گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
پیوند آسمانی
جلد دوم
عشق، مودّت و محبت



بررسی ریشه لغوي کلمه عشق
است. و عَشَ قَۀ نام گیاهی است که در فارسی به آن پیچک « عَشَ قَۀ » در اصل از مادّه « عشق » در زبان عربی میگویند کلمه
میگویند که به هر چیز برسد دور آن میپیچد، مثلًا وقتی به یک گیاه دیگر میرسد دور آن چنان میپیچد که آن را تقریبا
محدود و محصور میکند و در اختیار خودش قرار میدهد. یک چنین حالتی [در انسان پیدا میشود و اثرش این است که بر
خلاف محبّت عادي انسان را از حال عادي خارج میکند، خواب و خوراك را از او میگیرد، توجّه را منحصر به همان
معشوق میکند، یعنی یک نوع توحّ د و تأحّ د و یگانگی در او به وجود میآورد، یعنی او را از همه چیز میبُرد و تنها به یک
1 مجموعه آثار شهید مطهري، جلد 3، کتاب فطرت، انتشارات ( چیز متوجه میکند به طوري که همه چیزش او میشود. ( 1
( صدرا. (صفحه 141
تعریف عشق
علاقه به شخصی یا شیئی وقتی که به اوج شدت برسد به طوري که وجود انسان را مسخّر کند و حاکم مطلق وجود او گردد
نامیده میشود. عشق اوج علاقه و احساسات است. ولی نباید پنداشت که آنچه به این نام (عشق) خوانده میشود، یک « عشق »
نوع است. دو نوع کاملاً مختلف است. آنچه از آثار نیک گفته شد مربوط به یک نوع آن است و امّا نوع دیگر آن کاملًا
1 جاذبه و دافعه امام علی علیهالسلام، صفحه 51 ، انتشارات صدرا. 2 مراد استاد این است که (2) ( مخرّب و مخالف دارد. ( 1
عشق و محبت با قطع نظر از اینکه » : در کتاب جاذبه و دافعه، صفحه 49 توضیحی دادند که عشق را تقسیم میکند و میفرماید
( صفحه 142 ) .«(… چه نوعی باشد (حیوانی جنسی باشد یا حیوانی نسلی یا انسانی باشد
تعریف دوّمی از عشق
به یک حالتی که زمام فکر و اراده انسان را میگیرد، بر عقل و بر اراده تسلط پیدا میکند و لهذا حالتی میشود شبه جنون،
یعنی عقل را دیگر در آنجا حکمی نیست. یک چنین حالتی را عشق مینامند. عیب اساسی این حالت این است که از اختیار
انسان خارج است. این قابل توصیه نیست. این مسأله که به نام عشق نامیده میشود نیز چنین است که اگر پیشآمد ممکن
است یک کسی را خراب کند. [مراد عشق منفی است ممکن است هم کسی را آباد کند. [مراد عشق حقیقی است ولی به هر
( حال یک امر قابل توصیه نیست. ( 1
نگاهی به موضوع عشق و ماهیّت آن
انسان همیشه یک غریزه کلّی نسبت به همسر دارد. مردي که در جستجوي 1 مجموعه آثار شهید مطهري، جلد 3، کتاب
کلی است و همین طور زنی که در جستجوي شوهر است. ما خودمان « عاشق » ، فطرت، انتشارات صدرا. (صفحه 143 ) زن است
[مراد استاد شهید است همیشه در باب عشق به این حرف میخندیم که بگویند کسی عاشق کلّی طبیعی است. زیرا آدم
نمیتواند عاشق کلّی طبیعی باشد. انسان میتواند طالب کلی طبیعی مال باشد، طالب کلّی اتومبیل باشد، ولی نمیتواند عاشق
کلّی طبیعی زن باشد. داستان آن غلامی که اربابش دید خیلی ناراحت است و مدتی است که روز به روز لاغر و لاغرتر و
رنگش زردتر میشود. به او گفتند: آقا به درد این غلام برس. گفت: چی شده؟ گفتند: غلام تو عاشق شده. ارباب غلام را
غلام شروع کرد به گریه کردن. [ارباب گفت: دردت را بگو. غلام هی گریه میکرد. .«؟ قضیه چیست » : خواست. گفت
انسان .« هرکه را شما مصلحت (صفحه 144 ) بدانید » : غلام گفت «؟ عاشق کی » : آخرش گفت عاشق شدهام. ارباب گفت
نمیتواند عاشق کسی باشد که دیگري مصلحت بداند. ( 1) نظریات مختلف درباره ماهیّت عشق نظریّات مختلفی در این باره
داده شده است. بعضی خودشان را با این کلمه خلاص کردهاند که این یک بیماري است، یک ناخوشی است، یک مرض
است. این نظریّه، میتوان گفت فعلاً تابع و پیرو ندارد که عشق را صرفا یک بیماري بدانیم. نه تنها بیماري نیست بلکه
میگویند یک موهبت است، آنگاه مسأله اساسی در اینجا این است که آیا عشق به طور کلّی یک نوع بیشتر نیست یا دو نوع
است؟ 1 مجموعه آثار شهید مطهري، جلد 3، کتاب فطرت، انتشارات صدرا. (صفحه 145 ) بعضی نظریّات این است که عشق
یک نوع بیشتر نیست و آن همان عشق جنسی است، یعنی ریشه عضوي و فیزیولوژیک دارد و یک نوع هم بیشتر نیست. تمام
عشقهایی که در عالم وجود داشته و دارد با همه آثار و خواصّش عشقهاي به اصطلاح رمانتیک که ادبیّات دنیا را این
داستانهاي عشقی پر کرده است، مثل داستان مجنون عامري و لیلا، تمام اینها عشقهاي جنسی است و جز این چیز دیگري
نیست. ( 1) گروهی عشق را همین عشق انسان به انسان را که بحث درباره آن است دو نوع میدانند. مثلًا بوعلی سینا، خواجه
نصیرالدین طوسی و ملا صدرا عشق را دو نوع میدانند، که این بحث ذیل فصل عشق از نظر عرفا خواهد آمد. ( 2) قدر مسلّم
این است که بشر عشق را ستایش میکند. یعنی یک امر قابل ستایش میداند، در صورتی که آنچه از مقوله شهوت است قابل
ستایش نیست. 1 مجموعه آثار شهید مطهري، جلد 3، کتاب فطرت، صفحه 91 ، انتشارات صدرا. 2 مجموعه آثار شهید
مطهري، جلد 3، کتاب فطرت، صفحه 91 ، انتشارات صدرا. (صفحه 146 ) مثلًا انسان شهوتِ خوردن یا میل به غذا که یک میل
طبیعی است دارد. آیا این میل از آن جهت که یک میل طبیعی است هیچ قابلیت تقدیس پیدا کرده؟ تا به حال شما دیدهاید
حتی یک نفر در دنیا بیاید میلش را به فلان غذا را ستایش کند؟ عشق هم تا آنجا که به شهوت [جنسی مربوط باشد. مثل
شهوت خوردن است و قابل تقدیس نیست. ولی به هر حال این حقیقت تقدیس شده است و قسمت بزرگی از ادبیّات دنیا را
( تقدیس عشق تشکیل میدهد. ( 1
عشق جسمانی و روحانی
مینامند و میگویند رهایش کنید. یک نوع دیگرش « جسمانی » عشق دو نوع است، یک نوعش اساسا شهوت است، آن را
هست که میگویند آن شهوت نیست و امر روحی است. تازه آن هم که امر روحی است خودش فی حدّ ذاته یک کمالی 1
مجموعه آثار شهید مطهري، جلد 3، کتاب فطرت، صفحه 95 ، انتشارات صدرا. (صفحه 147 ) براي انسان نیست. میگویند
وقتی که انسان این حالت روحی را پیدا کرد و یک حالت شبه جنون در او پیدا شد خاصیتش این است که انسان را از غیر
معشوق از همه چیز میبُرد و جدا میکند و انسان تازه آمادگی پیدا میکند براي اینکه یک دفعه از خلق یک جا ببُرد و در
معشوق تمرکز پیدا کند. ( 1) احساسات انسان انواع و مراتب دارد. برخی از آنها از مقوله شهوت و مخصوصا شهوت جنسی
است و از وجوه مشترك انسان و سایر حیوانات است، با این تفاوت که در انسان به علت خاصی اوج و غلیان زاید الوصفی
به آن میدهند و در حیوان هرگز به این صورت در نمیآید. ولی به هر حال از لحاظ « عشق » میگیرد و بدین جهت نام
حقیقت و ماهیت جز طغیان و فوران و طوفان شهوت چیزي نیست. از مبادي جنسی سرچشمه میگیرد و به همان جا خاتمه
مییابد. 1 مجموعه آثار شهید مطهري، جلد 3، کتاب فطرت، صفحه 198 ، انتشارات صدرا. (صفحه 148 ) افزایش و کاهشش
بستگی زیادي دارد به فعالیتهاي فیزیولوژیکی دستگاه تناسلی و قهرا به سنین جوانی با پا گذاشتن به سن از یک طرف و
( اشباع و اِفراز از طرف دیگر کاهش مییابد و منتفی میگردد. ( 1
عشق و عرفان در نیایش امام علی علیهالسلام
در متن اسلام، به عبادت، به آنچه که واقعا روح نیایش و پرستش است، یعنی 1 جاذبه و دافعه، صفحه 51 انتشارات صدرا.
لازم به ذکر که استاد شهید ذیل این بحث توضیحی دارند و آن این است که میگوید: جوانی که از دیدن رویی زیبا و مویی
مُجَعَّد [موي پیچیده]به خود میلرزد و از لمس دستی ظریف به خود میپیچد باید بداند جز جریان مادي حیوانی در کار
نیست. این گونه عشقها به سرعت میآید و به سرعت میرود. قابل اعتماد و توصیه نیست، خطرناك است، فضیلت کُش
است، تنها با کمک عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است که آدمی سود میبرد. (صفحه 149 ) رابطه انسان و خدا،
محبتورزي به خدا، انقطاع به ذات پروردگار که کاملترین عبادتهاست توجه زیادي شده است. جمله معروف امیرالمؤمنین را
الهی ما عَبَدْتُکَ خَوْفا مِنْ نارِكَ وَ لا طَمَعا فی جَنَّتِکَ بَلْ وَجَدْتُکَ اَهْلًا لِلْعبادَةِ فَعَبَدْتُکَ: خدایا! تو را پرستش » : همه شنیدهایم
این نوع عبادت ] .« نکردم به طمع بهشت و نه از ترس جهنّمت، بلکه تو را چون شایسته نیایش و پرستش دیدم، پرستش کردم
چیزي جز عشق به درگاه الهی نیست. یکی از دعاهایی که از مضامین عالی برخوردار است، دعاي مناجات شعبانیّه است. و در
روایتی که آن را نقل کرده، آمده است که امیرالمؤمنین و امامانِ از اولاد او این دعا را میخواندهاند، دعایی است در سطح
ائمه. یعنی خیلی سطحِ بالاست، انسان وقتی این دعا را میخواند، میفهمد که اصلًا روح نیایش در اسلام یعنی چه. در آنجا
جز عرفان و محبّت و عشق به خدا، جز انقطاع از غیر (صفحه 150 ) خدا، خلاصه جز سراسر معنویّت، چیز دیگري نیست و حتی
( تعبیراتی است که براي ما تصورش هم خیلی مشکل است. ( 1
دیدگاه قرآن پیرامون زوجیّت و وجود مودّت بین زوجین
« رحمت » و « مودّت » در آیه قرآن، آنجا که پیوند زوجیّت را یکی از نشانههاي وجود خداوند حکیم علیم ذکر میکند با کلمه
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ » : با شهوت و میل طبیعی فرق دارد) میفرماید « رحمت » و « مودّت » یاد میکند (چنانکه میدانیم
أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً … وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَۀً : یکی از نشانههاي خداوند این است که از جنس خود شما براي شما جفت
.« آفریده 1 تعلیم و تربیت، صفحه 334 ، انتشارات صدرا. (صفحه 151 ) است … و میان شما و آن مهر و رأفت قرار داده است
از آن یاد شده است. این آیات در چند « مودّت » یا « وُدّ » 1) این عشق است که در آیات بسیاري از قرآن با واژه محبت و احیانا )
قسمت قرار گرفته است: 1 آیاتی که در وصف مؤمنان است و از دوستی و محبت عمیق [عشق آنان نسبت به حضرت حق یا
/ 21 1 (2) .« وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبا : آنان که ایمان آوردهاند در دوستی خدا سختترند » : نسبت به مؤمنان سخن گفته است
وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَۀً مِمَّا أُوتُوا وَ » ( روم. (صفحه 152
یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَ ۀٌ : و آنان که پیش از مهاجران در خانه (دارالهجرة، خانه مسلمانان) و دار الایمان
(خانه روحی و معنوي مسلمانان) جایگزین شده، مهاجرانی را که به سوي ایشان میآیند دوست دارند و در دل خودشان از
.« آنچه به آنها داده شده است احساس ناراحتی نمیکنند و آنها را بر خویش مقدم میدارند. هرچند خود نیازمند بوده باشند
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ : خدا » : 2 آیاتی که از دوستی حضرت حق نسبت به مؤمنان سخن میگوید (1)
وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ: » ( 222 / بقره. (صفحه 153 9 / حشر. 3 165 / بقره. 2 1 (2) .« دوست دارد توبه کنندگان و پاکیزگان را
وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ: » (2) .« اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ: خدا دوست دارد خود نگه داران را » (1) .« خدا دوست دارد نیکوکاران را
3 آیاتی که متضمن (4) .« اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ: خدا دوست دارد عدالت کنندگان را » (3) .« خدا دوست دارد پاکیزگان را
دوستیهاي دو طرفی و محبتهاي متبادل است: دوستی حضرت حق نسبت به مؤمنین و دوستی مؤمنان نسبت به حضرت حق و
قُلْ » ( 9 / حجرات و 8 / ممتحنه. (صفحه 154 108 / توبه. 4 4 و 7 / توبه. 3 148 / آل عمران. 2 دوستی مؤمنین یکدیگر را: 1
إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُ مُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ : بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروي کنید تا خدا
فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ : خدا بیاورد قومی را که دوستشان » (1) .« دوستتان بدارد و گناهانتان را برایتان ببخشاید
(2) .« دارد و آنها هم او را دوست دارند
محبت مؤمنان نسبت به یکدیگر
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُ  دا : آنان که ایمان آوردهاند و اعمال شایسته انجام دادهاند خداوند »
وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً » ( 96 / مریم. (صفحه 155 54 / مائده. 3 31 / آل عمران. 2 1 (3) .« بخشایشگر برایشان دوستی قرار میدهد
1) و همین علاقه و محبت است که حضرت ابراهیم ) .« وَ رَحْمَۀً : و میان شما با همسرانتان دوستی قرار داد و مهر افکند
3) و آنچنان که از ) .« علیهالسلام براي ذرّیّهاش خواست ( 2) و پیغمبر خاتم نیز به دستور خداوند براي خویشانش طلب کرد
روایات برمیآید، روح و جوهر دین غیر از محبت چیزي نیست. بُرَیْد عِجلی میگوید: در محضر امام باقر علیهالسلام بودم.
23 / شوري. (صفحه 156 ) کرده بود به حضور امام 37 / ابراهیم. 3 21 / روم. 2 مسافري از خراسان که راه دور را پیاده طی 1
شرفیاب شد. پاهایش را که از کفش درآورد شکافته شده و ترك برداشته بود. گفت: به خدا سوگند من را نیاورد از آنجا که
آمدم مگر دوستی شما اهلالبیت. امام فرمود: به خدا قسم اگر سنگی ما را دوست بدارد، خداوند آن را با ما محشور کند و
قرین [ما گرداند وَ هَلِ الدّینُ اِلاّ الْحُبُّ: آیا دین چیزي غیر از دوستی است. ( 1) مردي به امام صادق علیهالسلام گفت: ما
وَ هَلِ » فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان اسم میگذاریم. آیا این کار، ما را سودي دارد؟ حضرت فرمود: آري، به خدا قسم
(2) « اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ » : مگر دین چیزي غیر از دوستی است؟ سپس به آیه شریفه « الدّینُ اِلاَّ الْحُبُّ
جلد 1، صفحه 201 ماده حب. « سفینۀ البحار » - استشهاد فرمود. ( 3) اساسا علاقه و محبت است که اطاعت آور است. ***** 1
جلد 1، صفحه 626 ماده سماء. (صفحه 157 ) عاشق را یارا نباشد که از خواست معشوق « سفینۀ البحار » - 31 / آلعمران. 3 -2
سر بپیچد. ما این را خود با چشم میبینیم که جوانک عاشق در مقابل معشوقه و دلباختهاش از همه چیز میگذرد و همه چیز را
فداي او میسازد … اطاعت و پرستش حضرت حق به نسبت محبت و عشقی است که انسان به حضرت حق دارد. همچنان که
امام صادق علیهالسلام فرمود: تَعْ َ ص ی الاِْلهَ وَ اَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هذا لَعَمْرِي فِی الْفِعالِ بَدیعُ لَوْ کانَ حُبُّکَ صادِقا لََاطَعْتَهُ اِنَّ الْمُحِبَّ
لِمَنْ یُحِبُّ مُطیعُ خدا را نافرمانی کنی و اظهار دوستی او کنی؟ به جان خودم این رفتاري (صفحه 158 ) شگفت است. اگر
( دوستیات راستین بود اطاعتش میکردي، زیرا که دوستدار، مطیع کسیاست که او را دوست دارد. ( 1
جایگاه عشق در روایات
اَفْ َ ض لُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ وَ عانَقَها وَ باشَرَها بِجَسَ دِه وَ تَفَرَّغَ لَها: بهترین مردم آن کسی است به پرستش و نیایش عشق »
در تعبیرات اسلامی خیلی کم آمده که بعضیها اساسا روي همین جهت گفتهاند که اصلًا این کلمه را « عشق » کلمه .« بورزد
نباید استعمال کرد و با استعمال زیاد شُعَرا هم مخالفت میکنند و میگویند کلمه حبُّ و دوستی را باید به کار برد نه *****
-1 جاذبه و دافعه، صفحه 59 ، انتشارات صدرا. [تذکر: کل این بحث از صفحه 59 شروع میشود و شماره آیات و روایات ذیل
صفحه نوشته شده. (صفحه 159 ) کلمه عشق، ولی دیگران جواب دادهاند که کلمه عشق در اصطلاحات دینی کم به کار رفته
نه اینکه هیچ به کار نرفته. از جمله مواردي که به کار رفته همین جاست، که عرض کردم. یکی دیگر آن جملهاي معروفی
است که نوشتهاند امیرالمؤمنین در وقتی که از صفّین برمیگشتند یا به صفّین میرفتند (تردید از من است) [مراد استاد شهید
واها لَکِ اَیَّتُها التُّرْبَۀُ: خوشا به تو » : است به سرزمین کربلا که رسیدند، مشتی از خاك را برداشتند و بو کردند و بعد فرمودند
ههُنا مُناخُ رُکّابٍ وَ مَصارِعُ عُشّاقٍ: اینجا جایی است که بارهایی فرود خواهد آمد. سوارهایی به اینجا که میرسند » .« اي خاك
صفحه 160 ) بعد جملههایی فرمود که آن جملهها کاملًا میرساند ) .« بارشان را فرود میآورند و اینجا خوابگاه عاشقانی است
طوبی لِمَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ: خوشا » : که حضرت نظر به حادثه کربلا داشتهاند. ( 1) همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند
وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ : و از صمیم قلب عبادت را » . با عبادت به صورت معشوق در بیاید .« به حال کسی که به عبادت عشق بورزد
مقصود این است که عبادت فقط یک ذکر قلب به تنهایی .« وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِه : و با بدنش به آن بچسبد » .« دوست داشته باشد
1- تعلیم و تربیت، پاورقی صفحه 331 ، انتشارات صدرا. 2- تعلیم و تربیت، صفحه 331 ، انتشارات صدرا. ***** ( نیست. ( 2
( (صفحه 161
عشق ناروا از دیدگاه امام علی علیهالسلام
مَنْ عَشِقَ شَیْئا اَعْشی (اَعْمی) بَصَرَهُ وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحیحَۀٍ وَ یَسْمَعُ بِاُذُنٍ غَیْرِ سَمیعَۀٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ وَ »
اَماتَتِ الدُّنْیا قَلْبَهُ وَ وَ لِهَتْ عَلَیْها نَفْسُهُ، فَهُوَ عَبْدٌ لَها: هر کس به چیزي عشق ناروا ورزد، آن عشق نابینایش میکند و قلبش را
بیمار کرده، با چشمی بیمار مینگرد و با گوشی بیمار میشنود، خواهشهاي نفس پرده عقلش را دریده، دوستی دنیا دلش را
وَ لِمَنْ فی یَدَیْهِ شِیْءٌ مِنْها حَیْثُما زالَتْ زالَ اِلَیْها وَ حَیْثُما اَقْبَلَتْ اَقْبَلَ عَلَیْها لا » .« میرانده است، شیفته بیاختیار دنیا و برده آن است
یَنْزَجِرُ مِنَ اللّهِ بِزاجِرٍ وَ لا یَتَّعِظُ مِنْهُ بِواعِظٍ: و برده کسانی است که چیزي از دنیا در دست دارند، دنیا به هر طرف برگردد او نیز
1) (صفحه 162 ) روایتی دیگر در ) .« برمیگردد و هرچه هشدارش دهند از خدا نمیترسد، از هیچ پند دهندهاي شنوایی ندارد
مَنْ عِشِقَ وَ کَتَمَ وَ عَفَّ وَ ماتَ، ماتَ شهیدا: هر کس عاشق گردد و کتمان کند و عفاف » : این زمینه وجود دارد که میفرماید
2) آیه قرآن سوره یوسف، آیه 30 ، در مورد عشق زلیخا به یوسف علیهالسلام ) .« بورزد و در همان حال بمیرد شهید مرده است
وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَۀِ امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتیها عَنْ نَفْسِه قَدْ شَغَفَها حُبّا ***** 1- نهجالبلاغه، فیض الاسلام، » : اشاره میکند
2- رسول اکرم، کنز الاعمال، خ 7000 . (صفحه 163 ) اِنّا لَنَریها فی ضَ للٍ مُبینٍ: گروهی از زنان شهر گفتند همسر . خطبه 108
عزیز، غلامش را به سوي خود دعوت میکند. عشق این جوان در اعماق قلبش نفوذ کرد. ما او را در گمراهی آشکار
تعبیر قرآن به جاي عشق چنین است: قَدْ شَغَفَها حُبَّا یعنی این که مجامع قلبش را گرفته بود. اصلًا قلبش را مثل مشت .« میبینیم
در اختیار گرفته بود. این حالت در این زن پیدا میشود. بعدها این زن که قبلًا دین شوهرش را داشته است (شرك بوده یا چیز
دیگر) موحِّد میشود و یک موحِّد خدا پرست کامل میشود. در قصص و حکایات آمده که حضرت یوسف علیهالسلام آن
اواخر میرود سراغ زلیخا. زلیخا دیگر به او اعتنا نمیکند. میگوید من یوسفام. من همانی هستم که تو چنین میکردي.
هرچه میگوید، زلیخا به او اعتنا نمیکند. (صفحه 164 ) میگوید چرا؟ میگوید اکنون من کسی را پیدا کردهام که دیگر به
تو اعتنا ندارم. همان حالت قبلی، یعنی اگر همان عشق مجازي [به یوسف، او را یکدفعه از همه چیز نبریده بود و به یک چنین
حالت روحی وارد نکرده بود، در مرحله بعد به یک مرحله از عشق الهی نمیرسید، که به همان یوسف هم دیگر اعتنا نداشته
( باشد. ( 1
چند حدیث طلایی درباره عشق
2) علی علیهالسلام فرمود: دور ماندن و نرسیدن به معشوق، سزاي عشقهاي کاذب است. 1 ) .« اَلْهِجْرانُ عُقُوبَۀُ الْعِشْقِ » 1
مجموعه آثار شهید مطهري، جلد 3، کتاب فطرت، صفحه 198 ، انتشارات صدرا. 2- بحارالانوار، جلد 78 ، صفحه 11 . (صفحه
(1) .« قُلُوبٌ خَلَتْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ فَأَذاقَهَا اللّهُ حُبُّ غَیْرَهُ » : 2 عَنِ الْمُفَ ّ ض ل، قالَ: سألتُ اَبا عَبْدِاللّه علیهالسلام عَنِ الْعِشْقِ؟ قالَ (165
مفضّل میگوید از امام علی علیهالسلام درباره ماهیّت عشق پرسیدم، فرمود: خداوند قلبهایی را که از یاد او خالی شوند، به
2) رسول اکرم فرمود: کسی که ) .« مَنْ عَشِقَ وَ کَتَمَ وَ عَفَّ وَ صَ بَرَ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَ اَدْخَلَهُ الْجَنّۀ » عشق غیر خودش مبتلا میکند. 3
عاشق شود ولی عشق (غیر خدایی) خود را پنهان کند و پاکدامنی پیشه سازد و صبر و خویشتنداري نماید خدا او را آمرزیده و
اِذا کانَ الْغالِبُ عَلی الْعَبْدِ الاِْشْتِغالُ بی ***** 1- بحارالانوار، » : در بهشت وارد میسازد. 4 حدیث قدسی: یَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ
2- کنزالاعمال، خ 7002 . (صفحه 166 ) جَعَلْتُ بُغْیَتَهُ وَ لَذَّتَهُ فی ذِکْري. فَاِذا جَعَلْتُ بُغْیَتَهُ وَلَذَّتُهُ فی ذِکْري . جلد 73 ، صفحه 158
(1) .« عَشِقَنی وَ عَشِقْتُهُ فَاِذا عَشِقَنی وَ عَشِقْتُهُ، رَفَعْتُ الْحِجابَ فیما بَیْنِی وَ بَیْنَهُ و صَیَّرْتُ ذلِکَ تَغالُبا عَلَیْهِ، لا یَسْهُو اِذا سَهَا النّاسُ
2) پیامبر خدا میفرماید: خداي عزّ و جل میفرماید: هرگاه اشتغالِ به من بر جان بنده غالب آید، خواهش و لذّت او را در یاد )
خودم قرار دهم و چون خواهش و لذّتش را در یاد خودم قرار دهم عاشق من گردد و من نیز عاشق او. و چون عاشق یکدیگر
شدیم پرده میان خود و او را بالا زنم و آن (مشاهده جلال و جمال خود) را بر جان او مسلّط گردانم، به طوري که وقتی مردم
2- میزان الحکمۀ، جلد 8، از . دچار سهو و اشتباه میشوند، او دستخوش سهو نمیشود. ***** 1- کنزالعمّال، خ 1872
( مجموعه 15 جلدي، صفحه 3790 . (صفحه 167
نقش عشق و محبّت در خودسازي انسان در اشعار حافظ و علامه طباطبایی
در زبان شعر و ادب، در باب اثر عشق بیشتر به یک اثر برمیخوریم و آن الهام بخشی و فیاضیّت عشق است. بلبل از فیض گل
آموخت سخن ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش /. ( 1) فیض گل گرچه به حسب ظاهر لفظ، یک امر خارج از
وجود بلبل است ولی در حقیقت چیزي جز نیروي خود عشق نیست. تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد از سمک تا به
1- لسان الغیب، حافظ. 2- علامه طباطبایی. (صفحه 168 ) از محبّت تلخها شیرین شود ***** ( سماکش کشش لیلی بود ( 2
از محبّت مسها زرّین شود. ( 1) عشق در اشعار مولوي گفتیم که عشق و محبّت منحصر به عشق حیوانی جنسی و حیوانی نسلی
نیست، بلکه نوع دیگري از عشق و جاذبه هست که در جوّي بالاتر قرار دارد و اساسا از محدوده ماده و مادّیات بیرون است و
از غریزهاي ماوراي بقاي سرچشمه میگیرد و در حقیقت فصل ممیّز جهان انسان و جهان حیوان است و آن عشق معنوي و
انسانی است، عشق ورزیدن به فضایل و خوبیها و شیفتگی سجایاي انسانی و جمال حقیقت. ***** 1- مثنوي معنوي.
(صفحه 169 ) عشقهایی کز پی رنگی بود عشق نَبْوَد عاقبت ننگی بود زانکه عشق مردگان پاینده نیست چونکه مرده سوي ما
آینده نیست عشق زنده در روان و در بصر هر دو میباشد ز غنچه تازهتر عشق آن زنده گزین کو باقی است و ز شراب جان
(2) ( فزایت ساقی است عشق آن بگزین که جمله انبیاء یافتند از عشق او کار و کیا ( 1
آثار سوء عشق در غفلت از عیوب معشوق
از براي عشق معایبی نیز هست. از جمله معایب آن اینکه عاشق در اثر استغراق ( 3) در حُسن معشوق، از عیب او غفلت میکند
آنچنان که سعدي در گلستان میگوید: ***** 1- مثنوي معنوي. 2- جاذبه و دافعه، صفحه 58 ، انتشارات صدرا. 3- غرق
این اثر سوء با آنچه در متن خواندیم که اثر .« هر کسی را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال » ( شدن. (صفحه 170
عشق حساسیت هوش و ادراك است منافات ندارد. حساسیت هوش از این نظر است که انسان را از کودنی خارج کرده و قوّه
را به فعلیت میرساند و اما اثر سوء عشق این نیست که آدمی را کودن میکند، بلکه آدمی را غافل میکند. مسأله کودنی غیر
از مسأله غفلت است. بسیاري از اوقات اشخاص کمهوش در اثر حفظ تعادل احساسات، کمتر در غفلت میباشند. عشق فهم را
تیزتر میکند اما توجه را یک جهت و متوحّ د میسازد و لهذا در متن گفته شد که خاصیت عشق توحّد است و در اثر همین
توحّ د و تمرکز است که عیب پیدا میشود و از توجه به امور دیگر میکاهد. (صفحه 171 ) بالاتر از آن، نه تنها عشق عیب را
میپوشاند بلکه عیب را حُسن جلوه میدهد، زیرا یکی از آثار عشق این است که هر جا پرتو افکند آنجا را زیبا میکند، یک
ذره حُسن را خورشید، بلکه سیاهی را سفیدي و ظلمت را نور جلوه میدهد و به قول وحشی: اگر در کاسه چشمم نشینی به جز
از خوبی لیلی نبینی و ظاهرا به این علت است که عشق مثل علم نیست که صددرصد تابع معلوم باشد. عشق جنبه داخلی و
نفسانیاش بیش از جنبه خارجی و عینی میباشد، یعنی میزان عشق تابع میزان حُسن نیست بلکه بیشتر تابع میزان استعداد و مایه
عاشق است. در حقیقت عاشق داراي مایه و ماده و آتش زیر خاکستري است که دنبال بهانه و موضوع میگردد، همین که به
( موضوعی احیانا برخورد کرد و توافقی دست داد که هنوز رمز این توافق به دست نیامده و لهذا گفته میشود (صفحه 172
عشق بیدلیل است قوه داخلی تجلّی میکند و به اندازه توانایی خودش حُسن میسازد نه به آن اندازه که در محبوب وجود
( دارد. لذا در متن میخوانیم که عاشق عیب معشوق را هنر میبیند و خارش را گل و یاسمن. ( 1
فرق عشق با شهوت
مسأله عشق با مسأله شهوت متفاوت است و فرق آن دو اینجاست که کسی عاشق دیگري است و مسأله، مسأله شهوت است،
اصلًا مسأله وصال و تصاحب مطرح نیست، مسأله فناي عاشق « عشق » هدف تصاحب و از وصال او بهرهمند شدن است، ولی در
در معشوق مطرح است. مولوي با بیان لطیف خویش، میان شهوت و مودّت تفکیک میکند، آن را ***** 1- جاذبه و دافعه،
صفحه 68 ، پاورقی، انتشارات صدرا. (صفحه 173 ) حیوانی و این را انسانی میخواند. میگوید: خشم و شهوت وصف حیوانی
بُوَد مهر و رقَّت وصف انسانی بُوَد اینچنین خاصیتی در آدمی است مهر، حیوان را کم است آن از کمی است فیلسوفان مادي
نیز نتوانستهاند این حالت معنوي را که از جهاتی جنبه غیرمادي دارد و با مادي بودن انسان و مافوق انسان سازگار نیست در
( بشر انکار کنند. ( 1
بررسی فرق میان عشق و هوس
و آنچه به صورت هوس و حرص و آز و حس تملک « عشق عفیف » میان آنچه عشق نامیده میشود و به قول ابن سینا
درمیآید با اینکه هر دو روحی و پایانناپذیر است تفاوت بسیار است. عشق عمیق و متمرکزکننده نیروها و یگانه پرست است
و اما هوس، سطحی و پخش کننده نیرو و متمایل به تنوع و هرزه صفت است. ***** 1- جاذبه و دافعه، صفحه 53 ، انتشارات
صدرا. (صفحه 174 ) حاجتهاي طبیعی بر دو قسم است؛ یک نوع حاجتهاي محدود و سطحی، مثل خوردن، خوابیدن. در
این نوع حاجتها طبیعی بر دو قسم است؛ یک نوع حاجتهاي محدود و سطحی، مثل خوردن، خوابیدن. در این نوع
حاجتها همین که ظرفیت غریزه اشباع و حاجت جسمانی مرتفع گردد، رغبت انسان هم از بین میرود و حتی ممکن است به
تنفر و انزجار تبدیل گردد، ولی یک نوع دیگر از نیازهاي طبیعی عمیق و دریا صفت و هیجان پذیر است، مانند پولپرستی و
جاهطلبی. غریزه جنسی داراي دو جنبه است، از نظر حرارت جسمی از نوع اول است (صفحه 175 ) ولی از نظر تمایل روحی دو
جنس به یکدیگر چنین نیست. براي روشن شدن مقایسهاي به عمل میآوریم: هر جامعهاي که لحاظ خوراك یک مقدار معین
تقاضا دارد، یعنی اگر کشوري مثلًا بیست نفر جمعیت داشته باشد، مصرف خوراکی آنها معین است که کمتر از آن نباید باشد
و زیادتر هم اگر باشد نمیتوانند مصرف کنند، فرضا اگر گندم زیاد داشته باشند به دریا میریزند. درباره این جامعه اگر
بپرسیم مصرف خوراك آن در سال چقدر است؟ جواب، مقدار مشخصی خواهد بود، ولی اگر درباره یک جامعه بپرسیم که
نظر علاقه افراد به پول چقدر احتیاج به ثروت هست؟ یعنی چقدر پول لازم دارد تا حس پولپرستی همه افراد آن را اشباع
کند، به طوري که اگر باز هم بخواهیم به آنها پول بدهیم بگویند دیگر سیر شدهایم، میل نداریم و نمیتوانیم بگیریم؟ جواب
این است که این خواست حدي نخواهد داشت. (صفحه 176 ) علم دوستی هم همین حالت را دارد. در حدیثی از پیغمبر اکرم
مَنْهُومانِ لا یَشْبَعانِ، طالِبُ عِلْمٍ وَ طالِبُ مالٍ: یعنی دو گرسنه هرگز سیر نمیشوند: یکی جوینده علم و » : علیهالسلام آمده است
جاهطلبی بشر هم از همین قبیل است. ظرفیت بشر .« دیگري طالب ثروت. هرچه بیشتر به آنها داده شود اشتهاشان تیزتر میگردد
از نظر جاهطلبی پایانناپذیر است. هر فردي هر مقام اجتماعی و هر پست عالی را که به دست آورد باز هم طالب مقام بالاتر
است و اساسا هرجا که پاي حس تملک به میان بیاید از پایان پذیري خبري نیست. غریزه جنسی دو جنبه دارد: جنبه جسمانی و
جنبه روحی. از جنبه جسمی محدود است. از این نظر یک زن و دو زن براي اشباع مرد کافی است، ولی از نظر تنوعطلبی
عطش روحیاي که در این ناحیه ممکن است به وجود آید شکل دیگري دارد. (صفحه 177 ) قبلاً اشاره کردیم که حالت
نامیده میشود و همان چیزي است که در « عشق » روحی مربوط به این موضوع دو نوع است: یکی آن است که به اصطلاح
میان فلاسفه و مخصوصا فلاسفه الهی مطرح است که آیا ریشه و هدف عشق واقعی، جسمی و جنسی است و یا ریشه و هدف
دیگري دارد که صد در صد روحی است و یا شقّ سومی در کار است و آن اینکه از لحاظ ریشه جنسی است ولی بعد حالت
معنوي پیدا میکند و متوجه هدفهاي غیر جنسی میگردد. نوع دیگر عطش روحی آن است که به صورت حرص و آز
درمیآید که از شؤون حس تملک است و یا آمیختهاي است از دو غریزه پایانناپذیر: شهوت جنسی و حس تملک. آن همان
است که در صاحبان حرمسرا هاي قدیم و در اغلب پولداران و غیر پولداران عصر ما وجود دارد. (صفحه 178 ) این نوع از
عطش تمایل به تنوع دارد، از یکی سیر میشود و متوجه دیگري میگردد. در عین اینکه دهها نفر در اختیار دارد و دربند دهها
نفر دیگر است و همین نوع از عطش است که در زمینه بیبند و باريها و معاشرت هاي به اصطلاح آزاد به وجود میآید. این
نوع از عطش است که هوس نامیده میشود. همان طور که در گذشته گفتیم: عشق، عمیق و متمرکزکننده نیروها و تقویت
کننده نیروي تخیل و یگانه پرست است و اما هوس، سطحی و پخش کننده نیروها و متمایل به تنوع و تفنن و هرزه صفت
است. این نوع از عطش که هوس نامیده میشود ارضاء شدنی نیست. اگر مردي در این مجرا بیفتد، فرضا حرمسرائی نظیر
حرمسراي هارونالرشید و خسروپرویز داشته باشد پُر از زیبا رویان که سالی یکبار به هر یک نوبت نرسد، باز اگر بشود که در
اقصی نقاط جهان یک زیبا روئی دیگر هست، طالب آن خواهد شد؛ نمیگوید بس است دیگر سیر شدهام؛ حالت جهنم را
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ » : دارد که هرچه به آن داده شود باز هم به دنبال زیادتر است. خدا در قرآن میفرماید
صفحه 179 ) چشم هرگز از دیدن زیبا ) .« مِنْ مَزِید : ( 1) به جهنم میگوئیم پر شدي؟ سیر شدي؟ میگوید آیا باز هم هست
رویان سیر نمیشود و دل هم به دنبال چشم میرود. در اینگونه حالات سیر کردن و ارضاء از راه فراوانی، امکان ندارد و اگر
کسی بخواهد از این راه وارد شود درست مثل آن است که بخواهد آتش را با هیزم سیر کند. بطور کلی در طبیعت انسانی از
- 30 / ق. 2 -1 ***** ( نظر خواستههاي روحی، محدودیت در کار نیست. انسان روحا طالب بینهایت آفریده شده است. ( 2
( مسأله حجاب، صفحه 114 . (صفحه 180
بررسی اتهام مخالفت اسلام با مسأله عشق و شهوت جنسی
معمولًا گفته میشود که مذهب دشمن عشق است. باز طبق معمول، این دشمنی این طور تفسیر میشود که چون مذهب، عشق
را با شهوت جنسی یکی میداند و شهوت را ذیلًا پلید میشمارد، عشق را خبیث میشمارد، ولی چنانکه میدانیم این اتهام
درباره اسلام صادق نیست، درباره مسیحیت صادق است. اسلام شهوت جنسی را پلید و خبیث نمیشمارد تا چه رسد به عشق
که یگانگی و دوگانگی آن با شهوت جنسی مورد بحث و گفتگو است. اسلام محبت عمیق صمیمی زوجین را به یکدیگر
( محترم شمرده و به آن توصیه کرده است و تدابیري به کار برده که این یگانگی و وحدت هرچه بیشتر و محکمتر باشد. ( 1
( -1 اخلاق جنسی، صفحه 56 ، انتشارات صدرا. (صفحه 181 *****
جایگاه عشق در عبادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
پیغمبر خدا شبها زیاد به عبادت برمیخاست و به نصّ قرآن مجید گاهی دو ثلث شب، گاهی نصف شب و گاهی ثلث شب
را عبادت میکرد. عایشه که میدید پیغمبر این همه از وقت شب را به عبادت میایستند که در یکوقت آن قدر پیغمبر اکرم
صلی الله علیه و آله روي پاي مبارکشان به عبادت ایستاده بودند که پاهایشان ورم کرده بود روزي گفت آخر تو دیگر چرا این
لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّر : تا خداوند گناهان گذشته و » : قدر عبادت میکنی؟ تو که خدا دربارهات گفته
اَفَلا اَکُونُ عَبْدا شکورا؟: آیا من بنده سپاسگزار » : خدا که به تو تأمین داده، فرمود .« آیندهاي را که به تو نسبت میدادند ببخشد
صفحه 182 ) آیا همه عبادتها فقط براي ترس از جهنّم و براي بهشت باید باشد؟ ) ؟« نباشم
رابطه عشق و عفت
مطلب عمدهاي که در اینجا هست رابطه عشق و عفت است. آیا عشق به مفهوم عالی و مفید خود در محیطهاي به اصطلاح
آزاد بهتر رشد مییابد و یا عشق عالی توأم با عفت اجتماعی است، محیطهایی که در آنجا زن به حال ابتذال در آمده است
کُشنده عشق عالی است؟ این مطلبی است که در قسمت آینده که آخرین قسمت این بحث است مطرح خواهد شد. ( 1) ویل
دورانت میگوید: در سرتاسر زندگی انسان به اجماع همه عشق از هر چیز جالب توجّهتر است و تعجب اینجاست که فقط عده
کمی درباره ریشه و گسترش آن بحث کردهاند. ***** 1- اخلاق جنسی، صفحه 57 ، انتشارات صدرا. (صفحه 183 ) در هر
زبانی دریایی از کتب و مقالات تقریبا از قلم هر نویسندهاي درباره عشق پیدا شده است و چه حماسهها و درامها و چه اشعار
شورانگیز که درباره آن بوجود آمده است، با این همه چه ناچیز است تحقیقات علمی محض درباره این امر عجیب [عشق [و
اصل طبیعی آن و علل تکامل و گسترش شگفتانگیز آن، از آمیزش ساده پروتوزوئا تا فداکاري دانْته و خَلْساتِ پترارك و
وفاداري هلوئیز به آبلارد. ( 1) همانطوري که ابتداي بحث گفته شد مطلب عمده در اینجا رابطه عشق و عفت است. باید ببینیم
این استعداد عالی و طبیعی در چه زمینه و شرایطی بهتر شکوفا میگردد؟ آیا آنجا که یک سلسله مقررات اخلاقی به نام عفت
و تقوا بر روح مرد و ***** 1- اخلاق جنسی، صفحه 56 ، انتشارات صدرا. (صفحه 184 ) زن حکومت میکند و زن به عنوان
چیزي گرانبها دور از دسترس مرد است این استعداد بهتر به فعلیت میرسد یا آنجا که احساس منعی به نام عفت و تقوا در
روح آنها حکومت نمیکند و اساسا چنین مقرراتی وجود ندارد و زن در نهایت ابتذال در اختیار مرد است؟ اتفاقا مسألهاي که
غیرقابل انکار است این است که محیطهایی به اصطلاح آزاد مانع پیدایش عشقهاي سوزان و عمیق است. در این گونه
محیطها که زن به حال ابتذال درآمده است، فقط زمینه براي پیدایش هوسهاي آنی و موقتی و هر جایی و هرزه شدن قلبها
فراهم است. اینچنین محیطها، محیط شهوت و هوس است نه محیط عشق به مفهومی که فیلسوفان و جامعهشناسان آن را
محترم میشناسند یعنی آن چیزي که با فداکاري و از خودگذشتگی و سوز و گداز توأم است هشیار کننده است. قواي نفسانی
را در یک نقطه متمرکز میکند، قوه خیال را پر و بال میدهد و معشوق را آن چنان که میخواهد در ذهن خود رسم میکند
( نه آن چنان که هست، خلّاق و آفریننده نبوغها و هنرها و ابتکارها و افکار عالی است. ( 1) (صفحه 185
نیروي عشق و محبت در اجتماع
نیروي محبت از نظر اجتماعی نیروي عظیم و مؤثري است. بهترین اجتماعها آن است که با نیروي (عشق) و محبّت اداره شود،
محبّت زعیم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعیم و زمامدار. علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگی است براي
ثبات و ادامه حیات حکومت و تا عامل محبت (و عشق) نباشد رهبر نمیتواند و یا بسیار دشوار است که اجتماعی را رهبري
کند و مردم را افرادي منضبط و قانونی تربیت کند ***** 1- اخلاق جنسی، صفحه 59 ، انتشارات صدرا. (صفحه 186 ) ولو
اینکه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار کند. مردم آنگاه قانونی خواهند بود که از زمامدارشان علاقه ببینند و آن
علاقههاست که مردم را به پیروي و اطاعت میکشد. قرآن خطاب به پیغمبر میکند که اي پیغمبر! نیروي بزرگی را براي نفوذ
فَبِما رَحْمَۀٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَ  ظا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ » : در مردم و اداره اجتماع در دست داري
عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ : به موجب لطف و رحمت الهی، تو بر ایشان نرم دل شدي که اگر تند خوي سخت دل
بودي از پیرامونت پراکنده میگشتند، پس از آنان درگذر و برایشان (صفحه 187 ) آمرزش بخواه و در کار با آنان مشورت
1) در اینجا علت گرایش مردم به نبیاکرم صلی الله علیه و آله را علاقه و مهري دانسته که نبی اکرم صلی الله علیه و آله ) .« کن
نسبت به آنان مبذول میداشت، باز دستور میدهد که ببخششان و برایشان استغفار کن و با آنان مشورت نما. اینها همه از
آثار محبت و دوستی است، همچنانکه رفق و حلم و تحمل، همه از شؤون محبت و احساناند. او به تیغ حلم چندین خلق را وا
159 / آلعمران. 2- مثنوي -1 ***** ( خرید از تیغ، چندین حلق را تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر ( 2
معنوي مولوي. (صفحه 188 ) قلب زمامدار بایستی کانون مهر و (عشق) باشد نسبت به ملت. قدرت و زورگویی کافی نیست، با
قدرت و زور میتوان مردم را گوسفندوار راند ولی نمیتوان نیروهاي نهفته آنها را بیدار کرد و به کار انداخت، نه تنها قدرت
و زور کافی نیست، عدالت هم اگر خشک اجرا شود کافی نیست بلکه زمامدار همچون پدري مهربان باید قلبا مردم را دوست
بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد و هم باید داراي شخصیتی جاذبه دار و ارادت آفرین باشد تا بتواند اراده آنان و همّت آنان و
( نیروهاي عظیم انسانی آنان را در پیشبرد هدف مقدّس خود به خدمت بگیرد. ( 1
تشیع، مکتب عشق و محبّت
از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیر بناي اصلی آن محبت است. از زمان شخص نبی اکرم
صلی الله علیه و آله که این مذهب پایه گذاري شده است زمزمه محبّت و دوستی بوده است. ***** 1- جاذبه و دافعه، صفحه
1) را ) « عَلِیٌّ وَ شیعَتُهُ هُمُ الْفائِزُونَ » 65 ، انتشارات صدرا. (صفحه 189 ) آنجا که در سخن رسول اکرم صلی الله علیه و آله جمله
میشنویم، گروهی را در گِرد علی علیهالسلام میبینیم که شیفته او و مجذوب او میباشند. از این رو تشیع مذهب عشق و
شیفتگی است. عنصر محبّت در تشیع دخالت ***** 1- جلال الدین سیوطی در الدّرالمنثور در ذیل آیه 7 سوره بیّنه از ابن
عساکر از جابر بن عبداللّه انصاري نقل میکند که گفت روزي در محضر پیغمبر بودیم که علی نیز به محضرش میآمد.
وَالَّذي نَفْسی بِیَدِهِ اِنَّ هذا وَ شیعَتُهُ هُمُ الْفائِزُونَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ: سوگند به آن کسی که جانم در دست اوست این » : حضرت فرمود
مرد و شیعیان او در روز قیامت رستگارانند و مناوي در کنوز الحقایق به دو روایت نقل میکند و هیثَمی در مجمع الزوائد و
ابنحجر در الصواعق المعحرقۀ همین مضمون را با کیفیتی دیگر نقل میکنند. (صفحه 190 ) تام دارد. تاریخ تشیع با نام یک
سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم است. علی همان کسی است که در عین اینکه بر افرادي حد
الهی جاري میساخت و آنها را تازیانه میزد و احیانا طبق مقررات شرعی دست یکی از آنها را میبرید، باز هم از او رو بر
لَوْ ضَ رَبْتُ خَیْشَوْمَ الْمُؤْمِنِ بِسَ یْفِی هذا عَلی اَنْ یُبْغِ َ ض نِی ما » : نمیتافتند و از محبتشان چیزي کاسته نمیشد او خود میفرماید
اَبْغَ َ ض نی، وَ لَوْ صَ بَبْتُ الدُّنْیا بِجَمّاتِها عَلَی الْمُنافِقِ عَلی اَنْ یُحِبَّنی ما اَحَبَّنِی، وَ ذلِکَ اَنَّهُ قُضِ یَ فَانْقَضی عَلی لِسانِ النَّبِیِّ الاُْمِّیِّ اَنَّهُ
قالَ: یا عَلیُّ لا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لا یُحِبُّکَ مُنافِقٌ: اگر با این شمشیر بینی مؤمن را بزنم که با من دشمن شود هرگز دشمنی
نخواهد کرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا (صفحه 191 ) دوست نخواهد داشت، زیرا که
(1) .« این گذشته و بر زبان پیغمبر امّی جاري گشته که گفت: اي علی! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمیدارد
علی علیهالسلام مقیاس و میزانی است براي سنجش فطرتها و سرشتها،آنکه فطرتی سالم و سرشتی پاك دارد از وي
نمیرنجد [یعنی همیشه عاشق علی علیهالسلام است[ولو اینکه شمشیرش بر او فرود آید. و آن که فطرتی آلوده دارد به او
( علاقمند نگردد و لو اینکه احسانش کند، چون علی علیهالسلام جز تجسم حقیقت چیزي نیست. ( 2
نقش عشق در زندگی انسان و آثار آن
از جمله آثار عشق نیرو و قدرت است. محبت نیرو آفرین است. جَبان [ترسو]را شجاع میکند. یک مرغ خانگی تا زمانی که
( 2- جاذبه و دافعه، انتشارات صدرا. (صفحه 192 . تنهاست بالهایش را روي پشت خود ***** 1- نهج البلاغه، حکمت 42
جمع میکند، آرام میخرامد، هی گردن میکشد کرمکی پیدا کند تا از آن استفاده نماید، از مختصر صدایی فرار میکند، در
مقابل کودکی ضعیف از خود مقاومت نشان نمیدهد. اما همین مرغ وقتی جوجهدار شد، عشق و محبت در کانون هستیاش
خانه کرد، وضعش دگرگون میگردد، بالهاي بر پشت جمع شده را به علامت آمادگی براي دفاع پایین میاندازد، حالت
جنگی به خود میگیرد، حتی آهنگ فریادش قويتر و شجاعانهتر میگردد. قبلاً به احتمال خطري فرار میکرد اما اکنون به
احتمال خطري حمله میکند، دلیرانه یورش میبرد. این محبت و عشق است که مرغ ترسو را به صورت حیوانی دلیر جلوهگر
میسازد. عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاك و زرنگ میکند و حتی از کُودن، تیزهوش میسازد. پسر و دختري که
هیچکدام از آنها در زمان تجردشان در هیچ چیزي (صفحه 193 ) نمیاندیشیدند مگر در آنچه مستقیما به شخص خودشان
ارتباط داشت، همین که به هم دل بستند و کانون خانوادگی تشکیل دادند براي اولین بار خود را به سرنوشت موجودي دیگر
علاقمند میبینند، شعاع خواستههایشان وسیعتر میشود و چون صاحب فرزند شدند به کلی روحشان عوض میشود. آن
پسرك تنبل و سنگین اکنون چالاك و پُر تحرك شده است و آن دخترکی که به زور هم از رختخواب بر نمیخاست اکنون
تا صداي کودك گهواره نشیناش را میشنود، همچون برق میجَهَد. کدام نیروست که لَختی و رخوت را برد و جوان را
اینچنین حساس ساخت؟ آن جز عشق و محبّت نیست. عشق است که از بخیل، بخشنده و از کمطاقت و ناشکیبا متحمل و
شکیبا میسازد. اثر عشق است که مرغ خودخواه را که فقط به فکر خود بود [که [دانهاي جمع (صفحه 194 ) کند و خود را
محافظت کند، به صورت موجودي سخی درآورد که چون دانهاي پیدا کرد جوجهها را آواز دهد یا یک مادر را که تا دیروز
دختري لوس و بخور و بخواب و زود رنج و کم طاقت بود با قدرت شگرفی در مقابل گرسنگی و بیخوابی و ژولیدگی اندام،
صبور و متحمل میسازد، تاب تحمل زحمات مادري به او میدهد، تولید رقّت و رفع غلظت و خشونت از روح و به عبارت
دیگر تلطیف عواطف و همچنین توحّد و تأحّد و تمرکز و از بین بردن تشتّت و تفرّق نیروها و در نتیجه قدرت حاصل از تجمع،
همه از آثار عشق و محبت است. در زبان شعر و ادب در باب عشق بیشتر به یک اثر برمیخوریم و آن الهامبخشی و فیاضت
عشق است. عشق، قواي خفته را بیدار و نیروهاي بسته و مهارشده را آزاد میکند نظیر شکافتن اتمها و آزاد شدن نیروهاي
اتمی. الهام بخش است و قهرمان ساز. چه بسیار شاعران و فیلسوفان و هنرمندان که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند.
(صفحه 195 ) عشق، نفس را تکمیل و استعدادات حیرتانگیز باطنی و ظاهر میسازد. از نظر قواي ادراکی، الهامبخش و از نظر
قواي احساسی، اراده و همت را تقویت میکند و آنگاه که در جهت عِلوي متصاعد شود کرامت و خارق عادت به وجود
میآورد. روح را از مزیجها و خلطها پاك میکند و به عبارت دیگر عشق تصفیه گر است. صفات رذیله ناشی از خودخواهی
و یا سردي و بیحرارتی را از قبیل بُخل، امساك، جبن، تنبلی، تکبر و عُجب، از میان میبرد. حقدها و کینهها را زایل میکند و
از بین برمیدارد گو اینکه محرومیت و ناکامی در عشق ممکن است به نوبه خود تولید عقده و کینهها کند. از محبت تلخها
شیرین شود از محبت مسها زرین شود/. (صفحه 196 ) اثر عشق از لحاظ روحی در جهت عمران و آبادي روح است و از
لحاظ بدنی در جهت گداختن و خرابی. اثر عشق در بدن درست عکس روح است. عشق در بدن باعث ویرانی و موجب
زردي چهره و لاغري اندام و سقم و اختلال هاضمه و اعصاب است. شاید تمام آثاري که در بدن دارد آثار تخریبی باشد ولی
نسبت به روح چنین نیست؛ تا موضوع عشق چه موضوعی و تا نحوه استفاده شخص چگونه باشد. بگذریم از آثار اجتماعیاش،
از نظر روحی و فردي غالبا تکمیلی است زیرا تولید قوّت و رقّت و صفا و توحّد و همّت میکند. ضعف و زبونی و کدورت و
نامیده میشود از بین برده و غشها را زایل و عیار را خالص « دَسّ » تفرّق و کودنی را از بین میبرد؛ خلطها که به تعبیر قرآن
میکند. شاه جان مر جسم را ویران کند بعد ویرانیش آبادان کند اي خنک جانی که بهر عشق و حال بذل کرد او خان و مان
و ملک و مال (صفحه 197 ) کرد ویران خانه بهر گنج زر وز همان گنجش کند معمورتر/ آب را ببرید و جو را پاك کرد بعد
از آن در جو روان کرد آب خورد/ پوست را بشکافت پیکان را کشید پوست تازه بعد از آنش بر دمید/ کاملان کز سرّ تحقیق
آگهند بیخود و حیران و مست و والهاند/ نه چنین حیران که پُشتش سوي اوست بل چنان حیران که غرق و مست دوست /.
(1)
داستانهاي عاشقان واقعی
در تاریخ اسلام از علاقه شدید و شیدایی مسلمین نسبت به شخص رسول اکرم صلی الله علیه و آله نمونههایی برجسته و
47 ، انتشارات صدرا. (صفحه 198 ) انبیاء و ، بیسابقه میبینیم. اساسا یک فرق بین مکتب ***** 1- جاذبه و دافعه صفحه 44
مکتب فلاسفه همین است، که شاگردان فلاسفه فقط متعلمند و فلاسفه نفوذي بالاتر از نفوذ یک معلم ندارند. اما انبیاء
نفوذشان از قبیل نفوذ یک محبوب است. محبوبی که تا اعماق روح محبّ راه یافته و پنجه افکنده است و تمام رشتههاي
حیاتی او را در دست گرفته است. از جمله افراد دلباخته به رسول اکرم صلی الله علیه و آله ابوذر غفاري است. پیغمبر براي
حرکت به تبوك (در صد فرسخی شمال مدینه، مجاور مرزهاي سوریه) فرمان داد، عدّهاي تعلّل ورزیدند. منافقین کارشکنی
میکردند، بالاخره لشکري نیرومند حرکت کرد. از تجهیزات نظامی بیبهرهاند و از نظر آذوقه نیز در تنگی و قحطی قرار
گرفتهاند که گاهی چند نفر با خرمایی میگذرانند. امّا همه با نشاط و سرزندهاند، عشق نیرومندشان ساخته و جذبه رسول اکرم
صلی الله علیه و آله (صفحه 199 ) قدرتشان بخشیده است. ابوذر نیز در این لشکر به سوي تبوك حرکت کرده است. در بین
راه سه نفر یکی پس از دیگري عقب کشیدند. هر کدام که عقب میکشیدند، به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اطلاع داده
شتر .« اگر در وي خیري است خداوند او را برمیگرداند و اگر خیري نیست، بهتر که رفت » : میشد و هر نوبت پیغمبر میفرمود
لاغر و ضعیف ابوذر از رفتن باز ماند. دیدند ابوذر نیز عقب کشید. یا رسول اللّه! ابوذر نیز رفت. حضرت باز جمله را تکرار
لشکر همچنان به مسیر .« اگر خیري در او هست خداوند او را به ما باز میگرداند و اگر خیري نیست، بهتر که رفت » : کرد
خویش ادامه میدهد و ابوذر عقب مانده است، اما تخلّف نیست، حیوانش از رفتن مانده. هرچه کرد حرکت نکرد. چند میلی
را عقب مانده است. شتر را رها کرد و بارش را به دوش گرفت و در هواي گرم بر روي (صفحه 200 ) ریگهاي گدازنده به
راه افتاد. تشنگی داشت هلاکش میکرد. به صخرهاي در سایه کوهی برخورد کرد. در میانش آب باران جمع شده بود.
چشید، آن را بسیار سرد و خوشگوار یافت. گفت هرگز نمیآشامم تا دوستم رسول اللّه بیاشامد. مشکش را پر کرد. آن را نیز
به دوش گرفت و به سوي مسلمین شتافت. از دور شبحی دیدند. یا رسول اللّه! شبحی را میبینیم به سوي ما میآید. فرمود:
باید ابوذر باشد. نزدیکتر آمد. آري ابوذر است اما خستگی و تشنگی سخت او را از پا درآورده است. تا رسید افتاد. پیغمبر
اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: زود به او آب برسانید. با صدایی ضعیف گفت، آب همراه دارم. پیغمبر گفت آب داشتی و از
تشنگی نزدیک به هلاکتی. آري یا رسول اللّه، وقتی آب را چشیدم، دریغم آمد که قبل از دوستم رسول اللّه از آن بنوشم.
راستی در کدام مکتب از مکتبهاي جهان، اینچنین شیفتگیها و بیقراريها و از خود گذشتگیها میبینیم؟( 1) (صفحه
(201
داستان عشق سعد بن ربیع به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
چنانکه میدانیم ماجراي اُحُد به صورت غمانگیزي براي مسلمین پایان یافت. هفتاد نفر از مسلمین و از آن جمله جناب حمزه،
عموي پیغمبر صلی الله علیه و آله شهید شدند. مسلمین در ابتدا پیروز شدند و بعد در اثر بیانضباطی گروهی که از طرف
رسول خدا بر روي یک تل گماشته شدند، مورد شبیخون دشمن واقع شدند. گروهی کشته و گروهی پراکنده شدند و گروه
کمی دور رسول اکرم باقی ماندند. آخر کار همان گروه اندك بار دیگر نیروها را جمع کردند و مانع پیشروي بیشتر دشمن
شدند. مخصوصا شایعه اینکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله کشته شده بیشتر سبب پراکنده شدن مسلمین گشت، اما همین که
فهمیدند پیامبر زنده است، نیروي روحی خویش را باز یافتند. عدهاي مجروح روي زمین افتاده بودند و از سرنوشت نهایی به
کلی بیخبر بودند. ***** 1- جاذبه و دافعه، صفحه 76 ، انتشارات صدرا. (صفحه 202 ) یکی از مجروحین سعد بن ربیع بود.
دوازده زخم کاري برداشته بود. در این بین یکی از مسلمانان فراري به سعد در حالی که روي زمین افتاده بود رسید و به او
گفت: شنیدهام پیغمبر کشته شده است. سعد گفت: اگر محمّد کشته شده باشد خداي محمّد که کشته نشده است دین محمّد
هم باقی است. تو چرا معطّلی و از دین خودت دفاع نمیکنی؟ از آن طرف، رسول اکرم صلی الله علیه و آله پس از آنکه
اصحاب خویش را جمع و جور کرد یک یک اصحاب خود را یاد کرد ببیند کی زنده است و کی مرده. سعد بن ربیع را
نیافت. پرسید: کیست برود از سعد بن ربیع اطلاع صحیحی براي من بیاورد؟ (صفحه 203 ) یکی از انصار گفت: من حاضرم.
مرد انصاري وقتی رسید که رمق مختصري از حیات سعد باقی بود، گفت: اي سعد، پیغمبر مرا فرستاده که برایش خبر ببرم که
مردهاي یا زنده. سعد گفت: سلام مرا به پیامبر برسان و بگو سعد از مردگان است، زیرا چند لحظه دیگر بیشتر از عمرش باقی
نمانده است. بگو به پیغمبر که سعد گفت: خداوند به تو بهترین پاداشها که سزاوار یک پیغمبر است بدهد. آنگاه خطاب کرد
به مرد انصاري و گفت: یک پیامی هم از طرف من به برادران انصار و سایر یاران پیغمبر ابلاغ کن، بگو سعد میگوید: عذري
1- شرح ابن ابیالحدید. ***** ( نزد خدا نخواهید داشت اگر به پیغمبر شما آسیبی برسد و شما جان در بدن داشته باشید. ( 1
(صفحه 204 ) صفحات تاریخ صدر اسلام پُر است از این شگفتیها و دلدادگیها و از این زیباییها، در همه تاریخ بشر نتوان
کسی را یافت که به اندازه رسول اکرم صلی الله علیه و آله محبوب و مراد یاران و معاشران و زنان و فرزندانش بوده است و تا
این حدّ از عمق وجدان او را دوست میداشتهاند. پرّ و بال ما کمند عشق اوست مو کشانش میکشد تا کوي دوست/ من
چگونه نور دارم پیش و پس چون نباشد نور یارم پیش و پس/ نور او در یمن و یسر و تحت و فوق بر سر و بر گردنم چون تاج
و طوق/. غالب یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن حضرت سخت عشق میورزیدند و با مرکب عشق بود که اینهمه
( راه را در زمانی کوتاه پیمودند و در (صفحه 205 ) اندك مدتی جامعه خویش را دگرگون ساختند. ( 1
داستان عاشقی کامل بنام میثم تمار به امام علی علیهالسلام
علی از مردانی است که هم جاذبه دارد و هم دافعه و جاذبه و دافعه او سخت نیرومند است. شاید در تمام قرون و اعصار جاذبه
و دافعهاي به نیرومندي جاذبه و دافعه علی علیهالسلام پیدا نکنیم: دوستانی دارد عجیب، تاریخی، فداکار، باگذشت، از عشق او
همچون شعلههایی از خرمنی آتش، سوزان و پرفروغاند. ما در تاریخ میخوانیم که سالها بلکه قرنها پس از مرگ امام علی
علیهالسلام افرادي با نثار جانشان در مقابل دشمنان او میایستند. دشمنانش استقبال میکنند. از جمله مجذوبین و شیفتگان علی
علیهالسلام میثم تمّار را میبینیم، که بیست سال پس از شهادت مولی بر سر چوبه دار از علی و فضائل و سجایاي انسانی او
سخن میگوید. در آن ایامی که سرتاسر مملکت اسلامی در خفقان فرو رفته، تمام آزاديها کشته شده و نفسها در سینه
زندانی شده و سکوتی مرگبار همچون غبار مرگ بر چهرهها نشسته است، او از بالاي دار فریاد برمیآورد که بیایید از علی
علیهالسلام برایتان بگویم. مردم از اطراف براي شنیدن سخنان میثم تمار هجوم آوردند. حکومت قدّاره بند اموي که منافع خود
-1 ***** ( را در خطر میبیند، دستور میدهد که بر دهانش لجام زدند و پساز چند روزي هم به حیاتش خاتمه دادند. ( 1
جاذبه و دافعه صفحه 83 ، انتشارات صدرا. (صفحه 206 ) ***** راستی ما که ادعاي ولایتی بودن را داریم، خود را تابع او
میدانیم، آیا ما هم همینطور از ولایت دفاع میکنیم. یک بار هم، زندگی خود را شبیه زندگی او کنیم. آیا زندگیهاي ما به
سادگی زندگی رهبر انقلاب هست یا نه … (صفحه 207 ) تاریخ از این قبیل شیفتگان و عاشقان واقعی براي علی علیهالسلام
( بسیار سراغ دارد. ( 1
داستان ابنسِکّیت آن عاشق و دلباخته امام علی علیهالسلام
مردي است به نام ابن سِکّیت، از علما و بزرگان ادب عربی است و هنوز هم در ردیف صاحبنظران زبان عرب مانند سیبویه و
دیگران نامش برده میشود. این مرد در دوران خلافت متوکل عباسی میزیسته (در حدود دویست سال بعد از شهادت امام
علی علیهالسلام) در دستگاه متوکل متهم بود که شیعه است، امّا چون بسیار فاضل و برجسته بود، متوکل او را به عنوان معلّم
فرزندانش انتخاب کرد. یک روز که بچههاي متوکل حضورش آمدند و ابن سِکّیت هم حاضر بود و ظاهرا در آن روز
امتحانی هم از آنها به عمل آمده بود و خوب از عهده برآمده بودند، ***** 1- جاذبه و دافعه صفحه 30 و 31 ، انتشارات
صدرا. (صفحه 208 ) متوکل ضمن اظهار رضایت از ابن سکّیت و شاید (به خاطر) سابقه ذهنی که از او داشت که شنیده بود
تمایل به تشیع دارد از ابن سکّیت پرسید: این دو تا (دو فرزندش) پیش تو محبوبترند یا حسن و حسین علیهمالسلام فرزندان
علی علیهالسلام؟ ابن سِکّیت از این جمله و از این مقایسه سخت برآشفت، خونش به جوش آمد. با خود گفت کار این مرد
مغرور به جایی رسیده است که فرزندان خود را با حسن و حسین: مقایسه میکند، این تقصیر من است که تعلیم آنها را بر
عهده گرفتهام. در جواب متوکل عباسی گفت: به خدا قسم قنبر غلام علی علیهالسلام به مراتب از این دو تا و از پدرشان نزد
من محبوبتر است. متوکل فی المجلس دستور داد زبان ابن سِکیت را از پشت گردنش درآوردند. تاریخ، افراد سر از پا
نشناخته زیادي را میشناسد که بیاختیار جان خود را (صفحه 209 ) در راه مهر علی علیهالسلام فدا کردهاند. این جاذبه را در
کجا میتوان یافت؟ گمان نمیرود در جهان نظیري داشته باشد. علی به همین شدت دشمنان سرسخت دارد، دشمنانی که از
نام او به خود میپیچیدند. علی از صورت یک فرد بیرون است و به صورت یک مکتب موجود است و به همین جهت گروهی
( را به سوي خود میکشد و گروهی را از خود طرد مینماید. ( 1
داستان عشق ورزیدن به اهلبیت علیهالسلام
مردي به امام صادق علیهالسلام گفت: ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان اسم میگذاریم. آیا این کار، ما را سودي دارد؟
- سپس به آیه ***** 1 .«؟ وَ هَلِ الدّینُ اِلَّا الْحُبُّ: مگر دین چیزي غیر از دوستی است » . حضرت فرمودند: آري به خدا قسم
1)استشهاد فرمود. اساسا ) « إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ » ( جاذبه و دافعه صفحه 31 ، انتشارات صدرا. (صفحه 210
علاقه و محبت است که اطاعت آور است. عاشق را آن یارا نباشد که از خواست معشوق سر بپیچد. ما این را خود با چشم
میبینیم که جوانک عاشق در مقابل معشوقه و دلباختهاش از همه چیز میگذرد و همه چیز را فداي او میسازد. اطاعت و
31 / آل عمران. 2- جاذبه -1 ***** ( پرستش حضرت حق به نسبت محبت و عشقی است که انسان به حضرت حق دارد. ( 2