گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
آیه ششم: وَ مَا رَمَیْتَ



...
اشاره
قال الله تعالی:
{فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ الَله قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ الَله رَمَی
وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ}
( (سوره انفال ( 8) آیه 17
و شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. و چون [ریگ به سوي آنان] پاشاندي، تو نیفشاندي، بلکه خدا افکند. (آري،
خدا چنین کرد، تا کافران را شکست دهد) و بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشی نیکو، بیازماید.
البته که خدا شنواي داناست.
ص: 201
ص: 202
این آیه شریفه پس از پیروزي مسلمانان در جنگ بدر (سال دوم هجري) نازل شده است و چون این آیه دستاویزي براي برخی
مکتب هاي انحرافی قرار گرفته است نظرات مختلفی را که درباره آن مطرح شده مورد نقد و بررسی قرار می دهیم.
درباره این آیه پنج نظر مطرح است:
نظر اول
دیدگاه اول در مورد آیه {وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ الَله رَمَی} و آیات و تعبیرات مشابه این است که: عملی معجزه آسا و غیر
عادي تحقق یافت که از عهده عادي بشر بیرون بود؛ از این رو خداوند براي اینکه مسلمانان خود فریفته نشوند این عمل بزرگ
را به خود نسبت داد.
درباره این آیه شریفه در تفسیر قمی آمده است:
{فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ الَله قَتَلَهُمْ} اي أنزل الملائکه حتی قتلوهم ثم قال:
{وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ الله رَمَی} یعنی الحصی الذي حمله رسول الله (صلی الله علیه و آله) و رمی به فی وجوه قریش و
( قال: شاهت الوجوه؛( 1
یعنی خدا ملائکه را فرستاد تا آنها را بکشند. ؛ « شما آنان را نکشتید، لیکن خدا به قتلشان رساند »
. 243 ، شماره 2 : 662 ، شماره 7؛ بحارالأنوار 19 : 270271 ؛ تفسیربرهان 2 : -1 . تفسیر قمی 1
ص: 203
یعنی ریگ هایی را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ؛« تو هنگامی که [ریگ] پاشاندي، آن را نپاشیدي، لیکن خدا پاشاند »
برداشت و آنها را سوي چهره هاي قریش پرتاب کرد و گفت: روهاتان زشت باد!
در این سخن تصریح شده است که پرتاب کننده شن ها به سمت کفّار قریش، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود و به دعاي
آن حضرت خداوند عمل غیر عادي را - که از توان انسان هاي عادي خارج است - به شکل معجزه براي بندگانش ایجاد
فرمود، وبراي اینکه مسلمین مغرور نشوند این عمل بزرگ را به خود نسبت داد.
کاروان کفار قریش با کالاهاي فراوان و محافظانی اندك از شام باز می گشت، بعض از بزرگان عرب همراه کاروان بودند و
ابوسفیان آن را رهبري می کرد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) به وسیله جبرئیل از این ماجرا آگاه شد و مسلمانان را با خبر ساخت. آنان به قصد حمله به کاروان
از مدینه بیرون آمدند. ابوسفیان جریان را دریافت و ضمضم غِفاري را به مکه فرستاد تا قریش را به یاري فراخواند و خود از
بیراهه سوي مکه روانه شد. پس از آنکه قریش از این جریان آگاه شد ابوجهل به همراه سپاهی به طرف بدر به راه افتاد.
ملاقات کاروان برایتان «؟ العیر أحبّ إلیکم أم النفیر » : جبرئیل این خبر را به آگاهی پیامبر رساند، آن حضرت به اصحاب فرمود
دوست داشتنی تر است یا جنگ با کافران؟
بزرگان مهاجر و انصار جنگ را اختیار کردند. شمار مسلمانان حاضر در جنگ بدر 313 نفر بود، و تنها دو اسب و هفتاد شتر و
تعدادي اندك زره و شمشیر داشتند. درحالی که شمار نفرات قریش با آمادگی کامل بین نهصد و پنجاه تا هزار نفر بود و
چهارصد اسب و هفتصد شتر همراهشان بود.
مسلمانان در کنار پائین دره قرار گرفتند و کفار قریش در بالاي آن، جایی که مسلمانان در آن مستقرّ شدند خاکش سست بود
به گونه اي که انسان در آن
ص: 204
( فرو می رفت و با زحمت می توانست راه برود.( 1
در چنین وضعیتی که تناسب میان دو لشکر وجود نداشت و در برابر ضعف مسلمانان، کفار بسیار قوي و مجهّز بودند و با
حساب عادي پیروزي کفّار قطعی انگاشته می شد، امدادهاي غیبی خدابه یاري مسلمانان آمد وخداوند اراده کرد که پیامبرش
را پیروز گرداند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) دعا کرد و سپس از امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک مشت سنگ ریزه خواست، هنگامی که
حضرت سنگ ریزه ها را به روي مشرکین پاشید، و درپی آن چشمان آنها پر از سنگ ریزه شد.
آن گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
؛« شاهت الوجوه »
روي هاتان زشت و سیاه باد!
این ریگ ها سبب شد که کافران به خود مشغول شوند و توان جنگیدن را از دست بدهند و مسلمانان جرأت یابند و پیروز
( گردند.( 2
براي اینکه مسلمانان از پیروزي در این جنگ به نیروي جسمانی خود ننازند و همواره به یاد خدا باشند، خدا فرمود:
( {فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ الَله قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْرَمَیْتَ وَلَکِنَّ الَله رَمَی}؛( 3
شما آنها را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت؛ و چون (ریگ به سویشان) افکندي تو نیفکندي، بلکه خدا افکند.
دقت در آیه شریفه شکی باقی نمی گذارد که مراد از {وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ
13 . شرح حوادث جنگ بدر را : 172 ؛ حجهالتفاسیر(عبدالحجت بلاغی) 3 : -1 . مواهب علیه(کاشفی): 375 ؛ منهج الصادقین 4
461462 ببینید. : 229 ؛ تفسیرالکاشف(محمدجواد مغنیه) 2 215 : در بحارالأنوار 19
.10 : -2 . تفسیر جوامع الجامع 2
. -3 . سوره انفال ( 8) آیه 17
ص: 205
کشتار کفار به « قتل » الَله رَمَی} آن مشت ریگی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به طرف مشرکین پاشید، و منظور از
دست مسلمین است و ذیل آیه شریفه که می فرماید: {وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَ ناً} (یعنی خداوند چنین کرد تا کافران را
مغلوب کند و بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشی نیکو، بیازماید) دلالت دارد که سیاق آیه، سیاق منّت گذاري است و به همین
تو نپاشیدي » : جهت، عین آن عملی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نفی شده برایش اثبات شده است؛ اینکه می فرماید
.« وقتی که پاشیدي
از همه این شواهد به دست می آید که منظور از جمله {فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ الله قَتَلَهُمْ...} اثبات غیرعادي بودن داستان بدر است
تا کسی نپندارد که شکست سخت کفار و غلبه مسلمانان بر آنها به صورت عادي و طبیعی رخ داد! این خداي سبحان بود که
به وسیله ملائکه اي که نازل فرمود مؤمنین را استوار و کفار را هراسان ساخت، و با آن سنگ ریزه ها که رسول خدا (صلی الله
علیه و آله) به سمتشان پاشید فراري شان داد، و مسلمانان را بر کشتن و اسیر گرفتن آنان توانایی بخشید.
از این رو جا دارد که این پیروزي به خداي سبحان نسبت داده شود نه به مسلمانان. و این نسبت، منافاتی با اصل قضیه که
مسلمانان جنگیدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) سنگ ریزه ها را سوي کفار پاشید ندارد، و از ظاهر جمله {وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ
مِنْهُ بَلاء حَسَناً} استفاده می شود که ضمیر {مِنْهُ} به خدا برمی گردد و این جمله، هدف حاصل از این واقعه را بیان می کند، و
جمله مزبور، به مقدرّي محذوف معطوف است که اگر ظاهرش سازیم چنین می شود:
؛ « إنّما فَعَلَ ذلک لِمصالح عظیمه و لیُبلِیَ الْمُؤمنینَ »
اگر خداوند ایشان را کشت و سنگ ریزه به سویشان پاشید براي مصالحی بود که در نظر داشت، و براي این بود که مؤمنان را
به نحو شایسته اي امتحان کند (اگر بلا به معناي امتحان و آزمایش باشد) و یا به مؤمنان نعمت شایسته اي ارزانی
ص: 206
( دارد که همان نابودي دشمنان و اعتلاي کلمه توحید به دست ایشان و بی نیاز شدن آنان با دست یابی به غنیمت می باشد.( 1
نظر دوم
دیدگاه دوم این است که این تعبیرات، به جهت شدّت تَقرُّب نبیِّ اکرم (صلی الله علیه و آله) و مجاهدین بدر و در رأس آنها
امیرالمؤمنین علیه السلام به خداوند متعال است.
در قرآن آیاتی مشابه آیه {وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ الله رَمَی} وجود دارد، مانند:
؛ ( {إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ الله}( 2
کسانی که با تو بیعت می کنند [در حقیقت] تنها با خدا بیعت می کنند.
که در این آیه بیعت با پیامبر، بیعت با خدا اعلام شده است، و تعبیرهاي بسیاري در روایات هست که: دوستی اهل بیت پیامبر
( (صلی الله علیه و آله) دوستی خداست و دشمنی آنها دشمنی با خدا می باشد.( 3
از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده که گفت: شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود:
مَن أحَبَّنا فَقد أحَبَّ الله، ومَن أبغَضنا فَقدأبغَضَ الله، ومَن والانا فَقد والی الله، ومَن عادانا فَقدعادي الله، ومَن أطاعنا فَقدأطاعَ الله...
(4)؛
هرکه ما را دوست بدارد خدا را دوست داشته است، هر که با ما کینه توزي کند با خدا کینه توزي کرده است، هر که ولایت
ما را پذیرا شود ولایت خدا را
39 (با اندکی تلخیص). - 38 : -1 . المیزان 9
. -2 . سوره فتح ( 48 ) آیه 10
، -3 . این روایات در بسیاري از کتب روایی آمده است؛ از جمله نگاه کنید به: امالی صدوق: 563 ، حدیث 758 و ص 702
.207 200 : 101 ؛ امالی شیخ طوسی: 309 ، حدیث 623 ؛ فضائل الخمسه من الصحاح الستّه 2 : حدیث 961 ؛ تهذیب الأحکام 6
. 88 ، حدیث 38 : -4 . اَمالی صدوق: 563 ، حدیث 758 ؛ بحارالأنوار 27
ص: 207
پذیرفته است، هر که با ما دشمنی ورزد با خدا دشمنی ورزیده است، هرکه ما را اطاعت کند خدا را فرمان برده است... .
و در زیارتِ جامه کبیره می خوانیم:
( و من أحبکم فقد أحب الله، ... و من اعتصم بکم فقد اعتصم بالله؛( 1
هر که شما را دوست بدارد، البته خدا را دوست داشته است ... و هر که به شما چنگ آویزد به خدا تمسّک کرده است.
آوردن این مفاهیم به دلیل شدّت تَقرُّب این بندگان به درگاه الهی است و این تعبیرات براي آشنا کردن مؤمنان به شأن و مقام
والاي نبوّت و ولایت می باشد.
نظر سوم
اشاره
دیدگاه سوم نگاه غُلات و افراط گرایان است، آنها با توجّه به این آیه و آیات شبیه آن، قائل به مسئله حلول شده اند و
نظرشان این است که: خداوند متعال در وجود نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) حلول کرده و وقتی پیامبر
(صلی الله علیه و آله) سنگ ریزه ها را پرتاب نمود او پرتاب نکرد، بلکه در واقع خدا این سنگ ریزه ها را پرتاب نمود.
این نظریه به شدّت توسطِ ائمه (علیهم السلام) مردود اعلام شده است و قائلان آن لعن و تکفیر شده اند.
اهل غلوّ به نوعی، اتحاد میان خدا و پیامبر و ائمه معصومین (علیهم السلام) قائل اند و می گویند خداوند در این ذوات مقدس
حلول کرده است و استدلالشان به این قبیل آیات و روایات است.
در استدلال به این آیه شریفه می گویند:
در واقع پیامبر (صلی « رامی » پرتاب کننده سنگ ریزه ها) خدا است و از آنجا که ) « رامی » از {وَلَکِنَّ الَله رَمَی} در می یابیم که
الله علیه و آله) بوده است، نتیجه می گیرند که
.129 : 97 ؛ بحارالانوار 99 : 613 ؛ تهذیب الاحکام 6 : -1 . من لایحضره الفقیه 2
ص: 208
پیامبر خداست. جریانی درباره یکی از غُلات درکافی آمده است که بجاست در اینجا به آن اشاره شود. مالک بن عطیّه از
بعض أصحاب امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که گفت: امام صادق (علیه السلام) خشمگین سوي ما آمد و فرمود:
إنِّی خَرجتُ آنفاً فی حاجَه فَتَعرَّضَ لی بَعضُ سُودان المَ دینه، فَهَتفَ بی: لَبَّیکَ یا جعفر بن محمد لَبَّیکَ! فَرَجعتُ عَودِي عَلی
بَدئی إلی مَنزِلی خائفاً ذَعِراً مِمّا قالَ، حتّی سَجدتُ فی مَسجدي لِرَبِّی و عَفَّرتُ له وَجهی و ذَلَّلتُ له نَفسی و بَرئتُ إلیه مِمّا هَتفَ
بی؛ وَلو أنَّ عیسی ابنَ مریم عَدا ما قالَ الُله فیه، إذاً لَصَمَّ صَ مّاً لایَسمَعُ بَعدَه أبداً، و عَمِیَ عَمیً لایُبصِرُ بَعدَه أبداً، و خَرِسَ خَرساً
( لایَتکلَّمُ بَعدَه أبداً، ثُمَّ قالَ: لَعنَ الُله أبا الخطاب و قَتلَه بِالحَدید!( 1
آماده ام اي ) « لبَّیک، لبَّیک » : اندکی پیش براي حاجتی از منزل خارج شدم که یکی از سیاهان مدینه رو به من آورد و فریاد زد
خداي من، گوش به فرمانم) پس بی درنگ به منزل بازگشتم و از گفته او ترسان و هراسان بودم تا اینکه در سجده گاهم براي
پروردگارم به سجده افتادم و صورتم را به خاك مالیدم و خویش را ناچیز انگاشتم و از خطابی که آن شخص به من کرده بود
بیزاري جستم. اگر عیسی بن مریم از آنچه خدا درباره اش گفته است (که او بنده و فرستاده خداست) پافراتر گذارد، چنان کر
شود که دیگر چیزي نشنود و چنان کور گردد که هرگز چیزي را نبیند و به گونه اي لال شود که پس از آن هرگز لب به
سخن نگشاید. سپس امام (علیه السلام) فرمود: خدا ابوخطاب( 2) را لعنت کند و او را
. 321 ، حدیث 90 : 226 ، روایت 286 ؛ بحارالأنوار 25 225 : -1 . روضه کافی 8
-2 . نام ابوخطاب، محمد بن مقلاص است که از غلو کنندگان بود و اعتقاد داشت که جعفر بن محمد خداست، و پیروانش را
به این امر فرامی خواند، روایات بسیاري از امام صادق علیه السلام و ائمه بعد از آن حضرت در نکوهش و لعن وي وارد شده
.(601 594 : 302 ؛ قاموس الرجال 9 : است (شرح اصول کافی - مازندرانی - 12
ص: 209
با آهن (شمشیر) بکشد.
گروهی در عصر امام صادق (علیه السلام) بودند که رئیسشان ابوالخطاب بود و این شخص مکتب غلو را ترویج می کرد.
فردي که به امام صادق (علیه السلام) برخورد کرد از همین مکتب بود چشمش که به آن حضرت افتاد درست مثل اینکه
می گویند، این ذکر را بر زبان آورد. « لبیک لبیک » حاجیان خدا را می خوانند و
امام (علیه السلام) دریافت که نمی تواند او را از این کار باز دارد و راه درست را به او بیاموزد، از این رو به خانه آمد و به
عبادت خدا پرداخت. سپس حضرت به صراحت این گونه عقاید را رد کرد و به معتقدان آن لعن فرستاد و مرگ بدي را براي
ابوالخطاب - که مروّج این فرقه بود - از خدا خواست.
بیان شیخ طوسی
اشاره
براساس بیان شیخ طوسی; در تفسیر تبیان( 1) سه اشکال کلی به کسانی که قائل اند پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) خدا
می باشد و به آیه {وَلَکِنَّ الَله رَمَی} تمسک کرده اند، وارد است:
اشکال اول
« رَمی » اگر پیامبر به دلیل {وَلَکِنَّ الَله رَمَی} خدا باشد در اینجا یک تناقض لازم می آید؛ زیرا خطاب به پیامبر است که تو
نکردي، پس اگر او خدا باشد، خطاب به کی متوجه خواهد بود؟ و اگر خطاب به پیامبر متوجه است پس او خدا نیست.
اشکال دوم
اگر بگوئید: پیامبر خداست، به گونه اي دیگر تناقض پیش می آید و آن این است که: اگر پیامبر خداست، در قسمت اول آیه،
شده از خدا؛ {وَمَا « رَمی » نفی
.93 : -1 . تبیان 5
ص: 210
براي خداست و این، موجب « رَمی » رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ} حال آنکه در قسمت بعد آیه می فرماید: {وَلَکِنَّ الَله رَمَی} که اثبات
شده است. « رَمی » شده و بعد براي خدا اثبات « رَمی » تناقض است؛ زیرا در ابتدا از خدا نفی
و در جاي خودش ثابت است که تناقض باطل است پس این ادعا به طور قطع باطل می باشد.
اشکال سوم
خدا در پیامبر » : ادله عقلی دلالت دارد که خدا جسم نیست و در جسمی حلول نکرده است، پس سخن کسی که می گوید
باطل است. « حلول کرده است
زیرا پیامبري که جسم و محدود است چگونه می تواند ذات مقدس حضرت حق باشد (خواه بر اساس نظر قائلان به وحدت
وجود( 1) و خواه بنابر نظر غلات که قائل به حلول هستند) زیرا اگر این وجودات - که می گوئید خداست - همان واجب
الوجود باشد لازمه این حرف، انکار ممکن الوجود می باشد و به بداهت عقلی درجاي خودش ثابت است که این موجودات،
نیازمندند وتغیُّر می پذیرند.
این حوادث و تغییرات، همه نیازشان را نشان می دهد. این ممکن الوجود است که نیازمند می باشد و مخالفت با این امر،
مخالفت با یک امر بدیهی است.
اگر گفته شود: ما ممکن الوجود بودن اینها را انکار نمی کنیم، می گوییم: معناي واقعی ممکن الوجود این است که وجوب
وجوب » وجود ندارد. هر یک از این دو نمی تواند هم وجوب وجود داشته باشد و هم عدم وجوب وجود، پس لازمه قول شما
در یک حقیقت است و ثابت است که این امر، مخالف ادّله عقلیه است. « عدم وجوب وجود » و « وجود
نظر چهارم
اشاره
-1 . که عبارات ایشان در نظر چهارم خواهد آمد.
ص: 211
گروه دیگر از این آیه و دیگر آیات مشابه در جهت مبانی خودشان استفاده کرده اند و گفته اند از این آیه می توان به وحدت
وجود پی برد و قائل شد که وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، بلکه همه موجودات همان وجود خداست، چه به نحو وحدت
وجود اطلاقی که عرفا به آن قائل اند و می گویند: یک وجود در دار هستی بیشتر نیست و آن وجود خداست که تطوّر یافته و
به اطوار و شئون گوناگون درآمده است؛ درست مثل موج نسبت به دریا که در حقیقت، موج همان دریاست.
یا به نحو وحدت وجود تشکیکی که فلاسفه قائل اند و می گویند: براي وجود مراتب و درجاتی است، و هر درجه اي غیر از
درجه دیگر است. اما همه این مراتب و درجات در حقیقت یکی اند و آن خداست؛ یعنی در حقیقت تمام مراتب وجود،
مراتب وجود خداست؛ مثل نور و درجات آن.
قائلان به وحدت وجود
در اینجا بجاست به بیانات عجیب و غریب قائلان به وحدت وجود و نحوه برداشت آنها از آیه اشاره کنیم:
در کتاب ممدّ الهمم در شرح فصوص الحکم آمده است:
قیصري می گوید: به ظاهر گمان می کنی که تو قاتلی و حال اینکه در حقیقت قاتل، حق تعالی است... .
دلیل بر اینکه رامی خداست نه تو اینکه خداوند فرمود: {وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ الَله رَمَی} چشم ادراك نمی کند جز
صورت محمدیه (صلی الله علیه و آله) را که در حس و به حسب ظاهر رمی براي صورت محمدیّه ثابت است و حال اینکه
صورت محمدیه (صلی الله علیه و آله) آنی است که خداوند در اول نفی رمی از او فرمود. سپس رمی را براي او اثبات فرمود
و او را وسط (واسطه) قرار داد که گفت: {إِذْ رَمَیْتَ} و سپس برگشت و استدراك کرد و گفت: رامی، الله تعالی است در
صورت
ص: 212
محمدیّه (صلی الله علیه و آله) و لابد باید بدان ایمان داشت؛ یعنی و چاره اي جز ایمان بدان نیست....
آن گاه شعري را به عنوان دلیل می آورد:
گرچه تیر از کمان همی گذرد***از کماندار بیند اهل خرد
و بعد می گوید:
( ایمان به خبر او واجب است خواه علم آنچه را گفت ادراك بکنی خواه نکنی.( 1
دیدگاه میرزا علی همدانی
در کتاب ممد الهمم، از رساله وجودیه میرزا علی همدانی که او را از اعاظم عرفاي کاملین مکمّلین می داند چنین نقل شده
است:
... و انسان کامل مظهر هویت ذاتیه است با جمیع اسماء و صفات که مخبِر از این حال، کریمه {وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ الله
( رَمَی} می باشد و کریمه {إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ الله یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ}( 2
لایزال العبد یتقرب إلیَّ بالنوافل حتّی أحبّه فإذا أحببتُه » و کریمه {وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ الله} ( 3) و حدیث شریف قدسی که
کنتُ سمعه الذي یسمع به، و بصره الذي یبصره به، و لسانه الذي ینطق به، ویده التی یبطش بها، إن دعانی أجبتُه وإن سئلنی
4) و این جمله از آیات و احادیث دلیل است این طائفه را، که همه از اوست و بدوست بلکه خود همه اوست. )« أعطیتُه
اي آنکه حدوث و قِدَمَت اوست همه
سرمایه شادي و غمت اوست همه
تو دیده نداري که به خود درنگري
( بینی که ز سر تا قدمت اوست همه( 5
بطلان این قول به اندازه اي روشن است که نیازي به استدلال و ارائه ادّله عقلی و نقلی ندارد؛ چراکه هر صاحب عقل سلیمی
می تواند حتی بدون مراجعه به تفاسیر و بیانات بزرگان، مفهوم این آیات را دریابد، که امر عظیمی در این جنگ روي داد
وخداوند برمسلمانان منّت گذاشت و پیروزي را نصیبشان ساخت.
با وجود این، می بینیم که قائلان به وحدت وجود از این گونه آیات و روایات برداشت هاي نادرست دارند.
این قبیل افکار و اعتقادات باطل ناشی از اندیشه ها و مبانی باطلی است که اینان برگزیده اند و در راستاي تطبیق مبانی باطلشان
با اصول صحیح اعتقادي ناگزیر از این توجیهات و کجروي ها شده اند.
نظر پنجم (قائلین به جبر):
.492 - -1 . ممدّ الهمم در شرح فصوص الحکم: 491
. -2 . سوره فتح ( 48 ) آیه 10
. -3 . سوره انسان ( 76 ) آیه 30
-4 . پیوسته بنده ام با نافله ها و مستحبات به من تقرُّب می جوید تا اینکه دوستش بدارم، و آن گاه که او را دوست بدارم، من
گوش او می شوم که به آن می شنود و چشم او می شوم که به آن می بیند و زبان او می شوم که به آن سخن می گوید و
،352 : دست او که به آن از خود دفاع کند. اگر مرا بخواند اجابتش کنم و اگر از من بخواهد عطایش نمایم؛ (اصول کافی 2
حدیث 7، با اندکی تفاوت).
.190 -5 . ممد الهمم (شرح فصوص الحکم) : 189
ص: 213
این طائفه نیز جهت اثبات نظریه خود، در ارائه ادلّه نقلیه، متمسّک به آیه مذکور شده اند.
تقریر استدلال: خداي متعال قتل صادر از مؤمنین را از نفس آنها نفی نموده و قتال را به خود نسبت می دهد و همچنین اسناد
پرتاب و افکندن شن ریزه هاي صادر از پیامبر را از آن حضرت سلب نموده و به خود نسبت داده، از این سلب و اسناد
ص: 214
ظاهر می شود که انسان تنها محل ظهور فعل خداي تعالی است که در این مورد خاص (به دست پیامبر و مؤمنین) رخ داده و
فاعل حقیقی نیست، مگر خداي سبحان.
پاسخ: بنابر نظریه جبریون، تمامی افعال صادره از جمیع مردمان (انسان ها) منسوب به خداوند است و در این جهت هیچ فعلی
با فعل دیگر و هیچ فاعلی با فاعلی دیگر فرق ندارد تا بشود بعض افعال را به غیر او نسبت داد و حال آنکه مستفاد از آیه
کریمه، وجود خصوصیّتی است که در قتال مؤمنین در جنگ بدر انجام گرفت و در تلاش کفّار نبود و همچنین در پرتابی که
توسط پیامبر در این جنگ رخ داد خصوصیّتی از آیه استفاده می شود که در پرتاب هاي دیگر و افعال دیگر آن حضرت و در
سایر جنگ هاي ایشان رخ ننمود.
و وجود این خصوصیّت سبب شد که فعل (نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و مؤمنین) در این واقعه به خداي تعالی اسناد داده
شود و از پیامبر و مؤمنین سلب گردد، و اگر مقصود در آیه مبارکه نفی اسناد هر فعلی از هر فاعلی و نسبتش به خداي متعال
بود، دیگر اختصاص آن به قتل و رمی مذکور در آیه وجهی نداشت، بلکه می بایست جمیع افعال را از مخلوق نفی و به خدا
نسبت داد. و با دقّت نظر در آیه کریمه و تفسیر و شأن نزول آن درمی یابیم که آیه در مقام امتنان خداي منّان بر بندگان
مؤمن، و اظهار لطف و عنایت خاص الهی نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مسلمین در غزوه بدر است.
آن گاه که اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از کثرت جمعیت قریش به فزع آمدند، به پیشگاه ربوبی تضرع و استغاثه
نمودند؛ خداي متعال فرمود:
( {إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَهِ مُرْدِفِینَ}؛( 1
(به خاطر بیاورید) زمانی را(که از شدت ناراحتی در میدان بدر) از پروردگارتان
. -1 . سوره انفال ( 8) آیه 9
ص: 215
کمک می خواستید؛ و او خواسته شما را پذیرفت (و گفت): من شما را با یکهزار از فرشتگان،که پشت سرهم فرود می آیند،
یاري می کنم.
آن گاه خداي سبحان فرشتگانش را جهت یاري مؤمنین فرستاد تا اینکه بر دشمن علی رغم کمی تعداد و ضعفشان و با توجه
به زیادي افراد دشمن و نیرومندي آنها پیروزشان فرمود و همچنین خداوند بر پیامبرش منّت نهاد، آن گاه که کفّی از سنگ
احدي از قریش باقی نماند مگر اینکه پُر شد چشمانشان از شن « شاهت الوجوه » ریزه ها را بر صورت آنها پرتاب نمود و فرمود
ریزه، و واضح است که این قتل و این پرتاب در طاقت بشر نیست بلکه این خداست که این معجزات را به خاطر اثبات نبوّت
فرستاده اش و یاري دینش ظاهر ساخت.
خلاصه کلام
فرق بین افعال عاديِ صادره از انسان با معجزات، روشن و بر احدي پوشیده نیست. رمی در آیه از معجزات پیامبر (صلی الله
علیه و آله) است که اسناد داده شده به خداوند و محل کلام در افعال عادي انسان هاست که همه به اختیار خود انجام می
( دهند، نه معجزات، و البته پاسخی غیر این پاسخ در جاي خود گفته شده است.( 1
اگر بخواهیم به دنبال ریشه و اصل اشکالی که به این دسته از افراد وارد است باشیم و بخواهیم مشکل را از پایه و اساس حل
کنیم باید بگوییم: اساس حرکت هاي صحیح و تکامل انسان ها عقل است. با عقل می توان حق را از باطل تشخیص داد و به
وسیله آن خدا و پیامبر را شناخت و به وحی رسید و به وسیله تعقّل می توانیم در مسائل مختلف از وحی استفاده کنیم.
همین عقل می گوید چون وحی کلام خداوند است هرگز خطائی در آن راه
. -1 . سدالمفر علی القائل بالقدر (نقد مقاله جبر و تفویض) : 241
ص: 216
پیدا نمی کند پس باید رهنمودهاي وحیانی را بر هر گفته اي مقدّم داشت و ما هرگز موردي را در وحی سراغ نداریم که با
عقل بیِّن مخالفت داشته باشد و آنجائی را هم که عقول ضعیف آن را درك نمی کند ناشی از ضعفی است که به خود ما
مربوط است و این موارد هم توسط خود قرآن کریم و روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) واضح شده است.
در مواردي همچون {وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی}( 1) و {وَجَاء رَبُّکَ}( 2) باید به سراغ مفسّرین واقعی که ائمه معصومین (علیهم
السلام)هستند برویم و اگر در این موارد سراغ بعض رجال مکاتب را بگیریم پیوسته در معرض سقوط و هلاکتیم از این روست
که امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:
( مَن دَخلَ فی الإیمانِ بعلم ثَبتَ فیه، و نَفعَه إیمانُه، و مَن دَخلَ فیه بغَیر علم خَرجَ منه کما دخل فیه؛( 3
هرکس با علمی پایدار در ایمان درآید ایمانش او را سود می بخشد، و هر که بی علم(و آگاهی درست) وارد عرصه ایمان
شود [در آن پایدار نمی ماند] و همان گونه که[ناآگاهانه ایمان را پذیرفت] ازحیطه ایمان بیرون می رود.
و نیز آن حضرت می فرماید:
مَن أخذَ دینَه مِن کتاب الله و سُنَّه نَبیّه (صلی الله علیه و آله) زالتِ الْجبالُ قَبلَ أن یَزُولَ و مَن أخذَ دینَه مِن أفواه الرِّجال رَدَّتْه
( الرِّجال؛( 4
کسی که دینش را از کتاب خدا و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) دریافت کند (آنچنان در دین و عقیده اش استوار باشد)
که کوه ها فرو ریزند قبل از آنکه لغزشی در دین [و ایمان]
. -1 . سوره حجر ( 15 ) آیه 29
. -2 . سوره فجر ( 89 ) آیه 22
7 (خطبه کتاب). : -3 . اصول کافی 1
-4 . همان.
ص: 217
او پدید آید، و کسی که دینش را از زبان و افکار و آراي بشري بگیرد، دیگران آن (دین و عقیده) را رد کرده (از او بگیرند).
پس اگر انسان از آراي بشري (غیر الهی) افکارش را پُر سازد و از این و آن، مطالب را اخذ کند با تغییر رأي آنان افکارش
تغییر یابد و اگر دین را از قرآن و حدیث بگیرد کوه ها تکان بخورد و این فرد در عقیده اش استوار بماند.
ص: