گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
سوره احزاب



اشاره
صفحه 72 از 244
33 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 314- 40 -قرآن- 240 - -قرآن- 15
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 1 تا 27
37 یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّق اللّهَ وَ لا تُطِع الکافِرِینَ وَ المُنافِقِینَ إِن اللّهَ - 314 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 40 -قرآن- 240 - -قرآن- 15
کانَ عَلِیماً حَکِیماً [ 1] وَ اتَّبِع ما یُوحی إِلَیکَ مِن رَبِّکَ إِن اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً [ 2] وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه وَ کَفی بِاللّه وَکِیلًا [ 3] ما
جَعَلَ اللّه لِرَجُل مِن قَلبَین فِی جَوفِه وَ ما جَعَلَ أَزواجَکُم اللاّئِی تُظاهِرُونَ مِنهُن أُمَّهاتِکُم وَ ما جَعَلَ أَدعِیاءَکُم أَبناءَکُم ذلِکُم قَولُکُم
548 ادعُوهُم لِآبائِهِم هُوَ أَقسَطُ عِندَ اللّه فَإِن لَم تَعلَمُوا آباءَهُم فَإِخوانُکُم - بِأَفواهِکُم وَ اللّه یَقُول الحَق وَ هُوَ یَهدِي السَّبِیلَ [ 4] -قرآن- 1
فِی الدِّین وَ مَوالِیکُم وَ لَیسَ عَلَیکُم جُناح فِیما أَخطَأتُم بِه وَ لکِن ما تَعَمَّدَت قُلُوبُکُم وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً [ 5] النَّبِیُّ أَولی بِالمُؤمِنِینَ
مِن أَنفُسِهِم وَ أَزواجُه أُمَّهاتُهُم وَ أُولُوا الَأرحام بَعضُهُم أَولی بِبَعض فِی کِتاب اللّه مِنَ المُؤمِنِینَ وَ المُهاجِرِینَ إِلاّ أَن تَفعَلُوا إِلی أَولِیائِکُم
مَعرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الکِتاب مَسطُوراً [ 6] وَ إِذ أَخَ ذنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُم وَ مِنکَ وَ مِن نُوح وَ إِبراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَ ی ابن مَریَمَ وَ
أَخَذنا مِنهُم مِیثاقاً غَلِیظاً [ 7] لِیَسئَلَ الصّادِقِینَ عَن صِدقِهِم وَ أَعَدَّ لِلکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً [ 8] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَۀَ اللّه عَلَیکُم إِذ
969 إِذ جاؤُکُم مِن فَوقِکُم وَ مِن - جاءَتکُم جُنُودٌ فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً وَ جُنُوداً لَم تَرَوها وَ کانَ اللّه بِما تَعمَلُونَ بَصِ یراً [ 9] -قرآن- 1
[ أَسفَلَ مِنکُم وَ إِذ زاغَت الَأبصارُ وَ بَلَغَت القُلُوب الحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّه الظُّنُونَا [ 10 ] هُنالِکَ ابتُلِیَ المُؤمِنُونَ وَ زُلزِلُوا زِلزالًا شَدِیداً [ 11
وَ إِذ یَقُول المُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَض ما وَعَدَنَا اللّه وَ رَسُولُه إِلاّ غُرُوراً [ 12 ] وَ إِذ قالَت طائِفَۀٌ مِنهُم یا أَهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم
فَارجِعُوا وَ یَستَأذِن فَرِیق مِنهُم النَّبِی یَقُولُونَ إِن بُیُوتَنا عَورَةٌ وَ ما هِیَ بِعَورَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلاّ فِراراً [ 13 ] وَ لَو دُخِلَت عَلَیهِم مِن أَقطارِها ثُمَّ
687 وَ لَقَد کانُوا عاهَدُوا اللّهَ مِن قَبل لا یُوَلُّونَ الَأدبارَ وَ کانَ عَهدُ اللّه مَسؤُلًا - سُئِلُوا الفِتنَۀَ لَآتَوها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاّ یَسِیراً [ 14 ] -قرآن- 1
15 ] قُل لَن یَنفَعَکُم الفِرارُ إِن فَرَرتُم مِنَ المَوت أَوِ القَتل وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاّ قَلِیلًا [ 16 ] قُل مَن ذَا الَّذِي یَعصِمُکُم مِنَ اللّه إِن أَرادَ بِکُم ]
سُوءاً أَو أَرادَ بِکُم رَحمَۀً وَ لا یَجِدُونَ لَهُم مِن دُونِ اللّه وَلِیا وَ لا نَصِیراً [ 17 ] قَد یَعلَم اللّه المُعَوِّقِینَ مِنکُم وَ القائِلِینَ لِإِخوانِهِم هَلُم إِلَینا وَ
لا یَأتُونَ البَأسَ إِلاّ قَلِیلًا [ 18 ] أَشِحَّۀً عَلَیکُم فَإِذا جاءَ الخَوف رَأَیتَهُم یَنظُرُونَ إِلَیکَ تَدُورُ أَعیُنُهُم کَالَّذِي یُغشی عَلَیه مِنَ المَوت فَإِذا
ذَهَبَ الخَوف سَلَقُوکُم بِأَلسِنَۀٍ حِدادٍ أَشِحَّۀً عَلَی الخَیرِ أُولئِکَ لَم یُؤمِنُوا فَأَحبَطَ اللّه أَعمالَهُم وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّه یَسِیراً [ 19 ] -قرآن-
855-1 یَحسَبُونَ الَأحزابَ لَم یَذهَبُوا وَ إِن یَأت الَأحزاب یَوَدُّوا لَو أَنَّهُم بادُونَ فِی الَأعراب یَسئَلُونَ عَن أَنبائِکُم وَ لَو کانُوا فِیکُم ما قاتَلُوا
إِلاّ قَلِیلًا [ 20 ] لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُول اللّه أُسوَةٌ حَسَ نَۀٌ لِمَن کانَ یَرجُوا اللّهَ وَ الیَومَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَ ثِیراً [ 21 ] وَ لَمّا رَأَ المُؤمِنُونَ
الأَحزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللّه وَ رَسُولُه وَ صَ دَقَ اللّه وَ رَسُولُه وَ ما زادَهُم إِلاّ إِیماناً وَ تَسلِیماً [ 22 ] مِنَ المُؤمِنِینَ رِجال صَ دَقُوا ما
عاهَدُوا اللّهَ عَلَیه فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَه وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلًا [ 23 ] لِیَجزِيَ اللّه الصّادِقِینَ بِصِ دقِهِم وَ یُعَذِّبَ المُنافِقِینَ إِن
804 وَ رَدَّ اللّه الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیظِهِم لَم یَنالُوا خَیراً وَ کَفَی اللّه المُؤمِنِینَ - شاءَ أَو یَتُوبَ عَلَیهِم إِن اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً [ 24 ] -قرآن- 1
القِتالَ وَ کانَ اللّه قَوِیا عَزِیزاً [ 25 ] وَ أَنزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُم مِن أَهل الکِتاب مِن صَیاصِ یهِم وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِم الرُّعبَ فَرِیقاً تَقتُلُونَ وَ
] 443- تَأسِرُونَ فَرِیقاً [ 26 ] وَ أَورَثَکُم أَرضَ هُم وَ دِیارَهُم وَ أَموالَهُم وَ أَرضاً لَم تَطَؤُها وَ کانَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیراً [ 27 ] -قرآن- 1
بمعنی همسر را همانند یکی از محارم چون مادر و خواهر خواندن یعنی باو « ظهار » از مصدر « تظاهرون » : صفحه 151 ] معنی لغات
بگوید: پشت تو براي من همانند [ صفحه 152 ] پشت مادر یا خواهر من است، و اینکه سخن در فقه احکامی دارد بعنوان کتاب
یعنی چشمها « زاغت الأبصار » . فرزند خواندگان، و آنها که فرزندان کس نیستند ولی مردم میگویند پسر فلان کس « ادعیاء » . ظهار
« اسوة » . از بادیه و بادي، یعنی صحرا نشینان « بادون » . از عوار بمعنی عیبناك و داراي رخنه و خرابی « عورة » دور میزد و خیره شده بود
جمع صیصیۀ بمعنی پارهاي از ابزار بافندگی قدیم، « صیاصیهم » . نذر و پیمان درونی « نحب » بدنبال کس رفتن و پیروي از او کردن
خارپشت پاي خروس، شاخ گاو و آهو، قلعه و حصار که اینجا بهمین معنی است. شأن نزول: مجمع: ابو سفیان و عکرمه بن ابی
صفحه 73 از 244
جهل و ابو الأعور السّلمی بعد از جنگ احد بمدینه نزد عبد اللّه بن ابی آمدند و امان از پیغمبر خواستند که با آنحضرت گفتگو
کنند و با عبد اللّه ابی و عبد اللّه بن أبی سرح و طعمۀ بن ابیرق حضور پیغمبر صلی اللّه علیه و آله رفتند و گفتند: تو تصدیق کن که
بتهاي ما براي هر کس بپرستدشان شفاعت خواهند کرد و تو خود دانی و خداي خودت و به تو کاري نداریم. عمر از پیغمبر اجازه
خواست که آنها را بکشد، فرمود چون امان دادهام روا نیست و دستور داد از مدینه بیرونشان کردند. اینکه آیات از اوّل سوره براي
آنها نازل شد. و بعضی گفتهاند: قبیلهي ثقیف نزد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله آمدند و خواستند که مدّت یک سال پیغمبر لات و
عزّي که بت آنها بود محترم شمارد که آنها از آن بهره مند باشند و هم در چشم قریش قبیلهي ثقیف آبرومند و مورد علاقه پیغمبر
شمرده شود، اینکه آیات براي جواب آنها نازل شد. اسباب النزول سیوطی: إبن عبّاس گفته است: مردم مکّه پیغمبر صلّی اللّه علیه و
آله را تطمیع کردند که پارهاي از سرمایهي خود را میدهیم تا تو از سخن و ادّعاي خود برگردي و یهود مدینه آن حضرت را تهدید
بکشتن کردند آیات در برابر اینکه سخنان نازل شد. [ صفحه 153 ] ترجمه: بنام خداوند مهربان بخشنده بهمگان: 1 اي پیغمبر
پرهیزگار خدا باش و فرمان کافران و منافقان مبر که همیشه خدا دانا و درست کردار است 2 و آنچه از او که پروردگار تو هست
الهام بتو میشود دنبال کن که او بکار شما خبر دار است 3 و باو توکّل کن که پشتیبانی او براي همه کس کافی است. شأن نزول:
طبري: إبن عبّاس گفت: روزي پیغمبر نماز میخواند و گروهی منافق با او نماز میخواندند از آن حضرت جنبشی مشاهده شد که
ما جَعَلَ اللّهُ » منافقین گفتند: اینکه نشانه است که محمّد دو دل دارد یکی با ما و یکی با دیگران. اینکه آیه براي جواب آنها است
164 ي از قریش میگفت: من بدرون خود دو دل دارم که بهر کدام بیش از - و دگري گفته است: -قرآن- 119 «ِ لِرَجُل مِن قَلبَین
محمّد چیز میفهمم. آیه براي جواب او نازل شد. زهري گفته است: اینکه آیه بعنوان مثل است براي زید بن حارثه که او را پسر
پاورقی- - .«21» پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله میدانستند در آیه گفته شده یک نفر پسر دو نفر نمیشود چنانکه یک نفر دو دل ندارد
352-350 مجمع: مردي بود بنام ابو معمر جمیل بن معمر فهري که زیرك و خوش- حافظه بود که آنچه میشنید بیادش میماند و
قریش او را ذو القلبین یعنی داراي دو دل میگفتند چون ادّعا داشت که بدرون من دو دل است و بهر دلی بیش از محمّد میفهمم، و
در روز جنگ بدر که مشرکین گریختند ابو سفیان او را دید که یک کفش در پاي و دیگري بدست گرفته و فرار میکند از او
پرسید: چرا یک کفش بدست داري! او جواب داد که تا اینکه دم نفهمیدم که یک کفش بدستم گرفتهام و گمان میکردم هر دو
بپاي من است از آن روز دانستند که او هم مانند دیگران یک دل دارد آیه براي اینکه مرد نازل شده است. ترجمه: 4 و بدان که
خداوند بدرون یک مرد دو دل درست نکرده است و آن همسرهاي خود را که بمادرانتان همانند میکنید خداي مادر شما نکرده
است [ صفحه 154 ] [و مادر شما نمیشوند]. و نیز پسر خواندههاي شما را فرزند شما نکرده است [که اولاد مرد دیگري هستند]
اینگونه سخنان گفتاري است بزبان [که بیمعنی و نادرست] و سخن درست همان است که خدا میگوید و براه راست هدایت میکند
5 و فرزند خواندگان خود را شما فرزندان پدران خودشان بنامید که اینکه بحق است نزد خداوند، و اگر پدران آنها را نشناسید
برادران دینی شما هستند و دوستان شما [و در آنچه بخطا رفتید] و کسی را فرزند دیگري خواندید باکی بر شما نیست ولی در آنچه
از دل و بعمد گفتید [و اکنون دانستید باز هم فرزند کسی را بنام دیگري خواندید گناهکار هستید] و خدا آمرزنده و مهربان است
[که چنین رهبري میکند] 6 و بدانید که پیغمبر بیشتر از مؤمنین اختیار دار آنها است [و فرمان او مقدّم است بر عقل و تشخیص
خودشان] و همسران او مادران مؤمنین هستند و بموجب نامهي حق دستهاي از خویشاوندان مقدّم هستند بر دیگران از مؤمنین و
مهاجرین و وارسی آنها بایسته تر است از دیگران مگر بکسی از دوستان خودکار خیري کنید و احسان نمائید، و البتّه اینکه دستورها
در کتاب خداوندي نوشته شده است 7 و اي محمّد متذکّر باش [ابلاغ رسالت] پیمانی است که از همه پیغمبران گرفتیم: از تو و از
نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم پیمانی سخت استوار گرفتیم 8 و راستگویان را نیز از راستی شان سؤال شود و براي کافران
که منکر شدند و دروغ گفتند عذابی دردناك آماده کرده است. شأن نزول: طبري: قتاده گفت: روز احزاب که ابو سفیان با پیروان
صفحه 74 از 244
خود آمدند بفضاي دور و بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله، و عیینۀ بن حصن که رئیس یکی از قبایل بدر است او هم با آنها که پیرو او
بودند از دیگر سوي آمد و دور پیغمبر صلی اللّه علیه و آله را گرفتند، و ابو سفیان با یهود مکاتبه کرد و آنها هم پشتیبانی کردند و
إِذ جاؤُکُم مِن » پیغمبر نیز سر راه آنها خندق کند و یک ماه آن حضرت در محاصره بود اینکه است که در آیه گفته شده است
555 [ صفحه 155 ] فرستاد که هر چه آتش روشن میکردند - تا اینکه خداوند بادي سخت -قرآن- 501 « فَوقِکُم وَ مِن أَسفَلَ مِنکُم
خاموش میشد و چنان ترس و ناراحتی آنانرا فراگرفته بود که بزرگتر هر قبیله افراد خود را آواز میکرد و میگفت: زود خود را از
اینجا برهانید و فرار کنید. ترجمه: 9 اي مؤمنین بیاد آرید نعمت خدا را آنگاه که لشکرها بر سرتان آمدند و ما آنها را گرفتار باد
کردیم و لشکري که شما ندیده بودید، ولی شما آنچه بکنید خدا دیده است و دانسته 10 آن هنگام بود که از پائین و بالاي شهر
شما را بمیان گرفتند که چشمها تیره شد و دلها بگلوها رسید تا آنجا که به خداي خود هم بدگمان شدید 11 همان وقت بود که
مؤمنین آزمایش شدند و آرامش خود یکبارگی از دست دادند 12 و منافقین و مردم بیمار دل گفتند: وعدههاي خدا و پیغمبر جز
إغفال و گول زدن ما چیزي نبود 13 و گروهی دیگر از ایشان گفتند: اي مردم اینکه سرزمین یثرب دیگر جاي ماندن شما نیست
برگردید از برابري دشمن و یاري محمّد، و نیز دستهاي دیگر از پیغمبر اجازه میخواستند که بر گردند بخانهشان که مخروبه است و
در و دیوار ندارد و آسوده از دشمن نیستیم ولی نه چنین است که خانه شان ویرانه باشد و جز فرار از جنگ هدفی ندارند 14 چونکه
اگر از همهي دور و بر شهر و خانهشان دشمن بر سرشان آید و بخواهند که مشرك شوند و آزار مسلمین کنند میپذیرند لکن
[اینکه نفاق و بد اندیشی دنباله ندارد و] چندان درنگ ناکرده [بیچاره و در بدر خواهند شد] 15 با اینکه از ین پیش با خدا و پیغمبر
پیمان استوار کردهاند و پیمان حق بر گشت ندارد 16 پس اي پیغمبر بآنها بگو: فرار شما هرچند فرار کنید از مرگ و یا از جنگ
سود ندارد و بعد جز اندکی از زندگی بهرهمند نخواهید بود. 17 و نیز بگو: اگر خداوند بشما بدي یا مهربانی بسرنوشت کرده باشد
چه کسی شما را نگهبان است! البتّه جز او براي خود دوست و یاوري نمییابند 18 چه خدا میداند آنها را که جلوگیر از یاري پیغمبر
[ میشوند و آنها که به دوستان خود میگویند بسوي ما آئید [و خود را گرفتار نکنید] و خود هم در سختیها آمادهي [ صفحه 156
کومک نمیشوند مگر اندکی [براي خود نمائی و اغفال مؤمنین] 19 و دون همّت و کوته بین هستند که یاري شما کنند و اگر پیش
آمدي هولناك باشد چنان به تو مینگرند و چشمهاشان میچرخد مانند آنکس که مرگش رسیده از ترس مرگ و چون از خطر
جستند با زبان تیز و تند خود آزار شما میکنند و بهر سود و غنیمت که به شما رسد زبانی دراز و چشمی تنگ دارند اینها از دیر
زمان بیایمان بودند و خدا هم آنچه کردند و کومک بدین شمردند باطل و بیهوده نمود و اینکه به پیشگاه حق آسان است [که
سودمند را از بیهوده جدا کند] 20 اینکه منافقان چنان ترسناکند که با رفتن لشکر احزاب [گمان میکنند که آنها] احزاب هنوز هستند
و اگر احزاب بر گردند اینها دلشان میخواهد [که از صحنه بر کنار و] میان اعراب صحرانشین باشند و اخبار شما را از دور بشنوند. و
اگر در میان شما بمانند شرکت در جنگ نکنند جز اندکی 21 [ولی بدانید] براي آنکه بیاد خدا و انتظار رستاخیز است بهترین راه
پیروي از روش و کار پیغمبر است 22 [خوي مؤمنین است که دلدادهي پیغمبرند] و چون احزاب را دیدند که آنها را فرا گرفتهاند
گفتند: همین است که خدا و پیغمبرش بما وعده کردهاند و راست است و درست و اینکه خود برایمان و تسلیمشان میافزاید 23 و باز
دستهاي از مؤمنین مردانی هستند که پیمان خداوندي را درست و راست داشتند و بنذر و عهد خود وفا کردند و بجنگ کشته شدند
عدّهاي دیگر چشم براهند که هنگام آن برسد که نه پیمان خود دگر کردند و نه بداندیش بودند. 24 و [البتّه عاقبت اینکه فکر و کار
است که] خداوند راستگویان را بسود راستیشان رساند و اگر مصلحت باشد و بخواهد منافقین را عذاب کند و یا توبهشان را بپذیرد
که او آمرزنده است و مهربان 25 چون کافران را بهره نابرده خشمگین بر گرداند و مؤمنین را از رنج جنگ آسوده داشت و البتّه
خداوند برتر است و توانا 26 که آن [یهود بنی قریظه و] پشتیبان کافرانرا از قلعه و حصارشان فرود آورد و در دلشان ترسی ایجاد
کرد که گروهی از آنها را شما کشتید و گروهی را اسیر کردید 27 و زمین و خانه و سرمایهشان را خدا میراث [ صفحه 157 ] شما
صفحه 75 از 244
کرد و هم آن سرزمین که پایتان بآن نرسیده بود [و گمان آن نداشتید] چه خداوند بر همه چیز توانا است. سخن مفسّرین: مجمع:
1 مجمع: یعنی اي پیغمبر بر تقوي و پرهیزگاري « یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّق اللّهَ » . اینکه سوره بمدینه نازل شده است و هفتاد و سه آیه است
خود پا برجاي باش، بعضی گفتهاند: یعنی از خدا بترس که خواستهي کافرانرا بپذیري. دیگري گفته است: چون چند نفر کافر با
پیمان و امان حضور پیغمبر رفتند و مسلمانان خواستند آنها را بکشند اینکه جمله براي جلوگیري از آن کار مسلمانان است یعنی از
2 مجمع: ابو عمرو با یاء بصیغهي غایب خوانده است، و دیگران « بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً » 42- خدا بترس که پیمان شکنی کنی. -قرآن- 1
4 مجمع: بعضی گفتهاند: اینکه جمله وابسته بجملهي «ِ ما جَعَلَ اللّه لِرَجُل مِن قَلبَین » 28- بتاء بصورت خطاب خواندهاند. -قرآن- 1
که چون در آن دستور داده شده است که پیرو آن باشد که باو وحی میشود در اینکه جمله گفته است: « وَ اتَّبِع ما یُوحی » جلو است
کسی دو دل ندارد که با یکی پیرو وحی شود و با دیگري بدنبال کافران و منافقان رود. و امام صادق علیه السّلام فرموده است: یعنی
ما جَعَلَ » 136- 46 -قرآن- 113 - کسی دو دل ندارد که با یکی اینکه دسته را دوست بدارد و با آن یک آن دسته را. -قرآن- 1
73- 4 طبري: یعنی آن همسران را که شما همانند مادران میکنید مادر نمیشوند. -قرآن- 1 « أَزواجَکُم اللّائِی تُظاهِرُونَ مِنهُن أُمَّهاتِکُم
یعنی تو همانند مادري برمن. « انت علی کظهر امّی » : کشف: عرب پیش از اسلام طلاقی داشت به اینکه جور که بهمسر خود میگفت
اللّائِی و » نامیدند. مجمع: دو کلمهي « ظهار » و اسلام از آن جلو گرفت و بر آن کفّاره معیّن کرد، و در فقه اینکه کار و سخن را
44 نیشابوري: اینکه جمله که عرب به همسر خود میگفته است - 28 -قرآن- 31 - چند جور قرائت شده است. -قرآن- 18 « تُظاهِرُونَ
کلمهي ظهر بمعنی پشت است و کنایه است از بطن بمعنی شکم، و چون نمیخواسته است نام « انت علی کظهر [ صفحه 158 ] امّی »
شکم ببرد که نزدیک است به اعضاي نهانی از اینروي کلمهي ظهر بجاي آن آورده است. و بعضی گفتهاند: چون عرب معتقد بوده
است که عمل جنسی از پشت موجب میشود فرزند لوچ متولّد بشود آنرا زشت میدانسته و عمل جنسی با همسري که میخواسته از او
جدا شود همانند میکرده است به اینکه جور کار و به آن هم اکتفا نکرده براي تشدید منظور خود آنرا به پشت مادر همانند میکرده
وَ ما جَعَلَ » . است که خلاصهي معنی چنین میشود: زین پس زشتی رابطهي من با تو چنان است که کس از پشت با مادر چنین کند
4 مجمع: زید بن حارثه بن شراحیل کلبی اسیر شد و او را ببازار عکاذ براي فروش بردند، وي را پیغمبر صلّی اللّه « أَدعِیاءَکُم أَبناءَکُم
علیه و آله خرید و او را دعوت باسلام نمود و او پذیرفت چون پدرش به مکّه آمد بابو طالب عموي پیغمبر صلی اللّه علیه و آله
گفت: به برادرزادهات بگو: یا فرزند مرا به من بفروشد و یا آزادش کند. پیغمبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: آزادش کردم بهر جا
خواهد برود، او گفت: از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله جدا نمیشوم پدرش [حارثه] غضبناك شد و گفت: اي مردم قریش شاهد باشید
که اینکه فرزند من نیست. پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: شاهد باشید که او پسر من است، اینکه زید همسري داشت بنام زینب و
او را طلاق داد و او با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله ازدواج کرد و یهود زبان دراز کردند که محمّد صلّی اللّه علیه و آله میگوید زن
فرزند بر شخص حرام است و خود زن فرزندش زید را بزنی گرفته است، اینکه جمله بجواب آنها نازل شد که خداوند آنرا که
پدرش معیّن است و شما فرزند خود میخوانید پسر شما نکرده است که خداوند آنرا که پدرش معیّن است و شما فرزند خود
میخوانید پسر شما نکرده است و کسیرا فرزند خود خواندن سخنی است بزبان که حقیقت ندارد. و هم زن خود را مادر خواندن
5 ابو الفتوح: یعنی اگر « ادعُوهُم لِآبائِهِم- تا آخر » 42- درست نیست و سخنی است که بزبان گفته میشود و حقیقت ندارد. -قرآن- 1
پدرشان معلوم باشد بپدر نسبت دهید و اگر نشناسید برادران دینی شما هستند و یا آزاد کردهي شما و اگر بخطا فرزند خود بنامید
23 [ صفحه 159 ] خواست میشود. و در جاهلیّت عادت بود که اگر - گناه نکردهاید و اگر بعمد و قصد گفتید از شما باز- -قرآن- 1
کسی فرزند دیگري را پسر خود میخواند او را پسر میگفتند و از او ارث میبرد، تا اینکه آیه آمد و آن عادت برداشته شد. نَّبِیُّ أَولی
6 طبري: یعنی پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله مقدّم است از خود مؤمنین که به آنچه بخواهد در میان ایشان حکم « بِالمُؤمِنِینَ مِن أَنفُسِهِم
و « اولی بالمؤمنین من انفسهم و هو اب لهم » : کند. و حسن بصري و قتاده گفتهاند: که بعضی اینکه جمله را چنین قرائت کردهاند
صفحه 76 از 244
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هر مؤمنی که از دنیا برود آنچه سرمایه از او بماند مال وارث او است و آنچه ضیاع و زمین
و از ابو هریره است که پیغمبر صلّی اللّه ،«22» حاصلخیز و سود آور از او بماند شایستهي من است و من مقدّم هستم به تصرّف آن
علیه و آله فرمود سرمایهي مؤمن مال وارث و خویشاوند او است و اگر دین و ضیاع بجاي گذارد نزد من بیاورند که اختیار آن
بدست من است. و از ابو هریره است که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود سرمایهي مؤمن مال وارث و خویشاوند او است و اگر
566 حسینی: نقل کردهاند که - 54 -پاورقی- 564 - دین و ضیاع بجاي گذارد نزد من بیاورند که اختیار آن بدست من است. -قرآن- 1
چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله امر فرمود بحرکت بسوي تبوك براي جنگ بعضی گفتند: باید از پدر و مادر خود اذن بگیریم
اینکه آیه به جواب آنها نازل شد، که فرمان او لازمتر است از فرمان پدر و مادر. مثنوي: امّتان را در دو عالم او است دوست||
دوستی دیگران بر بوي او است دوستی با اصل باید کرد و بس || فرع را بهر چه دارد دوست کس اصل داري، فرع گو، هرگز
النّبی اولی بالمؤمنین » مباش || تن بمان و جان بگیر اي خواجه تاش ابو الفتوح: عمر شنید که نوجوانی اینکه آیه را چنین میخواند
گفت اینرا پاك کن که در قرآن نیست، او گفت: اینکه قرآن ابی بن کعب است، عمر نزد او رفت و « من انفسهم و هو اب لهم
گفت: چرا اینرا در قرآن نوشتی! ابی گفت: آنگاه که شما ببازار داد و ستد میکردید کوشش و کار من به قرآن و علم قرآن بود.
عبد الرّحمن بن ابی عمر گفت: پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هر که از دنیا برود قرضی داشته باشد یا ضیاعی از او بماند نزد من
آورید که من مولی و اختیار دار اویم. و معنی اینکه حدیث اینکه است که اگر چنین کس وارث نداشت [ صفحه 160 ] اختیار
کارش با من است. تنویر المقباس: یعنی پس از مرگ مؤمن پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله اختیار دار کار او است چون فرمود: اگر
وَ» . کسی مرد و از او یتیم ماند او را نزد من آرید و اگر قرضی گذاشت بر عهدهي من است و اگر مالی گذاشت براي وارث او است
« و ازواجه امهاتهم و هو اب لهم » : 30 که چنین میخواندند - 6 مجمع: از إبن مسعود و إبن عبّاس نقل است: -قرآن- 1 « أَزواجُه أُمَّهاتُهُم
و در مصحف ابی بن کعب نیز چنین بوده است، و از امام باقر و صادق علیهما السّلام نیز اینکه قرائت نقل شده است. ابو الفتوح:
بعضی از مفسّرین نقل کردهاند: گروهی منافق گفتند که چرا محمّد زنهاي مطلقه ما را بهمسري میگیرد و ما نتوانیم، بخدا سوگند که
چون بمیرد با زنان او همسر شویم. اینکه جمله براي اینکه سخنان آمد که زنان پیغمبر چون مادران شما هستند که همسريشان حرام
6 کشف: قتاده گفت: در اوّل اسلام مهاجرین از یکدگر ارث میبردند، و کلبی گفته است: « وَ أُولُوا الَأرحام بَعضُ هُم أَولی » . است
پیغمبر میان هر دو نفر دو نفر مسلمین برادري برقرار کرد و هر یک از آن دو نفر که میمرد آن دیگري وارث او بود و به خویشانش
چیزي نمیرسید. چون اینکه آیه نازل شد آن حکم برداشته شد و دستور اینکه شد که خویشاوندان مقدّم هستند از مؤمن که برادر
- قرآن- 1 - .« مِنَ المُؤمِنِینَ وَ المُهاجِرِینَ » مؤمن مرده است، و هم از مهاجر که وارث مهاجر دیگر میشد، و همین است- مقصود از
6 مجمع: سدّي گفته است: مقصود وصیّت است براي براي برادران دینی « إِلّا أَن تَفعَلُوا إِلی أَولِیائِکُم مَعرُوفاً » 548- -41 قرآن- 509
یعنی اگرچه خویشاوندان در ارث بعضی مقدّم بر بعضی هستند و دیگري حق ارث ندارد ولی میتوانید براي دوستان خود که برادران
53 طبري: در معنی اینکه جمله اختلاف است: 1- محمّد بن - دینی شما هستند نیکی کنید و به چیزي وصیّت نمائید. -قرآن- 1
الحنفیّه گفته [ صفحه 161 ] است: یعنی جایز است که وصیّت کنید براي خویشان مشرك خود. 2- مجاهد گفته است: یعنی آنهائی
را که پیغمبر میانشان دوستی برقرار کرد و همسوگند بودند میتوانند عادت و رسم میان خود را رعایت کنند که یاري آنها کنند و در
جرائم کومک مالی کنند و جریمهاي که رسم داشتند در موقع جنایت از جانب آن دوست خود میپرداختند اکنون هم انجام دهند.
7 فخر: ارتباط اینکه آیه بجلو « وَ إِذ أَخَذنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُم » . -3 إبن زید گفته است: یعنی میتوانید براي دوستان خود وصیّت کنید
اینکه است که چون در اوّل گفته شد اي پیغمبر از خدا بترس و بعد گفته شد که اختیار دیگران هم با پیغمبر است و او از کسی
باك ندارد باین آیه تأکید مطلب شده است که از خدا بترس و از کسی باك مدار که از همهي پیغمبران اینکه پیمان گرفته شده
وَ أَخَذنا مِنهُم- » 50- است که در ابلاغ رسالت فقط خدا را در نظر داشته باشند و ترس و طمع از مردم جلوگیرشان نشود. -قرآن- 1
صفحه 77 از 244
7 مجمع: اینکه جمله براي تأکید و تثبیت جمله جلو است بعلاوه غلظت و سختی، یعنی از آنها پیمان گرفتیم و اینکه پیمان « تا آخر
8 مجمع: اینکه جمله براي نتیجهي پیمان گرفتن است که در « لِیَسئَلَ الصّادِقِینَ- الخ » 20- گرفتن بسیار سخت و استوار بود. -قرآن- 1
آیت جلو گفته شده است. یعنی تا از اینکه مردم راستگو بپرسند که آیا خدا هر یک را به نتیجهي فکر و کارشان رساند یا نه! و آنها
بجواب بگویند بلی نیکوکار و بدکار بمزد خود رسیدند و به کس ستم نشد، و بعضی گفتهاند: معنی جمله اینکه است: تا از
راستگویان بزبان تحقیق شود که آیا بدل نیز راستگو بودند یا نه! و دیگري گفته است: یعنی از راستگویان سؤال شود که آیا براي
خدا و حق و حقیقت راست گفتید یا بمنظور دیگر. و چون از راستگو بپرسند که از چه رو راست گفتی و به مقتضاي هدفش در
9 « وَ تَظُنُّونَ بِاللّه الظُّنُونَا » [ 26 [ صفحه 162 - راست گفتن با او رفتار شود، پس سرنوشت دروغگویان چه خواهد بود! -قرآن- 1
بیالف و آنها که با الف « ظنون و رسول و سبیل » با الف آخر خواندهاند، و بعضی « ظنونا، و رسولا، و سبیلا » طبري: بعضی قاریها
خواندهاند گفتهاند: در قرآنهاي مسلمین اینکه کلمات با الف نوشته بوده است و معنی جمله اینکه است: هر کسی بفکر خود
گمانی داشت منافقین میپنداشتند محاصرهي پیغمبر و هجوم کافران عرب و یهود بر پیغمبر او را نابود خواهد کرد و مسلمانان
13 طبري: اینکه سخن را مردي « یا أَهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم » 39- آسوده دل بودند که عاقبت اینکه گرفتاري پیروزي است. -قرآن- 1
با ضم و صداي جلو میم خواندهاند یعنی اي مردم یثرب ماندن براي شما « مقام » بنام اوس بن قیظی و همفکرهاي او گفتند و کلمهي
جائز نیست [که مصدر بمعنی اقامه باشد] و آرامش براي شما نیست، و با فتح و صداي بالاي میم خواندهاند که قرائت مشهور است
با کسر واو « عورة » : 13 مجمع « إِن بُیُوتَنا عَورَةٌ » 39- و اسم مکان است یعنی جایگاه ماندن و مکان آرامش براي شما نیست. -قرآن- 1
کانُوا عاهَدُوا » 27- نیز خوانده شده است و معنی بهر دو قرائت غیر مستحکم است که خاطر آسوده از ورود دشمن نیست. -قرآن- 1
15 طبري: مقصود بنی حارثه هستند که بجنگ احد با بنی سلمه آهنگ فرار کردند و پس از آن با خداي خود عهد کردند که « اللّهَ
إِن » دیگر چنین نباشند و در جنگ احزاب همانها بودند که دوباره پیمان خود شکستند چنانکه در آیت جلو توصیف شدهاند
قَد یَعلَم اللّه المُعَوِّقِینَ- » 310- 26 -قرآن- 278 - یعنی اجازهي برگشت به خانهها براي فرار از جنگ است. -قرآن- 1 « یُرِیدُونَ إِلّا فِراراً
18 طبري: إبن زید گفته است در روزهاي جنگ احزاب مردي از نزد پیغمبر رفت برادرش را دید نشسته نان و « تا- هَلُم-َّ تا آخر
کباب و نبیذ در پیش دارد گفت: تو با چنین خوشی برگذار میکنی و پیغمبر میان شمشیر و نیزه گرفتار است. او گفت: بیا و با من
-38- شرکت کن که کار تو و محمّد تمام است دیگر او روي آسایش نمیبیند، او گفت دروغ میگوئی سوگند بخدا که -قرآن- 1
58 [ صفحه 163 ] پیغمبر را از اینکه سخن خبردار میکنم و چون حضور پیغمبر رسید اینکه آیه نازل شده بود که خدا - قرآن- 50
19 طبري: إبن « فَأَحبَطَ اللّه أَعمالَهُم » . میشناسد آنهائی را که شما را از پیغمبر برکنار میکنند و برادران خود را میگویند نزد ما بیائید
زید گفته است: مردي از آنها که در جنگ بدر حاضر شده بود و آن ثواب بزرگ اوّلین جنگ نصیبش شده بود در جنگ احزاب
منافق شد و اینکه جمله توصیف او است که خدا آن عمل خیر جنگ در بدر را بواسطهي نفاق در اینکه جنگ باطل و بیهوده کرد.
یحسبون » 20 طبري: از قرائت إبن مسعود نقل شده است که او چنین میخوانده است « یَحسَ بُونَ الَأحزابَ لَم یَذهَبُوا » 32- -قرآن- 1
- یسّاءلون با تشدید سین نیز خوانده شده است. -قرآن- 1 « یَسئَلُونَ عَن أَنبائِکُم » و جمله .« الاحزاب قد ذهبوا فاذا وجدوهم لم یذهبوا
با ضم و صداي جلو همزه خوانده است « اسوة » 21 ابو الفتوح: عاصم « لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُول اللّه أُسوَةٌ حَسَنَۀٌ » 217- -40 قرآن- 187
و دیگران با کسر و صداي زیر و معنی جمله اینکه است که باید شما مسلمانان به پیغمبر نگاه کنید و پیرو کار او باشید، در جنگ
احد دندانش شکست و عمویش حمزه و عبیدة بن حارث کشته شدند و او بجاي ماند و بیتابی نکرد و آنچه آزار دید و ستم کشید
- بر خود هموار کرد و بجاي ماند شما هم باید چنین باشید. و اینکه جمله اگرچه بصورت خبر است ولی بمعنی امر است. -قرآن- 1
1- جبّائی گفته است: پیغمبر فرموده بود اعراب 32- 22 مجمع: اینکه جمله دو معنی شده است: -قرآن- 1 «ُ صَ دَقَ اللّه وَ رَسُولُه » 60
دسته جمعی بر سر ما میآیند و میجنگند و بآخر ما چیره میشویم. و چون بجنگ احزاب اعراب از هر طرف مدینه را در میان گرفتند و
صفحه 78 از 244
پیغمبر و مسلمانان را در محاصره داشتند مسلمانان که اینکه را دیدند چون ایمان بپیغمبر داشتند گفتند: همین است وعدهي خدا و
أَم حَسِبتُم أَن » پیغمبر و راست است که بآخر ظفر با ما است. 2- قتاده و دیگران گفتهاند: چون به سورهي بقره گفته شده است
که نتیجه اینکه است: خوشبختی «ٌ 539 [ صفحه 164 ] رَ اللّه قَرِیب - 519 -قرآن- 531 - تَدخُلُوا الجَنَّۀَ وَ لَمّا یَأتِکُم- تا- إِن -قرآن- 460
و بهشت را گمان نبرید بیگرفتاري و سختی فراهم میشود ولی البتّه پایان کار آسایش و یاري خداوندي است که به زودي خواهد
رسید. بروز خندق و جنگ احزاب که مسلمانان گرفتار شدند چون ایمان بوعدهي قرآن و مفاد اینکه آیه داشتند گفتند وعدهي خدا
394 حسینی: بیت: هر که دارد - 25 -پاورقی- 392 - قرآن- 1 - .«23» و پیغمبر راست است و اینکه گرفتاري عاقبت خوش خواهد داشت
23 مجمع: یعنی از « رِجال صَ دَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ- تا آخر » چون قلم سر بر خط احکام او مینویسد بخت، طغراي شرف بر نام او
اینکه «ُ قَضی نَحبَه » مؤمنین مردانی هستند که با پیغمبر بیعت کردند از جنگ رو نگردانند و به پیمان و بیعت خود وفا کردند، و معنی
است که بر پیمان خود بود تا مرد یا در جنگ کشته شد و بآرزوي خود رسید. بعضی گفتهاند: مقصود شهداي احد است که کشته
299 حسن بصري گفته است: یعنی - 127 -قرآن- 283 - شدند و وظیفهي خود انجام دادند و به پروردگار خود رسیدند. -قرآن- 90
عمر خود را براستی و وفاکاري بآخر رساندند، و در صحیح بخاري از انس مالک نقل کرده است که عموي من در جنگ بدر
حاضر نبود و پس از آن گفت: اي خدا پوزش میخواهم که چون دگر مسلمین کاري نکردم و اگر چنین روزي پیش آید خدا داند
که چه خواهم کرد. چون بروز جنگ احد مسلمین فرار کردند او گفت: خدایا از کار کافران بیزارم و از فرار مسلمین بپیشگاه تو
عذر میخواهم و بدشمن حمله کرد و چنان کوشید که در کشته او هشتاد زخم تیر و نیزه و شمشیر بود. و ما میگفتیم: براي او و آنها
] 636- و إبن اسحاق گفت: اینکه جمله براي آنها است که -قرآن- 614 « فَمِنهُم مَن قَضی » که با او کشته شدند اینکه آیت آمد
براي آنها است که چشم براهند تا مثل دوستان در گذشته شان « مِنهُم مَن یَنتَظِرُ » صفحه 165 ] در بدر و احد کشته شدند و جملهي
کشته شوند یا بمانند و چیرگی پیغمبر را ببینند. و ابو القاسم حسکانی از علی علیه السّلام نقل کرده است که اینکه آیه براي ما نازل
مَن » 326 الفتوح: مقصود از - 60 -قرآن- 310 - و چشم براه من هستم که در انتظارم. -قرآن- 36 « مَن یَنتَظِرُ » شد و سوگند بخدا که
علی علیه « من ینتظر » حمزه عموي پیغمبر و عبیدة بن حارث و جعفر بن ابو طالب هستند که در احد و موته شهید شدند و «ُ قَضی نَحبَه
24 مجمع: یعنی اگر بخواهد « وَ یُعَذِّبَ المُنافِقِینَ إِن شاءَ أَو یَتُوبَ عَلَیهِم » 190- 45 -پاورقی- 188 - قرآن- 24 - «1«24». السّلام است
عذاب میکند و اگر نه توبه شان میپذیرد به تف ّ ض ل و بخشش، چون مذهب صحیح اینکه است که بواسطهي توبه عقاب ساقط
نمیشود، و بر خدا اسقاط عقاب لازم نیست ولی میشود به بخشش و فضل خود عقاب را ساقط کند، پس آیه میفهماند همین حکم
عقل را که توبه موجب بخشش گناه نمیشود ولی با جماع و آیه و حدیث ثابت است که بواسطهي توبه ممکن است فضل حق شامل
39- تا آخر آیت 26 طبري: ابو سعید خدري گفت: -قرآن- 1 -« وَ رَدَّ اللّه الَّذِینَ کَفَرُوا » 64- شود و عقاب آخرت نباشد. -قرآن- 1
و اندکی پس از وقت نماز عشا «25» بجنگ خندق ما چنان در محاصره بودیم که نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را نخواندیم
اینکه آیه نازل شد که خدا شر کافران بگرداند و جنگ ناکرده شما را آسوده کرد و آنها رفتند و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود
بلال اذان گفت و مثل همیشه با آرامش نماز گذشته را یکی پس از دیگري انجام داد و اینکه ترك نماز و قضاي آن پیش از آمدن
از اینکه جهت نماز نخواندیم تا آسوده شدیم. قتاده گفته است مقصود از اهل « فَإِن خِفتُم فَرِجالًا أَو رُکباناً » دستور بنماز خوف بود
480 [ صفحه 166 ] ابو سفیان - 94 -قرآن- 441 - کتاب که در آیت بعد گفته شده است یهود بنی قریظه است که با -پاورقی- 92
مکاتبه کردند و پیمان پیغمبر شکستند و پشتیبان او شدند و پس از رفتن احزاب و آسایش مسلمانان پیغمبر در خانهي زینب دختر
جحش بود و سر خود میشست که بآن حضرت فرمان رسید بطرف قریظه روانه شود و سزاي پیمان شکنی بدهد. و پیغمبر لباس
جنگ پوشید و از کوچه بنی غنم رفت و مردم بدنبالش روانه شدند و به قلعهي بنی قریظه رسید و فریاد کرد: اي برادران بوزینه و
آنها را محاصره کرد و گفتند: اي ابو القاسم تو مرد بد دهن نبودي و راضی شدند که آنچه سعد بن معاذ انصاري براي آنها
صفحه 79 از 244
حکومت کند تسلیم شوند چون قبیلهي سعد با بنی قریظه همسوگند بودند از او انتظار کومک داشتند و او حکم کرد آن مردان که
با ابو سفیان و دیگر مهاجمین همکاري در جنگ کردهاند مردان جنگی آنها کشته شوند و دیگران اسیر مسلمین باشند و آب و
زمینشان میان مسلمانان مهاجر تقسیم شود. قبیلهي سعد گفتند: چرا مهاجرین را بر خویشان خود برتر شمردي! او گفت: شما انصار
پیغمبر اهل اینکه شهر هستید و آب و زمین دارید و مهاجرین غریب و وارد اینکه شهر هستند و مستحق آب و زمین هستند و چون
پیغمبر اینکه را شنید فرمود: اینکه حکم سعد حکم خداوندي است. و إبن اسحاق از کعب بن مالک انصاري نقل کرده است که
پیغمبر بیست و پنج شب یهود بنی قریظه را در محاصره داشت. و علقمۀ بن وقّاص لیثی گفته است پس از آنکه یهود تسلیم به
حکومت سعد بن معاذ شدند و آنها را از حصارشان بیرون آوردند در خانهي ابنۀ الحرث که زنی از بنی نجّار بود زندانی کردند و
پیغمبر آمد ببازار مدینه که امروز هم بازار آنجا است و چند خندق کندند و یهود را آوردند و در میان آن خندقها کشتند که حیی
بن اخطب و کعب بن أسد سران یهود و دشمنان سرسخت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله در میان آنها بودند و شمارهي اینکه کشتگان
ششصد تا هفتصد بوده است و آنکه از همه بیشتر شمارهي آنها را گفته است از هشتصد تا نهصد گفته است. و إبن زید گفته است:
- 1950 -قرآن- 1962 - تسلیم بنی قریظه است که -قرآن- 1918 « أَنزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُم- تا- تَقتُلُونَ وَ تَأسِرُونَ » معنی اینکه جملهها
مقصود زن و بچهي آنها است که « تَأسِرُونَ فَرِیقاً » 1989 [ صفحه 167 ] یدند و از قلعههاي خود بزیر آمدند و مردها کشته شدند و
اسیر مسلمانان شدند. إبن اسحاق گفته است چون اعراب از دور مدینه رفتند و مسلمانان و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله بخانه شان
برگشتند و ابزار جنگ خود باز کردند و نیمروز شد به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمان رسید به طرف بنی- قریظه برود، و إبن
شهاب زهري گفته است: پیغمبر دستور داد میان مردم آواز کردند: هر کس گوش بفرمان پیغمبر است نماز عصر نخواند تا بسرزمین
بنی قریظه انجام نماز کند، و علی علیه السّلام را با پرچم خود بآن سوي روانه کرد و خود بر سر چاهی که متعلّق به بنی قریظه و بنام
بود فرود آمد و مردم پشت سر یکدگر رسیدند و بعضی پس از هنگام عشا رسیدند و نماز عصر نخوانده بودند چون دستور « أنا »
پیغمبر بود که نماز عصر بسر زمین بنی قریظه بخوانند و تا بآن جا رسیدند نماز عصرشان قضا شد و قضاي آن را خواندند و پیغمبر
27 طبري: یعنی علاوه بر خانه « وَ أَرضاً لَم تَطَؤُها » «26»! صلّی اللّه علیه و آله بآنها اعتراض نکرد که چرا نماز را بوقت خود نخواندید
و مال و زمین بنی قریظه دیگر سرزمینها که هنوز قدم شما بآن جا نرسیده است در آینده بتصرّف شما در خواهد آمد، و در مقصود
- از آن سرزمین که بعد تصرّف خواهند کرد اختلاف است: 26 - حسن بصري گفته است: مقصود سرزمین روم و ایران است. 2
27 طبري: یعنی علاوه بر خانه و مال و زمین بنی قریظه دیگر سرزمینها که هنوز قدم شما بآن جا نرسیده « وَ أَرضاً لَم تَطَؤُها » یزید
است در آینده بتصرّف شما در خواهد آمد، و در مقصود از آن سرزمین که بعد تصرّف خواهند کرد اختلاف است: 1- حسن
1062 [ صفحه - 1036 -قرآن- 1037 - 86 -پاورقی- 1034 - بصري گفته است: مقصود سرزمین روم و ایران است. 2- یزید -قرآن- 64
168 ] إبن رومان گفته است: قلعه خیبر است. 3- دیگري گفته است: چون یهود بنی قریظه یقین کردند پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله
دستبردار از آنها نیست کعب بن اسد به آنها گفت: اي گروه یهود میبینید بچه بلا گرفتار شدهاید اکنون یکی از سه پیشنهاد مرا
بپذیرید: یا مسلمان میشویم چون یقین شد که او پیغمبر است گفتند: از دین و تورات خود دستبردار نیستیم. گفت: پس زنها و بچهها
را میکشیم و شمشیر بدست از قلعه بیرون میرویم و حمله بدشمن میکنیم و از پشت سر خود آسودهایم که زن و بچه نداریم تا اسیر
شوند و کوشش میکنیم تا سرنوشت ما معلوم شود و اگر چیره شدیم میتوانیم دوباره زن و بچه فراهم کنیم. آنها بجواب گفتند: چنین
چیزي نمیشود که اینکه بیچارگان را بکشیم چه پس از مرگ آنها زندگی بر ما تلخ است. او گفت: اکنون که اینکه دو را
نمیپذیرید پس امشب شنبه است و ممکن است محمّد و یارانش از ما آسوده خاطر باشند که بشنبه دست باسلحه نمیبریم، اکنون
بآنها شبیخون بزنیم و شبانه بر سرشان بتازیم شاید گشایشی در کار ما پیدا شود. گفتند: کاري که گذشتگان ما نکردهاند بر ما روا
نیست و بشنبه اقدام به کاري نمیکنیم که عاقبت بد دارد و تو خود خبر داري که هر که بروز شنبه اقدامی کرده است گرفتار شده
صفحه 80 از 244
است. کعب گفت: یک نفر شما در همهي زندگی دور اندیش و خردمند نبوده است. زان پس بپیغمبر پیغام دادند که براي مشورت
ابو لبابه را نزد ما فرست چه قبیلهي او همسوگند با یهود بودند. پیغمبر او را فرستاد، چون او بآن جا رسید زنها و بچهها بجلوش گریه
و زاري کردند و مردها پرسیدند: اي ابا لبابه صلاح میدانی تسلیم بفرمان محمّد شویم! او گفت: بلی و با دست اشاره به گلوي خود
کرد یعنی فرمان او سر بریدن شما است. ابو لبابه گفت: چون اینکه سخن را گفتم هنوز گام برنداشته دانستم خیانت بخدا و پیغمبر
کردهام. و او از آنجا رفت و نزد پیغمبر هم نرفت و یکسره بمدینه بسوي مسجد رفت و خود را بیکی از ستونهاي مسجد بست که
آنجا بماند تا خدا اینکه گناه او را ببخشد. حسینی در دنبالهي جنگ احزاب نوشته است: بیت: [ صفحه 169 ] باد صبا ببست میان،
نصرت تو را || دیدي چراغ را که کند باد یاوري بیدرد سر نیزه و آمد شد شمشیر || آن فتح که مفتاح امان بود بر آمد سخن ما:
راهنمائی تربیتی دامنه داري است که در قضاوتهاي آدمی براي خود و دیگران «ِ ما جَعَلَ اللّه لِرَجُل مِن قَلبَین » -1 آیت 4 جملهي
میتوان از آن استفاده کرد: اوّل در زمینهي خود آیه شاید مقصود چنین باشد که عاطفهي عمومی نوع دوستی غیر از غریزهي فرزند
دوستی است و نیز روابط زناشوئی و احساسات نر و مادگی غیر از عواطف و دلباختگی مادر و فرزندي است و شما مردم که پسر
خوانده را بشمار فرزند میآورید و همسر را مادر میدانید فقط سخنی است که بر زبان آسان است و در نهاد و طبیعت آدمی نشدنی
است و یک فرد دو دل ندارد که با یک دل عواطف بشري دریابد و با دیگري دوستی فرزند نگهدارد و همچنین در همسر و مادر،
کنایه است از ابزار دریافتهاي درونی و ادراکات « قلبین » پس اینکه گفتار پنداري است بر خلاف طبیعت. در مرتبه دوّم چون کلمهي
و انفعالات انسان باین کلمه فهمانده شده است که آدمی در خوب و بد و پسند و ناپسندش شرایطی دارد که نمیتواند چند ناسازگار
را در یک شرط و موقع مخصوص فراهم کند و روي آور بآنها شود. بطور مثال اگر کسی با دو نفر دشمن یکدگر اظهار دوستی
کند یا دروغ میگوید یا نمیفهمد چون آنچه موجب دوستی اینکه یکی است همان هم موجب دشمنی دیگري است مگر حدّ
مشترکی بیابد که هر دو را بیک سوي راهنمائی کند. پس آنها که با همه کس و هر جور آدم میسازند و میجوشند یا بیخردند یا
منافق که او هم بیخرد درجهي دوّم است. و در مرتبهي سوّم: اینکه جمله راهنمائی بکارهاي شخصی میکند که بقول مشهور با یک
دست چند هندوانه نمیتوان برداشت و خدا بآدم دو دل نداده است که با یکی نجّاري بداند و با دیگري خیّاطی و همین است مثل
] 76- مشهور که میگویند همه کاره هیچ کاره است، و باز میگویند: چند زراعت مختلف در یک دوره در یک زمین -قرآن- 31
صفحه 170 ] بهره نمیدهد و همهي اینها مفاد رهبري اینکه جمله است که خدا دو دل قرار نداده است و براي هر چیزي شرطی است
صریح است که مسئولیّت و مجازات بدنبالهي اراده و توجّه :« لَیسَ عَلَیکُم جُناح-ٌ تا آخر » و وسیلهاي مخصوص. 2- آیت 5 جملهي
هُنالِکَ » 3- آیت 11 45- مخصوص است و گر نه خطا و یا اعمال انعکاسی مشمول ثواب و گناه و پرسش نمیشود. -قرآن- 20
خوب نشان میدهد آزمایشهاي آدمی را که پیشامدها و گرفتاریها و آنچه از حساب جریان روزانهي انسان « ابتُلِیَ المُؤمِنُونَ- تا آخر
کم یا زیاد شد خود آزمایشی است براي اندازهي گنج فکر و خوي و کار هر کس که در برابر اینکه کم و زیادیهاي زندگی چگونه
صریح است که پیغمبر عقل ظاهر « لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُول اللّه أُسوَةٌ حَسَ نَۀٌ- تا آخر » 4- آیت 21 47- میماند یا میبازد. -قرآن- 13
مردم است و بطور کلّی انتظار سعادت و امیدواري بآخرت وابسته است به متابعت پیغمبر همانطور که پیشرفت در زندگی به پیروي
وابستگی کامل باین آیه دارد که چون اختیار دار بود و از « النَّبِیُّ أَولی بِالمُؤمِنِینَ مِن أَنفُسِهِم » از عقل و خرد است. و آیت 6 جملهي
خود مردم جلوتر در کار آنها پس معلوم است که پیروي از او در همه جا وسیلهي سعادت است چون او از خود مردم بهتر میداند و
میگوید. و شاید از مجموع اینکه دو جمله بتوان خاصیت عصمت و مصونیّت پیغمبر را از خطا استفاده کرد. براي آنکه در کار مردم
شایسته تر از خود آنها است و نیز پیروي از او موجب سعادت است پس معلوم میشود که او بخطا نمیرود و اگر احتمال خطا در کار
او باشد پس بر عقلاي مؤمنین در کار خودشان لا اقل مقدّم نیست و پیروي از او براي خردمندان کار خوبی نخواهد بود. -قرآن-
سخن طبرسی را از مجمع البیان نقل کردیم. اگرچه امروز « یُعَذِّبَ المُنافِقِینَ إِن شاءَ » 5- آیت 24 جملهي 349- -71-13 قرآن- 296
صفحه 81 از 244
نقل اینگونه سخنان درست نیست ولی براي آشنایی بطرز آن افکار و سنجش مطلب بد نیست که بگوئیم: آنچه متکلّمین وظایف -
58 [ صفحه 171 ] اي خدا معیّن کردهاند که لطف بر خدا واجب است یا قبول توبهي گناهکار واجب نیست، سخنانی - قرآن- 21
است که مناسب با مادّیات و اشخاص است و براي یک پادشاه میتوان چنین وظایف پیش بینی کرد و گر نه باید در برابر اینگونه
ان » مطالب طبیعت را مطالعه کرد که چگونه آفریده شده است و لازمهي اینکه آفرینش چنین کارها است. و در اینکه جمله معنی
برگشت منافقین است از راه بد و نفاق که از جان و دل « أَو یَتُوبَ عَلَیهِم » سرنوشت و تقدیر ازلی است و معنی جملهي بعد « شاء
برگردند. پس نتیجه اینکه است که اگر بسرنوشت آنها هدایت در راه راست رفتن نباشد البتّه بهمان نفاق میمانند و عذاب میشوند و
اگر مقدّر و سرنوشت حق چنین باشد که از راه کج برگردند البتّه توبه میکنند و پذیرفته میشود. حق چنین باشد که از راه کج
برگردند البتّه توبه میکنند و پذیرفته میشود. و چون توبه به معنی بازگشت است در هر انحراف توبه و برگشت قابل تصوّر است
آنکه ناپرهیزي کرده و بیمار شده با توبه یعنی برگشت از روش ناپسند و رسیدگی به بهداشت تندرست میشود و همچنین در دیگر
پس اگر معنی وجوب قبول توبه بر خداوند پیدایش اثر توبه است که جاي شک نیست توبه اثر خود را دارد پس .«27» موجودات
قبول توبه بر خدا واجب است و اگر غیر از بازگشت از نافرمانی و گرایش بخوبی و فرمانبري مقصود چیز دیگري است که از جاي
گفتگوي ما بیرون است. پس اگر معنی وجوب قبول توبه بر خداوند پیدایش اثر توبه است که جاي شک نیست توبه اثر خود را
دارد پس قبول توبه بر خدا واجب است و اگر غیر از بازگشت از نافرمانی و گرایش بخوبی و فرمانبري مقصود چیز دیگري است که
1107 و نیز اینکه میگویند لطف بر خدا واجب است سخنی - 472 -پاورقی- 1105 - از جاي گفتگوي ما بیرون است. -قرآن- 448
است نسنجیده، چون اصل وجود و قدرت بینهایت جز لطف چیزي تصوّر نمیشود تا بتوان گفت غیر لطف [ صفحه 172 ] درست
نیست و لطف واجب است و آنچه بموجب آن قدرت بینهایت نمودار شده است لطف است و خوبی و اگر چیزي را بدمینامیم از
نظر محدود و سود خود ما است، و گر نه همهي آفریدهها در اندازه و گنج خود خوب هستند و اگر یکی دیگري را نابود میکند از
نظر ما چنین است و گر نه آنرا هم در واقع نابودي نباید دانست بلکه تغییر صورت و قدمی بسوي کمالی دیگر است و فعل و انفعال
طبیعت است که در هستی و وجود جز آن تصوّر ندارد. و گر نه سادهترین عوامل آفرینش حق آفتاب است و دریا، که تابش آفتاب
و تبخیر آب دریا باران میآورد و گیاه میروید و همان آفتاب گیاه را خشک میکند و آن آب و باران را زمین بخود فرو میبرد و نابود
میکند، پس در اوّلین عمل طبیعت نابودي بچشم میخورد که از تابش آفتاب تولید امواج و بالا رفتن بخار میشود و بر هم خوردن
آرامش سطح آب دریا. بلی تفاوت در اینکه است که اینها چون همیشگی است و بسود ما است از آن چیزي نمیگوئیم، ولی اگر
طفلی پدرش مرد و خانهاش سوخت ستم روزگار میدانیم با اینکه عوامل طبیعت همه یک زنجیر بهم پیوسته است که برشتهها و
دانههائی ریز بخش میشود و رشتهي اصلی و بزرگ جنبشها و عوامل کلّی طبیعت است و بدنبال آن اینکه حوادث و دگرگونیهاي
کوچک و کوچکتر پیدا میشوند تا باشتعال آتش در خانهي یتیم میرسد و پیش بینیها و جلوگیریهاي علمی نیز از همین عوامل و
جنبشهاي طبیعت است که سالیان دراز در تغییر و تبدیل بوده است تا شرط آن فراهم شده است که کمال فکر آدمی باشد و پیدا
کردن راه گشایش دشواریهاي زندگی بگفتهي حاج ملّا هادي سبزواري یعنی: آفرینش خود بر نظم نهاده شده است و افراد
[ موجودات هم هر یک بنوبت نظمی دارد که از آن جدا نمیشود. [ صفحه 173
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 28 تا 52
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِأَزواجِکَ إِن کُنتُن تُرِدنَ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها فَتَعالَینَ أُمَتِّعکُن وَ أُسَرِّحکُن سَراحاً جَمِیلًا [ 28 ] وَ إِن کُنتُن تُرِدنَ اللّهَ وَ
رَسُولَه وَ الدّارَ الآخِرَةَ فَإِن اللّهَ أَعَدَّ لِلمُحسِنات مِنکُن أَجراً عَظِیماً [ 29 ] یا نِساءَ النَّبِی مَن یَأت مِنکُن بِفاحِشَ ۀٍ مُبَیِّنَۀٍ یُضاعَف لَهَا العَذابُ
ضِعفَین وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّه یَسِیراً [ 30 ] وَ مَن یَقنُت مِنکُن لِلّه وَ رَسُولِه وَ تَعمَل صالِحاً نُؤتِها أَجرَها مَرَّتَین وَ أَعتَدنا لَها رِزقاً کَرِیماً
صفحه 82 از 244
- 31 ] یا نِساءَ النَّبِی لَستُن کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیتُن فَلا تَخ َ ض عنَ بِالقَول فَیَطمَعَ الَّذِي فِی قَلبِه مَرَض وَ قُلنَ قَولًا مَعرُوفاً [ 32 ] -قرآن- 1 ]
761 وَ قَرنَ فِی بُیُوتِکُن وَ لا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهِلِیَّۀِ الأُولی وَ أَقِمنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعنَ اللّهَ وَ رَسُولَه إِنَّما یُرِیدُ اللّه لِیُذهِبَ
[ عَنکُم الرِّجسَ أَهلَ البَیت وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً [ 33 ] وَ اذکُرنَ ما یُتلی فِی بُیُوتِکُن مِن آیات اللّه وَ الحِکمَ ۀِ إِن اللّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً [ 34
إِن المُسلِمِینَ وَ المُسلِمات وَ المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِنات وَ القانِتِینَ وَ القانِتات وَ الصّادِقِینَ وَ الصّادِقات وَ الصّابِرِینَ وَ الصّابِرات وَ الخاشِعِینَ وَ
الخاشِعات وَ المُتَ َ ص دِّقِینَ وَ المُتَ َ ص دِّقات وَ الصّائِمِینَ وَ الصّائِمات وَ الحافِظِینَ فُرُوجَهُم وَ الحافِظات وَ الذّاکِرِینَ اللّهَ کَثِیراً وَ الذّاکِراتِ
أَعَدَّ اللّه لَهُم مَغفِرَةً وَ أَجراً عَظِیماً [ 35 ] وَ ما کانَ لِمُؤمِن وَ لا مُؤمِنَۀٍ إِذا قَ َ ض ی اللّه وَ رَسُولُه أَمراً أَن یَکُونَ لَهُم الخِیَرَةُ مِن أَمرِهِم وَ مَن
یَعص اللّهَ وَ رَسُولَه فَقَد ضَل ضَلالًا مُبِیناً [ 36 ] وَ إِذ تَقُول لِلَّذِي أَنعَمَ اللّه عَلَیه وَ أَنعَمتَ عَلَیه أَمسِک عَلَیکَ زَوجَکَ وَ اتَّق اللّهَ وَ تُخفِی
فِی نَفسِکَ مَا اللّه مُبدِیه وَ تَخشَ ی النّاسَ وَ اللّه أَحَقُّ أَن تَخشاه فَلَمّا قَضی زَیدٌ مِنها وَطَراً زَوَّجناکَها لِکَی لا یَکُونَ عَلَی المُؤمِنِینَ حَرَجٌ
1410 ما کانَ عَلَی النَّبِی مِن حَرَج فِیما فَرَضَ اللّه لَهُ - فِی أَزواج أَدعِیائِهِم إِذا قَضَوا مِنهُن وَطَراً وَ کانَ أَمرُ اللّه مَفعُولاً [ 37 ] -قرآن- 1
سُنَّۀَ اللّه فِی الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبل وَ کانَ أَمرُ اللّه قَدَراً مَقدُوراً [ 38 ] الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالات اللّه وَ یَخشَونَه وَ لا یَخشَونَ أَحَ داً إِلاَّ اللّهَ وَ
کَفی بِاللّه حَسِیباً [ 39 ] ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَ دٍ مِن رِجالِکُم وَ لکِن رَسُولَ اللّه وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللّه بِکُل شَیءٍ عَلِیماً [ 40 ] یا أَیُّهَا
550 هُوَ الَّذِي یُصَلِّی عَلَیکُم وَ مَلائِکَتُه لِیُخرِجَکُم مِنَ - الَّذِینَ آمَنُوا اذکُرُوا اللّهَ ذِکراً کَثِیراً [ 41 ] وَ سَبِّحُوه بُکرَةً وَ أَصِیلًا [ 42 ] -قرآن- 1
الظُّلُمات إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالمُؤمِنِینَ رَحِیماً [ 43 ] تَحِیَّتُهُم یَومَ یَلقَونَه سَلام وَ أَعَدَّ لَهُم أَجراً کَرِیماً [ 44 ] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرسَلناكَ شاهِداً
437 وَ لا - وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً [ 45 ] وَ داعِیاً إِلَی اللّه بِإِذنِه وَ سِراجاً مُنِیراً [ 46 ] وَ بَشِّرِ المُؤمِنِینَ بِأَن لَهُم مِنَ اللّه فَضلًا کَبِیراً [ 47 ] -قرآن- 1
تُطِع الکافِرِینَ وَ المُنافِقِینَ وَ دَع أَذاهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه وَ کَفی بِاللّه وَکِیلًا [ 48 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحتُم المُؤمِنات ثُم طَلَّقتُمُوهُنَّ
مِن قَبل أَن تَمَسُّوهُن فَما لَکُم عَلَیهِن مِن عِدَّةٍ تَعتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُن وَ سَرِّحُوهُن سَراحاً جَمِیلًا [ 49 ] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَحلَلنا لَکَ أَزواجَکَ
اللاّتِی آتَیتَ أُجُورَهُن وَ ما مَلَکَت یَمِینُکَ مِمّا أَفاءَ اللّه عَلَیکَ وَ بَنات عَمِّکَ وَ بَنات عَمّاتِکَ وَ بَنات خالِکَ وَ بَنات خالاتِکَ اللّاتِی
هاجَرنَ مَعَکَ وَ امرَأَةً مُؤمِنَۀً إِن وَهَبَت نَفسَ ها لِلنَّبِی إِن أَرادَ النَّبِیُّ أَن یَستَنکِحَها خالِصَۀً لَکَ مِن دُونِ المُؤمِنِینَ قَد عَلِمنا ما فَرَضنا عَلَیهِم
فِی أَزواجِهِم وَ ما مَلَکَت أَیمانُهُم لِکَیلا یَکُونَ عَلَیکَ حَرَج وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً [ 50 ] تُرجِی مَن تَشاءُ مِنهُن وَ تُؤوِي إِلَیکَ مَن تَشاءُ
وَ مَن ابتَغَیتَ مِمَّن عَزَلتَ فَلا جُناحَ عَلَیکَ ذلِکَ أَدنی أَن تَقَرَّ أَعیُنُهُن وَ لا یَحزَن وَ یَرضَینَ بِما آتَیتَهُن کُلُّهُن وَ اللّه یَعلَم ما فِی قُلُوبِکُم وَ
کانَ اللّه عَلِیماً حَلِیماً [ 51 ] لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِن بَعدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بِهِن مِن أَزواج وَ لَو أَعجَبَکَ حُسنُهُن إِلاّ ما مَلَکَت یَمِینُکَ وَ کانَ
رها بودن و طلاق زن، بمعنی اسمی و مصدر آن « سرحا » : 1386 [ صفحه 175 ] معنی لغات - اللّه عَلی کُل شَیءٍ رَقِیباً [ 52 ] -قرآن- 1
هنگام میان عصر « اصیل » . حاجت و مطلوب « وطر » . نشاندادن زن آرایش و زیبائی خود را بدیگران « تبرّج » . تسریح بمعنی طلاق دادن
و مغرب. أفاء سود رساند چه از جنگ یا کسب. شأن نزول: طبري: نقل کردهاند که عایشه از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله تقاضاي
یا أَیُّهَا » اضافه مخارج روزانه کرد یا چیزي دیگر خواست که گفتهاند تا یک ماه از زنهاي خود اعراض فرمود. اینکه آیه نازل شد
270 ترجمه: 28 اي پیغمبر بهمسران خود بگو: اگر خوشی اینکه جهان و زیبائیهاي آنرا میخواهید - قرآن- 227 - .« النَّبِیُّ قُل لِأَزواجِکَ
بیائید که با گشاده روئی و بهرههاي مالی از بند زناشوئی خود آزادتان کنم 29 و اگر با خدا و رسول سر و کار دارید و سراي دیگر
میخواهید که خداوند براي هر کدام از شما که نیکو کار است مزدي بزرگ فراهم کرده است 30 اي همسران پیغمبر هر کس از
شما دست به کاري زشت نمودار برد، آزار او دو برابر است، و بر خدا آسان است که مجازات شما را سختتر کند 31 و هر کدامتان
روي بخدا بدارد و پیغمبرش نیز و نکو کاري کند مزدش را دو [ صفحه 176 ] برابر دهیم و روزي ارزنده ذخیره براي او است 32 اي
زنان پیغمبر شما نه مانند دیگر زنانید اگر تقوي پیشه باشید پس با مردان با صداي نرم و نازك سخن نگوئید تا بیمار دلان بر شما
طمع نکنند و مانند دگر مردان و برسم همگانی سخن بگوئید 33 و بخانههاي خود بمانید، و بمانند دوران پیشین جاهلیّت خود نمائی
نکنید، و آرایش خود بمردان نشان ندهید و نماز بخوانید و زکات بدهید و فرمانبر خدا و رسول باشید. او میخواهد از شما خانوادهي
صفحه 83 از 244
پیغمبر پلیدي بدور کند و بدرستی پاکیزهتان بدارد 34 و بخاطر بدارید آیات حق و حکمتها که در خانههاي شما خوانده میشود که
خداوند باریکبین است و خبر دار 35 البتّه زنان و مردان مسلمان و مؤمن و سر سپردهي بفرمان خدا و راستگویان و آنها که شکیبا
هستند و دلنرمند و صدقه میدهند و روزه میدارند و شرم خود از بدنگاه میدارند و از یاد خدا بیخبر نمیشوند او براي شان آمرزش و
مزدي بزرگ آماده کرده است. شأن نزول: طبري: قتاده گفت: پیغمبر بزینب بنت جحش دختر عمّهي خود پیشنهاد ازدواج کرد، او
پنداشت که پیغمبر براي خود میگوید و پذیرفت ولی پیغمبر براي زید بن حارثه میخواست و زینب فهمید و بدش آمد و نپذیرفت،
345 ترجمه: 36 و - 316 -قرآن- 328 - قرآن- 268 - .« ما کانَ لِمُؤمِن وَ لا مُؤمِنَۀٍ إِذا قَ َ ض ی- تا- ضَ لالًا مُبِیناً » اینکه آیه براي او نازل شد
بدانید بر هیچ مرد و زن مسلمان روا نیست که در فرمان خدا و رسول اظهار نظر کند و براي خود چیزي گزیند و آنکه نافرمانی خدا
و رسول کند بآشکار گمراه شده است. شأن نزول: طبري: إبن زید گفته است: پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله زید بن حارثه را با زینب
بنت جحش همسر کرد. روزي رفت براي دیدن زید و جلو در خانه پردهاي موئین آویخته بود و زینب سر برهنه بدرون خانه بود. باد
پرده را برداشت و چشم پیغمبر باو افتاد و شگفتش آمد از زیبائی او و چون زید دانست که آنزن بچشم پیغمبر جلوه کرد نخواست
که دیگر با او بسر برد و با پیغمبر در میان گذاشت و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: او را رها مکن ولی پیغمبر میخواست اگر او
از زید جدا شود [ صفحه 177 ] خودش همسر شود و از چشم داشت بزبان مردم که گویند زن فرزند خواندهي خود را بزنی گرفت
براي اینکه گفتگو نازل « وَ إِذ تَقُول لِلَّذِي أَنعَمَ » آنچه در دل داشت پنهان کرد و بزبان فرمود: زن خود را طلاق مده آیت 37
257 ترجمه: 37 اي محمّد بیاد بدار که با [زید بن حارثه] پروردهي نعمت خود و خدا - 224 -پاورقی- 255 - قرآن- 188 - .«28» شد
نصیحت میکردي که از خدا بترس و با همسر خود بساز و از او جدا مشو و تو خود بدل اندیشهاي نهان میداشتی که از ترس مردم
آشکار نمیکردي، و خداوند آنرا نمودار کرد چه خداوند سزاوارتر است که از او بترسی و [سرنوشت ما اینکه بود که] چون زید بن
حارثه از همسر خود بینیاز گشت و جدا شد ما آن زن را همسر تو کردیم تا اگر پسر خواندهها از همسرشان جدا شدند مؤمنین را
از ازدواج با آنها بیم نباشد، و اینکه فرمان انجام شدهي خداوندي است 38 پس پیغمبر گناهی نکرده است در برابر وظائفی که خدا
بر او معیّن کرده است چون سنت حق است برگذشتگان پیشین و فرمان او اندازه گیري شده است و ناگزیر 39 و در گذشته نیز
مردمی بودند که ابلاغ رسالتهاي خدا میکردند و جز او از کس باك نداشتند که خداوند بس است براي حساب کار مردم 40
[محمّد هم چون آنها وظیفهي خود انجام میدهد و بسخنان بیهوده گوش نمیدهد و همسري با زنی که وقتی همسر پسر خواندهاش
بوده است ازدواج با زن پسرش نیست چون] محمّد را پسري نبوده است ولی رسول خدا و پدر امّت است و خاتم پیغمبران چه خداي
از پیش بهمه چیز دانا است 41 پس اي مؤمنین [شما را با وظایف پیغمبر کاري نباشد] و بسیار بیاد خدا باشید 42 و بصبح و شام
تسبیحش کنید 43 که او و فرشتگانش بر شما درود میرساند تا از تاریکی نادانی بدر آورد شما را و بسوي روشنی و دانش روید چه
خداوند مهربان بمؤمنان است 44 و آن روز که همگی به پیشگاه حق باشند با سلام رو برو شوند و مزدي ارزنده براي شان مهیّا
کرده [ صفحه 178 ] است 45 اي پیغمبر [بخود باش که] رسالت تو براي گواهی حال مردم [و حقایق جهانی] است و هم بیم و نوید
46 و چراغ روشن که مردم را باذن حق بسوي او بخوانی 47 و مؤمنین را خوشخبر کنی که از سوي خدا بخششی بزرگ دارند 48 و
فرمان کافران و منافقان مبر و آزارشان بچیزي مشمار و بخدا تکیه کن که پشتیبانی او بس است تو را 49 اي مؤمنین [روي سخن با
شما است] چون با زنان با ایمان همسر شدید و همبستر ناشده از هم جدا شدید آنها نباید براي جدائی با ایمان همسر شدید و
همبستر ناشده از هم جدا شدید آنها نباید براي جدائی از شما عدّه بدارند و زمانی بیشوهر بمانند و باید با گشاده روئی و
خوشرفتاري بهرهاي بآنها رسانید و طلاقشان دهید و آزادشان گذارید 50 و اي پیغمبر همسري با اینکه زنها را بر تو روا کردیم: آنها
که مهرشان پرداختی و آنها که کنیز تو هستند و خدا سود تو کرده و هم دختران عمو و عمّه و خالو و خالهي تو و آنها که ترك
وطن کردند و با تو بمدینه آمدند و نیز هر زن مؤمن که خود را بپیغمبر ببخشد اگر او نیز همسري او را بخواهد و اینگونه همسري
صفحه 84 از 244
فقطّ براي تو هست و نه دیگر مؤمنین که ما میدانیم چه وظائفی در ازدواج و نگهداري کنیز بر مردم معیّن کردهایم تا تو را [وظائفی
خاص باشد و] در کار خود تنگی نباشد چه خداوند مهربان است و آمرزنده [که زندگی شما را منظّم میدارد و از پس مرگ
آسودهتان دارد] 51 پس تو اي پیغمبر هر یک از اینکه زنان خود که بخواهی میتوانی از خود دور بداري و آن را که خواهی نزد
خود بداري و هم آنرا که دور کردي باز خوانی در هیچکدام باك و تنگی بر تو نیست و بآسایش و دل- خوشی آنها نزدیکتر است
و نباید از کار تو اند و هناك باشند و بایستی جملگی به آنچه بدهی و رفتار کنی راضی باشند چون خدا میداند آنچه در دل شما
است و او داناي بردبار است 52 اي محمّد بدان که زین پس نه دیگر زنی بر تو روا است گرچه زیبائیش تو را بشگفت آرد و نه
توانی اینها که هستند دیگري به جاي شان بگزینی مگر زر خریدي بیابی و [مواظب اینکه دستورها باشید که] خداوند مراقب بر همه
28 طبري: قتاده گفت: پیغمبر نه زن « یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِأَزواجِکَ- تا آخر » : آفرینش است و میبیند. [ صفحه 179 ] سخن مفسّرین
داشت عایشه، و حفصه، و امّ حبیبه دختر ابو سفیان، و سوده، و امّ سلمه، و زینب، و صفیّه دختر حیی بن اخطب یهودي، و میمونه، و
جویریه، روزي عایشه از آن حضرت تقاضائی کرد. خداوند اینکه آیه فرستاد که زنهاي خود را مخیر کن که یا طلاق بگیرند یا
بآنچه باشد بسازند پیغمبر اوّل اینکه آیه را براي عایشه خواند که بیشتر او را دوست داشت و او اختیار کرد که بماند و بسازد و
با نون و تشدید العین « نضعّف » : 30 مجمع «ُ یُضاعَف لَهَا العَذاب » 57- پیغمبر خوشحال شد و دیگر زنها هم اینرا پذیرفتند. -قرآن- 15
با یاء و « یضعّف » به صیغهي متکلّم مزید و نصب عذاب قرائت إبن کثیر و إبن عامر است یعنی عذاب را براي او دو برابر میکنیم. و
رفع عذاب قرائت مردم بصره است یعنی عذاب زیاد میشود و دیگران یضاعف خواندهاند که در معنی فرق نمیکند چون ضاعف و
31 طبري: عموم مردم حجاز و بصره با تاء بصیغهي مؤنّث « مَن یَقنُت- ... وَ تَعمَل صالِحاً » 27- ضعف بیک معنی است. -قرآن- 1
-14- قرآن- 1 - .« یَقنُت » زنها است و مردم کوفه با یاء خواندهاند براي عطف بر « مَن یَقنُت » خواندهاند چون مقصود از کلمهي من در
با تاء بصیغهي مؤنّث نیز خوانده شده است و آنکه با یاء بصیغهي « تقنت » : 233 مجمع - 161 -قرآن- 224 - 41 -قرآن- 147 - قرآن- 22
32 بر خلاف « فَیَطمَعَ الَّذِي » . مذکّر خوانده است براي اینکه است که فاعل آن ضمیر مستتري است که فاعل آن در لفظ معیّن نیست
با فتح و کسر قاف هر دو قرائت شده است. « قَرنَ » : 33 مجمع «َّ وَ قَرنَ فِی بُیُوتِکُن » 22- قاعده با کسر عین قرائت شده است. -قرآن- 1
33 طبري: ابو درداء گفت پیغمبر فرمود: سه کار رسم مردم جاهلیّت بوده است و از آن « تَبَرُّجَ الجاهِلِیَّۀِ » 50- 31 -قرآن- 42 - -قرآن- 1
] 27- دست بر نداشتهاند: 1- بنسب و تبار کس طعن زدن و خرده گیري کردن. 2- بستاره شناسی باران خواستن و هنگام -قرآن- 1
33 طبري: یعنی خدا از « إِنَّما یُرِیدُ اللّه لِیُذهِبَ عَنکُم الرِّجسَ » . صفحه 180 ] بارش نشاندادن. 3- بر مرده نوحه و داد و فریاد بپا کردن
شما زشتی و بدي را میزداید. و إبن زید گفته است: رجس شیطان است. و انس مالک گفت شش ماه بود که هر وقت پیغمبر بنماز
56 اي صاحبان خانه وقت نماز است و اینکه آیه را میخواند. و ابو سعید - میرفت از خانهي فاطمه 4 میگذشت و میفرمود: -قرآن- 1
از امّ سلمه زن پیغمبر نقل کرده است که اینکه آیه بخانهي او نازل شد و بدرون خانه پیغمبر بود و علی و فاطمه و حسن و حسین
علیهم السّلام و من بر در خانه نشسته بودم عرض کردم اي پیغمبر مگر من از اهل بیت نیستم! فرمود تو بصلاح و سر براه خوبی
هستی و از زنهاي پیغمبر هستی. و عبد اللّه بن وهب بن زمعه گفت امّ سلمه بمن خبر داد که پیغمبر علی و حسن و حسین را بزیر
لباس خود جمع کرد و به خدا زاري کرد و عرض کرد: اي خدا اینها اهل بیت من هستند. من گفتم: من را هم با آنها داخل کن
فرمود: تو از خانوادهي منی. و علقمه گفت: عکرمه در بازار آواز میکرد بقرائت اینکه آیه و میگفت اینکه آیه براي زنهاي پیغمبر
38 اسماء بنت عمیس با همسرش - 35 مجمع: مقاتل بن حیّان گفت: -قرآن- 1 « إِن المُسلِمِینَ وَ المُسلِمات-ِ تا آخر » . نازل شده است
جعفر بن ابی طالب از سفر هجرت بحبشه بر گشت و رفت نزد همسران پیغمبر و پرسید: براي ما زنها آیتی از قرآن آمده است یا نه!
آنها گفتند: نه، او حضور پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و رفت و عرض کرد: زنها محروم و زیانبرده در زندگی خود هستند. پرسید
چرا! عرض کرد چون مانند مردها نام نیکی از آنها در قرآن نیست. اینکه آیه براي آنها نازل شده است. و مفسّرین فرق نگذاشتهاند
صفحه 85 از 244
میان مسلم و مؤمن و تکرار مسلمین و مؤمنین در آیه براي تکرار و بیان اختلاف لفظی است. و بعضی گفتهاند: مسلم او است که
قالَت الَأعراب آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُوا » بزبان اسلام خود بنمایاند و مؤمن او است که در دل اسلام پذیرفته است. و اینکه آیه
موافق با اینکه تفاوت است و بلخی گفته است اسلام نام دین است و ایمان پذیرش و راست دانستن آن است. و پیغمبر مسلم « أَسلَمنا
597 [ صفحه 181 ] است: بکسی که مردم مسلمان از دست و زبانش آسوده باشند و مؤمن را فرموده - را معرّفی فرموده -قرآن- 524
است: کسی است که همسایه از شرّ و آشوب او آسوده باشد و آنکه بشب سیر باشد و بخوابد و همسایهاش گرسنه بخواب رود
با یاء و تاء بصیغهي غایب مذکّر و مؤنّث هر دو خوانده شده است. - « یَکُونَ » : 36 مجمع « أَن یَکُونَ لَهُم الخِیَرَةُ » . مؤمن بمن نیست
48 هیچ آیه در - 37 طبري: حسن بصري گفت: -قرآن- 1 « وَ تُخفِی فِی نَفسِکَ مَا اللّه مُبدِیه-ِ تا آخر » 56- 35 -قرآن- 46 - قرآن- 1
قرآن از اینکه سختتر بر پیغمبر نیست و اگر پیغمبر چیزي از وحی و قرآن را میخواست از مردم پوشیده بدارد البتّه اینکه را نمیخواند
37 یعنی با همسر خود بساز و او را طلاق مده اقتضا دارد که « أَمسِک عَلَیکَ زَوجَکَ » و بمردم ابلاغ نمیکرد. مجمع: جملهي جلو
میان آنها گفتگوئی باشد. و بگفتهي علی بن ابراهیم در تفسیر خود: چون پیغمبر زید را بسیار دوست میداشت و اگر او روزي دیرتر
بزیارت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله میرفت آنحضرت از او خبر میگرفت. یک روز زید دیر کرد در زیارت پیغمبر آنحضرت رفت از
او خبر میگرفت. یک روز زید دیر کرد در زیارت پیغمبر آنحضرت رفت بخانهي زید و زینب در وسط اطاق عطري یا چیزي دیگر
میسائید و پیغمبر در را پس کرد و چشمش به زینب افتاد فرمود: سبحان اللّه خالق النّور تبارك اللّه أَحسَن الخالِقِینَ و از آنجا
برگشت چون زید بخانه آمد زینب اینکه سرگذشت را براي او نقل کرد او گفت: شاید تو در دل پیغمبر جائی پیدا کردي! اگر
موافقت کنی طلاقت بدهم تا همسر پیغمبر شوي او گفت میترسم پیغمبر مرا نپذیرد و از هر دو بمانم. زید حضور پیغمبر رفت و اینکه
اینکه « تُخفِی فِی نَفسِکَ تا آخر » و بعضی گفتهاند: معنی اینکه جمله .« أَمسِک عَلَیکَ- تا آخر » گفتگو را نقل کرد پیغمبر فرمود
است که چون به پیغمبر خبر داده بودند که زینب همسر او خواهد شد و زید او را طلاق خواهد داد و زید گفت میخواهم زینب را
طلاق دهم پیغمبر فرمود: او را طلاق مده، با اینکه جمله به پیغمبر گفته شده است آنچه را که خدا آشکار کرده و تو را از آن خبر
1072 [ صفحه 182 ] جدا و - 1000 -قرآن- 1050 - 660 -قرآن- 980 - 46 -قرآن- 631 - دار کرده است که زینب از زید -قرآن- 19
همسر تو میشود آن را در دل پوشیده میداري. و اینکه معنی از امام سجّاد زین العابدین 4 هم نقل شده است. ابوري: ظاهر آیه
میفهماند که در اینکه مورد دل و زبان پیغمبر یکی نبوده است ولی اینکه درست نیست چون آنچه دل میخواهد از اختیار بیرون
است که نه بر آن ملامتی است و نه به آن دستوري است که نمودار کنند. و آنچه پیغمبر بر خلاف دل خود اظهار کرد بمقتضاي پند
وَ» و خیر خواهی براي زید بود و هم حفظ آبرو و جلو گیري از زبان درازي مردم. و در آیه که بآنحضرت بدرشتی گفته شده است
پس شاید بمقام پیغمبر مناسب بوده است که از « حسنات الابرار سیّئات المقربین » براي اینکه است که گفتهاند «ُ اللّه أَحَقُّ أَن تَخشاه
نگهداري و یا طلاق چیزي با زید نمیگفت و چون گفت: او را نگهدار، اینکه سخن خلاف مناسب مقام او بوده است و در آیه بر
ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِن » [ 872 [ صفحه 183 - 776 -قرآن- 795 - 475 -پاورقی- 774 - قرآن- 440 - .«29» آن خرده گیري شده است
40 کشف نوشته: بحکم آنکه در ازل رفته که پدران از پسران بگریزند آن روز، او را پدر نخواند تا از ایشان نگریزد و از « رِجالِکُم
بهر ایشان شفاعت کند، لطیفهاي دیگر شنو: او را پدر نخواند که اگر پدر بودي گواهی پدر مر پسر را قبول نکنند در شرع و او
440- 49 -قرآن- 396 - قرآن- 1 - .« وَ یَکُونَ الرَّسُول عَلَیکُم شَ هِیداً » : فرداي قیامت به عدالت امّت گواهی خواهد داد، که بقرآن است
40 طبري: یعنی آخر پیغمبران است که مقام پیغمبري باو تمام و مهر شده است و اینکه در سر بمهر تا رستاخیز براي « وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ »
« مختوم خاتمه مسک » کس گشوده نخواهد شد. و عاصم و حسن بصري بفتح تاء خواندهاند یعنی آخر پیغمبران چنانکه میگویند
یعنی بپایان رسیده که با مشک آخر شده است و دیگران بکسر خواندهاند یعنی پیغمبري را بآخر رساند و تمام کرد، و در قرائت إبن
47 کشف نوشته است: فضل کبیر خود حالی « مِنَ اللّه فَضلًا کَبِیراً » 28- قرآن- 1 - .« و لکن نبیّا ختم النّبیّین » مسعود چنین بوده است
صفحه 86 از 244
دیگر است و نواختی دیگر عیشی روحانی با صد هزار طبل نهانی و رستاخیز جاودانی نفسی بصحبت آمیخته جانی در آرزو آویخته
دلی بنور یافت غرق گشته. از غرقی که هست طلب از یافت باز نمیداند و از شعاع وجود عبارت نمیتواند. در آتش مهر میسوزد و از
32 [ صفحه 184 ] بر آتش عشق، جان همی عود کنم || جان بندهي تو، نه من همی - ناز بآز نمیپردازد. بزبان همی گوید: -قرآن- 1
48 تبیان: یعنی از « وَ دَع أَذاهُم- تا آخر » جود کنم چون پاك بسوخت عشق تو جان رهی || صد جان دگر به حیله موجود کنم
18 تنویر المقباس: - آزارشان باك مدار که چون تکیهي تو بما باشد جلو آسیب آنها را میگیریم و دفع شرّشان میکنیم. -قرآن- 1
50 ابو الفتوح: سدّي از ابو- صالح نقل کرده است: پیغمبر بامّ « یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَحلَلنا لَکَ- تا آخر » . یعنی اي محمّد آنها را مکش
هانی دختر ابو طالب عموي خود پیشنهاد ازدواج کرد اینکه آیت آمد که بر تو حلال هستند بهمسري آن خویشان که از مکّه به
50 ابو « إِن وَهَبَت نَفسَ ها » 46- مدینه هجرت کردهاند و چون او هجرت نکرده بود پیغمبر از پیشنهاد خود ممنوع شد. -قرآن- 1
قرائت شده است. و مقصود از آیه اینکه است که اگر زنی بیمهر خود را به پیغمبر « ان » الفتوح: با صداي زیر و صداي بالاي همزه
ببخشد زن او خواهد بود و براي دیگران نکاح بصیغهي هبه جایز نیست یعنی اگر زنی خود را بمردي ببخشد زن او نخواهد شد. ولی
ابو حنیفه و عدّهاي از فقهاي کوفه اینکه را درست دانستهاند در صورتی که مهر معیّن شود. و اختلاف است که کدام زن خود را
خوانده است. « إن » بدون « وهبت نفسها » 24 طبري: از إبن مسعود نقل شده است که او - بپیغمبر بخشید و همراه او شد. -قرآن- 1
با همزهي آخر خوانده شده است و بتخفیف بصورت یاء نیز قرائت شده است و در « تُرجِی » : 51 ابو الفتوح « تُرجِی مَن تَشاءُ- تا آخر »
مقصود از اینکه جمله اختلاف است: 1- إبن زید و ابو رزین گفتهاند: زنهاي پیغمبر بیکدگر رشک میبردند و هر کدام چیزي
زنهاي خود را « قُل لِأَزواجِکَ إِن کُنتُن تُرِدنَ الحَیاةَ الدُّنیا » میخواستند و پیغمبر از آنها بمدّت یک ماه دوري کرد تا اینکه آیه آمد که
] 425- 60 -قرآن- 364 - 21 -قرآن- 51 - مخیّر کن که دنیا بخواهند و بروند و یا آخرت بخواهند و با تو بسازند، و پس از -قرآن- 1
صفحه 185 ] آن سخن اینکه مطلب دنبال شده است که اگر بفرمان تو تسلیم شدند هر کدام را بخواهی نزد خود بداري و هر کدام
را بخواهی در مخارج و آمیزش برتري دهی و پیغمبر پس از اینکه آیه میان آنها بتساوي رفتار فرموده و فقطّ سوده دختر زمعه را
خواست طلاق دهد او قبول کرد که از همهي مزایاي خود بمنفعت عایشه صرف نظر کند و در بند همسري باشد. 2- مجاهد گفته
است: هر کدام را بخواهی برکنار کنی و آنرا که برکنار کردي اگر خواهی دوباره نزد خود برگردانی. و بعضی گفتند: چون آیت
نازل شد و پیغمبر آنها را مخیّر کرد. ترسیدند که نتیجهي اینکه اختیار بطلاق آنها تمام شود تسلیم شدند «َّ قُل لِأَزواجِکَ إِن کُنتُن » 28
نازل شد که پیغمبر مختار است در انتخاب، آنگاه آن « تُرجِی مَن تَشاءُ » که آنچه پیغمبر فرماید اطاعت کنند. پس از آن اینکه آیه
حضرت چهار نفر [عایشه و حفصه و امّ سلمه و زینب] را نزد خود نگهداشت و در قسمت آنها را برابر کرد و پنج نفر دیگر جویریه
و صفیّه و میمونه و امّ حبیبه و سوده را از خود برکنار کرد. 3- إبن عبّاس گفته است: یعنی هر کدام را خواهی طلاق دهی و هر
52 طبري: إبن عبّاس گفته است: یعنی بعد از « لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ » 784- 581 -قرآن- 763 - کدام را خواهی نگهداري. -قرآن- 547
اینکه زنها که داري زن دیگر مگیر. ابی بن کعب گفته است: جز آنها که در آیات جلو حلال کردهایم کسی دیگر بر تو حلال
30 سخن ما در اینکه آیات: 1- آیت - نیست. مجاهد گفته است: یعنی همسري با زنهاي غیر مسلمان بر تو حلال نیست. -قرآن- 1
آشکارا اعلام کرده است که بشر خود نمیتواند مقرّرات زندگی براي خود معیّن « ما کانَ لِمُؤمِن وَ لا مُؤمِنَۀٍ إِذا قَ َ ض ی- تا آخر » 36
کند و نیز خیر و شرّ خود را تمیز نمیدهد پس باید از سوي حق پیغمبر معیّن کند و کسی حق ندارد در برابر دستور پیغمبر اختیاري
داشته باشد و اظهار ارزیابی بکند، چون دستورهاي او از آن کانون صادر میشود که آدمی ساخته شده است و مقتضیات حیات و
بقاي او معیّن شده است پس آنچه پیغمبر بگوید یعنی آنچه در آفرینش فکر و بدن انسان بکار رفته است، باید نگهداري و تکمیل -
90 [ صفحه 186 ] شود. و بهمین آیه استدلال کردهاند که باید حکومت مسلمین از جانب خدا باشد. 2- آخر آیت 37 - قرآن- 42
در دنبالهي اجازه بیک کار کوچک در زندگی که گفته شده است: همسري با زن پسر خوانده ممنوع « کانَ أَمرُ اللّه مَفعُولًا » جملهي
صفحه 87 از 244
فرمان خداوند است، چه از جهت تشریع یعنی وظیفه و چه از جهت «ِ أَمرُ اللّه » نیست آیا چه تناسب دارد! ممکن است بگوئیم: چون
233 پس در هر صورت فرمان حق انجام شده است زیرا آنچه خدا امر - 56 -قرآن- 218 - تکوین یعنی تقدیر و سرنوشت. -قرآن- 25
کرده است که انجام شود مصلحت است و خیر در آفرینش حق جز خیر و صلاح چیزي نیست و نافرمانی افراد بخیر و صلاح اصلی و
عمومی آسیب ندارد بلکه از خیر و صلاح خود منحرف میشوند و نیز آنچه امر کرده است و سرنوشت شده است البتّه انجام شده
است و تخلّف ناپذیر، پس در دنبالهي اینکه اجازهي ازدواج اعلام شده است که اوامر حق از هر جهت انجام شده است و محترم و
کوچک و بزرگی موضوع در پیشگاه حق تفاوت ندارد که پریدن پشه و آفریدن یک منظومهي شمسی در برابر آن قدرت بینهایت
چنین میفهماند که اراده پیغمبر غیر از ارادهي دیگران است و در هر دعوت و «ِ داعِیاً إِلَی اللّه بِإِذنِه » یکسان است. 3- آیت 46 جملهي
سخنی که با مردمان دارند مستقیم الهام و اجازه دارد و سر خود و نسنجیده نیست مثل دیگر افراد بشر که دستگاه فرماندهی و
«ٌ لِکَیلا یَکُونَ عَلَیکَ حَرَج » 4- آیت 50 جملهي 56- تشخیص مغزشان نسنجیده تشخیصی میدهد و فرمانی صادر میکند. -قرآن- 21
شاید مقصود از حرج و تنگی اینکه باشد که آمیزش و نگهداري زنها براي پیغمبر غیر از دیگران است، چون از نظر سیاست و روابط
با قبایل مختلف عرب باید در نگهداري زنها آزاد باشد که باین وسیله دلهاي اعراب را بخود بکشد و با آنها خویشاوندي استوار
کند از اینکه رو گفته شده است که میدانیم دیگران را چگونه مکلّف کردهایم در آمیزش با زن و کنیز ولی تکلیف تو را در اینکه
56 [ صفحه 187 ] وظائف آنچه بر تو هست بر دیگران نیز هست براي - موضوع از دیگران جدا کردیم با اینکه در تمام -قرآن- 21
اینکه دستت باز باشد و در تنگنا گیر نکنی و بتوانی بمقتضاي مصلحت با زنهاي مختلف رابطه برقرار کنی و شاید آیت آخر که
یعنی زین پس زن دیگر بر تو روا نیست بدنبالهي همین مطلب باشد که چون نگهداري و « لا یَحِ لُّ لَکَ النِّساءُ » گفته شده است
آمیزش با زن بسیار دقیق است و مقرّرات لازم دارد و آن مصلحت که تاکنون تو را مجاز میکرد که در رابطهي با زنها آزاد باشی
235- اکنون دوران آن مقتضیات و مصالح تمام شده است و تو هم باید در معاشرت با زنها محدود باشی. -قرآن- 206
[ [سوره الأحزاب [ 33 ]: آیات 53 تا 73
872 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوتَ النَّبِی إِلاّ أَن یُؤذَنَ لَکُم إِلی طَعام غَیرَ ناظِرِینَ إِناه وَ لکِن إِذا دُعِیتُم فَادخُلُوا فَإِذا - -قرآن- 795
طَعِمتُم فَانتَشِرُوا وَ لا مُستَأنِسِینَ لِحَ دِیث إِن ذلِکُم کانَ یُؤذِي النَّبِی فَیَستَحیِی مِنکُم وَ اللّه لا یَستَحیِی مِنَ الحَق وَ إِذا سَأَلتُمُوهُن مَتاعاً
فَسئَلُوهُن مِن وَراءِ حِجاب ذلِکُم أَطهَرُ لِقُلُوبِکُم وَ قُلُوبِهِن وَ ما کانَ لَکُم أَن تُؤذُوا رَسُولَ اللّه وَ لا أَن تَنکِحُوا أَزواجَه مِن بَعدِه أَبَداً إِنَّ
ذلِکُم کانَ عِندَ اللّه عَظِیماً [ 53 ] إِن تُبدُوا شَیئاً أَو تُخفُوه فَإِن اللّهَ کانَ بِکُل شَیءٍ عَلِیماً [ 54 ] لا جُناحَ عَلَیهِن فِی آبائِهِن وَ لا أَبنائِهِن وَ لا
[ إِخوانِهِن وَ لا أَبناءِ إِخوانِهِن وَ لا أَبناءِ أَخَواتِهِن وَ لا نِسائِهِن وَ لا ما مَلَکَت أَیمانُهُن وَ اتَّقِینَ اللّهَ إِن اللّهَ کانَ عَلی کُل شَیءٍ شَهِیداً [ 55
إِن اللّهَ وَ مَلائِکَتَه یُ َ ص لُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَ لُّوا عَلَیه وَ سَلِّمُوا تَسلِیماً [ 56 ] إِن الَّذِینَ یُؤذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه لَعَنَهُم اللّه فِی
1224 وَ الَّذِینَ یُؤذُونَ المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِنات بِغَیرِ مَا اکتَسَ بُوا فَقَدِ احتَمَلُوا بُهتاناً وَ - الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً مُهِیناً [ 57 ] -قرآن- 1
إِثماً مُبِیناً [ 58 ] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِأَزواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ المُؤمِنِینَ یُدنِینَ عَلَیهِن مِن جَلابِیبِهِن ذلِکَ أَدنی أَن یُعرَفنَ فَلا یُؤذَینَ وَ کانَ
اللّه غَفُوراً رَحِیماً [ 59 ] لَئِن لَم یَنتَه المُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَض وَ المُرجِفُونَ فِی المَدِینَۀِ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُم لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلاّ
- قَلِیلًا [ 60 ] مَلعُونِینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِ ذُوا وَ قُتِّلُوا تَقتِیلًا [ 61 ] سُنَّۀَ اللّه فِی الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبل وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّۀِ اللّه تَبدِیلًا [ 62 ] -قرآن- 1
682 یَسئَلُکَ النّاس عَن السّاعَۀِ قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ اللّه وَ ما یُدرِیکَ لَعَل السّاعَۀَ تَکُون قَرِیباً [ 63 ] إِن اللّهَ لَعَنَ الکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُم
[ سَعِیراً [ 64 ] خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیا وَ لا نَصِیراً [ 65 ] یَومَ تُقَلَّب وُجُوهُهُم فِی النّارِ یَقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعنَا اللّهَ وَ أَطَعنَا الرَّسُولا [ 66
460 رَبَّنا آتِهِم ضِعفَین مِنَ العَذاب وَ العَنهُم لَعناً کَبِیراً [ 68 ] یا أَیُّهَا - وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلا [ 67 ] -قرآن- 1
الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَ الَّذِینَ آذَوا مُوسی فَبَرَّأَه اللّه مِمّا قالُوا وَ کانَ عِندَ اللّه وَجِیهاً [ 69 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ قُولُوا قَولًا
صفحه 88 از 244
سَدِیداً [ 70 ] یُصلِح لَکُ م أَعمالَکُم وَ یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ مَن یُطِع اللّهَ وَ رَسُولَه فَقَد فازَ فَوزاً عَظِیماً [ 71 ] إِنّا عَرَضنَا الَأمانَۀَ عَلَی
601 لِیُعَذِّبَ اللّهُ - السَّماوات وَ الَأرض وَ الجِبال فَأَبَینَ أَن یَحمِلنَها وَ أَشفَقنَ مِنها وَ حَمَلَهَا الإِنسان إِنَّه کانَ ظَلُوماً جَهُولًا [ 72 ] -قرآن- 1
] 182- المُنافِقِینَ وَ المُنافِقات وَ المُشرِکِینَ وَ المُشرِکات وَ یَتُوبَ اللّه عَلَی المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِنات وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً [ 73 ] -قرآن- 1
جمع جلباب با کسر جیم: لباس و جامهي گشاد و چادر «َّ جَلَابِیبِهِن » . نزدیک شدن او و آماده شدن آن « انیه » : صفحه 189 ] معنی لغات
76 شأن نزول: کشف: چون پیغمبر زینب بنت جحش را بزنی گرفت ولیمهاي دستور فرمود. انس مالک - یا پیراهن. -قرآن- 58
گفت: پیغمبر من را مأمور کرد که برو و هر کس از یاران را که دیدي بر سفرهي ما بخوان. من رفتم و دعوت کردم و دسته دسته
آمدند و خوردند و رفتند و عرض کردم هر کس بود آمد و دیگر کسی نماند. چون همه رفتند سه نفر ماندند و با یکدگر از هر
دري سخن میگفتند. چون مدّتی گذشت پیغمبر شرم داشت که عذر آنها را بخواهد و یکبار و دو بار بلند شد و از خانه رفت و
نازل شد و پیغمبر خواند و آنها برخاستند. - «ِّ وَ اللّه لا یَستَحیِی مِنَ الحَق » برگشت و آنها بجاي خود بودند اینکه هنگام آیت 53
597 ترجمه: 53 اي مؤمنین بیاجازه بخانهي پیغمبر وارد نشوید و به انتظار آماده شدن غذا ننشینید ولی چون بمهمانیتان - قرآن- 556
خواندند بروید و چون غذا خوردید بیرون روید و انجمن انس و سخن فراهم نکنید که پیغمبر ناراحت میشود و از شما شرم میکند
ولی خدا را از حق نمایاندن حیائی نیست و اگر از همسران پیغمبر چیزي خواستید از پس پرده باشد که بپاکدلی شما و آنها نزدیکتر
است و [شما مردمی که بدل دارید پس از مرگ پیغمبر با زنان او همسر شوید بدانید] روا نیست بر شما که پیغمبر را بیازارید و هم
از پس مرگش هرگز روا نیست با زنانش همسر شوید. که بپیشگاه حق سخت ناهنجارکاري است 54 و چه خود چیزي را پنهان
کنید یا آشکار همه را خدا میداند 55 و بدانید که بر زنان روا است: بیپرده باشند با پدران خود و هم پسران و برادران و برادر
زادگان و خواهر زادگان و نیز زنان همکیش خود و کنیزان خود و از خدا بپرهیزید و فرمان او را اطاعت کنید که او بر همه چیز
گواه است و بینا 56 و بدانید که خدا و فرشتگانش به پیغمبر درود می فرستند پس شما مسلمانان هم بر او درود فرستید و سلام کنید
با تسلیم و سرسپردگی 57 که هر کس [از اینکه خودداري کند تا] خدا و پیغمبر را بیازارد [ صفحه 190 ] خداوند آنها را بهر دو
عالم لعنت کرده و عذابی دردناك بر ایشان آماده کرده است 58 و نیز آن کسان که مرد و زن مسلمان بیگناه را بیازارند بآشکار بار
تهمتی و دروغی بر دوش میبرند 59 پس تو اي پیغمبر بهمسران و دختران خود و زنهاي مؤمنین سفارش کن تا چادرها بر خود
بچسبانند که نشانههاي شناسائی آنها است بآزادگی و پاکی تا از آزار بلهوسان بدور باشند چه خداوند بخشنده است و مهربان [که
وادار باین کار میکند] 60 پس اگر منافقان و بیماردلان و دروغپردازان شهر دست از کار خود ندارند تو را بر ایشان میشوریم تا
نتوانند بشهر و همجواري تو بمانند و رانده باشند مگر کمی 61 و بهر کجاشان بیابند گرفتار شوند و بسختی کشته شوند 62 که اینکه
روش خداوند است در همهي گذشتگان پیشین و هرگز دگرگونش نیابی 63 [اینگونه کج اندیشان] از تو میپرسند: رستاخیز کی
خواهد بود! تو بگوي: خداي داند و بس. و البتّه کس تو را از آن آگاه نکرده است و شاید که نزدیک باشد 64 [کافران را با
رستاخیز چه کار که] خدا نفرینشان کرده است و آتش سوزان بر ایشان آماده کرده است که 65 در آن جا جاودان بمانند و دوست
و یاور نیابند 66 و بآن روز چهره شان بآتش زیر و زبر شود و گویند: اي کاش فرمانبر خدا و پیغمبر بودیم 67 [پوزش خواهند] و
گویند: اي خدا ما فرمان بزرگان و سروران خود بردیم و آنها گمراهان کردند 68 خدایا آزار آنها را دو برابر کن و بزرگ لعنتی بر
ایشان فرست 69 [اینک تذکّري و نصیحتی] اي مسلمانان شما پیغمبر را نیازارید و مثل آن دستهي بنی اسرائیل نباشید که آزار موسی
کردند و خداوند او را از زیان زبان آنها آسوده بداشت که او بپیشگاه حق ارجمند مردي بود 70 پس اي مؤمنین تقوي پیشه کنید و
درست سخن بگوئید 71 تا خدا کارهاي شما رو براست کند و گناهانتان بیامرزد که هر کس فرمان خدا و پیغمبر برد رستگاري
بزرگ نصیب او است 72 [و شما مردم بدانید: اینکه بند دین که بگردن گرفتهاید] امانتی است که ما بر آسمانها و زمین و کوهها
عرضه کردیم و آنها سر، باز زدند و از آن ترسیدند و آدمی آنرا برداشت که ستمکار بود [ صفحه 191 ] و نادان 73 تا که خداوند
صفحه 89 از 244
مرد و زن مشرك و منافق را [که بار برداشتند و بمنزل نرساندند] بآزار گرفتار کند، و مرد و زن مؤمن را [که بدرستی بار امانت
لا تَدخُلُوا بُیُوتَ النَّبِی إِلّا أَن یُؤذَنَ لَکُم إِلی طَعامٍ » : بردند] براه بازشان آرد و با خود دارد که خدا غفور است و رحیم. سخن مفسّرین
53 مجمع: یعنی بیاجازه وارد خانهي پیغمبر نشوید مگر به غذائی شما را دعوت کنند ولی پیش از آماده شدن غذا « غَیرَ ناظِرِینَ
فَإِذا طَعِمتُم » نروید که آنجا بانتظار پختن غذا مدّتی بنشینید و انجمن شما بدرازا کشد. و بعضی از علما گفته است: باین جمله
381- 108 -قرآن- 350 - خداوند مردمان ثقیل و آنها که بیش از اندازه در خانه مردم میمانند ادب کرده است. -قرآن- 15 « فَانتَشِرُوا
کشف: إبن عبّاس گفته است: دسته اي از مسلمانان گاه گاه به خانهي پیغمبر میرفتند و غذا میخوردند و پیش از موقع غذا میرفتند و
وَ» . مدّتی مینشستند تا غذا آماده شود و پیغمبر شرم داشت که بآنها بگوید از اینکه کار شما ناراحت میشوم تا اینکه آیه نازل شد
53 طبري: مجاهد گفته است: چند نفر از اصحاب با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله غذا میخوردند در اینکه میان « إِذا سَأَلتُمُوهُن-َّ تا آخر
دست یکی از آنها بدست عایشه خورد، بر پیغمبر ناگوار آمد و اینکه آیه نازل شد. و انس مالک گفته است عمر گفت: بپیغمبر
عرض کردم همه جور آدم خوب و بد نزد زنهاي تو میآیند چه خوب است امر کنی آنها در حجاب باشند. اینکه آیه بعد از اینکه
26 دیده بپوشید ز نامحرمان || دور شوید از ره وهم و گمان در پس زانوي حیا و وقار - عرض عمر نازل شد حسینی: نظم: -قرآن- 1
||خوش بنشینید بصبر و قرار ابو الفتوح نوشته است: بعضی دیگر گفتند: روزي جماعتی بحجره عایشه پیش رسول صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم حاضر بودند و او بفرمود تا طعامی بیاوردند در میانه عایشه میآمد و میشد و چون طعام میآورد و بکسی میداد دست آن
ما کانَ لَکُم أَن تُؤذُوا رَسُولَ اللّه وَ » . مرد [ صفحه 192 ] بدست او باز آمد، و رسول را خوش نیامد خداي تعالی آیت حجاب بفرستاد
53 طبري: چون پیش از آیت حجاب مردها بخانهي پیغمبر رفت و آمد داشتند مردي گفت: اگر پیغمبر بمیرد « لا أَن تَنکِحُوا- تا آخر
68 روح البیان: - من فلان زن او را بهمسري میگیرم، اینکه خبر بگوش پیغمبر رسید و آزرده خاطر شد. اینکه آیه نازل شد. -قرآن- 1
طلحه بن عبید اللّه تیمی گفت: محمّد با عموزادههاي ما، همسر میشود و ما را منع میکند که بخانههاي آنها برویم پس از مرگ او
من با عایشه همسر خواهم شد. اینکه آیه در برابر سخن او نازل شد. و سیوطی گفته است: من در درستی اینکه خبر شک داشتم
چون طلحه از آن ده نفر بود که بآنها نوید بهشت داده بودند، و او چنین سخن نمیگوید تا اینکه معلوم من شد: اینکه سخن از
55 طبري: یعنی لازم نیست که زنهاي مؤمنین از «َّ وَ لا نِسائِهِن » . مردي دیگر بوده است که در نام و نسب همانند اینکه مرد بوده است
وَ لا ما » 21- یکدگر در حجاب باشند. و إبن زید گفته است: یعنی باك نیست که بزنهاي مؤمن آرایش خود را بنمایند. -قرآن- 1
55 کشف: اختلاف است در مقصود از اینکه آیه که آیا غلام زن بر او محرم است یا نه! بعضی گفتهاند: بمفاد «َّ مَلَکَت أَیمانُهُن
اینکه آیه زر خرید زن بر او محرم است چه مرد باشد چه زن. بعضی گفتهاند: اینکه جمله مخصوص بزنی است که زر خرید باشد.
34 مجمع: معنی جمله اینکه است که زر خرید زن بر او محرم است و لازم نیست که از او در پرده شود خواه کنیز باشد یا - -قرآن- 1
56 طبري: یعنی خدا و ملائکه براي پیغمبر پیشرفت و خوشبختی میخواهند یا معنی چنین « إِن اللّهَ وَ مَلائِکَتَه یُ َ ص لُّونَ- تا آخر » . غلام
است: خدا بپیغمبر رحم میکند و ملائکه براي او دعا و استغفار میکنند و شما مؤمنین براي او دعا کنید و بروش اسلام بر او سلام
در آن « فاء » که « یا ایّها الّذین آمنوا فصلّوا علیه » 45 [ صفحه 193 ] مجمع: حسن بصري چنین قرائت کرده است - کنید. -قرآن- 1
افزوده شده است براي اینکه از اینکه جملهها معنی شرط استفاده میشود یعنی چون خدا و ملائکه درود میفرستند پس شما هم بر او
سلام کنید. تأویلات کاشانی: معنی درود و آفرین خدا و ملائکه بر پیغمبر اینکه است که آن حضرت را کومک و پشتیبانی میکنند
و کمالات و حقایق را فراگیر بر او میکنند. و تفاوت درود خدا و درود ملائکه بجمع و تفصیل است که از سوي حق اصل است و
کلّی و از ملائکه شاخهها است و جزئیات که واسطههاي در افاضت حقایق هستند. و درود و سلام مؤمنین نیز از شاخهها و دنبالههاي
درود ملائکه است و حقیقت درود مردم بر پیغمبر پذیرش رهبریهاي او است و دستورهاي تکمیلی آن حضرت، و هم دوست داشتن
خود آنحضرت و خوي او. و اینکه هم کومکی است به پیغمبر چون اگر گفتار او پذیرفته نشد کمالات پیغمبر نمایان نمیشود و
صفحه 90 از 244
بیهوده میماند، و چنان است که نبوده است. پس درود خدا که کومک و پشتیبانی آن حضرت است از طرف حق ببخشش و افاضه
« صل علی محمّد » پذیرش و تسلیم به پیغمبر است و جملهي «ِ صَ لُّوا عَلَیه » است بر پیغمبر و درود از سوي خلق که فرمان شده است
بمعنی سلامتی و درستی پیغمبر است از هر کم و نقص و « السّلام علی محمّد » بمعنی پذیرفتن دوستی و دستور آن حضرت است و
714 صافی: علی بن ابراهیم قمّی نقل کرده است: صلوات خدا بر پیغمبر پاك کردن آن - عیب در کار رهبري و ارشاد. -قرآن- 696
حضرت است و ستودن او، و از سوي مردم دعا کردن براي او است و اقرار بفضل او و تصدیق فرمودهي او است. و سلام بر آن
حضرت یعنی تسلیم بولایت و هر چه او آورده است. تفسیر حسینی: یا سیّد الأنام درود جناب تو || ورد زبان ما است: مه و سال و
صبح و شام [ صفحه 194 ] نزدیک تو چه تحفه فرستیم ما ز دور || در دست ما همین صلوات است و السّلام روح البیان: در فتوحات
مکّی است که چون پیغمبر مردم را امر و نهی میکند ممکن است در دل از او نگران باشند از اینروي سلام بر پیغمبر به معنی
چون ممکن است آدمی بر خود « السّلام علینا و علی عباد اللّه » آسودگی آن حضرت است از دلنگرانی و اعتراض مردم، و نیز در
خرده گیري داشته باشد و هم بر دیگران از اینکه جهت آسایش خود و بندگان خدا را از اینگونه حوادث و افکار باین جمله اظهار
در معنی «ّ السّلام علیک ایّها النّبی » میکند. و در هیچ روایتی ندیدیم که پیغمبر در نماز مانند ما بتشهّد میگفت یا نه. اگر میگفته است
سمع اللّه لمن » آن دو احتمال است: 1- پیغمبر ترجمهي خطاب حق میکرده است، و از زبان خداوند بخود چنین میگفته است مثل
که نقل خطاب خداوند است ببنده یعنی من شنیدم ستایش تو را. 2- خود را در نماز بجاي ملائکه نهاده است و از خود « حمده
شخص ملکوتی دیگر میساخته است و از زبان مقام ملکوتی بشخص ناسوتی خود خطاب میکرده است: که اي پیغمبر بسلامت
باشی. و اینکه شرافت که خدا بپیغمبر عنایت کرده است برتر است از شرافت آدم که ملائکه را فرمان بسجدهي او داد. چون در آنجا
خود شریک نتواند بود، ولی در اینجا حق با ملک در صلوات بر پیغمبر شرکت کرده است، و اوّل از خود گفته است و بعد از
ملائکه. عقل دور اندیش میداند که تشریفی چنین || هیچ دین پرور ندید و هیچ پیغمبر نیافت یصلّی علیه اللّه جل جلاله || بهذا بل
العالمین کماله بجامه خانهي دین خلعت درود و سلام || چو گشت دوخته بر قامت تو آمد راست [ صفحه 195 ] نشان حرمت صلّوا
57 طبري: عکرمه گفته است: «ُ إِن الَّذِینَ یُؤذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه لَعَنَهُم اللّه » علیه بر نامت || نوشتهاند و چنین منصبی شریف تو را است
یعنی آنها را که آزار خدا و پیغمبر میکنند بمجسّمه و صورت ساختن و میخواهند کار خدائی و آفرینشی بکنند خدا لعنت کرده
است. و مقصود از آزار کنندگان پیغمبر آنها هستند که آن حضرت را سرزنش کردند بر همسري با صفیّه دختر حیی بن اخطب
72 مجمع: یعنی آنها که نافرمانی خدا میکنند موجب آزار پیغمبر میشوند. و براي احترام و مقام پیغمبر اذیّت او با - یهودي. -قرآن- 1
58 مجمع: یعنی آنها که مؤمن بیگناه را میآزارند گناهشان بیشتر است « الَّذِینَ یُؤذُونَ المُؤمِنِینَ- تا آخر » . اذیّت خدا وابسته شده است
که در دنبالهي آیه است آزار مؤمن است « بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً » که مانند تهمت است و بالاترین گناه است و بعضی گفتهاند: مقصود از
234 ابو الفتوح: مقاتل گفته است: آیه براي علی علیه السّلام است که چند نفر - 36 -قرآن- 205 - بزبان و تهمت بستن باو. -قرآن- 1
منافق آزارش کردند باین آیه اعلام شد که آزار مؤمن بیگناه مانند تهمت است و گناه بزرگ. ضحّاك و سدّي و کلبی گفتند:
مقصود مردم چشم چران و هوس باز است که شب در گذرگاه میایستادند و زنها که براي کاري از خانه بیرون میرفتند اذیّت
میکردند و با انگشت میزدند اگر آنها میایستادند اینها بمقصود خود می- رسیدند و اگر آنها خردهگیري و داد و فریاد میکردند اینها
580 اسباب النزول سیوطی: إبن سعد - قرآن- 555 - .« یا أَیُّهَا النَّبِیُّ » میگریختند. چون زنها شکایت از اینها کردند اینکه آیه نازل شد
در طبقات گفته است: چون زنهاي پیغمبر بشب براي کاري بیرون میرفتند چند نفر منافق آنها را اذیّت میکردند. آنها شکایت
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ » کردند، چون از منافقین بازخواست شد عذر آوردند که ما با کنیزان بودیم نه با زنان آزاد. آنگاه اینکه آیه نازل شد
59 طبري: یعنی اي پیغمبر باین زنها که نام بردیم بگو: چون «َّ یُدنِینَ عَلَیهِن مِن جَلَابِیبِهِن » [ 328 [ صفحه 196 - الخ. -قرآن- 298 -« قُل
براي کاري از خانه بیرون روند صورت و موي خود نمودار نگذارند و در لباس همانند کنیزان نباشند تا مردان بددل بدانند که کنیز
صفحه 91 از 244
46 و در طرز پوشیدن سر و موي و مقصود از اینکه - نیستند و آزاد زنند و متعرّضشان نشوند و بزبان آنها را نیازارند. -قرآن- 1
- جمله اختلاف است: اوّل: إبن عون گفته است: یعنی جلباب و بالاپوش خود را بر سر و صورت بکشد که یک چشم او باز باشد. 2
قتاده گفته است: یعنی سر و پیشانی را تا روي ابرو ببندند. 3- مجاهد گفته است: یعنی جلباب و چادر بپوشند تا شناخته شوند که
کنیز نیستند و مردان بدکار آنها را نیازارند. ابو الفتوح نوشته است: تا چادر بخویشتن در پیچند و سر تا پاي بدان بپوشند تا از
پرستاران پیدا شوند. و اینکه آنگه بود که زنان آزاد و برده به یک زيّ و شکل بودندي خداي تعالی اینکه آیه بفرستاد تا زنان آزاد
چیزي بتن کنند که به آن ممیّز باشند از بردگان. کشف نوشته: آزاد زنان را نهی کردند که بشب کنیزکان روي گشاده از خانه
بیرون آیند. ایشان را فرمودند تا گلیمهاي سیاه در سرکشیدند و بچادرها رویهاي خود بپوشیدند. و جلابیب جمع جلباب است و آن
ملاءة و لباسی است که زن روي پیراهن و چهارقد بر خود میکرد. تنویر المقباس: یعنی مقنعه و رداي خود را بر گلو و گریبان
59 ابو الفتوح نوشته: آن نزدیکتر باشد که ایشان را باز شناسند پس نرنجانند ایشان را بگمان « ذلِکَ أَدنی أَن یُعرَفنَ » . بیاویزند
31 کشف: انس مالک گفت: کنیزي از - بردگی و پرستاري، چون زنان آزاد در آن عهد اختیار زنا نکردندي از رشک. -قرآن- 1
جلو عمر ردّ شد و با مقنعه خود را پوشیده بود. عمر تازیانهي خود بر سر او بلند کرد و گفت: اي پست نهاد چرا خود را به آزاد زنان
همانند کردهاي! مقنعهي خود از سر بینداز. [ صفحه 197 ] فخر: یعنی مردان آنها را بشناسند که کنیز نیستند. در پیشان نیفتند و
آزارشان نکنند، و ممکن است چنین معنی شود: چون رویهاي خود را پوشیدند شناخته میشوند که پاکدامن هستند، زیرا آنکه
الخ 60 مجمع: یعنی اگر -« صورت خود میپوشد البتّه تسلیم نمیشود که پارههاي نهانی بدن خود نمودار کند. ئِن لَم یَنتَه المُنافِقُونَ
اینکه بلهوسها از آزار زنان دستبردار نشوند و اگر دروغپردازان از اینکه سخنان خودداري نکنند که میگویند: کافران بفلان جا دسته
-38- قرآن- 1 - «30». شدهاند که بمسلمانان بتازند یا فلان دسته مأمورین پیغمبر را کشتند، تو را وادار میکنیم که آنها را بکشی
بصورت جمع نیز قرائت شده « سادات » با الف « سادَتَنا » 67 و 68 مجمع: کلمهي « أَطَعنا سادَتَنا- تا- لَعناً کَبِیراً » 337- پاورقی- 335
با ثاي سه نقطه بمعنی بسیار نیز خواندهاند. و مقصود از ساده آنها هستند که پیشوا و بزرگ در میان مردم خود هستند « کثیر » است، و
با تاي مضموم و تشدید لام و نیز فتح تاء و کسر لام و نون مضموم و کسر لام سه جور « تقلّب » و آنها را گمراه میکنند. و نیز کلمهي
الخ 69 فخر: در مقصود از اینکه -« لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوا مُوسی » 80- 46 -قرآن- 70 - 18 -قرآن- 30 - قرائت شده است. -قرآن- 1
- جمله اختلاف است: 1- گفتند: در بدن موسی عیبی نهانی است خداوند آنرا آشکار کرد که معلوم شد در بدن او عیبی نیست. 2
41- قارون وادار کرد زنی را که نسبت بزه با او بموسی بدهد. و او در حضور جمع اقرار کرد که اینکه نسبت دروغ است. -قرآن- 1
-3 بنی اسرائیل از موسی خواستند که خدا را ببینند. 4- گفتند: ما بیک جور [ صفحه 198 ] خوراك نمیسازیم و غذاهاي جوربجور
69 مجمع: عبد اللّه « عِندَ اللّه وَجِیهاً » . براي ما بیاور. 5- گفتند: ما شرکت در جنگ نمیکنیم تو با خداي خود برو و با دشمن بجنگ
إِنّا عَرَضنَا الَأمانَۀَ- تا » 25- خوانده است، یعنی موسی بندهي آبرومند خدا بود. -قرآن- 1 « عبد » را به باء یعنی « عند » مسعود کلمهي
72 مجمع: در مقصود از امانت اختلاف است: ابو العالیه گفته است مقصود وظایف دینی است. و دیگري گفته است:- مقصود « آخر
امانتها و سپردههاي مردم است: و نیز اختلاف است که عرضه داشتن امانت بآسمان و زمین و کوه چی است!: 1- ابو علی جبّائی
گفته است: یعنی وظایف و بارهاي زندگی را براي مخلوقات در زمین و آسمان و کوهها که جن و انس و ملک هستند تعریف
کردیم و فهماندیم که تخلّف از آنها چه نتایج بد بدنبال دارد آنها از خیانت در اینکه امانت و بردن بار گناه آن بر دوش سرباز زدند
و خودداري کردند ولی انسان که ستمکار بر خود است و گناه میکند و نادان به ارزش اینکه امانت است که خیانت در آن موجب
گرفتاري است امانت را برد و خیانت در آن کرد، و معنی جهل امانت، نابود کردن آن است. و زجّاج گفته است: هر که خیانت در
2- ابو 27- امانت کرده است و آن را برده است و هر کس امانت را نبرد آن را انجام داده است و اداي امانت کرده است. -قرآن- 1
هست یعنی مقابل و برابر قرار دادیم و سنجیدیم. و مقصود اینکه است که وظایف « عارضنا » ،« عرضنا » مسلم گفته است: معنی
صفحه 92 از 244
زندگی و احکام دین را با آسمان و زمین و کوه سنجیدیم و آنها برابري با سنگینی اینکه بار بزرگ نکردند و در برابر آن ناتوان و
بیچاره شدند. و انسان چنین بار سنگین را پذیرفت و نتوانست نگاه دارد و نابودش کرد چون نادان است و ستمکار. 3- اینکه جملهها
بطور شرط و فرض گفته شده است یعنی اگر آسمان و زمین و کوه شایستگی میداشتند که اینکه امانت و وظیفه دین را بآنها عرضه
کنیم با همهي سنگینی خود آن را نمیپذیرفتند که مبادا نتوانند بدرستی انجام دهند. [ صفحه 199 ] ولی آدمی با اینکه کوچکی و
ناتوانی آن را پذیرفت و از بدي عاقبت آن نترسید چون نادان بآن بود و ستمکار بخود. 4- اینکه جملهها تعبیري است براي نشان
دادن اهمیّت امانت نه سخن گفتن با موجودات بیجان چنانکه عرب رسم دارد که میگوید از پی دیوار خرابه پرسیدم و با خانهي
دوست سخن گفتم و آنها جواب ندادند. پس معنی آیه چنین است: امانت که نشانههاي توحید و آثار قدرت حق در آسمان و زمین
و کوه نهفته است آنها آن آثار را در خود نمودار کردند و آدمی از ستمگري و نادانی دلایل توحید و قدرت خدا را پنهان کرد و
منکر شد. کشف: از عبد اللّه مسعود نقل است: وظایف آدمی و امانت به صورت سنگی درست شده بر زمین افتاد و بآسمان و زمین
و کوه گفتند: نزدیک آن سنگ بروید آنها گفتند: ما نتوانیم اینکه سنگ را برداریم و نرفتند. آدم ناخوانده بآن نزدیک شد و آن را
تکان داد و گفت اگر بمن میگفتند، اینرا بر میداشتم. به او گفتند: سنگ را بردار. او تا زانو بلند کرد و گذاشت و گفت: اگر
میخواستم، بیشتر بلند میکردم. باو گفتند: بردار دوباره برداشت تا پهلوي خود و گذاشت و گفت: سوگند بخدا اگر میخواستم بیشتر
بلند میکردم. باز باو گفتند: بردار، او سنگ را بلند کرد و بر دوش خود گذاشت. چون خواست بر زمین گذارد به او خطاب شد: بر
جاي خود بدار و از دوش نگذار که تا دامنهي قیامت باري است نهاده بر دوش آدم و اولادش، و هم در کشف الاسرار نوشته است:
اینکه بار امانت نه کوه طاقت آن داشت نه زمین نه عرش نه کرسی، و آن بیچاره آدمی زادي را بینی پوستی در استخوانی کشیده
و القلب یحمل ما لا » . بیباكوار شربت بلا در قدح ولا کشیده و در وي هیچ تغیّر نامده. آن چرا است! زیرا که صاحب دل است
آدم صفی که بدیع فطرت بود و بسیج ارادت چون دید که آسمان و زمین بار امانت برنداشتند مردانهوار درآمد و بار .« یحمل البدن
امانت برداشت گفت: ایشان بعظیمی بار نگریستند از آن سروازدند و ما به کریمی [ صفحه 200 ] نهندهي امانت نگریستیم و بار
امانت کریمان بهمّت کشند نه بقوّت. و اینکه را در ظاهر مثالی هست: درختانی که اصل ایشان مستحکمتر است و شاخ ایشان بیشتر
بار ایشان خردتر و سبکتر. باز درختانی که ضعیفترند و سستتر بار ایشان شگرفتر است و بزرگتر، چون خربزه و کدو و مانند آن.
لکن اینجا لطیفهاي است: آن درختی که بار او شگرفتر و بزرگتر است و طاقت کشیدن آن ندارد او را گفتند: بار گران از گردن
وَ حَمَلناهُم فِی » خویش بر فرق زمین نه تا عالمیان بدانند که هر کجا ضعیفی است مربّی او لطف حضرت عزّت است. اینکه است سرّ
613 تأویلات کاشانی با شرح و بسط: امانت حقیقت وجود است، و عرض امانت بآسمان و زمین سپردن - قرآن- 573 - .« البَرِّ وَ البَحرِ
حقیقت الوجود است بآنها، و حمل امانت یعنی نمودار شدن حقیقت از آنها پس تأویل آیه اینکه است ما حقیقت وجود را بآسمان و
زمین و کوهها عرضه کردیم و آنها از پذیرفتن و نمودار کردن آن امتناع کردند چون استعداد پذیرش و قدرت نمایاندن در آنها
نبود ولی آدمی بواسطه استعداد بر قدرت نمایاندن آنرا نمایان کرد و بخود نسبت داد و وابسته بخود دانست چون ستمگر بود و مانع
از حق شد که حقایق را از خودش دانست و نادان بود که در پشت پردهي خود پرستی و پندار مانده بود. روح البیان: بعضی
گفتهاند: آن بار که از بردن آن عرش ابا کرد || با قوّت او حامل آن بار توان بود راه او را بدان توان پیمود || بار او را بدو توان
برداشت و در روح البیان است که مولی جامی گفته است: غیر انسان کسش نکرد قبول || زان که انسان ظلوم بود و جهول ظلم او
[ آنکه هستی خود را || ساخت فانی بقاي سرمد را جهل او آنکه هر چه جز حق بود || صورت آن ز لوح دل بزدود [ صفحه 201
نیک ظلمی که عین معدلت است || نغز جهلی که مغز معرفت است اي نکرده دل از علایق صاف || مزن از دانش خلایق لاف زان
که در عالم خدا دانی || جهل علم است و علم نادانی: تفسیر صفی علیشاه: در امانت حرفها باشد زیاد || عارفان گویند عشق است
و وداد حمل عشق، آدم تواند کرد و بس || غیر او را نیست اینکه تاب و نفس چون ز حمل عشق آمد بر ستوه || اینکه سپهر با
صفحه 93 از 244
شکوه و ارض و کوه گشت پیدا زان میان دیوانهاي || هم ز دانش هم ز دل بیگانهاي آمد از میخانه بیرون محو و مست || کف
بلب، آتش بجان، ساغر بدست ما سوي را هشته زیر پا تمام || فارغ از دنیا و دین و ز ننگ و نام تن مجرّد از لباس ما خلق || کم
69 سر نه او را بر کف از بهر نثار || بلکه سر را کرده زیر پا غبار گفت حمل بار عشق آن - فرمت- 67 -» زمین و آسمانش از پرّ بق
خاص ماست || آنکه زیبد شانهي ما را کجاست! فرض ما اینکه کار در لولاك بود || خاص کی! بر ارض و بر افلاك بود! عقل تا
بد در شگفت از کار عشق || رفت عاشق پیشه زیر بار عشق آدمی آمد طلسم گنج ذات || مظهر کل شرح اسماء و صفات ظلم و
جهلش عین عدل و دانشست || وضع شیء بر موضعش از بینش است نفخۀ الرّحمان نهاوندي: نقل است که آدم گفت: اینکه بار
امانت را بنیروي خود بردارم یا بیاري حق!ّ پاسخ شنید: هر که آنچه بردارد بیاري ما است چون آنچه از ما هست بجز بکومک ما
نمیشود برداشت. و نیز نقل است: چون وقت نماز میشد علی علیه السّلام بیقرار میشد و بخود میپیچید، چون جهت اینحالترا میپرسیدند
میفرمود: هنگام اداي امانتی است که آسمان و زمین و کوه از برداشتن [ صفحه 202 ] آن خودداري کردند. سخن ما در اینکه آیات:
شاید چنانکه از ابو الفتوح نقل کردیم اشاره باشد برفتار زشت مردم هوسباز که « تا آخر «- وَ الَّذِینَ یُؤذُونَ المُؤمِنِینَ » -1 آیت 58
شاید براي همین است که « بِغَیرِ مَا اکتَسَ بُوا » زنها را در گذرها میآزردند و شوهرهاشان هم از اینکه جهت آزرده میشدند و جملهي
آزردن زنهاي پاکدامن که نموداري از ناپرهیزي در آنها نیست البتّه بار سنگین گناه و تهمت بر دوش بردن است و ممکن است
براي آسایش همین زنها آیت بعد بدنبال اینکه آیه آمده است و راه علاج کار نشان داده شده است که مجازات چنان مردها با خدا
وَ إِذا سَأَلتُمُوهُن-َّ تا » 2- آیات 53 جملهي 295- 84 -قرآن- 271 - است و آسایش اینکه زنها بجلباب بر خود گرفتن است. -قرآن- 42
که دستور بپرده شدن زنها است از مردها در جزء 18 سورهي نور آیات 30 « یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِأَزواجِکَ وَ بَناتِکَ- تا آخر » و 59 « آخر
و 31 مف ّ ص ل بحث کردهایم در اینکه دو آیه نیز میگوئیم شاید دستور به اینکه که مردها از پشت پرده از زنها چیزي بخواهند و
دستور بزنها که چادر خود بر تن بچسبانند براي جلوگیري از تحریکات جنسی است چون علّت آن در هر دو گفته شده است که در
فهمانده شده است که از پشت پرده چیزي از زنها خواستن براي پاکی دل است از بد « ذلِکُم أَطهَرُ لِقُلُوبِکُم- تا آخر » اول بجملهي
فهمانده شده است که جلباب گرفتن براي آسایش از آزار بد دلان است. « یُعرَفنَ فَلا یُؤذَینَ » اندیشی و سوء نیّت، و در دوّم بجملهي
پس اگر بد اندیشی و آزار نبود، ممکن است، گفته شود پوشیدن تمام بدن و از پشت پرده چیز خواستن لازم نباشد چنانکه در علم
اصول میگویند: منصوص العلّۀ در غیر مورد علّت حجّت نیست. و همان طور که در سورهي نور گفتهایم هر جا در قرآن از اینکه
مطلب سخن گفته شده است چنین استفاده میشود که خودنمائی بآرایش و تحریک جنسی ممنوع و حرام است چنانکه آیت 60
-47- جلوگیري از خود نمائی کرده -قرآن- 22 « وَ لا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهِلِیَّۀِ » و آیت 33 همین سوره « غَیرَ مُتَبَرِّجات بِزِینَۀٍ » سورهي نور
إِنّا » 1315 [ صفحه 203 ] است. 3- آیت 72 - 1248 -قرآن- 1271 - 721 -قرآن- 1216 - 541 -قرآن- 695 - 121 -قرآن- 511 - قرآن- 66
الخ: چون پرتو حق جلوه گر شد و آفریدهها نمودار شدند بهر موجودي باندازهي ظرفیّت آن خاصیّتی و صفتی -« عَرَضنَا الَأمانَۀَ
عنایت شد و خواستن و توانستن که امانت است چون برترین عنایت خداوندي است نیز در معرض جلوه و نمایش آمد تا بکدام
دسته عنایت شود. و چون بسر- نوشت ازلی در دیگر موجودات شایستگی پذیرش اینکه گونه شعاع و نور وجود نبود نتوانستند آن
را بپذیرند و سر باز زدند ولی آن دسته از آفریدهها که از مغز و عصب مخصوص بنام انسان درست شد شایستگی پذیرش داشت،
پس توانستن و خواستن یا اراده و قدرت را بفطرت و طینت خود پذیرفت. و البتّه اینگونه فطرت و طینت مستلزم ظلم و جهل است
چون ممکن است خواستن بیش از توانستن باشد و پی خواسته رفتن که توانائی از هر جهت نباشد بدبختی و محرومیّت هر دو عالم
[ 40 [ صفحه 204 - فراهم میکند. -قرآن- 13