گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
آیه هشتم: وَ لا تَدْعُ مَعَ الِله



...
اشاره
قال الله تعالی:
{وَلاتَدْعُ مَعَ الِله إِلَهًا آخَرَ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ
کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ}
. سوره قصص ( 28 ) آیه 88
و معبود دیگري با خداوند مخوان، خدایی جز او نیست،
جز وجه [ذات یا دین و آئین] او همه چیز نابود شونده است.
فرمان از آنِ اوست و به سوي او بازگردانیده می شوید.
ص: 255
ص: 256
در این آیه می فرماید: همراه خداوند، دیگري را مخوان و جمله {لا إِلهَ إِلَّا هُوَ} در حکم تعلیل جمله قبل می باشد؛ یعنی
همراه خداوند، دیگري را نخوان، به این علت که اصلًا غیر از خداوند واحد، خداي دیگري نیست (تا از او تقاضائی شود).
جمله {کلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ} در مقام تبیین صدر آیه می باشد؛ یعنی چون جز وجه او همه چیز هالک و فانی است و
چیزي که فانی می شود و از بین می رود نمی تواند إله باشد، پس الهی جز او نیست و غیر او را مخوان.
محل بحث بیشتر این قسمت از آیه می باشد که می فرماید: {کلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ}؛ در این زمینه، نظرات متفاوتی وجود
دارد که ابعاد آن از نظر لغت، روایات و تفسیر روشن خواهد شد.
لغت
را بررسی « هلاك » بیان شد، لذا نیازي به تکرار نیست. در اینجا فقط واژه « وجه » در ذیل آیه قبل (سوره بقره، آیه 115 ) معانی
مختصري می کنیم:
راغب در مفردات، وجوهی را در شرح کلمه هلاك ذکر می کند، از جمله: مفقود شدن، فساد و استحاله و موت؛ و براي هر
یک از این معانی به آیاتی استشهاد می کند، آن گاه در وجه چهارم می گوید:
؛( بطلان الشی ء من العالَم و عدمُه رأسا، و ذلک المسمّی فناءً المشار إلیه بقوله: {کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه}( 1
.844 -1 . مفردات الفاظ القرآن (راغب اصفهانی) : 843
ص: 257
نامیده می شود و این سخن خداي « فنا » هلاك، یعنی نابود شدن چیزي از عالَم و از بین رفتنش از اصل و ریشه، همان که
به آن اشاره دارد. « هر چیزي نابود می شود مگر وجه خدا » : متعال که
روایات
1. در کتاب احتجاج از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حدیثی طولانی روایت شده که فرمود:
( واما قوله: {کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه} فالمراد کل شیء هالک إلّا دینه؛( 1
( مقصود این است که هرچیزي نابود می شود مگر دین خدا.( 2
95 ؛ شایان ذکر است که امام علیه السلام در : 112 ؛ تفسیر المیزان 16 : 377 ؛ تفسیر کنز الدقائق 10 : -1 . احتجاج طبرسی 1
ادامه می فرماید: مراد دین است؛ زیرا محال است هر چیزي از خدا نابود شود و وجهش بماند.
-2 . درباره آیه شریفه، مرحوم قاضی سعید قمی - شارح کتاب توحید صدوق مطلبی دارد که حاصلش چنین است: در آیات
و احادیث بسیاري به خداوند متعال نسبت اعضا و قواي جسمانی داده شده است، مثلًا گاهی نسبت هیئت و هیکلِ انسان داده
100 ) و گاهی نسبت صورت به خداوند داده شده است؛ مانند حدیث: : اصول کافی 1 ) « الشاب الموفق » : شده؛ مانند حدیث
توحید صدوق: 103 ) [اغلب این احادیث در کتب عامه آمده است و در روایات شیعه مورد نقد ) « خَلَقَ الله آدمَ علی صورته ...»
یا تأویل قرار گرفته است] و گاهی نسبت وجه به خداوند داده شده است؛ مانند آیه: {کلُُّ شیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَه} و... . در این
زمینه گروهی به ظواهر احادیث اخذ کرده اند و گمراه شدند و قائل به تجسیم و تشبیه شدند، و عده اي متحیر شدند، و عده
اي به قیاس و تفسیر به رأي گرفتار شدند، لکن همگی خطا رفتند. آنگاه بعد از بیان دو قاعده در باب وضع الفاظ، می گوید:
وجه در وضع الهی به چیزي گفته می شود که مواجهه با شیء باشد؛ مثل اینکه وجه کتاب، به چیزي گفته می شود که به شما
امکان قرائت آن را بدهد و وجه خداوند، هم به چیزي گفته می شود که توجه و التفات به خداوند بدهد به نحوي که در این
توجه سالک مواجه شود با خداوند و این معنا فقط با انبیا و اولیا تطبیق می دهد؛ زیرا ایشان سبب اقبال خلق به خداوند هستند و
ممکن است دین باشد؛ زیرا طریق ایشان همان دین است و منطبق بر دین می باشد. (شرح توحید صدوق (قاضی سعید قمی)
524 ، ذیل باب تفسیر آیه: {کل شیء هالک إلاّ وجهه}، شرح حدیث اول). - 515 :2
ص: 258
2. در حدیث صحیح سیف بن عمیره آمده است که از امام صادق (علیه السلام) درباره این سخن خداي متعال: {کُلُّ شَیْ ءٍ
هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه} سؤال شد؟
حضرت فرمود: دیگران در تفسیر آن چه می گویند؟ (راوي می گوید) گفتم: می گویند: جز وجه خدا همه چیز نابود می
شود! حضرت فرمود:
( سبحان الله لقد قالوا قولًا عظیماً انَّما عنی بذلک وجه الله الَّذي یؤتی منه؛( 1
سبحان الله! گفتار بزرگی به زبان آوردند! همانا مقصود وجهی است که باید از آن داخل شد.
( یعنی مراد، ما اهل بیت هستیم؛ زیرا مخلوقین به واسطه ائمه (علیهم السلام) رو به سوي خدا می کنند.( 2
3. و به همین معنا و مضمون صحیحه صفوان الجمال است که از امام صادق (علیه السلام) در مورد این کلام خداي عزوجل:
{کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه} سؤال می شود؟ آن حضرت فرمود:
مَن أتَی الَله بِما اُمِرَ بِه مِن طاعَهِ محمَّد( 3) (صلی الله علیه و آله) فَهُو الوجْهُ الَّذي لایَهلکُ
. 143 ، حدیث 1 : -1 . اصول کافی 1
-2 . در توضیح این روایت ملاصالح مازندرانی - شارح کافی - می نویسد: اینکه امام علیه السلام فرمود: (لقد قالوا قولًا
عظیماً) از این حیث بود که ایشان خالق را به مخلوقین تشبیه کردند و براي خالق وجه مشخصی تراشیدند. و اینکه حضرت
فرمود: (انَّما عنی بذلک وجه الله الَّذي یؤتی منه) مرادشان این بود که آن وجه، همانا رسولان و اوصیاي آنهایند؛ زیرا ایشان
طریق إلی الله اند و انوار ربوبی به شمار می روند که اذهان خلایق به سبب ایشان نورانی می شود تا فیض حق را بپذیرند...
.(218 : (شرح اصول کافی 4
نیز آمده است. « و الائمه من بعده » : -3 . در توحید صدوق (ص 149 ، حدیث 3) عبارت
ص: 259
(2)؛( وکَذلک قال: {مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أطَاعَ الله}( 1
هرکس براي خدا آنچه را که مأمور انجام آن است از طاعت محمد (صلی الله علیه و آله) بیاورد، پس این وجهی است که از
.« هرکس اطاعت رسول بنماید به حقیقت اطاعت خداوند نموده » : بین نمی رود، و همچنین خداوند فرموده
نتیجه آن که این دین حق است که می ماند و همه چیز نابود شدنی است.
4. در توحید صدوق در تفسیر قول خداي تعالی: {کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه} آمده است که امام (علیه السلام) فرمود:
( کلُّ شیء هالک إلاّ من أخَذَ طریق الحق؛( 3
مراد آیه این است که: همه چیز هلاك (و نیست) می گردد مگر کسی راه حق را برگیرد [و بپیماید].
مَن أخذ » : آمده است « مَن أخذ طریق الحق » 5. و عین این حدیث در محاسن برقی( 4) نقل شده است با این تفاوت که به جاي
یعنی همه چیز نابود می شود مگر راهی که شما بر آن پایدارید. ؛« طریق الذي انتم علیه
6. در تفسیر قمی، از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که درباره: {کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه} فرمود:
معناي آیه این نیست که همه چیز فانی می شود و وجه خدا باقی می ماند، خدا برتر از آن است که در وصف بگنجد، لیکن
معناي آن چنین است:
( کلُّ شیء هالک إلاّ دینه، و نحن الوجهُ الَّذي یُؤتی الله منه؛( 5
. -1 . سوره نساء ( 4) آیه 80
. 143 (باب النوادر) ، حدیث 2 : -2 . اصول کافی 1
. -3 . توحید صدوق: 149 ، حدیث 2
. 199 حدیث 30 : -4 . محاسن برقی 1
.111 : 147 ؛ تفسیر کنز الدقایق 10 : -5 . تفسیر قمی 2
ص: 260
هرچیزي از بین می رود مگر دین خدا، و مقصود از وجه خدا ما هستیم، وجهی که باید از آن [سوي] خدا درآمد.
7. عبدالسلام بن صالح هروي می گوید: به علی بن موسی الرضا (علیه السلام) گفتم: اي فرزند رسول خدا، معناي این خبر
نظر به وجه خداي متعال است؟ آن حضرت فرمودند: « لا إله إلاّ الله » چیست که روایت می کنند: پاداش
یا اباصلت، مَن وَصَفَ الله تعالی بوجه کالوجوه، فقد کَفَرَ و لکن وجه الله تعالی انبیائه و رسله و حججه؛
( هم الذین بهم یتوجه إلی الله عزّوجلّ و إلی دینه و معرفته... و قال - عزوجل {کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه}؛( 1
اي اَباصلت، هرکه خداي متعال را به وجهی چون وجوه، وصف کند کافر است، لیکن وجه خداي متعال، انبیا و فرستادگان و
حجت هاي اویند؛ کسانی که به وسیله آنها سوي خداي بزرگ و دین و معرفتِ او توجه می شود... و [مقصود از وجه که]
آنهایند]. ] « هرچیزي هلاك می شود مگر وجه او » : خداي متعال می فرماید
امام (علیه السلام) سخن کسانی که وجه را به معناي واقعی کلمه گرفتند برنتافت و فرمود: خداوند از آنچه آنها می گویند منزه
است.
با توجه به روایات مذکور، چهار معنا در آیه محتمل است:
باشد؛ « دین » به معناي « وجه » ( الف
باشد؛ « الذي یؤتی الله منه » به معناي « وجه » ( ب
باشد. « من أخذ طریق الحق » به معناي « وجه » ( ج
باشد. «( انبیا و رسل و ائمه معصومین (علیهم السلام » به معناي « وجه » ( د
معانی فوق متقارب اند که قدر جامع آن چنانکه در روایت سوم بیان شد همان
. 106 ، حدیث 3 : 118 ، حدیث 21 ؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام 2 - -1 . توحید صدوق: 117
ص: 261
جهتی است که به سمت خدا هدایت می کند و ازآن جهت بسوي خدا اقبال می شود.
باري، این روایات در صدد بیان مصادیق بارز و کامل آیه اند و معناي آن را در مورد خاصی حصر نمی کنند، پس اگر با تدبُّر
در آیه، معنایی به ذهن برسد و نفی حدیث نکند و مخالف با محکمات قرآن و حدیث نباشد و با مُدرَك عقل بیِّن هم تخالف
نداشته باشد طرح آن، اشکالی ندارد.
ممکن است کسی بگوید: ظواهر آیات حجت اند، و می توان با توجّه به ظواهر، معناي آیه را دریافت!
در جواب گوییم: ظواهر آیات به طور مطلق حجت نیستند. آري، زمانی که ظواهر، خلاف عقلِ صریح نباشند و روایاتی هم در
مقام بیان مراد آیه (ولو در مقام ذکر بعض مصادیق) وارد نشده باشد، بی اشکال می توان به ظواهر عمل کرد وگرنه در مانند
آیه: {وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی}( 1) به طور قطع نمی توان به ظاهر عمل کرد؛ زیرا با توحید وحیانی ناسازگار است و باید آیه
( برخلاف ظاهر توجیه شود. البته در چنین مواردي خود وحی بهترین توجیه را نموده است.( 2
دیدگاه مفسران
تفسیر المیزان
در این مقام، نخست به ذکر سخنان صاحب تفسیر المیزان می پردازیم؛ زیرا
. -1 . سوره ص ( 38 ) آیه 72
-2 . عن محمد بن مسلم، قال: سألت أباعبدالله علیه السلام عن قول الله عزوجل: {وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی} کیف هذا النفخ؟
إن الروح متحرك کالریح، و إنما سمی روحا لأنه اشتق اسمه من الریح، و إنما أخرجه علی لفظ الریح لأن الأرواح » : فقال
مجانسه للریح، و إنما أضافه إلی نفسه لأنه اصطفاه علی سائر الأرواح، کما قال لبیت من البیوت: بیتی و لرسول من الرسل:
.(363 - 362 : تفسیر برهان 3 ) « رسولی و أشباه ذلک، و کل ذلک مخلوق مصنوع محدث مربوب مدبر
ص: 262
علامه بعد از بیان نظر خویش، تقریباً اکثر اقوال را نقل می کند و می گوید: با تدبر در آنچه ما گفتیم، اشکالات اقوال آشکار
خواهد شد.
ایشان می گوید:
والوجه والجِهه واحد کالوَعد والعِده، و وجه الشیء فی العرف العامّ ما یستقبل به غیره ویرتبط به الیه... و وجهه تعالی ما یستقبل
به غیره من خلقه ویتوجّه إلیه خلقه به وهو صفاته الکریمه من حیاه وعلم وقدره و سمع وبصر وما ینتهی إلیها من صفات الفعل
( کالخلق والرزق والإحیاء والإماته والمغفره والرحمه وکذا آیاته الدالّه علیه بما هی آیاته؛( 1
وَجه و جِهه یک چیزند مانند (وَعد و عِده). وجه الشیء و صورت هرچیزي در عرف عمومی چیزي است که به وسیله آن با
دیگر چیزها روبرو شده و با آنها مرتبط می شود... و وجه خداي متعال، چیزي است که به آن با خلقش روبرو می شود و به
وسیله آن، خلق به سوي خدا رو می کنند، و آن عبارت است از صفات کریمه خدا از قبیل: حیات و علم و قدرت و سمع و
بصر، و صفات فعلی که به اینها منتهی می شود مانند: پدیدآوردن، روزي دادن، حیات بخشیدن، میراندن، آمرزش، بخشایش و
همچنین نشانه هایی که بر او دلالت دارند.
علامه در ادامه می نگارد:
فکلُّ شیء هالک فی نفسه باطل فی ذاته لا حقیقه له( 2) إلاّ ما کان عنده مما أفاضه الله علیه و أما ما لاینسب إلیه تعالی فلیس إلاّ
ما اختلقه وهم المتوهّم
.90 : -1 . المیزان 16
-2 . لازم به ذکر است که اگر مقصود علامه از باطل بودن اشیا در ذاتشان این است که هیچ حقیقتی ندارند، این سخن
مخدوش است چنانچه در نقد کلام فلاسفه و عرفا بیان خواهد شد، اما اگر مراد این است که حقیقت دارند اما وابسته به
خدایند و قائم به مشیت اویند سخن درستی است.
ص: 263
أو سراباً صوره الخیال و ذلک کالأصنام لیس لها من الحقیقه إلاّ أنها حجاره أو خشبه أو شیء من الفلزات و أما أنها أرباب أو
آلهه أو نافعه أو ضاره أو غیر ذلک فلیست إلاّ أسماء سمّاها عبدتهم و کالإنسان لیس له من الحقیقه إلاّ ما أودعه فیه الخلقه من
الروح و الجسم و ما اکتسبه من صفات الکمال و الجمیع منسوبه إلی الله سبحانه و أما ما یضیفه إلیه العقل الإجتماعی من قوه
وسلطه و رئاسه و وجاهه و ثروه و عزه و أولاد و أعضاد فلیس إلاّ سراباً هالکاً و أمنیّه کاذبه و علی هذا السبیل سائر
( الموجودات... ؛( 1
پس هرچیزي در ذات خودش نابود شونده و باطل است و حقیقتی ندارد مگر آنچه از جانب خدا به او افاضه شده است.
و آنچه به خدا منسوب نمی باشد ساخته وهم است و سرابِ خیال.
آسیب رسان) و ) « ضارّ » ،( نفع دهنده ) « نافع » ،« آلهه » ، « ارباب » مانند بت ها که حقیقتی جز سنگ و چوب و فلز ندارند، و عنوان
جز آن، نام هایی است که پرستندگانشان بر آنها نهاده اند.
و مانند انسان که حقیقتی ندارد جز روح و جسمی که خدا در وي نهاده است، و صفات کمالی که به دست می آورد و جمیع
اینها به خداي سبحان منسوب می باشد، و اما قوت، سلطه، ریاست، مقام، ثروت، عزت، اولاد و یارانی که عقل اجتماعی به
انسان نسبت می دهد، چیزي جز سراب هالک وآرزوي دروغین(و پوچ) نمی باشد. دیگر موجودات نیز بر همین رویه اند...
در ادامه می فرماید:
و یمکن أن یراد بالوجه جهته تعالی التی تنسب إلیه و هی الناحیه التی یقصد منها و یتوجه إلیه بها، و تؤیده کثره استعمال الوجه
فی کلامه تعالی
.91 - 90 : -1 . المیزان 16
ص: 264
بهذا المعنی کقوله: {یُرِیدُونَ وَجْهَهُ} ( 1) و قوله: {إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی}( 2) إلی غیر ذلک من الآیات الکثیره جدا. و علیه
فتکون عباره عن کل ما ینسب إلیه وحده فإن کان الکلام علی ظاهر عمومه انطبق علی الوجه الأول الذي أوردناه و یکون من
مصادیقه أسماؤه و صفاته و أنبیاؤه و خلفاؤه و دینه الذي یؤتی منه.
و إن خص الوجه بالدین فحسب کما وقع فی بعض الروایات إن لم یکن من باب التطبیق کان المراد بالهلاك الفساد و عدم
الأثر، و کانت الجمله تعلیلا لقوله: {وَ لا تَدْعُ مَعَ الله إِلهاً آخَرَ} و کان ما قبلها قرینه علی أن المراد بالشی ء الدین و الأعمال
المتعلقه به و کان محصل المعنی: و لا تتدین بغیر دین التوحید لأن کل دین باطل لا أثر له إلا دینه.
والأنسب علی هذا أن یکون الحکم فی ذیل الآیه بمعنی الحکم التشریعی أو الأعم منه و من التکوینی و المعنی: کل دین هالک
إلا دینه لأن تشریع الدین إلیه و إلیه ترجعون لا إلی مشرعی الأدیان الأخر.
( هذا مایعطیه التدبر فی الآیه الکریمه وللمفسرین فیها أقوال أخر مختلفه.( 3
و ممکن است مراد از وجه، جهت خداي تعالی باشد که به او نسبت داده می شود و از آن جهت خدا قصد و به او توجه می
خشنودي او را » : شود، و مؤید آن، کثرت استعمال وجه در کلام خداي تعالی به همین معناست مانند این سخن که می فرماید
.«[ جز خواستنِ رضاي پروردگارش که بسی برتر است [منظوري ندارد » : و این که می فرماید « می خواهند
. -1 . سوره انعام ( 6) آیه 52
. -2 . سوره لیل ( 92 ) آیه 20
.94 - 93 : -3 . المیزان 16
ص: 265
بنابر این، وجه عبارت است از هرآنچه فقط به خدا نسبت داده شود، پس اگر کلام بر ظاهر عامش باشد، بر وجه اول - که
بیانش کردیم - منطبق خواهد بود و از مصادیق آن اسماء و صفات خداي تعالی و انبیا و جانشینانشان و دین الهی - که از
طریق آن خدا قصد شود - می باشد.
و اگر مراد از وجه، خصوصِ دین باشد چنانکه در برخی روایات آمده است - اگر از باب تطبیق نباشد - مراد از هلاك، فساد
و عدم تأثیر خواهد بود، و جمله [جز وجه اوهمه چیز نابودشونده است]دلیل سخن خداي تعالی است که فرمود:
دین و اعمال مربوط به دین است و حاصل ،« شئ » و قبلِ آن قرینه است بر این که مراد از ؛« و با خدا معبودي دیگر مخوان »
کلام این خواهد بود که: به غیر دین توحید متدین مباش زیرا هر دینی جز دین الهی نابود شدنی است.
بنابر این، انسب این است که حکم در ذیل آیه، تشریعی یا اعم از تشریعی و تکوینی باشد و معنا این خواهد بود که:
هر دینی جز دین الهی نابود شدنی است زیرا تشریعِ دین از آن خداست و به سوي او رجوع می کنید نه به سوي دیگر تشریع
کنندگان.
این مقتضاي تدبر در آیه کریمه است لکن مفسران اقوال گوناگون دیگري در مورد آن دارند.
و اما اقوالی که مرحوم علامه جمع آوري کرده و آنها را مخدوش می داند از قرار ذیل است:
* بعضی گفته اند: مراد از وجه، ذات مقدس پروردگار است و مراد از هلاك انعدام می باشد پس معناي آیه این می شود که
هرچیزي فی نفسه در معرض انعدام است؛ چون وجودش از خودش نیست مگر ذات خداوند، که واجب الوجود است. بنابراین،
اساس کلام بر تشبیه است؛ یعنی هر موجودي غیر خداوند مانند هالک و معدوم است، چون وجودش وابسته به غیر است.
* وگفته شده است: مراد ازوجه، ذات هرچیزي است وضمیر {وَجْهَهُ} به
ص: 266
خدا برمی گردد به اعتبار اینکه وجه هرچیزي مملوك اوست، و معناي آیه این است که: هرچیزي هالک است، مگر وجه خدا
که همان ذات هرچیز و وجود آن است.
* و بعضی دیگر گویند: مراد از وجه، جهت مقصوده از هرچیز است و ضمیر در {وَجْهَهُ} به خدا برمی گردد، و معناي آیه این
است که: هرچیزي هالک است با همه متعلقاتش، مگر تنها آن جهت از هرچیز که منسوب به خداي متعال می باشد و آن
وجودي است که خدا به وي افاضه فرمود.
* و عده اي دیگر گفته اند: وجه، همان جهت مقصوده است و مراد از آن خداي سبحان می باشد که هرچیزي به او رو می
برمی گردد و معناي آیه این است که: هرچیزي هالک است، مگر خدائی که جهت « شیء » کند و ضمیر در {وَجْهَهُ} به کلمه
مطلوب هرچیز است.
* بعضی گفته اند: هلاك به معناي مرگ است و عمومیت آیه به ظاهرش مراد نیست، بلکه تنها جانداران مراد است و معنایش
این است که: هر موجود جانداري به زودي می میرد، مگر وجه خدا.
* و باز در معناي وجه بعضی گفته اند: مراد به آن عمل صالح است، و معناي آیه این است که: هر عملی در معرض انعدام
است به جز آن عملی که بنده خدا آن را به عنوان امتثال امر الهی به جا آورد، که خدا آن را باقی می دارد و دیگر [اثرش و
مزدش] از بین نمی رود تا روزي به او برسد، و یا به خاطر اینکه مقبول درگاه خدا واقع می شود، دیگر قابل هلاك نیست؛
چون [عمل با جزا معاوضه شده و] جزا قائم مقام عمل شده و بقا دارد [و هلاك ناپذیر است].
* و بعضی دیگر گفته اند: معناي وجه، جاه و منزلت خداي متعال است که آن را در مردم اثبات کرد.
* و برخی دیگر چنین نظر دارند که هالک به عمومیتش همه ماسوي الله را دربرمی گیرد و به طور دائم شامل است؛ زیرا
وجود در هر آن بر او افاضه می شود،
ص: 267
پس او - یعنی ماسوي الله - دائماً در تغییر و هلاکت است (هم در دنیا و هم در آخرت) و معناي آیه این است که: هرچیزي
( دائماً در ذاتش متغیِّر است، مگر وجه خداوند متعال.( 1
تفسیر نفحات الرحمن
شیخ محمد نهاوندي - صاحب تفسیر نفحات الرحمن - ذیل این آیه بیان لطیفی دارد که نقل آن سودمند است، وي می
فرماید:
أقول: حاصل المراد انَّ الوجه هو الجهه الَّتی بها یقبل الشیء إلی غیره، و الله منزه عن الجهه والعضو؛ فالمراد منه ما هو سبب
( اقباله إلی خلقه، و هو دینه و حُجَجُه الذین ببرکتهم تنزل الرحمه؛( 2
مضمون این سخن این است که:
وجه، عبارت است از آن جهتی که هر شیء به آن جهت، به شیء دیگر رو می کند.
بدیهی است که چنین معنایی قطعاً در مورد خداوند به کار نمی رود؛ زیرا خداوند به این معنا داراي وجه نیست؛ زیرا حضرت
حق نه داراي جهت است و نه داراي عضو، پس باید با حفظ همین مناسبت، معناي دیگري ذکر شود که بدون محذور باشد.
در نتیجه می گوییم: مراد از وجه آن چیزي است که سبب اقبال حضرت حق به خلق می شود. به عبارت دیگر آیه این گونه
معنا می شود: همه چیز فانی و باطل می شود، مگر آن جهتی که خداوند متعال به وسیله آن به خلقش روي می آورد و
-1 . علامه طباطبایی بعد از نقل تمام اقوال می فرماید: هیچ کدام از وجوه ذکر شده صحیح به نظر نمی رسد، زیرا با سیاق آیه
شریفه منطبق نیست و یا دلیلی که آورده اند مدعایشان را اثبات نمی کند و یا معنایی است که از فهم دور می باشد، ...
.(94 : (المیزان 16
.57 : -2 . تفسیر نفحات الرحمن 5
ص: 268
آن وسیله، دین و حجت هاي خدا (پیامبر و ائمه (علیهم السلام) ) می باشند؛
زیرا به وسیله ایشان خداوند اقبال به خلق می کند و به برکت آنان رحمت الهی بر خلق نازل می گردد.
دیدگاه فلاسفه و عرفا
برخی از فلاسفه و اهل عرفان بر مبناي اینکه یک حقیقت در دار هستی بیشتر نیست و آن وجود ذات اقدس پروردگار است،
(و هرچیزي که مخلوق باشد و ممکن، اعتباريّ و منتزع از تطوُّرات آن وجود می باشد) آیه: {کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه} را
است. « حقیقه الوجود » چنین معنا می کنند: همه ممکنات هالک هستند، مگر وجه پروردگار که
به عبارت دیگر در هستی یک حقیقت بیشتر وجود ندارد که همان ذات پروردگار و حقیقه الوجود می باشد. مخلوقات
(ماسوي الله و ممکنات) همه اعتبارات و انتزاعات از آن وجودند و این وجودات غیرحقیقی، متطور می شوند و داراي شئون و
تعبیر می شود؛ وچون همه آنها معانی اي اعتباري وذهنی اند، هیچ وپوچ می « ممکن » مظاهر مختلف می گردند که از آن به
باشند واین تغییر وبه شکل هاي مختلف درآمدن، همان هلاك اشیا است.
و آن که تغییر پیدا نمی کند همان حقیقه الوجود است که خدا باشد بنابراین، آیه ناظر به همین معناست. وجود ممکنات همه
از تطورات آن وجود حقیقی می باشد و هرگز ممکنات به وجود حقیقی متصف نمی شوند، بلکه مجازاً به آنها اطلاق وجود
می شود که از آن به وجود منبسط تعبیر می شود. پس همه این ماهیّات به حکم آیه شریفه که فرمود:
{کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه} پوچ هستند.
البته این معنا نه با لغت منطبق است و نه با حدیث و آیات قرآن سازگاري
ص: 269
دارد، از این رو نمی توان آن را تفسیر این آیه به شمار آورد.
سخن ملاصدرا در این مورد چنین است:
کأنَّک قد آمنت من تضاعیف ما قَرع سمعک منَّا بتوحید الله سبحانه توحیداً خاصّیاً و اذعنتَ بانَّ الوجودَ حقیقهٌ واحده هی عین
الحق، و لیس للماهیّات و الأعیان الإمکانیه وجود حقیقی، انَّما موجودیَّتُها بانصباغها بنور الوجود، و معقولیتها من نحو من انحاء
ظهور الوجود و طور من اطوار تجلیه، و انَّ الظاهر فی جمیع المظاهر و الماهیّات و المشهود فی کل الشؤون و التعیُّنات لیس إلاّ
حقیقه الوجود، بل الوجود الحق، بحسب تفاوت مظاهره و تعدد شؤونه و تکثر حیثیّاته.
والماهیّه الخاصه الممکنه - کمعنی الإنسان والحیوان - حالها کحال مفهوم الإمکان والشیئیه ونظائرهما فی کونهما ممّا لاتأصل
لها فی الوجود عیناً... فانکشف حقیقه مااتفق علیه أهل الکشف والشهود من أن الماهیات الإمکانیه أمور عدمیه لابمعنی أن
مفهوم السلب المفاد من کلمه لا وأمثالها داخل فیها ولا بمعنی أنها من الاعتبارات الذهنیه و المعقولات الثانیه بل بمعنی أنها غیر
موجوده لا فی حد أنفسها بحسب ذواتها ولا بحسب الواقع... بل الموجود هوالوجود وأطواره وشئونه و أنحاؤه والماهیات
موجودیتها إنما هی بالعرض... وفی کلام المحققین اشارات واضحه بل تصریحات جلیّه بعدمیّه الممکنات ازلًا وابداً، و کفاك
( فی هذا الأمر قوله تعالی: {کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه}؛( 1
چکیده سخن ملاصدرا - در اینجا - این است که: براي ماهیّات و اعیان ممکنه
.( 342 (فصل 30 - 339 : -1 . اسفار اربعه 2
ص: 270
وجود حقیقی نیست، و ممکنات فی حد نفسها و بحسب ذاتها و بحسب واقع اموري عدمی اند و موجودیت آنها بالعرض است
که از اطوار وجود، (از تطوُّر وجود) انتزاع می شود و آنچه در تمام مظاهر هست همان حقیقت وجود می باشد که در همه اینها
بروز و ظهور دارد و وجود حق - به حسب این مظاهر مختلف - داراي حیثیات مختلف می شود؛ بنابر این، اعیان ممکنه از قبیل
انسان، حجر، قمر و... ما به إزاي خارجی ندارند، بلکه آنچه در خارج هست همان وجودي است که تطور یافته ... در اثبات
این معنا که ممکنات ازلًا و ابداً معدوم اند، آیه شریفه: {کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَه} ؛ همه چیز فانی اند جز وجه او، کفایت
می کند.
و پیرامون این مطلب - در بیانی دیگر - می نویسد:
...فکلُّ ما ندرکه فهو وجود الحق فی أعیان الممکنات، فمن حیث هویه الحق هو وجوده، و من حیث اختلاف المعانی و
الأحوال المفهومه منها المنتزعه عنها - بحسب العقل الفکري و القوه الحسیّه - فهو أعیان الممکنات الباطله الذوات، فکما
لایزول عنه باختلاف الصور و المعانی اسم الظلّ، کذلک لایزول عنه اسم العالم و ماسوي الحق، و إذا کان الأمر علی ما ذکرتُه
( لک، فالعالَم متوهَّمٌ ما له وجود حقیقی. فهذا حکایه ما ذَهَبتْ إلیه العرفاءُ الإلهیون و الأولیاء المحققون؛( 1
294 (فصل 25 ). بعضی از شارحین اسفار در ذیل این عبارت ملاصدرا می گوید: هر آنچه ما - 293 : -1 . اسفار اربعه 2
ادراك می کنیم ظهور حق است که از طریق ظل الهی در اعیان ممکنات ظاهر می شود، پس آنچه ادراك می شود از جهت
آنکه هویّت حق را ارائه می دهد، وجود و ظهور حق است و از جهت معانی مختلف و مفاهیم متفاوتی که به حسب عقل
فکري و قواي حسّی انتزاع می شوند، ذوات و اعیان امکانی هستند که به لحاظ ذات خود باطل می باشند؛ و همان گونه که
علی رغم اختلاف صور و معانی متعیّن، اسم ظل از عالم زایل نمی شود، اسم عالَم و ماسواي حق نیز براي آن باقی است. و
عالم داراي وجود حقیقی نیست و وجود آن امري متوهم و خیالی است و این حکایت مختار عرفا و اولیاي الهی است. (رحیق
463 ، بخش چهارم از جلد دوم ) - 462 : مختوم 2
ص: 271
در این سخن ملا صدرا بیان می دارد: هرچه را که ما درك می کنیم همان وجود حق می باشد و مفاهیم انتزاعی - از قبیل
انسان و حیوان و... - باطل الذات و تطورات همان وجود حقیقی می باشند و از آنجا که عالَم یک مفهوم انتزاعی است، جز
توهُّم چیزي نیست؛ و هیچ نحوي از وجود را ندارد.
پاسخ
در جواب ایشان می گوییم: هیچ کس ادعا نکرده که عالَم وجودي قائم به ذات است مانند واجب الوجود، بلکه سخن در این
است که عالَم غیر از ذات پروردگار است و وجود دارد و لکن وجودش بالغیر می باشد.
البته همان طور که ایشان می گویند: این مسئله (طور وراء طور العقل) است و برهان عقلی اقامه نمی کنند.
از مجموع آنچه بیان شد این طور استفاده می شود که تفسیر برخی از فلاسفه، منطبق با لغت نیست و با اصول حدیث و آیات
دیگر قرآن هم ناسازگار است، بلکه بر اساس مبنایی است که از خارج آن را باور کرده اند و بعد خواسته اند آن را با قرآن
سازگار کنند، پس بهترین وجه براي تفسیر آیه، همان بیانات حضرات معصومین (علیهم السلام) می باشد.
وَالسَّلامُ عَلَی مَن اتَّبَعَ الهُدي