع ا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ مَِلُوا 􀀀 ما طَعِمُوا إِذ 􀀀 احٌ فِی 􀀀 الصّ جُن
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع -6 آیۀ 94 از سورة مائده لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
اللّ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ
􀀀
وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ هُ
212
از جمله چهار فائده که فاضل در اینجا آورده این است که در سبب نزول آیه گفته شده چون آیات تحریم خمر، نزول یافته صحابه
برادران ما که شراب میآشامیده و از راه قمار زندگی میکرده و اکنون مردهاند چه » اللّ علیه و آله و سلّم) گفتهاند
􀀀
به پیغمبر (صلّی ه
99 از 140
پس این آیه نازل گشته است لیکن اصح اینست که آیه در بارة کسانی چون عثمان مظعون و یاران او، که بر ترك «؟ خواهند شد
طیّبات عهد و عزم کرده بودند، نزول یافته است یعنی هر گاه بر ایمان و عمل صالح و پرهیز از محرمات مداومت کنند بر ایشان
پروایی در تناول مستلذات و طیبات نخواهد بود.
و از جمله، شش وجه است براي توجیه تکریر در آیه و از جمله دلالت آیه است بر این که تا وجهی از وجوه قبح براي اشیاء دانسته
نشود اصل در آنها اباحه است.
در جلد اول این تألیف در ذیل سیم از خصوصیات و ممیزات عهد صحابه آورده شد که قدامۀ بن مظعون در زمان خلافت عمر
شراب آشامیده و عمر خواسته است او را حد بزند و او باین آیه بر رفع حد از خود استدلال کرده و عمر استدلال را پذیرفته و از او
در گذشته و علی علیه السلام اطلاع یافته و به عمر گفته است این استدلال و اجتهاد بی مورد است و قدامه مشمول این آیه نیست
چه کسانی که ایمان آوردهاند حرام خدا را حلال نمیشمرند پس او را بخواه اگر توبه کرد حد بزن و اگر نه از دین بیرون شده پس
او را بکش قدامه را حاضر کردند او توبه کرد و حد بر او جاري شد.
ا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ بروایتی که 􀀀 اللّ ل
􀀀
ا تَعْتَدُوا إِنَّ هَ 􀀀 اللّ لَکُمْ وَ ل
􀀀
ا أَحَلَّ هُ 􀀀 اتِ م 􀀀 ا تُحَرِّمُوا طَیِّب 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 -7 آیۀ 89 ، از سورة مائده ی
اللّ علیه و آله و سلّم) براي مردم در مجلسی سخن میگفت و روز قیامت را براي ایشان
􀀀
فاضل هم آورده است پیغمبر (صلّی ه
توصیف میکرد مردم از خوف گریه کردند و ده تن از اصحاب در خانه عثمان بن مظعون فراهم آمدند و اتفاق کردند که روزها را
پیه و چربی) نخورند ) « ودك » بروزه و شبها را به بیداري برگذار کنند و بر بستر نخوابند و گوشت و
213
جامههاي پشمین) به پوشند و دنیا را ترك گویند و به سیاحت پردازند و ) « مسوح » و به زنان نزدیک نشوند و عطر استعمال نکنند و
اللّ علیه و آله و سلّم) رسید به منزل عثمان رفت از زن وي چگونگی را پرسید
􀀀
رهبانیت پیش گیرند چون این خبر به پیغمبر (صلّی ه
اللّ علیه و آله و سلّم) را تکذیب نکند و راز شوهر را فاش نسازد در پاسخ گفت اگر خود عثمان چنین
􀀀
براي این که پیغمبر (صلّی ه
اللّ علیه و آله و سلّم) برگشت زن به عثمان خبر داد عثمان با رفیقانش به نزد
􀀀
مطلبی را به تو گفته او دروغ نمیگوید پیغمبر (صلّی ه
اللّ علیه و آله و سلّم) گفت مگر من نشنیدهام که شما چنین اتفاقی کردهاید؟
􀀀
اللّ علیه و آله و سلّم) رفت پیغمبر (صلّی ه
􀀀
پیغمبر (صلّی ه
من بدین گونه امور مأمور نشدهام همانا » اللّ علیه و آله و سلّم) گفت
􀀀
اللّ ما جز خیر نظري نداشتهایم پیغمبر (صلّی ه
􀀀
گفتند یا رسول ه
شما را بر خودتان حقی است روزه بگیرید و هم افطار بکنید بیدار بایستید و هم بخوابید چه من روزه میگیرم و افطار میکنم بیدار
« میایستم و هم میخوابم و گوشت و چربی میخورم و نزد زنان میروم اینست سنت من هر کس از سنت من برگردد از من نیست
آنگاه مردم را فرا خواند و در خطبه به ایشان چنین گفت گروهی که زنان و طیب و خواب و شهوات دنیا را بر خود حرام کردهاند
چه خیال میکنند؟ بدانید من شما را به کشیش و راهب شدن امر نمیکنم.
در دین من ترك گوشت و ترك زن نیست و اتخاذ صوامع نیست همانا سیاحت امت من روزه است و رهبانیت جهاد، خداي را
بپرستید و شریک برایش قرار مدهید حج و عمره بکنید، نماز اقامه نمایید، زکاة بدهید، روزه ماه رمضان بگیرید و استقامت بورزید
تا امور براي شما مستقیم شود همانا کسانی که پیش از شما هلاك شده براي این بوده که بر خود سخت گرفتهاند پس خدا بر آنها
پس از آن آیه فوق نازل شده است. « سخت گرفته است اینست بقایاي ایشان در دیرها و صومعهها
از آیه و قضیهاي که در سبب نزول آن گفته شده بر عدم جواز تحریم محللات از طیبات و تحلیل محرمات از خبائث و عدم جواز
ترهب و تقشف در اسلام و اموري دیگر استدلال شده است.
214
اةِ 􀀀 اةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْر 􀀀 ی نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْر 􀀀 رائِیلُ عَل 􀀀 ا حَرَّمَ إِسْ 􀀀 إِلّ م
􀀀
رائِیلَ ا 􀀀 کانَ حِلا لِبَنِی إِسْ 􀀀 امِ 􀀀 -8 آیۀ 92 از سورة آل عمران کُلُّ الطَّع
100 از 140
صادِقِینَ در بارة سبب نزول این آیه سه وجه آورده شده است از جمله اینست که چون یهود مشروع بودن نسخ را 􀀀 ا إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 فَاتْلُوه
انکار و منع کردهاند آیه تکذیب ایشان را بوقوع مدلل داشته است، که در ذیل این آیه هفت فائده یاد شده از جمله این که آن چه
ابتلاء داشته پس نذر کرده که اگر شفا « عرق النساء » را اسرائیل (یعقوب) بر خود حرام کرد گوشت و شیر شتر بوده چون به مرض
یافت طعامی را که از همه بیشتر دوست میدارد نخورد و گوشت و شیر شتر محبوبترین طعام براي او بوده پس آن را به جهت این
ا􀀀 إِلّ م
􀀀
نذر یا به گفته و دستور اطباء بر خود حرام کرده است و از جمله این که کسانی که اجتهاد را بر انبیاء جائز میدانند بدین آیه ا
ی نَفْسِهِ استدلال کردهاند. 􀀀 رائِیلُ عَل 􀀀 حَرَّمَ إِسْ
ما􀀀 ا حَمَلَتْ ظُهُورُهُ 􀀀 إِلّ م
􀀀
ما ا 􀀀 ا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُ 􀀀 ا کُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْن 􀀀 ادُوا حَرَّمْن 􀀀 -9 آیۀ 145 ، از سورة انعام وَ عَلَی الَّذِینَ ه
صادِقُونَ از پنج فائده که در اینجا آورده شده اینست که اشیاء مذکوره در 􀀀 إِنّ لَ
􀀀
اهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ ا 􀀀 ذلِکَ جَزَیْن 􀀀 ا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ 􀀀 وای 􀀀 أَوِ الْحَ
آیه، بر امت اسلام حلالست و هم جواز نسخ و بودن آنست تابع مصالح و مفاسد.
إِلّ مَا اضْ طُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثِیراً
􀀀
ا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ ا 􀀀 اللّ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ م
􀀀
مِمّ ذُکِرَ اسْمُ هِ
ا􀀀 أَلّ تَأْکُلُوا
􀀀
ا لَکُمْ ا 􀀀 -10 آیۀ 118 ، از سورة انعام وَ م
وائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ چهار فائده در اینجا آورده شده که از آن جمله است دلالت آیه بر مباح 􀀀 لَیُضِ لُّونَ بِأَهْ
بودن
215
آن چه نام خدا بر آن یاد گردیده چنانکه در آیۀ بعد هم تصریح شده است به حرمت آن چه نام خدا بر آن یاد نشده، خواه ترك
اللّ عَلَیْهِ، داود و احمد همین نص را پیروي کرده و گفتهاند ترك نام خدا
􀀀
مِمّ لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ هِ
ا􀀀 ا تَأْکُلُوا 􀀀 تسمیه بعمد باشد یا به نسیان وَ ل
اللّ علیه و آله و سلّم)
􀀀
چه بطور عمد باشد و چه بطور نسیان موجب تحریم است مالک و شافعی به استناد روایتی از پیغمبر (صلّی ه
بر خلاف گفتهاند. « اللّ علیه
􀀀
ذبیحۀ المسلم حلال و ان لم یذکر اسم ه » باین عبارت
موجب ،« حدیث رفع » شیعه و ابو حنیفه ترك تسمیه را اگر بعمد باشد موجب تحریم دانستهاند و اگر بطور نسیان باشد به استناد
تحریم ندانسته و روایت نبوي را، بر فرض صحت سند، بر مورد نسیان حمل کردهاند و حنفیه آیه را به میته تأویل کرده و تسمیه را
« عمد » خوانده شده محمول دانستهاند. فاضل اضمار کلمۀ « فسق » اللّ بِهِ* که
􀀀
ا أُهِلَّ لِغَیْرِ هِ 􀀀 اسم براي مذکّی دانسته یا این که آیه را بر م
را در آیه اولی دانسته است.
که استثناء شده به آن چه موجب شود خوف از تلف یا مرض یا ضعف از مرافقت « اضطرار » و از آن جمله است تعیین مراد از
همراهان (با ضرورت رفاقت با ایشان) یا ضعف از سواري را (با نیاز بدان) پس مشرف شدن به مرگ در مورد اضطرار، اعتبار نشده
بلکه مجرد خوف براي اباحه کافیست.
18 آیه است. « مطاعم و مشارب آورده شده » مجموع آیاتی که در ذیل کتاب
216
-41 کتاب مواریث
در بارة مواریث نه آیه آورده شده است:
ی􀀀 کانَ عَل 􀀀 اللّ
􀀀
مانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِ یبَهُمْ إِنَّ هَ 􀀀 دانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀 م والِیَ 􀀀 ا َ 􀀀 -1 آیۀ 32 از سورة نساء وَ لِکُلٍّ جَعَلْن
در اینجا وارثان و تقدیر چنین است براي هر انسانی موالی و « موالی » مراد از » کُلِّ شَیْءٍ شَ هِیداً خلاصۀ آن چه فاضل آورده اینست
وارثانی است که از ما ترك او ارث میبرند..
و ایمان در اینجا جمع یمین ید است زیرا چنان معمول « فَآتُوهُمْ نَصِ یبَهُمْ » مانُکُمْ ایشان نیز وارثانند چه فرموده است 􀀀 وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْ
101 از 140
دمک دمی و ثارك ثاري و حربک » بوده که در وقت عهد دست راست را با دست راست مسح میکردهاند و عاقد میگفته است
از جمله سه فائده که در اینجا آورده شده اینست که این « پس حلیف یک ششم از مال حلیف را به ارث میبرده است » حربی.. الخ
حکم (میراث به معاهده و معاقده که به نام ضمان جریره خوانده میشود) به عقیدة شافعی منسوخ است و مطلقا ارثی براي او نیست
اللّ علیه و
􀀀
و بمذهب اصحاب ما چنین نیست بلکه هنگامی که وارثی نسبی یا سببی در میان نباشد ارث میبرد چون از پیغمبر (صلّی ه
ما کان من حلف فی الجاهلیۀ فتمسکوا به فانه لم یزده الاسلام إلا شدة و لا » آله و سلّم) روایت شده که در روز فتح مکه گفته است
و بمذهب ابی حنیفه هر گاه مردي بدست مردي دیگر اسلام بیاورد و با هم بر تعاقل و توارث عهد کنند « تحدثوا حلفا فی الاسلام
صحیح است.
217
ائِکُمْ 􀀀 ی أَوْلِی 􀀀 إِلّ أَنْ تَفْعَلُوا إِل
􀀀
اجِرِینَ ا 􀀀 اللّ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُه
􀀀
ابِ هِ 􀀀 ی بِبَعْضٍ فِی کِت 􀀀 حامِ بَعْضُ هُمْ أَوْل 􀀀 -2 آیۀ 5، از سورة احزاب وَ أُولُوا الْأَرْ
یعنی * « حامِ 􀀀 أُولُوا الْأَرْ » جائز است بیان باشد براي کلمۀ « کلمۀ من المؤمنین و المهاجرین » مَعْرُوفاً محقق اردبیلی چنین افاده کرده است
اقرباء از مؤمنان و مهاجران بعضی از ایشان اولی هستند که از بعضی دیگر ارث ببرند نسبت به بیگانگان بلکه نسبت به بعضی از
بحق خویشاوندي و قرابت در مقام میراث اولی * « حامِ 􀀀 أُولُوا الْأَرْ » براي ابتداء غایت باشد یعنی « من » اقارب نیز و جائز است که حرف
و « اولی » هستند از مؤمنان بحق ولایت در دین و از مهاجران بحق مهاجرت. چنین گفته لیکن ظاهر اینست که صله باشد براي کلمۀ
اولی میباشد. « موصی له » اولی هستند مگر وصیتی کند که در این صورت * « حامِ 􀀀 أُولُوا الْأَرْ » مراد از استثناء اینست که
پس در آیه دلالتیست بر این که وصیت از ارث اولی و بر آن مقدم است و آیه بر این که وصیت براي وارث درست نیست دلالت
ندارد و این مطلب ظاهر است.
منجّزا ترا نیز شامل شود پس دلیل باشد بر این که منجّزات مریض از اصل است و بر ارث « إِلّ أَنْ تَفْعَلُوا
􀀀
ا » و به احتمالی ممکن است
فاضل این مضمون را « مقدم و به اجماع و خبر، وصیت خارج شده و از ثلث بحساب آمده و منجزات در آن باقی مانده است. فتأمل
پیش از این گفتیم که پیغمبر (ص) براي این که تألیف قلوب کند اهل اسلام را به هجرت ارث میداد نه به قرابت » آورده است
چنانکه از سهام زکاة بهمان نظر براي کفار قسمتی قرار داد و آن حکم باین آیه و به آیات ارث نسخ گردیده و معنی چنین است:
همانا اولو الارحام بعضی از ایشان به میراث بردن از بعضی دیگر از خودشان اولی هستند تا مهاجران و غیر مهاجران. آنگاه وصیت
براي اولیاء را به جمله
218
وصیت است و فعل را به « معروف » استثناء کرده و مراد از « إلی اصدقائکم من المؤمنین » یعنی « ائِکُمْ مَعْرُوفاً 􀀀 ی أَوْلِی 􀀀 إِلّ أَنْ تَفْعَلُوا إِل
􀀀
ا »
و بعضی گفتهاند آیه دلالت دارد بر این که وصیت براي وارث درست نمیباشد و « اهداء » متعدي ساخته براي تضمین معنی « إلی »
دانِ وَ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀 نَصِ یب ساءِ 􀀀 دانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀 نَصِ یب جالِ 􀀀 -3 آیۀ 6، از سورة نساء لِلرِّ « این گفته درست نیست
و در آیه دلالتیست بر بطلان تعصیب چه » مِمّ قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِ یباً مَفْرُوضاً فاضل در ذیل این آیه چنین افاده کرده است
ا 􀀀 الْأَقْر بَُونَ
خداوند ارث را براي دو صنف پدر و زن فرض کرده پس اگر روا باشد که در موضعی به زنان گفته شود ارث نبرند باید روا باشد
مِمّ
ا􀀀 » که به مردان هم گفته شود که ارث نبرند و لازم، باطل است پس ملزوم هم چنین است و بیان ملازمه به نص آیه است و جمله
این مطلب را تأکید میکند یعنی نصیب در هر جزئی از اجزاء ترکه ثابت است. « قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً
شما میگویید برادر با دختر ارث نمیبرد پس اشکال بر شما هم وارد است چه میگوییم گفته ما در آنجا به واسطۀ » اگر گفته شود »
محقق اردبیلی چنین افاده کرده است « دور بودن درجه است و مراد از آیه، توارث این دو میباشد با تساوي از حیث درجه نه مطلقا
و معنی اینست که ارث به نسبت بی آن که هیچ یک از ورثه را خواه مرد باشد یا زن در آن اختیار باشد بطور لازم و فرض از ..»
102 از 140
جانب خدا براي ایشان ثابت است. آیه در این مقام نزول یافته که ارث ندادن به زنان و کودکان را که در جاهلیت معمول بوده از
میان ببرد پس آیه دلالت میکند بر ثبوت ارث فی الجمله و هم بر این که فرضست و چه وارث بخواهد یا نخواهد بی اختیار او در
ملکش وارد میگردد-
219
ادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ 􀀀 اللّ فِی أَوْل
􀀀
-4 آیۀ 10 ، از سورة نساء یُوصِ یکُمُ هُ « و از ملک او بیرون نمیرود مگر دلیلی شرعی بر اخراج آن باشد
مِمّ تَرَكَ
ا􀀀 الس احِ دٍ مِنْهُمَا دُُّسُ 􀀀 احِ دَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ و 􀀀 ک و انَت 􀀀 ا تَرَكَ وَ إِنْ 􀀀 ا م 􀀀 ساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُث 􀀀 حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِ
اؤُکُمْ وَ 􀀀 ا أَوْ دَیْنٍ آب 􀀀 کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِ یَّۀٍ یُوصِی بِه 􀀀 واهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ 􀀀 کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَ 􀀀 إِنْ
کانَ عَلِیماً حَکِیماً فاضل، شش بحث و چهار فائده در اینجا یاد کرده 􀀀 اللّ
􀀀
اللّ إِنَّ هَ
􀀀
ا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِی َ ض ۀً مِنَ هِ 􀀀 اؤُکُمْ ل 􀀀 أَبْن
است: بحث اول در تفسیر آیه و کلمات آنست.
آیه بر اجتماع اولاد و ابوان در میراث دلالت دارد پس این دو نوع در یک مرتبه هستند و هر یک از دو » بحث دوم بدین مفاد است
.« نوع با وجود آن نوع دیگر ارث میبرد و اگر یکی از آن دو نوع به تنهایی باشد ارث را آن نوع به تنهایی حیازت میکند
در این آیه احوال ذکور با اناث و احوال اناث به انفراد و حال پدر و مادر به انفراد و حال آن دو با اولاد یاد شده لیکن حال ذکور به
انفراد یاد نگردیده است و شاید علت آن این باشد که چون اناث به انفراد یاد گردیده و میان یکی و بیشتر آنها تفصیل داده شد
دانسته شده که ذکور با هم برابر و متساوي هستند و گر نه چنانکه در اناث تفصیل بعمل آمده در ذکور نیز تفصیل داده میشد.
در آیه حکم یک دختر بیان شده که نصف میبرد حکم بیشتر از دو دختر معین گشته که دو ثلث » بحث سیم بدین مفاد است
میبرد لیکن بحکم دو دختر تصریح نشده که ارث آنها چه اندازه است در توجیه آن باید گفت ابن عباس ظاهر آیه را گرفته
220
و مشمول آن قرار « فَوْقَ اثْنَتَیْنِ » نصف دانسته است دیگران حکم آن دو را حکم « فان کن فوق اثنتین » و میراث دو دختر را نظر بظاهر
نص از اهل بیت علیهم السلام و اجماع طایفه » براي اثبات حق بودن عقیده دوم چهار دلیل اقامه کرده یکی « داده و دو ثلث دانستهاند
در آیه زائد و ضائع بود سیم « واحدة » دوم این که اگر حکم میراث دو دختر هم نصف میبود چنانکه ابن عباس گفته قید « بلکه امت
و چهارم از باب قیاس اولویت بر مورد یک دختر و یک پسر که ثلث میبرد پس در صورتی که با یک خواهر باشد بطریق اولی
باید ثلث ببرد و بر مورد دو خواهر که ثلث میبرند با این که از دو دختر خویشی آنها دورتر است.
بحث چهارم در بارة قائم مقام شدن ولد ولد است پدر خود را.
بحث پنجم بدین مفاد است:
براي هر یک از پدر و مادر با هم باشند یا تنها در صورت بودن فرزند خواه پسر باشد یا دختر یک سدس قرار داده شده پس اگر »
فرزند پسر باشد باقی ما ترك بوي تعلق دارد و اگر دختر و یکی باشد نصف اصل را میبرد و یک سدس از ما ترك باقی میماند
که به عقیدة شیعه بر پدر و مادر و دختر بطور اخماس رد میگردد و.. فقیهان گفتهاند اگر پدر باشد باقی براي اوست زیرا عصبه
است و اگر نه براي عصبۀ از برادران و خواهران و اعمام و اولاد ذکور ایشان (جز اولاد خواهر که عصبه نمیباشد) میباشد و دلیل
بر تعصیب گفته خواهد شد و اگر دختر دو و یا زیادتر باشد پس چیزي از ما ترك زیاد نمیآید مگر یکی از ابوین نباشد « فقیهان »
«.. ایشان آن چه زیاد میآید براي عصبه است « فقیهان » که در این صورت به عقیدة
که اقل « اخوه » با نبودن ولد گر چه نازل باشد، به نص آیه شریفه مادر را ثلث است از اصل مگر این که » بحث پنجم بدین مفاد است
ایشان دو مرد یا چهار زن یا چهار خنثی یا یک مرد و دو زن است باشند که در این صورت یک سدس از اصل بوي تعلق
221
103 از 140
دارد و باقی پس از ثلث در صورت اول و سدس در صورت دوم باید به پدر داده شود به اجماع اصحاب ما و به واسطۀ بطلان
تعصیب این در صورتیست که پدر و مادر هر دو با هم باشند لیکن اگر پدر باشد بی مادر به اجماع همه مال به او متعلق است و اگر
که به تعصیب « فقیهان » مادر باشد بی پدر یک ثلث به او تعلق دارد و بقیه هم به عقیدة شیعه بعنوان رد به او داده میشود و به عقیدة
محقق « قائلند آن چه از ثلث زیاد میآید به اخوه میرسد پس به گفتۀ ایشان اخوه مادر را، از بردن ما زاد ثلث، به نفع خود حاجبند
ثابت است نه ثلث آن چه « ما ترك » یعنی از همه ترکه پس براي مادر ثلث از » چنین افاده کرده است « فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ » اردبیلی از جملۀ
«.. پس از اخراج حصۀ زوجه باقی بماند چنانکه عامه گفتهاند.. و مذهب شیعه از ظاهر آیه فهمیده میشود
مِمّ تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّۀٍ
ا􀀀 الر ک لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ بُُّعُ انَ 􀀀 و فَإِنْ اجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ لََدٌ 􀀀 ا تَرَكَ أَزْو 􀀀 -5 آیۀ 11 ، از سورة نساء وَ لَکُمْ نِصْفُ م
ا أَوْ 􀀀 مِمّ تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّۀٍ تُوصُونَ بِه
ا􀀀 الثُّم ک لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ نُُ انَ 􀀀 و فَإِنْ مِمّ تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ لََدٌ
ا􀀀 الر ا أَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ بُُّعُ 􀀀 یُوصِ ینَ بِه
دَیْنٍ در این قسمت از آیه چگونگی ارث زن و شوهر بیان گردیده است در توجیه زیاد بودن نصیب مرد نسبت به سهم زن در ارث،
روایاتی آورده شده است از حضرت صادق و حضرت رضا و حضرت عسکري علیهم السلام که موضوع نفقه در همۀ آنها جزء
وجوه مذکوره یاد گردیده است از جمله شش فائدة فقهی که در اینجا آورده شده اینست که ولد مرد یا زن که موجب نقص سهم
ارث میگردد اعم است از این که از مرد و ارث یا زن ارث برنده باشد یا این که از زنی دیگر (نسبت به مورد ارث زن) یا از مردي
دیگر (نسبت به مورد وارث
222
بودن مرد) و هم اعم است از این که فرزند پسر باشد یا دختر.
فائدة دیگر اینست که ظاهر آیه چنان میرساند که سهم زن خواه ربع باشد (در مورد عدم ولد) یا ثمن (در مورد بودن ولد) در
صورت وحدتش به او اختصاص دارد و در صورت تعدد زنان بین ایشان به اشتراك میباشد.
دیگر از فوائد که از متفردات شیعه شمرده شده و به استناد روایات ایشان میباشد اینست که زن اگر از مرده فرزند داشته باشد از
همه ترکهاش ارث میبرد و اگر از او اولاد نداشته باشد از عین ترکه اگر غیر عقار باشد ارث میبرد لیکن از عقار از رقبۀ زمین، نه
از عین و نه از قیمت آن، حقی ندارد اما از بناها و چوبها و درختها بقول اصح قیمت ربع یا ثمن را بعنوان ارث، حق دارد.
و ظاهر آیه ثبوت ربع و ثمن است براي زوجه از هر چه ما ترك باشد چنانکه ..» محقق اردبیلی در ذیل آیه چنین افاده کرده است
نصف و ربع که میراث مرد است از زن نیز از مجموع ترکه است لیکن قسمت زن به استناد اجماع اصحاب به بعضی از ترکه
«.. اختصاص یافته است
ذلِکَ􀀀 کانُوا أَکْثَرَ مِنْ 􀀀 احِ دٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ 􀀀 الَۀً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ و 􀀀 کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَل 􀀀 -6 آیۀ 11 ، از سورة نساء وَ إِنْ
اللّ عَلِیمٌ حَلِیمٌ براي استنباط احکام فقهی مربوط
􀀀
اللّ وَ هُ
􀀀
ا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِ یَّۀً مِنَ هِ 􀀀 ی بِه 􀀀 کاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِ یَّۀٍ یُوص 􀀀 فَهُمْ شُرَ
که بمعنی قرابت است یا از « کلاله » و ترکیبات واقعۀ در آن باید قبلا دانسته شود: فاضل چنین افاده کرده « کلاله » باین آیه کلمه
از آن « موروث » و « وارث » که بر سر احاطه دارد و میانش خالیست و بر « اکلیل » بمعنی نقص قوة جسمانی اشتقاق یافته یا از « کلال »
« رجل » که اسم آن « کان » خبر است براي « ترکیب » جهت که هر یک را به دیگري نسبت است اطلاق میشود. و، به قولی، از لحاظ
است
223
و اجود اینست که « قعدت عن الحرب جبنا » میباشد از قبیل « مفعول له » میباشد و، به قولی، دیگر کلاله « یورث » و صفت رجل، فعل
براي آن باشد. « تمیز » ، را که وجوهی در آن احتمال میرود رافع و باصطلاح « یورث » ابهام موجود در
به قولی بمعنی « وارث » نه پدر و نه فرزندي از خود نگذاشته است و بر « موروث » بدین معنیست که « موروث » بر « کلاله » و اطلاق
104 از 140
کسی است که پدر نیست و فرزند نیست و بقول اصح بمعنی قرابت است از جهت عرض مانند برادران و خواهران و اعمام و عمات
و اخوال و خالات و فرزندان اینان نه از جهت طول مانند والدان و فرزندان.
و مراد از کلاله در این مورد خصوص اخوة مادري میباشد به چهار دلیل زیر:
-1 ابیّ و سعد بن مالک آیه را چنین قرائت کردهاند و له اخ او اخت من الام 2- خداوند در آخر سوره چنانکه گفته خواهد شد
براي کلاله، براي دو خواهر دو ثلث و براي اخوه همه را قرار داده و در اینجا براي یکی سدس و براي بیشتر ثلث قرار داده پس
معلوم میشود مقصود از اخوه در این آیه غیر از اخوه است در آنجا و چون مفروض در اینجا نصیب مادر است پس مناسب چنانست
که منظور در اینجا اخوه از طرف مادر باشد.
-3 روایات متظافرة اصحاب.
-4 اجماع.
از چهار فائدة مذکور در اینجا اینست که آن چه از سدس و ثلث مذکور زیاد میآید به عقیدة شیعه در صورتی که وارثی غیر ایشان
نباشد به وارث از ایشان رد میگردد و به عقیدة فقیهان از عامه به نزدیکترین عصبه داده میشود. فائده دیگر اینست که وصیت
مقدم است بر میراث و اضرار در وصیت باین تحقق میگردد که به اکثر از ثلث وصیت بعمل آید یا بقصد ضرر بر وارث بدینی
ناحق اقرار کند.
کسی است که « کلاله » و مراد به ..» محقق اردبیلی چنین افاده کرده است
224
والد و ولد نباشد. گفته شده اصلش مصدر است بمعنی کلال پس استعاره قرار داده شده از قرابتی که عصبه نیست چه آن قرابت
نسبت به عصبه کلال آور است آنگاه موروث یا وارث به کلاله موصوف شده بمعنی صاحب کلاله است چنانکه گفته میشود
ظاهرا مجمع البیان است) گفته است بروایت از ائمۀ ما علیهم السلام ) « ن» که بمعنی صاحب قرابت است و در « فلان من قرابتی »
کلاله عبارت است از اخوه و اخوات. و مذکور در این آیه اخوه یا اخواتی است که از طرف مادر باشند و مذکور در آخر سوره،
«.. اخوه و اخواتی است که از طرف پدر و مادر یا از طرف پدر باشد
ا􀀀 ا تَرَكَ وَ هُوَ یَرِثُه 􀀀 ا نِصْفُ م 􀀀 الَۀِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَه 􀀀 اللّ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَل
􀀀
-7 آیۀ 176 ، از سورة نساء یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ هُ
اللّ لَکُمْ أَنْ
􀀀
ساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ هُ 􀀀 جالًا وَ نِ 􀀀 کانُوا إِخْوَةً رِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ وَ إِنْ
ا􀀀 انِ 􀀀 فَلَهُم الثُّلُث ک اثْنَتَیْنِ اَ انَت 􀀀 ا وَلَدٌ فَإِنْ َا 􀀀 إِنْ لَمْ یَکُنْ لَه
پیش از این دانستی که کلاله بر اخوة پدر و مادري و هم بر اخوة پدري » اللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ فاضل چنین افاده کرده است
􀀀
تَضِ لُّوا وَ هُ
تنها یا مادري تنها صادق میآید و حکم کلاله مادري در آیۀ پیش یاد شد و مراد از کلاله در اینجا اخوة پدر و مادري یا اخوة
پدري است. پس میگوییم هر گاه همۀ کلالهها با هم جمع شوند آنان که از سوي مادر قرابت دارند اگر یکی باشد یک سدس و
اگر بیشتر باشند یک ثلث میبرند و بقیه به نزدیکان از طرف پدر و مادري داده میشود و نزدیکان به تنهاي پدر را چیزي نیست
لیکن اگر قرابت پدر و مادري نباشد این نزدیکان پدري قائم مقام آنان میشوند و نصیب آنان به ایشان میرسد و اگر قرابت مادري
نباشد همۀ مال به قرابت پدر و مادري داده میشود و اگر قرابت پدر و مادري نیز نباشد همه به قرابت پدري میرسد و از این پیش
گفتیم که اگر در موردي به قرابت مادري منحصر شد یک سدس یا یک ثلث (بحسب دو فرض) بعنوان فرض از ایشانست و بقیه،
بمذهب شیعه، بعنوان رد به ایشان داده میشود و به عقیدة فقیهان (از عامه) بقیه
225
براي عصبه است چنانکه در یک خواهر پدر و مادري یک نصف و در بیشتر دو ثلث بعنوان فرض است و بقیه در صورت عدم
وارث، بمذهب شیعه، بعنوان رد به یک خواهر یا در صورت دوم به زیادتر از یکی داده میشود و به عقیدة ایشان بقیه براي عصبه
105 از 140
«.. است
ا وَلَدٌ دلیل است بر بطلان قول عامه که گفتهاند 􀀀 ا إِنْ لَمْ یَکُنْ لَه 􀀀 از جمله پنج فائده که در اینجا آورده شده اینست که جملۀ وَ هُوَ یَرِثُه
ادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ ولد است پس 􀀀 اللّ فِی أَوْل
􀀀
برادر اگر با دختر باشد نصف ترکه را ارث میبرد چه دختر بحکم یُوصِ یکُمُ هُ
برادر را با وجود او ارثی نیست زیرا ارث بردن برادر، مشروط است به نبودن اولاد و مشروط به انتفاي شرط خود منتفی میگردد بنا
بر این اگر با بودن دختر، برادر نصف ترکه را بعنوان ارث ببرد مخالفت با کتاب شده است.
اقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ 􀀀 کانَتِ امْرَأَتِی ع 􀀀 ائِی وَ 􀀀 والِیَ مِنْ وَر 􀀀 -8 آیۀ 4 و 5، از سورة مریم وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَ
یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیا در تقسیم ترکه بر صاحبان سهام سه صورت پیدا میشود:
-1 تساوي ترکه با سهام مانند این که پدر و مادر و دو دختر وارث باشند و موارد دیگر از این قبیل.
-2 این که ترکه از سهام وارثان موجوده کمتر باشد مانند این که پدر و مادر و دو دختر و شوهر یا زن وارث باشند و امثال این
مورد.
-3 این که ترکه از سهام وارثان موجوده زیادتر باشد مانند این که پدر و مادر و دختر و برادر داشته باشد.
صورت نخست قابل بحث و اختلاف نیست در صورت اخیر میان علماء شیعه و سنی اختلاف است علماء اهل تسنن در صورت دوم
امثال موردي که مرده را پدر و مادر و دو دختر و شوهر » را در مسأله قائلند و آن عبارتست از این که « عول » از سه صورت بالا
226
نقص را بر همۀ سهم داران وارث توزیع میکنند بدین گونه که اگر در مثال مذکور شوهر باشد مأخذ را سی قرار « یا زن باشد
میدهند پس بدو دختر شانزده و به پدر و مادر هشت و به شوهر شش میدهند و اگر در مثال مذکور زوجه با ایشان باشد مأخذ را
در مثال بیست و هفت قرار میدهند و سه سهم از بیست و هفت را بزن میدهند پس سهم زن که یک هشتم بود مبدل به یک نهم
به پدر و مادر و یک ربع (شش) به « هشت » میگردد لیکن شیعه در مثال مزبور مأخذ را بیست و چهار قرار میدهند پس دو سدس
شوهر (یا یک ثمن به زن (سه) در صورتی که زن وارث باشد) و باقی مانده را که به فرضی ده و به فرضی دیگر سیزده میباشد بدو
دختر میدهند پس جز دو دختر که نقص به سهم ایشان وارد میآید وارثان دیگر سهام خود را کامل میبرند.
را گفته و اختیار کردهاند آن را بر مورد عدم وفاء ترکه بدیون میت قیاس نموده و چنانکه در آنجا نقص بر « عول » کسانی که مسألۀ
همۀ بستانکاران وارد بوده در اینجا نیز چنان دانستهاند و دیگر بروایت سماك بن حرب از عبیدة سلمانی که علی علیه السّلام بر منبر،
و هم بعمل عمر که « صار ثمن المرأة تسعا » هنگام سؤال از مردي متوفی که پدر و مادر و دو دختر و زن از او مانده، چنین پاسخ داده
به تحقق پیوسته، استناد کردهاند. « اجماع » حکم کرده و کسی بر وي انکار نکرده و در حقیقت « عول » به
این دلائل را بدین گونه پاسخ گفتهاند:
قیاس باطل است و بعلاوه در اینجا مع الفارق است زیرا نقصی که در دیون بر همه وارد میآید از باب فقدان ترجیح است میان
بستانکاران لیکن در اینجا ترجیح هست چه هر یک از وارثان را در امثال فرض (والدین و زوجین) دو سهم است سهمی اعلی و
سهمی ادنی لیکن دختر را دو سهم (اعلی و ادنی نیست) پس اگر در این صورت نقص بر سهم دو دختر وارد آید همۀ سهام از این
لحاظ مثل هم خواهد بود.
227
-2 خبر منقول از علی علیه السّلام بر وجه انکار است نه بر وجه اخبار زیرا اهل بیت و اولاد او اجماع دارند بر این که علی علیه
السّلام به عول قائل نبوده و آن را انکار داشته است.
-3 سکوت و عدم انکار بر کار عمر دلیل موافقت با او نیست بویژه که ابن عباس پس از عمر با وي مخالفت کرده و گفته است عمر
106 از 140
مردي مهیب بود و من از وي در آن زمان بیمناك بودم.
شدهاند و آن عبارتست از این که آن چه از ترکه بر سهام زیادي دارد به عصبه « تعصیب » در صورت سیم علماء اهل تسنن قائل به
داده شود نه به صاحبان فروض.
که بر آن رفته و بدان گفتهاند آیۀ شریفه است که در بالا گفته شد چه در آن آیه « تعصیب » از جمله دلائل اهل تسنن در مسأله
« ولیّه » یا « ولی » نمیداد بلکه از او « ولی » روا نبود اختصاص به « تعصیب » کرده و اگر « ولیّ » حضرت زکریا از خدا درخواست
نخواسته است. « ولیه » از وي ارث میبردهاند بدین جهت « ولیه » میخواست پس از این تخصیص چنین برآید که بنی عم او با وجود
الحقوا بالأموال » اللّ علیه و آله و سلّم) بدین عبارت
􀀀
و از جمله دلائل آنان روایتی است از طاوس از ابن عباس از پیغمبر (صلّی ه
شیعه استدلال به آیه را چنین جواب دادهاند که تخصیص را فوائد دیگري است از « الفرائض فما ابقت الفریضۀ فلا ولی عصبۀ ذکر
این قبیل که پسر از دختر به طباع بشر احب و انسب است و هم خواستن پسر براي دو جهت بوده یکی ارث و دیگر قیام به مهام
جنس « ولی » پیغمبري و این مجموع مرکب از دختر ساخته نیست چه دختر شایسته پیغمبري نمیباشد و هم ممکن است از کلمه
اراده شده باشد که شامل زن و مرد هر دو میشود.
و استدلال به خبر را پاسخ دادهاند که سند آن خالی از اعتبار است بعلاوه ابن عباس خودش آن را انکار کرده و به قاربۀ بن مضرب
روي الناس » که بوي گفته
228
چون گفته آري پس «؟ من اهل العراق أنت » چنین جواب داده است « عنک و عن طاوس: ان ما ابقت الفرائض فلا ولی عصبۀ ذکر
ا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ 􀀀 اؤُکُمْ ل 􀀀 اؤُکُمْ وَ أَبْن 􀀀 به ایشان بگو همانا من میگویم که خدا گفته است آب » ابن عباس این مضمون را گفته است
اللّ * و آیا جز این است که این دو دو
􀀀
ابِ هِ 􀀀 ی بِبَعْضٍ فِی کِت 􀀀 حامِ بَعْضُ هُمْ أَوْل 􀀀 اللّ و هم گفته است وَ أُولُوا الْأَرْ
􀀀
لَکُ مْ نَفْعاً فَرِی َ ض ۀً مِنَ هِ
قاربه « فریضهاند و آیا این دو چیزي را باقی گذاشتهاند من چنین سخنی نگفتهام و طاوس هم از من چنین مطلبی روایت نکرده است
به خدا سوگند من چنین چیزي روایت نکردهام همانا » گفته است پس از شنیدن این سخنان رفتم براي دیدن طاوس او هم گفت
«1» . این روایت جز از طریق طاوس نقل نشده و او هم تکذیب کرده است « شیطان این مطلب را بر زبانهاي ایشان روان ساخته است
س مَ لْ ا مْ هُ و قُ زُ رْ ا فَ هُ نْ مِ وَ ا و لُ و قُ مْ هُ لَ ا لً وْ قَ اً ف و رُ عْ مَ 􀀀 ت یَ لْ ا وَ نُ ی کِ ا 􀀀 ی م ا 􀀀 ی ب رْ قُ لْ ا وَ 􀀀 ذ إِ رَ ضَ حَ ۀَ مَ سْ قِ لْ ا ا و لُ و أُ 􀀀 9 - ۀ ی آ 8 ، ز ا ة ر و س ء ا س ن وَ ا ______________________________
این آیه دلالت دارد بر این که پیغمبران هم مانند همۀ مردم اموال خود را » 1) محقق اردبیلی در ذیل این آیه چنین افاده کرده است )
همین معنی متبادر است و تبادر علامت حقیقت است پس در موردي که ضرورتی ایجاب نکند روا « ارث » به ارث میگذارند چه از
که زکریا از ایشان میترسیده « موالی » نیست کلام بر غیر معنی حقیقی حمل گردد و در این مورد چنان ضرورتی وجود ندارد و
خویشان گنه کار او بودهاند که به واسطۀ گنه کاري و شرارت براي ارث بردن پیغمبري او صالح نبودهاند تا از این جهت بترسد و
درخواست ولی صالح کند پس چون پیغمبر بوده اطلاع یقینی داشته که خدا پیغمبري را به آن اشخاص ناصالح نمیدهد و پس از
این میترسیده که اموال او را به ارث ببرند بعلاوه آیات دیگر که در موضوع ارث است همین مطلب را تأیید میکند و بی دلیل
هم ثابت نیست پس نمیتواند مخصص آیات ارث باشد بعلاوه « نحن معاشر الانبیاء لا نورث » نمیتوان از آنها دست برداشت روایت
بر فرض صحت و ثبوت، قرآن را که متواتر است نمیتوان به خبر واحد بویژه که جمعی کثیر هم آن را انکار کرده باشند تخصیص
«.. داد در صورتی که این خبر واحد جز از یک تن که او هم از اتهام به دور نبوده روایت نشده است
229
از جمله اقوال زیاد که در بارة این آیه شریفه نقل شده اینست که برخی این آیه را به آیۀ ارث، منسوخ دانسته برخی دیگر آن را
107 از 140
محکم دانسته و به مستحب بودن اعطاء چیزي از ترکه به خویشان بی سهم و به همسایگان و به یتیمان و مساکین در هنگام تقسیم
اللّ ما نسخت و لکنه مما یتهاون به
􀀀
ان أناسا یقولون نسخت و ه » آن، حکم و فتوي دادهاند از سعید بن جبیر نقل شده که گفته است
و ظاهر آیه دلالت دارد بر وجوب اعطاء شیئی از ارث به اقارب و یتامی و مساکین ..» محقق اردبیلی چنین افاده کرده است « الناس
لکن ظاهر اینست که کسی به آن قائل نیست از این رو گفته شده که آیه منسوخست به آیاتی که در بارة تقسیم ارث وارد شده و
احتمال میرود که مراد از آن استحباب و ندب باشد تا آیه منسوخ نباشد و این احتمال را جملۀ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً تأیید
«.. میکند
مورد استدلال شده نه آیه است. « ارث » مجموع آیات که در کتاب
230
-42 کتاب حدود
اشاره
حد که در اصل لغت بمعنی حاجز میان دو چیز و بمعنی نهایت و منع، که بهمان معنی اول بر میگردد، بکار رفته در شرع عبارتست
از وارد ساختن عقوبت و کیفري را بر مکلف براي معصیتی که مرتکب شده بدان اندازه که شارع مقدر و مقرر داشته است.
این معنی شرعی با همان معنی اصلی لغت کمال تناسب را دارد چه تقدیر و تقریر حدود موجب منع مکلف است از ارتکاب
معاصی.
براي حد چهار قسم زیر یاد شده و آیات مربوط بهر قسمی در زیر عنوان آن قسم ایراد شده است:
-1 حد زنا.
-2 حد قذف.
-3 حد سرقت.
-4 محاربه.
-1 حد زنا
در بارة حد زنا چهار آیۀ زیر آورده شده است:
حَتّ
ی􀀀 الْب سائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَۀً مِنْکُمْ فَإِنْ شَ هِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی یُُوتِ 􀀀 الْف مِنْ نِ احِشَ ۀَ 􀀀 ی اللّ أَْتِینَ
􀀀
-1 آیۀ 15 ، از سورة نساء وَ اتِی
اللّ لَهُنَّ سَبِیلًا گفتهاند در آغاز اسلام عقوبت زانیه آن بوده که او را در خانه نگهدارند
􀀀
یَتَوَفّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ هُ
􀀀
اهُنَّ
231
نسخ شده است. « امساك » تا نتواند بکار زشت خود اقدام کند پس از آن آیۀ تازیانه وارد و حکم
به قرینه اضافهاش بر به رجال، « نساء » زنا و مراد از « فاحشه » قولی است که مراد از » محقق اردبیلی در اینجا چنین افاده کرده است
حد ایشان بوده و به آیۀ جلد (تازیانه) نسخ « امساك در خانهها » منع ایشانست از فاحشه و به قولی دیگر « امساك » زنان ثیبه و مراد به
گردیده است.
منع ایشان از این عمل زشت. « امساك » باشد و مراد از « مساحقه » در این آیه « فاحشه » و احتمال میرود که مراد از »
از این که حکم در آیه به زنان اختصاص داده شده و نامی از مردان در آن نیست احتمال مزبور تأیید و تقویت میگردد بویژه که
108 از 140
مراد است و از آیۀ « لواط » ، نسخ هم با این احتمال لازم نمیآید و هم، چنانکه خواهیم گفت قولی است که از آیۀ بعد از این آیه
سیم که بعد از آن است حکم زانیه و زانی اراده شده پس این آیات بترتیب نخست مخصوص به زنان ساحقه و دوم اختصاص دارد
به مردان بدکار و سیم مربوط است بزن با مرد و حکم عمل مشترك ایشان را بیان میکند.. و شاید در آیه اشارتی باشد بعدم
شهادت مگر در هنگامی که خواسته شود پس ممکن است استنباط شود که شهادت بدون استشهاد پذیرفته نباشد و از این رو فقیهان
شهادت کسی را که بطور تبرع یعنی بی آن که اشهاد شود شهادت دهد مردود دانستهاند و هم اشارتی باشد به این که عدد شاهد
ذانِ 􀀀 -2 آیۀ 16 ، از سورة نساء وَ الَّ « باید چهار، آن هم مرد و مسلم، باشد. اما عدالت شاهد از موارد دیگر فهمیده میشود « فاحشه » در
تَوّ رَحِیماً اکثر مفسران گفتهاند از فاحشه که مرجع ضمیر است
اباً 􀀀 کانَ 􀀀 اللّ
􀀀
ما إِنَّ هَ 􀀀 حا فَأَعْرِضُوا عَنْهُ 􀀀 ا وَ أَصْلَ 􀀀اب 􀀀 ما فَإِنْ ت 􀀀 ا مِنْکُمْ فَآذُوهُ 􀀀 انِه 􀀀 یَأْتِی
زنا اراده شده و از باب
232
که بدان امر شده توبیخ و استخفاف است بنا بر « اذیت » بطور مذکر آورده شده و هم گفتهاند مراد از « اللذان » غلبۀ جانب مرد، کلمۀ
این، آیه منسوخ نیست زیرا این حکم، ثابت است و آن چه منسوخست اقتصار توبیخ است نه اصل توبیخ لیکن به گفتۀ منقول از ابی
را به فرد کامل آن که قتل باشد منصرف « اذیت » است و بر این قول میتوان « لواط » مسلم بن بحر اصفهانی مراد از فاحشه در این آیه
دانست.
بقول فراء این آیه ناسخ آیه پیش و بقول بعضی عکس و از لحاظ نزول، این آیه بر آیه پیش مقدم گر چه از لحاظ تلاوت و ترتیب
مؤخر است.
حد بکر است که جلد و تغریب (تازیانه و تبعید) باشد چنانکه حد ثیب تازیانه و رجم است. « اذیت » به قولی مراد از
است بر آن دو. « ضربه » ایراد حد « اذیت » دو شاهد به زنا است قبل از کمال نصاب شهادت و مراد از « اللذان » به قولی ضعیف مراد از
«1» از جمله فوائد که از آیه مستفاد شده دلالت آنست بر این که زانی هر گاه پیش از رسیدن قضیه بحاکم توبه کند حد بر او نیست
بِاللّ وَ
􀀀
اللّ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ هِ
􀀀
ما رَأْفَۀٌ فِی دِینِ هِ 􀀀 ا تَأْخُذْکُمْ بِهِ 􀀀 ما مِائَۀَ جَلْدَةٍ وَ ل 􀀀 احِدٍ مِنْهُ 􀀀 الزّ فَاجْلِدُوا کُلَّ و
انِی 􀀀 الز وَ ّ
انِی 􀀀 -3 آیۀ 2، از سورة نور َۀُ
طائِفَۀٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ از جمله احکام مذکور در ذیل این آیه صد تازیانه است که باید بر بدکار زده شود 􀀀 ما 􀀀 ذابَهُ 􀀀 الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَ
لیکن باین حکم که عامست (یا مطلق) تخصیص وارد آمده چه در بارة
______________________________
اللّ عَلَیْهِمْ وَ
􀀀
ئِکَ یَتُوبُ هُ 􀀀 الَۀٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ، فَأُول 􀀀 اللّ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَه
􀀀
1) آیۀ بعد از این آیه چنین است: إِنَّمَا التَّوْبَۀُ عَلَی هِ )
الَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ 􀀀 ا حَ َ ض رَ أَحَ دَهُمُ الْمَوْتُ ق 􀀀 حَتّ إِذ
ی􀀀 الس یَِّّئاتِ􀀀 یَعْم اللّ عَلِیماً حَکِیماً. وَ لَیْسَتِ التَّوْبَۀُ لِلَّذِینَ لَُونَ
􀀀
کانَ هُ 􀀀
ذاباً أَلِیماً. 􀀀 ا لَهُمْ عَ 􀀀 ئِکَ أَعْتَدْن 􀀀 کُفّ أُول
􀀀
هُمْ ارٌ
233
ذابِ.. نزول یافته و حد او تنصیف شده و در بارة مرد زن ندیده 􀀀 اتِ مِنَ الْعَ 􀀀 ا عَلَی الْمُحْ َ ص ن 􀀀 کنیز آیۀ 30 از سورة نساء.. فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ م
و هم عمل صحابه، آن را با فزودن تبعید یک سال تشدید کرده و در « مائۀ و تغریب عام «1» البکر بالبکر جلد » (عزب) حدیث نبوي
بارة محصن و محصنه اگر حکم ایشان تنها رجم باشد تبدیل و اگر رجم بعلاوه جلد باشد باز اضافه و تشدید شده. نقل است که
علی علیه السّلام جوانی را به نام سراحه که زنا کرده و محصن بوده روز پنجشنبه صد تازیانه زده و روز جمعه رجم کرده است.
و از جمله عدم جواز رأفت و رحمت است بر زناکاران و عدم جواز نقص حد و عدم جواز شفاعت است نسبت به ایشان.
واهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ 􀀀 آمَنّ بِأَفْ
􀀀
الُوا ا 􀀀 سارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ ق 􀀀 ا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُ 􀀀 ا أَیُّهَا الرَّسُولُ ل 􀀀 -4 آیۀ 41 ، از سورة مائده ی
ذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ 􀀀􀀀 واضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ ه 􀀀 سَمّ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوكَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَ
اعُونَ 􀀀 س لِلْکَذِبِ َمّ
اعُونَ 􀀀 ادُوا 􀀀 الَّذِینَ ه
109 از 140
تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا قصۀ یهود خیبر در بارة سؤال از حکم زناي محصن و احالۀ آن حضرت جواب را به ابن صوریاي یهودي و جواب او
« حکم رجم » اللّ علیه و آله و سلّم) در نزدیک در مسجد که سبب نزول آیۀ فوق بوده در ذیل
􀀀
و رجم زانی و زانیه بامر پیغمبر (صلّی ه
در این مقام آورده شده این فائده در اینجا یاد میگردد: « کنز العرفان » از جلد اول به تفصیل گذشت اینک از چهار فائده که در
______________________________
1) جلد (بفتح جیم و سکون لام) زدن جلد است به حیثی که درد از پوست تجاوز نکند و به گوشت نرسد (کنز العرفان) )
234
مردي نصرانی با » روایت شده که متوکل عباسی نزد حضرت هادي، علی بن محمد عسکري، امام دهم، فرستاد و این مسأله را پرسید
امام دهم در پاسخ گفته است باید آن « زنی مسلمه زنا کرده چون مرد را براي اقامۀ حد حاضر کردهاند به اسلام در آمده است
کُنّ بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ
􀀀
ما ا 􀀀 ا بِ 􀀀 بِاللّ وَحْدَهُ وَ کَفَرْن
􀀀
آمَنّ هِ
􀀀
الُوا ا 􀀀 ا ق 􀀀 فَلَمّ رَأَوْا بَأْسَن
ا􀀀 اندازه زده شود تا بمیرد زیرا خدا در قرآن مجید میگوید
الْک (آیۀ 84 و 85 از سورة 41 - مؤمن)
􀀀
الِکَ افِرُونَ 􀀀 ادِهِ وَ خَسِرَ هُن 􀀀 اللّ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِب
􀀀
ا سُنَّتَ هِ 􀀀 لَمّ رَأَوْا بَأْسَن
ا􀀀 مانُهُم 􀀀 إِی یَنْفَعُهُمْ -2 حد قذف
دو آیه مورد استناد شده است: « قذف » در بارة حد
ادَةً أَبَداً وَ 􀀀 ا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَه 􀀀 مانِینَ جَلْدَةً وَ ل 􀀀 داءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَ 􀀀 اتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَۀِ شُهَ 􀀀 -1 آیۀ 4 و 5، از سورة نور وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ن
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ.
􀀀
ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ هَ 􀀀 ابُوا مِنْ بَعْدِ 􀀀 اسِقُونَ إِلَّا الَّذِینَ ت 􀀀 ئِکَ هُمُ الْف 􀀀 أُول
رمی به زنا میباشد و از جمله این که در وجوب حد بر قاذف، « قذف » از جمله هفت حکم مستفاد از این آیه اینست که مراد از
عفت مقذوفه شرط است.
و از جمله شش فائده که در اینجا یاد شده اینست که قذف شده (مقذوف) اعم است از این که زن باشد یا مرد.
ذابٌ عَظِیمٌ فاضل مقداد در 􀀀 ا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَ 􀀀 اتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْی 􀀀 اتِ الْمُؤْمِن 􀀀 افِل 􀀀 اتِ الْغ 􀀀 -2 آیۀ 23 از سورة نور إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ن
قصۀ قدامه که شراب آشامیده و علی علیه السّلام به عمر گفته است اگر توبه » چنین افاده کرده است « فائده » ذیل این آیه تحت عنوان
کند او را حد بزن
235
گذشت قدامه چون توبه کرد عمر ندانست چگونه بر او حد وارد سازد از علی (ع) پرسید علی (ع) گفت هشتاد تازیانه بر او بزن
اتِ الآیه این تعیین عدد 􀀀 لان شارب الخمر اذا شربها سکر و اذا سکر هذي و اذا هذي افتري قال الله تعالی إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ن »
هشتاد، براي حد سکر که از آن حضرت رسیده، از باب قیاس نیست چه قیاس را حرام میداند بلکه از راه بیان علت است بر وجهی
اللّ علیه و آله و سلّم) شنیده. از این رو چون ولید شراب آشامیده و عثمان که حد سکر را چهل تازیانه
􀀀
که از پیغمبر (صلّی ه
میدانسته به علی (ع) براي اقامۀ حد اشاره کرده پس علی (ع) با تازیانهاي که دو شقه داشته چهل تازیانه بر وي زده است تا عدد
هشتاد که موافق نظر و رأي خودش بوده استیفاء و کامل گردد.
-3 حد سرقت
در این باره نیز بدو آیه استناد شده است:
اللّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ این آیه که حکم حد
􀀀
اللّ وَ هُ
􀀀
نَک مِنَ هِ
􀀀
ا الًا 􀀀 ما کَسَ ب 􀀀 زاءً بِ 􀀀 ما جَ 􀀀 السّ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُ
ارِقَۀُ 􀀀 الس وَ ّ
ارِقُ 􀀀 -1 آیۀ 42 از سورة مائده وَ
سارق را متکفل است از جهاتی خالی از اجمال نیست که به وسیلۀ روایات نبوي و غیر آن توضیح و تبیین شده است:
110 از 140
چون هم بمعنی جدا ساختن و هم بمعنی شکافتن، بی آن که جدا گردد، بکار رفته مبهم و مجمل تصور شده « قطع » از جمله کلمۀ
است لیکن در روایات بیان گردیده که مراد از آن در آیه جدا ساختن است.
و از جمله کلمۀ ید که بر معانی متعدد گفته شده: از شانه تا سر انگشتان، از مرفق تا سر انگشتان، از زند تا سر انگشتان و هم بر
تنهاي خود انگشتان.
بعضی از دانشمندان اجمال آن را انکار کرده و گفتهاند در تمام از شانه تا سر
236
انگشتان، حقیقت و در ابعاض آن مجاز.
باعث اختلاف در حکم آن شده که دست دزد از کجا باید بریده شود: خوارج گفتهاند باید « ید » همین عقائد مختلف در بارة کلمۀ
از شانه قطع گردد، فقیهان فتوي دادهاند که از موضع جدا شدن کف از ساعد باید دست دزد جدا گردد. شیعه عقیده دارد که چهار
انگشت از دست راست به طوري که کف دست و هم انگشت بزرگ (ابهام) باقی بماند باید جدا گردد.
ابَ􀀀 بر همین اندازه صادق است (چنانکه در قرآن مجید است: فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِت « ید » گفتۀ شیعه بدین استناد است که کلمۀ
بِأَیْدِیهِمْ آیۀ از سورة-) و اصل، عدم جواز زائد است مگر دلیلی قطعی بدست آید بعلاوه روایاتی هم از اهل بیت رسیده است.
در تفسیر صافی از عیاشی نقل شده که علی علیه السّلام چون دزد را قطع ید میکرد ابهام و کف دست را به جاي میگذاشت
ابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ 􀀀 اللّ : فَمَنْ ت
􀀀
بعضی به او گفتهاند تو همۀ دست را باقی گذاشتی پاسخ داده است فان تاب فبايّ شیء یتوضّأ یقول ه
اللّ ) غَفُورٌ رَحِیمٌ.
􀀀
اللّ (یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ هَ
􀀀
أَصْلَحَ فَإِنَّ هَ
اللّ علیه و
􀀀
از امام جواد علیه السّلام روایت شده که باید از مفصل بن انگشتان بریده شود و کف و ابهام به جا ماند چه پیغمبر (صلّی ه
یا مرفق جدا « کرسوع » پس اگر دست از « السجود علی سبعۀ اعضاء: الوجه و الیدین و الرکبتین و الرجلین » آله و سلّم) گفته است
همین « مساجد » لِلّ و مراد از
􀀀
ساجِ دَ هِ 􀀀 گردد دستی براي او باقی نمیماند تا بتواند خدا را با آن سجده کند و خدا گفته است أَنَّ الْمَ
اللّ أَحَداً پس آن چه براي خدا است نباید جدا شود.
􀀀
ا تَدْعُوا مَعَ هِ 􀀀 هفت عضو است که بدانها سجده بعمل میآید فَل
237
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ این آیه بطور اجمال؛ بر قبول توبۀ
􀀀
اللّ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ هَ
􀀀
ابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ هَ 􀀀 -2 آیۀ 43 از سورة مائده فَمَنْ ت
سارق، دلالت دارد لیکن آیا توبه و اصلاح او، یعنی استمرار توبه، چنانکه سقوط عقاب اخروي را باعث است موجب سقوط حد هم
میگردد یا نه؟ عقائد اختلاف یافته است: ابو حنیفه و هم شافعی، در یکی از دو قولش، بعدم سقوط گفتهاند. شیعه تفصیل داده
بدین گونه که اگر توبه و اصلاح پیش از ثبوت سرقت نزد حاکم بعمل آید حد از میان میرود و اگر توبه پس از ثبوت سرقت نزد
باشد به قولی « اقرار » باشد حد ساقط نمیگردد و اگر ثبوت آن از راه « بیّنه » حاکم به میان آمد در صورتی که ثبوت سرقت به وسیلۀ
اسقاط و اثبات حد در این صورت بنظر امام واگذار و او را «1» ( باز هم ساقط نمیگردد و به قولی دیگر به استناد عمل علی (ع
اختیار است که هر کدام را بخواهد عمل کند.
-4 حد محارب
در بارة حد محارب نیز بدو آیه استناد شده است:
ساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُ َ ص لَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ 􀀀 اللّ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَ
􀀀
حارِبُونَ هَ 􀀀 زاءُ الَّذِینَ یُ 􀀀 ما جَ 􀀀 -1 آیۀ 37 از سورة مائده إِنَّ
ذابٌ عَظِیمٌ 􀀀 ا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَ 􀀀 ذلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِی الدُّنْی 􀀀 افٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ 􀀀 أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِل
______________________________
111 از 140
1) نقل است که سارقی نزد علی (ع) به سرقت خود اقرار کرد و پس از آن تائب شد علی (ع) پرسید آیا چیزي از قرآن حفظ )
اشعث گفت آیا حدي از حدود الهی را معطل « وهبت یدك بسورة البقرة » داري؟ گفت سورة بقره را حفظ دارم علی (ع) گفت
اللّ . و
􀀀
حافِظُونَ لِحُدُودِ هِ 􀀀 اللّ تعالی: وَ الْ
􀀀
و ما یدریک؟. اذا قامت البینۀ فلیس للإمام ان یعفو قال ه » میگذاري؟ علی (ع) چنین پاسخ داد
« اذا اقر الرجل علی نفسه بسرقۀ فذاك إلی الامام ان شاء عفی و ان شاء عاقب
238
در اصل « حرب » محاربۀ با اهل اسلام است و « محاربۀ با خدا و رسول » خلاصه آن چه در این مقام مذکور افتاده اینست که مراد از
کل من جرد السلاح لا خافۀ الناس (یا- لا » است و در اصطلاح فقهی، به گفتۀ فاضل، محارب عبارت است از « سلب » لغت بمعنی
این تعریف که « خافۀ المسلم-) فی بر او بحر، لیلا او نهارا، ضعیفا کان او قویا، من اهل الریبۀ کان، او لم یکن، ذکرا کان او انثی
براي محارب شده بر دزد و بر کسانی که بر مال یا عرض کسی به زور بخواهند چیره گردند نیز صادق میآید.
در این که اجراء حدود چهار گانه قتل و صلب و قطع و نفی بر وجه تخییر است یا بنحو ترتیب و تفصیل، اختلاف گردیده است:
کسانی که به تخییر قائل شده بظهور آیه و اصالت عدم مجاز و عدم اضمار استناد کرده و گفتهاند براي هر فعلی که از محارب
صادر گردد، قتل باشد یا اخذ مال یا ایراد جرح یا اخافه و تهدید، حاکم میتواند هر کدام از چهار حد را که بخواهد وارد آورد و
بر این قول باید صلب (آویختن) در حال حیات باشد.
کسانی که بترتیب و تفصیل قائلند گفتهاند عمل محارب بر پنج صورت است:
در این صورت اگر ولی دم عفو کند محارب باید بعنوان حد، بقتل برسد و گر نه بعنوان قصاص. .« قتل » -1 تنهاي
در این صورت مال از او گرفته میشود و چپ و راست او قطع و پس از آن کشته و مصلوب میگردد. .« قتل نفس » و « اخذ مال » -2
در این صورت مال از او گرفته و چپ و راست وي بریده .« اخذ مال » -3 تنها
239
میشود از آن پس نفی بلد (تبعید) میگردد.
در این صورت، هم قصاص میشود و هم مال از او گرفته میشود. .« اخذ مال » بی « ایراد جرح » -4
در این صورت تنها نفی و تبعید میشود. .« ترساندن » و « کشیدن سلاح » -5 تنها
اختلافست: بنا بر عمل بظاهر آیه، که تخییر است، چنانکه گفته شده صلب بدین گونه است که زنده آویخته « صلب » در چگونگی
شود. و بنا بر قول بترتیب و تفصیل باز اختلافست:
قولی چنانست که نخست قتل و پس از آن صلب بعمل آید. و قولی دیگر آنست که زنده آویخته و وا گذاشته شود تا بمیرد. قول
سیم آنست که زنده آویخته شود و صدمه به او وارد سازند تا بمیرد.
است لیکن شیعه و شافعی آن را بمعنی نفی از بلد دانسته و بدین معنی تفسیر « حبس » در آیه « نفی » از ابو حنیفه نقل شده که مراد از
کرده و حکم دادهاند.
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ فاضل در این مورد این مضمون را
􀀀
ابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ هَ 􀀀 -2 آیۀ 38 از سورة مائده.. إِلَّا الَّذِینَ ت
به عقیدة ما و به عقیدة شافعی استثناء در این آیه به حقوق خداي تعالی مربوط است چه حق مردم: قتل باشد یا جرح یا » آورده است
مال، جز به قصاص و اداء عین یا اداء مثل و قیمت، بر فرض تالف بودن عین، ساقط نمیگردد.
بعضی دیگر گفتهاند استثناء راجع است بهر حقی: خدایی باشد یا بشري
240
مگر این که عین مال موجود باشد که در این صورت باید گرفته و به صاحبش داده شود.
112 از 140
به این که قبل از قدرت یافتن بر ایشان باشد چنان مستفاد است که اگر توبه پس از دستگیري باشد حد از « توبه » و از مقید ساختن »
«. میان نمیرود و باید اجراء گردد، هر چند عقوبت اخروي سقوط یابد
مجموع آیات مربوط بحدود ده آیه است.
241
-43 کتاب جنایات
در این باره ده آیه از قرآن مجید مورد استناد گردیده است:
النّ
􀀀
ما قَتَلَ اسَ 􀀀 سادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّ 􀀀 رائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَ 􀀀 ی بَنِی إِسْ 􀀀 ا عَل 􀀀 ذلِکَ کَتَبْن 􀀀 -1 آیۀ 35 از سورة مائده مِنْ أَجْلِ
چنان فهمیده « او » از کلمۀ » : النّ جَمِیعاً مقدس اردبیلی در این موضوع چنین افاده کرده است
􀀀
ما أَحْیَا اسَ 􀀀 ا فَکَأَنَّ 􀀀 اه 􀀀 جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْی
براي جواز قتل، کفایت میکند و اگر هر دو وجود نیابد حرمت به میان میآید و ظاهر از « فساد » و « قتل نفس » میشود که هر یک از
آیۀ وَ الْفِتْنَۀُ أَشَ دُّ « فتنه » دلالت میکند و هم بر جواز قتل براي مطلق « فساد » اعم بودن آنست پس بر مباح بودن قتل براي « فساد » کلمۀ
روشن نیست بلکه اجمال دارد هر چند ظاهر آنست که آن چه قتل را، بعنوان حد، « فساد » و هم « فتنه » مِنَ الْقَتْلِ دلالت دارد لیکن هم
بشمار است. « فساد » از مصادیق « زناي محصنه » و « لواط » ایجاب میکند از قبیل
و اگر کسی یافت شود که قائل شود بقتل هر کس میان اهل اسلام، فتنه بر انگیزد و فساد ایجاد کند یعنی کاري کند که مسلمین به »
جور و ستم کشته شوند (مانند این که مؤمنی را بعنوان رافضی و امثال آن سعایت نماید و در اثبات استحقاق قتل او سعی و کوشش
«.. مبذول دارد) بیگمان قولی نیک و درست است
ی فَمَنْ 􀀀 ی بِالْأُنْث 􀀀 ی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْث 􀀀 صاصُ فِی الْقَتْل 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِ 􀀀 -2 آیۀ 173 از سورة بقره ی
242
ذابٌ أَلِیمٌ 􀀀 ذلِکَ فَلَهُ عَ 􀀀 ي بَعْدَ 􀀀 ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَ ۀٌ فَمَنِ اعْتَد 􀀀 سانٍ 􀀀 اءٌ إِلَیْهِ بِإِحْ 􀀀 اعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَد 􀀀 عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّب
از جمله پنج فائده که فاضل مقداد در این موضع آورده اینست که میان دو قبیله از عرب که یکی را بر دیگري برتري میبود خونی
رخ داد پس سوگند یاد کردند که آزاد را در عوض بنده و مرد را به جاي زن و دو مرد را به جاي یک مرد بکشند چون اسلام آمد
اللّ علیه و آله و سلّم) بردند آیه نازل شد و به مکافات و مساوات، دستور یافتند.
􀀀
محاکمه به پیغمبر (صلّی ه
و از جمله اینست که قول به منسوخ بودن این آیه به آیۀ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ الآیه قولی است نادرست به چند جهت:
نخست این که آن آیه بعنوان حکایت از توراة آمده پس نمیتواند ناسخ قرآن باشد.
دوم این که اصل، عدم نسخ است چه منافاتی میان این دو نیست.
سیم این که این آیه خاص است و آن آیه عام و در اصول، مقرر است که در صورت تنافی میان عام و خاص باید عام بر خاص،
حمل گردد.
بطور خلاصه، آن چه از آیه بدست میآید تخییر میان سه امر است: قصاص، عفو، گرفتن دیه. چه حکم قتل در توراة، تنها قصاص
هم افزوده، و یکی از اطراف حکم تخییري « دیه » بود و در انجیل، تنها عفو بود و در اسلام که دینی جامعست بیکی محدود نشده و
قرار داده، شده است.
ابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ از این آیه علاوه بر اصل حکم، یعنی مشروع بودن 􀀀 ا أُولِی الْأَلْب 􀀀 اةٌ ی 􀀀 ص اصِ حَی 􀀀 -3 آیۀ 175 از سورة بقره وَ لَکُمْ فِی الْقِ
قصاص، فلسفۀ تشریع آن بر صاحبان عقول کامله روشن میگردد.
243
113 از 140
حیات بشمار ،« قتل » ظاهر کلام مانند متناقضی بنظر میآید چه قصاص، قتل است پس چگونه » فاضل مقداد چنین افاده کرده است
میآید لیکن به حقیقت در این سخن آن اندازه حکمت بالغه هست که معجزه است و به یقین آدمیان از آوردن چنان کلامی
عاجزند زیرا موجزتر و فصیحترین کلامست:
موجزتر است براي این که نتیجۀ چند مقدمه است بدین قرار: قصاص، ردع و منع است از قتل، و در ردع از قتل ارتداع و امتناع از
.«1» قتل پدید میآید و در ارتداع، عدم قتل بحصول میرسد و عدم قتل همان حیاتست پس نتیجه اینست که قصاص، حیاتست
بحساب آمده و اهل بلاغت در مقام مقایسه میان آیه و میان « القتل انفی للقتل » فصیحتر است براي این که از سخنان فصیح این جمله
اةٌ) از حروف آن 􀀀 ص اصِ حَی 􀀀 این جمله جهاتی زیاد براي ترجیح آیه بر آن دریافتهاند از آن جمله این که حروف اصلی آیه (فِی الْقِ
جمله کمتر است و آیه بطور دلالت مطابقی بر حیات، دلالت دارد و بر عظمت حیات (چون بطور نکره بکار رفته) اشعار دارد و از
«2» .« یاد کرده و بر شمردهایم « تجوید البراعه » تکرار بر کنار است و جز این امور که آنها را در کتاب
ا یُسْرِفْ فِی 􀀀 طاناً فَل 􀀀 ا لِوَلِیِّهِ سُلْ 􀀀 إِلّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْن
􀀀
اللّ ا
􀀀
ا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ هُ 􀀀 -4 آیۀ 35 از سورة 17 (بنی اسرائیل) وَ ل
در این آیه یکی از سه چیز است: زنا با احصان، کفر پس از ایمان و کشتن مؤمن به « حق » کانَ مَنْصُوراً گفتهاند مراد از 􀀀 الْقَتْلِ إِنَّهُ
وارث و کسی است که در مقام او قائم باشد. « ولی » جور و عدوان و مراد از
______________________________
لیکن اصل قیاس باین صورت خالی از تأمل نیست. « موصول النتائج » 1) باصطلاح منطق، قیاسی است )
2) در بعضی از کتب افزون از بیست مرجح براي آیه بر جملۀ یاد شده بنظر رسیده است. )
244
ذاباً عَظِیماً از جمله 􀀀 اللّ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَ
􀀀
ا وَ غَضِبَ هُ 􀀀 خالِداً فِیه 􀀀 زاؤُهُ جَهَنَّمُ 􀀀 -5 آیۀ 95 از سورة 4 (نساء) وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَ
سه مسأله، که فاضل مقداد در این موضع یاد کرده اینست:
آنست که با آهن باشد نه با غیر آن. شافعی نیز یک « قتل عمد » در حقیقت قتل عمد، اختلاف شده: ابو حنیفه و اصحاب او گفتهاند »
قولش همین است و قول دیگر او و هم عقیدة شیعه اینست که هر کس دیگري را از روي قصد و به وسیلۀ چیزي که بحسب غالب
کشنده است بکشد، خواه آن چیز آهن تیز باشد یا به وسیلۀ خفه کردن باشد یا سوزاندن یا زدن به عصا یا به سنک یا بغیر اینها آن
کس عامد است و فعلش قتل عمد. و هم چنین هر گاه کسی به وسیلۀ بکار بردن چیزي که بحسب غالب کشنده نیست کشتن
دیگري را قصد کند و او بمیرد باز بقول صحیح، قاتل عمد بشمار است. لیکن اگر هیچ قصدي نباشد نه قصد قتل و نه قصدي دیگر
میخوانند و اگر قصدي در میان باشد لیکن نه قصد قتل بلکه فی المثل قصد « قتل خطا » پس تصادف را مرگ به همرسد این قتل را
خوانده میشود و لازم اول، چنانکه گفته شد، قصاص است و لازم دوم چنانکه « شبه عمد » تأدیب و مرگی پیش آید این قتل به نام
گفته خواهد شد، دیه است بر عهدة عاقله و لازم سیم دیه است بر عهدة خود جانی و در مال خود او و هم چنین است دیۀ عمد. و
اللّ علیه و آله و سلّم) گفته
􀀀
اگر قاتل عمد بگریزد و بدست نیاید تا بمیرد، بقول اصح، دیه به ترکۀ وي تعلق مییابد چه پیغمبر (صلّی ه
إِلّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤْمِنَۀٍ
􀀀
کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً ا 􀀀 ا 􀀀 -6 آیۀ 94 از سورة نساء وَ م « است: لا یطلّ دم امرئ مسلم
اقٌ 􀀀 کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیث 􀀀 کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤْمِنَۀٍ وَ إِنْ 􀀀 إِلّ أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ
􀀀
ی أَهْلِهِ ا 􀀀 وَ دِیَۀٌ مُسَلَّمَۀٌ إِل
ی أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ 􀀀 فَدِیَۀٌ مُسَلَّمَۀٌ إِل
245
اللّ عَلِیماً حَکِیماً از جمله پنج مسأله، که فاضل مقداد، در این موضع
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اللّ وَ
􀀀
ابِعَیْنِ تَوْبَۀً مِنَ هِ 􀀀 امُ شَ هْرَیْنِ مُتَت 􀀀 مُؤْمِنَۀٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِ ی
آورده، وجوب آزاد ساختن بندة مؤمن است، بعنوان کفاره، بر قاتل خطا و وجوب تسلیم دیه است به ورثۀ مقتول (بجز اخوه و
114 از 140
پدر و اولاد و اقرباء پدر « عاقله » است نه بر قاتل و مال وي و مراد از « عاقله » اخوات مادري- به استناد روایات متظافره-) و این دیه بر
و مادري، یا خصوص پدري است و مادر و اقرباء مادري را شامل نیست. و در صورتی که اقرباء یاد شده از عهدة اداء دیه بر نیایند
مولی نعمت (معتق) و پس از آن ضامن جریره و از آن پس امام، بهمان ترتیب ارث، جزء عاقله بشمارند و باید مقداري را که اقرباء
نتوانستهاند اداء کنند بپردازند تا دیه کامل گردد.
ا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ فِیه 􀀀 -7 آیۀ 49 از سورة مائده وَ کَتَبْن
کَفّ لَهُ..
􀀀
صاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ ارَةٌ 􀀀 قِ
دومین فائده از فوائد چهار گانه که در اینجا آورده شده بدین مفاد است:
گر چه مضمون این آیه در شرع اسلام، مورد عمل است لیکن از جمله عموماتی است که تخصیص بدان وارد شده زیرا از شرائط »
قصاص، خواه نفس یا یکی از اعضاء، اینست که از لحاظ اسلام و حرّیّت- با اختلافی که از این پیش آن را حکایت کردهایم
متساوي باشند و هم در اعضاء شرطست که در موضع و صفات عضو میان آنها تساوي باشد پس چشم راست را نمیتوان به جاي
«.. چشم چپ بعنوان قصاص کور کرد یا گوش راست را به جاي گوش چپ کر نمود
246
زاءُ سَیِّئَۀٍ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ 9- آیۀ 38 از همان سورة شوري وَ جَ 􀀀 ئِکَ م 􀀀 -8 آیۀ 39 از سورة 42 (شوري) وَ لَمَنِ انْتَ َ ص رَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُول
الظّ از این دو آیه چنین استفاده شده که هر کس میتواند بی آن که از
􀀀
ا یُحِبُّ الِمِینَ 􀀀 اللّ إِنَّهُ ل
􀀀
ا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی هِ 􀀀 ا فَمَنْ عَف 􀀀 سَیِّئَۀٌ مِثْلُه
حاکم دستور داشته باشد یا آن که شهودي بپا دارد حق خود را بدست آورد، خواه قصاص در نفس یا عضو باشد یا جرح، بلکه
حتی اگر کتک و ناسزا هم باشد، و خواه امري مالی باشد، پس بعنوان تقاص، مال مماطله کننده را بگیرد باین شرط که به سر حد
تعدي و تجاوز بحق غیر نرسد.
و از خصوص آیۀ دوم چنان مستفاد است که شخص ستم دیده و کسی که بدي به او رسیده با این که بمفاد این دو آیه حق دارد
حق خود را به طوري که گفته شد استیفاء کند و بر خلاف ستمگر انتصار نماید هر گاه به عفو گراید از جانب خدا پاداش یابد پس
راجح است. « عفو »
اقِبُوا بِمِثْلِ 􀀀 اقَبْتُمْ فَع 􀀀 ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ و آیۀ 127 از سورة 16 (نحل) وَ إِنْ ع 􀀀 در آیۀ 41 از همان سورة شوري وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ
بِاللّ .. الآیه نیز همان مطلب بالا افاده شده است.
􀀀
إِلّ هِ
􀀀
ا صَبْرُكَ ا 􀀀 لِلصّ . وَ اصْبِرْ وَ م
ابِرِین 􀀀 ا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ 􀀀م
رارٍ مَکِینٍ. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَۀَ عَلَقَۀً 􀀀 اهُ نُطْفَۀً فِی قَ 􀀀 الَۀٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْن 􀀀 سانَ مِنْ سُل 􀀀 -10 آیۀ 12 تا 15 از سورة 23 (مؤمنون) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْ
اهُ􀀀 ظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْن 􀀀 ظاماً فَکَسَوْنَا الْعِ 􀀀 فَخَلَقْنَا الْعَلَقَۀَ مُضْغَۀً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَۀَ عِ
247
خالِقِینَ فاضل مقداد پس از شرح و تفسیر مفردات آیۀ شریفه و بیان غرض از آن چنین افاده کرده 􀀀 اللّ أَحْسَنُ الْ
􀀀
ارَكَ هُ 􀀀 خَلْقاً آخَرَ فَتَب
معظم فقهاء بدین آیه بر توزیع دیه بحسب حالات یاد شده، استدلال کردهاند پس بدین گونه که براي نطفه پس از قرار یافتن » است
در رحم بیست دینار دیه گفتهاند … و براي علقه چهل دینار و براي مضغه شصت و براي موقعی که استخوان بندي شده هشتاد و
براي وقتی که گوشت برآورده لیکن هنوز روح در آن ندمیده صد دینار و پس از دمیدن روح براي نر دیۀ کامل و براي ماده نصف
روایت » از جمله سه فائده که در اینجا یاد کرده اینست « دیه و بر فرض معلوم نشدن نري و مادگی نصف دو دیه را تعیین کردهاند
بشمار میرود و آیا اسقاط زن جنین « و أد » از مصادیق فقهی « عزل » باختلاف گفتهاند. و هم در این که « موءوده » شده که صحابه در
هست یا نه؟ اختلافست: « و أد » خود را بطور عمد از قبیل
و مراد « اللّ بقاءك
􀀀
صدقت اطال ه » پس عمر بوي گفته است « حتی یاتی علیه التّارات السبع « الموءودة » لا تکون » علی (ع) گفته است
115 از 140
طبقات و مراتب هفتگانۀ خلقت است که در این آیه یاد گردیده پس علی (ع) اشاره بدین کرده که هر گاه « تارات سبع » علی (ع) از
تحقق یافته پس زن حامل اگر موجب سقط بچه شود « و أد » کرد (بانگ برآورد) بعد دفن شد « استهلال » کودك پس از ولادت
نامیده نمیشود. « و أد » عمل او
مجموع آیاتی که در کتاب جنایات آورده شده دوازده آیه است.
248
-44 کتاب قضا و شهادات
در این باره پانزده آیه مورد استناد قرار یافته است:
ي.. 􀀀 ا تَتَّبِعِ الْهَو 􀀀 النّ بِالْحَقِّ وَ ل
􀀀
اكَ خَلِیفَۀً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ اسِ 􀀀 إِنّ جَعَلْن
􀀀
اوُدُ ا 􀀀 ا د 􀀀 -1 آیۀ 25 از سورة 38 (ص) ی
از این آیه، مشروع بودن حکم و قضا و وجوب حکم بحق یعنی به واقع و نفس الامر و اجتناب از متابعت هوي و پیروي از حظ نفس
استنباط شده چنانکه وجوب انصاف و انصات و تسویه میان خصوم در سلام و در کلام و در انواع اکرام، از حرمت اتباع هوي و
پیروي میل نفسانی مستفاد میباشد.
واءَهُمْ.. 􀀀 ا تَتَّبِعْ أَهْ 􀀀 اللّ وَ ل
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 -2 آیۀ 54 از سورة مائده وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِ
احکام فقهی که از این آیه استفاده شده همانست که از آیۀ پیش استنباط و نقل گردید.
مِمّ قَ َ ض یْتَ وَ یُسَلِّمُوا
ا􀀀 ح ل یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ رََجاً ا􀀀 ثُم ما شَجَرَ بَیْنَهُمْ 􀀀 حَتّ یُحَکِّمُوكَ فِی
ی􀀀 ی ل ؤُْمِنُونَ ا􀀀 رَب فَل وَ کَِّ ا􀀀 -3 آیۀ 68 از سورة نساء
تَسْلِیماً از این آیه، وجوب مؤکد انقیاد و اذعان محکوم علیه در برابر حکم قاضی مستفاد است.
249
-4 سه آیه از سورة مائده:
الْک .
􀀀
ئِکَ هُمُ افِرُونَ 􀀀 اللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 -1 آیۀ 48 -.. وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ
الظّ .
􀀀
ئِکَ هُمُ الِمُونَ 􀀀 اللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 -2 آیه 49 -.. وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ
اسِقُونَ. 􀀀 ئِکَ هُمُ الْف 􀀀 اللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 -3 آیۀ 51 -.. وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ
برخی گفتهاند که این سه آیه چون حکایت است از اموري که بر اهل کتاب نزول یافته به » فاضل مقداد چنین افاده کرده است
ایشان اختصاص دارد لیکن این گفته درست نیست بلکه نسبت بغیر اهل کتاب هم عمومیت دارد و همۀ ملل را شامل است زیرا
حکم کند اگر بحکم خود اعتقاد هم داشته باشد « اللّ
􀀀
غیر ما انزل ه » خاص بودن سبب، موجب تخصیص حکم نمیگردد. کسی که به
.« کافر است و اگر نه ظالم و فاسق
النّ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ…
􀀀
ا حَکَمْتُمْ بَیْنَ اسِ 􀀀 ا وَ إِذ 􀀀 ی أَهْلِه 􀀀 اتِ إِل 􀀀ان 􀀀 اللّ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَم
􀀀
-5 آیۀ 61 از سورة نساء- إِنَّ هَ
آیه صراحت دارد که در مقام حکم میان مردم واجب است از روي انصاف و عدل باشد.
خائِنِینَ خَصِیماً. 􀀀 ا تَکُنْ لِلْ 􀀀 اللّ وَ ل
􀀀
اكَ هُ 􀀀 ما أَر 􀀀 النّ بِ
􀀀
ابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ اسِ 􀀀 ا إِلَیْکَ الْکِت 􀀀 إِنّ أَنْزَلْن
􀀀
-6 آیۀ 106 از سورة نساء- ا
از این آیه عدم جواز حکم بدون علم و عدم جواز مجادلۀ یکی از دو طرف دعوي و عدم جواز تلقین بیکی از آن دو، بر وجهی که
بر طرف خود غلبه یابد، استفاده و بدان استناد شده است.
250
جاؤُكَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ… 􀀀 -7 آیۀ 46 از سورة مائده-.. فَإِنْ
اللّ علیه و آله و
􀀀
آیه بر این دلالت دارد که هر گاه اهل ذمه نزد پیغمبر (صلّی ه » فاضل مقداد در این موضع این مضمون را آورده است
116 از 140
سلّم) یا یکی از ائمه، که جانشین او هستند، یا یکی از فقیهان، به محاکمه بروند حاکم اختیار دارد که بمذهب اسلام در بارة ایشان
حکم کند یا این که ایشان را نزد حکام خودشان برگرداند و حکم قضیه را به حاکمان مذهب خودشان وا گذارد.
نسخ گردیده از ابن «- اللّ ..- آیۀ 54 از سورة مائده
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 گفته شده که تخییر مستفاد از این آیه به آیۀ شریفه.. أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِ »
اللّ که به آیۀ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ
􀀀
ائِرَ هِ 􀀀 ا تُحِلُّوا شَ ع 􀀀 عباس منسوخ بودن آیه روایت شده وي گفته است از سورة مائده جز همین آیه و آیۀ ل
نسخ گردیده نسخی دیگر رخ نداده است.
به قولی دیگر این آیه منسوخ نیست. بلکه امر بعکس و تخییر، ثابت و باقی است. اصحاب ما همین عقیده را دارند لیکن به بطور »
اطلاق بلکه در موردي که متخاصمان از یک ملت باشند پس اگر یکی از ایشان اهل اسلام باشد بیگمان برگرداندن حکم به
حکام اهل ذمه روا نیست و اگر یکی نصرانی و دیگري از ملت یهود باشد برگرداندن مورد احتمالست گر چه اقوي اینست که در
همین مورد نیز طبق شریعت اسلام میان ایشان حکومت شود زیرا از برگرداندن ایشان به حکام یکی از دو شریعت دیگر بیم فتنه و
.« فساد میرود
شاهِدِینَ 􀀀 کُنّ لِحُکْمِهِمْ
􀀀
مانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ ا 􀀀 مانَ إِذْ یَحْکُ 􀀀 اوُدَ وَ سُلَیْ 􀀀 -8 آیۀ 78 از سورة 21 (انبیاء) وَ د
251
ا حُکْماً وَ عِلْماً… 􀀀 مانَ وَ کُلا آتَیْن 􀀀 ا سُلَیْ 􀀀 اه 􀀀 فَفَهَّمْن
بمعنی زرع است و به قولی بمعنی تاك انگور است که خوشهها از « حرث » فاضل مقداد در این موضع چنین افاده کرده است لفظ
بمعنی چراندن در شب و روز است. « همل » بمعنی چراندن در شب چنانکه « نقش » آن آویز باشد و
داده « حرث » کرده و آن را چراندهاند به صاحب « حرث » در این قضیه، حکم داود این بوده که گوسفندها بعوض افسادي که در »
گفته که تسلیم به مجنیّ علیه گردد. « عبد جانی » شود. نظیر این را ابو حنیفه در بارة
سلیمان که در آن هنگام یازده سال داشته به پدر چنین گفته است بهتر براي این دو طرف حکمی دیگر است. داود سلیمان را »
داده شود تا از شیر و پشم و « حرث » فرموده است میان ایشان حکم کند سلیمان گفته است رأي من اینست که گوسفندها به صاحب
به صاحب گوسفندها داده شود تا آن را اصلاح کند و بحال اول برگرداند پس از آن مال هر کس به « حرث » نتاج آنها بهره گیرد و
صاحب آن برگردانده شود.
گفته که به غرامت « عبد مغصوب » نظیر این را شافعی در حیلوله براي .« القضاء ما قضیت » داود حکم سلیمان را پسندید و گفت »
اجرت او حکم کرده است.
حکم این موضوع در شرع اسلام اینست که صاحب گوسفند اگر در حفظ آنها تفریط و تقصیر کرده ضامن است که قیمت چیزي »
را که تلف شده بپردازد و اگر نه بر عهدهاش چیزي نیست. شافعی گفته آن چه شب تلف شده ضمان آن واجب است زیرا عادت بر
اینست که در شب چهار پایان مراقبت و ضبط میشوند و از این رو زمانی که شتر براء به بوستانی در آمده و آن را فاسد کرده
گروهی از فقهاء .« علی اهل الاموال حفظها بالنهار و علی اهل الماشیۀ حفظها باللیل » اللّ علیه و آله و سلّم) گفته است
􀀀
پیغمبر (صلّی ه
شیعه نیز همین عقیده را دارند لیکن عقیدة ابو حنیفه عدم ضمانست مگر در موردي
252
و در این موضع چند « جرح العجماء جبار » اللّ علیه و آله و سلّم) روایت است که
􀀀
که با چهار پا نگهبانی باشد چه از پیغمبر (صلّی ه
.«.. سؤالست
آنگاه فاضل سه سؤال در این باره طرح کرده است که به واسطۀ اشتمال بر فوائد فقهی مضمون سؤال اول او در اینجا آورده
میشود:
117 از 140
سؤال اول: آیا حکم این قضیه از راه وحی بوده است یا از باب اجتهاد؟ »
پاسخ آن: به عقیدة ما از راه وحی بوده و حکم دوم، حکم اول را نسخ کرده است.. لیکن کسانی که بر پیغمبران اجتهاد را روا »
دانستهاند گفتهاند هر دو حکم از باب اجتهاد بوده. برخی از فضلاء ما در صورتی که واقعهاي پیش آید و وحی نباشد و در تأخیر
حکم هم ضرري بنظر آید و عمل بظن، با امکان علم، لازم نیاید اجتهاد را بر پیغمبران جائز دانسته لیکن این سخن درست نیست
زیرا وحی بر نفی ضرر دلالت دارد پس چنان حکمی را نباید به اجتهاد استناد داد بلکه در حقیقت به وحی استناد دارد نهایت از امر،
.« حکمی خاص نیست بلکه نصی است نوعی و عمومی
النّ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ
􀀀
والِ اسِ 􀀀 الْحُکّ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْ
􀀀
ا إِلَی امِ 􀀀 اطِلِ وَ تُدْلُوا بِه 􀀀 والَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْب 􀀀 ا تَأْکُلُوا أَمْ 􀀀 -9 آیۀ 184 از سورة بقره- وَ ل
تَعْلَمُونَ.
از این آیه، حرمت اکل اموال غیر، بر وجه باطل، و هم حرمت رشوه دادن براي جلب نظر حکام و قضاة، استفاده شده است.
حاکَمُوا إِلَی 􀀀 ا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَ 􀀀 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ م 􀀀 -10 آیۀ 63 از سورة نساء- أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِ
طانُ 􀀀 الطّ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْ
􀀀
اغُوتِ
253
الًا بَعِیداً. 􀀀 أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَل
کسی است که بباطل حکم کند و از این روي این عنوان بر او گفته شده که در طغیان افراط کرده از علی (ع) « طاغوت » مراد از
آنگاه آیۀ فوق را خوانده است. « کل حاکم یحکم بغیر قولنا اهل البیت فهو طاغوت » روایت شده که گفته است
و بروایت ابو بصیر حضرت صادق (ع) گفته است:
یا ابا محمد لو کان لک علی رجل حق فتدعوه إلی حاکم اهل العدل فیابی علیک الا ان یحاکمک و یرافعک إلی حاکم الجور فانه »
و إیاکم و ان » اللّ عز و جل أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ.. الآیه و باز آن حضرت گفته است
􀀀
ممّن حاکم إلی الطاغوت و هو قول ه
یحاکم بعضکم بعضا إلی اهل الجور و لکن انظروا إلی رجل منکم یعلم شیئا من قضایانا فاجعلوه بینکم قاضیا فانی قد جعلته قاضیا
.« فتحاکموا الیه
طابِ… 􀀀 اهُ الْحِکْمَۀَ وَ فَصْلَ الْخِ 􀀀 ا مُلْکَهُ وَ آتَیْن 􀀀 -11 آیۀ 19 از سورة 38 (ص)-.. وَ شَدَدْن
یکی این که عبارتست از: کلامی که حق را از باطل و صحیح را از ) « فصل الخطاب » فاضل مقداد پس از نقل دو قول، در بارة معنی
فاسد جدا سازد خواه به امور قضائی مربوط باشد یا بغیر آن. دوم این که عبارتست از: کلامی که فصل و وصل در آن به جاي خود
چون هر دو طرف دعوي را از هم جدا « البینۀ علی من ادعی و الیمین علی المدعی علیه » باشد بنقل زمخشري کلام علی علیه السّلام
میسازد از قبیل فصل خطابست) چنین افاده کرده است:
نخستین کسی که این حکم را داده داود پیغمبر بوده راوندي و غیر او در این قصه چیزهایی یاد کردهاند که چون به فقه ارتباط »
ندارد نیاوردیم لیکن در کتاب
254
که در علم کلامست قصه را به تفصیل یاد کردیم و از جمله چیزهایی که در آن قصه آورده اینست که، به قولی، « اللوامع » خود
بوده که چون پیش از تفحص کامل، او را بظلم نسبت داده « اجِهِ 􀀀 ی نِع 􀀀 ؤالِ نَعْجَتِکَ إِل 􀀀 لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُ » موضع خطیئه این گفتۀ داود
معاقب و مورد سرزنش گردیده است. بنا بر این بر حاکم لازمست که در هنگام دادن حکم، تثبت و تأمل کند نه این که از روي
.« شتاب و بی آن که بطور کامل بر او مکشوف گردد به تخطئه و تصویب پردازد و با عجله حکمی دهد
ا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ. وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ 􀀀 اللّ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذ
􀀀
ا دُعُوا إِلَی هِ 􀀀 -12 آیۀ 47 از سورة 24 (نور)- وَ إِذ
118 از 140
مُذْعِنِینَ.
در شأن نزول آیه اقوالی آمده است از آن جمله آن که علی (ع) و مغیرة بن وائل در موضوع زمین و ساختمانی با هم اختلاف و
اللّ علیه و آله و سلّم) استنکاف کرد و از آن جمله آن که عثمان از علی
􀀀
منازعه داشتند. مغیره از بردن محاکمه نزد پیغمبر (صلّی ه
خواسته است معامله را فسخ کند پس میان ایشان مرافعه و « عیب » زمینی خریده که در آن زمین سنگهایی پیدا شده و عثمان به استناد
اللّ علیه و آله و سلّم) تن در نداده پس این آیه
􀀀
اختلاف شده و عثمان به اغواي حکم ابن ابی العاص به محاکمه نزد پیغمبر (صلّی ه
نزول یافته است.
بهر حال از جنبۀ فقهی چنان استفاده شده که استنکاف از حضور نزد حاکم و عدم اجابت دعوت بسوي حکم بحق روا نیست و
کسی که چنان کند در خور توبیخ و سرزنش است.
ی􀀀 الَۀٍ فَتُصْبِحُوا عَل 􀀀 اسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَه 􀀀 جاءَکُمْ ف 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ 􀀀 -13 آیۀ 6 از سورة 49 (حجرات) ی
255
ادِمِینَ. 􀀀 ا فَعَلْتُمْ ن 􀀀م
اعم است از اقرار و شهادت (زیرا اگر اخبار از غیر باشد شهادت « نبأ » از جمله چهار فائده که در این موضع یاد شده اینست: چون
بحکم آیه، عدالت، شرط است پس در قبول شهادت هم عدالت، شرط و معتبر است. « نبأ » است و گر نه اقرار) و در قبول
والِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ 􀀀 ی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْ 􀀀 لِلّ وَ لَوْ عَل
􀀀
داءَ هِ 􀀀 قَوّ بِالْقِسْطِ شُهَ
امِینَ 􀀀 آم کُونُوا ا أَیُّهَا الَّذِینَ نَُوا 􀀀 -14 آیۀ 134 از سورة نساء- ی
ما تَعْمَلُونَ خَبِیراً. 􀀀 کانَ بِ 􀀀 اللّ
􀀀
ي أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ هَ 􀀀 ا تَتَّبِعُوا الْهَو 􀀀 ما فَل 􀀀 ی بِهِ 􀀀 فَاللّ أَوْل
􀀀
غَنِیا أَوْ فَقِیراً هُ
از احکام مستفاد از این آیه، وجوب اقامۀ عدلست مطلقا، بر خود و غیر خود، و وجوب اقرار است به حقی که انسان بر ذمۀ خود
دارد و وجوب اقامۀ شهادتست بر علیه پدر و مادر و اقارب (با اختلافی که در این مسأله هست).
أَلّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ
􀀀
ی ا 􀀀 ا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَل 􀀀 داءَ بِالْقِسْطِ وَ ل 􀀀 لِلّ شُهَ
􀀀
قَوّ هِ
امِینَ 􀀀 آم کُونُوا ا أَیُّهَا الَّذِینَ نَُوا 􀀀 -15 آیۀ 11 از سورة مائده- ی
ما تَعْمَلُونَ. 􀀀 اللّ خَبِیرٌ بِ
􀀀
اللّ إِنَّ هَ
􀀀
ي وَ اتَّقُوا هَ 􀀀 أَقْرَبُ لِلتَّقْو
فاضل مقداد در ذیل این آیه که آخرین آیات کتاب او است چنین افاده کرده است:
256
خداوند فرموده است که همۀ حرکات و افعال آدمی براي او باشد چنانکه هیچ کاري جز بقصد وجه کریم او و جز با کمال »
اخلاص انجام ندهد. و هم فرموده است که شهادت باید بر وجه عدل، که قوام دنیا و آخرت به آنست، واقع گردد و چون دستور
در مقام شهادت « عدل » داده که دشمنی با قومی و بغض بر ایشان نباید موجب این شود که عدل را رعایت نکنید پس تأکید در بارة
از آن فهمیده میشود.
و هم رعایت مصالح بندگان را تأکید در امر به اقامۀ شهادت از آیه مستفاد است.
اذا کان الغدر طباعا فالثقۀ إلی کل » و هم گفته است « اللّ الشهادات استظهارا علی المجاهدات
􀀀
فرض ه » چنانکه علی (ع) گفته است
.««1» احد عجز
عَمّ تَعْمَلُونَ.
ا􀀀 افِلٍ 􀀀 اللّ بِغ
􀀀
اللّ وَ مَا هُ
􀀀
ادَةً عِنْدَهُ مِنَ هِ 􀀀 مقدس اردبیلی آیۀ 134 از سورة بقره را وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَه
اللّ
􀀀
ئِکَ یَلْعَنُهُمُ هُ 􀀀 ابِ أُول 􀀀 لِلنّ فِی الْکِت
􀀀
بَیَّنّ اسِ
􀀀
ا اهُ 􀀀 ي مِنْ بَعْدِ م 􀀀 اتِ وَ الْهُد 􀀀 ا مِنَ الْبَیِّن 􀀀 ا أَنْزَلْن 􀀀 و هم آیۀ 154 از همان سوره را.. إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ م
التَّوّ الرَّحِیمُ آورده و استدلال بر تحریم کتمان
ابُ􀀀 عَلَی وَ أَنَا فَأُول أَتُوبُ هِْمْ ئِکَ 􀀀 ب ت وَ أَصْلَحُوا وَ یََّنُوا ابُوا 􀀀 اللّ . إِلَّا الَّذِینَ
􀀀
وَ یَلْعَنُهُمُ اعِنُونَ
شهادت را به آنها ممکن دانسته و چنین افاده کرده است:
ممکنست به آیۀ نخست بر حرام بودن کتمان شهادت و کتمان علوم دینی، اصول باشد یا فروع، بلکه مطلق علوم از کسانی که به »
119 از 140
آنها نیاز دارند و اهل آنها
______________________________
که هر گاه فریب و غدر در » بذکر این روایت پایان یافته است شاید منظور از این روایت بنظر فاضل بوده « کنز العرفان » 1) کتاب )
پس بدین مناسبت آن را در « مردم، تا حدي، طبیعی باشد پس نشاید به ایشان اعتماد شود بلکه باید به شهادت و گواه استناد گردد
این موضع آورده و کتاب را به آن خاتمه داده است.
257
گفته شده است که « اللّ یوم القیمۀ بلجام من النار
􀀀
من سئل عن علم یعلمه فکتمه الجمه ه » هستند استدلال شود چنانکه در خبر است
کتمان مجتهد حکم یا فتوي را، بخصوص اگر در مورد سؤال هم واقع گردد، در این مورد داخل است و هم در این باب، وارد است
استدلال شود « توبه » در صورتی که شرائط آن موجود باشد.. و ممکنست به آیه دوم بر وجوب « نهی از منکر » و « امر بمعروف » ترك
.«.. چه توبه موجب خلاص از استحقاق لعن است و هم ممکنست بر عدم تجویز لعن تائب بدان استدلال و استناد شود
مجموع آیات مربوط بکتاب قضاء و شهادات هفده آیه است.
اکنون که بخواست خدا و یاري او ابواب، یا کتابهاي، فقه و آیات مربوط به احکام فرعی، به ترتیبی که در کتب معموله، جمع و
ضبط و شرح گردیده، بعنوان استدراك جلد اول این تألیف، آورده شد مناسب میداند چند مطلب را در زیر یاد آور گردد:
الف- مجموع کتابها، یا ابواب فقهی، که در این اوراق، عنوان گردید 44 کتاب، یا باب، و مجموع آیات منقوله در مجموع این
کتب و ابواب در حدود 450 تا 500 آیه است.
ب- در قرآن مجید آیاتی دیگر نیز هست که بر احکامی فرعی و مربوط بعمل اشعار دارد و در کتب و ابواب فقهی آورده نشده
شاید هم نیاوردن آنها را در آن ابواب و کتب بتوان بدین نظر توجیه کرد که با کتابی خاص از ابواب و کتب معمولۀ فقهی تناسبی
کامل نمیداشته و خود هم بابی مستقل و کتابی جداگانه را اقتضاء نمینموده است لیکن بنظر نویسندة این اوراق نه تنها مناسب
است که آنها نیز یاد گردد بلکه شایسته مینماید که براي خصوص بعضی از آنها هم در فقه بابی باز و کتابی عنوان میگردید. در
این کتاب که کتابی فقهی نیست استقصاء آنها ضرورت ندارد
258
لیکن از باب نمونه چند مورد یاد میگردد:
دامَکُمْ. 􀀀 اللّ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْ
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا هَ 􀀀 -1 آیۀ 8 از سورة 47 (محمد ص) ی
این آیه و نظائر آن به صراحت دلالت دارد بر راجح بودن اقدام بعموم کارهاي سودمند اجتماعی، که به حقیقت کارهاي نیک و
الهی بشمار است، خواه اقامۀ شعائر دین و اطاعت از احکام باشد یا امر بمعروف و نهی از منکر باشد یا مناظره و مباحثه در راه اثبات
اصول عقائد باشد یا تبلیغ و ترویج احکام و فروع باشد یا تدریس و تدرس معالم دین باشد یا تعلیم و تربیت صحیح باشد یا تحصیل
و اشاعۀ علوم نافع بشري باشد یا جهاد و دفاع باشد و بطور کلی هر کار که جنبۀ خدایی داشته باشد بمفاد این آیه، محبوب و
مطلوب خدا است.
مالَکُمْ در تفسیر آیه وجوهی متعدد آورده شده است آنها به جاي خود حرمت 􀀀 ا تُبْطِلُوا أَعْ 􀀀 -2 آیۀ 35 از سورة 47 (محمد ص).. وَ ل
ابطال اعمال عبادي نیز از آن قابل استفاده است پس اگر این استفاده به جا باشد حرامست کسی بی جهت در حال نماز این عمل
خود را باطل سازد یا بی جهت روزة خود را باطل سازد بلکه دور نیست که حرمت ابطال کسی عمل شخصی دیگر را نیز از آن
استفاده شود پس بنا بر این عملی که بعضی از جهال میکنند که نماز کسی را به وسیلۀ خنداندن او یا اغفال او بهم میزنند بمفاد
این آیه حرامست.
120 از 140
بلکه اعمال خیري را که کسی انجام میدهد از قبیل سازمانها و مؤسسات مشروعۀ عام المنفعه یا مطلق کارهاي خیر، شخصی باشد یا
عمومی، اگر دیگري بی جهت آنها را نابود سازد و از میان ببرد بمفاد ظاهر آیه حرامست.
ا یَسْخَرْ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 -3 آیۀ 11 از سورة 49 (حجرات) ی
259
ابِ… 􀀀 ابَزُوا بِالْأَلْق 􀀀 ا تَن 􀀀 ا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ ل 􀀀 ی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ ل 􀀀 ساءٍ عَس 􀀀 ساءٌ مِنْ نِ 􀀀 ا نِ 􀀀 ی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ ل 􀀀 قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَس
اللّ عباس گفت: آیت در ثابت بن قیس شماس آمد که او را در گوش گرانی بود
􀀀
عبد ه » : ابو الفتوح در تفسیر خود چنین آورده است
اللّ علیه و آله و سلّم) آمدي و گروهی پیش از او آمده بودندي او را جاي باز دادندي تا بنشستی
􀀀
و چون بمسجد رسول (صلّی ه
اللّ علیه و آله و سلّم) یک رکعت نماز بامداد کرده بود
􀀀
نزدیک بر رسول تا لحن رسول را بشنیدي یک روز در آمد و رسول (صلّی ه
اللّ علیه و آله و سلّم) یک رکعت بکرد و تا یک رکعت دیگر کردي مردم جاي بگرفتند و ثابت آمد و
􀀀
او با حضرت رسول (صلّی ه
اللّ علیه و آله و
􀀀
اللّ علیه و آله و سلّم) رسید چنانکه میان او و رسول (صلّی ه
􀀀
پاي بر گردن مردم مینهاد تا به نزدیک رسول (صلّی ه
سلّم) یک شخص ماند ثابت او را گفت تفسّح جاي باز ده او گفت أصبت مجلسا فاجلس گفت جاي داري بنشین. او بنشست آنجا
انا » اللّ علیه و آله و سلّم) از سخن گفتن فارغ شد ثابت آن مرد را گفت تو کیستی؟ گفت
􀀀
که بود خشمناك. چون رسول (صلّی ه
من پسر فلان مردم. « فلان بن فلان
گفت ابن فلانۀ. و او را مادري بود که در جاهلیت او را سخن گفتند. مرد خجل شد و به شرم بر افتاد خداي تعالی این آیت فرستاد.
ضحاك گفت: آیت در وفد بنی تمیم آمد که ایشان به درویشان صحابه فسوس کردند و استهزاء چون عمار و حسان و بلال و
صهیب و سلمان و سالم از خلاقت (کهنه بودن) جامۀ ایشان خداي تعالی این آیت فرستاد و مؤمنان را نهی کرد از مثل آن فعل،
.«.. گفت اي مؤمنان نباید که قومی از قومی فسوس کند
ا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ، خویشتن را عیب مکنید، بعضی 􀀀 وَ ل » باز همو آورده است
260
اللّ علیه و آله و سلّم) گفت
􀀀
بعضی را، براي این که همه از یک اصلید و از یک جنسید و به منزلت یک نفسید چنانکه رسول (صلّی ه
ابِ و 􀀀 ابَزُوا بِالْأَلْق 􀀀 ا تَن 􀀀 الا به زبان نباشد.. وَ ل « همز » عیب کردن باشد به زبان و چشم و اشارت و « لمز » گفتند .« المؤمنون کنفس واحدة »
اللّ علیه
􀀀
اللقب. ابو جیرة ابن ضحاك گفت آیت در ما فرود آمد، بنی سلمه، چون رسول (صلّی ه « النّبز » یکدیگر را به لقب مخوانید و
و آله و سلّم) به مدینه آمد و هر مردي را از ما دو نام و سه نام بود تا اگر یکی از ما را به نام بخواندندي او را از آن خشم آمدي الا
به لقب. خداي تعالی این آیت فرستاد. قتاده و عکرمه گفتند مراد لقب بد است چنانکه گویند یا فاسق، یا منافق، یا کافر. حسن گفت
جهودان و ترسایان ایمان آوردندي، بعد اسلام ایشان را گفتندي یا یهودي یا نصرانی خداي تعالی ایشان را از این نهی کرد.. و
بد، نامی است فسق پس از ایمان مرد را فاسق « مانِ 􀀀 بِئْسَ الِاسْمُ، الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِی » خلاف نیست که نهی از لقب بد است.. بیانش قوله
میخوانید. و گفتند معنی آنست که پس از آن که ایمان آورید سخریه و همز و لمز مکنید چه آن کس که این کند فاسق باشد و
پس از ایمان. « فسق » نامی بد است
ا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ 􀀀 ا تَجَسَّسُوا وَ ل 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ ل 􀀀 -4 آیۀ 12 از سورة 49 (حجرات) ی
یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً.. الآیۀ.
این آیه به صراحت بر حرمت تجسس و غیبت دلالت دارد. وجوب اجتناب
261
از گمانهاي نابجا و بار ساختن اثر بر آنها نیز در این آیه مورد صراحت است.
121 از 140
اي مؤمنان بپرهیزید از بسیاري از گمان که بیشتر ..» ابو الفتوح پس از نقل شأن نزول آیه که به تفصیل آورده چنین گفته است
اللّ عباس و.. خواندند و لا تحسسوا بالحاء.
􀀀
ا تَجَسَّسُوا جستجوي مکنید. قرائت عامه قرّاء، به جیم است. عبد ه 􀀀 گمان بزه باشد. وَ ل
الذي یمسه الطبیب من الید و منه « المجسّ » اخفش گفت معنی یکیست یقال: حسس کذا و جسس و مسس بمعنی و منه »
..« الجاسوس »
اللّ علیه و آله و سلّم) را پرسیدند که غیبت چه باشد؟ گفت آن که کسی را چیزي گویند که او را از آن کراهت
􀀀
رسول (صلّی ه »
.«.. باشد اگر آن چیز در او بود غیبت باشد و اگر نباشد بهتان باشد
اللّ
􀀀
ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ هِ 􀀀 اءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ 􀀀 الْک أَوْلِی
􀀀
ا یَتَّخِ ذِ- الْمُؤْمِنُونَ افِرِینَ 􀀀 -5 آیاتی بمفاد آیۀ 27 از سورة 3 (آل عمران) ل
اةً… 􀀀 إِلّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُق
􀀀
فِی شَیْءٍ ا
اءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ… 􀀀 الْک أَوْلِی
􀀀
ا تَتَّخِذُوا- افِرِینَ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 و آیۀ 43 از سورة 4 (نساء) ی
از این دو آیه، و نظائر آنها که در قرآن مجید زیاد است، به خوبی دانسته میشود که سازش و دوستی با کافران بطور اطلاق
استفاده میشود. « تقیه » حرامست و هم از آیۀ نخست جواز
اللّ بِهِ
􀀀
ا أَمَرَ هُ 􀀀 اقَ وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ م 􀀀 ا یَنْقُضُونَ الْمِیث 􀀀 اللّ وَ ل
􀀀
-6 آیاتی بمفاد آیۀ 20 و 21 و 22 از سورة 13 (رعد) الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ هِ
262
انِیَۀً وَ 􀀀 اهُمْ سِ  را وَ عَل 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا􀀀 اةَ وَ أَنْفَقُوا 􀀀 ام الصَّل 􀀀أَق اءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ وُا 􀀀 سابِ وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغ 􀀀 یَخ سُوءَ الْحِ افُونَ 􀀀 ر وَ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ بََّهُمْ
الدّ ..
􀀀
ئِکَ لَهُمْ عُقْبَی ارِ 􀀀 یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَۀِ السَّیِّئَۀَ أُول
ئِکَ لَهُمُ 􀀀 اللّ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُول
􀀀
ا أَمَرَ هُ 􀀀 اقِهِ وَ یَقْطَعُونَ م 􀀀 اللّ مِنْ بَعْدِ مِیث
􀀀
و آیۀ 25 از همان سوره وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ هِ
الدّ .
􀀀
اللَّعْنَۀُ وَ لَهُمْ سُوءُ ارِ
از این آیات لزوم وفاء بعهد خدا و ناستوده بودن نقض میثاق و لزوم صلۀ ارحام و هم تدارك و جبران بدي به نیکی و حرمت افساد
در روي زمین و در شئون اجتماع بطور صریح بدست میآید.
بیشتر مفسران گفتند صلۀ رحم است که رحم بپیوندند ..» چنین گفته است «.. وَ الَّذِینَ یَصِ لُونَ » ابو الفتوح در ذیل این آیات راجع به
وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَۀِ » اللّ علیه و آله و سلّم) آورده پس از آن در ذیل
􀀀
از پیغمبر (صلّی ه « صلۀ رحم » آنگاه روایاتی در بارة « و قطع نکنند
و بحسنه سیئه باز دارند.. ابن زید گفت معنی آنست مکافات شر بشر نکنند و لکن دفع شر بخیر کنند. » چنین آورده است * « السَّیِّئَۀَ
قتیبی گفت: معنی آنست که چون بر ایشان سفاهت کنند ایشان حلم بکار بندند. قتاده گفت: جواب نیکو باز دهند نظیره قوله تعالی:
اماً (آیه 64 از سورة 25 - فرقان-) حسن بصري گفت: آنان باشند که چون ایشان را ندهند ایشان 􀀀 الُوا سَل 􀀀 جاهِلُونَ ق 􀀀 خاطَبَهُمُ الْ 􀀀 ا 􀀀 وَ إِذ
بدهند و چون بر ایشان ظلم کنند عفو کنند و چون از ایشان ببرند ایشان بپیوندند. ابن کیسان گفت: آن کسان باشند که اذا اذنبوا
«.. تابوا و اذا هربوا أنابوا چون گناه کنند توبه کنند و چون از درگاه بشوند باز آیند تا به توبه مضرت گناه از خویش بگردانند
263
بنحو شدت و تأکید بر وجوب مذکورات در آیه نخست و « لعنت و سوء دار » و انذار به استحقاق « عقبی الدار » بهر حال بشارت
حرمت مذکورات در آیۀ دوم دلالت دارد.
ا تَعْلَمُونَ. 􀀀 ا ل 􀀀 اللّ م
􀀀
شاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی هِ 􀀀 ما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْ 􀀀 -7 آیاتی بمفاد آیۀ 164 از سورة 2 (بقره) إِنَّ
دلالت دارد بر گفتن چیزهایی که انسان نداند و به خدا نسبت دهد نیز دلالت دارد « فحشاء » و « سوء » این آیه چنانکه بر حرام بودن
زیرا بهر سه امر، شیطان فرمان میدهد و پیروي او هلاکت و شقاوت را موجب میگردد.
هر چه دژم بکند کسی را. یقال: ساءه « سوء » میفرماید شما را، یعنی شیطان، بالسوء اي بالإثم. و اصل » ابو الفتوح چنین آورده است
122 از 140
یسوؤه سوءا و مساءة اذا احزنه.. و الفحشاء قیل هو الزنا.. و این قول سدّي است و گفتهاند: هر معصیت که عظیم و فاحش باشد آن
آنست که بدو حد واجب باشد. و روا بود که مصدر « فحشا » فحشا است و گفتهاند: سوء آن گناهست که از او حد واجب نیاید و
نیست کالعدواء و الخنساء.. « افعل » یست که آن را « فعلا » بود کالباساء و البلواء و گفتهاند بر وزن
.«.. ا تَعْلَمُونَ* و آن که بر خداي آن گویی که ندانی از دعوي باطل در تحریم حرث و انعام و بحیره و سائبه 􀀀 ا ل 􀀀 اللّ م
􀀀
وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی هِ
ا􀀀 دلالت دارد (آیۀ ی « اصالت اباحۀ امور نافعۀ غیر ضاره » که بر ،« مطاعم و مشارب » مقدس اردبیلی پس از ذکر دومین آیه در کتاب
ما􀀀 و اما دنبالۀ آیه که إِنَّ » طانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ) چنین گفته است 􀀀 واتِ الشَّیْ 􀀀 ا تَتَّبِعُوا خُطُ 􀀀 الًا طَیِّباً وَ ل 􀀀 مِمّ فِی الْأَرْضِ حَل
ا 􀀀 النّ کُلُوا
􀀀
أَیُّهَا اسُ
شاءِ.. الآیه باشد ظاهر اینست که در مقام بیان دشمنی شیطانست 􀀀 یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْ
264
با انسان و بیان منحصر بودن دعوت او است بکارهاي سوء و فحشاء چه او از انسان کار خیر نمیخواهد بلکه کارهایی که براي
انسان بد است و بدین یا به دنیاي او زیان دارد از او میخواهد یا فحشاء از او طلب میکند.
بعضی فحشاء را بمعنی زنا دانستهاند و به گفتۀ بعضی فحشاء چیزیست که عقل آن را انکار کند و شرع زشت و ناپسندش شمرد.. و »
اللّ ..*
􀀀
معنی أَنْ تَقُولُوا عَلَی هِ
اینست که شیطان شما را دعوت میکند که نسبت دهید چیزهایی را که نمیدانید به خدا و بگویید خدا چنین و چنان گفته « تا آخر
است مانند این که با ندانی بگویید این حلالست و آن حرام و مانند این که آن چه را خدا حلال کرده بر خود حرام کنید و بر
عکس و این نسبت جاهلانه به هوي و هوس و خود پسندي باشد.
پس آیه دلالت کند بر این که نسبت چیزي به خدا با ندانستن آن، خواه از قبیل اطلاق اسم و لفظی باشد بر او یا از قبیل توصیف »
ذات او باشد به وصفی، حرامست بلکه دور نیست که اعتقاد آنها هم، گر چه به زبان آورده نشود، حرام باشند.
و هم حرامست بیان احکام شرعی بدون علم به آنها پس اگر کسی مجتهد نباشد و از کتب یا مشایخ و اساتید نقل نکند بلکه از »
خود بگوید فلان چیز حرام یا مکروه یا واجب یا مستحب یا مباحست کاري حرام کرده چنانکه امروز شایعست پس آن چه اکنون
میان طلاب، متداول و معمول گشته اگر قرینهاي در میان نباشد که نقل از کتاب یا از استادي را برساند عملی است حرام بلکه با
«.. وجود قرینه هم احتیاط در اینست که بنقل از کتاب یا استادي تصریح کند و بر قرینه اعتماد نکند
ا أَیُّهَا 􀀀ی « نبأ » و آیۀ « نفر » آیۀ ،« کتمان » آیۀ ،« سؤال » -8 آیاتی که بر حجت بودن خبر واحد به آنها استناد و استدلال شده از قبیل آیۀ
اسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا.. الآیه- آیۀ 5 از سورة 49 حجرات). 􀀀 جاءَکُمْ ف 􀀀 الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ
265
آیت در ولید بن عقبۀ ابن ابی معیط آمد که رسول (ص) او را به بنی المصطلق فرستاد، » ابو الفتوح در تفسیر خود چنین آورده است
بعد از واقعۀ کارزار، تا از ایشان صدقه بستاند و میان ایشان در جاهلیت عداوتی بود چون قوم او را بدیدند به استقبال او آمدند براي
اللّ علیه و آله و سلّم) او گمان برد که ایشان او را بخواهند کشتن بترسید از ایشان و به نزدیک رسول
􀀀
تعظیم فرمان رسول (صلّی ه
اللّ علیه و آله و سلّم) را
􀀀
اللّ بنی المصطلق مرتد شدند و صدقه ندادند مرا به خواستن کشتن رسول (صلّی ه
􀀀
آمد و گفت یا رسول ه
خشم آمد.. و در آیت دلیل است بر این که خبر واحد ایجاب علم و عمل نکند.. و گروهی استدلال کردند باین آیت بر وجوب
.«.. عمل خبر واحد
ا تَکُونُوا 􀀀 ا تَفَرَّقُوا … و آیۀ 101 از همان سوره وَ ل 􀀀 اللّ جَمِیعاً وَ ل
􀀀
-9 آیاتی بمفاد آیۀ 98 از سورة 3 (آل عمران) وَ اعْتَصِ مُوا بِحَبْلِ هِ
ذابٌ عَظِیمٌ. 􀀀 ئِکَ لَهُمْ عَ 􀀀 اتُ وَ أُول 􀀀 جاءَهُمُ الْبَیِّن 􀀀 ا 􀀀 کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ م
این آیات بر لزوم اتحاد و اتفاق در شئون اجتماع و ادارة امور زندگانی دلالت دارد.
123 از 140
اءَ مِنْ 􀀀 الْک أَوْلِی
􀀀
ذاباً أَلِیماً. الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ افِرِینَ 􀀀 افِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَ 􀀀 -10 آیاتی بمفاد آیۀ 137 و 138 و آیۀ 139 از سورة 4 (نساء) بَشِّرِ الْمُن
ا􀀀 ا وَ یُسْتَهْزَأُ بِه 􀀀 اللّ یُکْفَرُ بِه
􀀀
اتِ هِ 􀀀 ا سَمِعْتُمْ آی 􀀀 ابِ أَنْ إِذ 􀀀 لِلّ جَمِیعاً. وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِت
􀀀
دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ هِ
حَتّ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ
ی􀀀 م فَل تَقْعُدُوا عََهُمْ ا􀀀
266
الْک فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً.
􀀀
افِقِینَ وَ افِرِینَ 􀀀 جامِعُ الْمُن 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ هَ
از این نمونه آیات، حرام بودن دو رویی و نفاق و سست عنصري در دفاع از شئون دین (حتی به اقلّ مرتبه، که ننشستن با بد گویان
از دین و ژاژ خواهان در این زمینه باشد) استفاده میشود.
طانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً. 􀀀 کانَ الشَّیْ 􀀀 اطِینِ وَ 􀀀 وانَ الشَّی 􀀀 کانُوا إِخْ 􀀀 -11 آیاتی بمفاد آیۀ 39 از سورة 17 (بنی اسرائیل) إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ
ا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ*. 􀀀 ا تُسْرِفُوا إِنَّهُ ل 􀀀 و آیۀ 42 از سورة (انعام).. وَ ل
این آیات بر حرمت تبذیر و اسراف دلالت دارد.
ی … و آیۀ 24 از سورة 17 (بنی اسرائیل) 􀀀 اءِ ذِي الْقُرْب 􀀀 سانِ وَ إِیت 􀀀 اللّ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْ
􀀀
-12 آیاتی بمفاد آیۀ 92 از سورة 16 (نحل) إِنَّ هَ
ما􀀀 ما وَ قُلْ لَهُ 􀀀 ا تَنْهَرْهُ 􀀀 ما أُفٍّ وَ ل 􀀀 ا تَقُلْ لَهُ 􀀀 ما فَل 􀀀 اهُ 􀀀 ما أَوْ کِل 􀀀 إِمّ یَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْکِبَرَ أَحَدُهُ
ا􀀀 إِح ساناً 􀀀 والِدَیْنِ ْ 􀀀 إِیّ وَ بِالْ
اه 􀀀 إِلّ 􀀀
أَلّ تَعْبُدُوا ا
􀀀
ی رَبُّکَ ا 􀀀 وَ قَض
انِی صَغِیراً. 􀀀 ما رَبَّی 􀀀 ما کَ 􀀀 احَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَۀِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُ 􀀀 ما جَن 􀀀 قَوْلًا کَرِیماً وَ اخْفِضْ لَهُ
این آیات بر لزوم رعایت عدالت و احسان بطور عموم و احسان در حق پدر
267
و مادر بطور خصوص، دلالت دارد.
بطور کلی باید گفت جز آن چه فقها در کتب فقهی آورده و بابی خاص براي آنها عنوان کردهاند در قرآن مجید، بخصوص در بارة
شئون اجتماعی آیاتی هست که وظائف افراد را تعیین میکند و باصطلاح، حکم و تکلیف بشمار میآید و شایسته چنان مینماید
که اینها نیز تحت عناوینی مخصوص به خود آورده و بر ابواب و کتب فقه افزوده شود.
علاوه بر دوازده قسمتی که در بالا یاد شد در قرآن مجید باز هم اقسامی و احکامی هست که رعایت اختصار را از تفصیل و تفسیر
آنها صرف نظر میگردد نظیر آیاتی که بر حرمت دوست داشتن شیوع فحشاء در جامعۀ اسلامی دلالت دارد إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ
ذابٌ أَلِیمٌ. آیۀ 18 از سورة 24 ) و آیاتی که بعدم جواز دخول به خانۀ غیر بی اجازة او و بی 􀀀 احِشَ ۀُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَ 􀀀 تَشِیعَ الْف
حَتّ
ی􀀀 ب ل تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ یُُوتِکُمْ ا􀀀 آم ا أَیُّهَا الَّذِینَ نَُوا 􀀀 تسلیم به او ارتباط و دلالت دارد (آیات 27 تا 30 از سورة 24 (سورة نور)- ی
ا.. 􀀀 ی أَهْلِه 􀀀 تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَل
ا تَحْسَ بَنَّ 􀀀 و آیاتی که بر نکوهش خود پسندي و خود خواهی و خود ستایی بیجا دلالت دارد (نظیر آیۀ 185 از سورة آل عمران- ل
ذابٌ أَلِیمٌ. 􀀀 ذابِ وَ لَهُمْ عَ 􀀀 ازَةٍ مِنَ الْعَ 􀀀 ا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَف 􀀀 ما لَمْ یَفْعَلُوا فَل 􀀀 ما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِ 􀀀 الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِ
ا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ.. 􀀀 ا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ.. وَ ل 􀀀 ا تَقْفُ م 􀀀 و آیۀ 38 و 39 از سورة 17 (بنی اسرائیل) وَ ل
مَنّ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ
􀀀
کَفّ عَنِیدٍ اعٍ
􀀀
ا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ ارٍ 􀀀 دلالت دارد مانند: آیۀ 23 و 24 از سورة 50 (ق) أَلْقِی « منع خیر » و آیاتی که بر نکوهش
مُرِیبٍ.
268
دلالت دارد مانند: « لغو » و آیاتی که بر ستایش اعراض از
جاهِلِینَ. 􀀀 ا نَبْتَغِی الْ 􀀀 امٌ عَلَیْکُمْ ل 􀀀 مالُکُمْ سَل 􀀀 ا وَ لَکُمْ أَعْ 􀀀 مالُن 􀀀 ا أَعْ 􀀀 الُوا لَن 􀀀 ا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ ق 􀀀 آیۀ 54 از سورة 28 (قصص).. وَ إِذ
نسبت بزن دلالت دارد (آیۀ 30 تا 32 سورة نور- قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ « ابداء زینت » نسبت بزن و مرد و عدم « غضّ بصر » و آیاتی که بر
124 از 140
صارِهِمْ.. 􀀀 یَغُضُّوا مِنْ أَبْ
إِلّ لِبُعُولَتِهِنَّ..
􀀀
ا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ ا 􀀀 ی جُیُوبِهِنَّ وَ ل 􀀀 وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَل
ج- بر طبقهبندیهایی که در آغاز این جلد براي آیات احکام یاد گردید بی مناسبت نمینماید که در این خاتمه طبقهبندیهایی دیگر
که براي آن قبیل آیات ممکن و متصور است نیز آورده شود از آن جمله است:
-1 طبقه بندي بلحاظ تکالیف و احکام مربوط به شخص پیغمبر (ص) و احکام مربوط به امت.
الَیْنَ.. 􀀀 ا فَتَع 􀀀 ا وَ زِینَتَه 􀀀 اةَ الدُّنْی 􀀀 اجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَی 􀀀 ا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْو 􀀀 از قبیل قسم اول است آیۀ 28 از سورة 33 (احزاب) ی
اللّ علیه و آله و سلّم را متکفل است.
􀀀
و آیۀ 49 تا 53 از همان سوره و آیات دیگر که بیان احکام مختصۀ به پیغمبر صلّی ه
از قبیل قسم دوم است همه آیاتی که تا کنون در این جلد یاد گردیده است.
اللّ علیه و آله و سلّم) و احکام مربوط به دیگران.
􀀀
-2 طبقه بندي بلحاظ تکالیف و احکام مربوط به زنان پیغمبر (صلّی ه
ذابُ ضِعْفَیْنِ.. 􀀀 ضاعَفْ لَهَا الْعَ 􀀀 احِشَۀٍ مُبَیِّنَۀٍ یُ 􀀀 ساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِف 􀀀 ا نِ 􀀀 از قبیل قسم اول است آیۀ 30 از سورة 33 (احزاب) ی
269
ی… 􀀀 جاهِلِیَّۀِ الْأُول 􀀀 ا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْ 􀀀 تا آیۀ 33 - وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ ل
از قبیل قسم دوم است سائر احکام.
اللّ علیه و آله و سلّم) بودهاند و تکالیفی خاص به ایشان توجه یافته
􀀀
-3 طبقه بندي احکام بلحاظ مؤمنانی که در زمان پیغمبر (صلّی ه
و احکام نسبت بعموم مؤمنین.
ی􀀀 ما یَنْکُثُ عَل 􀀀 اللّ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّ
􀀀
اللّ یَدُ هِ
􀀀
ایِعُونَ هَ 􀀀 ما یُب 􀀀 ایِعُونَکَ إِنَّ 􀀀 از قبیل قسم اول است آیۀ 19 از سورة 48 (فتح) إِنَّ الَّذِینَ یُب
واتَکُمْ 􀀀 ا تَرْفَعُوا أَصْ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 اللّ وَ رَسُولِهِ.. ی
􀀀
ا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَيِ هِ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 نَفْسِهِ.. و آیات اول سورة 49 (حجرات) ی
ا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ… 􀀀 فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ ل
-4 طبقه بندي بلحاظ احکامی که با اسلوب خطاب به امم سالفه صدور یافته یا بطور مستقیم خود اهل اسلام مورد توجه بودهاند.
ا بَعْضاً 􀀀 ا یَتَّخِذَ بَعْضُ ن 􀀀 ا وَ بَیْنَکُمْ.. وَ ل 􀀀 واءٍ بَیْنَن 􀀀 ی کَلِمَۀٍ سَ 􀀀 الَوْا إِل 􀀀 ابِ تَع 􀀀 ا أَهْلَ الْکِت 􀀀 از قبیل قسم اول است آیۀ 57 از سورة 3 (آل عمران) قُلْ ی
ما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ 􀀀 حاجَجْتُمْ فِی 􀀀 اءِ 􀀀 ؤُل 􀀀 ا أَنْتُمْ ه 􀀀 راهِیمَ.. ه 􀀀 ابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْ 􀀀 ا أَهْلَ الْکِت 􀀀 اللّ … و آیۀ 58 و 59 از همان سوره ی
􀀀
اباً مِنْ دُونِ هِ 􀀀 أَرْب
ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ… 􀀀 فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِی
از قبیل قسم دوم است غالب آیات مذکوره در این اوراق.
270
بطور خلاصه باید گفت چنانکه در آغاز این جلد اشاره شد براي آیات احکام به اعتباراتی مختلف طبقهبندیهایی زیاد میتوان قائل
شد از قبیل آن چه در آنجا و در اینجا یاد گردید و از قبیل این که آیاتی که جهات فردي در آنها بیشتر مورد توجه باشد یا جهات
اجتماعی و امثال اینها که اگر دقت کامل بشود و با نظري دقیق و وسیع طبقهبندیهایی متناسب و صحیح بعمل آید و آیات مربوط
بهر طبقه استقصاء و تشریح گردد کتابی بسیار مهم و مفید بوجود میآید و بر عظمت قرآن مجید از لحاظ وضع احکام و رعایت
شئون ششگانۀ حیات و تعیین برنامه کامل که کافل همۀ اطوار سعادت و رقاء است وقوف حاصل میگردد و دانسته میشود که
قرآن مجید نه تنها از لحاظ فصاحت و بلاغت و یا از لحاظ اشتمال بر حقائق عالم غیب، چه راجع به مبدء و چه مربوط به معاد، و
امثال این امور در میان کتب آسمانی و غیر آن والاترین مقام را واجد است بلکه از لحاظ قانونگذاري حقیقی نیز آن را، به راستی و
بی مبالغه، نظیر و مانندي نیست.
ادوار فقه (شهابی)، ج 2، ص: