گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
آیه سیزدهم: ولَقَدْ ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالِإنسِ



اشاره
لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِهَا
وَلَهُمْ آذَانٌ لایَسْمَعُونَ بِهَا
اُوْلَئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ
اُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ } ؛
البته بسیاري از جنیان و آدمیان را براي دوزخ آفریدیم؛
آنان دل هایی دارند که با آن [حقایق را] درنمی یابند
و چشمانی دارند که با آنها نمی بینند و گوش هایی دارند
که با آنها نمی شنوند، آنان همانند چهارپایان اند،
بلکه گمراه ترند، آنها همان غافلان اند.
سوره اعراف ( 7) آیه 179
ص: 200
ص: 201
مسئله عذاب و خلود جهنمیان و چگونگی عذاب دائمی آنها، از بحث هاي مهم و مطرح قرآنی است. از آیاتی که با استناد به
آن برخی پنداشته اند عذاب براي اهل جهنم عذب (شیرین و گوارا) خواهد شد، این آیه شریفه است که خداي متعال می
فرماید:
{ وَلَقَدْ ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أعْیُنٌ لایُبْصِ رُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لایَسْمَعُونَ بِهَا اُوْلَئِکَ
( کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ اُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ } ؛( 1
البته بسیاري از جنیان و آدمیان را براي دوزخ آفریدیم؛ آنان دل هایی دارند که با آن [حقایق را] درنمی یابند و چشمانی
دارند که با آنها نمی بینند و گوش هایی دارند که با آنها نمی شنوند، آنان همانند چهارپایان اند، بلکه گمراه ترند، آنها همان
غافلان اند.
« لام » غرض و غایت است یا « لام » ،« لام » در { لِجَهَنَّمَ } است و اینکه آیا این « لام » از نکات شایان توجه در این آیه، جایگاه
عاقبت می باشد.
اگر این لام براي بیان غرض به کار رفته باشد، بدان معناست که غرض از آفرینش دسته اي از انس و جن و غایت خلقتشان
این است که دوزخی شوند و این، همان جبر است؛ یعنی گروهی در ارتکاب معاصی و دست یازي به انواع خطاها و گناهان -
که انسان را دوزخی می سازد - مجبورند و معصیت و نافرمانی آنها از روي اختیار نمی باشد.
. -1 . سوره اعراف ( 7) آیه 179
ص: 202
این درحالی است که اساس قرآن کریم بر اختیار استوار می باشد و اصل فرستادن پیامبران و فرود آوردن کتاب هاي آسمانی
و امر و نهی و تکلیف و بهشت و دوزخ، با مختار بودن انسان معنا می یابد در غیر این صورت، بیهودگی و عبث، بر همه هستی
سایه می افکند که بطلان آن، از واضحات است.
اگر دسته اي در رفتن به جهنم مجبور باشند، چرا خداي متعال در ادامه آیه، آنها را سرزنش می کند که: { لَهُمْ قُلُوبٌ
لایَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لایَسْمَعُونَ بِهَا } ؛ (دل هایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی کنند، و
چشمانی دارند که با آنها نمی بینند، و گوش هایی دارند که با آنها نمی شنوند) و یا { اُوْلَئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ اُوْلَئِکَ
هُمُ الْغَافِلُونَ } ؛ (آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند، آنها همان غافلان اند) و حال آنکه اینان براي همین خلق شده اند
که نفهمند و درك نکنند و عناد و دشمنی ورزند تا غرض از خلقتشان پدید آید.
پس با این تحلیل، نقض غرض لازم می آید.
شیخ طوسی در این باره می فرماید:
و لایجوز أن یکون معنی الآیه انَّ الله خلقهم لجهنَّم و اَراد منهم أن یفعلوا المعاصی فَیَدْخُلوا بها النار؛ لأنَّ الله لایُرید القبیح، لأنَّ
( إراده القبیح قبیحه و لأنَّ مُریدَ القبیح منقوصٌ عند العقلاء، تعالی الله عن صفه النقص؛( 1
جایز نیست معناي آیه این باشد که خدا آنها را براي جهنم آفرید و اراده کرد که معصیت ها را انجام دهند تا در نتیجه
ارتکاب این معاصی وارد جهنم شوند؛ زیرا خداي متعال اراده قبیح نمی کند [اینکه اینها مجبور باشند جنایت کنند و بعد به
بهشت راه نیابند و به جهنم بروند قبیح است] چراکه اراده [کار و رفتار] قبیح، قبیح است و کسی که اراده عمل قبیح کند نزد
عقلا کاستی دارد؛ و خدا از نقص منزه است.
.38 : -1 . تفسیر التبیان 8
ص: 203
شیخ طوسی با این بیان، به دو اشکال اشاره می کند:
یک: اصل چنین عملی قبیح است و قبیح، از ذات مقدس حضرت حق سر نمی زند.
دو: اگر کسی به انگیزه شکنجه مردمان چنین کاري کند، در نظر عقلاء شخصی رشد نیافته و ناقص است و خداوند متعال منزه
از نقص است.
و چون این سخن با آیات دیگر قرآن و اساس مسائل وحیانی سازگار نمی باشد، در ادامه شیخ می فرماید:
ولأنَّه قال: { وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ }( 1) فَبَیَّنَ أنَّه خَلَقَ الخلقَ للعباده والطاعه وقال: { وَمَا أرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا
لِیُطَاعَ }( 2) و قال: { وَلَقَدْ صَ رَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا }( 3) و قال: { لَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ
النَّاسُ بِالْقِسْطِ }( 4) و قال: { إِنَّا أرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا * لِتُؤْمِنُوا بِالِله وَرَسُولِهِ }( 5) و نظائر ذلک اکثر من أن تُحْصی،
فکیف یقول بعد ذلک { وَلَقَدْ ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ } و هل هذا إلاّ تناقُضٌ تَنَزَّهَ کلامُ الله عنه؛
روشن ساخت که خلق را براي عبادت و بندگی « جن و انس را نیافریدم مگر براي اینکه مرا عبادت کنند » : و چون که فرمود
ما این آیات را به صورت هاي » : و فرمود « ما هیچ پیامبري را نفرستادیم مگر اینکه از او اطاعت کنند » : آفرید؛ و فرمود
به راستی ما پیامبران خود را با دلائل آشکار روانه کردیم و با آنها » : و فرمود « گوناگون براي آنان بیان کردیم تا یادشان بیاید
و فرمود: « کتاب و ترازو [میزان و معیار سنجش] را فرود آوردیم تا مردم عدالت را به پادارند
. -1 . سوره ذاریات ( 51 ) آیه 56
. -2 . سوره نساء ( 4) آیه 64
. -3 . سوره فرقان ( 25 ) آیه 50
. -4 . سوره حدید ( 57 ) آیه 25
.9 -5 . سوره فتح ( 48 ) آیه 8
ص: 204
.« ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده اي فرستادیم تا به خدا و فرستاده اش ایمان آورید »
نظائر این آیات بیش از آن است که شمرده شود. چگونه بعد از این آیات، خداي تعالی بفرماید:
اگر چنین بگوید آیا این تناقض در کلام خدا نیست؟! کلام خداي متعال منزه از تناقض « و ما آنها را براي جهنم خلق کردیم »
گویی است .
از این رو، این پرسش به ذهن می آید که بخش نخست آیه، به چه معناست و با توجه به مسلم بودن اختیار، معناي آن چگونه
است؟
براي این پرسش، پاسخ هاي گوناگونی ارائه شده است، بسیاري از مفسران سه وجه را براي توجیه این آیه ذکر کرده اند. شیخ
ابو الفتوح رازي در روض الجنان، افزون بر این سه وجه، وجه دیگري را نیز می آورد.
وجه اول
پاسخ نخست این است که لحن قرآن کریم در موارد زیادي چنین است، ولی همه اینها بر اساس انتخاب و اختیار خود خلق می
باشد؛ مانند عباراتی که در آن هدایت و اضلال منسوب به خداست یا آیاتی که درباره بهشت و جهنم و مدح و ذمّ خلق اند؛
مانند:
( { خَتَمَ الُله عَلَی قُلُوبِهمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أبْصَارِهِمْ غِشَاوَه وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ } ؛( 1
خداوند بر دل هاي آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاد، و بر دیدگانشان پرده اي است و برایشان عذاب بزرگی است.
از عبارت { خَتَمَ الُله } این سؤال به نظر می آید که چرا خدا بر قلب آنان مُهر زد؟ مگر تقصیرشان چیست؟ اگر اندکی در آیه
قبل از آن، درنگ شود پاسخ روشن می گردد؛ زیرا در آن بیان شده است که اینها به اختیار خودشان کافر شدند و نتیجه
کفرشان این
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 7
ص: 205
است که { خَتَمَ الُله عَلَی قُلُوبِهمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أبْصَارِهِمْ غِشَاوَه وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ } .
در آیه 23 سوره جاثیه نیز می خوانیم:
{ أفَرَأیْتَ مَنِ اتَّخَ ذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأضَ لَّهُ الُله عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَ َ ص رِهِ غِشَاوَه فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ الِله أفَلا
( تَذَکَّرُونَ } ؛( 1
آیا دیدي کسی را که هوس خویش را معبود خود ساخت، و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش و دلش مُهر زد و بر
دیده اش پرده نهاد؟ پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا به خود نمی آیید؟
اگر واژه { أضَ لَّه } مورد توجه قرار گیرد که خدا از روي علم( 2) انسان را گمراه می کند، این آیه، سؤال برانگیز می شود،
ولی جمله قبل آن، گویاست که این کار به سوء اختیار خودشان است آنها هوا و هوس را پرستیدند و چون این عمل از آنها
بروز یافت، به اختیار خود، در گمراهی فرو رفتند.
آیه مورد بحث نیز چنین است؛ یعنی اشخاص با اختیار و گزینشی ناشایست، چنان مسیر انحراف را می پیمایند و با حق عناد
می ورزند و رفتاري زشت دارند که گویی از ابتدا براي جهنم آفریده شده اند، یعنی اگر - به فرض - براي جهنم خلق می
شدند چطور در بدي فرو می رفتند و خوبی از آنها سر نمی زد، اکنون نیز به همان اندازه در انحراف فرو رفته اند که گویی
براي جهنم خلق شده اند.
به همان معناي غرض و غایت می باشد. « لام » صورت نمی گیرد و « لام » در این توجیه، تصرفی در معناي
. -1 . سوره جاثیه ( 45 ) آیه 23
-2 . در اینکه (عَلَی عِلْمٍ) در آیه مذکور، قید چه چیزي است؟ دو نظریه است: 1. قید فاعل باشد؛ یعنی اضلال الهی از روي
آگاهی صورت گرفته است که در این صورت، این قید براي تأکید خواهد بود. 2. قید مفعول باشد؛ یعنی کسانی که گمراه
. (173 : 554 و المیزان 18 : گردیدند، ضلالت را با آگاهی انتخاب کردند (نگاه کنید به تفسیر نفحات الرحمن 5
ص: 206
این وجه را - که بسیار لطیف است - شیخ ابوالفتوح رازي در تفسیرش می آورد. متن سخن وي چنین است:
آن گاه [خدا] گفت گروهی بسیار هستند که ایشان بر کفر اصرار کردند و با دعوت رسول اصغا نکردند و حجت عقل را کار
نبستند و در سابق علم من چنان بود که ایشان هرگز ایمان نیارند و جز اختیارِ کفر، نکنند و لامحال از این جهت را مرجع و
مآل ایشان دوزخ باشد، پس در حکم چنان بودند که پنداشتی ایشان را در اصل خلقت براي دوزخ آفریدند تا اگر خواهند که
غرض آوَرْد و گفت { وَلَقَدْ ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ « لام » ایشان را از آن محیص و معدلی بود، نبود پس عَلَی سبیل المبالغه فی التشبیه
( کَثِیرًا... } .( 1
فشرده پاسخ این است که: عده اي از جن و انس به اختیار خود دوزخی شدند، لیکن شدت عناد و لجاج و انحرافشان به حدّي
است که گویی اصلًا از اول خدا اینها را براي جهنم آفرید.
وجه دوم
در { لِجَهَنَّمَ } لام عاقبت است، و آیه در مقام بیان عاقبت این دسته از جن « لام » جواب دوم (براي دفع شبهه جبر) این است که
و انس است که سرانجام دوزخی می شوند، نه اینکه خدا آنها را براي دوزخ آفریده باشد، بلکه خودشان در عین اختیار و
آزادي در انتخاب خیر و شر، به خاطر لجاج و عناد با حق، عاقبت روانه جهنّم خواهند شد.
لام به این معنا در قرآن - در موارد مختلف - به کار رفته است.
شیخ طوسی در تفسیر تبیان پس از بیان این معنا در آیه مورد نظر چند نمونه از آیاتی را که در آنها لام عاقبت به کار رفته
است، می آورد عبارت تفسیر تبیان چنین است:
.21 : -1 . تفسیر روض الجنان 9
ص: 207
( واللام فی { لِجَهَنَّمَ } لام العاقبه.( 1
والمعنی انه لما کانوا یصیرون الیها بسوء اختیارهم و قبح أعمالهم جاز أن یقال: إنه ذرأهم لها والذي یدل علی ان ذلک جزاء
علی أعمالهم قوله:
{ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِهَا } ( 2) و أخبر عن ضلالهم الذي یصیرون به الی النار، و هو مثل قوله تعالی { إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا
إِثْماً } ( 3) و مثل قوله { رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلأهُ زِینَه وَأمْوالًا فِی الْحَیاه الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِ لُّوا عَنْ سَبِیلِکَ } ( 4) و مثل قوله
عزوجل { فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُ  وا وَ حَزَناً } ( 5) و إنما التقطوه لیکون قره عین...
و قال [الشاعر] الآخر:
أموالنا لذوي المیراث نجمعها و دُورنا لخراب الدهر نبنیها
و قال آخر:
( لدوا للموت و ابنوا للخراب فکلکم یصیر الی ذهاب؛( 6
لام در { لِجَهَنَّمَ } لام عاقبت می باشد.
-1 . در تفسیر مجمع البیان هم همین معنا آمده است: اللام فی قوله (لِجَهَنَّمَ (لام العاقبه...، المعنی: لمّا بیّن سبحانه امر الکفار و
ضرب لهم الأمثال، عَقَّبَه ببیان حالهم فی المصیر والمآل، فقال (وَلَقَدْ ذَرَأنَا) اي خلقنا (لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ) یعنی
. (772 : خلقناهم علی انَّ عاقبتهم المصیر إلی جهنم بکفرهم و انکارهم و سوء اختیارهم... (مجمع البیان 4
. -2 . سوره اعراف ( 7) آیه 179
. -3 . سوره آل عمران ( 3) آیه 178
. -4 . سوره یونس ( 10 ) آیه 88
. -5 . سوره قصص ( 28 ) آیه 8
.36 : -6 . تفسیر التبیان 5
ص: 208
و معناي آیه چنین است: از آنجا که آنان به سوء اختیار و اعمال زشتشان جهنمی گردیدند، جایز است گفته شود خدا آنها را
براي جهنم آفرید.
براي » : آیه شریفه دلالت می کند بر اینکه دوزخی شدنشان جزاي اعمال خودشان است، و این سخن خداي متعال که فرمود
از ضلالتشان خبر داد که آنها را به جهنم می کشاند. « آنها قلب هایی است که با آن حقایق را دریافت نمی کنند
و مانند قول « ما به کفار مهلت می دهیم تا بر گناهشان بیفزایند » : و لام عاقبت در این آیه، مثل قول خداوند است که می فرماید
و موسی گفت:] خدایا به فرعون و اشرافش - در زندگی دنیا زیور و اموال فراوان دادي، تا مردم را از راه تو گمراه ]» الهی
و « آل فرعون حضرت موسی را از آب گرفتند تا دشمن آنها و مایه ناراحتی شان باشد » و مثل قول خداوند عزوجل « سازند
همانا او را از آب گرفتند تا برایشان روشنی چشم شود...
[در اشعار عرب هم لام عاقبت فراوان استعمال شده است] مثل:
اموالمان را براي میراث خواران گرد می آوریم و خانه هایمان را براي خراب شدن می سازیم. یا این شعر: براي مردن بزایید و
براي خراب شدن بسازید، پس همه شما رو به نابودي می روید.
مقصود از { لِیَزْدادُوا إِثْماً } در آیه اول این است که عاقبت و سرانجام مهلت ما به آنها، به فزونی گناهانشان می انجامد.
و مراد از { لِیُضِ لُّوا عَنْ سَبِیلِک } در آیه دوم این است که خدا اموال را براي گمراهی فرعونیان نداد، بلکه عاقبت داشتن
دارایی زیاد، به این کار انجامید.
و منظور از { لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُ  وا وَ حَزَناً } در آیه سوم این است که آنها موسی را از آب نگرفتند تا دشمنشان و مایه اندوهشان
گردد، بلکه او را از آب گرفتند تا مایه خیر و راحتی و شادي آنها شود اما عاقبت مایه ناراحتی آنها شد.
ص: 209
و نیز مقصود در شعر اول این است که عاقبت جمع کردن اموال، این است که به ورثه می رسد و عاقبت ساختمان ها این است
که خراب می شود نه اینکه ما به غرض خراب شدن می سازیم. و یا در شعر دوم، مقصود این نیست که تولید نسل براي مُردن
است، بلکه منظور این است که نتیجه و عاقبت زایش و تولید نسل، مرگ است.
پس لام در آیه { لِجَهَنَّمَ } لام عاقبت است؛ یعنی این رفتارِِ کفار است که آنان را به دوزخ می کشاند.
وجه سوّم
به معناي تمایز و جدا کردن است (نه به معناي آفریدن) چنانچه در تفسیر تبیان آمده است: « ذرأ » می توان گفت
أي میّزتُ ذلک من التِّبن و المدر. « ذرأتُ الطعام و الشعیر » و یجوز أن یکون قوله تعالی { ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ } معناه میّزنا و یقال
( فلمّا کان الله تعالی قد میّز اهل النار من اهل الجنه فی الدنیا بالتسمیه و الحکم و الشهاده، جاز أن یقول ذرأناهم أي مَیَّزْناهم؛( 1
ذرأتُ الطعام و » : جدا کردیم) باشد. گفته می شود ) « میّزنا » و جایز است که سخن خداي متعال { ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ } به معناي
یعنی گندم و جو را از کاه و خاك جدا کردم. « الشعیر
از آنجا که خداي متعال اهل بهشت و اهل ایمان را در دنیا - با نام گذاري و حکم و شهادت - از اهل دوزخ جدا ساخت،
یعنی آنها را جدا کردیم. « ذَرَأناهم » صحیح است که بفرماید
پس معناي آیه شریفه - طبق این معنا - چنین است: ما کثیري از جن و انس را به جهت سوء اختیار و عملکرد بدشان، براي
جهنم جدا کردیم و لام در اینجا همان لام غرض است؛ یعنی غرض ما جدا کردن نیکان از بدان است.
. 37 : -1 . تفسیر التبیان 5
ص: 210
وجه چهارم
باشد، شیخ طوسی (رحمه الله) می گوید: « سَنَذْرَءُ » به معناي « ذَرَأ » وجه چهارم این است که
کما قال: { وَنَادَي أصْحَابُ الْجَنَّه أصْحَابَ النَّارِ } ( 1) بمعنی سینادون، فکأنه « سَنَذْرَءُ » ویجوز أن یکون قوله { ذَرَأنَا } بمعنی
( قال سیخلقهم خلقاً ثانیاً للنار بأعمالهم التی تقدمت منهم فی الدنیا إذ کانوا استحقوا النار بتلک الاعمال؛( 2
به ) « اهل بهشت دوزخیان را ندا کنند » باشد؛ یعنی خواهیم آفرید، همان گونه که فرمود « سَنَذْرَءُ » جایز است { ذَرَأنَا } به معناي
معناي ندا خواهند کرد) پس گویا فرمود: به زودي اینان را براي آتشِ [دوزخ] دوباره، خلق می کند به سبب اعمالی که در دنیا
از اینان پیشی گرفت؛ چراکه اینان به سبب اعمالشان مستحق آتش اند.
بنابراین، منظور خلقِ در این دنیا نیست (همچنان که مقصود از { نَادَي } ندا در دنیا نیست) بلکه در اینجا خبر از آینده است؛
یعنی در عالَم آخرت، این کار رخ می دهد.
می باشد؛ یعنی ما آنهایی را که در این دنیا به عمل « سَنَذْرَاُ » به معناي « ذَرَأ » همان لام غرض است، ولی « لام » پس در اینجا هم
خود مستحق عذاب شدند، به هنگام خلق دو باره شان، آنها را براي جهنم و درآمدن به دوزخ می آفرینیم.
بیان علامه طباطبائی
در تفسیر المیزان بیان شده است که: آفرینش - که در آن مصلحت است - پیامدهایی دارد. از تبعات خلقت این است که
گروهی منحرف گردند و به جهنم بروند، هرچند اساس خلقت بر این است که همه بهشتی شوند و در جهت کمال قرار
بگیرند.
. -1 . سوره اعراف ( 7) آیه 44
.38 : -2 . تفسیر التبیان 5
ص: 211
از این رو، گفته شده { وَلَقَدْ ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ } .
علامه براي توضیح مطلب، چنین مثال می زند:
نجاري می خواهد دري بسازد و تخته هایی در اختیارش هست. دَرْ، هیئت و صورت و اندازه خاصی دارد، این طور نیست که
تخته ها کنار هم گذاشته شوند و در درست شود، بلکه باید قسمت هایی از تخته ها بریده شود و تبدیل به تراشه گردد. هدف
به وجود می آیند، مورد اراده تبعی اند (نه « در » نجار - در اصل - ساختن در است و چون آن تراشه ها به تبع درست شدن
اراده اصلی) .
خدا که انسان ها را آفرید، اراده کرد که در جهت کمال خود حرکت کنند و رحمت برایشان خواست، اما این خلقت تبعاتی
هم دارد، ولی اراده اصلی آن است که به رحمت برسند و اراده تبعی این است که اینها دوزخی شوند، به این جهت تعبیر شده:
( { وَلَقَدْ ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ } .( 1
334 ؛ متن عبارت ایشان چنین است: بیان ذلک: انَّ النجار اذا أراد أن یصنع باباً عمد إلی اخشاب یهیؤها له، ثم : -1 . المیزان 8
هندسه فیها، ثم شرع فی النشر و النحت و الخرط حتی اتم الباب؛ فکمال غرضه من ایقاع الفعل علی تلک الخشبات هو حصول
الباب لا غیر، هذا من جهه. و من جهه اخري هو یعلم من اوّل الأمر انَّ جمیع اجزاء تلک الخشبات لیست تصلح لأن تکون اجزاء
للباب؛ فان للباب هیئه خاصه لاتجامع هیئه الخشبات، و لابدّ فی تغییر هیئتها من ضیعه بعض الاجزاء لخروجها عن هندسه العمل،
فصیروره هذه الابعاض فضله یرمی بها داخله فی قصد الصانع، مراده له بإراده تُسَ مّی قصداً ضروریاً. فللنجار فی صنع الباب
بالنسبه إلی الاخشاب التی بین یدیه نوعان من الغایه: احدهما، الغایه الکمالیه و هی ان یصنع منها باباً و الثانی، الغایه التابعه و هی
ان یصنع بعضها باباً و یجعل بعضها فضله لاینتفع بها و ضیعه یرمی بها؛ و ذلک لعدم استعدادها لتلبس صوره الباب. و کذا الزارع
یزرع ارضاً لیحصد قمحاً فلایخلص لذلک إلی یوم الحصاد إلاّ بعض ما صرفه من البذر، و یذهب غیره سُدي یضیع فی الأرض
او تفسده الهوام او یخصفه المواشی، و الجمیع مقصوده للزارع من وجه و المحصول من القمح مقصود من وجه آخر. و قد
تعلقت المشیّه الالهیه ان یَخْلُقَ من الأرض انساناً سویّاً یعبده ویدخل بذلک فی رحمته، و اختلاف الاستعدادات المکتسبه من
الحیاه الدنیویه - علی ما لها من مختلف التأثیرات - لایَدَع کلّ فرد من افراد هذا النوع ان یجري فی مجراه الحقیقی و یَسْلُکَ
سبیل النجاه إلاّ من وَفَّق له، و عند ذلک تختلف الغایات؛ و صَ حَّ انَّ لله سبحانه غایه فی خلقه الانسان مثلًا و هو ان یشملهم
برحمته و یدخلهم جنته، و صحّ ان لله غایه فی اهل الخسران و الشقاوه من هذا النوع و هو ان یدخلهم النار و قد کان خلقهم
للجنه غیر ان الغایه الأولی، غایه اصلیه کمالیه و الغایه الثانیه، غایه تبعیه ضروریه. والقضاء الالهی المتعلق بسعاده من سعد و
شقاوه من شقی ناظر إلی هذا النوع الثانی من الغایه، فانه تعالی یعلم ما یؤل إلیه حال الخلق من سعاده او شقاء - فهو مرید لذلک
بإراده تبعیه لا اصلیه. و علی هذا النوع من الغایه، ینزل قوله تعالی: (وَ لَقَدْ ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ) و ما فی هذا
المساق، من الآیات الکریمه و هی کثیره.
ص: 212
بیان ایشان از جهتی خوب و صحیح است و از جهتی اشکال دارد. درستی آن، این است که خداوند متعال براي همه، اراده
رحمت کرد، ولی جمعی به سوء اختیار خود منحرف می شوند.
لیکن اگر منظور، سوء اختیار خود افراد نباشد، بلکه از لوازم آفرینش این دانسته شود که جمعی جهنمی شوند، این معنا اشکال
( دارد، چه آنکه براساس مبانی وحیانی شقاوت ذاتی و غیر قابل تخلّف، وجود ندارد.( 1
تا اینجا - به طور فشرده - معانی صحیحی براي این آیه شریفه بیان شد.
سخن ملاصدرا
ملاصدرا در اسفار تفسیري از این آیه - طبق مبناي خود در مسئله دوزخ و خلود در آن - ارائه می دهد که پذیرفتنی نمی
باشد، می گوید:
واعلم أنَّ أهل العذاب هم الذین نفوسهم کانت مستعده لدرجه من درجات الجنان ثم بطل استعدادهم بارتکاب المعاصی،
فحالهم کحال من انحرف مزاجُه عن الإعتدال اللائق به و عن الصحه التی له بحسبه فیکون فی ألم
493 ، فرع ششم، سعادت و شقاوت. : -1 . نگاه کنید به، بیان الفرقان 1
ص: 213
شدید حتی یَرْجِعَ إلی الإعتدال الذي کان له او بَطَ لَ استعدادُه بالکُلّیه و انتَقَلَ مزاجُه إلی مزاج وافَقَه تلک الحاله التی کانت
مخالفه لمزاجه الأول و کان مرضاً فی حقّه فصار المرض صحّه له والألم راحه له، وانقلب العذاب عذوبه فی حقه لانقلاب
جوهره إلی جوهر أدنی.
فکذلک حال من یَدْخُل فی النار و یَتَعَذَّبُ بها مُدَّه لأجل الأعمال السیئه؛ فان بقی فی قلبه نور الإیمان فَمَنَعَ أن یَنفُذَ ظلمه
المعاصی فی باطن قلبه و یحیط به السیئات، فلامحاله یَخْرُج من النار و یَبْرَاُ من العذاب واما من اسودّ قلبه بالکلیّه وغاص فی
( باطن قلبه ظلمه المعاصی لأجل الکفر، فلا یخرج أبداً مخلداً؛( 1
اهل عذاب، کسانی اند که نفوسشان براي درجه اي از درجات بهشت آمادگی دارد سپس به خاطر ارتکاب معاصی آن
استعداد از بین می رود. حالِ اینها به کسی می ماند که مریض می شود و سلامتی اش را از دست می دهد و به درد شدیدي
گرفتار می آید و این درد در او هست تا وقتی که به حالت صحت برگردد.
یا اینکه درد ادامه می یابد و برایش حالت ثانوي می شود و از آن لذت می برد. این کسالت کم کم چنان غلبه می کند که
برایش مزاج ثانوي می شود و این مزاج ثانوي مخالف آن مزاج اولی است (در مزاج اولی این حالت برایش مریضی و سختی
بود) در نتیجه بیماري، برایش سلامتی و درد، برایش راحتی و عذاب، برایش به عذوبت و خوشی تبدیل می گردد؛ چون
جوهر وجودي اش (که صحت را اقتضا می کرد) به جوهري پست تر مبدل شد، اکنون کسالت را اقتضا می کند.
حال کسی که داخل در آتش می شود، نیز چنین است. به خاطر دست یازي به اعمال زشت، مدتی عذاب می شود، آن گاه
اگر هنوز در قلبش نور ایمان باقی
. 346 : -1 . اسفار اربعه 9
ص: 214
باشد و ظلمت گناه در باطن قلبش نفوذ نیابد و گناهان او را در برنگیرد، از آتش خارج می شود و از عذاب رهایی پیدا می
کند.
اما کسی که قلبش کاملا سیاه گردد و در عمق جانش تاریکی گناهان به خاطر کفر، فرو رفته باشد، هیچ گاه از دوزخ خارج
نمی گردد.
در جایی دیگري از اسفار مطلب کمی اوج می گیرد که اصلًا از اساس، خداوند آنان را براي جهنم و عذاب آفرید.
ثم انک تعلم أنَّ نظامَ الدنیا لایَنْ َ ص لِح إلاّ بنفوس جافیه و قلوب غلاظ شداد قاسیه، فلو کان الناس کُلُّهم سُعداء بنفوس خائفه من
عذاب الله و قلوب خاضعه خاشعه، لاختَلَّ النظام بعدم القائمِین بعماره هذه الدار من النفوس الغلاظ العتاه؛ کالفراعنه و الدجاجله
و کالنفوس المَکّاره کشیاطین الانس بجُربزتهم و جبلَّتهم و کالنفوس البهیمیه الجهله کالکفار ...
فاذا کان وجود کل طائفه بحسب قضاء الهی و مقتضی ظهور اسم ربانی فیکون لها غایات حقیقیه و منازل ذاتیه التی جعلت
علیها الأشیاء إذا وقع الرجوع الیها تکون ملائمه لذیذه و إن وَقَعَتِ المفارقه امداً بعیداً و حَ َ ص لَتِ الحیلوله عن الاستقرار علیها
( زماناً مدیداً بعیداً کما قال تعالی وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُون؛( 1
باري، دانستی که نظام دنیا جز به واسطه نفوس خشن و دل هاي سنگ و سخت آرایش نمی یابد.
اگر تمام مردمان نیکبخت بودند و نفوسی بیمناك از عذاب الهی و دل هایی خاشع داشتند، به سبب نبودن کسانی که کمر بر
آبادانی این سرا ببندند از نفوس شقی درشت خو و سخت و سرکشانی چون فرعونان و دجالان و نفوس حیله گرانی چون
شیاطین انس به جُربزه و سیرتشان و نفوس حیوانی و بی شعور
. 348 : -1 . اسفار اربعه 9
ص: 215
چون کافران نظام اختلال پیدا می کرد و آشفته و تباه می گشت... . و چون وجود هر گروهی به حسب قضاي الهی و اقتضاي
ظهور اسمی ربانی است، لذا آنها را غایاتی حقیقی و منازلی ذاتی است، و امور ذاتی که اشیا بر آن امور سرشته شده اند، اگر
بازگشت بدان ها واقع شود، ملایم و لذیذ می باشند، و اگر از آنها مدت زمانی دراز جدایی واقع گردد و روزگاري مدید مانع
.« میان ایشان و آن آرزو که دارند جدایی افکند » از استقرار بر آنها حصول پیدا کند، همان گونه است که خداوند می فرماید
پس اگر دنیا بخواهد آباد شود باید این بدها باشند، اگر همه خوب باشند دیگر مردم به دنیا نمی رسند، به حسب قضاي الهی
- هم خوب و هم بد هر دو مظهر اسماي پروردگارند، پس به خاطر ظهور اسماي الهی، براي این طائفه غایات حقیقیّه و منازل
ذاتیه اي است. این دوزخی ها که همیشه در جهنم هستند چون سرشتشان براي جهنم می باشد وقتی به سوي آن برمی گردند
برایشان ملائم و لذیذ است، اگر چه مدت طولانی از آن جدا مانده اند .
ملاصدرا در ادامه، آیه دیگري را همین گونه معنا می کند (که این هم از آیاتی است که مناسب است مستقلًا بحث شود) کما
قال تعالی: { وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ } ( 1) بین آنها و آنچه اشتها دارند فاصله می افتد! آنچه آنها اشتها دارند، همان
آتش و بدي و گرفتاري است.
در ادامه، صدرا به نقل از ابن عربی می نگارد:
و قال الشیخ الأعرابی فی الفتوحات:
یدخل أهل الدارین فیهما، السعداء بفضل الله و أهل النار بعدل الله و ینزلون فیهما بالأعمال و یخلدون فیهما بالنیات فیأخذ الألم
جزاء العقوبه موازیا لمده العمر فی الشرك فی الدنیا فإذا فرغ الأمد جعل لهم نعیما فی
. -1 . سوره سبأ ( 34 ) آیه 54
ص: 216
الدار التی یخلدون فیها بحیث إنهم لو دخلوا الجنه تألموا لعدم موافقه الطبع الذي جبلوا علیه فهم یتلذذون بما هم فیه من نار و
زمهریر و ما فیها من لدغ الحیات و العقارب کما یلتذ أهل الجنه بالظلال و النور و لثم الحسان من الحور لأن طبائعهم تقتضی
ذلک ألا تري الجُعَل علی طبیعه یتضرر بریح الورد و یلتذ بالنتن و المحرور من الإنسان یتألم بریح المسک؛ فاللذات تابعه
للملائم و الآلام تابعه لعدمه.
و نقل فی الفتوحات( 1) أیضا عن بعض أهل الکشف قال:
إنهم یخرجون إلی الجنه حتی لایبقی فیها أحد من الناس البته و یبقی أبوابها یصطفق و ینبت فی قعرها الجَرْجیر و یخلق الله لها
( أهلا یملأها؛( 2
شیخ اعرابی در فتوحات می گوید:
اهل بهشت و دوزخ به این دو درمی آیند؛ سعادت مندان به فضل خدا و اهل دوزخ به عدل خدا [این دو گروه]. به اعمالشان
در آن دو فرود می آیند و به نیّاتشان در آن دو جاودان می گردند.
پس شخص دوزخی به میزان مدتی که در دنیا شرك ورزیده، درد و رنج می کشد و کیفر کردارش را می بیند و آن گاه که
مدت سرآمد برایشان در سرایی که در آن مُخَلَّدند، نعمت هایی قرار داده می شود به گونه اي که بهشت برایشان ناخوشایند
است و اگر به آن درآیند درد می کشند؛ زیرا بهشت با طبعی که بر آن سرشته شده اند سازگار و همسو نیست.
بنابراین، آنان از آتش و سرماي گزنده و نیش مارها و عقرب هایی که در دوزخ است لذت می برند؛ چنان که بهشتیان از
سایه و نور و حوریه ها لذت می برند؛ زیرا طبایع آنها آن را اقتضا می کند.
. 647 : -1 . فتوحات مکیه ( 4 جلدي) 2
.349 : -2 . اسفار اربعه 9
ص: 217
آیا به سرشت جُعَل (سوسک سرگین خوار) نمی نگري که از بوي [خوش] گُل می رنجد و از بوي گَند (سرگین) لذت می
برد، و انسان محرور( 1) از بوي مشک احساس ناراحتی می کند؟!
پس لذت ها تابع چیزهایی است که با طبع سازگارند و دردها و رنج ها تابع فقدانِ چیزهایی است که با طبع و سرشت
سازگاري دارند.
و نیز در فتوحات - از بعضی از اهل کشف - نقل می کند که می گوید:
دوزخیان از جهنم بیرون می آیند و به بهشت وارد می شوند تا اینکه اَحَدي از مردم در آن باقی نمی ماند و درهاي آن به هم
2) می روید و خدا برایش اهلی را می آفریند که پُرَش می سازد. )« جرجیر » می خورد و در تهِ آن گیاهی به نام
اشکال صدرا بر ابن عربی
ملاصدرا در ادامه، استدلال ابن عربی را بر انقطاع عذاب چنین نقل می کند:
و مما استدل به صاحب الفتوحات المکیه علی انقطاع العذاب للمخلدین فی النار قوله تعالی: { اُولَئِکَ أصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا
( خَالِدُونَ } ؛( 3
(4)« و لم یبق فی النار إلا الذین هم أهلها » :( و ما ورد فی الحدیث النبوي من قوله (صلی الله علیه و آله
و ذلک لأن أشد العذاب علی أحد مفارقه الموطن الذي ألفه فلو فارق النار أهلها لتعذبوا باغترابهم عما أهلوا له و إن الله قد
( خلقهم علی نشأه تألف ذلک الموطن؛( 5
. (789 : -1 . کسی که از شدت خشم یا تب درونش داغ شده باشد (فرهنگ ابجدي 1
-2 . جَرجیر: شاهی، تره تیزك (فرهنگ عمید) .
-3 . سوره بقره ( 2) آیه 39 و 81 و آیات دیگر در قرآن.
.25 : -4 . فتوحات مکیه 3
.352 : -5 . اسفار اربعه 9
ص: 218
از استدلال هاي صاحب فتوحات بر انقطاع (و پایان یافتن) عذاب مخلَّدان دوزخ، این سخن خداي متعال است که می فرماید:
{ اُولَئِکَ أصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ } ؛ آنان اَصحاب آتش اند، در آن جاودان می باشند.
.« در دوزخ باقی نمی ماند مگر کسانی که آنها اهل دوزخ اند » : و نیز این حدیث که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود
و این بدان جهت است که شدیدترین عذاب براي هر کسی مفارقت و جدایی اوست از جایی که با آن اُنس و الفت گرفته
است. اگر اهل دوزخ از دوزخ جدا شوند رنج می کشند؛ زیرا از چیزي که شایسته آنهاست دور می گردند، و خدا آنان را بر
نشئه [و طینت و سرشتی] آفریده که با آن جایگاه مأنوس می باشند.
سپس ملاصدرا می گوید:
أقول: هذا استدلال ضعیف مبنی علی لفظ الأهل و الأصحاب و یجوز استعمالهما فی معنی آخر من المعانی النسبیه کالمقارنه و
المجاوره و الاستحقاق و غیر ذلک و لا نسلم أیضا أن مفارقه الموطن أشد العذاب إلا أن یراد به الموطن الطبیعی و إثبات ذلک
مشکل.
( و الأولی فی الاستدلال علی هذا المطلب، أن یستدل بقوله تعالی: { وَلَقَدْ ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ } ( 1
فإن المخلوق الذي غایه وجوده أن یدخل فی جهنم بحسب الوضع الإلهی والقضاء الربانی لابد أن یکون ذلک الدخول موافقا
لطبعه و کمالا لوجوده إذ الغایات کما مر کمالات للوجودات و کمال الشی ء الموافق له لایکون عذابا فی حقه؛ وإنما یکون
( عذاباً فی حق غیره ممن خلق للدرجات العالیه؛( 2
. -1 . سوره اعراف ( 7) آیه 179
.352 : -2 . اسفار اربعه 9
ص: 219
مبتنی می باشد و استعمال این دو واژه بر معانی دیگر نسبی « اَصحاب » و « أهل » می گویم: این استدلال ضعیف است و بر لفظ
(مانند مقارنت، مجاورت و استحقاق) جایز است.
افزون بر این، ما نمی پذیریم که مفارقت جایگاه مأنوس، شدیدترین عذاب ها باشد مگر اینکه مقصود از آن، جایگاه طبیعی
باشد و اثباتِ آن مشکل است.
اَولی و بهتر این است که به این آیه، استدلال شود: { وَلَقَدْ ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ } ؛ ما بسیاري از انس و جن را
براي دوزخ آفریدیم.
زیرا مخلوقی که (به حسب وضع الهی و قضاي ربانی) غایت وجودش این است که به دوزخ درآید، ناگزیر باید این دخول
(در جهنم) موافق و سازگار با طبع و کمال وجودي اش باشد؛ زیرا غایات (چنان که گذشت) کمالات وجودي اند و کمال
شیء- که سازگار با[طبیعت] اوست- در حق او عذاب محسوب نمی باشد و تنها عذاب در حق کسانی است که براي درجات
عالی آفریده شده اند.
به نظر وي، کلمه اصحاب، خیلی مطلب را نمی رساند، بلکه بهتر است براي اثبات مطلب بالا از این آیه شریفه استفاده کنیم که
خداي متعال عده زیادي از جن و انس را براي جهنم و جهنمی شدن آفرید. مخلوقی که به حسب قضا و قرار الهی کمال
وجودي اش به این است که وارد جهنم شود، قطعاً باید این دخول موافق طبیعتش باشد و باید کمالی براي وجودش باشد، چه
اینکه در گذشته گفته ایم که غایات وجودي اشیا، کمالات آنها هستند و کمال هرچیزي که موافق با طبیعت آن شیء است
نمی تواند براي آن چیز عذاب باشد، بلکه عذاب است در حق دیگر مخلوقاتی که در درجه بالاتر قرار دارند. بنابراین، عذاب
جهنم براي اهلش در حقیقت، عَذْب و شیرین است.
آن گاه ملاصدرا چنین ادامه می دهد:
( و قال فی الفتوحات:( 1
.25 : -1 . فتوحات مکیه ( 4جلدي) 3
ص: 220
( فعمرت الداران أي دار النعیم و دار الجحیم و سبقت الرحمه الغضب و وسعت کل شی ء حتی جهنم و من فیها؛( 1
ابن عربی در فتوحات می گوید: پس هر دو سرا (دار نعیم و دار جحیم) آباد می گردند و رحمت خدا بر غضب او پیشی می
گیرد و رحمت الهی هرچیزي را در برمی گیرد حتّی جهنم و کسانی را که در آن اند.
نقد سخن صدرا
می باشد؛ اینکه آیا مراد از آن درد و رنج است یا شیرینی و گوارایی؟ « عذاب » نکته اساسی بحث پیرامون واژه
بررسی لغوي
به معناي عقوبت و کیفر، گرفتاري و رنج، شکنجه و درد، تنبیه و مجازات می باشد و به هر رفتار و کرداري که « عذاب » واژه
بر شخص، سخت و دشوار آید و مانع رسیدن وي به مرادش گردد، اطلاق می شود.
راغب در مفردات گوید:
العَذَابُ: هو الإیجاع الشّدید، و قد عَذَّبَهُ تَعْذِیباً: أکثر حبسه فی العَذَابِ... و اختلف فی أصله، فقال بعضهم: هو من قولهم: عَذَبَ
الرّجلُ: إذا ترك المأکل والنّوم، فهو عَاذِبٌ وعَذُوبٌ، فَالتَّعْذِیبُ فی الأصل هو حمل الإنسان أن یُعَذَّبَ، أي: یجوع ویسهر، وقیل:
أصله من العَذْبِ، فَعَذَّبْتُهُ أي: أزلت عَذْبَ حیاته علی بناء مرّضته و قذّیته، و قیل: أصل التَّعْذِیبِ إکثارُ الضّرب بِعَذَبَه السّوطِ، أي:
طرفها، و قد قال بعض أهل اللّغه: التَّعْذِیبُ هو ال ّ ض ربُ، و قیل: هو من قولهم: ماءٌ عَذَبٌ إذا کان فیه قذي و کدر، فیکون عَذَّبْتُهُ
( کقولک: کدّرت عیشه، و زلّقت حیاته؛( 2
.352 : -1 . اسفار اربعه 9
. 554 : -2 . مفردات الفاظ القرآن 1
ص: 221
اختلاف شده « عذاب » حبسش را در عذاب زیاد کرد... در اصل واژه :« عَذَّبَهُ تَعْذِیباً » . ایجاد درد و الم شدید است :« عَذَاب »
در وقتی که کسی خوردن و خوابیدن را ترك :« عَذَبَ الرّجلُ »: است؛ بعضی گفته اند اصل آن از این سخن است که می گویند
در اصل وادار نمودن انسان به مُعذَّب شدن (یعنی گرسنگی کشیدن وبیدار « تَعْذِیب » گویند. پس « عَاذِبٌ و عَذُوبٌ » کند و او را
ماندن) است.
گوارایی و :« عَذَّبْتُهُ » شیرینی و گوارائی) است [ولکن باب تفعیل آن افاده سلب می کند] پس ) « عَذْب » و گفته شده: اصلش از
:« قذّیته » و « مرّضته » شیرینی حیاتش را از او دور کردم، که بر وزن
زیاد زدن با سرِ تازیانه « تَعْذِیب » (بیماري اش را برطرف کردم و از چشمش خاشاك را زدودم) ( 1) و نیز گفته شده اصل
است.
است وقتی که در آب، خاك و گل و « ماءٌ عَذَبٌ » همان زدن است و یا از عبارت « تعذیب » : بعضی از واژه شناسان گفته اند
است؛ یعنی زندگی اش را تار و حیاتش را « کدّرتُ عیشه و زلّقتُ حیاته » : به معناي اخیر] مثل عبارت ] « عَذَّبْتُهُ » لاي باشد پس
بی ثبات و لغزان نمودم.
به کار رود، « تعذیب » و یا « عَذاب » باشد، لیکن زمانی که در ساختار و قالب « عَذْب » از « عَذاب » بنابر این، هرچند ریشه واژه
معناي درد و رنج می دهد.
شواهد قرآنی
صفحات اندکی از قرآن را می توان یافت که در آن به گونه اي عذاب و گرفتاري هاي قیامت و پیامدهاي ناگوار اَعمال
ناشایست مطرح نباشد. تقریباً حدود 370 آیه قرآن درباره عذاب و گرفتاري هاي قیامت نازل شده است.
-1 . مثال دیگر: قَشَّرتُ العودَ: أزلتُ قشره، یعنی پوست چوب را کندم؛ به طور کلی یکی از معانی که ثلاثی مجرد براي افاده
آن به باب تفعیل و یا افعال می رود معناي سلب است. مثال باب افعال: أشفی العلیل: ذهب شفاؤه: شفا و تندرستی از بیمار
رخت بربست.
ص: 222
عذاب آخرت
باري، مسئله عذاب کافران و گناه کاران و رنج و گرفتاري و شکنجه آنها در قیامت، بسیار روشن است و با اندکی مراجعه به
تعالیم وحیانی، می توان آشکارا آن را دریافت و اذعان داشت که عذاب چیزي جز درد و رنج و عقوبت هاي هول انگیز و
سخت نیست و کیفر و مجازات عِقاید نادرست و اَعمال زشت، امري انکار ناپذیر می باشد.
گرچه ممکن است کسی شبهه در چگونگی اِعمال عذاب و مدتِ آن داشته باشد و یا آن را نپذیرد، لیکن آنچه در قرآن و
حدیث آمده است معناي روشنی دارد و توجیه و تأویل را برنمی تابد.
عذاب در بیانِ قرآن، کیفري است براي کافران، منافقان، ستم گران، طاغوت ها و اهل گناه و فساد که در دنیا و آخرت گریبان
گیرشان می شود و براي گروهی از بندگان هرگز تخفیف نمی پذیرد و در راستاي اجراي عدل الهی صورت می گیرد و
داراي شدت و ضعف، و مناسب با خطا و عقیده باطلی است که شخص به آن دست می یازد.
در بعضی آیات، تعلیلی براي عذاب ذکر شده و یا واژه یا جمله اي به آن عطف گردیده و یا قید و صفتی براي آن آمده است
که بر روشنی معناي آن می افزاید.
آیات عذاب
برخی از این آیات چنین اند:
( { إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ } ؛( 1
خدایا، اگر آنان را عذاب و شکنجه کنی، آنها بندگانِ تویند.
( { وَ أنَّ عَذابی هُوَ الْعَذابُ الألیمُ } ؛( 2
و اینکه عذاب من، عذابی است دردناك.
. -1 . سوره مائده ( 5) آیه 118
. -2 . سوره حجر ( 15 ) آیه 50
ص: 223
( { یَغْفِرُ لِمَن یَشَاء وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاء } ؛( 1
هرکه را بخواهد می آمرزد و هر که را خواهد عذاب می کند.
( { وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأمْرِ الِله إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ الُله عَلِیمٌ حَکِیمٌ } ؛( 2
و دیگرانی منتظر امر خدا می مانند؛ یا خدا عذابشان می کند یا توبه شان را می پذیرد و خداست دانا و حکیم.
( { وَأسَرُّواْ النَّدَامَه لَمَّا رَأوُاْ الْعَذَابَ } ؛( 3
و چون عذاب را بنگرند پشیمانی خود را پنهان می سازند.
( { فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ } ؛( 4
پس بچشید عذاب را به جهت کفري که می ورزیدید.
( { وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ } ؛( 5
و برایشان عذابی پایدار است.
( { وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ } ؛( 6
و می گوییم: بچشید عذاب سوزنده را.
( { وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ } ؛( 7
و براي آنها عذاب خوار کننده است.
. -1 . سوره آل عمران ( 3) آیه 129
. -2 . سوره توبه ( 9) آیه 106
. -3 . سوره یونس ( 10 ) آیه 54
. -4 . سوره انفال ( 8) آیه 35
. -5 . سوره توبه ( 9) آیه 68
. -6 . سوره آل عمران ( 3) آیه 181
. -7 . سوره آل عمران ( 3) آیه 178
ص: 224
مطلب « عرشیه » پس روشن گردید که وجود عذاب، امري است غیر قابل انکار و شاید به همین جهت است که صدرا در کتاب
درستی را درباره دوزخ و عذابِ اهل آن بیان می دارد و با سخنانی که در دیگر جاها از ابن عربی می آورد - و به گونه اي
آنها را تأیید و تقویت می کند - ناسازگار است.
وي می گوید:
وصاحبُ الفتوحات المکیَّه اَمْعَنَ فی هذا الباب وبالَغَ فیه فی ذلک الکتاب وقال فی الفصوص: وامّا اهلُ النار فمآلهم إلی النعیم؛
اذ لابُدَّ لصوره النار بعد انتهاء مدَّه العقاب أن تکون بَرداً و سلاماً علی مَن فیها.
واما أنا و الَّذي لاحَ لی - بما أنا مُشتغل به من الریاضات العلمیه و العملیه - أنَّ دارَ الجحیم لیست بدار نعیم و انَّما هی موضعُ
الألم و المِحَن وفیها العذاب الدائم، لکن آلامها مُتَفتّه مُتَجدِّدَه علی الإستمرار بلا انقطاع، والجلود فیها مُتَبدِّلَه ولیس هناك
( موضع راحه واطمینان؛ لأنَّ منزلتَها مِن ذلک العالم منزله عالم الکون و الفساد من هذا العالم؛( 1
صاحب فتوحات مکیه در این باب، ژرف می اندیشد و تلاش زیادي را در این راستا به کار می برد و در فصوص می گوید:
مآل و فرجامِ اهل دوزخ به نعیم منتهی می شود؛ زیرا صورت دوزخ پس از انتهاي مدت عقاب، ناگزیر باید بر کسانی که در
آن اند، خنک و سلامت باشد.
اما من با ریاضت هاي علمی و عملی دریافتم که خانه دوزخ سراي نعمت نیست، و آنجا جاي درد کشیدن و گرفتاري هاست و
عذاب دائم در آن وجود دارد، لیکن آلام آن شکننده و خُرد کننده است و بی درنگ تجدید می شود و پوست ها سوخته و
پوستِ دیگري جایگزین می گردد.
آنجا جاي راحت (و تن آسایی) و اطمینان (و آرامش) نیست.
. -1 . العرشیه: 282
ص: 225
زیرا منزلت دوزخ نسبت به آن عالم، منزلت عالَم کون و فساد نسبت به این جهان می باشد [همان گونه که هستی یافتن و فاسد
شدن در این جهان، دائمی است عذاب در آن عالَم (و تجدید حیات اعضا پس از نابودي) نیز همیشگی جریان دارد].
بررسی خلود در دوزخ
از دیگر مسائلی که در آیات و روایات بسیاري - براي دسته اي از گمراهان و معصیت کاران- به صراحت، بیان گردیده مسئله
خلود (براي همیشه در دوزخ ماندن) است.
آیات
( { کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِیمًا فَقَطَّعَ أمْعَاءَهُمْ } ؛( 1
[آیا ایشان] همانند کسانی هستند که جاودانه در آتش دوزخ اند و آب سوزانی نوشانده می شوند که معده و روده هایشان را
تکه تکه می کند.
( { وَمَن یَعْصِ الَله وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِیهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُّهِینٌ } ؛( 2
و هرکه خدا و پیامبرش را نافرمانی کند و بر حدود او بتازد، خدا او را داخل آتشی می کند که همیشه در آن می ماند و
برایش عذابی خوار کننده است.
( { وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا } ؛( 3
هرکس مؤمنی را به عمد بکشد کیفرش دوزخ است، براي همیشه در آن به سر می برد.
( { وَالَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا اُولَئِکَ أصْحَابُ النَّارِهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ }؛( 4
. -1 . سوره محمد ( 47 ) آیه 15
. -2 . سوره نساء ( 4) آیه 14
.93 ( -3 . سوره نساء ( 4
. -4 . سوره بقره ( 2) آیه 39
ص: 226
کسانی که کافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند، اهل دوزخ اند، براي همیشه در آن می مانند.
( { إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ } ؛( 1
مجرمان و گنه کاران در عذاب جهنم جاودانه می مانند.
باري، با مراجعه به آیات قرآن درمی یابیم که قرآن تصریح می فرماید که خالدین در آتش گرفتار عذاب اند و در آسایش به
سر نمی برند، خالد در دوزخ کسی است که همیشه در آتش باشد. اگر خالد در جایی به معناي اصلی خود به کار نرود و به
( معناي زمان زیاد باشد، پس از آن إلاّ استثنا می آید نظیر: { خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَا شَاء الُله } .( 2
نیاید به همان معناي اصلی خود به کار خواهد رفت، به ویژه اینکه در بعضی آیات با کلمه { أبَداً } یا { لایُخَفَّفُ « إلاّ » اگر با
عَنْهُمُ الْعَذَابُ } این معنا تأکید شده است؛ مانند:
( { فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أبَدا } ؛( 3
قطعاً آتش دوزخ براي اوست و جاودانه در آن خواهند ماند.
( { خَالِدِینَ فِیهَا لایُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ } ؛( 4
عذابشان ابدي است و در آن تخفیفی داده نمی شود.
یا آیات 36 و 37 سوره مبارکه مائده که به این معنا تصریح دارد:
{ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ أنَّ لَهُم مَّا فِی الأرْضِ جَمِیعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ یَوْمِ الْقِیَامَه مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ ألِیمٌ *
( یُرِیدُونَ أن یَخْرُجُواْ مِنَ النَّارِ وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنْهَا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ } ؛( 5
. -1 . سوره زخرف ( 43 ) آیه 74
. -2 . سوره انعام ( 6) آیه 128
. -3 . سوره جن ( 72 ) آیه 23
. -4 . سوره بقره ( 2) آیه 162 ؛ سوره آل عمران ( 3) آیه 88
. -5 . سوره مائده ( 5) آیه 36 و 37
ص: 227
در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند اگر تمام آنچه که در زمین است براي آنان باشد و مثل آن را [نیز] با آن [همراه کنند] تا
به وسیله فدیه دادن آن، خود را از عذاب روز قیامت برهانند از ایشان پذیرفته نمی شود و براي آنها عذاب دردناکی خواهد
بود. می خواهند از آتش بیرون آیند درحالی که از آن بیرون آمدنی نیستند و براي آنان عذابی پایدار خواهد بود.
باري، قرآن کریم نسبت به خالدین در آتش دو مسئله راتأکید می کند:
1. اینکه آنجا عذاب است و گرفتاري و آتش.
2. عذابشان همیشگی است و انقطاعی در آن نیست.
در روایات فراوانی نیز به صراحت از مسأله خلود سخن به میان آمده است؛ مانند:
1. منصوربن حازم گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه پرسیدم:
{ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ } (و از آتش بیرون آمدنی نیستند) [اینان چه کسانی هستند؟] امام (علیه السلام) فرمود:
( أعداء علی (علیه السلام) هم المخلدون فی النار أبد الآبدین ودهر الداهرین؛( 1
دشمنان علی (علیه السلام) جاودانه در آتش [دوزخ]اند.
2. حُمران گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم که به ما چنین نقل شده است که زمانی درهاي جهنم بسته خواهد
شد [و کسی در آن براي عذاب باقی نخواهد ماند].
چنین نیست، به خدا سوگند که عذاب خالد و همیشگی است. ؛« لا والله، إنه الخلود » : امام فرمود
عرض کردم:
پس این آیه { خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالأرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ } ( 2) چگونه توجیه می شود؟
.362 : 317 ؛ بحارالأنوار 8 : -1 . تفسیر عیاشی 1
. -2 . سوره هود ( 11 ) آیه 107
ص: 228
فرمود: هذه فی الذین یخرجون من النار؛( 1) این، مربوط به گروهی است که از آتش خارج می شوند.
گفتار عالمان
عالمان و محققان به تبع آیات قرآنی و روایات، عذاب را به معناي درد و رنج گرفته اند و خلود در عذابِ دوزخ را نیز به
معناي ابدیت در آتش و آلام آن تفسیر کرده اند.
به عنوان نمونه، سخن برخی از ایشان را نقل می کنیم:
شیخ مفید
در اوائل المقالات آمده است:
إتَّفَقَتِ الإمامیَّه علی أنَّ الوعیدَ بالخلود فی النار متوجه إلی الکفّار خاصّه دون مرتکبی الذنوب مِن اهل المعرفه بالله تعالی و
( الإقرار بفرائضه من اهل الصلاه؛( 2
امامیه اتفاق دارند بر اینکه وعید (تهدید) به خلود در آتش (دوزخ) ویژه کافران می باشد، نه اهل معرفت به خداي متعال و
نمازگزارانی که به واجبات خدا اقرار دارند و در عین حال [بر اثر غفلت و یا پیروي از شهوات و هواي نفس] مرتکب گناه می
شوند.
خواجه نصیر طوسی
در تجرید می فرماید:
( والکافر مخلَّدٌ وعذابُ صاحبِ الکبیره منقطع... ؛( 3
346 ، باب 26 (ذبح الموت بین الجنه و النار) . یادآوري: در اینکه مقصود از (خَالِدِینَ فِیهَا : -1 . کتاب الزهد: 98 ؛ بحارالأنوار 8
مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالأرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّکَ) چیست؟ توجیهات وتاویلات دیگري نیز ذکر گردیده است؛ نگاه کنید به، مجمع
.23 : 341 ؛ المیزان 11 : 297 ؛ بحارالأنوار 8 : البیان 5
. -2 . اوائل المقالات: 46
. -3 . کشف المراد: 414
ص: 229
و کافر [در دوزخ] دائمی می ماند، و عذابِ مرتکب کبیره، قطع شدنی است.
علامه حلّی
در شرح تجرید می خوانیم:
( أجْمَعَ المسلمون کافّه علی أنَّ عذابَ الکافر مُؤبَّد لایَنْقَطعُ... ؛( 1
همه مسلمانان، اجماع دارند بر اینکه عذاب کافر همیشگی و دائمی است و قطع نمی گردد.
تفتازانی
در شرح المقاصد می نگارد:
( لاخلاف فی خلود من یدخل الجنه ولا فی خلود الکافر عناداً او اعتقاداً؛( 2
در خلود شخص بهشتی و کافر خواه از روي عناد کافر باشد و خواه از روي اعتقاد اختلافی نیست.
طبرسی نوري
در کفایه الموحدین آمده است:
مسئله خلودِ کفار در نار و عذاب همیشگی آنها از بدیهیات و امور واضحه دین اسلام است که بر آن نصوص کتاب و تواتر
اخبار ناطق است؛ و شبهات شک داران در مسئله خلود و عذاب سرمدي... شبهه در مقابل بداهت است که شایان اعتنا
( نیست.( 3
علامه طباطبایی
در المیزان می خوانیم:
مسأله انقطاع العذاب والخلود مما اختلف فیه أنظار الباحثین من حیث
-1 . همان.
.131 : -2 . شرح المقاصد 5
.429 : -3 . کفایه الموحدین 4
ص: 230
النظر العقلی و من جهه الظواهر اللفظیه.
( والذي یمکن أن یقال: أما من جهه الظواهر، فالکتاب نص فی الخلود، قال تعالی: { وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ } ؛( 1
والسنه من طرق أئمه أهل البیت (علیهم السلام) مستفیضه فیه، و قد ورد من غیر طریقهم أخبار فی الانقطاع ونفی الخلود، وهی
مطروحه بمخالفه الکتاب.
وأما من جهه العقل فقد ذکرنا فیما تقدم من البحث فی ذیل قوله تعالی:
{ وَاتَّقُواْ یَوْماً لاتَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً } ( 2) أن الاستدلال علی خصوصیات ماجاء به الشرع فی المعاد بالمقدمات الکلیه
العقلیه غیر مقدور لنا لأن العقل لاینال الجزئیات، والسبیل فیه تصدیق ماجاء به النبی الصادق من طریق الوحی للبرهان علی
( صدقه؛( 3
در مسئله انقطاع عذاب و خلود [در دوزخ] دیدگاه هاي پژوهشگران از نظر عقلی و از جهت ظواهر لفظی مختلف می باشد.
آنچه به لحاظ ظواهر می توان گفت این است که: قرآن نصّ در خلود دارد، خداي متعال می فرماید:
{ وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ } ؛ آنان از آتش بیرون شدنی نیستند. و سنت از طریق امامان اهل بیت (علیهم السلام) در این باره
مستفیض است و از غیر طریق آنان، اخباري در انقطاع [عذاب] و نفی خلود هست و این اخبار، به دلیل مخالفت با کتاب خدا
طرح (و به دور انداخته) می شود.
و اما از جهت عقل، ما پیش از این در ذیل آیه:
( { وَاتَّقُواْ یَوْماً لاتَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً } ؛( 4
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 167
. -2 . سوره بقره ( 2) آیه 48
.412 : -3 . المیزان 1
. -4 . سوره بقره ( 2) آیه 48
ص: 231
بترسید از روزي که کسی از کسی دیگر چیزي را کفایت نمی کند [و عذابی را نتواند دفع نماید].
آوردیم که استدلال بر خصوصیات آنچه شرع در معاد آورده است به مقدمات کلی عقلی، براي ما مقدور نمی باشد؛ زیرا
عقل به جزئیات [آنها] دسترسی ندارد [تنها] راهی که دراین زمینه هست تصدیق آن چیزي است که پیامبر صادق (صلی الله
علیه و آله) ازطریق وحی آورده؛ زیرا برهان بر صدق (و راست گویی) آن حضرت وجود دارد.
بعضی درباره خلود (ماندن همیشگی) در دوزخ، شبهاتی مطرح کرده اند و به تردیدها و پرسش هایی دامن زده اند، لیکن
روشن گردید که خلود در آتش براي کافران و بعضی از گناه کاران (آنان که غرق در تبهکاري و فسادند) و مستکبران و
ظالمان، قطعی و انکار ناپذیر می باشد.
نظریه صدرا نسبت به چگونگی خلود
از عبارات صدرا در عرشیه می توان دریافت که ایشان بر خلاف ابن عربی که به گوارا شدن عذاب براي اهل دوزخ قائل است
منکر عذاب (به معناي درد و رنج و شکنجه) نمی باشد و نیز خلود و دوام عذاب را انکار نمی کند، لیکن از برخی عبارات وي
( در اسفار به دست می آید به خلود نوعی قائل است، نه خلود شخصی.( 1
وي در اسفار می گوید:
وعندنا ایضاً اصولٌ دالَّه علی أنَّ الجَحیمَ و آلامها و شرورها دائمه باهلها؛ کما أنَّ الجنَّه ونعیمها وخیراتها دائمه باهلها، إلاّ أنَّ
( الدَّوامَ لکلٍّ منهما علی معنی آخر؛( 2
-1 . برخی از معاصران درصدد برآمده اند که ملاصدرا را نیز از قائلان به خلود شخصی به شمار می آورند و مستندشان را
کلام وي در عرشیه قرار داده اند که در پیش از این (و صاحبُ الفتوحات المکیَّه اَمْعَنَ) آورده شد؛ نگاه کنید به، کتاب
.« الخلود فی جهنم ص: 206 »
.348 : -2 . اسفار اربعه 9
ص: 232
و نزد ما نیز اصولی است که دلالت دارد بر اینکه دوزخ و آلام (دردها و شکنجه ها) و شرور (و ناملایمات) آن نسبت به
دوزخیان دائمی است؛ چنان که بهشت و نعمت ها و خیرات آن نسبت به اهلش دائمی می باشد، جز اینکه دوام براي هرکدام
از این دو، بر معناي دیگري است.
مرحوم سبزواري در حاشیه بر این سخن، می نویسد:
( اي الدوامُ للنعیم شخصی وللألم نوعی، فنوع المُعَذَّب المُتَألَّم محفوظ بتعاقُب الأشخاص، و سیأتی هذا المعنی فی کلامه ؛( 1
یعنی دوام نعمت ها براي بهشتیان شخصی است و دوام دردها (و شکنجه ها) براي جهنمیان نوعی است.
پس نوع انسان است که عذاب دائمی دارد نه اشخاص، و آن هم به پی درپی وارد شدن اشخاص به جهنم تحقق می یابد و به
زودي این معنا در کلام ملاصدرا می آید.
سپس ملاصدرا در سطور بعد می گوید:
فإن قلت: هذه الأقوال الداله علی انقطاع العذاب عن أهل النَّار ینافی ما ذکرته سابقا من دوام الآلام علیهم.
( قلنا: لانُسَلّم المنافاه؛ إذلا منافاه بین عدم انقطاع العذاب عن أهل النار أبدا و بین انقطاعه عن کل واحد منهم فی وقت؛( 2
اگر بگویی: این اقوال که بر انقطاع عذاب از اهل دوزخ دلالت دارد با آنچه پیش از این درباره دوام آلام بر آنها آوردي،
منافات دارد!
می گوییم: منافات را نمی پذیریم؛ زیرا میان انقطاع نیافتن عذاب ابدي از اهل دوزخ و انقطاع عذاب از هر یک از آنها در
زمانی، ناسازگاري نمی باشد.
-1 . همان.
. -2 . همان، 350
ص: 233
نقد و بررسی خلود نوعی
در اینکه مقصود از خلود نوعی چیست، دو تقریر را می توان ارائه نمود:
1. نسل انسان ها باقی است و پس از پایان یافتن عذابِ عدّه اي، نسلی جدید به دوزخ در می آیند تا عذاب شوند، پس نوع
انسان در دوزخ پیوسته حضور دارد اما افراد و اشخاص پس از مدتی از عذاب، رهایی می یابند؛ اصل عذاب، پایدار و جاوید
است اما عذاب شوندگان متغیر و متفاوت اند.
ملاصدرا براساس این سخن، می بایست اَبَدي بودن نسل انسان را بپذیرد تا چنین امري تحقق یابد؛ یعنی باید این جهان
همچنان پایدار بماند و همواره انسان ها در آن موجود باشند تا عده اي از دوزخ درآیند و گروه دیگر جایگزین آنها شوند و
به این ترتیب، خلود نوعی انسان در عذاب، تحقق پیدا کند.
لیکن پیداست که این سخن ناتمام می باشد. قرآن با صراحت اعلام می دارد که حیات این جهان روزي به پایان می رسد و
عالَم فرو می پاشد و اَثَري از حیات و زندگی باقی نمی ماند، آیات فراوانی، به این واقعیت اشاره دارد؛ از جمله:
( { إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ } ؛( 1
آن گاه که خورشید، در هم پیچید، و آن گاه که ستاره ها تاریک و بی فروغ شوند.
( { إِذَا زُلْزِلَتِ الأرْضُ زِلْزَالَهَا * وَأخْرَجَتِ الأرْضُ أثْقَالَهَا } ؛( 2
هنگامی که زمین به لرزشِ [شدید] لرزانیده شود، و زمین سنگینی هایش را بیرون ریزد.
( { کَلَّا إِذا دُکَّتِ الأرْضُ دَ  کا دَ  کا } ؛( 3
. -1 . سوره تکویر ( 81 ) آیه 1 و 2
. -2 . سوره زلزله ( 99 ) آیه 1 و 2
. -3 . سوره فجر ( 89 ) آیه 21
ص: 234
چنان نیست که آنها می پندارند! در آن هنگام که زمین سخت در هم کوبیده شود.
و این سخن، با کلمات دیگر ملاصدرا در تناقض است، آنجا که می گوید:
ویَرْتَفِعُ عالَمُ الکون والفساد ویَبطُلُ الدُّنیا ویَقوم القیامه الکبري ویَنْمَحِقُ الشرُّ وأهلُه، ویَنْقَرِضُ الکفرُ وحِزبُه ویَبطُلُ الباطلُ ویَحقُّ
( الحقَّ بکلماته، فهذا هو الغرضُ الأقصی والمعرفه العظمی؛( 1
عالَم کون و فساد رخت بر می بندد و دنیا باطل (و هیچ) می گردد و قیامت بزرگ به پا می خیزد و شر و اهل آن، محو و نابود
می شود و کفر و حزبش انقراض می یابد و باطل از بین می رود و حق به کلماتش استوار می گردد؛ و این، همان غرض نهایی
و معرفت بزرگ است.
2. مقصود از خلود نوعی، همان بقاي نسل در دوزخ باشد (بی آنکه نسلی جدید وارد آن گردند تا محذور سابق لازم آید
بلکه عذاب براي گروه ها و افراد به طور متناوب باشد) یعنی اشخاصی که عذاب می شوند پس از مدتی هرچند موقت بیرون
آیند تا افراد دیگر عذاب شوند واین تغییر در شخص عذاب شوندگان ادامه یابد. بنابراین، عذاب براي نوع انسان ثابت است اما
معذَّب ها، متغیرند.
این سخن نیز صحیح نمی باشد؛ چراکه ظهور آیات قرآن در همان خلود شخصی است. و اینکه گروهی عذاب آنها همیشگی
است و هرگز تخفیف نمی یابد، ذکر برخی از این آیات، در ضمن عناوینی، این حقیقت را گویاست.
الف) عدم خروج و همیشگی بودن عذاب دوزخ
{ وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أنَّ لَنا کَرَّه فَنَتَبَرَّأ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یُریهِمُ الُله أعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّار
(2)؛ {
195 (لامعه عرشیه) . : -1 . اسفار اربعه 5
. -2 . سوره بقره ( 2) آیه 167
ص: 235
کاش براي ما بازگشتی بود تا همان گونه که [آنان] از ما بیزاري جستند » : کسانی که [از اهل باطل] پیروي کردند، می گویند
«! [ما نیز] از آنان بیزاري می جستیم
این گونه خداوند، کارهایشان را - که بر آنان مایه حسرت هاست - به ایشان می نمایاند، و از آتش بیرون آمدنی نیستند.
{ وَأمَّا الَّذینَ فَسَ قُوا فَمَأواهُمُ النَّارُ کُلَّما أرادُوا أنْ یَخْرُجُوا مِنْها اُعیدُوا فیها وَ قیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذي کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُون }
(1)؛
و اما کسانی که تبهکاري کردند، جایگاهشان آتش است. هر بار که بخواهند از آن بیرون آیند، در آن بازگردانیده می شوند
و به آنان گفته می شود: عذابِ آن آتشی را که دروغش می پنداشتید بچشید!
( { ذلِکُمْ بِأنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیاتِ الِله هُزُواً وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاه الدُّنیا فَالْیَوْمَ لایُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ } ؛( 2
این بدان سبب است که شما آیات خدا را ریشخند گرفتید و زندگی دنیا فریبتان داد. پس امروز، نه از این [آتش] بیرون آورده
می شوند، و نه عذرشان پذیرفته می گردد.
( { اُولئِکَ مَأواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لایَجِدُونَ عَنْها مَحیصاً } ؛( 3
آنها [پیروان شیطان] جایگاهشان جهنم است و هیچ راه فراري ندارند.
{ إِنَّ الَّذینَ کَذَّبوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لاتُفَتَّحُ لَهُمْ أبْوابُ السَّماءِ وَلایَدْخُلُونَ الْجَنَّه حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ
( نَجْزِي الْمُجْرِمین } ؛( 4
. -1 . سوره سجده ( 32 ) آیه 20
. -2 . سوره جاثیه ( 45 ) آیه 35
. -3 . سوره نساء ( 4) آیه 121
. -4 . سوره اعراف ( 7) آیه 40
ص: 236
کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، ودر برابر آن تکبّر ورزیدند، (هرگز) درهاي آسمان به رویشان گشوده نمی شود و
(هیچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! این گونه، گنهکاران را جزا می دهیم.
ب) فزونی عذاب و کاستی نیافتنِ آن
( { کُلَّما أرادُوا أنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ اُعیدُوا فیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریق } ؛( 1
هرگاه بخواهند از غم و اندوه هاي دوزخ خارج شوند، آنها را به آن بازمی گردانند و (به آنان گفته می شود) بچشید عذاب
سوزان را !
( { اُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الْحَیاه الدُّنْیا بِالآخِرَه فَلایُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاهُمْ یُنْصَرُون } ؛( 2
اینها همان کسانند که آخرت را به زندگی دنیا فروختند. از این رو، عذاب آنها تخفیف نیابد و کسی آنها را یاري نرساند.
{ وَمَن یَهْدِ الُله فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن یُضْ لِلْ فَلَن تجَِدَ لهَُمْ أوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَه عَلیَ وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَ بُکْمًا وَ صُ  ما
( مَأوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا } ؛( 3
هرکه را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعی اوست و هر کس را (به خاطر اعمالش) گمراه سازد، هادیان و سرپرستانی غیر
خدا براي او نخواهی یافت و روز قیامت، آنها را بر صورت هایشان محشور می کنیم، درحالی که نابینا و گنگ و کرند،
جایگاهشان دوزخ است هرزمان آتش آن فرونشیند، شعله تازه اي بر آنان می افزاییم!
. -1 . سوره حج ( 22 ) آیه 22
. -2 . سوره بقره ( 2) آیه 86
. -3 . سوره اسراء ( 17 ) آیه 97
ص: 237
{ وَ بَرَزُوا لِله جَمیعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ الِله مِنْ شَیْءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا الُله
( لَهَدَیْناکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا أ جَزِعْنا أمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحیص } ؛( 1
ما پیروان شما بودیم! آیا چیزي از عذاب خدا را » : و همگی در برابر خدا ظاهر می شوند! آن گاه ناتوانان به گردنکشان گویند
می گویند: «!؟ به گردن می گیرید
اگر خدا ما را هدایت کرده بود، قطعاً شما را هدایت می کردیم. چه بی تابی کنیم، چه صبر نماییم براي ما یکسان است. راه »
.« گریزي براي ما نیست
{ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ مَاتُواْ وَ هُمْ کُفَّارٌ اُوْلَئکَ عَلَیهِْمْ لَعْنَه الِله وَ الْمَلائکَه وَ النَّاسِ أجْمَعِینَ * خَالِدِینَ فِیهَا لایُخَفَّفُ عَنهُْمُ الْعَذَابُ
( وَلا هُمْ یُنظَرُون } ؛( 2
کسانی که کافر شدند و درحال کفر مردند، لعنت خدا وفرشتگان وتمام مردم بر آنان باد. در آن[لعنت]جاودانه بمانند نه
عذابشان کاسته گردد، ونه مهلت یابند.
{ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْ لیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ الَله کانَ عَزیزاًحَکیماً
(3)؛ {
کسانی که به آیات ما کافر شدند، به زودي آنها را در آتشی وارد می کنیم که هرگاه پوست هاي تنشان (در آن) بریان گردد
(و بسوزد) ، پوست هاي دیگري به جاي آن قرار می دهیم، تا کیفر (الهی) را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است (و روي
حساب، کیفر می دهد) .
( { اُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَه إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَباطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُون } ؛( 4
. -1 . سوره ابراهیم ( 14 ) آیه 21
.163 -2 . سوره بقره ( 2) آیه 162
. -3 . سوره نساء ( 4) آیه 56
. -4 . سوره هود ( 11 ) آیه 16
ص: 238
اینان کسانی هستند که در آخرت، جز آتش برایشان نخواهد بود، و همه کارهاشان، هیچ و پوچ می گردد.
ج) خلود ابدي در آتش
( { إِنَّ الَله لَعَنَ الْکَفِرِینَ وَأعَدَّ لهَُمْ سَعِیرًا * خالِدینَ فیها أبَداً لایَجِدُونَ وَلِیا وَلا نَصیراً } ؛( 1
خدا کافران را لعنت فرستاد و براي آنها آتش فروزانی آماده ساخت. جاودان در آن می مانند، نه یاري می یابند و نه یاوري.
( { إِلَّا بَلاغاً مِنَ الِله وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ یَعْصِ الَله وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أبَدا } ؛( 2
[وظیفه من] تنها ابلاغی از خدا و [رساندن] پیام هاي اوست؛ و هرکس خدا و پیامبرش را نا فرمانی کند قطعاً آتش دوزخ براي
اوست و جاودان در آن خواهند ماند.
{ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ ظَلَمُواْ لَمْ یَکُنِ الُله لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلا لِیهَْدِیَهُمْ طَرِیقًا *إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَلِدِینَ فِیهَا أبَدًا وَ کاَنَ ذَلِکَ عَلیَ الِله
( یَسِیرًا } ؛( 3
کسانی که کفر ورزیدند و ستم کردند، خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و به راهی هدایت کند مگر راه جهنّم، که همیشه
در آن جاودان اند و این [کار] براي خدا آسان است
عدم ،« ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّار » تعابیر متفاوت و مطلقی که در این آیات به کار رفته و در آنها نفی هر گونه خروج از دوزخ
عدم ،« خالِدینَ فیها أَبَدا » جاودانگی وابدیّت آن ،« فَلایُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ، زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا » کاستی و بلکه افزوده شدن آتش
یاري
. 65 -1 . سوره احزاب ( 33 ) آیه 64
. -2 . سوره جن ( 72 ) آیه 23
.169 -3 . سوره نساء ( 4) آیه 168
ص: 239
مطرح گردیده، گواه بر این است که « لَیْسَ لَهُمْ... إِلَّا النَّارُ » انحصار جایگاهشان در دوزخ ،« وَلاهُمْ یُنْ َ ص رُون » رسانی مخلدین
هیچ فرد ویا گروهی از مستحقّین خلودِ در دوزخ حتی براي لحظه اي، از عذاب رهایی نمی یابند.
بنابراین، براساس تعالیم وحیانی، خلود در جهنم، خلود نوعی نمی باشد، بلکه شخص کافر و معاند براي همیشه در دوزخ می
ماند و عذاب هیچ گاه عَذْب (گوارا) نخواهد شد.
ص: 240
ص: 241