گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
آیه پانزدهم: وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَه وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ



اشاره
السَّحَابِ صُنْعَ الِله الَّذِي أتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ
إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ } ؛
و کوه ها را می بینی، می پنداري که آنها بی حرکت اند
و حال آنکه آنها ابرآسا می گذرند [این] صُنعِ خدایی است
که هرچیزي را استوار ساخت [و آفرینشی خلل ناپذیر
پدید آورد] او به آنچه انجام می دهید آگاه است.
سوره نمل ( 27 ) آیه 88
ص: 262
ص: 263
خداي متعال می فرماید:
( { وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَه وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ الِله الَّذِي أتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ } ؛( 1
و کوه ها را می بینی، می پنداري که آنها بی حرکت اند و حال آنکه آنها ابرآسا می گذرند [این] صُ نعِ خدایی است که
هرچیزي را استوار ساخت [و آفرینشی خلل ناپذیر پدید آورد] او به آنچه انجام می دهید آگاه است.
بحث پیرامون آیات توحیدي، معاد و دیگر مسائل اعتقادي است. از بعضی آیات - از جمله آیه یاد شده - برداشت هایی شده
که برخلاف موازین و معیارهاي تفسیري می باشد. گاه مطلبی فقط خلاف اصول تفسیر است و با اصول وحیانی و قطعی
مکتب منافاتی ندارد. در این صورت، می توان آن مطلب را اشتباه دانست و در زمره خطاهاي فراوان آدمی به شمار آورد، ولی
گاه نه تنها مطلب برخلاف موازین تفسیر است، بلکه با اصول قطعی وحیانی هم مخالفت دارد.
به عنوان نمونه آیه { لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ الَله هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ... } ( 2) از آیاتی است که عده اي آن را مخالف با اصول
وحی، تفسیر کرده و گفته اند:
اینکه آنان گفتند: خداوند مسیح بن مریم است، از جهت تعیُّن هویت حق به صورت عیسوي راست گفته اند و همچنین اینکه
عیسی، مسیح بن مریم است
. -1 . سوره نمل ( 27 ) آیه 88
. -2 . سوره مائده ( 5) آیه 17 و 72
ص: 264
راست گفته اند، ولکن حصر حق تعالی در صورت عیسی، نادرست و باطل است؛ زیرا همه عالَم چه غیب وچه شهود صورت
( حق است نه عیساي فقط.( 1
انحراف تفسیري در آیه مورد بحث، نه تنها در سطح آیه { لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ...} نیست، بلکه بر مبنایی خاص به گونه اي معنا
شده که داراي چندین اشکال است. اگر کسی چنین معنایی را به عنوان یک احتمال مطرح کند مشکل چندانی ندارد، لیکن
اگر بگوید که خداوند هم همین معنا را اراده فرموده، سخنی سست و بی پایه است.
قبل از بیان و نقد تفسیر انحرافی از آیه مورد نظر، توضیحاتی پیرامون آن بیان می شود: آیه مورد بحث، به همراه آیات قبل و
بعدش در ارتباط با مسئله قیامت می باشد، آیه پیش از آن چنین است:
( { وَیَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الأرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ الُله وَکُلٌّ أتَوْهُ دَاخِرِینَ } ؛( 2
و روزي که در صور دمیده شود، پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است به هراس افتد، مگر آن کس که خدا
بخواهد و جملگی با زبونی رو به سوي او آورند.
این آیه، به اَهوال قیامت مربوط است. در آیه بعد - که محل بحث ماست - می فرماید: { وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَ بُهَا جَامِدَه } کوه
ها را می بینی، می پنداري که آنها بی حرکت و جامدند { وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ } و حال آنکه آنها همچون ابر در حرکت
اند. { صُ نْعَ الِله الَّذِي أتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ } این صنع و آفرینش خداوندي است که هرچیزي را در کمال استواري و اتقان پدید
آورد { إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ } و در حقیقت او به آنچه انجام می دهید آگاه است.
و آیه پس از آن - در سیاق آیه قبل و در اهوالات قیامت - چنین است:
. -1 . ممد الهمم: 357
. -2 . سوره نمل ( 27 ) آیه 87
ص: 265
( { مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَه فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ } ؛( 1
هرکس نیکی به میان آورَد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت، و آنان از هراس آن روز، ایمن اند.
با عنایت و توجه به اینکه آیه قبل و بعد مربوط به قیامت است، اکثر مفسران عامه و خاصه نظرشان بر این است که منظور این
آیه نیز جریانی است که در قیامت رخ می دهد و کوه ها فرو می پاشند و بسان ابرها به حرکت درمی آیند؛ چنان که در
بسیاري از آیات دیگر فروپاشی نظام کنونی جهان بیان شده است. در نتیجه، این آیه - به قرینه آیات قبل و بعد - در ارتباط با
قیامت است و مقصود از جمله: { وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ } ، متلاشی شدن کوه ها و سیلان و حرکت آنها در واقعه قیامت می
( باشد.( 2
در حقیقت، آیه محل بحث مانند آیه 105 سوره طه است که خداي تعالی می فرماید:
( { وَیَسْألُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنْسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا } ؛( 3
و از تو در باره کوه ها می پرسند، بگو: پروردگارم آنها را [در قیامت] ریز ریز خواهد ساخت.
در ذیل این آیه آمده است که مردي از ثقیف از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرسید:
. -1 . سوره نمل ( 27 ) آیه 89
-2 . پس از بررسی تفاسیر - ذیل آیه مذکور - به روایتی دست نیافتیم جز روایتی که در منابع عامه (با اندکی اختلاف در
یسیر الله الجبالَ فتمرّ مرَّ السحاب ثم » : عبارت) نقل شده است. ابوهریره می گوید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود
خدا [در قیامت] ؛« یَجْعَلها سراباً و ترجّ الأرض باهلها رجاً فتکون الارض کالسفینه المرنقه فی البحر أو کالقندیل المعلق بالعرش
کوه ها را به حرکت درمی آورد، پس چون ابر سرعت می گیرند، آن گاه آنها را سراب (و زمین شوره زاري) می گرداند، و
زمین اهلش را می لرزاند، پس مانند کشتی توفان زده در دریا یا قندیل آویزان به سقف می شود. تفسیر القرآن العظیم (ابن
85 و : 253 ؛ جامع البیان 17 - 252 : 223 ؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) 3 : 2929 و 2933 ؛ البحر المدید 4 : أبی حاتم) 9
339 و ... . : 13 ؛ الدر المنثور 5 : 20
. -3 . سوره طه ( 20 ) آیه 105
ص: 266
(1)؛« کیف یکون الجبال مع عِظَمها یوم القیمه؟ فقال: ان الله یسوقها بأن یجعلها کالرّمال ثم یرسل علیها الرّیاح فتفرقها »
کوه هاي به این عظمت در قیامت چگونه خواهد بود؟ فرمود: خداوند آنها را به حرکت در می آورد تا اینکه چون توده هاي
شن قرارشان می دهد، سپس بادها را سمت آنها می فرستد، پس آنها را می پراکند.
دیدگاه صاحب تفسیر المیزان
پس از توضیح آیه قبل و آوردن آیه مورد بحث می نویسد: « المیزان » مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر
الآیه بما أنَّها واقعه فی سیاق آیات القیامه مَحْفوفه بها، تَصِفُ بعضَ ما یقع یومئذ من الآیات، و هو سیر الجبال؛ و قد قال تعالی
فی هذا المعنی أیضاً: { وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا } (سوره النبأ، آیه 20 ) الی غیر ذلک.
فقوله: { وَتَرَي الْجِبَالَ } الخطاب للنبی (صلی الله علیه و آله) و المراد به تمثیل الواقعه کما فی قوله: { وَتَرَي النَّاسَ سُکَارَي }
(سوره الحج، آیه 2) اي هذا حالها المشهوده فی هذا الیوم تشاهدها لو کنت مشاهداً، و قوله: { تَحْسَبُهَا جَامِدَه } اي تظنها الآن
و لم تقم القیامه بعد جامده غیر متحرکه، و الجمله معترضه او حالیه.
وقوله: { وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ } حال من الجبال، و عاملها { تَرَي } اي تراها اذا نفخ فی الصور حال کونها تَسیر سَیْرَ السحاب
( فی السماء؛( 2
این آیه، در سیاق آیات قیامت قرار دارد و در بردارنده مسائل قیامت است و پاره اي از حوادث آن روز را - که حرکت کوه
هاست - توصیف می کند.
نیز در همین معنا خداوند متعال می فرماید:
74 (باب 5 - صفه المحشر) . : 393 ؛ بحارالأنوار 7 : 48 ؛ نور الثقلین 3 : -1 . مجمع البیان 7
.401 : -2 . المیزان 15
ص: 267
{ وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا } وکوه ها را روان کنند، پس سراب می شوند.
و اینکه فرمود: { وَتَرَي الْجِبَالَ } خطاب به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) است و مراد از آن تمثیلی است از واقعه قیامت،
چنان که در کلام دیگر می فرماید: { وَتَرَي النَّاسَ سُکَارَي } ؛ و مردم را در قیامت مست می بینی.
و قول خداوند { تَحْسَ بُهَا جَامِدَه } یعنی اکنون که قیامت برپا نشده تو گمان می کنی که کوه ها راکد و بی حرکت اند. جمله
مذکور در این آیه، یا معترضه است و یا حالیه.
و این که فرمود: { وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَ ابِ } حال براي کوه هاست و عامل آن { تَرَي } می باشد؛ یعنی آن گاه که در صور
دمیده شود کوه ها را می بینی که مانند حرکت ابر در آسمان سیر می کنند.
مرحوم علامه بحث را ادامه می دهد و می گوید: در تفسیر این آیه دو قول دیگر هم وجود دارد.
اول: حمل آیه بر حرکت جوهري. دوم: حمل آیه بر حرکت انتقالی زمین.
و درباره قول دوم می نویسد:
و ثانیهما: حَمْلُها علی حرکه الارض الانتقالیه و هو بالنظر الی الآیه فی نفسها معنی جَیِّد إلاّ انّه:
اولًا: یُوجب انقطاع الآیه عما قبلها و ما بعدها من آیات القیامه؛
( و ثانیاً: ینقطع بذلک اتصال قوله: { إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ } بما قبله؛( 1
و قول دوم: حمل آیه بر حرکت انتقالی زمین است [بالطبع حرکتِ کوه ها حرکت زمین را اثبات می کند] و این نظر، با توجه
به خود آیه معناي خوبی است، لیکن [با توجه به آیات قبل و بعد و با توجه به صدر و ذیل خود آیه] دو اشکال بر این تفسیر
وارد می شود:
.403 - 402 : -1 . المیزان 15
ص: 268
اولًا: با این تفسیر، آیه از سیاق آیات قبل و بعدش - که مربوط به قیامت است - بُریده می شود.
ثانیاً: ارتباط و اتصال جمله اخیر آیه یعنی { إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ } به ماقبلش قطع می شود.
چون در صدر آیه بحث از یک موضوع تکوینی است و با این تفسیر، صدر و ذیل با هم تناسبی نمی یابند.
و درباره قول اول (حرکت جوهري) می نویسد:
أحدهما: حَمْلُها علی الحرکه الجوهریه وأنّ الأشیاء کالجبال تتحرك بجوهرها الی غایه وجودها، وهی حشرها ورجوعها الی الله
( سبحانه؛( 1
حمل آیه بر حرکت جوهري و اینکه اشیاء - چون کوه ها - به جوهره ذاتشان به سوي غایت وجودي شان در حرکت اند که
آن غایت، حشر و رجوع آنها به سوي خداي سبحان است.
علامه بعد از نقل این قول می فرمایند:
( وهذا المعنی انسب بالنظر إلی ما فی قوله: { تَحْسَبُهَا جَامِدَه } من التلویح إلی أنها الیوم متحرکه و لم تقم القیامه... ؛( 2
این معنا [یعنی حمل آیه بر حرکت جوهري] با توجه به اشاره اي که در جمله { تَحْسَ بُهَا جَامِدَه } هست - اینکه کوه ها الآن
که هنوز قیامت برپا نشده متحرك اند - نسبت به دو قول دیگر مناسب تر به نظر می رسد.
زیرا قرار دادن قیامت به عنوان ظرف، هم براي بی حرکت بودن کوه ها و هم به عنوان ظرف براي حرکت آنها، چیزي است
که قابل اعتنا نیست.
.402 : -1 . المیزان 15
.402 : -2 . المیزان 15
ص: 269
انواع حرکت
بنابر قول مشهور، حرکت چهار نوع است:
1. حرکت کمّی: حرکتی که از تغییر اندازه هاي شیء ناشی می شود؛ مثلًا درخت کوچکی رشد می کند و بزرگ می شود.
این ازدیاد اندازه وزن و حجم درخت، نتیجه حرکت کمّی شیء است.
2. حرکت کیفی: حرکتی که با تغییر کیفی اشیا پدید می آید؛ مثل تغییر رنگ ها، مزه ها، حرارت ها، ... که پیامد حرکت در
کیفیت اشیاست.
3. حرکت أینی: همان حرکت و جابه جایی اشیاء از نقطه اي به نقطه اي دیگر است.
4. حرکت وضعی: حرکت شیئی به دور خودش را حرکت وضعی گویند، همچون حرکت زمین به دور خودش.
البته به حرکت کمّی اشکالاتی شده و جواب هایی هم داده اند، و بعضی حرکت کمّی را حرکت نمی دانند، بلکه ضمّ جزئی
به جزئی دیگر می شمارند (نه حرکت) در مثال هاي حرکت کیفی هم حرف هایی وجود دارد که ما در صدد بیان آن نیستیم.
5. حرکت جوهري: حرکتی که بعضی از قدما- از جمله بوعلی - سخت با آن مخالفت ورزیده اند و بعضی دیگر همچون
ملاصدرا بر اثبات آن (به عنوان حرکت پنجم) پاي می فشارند.
اشکال بوعلی بر حرکت جوهري
بوعلی می گوید: اطلاق حرکت نسبت به جوهر و ذات اشیا یک اطلاق مجازي است. این تعبیر، تعبیر حقیقی نیست.( 1) اما در
ارتباط با تغییر مواد اشیاء به موادي دیگر؛ یعنی آن حالت قبلی از بین برود و حالت بعدي به وجود آید، این جریان نامش
است، نه حرکت. « کون و فساد »
،98 : -1 . أما الجوهر فإن قولنا إنّ فیه حرکه، هوقول مجازي، فإن هذه المقوله لاتعرض فیها الحرکه (الشفاء (الطبیعیات) 1
الفصل الثالث، فصل فی بیان المقولات التی تقع الحرکه فیها وحدها لاغیرها) .
ص: 270
همچنین می نویسد: در هر حرکتی موضوع ثابت لازم است - چه در کمّ یا کیف و چه در أین و یا وضع - براي سیر این
موضوع ثابت، باید مبدأ و منتهایی در نظر گرفته شود؛ یعنی ما منه الحرکه (مبدأ) و ما فیه الحرکه (مسیر) و ما الیه الحرکه
(منتهاي سیر) .
سخن بوعلی این است که در حرکت جوهري موضوع ثابت نداریم، فرض این است که: حرکت در جوهره شیء است؛ یعنی
خود حقیقت شیء در حرکت است. پس اگر خود حقیقت شیء در حرکت باشد، دیگر موضوع ثابتی نمی ماند و اگر موضوع
( ثابت نماند، دیگر اطلاق حرکت به این جریان معنا ندارد.( 1
ملاصدرا می گوید: خیر، موضوع حرکت هم - در عین سَیلان وقبول اشتداد و انتقاص - ثابت است و آن طبیعت نوعیه و به
تعبیري مادّه اولیه شیء یا هیولا می باشد که هر صورتی را می پذیرد و همان هیولا یا صورهمایی، موضوعِ حرکت جوهري
است.( 2) البته بحث مبسوطی در اینجا جریان دارد که ما در پی آن نیستیم.
در هر صورت، این نظریه مخالف و موافق دارد. بوعلی و جمعی مخالف اند و ملاصدرا و جمعی موافق. هر کدام از آنها مبانی
اي براي خودشان برگرفته اند و بر آن هم اصرار می ورزند و در نتیجه برخی از قائلان به حرکت جوهري، آیه را بر آن مبانی
حمل می کنند. درحالی که آیه با معانی اي که حاصل آن مبانی است هیچ نوع سازگاري از نظر منطوق و مفهوم ندارد.
-1 . إن موضوع الصوره الجوهریه لایقوم بالفعل إلا بقبول الصوره کما علمت، وهی فی نفسها لاتوجد الأشیاء إلا بالقوه.
. (99 - 88 : والذات غیرالمحصله بالفعل یستحیل أن تتحرك من شیء إلی شیء (الشفاء (الطبیعیات) 1
-2 . الموضوع لهذه الحرکه الجوهریه هو الهیولی و لکن لا بنفسها لعدم قوامها إلا بصوره ما بل هی مع صوره ما لا علی التعیین
موضوعه لهذه الحرکه... فإذن الموضوع للحرکه الجوهریه باق بعینه بحاله التی اعتبرت فی قوام وجوده و مع توارد خصوصیات
. (274 : الجوهر الصوري علیه فلا محذور فی ذلک کما زعمه الشیخ الرئیس و متابعوه (الأسفار الأربعه 4
ص: 271
دو اشکال در تفسیر آیه به حرکت جوهري
این معنا و تفسیري که مرحوم آخوند ملاصدرا و امثال ایشان از این آیه دارند همچون اشکالی که به تفسیر انتقالی شد با همان
دو مانع روبه روست:
1. بریدگی آیه، از آیات قبل و بعد (که در ارتباط با قیامت است) .
2. بی ارتباطی صدر و ذیل خود آیه.
نکته مهم
اینجا نکته قابل توجهی وجود دارد و آن اینکه در آیه مذکور، حرکت کوه ها به حرکت ابرها تشبیه شده است و پیداست که
حرکت ابرها حرکت أینی و انتقالی می باشد. درحالی که حرکت جوهري غیر از این است.
مرحوم آخوند در رساله حدوث و قدمشان( 1) در پاسخ این سؤال که آیا این نظریه (حرکت جوهري) قائل هم دارد یا نه؟ می
فرمایند: اولین قائل این نظریه خداوند متعال است،( 2) آنجا که می فرماید: { وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَه وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ
.{
« اصدق الحکماء » بعد از نقل قول ملاصدرا (خداي کریم که « حرکت جوهري در آیات قرآن » شهید مطهري نیز تحت عنوان
است در قرآن این مطلب را گفته) می فرماید:
این آیه به دلیل اینکه ذیل آیات قیامت آمده است معمولًا مفسرین آن را در مورد قیامت تفسیر کرده اند. مرحوم آخوند به »
بعضی از قرائن می تواند بگوید - و ظاهراً گفته است - [که این آیه شریفه در مورد کوه ها در این دنیاست.]
-1 . ملاصدرا در رساله مشاعر: 64 ، در بحث حدوث عالم و در عرشیه: 230 - در قاعده حدوث عالم - و در مفاتیح الغیب:
398 و در اسرار الآیات: 86 ، به این آیه اشاره می کند.
110 ، چنین آمده است: و أما رابعا فقولک هذا إحداث مذهب لم یقل به حکیم، کذب وظلم فأول : -2 . این مطلب در اسفار 3
حکیم قال فی کتابه العزیز هوالله سبحانه وهو أصدق الحکماء حیث قال: (وَ تَرَي الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب)
؛ ... اول حکیمی که در کتاب عزیزش حرکت جوهري را آورد، خداوند سبحان است - و او راست گوترین حکماست - آنجا
که می فرماید: (وَ تَرَي الْجِبالَ...) .
ص: 272
اولاً: ما در مورد قرآن چنین اصلی نداریم که اگر آیه اي ذیل آیه دیگري آمده باشد، حتماً دلیل بر این است که از نظر
مضمون هم به آن آیات مرتبط است و در روایات هم تصریح به این مطلب شده است. ممکن است جزئی از یک آیه ناظر به
یک مطلب باشد و جزء دیگري از آن، ناظر به مطلب دیگري باشد؛ به تعبیر دیگر وحدت سیاق در آیات قرآن یک امر قاطعی
نیست. مصداق روشن آن آیه شریفه: { إِنَّما یُریدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا }( 1) است که در ذیل
تبدیل شده است علاوه بر « کم » به « کنّ » نیست چون ضمیر از « نساء النبی » آیات نساء النبی آمده است. این آیه مسلّماً در مورد
اینکه روایات زیادي در شأن نزول این آیه آمده است.
ثانیاً: آیات دیگري که راجع به وضعیت کوه ها در هنگام قیامت آمده است به این شکل نیست که تو خیال می کنی که کوه
ها جامد است ولی در واقع مسیَّر است، مانند این آیات: { وَسُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکانَتْ سَراباً } ( 2)، { یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَ الْفَرَاشِ
الْمَبْثُوثِ * وَ تَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوش } ،( 3) بلکه آنچه از آیات قیامت می فهمیم وضع پراکنده کوه ها در قیامت است.
ثالثاً: در ذیل آیه می فرماید: { صُ نْعَ الِله الَّذِي أتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ } ؛ صنع الهی را ببینید که چطور همه چیز را متقن کرده است.
تناسب ندارد که وقتی که کوه ها تبدیل به گرد و غبار شده است سخن از اتقان صنع الهی شود. پس معلوم می شود که آیه به
(4).« مرحله آبادي مربوط است نه به مرحله خرابی
در جواب می توان گفت:
. -1 . سوره احزاب ( 33 ) آیه 33
. -2 . سوره انبیاء ( 78 ) آیه 20
.5 - -3 . سوره قارعه ( 101 ) آیات 4
.574 - 573 : -4 . مجموعه آثار استاد شهید مطهري 11
ص: 273
اولًا: وحدت سیاق خود اصلی است که بیان کننده مراد متکلم می باشد. اگر متکلم خلاف آن را اراده کند نیاز به بیان دارد
وگرنه، همان ظاهر مراد او خواهد بود.
ثانیاً: اینکه در برخی موارد در قرآن کریم وحدت سیاق مراعات نشده است، از روي حکمت است و دلیل خاص دارد. نظیر
همان آیه تطهیر { إِنَّما یُریدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا }( 1) که مورد استشهاد شماست؛ چراکه
روایات ذیل آیه - به علاوه قرائن لفظی موجود در خود آیه - بیانگر این است که این قسمت از آیه در مورد مطلب دیگري
است. بر خلاف آیه محل بحث ما که نه قرائن لفظی بر خلاف سیاق داریم و نه روایتی. پس وحدت سیاق به قوت خود
محفوظ است.
ثالثاً: آیات مربوط به قیامت با عبارت هاي مختلف حاکی از یک حقیقت است که همان متلاشی شدن کوه ها باشد. کوه
هایی که مظهر قدرت، عظمت و صلابت است:
{ صُنْعَ الِله الَّذِي أتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ } ، در آن روز بسان ابرها یا پشم حلاجی شده یا سراب، پراکنده شده و متلاشی خواهند شد.
بنابراین سایر آیات مربوط به قیامت، ونیز عبارت { صُ نْعَ الِله الَّذِي أتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ } هیچ قرینیتی بر خلاف سیاق آیات محل
بحث نمی تواند داشته باشد.
لذا حمل آیه بر خلاف سیاق - که نیازمند دلیل است و در محل بحث دلیلی بر آن نداریم - اگر در حد یک احتمال باشد،
خیلی ایراد ندارد. اما اگر به طور احتمال نباشد، بلکه به طور حتم بگوییم که مراد آیه این است، کاري دور از تحقیق و خلاف
ظاهر است، بلکه می تواند از مصادیق تفسیر به رأي باشد.
جناب سید حیدر آملی - برخلاف سیاق - می نگارد: « المحیط الاعظم » چنانچه صاحب تفسیر
لأنّ عندالعارف، الوجودالإضافی القائم بنفس الرحمان ومدد الوجود الحقیق ساعه فساعه فی معرض الزوال والفناء وقبول
الوجود مثله، ومن هذا
. -1 . سوره احزاب ( 33 ) آیه 33
ص: 274
( یصعب إدراکه، لأنّه فی غایه الخفاء، و إلی هذا أشار أیضا و قال: { وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَه وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ } ؛( 1
در نزد عارف، وجود اضافی - که قائم به ذات خداي رحمان و فیض وجود حقیقی است - آن به آن در معرض زوال و
نابودي وقبول وجودي مثل خودش (اضافی و افاضی) است. از همین جهت درك این مطلب سخت است؛ چراکه در غایت
و کوه ها را می بینی، می پنداري که آنها بی حرکت » : خفاست و نیز [خداي تعالی] به همین مطلب اشاره کرده و فرموده است
.« اند و حال آنکه آنها ابرآسا می گذرند
ملاصدرا در تفسیرش نیز می گوید:
أما الحرکه الذاتیه له فهی حرکه جوهریّه، لها کسائر الحرکات فاعل و قابل و مسافه و بدایه و نهایه إلا انّ الحرکه فی الجوهر
تخالف غیرها فی أمر و هو إنّ مسافه هذه الحرکه هی عین المتحرّك حقیقه و وجودا و غیره کمالا و نقصا بخلاف الحرکه فی
سائر المقولات فإنّ المسافه فیها تباین ذات المتحرّك کما هو المقرّر عند العقلاء و نحن قد بیّنا صحّه الحرکه فی مقوله الجوهر
فی أسفارنا ببیانات برهانیّه یضطرّ أهل النظر علی الاعتراف بها. و الآیات القرآنیّه الداله علی هذه الحرکه و خصوصا ما للإنسان
کثیره: منها فی باب حرکه الجواهر الأرضیه فی ذاتها کقوله تعالی:
( { وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَه وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ } ؛( 2
.214 : -1 . تفسیر المحیط الأعظم 3
190 آمده است: و قد حقّقنا فی موضعه إن الجواهر - 112 . و نیز در ج 2، ص: 189 : -2 . تفسیر القرآن الکریم (صدرا) 1
الطبیعیّه المادّیه کلّها لازمه السیلان و التجدّد، غیر منفکّه عن الانتقال و الحدثان فی کلّ آن بحسب جوهرها و طبیعتها، کما فی
قوله [تعالی]: (وَ تَرَي الْجِبالَ تَحْسَ بُها جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب) . چنانچه ج 7، ص: 419 از همین تفسیر می خوانیم: و ما
من جوهر عینّی له صوره وجودیّه إلَّا و له هذا السیر الحثیث إلی الحضره الإلهیّه، و هو أبدا فی الانتقال من صوره إلی صوره و
من طور إلی طور، حرکه رجوعیّه و سیرا استکمالیّا کما قال سبحانه: (وَتَرَي الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب...).
ص: 275
اما حرکت ذاتی او حرکتی جوهري است که براي آن حرکت - بسان دیگر حرکات - فاعل، قابل، مسافت، آغاز و نهایت
است، تنها فرقی که دارد این است که حرکت در جوهر با دیگر حرکات در یک مورد فرق دارد و آن اینکه مسافت در
حرکت جوهري، حقیقتا و وجودا عین متحرك است گرچه از لحاظ کمال و نقص غیر آن است. به خلاف دیگر حرکات که
مسافت در آنها غیر از متحرك است و ما در اسفارمان صحت حرکت جوهري را با براهینی که اهل نظر ناگزیر از قبول آنند،
بیان کردیم. و آیات قرآنی دال بر این حرکت - خصوصا نسبت به انسان - فراوان است: از آن جمله در باب حرکت جواهر
زمینی در ذاتشان قول خداي تعالی است که می فرماید:
{ وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَه وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ }.
چکیده بحث
( در ارتباط با تفسیر آیه شریفه { وَتَرَي الْجِبَالَ... } اقوال زیر مطرح است:( 1
الف) قول اکثر مفسران؛ و آن اینکه این آیه در ارتباط با واقعه قیامت است و حرکت کوه ها نشانه اي از آن می باشد.
مرحوم علامه طباطبائی دو قولِ دیگر را نقل می کنند:
ب) حمل آیه بر حرکت انتقالی زمین.
ج) قول مرحوم ملاصدرا وپیروانش؛ وآن اینکه آیه را بر حرکت جوهري حمل کنیم.
: بیان السعاده فی مقامات العباده، 3 » -1 . البته وجوه یا اقوال نادر دیگري هم گفته شده است. به عنوان نمونه، صاحب تفسیر
شش وجه و معنا براي آیه محل بحث بیان می کند. «182
ص: 276
البته دانستیم که سرسخت ترین مخالف این قول بوعلی است و مهمترین دلیل مخالفتش این است که:
در حرکت، باید موضوع ثابت باشد درحالی که در حرکت جوهري - که مجازاً حرکت گفته می شود - موضوع متغیر است و
لذا حرکتی در کار نیست.
و این دو قول اخیر، در مجموع داراي سه اشکال است:
1. با این دو نوع تفسیر، آیه مذکور از آیات قبل و بعدش بریده می گردد و از سیاق آنها خارج می شود.
2. با این دو تفسیر، ارتباط صدر و ذیل خود آیه می گسلد.
3. با تفسیر آیه بر حرکت جوهري تنظیر در آیه - که حرکت جبال را نظیر حرکت انتقالی ابرها به شمار آورد - بی معناست،
ضمن اینکه این تفسیر مؤید وحیانی ندارد.
ص: