گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
آیه دوم: الله نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرضِ


...
اشاره
قال الله تعالی:
{الُله نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا
کَوْکَبٌ دُرِّيٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونِهٍ لاشَرْقِیَّهٍ وَلاغَرْبِیَّهٍ
یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌعَلَی نُورٍ یَهْدِي الُله لِنُورِهِ
مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ الُله الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَالُله بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ}
( (سوره نور ( 24 ) آیه 35
خدا نور آسمان ها و زمین است! مَثَلِ نور او چون چراغدانی است که در آن
چراغی باشد و آن چراغ در جامی بلورین قرار گیرد که چونان ستاره اي
درخشان به نظر می آید، از درختِ خجسته زیتونی برفروزد که نه شرقی
است و نه غربی؛ نزدیک باشد که روغنش هرچند بدان آتشی نرسد
روشنی بخشد ونوري بالاي نور دیگر پدیدآید [وپرتوهاي نورانی درهم تند]
خدا هرکه را بخواهد با نور خویش هدایت می کند، و این مَثَل ها را
خدا براي مردم می زند و خدا به هر چیزي داناست.
ص: 71
ص: 72
درباره آیه نور سخن فراوان گفته شده است، قاضی سعید قمی که از شخصیت هاي معروف اسلامی است و عالمی می باشد
که با بسیاري از علوم اسلامی آشناست( 1) در شرح توحید صدوق، سخن مفصلی در تفسیر این آیه می آورد،( 2) غزالی نیز
3) مرحوم شیح هادي تهرانی( 4) نیز رساله اي کوچک و )،« مشکاه الأنوار فی توحید الجبار » تفسیري در این زمینه دارد به نام
قوي در تفسیر
-1 . قاضی سعید قمی (زنده تا سال 1107 ه) از حکما و عرفاي بزرگ ایران در دورانِ صفویه است. وي از شاگردانِ ممتاز
ملامحسن فیض کاشانی و ملاعبدالرزاق لاهیجی و مولا رجب علی تبریزي(سه عالِم بر جسته آن زمان) به شمار می رفت، و
آثار نفیسی از خود به یادگار نهاد، مانند: کلید بهشت، شرح اربعین، اسرار عبادات و... قاضی سعید برخی از مسائل بنیادین
و بعضی از مسائل مهم حکمتِ صدرا پرداخت و بر خلافِ « اصالتِ وجود » حکمت متعالیه ملاصدرا را برنتافت و به نقدِ مسئله
نظر ملاصدرا دیدگاه ویژه خود را بیان داشت و آن را با دلایل علمی استوار ساخت (براي آگاهی بیشتر نگاه کنید به، مقدمه
.( 12 ؛ مجله حوزه، شماره 93 1 : شرح توحید صدوق 1
. 669 583 : -2 . نگاه کنید به، شرح توحید صدوق (اثر قاضی سعید قمی) 2
292 ، چاپ اول، بیروت، دارالفکر، 1416 ق. -3 . در ضمن رسائل غزالی ص 268
وي از » : می نویسد « هدیهالرازي: 169 » -4 . شیخ هادي تهرانی نجفی متوفاي سال 1321 ه ق است. شیخ آقا بزرگ تهرانی در
شاگردان شیخ انصاري و شیخ العراقین و میرزاي شیرازي به شمار می آید و از عالمان بزرگ و محقق، جامع معقول و منقول
وي در علوم مختلفه اسلامی آثار ارزشمندي «. می باشد، به فروع و اصولِ دین آگاه است و مرجع تقلید و اهل تأسیس و تنقید
به قلم میرزا حسن مصطفوي « اشعه نور » دارد که از جمله همان تفسیر آیه نور است به نام نوریه که در سال 1372 ه ق به نام
ترجمه و چاپ شده است.
ص: 73
آیه نور نوشته است.
بررسی واژه ها و معناي آیه
واژه هاي این آیه روشن و گویاست: {کَمِشْکَاهٍ} مشکات جاچراغی است، نوعی فرورفتگی در دیوار که درخانه هاي گلی
( قدیم براي گذاشتن چراغ در نظر گرفته می شد.( 1
( {مِصْبَاحٌ} نوعی چراغ و کانون نور و روشنایی است که تاریکی ها را می شکافد و پرتوهاي نورانی را می پراکند.( 2
{زُجَاجَه} به معناي شیشه و ظرفِ بلورین می باشد.
{کَوْکَبٌ دُرِّيٌّ} ستاره درخشان است که نور از آن می تابد و برق می زند.
که یا بدین معناست که خدا روشنایی بخش آنهاست و یا هدایت « خدا نور آسمان ها و زمین است » در این آیه آمده است که
کننده آسمان ها و زمین و یا هدایت گر اهل آنهاست و... . از آنجا که مِثل و مانندي براي خدا وجود ندارد براي حضرت حق
زده شده است و گفته شده که مَثَل نور خدا به طاقچه اي می ماند که در آن چراغی باشد، و ماده روشنایی بخش این « مَثَل »
چراغ از روغنِ زیتون فراهم آید که آن روغن از درخت زیتونی به دست آید که در ناحیه شرقی یا غربی زمین نباشد که از
آفتاب صبح یا عصر بهره کامل ندارد، بلکه در مکانی قرار گرفته که آفتاب به طور کامل بر آن می تابد و زیتون به دست
آمده از آن ممتاز می باشد و روغن حاصل از این زیتون بسیار شفاف و عاري از مواد زائد است به گونه اي که بی آتش زدن
می درخشد.
.313 : -1 . مفردات الفاظ القرآن (راغب اصفهانی): 463 ؛ جلاءالأذهان (ابوالمحاسن جرجانی) 6
576 ) می گوید: المصباح: السراج الثاقب المضیء. : -2 . چنان که محقق طریحی در مجمع البحرین ( 2
ص: 74
از سویی شیشه اي بلورین نیز نور چراغ را در برگرفته و از هر نظر روشنایی آن کامل است و پرتوهاي این چراغ در همه جاي
اتاق تاریک انعکاس می یابد و هیچ نقصی در آن وجود ندارد.
مَثَل نور پروردگار در قلب هاي اهل ایمان چنین است؛ آنان دلشان به نور هدایت الهی روشن است، اعتقاد و شناخت آنها
نسبت به خداي متعال تیرگی ندارد و در تردید و دو دلی به سر نمی برند.
اینکه در آیه آمده است {نُورٌ عَلَی نُورٍ} یا به معناي نور دوچندان است و مقصود روشنایی زیاد می باشد و یا اینکه گویاي
نورهاي فراوان و گوناگونی است که از روغن مصفّا و شفاف و شیشه بلورین و منبع نورانی پدید می آید.
اینکه فرمود {یَهْدِي الُله لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ}؛ یعنی به همین گونه که مثل زده شد خدا هر کدام از بندگانش را که بخواهد هدایت
می کند، و آن گاه که بنده اي را هدایت کرد قلب او به نور الهی روشن و نورانی می شود.
در پایان آیه می فرماید {وَاللَّهُ بِکُ لِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ} یعنی خداوند بر همه چیز آگاه است و علم او به کلیات منحصر و محدود
نیست، بلکه ریزترین مسائل آفرینش را می داند.
چگونگی اطلاق نور به خدا
اطلاق نور به همین معناي ظاهري که از خورشید و ستارگان دیگر ،« خدا نور آسمان ها و زمین است » در آیه آمده است
نمودار است برذات مقدس حضرت حق درست و صحیح نمی باشد. خدا منزه است از اینکه به این نور محسوس هرچند بسیار
لطیف تعریف شود.
از این رو، در بیان مقصود از آیه اَقوالی مطرح است:
1. تقدیر مُضاف
ص: 75
است به معناي صاحب و مالک؛ یعنی خدا مالکِ نورِ آسمان ها و « ذو » گفته اند: در آیه، مضافی در تقدیر می باشد و آن واژه
زمین است.
( بر زید درست نمی باشد.( 1 « کَرَم » زید صاحب کرم است، وگرنه حمل « ذو کرم » یعنی ؛ « زید کرمٌ » : نظیر اینکه گویند
« مُنوِّر » 2. نور به معناي
براساس این نظر، مضافی در تقدیر نمی باشد، بلکه در واژه نور تصرف می شود به این معنا که خداوند روشنایی بخش آسمان
( ها و زمین است و آنها را به وسیله خورشید، ماه و ستارگان و... نورانی می سازد.( 2
« مُدَبِّر » 3. نور به معناي
.« فلان شخص نور قوم است » نیز کار برد دارد؛ وقتی گویند « مُدَبِّر » نور به معناي
یعنی رئیس آنهاست که آنها را در کارها هدایت می کند و صواب را به آنان می نمایاند و از نادرستی ها بازشان می دارد.
خداوند مدبر (برنامه ریز و » در بعضی از تفاسیر( 3) و منابع( 4) این معنا به کار رفته است، و بر اساس آن بیان می شود که
.« مدیر) آسمان ها و زمین است
4. نور به معناي ایجاد کننده و هستی دهنده
بر اساسِ این معنا، خداوند آفریننده و هستی بخش آسمان ها و زمین می باشد؛ زیرا نور در ذات خودش ظاهر و آشکارسازِ
دیگر چیزهاست و اساس این ظهور، تحقق یافتن، پیدایش و هست شدن و وجود پیدا کردن می باشد.
.20 : 107 ؛ بحارالأنوار 4 : -1 . مراجعه شود به انوار التنزیل (تفسیر بیضاوي) 4
-2 . همان.
.379 : 295 ؛ مفاتیح الغیب(تفسیر فخررازي) 23 : 105 ؛ زادالمسیر(ابن جوزي) 3 : -3 . جامع البیان(طبري) 18
.400 : 20 ؛ نور البراهین (شرح توحید صدوق) 1 : -4 . بحارالأنوار 4
ص: 76
در تفسیر بیضاوي آمده است:
فانّ النور ظاهرٌ بذاته مُظْهِرٌ لغیره؛ وأصلُ الظهور هو الوجود، کما أنّ أصلَ الخفاء هو العَدَم؛ و الله سبحانه موجود بذاته، مُوجِدٌ
( لما عداه....( 1
نور به ذات خویش آشکار است و دیگر چیزها را آشکار می سازد؛ و اصل ظهور همان وجود است،چنان که اصل
خفا(پوشیدگی) عدم می باشد؛ خداي سبحان به ذات خویش وجود دارد و به وجود آورنده دیگر چیزهاست... .
( بنابراین، وجود خداي متعال ذاتی اوست و دیگر موجودات به او موجودند.( 2
5. نور به معناي هدایت و هدایت گر
است: « هدایت گري » و « هدایت » در این آیه به معناي « نور » در بعضی احادیث می خوانیم که مقصود از
شیخ صدوق به سند صحیح از عباس بن هِلال روایت می کند که می گفت: از امام رضا (علیه السلام) درباره این سخن خداي
متعال پرسیدم: {الُله نُورُالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}، آن حضرت فرمود:
هادٍ لأهل السَّماءِ و هادٍ لأهل الأرض؛
[یعنی خدا] هدایت کننده اهل آسمان است و هدایت گر زمینیان.
و در روایت برقی آمده است [که آن حضرت فرمود]:
( هُدَي مَن فی السَّماوات و هُدَي مَن فی الأرض؛( 3
.20 : 107 ؛ در بحارالانوار 4 : -1 . انوار التنزیل (تفسیر بیضاوي) 4
-2 . در مباحث آینده، نقد و بررسی تفسیر نور به وجود و ایجاد خواهد آمد.
: 115 ، حدیث 4 ؛ بحارالانوار 4 : -3 . توحید صدوق: 155 (باب 15 ، حدیث 1)؛ معانی الأخبار: 15 ، حدیث 6 ؛ اصول کافی 1
.15
ص: 77
( [خداوند] هدایت گر همه کسان [و موجودات و چیزهایی] است که در آسمان ها و زمین اند.( 1
مَثَل نور خدا
باشد، {مَثَلُ نُورِهِ} معناي مشخصی می یابد؛ مَثَل نور خدا « روشنایی بخشی » و « هدایت گري » ، اگر مقصود از {نُور} در آیه
همان هدایت در قلب مؤمن است که دلش را بسان آن چراغ (با آن ویژگی ها که ذکر شد) روشن می سازد، و بی تأویل و
توجه به بطون آیه، می توان معنایی درست از مَثَلِ نور خدا ارائه داد.
گرفته شود، {مَثَلُ نُورِهِ} معناي درست نمی یابد و باید در آن تصرُّف گردد و « مُوجِ د » و « مُدَبِّر » لکن اگر {نُور} به معناي
معنایی غیر از تدبیر و ایجاد مدنظر قرار گیرد.
سخن علامه طباطبائی
اشاره
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، چنین می نویسد:
-1 . اینکه مراد از سماوات و ارض در آیه شریفه اهل آسمان ها و زمین باشد و مضاف الیه نور کلمه اهل یا مشابه آن باشد
دراصطلاح مجاز در اسناد گفته می شود مانند: جري المیزاب و سال الوادي که جریان و سیلان مجازاً به میزاب (ناودان) و به
وادي (بیابان دره) نسبت داده شده و در حقیقت مسندالیه ماء (آب) و مطر (باران) است، چنان که در آیات دیگري این روش
70 ) {وَاسْأَلِ : 98 ) {أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَ ارِقُونَ} (یوسف 12 : به کار رفته است مانند: {فَلَوْلاَ کَ انَتْ قَرْیَهٌ آمَنَتْ} (یونس 10
82 ) که در تمام اینها مسندالیه اهل قریه و اهل عیر (قافله) است و مجازاً : الْقَرْیَهَ الَّتِی کُنَّا فِیهَا وَالْعِیْرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا} (یوسف 12
به قریه و قافله اسناد داده شده است البته چنین نیست که تفسیر نور در آیه شریفه به هدایت گر و راهنما بدون تقدیر و مجاز
صحیح نباشد چه آن که خداوند متعال هادي و راهنماي هر چیزي است به هدایت عام تکوینی چنان که فرموده است: {قَالَ
.(50 : رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي} (طه 20
ص: 78
النور معروف وهو الذي یظهر به الأجسام الکثیفه لأبصارنا فالأشیاء ظاهره به وهو ظاهر مکشوف لنا بنفس ذاته فهو الظاهر بذاته
المظهر لغیره من المحسوسات للبصر. هذا أول ما وضع علیه لفظ النور ثم عمّم لکل ما ینکشف به شیء من المحسوسات علی
نحو الاستعاره أو الحقیقه الثانیه فعدّ کل من الحواس نوراً أو ذا نور یظهر به محسوساته کالسمع والشم والذوق واللمس. ثم عمّم
لغیرالمحسوس فعدّ العقل نوراً یظهر به المعقولات کل ذلک بتحلیل معنی النور المبصر إلی الظاهر بذاته المظهر لغیره.
وإذ کان وجود الشیء هو الذي یظهر به نفسه لغیره من الأشیاء کان مصداقاً تاماً للنور ثم لما کانت الأشیاء الممکنه الوجود إنما
( هی موجوده بإیجاد الله تعالی کان هو المصداق الأتمّ للنور... ؛( 1
کلمه نور معنایی معروف دارد و آن عبارت است از چیزي که اجسام کثیف و تیره را براي دیدن ما روشن می کند... پس نور
عبارت است از چیزي که ظاهر بالذات و مُظهِر غیر است، مظهر اجسام قابل دیدن. این اولین معنایی است که کلمه نور را براي
آن وضع کردند. بعداً به نحو استعاره یا حقیقت ثانویه به طور کلی به هرچیزي که محسوسات را مکشوف می سازد استعمال
نمودند، در نتیجه حواس ظاهر ما را نیز نور خواندند؛ مثل حس سامعه و... ، سپس براي غیرمحسوسات نیز تعمیم داده شد.
در نتیجه عقل نوري شمرده شد که معقولات را روشن می کند... و چون وجود هر شیء، نفس آن شیء را براي دیگر اشیاء
ظاهر می کند، پس وجود مصداق تامّ نور است و چون ممکنات به ایجاد خدا موجودند پس خدا مصداق أتمّ نور است... .
می آورد: « نور » سپس سه معنا براي
.122 : -1 . المیزان 15
ص: 79
1. اطلاق نور به ذات مقدس حضرت حق به معناي وجود استوار به ذات خدا.
اینکه خدا نور است، یعنی وجودي می باشد قائم به ذات خودش.
2. اطلاق نور به همه موجودات به معناي وجود قائم به غیر.
بنابراین معنا، همه موجودات اِشراقِ حضرت حق اند و از نور حق که قائم به ذات است ظاهر می شوند.
3. نور به معناي خاص که همان نور هدایت است.
علامه پس از سخنانی در این زمینه، در پایان چنین می نویسد:
فقدتَحَصَّل أنَّ المُرادَ بالنور، فی قوله تعالی {الُله نُورُالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ} نوره تعالی من حیث یَشرُقُ منه النورُ العام الَّذي یَستَنِیرُ
( به کلُّ شیء وهو مساوٍلوجود کل شیء وظهورِهِ فی نفسه ولغیره؛( 1
این است که خداوند « خدا نور آسمان ها و زمین است » چکیده سخن این است که مراد از نور در این سخن خداي متعال که
متعال نوري است که نور عام از آن می درخشد؛ نور عامی که سبب روشنایی همه چیزهاست و آن مساوي وجود هر چیزي و
ظهور آن است براي خودش و دیگري.
نقد سخن علامه
در سخن علامه نکاتی شایان نقد و بررسی است:
معنا شود تکلُّف است و در لغت به این معنا کاربُرد ندارد، بلکه نور همان حقیقتی است که خودش « وجود » ،« نور » 1. اینکه
نمایان است و دیگر چیزها را آشکار می سازد؛ و اگر این نور به حواس و عقل تعمیم داده شود باز اشکال بر طرف نمی گردد.
خدا نور آسمان ها و زمین » ؛{... 2. فرموده اند که {الُله نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
.122 : -1 . المیزان 15
ص: 80
یعنی ایجاد کننده آسمان ها و زمین است به اشراقِ نور وجود، به این دلیل که نور خودش پیداست و دیگر چیزها را ،« است
.« مُظهِر لغیره » است و « ظاهرٌ لنفسه » آشکار می سازد، و هر آنچه وجود و تحقق یابد همین حالت را دارا می باشد؛ یعنی
است (دیگري را روشن می کند) نه اینکه در معرض دیدن قرار می گیرد و « مُظهر لغیره » لیکن روشن است که ویژگی نور
در ،« مظهر لغیره » خودش پیداست، معناي درستی می باشد، اما معناي ؛« ظاهر لنفسه » دیگران می توانند آن را ببینند. بنابراین
معرض دیدِ دیگران قرار گرفتن نمی باشد.
را در آغاز به معناي افاضه بخش نور عام می گیرد که همان ایجاد وجود آسمان ها و زمین است؛ و آن گاه در « نور » 3. علامه
را نور هدایت معنا می کند؛ و این خود قطع ارتباط میان دو قسمتِ آیه است، درحالی که ظاهر آیه، این « نور » ،{ {مَثَلُ نُورِهِ
گسست را بر نمی تابد و مقصود از نور در بخش دوم، اشاره به همان نوري است که در آغازِ آیه آمده است.
خدا » : باشد، آیه این گونه معنا می شود که « ایجاد » به معناي « وجود » معنا شود و « وجود » ،« نور » 4. در ارتباط با خدا اگر
گرچه اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند، لیکن پیداست که خدا آفریننده همه چیزهاست، و ،« آفریننده آسمان ها و زمین است
و... باقی می ماند، و اختصاص ایجاد و آفرینش ،« فرشته ها » ،« عقول » ، را در برگیرد « عرش » در جمله مذکور به فرض آسمان ها
به آسمان ها و زمین تناسب درستی ندارد و چنانچه نور به معناي روایی آن یعنی هدایت گر اهل آسمان ها و زمین باشد
تناسب محفوظ است.
یادآوري و تتمیم
به آسمان ها و زمین روشن نباشد و درك نکنیم، با توجه به اینکه ناگزیر از عدول از معناي ظاهري « نور » هرچند اختصاص
آیه هستیم، بجاست همان معنایی را به کار بریم که در احادیث آمده است و تناسب هر دو قسمت آیه با آن حفظ
ص: 81
می شود، و آن این است که خدا هدایت گر آسمان ها و زمین یا راهنماي اهل آسمان ها و زمین است و مَثَل نور هدایتش در
قلب مؤمن مانند چراغی است در قندیل و... .
مَن » افزون بر این، جملات بعضی از دعاها را به عنوان تأیید، می توان مورد توجه قرار داد.( 1) در بحارالانوار به نقل از
با سند صحیح از معروف بن خَرَّبوذ، از امام باقر یا صادق( درباره دعاي قنوت وَتر آمده است: « لایحضره الفقیه
( ...اَللَّهمَّ أنتَ الله نُورُالسموات والأرض، وأنتَ الله زَینُ السموات والأرض، وأنت الله جمالُ السموات والأرض؛( 2
بارخدایا، تو نور آسمان ها و زمینی، و تو زینت آسمان ها و زمینی، و تو جمال آسمان ها و زمینی.
در اینجا نور آسمان ها و زمین، یعنی هدایت گر آنها یا روشنی بخش آنها؛ و نیز زینت و جمال آسمان ها، یعنی زینت بخش و
آراسته ساز آنها.
گرفت، و خدشه هایی که « وجود » را به معناي « نور » بنابراین، با اینکه در جعل اصطلاح مشکلی نیست، به راحتی نمی توان
ذکر شد به ذهن می آید.
آري اگر معنایی که در روایات هست داراي اشکال عقلی باشد و نتوان آن را پذیرفت در آن صورت می گوییم که روایت
هدایت گر) معنا شده و از نظر عقل نیز اشکالی ندارد، جایی براي ) « هاد » به « نور » درست نیست، لیکن آن گاه که در حدیث
عدول به دیگر معانی باقی نمی ماند، هر چند بررسی و بحث درباره آن
-1 . وجه تأیید به این صورت است که همان طورکه در دو جمله اخیر دعا ابتدا اصل خلقت آسمان ها و زمین مفروض است و
سپس حضرت حق زینت و جمال آنها معرفی شده است و چون از طرفی نمی شود خودِ ذات مقدّس را زینت یا جمال آنها
دانست بلکه باید به زینت بخش معنا کرد، در جمله اول دعا هم ابتدا بایستی اصلِ خلقت آسمان ها و زمین را مفروض گرفت
در نتیجه نور را هم نمی توان به معناي وجود آنها گرفت.
.490 : 268 ، حدیث 66 ؛ من لایحضره الفقیه 1 : -2 . بحارالأنوار 84
ص: 82
باید صورت گیرد.
نتیجتاً نور به معناي وجود، نه دلیل لغوي دارد و نه دلیل نقلی و نه دلیل عقلی، البته اگر اصالت با وجود و وجود هم واحد
صحیح است. « الله وجود السموات والأرض » به معناي « الله نور السموات والأرض » باشد، آنگاه
درحالی که هر یک از اصالت و وحدت وجود محل اختلاف کثیر است.
سخن ملاصدرا
مرحوم آخوند ملا صدرا بعضی از آیات قرآن را (بخشی از سوره بقره، به ویژه آیه الکرسی، آیه نور و...) تفسیر کرده است،
درباره آیه نور ایشان بیان طولانی دارد؛ نخست اَقوال و وجوه مختلف را نقل می کند و آن گاه آنچه را که به نظرش حق و
درست آمده است بیان می دارد.
از نظر اشراقیین و پیروانشان حقیقتی بسیط است که به ذات خویش ظاهر می باشد و دیگر چیزها « نور » ملاصدرا می گوید که
را آشکار می سازد؛ ... بزرگان صوفیه نیز همین معنا را بیان کرده اند با این تفاوت که براي نور برحسب ذاتش مراتب شدید و
( ضعیف قائل اند.( 1
وي آن گاه با توجه به قرائتی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) ( 2) بیان می دارد که {الُله نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ} یعنی خدا
( صاحب نور آسمان ها و زمین است.( 3
براساس این مبنا که سازگار با نظر بیشتر مفسران و علماي کلام است نور
.348 347 : -1 . تفسیر القرآن الکریم (ملاصدرا) 4
از اُبَّی بن کَعْب و ابو المُتَوکّل نقل کرده که نور را درصدر آیه به «585 : شرح توحید صدوق 2 » -2 . قاضی سعید قمی در
: روح المعانی 9 » صیغه ماضی از باب تفعیل قرائت کرده اند؛ یعنی {اَلله نَوَّرَالسَّمَواتِ والأرْضَ} و همین قرائت را آلوسی در
به امیرالمؤمنین وزیدبن علی وجمعی دیگر نسبت می دهد. «357
.349 : -3 . تفسیر القرآن الکریم (ملاصدرا) 4
ص: 83
تناسب دارد، وتناسب {مَثَلُ نُورِهِ} نیز محفوظ می ماند. « روشنایی بخش » و « هدایت گر » با معناي
به همین ترتیب وجوهی رانقل می کند تا اینکه می گوید:
والحَ قُّ أنّ حقیقهَ النورِ والوجودِ شیءٌ واحدٌ، و وجودُ کلِّ شیءٍ هو ظهورُه، فَعَلی هذا یکونُ وجود الأجسام ایضاً مِن مَراتِب
( النور؛( 1
حق این است که حقیقت نور و وجود یک چیز اند، و وجود هر چیزي ظهورِ آن می باشد؛ از این رو، وجود أجسام نیز از
مراتب نور است.
به نظر ملاصدرا نور با وجود مساوي است، پس {الُله نُورُالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ} یعنی خدا وجودِ وجودات یا نورالأنوار می شود.
وي با توجه به اینکه وجود هر چیزي ظهور آن است، و نیز این سخن که تنها یک حقیقت وجود دارد و آن وجود است، بیان
می دارد که مرتبه أشَدِّ وجود، حضرت حق است که وجود مطلق است و مراتب ضعیف، دیگر موجودات (آسمان ها و زمین،
وجودات خاص و انوار متعیّن) می باشند.
بنابراین، {مَثَلُ نُورِهِ}؛ یعنی مثل نور وجودي که از حضرت حق سریان می یابد.
دیدگاه ابن عربی
اشاره
سخن ملاصدرا به گونه اي در کلام عرفاي پیش از او از جمله ابن عربی (یا عبد الرزاق کاشانی، متوفاي 730 ه. ق. که یکی از
می گیرد که وجودات « وجود مطلق » بزرگترین مفسران و شارحان آثار ابن عربی است) نیز بیان شده است، وي {مَثَلُ نُورِهِ} را
متعین و مقید مانند آسمان ها و زمین از آن وجود مطلق پدید
. -1 . همان: 353
ص: 84
( می آیند و آشکار می شوند.( 1
نقد نظر ملاصدرا و ابن عربی
اینکه نور حقیقتی آشکار می باشد و روشن گر دیگر چیزهاست - و شامل نور حسّی و معنوي و مجرد و نور معرفت می شود
- عبارتی است جامع براي مصادیق مختلف.
لیکن این سخن که نور به معناي وجود باشد، از احادیث استفاده نمی شود و در لغت نیز به اثبات نمی رسد، تنها اصطلاحی
( است که در فلسفه و عرفان مطرح می باشد.( 2
نظر سید حیدر آملی
اشاره
( سیدحیدر آملی از چهره هاي مشهور عرفان و فلسفه است.( 3
جلد 2، ص 526 ) تأویلاتی درباره آیه نور مطرح می کند. ) « المحیط » وي در تفسیر
یعنی خدا وجود ،« خدا نور آسمان ها و زمین است » به نظر ایشان اینکه
.75 : -1 . تفسیر القرآن الکریم (منسوب به ابن عربی) 2
209 همین کتاب. -2 . نگاه کنید به، ص 178
-3 . سید حیدر آملی از عرفاي قرن هشتم هجري و از شاگردان فخرالمحققین فرزند علامه حلی است. کتابی دارد به نام جامع
الاسرار که بنا به گفته شهید مطهري از کتب دقیق عرفان نظري است. کتاب دیگر او نصّ النصوص در شرح فصوص ابن عربی
273 ) ؛ مجموعه آثار شهید مطهري 271 : که در آن ایرادات بسیاري بر فصوص گرفته است. مراجعه کنید به اعیان الشیعه ( 6
جلد 14 (خدمات متقابل اسلام و ایران) ص 576 . ضمناً حرف هاي بسیار شگفت انگیزي از وي (در مقایسه بین خودش و
جناب سلمان فارسی و مقایسه کتاب تفسیر المحیط و کتاب نص النصوص با قرآن و فصوص) در مقدمه تفسیر المحیط آمده
.(22 است (نگاه کنید به، جلد 1 ، ص 21
ص: 85
آسمان ها و زمین و همه چیزهایی است که میان آن دو است؛ زیرا نور به معناي وجود می باشد و ظلمات به معناي عدم، و
می شود جز خدا و وجود او (دیگر چیزها که مظهر وجود خدایند) نیست، « عالَم » میان آسمان ها و زمین که از آنها تعبیر به
هرچه هست همان وجود حضرت حق است.
به ) « مشکاه » مقصود از .« مشکاه » بر این اساس {مَثَلُ نُورِهِ} (مثل نور خدا) که همان وجود است، مَثَل نور حسّی می باشد در
عالَم عقول. « مصباح » عالَم أرواح می باشد و منظور از « زجاجه » اطلاق) در اینجا عالم أجسام است؛ چنانچه مراد از
بنابراین، عالَم أجسام و أرواح و عقول در این آیه گرد آمده اند. معناي عالَم أجسام و أرواح مشخص است، فرق عالَم نفوس با
عقول این است که نفوس به وسیله أبدان و أجسام فعال اند، اما عقول در فعلشان نیاز به أبدان ندارند.
حال با توجه به اینکه خدا در همه این مظاهر و مراتب، به ذات خویش ظاهر و آشکارساز همه چیز است یعنی به ذات خود
ظهور کرده است و همه چیز مظهر او می باشد؛ تفاوت تنها به تعیّن و تشخّص و اطلاق است، یک حقیقت می باشد که به
گونه هاي مختلف بروز می یابد و تشأن و تطوّر پیدا می کند و هر کدام از این اطوار و شؤونِ مختلف به لحاظ تعین و تشخص
خود، غیر دیگري و ممکن بر او صادق است.
( تعینات نیز حقیقتی ندارند و امور اعتباري هستند.( 1
یعنی خدا با عدم لحاظ تعیّن، همه چیزهاست، و با حفظ تعیّن، هیچ یک از اشیاء نیست. بعضی گفته اند: بهترین مثال براي این
است که می توان آن را به شکل هاي مختلف درآورد (به صورت درخت، پاي شیر، برگ درخت و...) با « موم » مسئله
.116 : -1 . ملاصدرا در توضیح این قاعده به عدمی بودن تعینات اشاره کرده است. نگاه کنید به، اسفار 6
ص: 86
اینکه پیداست همه آنها جز موم نمی باشد؛ با حفظ تعیّن می تواند درخت، شیر، ... باشد، و بی تعیّن همان موم است که به
( شکل هاي مختلف نمود دارد.( 1
نقد
این گونه تفسیرها که در سخن سید حیدر آملی و دیگران دیده می شود بر پایه لغت یا حدیث استوار نمی باشد، بلکه بر اساس
پیش ساخته هاي ذهنی و مسلمیّت برخی مبانی عرفانی صورت می گیرد و به همین جهت فاقد دلیل درست است.
علامه مجلسی در بحارالأنوار (آغاز جلد 90 ) رساله اي از نعمانی را درباره انواع آیات قرآن می آورد که در اینجا مناسب است
قسمتی از آن یادآوري شود، قرائن و مدارك مختلف دیگر، مضمون این سخن را تأیید می کند.
بدان اي برادرم که قرآن بسیار با عظمت و بلند مرتبه است، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به ما خبر داد که قرآن با اهل بیت
آن حضرت می باشد و آنان مترجمان و مفسران [واقعی] قرآن اند؛ باید تفسیر قرآن را از آنان گرفت خداي متعال می فرماید:
{فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}( 2)؛ اگر نمی دانید از اهل ذکر سؤال کنید.
بنابراین خداي بزرگ بر مردم، علم و عمل به آنچه را در قرآن هست واجب ساخت و با وجود این، شایسته نیست که آنان در
جهل و نادانی بمانند و در ترك آن معذور نمی باشند.
همه آنچه را که خدا در کتابش نازل کرده نزد اهل بیت پیامبر خداست، کسانی که خدا، بندگان را به طاعت آنان واداشت و
پرسش و أخذ [قرآن] را از آنها واجب ساخت... .
در آیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است، خداي متعال می فرماید: « ذکر » مقصود از
. -1 . نگاه کنید به، ممدّ الهمم: 39
. -2 . سوره انبیا ( 21 ) آیه 7
ص: 87
؛( {قَدْأنزَلَ الُله إِلَیْکُمْ ذِکْرًا * رَّسُولًا یَتْلُوعَلَیْکُمْ آیَاتِ الله}( 1
همان اهل بیت آن حضرت اند. « اهل ذکر » خدا سوي شما ذکر را فرو فرستاد، پیامبري که آیاتش را بر شما تلاوت کند. و
در صفحه 4 حدیثی از امام ششم (علیه السلام) نقل می کند:
بدانید خدا شما را رحمت کند هرکه [امور زیر را] از کتاب خدا نشناسد، عالم به قرآن و اهل آن نیست:
وَاعلَمُوا رَحِمَکُ مُ الله أنَّهُ مَن لَم یَعرِف مِن کِتَابِ الِله عَزَّوجَ لَّ النَّاسِخَ مِنَ المَنسُوخِ وَالخاصَّ مِنَ العَامِّ وَالمُحکَمَ مِنَ المُتَشابِهِ
وَالرخصَ مِنَ العَزائمِ وَالمَکیَّ والمَ دنیَّ وَاَسبابَ التَّنزِیلِ وَالمُبهمَ مِنَ القُرآنِ فِی ألفاظِهِ المُنقَطعَه وَالمُؤلَّفَه وما فِیه مِن عِلمِ القَضاءِ
وَالقَدَرِ، وَالتَّقدِیمِ وَالتَّأخِیرِ، وَالمُبیِّنَ وَالعَمِیقَ وَالظَّاهِرَ وَالباطِنَ وَالإبتِداءَ وَالإنتِهاءَ وَالسُّؤالَ وَالجَوابَ وَالقَطعَ وَالوَصلَ وَالمُستَثنَی مِنه
وَالجَ اري فِیه وَالصِّفهَ لِمَا قَبل مِمَّا یَدُلُّ عَلی مَا بَعد وَالمُؤکِّدَ مِنه وَالفَصلَ وَ عَزائمَه و رخصَه و مَواضِعَ فَرائِضِه و احکامِهِ و مَعنی
حَلالِهِ وحَرامِهِ الَّذِي هَلَک فِیه المُلحِ دُونَ وَالمَوصُولَ مِنَ الألفاظِ وَالمَحمُولَ عَلی مَا قَبله وعَلی مَا بَعده، فَلَیس بِعالِمٍ بِالقُرآنِ، ولا
هُو مِن إهلِهِ و مَتی مَا ادَّعی مَعرفِهَ هَذِهِ الأقسام مُدَّعٍ بِغَیر دَلِیلٍ، فَهُو کاذِبٌ مُرتابٌ، مُفتَرٍ عَلی الِله الکذبَ و رسُوله، و مَأویهُ جَهنَّمُ
( و بِئسَ المَصِیرُ.( 2
باطن و تأویل آیه نور
می دانیم که قرآن ظاهري دارد و این ظاهر، با بررسی و فحص از دیگر مدارك
.11 - -1 . سوره طلاق ( 65 ) آیه 10
.39 38 : 4 ؛ تفسیر صافی 1 2 : -2 . بحارالانوار 90
ص: 88
وحیانی و نیز نبود قرائن قطعی عقلی مخالف، حجت می باشد.
افزون بر این ظاهر که با توجه به لغت و قواعد زبان عربی از قرآن استفاده می شود قرآن داراي اشارات و لطایفی است که با
نظر ذوقی و ژرف اندیشی می توان به آنها دست یافت. معیار اساسی و مهم در این راستا این است که اصول و نصوص
وحیانی با آنها مخالفت نداشته باشد.
لیکن آنچه به عنوان باطن یا تأویل مطرح است از ظاهر آیه استفاده نمی شود( 1) و نیز با ژرف اندیشی نمی توان به آن دست
یافت. حتی اگر این معناي تأویلی با نصوص وحیانی نیز ناسازگار نباشد، بازنمی توان آن را مراد و مقصود آیه دانست؛ زیرا
سند وحیانی و روائی ندارد.
تنها زمانی سخنی به عنوان تأویل پذیرفتنی است که داراي سند باشد و در آن سند تحقیق کافی صورت گیرد. به همین جهت
معانی تأویلی از مراتبی برخوردارند، هرگاه سند قطعی باشد تأویل درست است و هرگاه سند ظنّی باشد تأویل نیز ظنی است و
اگر سند ضعیف باشد تأویل ضعیف است، و اگر سند درست نباشد سخن از تأویل نابجاست.
این یادآوري براي این است که بعضی از بیانات تأویلی چهره هاي معروف فلسفه و عرفان که برخلاف اصول قرآنی و وحیانی
می باشد به همین دلیل باطل شمرده می شود.
به عنوان نمونه در آیه {وَلاتَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَ لالًا}( 2) نوح به پروردگار عرض می کند که: خدایا، ستم گران را جز گمراهی
میفزا؛ زیرا دعوتم را اجابت نکردند، و آن گاه که آنان را فراخواندم که آمرزیده شوند دست هاشان را بر گوش هایشان
گذاشتند و لباس ها را به سرکشیدند و خودخواهانه و با تکبّر روي بر تافتند.
شایان توجه است. « تطبیق کلی بر فرد » یا ،« روشن ترین مصداق ها » -1 . هرچند، گاه به عنوان
. -2 . سوره نوح ( 71 ) آیه 24
ص: 89
و به دنبال آن خداي متعال نیز می فرماید:
؛( {مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا}( 1
به جهت خطاهایی که مرتکب شدند غرق گردیدند و به آتش دوزخ درآمدند.
در این باره ابن عربی تأویل نادرستی دارد که بازگویی آن خالی از لطف نیست.
عهد می باشد و اشاره دارد به ظالمی که در آیه 32 سوره فاطر است: « ال » { در {الظَّالِمِینَ « ال » : وي می گوید
؛( {فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ}( 2
بعضی از بندگان برگزیده ما بر خویشتن ظلم روا می دارند، و بعضی از آنها میانه رو، و برخی به خیرات و کارهاي نیک
سبقت می جویند.
« مقتصد » کسی است که ریاضت می کشد و فانی در خدا می شود، و منظور از « ظالم به خویشتن » در این آیه، مقصود از
کسانی می باشند که سرگرم کارهاي خوب اند و از یاد « سبقت گیرنده سوي خیرات » شخص فانی در صفات است، و مراد از
( خدا غافل مانده اند.( 3
به این ترتیب، بهترین گروه در این آیه ظالم به نفس است و پس از آن مقتصد و پایین تر از همه پیشتازان به کارهاي نیک.
عهد است و به ظالمی که در این آیه مطرح شده بر می گردد، و « ال » ، در آیه 24 سوره نوح « الظالم » « ال » حال با توجه به اینکه
به معناي حیرت است می توان گفت که بهترین دعا را نوح در حق ظالمان کرده است؛ زیرا معناي آیه این می شود « ضلال » نیز
که: خدایا، ریاضت کشان را به والاترین لطف و عنایت خود برسان و آنها را در ذات خود حیران ساز. در مقابل از حضرت
باقر (علیه السلام) روایت شده
. -1 . سوره نوح ( 71 ) آیه 25
. -2 . سوره فاطر ( 35 ) آیه 32
.527 -3 . شرح فصوص قیصري: 526
ص: 90
( که مقصود از {سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ} حضرت علی (علیه السلام) می باشد.( 1
و نیز در تأویل آیه اخیر {مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا} آمده است: خطیئات از خُطوه گرفته شده و مقصود این است که
( قوم نوح گام هاي استوار برداشتند و در دریاي معرفت غرق شده و آتش محبت را چشیدند.( 2
روشن است این تأویل ها با نصوص و اصول مکتب تضاد دارد، و نمی توان آن را مراد از آیه دانست.
نظیر این سخن در آیه نور، گفتار سید حیدر آملی است که {کَمِشْکَاهٍ} را عالَم أبدان فرض می کند و جملات بعد از آن را
عالَم أرواح و عقول یا نفوس. این سخن وي هرچند با اصول وحیانی ناسازگار نباشد، نمی توان گفت که مراد خدا در آیه،
این امور است.
باري، تأویلات اهل فلسفه و عرفان درباره آیه نور دو گونه است:
1. تأویلاتی که با اصول قرآنی و آموزه هاي وحیانی ناسازگار می باشد و برخلاف آنهاست. پیداست که این نوع از تأویلات
موجودات جهان هستی، و آن «... سماوات و » دانسته شود و « وجود » در آیه « نور » باطل است. نمونه این تأویلات این است که
گاه {الُله نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ} خدا، وجود الوجودات به شمار آید، و سپس همه یک وجود انگاشته شود که مراتب
مختلف دارد و به شکل هاي مختلف درآمده است، و همه چیز شئون و پرتوهاي نورانی حضرت حق باشد.
در این باره ما می گوئیم این تأویل نادرست است؛ زیرا ذات مقدس حق،
551 ، و نیز روایات متعددي به این مضمون وارد شده که منظور از {سابق بالخیرات} اهل بیت علیهم 550 : -1 . تفسیر برهان 4
.364 361 : 552 ؛ تفسیر نورالثقلین 4 546 : اسلام می باشند. نگاه کنید به، تفسیر برهان 4
.530 -2 . شرح فصوص قیصري: 529
ص: 91
حقیقتی است و مخلوقات، حقیقت دیگري می باشند، خدا در ذات خود غنی است و خلق همه در ذاتشان فقیر و نیازمندند و
همه چیز آفریده خداست. این تأویل ناشی از مبانی مسئله وحدت وجود و اصالت وجود و تشکیک در وجود می باشد، بلکه
( است. ما در جاي خودش به این مبانی پرداخته ایم و آنها را به تفصیل بررسی کرده ایم.( 1 « وحدت اطلاقی » خاستگاه آن
2. تأویلاتی که از آیه استفاده نمی شوند و دلیل روایی ندارند، لیکن ناسازگار و متضاد با سخن وحی نمی باشند.
این گونه تأویلات به خودي خود اشکال ندارد، لیکن نمی توان آنها را به خدا نسبت داد و مراد از آیه دانست. نمونه آن سخن
ابن عربی است که در تفسیري که به او منسوب است، می خوانیم:
{مَثَلُ نُورِهِ} صفهُ وجوده وظهوره فی العالمین بظهورها به،کمثل {مِشکَاهٍ فِیهَا مِصبَاحٌ} و هی اشارهٌ الی الجسد لظُلمته فی نفسه
و تَنَوُّرِه بنورُ الروحُ الذي اُشیر الیه بالمصباح، وتَشَ بُّکِه بشباك الحواس تَلألؤ النور من خلالها، کحال المشکاه مع المصباح،
( والزجاجه إشاره إلی القلب المُتَنوِّر بالروح...؛( 2
قلب انسان « زجاجه » است که به خودي خود ظلمانی است، و مراد از « بدن » در این آیه « مشکاه » ابن عربی می گوید: مقصود از
می باشد که به نور روح و عقل، نورانی می گردد. این تعبیرها گرچه ضد اصول اسلامی نیست، لیکن دلیلی وجود ندارد که
مقصود از آیه به شمار آید.
-1 . نگاه کنید به، سلسله مباحث عقائد استاد سیدان (سنخیت، عینیّت یا تباین؟) در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی در قم
اثر مرحوم آیت الله میرزا جوادآقا «؟ عارف و صوفی چه می گویند » وتقریرات درس ایشان در بحث فناء وتجلّی و... ؛ کتاب
تهرانی( که درآن، مبانی فوق بادقّت مورد بررسی ونقد قرار گرفته است.
.75 : -2 . تفسیر القرآن الکریم (منسوب به ابن عربی) 2
ص: 92
سخن ابن سینا
سخنی درباره مراتب نفس دارد و آن را به چهار مرحله تقسیم می کند: عقل هیولانی، عقل فعلی، عقل « اشارات » ابن سینا در
ملکه و عقل مستفاد.
نامیده می شود، و زمانی که این قابلیت به « عقل هیولانی » ، آن گاه که نفس چیزي نمی داند و تنها ظرفیت و قابلیت دارد
عقل » می نامند، و هنگامی که بتواند دانستنی ها را احضار کند و از آنها استفاده نماید « عقل بالفعل » فعلیت می رسد آن را
نامیده می شود. « عقل مستفاد » است، و وقتی که با عقل فعّال ارتباط یابد « بالملکه
ابن سینا در اشارات و محقق طوسی در شرح آن، آیه نور را به این مراحل نفس تطبیق کرده اند( 1) که در مقام ثبوت و اثبات،
شایان نقد و بررسی می باشد و در محل خود مورد بحث قرار گرفته است،( 2) و در حقیقت تفسیر به رأي می باشد.
احادیث تأویل در آیه نور
1. در کتاب هاي اصحاب ما رضوان الله علیهم از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده که گفت: به مسجد جامع کوفه درآمدم و
دیدم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) با انگشت خود(بر زمین) می نویسد و متبسّم است. پرسیدم: اي امیرالمؤمنین، سبب تبسُّم
شما چیست؟ فرمود:
در شگفتم از کسی که این آیه را می خواند و حق معرفت آن را نمی شناسد. پرسیدم: اي امیرالمؤمنین، کدام آیه؟ فرمود:
این آیه که خدا می فرماید:
{الُله نُورُالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ} مشکات، محمد (صلی الله علیه و آله) است
.357 353 : -1 . شرح الإشارات 2
.18 -2 . نگاه کنید به، تنبیهات حول المبدء و المعاد (اثر آیت الله مروارید) : 17
ص: 93
{فِیهَا مِصْ بَاحٌ} مصباح، من هستم {الْمِصْ بَاحُ فِی زُجَ اجَهٍ} زجاجه، حسن و حسین می باشد {الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّيٌّ}
کوکب دُرّي علی بن حسین است {یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ} شجره مبارکه، محمد بن علی است {زَیْتُونِهٍ} جعفر بن محمد
است {لاشَرْقِیَّهٍ} موسی بن جعفر می باشد {وَلاغَرْبِیَّهٍ} علی بن موسی الرضاست {یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ} محمد بن علی می باشد
{وَلَوْ لَمْ تَمْسَ سْهُ نَارٌ} علی بن محمد است {نُورٌ عَلَی نُورٍ} حسن بن علی می باشد {یَهْدِي الُله لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ} قائم مهدي است
( {وَیَضْرِبُ الُله الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَالُله بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ}؛ و خدا این مثل ها را براي مردم می زند و بر هرچیزي دانا و آگاه است.( 1
در بعضی از تفسیرها، از جمله در تفسیر شیخ هادي تهرانی و نیز در سخن قاضی سعید قمی استحساناتی براي این نام گذاري
ها آمده است. به عنوان نمونه گفته اند حضرت سجاد از آن جهت {کَوْکَبٌ دُرِّيٌّ} (ستاره درخشان) نامیده شده که در زمان
آن حضرت تاریکی و خفقان همه جا را فرا گرفته بود؛ و یا اینکه {یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِ یءُ} امام جواد (علیه السلام) دانسته شده از
آن جهت است که آن حضرت زمانی در جمعی حقایقی را باز گفت که همه مبهوت شدند، حضرت بر دهانشان دست نهادند
( و بسنده کردند.( 2
2. در کتاب توحید صدوق; با اسناد از فُ َ ض یل بن یسار،( 3) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که درباره {الُله
نُورُالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ} فرمود:
{مَثَلُ نُورِهِ} مثل نور محمد (صلی الله علیه و آله) {کَمِشْکَاهٍ} مشکات سینه محمد (صلی الله علیه و آله) می باشد
.72 : 264 ؛ تفسیر برهان 4 : -1 . غایه المرام (سید هاشم بحرانی) 3
.105 667 ، واشعه نور، ص 96 -2 . نگاه کنیدبه، شرح توحید صدوق قاضی سعید قمی، ج 2، ص 665
: بوده است (معجم رجال الحدیث 14 « اصل » -3 . فُضَیل بن یَسار از راویان موثق و از اصحاب اجماع می باشد که داراي کتاب
.(358 356
ص: 94
{فِیهَا مِصْ بَاحٌ} در سینه آن حضرت نور علم است؛ یعنی نبوّت {الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ} یعنی علم رسول خدا به قلب علی (علیه
السلام) صادر شد... {یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونِهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ} [این درخت مبارك] امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب
(علیه السلام) است که نه یهودي است و نه نصرانی {یَکَ ادُ زَیْتُهَا یُضِ یءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَ سْهُ نَارٌ} یعنی نزدیک است علم از دهان
عالم آل محمد (علیهم السلام) درآید پیش از آنکه به آن سخن گوید (یعنی علمی که از دهان مبارك آل رسول می تراود
( هنوز بر زبان نیامده مشخص است و آنان درخشندگی ویژه دارند) {نُورٌ عَلَی نُورٍ}؛ امامی درپی امام دیگر.( 1
3. و نیز روایت شده که از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه نور سؤال شد، آن حضرت فرمود:
هو مَثَلٌ ضَرَبَه الله لَنا؛ فالنبیّ (صلی الله علیه و آله) ( 2) و الأئمّه صلواتُ الله علیهم اجمعین مِن دِلالات الله و آیاته الَّتی یُهتَدي بها
( إلی التوحید و مصالح الدین و شرایع الإسلام و الفرائض و السنن، و لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم؛( 3
این مثلی است که خدا براي ما زد؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان (علیهم السلام) از دلالت هاي خدا و آیات اویند که به
وسیله آنها مردمان به توحید و مصالح دین و شرایع اسلام و فرائض و سُنَن، هدایت می شوند؛ و هیچ حرکت و نیرویی نیست
مگر به [خواست و اراده] خدايِ بلند مرتبه و بزرگ.
. 16 ، حدیث 4 15 : -1 . توحید صدوق: 157 (باب 15 ) حدیث 3 ؛ معانی الاخبار: 15 ، حدیث 7 ؛ بحارالانوار 4
شروع شده به دست می آید « قال الصدوق » تا آخر عبارت چنانکه از عبارت قبل از آن که با « فالنبی » -2 . به احتمال قوي از
.17 : کلام شیخ صدوق ; است؛ نگاه کنید به بحارالانوار 4
. -3 . توحید صدوق: 157 (باب 15 ) حدیث 2
ص: 95
تطبیق شده است، و پیداست که امامان « هدي » و « هادي » در {الُله نُورُ...} به « نور » این حدیث تناسب دارد با روایاتی که در آنها
(علیهم السلام) روشن ترین مصادیق هدایت گري و هدایت اند.
4. عیسی بن راشد درباره این سخن خداي متعال {کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْ بَاحٌ} از امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که آن
حضرت فرمود:
سینه علی (علیه السلام) است که علم پیامبر به آن « زجاجه » نور علم است در سینه پیامبر (صلی الله علیه و آله) و « مشکات »
انتقال یافت؛ و این نور علم که از این درخت مبارك بر می فروزد شرقی و غربی نیست؛ یعنی یهودي و نصرانی نمی باشد، و
پیش از آنکه از عالم آل محمد سؤال شود به آن سخن می گوید.
نوري است بالاي نور؛ یعنی امامی در پی امامی از آل محمد از زمان آدم تا قیامِ قیامت هست که به نور علم و حکمت تأیید
شده، و آنان اوصیائی اند که خدا جانشینان خودش در زمین قرار داد و حجت هاي خدا بر مردم اند؛ در هر عصري، زمین از
( یکی از آنان تهی نمی ماند.( 1
مَثَل و نفی مِثْل
در قرآن آمده است که {لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ}( 2) ؛ خدا مانند و نظیر ندارد، و از سویی {وَللّهِ الْمَثَلُ الَأعْلَیَ}( 3)؛ براي خداست
مَثَل اعلا و برتر، و نیز می خوانیم {فَلا تَضْرِبُواْ للّهِ الأمْثَالَ}( 4) ؛ براي خدا مَثَل نزید.
یعنی « مَثَل » مِثل، چیزي است که در جنس با چیز دیگر مانند و شبیه است، و
-1 . توحید صدوق: 158 (این روایت را صدوق; به سند متصل از عیسی بن راشد که از راویان مورد وثوق و صاحب اصل
است روایت کرده است).
. -2 . سوره شوري ( 42 ) آیه 11
. -3 . سوره نحل ( 16 ) آیه 60
. -4 . سوره نحل ( 16 ) آیه 74
ص: 96
صفت یا توصیف.( 1) مَثَل هاي قرآن، همه، به گونه اي ویژه، توصیف مطلب اند.
نزنید؟ « مَثَل » نظیر و همتا) ندارد، لیکن چرا خدا در قرآن می گوید که براي خدا ) « مِثْل » است و خدا « مَثَل » غیر از « مِثل » بنابراین
عبارت گویایی دارد و می نویسد: « تبیان » شیخ طوسی در تفسیر
زیرا مقصود از آن أمثالی ؛« براي خدا مثل نزنید » منافاتی ندارد با این آیه که ...« براي خداست مَثَل برتر » اینکه خدا می فرماید
است که موجب شباهت و همانندي می شود؛ اما مَثل هاي حکمت آمیزي را که خدا براي مردم می زند بی تشبیه ذات حق به
؛( خلقش، حق و صواب می باشد؛ چنان که خداي متعال می فرماید: {وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْ رِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ}( 2
( این مَثَل ها را براي مردم می زنیم و آنها را در نمی یابد مگر دانایان.( 3
بنابراین، مَثَلی که در آن خدا به خلق تشبیه شود، نادرست می باشد و نباید آن را براي خدا آورد، لیکن مَثَلی که توصیف
حضرت حق است وموجب نقص نمی شود اشکالی ندارد.
؛ ( {وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}( 4
براي خداست مَثَل برتر در آسمان ها و زمین.
ارتباط آیه بیوت با آیه نور
پس از آیه نور، این آیه آمده است:
{فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ
. 612 ؛ مفردات الفاظ القرآن (راغب اصفهانی) : 759 610 : -1 . لسان العرب 11
. -2 . سوره عنکبوت ( 29 ) آیه 43
.394 : -3 . تفسیر تبیان 6
. -4 . سوره روم ( 30 ) آیه 27
ص: 97
وَالْآصَالِ}( 1)؛ در خانه هایی که خدا خواست آن خانه ها رفعت یابد و در آنها نامش ذکر شود، و برایش در بامدادان و شبان
گاهان تسبیح گوید.
است( 2)، هر چند چیزهاي دیگر نیز گرفته اند. « مصباح » و یا « مشکات » ، در این آیه « فی بیوت » متعلق نزدیک و روشن
و نیز آیه بعد چنین است:
؛ ( {رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ}( 3
[در این خانه ها] مردانی اند که تجارت و داد و ستد از ذکر خدا و از اقامه نماز و پرداخت زکات غافلشان نمی سازد؛ از روزي
می ترسند که در آن قلب ها و دیدگان دگرگون می شود.
در تفاسیر اهل سنّت روایت زیر نقل شده است:
ابن مَردویه از انس بن مالک و بُرَیدَه روایت کرده است که آن دو گفتند:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این آیه را قرائت کرد {فِی بُیُوتٍ أَذِنَ الُله أَن تُرْفَعَ} مردي برخاست و پرسید: اي رسول خدا،
ابوبکر برخاست و پرسید: اي رسول خدا، آیا خانه علی و فاطمه .« خانه هاي انبیاست » : این خانه ها کدام اند؟ حضرت پاسخ داد
از این بیوت است؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
( نَعَم، من اَفاضلها؛( 4
. -1 . سوره نور ( 24 ) آیه 36
یقتضی « فی بیوت اذن الله » : می نویسد: قوله تعالی « فی بیوت » 395 ) در بیان متعلق : -2 . فخر رازي در مفاتیح الغیب ( 24
وهو اختیار کثیر من .« کمشکاه فیها مصباح فی بیوت اذن الله » محذوفا یکون فیها و ذکروا فیه وجوها: احدها: ان التقدیر
. ...« توقد من شجره مبارکه فی بیوت اذن الله ان ترفع » المحققین... وثانیها: التقدیر
. -3 . سوره نور ( 24 ) آیه 37
107 : 534 ؛ الکشف والبیان (تفسیر ثعلبی) 7 : 50 ؛ و نیز نگاه کنید به، شواهد التنزیل(حسکانی) 1 : -4 . الدرالمنثور(سیوطی) 5
در آیه را به بیوت انبیا، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم « بیوت » ؛ روایات متعددي نیز ازطریق اهل بیت علیهم السلام رسیده که
: 7377 ؛ تفسیر نورالثقلین 3 : ، امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام تفسیر فرموده اند. نگاه کنید به، تفسیر برهان 4
.333 332 : 378 ؛ بحارالأنوار 23 608 ؛ کشف الیقین(علامه حلی): 377 607
ص: 98
آري، از برترین آن خانه هاست.
بنابراین، نور ایمان و نور هدایت مطلبی مشخص است. هرگاه کسی عناد نداشته باشد این نور روشن را می یابد و خدا
هدایتش می کند.
سخن پایانی
حدیثی در تحف العقول (صفحه 369 ) از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که بسیار درس آموز است، امام (علیه السلام) می
فرماید:
( خَصلَتَین مُهْلِکَتَین: تُفتی الناسَ برأیک اَو تَدین بما لاتَعلَم؛( 1
دو خصلت (بسیار خطرناك) و هلاك سازند [که می بایست انسان از آن بر حذر باشد و بترسد]: به رأي و نظر خود [و بی
آنکه حلال و حرام خدا را بشناسد] براي مردم فتوا دهد، یا اینکه به چیزي که نمی داند [جزو دین است و در شریعت رواست]
متدیّن شود.
براساس این حدیث، انسان نمی تواند آنچه را به ذهنش رسد - بی آنکه مستند به کتاب و عترت باشد - به عنوان دین بر زبان
آورد.
البته مسائل و مطالبی که از نظر عقل روشن می باشد یا بر مبانی عقلانی بیّن استوار است و با مقدمات ضروري، انسان به نتیجه
اي دست می یابد، جاي اشکال نیست و این گونه مسائل با آموزه هاي کتاب و عترت ناسازگاري ندارد.
لیکن در غیر این موارد اگر انسان نظر خود را به عنوان نظر حق و درست به
118 ، حدیث 22 ) با عبارتی دیگر از محاسن : 252 . این حدیث شریف در بحارالانوار ( 2 : -1 . نیز نگاه کنید به، بحارالانوار 75
و ایّاك و خصلتین هَلَکَ فیهما الرجال: أن تَدین بشئٍ ...» : برقی به سند معتبر از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود
.« مِن رأیک أو تُفْتِی الناس بغیر علم
ص: 99
دین نسبت دهد، کاري بس خطرناك و هلاکت آور است.
إنَّ » : شیخ انصاري در رسائل در این باره سخنی بسیار ارزنده و بیدارساز دارد، وي این حدیث شریف را یاد آور می شود که
1) (دین خدا با عقولی که آکنده از کاستی و نقص اند به دست نمی آید) و بر این )« دین الله عزّوجلّ لایُصابُ بِالعُقُول النَّاقِصَه
2) با عقل نظري شان دریابند و آن گاه می فرماید: )« لمّ » اساس عالمان را پرهیز می دهد از اینکه احکام را از طریق
( و أَوْجَب مِن ذلک تركُ الخوض فی الأدّله العقلیه النظریه فی أصول الدین، فإنَّها تعریضٌ للهلاك الدائم والعذاب الخالد؛( 3
واجب و لازم تر از این [فهم احکام با عقل] به کار نگرفتن دلایل عقل نظري [و نظریه پردازي] در اصول دین است؛ زیرا این
کار، انسان را در معرض هلاکت همیشگی و عذاب ویژه قرار می دهد.
مرحوم شیخ در این سخن مهم، از عقل نظري ما را بر حذر می دارد نه عقل ضروري؛ زیرا اعتقاداتی که براساس عقل بیّن و
ضروري ثابت است، جاي اشکال نمی باشد.
. 303 ، حدیث 40 : 324 ، باب 31 حدیث 9، بحار الانوار 2 : -1 . کمال الدین (صدوق) 1
-2 . یعنی پی بردن از علّت به معلول، و مقصود در اینجا اینست که به وسیله ملاکات عقلی احکام شرعی استنباط شود.