گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
آیه چهارم: لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ


...
اشاره
قال الله تعالی:
{لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ الَله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ
قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللّهِ شَیْئًا إِنْ أرَادَ أن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ
وَأمَّهُ وَمَن فِی الأرْضِ جَمِیعًا وَللّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا
یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَالُله عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ}
( (سوره مائده ( 5) آیه 17
مسلّماً کافر شده اند. « خدا همان مسیح پسر مریم است » : کسانی که گفتند
بگو: اگر [خدا] اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش
و هرکه را در زمین است، جملگی به هلاکت رساند، چه کسی در مقابل خدا اختیاري دارد؟ فرمان روایی آسمان ها و زمین و
آنچه میان آن دو است از آنِ خداست. هرچه بخواهد می آفریند، و خدا بر هرچیزي تواناست.
ص: 113
ص: 114
آیه مذکور در ارتباط با حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) و دیدگاه غیر توحیدي مسیحیان نسبت به ایشان است و چون بناي
قرآن بر شرك زدائی و کفرستیزي است، لذا از باب اهمیت موضوع و ابطال عقاید مسیحیت و دفع شبهاتی که ایجاد نموده اند
در سوره هاي زیادي به شرح حال او و مادرش مریم( و عقاید باطل عیسویان پرداخته و از جمله همین آیه از سوره مبارکه
مائده اعلام کفر کسانی را می کند که مسیح پسر مریم را خدا گرفته اند.
عیسی در قرآن
براي پیامبر عظیم الشأن حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) ویژگی هاي بسیاري در قرآن بیان شده که برخی از آنها اکتسابی و
( برخی دیگر اختصاصی و موهبتی است که مرحوم علامه طباطبائی در المیزان به آن اشاره نموده اند.( 1
خداي تعالی می فرماید:
( {إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ الله وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ}؛ ( 2
از جانب خداست. « روحی » است که بسوي مریم افکنده، و « کلمه او » و « فرستاده او » مسیح پسر مریم فقط
.282 281 : -1 . المیزان 3
. -2 . سوره نساء ( 4) آیه 171
ص: 115
الهی معرفی می کند که صاحب شریعت و کتاب بوده اند، {شَرَعَ لَکُم مِّنَ « پیامبر اولوا العزم » قرآن کریم او را یکی از پنج
الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَ ی}( 1) و در سوره آل عمران او را آبرومند در
.( دنیا و آخرت و از مقرّبین می شمارد، {الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَهِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ}( 2
.( و در سوره انعام او را در زمره صالحین معرفی می کند، {وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِینَ}( 3
معرفی عیسی توسط خودش:
قرار « مایه برکت » نامیده و چنین می گوید: که خداوند مرا هرکجا باشم « پیامبر او » و « بنده خدا » عیسی (علیه السلام) خود را
زورگو و » قرار داده « نیکوکار به مادر » که دو تکلیف الهی بر بندگان است] سفارش فرموده و مرا ] « نماز و زکات » داده و مرا به
ننموده: « سرکشم
{قَالَ إِنِّی عَبْدُ الله آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا * وَجَعَلَنِی مُبَارَکً ا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَ انِی بِالصَّلَاهِ وَالزَّکَ اهِ مَا دُمْتُ حَیا * وَبَ  را
( بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیا}( 4
در پایان این معرفی، خداوند می فرماید: این است [ماجراي] عیسی پسر مریم [همان] سخن حقی که در آن شک می کنند، آن
گاه به سخن ناحقی که عیسی فرزند خداست اشاره فرموده می گوید: خدا را نسزد که فرزندي برگیرد، منزّه است او، و در آیه
پایانی این بخش از قول مسیح در عبودیت و بندگی پروردگار
. -1 . سوره شوري ( 42 ) آیه 13
. -2 . سوره آل عمران ( 3) آیه 45
. -3 . سوره انعام ( 6) آیه 85
.32 - -4 . سوره مریم ( 19 ) آیه 30
ص: 116
عالمیان می فرماید: به حقیقت که خدا پروردگار من و پروردگار شماست، او را بپرستید که این راه مستقیم است:
{ذَلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِیهِ یَمْتَرُونَ * مَا کَانَ لله أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَی أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ
؛( * وَإِنَّ الَله رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ}( 1
عیسی از نگاه مسیحیان
مسیحیان بعد از عیسی درباره او اختلاف کرده متفرق شدند و بفرموده علامه طباطبائی (المیزان: ذیل آیه 79 و 80 سوره آل
بیشتر مطرح بودند، و قرآن « یعقوبیه » و « نسطوریه » ،« ملکانیه » عمران) به بیش از هفتاد فرقه تقسیم شدند و از میان آنها سه فرقه
به جزئیات مسالک مختلف آنها توجه نفرموده و تمام همّت خود را متوجه شرك زدائی و پاك سازي عقاید غیرتوحیدي
مسیحیان نموده است.
مرحوم علامه پنج آیه از آیاتی که عقاید کفرآمیز و مشرکانه مسیحیان را در ارتباط با خداوند و عیسی مطرح نموده آورده
( چنین می فرماید:( 2
هَذِه الآیَات و إن اشتَمَلتْ بِظاهِرها عَلی کَلماتٍ مُختَلفهِ ذَواتُ مَضامِینٍ و مَعانٍ مُتَفاوِتهٍ و لِذلک رُبمَا حُملَتْ عَلی اختِلافِ
المَ ذاهب فِی ذَلکَ کَمَ ذهب المُلکَ انِیّه، القَائِلِینَ بِالبُنُوَّهِ الحَقِیقیَّهِ، وَالنَّسطُوریَّه، القَائِلِینَ بَأنَّ النُّزولَ وَالبُنوَّهَ مِن قَبِیلِ إشراقِ النُّورِ
( عَلی جِسم شَفّافٍ کَالبُلُّورِ، وَالیَعقُوبیَّه، القَائِلِینَ بَأنَّه مِنَ الإنقلابِ وَ قَد انقَلَب الإلهُ سُبحانَهُ لَحماً و دَماً.( 3
این آیات اگرچه به ظاهرشان مشتمل بر کلمات مختلفی می باشد که داراي
.36 - -1 . سوره مریم ( 19 ) آیه 34
.283 : -2 . المیزان 3
-3 . همان.
ص: 117
مضامین و معانی متفاوتی است، و به همین جهت در بسیاري موارد حمل بر اختلاف مذاهب در بین مسیحیان شده است مانند:
ملکانیه: پیروان این مذهب بر این اعتقادند که عیسی (علیه السلام) حقیقتاً فرزند خداست [که لوازم و تالی فاسد این عقیده
باطل مشخص است].
نسطوریه: پیروان این مذهب قائلند که نزول عیسی و بنوت (فرزندیت) او از ناحیه خداوند نه از نوع بنوّت حقیقی، بلکه از قبیل
اشراق نور بر جسمی شفاف همچون بلور است.
یعقوبیه: پیروان این مذهب باور دارند که حقیقت خداوندي منقلب به گوشت و خون شده و عیسی همان خداوند است که به
صورت انسان ظهور پیدا کرده.
در میان فرق مسیحیت معاصر نیز سه فرقه متمایزند: پروتستان، کاتولیک و ارتدکس، و این سه، آیا همان سه فرقه گذشته اند؟
محتاج تحقیق است. و هر سه قائل به الوهیت مسیح و اینکه خدا همان مسیح بن مریم است می باشند (تعالی الله عَمَّا یَقُولُونَ
عُلُوّاً کَبِیراً).
و از این سه فرقه خصوصاً کاتولیک ها و ارتدکس ها، موحد را مسیحی نمی دانند و اساس این عقیده جملاتی است که در
انجیل یوحنا ثبت شده: (در ابتدا عالم، کلمه بوده است و کلمه نزد خدا بوده و خدا همان کلمه است، و چون لفظ کلمه را بر
مسیح اطلاق نمودند معنی عبارت که (الله هو الکلمه) باشد (الله هو المسیح) گردید و قرآن همین عقیده باطل مسیحیت را نفی
( کرده می فرماید: {لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ الَله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ}( 1
یوحنا انجیل خود را در اواخر عمر و بنابر الحاح و اصراري که به او شد، نوشت (یعنی بعد از مسیح) و لذا قابل استناد نیست و
غالب اناجیل چنین وضعی دارند و مسیح (علیه السلام) از این گفتار باطل و شنیع وحدت وجودي آنها بیزار است
. -1 . سوره مائده ( 5) آیه 17 و 72
ص: 118
( و هماره دعوت به توحید و یگانگی پروردگار نموده.( 1
با توجه به آیات قرآن کریم، سه نکته مسلم است:
1. جمعی از مسیحیان، عیسی را خدا می دانند، که حکم به کفرشان می شود: {لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ الله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ
مَرْیَمَ}؛ کسانی که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است مسلّماً کافر شدند، {وَقالَ الْمَسیحُ یا بَنی إِسْرائیل}؛ درحالی که
مسیح (علیه السلام) فرمود: اي بنی اسرائیل، {اعْبُدُواْ الَله رَبِّی وَرَبَّکُمْ}؛ خدا را بپرستید که پروردگار من و شماست. و آنها را از
پایان کار مشرکین خبر داده می فرماید:
؛( {إِنَّهُ مَن یُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ الُله عَلَیهِ الْجنَّهَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ}( 2
هرکس به خدا شرك آورد، قطعاً خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است و براي ستمکاران یاورانی نیست.
2. یکی از عقاید انحرافی و باطل گروهی دیگر از مسیحیان این است که عیسی را فرزند خدا می دانند، آن چنان که قبل از
را فرزند خدا می دانستند و قبل از آنها نیز اقوامی دیگر براي خدا فرزندانی قائل بودند، در این رابطه قرآن « عُزیر » آنها یهود
می فرماید:
{وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ الله وَقَالَتْ النَّصَارَي الْمَسِیحُ ابْنُ الله}( 3) و یهود گفتند: عزیر، پسر خداست و نصاري گفتند: مسیح،
پسر خداست... .
عیسی فرزند مریم است، نه فرزند خدا
{إِذْقَالَتِ الْمَلآئِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ الَله یُبَشِّرُكِ بِکَلِمَهٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ
.370 : -1 . نگاه کنید به تفسیر خسروي 2
. -2 . سوره مائده ( 5) آیه 72
. -3 . سوره توبه ( 9) آیه 30
ص: 119
؛( مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَهِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ}( 1
بیاد آر آن گاه که فرشتگان گفتند: اي مریم، خداوند تو را به کلمه اي از جانب خود که نامش مسیح، عیسی پسر مریم است
مژده می دهد، درحالی که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان است.
؛( {وَلَا تَقُولُواْ عَلَی الله إِلَّا الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ الله وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ}( 2
...درباره خدا جز [سخن] حق نگویید، مسیح، عیسی پسر مریم فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوي مریم افکنده
است و روحی از جانب اوست...
یاد می کند تا جهانیان از جمله عیسویان « عیسی ابن مریم » خداوند در شانزده جاي قرآن تعمّداً از حضرت عیسی با جمله
بدانند که عیسی بشر است و از مادري به نام مریم متولد شده، پس نمی شود که اله و معبود باشد، او و مادرش هر دو همچون
سایر ابناء بشر انسانند و سراپا محتاج الطاف الهی، متولد شده اند، غذا می خورند، راه می روند، می میرند و... یعنی ویژگی
هاي مخلوق را دارند. و اگر عیسی پسر خدا بود، می بایست خدا با او هم سنخ باشد و این به دلائل عدیده ممکن نیست.
خداوند منزّه از اتّخاذ فرزند است
( {وَقَالُواْ اتَّخَذَ الُله وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَل لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالَأرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ}؛( 3
گفتند: خداوند فرزندي براي خود اختیار کرده است، او منزّه است بلکه هرچه در آسمان ها و زمین است از آنِ اوست، [و]
همه فرمان پذیر اویند.
. -1 . سوره آل عمران ( 3) آیه 45
. -2 . سوره نساء ( 4) آیه 171
. -3 . سوره بقره ( 2) آیه 116
ص: 120
و نیز خود را این چنین تنزیه می فرماید:
؛( {مَا کَانَ لله أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ}( 1
خدا را نسزد که از براي خود فرزندي اختیار کند، پاك و منزه است او [از این نقیصه].
و در آیه دیگري می فرماید:
؛( {إِنَّمَا الله إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَات وَمَا فِی الَأرْضِ}( 2
خدا فقط معبود یگانه است، منزّه از آن است که براي او فرزندي باشد، آنچه در آسمان ها و زمین است از آنِ اوست.
( و همچنین در آیات بسیاري خود را از این نقص تنزیه فرموده.( 3
3. و جمعی دیگر عیسی و جبرئیل را همکار و شریک خدا دانسته و قائل به سه خدائی شده و این شرکی است با ماهیت کفر،
و خدا را یکی از سه اقنوم ثلاثه، ثالث ثلاثه می دانند که شرح آن خواهد آمد. {لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ الله ثَالِثُ ثَلَاثَهٍ وَمَا مِنْ
إِلَهٍ إِلَّا إِلَهٌ وَاحِ دٌ}( 4) ؛ کسانی که [به تثلیث یا سه خدائی قائل شده اند] گفتند: خدا سومین [از] سه [اقنوم] است، قطعاً کافر
شده اند، و حال آنکه هیچ معبودي جز خداي یکتا نیست... و سپس کافرانِ آنها چنانچه توبه نکنند، آنها را عذابی دردناك
خواهد گرفت.
. -1 . سوره مریم ( 19 ) آیه 35
. -2 . سوره نساء ( 4) آیه 171
( -3 . سوره انعام ( 6) آیه 100 ؛ سوره توبه ( 10 ) آیه 31 ؛ سوره یونس ( 11 ) آیه 68 ؛ سوره نحل ( 16 ) آیه 57 ؛ سوره انبیاء ( 21
. آیه 26 و سوره زمر ( 39 ) آیه 4
. -4 . سوره مائده ( 5) آیه 73
ص: 121
وحدت در تثلیث
تفسیر نمونه عقیده تثلیث مسیحیان را چنین بیان می کند:
می شود، و این همان چیزي « وحدت در تثلیث » خدایان سه گانه در عین تعدّد حقیقی، یکی هستند که گاهی از آن، تعبیر به
است که در آیه فوق به آن اشاره شده که آنها می گویند: خدا همان مسیح، عیسی بن مریم بن مریم همان خداست، و این دو
با روح القدس یک واحد حقیقی و در عین حال سه ذات متعدد را تشکیل می دهند. بنابراین هر یک از جوانب سه گانه تثلیث
( که بزرگ ترین انحراف مسیحیت است در یکی از آیات قرآن مورد بحث قرار گرفته و شدیداً ابطال شده است.( 1
حلول خدا در » ، « اتحاد خدا و حضرت عیسی » : لذا این عقیده باطل به هر عبارتی از تعابیر ذیل گفته شود، کفر است و ممنوع
.« بروز خدا در عیسی » ، « عیسی
مرحوم طباطبائی پس از بیانی مختصر نسبت به عقاید سه فرقه مذکور می فرماید:
لکن الظاهر إن القرآن لایهتمّ بخصوصیات مذاهبهم المختلفه، و إنما یهتمّ بکلمه واحده مشترکه بینهم جمیعاً و هو البنوه و إن
. ( المسیح من سنخ الاله سبحانه و ما یتفرع من حدیث التثلیث وإن اختلفوا فی تفسیرها اختلافاً کثیراً...( 2
ظاهراً قرآن اهتمامی نسبت به خصوصیات مذاهب مختلفه مسیحیت نداشته، بلکه اهتمام خود را منحصر نموده به مشترکات بین
آن مذاهب و آن بحث ابن اللهی عیسی و سنخیت او با خدا و موضوع سه خدائی اب، ابن و روح القدس است که در تفسیر
آن اختلاف بسیاري دارند (و خداوند پاسخ هر یک از این
.325 : -1 . تفسیر نمونه 4
.284 : -2 . المیزان 3
ص: 122
اباطیل را در قرآن داده است). مرحوم علامه در پاسخ به این ادعاي گروهی از مسیحیان که نسبت ابن اللهی حضرت عیسی را
نسبت حقیقیّه ندانسته، می گویند این نسبت، نسبت تشریفیه است (یعنی از باب شرافت بخشیدن به عیسی، او را پسر خدا می
نامند) ، حاصل مطالعاتشان را در این زمینه پس از آوردن جملاتی از عیسی در انجیل متی و لوقا و یوحنّا و نقل مذاکراتی بین
او و مریم مجدلیه و یسوع و توما و فیلیپس،( 1) چنین می فرمایند:
ظواهر این اقوال (اقوال منقول از سه انجیل مذکور) با حمل آنها بر تشریفیه سازگار نیست و آنچه را در ارتباط با اُبوّت خدا و
( بنوّت عیسی می گویند به نحو حقیقت می گویند.( 2
فخررازي
بعضی از مفسران مانند فخررازي چنین پنداشته اند که مسیحیان با صراحت عقیده اتحاد خدا و مسیح را ابراز نکرده اند اگرچه
( حاصل مدعایشان همین است.( 3
در تفسیر نمونه آمده است که این سخن فخر رازي به خاطر عدم احاطه کافی او به کتب مسیحیت بوده است وگرنه منابع
( مسیحیت با صراحت مسئله وحدت در تثلیث را بیان داشته است.( 4
اقانیم ثلاثه
به بررسی عقیده تثلیث و ابطالش پرداخته می فرماید: « محصل ما قالوا به » مرحوم علامه با عنوان
-1 . تمامی این مطالب را علامه از کتب عهد عربیه، طبع سال 1811 میلادي نقل می کنند.
.285 : -2 . المیزان 3
.238 327 : -3 . نگاه کنید به مفاتیح الغیب 11
.326 325 : -4 . نگاه کنید به تفسیر نمونه 4
ص: 123
حاصل آنچه به آن معتقد شدند (اگر چه نتیجه معقولی نیست) این است که حقیقت ذات یک جوهر واحدي است که براي
آن سه اقنوم است (اقانیم ثلاثه) و مقصود از اقنوم: نحوه ظهور و بروز و تجلّی چیزي است براي غیر، و صفت غیر از موصوف
نیست و هر دو در عین دوگانگی وحدت دارند، و اقانیم ثلاثه عبارتند از:
اقنوم الوجود، که همان اب یا خداي پدر است.
اقنوم العلم، که همان کلمه، یا عیسی بن مریم است.
اقنوم الحیات، که همان روح القدس است.
پس پسر که همان کلمه و اقنوم علم است از نزد پدرش که همان اقنوم وجود می باشد به همراهی روح القدس که اقنوم حیات
است، آمده. سپس علامه آیات عقیدتی مسیحیان و نسبت هایی را که قرآن به آنها می دهد آورده و نتیجه می گیرد که:
( کلّ ذلک یرجع إلی معنی واحد (و هو تثلیث الوحده) هو المشترك بین جمیع المذاهب المستحدثه فی النصرانیّه( 1
می باشد، یعنی خدایان « تثلیث الوحده » همه این مفاهیم برگشتش به یک حدّ مشترکی بین مذاهب جدید مسیحیت است و آن
سه گانه در عین تعدد حقیقی یکی هستند. و سپس از دو طریق مفصلًا به ابطال تثلیث می پردازند که ما در مقام طرح مبسوط
آن نیستیم.
عیسی و مادرش إله نیستند
مسیح (علیه السلام) هرگز مردم را به خود دعوت نفرموده و آنچه را که به او نسبت می دهند ادعا نکرده است، قرآن می
فرماید:
{وَإِذْ قَالَ الُله یَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِن دُونِ الله قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ
لِی بِحَقٍّ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ
.287 286 : -1 . المیزان 3
ص: 124
تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ * مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ الَله رَبِّی وَ رَبَّکُمْ
وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنتَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ * إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ
؛ ( وَ إِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ}( 1
و بیاد آر آن گاه که خدا فرمود: اي عیسی پسر مریم، آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را همچون دو خدا بجاي خداوند
بپرستید؟
گفت: منزهی تو، مرا نزیبد که [درباره خویشتن] چیزي را که حق من نیست بگویم. اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را می
دانستی. آنچه در نفس من است تو می دانی و آنچه در نفس تو است من نمی دانم، چرا که تو خود داناي رازهاي نهانی. به
آنان نگفته ام مگر آنچه را به من فرمان دادي. [گفته ام] که: خدا را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست. و تا در
میانشان بودم بر آنها گواه بودم پس چون مرا برگرفتی، تو خود بر آنان نگهبان بودي، و تو بر هرچیز گواهی.
اگر عذابشان کنی، آنان بندگان تو اند، و اگر بر ایشان ببخشایی، تو خود توانا و حکیمی.
پس عیسی (علیه السلام) در محکمه عدل الهی با اعتراف به بندگی اش، خود را از اتهامات وارده تبرئه می کند.
عیسی خبر از مرگ خود می دهد
آیه ذیل به نقل خود عیسی از سه ویژگی مخلوق (ولادت، وفات و برانگیخته شدن) درباره او خبر می دهد:
؛ ( {وَالسَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیا}( 2
و سلام [و درود] بر من [در] روزي که زاده شدم، و روزي که می میرم و روزي
.118 - -1 . سوره مائده ( 5) آیه 116
. -2 . سوره مریم ( 19 ) آیه 33
ص: 125
که برانگیخته می شوم.
در این آیه عیسی (علیه السلام) خبر از ولادت، مرگ و بعث خود می دهد و خداوند در بخشی از آیه مورد بحث از امکان
هلاکت عیسی خبر می دهد.
{فَمَن یَمْلِکُ مِنَ الله شَیْئًا إِنْ أَرَادَ أَن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِی الَأرْضِ جَمِیعاً}؛
اگر خدا اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هرکه در زمین است جملگی را هلاك کند، چه کسی در مقابل خدا
اختیاري دارد؟
تولد و وفات یا هلاك دو ویژگی از خصیصه مخلوقیِّ بشر است که این آیات از وجود چنین خصائصی نسبت به عیسی هم
خبر می دهند. پس موجودي که خصایص مخلوق را دارد، چگونه ممکن است خالق، اله و معبود باشد. (تعالی الله عما
یقولون).
حاصل این بخش:
در ارتباط با آیه مذکور این شد که نظریات انحرافی مسیحیان که شگفت انگیز بود به طور شفاف بررسی و از قرآن در مقام
پاسخ و ابطال آنها آیاتی ذکر شد.
تبیین و ردّ عقیده برخی عرفا و فلاسفه
اشاره
شگفت تر از عقاید مسیحیت و جسورانه تر از آنان که مسیح پسر مریم را خدا گفتند قول بعض فلاسفه به تبعیت از عرفاء
اصطلاحی، آن هم از نوع وحدت وجودیش می باشد، که عقیده و چکیده حرفشان این است:
آنان که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است، درست گفتند، کفرشان از این جهت نیست که چنین گفتند، بلکه کفرشان از
این جهت است که خدا را در مسیح منحصر کرده گفتند: خدا مسیح و مسیح همان خدا است، درحالی که نه فقط عیسی
خداست، که همه چیز خداست.
ص: 126
شرح این عقیده باطل عرفانی از عرفائی همچون ابن عربی را در کلام شارحین برجسته فصوص بررسی می نمائیم.
1 شرح قیصري
فأدي بعضهم فیه الی القول بالحلول ، و انه هو الله بما أحیا به الموتی. و لذلک نُسِبُوا إلی الکفر و هو السّتر، لأنهم » : ابن عربی
« ستروالله الذي أحیا الموتی بصوره بشریه عیسی علیه السلام
قیصري: (أي، فأدي نظر بعضهم فیه إلی القول بالحلول، فقالوا : إنّ الله حلّ فی صوره عیسی، فأحیا الموتی. و قال بعضهم: إنّ
( المسیح هو الله. و لمَّا ستروا الله با لصوره العیسویه المقیده فقط، نسبوا إلی الکفر).( 1
بعضی در مورد عیسی قائل به حلول خداوند در عیسی شدند و بعضی گفتند عیسی خود خداست چون » : ابن عربی می گوید
مردگان را زنده می کند، و بدین سبب نسبت داده شدند به کفر، به معناي پوشاندن، چه اینکه آنها پوشانده اند خدایی را که
.« مردگان را زنده می کرد به صورت بشري عیسی
قیصري: (پس نظر بعضی در مورد عیسی بر این قرار گرفته است که قائل به حلول شده و گفتند خداوند حلول کرده است در
صورت عیسی، پس مردگان را زنده می کند، و بعضی دیگر گفتند: براستی که مسیح همان خداست. و چون حقیقت خدایی
را متعین در عیسی دیدند و آن را با صورت عیسويِ فقط پوشاندند، منسوب به کفر شدند).
.« فقال الله تعالی: {لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَآلُواْ إِنَّ الله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ} فجمعوا بین الخطأ و الکفر فی تمام الکلام کله » : ابن عربی
قیصري: (اي جمعوا بین الکفر، و هو ستر الحق بالصوره العیسویه، و بین
.865 -1 . شرح فصوص الحکم (قیصري) : 864
ص: 127
أي بمجموع قولهم: {إِنَّ الَله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ ) « فی تمام الکلام » : الخطأ، و هو حصر هویه الله فی کلمه العیسویه. و المراد بقوله
( مَرْیَمَ} جمعوا بین الکفر و الخطأ).( 1
قیصري: (یعنی جمع کردند بین کفر و آن پوشاندن حق است در صورت عیسوي و بین خطا، و آن حصر هویت الهی است در
یعنی به مجموع کلام شان که گفتند: {إِنَّ الَله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ} [براستی ،« فی تمام الکلام » : کلمه عیسوي. و اینکه گفت
خداوند همان مسیح پسر مریم است] جمع نمودند بین کفر و خطا).
نه به جهت اینکه گفتند او خداست و نه به خاطر کلامشان که گفتند او ؛ « لابقولهم هو الله، و لابقولهم ابن مریم » : ابن عربی
پسر مریم است.
قیصري: (لأنّ قولهم: (هو الله) أو (الله هو) صادق من حیث أن هویه الحق هی التی تعینت و ظهرت بالصوره العیسویه، کما
ظهرت بصوره العالم کله، و قولهم: (المسیح بن مریم) ایضاً صادق، لأنه ابن مریم بلاشک لکن تمام الکلام و مجموعه غیر
( صحیح، لانه یفید حصر الحق فی صوره عیسی، و هو باطل، لان العالم کله غیباً و شهادهً صورته، لا عیسی فقط).( 2
چه اینکه این گفتارشان که گفتند (او خداست) یا (خدا اوست) درست است از جهت اینکه هویت حق به صورت عیسی تعیُّن
و ظهور پیدا کرده، همچنان که به صورت همه عالم ظهور پیدا کرده و این گفتارشان که مسیح پسر مریم است، این نیز
بلاشک درست است، لکن تمام کلام و جمله {إِنَّ الَله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ} صحیح نیست، چون این جمله اسمیه، حق را
محصور می کند در عیساي فقط و این باطل است. چه اینکه کل عالم از غیب و شهودش صورت حق است، نه عیساي فقط.
. -1 . همان : 865
-2 . همان.
ص: 128
فعدلوا بالتضمین من الله من حیث أحیا الموتی إلی الصوره الناسوتیه البشریه بقولهم: (ابن مریم) و هو (ابن مریم) بلا » : ابن عربی
« شک
اي، فعدلوا من الله الی الصوره البشریه مع .« مع » بمعنی « بالتضمین » : و (الباء) فی قوله « فعدلوا » : متعلق بقوله « من الله » : قیصري
تضمینه فیها من حیث أنه إحیاء الموتی، فقالوا: {الْمَسِیحُ ابْنُ مَریَمَ} و هو ابن مریم بلا شک، کما قالوا، لکن جعلوا الله فی ضمن
( صورته، وهوالقول بالحلول.( 1
ابن عربی:
چگونه؟ » آنها عدول کردند از خدا به سوي صورت بشریّه (عیسی) با قرار دادن خدا در عیسی به جهت زنده نمودن مردگان »
گفتارشان، ابن مریم و او، پسر مریم است بلاشک. « به دلیل
به معناي (مع) است. یعنی، آنها از « بالتضمین » و (باء) در قول ابن عربی « فعدلوا » متعلق است به قول ابن عربی « من الله » : قیصري
خدا روي کردند به صورت بشري (عیسی) با این عقیده که خدا در ضمن این صورت بشري قرار دارد به دلیل اینکه مردگان
را زنده می کند، پس گفتند مسیح فرزند مریم است. و او بلاشک پسر مریم است، همچنان که گفتند، لکن خدا را در ضمن
صورت عیسی قرار دادند، و این عقیده به حلول است.
2 شرح مؤید الدین جَندي
(2)
یعنی نسبوا الإحیاء إلی الله حال حلوله فی « إلی القول بالحلول » أي عند إحیائه الموتی « فأدّي بعضهم فیه » : قال رضی الله عنه
و أنّه هو » صوره عیسی
. 866 -1 . شرح فصوص الحکم (قیصري) : 865
-2 . شرح فصوص الحکم، اثر مؤیدالدین جَندي (متوفی 690 ). جهت اطلاع از شرح حال مختصر او نگاه کنید به مقدمه سید
. جلال الدین آشتیانی بر شرح قیصري ص 4
ص: 129
الله بما أحیا به الموتی، و لذلک نسبوا إلی الکفر و هو الستر، لأنّهم ستروا الله الذي أحیا الموتی بصوره بشریه عیسی، فقال: {لَقَدْ
.« کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ الله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ} فجمعوا بین الخطأ و الکفر فی تمام الکلام
یعنی: لم یکفروا بقولهم: إن الله هو، فإنّ الله هو لنفسه هو. « لا بقولهم هو الله » : بعد قولهم: إنّ الله هو، و قال
بل بما حصروا الله فی هویه عیسی بن مریم، و لم یکفروا بقولهم: إنّ الله هو حملا لهویه عیسی « ولا بقولهم: المسیح ابن مریم »
علی الله، إذ هویه عیسی مع هویه العالم کلّه هو الله المتجلّی بوجوده الحق فی جمیع العالم أبدا، کما مرّ، و لکن کفروا بوصفهم
هویه الله فی صوره ابن مریم علی التعیین.
فعدلوا بالتضمین من الله من حیث أحیا الموتی إلی الصوره الناسوتیّه البشریه بقولهم: ابن مریم و هو ابن مریم » : قال رضی الله عنه
بلا شکّ، فتخیّل السامع أنّهم نسبوا الإلهیه للصوره و جعلوها عین الصوره و ما فعلوا، بل جعلوا الهویه الإلهیه ابتداء فی صوره
.« بشریه هی ابن مریم، ففصلوا بین الصوره و الحکم، لا أنّهم جعلوا الصوره عین الحکم
یعنی رضی الله عنه: أنّهم قالوا: {إِنَّ الله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ} ففصلوا بین الصوره المسیحیه المریمیه و بین الله بالهویه، و لم
یقولوا: الله المسیح بن مریم، فتخیّل السامع أنّهم نسبوا الألوهیه القائمه بذات الله إلی الصوره المسیحیه و ما فعلوا ذلک، بل فصلوا
بالهویه بین الصوره العیسویه و بین الحکم بحمل اللاهوت علی الهویه، فاقتضت حصر الإلهیه فی عیسی بن مریم. قال - رضی الله
.« بل جعلوا الهویه الإلهیه ابتداء فی صوره بشریه هی ابن مریم » : - عنه
ص: 130
أي جعلوا الله بهویته موضوعا، و حملوا الصوره علیه فحدّدوا الهویه الإلهیه و جعلوها محصوره فی صوره الناسوت المعیّنه و هی
غیر محصوره، بل له هویه الکلّ، فجمعوا بین الکفر بأنّ الله هو هذا، فستروا الهویه الإلهیه فی عیسی، و بین الخطأ بأنّه لیس إلّا فیه
( أي هی هی هو لا غیر، و قد کان هو عین الکلّ و لا فی البعض،بل مطلقا فی ذاته عن کل قید وإطلاق، کماعرفت؛( 1
قول به » به « پس بعضی دروقت نظاره زنده نمودن مردگان توسط عیسی عقیده شان درباره عیسی منتهی شد » : شیخ می گوید
به » یعنی زنده گردانیدن مردگان را نسبت دادند به خداوند در حال حلول خدا در صورت عیسی (علیه السلام) و اینکه « حلول
راستی عیسی همان خداست به سبب زنده نمودن مردگان، و به همین جهت است که به کفر، به معنی ستر و پوشاندن حق
نسبت داده شدند چه اینکه آنها پوشانیدند خدایی را که زنده کننده مردگان است در صورت بشري عیسی، لذا خدا می
فرماید: {لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَآلُواْ إِنَّ الله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ} پس جمع کردند بین خطا و کفر در جمله کاملِ {إِنَّ الله هُوَ الْمَسِیحُ
ابْنُ مَرْیَمَ} .
یعنی کافر نشدند به خاطر این گفتار شان که گفتند: به « نه به خاطر گفتارشان که گفتند عیسی خداست » : شیخ می گوید
بلکه به سبب این که خداوند را محصور کردند در « و نه به خاطر گفتار شان که مسیح پسر مریم است » راستی خداوند اوست
هویت عیسی پسر مریم کافر شدند. و کافر نشدند به جهت گفتارشان که گفتند : به راستی که خداوند اوست، به سبب حمل
هویت عیسی بر خداوند، چه اینکه هویت و حقیقت عیسی به همراه هویت کل عالم، اوست همان خداي که به وجود حقش
در جمیع عالم براي همیشه تجلّی نموده، همچنان که گذشت، و لکن کافر شدند به جهت توصیف شان هویت و حقیقت خدا
را در صورت پسر
.534 -1 . شرح فصوص (جندي) : 533
ص: 131
مریم به صورت تعیین.
پس، از خداوند، متمایل شدند به عیسی به اینکه خدا را در صورت ناسوتی و بشري قرار دادند » : آن گاه شیخ می گوید
(چرا؟) از جهت اینکه إحیاي مردگان می کرد و به سبب گفتار شان (که می گفتند: او) پسر مریم است در حالیکه بدون شک
او پسر مریم است، پس شنونده خیال می کند آنها (عیسویان) الوهیت را به صورت عیسوي نسبت دادند و آن را یعنی
(الوهیت) را عین صورت قرار داده اند، در حالیکه این کار را نکرده اند بلکه حقیقت الهیه را ابتدا در صورت بشري که پسر
مریم باشد قرار دادند و سپس جدا کردند بین صورت و حکم، نه اینکه آنها صورت را عین حکم قرار داده باشند.
یعنی آنها گفتند: {إِنَّ الله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ}، پس فرق گذاشتند بین صورت مسیح پسر مریم و بین خدا از جهت هویت و
نگفتند: الله المسیح بن مریم، پس شنونده خیال می کند که آنها الوهیت قائم به ذات خداوندي را به صورت مسیح نسبت داده
اند در حالیکه چنین نکرده اند، بلکه فرق گذاشتند در هویت بین صورت عیسوي و بین حکم به حمل لاهوت (خداوند) بر
هویت عیسوي،واین، اقتضاء می کند محصور نمودن الهیت را در عیسی بن مریم.
یعنی هویت الهی را موضوع، و « بلکه هویت الهیت را ابتدا در صورت بشري که ابن مریم باشد قرار دادند » : شیخ می گوید
محمول را صورت قرار دادند، پس محدود نمودند هویت الهی را و محصور نمودند این هویت را در صورت ناسوتی معین، در
حالیکه آن هویت غیر محصوره است، بلکه براي اله است هویت کل (اشیاء) پس جمع کردند بین کفر (به اینکه خدا همین
مسیح است و مستور نمودند هویت الهیه را در عیسی) و بین خطا (به اینکه اله، نیست مگر در عیسی یعنی هویت الهیه بما هو
هویت الهیه، عیسی است نه غیر او، و به تحقیق الله عین کل اشیاء است نه در بعضی از اشیاء بلکه او در ذاتش مطلق است از هر
قید و اطلاقی، آنچنان که دریافتی.
ص: 132
3 ممد الهمم
استاد حسن زاده آملی بعد از نقل عبارت ذیل از ابن عربی:
فأدي بعضهم فیه إلی القول بالحلول، و أنَّه هو الله بما أحیا به من الموتی، و لذلک نسبوا الی الکفر و هو الستر لانّهم ستروا الله »
.« الذي أحیا الموتی بصوره بشریه عیسی
فقال تعالی: {لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَآلُواْ إِنَّ الَله هُوَالْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ} فجمعوا بین الخطأ و الکفر فی تمام الکلام کله لا بقولهم هو الله، »
و لا بقولهم ابن مریم، فعدلوا بالتضمین من الله من حیث أحیا الموتی إلی الصوره الناسوتیه البشریه بقولهم ابن مریم و هو ابن
.« مریم بلا شک
چنین می نگارد:
این حیرت بعضی را درباره او به عقیده حلول کشاند (که خدا در صورت عیسی حلول کرد و موتی را احیا کرد) یعنی عیسی
خداست که احیاي موتی می کند و نسبت به کفر داده شدند. کفر به معنی ستر زیرا آنان خدایی را که احیاي موتی می کند
در صورت بشري عیسی مستور داشتند. پس خداوند تعالی فرمود:
{لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَآلُواْ إِنَّ الَله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ} پس جمع کردند بین خطا و کفر در تمام یک کلمه، نه به قولشان هو الله و
نه به قولشان ابن مریم.
مقصود این است که هویت حق تعالی به صورت عیسی متعین شده و ظاهر گردیده است. چنانکه به صورت همه عالم در آمده
پس خداوند است که در این کلمات مؤثر است. .« لا مؤثر فی الوجود إلَّا الله » است که
اینکه آنان گفتند: خداوند مسیح بن مریم است از جهت تعین هویت حق به صورت عیسوي راست گفته اند و همچنین اینکه
عیسی مسیح بن مریم است راست گفته اند و لکن حصر حق تعالی در صورت عیسی نادرست و باطل است؛ زیرا همه
ص: 133
عالم چه غیب و چه شهود صورت حق است نه عیساي فقط.
پس کفر به معناي صورت عیسی (علیه السلام) مر هویت حق را راست است. اما جمله اسمیه با خبر محلی به ألف و لام که
( افاده حصر محکوم علیه(الله) در محکومٌ به (مسیح) می نماید باطل است.( 1
نتیجه
پس از بررسی دقیق این سه شرح، متاسفانه به نتیجه اي که قبلا عرض شد می رسیم و آن اینکه: کفر عیسویان بنا بر آیه شریفه:
{لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَآلُواْ إِنَّ الَله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ} ، از دیدگاه آقایان نه از باب این است که عیسی را خدا خوانند، نه از این
باب نیست، بلکه از این باب است که چرا گفتند فقط عیسی خداست، در حالیکه تمام عالم صورت خداست.
در جهت تقویت اینکه قول آقایان همین است که ما گفتیم و غیر این نیست توجه بفرمائید به مطالبی از ممد الهمم:
بدان که اگر کسی از موم صد چیز بسازد و به ضرورت صد شکل و صد اسم پیدا آید و در هر شکلی چندین اسامی دیگر
باشد (شکل شیر ساختیم در شکل شیر چندین اسم است مانند سر و گوش) اما عاقل داند که به غیر موم چیز دیگر موجود
نیست و این جمله اسامی که پیدا آمده، اسامی موم است، که موم بود که به جهات مختلف و به اضافات و اعتبارات آمده
است.
به هر رنگی که خواهی جامه می پوش
که من آن قدِ رعنا می شناسم
بدان که خلق یک صفت است از صفات این وجود و حیات یک صفت است از صفات این وجود و علم یک صفت است از
صفات این وجود و ارادت و قدرت،
.357 - -1 . ممد الهمم: 356
ص: 134
و جمله صفات را این چنین می دان. و سماء یک صورت است از صور این وجود و ارض یک صورت است از صور این
وجود و جماد یک صورت است از صور این وجود و نبات و حیوان، و جمله صور را این چنین می دان، و الله اسم مجموع
( است و جامع جمله صور و صفات این وجود است، این است معنی لا إله إلَّا الله.( 1
به عنوان تأیید آنچه به عرض رسید گوش دل بسپارید به کلام دو فیلسوف مسلّم، علاْمه کم نظیر محمد تقی جعفري و شهید
عالی مقام استاد مطهري که بر داشت نهایی خود را از عقائد فاسده فرقه مورد نظر بیان می فرمایند.
علامه جعفري می فرماید:
1. اگر با عبارت مختصري ادا کنیم، باید بگوئیم: در نظر این عده خدا عین موجودات و موجودات عین خداست، این وحدت
را به علت عوامل موافق یا مخالف به قدري با پیچ و تاب و مفاهیم رمز آمیز و مهر و موم شده و اسلوب هاي مختلف بیان کرده
اند که ناچار، مسئله از جنبه علمی و فلسفی سر باز زده و با دستورها و قوانین معمولی عقلی و قلبی... و غیر ذلک مورد بررسی
( نمی توان قرار داد.( 2
2. اگر تمامی تعارفات و روپوشی و تعصب هاي بی جا را کنار بگذاریم و از دریچه بی غرض خود،حقیقت مقصود را بررسی
کنیم در اثبات اتحاد میان مبدأ و موجودات به تمام معنا در افکار بعضی از این دسته تردید نخواهیم کرد. بلی اگر با جدیت
فوق العاده و تلاش هاي غیر مستقیمی به تأویل کلمات این عده بپردازیم بدون شک عبارات و سخنان گروهی از آنها را نمی
( توانیم به هیچ وجه تأویل و تصحیح کنیم، یعنی در حقیقت به تناقضات و سخریه عبارات خود گویندگان مبتلا خواهیم شد.( 3
-1 . ممد الهمم: 39 (مثال موم از عزیز الدین نسفی است).
. -2 . مبدء اعلی: 71
. -3 . همان: 72
ص: 135
3. وحاصل مقصود را با دو کلمه بیان می کنیم: خدا عین موجودات و موجودات عین خداست، یعنی در حقیقت و واقع یک
موجود بیشتر نداریم آن منفی، خواه خدا بوده باشد (در نظر مادي ها) و یا سائر موجوداتِ غیر از خدا (در نظر وحدتی ها) یا
آنچه که هست اسمش خدا است (در نظر وحدتی ها) یا آنچه که هست اسمش ماده است (در نظر مادي ها) پس یک حقیقت
است، تنها نزاع و مناقشه در لغت آن حقیقت است نظیر اختلاف الله، خدا، تاري، گاد، ... و غیره که فقط از ناحیه لفظ است و
( بس.( 1
4. مکتب وحدت موجود با روش انبیاء و سفراء حقیقی مبدء اعلی تقریبا دو جاده مخالف بوده و به همدیگر مربوط نیستند،
زیرا انبیا همگی و دائماً بر خداي واحدِ ماوراء سنخ این موجوداتِ مادي و صوري تبلیغ و دعوت کرده اند و معبود را غیر از
عابد تشخیص، و خالق را غیر از مخلوق بیان کرده اند.
ما ویژگی هاي دیگر این مکتب را اختصاراً مورد بحث قرار می دهیم.
الف: از خواص این مکتب این است که عقل و فهم و علم و معرفت را به کلی حجاب تاریک تشخیص داده و دانشمندترین
علما و فلاسفه عالم بشریت در نظر اعضاي این مکتب مانند حیوانات لایعقل می باشند.
ب: عبادات و تکالیف فقط وظایفی براي تنظیم معاش دنیوي و یا وصول و اتحاد با ذات خدائی است و اگر براي کسی این
حالت دست داد تمامی تکالیف از او ساقط است و به آیه: {وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأتِیَکَ الْیَقِینُ}( 2) نیز استدلال کرده اند.
در صورتی که پیغمبري از پیغمبران حقه تا واپسین نَفَس، خود را بدون تکلیف ندیده و تمامی عمر را عمل به شریعت خود
نموده اند علاوه بر این، همین واصلین عظام به استثناء حالات تجسمی غالباً اعتراف به شک و جهل کرده اند، چنانکه بیان
خواهد شد.
. -1 . همان: 72
. -2 . سوره حجر ( 15 ) آیه 99
ص: 136
ج: اختلاف عقائد در عالم بشریت براي این مکتب نامفهوم است چنانکه از مشاهیر این مکتب نقل شده است:
( عقد الخلائق فی الاله عقائداً***و انا اعتقدت جمیع ما اعتقدوه( 1
(خلائق در مورد اله و [معبود] اعتقاداتی دارند و من به تمامی این اعتقادات معتقدم).
بت پرست، آفتاب پرست، ستاره پرست، آتش پرست، فرعون پرست، گوساله پرست، حیوان پرست، ماده پرست، همه و همه
( در نظر این مکتب حق و مطابق واقع اند. زیرا تمامی این مفاهیم اجزاي مختلفی از خدا هستند....( 2
و اینک از استاد مطهري بشنوید:
عرفا همیشه مستی را به آن معنا که خود می گویند بر عقل ترجیح می دهند.
آنها حرف هاي خاصی دارد، توحید، نزد آنها معناي دیگري دارند، توحید آنها وحدت وجود است، توحیدي است که اگر
انسان به آنجا برسد همه چیز شکل [حرفی و غیر اصیل] پیدا می کند.
در این مکتب انسان کامل در آخِر، عین خدا می شود، اصلا انسان کامل حقیقی، خود خداست و هر انسانی که انسان کامل
( می شود، از خودش فانی می شود و به خدا می رسد.( 3
ما در مباحثی مستقل حدوداً در 25 جلسه به رد و ابطال (اصالت وجود، وحدت وجود، تشکیک در وجود و وجود اطلاقی)
پرداختیم و در آنجا ادله آنها را مخدوش و مبانی باطل آنها را آشکار نمودیم.
132 ؛ فصوص الحکم: 5 (تعلیقات ابوالعلاء عفیفی). : -1 . نگاه کنید به فتوحات مکیه (ابن عربی) 3
. -2 . مبدء اعلی: 74
.168 : -3 . انسان کامل (شهید مطهري) : 126 ؛ مجموعه آثار شهید مطهري 23
ص: 137
( مبانی که برخلاف فطرت است و مثبت عقلی هم ندارد و از نظر عقل منفی است.( 1
و در فرمایشات علامه جعفري هم دقت نمودید که فرمودند از خواص این مکتب این است که عقل و فهم و علم و معرفت به
کلی حجاب است.
و آن گاه که از وحدتی ها سؤال می شود چه شد؟ در این مکتب که شما همه چیز را یک حقیقت می دانید پس کفر و کافر و
یعنی با عقل این حقایق را نمی شود فهمید و با نسبت هایی همچون نمی ،« طورٌ وراء طور العقل » : مکفِّر معلوم نشد؟ می گویند
فهمید و امثال ذلک رد می شوند.
چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد***موسیی با موسیی در جنگ شد
می خواهند بگویند حقیقت وجود یک چیز است و در واقع فرعون و موسی یکی هستند و چون رنگ تعین گرفتند یکی شد
موسی و دیگري فرعون.
و چون هر یک از تعین خود خارج شوند بیش از یک چیز نیستند. خوب این حرف ها اساس اش نادرست و مخالف صریح
اصول وحی است لذا همیشه تاکید داریم لا اقل (العیاذ بالله) فرمایشات معصوم را هم در ردیف آراء بشري قرار داده سري هم
به سخنان آنها بزنیم تا دچار این سیاه چاله ها و حفره هاي عمیق و وحشتناك اعتقادي نشویم.
ضمنا این جمله آقا حضرت امیر (علیه السلام) را هم در نظرتان باشد که همیشه فرموده اند به ما مراجعه کنید، خداوند
مأموریت اخراج انسان ها را از ظلمات به سوي نور به استناد آیه یکم سوره ابراهیم {لِتُخرجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النُّور} به
پیامبر اکرم( محوّل فرموده. اینک به بیانات نورانی ذیل از نهج البلاغه دقت بفرمایید:
تقریرات دروس اعتقادي آیت الله سیدجعفر سیدان)، مراجعه شود. و سایر مباحث ) « سنخیت، عینیت یا تباین » -1 . به کتاب
نامبرده شده در متن إن شاءالله تعالی به زودي چاپ خواهد شد.
ص: 138
فَالْتَمِسُوا ذلِکَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ، وَمَوْتُ الْجَهْلِ، هُمْ الَّذِینَ یُخْبِرُکُمْ حُکْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَصمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ،
( وَظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، لَا یُخَالِفُونَ الدِّینَ وَلَا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ، فَهُوَ بَیْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ، وَصَامِتٌ نَاطِقٌ؛( 1
همانا رستگاري را از اهل آن (اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ) جستجو کنید، که به حقیقت آنها، حیات بخش دانش و
از بین برنده نادانی هستند، تنها آنهایند که حکمشان شما را از علمشان و سکوتشان از منطقشان و ظاهرشان از باطنشان خبر می
دهد، نه با دین خدا مخالفتی و نه در دین خدا با یکدیگر اختلافی دارند، دین در میانشان گواهی صادق و خاموشی گویاست.
آري، این بزرگوارن کسانی هستند که در خلقت، اساس و رکن هستی، و مایه ي حیات، و ناظر و شاهد بر خلقت اند، علمی
نیست مگر خداوند به آنها مرحمت فرموده بلکه آنها معدن همه خیراتند.
به حدیث ذیل توجه بفرمایید:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی (علیه السلام) فَأَجْرَیْتُ اخْتِلَافَ الشِّیعَهِ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ
تَعَالَی لَمْ یَزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدَانِیَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ فَمَکَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ جَمِیعَ الْأَشْیَاءِ فَأَشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا وَ أَجْرَي
طَاعَتَهُمْ عَلَیْهَا وَ فَوَّضَ أُمُورَهَا إِلَیْهِمْ فَهُمْ یُحِلُّونَ مَا یَشَاءُونَ وَ یُحَرِّمُونَ مَا یَشَاءُونَ وَ لَنْ یَشَاءُوا إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی. ثُمَّ
( قَالَ: یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ الدِّیَانَهُ الَّتِی مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مَحَقَ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ خُذْهَا إِلَیْکَ یَا مُحَمَّد؛( 2
. -1 . نهج البلاغه، خطبه 147
. 441 ، حدیث 5 : -2 . اصول کافی 1
ص: 139
امام جواد (علیه السلام) به محمد بن سنان فرمودند:
(اي محمد! خداي تبارك و تعالی دائماً در یکتائی اش تنها و منحصر به فرد بود. سپس محمد و علی و فاطمه علیهم السلام را
آفرید و آنها هزاران دوران گذراندند، سپس خداوند تمامی اشیا را خلق فرمود و این بزرگواران را بر آفرینش تمام هستی
شاهد گرفت و اطاعت آنها را بر جمیع هستی تکویناً فرض نمود و تمامی امور و شئون هستی و دخل و تصرف در آنها را به
آنها واگذار نمود، پس حلال و حرام به دست آنهاست و هرگز اراده چیزي نمی فرمایند مگر آنچه را خداي تبارك و تعالی
بخواهد.
آن گاه امام جواد (علیه السلام) فرمود: اي محمد این است حقیقت و خلاصه دیانتی که هرکه بر آن پیشی گیرد و از آن جلو
بیفتد از دین خداي خارج شده و هرکس از آن فاصله گرفته عقب بماند هلاك می شود و تنها آنهائی که همراه و ملازم این
دین باشند به حقیقت و سعادت می رسند. پس اي محمد بن سنان از آن جدا مشو.)
بنابراین با توجه به احادیث بسیاري که در این زمینه یعنی اعتصام به محمد و آل محمد (علیهم السلام) رسیده است، فاصله
گرفتن از قرآن و عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مراجعه نکردن به کلمات نورانی آن بزرگواران سزاوار نیست و بسی
جفاست.
ص: 140