گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
آیه هفتم: وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ




...
اشاره
قال الله تعالی:
{وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ
فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الِله إِنَّ الَله واسِعٌ عَلیم}
. سوره بقره ( 2) آیه 115
مشرق و مغرب از آنِ خداست، پس به هرسو رو کنید، آنجا، سوي خداست؛
به راستی خدا [رحمت و قدرتش] فراگیر (یا بی نیاز) داناست.
ص: 219
ص: 220
در آیه اي از قرآن کریم می خوانیم:
؛( {کلُ شیَ ءٍْ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَه}( 1
هرچیزي نابود شونده است مگر وجه خدا.
و نیز آمده است:
؛ ( {وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرام}( 2
(هرآنچه هست فانی می شود و تنها) وجه پروردگارت که صاحب شکوه و عظمت است باقی می ماند.
در آیات دیگر نیز به کار رفته است که آیات زیر از آن جمله اند: « وجه » واژه
؛ ( {وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ الله}( 3
و انفاق نمی کنید مگر براي خشنوديِ خدا (و تقرُّب به او).
؛ ( {وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاهٍ تُریدُونَ وَجْهَ الله}( 4
و زکاتی را که می پردازید (و به آن) وجه خدا (و خشنوديِ او) را قصد می کنید.
؛ ( {وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ}( 5
. -1 . سوره قصص ( 28 ) آیه 88
. -2 . سوره الرحمن ( 55 ) آیه 27
. -3 . سوره بقره ( 2) آیه 272
. -4 . سوره روم ( 30 ) آیه 39
. -5 . سوره رعد ( 13 ) آیه 22
ص: 221
و کسانی که براي طلب خشنودي پروردگارشان شکیبایی کردند.
؛ ( {إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ الله}( 1
همانا ما شما را به خاطر خدا اطعام می کنیم.
؛ ( {وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَهٍ تُجْزَي* إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی}( 2
براي هیچ کسی نزد او نعمتی نیست که پاداش داده شود * مگر جُستن وجه (و جلب رضاي) پروردگارش که بلند مرتبه است.
؛ ( {وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ}( 3
شکیبایی پیشه کن با کسانی که صبحگاهان و شبان گاهان پروردگارشان را می خوانند و وجه (و رضاي) او را می طلبند.
اختلافی به نظر نمی رسد، به همین جهت در اینجا فقط به بحث و بررسی « وجه » با توجه به سیاق آیات فوق، در معناي واژه
در آیه مورد نظر ( 115 بقره) که محل بحث است و آیه 88 قصص که در آینده بحث خواهیم کرد می پردازیم. « وجه » واژه
بررسی واژه ها
اشاره
در این آیه، دو واژه، شایان توجه است:
مشرق و مغرب:
مشرق و مغرب به لحاظ طول و عرض جغرافیایی است و در ادبیات عرب اسم زمان و مکان است. یعنی مکان طلوع و غروب
خورشید از نظر دید انسان و از آنجا که هر نقطه از زمین داراي طول و عرض جغرافیایی خاص است و با توجه به اینکه زمین
کُروي است و در عین حال به دور خود می چرخد پس هرجایی مشرق
. -1 . سوره انسان ( 76 ) آیه 9
.20 - -2 . سوره لیل ( 92 ) آیه 19
. -3 . سوره کهف ( 18 ) آیه 28
ص: 222
و مغرب ویژه خود را دارا می باشد این از نظر مکان، و اما از نظر زمان، گردش کره زمین به دور خورشید با توجه به انحناي
محور زمین سبب می شود که خورشید هر روزِ از سال از نقطه اي طلوع و در نقطه دیگري غروب نماید به طوري که مشرق و
مغرب هر روز با روز قبل متفاوت است و به همین جهت، در قرآن این واژه به صورت هاي مفرد، تثنیه و جمع به کار گرفته
شده است.
اما مفرد، همین آیه مورد بحث:
( {وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ}( 1
و اما تثنیه، همچون آیه:
( {رَبُّ الْمَشْرِقَینْ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَین}( 2
که ممکن است اشاره به دو مشرق و دو مغرب ممتاز در دوره سال باشد مانند مدار رأس السرطان (آغاز تابستان) و مدار رأس
الجَدي (آغاز زمستان)( 3) ، و یا مشرق و مغرب اعتدالی در اول بهار و اول پاییز که شب و روز در همه جا برابر است.
و اما جمع، همچون آیه:
( {فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ}( 4
پس می توان گفت در آیه مورد بحث جنس مشرق و مغرب اراده شده است و از سوي دیگر ظهور عرفی این واژه در بسیاري
از موارد در این است که بر سبیل نمونه و مثال ذکر شود چنان که موارد استعمال آن در قرآن و حدیث شاهد بر آن است از
جمله در سوره بقره آیه 142 همین تعبیر {لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِب} به
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 115
. -2 . سوره الرحمن ( 55 ) آیه 17
: -3 . چنانچه در روایتی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده است. رجوع کنید به: احتجاج طبرسی: 386 ؛ بحارالانوار 10
.108 : 122 ؛ تفسیر صافی 5
. -4 . سوره معارج ( 70 ) آیه 40
ص: 223
کار رفته است و حال آنکه مطلب مورد نظر در این آیه مسأله مشرق و مغرب نیست بلکه تغییر قبله مسلمین از سمت بیت
المقدس به سمت کعبه معظمه می باشد و بیت المقدس در سمت شمال غربی و کعبه در جهت جنوب قرار دارد؛ و در احادیث
شریفه هم این تعبیر مکرّر به کار رفته است از جمله:
امام باقر (علیه السلام) به دو نفر از مخالفین می فرماید:
( شَرِّقا و غَرِّبا فَلاتَجِدان عِلْماً صَحیحاً إلّا شیئاً خَرج مِن عِندِنَا أهل البیت؛( 1
به مشرق روید و به مغرب روید (روشن است که منظور این است که به هر جا روید) علم درستی جز آنچه از ما خانواده
تراوش کرده پیدا نکنید.
بنابراین، ممکن است گفته شود مقصود از این تعبیر در آیه مورد بحث این است که خداوند متعال به هرجهت ومکانی محیط
می باشد و هیچ سمت و جهتی از ملک و سلطنت او خارج نیست.
تولیه
پشت کردن و روي برتافتن) هر دو آمده است، و از ) « اِدبار » روي آوردن) و ) « اِقبال » این واژه از اَضداد است و به معناي
مواردي که این واژه به معناي ادبار و پشت کردن آمده، این آیه شریفه است:
( {لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا}( 2
و از کلام راغب در مفردات استفاده می شود که وقتی تولّی متعدي به نفس باشد یعنی بدون حرف جرّ، مفعول بگیرد معناي
( قرب و نزدیکی می دهد، و زمانی که به وسیله حرف جرّ متعدي شود(لفظاً یا تقدیراً) معناي اعراض و دوري را دربر دارد.( 3
. 399 ، حدیث 3 : -1 . اصول کافی 1
. -2 . سوره کهف ( 18 ) آیه 18
. -3 . مفردات الفاظ القرآن (راغب اصفهانی) : 886
ص: 224
می باشد. « روي آوردن » لیکن به قرینه سیاق مشخص است که دراینجا، به معناي
وجه
واژه وجه، داراي معانی مختلف است:
در فرهنگ معین معناي آن چنین است:
وجه: چهره، صورت، راه، طریق، طریقه، روش، جانب، سوي ذاتِ شخص، قصد، نیت، آهنگ، صحیفه و ... .
در اَقرب الموارد ذیل این ماده، می خوانیم:
این وجه (و » : وجه نخستین عضوي از بدن است که براي ناظران آشکار می شود، و به معناي جلوي هرچیزي است؛ گویند
.« پیش) جامه است
مرحوم سید عبدالاعلی سبزواري در تفسیر مواهب الرحمن وجه را این گونه معنا می کند:
( الوجه مستقبل کل شیء و اشرفه و طریق الوصول إلیه، و یطلق علی الذات ایضاً؛( 1
وجه چهره گاه هرچیزي و اَشرف (بالاترین و با شرف ترین) آن است، و راه رسیدن به آن؛ و نیز بر ذاتِ [هرچیزي] اطلاق می
شود.
می باشد {فَثَمَّ وَجْهُ الله} یعنی به هرکجا رو کنید، توجه به « توجُّه » ، در این آیه « وجه » در این تفسیر آمده است که: مقصود از
( خداوند است و خدا آنجا هست.( 2
اینکه جایز است {وَجْهُ الله} به معناي ذاتِ خدا دانسته شود، به این معناست که هرکجا انسان توجه کند خدا هست (نه اینکه
آنچه را شخص توجه می کند، خودِ خدا باشد) و این گونه نیست که خدا در شرق باشد و در غرب نباشد و به عکس.
.394 : -1 . نگاه کنید به، مواهب الرحمن 1
. -2 . همان: 400
ص: 225
البته ما ذات خدا را درك نمی کنیم چه آنکه فراتر ازحد فهم ما می باشد، تنها می بایست او را از حد تشبیه با دیگر موجودات
و از حد تعطیل و نفی سیطره اش بر همه چیز، خارج سازیم.
در تفسیر مجمع البیان آمده است:
{فَثَمَّ} أي فهناك {وَجْهُ اللَّه} أي قبله الله؛
هرکجا که رو کنید آنجا قبله خدا می باشد.
( به معناي قبله است.( 1 « زنه » و « وزن » مانند « جهه » و « وجه » : آنگاه می نویسد
روایات و تفاسیر
در این آیات، چند گونه معنا شده است و اشکالی وجود ندارد که یک آیه، معانی مختلفی داشته « وجه » در روایات، مقصود از
باشد با این شرط که آن معنا خردپذیر باشد و با اصول وحیانی تنافی و ناسازگاري نیابد و در روایت معتبري آیه در معناي
ویژه اي منحصر نشود.
در ذیل آیه {فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ الله}( 2) ؛ پس به هر سمتی رو کنید همان سمت و جهت سوي خداست، احادیثِ زیادي
در اینجا، سمتِ قبله، در نمازهاي مستحبی می باشد. « وجه » آمده است که مقصود از
1. در تفسیر قمی آمده است که این آیه درباره نماز نافله نازل شد، وقتی انسان در سفر است، به هرسو می تواند نافله را
بخواند، لیکن در نمازهاي واجب، این سخن خداي متعال ملاك است که می فرماید: {وَحَیْثُ مَاکُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ
364 ؛ در این تفسیر به معانی دیگري نیز براي وجه، از جمله ذات مقدس خداوند، اشاره شده است. : -1 . مجمع البیان 1
. -2 . سوره بقره ( 2) آیه 115
ص: 226
( شَطْرَه}( 1) یعنی فرائض را فقط سوي قبله (مسجد الحرام) بخوان.( 2
2. در تفسیر عیّاشی آمده است که از امام صادق (علیه السلام) درباره مردي سؤال شد که درحالی که بر مرکبش سوار است
[آیه] سجده را می خواند، امام (علیه السلام) فرمودند:
یَسْجُدُ حیث تَوَجَّهَتْ، فانّ رسول الله (صلی الله علیه و آله) کان یُصلّی علی ناقته النافله و هو مستقبل المدینه، یقول: {فَأَیْنَما تُوَلُّوا
؛ ( فَثَمَّ وَجْهُ الله إِنَّ الَله واسِعٌ عَلِیم}( 3
به هر سمت که مرکب می رود، شخص می تواند سجده کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر ناقه اش که سوي مدینه در
.« هرکجا رو کنید، همان جا وجه خداست، همانا خدا گشایشگر داناست » : حرکت بود نماز می گزارد، خداي متعال می فرماید
3. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
( أنْزَلَ الله هذه الآیه فی التَّطَوُّع خاصه؛( 4
خدا این آیه را فقط درباره نمازهاي مستحبی نازل کرد.
سپس امام بیان فرمودند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن گاه که سوي خیبر می رفتند و زمانی که از مکه باز می گشتند، بر
راحله اش نماز می گزارد، درحالی که کعبه پشت سرشان قرار داشت.
4. محمد بن حُ َ ص ین می گوید: به عبد صالح [امام کاظم (علیه السلام) ] نامه نوشتم و پرسیدم: مردي در روز ابري در بیابان
نماز می گزارد و سمت قبله را نمی داند، ناگهان پس از آنکه از نماز فارغ شد، خورشید نمایان می شود و شخص در می یابد
که سوي غیر قبله نماز گزارده است، آیا نمازش درست است یا باید آن را دوباره بخواند؟ امام (علیه السلام) در پاسخ نوشتند:
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 144
.59 : -2 . تفسیر قمی 1
.183 : 57 ، حدیث 82 ؛ تفسیر صافی 1 : -3 . تفسیر(عیاشی) 1
.(5317) 333 ، حدیث 23 : 183 ؛ وسائل الشیعه 4 : 56 ، حدیث 80 ؛ تفسیر صافی 1 : -4 . تفسیر(عیاشی) 1
ص: 227
؛( یُعیدها ما لَم یَفُتْهُ الوقتُ، أوَ لَم یَعْلَم أنّ الله یقول و قوله الحق {فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله}( 1
اگر وقت فوت نشده است باید نماز را اعاده کند، آیا نمی داند که خداي متعال - که سخنش حق و درست است - می
.« هرکجا رو کنید همان جا وجه خداست » : فرماید
البته بحث فتوا دادن در این زمینه، بررسی ویژه خودش را می طلبد، لیکن مفهوم این حدیث این است که اگر وقت گذشته
است، نماز واجبی را که شخص سوي غیر قبله خوانده کفایت می کند.
در اینجا همان سمت و جهت است و {وَجْهُ الله} یعنی جهت « وجه » بنابراین، با توجه به این روایات می توان گفت که معناي
خدا و در نمازهاي مستحبی و در نمازهاي واجب هنگام تحیُّر و یا در موارد استثنایی می توان به هرسو نماز خواند.
البته اینکه خدا در همه جا هست و مکانی وجود ندارد که در آنجا خدا نباشد، سخنی است که در جاي خودش محفوظ است
و دلایل عقلی و نقلی ویژه خود را دارد.
لیکن در این آیه، مقصود همان قبله می باشد و آیات پیش از آن به خوبی بیان گر آن است. در تفسیر آیه قبل: {وَمَنْ أَظْلَمُ
مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ الِله أن یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ...}( 2) آمده است که:
مسلمانان در اطراف کعبه خانه هایی را به عنوان مسجد براي خود برگرفته بودند و در آنها به عبادت می پرداختند. بت پرستان
آن خانه ها را ویران کردند و مسلمانان را از درآمدن به مسجد الحرام باز داشتند و سرانجام آزار و فشار آنان باعث شد که
( پیامبر به مدینه هجرت کند.( 3
.(5254) 316 ، حدیث 4 : 160 ) ؛ وسائل الشیعه 4 ) 49 ، حدیث 28 : -1 . تهذیب الأحکام 2
. -2 . سوره بقره ( 2) آیه 114
.258 : 181 ؛ تفسیر المیزان 1 : -3 . تفسیر صافی 1
ص: 228
حال که چنین شده است، این کار نباید مانع عبادت مسلمانان شود، هرکجا رو کنند همان جا وجه خداست (و در شرایط
خاص، هر سویی به منزله قبله انگاشته می شود).
افزون بر تفسیر روایی آیه، مفسران از اَبعاد دیگر نیز آن را مورد توجه قرار داده اند، که گاه معناي آیه را روشن تر می سازد و
گاه سخنانی است که در جاي خودشان درست می باشد، لیکن ربطی به آیه ندارد.
تفسیر کشاف
ذیل آیه، می نویسد: « الکشاف » زمخشري در
{وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِب} أي بلاد المشرق و المغرب، و الأرض کُلُّها لله، هو مالکها و مُتَولِّیها {فَأَیْنَما تُوَلُّوا} ففی أيّ مکان
فَعَلتُم التَّولِیَه، یعنی تولیه وجوهکم شَطْرَ القبله... {فَثَمَّ وَجْهُ الله} أي جهتُه الَّتی أمَرَ بها و رَضیَها.
والمعنی أنّکم إذامُنِعتُم أن تُ َ ص لُّوا فی المسجد الحرام أو فی بیت المقدس فقد جُعِلَتْ لکم الأرضَ مسجداً، فَ َ ص لُّوا فی أيِّ بُقْعَه
شِئْتُم مِن بُقاعها، وَ افْعَلُوا التولیهَ فیها فإنَّ التَّولیهَ ممکنهٌ فی کلِّ مکان لایَخْتَصُّ إمکانها فی مسجد دون مسجد ولا فی مکان دون
مکان {إِنَّ الَله واسِع} الرحمه، یُرید التوسعهَ علی عباده و التیسیر علیهم {عَلِیم} بمصالحهم.
؛ ( و عن ابن عمر، نَزلَتْ فی صلاه المسافر علی الراحله أینما تَوَجَّهَتْ( 1
یعنی سرزمین هاي مشرق و مغرب و همه زمین ملک خدا می باشد و خدا مالک و متولِّی آن « براي خداست مشرق و مغرب »
است.
.180 : -1 . الکشاف (زمخشري) 1
ص: 229
یعنی جهت خدا « همان جا وجه خداست » ... یعنی در هر مکانی که شما روهاتان را سوي قبله بگردانید « پس هرکجا رو کنید »
می باشد همان سمتی که خدا به آن امر کرده و آن را می پسندد. معناي این سخن این است که: در این هنگام که شما از نماز
در مسجد الحرام یا بیت المقدس بازداشته شدید، همه زمین برایتان مسجد قرار داده شد. پس در هر گوشه و نقطه اي از زمین
که خواستید، نماز گزارید، و رویتان را سوي قبله بگردانید؛ زیرا رو به قبله قرار گرفتن در همه جا ممکن است، به مسجد یا
مکان خاصی اختصاص ندارد.
دانا و آگاه » توسعه و گشایش و آسانی را براي بندگانش می خواهد و به مصالح آنان « همانا رحمت خدا گسترده است »
.« است
از ابن عمر نقل شده است که: این آیه، درباره نماز مسافر بر مرکب نازل شد که به هرسو راحله اش رود، می تواند نماز
گزارد.
پس بر اساس تفاسیر اهل سنت نیز، مقصود از آیه این است که انسان در هرکجا که باشد، رو به سمت قبله که نماز گزارد،
جلب رضایت خدا می شود و لازم نیست که در مسجد الحرام یا در خانه کعبه باشد.
نمازهاي مستحبی را می توان در حال سوار بر مَرکَب انجام داد، هرسو که مَرکَب حرکت کند همان سمت، وجه (و جهت)
خداست و خشنودي او به دست می آید.
تفسیر المیزان
در این تفسیر، آیه به گونه اي تبیین شده است که درجاي خودش سخن درستی می باشد، لیکن به مقصود آیه چندان ربطی
ندارد.
علامه طباطبایی، در ذیل آیه مذکور، می نویسد:
قوله تعالی: {ولِلَّهِ الْمَشْرِقُ و الْمَغْرِبُ فَأیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله} المشرق و المغرب و کل جهه من الجهات حیث کانت فهی لله
بحقیقه الملک التی لا
ص: 230
تقبل التبدل و الانتقال، لا کالملک الذي بیننا معاشر أهل الاجتماع، و حیث إن ملکه تعالی مستقر علی ذات الشی ء محیط بنفسه
و أثره، لا کملکنا المستقر علی أثر الأشیاء و منافعها، لا علی ذاتها، و الملک لا یقوم من جهه أنه ملک إلا بمالکه فالله سبحانه
قائم علی هذه الجهات محیط بها و هو معها، فالمتوجه إلی شی ء من الجهات متوجه إلیه تعالی.
و لما کان المشرق و المغرب جهتین إضافیتین شملتا سائر الجهات تقریبا إذ لا یبقی خارجا منهما إلا نقطتا الجنوب و الشمال
الحقیقیتان... .
{فَثَمَّ وَجْهُ الله} فیه وضع عله الحکم فی الجزاء موضع الجزاء، و التقدیر و الله أعلم {فَأَیْنَما تُوَلُّوا} جاز لکم ذلک فإن وجه الله
هناك، و یدل علی هذا التقدیر، تعلیل الحکم بقوله تعالی: {إِنَّ الله واسِعٌ عَلِیمٌ} أي إن الله واسع الملک و الإحاطه علیم
بقصودکم أینما توجهت، لا کالواحد من الإنسان أو سائر الخلق الجسمانی لا یتوجه إلیه إلا إذا کان فی جهه خاصه، و لا أنه
یعلم توجه القاصد إلیه إلا من جهه خاصه کقدامه فقط، فالتوجه إلی کل جهه توجه إلی الله، معلوم له سبحانه.
؛ ( و اعلم أن هذا توسعه فی القبله من حیث الجهه لا من حیث المکان، و الدلیل علیه قوله: {وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ}( 1
مشرق و مغرب و هر جهتی از جهات که باشد، مِلک حقیقی خداست که دگرگونی و نقل و انتقال نمی پذیرد؛ و مانند مِلکی
که میانِ ما مردم است نمی باشد. و از آنجا که مِلک خداي متعال بر ذاتِ شیء مستقر است و به خود آن و آثارش احاطه دارد
(نه مانند ملک ما که بر آثار اشیا و منافع آنها قرار می گیرد، نه بر
.259 - 258 : -1 . تفسیر المیزان 1
ص: 231
ذاتشان) و مِلک از آن جهت که مِلک است جز به مالکش استوار نمی گردد، خداي سبحان بر این جهات سیطره دارد و محیط
بر آنهاست و با آنها می باشد. پس هرکس به هر جهتی رو کند، سوي خدا رو کرده است.
و چون مشرق و مغرب، دو جهت اضافی اند، تقریباً همه جهات را شامل می شوند؛ زیرا جز نقطه شمال و جنوب حقیقی از آن
دو بیرون نمی ماند... .
اینکه فرمود {فَثَمَّ وَجْهُ الله} در آن، علتِ حکم در جزا، در موضع جزاست و تقدیر این است: هرکجا رو کنید، این کار برایتان
جایز است؛ زیرا وجه خدا در آنجاست.
و بر این تقدیر [یعنی بر جزا] تعلیلِ حکم در این سخن {إِنَّ الله واسِعٌ عَلِیمٌ} دلالت دارد، یعنی ملک و احاطه خدا وسعت دارد
و به نیت هایتان - هر کجا که رو کند - داناست یعنی مانند انسان و دیگر آفریده هاي جسمانی نیست که توجه سوي او نمی
شود مگر زمانی که در جهتی خاص باشد، و توجه قصد کننده را سوي خودش نمی داند مگر از جهت خاص (مثلًا از روبرو)
فقط.
پس توجه به هر جهتی، توجه سوي خداست و براي خداي سبحان معلوم می باشد.
براي خداست » : بدان که این آیه، توسعه در قبله از حیث جهت است نه از نظر مکان، دلیل آن این سخن خداست که فرمود
.« مشرق و مغرب
بخش پایانی فرمایش علامه، سخن درستی است؛ یعنی در موارد خاص، انسان به هر طرف نماز بخواند صحیح است (هر جهتی
که انسان رو کند قبله انگاشته می شود) نه اینکه کعبه در آن سمت باشد.
لیکن بخش نخست فرمایش ایشان، تناسب روشنی با معناي آیه ندارد، یعنی آیه در مقام بیان مطلبی که ایشان فرموده نمی
باشد، و روایات ذکر شده نیز با آن سازگار نیست.
ص: 232
تفسیر البیان
مرحوم آیت الله خوئی( درباره این آیه می فرماید:
والصحیح أن یقال فی الآیه الکریمه: إنها داله علی عدم اختصاص جهه خاصه باللّه تعالی، فإنه لا یحیط به مکان، فأینما توجه
الإنسان فی صلاته و دعائه و جمیع عباداته فقد توجه إلی اللّه تعالی. ومن هنا استدل بها اهل البیت (علیهم السلام) علی الرخصه
للمسافر أن یتوجه فی نافلته إلی أیه جهه شاء، وعلی صحه صلاه الفریضه فیما إذا وقعت بین المشرق و المغرب خطأ، وعلی
صحه صلاه المتحیر إذا لم یعلم أین وجه القبله، وعلی صحه سجود التلاوه إلی غیر القبله، و قد تلاها سعید بن جبیر; لما أمر
الحجاج بذبحه إلی الأرض فهذه الآیه مطلقه، و قد قیدت فی الصلاه الفریضه بلزوم التوجه فیها إلی بیت المقدس تاره، و إلی
الکعبه تاره أخري، و فی النافله أیضا فی غیر حال المشی علی قول.
و قد تقدّم أن الآیات لاتختص بموارد » و أما ما فی بعض الروایات من أنها نزلت فی النافله فلیس المراد أنها مختصه بذلک
(1).« نزولها
حاصل گفتار ایشان این است که آیه مبارکه دلالت دارد بر اینکه سمت و جهت خاصّ ی به خداي متعال اختصاص ندارد، چه
اینکه هیچ مکانی به او احاطه ندراد، پس انسان در حال نمازش و دعایش و همه عباداتش به هر سمت روي نماید توجّه به
خدا نموده است. از این روست که ائمه اهل البیت (علیهم السلام) براي صحّت نمازي که به سمت قبله نباشد در موارد
متعددي به این آیه استناد فرموده اند. از آن جمله است:
1. در مورد شخص مسافر هنگام خواندن نماز نافله.
.290 - 289 : -1 . البیان فی تفسیر القرآن 1
ص: 233
2. درباره فردي که نماز واجبش را از روي خطا به غیر جهت قبله بخواند در صورتی که بین مشرق و مغرب واقع شود.
3. درباره شخصی که نداند قبله کدام جهت است و سرگردان بماند همچنان که سعید بن جُبَیر هنگامی که به دستور حجّاج
روي او را در حال بریدن سر مبارکش به سمت زمین قرار دادند این آیه را تلاوت نمود.
و آنچه در بعضی روایات آمده که این آیه در مورد نافله نازل شده است مراد این نیست که آیه مختصّ به نافله باشد چه اینکه
آیات، اختصاص به موارد نزولشان ندارند.
پس آیه مطلق است، البته اطلاق آن به نماز واجب تقیید خورده چه اینکه در نمازهاي واجب زمانی لازم بود که به سمت بیت
المقدس، و سپس لازم شد که به سوي کعبه رو نمایند، همچنانکه اطلاق آن به نمازهاي نافله در غیر حال مشی بنا به قول
بعضی نیز تقیید خورده است.
دیدگاه فلاسفه و اهل عرفان
اشاره
از بعضی از سخنانِ اهلِ عرفان استفاده می شود که مقصود از این آیه، درستی هر اعتقادي درباره خداست و انسان نباید خدا
را به آنچه در ذهنش آمده منحصر سازد وگرنه از حقیقت به دور می افتد و وجودي را نباید از خدا نفی کند وگرنه به
محدودیت خدا می انجامد.
و نیز گاه آیه را به گونه اي معنا کرده اند و به تأویل برده اند که هرگز با مضمون و ظاهر آن سازگار نمی باشد و به ذهن
کسی خطور نمی کند.
سخن مرحوم فیض کاشانی
اشاره
1) می گوید: )« عین الیقین » فیض کاشانی در
.342 : -1 . عین الیقین 1
ص: 234
کیف لایکونُ الله سبحانه کُلَّ الأشیاء و هو صرفُ الوجود الغیر المتناهی شدهً و قوّهً و غنی و تماماً؟! فلویخْرُجُ عنه وجودٌ لم یکن
مُحیطاً به، لتناهی وجوده دون ذلک الوجود! تعالی عن ذلک. بل إنّکم لو أدلیتُم بحبل إلی الأرض السفلی، لَهَبطَ عَلی الله، و
؛( {فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله إِنَّ الله واسِعٌ عَلیم}( 1
چگونه خداي سبحان همه اشیا نباشد درحالی که او از نظر شدت و قوت و غنا و تمامیت، وجود محض نامتناهی است؟! اگر
وجودي از خدا خارج باشد که خدا به آن محیط نباشد؛ وجود خدا متناهی و محدود به غیر آن وجود می گردد! خدا از این
هرکجا که رو کنید، » محدودیت برتر است. بلکه اگر ریسمانی را سوي پایین ترین نقطه زمین افکنید بر خدا فرود می آید، و
.« همان جا وجه خداست، به راستی که خدا وسعت دهنده و داناست
نقد و بررسی
به احتمال زیاد، مرحوم فیض در پایان عمر از این سخن برگشته اند، چنان که از رساله انصاف ایشان برمی آید، لیکن پاسخ
ایشان این است که این گونه سخنان در پی اعتقاد به سنخیت میان خالق و خلق شکل می گیرد وگرنه بر مبناي بینونت میان
خدا و خلق، محدودیتی لازم نمی آید؛ زیرا دیگر اشیا از سنخ خدا نیستند تا نفی آنها حضرت حق را متناهی کند.
معناي حدیثی که در ضمن سخن فیض آمده نیز - به فرض که چنین حدیثی درست باشد( 2) این است که خدا در همه جا
هست و حضور علمی دارد، در عین اینکه خدا مکانی و زمانی نیست، جایی را نمی توان تصور کرد که از وجودِ او تهی باشد.
و حضور خدا به معناي قیمومت اوست.
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 115
. 78 ، حدیث 3352 : -2 . نگاه کنید به: سنن ترمذي 5
ص: 235
سخن ابن عربی
ابن عربی در تفسیر این آیه می نویسد:
{وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ} أي عالَمِ النور و الظهور، الذي هو جَنَّه النصاري و قبلتُهم بالحقیقه هو باطنُه.
{وَ الْمَغْرِبُ} أي عالَمِ الظلمه و الإختفاء، الذي هو جَنَّه الیهود و قبلتُهم بالحقیقه هو ظاهره.
{فَأَیْنَماتُوَلُّوا} أي، أيُّ جههٍ تَتَوَجَّهُوا مِنَ الظاهر والباطن {فَثَمَّ وَجْهُ الله} اي ذاتُ الله المُتَجَلِّیَه بجمیع صفاته.
أو و لله الإشراق علی قلوبکم بالظهور فیها و التَّجَلّی لها بصفه جماله حالهَ شهودِکم و فنائکم؛ و الغروب فیها بِتَسَتُّره و إحتجابه
بصُوَرها و ذواتها، و إختفائه بصفه جلاله حالهَ بقائکم بعد الفناء.
( فأيّ جهه تتوجهوا حینئذ فثم وجهه، لم یکن شیء إلاّ ایّاه وحده؛( 1
یعنی عالَم نور و ظهور، که بهشت نصاري می باشد و قبله حقیقی ایشان باطن آن عالَم است. « براي خداست مشرق »
یعنی عالَم ظلمت و پوشیدگی، که بهشت یهود می باشد و قبله حقیقی آنها ظاهر آن عالَم است. « براي خداست مغرب »
یعنی ذاتِ خداست که به همه صفاتش مُتجلّی « آنجا وجه خداست » یعنی به هرجهت ظاهر و باطنی بنگرید « هرکجا رو کنید »
شده است.
یا [معناي آیه چنین است:] براي خداست اِشراق (و درخشیدن) بر قلب هاتان به وسیله ظهور در آنها و تجلّی بر دل ها به صفت
جمالش در حال شهود و فناي شما؛ و غروب در قلب هاتان به پنهان شدن خدا و احتجاب او به صُوَر دل ها و ذواتشان،
. 50 : -1 . تفسیر القرآن الکریم (منسوب به ابن عربی) 1
ص: 236
و اختفا (و مخفی شدن) خدا به صفت جلالش در حال بقاي شما پس از فنایتان.
پس در این هنگام، به هر جهتی که توجه و رو کنید، آنجا وجه خداست؛ چیزي نیست مگر او که یگانه است.
می گوید: « فصوص الحکم » ابن عربی در
و بالجمله، فلابُدَّ لِکُلّ شخص مِن عقیدهٍ فی ربّه یَرْجِعُ بها إلیه و یَطْلُبه فیها، فإذا تَجَلّی له الحقّ فیها أقَرَّ به و ان تَجَلّی له فی غیرها
اَنْکَره و تَعَوَّذ منه و أساءَ الأدبَ علیه فی نفس الأمر و هو عند نفسه أنّه قد تَأدَّبَ معه.
فلایَعْتَقِدُ معتقدٌ إلهاً إلاّ جَعَلَ فی نفسه، فالإله فی الإعتقادات بالجعل، فما رأوا إلاّ نُفُوسهم و ما جَعَلُوا فیها.
فانظُر مراتبَ الناس فی العلم بالله تعالی، هو عین مراتبهم فی الرؤیه یوم القیامه، و قد أعْلَمْتُکَ بالسَبَب الموجب لذلک.
فإیّاك ان تَتَقَیَّدَ بِعَقْد مخصوص و تَکفُرَ بما سواه فَیَفوتُک خیرٌ کثیرٌ، بل یَفُوتک العلم بالأمر علی ما هو علیه.
فکن فی نفسک هَیُولی لصُوَر المعتقدات کُلّها، فإنّ الَله تعالی أوسعُ و أعظم مِن أن یَحْصُ ره عَقْدٌ دون عقد؛ فانّه یقول {فَأَیْنَما
تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله} و ما ذَکَرَ أیناً مِن أینِ و ذَکَرَ أنّ ثَمَّ وجه الله، و وجهُ الشیء حقیقتُه... .
فَقَد بانَ لک عن الله تعالی أنه فی أینیّه کلّ وِجهه، و ما ثَمَّ إلاّ الاعتقادات. فالکل مُصیب و کُلُّ مُصیب مأجور و کُلُّ مأجور
سعید و کُلُّ سعید مرضی عنه، و إن شقی زماناً ما فی الدار الآخره.
فَقَد مَرِضَ و تَألَّمَ اهلُ العنایه مع علمنا بأنّهم سعداءُ اهل حق فی الحیاه الدنیا. فمن عباد الله مَن تُدْرِکُهم تلک الآلام فی الحیاه
الأخري فی دار
ص: 237
تسمّی جهنّم، و مع هذا لایَقْطَعُ احدٌ من أهل العلم الذین کَشَفُوا الأمر علی ما هو علیه أنّه لایکون لهم فی تلک الدار نعیم خاص
بهم، امّا بفقد ألَم کانوا یَجدُونه فَارْتَفَع عنهم فیکون نعیمُهم راحتَهم عن وجدان ذلک الألم، او یکون نعیمٌ مستقل زائد کنعیم
( اهل الجنان فی الجنان، و الله اعلم؛( 1
خلاصه، ناگزیر براي هر شخصی عقیده اي است که با آن عقیده سوي خدا باز می گردد و خدا را در آن عقیده اش می
جوید.
پس اگر حق در آن عقیده برایش تجلّی یابد، به حق اقرار می کند؛ و اگر حق در غیر آن عقیده تجلّی پیدا کند، حق را برنمی
تابد و از آن [به آنچه خود حق می داند] پناه می برد و در حقیقت به آن [حقی که در غیر عقیده اش تجلی یافته است] بی
احترامی می کند و پیش خودش این کار را رعایت ادب می داند.
در اعتقادات به جعل می « إله » بنابراین، هر صاحب اعتقادي، به خدایی جز آنچه [خود] براي خویشتن قرار داده نمی گرود. پس
باشد، و مردم جز نفوسشان و آنچه را در آنها قرار داده اند، باور ندارند.
پس به مراتب مردم درباره علم خداي متعال، نیک بنگر! این علم به خدا، عین مراتب آنها نسبت به رؤیت [خدا] در قیامت می
باشد. و به سببی که موجب آن است تو را آگاه ساختم.
پس بپرهیز که به عقیده ویژه اي مقید باشی و به ماسواي آن کفر ورزي! که [در این صورت] خیر فراوانی از دستت می رود،
بلکه علم به واقع از تو فوت می شود. بنابراین، همچون هیولا پذیراي همه صُوَر معتقدات باش؛ زیرا خداي متعال وسیع تر و
در « هرکجا رو کنید، همان جا وجه خداست » : بزرگ تر از آن است که عقیده اي خاص او را محصور سازد، چه او می فرماید
این سخن، جایی از جاها را نیاورد و ذکر کرد که [در همه جا] وجه خداست؛ و وجه شیء،
.114 - -1 . فصوص الحکم: 113
ص: 238
حقیقت آن است... .
پس روشن شد که خداي متعال در فراروي هر جهتی هست و این در هرسو بودن جز در اعتقادات نمی باشد. پس هر گرایش
و اعتقادي درست است و هر اعتقاد درستی پاداش دارد و هر آن که پاداش داده شود سعادت مند می باشد و هر سعادت مندي
مورد خشنودي است.
و اگر کسی زمانی را در آخرت به شقاوت گذراند [نقصی به شمار نمی آید؛ زیرا به وجدان حس می کنیم] که اهل عنایت [و
کسانی که مورد توجه خدایند] با اینکه می دانیم آنان سعادت مند و اهل حق اند، در حیات دنیا بیمار می شوند و رنج و درد
می کشند.
بنابراین [می توان گفت که] این دردها و رنج ها در حیات آخرت در جایی که جهنم نامیده می شود، به بعضی از بندگان خدا
می رسد و با وجود این، هیچ یک از اهل علم کسانی که واقع امور را با کشف دریافتند قطع ندارد که در آن دنیا نعمت هاي
ویژه اي براي آنان نباشد.
این نعمت ها یا به رهایی از درد و رنجی است که در خود می یابند، پس نعمتشان راحتی از آن درد می باشد یا نعمت
( جداگانه و افزونی - مانند بهره مندي بهشتیان در بهشت - به آنها می رسد، والله اعلم.( 1
می « فصوص الحکم، ص 47 » -1 . ابن عربی اعتقاد دارد که سخنانش همه از سوي پیامبر( به او القا می شود! وي در آغاز
نگارد: اما بعد، من در دهه آخر محرم سال 627 ق در قلعه دمشق در مُبَشِّره اي (رؤیاي بشارت دهنده) رسول خدا را دیدم که
است! آن را بگیر و به مردم برسان تا سودمندشان افتد. گفتم: « فصوص الحکم » به دستش کتابی بود و به من گفت: این کتاب
فرمانْ بَرِ خدا و پیامبر و اولوا الأمر از خودمان می باشم؛ چنان که به آن امر شدیم. شگفت آور و تأمل برانگیز است که ابن
رسول خدا( از دنیا رفت بدون ؛ «... مات رسول الله( و ما نص بخلافه عنه إلی أحد و لاعیّنه » : عربی با این همه ادعا می گوید
اینکه بر خلافت کسی تصریح کند و هیچ کس را تعیین نفرمود ... (فصوص الحکم: 163 ). آقاي حسن زاده آملی در ذیل این
می نگارد: شک نیست که رسول اللّه براي خود وصی تعیین فرمود و آن امیر « ممد الهمم، پاورقی، ص 410 » عبارت در
المؤمنین علی علیه السلام بود. چنانکه شک نیست که رسول اللّه در حین ارتحال تعیین خلیفه نفرمود. زیرا چون قلم و کاغذ
و کار به مشاجره و نزاع در حضور رسول اللّه کشید به « و ان الرجل لیهجر » خواست، عمر گفت: کتاب خدا ما را کافی است
تفصیلی که در کتب فریقین مذکور است. در عین حال رسول اللّه می دانست که در میان امتش کسی هست که خلیفه است و
اوست که در حقیقت جانشین آن جناب است و اگر خیلی جمود و سماجت در ظاهر لفظ بشود باید گفت که شیخ صاحب
عصمت نبود، و در اول کتاب تصریح کرد که گفت من رسول و نبی نیستم ولی وارثم و حارس آخرتم و چون صاحب
عصمت و رسول و نبی نیست، کشف او را که أخذ از حق تعالی است به حسب معتقد و سوابق انس و الفت اشتباهی روي
آورد. کلام ابن عربی صراحت در عدم تعیین خلیفه از جانب رسول خدا( دارد و لذا جناب آقاي حسن زاده در صدد توجیه
آن بر آمده است و لکن توجیه مذکور (عدم تعیین هنگام موت) درست به نظر نمی رسد. چون عبارت ابن عربی که در ادامه
لعلمه أنّ فی أمته من یأخذ الخلافه عن ربّه فیکون خلیفه عن الله مع الموافقه فی الحکم المشروع. فلمّا » : عبارت فوق می گوید
اشاره دارد به اینکه پیامبر از « لم یحجر الأمر » به طور اطلاق تعیین خلیفه را نفی می کند. زیرا جمله « علم ذلک لم یحجر الأمر
خلافت هیچ کس منع نکرد در حالی که تعیین فردي به عنوان خلیفه سبب منع از خلافت دیگران خواهد بود. ناگفته نماند که
دو اشکال در اینجا به نظر می رسد، اول اینکه: اگر این کشف از حق تعالی است، اشتباه در آن معنا ندارد، دوم اینکه: با
عبارت اول - که کل کتاب از پیامبر اکرم( است - سازگار نیست. با این وجود جاي بسی تعجب است که این کتاب (فصوص
الحکم) بقدري مورد اعتماد شارحان است که در بیان رؤیاي مؤلف می نویسند: این بیان عذرخواهی است از ابراز آنچه که
یافته؛ زیرا عارف سالک باید امین الله باشد و اَسرار دوست را آشکار نکند. اما عذرخواهی می کند که اگر من اظهار کردم به
فرمان رسول مأمور بودم. (شرح قیصري، ص 308 ). و نیز شارح فصوص در ممدالهمم (پانویس، ص 8) می نگارد: در جایی
وارد است که به چشم باطن خود دیدم که آن مبشره - رؤیاي صالحه - را خداي متعال به من نمود (نه من خواستم) پس
جمال مثالی پیغمبر را دید (نه مادي خارجی را). یعنی مطالب این کتاب از اسرار است لکن چون مؤلف، مأمور به گفتن بوده
بیان کرده است. بد نیست در اینجا برخی از اسرار این کتاب را نقل کنیم: الف) ایمان فرعون و قبض روح او در حالی که
طاهر و مطهر بود: (فقبضه طاهراً مطهراً لیس فیه شی ء من الخبث لأنه قبضه عند إیمانه قبل أن یکتسب شیئاً من الآثام. و الإسلام
یَجُبُّ ما قبله. و جعله آیه علی عنایته سبحانه بمن شاء حتی لا ییأس أحد من رحمه الله، {فإنه لا یَیْأَسُ من رَوْحِ الله إِلَّا الْقَوْمُ
رساله » نقد و اشکالات این بیان را در .(« فصوص الحکم، ص 201 » ؛ الْکافِرُونَ}. فلو کان فرعون ممن یئس ما بادر إلی الایمان
اثر میرزاي قمی ببینید. ب) ابن عربی در برداشت از آیه شریفه: {مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ « سه رساله در نقد عرفان » در ضمن « ایمان فرعون
أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا} ؛ سرانجام همگی به خاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد گشتند (سوره نوح آیه 25 ) می
گوید: فغرقوا فی بحار العلم باللَّه، وهو الحیره، {فَأُدْخِلُوا ناراً} فی عین الماء(فصوص الحکم، فص نوحی، ص 73 )؛ و قیصري در
شرح آن می نویسد: خطیئات از خطوه گرفته شده و مقصود این است که قوم نوح گام هایی استوار برداشتند و در دریاهاي
530 ). شایان ذکر است که ابن عربی در ذیل عبارت - معرفت غرق شده و آتش محبت را چشیدند (شرح قیصري، ص: 529
این جمله، با کشف و باوري که !« و الله اَعلم » : متن و نیز در موارد دیگري از فصوص الحکم (ص 190 و ص 214 ) می گوید
وي اذعان می دارد سازگار نمی افتد؛ زیرا به طور معمول، این عبارت، در جایی به کار می رود که شخص به قطع و یقین
نرسد و احتمال دیگر نیز مطرح باشد یا به ذهن کسی بیاید.
ص: 239
ص: 240
پیداست که ابن عربی، در این سخن، بیان می دارد که هر عقیده اي درست است و انسان را به حقیقت می رساند و مشمول
عنایات خدا می سازد و موجب بهره مندي از نعمت هایش در سراي آخرت می شود (هرچند ممکن است چگونگی این بهره
مندي نسبت به افراد متفاوت باشد).
در این دنیا هرکس بر اساس بینش خود به خدا اعتقاد می یابد و به ردّ باور دیگران می پردازد که این خود اسائه ادب به
ساحت الهی است؛ زیرا آن اعتقاد نیز درست می باشد و شخص از زاویه دید خودش آن را [ناآگاهانه] نفی می کند.
ص: 241
به نظر ابن عربی، هرکس در این دنیا، به هر گونه اي به خدا معتقد باشد، در آخرت خدا را همان طور می یابد و اینکه در
قیامت، درجات مختلف است به جهت تفاوت اعتقادات در این دنیاست؛ زیرا خدا در آخرت به صورت اعتقادي که هرکس
دارد، برایش تجلّی و ظهور می یابد. مباد که انسان عقیده خاصی را درست بداند و به عقاید دیگر کفر بورزد که در این
صورت خیر فراوانی را از دست می دهد؛ زیرا آنچه را که شخص دریافته تنها بُعد و لایه اي از حقیقت است و دیگران اَبعاد
دیگري را دریافته اند.
به تعبیر بعضی از به اصطلاح روشن فکران جدید همه صراط ها مستقیم است و همه در هدف به یک حقیقت می رسند [مانند
کسان زیادي که از اطراف دامنه هاي یک کوه بزرگ به سوي قله در حرکت اند].
آدمی باید مانند هیولا، پذیراي هر عقیده اي باشد و همه را درست بداند و بپرهیزد از اینکه خدا را در آیین و عقیده خاصی
منحصر سازد؛ زیرا خدا وسیع تر و بزرگ تر از این است که عقاید گوناگون بتوانند او را محصور سازند.
هر عقیده اي همان وجه الله و جهتِ الهی و مرضی اوست.
آن گاه، در پایان، بهشت و دوزخی را به تصویر می کشد که در واقع نفی جهنم است و همه از آتش نجات می یابند و همه
چیز به خوبی و خوشی فرجام می یابد.
سخنی در ارتباط با آیه مذکور دارد که ذکر آن، عبارتِ ابن عربی را روشن تر می سازد « ممدالهمم » آقاي حسن زاده آملی در
و از وجود این گونه گرایش ها در زمان حاضر حکایت می کند. وي می نویسد:
اینکه قیصري گفته است: هر موجودي وجه خاصی به حق دارد مراد این است که عنوان مُظهِر و مَظهر و مطلق و مقید است...
این نکته را درباره انیّت، مرحوم آخوند در اسفار آورده است. پس انیّت حق تعالی غیر از انیّت صادر اول است - نه غیري که
مباین با او باشد - و انیّت
ص: 242
جبرئیل غیر از انیّت میکائیل است و هکذا، و چون هر انیّتی وجهه حق تعالی و به تعبیر قرآن شریف وجه الله است {فَأَیْنَما تُوَلُّوا
فَثَمَّ وَجْهُ الله} (بقره: 115 ) جناب آخوند در اوایل اسفار فرق بین خالق و مخلوق را به مطلق و مقید گذاشته است که مقید، عین
ارتباط به مطلق است.
از این روي رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود:
وَالَّذِي نَفسُ محمَّد بِیَدِه، لَو أنَّکُم دُلِّیتُم بِحَبْل إلی الأرض السُفلی لَهَبَطَ علی الله؛
سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، اگر به ریسمانی به سوي پایینترین قسمت زمین آویخته شوید، بر خدا فرود
می آید.
و این حدیث را تِرمِذي به تفصیل در کتابش آورده است.
و عارفی به این نکته دقیق، چنین اشاره دارد:
عاشقی دید از دل پرتاب*** حضرت حق تعالی اندر خواب
دامنش را گرفت آن غم خور*** که ندارم من از تو دست دگر
( چون درآمد زخواب خویش درویش*** دید محکم گرفته دامنِ خویش( 1
نقد و بررسی
سخن ابن عربی و گرایش هاي جدیدي که به عنوان پلورالیزم (کثرت گرایی) مطرح است از نظر عقل و نقل بر بنیان درستی
استوار نمی باشد. بلکه خلاف ضرورت عقل و نقل است.
عقاید گوناگون در بسیاري از موارد به تضاد و تناقض می انجامد. اگر همه آنها درست باشد، لازمه آنها اجتماع نقیضین و
ضدین است که در بطلان آنها شکی وجود ندارد.
اشکال
.72 - -1 . ممدالهمم: 71
ص: 243
در این باره سه اشکال مطرح شده است:
1. اگر تنها یک مکتب حق باشد و دیگر مسلک ها و مرام ها باطل انگاشته شود، هدایت گري خدا معناي درستی نمی یابد؛
زیرا بدان معناست که خدا تنها مردمان اندکی را هدایت می کند و دیگران از هدایت خدا به دور می مانند.
2. در فرض مذکور، زحمات انبیا و کوشش هاي آنها، بی فایده و پوچ می شود؛ چون گروه بسیار کمی از مردمان، راه درست
را می یابند و گروه بسیاري به کژراهه می روند و شیوه باطل را می پیمایند.
3. مسئله عقلانیت در جهان خلقت و آفرینش آدمیان خدشه دار می شود و بدان معناست که خدا کارخانه بزرگی به نام جهان
را آفریده که بسیار پیچیده و ظریف و دقیق است، لیکن تولیدات سالم و بی نقص آن بس اندك اند و این کارگاه عظیم
( پیوسته محصولات معیوب و خراب تولید می کند.( 1
پاسخ
در پاسخ اشکالات مذکور می توان گفت:
اولاً: اینکه خدا هادي است و هدایت می کند بدان معناست که راه را می نمایاند، و انحراف خلق به خودشان مرتبط است،
کما اینکه خدا کسی را به پیمودن راه درست مجبور نمی سازد.
ثانیاً: مجاهدت هاي پیامبران الهی درجاي خودش محفوظ است؛ شریعت انبیاي پیشین داراي محدوده زمانی ویژه می باشد و
هر یک از آنها به آمدن پیامبر بعد، مقید است. حال اگر کسی مستضعف فکري باشد و به اسلام نگراید، عقیده باطل دارد،
هرچند دوزخی نمی باشد.
ثالثاً: کسانی که به آئین حق نمی رسند، لیکن عقلانیت خود را به کار می برند
-1 . رد نظریه پلورالیزم در گفتار حضوري استاد سیدان با یکی از دانشوران مدافع آن مطرح شده است.
ص: 244
و به میزان خرد ورزي شان کارهاي شایسته و نیک می کنند، پس از مرگ در مسیر تکامل قرار می گیرند و رشد و تعالی می
یابند و به کمال می رسند به شرط آنکه در دنیا نسبت به حق و حقیقت لجاج و عناد نورزند و در پیدا کردن حق و رهنمون به
آن، مقصر نباشند.
دلایل نقلی
اینکه همه راه ها و آیین ها نجات بخش اند و همه عقاید درست می باشند، برخلاف تعالیم وحیانی است و قرآن و احادیث بر
پوچی چنین گرایش ها و باورهایی گویاست و هرکس با اندکی تأمل می تواند دریابد که هر شیوه و مسلکی نمی تواند انسان
را رستگار سازد و همه راه ها آدمی را به مقصود نمی رساند.
در سوره حمد می خوانیم:
؛ ( {اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّین}( 1
خدایا ما را به راه راست هدایت کن؛ راه کسانی که به آنها نعمت دادي، نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتی و نه راه
گمراهان.
در این آیه، افراد به سه دسته تقسیم شده اند، و از آنها تنها یک دسته در صراط مستقیم اند، نه اینکه هرکس هر عقیده اي پیدا
کند و به هر راهی که رود، در راه مستقیم قرار دارد و به کمال مطلوب دست می یابد!
و در آغاز سوره بقره آمده است:
{ذَلِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًي لِّلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ * وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما
أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالَاْخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُوْلَئکَ عَلیَ هُدًي مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئکَ هُمُ
.7 - -1 . سوره فاتحه ( 1) آیه 6
ص: 245
؛ ( الْمُفْلِحُون}( 1
بی گمان این کتاب از جانب خداي متعال است و آموزه هاي آن استوار و تردیدناپذیرند.
این کتاب، هدایت براي پرهیزکاران است؛ آنانی که به غیب ایمان می آورند ونماز را به پا می دارند و از آنچه روزي شان
کرده ایم انفاق می کنند، و کسانی که به آنچه که بر تو نازل شده و بر کسان پیش از تو فرود آمده و به (رستاخیز) آخرت،
یقین دارند.
اینان اند که بر هدایتی از پروردگارشان اند، و اینان همان کسانی اند که رستگارند.
این آیات نیز به روشنی کسانی را که اهل رستگاري اند مشخص می سازد و ویژگی آنها را برمی شمارد و سیاق آن آشکار
می سازد که دیگر مردمان و آنان که فاقد این صفات باشند رستگار نمی شوند.
می خوانیم: « عصر » و در سوره
؛ ( {وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْانسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبر}( 2
سوگند به عصر که انسان در زیان و خسران است مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و یکدیگر را به حق
فراخواندند و به صبر سفارش کردند.
پس کسانی که درحیطه ایمان درنیایند و عمل صالح انجام ندهند و حق مدار و شکیبا نباشند و مردم را به حق و صبر توصیه
نکنند، زیان کارند و سودي عایدشان نمی شود.
و نیز در سوره بقره آمده است:
.5 - -1 . سوره بقره ( 2) آیه 2
.3 - -2 . سوره عصر ( 103 ) آیه 1
ص: 246
( {فَإِنْ ءَامَنُواْ بِمِثْلِ مَاءَامَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنمََّا هُمْ فیِ شِقَاق}( 1
اگر آنان آن چنان که شما ایمان آوردید، ایمان آورند، هدایت می یابند؛ و اگر روي گردانند (و مثل شما ایمان نیاورند) جز
این نیست که در چند دستگی و ناسازگاري خواهند ماند.
همچنین در آیات فراوانی، بت پرستی و شرك - به شدّت - نفی شده و کژراهه اي به شمار آمده است که انسان را دوزخی
می سازد و از هر خیر و سعادتی محروم می کند و پیامدي جز فلاکت، تباهی و هلاکت ندارد:
؛ ( {وَ لَوْ أَشرَْکُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا کاَنُواْ یَعْمَلُون}( 2
اگر شرك بورزند، اعمالی را که انجام داده اند از دستشان می رود وهیچ می شود.
؛( {قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ الله وَ لَا أُشْرِكَ بِه}( 3
بگو: همانا من امر شدم که خدا را بپرستم و به او شرك نورزم.
؛( {مَن یُشرِْكْ بِالله فَقَدْ حَرَّمَ الله عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَ مَأْوَاهُ النَّار}( 4
هرکه به خدا شرك بورزد، خدا بهشت را بر او حرام می گرداند.
؛ ( {وَ مَن یُشرِْكْ بِالِله فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً}( 5
هرکه به خدا مشرك شود، در گمراهی بس دوري فرو می افتد.
؛( {إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیم}( 6
به راستی شرك ظلمی بس بزرگ است.
؛ ( {إِنَّ الله لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَكَ بِه}( 7
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 137
. -2 . سوره انعام ( 6) آیه 88
. -3 . سوره رعد ( 13 ) آیه 36
. -4 . سوره مائده ( 5) آیه 72
. -5 . سوره نساء ( 4) آیه 116
. -6 . سوره لقمان ( 31 ) آیه 13
. -7 . سوره نساء ( 4) آیه 48 و 116
ص: 247
خدا شرك به خودش را نمی آمرزد.
؛ ( {سُبْحَانَهُ وَ تَعَالیَ عَمَّا یُشْرِکُون}( 1
خدا منزه و متعالی است از شرکی که آنها می ورزند.
همچنین روایات زیادي در این راستا وجود دارد، که در بحث هاي پیشین به بعضی از آنها اشاره شد.
بررسی یک حدیث
برخی از کسانی که مسئله قرائت هاي مختلف از دین را مطرح می سازند و از صراط هاي مستقیم و کثرت گرایی سخن می
گویند، گاه بخشی از یک حدیث را می آورند و آن را تأییدي براي درستی این نوع گرایش قرار می دهند.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
( لو عَلِمَ الناسُ کیف خَلَقَ الُله تبارك و تعالی هذا الخلقَ، لَم یَلُم اَحدٌ اَحداً؛( 2
اگر مردم می دانستند که خداي متعال چگونه خلق را آفرید، هیچ کس اَحَدي را سرزنش نمی کرد.
براساس این حدیث، تکفیرها و نسبت بی دینی و عقاید نادرست به دیگران ناشی از جهل و نابخردي است، اگر انسان به درك
و فهم درست دست یابد، همه عقاید را محترم می شمارد و هیچ کس را به جهت گرایش اعتقادي اش سرزنش نمی کند. همه
باورها در جاي خودش درست وصواب است و موضع گیري در برابر دیگر آیین ها و مسلک ها، رفتاري نادرست و خطا می
باشد. پیداست که این سخن نمی تواند درست باشد؛ زیرا در قرآن می خوانیم:
. -1 . سوره روم ( 30 ) آیه 40
. 44 ، حدیث 1 : -2 . اصول کافی 2
ص: 248
؛ ( {تَبَّتْ یَدَا أَبیِ لَهَبٍ وَ تَب}( 1
نابود باد دو دست ابولهب و هلاکت او را سزاست.
؛ ( {وَ لَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَبَارَا}( 2
خدایا، ظالمان را جز هلاکت میفزا.
؛ ( {فَلَعْنَهُ الله عَلیَ الْکَفِرِین}( 3
پس لعنت خدا بر کافران باد.
قرآن کسانی چون فرعون و هامان را نام می برد و پیشوایان و گروه هایی را یاد می کند که خودشان گمراه بودند و مردمان را
به گمراهی کشاندند و دوزخی ساختند، و هشدار می دهد که برخی از مردمان اگر در زمین سیطره یابند به نابودي حرث و
نسل می پردازند و در زمین تباهی می آفرینند و مردمان را به بردگی وامی دارند و از راه رشد و صلاح باز می دارند. و انسان
هاي با ایمان را کسانی می داند که در برابر کافران موضع گیري شدیدي دارند، و نرمش در برابر دیگر مکتب ها و مرام هاي
باطل را نشانه تزلزل ایمان و نفاق برمی شمارد و اعلان می دارد که آیین هایی چون یهود هرگز مسلمانان را برنمی تابند مگر
اینکه به دینِ آنان بگروند.
بنابراین، صواب بودن همه آیین ها و گرایش ها برخلاف رهنمودهاي قرآنی و حدیثی است و یافته هاي جامعه شناسی، روان
شناسی، مردم شناسی و شناخت ادیان، تاکنون چنین مدینه فاضله اي را که افراد مختلف با گرایش هاي دینی گوناگون در
صلح و صفاي کامل و بی هیچ دغدغه اي در کنار هم زندگی کنند و معاشرت داشته باشند و پیوند فامیلی برقرار کنند ثابت
نکرده است و در جایی از جهان
. -1 . سوره مسد ( 111 ) آیه 1
. -2 . سوره نوح ( 71 ) آیه 28
. -3 . سوره بقره ( 2) آیه 89
ص: 249
موجود نیست.
افزون بر این، حدیث مذکور بیان گر چنین معنایی نمی باشد، بلکه بخشی از حدیثی است که به تفاوت استعدادها و ظرفیت
هاي انسان ها اشاره می کند.
اگر مردم می دانستند که خداي » : یحیی بن اَبان از شهاب نقل می کند که گفت: شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمودند
شهاب می گوید) گفتم: خدا کارت را سامان دهد، این ) «! متعال چگونه این خلق را آفرید، اَحَدي اَحَدي را نکوهش نمی کرد
کار چگونه بوده است؟ امام (علیه السلام) فرمودند:
إنّ الله تبارك و تعالی خلق اَجزاءً بَلَغَ بها تسعهً و أربعین جزءاً، ثُمَّ جَعَلَ الأجزاءَ أعشاراً، فجَعَلَ الجزءَ عَشرهَ أعشار. ثُمَّ قَسَمَه بین
الخلق، فجَعَلَ فی رجل عُشرَ جُزء، و فی آخر عُشرَي جُزء حتّی بَلَغَ به جزءاً تامّاً، و فی آخر جزءاً و عُشرَ جزء، و آخر جزءاً و
عُشرَي جُزء، و آخر جزءاً و ثلاثهَ أعشار جزء حتّی بَلَغَ به جزئین تامّین ثُمَّ بحساب ذلک حتّی بَلَغَ بِاَرفَعِهم تسعه و أربعینَ جزءاً.
فمن لم یَجْعَلْ فیه إلاّ عُشرَ جُزء، لم یَقْدِر علی اَن یکون مثلَ صاحب العُشرَین و کذلک صاحب العُشرَینِ لا یکون مثل صاحب
الثلاثه الأعشار، و کذلک من تَمَّ له جزء لا یَقْدِر علی اَن یکون مثل صاحب الجزئَین. و لو عَلِمَ النّاس أنَّ الله عزوجل خَلَقَ هذا
( الخلقَ علی هذا لَم یَلُم أحدٌ احداً؛( 1
همانا خداي متعال اَجزایی را آفرید و آنها را به 49 جزء رساند، پس هر جزء را 10 قسمت نمود[که در مجموع به 490 جزء
کوچک تر تبدیل شدند] آن گاه آن اجزاء را میان خلق تقسیم کرد.
به شخصی یک دهم جزء داد و به دیگري دو دهم [و همین طور به فرد دیگر
. 44 ، حدیث 1 : -1 . اصول کافی 2
ص: 250
سه دهم و...] تا اینکه [بهره کسی را] به یک جزء کامل رسانید [و به همین ترتیب] به فرد دیگر یک جزء و یک دهم جزء و به
دیگري یک و دو دهم جزء و شخص دیگر یک و سه دهم داد تا اینکه [نصیب کسی را] دو جزء گردانید و به همین ترتیب، تا
اینکه به عالی ترین آنها 49 جزء داد. پس کسی که یک دهم جزء دارد مانند کسی که از دو دهم جزء برخوردار است نمی
باشد و نیز دارنده دو دهم مانند صاحب سه دهم نخواهد بود و کسی که یک جزء کامل دارد چونان کسی که دو جزء دارد
نیست. اگر مردم می دانستند که خداي بزرگ، مردم را چنین آفریده، هیچ کس دیگري را نکوهش نمی کرد.
مرحوم مجلسی در شرح این حدیث می گوید:
یعنی در نفهمیدنِ نکات دقیق و کوته فهمی در بعضی معارف « هیچ کس، دیگري را سرزنش نمی کرد » : مقصود از اینکه
[الهی] او را نکوهش نمی کرد، یا در به دست نیاوردن فضیلت ها و اخلاق نیک و به جا نیاوردن نوافل و مستحبات، او را
نکوهش نمی کرد. وگرنه چگونه ممکن است بر ترك فرائض و واجبات و انجام کبائر و محرمات، سرزنش نباشد؟!
خداي متعال، بندگان را به اندازه توانایی شان مکلّف ساخت، و آنان در ارتکابِ معاصی و در ترك واجبات مجبور نمی
باشند، لیکن امکان دارد در ظرفیتِ بعضی از آنها معرفت دقایق امور و اَسرار پیچیده، موجود نباشد به همین جهت، مردم به
آنها تکلیف نشده اند.
و همچنین در به دست نیاوردن بعضی از مراتب اخلاص و یقین و دیگر مکارم، مذمت نمی شوند؛ زیرا تکالیف الهی نسبت به
( بندگان به حسب قابلیت ها و استعدادهاي آنهاست.( 1
بنابراین، مقصود از این حدیث این است که درجات و استعدادهاي افراد مختلف است؛ بعضی به آسانی مطلبی را می فهمند و
نکات ظریف و دقیق را
.165 : -1 . بحارالانوار 66
ص: 251
درمی یابند و دریافت هاي ژرف و بینش هاي آینده نگر و طرح هاي ابتکاري دارند و تیزبین و باهوش اند و بعضی چنین
نیستند و از هرکس نباید انتظار همه امتیازات و فضایل نیک را داشت.
مراتب بالاي یقین و اوج درجات اخلاص نیز ظرفیت هاي ویژه اي را می طلبد( 1) و هرکس نمی تواند محرم اَسرار باشد.
البته تکالیف همگانی الزامی، درجاي خود محفوظ است و همه توانایی انجام آن را دارند. و اینکه چرا خدا به بعضی بیش از
دیگران تفضُّل فرموده و او را مورد عنایت قرار داده است، به جهت مصالحی می باشد که ما نمی دانیم و نمی توان آن را ظلم
به شمار آورد؛ زیرا اختلاف در اعطاي تفضُّلات - که به علم الهی مربوط است - ظلم بر کسی نیست. وانگهی، ممکن است
این تمایزها به اختیار خود افراد در عالَم ذَرّ صورت گرفته باشد، و پیداست که اختیار مُعَلَّل به علتی دیگر نمی شود - زیرا در
آن صورت اختیار نخواهد بود - پس بخشی از این اختیار(دراین عالَم) بروز می یابد که همان تفضُّلات و دیگر چیزهاست.
یادآوري لازم
برخی، آنان را که بر مراجعه به اَخبار - در مسائل اعتقادي - اِصرار می ورزند، به اخباري گري متهم می سازند. این کار، شیوه
اي ناجوانمردانه و سخنی نابجا و خام می باشد؛ زیرا رجوع به قرآن و روایات و اهمیت دادن به آنها براي مؤمن، کمالِ افتخار
است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) همواره در طول بعثت به آن فرامی خواند و از مردم می خواست که آموزه هاي وحیانی را
ملاك اعتقاد و رفتار و کردارشان قرار دهند و دین را از خود دین برگیرند.
-1 . نقل کرده اند آن گاه که به میرزاي شیرازي خبر دادند که همه مجتهدان عصر بر اَعلم بودن شما اتفاق دارند و اذعان می
کنند که شما از همه برتر و اَولی هستید و می بایست مرجع تقلید باشید، اشک هاي ایشان برگونه اش جاري شد و گفت: به
.( خدا سوگند، فکر نمی کردم به چنین گرفتاري اي مبتلا شوم! (فوائد الرضویه: 484
ص: 252
این شیوه مراجعه به اخبار و محور قرار دادن کلام قرآن و معصومین (علیهم السلام) از اخباري گري اصطلاحی - که به معناي
نفی تقلید و مبانی قطعی اصولی است - متمایز می باشد.
همچنین روشن است که در مواردي، از ظواهر تعالیم وحیانی آموزه هایی به نظر می رسد که اصولِ دین آنها را برنمی تابد و
یا برخلاف حکم عقل قطعی است؛ در این موارد خودِ وحی به تأویل آن پرداخته است. نمونه هایی از آنها را می توان در
تأویل آیات:
( {وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی}( 1) ، {وَ جَاءَ رَبُّک}( 2) و {إِلیَ رَبِّها نَاظِرَه}( 3) مشاهده کرد.( 4
و نیز باید توجه داشت که بخشی از اصول عقلی قطعی که در فلسفه مطرح است، تردید ناپذیر می باشد، با آنهاست که می
توانیم معارف وحیانی و توحیدي را روشن سازیم، با منکران خدا بحث کنیم و استدلال آوریم و آیات و روایات دشوار را
بفهمیم و تبیینی درست از آنها ارائه دهیم و نکات ظریف و دقیق را دریابیم. نیاز معلول به علت، محال بودن اجتماع نقیضین،
استحاله دور و تسلسل و پیروي نظم دائمی از ناظم آگاه و توانا و... از آن جمله اند. این اصول عقلی در انحصار فلاسفه نیست،
بلکه همه عقلاي عالَم از آنها استفاده می کنند و در امور مختلف آنها را به کار می برند.
آري، آن دسته از مسائل فلسفه که بحث هاي نظري و اختلافی است نباید مسلم انگاشته شود. اصالتِ وجود، وحدت وجود،
که زیربناي سنخیت میان خدا و خلق، اتحاد علم و اراده حق، قِدَم عالَم، معاد ... « الواحد » وحدت تشکیکی و اطلاقی، قاعده
مثالی و... می باشد، پذیرفتنی نیست.
. -1 . سوره حجر ( 15 ) آیه 29
. -2 . سوره فجر ( 89 ) آیه 22
. -3 . سوره قیامت ( 75 ) آیه 23
.538 - 537 : 656 ؛ و 5 : 363 ؛ و 5 - 362 : -4 . تفسیر برهان 3
ص: 253
ص: