گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
آیه شانزدهم: الْحَمْدُ لِله فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ



اشاره
جَاعِلِ الْمَلائِکَه رُسُلًا اُولِی أجْنِحَه مَّثْنَی
وَثُلاثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ
إِنَّ الَله عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ } ؛
سپاس خداي را که پدید آورنده آسمان ها و زمین است
[خدایی که] فرشتگان را که داراي بال هاي دوگانه
و سه گانه و چهار گانه اند رسولان [خویش] ساخت،
در آفرینش هرچه بخواهد می افزاید،
همانا خدا بر هرچیزي تواناست.
سوره فاطر ( 35 ) آیه 1
ص: 278
ص: 279
وارسی و شرح
{ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ }
در تفسیر المیزان آمده است:
الفَطْر علی ما ذکره الراغب هو الشقّ طولًا، فإطلاق الفاطر علیه تعالی بعنایه استعاریه؛ کأنَّه شقّ العدم فأخرج من بطنه السموات
والأرض.
فمحصّل معناه أنه موجد السموات والأرض إیجاداً ابتدائیاً، من غیر مثال سابق، فیقرب معناه من معنی البدیع والمبدع، والفرق بین
الإبداع والفطر أنَّ العنایه فی الإبداع، متعلِّقه بنفی المثال السابق وفی الفطر، بطرد العدم و إیجاد الشیء من رأسٍ، لا کالصانع
( الذي یؤلّف موادّ مختلفه فیظهر به صوره جدیده لم تکن؛( 1
بنابرآنچه راغب آورده است، به معناي شکافتن از طرف طول است. اطلاق کلمه فاطر بر خداي متعال به عنایت « فَطْر » واژه
استعاره اي می باشد؛ گویا خدا عدم را پاره کرد و از درون آن، آسمان ها و زمین را بیرون آورد.
بنابراین، حاصل معناي آیه این است که خداي متعال پدید آورنده آسمان ها و زمین از اساس (به نحو ایجاد ابتدایی و بدون
عنایت بر نبودن « ابداع » نمونه پیشین) است. پس معناي فاطر نزدیک به معناي بدیع و مبدع می شود، با این تفاوت که در کلمه
عنایت بر طرد عدم و بر « فطر » مثال سابق است، و در واژه
. 6: -1 . المیزان 17
ص: 280
ایجاد چیزي از اساس است، نه مانند سازنده اي که مواد مختلفی را با هم می آمیزد، و از آن صورت جدیدي که وجود
نداشت، آشکار می سازد.
این سخن، کلامی آراسته و متقن است و مسئله حدوث عالم به معناي (لم یکن فکان) و ایجاد ابتدائی، به خوبی از آن استفاده
می شود (که در مباحث گذشته جداگانه، تحت عنوانِ حدوث و قدم مطرح شد) .
اما مراد از { السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ } (آسمان ها و زمین) چیست؟
گفته اند مراد، مطلق موجودات و همه کائنات است. با ذکر معظم الأجزاء، همه اجزاء مجازاً اراده شده است؛ زیرا آفرینش
آسمان ها و زمین گویاي آن اند که غیر آنها را نیز خداوند پدید آورده است.
احتمال دیگر این است که مقصود، همان آسمان ها و زمین باشد.
از جهات حمد و ستایش پروردگار همین { فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ } بودن اوست و جهت دیگر فقره بعدي آیه است.
{ جَاعِلِ الْمَلائِکَه رُسُلًا }
خداوند خالق ملائکه است و آنها رسولانِ پروردگار و دست اندرکاران خلقت در امور تکوینی و تشریعی اند؛ تشریعی، یعنی
براي پیامبران وحی می آورند و تکوینی، یعنی در خلق موجودات نقش دارند.
در آیات فراوانی رسالت فرشتگان در امور تشریعی و تکوینی بیان شده است؛ مانند:
( { حَتَّیَ إِذَا جَاء أحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا } ؛( 1
هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، فرشتگان ما جانش بستانند.
( { إِنَّ رُسُلَنَا یَکْتُبُونَ مَا تَمْکُرُونَ } ؛( 2
همانا، فرستادگان ما آنچه را نیرنگ می کنید، می نویسند.
. -1 . سوره انعام ( 6) آیه 61
. -2 . سوره یونس ( 10 ) آیه 21
ص: 281
( { وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَي قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُو أهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَه } ؛( 1
و چون فرستادگان ما براي ابراهیم مژده آوردند، گفتند: ما اهل این شهر را هلاك خواهیم کرد.
این آیات امور تکوینی اند و در امور تشریعی هم که نقش آنان هویداست.
{ اُولِی أجْنِحَه }
این فرشتگان داراي بال هایی هستند، بعضی دو بال و بعضی سه بال و بعضی دیگر چهار بال، دارند.
{ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ }
این جمله یا به این معناست که در خصوص فرشتگان و اختیاراتی که به آنها ارزانی شده است خداوند عنایات بیشتري دارد، و
یا به طور کلی خدا در خلقت هرچه بخواهد، می افزاید.
در تفسیر المیزان می خوانیم:
والأجنحه، جمع جناح، وهو من الطائر بمنزله الید من الإنسان، یتوسَّل به إلی الصعود إلی الجوِّ والنزول منه،والانتقال من مکان
إلی مکان بالطیران.
فوجود الملک مجهَّز بما یفعل به (نظیر ما یفعله الطائر بجناحه) فینتقل به من السماء إلی الأرض بأمر الله ویعرج به منها، إلیها و
من أيِّ موضع إلی أيِّ موضع؛ وقد سمّاه القرآن جناحاً.
( و لایستوجب ذلک إلاّ ترتَّب الغایه المطلوبه من الجناح علیه؛ وأما کونه من سنخ جناح غالب الطیر ذا ریش و زغب( 2
فلایستوجبه مجرد إطلاق اللفظ، کما لم یستوجبه فی نظائره کألفاظ العرش والکرسی واللوح والقلم
. -1 . سوره عنکبوت ( 29 ) آیه 31
450 ) ؛ موي و پَرِ خُرد و زرد که در میان پر جوجه درآید. : -2 . الزَغَب: الشُعَیرات الصُفر علی ریش الفرخ (لسان العرب 1
ص: 282
وغیرها. وقوله: { اُولِی أجْنِحَه مَثْنی وَثُلاثَ وَرُباعَ } صفه للملائکه، و مثنی و ثلاث و رباع ألفاظ داله علی تکرّر العدد أي اثنین
اثنین و ثلاثه ثلاثه و أربعه أربعه کأنه قیل: جعل الملائکه بعضهم ذا جناحین، و بعضهم ذا ثلاثه أجنحه، و بعضهم ذا أربعه
أجنحه.
و قوله: { یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ } لایخلو من إشعار بحسب السیاق بأن منهم من یزید أجنحته علی أربعه.
( و قوله: { إِنَّ الَله عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ } تعلیل لجمیع ما تقدَّمه أو الجمله الأخیره والأول أظهر؛( 1
است، که در پرندگان به منزله دست در انسان می ماند. پرندگان به وسیله آن پرواز می کنند، و « جناح » جمع « اجنحه » وکلمه
به فضا می روند و برمی گردند، و از جایی به جاي دیگر می روند.
وجود فرشتگان نیز مجهز به چیزي است که می توانند با آن کاري را بکنند که پرندگان آن کار را با بال خود انجام می دهند،
پس ملائکه به وسیله آن، به امر خدا از آسمان به زمین می آیند و از زمین به آسمان بالا می روند و از جایی به جاي دیگر
بال) گذاشته. ) « جناح » نقل مکان می کنند. قرآن نام آن وسیله را
این نامگذاري جز مترتب شدن نتیجه مطلوب از جناح را (که نقل و انتقال باشد) براي ملک موجب نمی شود، ولی اینکه جناح
ملک، مانند جناح پرندگان داراي مو و پَر باشد، مجرد اطلاق لفظ جناح، آن را نمی رساند؛( 2) چنان که الفاظ دیگر (نظیر
عرش و کرسی و لوح و قلم) مستلزم معانی معهود نمی باشند .
. 7 6 : -1 . المیزان 17
إنَّ الملائکه لتزاحمنا » : -2 . در روایات براي ملائکه، اثبات پَر شده است. از امام باقر علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود
همانا ملائکه تجمع می کنند بر تکیه گاه مان و ما پر هاي کوچک ؛« علی تُکَأَتنا، و إنا لنأخذ من زغبهم، فنجعله سخاباً لأولادنا
354 ) ، براي آگاهی بیشتر از این روایات، : آنها را بر می داریم و آن را براي اولادمان گردن بند قرار می دهیم (بحارالأنوار 26
136 ؛ در 130 : 200 ؛ دارالسلام 4 : 162 ؛ تفسیر برهان 5 : رجوع کنید به: خصال صدوق: 67 ؛ مناقب ابن شهر آشوب 3
مباحث آتیه نیز به این روایات اشاره می شود.
ص: 283
جمله { اُولِی أجْنِحَه مَثْنی وَثُلاثَ وَرُباعَ } صفت ملائکه است، و { مَثْنی وَثُلاثَ وَرُباعَ } الفاظی هستند که بر تکرار عدد
دلالت دارند، یعنی دو تا دو تا و سه تا سه تا و چهار تا چهار تا، گویا خداوند بعضی از فرشتگان را، دو بال داده و بعضی را سه
بال، و بعضی را چهار بال.
جمله { یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ } بر حسب سیاق، خالی از اشاره به این نکته نیست، که بعضی از ملائکه بیش از چهار بال هم
دارند.
وجمله { إِنَّ الَله عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ } یا تعلیل براي همه مطالب قبلی است، یا تنها تعلیل جمله اخیر می باشد، ولی احتمال اول
روشن تر به نظر می رسد.
در آینده خواهیم دید که دیدگاه علامه درباره فرشتگان، با آیات و روایات تا چه حد سازگاري دارد.
اهمیت بحث فرشتگان
اشاره
واژه { الْمَلائِکَه } (فرشتگان) در چندین آیه مطرح شده است و در مواردي ایمان به ملائک، از مسائل اساسی به شمار می
رود.
آیه اول
( { لَیْسَ الْبِرَّ أن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِالِله وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَه وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ } ؛( 1
نیکوکاري آن نیست که روي خود را سوي مشرق و مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و
فرشتگان و کتاب [آسمانی] و پیامبران ایمان آوَرَد.
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 177
ص: 284
در این آیه، نیکی، ایمان به خدا و رستاخیز قیامت است و ایمان به ملائک نیز همسنگ این دو اصل بنیادین و اصل نبوت، به
شمار می رود.
آیه دوم
( { آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا اُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِالِله وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لانُفَرِّقُ بَیْنَ أحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ } ؛( 1
پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شد ایمان دارد، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و فرستادگانش
ایمان آوردند [و می گویند:] میان هیچ یک از فرستادگانِ خدا فرق نمی گذاریم.
آیه سوم
( { وَمَن یَکْفُرْ بِالِله وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیدًا } ؛( 2
و هرکس به خدا و فرشتگان او و کتاب ها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد در حقیقت دچار گمراهی دور [بی پایان و
( بدفرجام] شده است.( 3
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 285
. -2 . سوره نساء ( 4) آیه 136
-3 . سیّد علی خان حسینی مدنی (در شرح صحیفه سجّادیه، در مورد ایمان به ملائک می نویسد: تبصره: الإیمان بالملائکه
واجب قال تعالی: (آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا اُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِالِله وَ مَلآئِکَتِهِ) و روي عنه (حین سُئلَ عن الإیمان أنه
قال: أن تؤمن بالله و ملائکته و رسله. الإیمان بالملائکه یتضمن معانی: أحدها التصدیق بوجودهم … . الثانی انزالهم منازلهم و
إثبات انهم عباد الله و خلقه کالأنس و الجنّ مأمورون مکلّفون لایقدرون إلاّ علی ما أقدرهم الله علیه، و انهم معصومون، و انَّ
لذّتهم بذکر الله، و حیاتهم بمعرفته و طاعته، و الموت جایزٌ علیهم و لکن الله جعل لهم أمداً بعیداً، فلا یتوفّاهم حتی یبلغوه، و لا
یُوصَ فون بشیء یؤدّي وصفهم به إلی اشراکهم بالله تعالی، و لایُدعون آلههً کما دَعَتْهم الأوائل. الثالث الإعتراف بأنَّ منهم رسلًا
یرسلهم الله إلی من یشاء من البشر، وقد یجوز أن یرسل بعضهم إلی بعض و یتبع ذلک، الإعترافُ بأنه منهم حمله العرش و منهم
الصافّون ... فقد ورد القرآن بذلک کلّه أو بأکثره، و قد اشار سید العابدین علیه السلام إلی جمله من أنواعهم … (ریاض
. (11 - 10 : السالکین 2
ص: 285
آیه چهارم
( { مَن کَانَ عَدُ  وا لِلَّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکالَ فَإِنَّ الَله عَدُوٌّ للْکَافِرِینَ } ؛( 1
هرکه دشمن خدا و فرشتگانش و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد [بداند که] خدا یقیناً دشمن کافران است .
هر مسئله اي به نوبه خود و در سطح خودش اهمیت دارد. قرآن، مردم را سوي ایمان به ملائک فرامی خواند و بر آن به عنوان
یک اصل اسلامی تأکید می ورزد. همین آدمی را برمی انگیزد تا درباره آنها شناخت بهتر به دست آورد و حقیقت آنها را (با
تکیه بر متون دینی) وارسی کند و به راز تأکید بر ایمان به آنها پی ببرد.
ممکن است کسی بگوید این بحث بی فایده است؛ چراکه مجرد یا مادي بودن ملائک پیامد فاسدي درپی ندارد و دانستن این
گونه مطالب، ضروري نیست و سود وزیانی را عاید نمی سازد.
پاسخ این است که:
اولًا: دانستن حق خودش موضوعیت دارد. وقتی در تعالیم وحی درباره ملائک مطالبی آمده است، باید آنها را وارسی نمود تا
اشخاص به اشتباه نیفتند. از آنجا که این مسئله جزو عقاید اسلامی است باید صحیح را از نا صحیح بشناسیم.
ثانیاً: اصرار بر این مسئله (و موارد مشابه آن) براي این است که سخن وحی را پاس بداریم؛ یعنی وقتی وحی را پذیرفتیم و
وحی، مطلبی را بیان کرد، باید به همان نحوي که
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 98
ص: 286
وارد شده، معتقد باشیم مگر اینکه عقل یا نقلِ قطعی و صریح، آن را بر نتابد، وگرنه باید آنچه را قواعد ادبی و لغت گویاست،
پذیرفت.
به عنوان نمونه در مانند { یَدُ الِله فَوْقَ أیْدِیهِمْ } ؛( 1) (دست خدا بالاي دست هاي آنان است) بدون تردید مراد از { یَدُ }
مراد است و همین معناي کنایی در لغت هم آمده است. « قدرت » معناي لغوي آن (یعنی دست) نیست، بلکه معناي کنایی
یا در مثل بحث معاد اگر مقصود خداوند، حشر ارواح می بود، به صراحت آن را بیان می داشت تا کفار و دیگران به اشکال
تراشی نپردازند، اما خداوند می فرماید که همین عنصر خاکی مادي محشور می شود، قرآن می گوید:
( { وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِي أنشَأهَا أوَّلَ مَرَّه وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ } ؛( 2
و براي ما مَثَلی آورد و آفرینش خود را از یاد برد، گفت: چه کسی این استخوان هاي پوسیده را زندگی می بخشد؟ بگو:
همان کسی که نخستین بار آنها را پدید آورد، و اوست که به هر [گونه] آفرینشی داناست.
و نیز می فرماید:
( { لا اُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَه * وَلا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَه * أیَحْسَبُ الإنسَانُ ألَّن نَجْمَعَ عِظامَهُ * بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ } ؛( 3
سوگند به روز رستاخیز، سوگند به وجدان سرزنشگر،آیا انسان می پندارد که هرگز ریزه استخوان هایش را گرد نخواهیم
آورد؟! آري [بلکه] تواناییم که [خطوط] سر انگشتانش را بازسازي کنیم.
اگر قرار باشد هرکس طبق ذوق خود آیات قرآن را تأویل کند،همه چیز فرومی پاشد.
. -1 . سوره فتح ( 48 ) آیه 10
.79 -2 . سوره یس ( 36 ) آیه 78
.4 -3 . سوره قیامت ( 75 ) آیه 1
ص: 287
قرآنی که باید مایه وحدت باشد، به تفرقه افکنی دامن می زند و اختلافات را می گستراند. از این روست که تعالیم وحی، از
تفسیر به رأي، پرهیز داده اند و آن را مایه هلاکت دانسته اند.
صفات ملائک در قرآن و روایات
در قرآن کریم، چگونگی خلق ملائکه نیامده است، بلکه خصوصیات و صفاتی از آنها را ذکر می کند؛ مانند رفت و آمد،
( صعود و نزول، توفّی و أخذ کردن، حمل، بسط ید، ورود و دخول، سجده و تسبیح، صافّات، مُقسّمات، زاجرات.( 1
و اما روایات فراوانی درباره فرشتگان هست. در این روایات، مطالب بسیار شگفت آوري را مثل اینکه: گاه فرشته ها از مگس
کوچک ترند و گاه آن قدر بزرگ اند که سر در عرش و پا در فرش دارند،( 2) بالی را در مشرق و بال دیگر را در مغرب می
( گسترانند،( 3) میان گوش و چشمشان، فاصله چند صدساله پرواز یک پرنده است.( 4
( 125 ؛ سوره أنعام ( 6) آیه 93 ؛ سوره أنفال ( 8 -1 . مراجعه شود به: سوره بقره ( 2) آیه 248 ؛ سوره آل عمران ( 3) آیه 124
آیه 9 ؛ سوره رعد ( 13 ) آیه 23 ؛ سوره نحل ( 16 ) آیه 32 ؛ سوره حجّ ( 22 ) آیه 75 ؛ سوره فرقان ( 25 ) آیه 25 ؛ سوره زمر
39 ) آیه 75 ؛ سوره فصلت ( 41 ) آیه 30 ؛ سوره نجم ( 53 ) آیه 26 ؛ سوره حاقّه ( 69 ) آیه 17 ؛ سوره معارج ( 70 ) آیه 4 ؛ سوره )
3 ؛ سوره ذاریات ( 51 ) آیه 4 ؛ سوره مرسلات ( 77 ) آیه 1 نبأ ( 78 ) آیه 38 ؛ سوره فجر ( 89 ) آیه 22 ؛ سوره صافات ( 37 ) آیه 1
5 و... . 5 ؛ سوره نازعات ( 79 ) آیه 1
173 ؛ عن أبی عبدالله علیه السلام فی خبر المعراج قال النبی صلی الله علیه و آله: ... و رأیت من 171 : -2 بحارالأنوار 56
العجائب التی خلق الله وصوّر علی ما أراده، دیکا رجلاه فی تخوم الأرضین السابعه، و رأسه عند العرش، و هو ملک من ملائکه
الله.
173 ؛ قال أمیرالمؤمنین علیه السلام : إنَّ لله ملکا فی صوره الدیک الأملح الأشهب... له جناحان: جناح : -3 . بحارالأنوار 56
بالمشرق ، و جناح بالمغرب... .
174 ؛ قال الصادق علیه السلام : ...إنَّ لله ملکاً بعد ما بین شحمه أذنه إلی عینیه، مسیره خمس مائه عام : -4 بحارالأنوار 56
خفقان الطیر... .
ص: 288
و همین طور توصیف شده اند به عروج و نزول و دخول و خروج و اینکه بعضی از آنها به عیادت بیماران شیعه می آیند و
براي شیعه استغفار می کنند، در هنگام تشییع جنازه آنها حضور می یابند و هرکس به زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه
معصومین (علیهم السلام) برود، در بازگشت او را تا منزل مشایعت می کنند، اگر مریض شود به عیادتش می روند و اگر بمیرد
( تا قبر، همراه اویند و برایش آمرزش می طلبند.( 1
در تفسیر المیزان پس از نقل روایاتی در این زمینه، آمده است:
تکرّر ذکر الملائکه فی القرآن الکریم، و لم یذکر منهم بالتسمیه إلاّ جبریل ومیکال، وما عداهما مذکور بالوصف؛ کملک
الموت والکرام الکاتبین والسفره الکرام البرره الرقیب والعتید وغیر ذلک.
والذي ذکره الله سبحانه فی کلامه وتشایعه الأحادیث السابقه من صفاتهم وأعمالهم هو:
أولًا: أنهم موجودات مکرّمون هم وسائط بینه تعالی وبین العالم المشهود، فما من حادثه أو واقعه صغیره أو کبیره إلا وللملائکه
فیها شأن وعلیها ملک موکل أو ملائکه موکلون بحسب ما فیها من الجهه أو الجهات، ولیس لهم فی ذلک شأن إلا إجراء الأمر
الإلهی فی مجراه أو تقریره فی مستقره، کما قال تعالی:
( { لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأمْرِهِ یَعْمَلُونَ } .( 2
و ثانیاً: أنهم لایعصون الله فیما أمرهم به، فلیست لهم نفسیّه مستقلّه ذات إراده مستقلّه ترید شیئاً غیر ماأراد الله سبحانه فلایستقلّون
بعمل و لایغیّرون أمراً حمّلهم الله إیّاه بتحریف أو زیاده أو نقصان قال تعالی:
176 ؛ قال الصادق علیه السلام : من زار أمیرالمؤمنین علیه السلام عارفا بحقه، غیر : -1 . امالی طوسی: 214 ؛ بحارالأنوار 56
متجبر و لا متکبر، ...و استقبلته الملائکه، فإذا انصرف شیّعته إلی منزله، فإن مرض عادوه، و إن مات تبعوه بالاستغفار إلی قبره.
. -2 . سوره انبیاء ( 21 ) آیه 27
ص: 289
( { لایَعْصُونَ الَله ما أمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ } .( 1
و ثالثاً: أنَّ الملائکه علی کثرتهم علی مراتب مختلفه علوّاً و دنوّاً فبعضهم فوق بعض و بعضهم دون بعض، فمنهم آمر مطاع
ومنهم مأمور مطیع لأمره، والآمر منهم آمر بأمر الله حامل له إلی المأمور، والمأمور مأمور بأمر الله مطیع له، فلیس لهم من أنفسهم
شیء البتّه قال تعالی:
( { وَما مِنَّا إِلا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ } ( 2) وقال: { مُطاعٍ ثَمَّ أمِینٍ } ( 3) وقال: { قالُوا ماذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ } .( 4
( ورابعاً: أنهم غیرمغلوبین لأنهم إنما یعملون بأمر الله وإرادته { وَما کانَ الُله لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ فِی السَّماواتِ وَلا فِی الأرْضِ } ( 5
(8) . ( وقد قال الله: { وَالُله غالِبٌ عَلی أمْرِهِ } ( 6) و قال: { إِنَّ الَله بالِغُ أمْرِهِ } ( 7
. -1 . سوره تحریم ( 66 ) آیه 6
. -2 . سوره صافات ( 37 ) آیه 164
. -3 . سوره تکویر ( 81 ) آیه 21
. -4 . سوره سبأ ( 34 ) آیه 23
. -5 . سوره فاطر ( 35 ) آیه 44
. -6 . سوره یوسف ( 12 ) آیه 21
. -7 . سوره طلاق ( 65 ) آیه 3
ذکر شده است، و مجموع فرشتگان را این « صفات ملائک در قرآن » 12 . در تفسیر نمونه نیز بحثی با عنوان : -8 . المیزان 17
* . ( چنین بیان می کند: * فرشتگان موجوداتی عاقل و با شعورند و بندگان گرامی خدا هستند (بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ) (انبیاء، 26
آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصیت او نمی کنند (لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأمْرِهِ یَعْمَلُونَ) (انبیاء، 27 ) . * آنها وظائف
مهم و بسیار متنوعی از سوي خداوند بر عهده دارند... . * آنها پیوسته مشغول تسبیح و تقدیس خداوند هستند... . * با این
حال انسان به حسب استعداد تکامل از آنها، برتر و والاتر است... . * آنها گاه به صورت انسان در می آیند و بر أنبیاء و حتی
غیر انبیاء ظاهر می شوند... . * از روایات اسلامی استفاده می شود که تعداد آنها به قدري زیاد است که به هیچ وجه قابل
مقایسه با انسان نیست... . * آنها نه غذا می خورند و نه آب می نوشند و نه ازدواج دارند... . * آنها نه خواب دارند، نه
. (173 : سستی و غفلت... . * آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند... (تفسیر نمونه 17
ص: 290
در قرآن کریم مکرر کلمه ملائکه ذکر شده، ولی نام هیچ یک از آنان برده نشده مگر جبرئیل و میکائیل و بقیه ملائکه با ذکر
اوصافشان یاد شده اند؛ مانند: ملک الموت و کرام الکاتبین و سفره الکرام البرره و رقیب و عتید و غیر اینها. صفات و اعمال
ملائکه که در کلام خدا و در احادیث سابق ذکر شده اند، عبارت اند از:
یک: ملائکه موجوداتی هستند شریف و مکرم، که واسطه هایی بین خداي تعالی و این عالم محسوس هستند، به طوري که
هیچ حادثه اي از حوادث و هیچ واقعه کوچک یا بزرگی نیست، مگر آنکه ملائکه در آن دخالتی دارند، و یک یا چند فرشته،
موکل و مامور آنند، اگر آن حادثه فقط یک جنبه داشته باشد یک فرشته، و اگر چند جنبه داشته باشد چند ملک موکل بر
آنند.
و دخالتی که دارند تنها این است که امر الهی را در مجرایش به جریان اندازند، و آن را در مسیرش قرار دهند، هم چنان که
قرآن در این باره می فرماید:
{ لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأمْرِهِ یَعْمَلُونَ } ؛ هرگز در سخن بر او پیشی نمی گیرند و (پیوسته) به فرمان او عمل می کنند.
دو: ملائکه خدا را در آنچه به آنها امر می کند عصیان نمی کنند، از این رو، آنها نفسی مستقل ندارند، و داراي اراده اي
مستقل نیستند که بتوانند غیر از آنچه که
ص: 291
خدا اراده کرده اراده کنند، پس ملائکه در هیچ کاري استقلال ندارند، و هیچ دستوري را که خدا به ایشان تحمیل کند
تحریف نمی کنند، و کم و زیادش نمی سازند، هم چنان که فرمود:
{ لایَعْصُونَ الَله ما أمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ } ؛ هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی کنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور
کامل) اجرا می نمایند.
سه: ملائکه با همه کثرتی که دارند، داراي مراتب مختلف اند در بلندي و پایینی بعضی بالاتر از بعضی و برخی پایین ترند، و
جمعی نسبت به ما دون خود آمر و مطاع اند، و برخی دیگر مأمور و مطیع آنان، و آنکه آمر است به امر خدا امر می کند، و
حامل امر خدا به سوي مأمورین است، و مامورین هم به دستور خدا،مأمور و مطیع آمرند، در نتیجه ملائکه هرگز از ناحیه خود
اختیاري ندارند، هم چنان که قرآن کریم فرموده:
{ وَما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ } ؛ و هیچ یک از ما نیست جز آنکه مقام معلومی دارد، و نیز فرموده:
{ مُطاعٍ ثَمَّ أمِینٍ } ؛ در آسمان ها مورد اطاعت [فرشتگان] و امین است، و نیز فرموده:
.« حقیقت » : می گویند «؟ پروردگارتان چه فرمود » : { قالُوا ماذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ } ؛ می گویند
چهار: ملائکه از آنجا که هرچه می کنند به امر خدا می کنند، هرگز شکست نمی خورند، به شهادت اینکه فرمود:
{ وَما کانَ الُله لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ فِی السَّماواتِ وَلا فِی الأرْضِ } ؛ و هیچ چیز، نه در آسمان ها و نه در زمین، خدا را درمانده
نکرده است، و از سوي دیگر فرمود:
{ وَالُله غالِبٌ عَلی أمْرِهِ } ؛ و خدا بر کار خویش چیره است، و نیز فرمود:
{ إِنَّ الَله بالِغُ أمْرِهِ } ؛ خداوند فرمان خود را به انجام می رساند.
ص: 292
مجرد یا مادي
این چهار نکته جاي سخن ندارد، لیکن علامه در ادامه مطلبی را به عنوان نتیجه و تفریع بر این مقدمات مطرح می کند و بحث
تجرد ملائکه را پیش می کشد.
متنِ عبارت ایشان در المیزان این چنین است:
ومن هنا یظهر أنَّ الملائکه موجودات منزّهه فی وجودهم عن المادّه الجمسانیه التی هی فی معرض الزوال و الفساد و التغیّر، و
من شأنها الاستکمال التدریجی الذي تتوّجه به إلی غایتها، و ربَّما صادفت الموانع والآفات فحرمت الغایه وبطلت دون البلوغ
( إلیها؛( 1
از اینجا روشن می شود که ملائکه موجوداتی هستند که در وجودشان منزه از ماده جسمانی اند، چون ماده جسمانی در معرض
زوال و فساد و تغییر است، و نیز کمال در ماده تدریجی است، از مبدأ سیر حرکت می کند تا به تدریج به غایت کمال برسد، و
چه بسا در بین راه به موانع و آفاتی برخورد کند و قبل از رسیدن به حد کمالش از بین برود، ولی ملائکه این طور نیستند.
براي روشن شدن بحث ابتداء باید معناي ماده و مادي را در مقابل تجرُّد، وارسی کنیم:
در مورد ماده تعاریف مختلفی ذکر کرده اند:
1. در علوم تجربی ماده در برابر نیرو و انرژي به کار می رود. تبدیل ماده به انرژي و به عکس، از همین مقوله است؛ لذا گاهی
ماده به انرژي متراکم تعریف می شود.
همچنین در تعریف ماده گفته اند: عین خارجی که به حواس ظاهري درك می شود.
توضیح: فیلسوف الهی براي غیرمادّه نیز تحقق خارجی قائل است، ولی فلاسفه مادي می گویند: غیر ماده هیچ چیز دیگري
وجود ندارد؛ لذا قید (مُدرَك به حواس) را افزوده اند.
این معنا، مورد بحث ما نیست. مقصود از ماده در اینجا اصطلاح فلسفی آن است.
.13 : -1 . المیزان 17
ص: 293
2. در اصطلاح فلسفه، مادّه دو معنا دارد:
الف) گاهی مادّه در مقابل صورت به کار می رود و مراد از آن هیولاي اُولی یا مادّه اولی است. بعضی معتقدند که جسم
مرکب از قابلیت اتصال و انفصال است که نام آن هیولی است و فعلیت و تحققی ندارد، بلکه تحققش به صورت است و از
اجتماع هیولی و صورت، جسم پدید می آید که داراي ابعاد سه گانه عرض و طول و عمق است.
توضیح: در اجسام یک جهت اشتراك وجود دارد؛ مثلًا یک پرتقال، یک سیب تقسیم و تجزیه می شود (همین طور خاك و
آب و غیره) از این مطلب جمعی از فلاسفه خواسته اند اثبات کنند که چیزي به نام هیولی و ماده اولی وجود دارد، که همان
قابلیت تقسیم و تشکُّل به شکل هاي مختلف است، ولی تحقق و فعلیت مستقل ندارد، بلکه وقتی قرین صورت می شود تحقق
پیدا می کند. مثلِ صورت سیب بودن که از جسمِ سیب تشکیل می شود و مراد از صورت، همان تشکل سیب است (یعنی در
مقابل پرتقال و آب و اشیاي دیگر) نه شکل به معناي هیئت کروي، مستطیل یا مثلث و امثال آن.
پس گاهی ماده در مقابل صورت به کار می رود که خود فعلیت ندارد و از مجموع ماده و صورت به جسم تعبیر می شود.
جسم چیزي است که از جهت عرض و طول و عمق قابل انقسام است و طبعاً قابل اتصال و انفصال و داراي وزن و شکل می
( باشد.( 1
-1 . جسم به صورت هاي مختلفی تعریف شده که مشهورترین آنها نزد فلاسفه: جوهري است داراي ابعاد سه گانه (طول،
عرض، ضخامت) و با دقت بیشتري گفته شده: جوهري است که بتوان سه خط متقاطع را در آن فرض کرد به گونه اي که
زوایایی که از تقاطع خطوط سه گانه حاصل می شود، قائمه باشند و تعبیر فرض کردن را از این جهت اضافه کرده اند که
شامل مانند کُره هم بشود با اینکه در کُره چنین خطوطی بالفعل وجود ندارد اما می توان در درون آن چنین خطوطی را فرض
کرد؛ چنان که می توان با بریدن آن، خطوط مزبور را به وجود آورد... به هر حال روشن ترین ویژگی جسم، امتداد آن در سه
جهت است و این ویژگی لوازمی دارد، از جمله آنها اینکه عقلاً در سه جهت تا بی نهایت، قابل انقسام است. دیگر آنکه:
مکان دار است، ولی نه به این معنی که مکان، فضائی است مستقل از اجسام که به وسیله آنها پر می شود، بلکه به معنایی که
در توضیح مکان ذکر کرده اند. سوم آنکه: چنین موجودي طبعاً قابل اشاره حسی هم خواهد بود و سرانجام موجود جسمانی
داراي امتداد چهارمی است که از آن به (زمان) تعبیر می شود... و اما جسمانیات و امور مادي به معناي خاص (که شامل خود
جسم و ماده نشود) عبارتند از توابع وجود اقسام و به دیگر سخن، اموري که به طور مستقل از اجسام تحقق نمی یابند و مهم
ترین ویژگی آنها این است که به تبع جسم، قابل انقسام خواهند بود... با توجه به ویژگی هاي اجسام و جسمانیات می توان
مقابلات آنها را به عنوان ویژگی هاي مجردات قلمداد کرد؛ یعنی موجود مجرد نه انقسام پذیر است و نه مکان و زمان دارد.
130 و فرهنگ علوم عقلی: ،119 ، 134 ، با اندکی تصرف و تلخیص) ، و رجوع کنید به، نهایه الحکمه: 117 : (آموزش فلسفه 2
.192
ص: 294
ب) و گاه مراد از ماده جوهري است که از آن جوهري دیگر به وجود می آید یا محل پیدایش اَعراض می گردد که از آن به
مادّه آن جوهر تعبیر می شود؛ مثلًا هیزم بعد از سوختن به خاکستر تبدیل می شود، هیزم ماده خاکستر است، یا جسم رنگین که
( محل براي عروض رنگ است که از این هم به ماده تعبیر می شود.( 1
-1 . مادّه که در لغت به معناي مدد کننده و امتداد دهنده است، در اصطلاح علوم به چند معنی به کار می رود: یک: منطقین:
کیفیت واقعی نسبت بین موضوع و محمول قضیه (ضرورت، امکان، امتناع) را مادّه قضیه می نامند. دو: نیز به قضایایی که
قیاس از آنها تشکیل می شود، صرف نظر از شکل و هیئت ترکیبی آنها، مادّه قیاس می گویند. سه: در فیزیک، ماده به
موجودي گفته می شود که داراي صفات خاصی از قبیل جرم، جذب و دفع، اصطکاك پذیري و ... باشد و آن را در مقابل
نیرو و انرژي به کار می برند. چهار: در فلسفه، ماده به موجودي گفته می شود که زمینه پیدایش موجود دیگري باشد؛ چنانچه
خاك، زمینه پیدایش گیاهان و جانواران است و از این روي، معناي فلسفی این کلمه متضمن معناي اضافه و نسبت و نزدیک
می « هیولاي اولی » در زبان فارسی است. فلاسفه، نخستین مایه همه موجودات جسمانی را (مادّه الموادّ) یا « مایه » به معناي واژه
نامند و درباره حقیقت آن اختلاف دارند، و ارسطوئیان معتقدند که هیولاي اولی هیچ گونه فعلیتی از خودش ندارد و حقیقت
آن چیزي جز قوه و استعداد براي فعلیّت هاي جسمانی نیست. حاصل آنکه: واژه مادي در اصطلاح فلاسفه در مورد اشیائی به
کار می رود که نسبتی با ماده جهان داشته، موجودیت آنها نیازمند به ماده و مایه قبلی باشد، و گاهی به معناي عام تري به کار
. (133 : است (آموزش فلسفه 2 « جسمانی » می رود که شامل خود ماده هم می شود و از نظر استعمال، تقریباً مساوي با کلمه
بر اجزاء وجودي و ترکیب کننده و به وجود آورنده هر چیزي ماده گویند، مانند چوب و آهن و غیره که ماده تخت اند، گاه
ماده گویند و هیولاي اولاي أجسام را می خواهند که در تمام أجسام هست و محل توارد و تعاقب صور است (فرهنگ معارف
1654 ) . باري، با مراجعه به برخی کتب فلسفی و تفسیري می توان صفات مجردات را این چنین بیان کرد: * : اسلامی 3
13 ) . * مجرّدات، استکمال : مجرّدات در معرض زوال و فساد و تغیّر نیستند؛ زیرا اینها از صفات ماده جسمانیه است (المیزان 17
تدریجی ندارند و این استکمال تدریجی در جسمانیّات وجود دارد و به جهت وجود آن، به طرف غایت خود در حرکت است
13 ) . * مجرّد، اولین : و چه بسا در بعضی از مواقع موانع و آفات از رسیدن او به این غایت جلوگیري می کنند (المیزان 17
صادر از ذات حق متعال است (نهایه الحکمه: 381 ) . * مجرّد، علت حقیقی انواع طبیعی است (نهایه الحکمه: 383 ) . * نوع
مجرّد، تکثر ندارد و منحصر به فرد می باشد (نهایه الحکمه: 308 ) . * نسبت مجرّد، به تمام افراد مادي که آنها را از قوّه به فعل
* . ( 383 ) . * در مجرّدات، تزاحم و تمانع وجود ندارد (نهایه الحکمه: 388 می رساند، مساوي است (نهایه الحکمه: 384
135 ) . * حدوث، مشروط به مادّه است و مجرّدات، حادث : مجرّد، انقسام پذیر نیست و مکان و زمان ندارد (آموزش فلسفه 2
. ( حقیقی نیستند (موسوعه مصطلحات الفلسفه عندالعرب: 773
ص: 295
ص: 296
و آنچه مقصود است، همان جسم است (یعنی اصطلاح اول فلسفی) به همین معنا آیا ملائکه جسم و ماده اند یا مجرد از ماده
اند؟
با معلوم شدن مفهوم مادي، معناي مجرد نیز واضح است؛ یعنی آنچه صفات ماده را ندارد و قابل تقسیم به عرض و طول و
عمق نیست.
این معنا از عبارت المیزان نیز مشخص می شود که می گوید:
ومن هنا یظهر أن الملائکه موجودات منزّهه فی وجودهم عن المادّه الجسمانیه، التی هی فی معرض الزوال و الفساد و التغیر، و
( من شأنها الاستکمال التدریجی الذي تتوجّه به إلی غایتها.( 1
نقد و وارسی
وجهی ندارد؛ زیرا ایشان فقط چهار مقدمه ذکر کرده اند که مفاد آنها این است: « ومن هنا یظهر » : 1. اینکه ایشان می فرماید
•الملائکه موجودات مکرمون و هم وسائط بینه تعالی و بین العالم المشهود؛ فرشتگان موجودات گرامی اند و میانِ خدا و این
عالَم، واسطه می باشند.
•لایعصون الله فی ما أمرهم؛ فرشتگان، عصیان نمی ورزند و آنچه را خدا امر کند فرمان می برند.
•هم علی کثرتهم علی مراتب مختلفه؛ با اینکه فراوان اند، داراي مراتب مختلف اند.
•أنَّهُم غیر مغلوبین؛ فرشتگان شکست ناپذیرند.
شیء جسمانی، یعنی قابل تغییر که امکان تکامل تدریجی براي او هست. غالب بودن و معصیت نکردن و داراي مقامات
مختلف بودن، با جسمیّت نیز سازگار است. پس این صفات، نمی تواند دلیل بر تجرّد باشد.
2. ظاهر صفات و خصوصیات ملائکه در قرآن و روایات، جسمانی بودن آنهاست.
.13 : -1 . المیزان 17
ص: 297
براي آنها عروج و نزول و صفّ کشیدن و صفات فراوانی که گذشت ذکر شده است؛ اینکه داراي اشکال مختلف می باشند و
دو بال و سه بال و چهار بال اند، در جسمانی بودن ظهور دارد، اما نه جسمی مثل سنگ، بلکه نور و بوي گُل هم در کمال
لطافت جسم است،( 1) تا جسم می گوئیم، بدان معنا نیست که مثل دیوار یا آهن می باشد، بلکه اجسام لطیف (مثل نور، برق و
هوا) هم وجود دارد.
رفت و آمد و سایر صفات، از ویژگی هاي جسم است البته تا خدا نخواهد جسم آنان نمی پوسد، ولی ذاتشان طوري نیست که
قابل فساد نباشد.
از جمله احادیثی که دلالت روشنی بر جسمانی بودن ملائکه دارد حدیثی است که در بحارالأنوار حضرت عسکري (علیه
السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که فرمود:
والملَک لاتشاهده حواسکم لأنّه من جنس هذا الهواء، لاعیان منه، و لو شاهدتموه بأن یزداد فی قوي أبصارکم لقلتم ما هذا
( ملکاً بل هذا بشرٌ.( 2
دلالت این روایت در عدم تجرّد بسیار روشن است، می فرماید: شما با این خلقتی که دارید نمی توانید ملائکه را با حواسّ
ظاهري خود حس کنید.
چنان که هوا وجود دارد، ولی ما آن طوري که دیوار را می بینم، نمی توانیم به هوا چشم بدوزیم. هوا جسم و داراي مقدار
است و در عین حال مشهود به حواس ما نیست.
تعبیر بعدي این حدیث نیز دلالت بر جسمانیت دارد، می فرماید: اگر خدا به چشمان شما قدرتی بدهد که بتوانید فرشته ها را
ببینید، نمی گوئیدکه این ملک است، بلکه می گوئید این بشر است.
-1 . چنانچه در تفسیر نمونه نیز از بعد از ذکر صفات ملائکه در قرآن و حدیث، آمده است: بدون شک با این اوصاف نمی
توانند از این ماده کثیف عنصري باشند، ولی مانعی ندارد که از اجسام لطیفی آفریده شده باشند، اجسامی مافوق این ماده
براي فرشتگان حتی از زمان و مکان و اجزاء کار آسانی نیست (تفسیر « تجرد مطلق » معمولی که ما با آن آشنا هستیم. اثبات
. (176 : نمونه 18
. ( 171 (و جلد 9 ، ص 272 : 31 ؛ بحارالأنوار 56 : -2 . تفسیر منسوب به امام حسن عسکري (: 505 ؛ الإحتجاج 1
ص: 298
ظاهر آیات و روایات، به روشنی بر جسمانی بودن ملائک دلالت دارد ولی اگر بر خلاف این ظهور، ادلّه عقلی قطعی بیّن (نه
مسائل اختلافی و آنها که تنها داراي شکل و صورت استدلال عقلی اند) داشته باشیم، باید مستفاد از روایات و آیات را توجیه
کنیم.
ادعاي ما این است که چنین چیزي درتعالیم وحی نیست و هرکجا که چنین مخالفت صریحی باشد، خود وحی قبل از همه و
بهتر از آنها آن را توجیه و معنا می کند.
پس هر مطلبی از مطالب وحی که به صورت نص باشد یا ظهور واضحی از آن به دست آید مثل همین آیه شریفه نمی توان
آن را رها ساخت مگر هنگامی که مخالف عقل سلیم باشد؛ زیرا وحی را با همین عقل سلیم پذیرفته ایم.
بر این مطلب بزرگان تأکید داشته اند. علامه محمدجواد مغنیه (رحمه الله) که از مشاهیر علما به شمار می رود، در التفسیر
المبین بیان می دارد:
و معنی هذا، أنَّ للملائکه اجساماً و لیسوا مجرّد أرواح، لأنّ لهم أجنحه، و الفرق أنّ للطیر جناحین و بعض الملائکه لهم أکثر
من ذلک، و نحن علی یقین من هذا؛ لأنَّنا عبیدٌ لظاهر النصّ إلاّ أن یتعارض مع العقل و الواقع فنلجأ إلی تأویل الظاهر بما یتّفق
( معهما علی أساس المحافظه علی قوانین اللِغه؛( 1
معناي این آیه (آیه مورد بحث) این است که ملائکه داراي اجسامی هستند و تنها ارواح نمی باشند؛ زیراکه بال دارند و فرق
بین ملائکه و پرندگان این است که پرندگان داراي دو بال هستند و بعضی ملائکه بیشتر از دو بال دارند و این مطلب براي ما
یقینی است؛ زیرا ما تابع ظهور نصّ هستیم مگر اینکه با عقل و واقع تعارض داشته باشد که در این هنگام بر اساس محافظت بر
قوانین لغت، به تأویلی که با عقل و واقع موافق باشد، پناه می بریم.
276 ) نیز آورده است. : -1 . تفسیر المبین: 571 ؛ ایشان همین مضمون را در (تفسیر الکاشف 6
ص: 299
تأویل هم باید به نحوي باشد که به عبارت نزدیک تر، و با قواعد ادبی سازگار باشد، نه مثل تأویل هاي ابن عربی و قیصري
که توجیهات شان برخلاف اساس لغت، بلکه اختراع معناي ضد لغت است.
الظَّالِمِینَ } الف و لام عهد است و به آیه } « الف و لام » : مثلًا در آیه شریفه { وَلاتَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلالًا } ( 1) ایشان می گوید
{ فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِ دٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ } ( 2) ارتباط می یابد. در این سه گروه، بهترین آنها { ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ }
است؛ زیرا با نفسش درافتاد و فانی فی الله شد
و اما { مُقْتَصِ دٌ } یعنی فانی در صفات و { سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ } از همه پایین تر است؛ زیرا سرگرم کارهاي خوب شده و خدا را
( از یاد برده است.( 3
و حال آنکه در روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) وارده شده که فرموده اند:
( السابق بالخیرات: الإمام، والمقتصد: العارف للإمام، والظالم لنفسه: الذي لایعرف الإمام.( 4
پیشتاز در خیرات، امام است و میانه رو، عارف به امام و ستمکار به خود، کسی است که امام را نشناسد.
با توجه به این روایت، چگونه می توان گفت که گروه { سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ } بدترین و پست ترین گروه اند؟!
این توجیهات، خلاف اساس لغت و بر خلاف ظواهر و نصوص است.
. -1 . سوره نوح ( 71 ) آیه 24
. -2 . سوره فاطر ( 35 ) آیه 32
. -3 . شرح فصوص الحکم (قیصري) : 526
223 ؛ علامه طباطبائی - رحمه الله علیه - می فرماید: و اعلم أن الروایات من : 214 ، حدیث: 1؛ بحارالأنوار 23 : -4 . کافی 1
. (50 : طرق الشیعه عن ائمه اهل البیت علیهم السلام فی کون الآیه خاصه بولد فاطمه کثیره جداً (المیزان 17
ص: 300
تمثل یا تشکّل
علامه طباطبایی (رحمه الله) در ادامه (در جواب این إشکال که مبناي تجرد ملائکه ، با ظاهر این همه آیات و روایات که
دلالت بر جسمانی بودن آنها دارد، سازگار نیست) می گوید: اگر کسی بگوید در روایات متواتره وارد شده است که این
فرشته ها داراي شکل هاي مختلف اند و از قرآن نیز استفاده می شود که بال هاي متعدد دارند { مَثْنی وَثُلاثَ وَرُباعَ } اینها
همه ظهور کامل در جسمیت و مقداري بودن دارد!
در جواب می گوئیم: اینها تمثل است؛ یعنی در چشم بیننده، به صورت هاي مختلف و گوناگون ظاهر می شوند، ولی در واقع
این طور نیست.
عبارت تفسیر المیزان چنین است:
ومن هنا یظهر أنّ ما ورد فی الروایات من صور الملائکه وأشکالهم وهیآتهم الجسمانیه... أنّما هو بیان تمثلاتهم و ظهوراتهم
للواصفین من الأنبیاء والأئمه (علیهم السلام) ولیس من التصور والتشکّل فی شیء.
ففرقٌ بین التمثّل والتشکّل؛ فتمثل الملک إنساناً هو ظهوره لمن یشاهده فی صوره الإنسان فهو فی ظرف المشاهده والإدراك
ذوصوره الإنسان وشکله و فی نفسه والخارج من ظرف الإدراك ملک ذوصوره ملکیه.
وهذا بخلاف التشکل والتصوُّر، فإنه لوتشکل بشکل الإنسان وتصور بصورته، صار إنسانا فی نفسه من غیر فرق بین ظرف
( الإدراك والخارج عنه؛ فهو إنسان فی العین والذهن معاً؛ وقد تقدم کلام فی معنی التمثل فی تفسیر سوره مریم.( 1
چکیده کلام علامه این است که: این اَشکال و صُوَر، تمثُّل است؛ یعنی به چشم بیننده این طور به نظر می رسد و در حقیقت به
که صورت خارجی آن هم، همان است که دیده شود. علامه، در سوره مریم در ذیل آیه: « تشکُّل » این گونه نیست، در مقابل
.13 : -1 . المیزان 17
ص: 301
( { فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیا } ( 1) همین بحث را می آورد.( 2
تمثل شیء خارجی نیست، بلکه خود آن چیز متمثل آفریده شده است. « تمثُّل » در مواردي که تمثُّل استعمال شده است گاهی
وقتی کسی یک باغ یا کاخی را در خواب می بیند، آن باغ یا کاخ، براي او تمثّل می یابد و هرگز وجود خارجی ندارد یا
جریانی که در آینده اتفاق می افتد، و در خواب به فردي نشان داده می شود که باز هم شیء خارجی وجود ندارد. وگاهی
مقصود از تمثُّل از باب تمثُّل دنیا براي امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت کذائی است؛ یعنی اگر قرار بود دنیا تحقق
خارجی پیدا کند، شکل آن به این صورت است، نه اینکه دنیا یک شکلی دارد و حضرت آن را به این صورت دیده اند.
اینکه اموال و اولاد انسان در عالم قبر تمثُّل می یابند، به همین معناست؛ یعنی اگر قرار باشد که شکلی داشته باشد تا حقیقتی را
به انسان بفهماند، این طور می شد.
اما در مورد ملائک این گونه نیست که وقتی به صورت بشر ظاهر شوند، حقیقت آنها نیز به بشر تبدیل شود، بلکه اصل فرشته
بودن آنها از بین نمی رود. شیء اگر به صور مختلف درآید همان شیء است.
. -1 . سوره مریم ( 19 ) آیه 17
-2 . و الآیات التالیه التی یعرّف فیها جبریل نفسه لمریم، خیر شاهد انّه کان حال تمثّله لها فی صوره بشر باقیاً علی ملکیته و لم
یصر بذلک بشراً، و إنما ظهر فی صوره بشر و لیس ببشر، بل ملک؛ و انما کانت مریم تراها فی صوره بشر. فمعنی تمثّله لها
کذلک ظهوره لها فی صوره بشر و لیس علیها فی نفسه؛ بمعنی أنّه کان فی ظرف إدراکها علی صوره بشر، و هو فی الخارج
عن ادراکها علی خلاف ذلک. و هذا هو الذي ینطبق علی معنی التمثّل اللغوي؛ فانّ معنی تمثّل شیء لشیءٍ فی صوره کذا، هو
تصّوره عنده بصورته و هو هو، لا صیروره الشیء شیئاً آخر. فتمثّل الملک بشراً هو ظهوره لمن یشاهده فی صوره الانسان لا
صیروره الملک انساناً، و لو کان التمثّل واقعاً فی نفسه و فی الخارج عن ظرف الادراك، کان من قبیل صیروره الشیء شیئاً آخر
.(36 : و انقلابه إلیه، لا بمعنی ظهوره له کذلک (المیزان 14
ص: 302
اگر این چنین بخواهیم بین تشکل و تمثل فرق بگذاریم اشکالی ندارد و گرنه تشکل و تمثُّل و تصوُّر عام است، اعمّ از اینکه
که گاهی درخت می شود و گاهی به « موم » حقیقتش تغییر یابد یا عوض نشود و یک شیء به اَشکال مختلف درآید؛ مثل
صورت انسان در می آید ولی حقیقت آن، همان موم است و نوعیت آن تغییر نمی یابد.
در ما نحن فیه نیز وقتی ملک به صورت بشر متمثل شود تبدیل به حیوان ناطق نمی گردد، بلکه شکل و صورت او تغییر می
کند؛ زیرا یک شیء به صورت هاي مختلف می تواند در آید.
بنابراین، تمثل، هم این مورد و هم موارد دیگر را در بر می گیرد. اینکه ملائک به اَشکال مختلف درآیند إشکال عقلی ندارد
و لازمه اش تغییر حقیقت آنها نیست.
پس با توجه به معناي تمثل که معناي عامّی دارد دلیل مرحوم علامه در توجیه و تأویل آیات و روایات، تام و کامل نیست و
اشکال عدم سازگاري ظاهر آیات و روایات که دلالت بر جسمانی بودن ملائک دارد با مبناي تجرد ملائکه، به قوت خود باقی
می ماند.
اجماع در مسئله
علامه در تتمه کلام خود می نگارد:
وأمّا ما شاع فی الألسُن أن الملک جسم لطیف یتشکّل بأشکال مختلفه إلاّ الکلب والخنزیر، والجنُّ جسم لطیف یتشکّل بأشکال
مختلفه حتی الکلب والخنزیر فَمِمّا لا دلیل علیه من عقل ولا نقل من کتاب أو سنّه معتبره وأمّا ما ادّعاه بعضهم من إجماع
( المسلمین علی ذلک فمضافاً إلی منعه، لا دلیل علی حجیته فی أمثال هذه المسائل الاعتقادّیه؛( 1
مَلَک، جسمی است لطیف که به هر شکلی درمی آید جز به شکل سگ و » : و اما آنچه که بر سر زبان ها شایع شده که
مطلبی است که هیچ دلیلی « خوك، و جن، جسمی است لطیف که به هر شکلی درمی آید حتی شکل سگ و خوك
.13 : -1 . المیزان 17
ص: 303
بر آن نیست، نه از عقل و نه از نقل( 1) (از کتاب یا از سنت معتبره) و اینکه بعضی
-1 . از جهت عقل، گرچه دلیلی بر آن اقامه نشده است، ولی نفی آن نیز دلیل عقلی ندارد و چنانچه خود علامه در مورد
إنّ الإستدلال علی خصوصیات ماجاء به » : جزئیات معاد (مسئله خلود) بیان می دارد که در این گونه امور، تنها منبع وحی است
الشرع فی المعاد بالمقدمات الکلیه العقلیه، غیرمقدور لنا، لأنَّ العقل لاینال الجزئیات، والسبیل فیه تصدیق ماجاء به النبی الصادق
412 ) و اما از جهت نقل، بخشی از روایات بسیاري که دلالت دارند بر اینکه : المیزان 1 ) « من طریق الوحی، للبرهان علی صدقه
ملائکه به اشکال مختلف در می آیند، گذشت (ذیل عنوان صفات ملائک در قرآن و روایات) براي آگاهی بیشتر به جلد 56
بحارالأنوار (باب حقیقه الملائکه) مراجعه شود. در مورد جنّ نیز روایات فراوان بر تجسم و تشکل آنها دلالت می کند. شیخ
صدوق در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: الجن علی ثلاثه أجزاء فجزءٌ مع الملائکه و جزء
یطیرون فی الهواء وجزء کلاب وحیّات (خصال: 154 ) . جن بر سه قسم اند: قسمی با ملائکه اند و قسمی در هوا پرواز می کنند
و قسمی دیگر به شکل سگ و مار درمی آیند. علامه مجلسی نیز در بحارالأنوار از کتاب بشاره المصطفی نقل می کند که:
حضرت صادق علیه السلام فرمودند: امیرالمؤمنین علیه السلام روزي در مسجد کوفه بالاي منبر براي مردم خطبه می خواندند،
ناگهان مار بزرگی از آخر مسجد به منبر نزدیک شد، مردم با کفش هایشان به سوي او حمله ور شدند، حضرت فرمودند:
مهلت دهید، خدا شما را رحمت کند، همانا او مأمور است، پس مردم رهایش کردند، مار عظیم الجثّه به امیرالمؤمنین علیه
السلام نزدیک شد تا اینکه دهانش را بر گوش حضرت نهاد، پس آنچه را که خدا خواسته بود تا بگوید، به حضرت عرض
کرد، سپس پایین آمد و حضرت او را همراهی کردند. مردم پرسیدند: یا امیرالمؤمنین، آیا به ما خبر نمی دهی که این مار چه
گفت؟ حضرت فرمودند: این مار فرستاده جنیان بود، به من گفت: من وصی و فرستاده جنیان به سوي شما هستم، آنان می
گویند: اگر انسان ها شما را دوست می داشتند مثل دوست داشتن ما شما را و شما را به مانند ما اطاعت می کردند، خدا احدي
: 249 ، حدیث 12 ) روایت دیگري قریب به همین مضمون در کافی 1 : از انسان ها را به آتش عذاب نمی کرد (بحارالأنوار 39
394397 (باب أن الجن یأتیهم : 468474 وکافی 1 : 396 آمده است. براي آگاهی بیشتر رجوع کنید به، تفسیر کنزالدقائق 13
283 . شایان یادآوري است مرحوم علامه طباطبایی در : فیسألونهم عن معالم دینهم ویتوجهون فی أمورهم) بحارالأنوار 6
دارد که کامل و « کلام فی الجن » آفرینش جن و خصوصیات آنان با بهره گیري از آیات شریفه قرآن سخن دیگري با عنوان
.39 : متین است، نگاه کنید به، تفسیر المیزان 20
ص: 304
ادعا کرده اند که مسلمین بر این مطلب اجماع دارند،( 1) علاوه بر اینکه چنین اجماعی در کار نیست، هیچ دلیلی بر حجیت
چنین اجماعی در مسائل اعتقادي نمی باشد.
-1 . اینکه فرشتگان اَجسام لطیف نوري اند به اشکال مختلف درمی آیند، در عبارات کسانِ بسیاري آمده است، گاهی از آن
به اجماع تعبیر کرده اند و گاهی آن را قول اکثر مسلمین در مقابل فلاسفه دانسته اند از جمله: * تفتازانی در شرح المقاصد می
گوید: إن الملائکه عندالفلاسفه هم العقول المجرّده والنفوس الفلکیه... و عندنا ظاهر الکتاب والسّنه وهو قول أکثر الأمَّه، أنَّ
54 ) . * فخررازي در تفسیرش می گوید: : الملائکه اجسام لطیفه نورانیه قادره علی التشکلات بأشکال مختلفه (شرح المقاصد 2
...أنها [الملائکه] أجسام لطیفه هوائیه، تقدر علی التشکّل بأشکال مختلفه مسکنها السموات وهذا قول أکثر المسلمین (مفاتیح
160 ) . علامه مجلسی بعد از ذکر این عبارات فخررازي می نویسد: أقول: وإن قال فی أول کلامه (إن اکثر المسلمین : الغیب 2
قالوا بتجسّم الملائکه) لکن یظهر من آخر کلامه أنّ المخالف فی ذلک لیس إلاّ النصاري والفلاسفه، الذین لم یؤمنوا بشریعه،
209 ) . * فتح الباري (ابن حجر عسقلانی) : وتکلموا فی جمیع أمورهم علی آرائهم السخیفه، وعقولهم الضعیفه (بحارالأنوار 56
10 . * شرح : 431 و 435 . * ریاض السالکین (سید علی خان مدنی) 2 : 216 . * شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) 6 :6
.36 : أسماء الحسنی (حاج ملاهادي سبزواري) 2
ص: 305
پیداست که اجماع گرچه در این مسائل دلیل نمی شود، ولی مؤید مهمی براي استفاده از عبارات و مدارك وحیانی است،
وقتی نسبت به مسئله اي اجماع باشد که همه علما از این مدارك چنین استفاده اي کرده اند، انسان نمی تواند به آسانی از آن
بگذرد، گرچه اصل اجماع حجت نباشد ولی کاشف است از اینکه مدارك قوي در این زمینه وجود دارد.
•علامه مجلسی (رحمه الله) بعد از ذکر آیات و روایات در این باره، می نویسد:
اعلم أنَّه اجمعت الامامیَّه بل جمیع المسلمین إلاّ من شذّ منهم من المتفلسفین الذین أدخلوا أنفسهم بین المسلمین لتخریب
اصولهم و تضییع عقائدهم علی وجود الملائکه، وأنهم أجسام لطیفه نورانیه اولی أجنحه مثنی وثلاث ورباع وأکثر، قادرون علی
التشکّل بالأشکال المختلفه، وانّه سبحانه یورد علیهم بقدرته ما یشاء من الأشکال و الصور علی حسب الحِکَم و المصالح و لهم
حرکات صعوداً و هبوطاً و کانوا یراهم الأنبیاء والاوصیاء (علیهم السلام).
والقول بتجرّدهم وتأویلهم بالعقول والنفوس الفلکیه والقوي والطبایع وتأویل الآیات المتظافره والأخبار المتواتره تعویلًا علی
( شبهات واهیه و استبعادات وهمیه، زیغٌ عن سبیل الهدي واتّباعٌ لأهل الجهل والعمی؛( 1
بدان که امامیه بلکه همه مسلمانان جز اندکی از آنها که متفلسفینی اند که خود را میان مسلمین داخل کرده اند تا اصول و
عقائدشان را ویران و تباه سازند بر وجود ملائک اتفاق دارند و اینکه آنها اجسام لطیف و نورانی اند و دو و سه و چهار بال و
بیشتر دارند و می توانند به هر شکلی درآیند.
خداوند سبحان برطبق مصالح وحِکَم، آنچه که از اشکال وصور بخواهد، بر آنها وارد می کند، بالا می روند و فرود می آیند و
پیغمبران و اوصیاء آنها را می بینند.
.202 : -1 بحارالأنوار 56
ص: 306
مجرّد دانستن و تأویل آنها به عقول و نفوس فلکی و قوا و [ در نتیجه ] تأویل آیات بسیار و اخبار متواتره به خاطر اعتماد بر
شبهه هاي واهی و بعید دانستن هاي وهمی انحراف از راه راست و پیروي از نادانان و کوردلانست.
نمی توان ادّعا کرد همه آنها این چنین بوده « أدخلوا أنفسهم بین المسلمین لتخریب اصولهم » اینکه علاّمه مجلسی می گوید
اند. آن قدري که بنده در ارتباط بوده ام و افرادي را می شناختم (به ویژه در قرون أخیر) اصلًا این نیت را نداشته اند، بلکه
گاهی در پی دست یابی به حق بوده اند. ولی به اشتباه افتاده اند. اگر در مقدمات مق ّ ص ر باشند، بازخواست می شوند، ولی
چنین نیتی را نداشتند.
ممکن است ایشان در عصر خودش افرادي را می شناخته که خود را میان مسلمانان جا می زدند یا اینکه مرادشان اصول مسائل
فلسفی باشد؛ یعنی مطالب فلسفی و یونانی را که عده اي با فرهنگ اسلامی آمیختند و هارون و مأمون لعنت خدا بر آن دو باد
اصرار داشتند تا بدین وسیله در مقابل اهل البیت (علیهم السلام)، مکتبی سامان دهند و حرفی براي گفتن داشته باشند. آن قدر
ترویج کردند که هرکس مطالب فلسفه یونان را ترجمه می کرد، به وزن کتابی که می آورد طلا دریافت می داشت آنها هم
کاغذها را ضخیم تر و جلدها را قطورتر می کردند تا طلاي بیشتري بگیرند. به مأمون گزارش دادند اگر این وضعیت ادامه
( یابد، چیزي در خزانه باقی نمی ماند! از این رو، تصمیم گرفتند این روند را متوقف سازند.( 1
562 . علامه مجلسی در جایی دیگر، در -1 . مراجعه کنید به، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء: 260 ؛ تاریخ تمدن اسلام: 558
این باره می گوید: هذه الجنایه علی الدین و تشهیر کتب الفلاسفه بین المسلمین، من بدع خلفاء الجور، المعاندین لأئمه الدین
لیصرفوا الناس عنهم وعن الشرع المبین؛ ویدلّ علی ذلک، ما ذکره الصفدي فی شرح لامیه العجم: إنّ مأمون لمّا هادن بعض
ملوك النصاري - أظنه صاحب جزیره قبرس - طلب منهم خزانه کتب الیونان (و کانت عندهم مجموعه فی بیت لایظهر علیه
أحد) فجمع الملک خواصّه من ذوي الرأي، و استشارهم فی ذلک، فکلهم أشار بعدم تجهیزها إلیه إلاّ مطران واحد؛ فإنَّه قال:
جهّزها إلیهم، ما دخلت هذه العلوم علی دوله شرعیه إلاّ أفسدتها و أوقعت الاختلاف بین علمائها . وقال فی موضع آخر: إنّ
المأمون لم یبتکر النقل والتعریب أي لکتب الفلاسفه بل نقل قبله کثیر، فانّ یحیی بن خالد بن برمک، عرّب من کتب الفرس
من کتب الیونان، و المشهور انّ أول من عرّب کتب الیونان، خالد بن « المجسطی » و عُرّب لأجله کتاب « کلیله و دمنه » کثیراً مثل
یزید بن معاویه، لما اولع بکتب الکیمیاء. و یدلّ علی أنّ الخلفاء و أتباعهم کانوا مائلین إلی الفلسفه، و انّ یحیی البرمکی کان
محبّاً لهم ناصراً لمذهبهم، ماوراه الکشی بإسناده عن یونس بن عبدالرحمن، قال: کان یحیی بن خالد البرمکی قد وجد علی
هشام شیئاً من طعنه علی الفلاسفه، فأحبّ أن یغري به هارون و یضربه علی القتل، ثم ذکر قصه طویله فی ذلک أوردناها فی
. (197 : باب أحوال أصحاب الکاظم) ... (بحارالأنوار 57
ص: 307
اگر مراد علامه این باشد، صحیح است؛ یعنی مسائل اولیه که از یونان به اسلام منتقل کردند براي تضییع عقائد مسلمانان و
چندان سازگار نیست. « الذین أدخلوا أنفسهم بین المسلمین » تخریب اصول اعتقادي بود، ولی با تعبیر
گرچه شخصیت علامه مجلسی (رحمه الله) بس والاست و شیخ الاسلام شیعه به شمار می رود، لیکن براساس معیار حق
شالوده دین ما بر تعقل استوار است نه بر شخصیت پرستی. به خاطر اینکه شخصیت بزرگ مطلبی « الْحَقُّ أحَقُّ أن یُّتَّبعَ » محوري
را گفته است، نباید آن را تقلید کرد و از روایت امام علی (علیه السلام) غافل ماند که فرمود:
( إنَّ دینَ الله لایُعرَف بالرِّجال بل بآیه الحَقِّ، فَاعرف الحَقَّ تَعرِف أهلَه؛( 1
همانا دین خدا با اشخاص شناخته نمی شود، بلکه با نشانه هاي حق به دست می آید؛ پس حق را بشناس تا اهل حق را
بشناسی.
(2)؛« إنَّک لَم تَعرف الحَقَّ فَتَعرف مَن أتاه وَ لَم تَعرف الباطلَ فَتَعرف مَن أتاه » : و در نهج البلاغه می خوانیم
.120 : -1 . امالی مفید: 5 ؛ بحارالأنوار 65
. -2 . نهج البلاغه (صبحی صالح) : 521
ص: 308
حق را درنیافتی تا [بتوانی] کسی را بشناسی که حق را می آورد، و باطل را ندانستی تا [بتوانی] کسی را که به باطل لب می
جنباند، بشناسی.
•در تأیید اجماعی بودن مسئله، ملاصدرا نیز در تفسیر سوره بقره، ذیل آیه:
{ وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَه } ( 1) می نویسد: قول أکثر مسلمانان این است که ملائک اجسام لطیف اند.
واختلفت العقلاء فی حقیقتهم (بعد اتّفاقهم علی أنّها ذواتٌ موجوده وجوداً جوهریاً صوریاً لا کوجود الأعراض) فذهب أکثر
أهل الاسلام الی أنَّها أجسام لطیفه، قادره علی التشکّل بأشکال مختلفه، مستدلّین بأنّ الرسل (علیهم السلام) کانوا یرونها کذلک
.
وقالت طائفه من النصاري: هی النفوس الفاضله البشریه المفارقه للأبدان، کما إنّ الجنّ أیضاً عندهم هی النفوس الخبیثه الشریره
المفارقه.
وزعم الحکماء أنّ ضرباً منها جواهر مجرّده، مخالفه للنفوس الناطقه فی الحقیقه و ضرباً آخر متعلّقه بالأجرام الکلیه والجزئیه،
( بأنحاءٍ من التدبیر و التصریف.( 2
با توجه به این سخن، صدرا نیز می گوید که أکثر مسلمانان، فرشتگان را اَجسامی لطیف می دانند که می توانند به اَشکال
مختلف درآیند و پیامبران آنها را به اشکال گوناگون دیده اند. در مقابل اکثر مسلمانان، قول حکما را ذکر می کند و نتیجه
همان کلام علامه مجلسی (رحمه الله) می شود که بیان داشت:
( أجمعت الإمامیه بل جمیع المسلمین إلَّا من شذّ مِنهم مِن المتفلسفین... علی وجود الملائکه وأنَّهم أجسام لطیفه نورانیه.( 3
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 30
.303 : -2 . تفسیر القرآن الکریم (ملاصدرا) 2
. 202 : -3 . بحارالأنوار 56
ص: 309
و همین طور قول به تمثُّل وجهی ندارد و نیز ظواهر آیات و « وَمِن هُنا یَظهر » تاکنون، روشن شد که عبارت صاحب المیزان
روایات، به صورت واضح. بر جسمانی بودن ملائک دلالت دارد و اجماع مسلمانان آن را تأیید می کند.
استدلال عقلی فلاسفه بر تجرّد ملائکه
فلاسفه به تجرّد ملائکه قائل اند.
استدلال بعضی از آنها در این زمینه این است که ملائکه همان عقولی هستند که اثبات کرده ایم مجرد از ماده اند، لذا ملائک
مجرّد خواهند بود. (اول عقول را اثبات کرده اند و بعد آن را با ملائکه تطبیق داده اند)
است که در بحث جداگانه اي، به تفصیل آن را ابطال کرده ایم و یادآور شده « الواحد » کیفیت اثبات عقول، متوقف بر قاعده
ایم که این قاعده، فقط در مورد عِلَل طبیعی صحیح است اما در فاعل ارادي و بالمشیه، لازم نیست که معلول با خود مُوجِ د،
سنخیت داشته باشد.
توضیح کلام فلاسفه
طبق مفادِ قاعده الواحد باید بین علت و معلول سنخیت و یک نسبت خاصی وجود داشته باشد، وگرنه لازم می آید که هر
چیزي بتواند علت براي چیز دیگر باشد؛ مثلًا از دانه سیب، تخم مرغ درست نمی شود چون بین آنها سنخیت وجود ندارد أمّا
بین دانه سیب و خود سیب سنخیت هست.
پس اگر علّت واقعاً بسیط باشد، یعنی هیچ گونه ترکیبی در او راه نیابد (اعم از ترکیب عقلی و ذهنی و وهمی و خارجی) در
این هنگام، فقط یک معلول ممکن است از او صادر شود (نه بیشتر) زیرا اگر دو معلول بخواهد داشته باشد، این علت باید با هر
دو معلول در ارتباط باشد (چون سنخیت بین علت و معلول لازم است) . یکی در رابطه با معلول اول و دیگري در ارتباط با
معلول دوم؛ پس خود این علتی که آن را بسیط فرض کردیم، بسیط نمی باشد و این خلف است؛ چون گفتیم علت از هر
جهت بسیط است، و حال آنکه این علت مرکب از دو سنخیت است، لذا گفته اند:
ص: 310
( الواحد لایصدر منه إلاّ الواحد.( 1
نتیجه اینکه ذات حضرت حق بسیط مطلق و واحد از جمیع جهات است؛ لذا از ذات حضرت حق، یک چیز بیشتر صادر نمی
شود. سؤال این است که آن یک چیز چیست؟ آنچه در عالَم هستی موجود است، به جوهر و عرض تقسیم می شود، و جوهر
نیز منقسم می شود به: صورت و ماده، جسم، نفس، عقل.
جسم از ذات حق صادر نمی شود؛ چون جسم از صورت و ماده یا جوهر و عرض ترکیب یافته است، درحالی که از واحد
حقیقی، فقط واحد حقیقی صادر خواهد شد.
هیولا نیز نمی تواند از حضرت حق صادر بشود؛ چون هیولا تنها قوّه محض است و خود به خود خارجیت ندارد.
صورت نیز به تنهایی تشخُّص ندارد؛ زیراکه تشخص دهنده به هیولاست. پس صورت هم نمی تواند به تنهایی از حضرت حق
صادر شود.
امّا نفس، در اصطلاح فلسفی جوهر مجّردي است که در فعلش احتیاج به مادّه دارد و بدون مادّه نمی تواند کار کند.
-1 . در نهایه الحکمه تقریر مطلب، به این صورت آمده است: أنّ الواحد لایصدر عنه إلاّ الواحد؛ والمراد بالواحد، الأمر البسیط
الذي لیس فی ذاته جهه ترکیبیه مکثّره، فالعله الواحده هی العله البسیطه التی هی بذاتها البسیطه عله ، والمعلول الواحد هو
المعلول البسیط الذي هو بذاته البسیطه معلول. فالمراد ما یقابل الکثیر الذي له أجزاء أو آحاد متباینه لاترجع إلی جهه واحده.
بیانه: أنّ المبدء الذي یصدر عنه وجود المعلول، هو وجود العلّه الذي هو نفس ذات العلّه، فالعله هی نفس الوجود الذي یصدر
عنه وجود المعلول و إن قطع النظر عن کلّ شیء؛ و من الواجب أن یکون بین المعلول و علّته سنخیّه ذاتیه هی المخصّصه
لصدوره عنها، و إلاّ کان کلّ شیء علّه لکلّ شیء، و کلّ شیء معلولًا لکلّ شیء. فلو صدر عن العلّه الواحده الّتی لیس فی ذاتها
الاّ جهه واحده معالیل کثیره بما هی کثیره متباینه لاترجع إلی جهه واحده، و هذا خلف. فالواحد لایصدر عنه الاّ الواحد، وهو
. ( المطلوب (نهایه الحکمه: 214
ص: 311
پس نفس هم نمی تواند از حضرت حق صادر شود چون به مادّه نیاز دارد (چنانچه شیء محتاج باشد، با توجه به اینکه محتاج
به شیء آخر است با همان شیء لحاظ می شود و مرکب خواهد شد) .
باقی ماند چیزي که نه جسم باشد، نه صورت ، نه هیولی و نه نفس، پس باید جوهر مجردي باشد که هم در ذات مجرد باشد و
می نامند. چون این عقل « عقل » هم در فعل نیازمند چیزي نباشد. چنین چیزي باید باشد که همان صادر اول است و آن را
ممکن الوجود است و هرممکن الوجودي مرکّب از وجود و ماهیت است، پس عقل داراي ترکیب می شود و جهت هاي
مختلف پیدا می کند، لذا امکان دارد اشیاء مختلف از او صادر شود و عقل دوم و فلک اول از او صدور یابد و به این ترتیب
( تکثّر در خلقت پیش آید.( 1
این، اساس مطلب است. فلاسفه عقول را به این کیفیت ثابت کرده اند و نتیجه گرفته اند که فرشته و ملائکه اي که در شرع
وجود دارد، همین عقول مجرّد است.
حقیقت ملائک در نگاه بزرگان فلسفه
•حاج ملاهادي سبزواري در حاشیه اسفار می نویسد:
فالعقول الکلیه و النفوس الکلیه، الذین هم الملائکه المُقرَّبُون، من:
( { الصَّافَّات صَفّاً * وَالْمُدبِّرات أمراً } ( 2) لها کثره الأفعال بهذا المنوال؛( 3
افعال زیادي به این « فرشتگانی با نظم و ترتیب و تدبیر گران امور » عقول کلیه و نفوس کلیه، که همان ملائک مقرب می باشند
منوال دارند.
•ملاصدرا در متن اسفار به این بحث می پردازد ولی تعبیر تجرُّد را نمی آورد، می گوید:
.382 -1 . مراجعه شود به، نهایه الحکمه: 380
.2 -2 سوره صافات ( 37 ) آیه 1
.131 : -3 اسفار اربعه 7
ص: 312
( إنَّ خلقه الملائکه، تخالف خلقه الانس؛ لأنَّ وجودَهُم وجود صوري بسیط، من غیر اختلاط ترکیبی؛( 1
همانا خلقت ملائک با خلقت انسان مخالف است؛ زیرا وجود آنها، وجود صوري بسیط بدون اختلاف ترکیبی است.
این صُوَر بسیطه با عدم تجرّد نیز سازگار است،( 2) هرچند صدرا در دیگر جاها عباراتی می آورد که در تجرد صراحت
( دارد.( 3
•در فصوص فارابی آمده است:
الملائکه صُ وَر علمیه، جواهرها علوم ابداعیه، لیست کألواح فیها نقوش أو صُ ور فیها علوم، بل هی علوم ابداعیه قائمه
( بذواتها؛( 4
ملائکه، صور علمیه اي هستند که جوهر آنها علوم ابداعی است، نه مثل الواحی که در آن علوم نقش می بندد یا صورت هایی
که علوم در آن قرار می گیرد بلکه علوم ابداعیه اي می باشند که قائم به خودند.
و در جایی دیگر، می گوید:
للملائکه ذوات حقیقیه، و لها ذوات بحسب القیاس إلی الناس؛ فأما ذواتها فأمریّه و إنَّما یلاقیها من القوي البشریه الروحُ
( القدسیه، فإذا تخاطبتا انجذب الحّس الباطن والظاهر إلی فوق، فَتمثَّل لها مِن المَلَک صوره بحسب ما تحتملها.( 5
. -1 همان: 130
-2 . صورت، گاه بسیط است مانند صورت هر یک از عناصر به تنهایی، و گاه مرکب است مانند صورت انسان که از مجموع
. ( حاصل از عده امور است (فرهنگ علوم عقلی: 324
-3 . این عبارت، پیش از این، گذشت.
. (50: -4 . فصوص فارابی در ضمن کتاب حکمت الهی چاپ شده است (حکمت الهی 2
. 138 : -5 . حکمت الهی 2
ص: 313
ملائک داراي دو جهت هستند، یک جهت ماهوي ذاتی که از این جهت از عالم امرند و از آنجا که عالَم امر، عالَم مجرّدات
است، ملائک ذوات مجرّده دارند.
جهت دوم در ملائک، ارتباط آنها با خلق است و قوّه باطنی انسان و روح قدسی افرادي که روح قدسی داشته باشند.
هنگام توجه ملائک به این روح قدسی و هنگامی که فرشته ها حالت تخاطب با صاحبان این روح قدسی پیدا کنند، حس
ظاهري و باطنی آنان مجذوب آن حقیقت امریه می شود اینجاست که ملائک براي آنها تمثل پیدا می کنند.
پس تشکلّ و صورت گرفتن ها و رفت و آمد و سایر صفات همه مربوط به همین جهت دوم است و گرنه ذوات حقیقیه آنها،
ذوات امریه مجرّده است. افراد مختلف به حسب ظرفیت شان ملائکه را مختلف می بینند، یکی آنها را در نماي محدود و
کوچک می بیند و دیگري در حالت عظیم و داراي بال هاي فراوان و... .
نقد استدلال فلاسفه
1. بطلان قاعده الواحد
خواجه نصیر الدین طوسی (رحمه الله) بر این قاعده دو اشکال دارد:
یک: قاعده الواحد در ارتباط با علل طبیعیه است. أمّا اگر علت، فاعل ارادي باشد، با اراده اش کار می کند، و این قاعده که
بین علت و معلول باید سنخیت باشد در این مورد معنا ندارد، لذا علل ارادي تخصُّصاً از قاعده الواحد خارج اند نه اینکه قاعده
( تخصیص بخورد.( 1
-1 . أمّا العقل فلم یثبت دلیل علی امتناعه وأدلّه وجوده مدخوله، کقولهم الواحد لایصدر عنه أمران ولا سبق لمشروط باللاحق
فی تأثیره أو وجوده ولا لما انتفت صلاحیه التأثیر عنه لأنّ المؤثّر هنا مختار. و علامه حلی –رحمه الله علیه - در شرح آن می
فرماید: إذا عرفت هذا الدلیل فنقول بعد تسلیم اصوله إنَّه إنَّما یلزم لو کان المؤثّر موجباً، أمّا إذا کان مختاراً فلا، فانّ المختار
.131 : 178 ) نیز بنگرید به، کفایه الموحدین 1 تتعدّد آثاره و أفعاله و سیأتی الدلیل علی أنّه مختار. (کشف المراد: 176
ص: 314
هست.( 1) در توضیح آن می توان « فصول نصیریّه » دو: اشکال دوم بسیار لطیف است. این اشکال در رساله کوچکی به نام
گفت:
صادر اول به این دلیل توانست عقل دوم و فلک اول را بیافریند و از او دو چیز صادر شود، که شش جهت یافت (داراي وجود
و ماهیت است، خودش را تعقل می کند، علّتش را در می یابد، ممکن الوجود و واجب بالغیر است) پس از آنجا که شش
جهت پیدا کرد، منشأ براي متعدد شد.
اشکال خواجه نصیر این است که: قطعاً این طور نیست که بعد از تحقّق صادر اول، فاصله اي رخ دهد و آن گاه این جهات
مختلف پدید آید، بلکه به محض تحقّق عقل اول، این جهات نیز با او هست و از او انتزاع می شود. سؤال این است که: آیا این
جهات مختلف، به وحدت عقل اول صدمه می زند یا نمی زند؟ اگر وحدتش صدمه یافت چطور از واحد صادر شد؟! (چون
قرار بود از واحد جز واحد صادر نشود) اگر به وحدت خود باقی است، چگونه از او متعدد صادر گردید؟!
بعضی خواسته اند از این اشکال جواب بدهند، گفته اند: جهت ممکن بودن و سایر جهات، از صادر اول انتزاع شده است و به
( وحدت آن ضرري نمی رساند.( 2
-1 . عبارت خواجه نصیرالدین طوسی – رحمه الله علیه - چنین است: نقضٌ: قالت الفلاسفه الواحد لایصدر عنه إلاّ واحد، و
کل شبهه لهم علی هذه الدعوي فی غایه الرکاکه، و لذلک قالوا: لایصدر عن الباري تعالی بلا واسطه إلاّ عقل واحد، و العقل
فیه کثره؛ و هی الوجوب بالغیر والإمکان الذاتی و تعقّل الواجب و تعقّل ذاته و لذلک صدر عنه عقل آخر و نفس، و فلک
مرکّب من الهیولی و الصوره و یلزمهم أنّ اي موجودین فرضاً کان احدهما علّه للآخر بواسطه أو غیرها؛ وأیضاً التکثّرات التی
فی العقل الأول، إن کانت موجوده صادره عن الباري تعالی، لزم صدورها عن الواحد؛ و إن صدرت عن غیره، لزم تعدّد
الواجب، وإن لم تکن موجوده، لم یکن تأثیرها معقولاً (فصول العقائد: 10 معرب فصول نصیریّه، با حاشیه شیخ علی سبط
الشیخ) .
. 232 ؛ اساس التوحید (میرزا مهدي آشتیانی) : 75 : -2 . نگاه کنید به، اسفار اربعه 7
ص: 315
سؤال این است که هرچه می خواهید تعبیر کنید، بالأخره به وحدت صادر اول صدمه می زند یا نمی زند؟ اگر صدمه نمی
زند، نمی شود از او متعدد صادر شود، و اگر صدمه زده است با فرض تکّثر، چطور از واحد حقیقی (حق متعال) صادر شده
است؟! این جهات انتزاعی یا نقش و تأثیري دارد یا ندارد پس بین نفی و اثبات دائر است و هر دو صورت محذور دارد.
موجب محدودیت قدرت حضرت حق است، ولی این طور نیست؛ زیرا اگر « قاعده الواحد » ممکن است کسی گمان کند که
قاعده عقلًا صحیح باشد بروز کثرت از حضرت حق محال ذاتی خواهد شد؛ مثل اجتماع نقیضین و اجتماع ضدّین و محال ذاتی
( که متعلّق قدرت حضرت حق قرار نمی گیرد و این، موجب نقصی در قدرت خداوند نیست، بلکه نقص در خود آنهاست.( 1
2. عدم انطباق عقول بر ملائک
بر فرض اینکه دلایل اثبات عقول، مخدوش نباشد، صرف اینکه عقول ده گانه اي وجود دارد، دلیل نمی شود ملائکه اي که
در قرآن و حدیث مطرح شده اند (که براي آنها نزول و صعود و ورود و خروج و خوف و رؤیت شدن و به اشکال مختلف در
آمدن است) همان عقول باشد، بلکه می توان گفت ادلّه عقول بر فرض صحت در جاي خودش محفوظ است،( 2) ولی سبب
نمی شود فرشتگان را که در متون وحیانی آمده اند و به صورتی مطرح شده اند که نشانه جسمانیت است، با این عقول تطبیق
بدهیم.
-1 . بسیاري از متکلمین شیعه و سنّی، این اشکال را به قاعده الواحد وارد ساخته اند، مانند فاضل مقداد (در شرح باب حادي
131 و از عامّه مانند فخر رازي و غزالی؛ بنگرید به، قواعد کلی فلسفی در : عشر: 11 و علّامه طبرسی (در کفایه الموحدین 1
. 469 : فلسفه اسلامی 1
-2 . چنانچه علامه خواجوئی می گوید: و تأویل الأملاك بنفوس الأفلاك والکواکب، علی القول بأنّ لکلّ کوکب نفساً
تحرکّه غیر جائز؛ لأنَّ تأویل الظاهر انّما یجوز اذا دلّ القاطع علی خلافه، و هنا لم یقم دلیل علی خلافه یفید الظنّ فضلًا عن
القطع والیقین، فالواجب الاعراض عن التأویل؛ فانّه جارٍ فی کثیر من المذاهب الباطله؛ والتعرّض له انّما ینشأ من التعصُّب
والتکلّف المبّري عنهما أهل الحقّ، فظهر أن القول بحیاه الأفلاك و ما اشتملت علیه من الکواکب، مما تنافیه الشریعه المطهره
(علی صادعها وآله السلام) و منه یلزم نفی القول بالعقول المتشبهه بها و ما جعلوه واسطه بین الله تعالی و بین العالم الجسمانی.
می نویسد: برخی از حکما ملائکه را عبارت از عقول مجرده و « کلم الطیب » (جامع الشتات: 60 ) . آیت الله طیّب در کتاب
بعضی مُثُل افلاطونیه دانسته... آنچه از آیات و اخبار استفاده می شود این است که ملائکه موجوداتی هستند ذي شعور که: (لا
یَعْصُ ونَ الَله ما أمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُون (و داراي تشخّص، و هبوط و نزول و عروج و نحو اینها براي آنان هست و ممکن
. ( است به صور مختلفه درآیند (کلم الطیب: 648
ص: 316
چکیده بحث این است که: این تطبیق، دلیل ندارد و تأویل بی مورد است.
علامه جعفري (رحمه الله) می گوید: متاسفانه این افراد نشسته اند و براي خودشان خلقت را مهندسی کرده اند که اول این
طور شد و بعد کذا و کذا؛ خصوصاً مسئله افلاك نه گانه که معلوم شده همه اش پوچ است و اثبات شده که هیچ وجود
( خارجی ندارد.( 1
شرح حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم » -1 . حضرت آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی (مد ظله الشریف) نیز در کتاب
می نگارد: این حضرات، بر اساس تئوري هاي خودشان براي ما سوي الله نقشه اي فرضی کشیده بودند و تشکیلات « حسنی
کیهان و افلاك را تعیین کرده و به گمان خودشان نقشه ربط حادث به قدیم و صدور کثیر از واحد را نوشته بودند، مثل اینکه
همه جا و در همه تحولات و أدوار عالم با خدا بوده اند و بر این اساس، عالَم عقول و مجردات را عنوان کرده بودند و سلسله
هایی در نظر گرفته بودند که با علوم و فنون جدیده بطلان بیشتر نقشه هایشان ظاهر شد. (ص 93 ) . ما نمی توانیم بر اساس
یک سلسله مزاعم و تشکیلات سازي براي ما سوي الله و ترتیب عوالم در خیال خودمان با ترازویی که خیالات خود را در آن
می سنجیم و خودِ آن ترازو هم خیالی است، همه چیز را بسنجیم (ص 96 ) . وجود عوالمی ماوراي عالم اجسام به معنایی که
قابل اطلاق باشد مورد حرف است، و خلاصه این حضرات براي کاینات برنامه ریزي کرده و عالم « ملائکه اولی أجنحه » بر
ارواح و عقول ساخته اند و معراج و حقایق دیگر را بر آن ساخته هاي خودشان تطبیق و تأویل می نمایند که اگر بگوئیم
مصداق: (إِنْ هِیَ إِلَّا أسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أنزَلَ الُله بِهَا مِن سُلْطَانٍ) (نجم ( 53 ) آیه 23 ) هستند گزاف گویی نکرده
. ( ایم؛ زیرا مؤیدي از شرع بر گفته هاي خود ندارد (ص 97
ص: 317
و در العقائد الحقه در بحث معاد، چنین آمده است:
وبعد الفراغ عن کون التصدیق بالمعاد والیوم الآخر من الاصول التی یجب علی المکلفین لابدّ من الأخذ بما هوصریح الکتاب
( والسنه وتأویلها یوجب سلب الأمان... ؛( 1
و بعد از فارغ شدن از اینکه تصدیق معاد و روز واپسین از اصولی است که بر مکلفین واجب است، ناچاریم از اخذ به آنچه که
صریح کتاب و سنت است و تأویل آنها موجب سلب امان است.
باري، طبق ذوق شخصی و بدون الزام عقلی یا نقلی، تأویل قرآن و حدیث، موجب سلب امان می شود.
اگر گفته شود مراد، جهتِ عقلانی ملائک است و از این رو ملائک مجردند. در جواب می گوئیم: بنابراین انسان هم باید
مجرّد باشد. این طور نیست که مراد از تجرّد ملائک به اعتبار تجرّد عقل یا روح باشد، بلکه حقیقت ملک و همین فرشته اي
که در قرآن و حدیث بیان شده، من حیث المجموع مطرح است.
حدیثی در علل الشرایع هست که به خوبی گویاي این مسئله است. از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
إنَّ الله عزّوجلّ رکّب فی الملائکه عَقلًا بلا شَهوه و رَکّب فی البهائم شَهوه بلا عَقل و رَکّب فِی بَنی آدم کِلَیهِما [کِلتَیهِما] فَمَن
( غَلب عَقلُه شَهوتَه فهو خیرٌ من الملائکه و من غلب شهوتُه عقلَه فهو شرّ من البهائم؛( 2
. -1 . العقائد الحقه (آیت الله سید احمد خوانساري) : 253
.209 : 299 ؛ وسائل الشیعه 15 : 4، باب 6 ؛ بحارالأنوار 57 : -2 . علل الشرایع 1
ص: 318
خداوند عزوجل در فرشتگان عقل را بدون شهوت و در بهائم شهوت را بدون عقل و در فرزندان آدم هر دو را قرار داد. پس
کسی که عقلش بر شهوتش غلبه یابد از فرشتگان بهتر است و آن که شهوتش بر عقلش چیره گردد از بهائم بدتر است.
یعنی یک مَلَکی فرض شده و به آنها عقل تنها بدون شهوت داده شده است و « رکّب فی الملائکه » : اینکه حضرت می فرماید
همین طور روح انسان فرض شده که به او عقل همراه شهوت داده شده است. همین، نشان می دهد که مجموعه اي در کار
است.
این حدیث شریف از احادیثی به شمار می رود که جسمانی بودن ملائک را تأیید می کند.
استدلال نقلی بر تجرّد ملائکه
اشاره
دلیل تجرّد ملائکه نزد فلاسفه، همان عقول است عده اي از متأخران به برخی از آیات نیز استدلال کرده اند:
آیه اول
( { وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لایَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلایَسْتَحْسِرُونَ * یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لایَفْتُرُونَ } ؛( 1
و هر [موجودي] که در آسمان ها و زمین است براي اوست، و کسانی که نزد اویند از پرستش وي تکبّر نمی ورزند و درمانده
نمی شوند، شبانه روز، بی آنکه سستی ورزند، تسبیح می کنند.
به معناي قرب مکانی « عنده » . توضیح: به طور کلی همه چیز ملک خداست. کسانی که نزد خدا هستند، یعنی فرشتگان مقرّب
نیست بلکه قرب معنوي است؛ زیرا قرب مکانی در مورد حضرت حق معنی ندارد.
.20 -1 . سوره انبیاء ( 21 ) آیه 19
ص: 319
تقریب استدلال این است که اگر چیزي مادّي باشد و مجرّد نباشد، خستگی ناپذیر نیست. خستگی ناپذیر بودن، و سستی
نداشتن از صفات غیر مادّي است، پس این دو ویژگی، نشانه تجرّد است.
این آیه شریفه نمی تواند دلیل بر تجرد باشد؛ زیرا در همین دنیا افراد و انسان هایی هستند که با وجود جسمانی بودن در حدّ
اعلاي بندگی قرار دارند و خسته نمی شوند.
منتهی ممکن است کسی نقض کند و بگوید این روح است که خسته نمی شود و روح نیز مجرّد است. در این صورت باید
بحث روح مطرح شود که مجرد نیست و این خود مسأله دیگري است که در جاي خود وارسی شده است،( 1) و در جواب می
توان گفت که: یک موجود مادّي ممکن است در مدت کوتاهی در کاري که انجام می دهد خسته نشود. خداوندمتعال همین
عامل را در او تقویت می کند، پس بذاته خستگی ناپذیر نیست.
ما قبول نداریم که غیر ذات حق تعالی بالذات این صفت را داشته باشد، ولی به اراده خداوند [روح با اینکه مادي است]
( خستگی ندارد. خداوند او را این گونه آفریده است و نیرویی را مرحمت کرده که خستگی نداشته باشد.( 2
آیه دوم
( { وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ * لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأمْرِهِ یَعْمَلُونَ } ؛( 3
-1 . بنگرید به، تنبیهات حول المبدء والمعاد: 225 (قسمت دوم، تنبیه تاسع) در این مأخذ بعضی از آیات و روایاتی که بر عدم
تجرد روح دلالت دارد، آمده است، از جمله: عن الاحتجاج عن هشام بن الحکم عن الصادق علیه السلام قال فی جواب
مسائله: والروح جسم رقیق قد ألبس قالباً کثیفاً... نیز بنگرید به، صفحه 37 همین کتاب در استدلال بر عدم تجرّد نفس و صفحه
230 در بررسی ادلّه تجرّد نفس و جواب از آن.
معناي دیگري « دائم در عبادت بودن » -2 . به ویژه بنا بر قول به ثبوت خواب براي ملائک که روایات آن در آینده خواهد آمد
. (185 : پیدا خواهد کرد. در این روایات، آمده است: أنفاسهم تسبیح (بحارالأنوار 56
.27 -3 . سوره انبیاء ( 21 ) آیه 26
ص: 320
وگفتند: خداي رحمان فرزندي برگرفت، او منزّه است، بلکه [فرشتگان] بندگانی ارجمندند، هرگز در سخن بر او پیشی نمی
گیرند و پیوسته به فرمان او عمل می کنند.
با تجرّد تناسب دارد. « طاعت پیوسته » تقریر استدلال این است که
روشن است که این مطلب هم دلالت بر تجرّد ندارد، بلکه عین مدّعاست. در هر حال مطیع بودنِ دائمی، با عدم تجرّد هم
( سازگار است.( 1
آیه سوم
{ یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أنفُسَ کُمْ وَأهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَ ارَه عَلَیْهَا مَلائِکَه غِلاظٌ شِدَادٌ لایَعْصُونَ الَله مَا أمَرَهُمْ
( وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ } ؛( 2
اي کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ هاست، نگه دارید، آتشی که
فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سخت گیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی کنند و آنچه را فرمان داده شده اند
(به طور کامل) اجرا می نمایند.
تقریر این استدلال نیز این چنین است که جمله { لایَعْصُونَ الَله... } مناسب با تجرّد است. پیداست که این جمله چنین دلالتی
ندارد.
آیه چهارم
( { نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ } ؛( 3
روح الامین آن را بر قلب تو نازل کرد، تا از انذارکنندگان باشی.
-1 . طبق روایات، معصومین علیهم السلام مصداق آیه شریفه (عِبادٌ مُکرَمُون، لا یَسبِقُونَهُ بِالْقَولِ وَ هُم بِأمْرِه یَعمَلُونَ) می باشند.
آیا لازم است که آنها نیز مجرد باشند؟! این مطلب درمورد آیه بعد نیزصدق می کند.
. -2 . سوره تحریم ( 66 ) آیه 6
.194 -3 . سوره شعراء ( 26 ) آیه 193
ص: 321
جبرئیل بر قلب مبارك پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل می شد و مشخص است که مراد از قلب این عضو جسمانی
نیست، بلکه روح پیامبر (صلی الله علیه و آله) مقصود است. روح، طبق نظر جمعی مجرد است. بنابراین، آنچه با روح مرتبط
باشد و بر آن نازل شود، باید مجرّد باشد.
جواب این کلام نیز مشخص است. ارتباط با مجرّد، دلیل بر تجرّد ارتباط گیرنده نیست؛ چنان که روح بر فرض تجرّد، با بدن
در ارتباط است، درحالی که بدن تجرّد ندارد.
مجرد است. ممکن است بعضی از ارتباطات به گونه اي « مرتبط » افزون بر این، از صرف ارتباط نمی توان نتیجه گرفت که
باشد که با تجرد ملازمه داشته باشد، ولی چون کیفیت ارتباط معلوم نیست نمی توانیم چنین استدلال کنیم.
به علاوه، اصل مجرد بودن روح، مسئله اي اختلافی است که ما آن را قبول نداریم.
•در روایات آمده است که فرشته ها غذاي مادي ندارند، بلکه غذاي آنها تسبیح و تحمید و ذکر خداست، پس باید مجرّد
باشند.
جواب: این مطلب هم نمی تواند دلیل بر تجرد باشد؛ زیرا ممکن است که خداوند موجودي را خلق کند که عقل داشته باشد،
ولی نوع خلقت او این چنین است که نیاز به غذا ندارد.
غذا نداشتن، ملازم با این نیست که شیء مجرد باشد بلکه ممکن است موجودي غذاي مادي نداشته باشد، مجرد هم نباشد؛
مانند نور و هوا. می توانیم فرض کنیم که خداوند شعور هم به این نور بدهد؛ زیرا شعور نیز تلازمی با احتیاج به غذا ندارد.
•گفته اند: شأن حضرت حقّ جلّ شأنه اقتضا دارد آنچه در ارتباط با اوست مجرّد باشد.
جواب: همه کائنات به یک معنا با خداوند متعال در ارتباط اند، گرچه فرشتگان از قداست و قرب خاصّ ی برخوردارند، ولی
قداست و قرب معنوي به این معنی نیست که نباید جسم باشد.
چند استدلال دیگر را که بر این مدّعا ذکر کرده اند، یادآور شویم:
•در آیاتی مؤنث بودن ملائک، نفی شده است؛ مانند:
ص: 322
{ وَیَجْعَلُونَ لِله الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُم مَا یَشْتَهُونَ } ،( 1) { أفَأصْ فَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَاتَّخَ ذَ مِنَ الْمَلآئِکَه إِنَاثًا إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا
( عَظِیمًا } ،( 2) { إِنَّ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِالآخِرَه لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَه تَسْمِیَه الاُنثَی } .( 3
بعد از ذکر این آیات گفته اند: از این آیات قرآنیه (و دیگر آیات که درباره ملائکه است) استفاده می شود بلکه ظهور دارند
( که ملائکه، موجوداتی منزه از علائق مادّه و مجرّد از صفات جسم و جسمانیات اند.( 4
جواب: مستفاد از این آیات، نفی انوثت ملائک و تنزیه پروردگار از فرزند داشتن است یعنی { لَمْ یَلِدْ } این مفهوم، ملازمه
اي با مجّرد بودن ندارد: کما اینکه بسیاري ازموجودات مادّي، نه مذکر و نه مؤنث اند؛ (مانند سنگ و آب و هوا و...) و
ادراك و شعور اختصاص به این دو ندارد.
افزون بر این، در روایت آمده است که ملائک در زيّ ذکورند (این روایت را به زودي ذکر خواهیم کرد) .
ملائکه خلقتَهم وأسکنتهم سمواتک فلیس فیهم فتره ولا عندهم غفله ولا » : •از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده که فرمود
فیهم معصیه... ولایغشاهم نوم العیون ولا سهو العقول ولا فتره الأبدان لم یسکنوا الأصلاب ولم تضمّهم الأرحام ولم تخلقهم من
(5).«... ماء مهین
جواب: جسمانی بودن ملائک به این معنا نیست که تمام صفات حیوانات و أجسام کثیف را باید داشته باشند (مانند: خلق از
صلب و رحم و...) بلکه منافاتی ندارد که شیء مادّي باشد، ولی این صفات را هم نداشته باشد که در جماد ظاهر است.
. -1 . سوره نحل ( 16 ) آیه 57
. -2 . سوره اسراء ( 17 ) آیه 40
. -3 . سوره نجم ( 53 ) آیه 27
.108 -4 . ده رساله فارسی (لوح و قلم) : 107
.175 : -5 . بحارالأنوار 56
ص: 323
باري، نفی این صفات مستلزم تجرد نیست، افزون بر این، قرائن و شواهد فراوانی در همین خطبه بر جسمانی بودن ملائک
فرشتگان را در آسمان هایت ساکن گردانیدي. « أسکنتهم سمواتک » : وجود دارد، از جمله اینکه فرمود
اما صفاتی مانند عدم غفلت و فترت و معصیت، ملازمه اي با تجرّد ندارد و از سویی لازمه شهود حق و مقام قرب الهی است؛
چنانچه براي انبیا و معصومین و بعض اولیا نیز حاصل است.
نقل کرده است آمده است « خریده العجائب و فریده الغرائب » •گفته اند: در روایت مسائل عبد الله بن سلام که ابن وردي در
که:
عبدالله بن سلام از رسول الله (صلی الله علیه و آله) می پرسد: فَأخبرنی عن جبرئیل فی زيّ الذُّکران هو أم فی زيّ الاناث؟ قال:
فی زيّ الذُّکران. قال صدقت یا محمد، فأخبرنی ما طعامه و شرابه؟ قال: یابن سلام، طعامه التسبیح و شرابه التهلیل قال: صدقت
یا محمد. فأخبرنی ما طوله و ما عرضه و ما صفته و ما لباسه؟ قال: یابن سلام، الملائکه لاتوصف بالطول و العرض لأنهم أرواح
( نورانیه لا أجسام جثمانیه... ؛( 1
گفتار رسول الله در جواب ابن سلام که ملائکه به طول و عرض وصف نمی شوند؛ زیرا که ایشان أرواح نورانی اند نه اجسام
جسمانی، نصّ در این معنی است (یعنی نصّ در مجرد بودن ملائک از ماده و صفات ماده است) .
جواب: در پاسخ به این سخن، چند نکته را یادآور می شویم:
1. سند این روایت را ذکر نکرده اند تا صحت یا سقم آن، بررسی شود. این روایت با این عبارت، در کتب و مسانید شیعی
ذکر نشده است. البته مؤلف در موارد دیگر نیز براي استشهاد به مدعاي خود از احادیثی استفاده می کند که غالباً در کتاب
هاي غیر مشهور عامّه یافت می شود، به عنوان نمونه گفته اند:
.109 ، -1 . رساله لوح و قلم: 105
ص: 324
شهرزوري در نزهه الأرواح و دیلمی در محبوب القلوب آورده اند که:
یروي فی بعض الرافدات أن عمرو بن العاص قدم من الاسکندریه علی رسول الله (صلی الله علیه و آله) فسأله عمّا رأي فی
الاسکندریه، فقال: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) رأیت أقواماً یتطیلسون و یجتمعون حِلَقا و یذکرون رجلاً یقال له
( ارسطاطالیس لعنه الله تعالی، فقال (صلی الله علیه و آله) : مَه یا عمرو، إنّ ارسطاطالیس کان نبیاً فجهله قومُه.( 1
2. در منابع حدیثی شیعی ذیل حدیث چنین آمده است:
فأخبرنی ما طول جبرئیل؟ قال: إنه علی قدر بین الملائکه، لیس بالطویل العالی ولا بالقصیر المتدانی، له ثمانون ذؤابه و قُ ّ ص ه
جعده( 2) و هلال بین عینیه أغرّ أدعج محجل، ضوؤه بین الملائکه کضوء النهار عند ظلمه اللیل... واضح الجبین، أقنی الأنف،
( سائل الخدّین مدوّر اللحیین، حسن القامه... .( 3
با توجه به معناي این فقرات، علت نقل نکردن حدیث ازمنابع شیعی معلوم می شود.
3. کتاب مذکور از ابن الوردي است، نام او عمر و کنیه اش ابوحفص، ملقّب به سراج الدین یا زین الدین و معروف به ابن
الوردي و ابن ابی الفوارس، از اکابر اُدبا و شُعرا و فُقهاي شافعیه قرن هشتم... و از تألیفات اوست همین کتاب که مرحوم
مدرس تبریزي در ریحانهالأدب در وصف این کتاب می گوید: خریدهالعجائب و فریدهالغرائب... حاوي بعضی از موهومات
( و امور ممتنع الوقوع و محال است.( 4
. -1 . قرآن و عرفان و برهان از هم جدائی ندارند: 20
-2 . ذُؤابه، حُصّه: شعر مقدّم الرأس (موي جلوي سر) ، جَعْدَه: ما اجتمع من الشعر و تَقبَّضَ و التوي. (موي بسته و پیچیده شده)
.740 ، 308 ، ؛ نگاه کنید به، المعجم الوسیط: 125
.254 : -3 . الاختصاص (شیخ مفید) : 44 ؛ بحارالأنوار 56
.262 260 : -4 . ریحانه الأدب 8
ص: 325
4. بر فرض صحّت، روایت مذکور، معارض است با روایات صحیحه متواترهالمعنی که خواهد آمد.
•روایتی که عالم جلیل، سید علی خان مدنی در شرح صحیفه در این مقام ذکر می کند، می گوید:
و فی الخبر انَّ الَله تعالی خلق الملائکه صمداً لیس لهم أجواف.( 1) و از اینکه فرمود آنها صمد اند، استفاده می شود که
استعداد مادّي ندارند، چه مادیات را استعداد است که تدریجاً به کمال می رسند و بالفعل واجد همه کمالات خود نیستند،
( پس شیء مادّي صمد نیست و آنکه صمد است مادي نیست؛ زیرا وجود او پر است و حالت منتظره ندارد.( 2
جواب: در پاسخ این سخن گوییم:
اولًا: این روایت با این عبارت همچون روایت سابق، از نظر سند اعتبار ندارد.
ثانیاً: با فرض اعتماد سند، دلالت بر مدّعاي ایشان نمی کند؛ زیرا معناي صمد (به قرینه أجواف که در مقابل آن ذکر کرده اند)
به معناي ما لیس له جوف است. ترجمه آن به خالی از قوه و استعداد، بدون دلیل و اصل مدّعاست؛ زیرا احتمال قوي این است
روایت حضرت باقر (علیه السلام) نیز دلالت « الملائکه لایأکلون و لایشربون » که مراد، همان مضمون روایات سابق باشد که
دارد که صمد معانی مختلف دارد:
الصمد الذي لا جوف له، و الصمد الذي قد انتهی سؤدده، و الصمد الذي لا یأکل و لا یشرب و الصمد الذي لا ینام و الصمد
( الدائم الذي لم یزل و لایزال.( 3
ثالثاً: با فرض صحت سند حدیث و تمامیت دلالت آن، با ادله دیگر و قوي تر معارض است.
. -1 . لوح و قلم: 106
. -2 . همان، ص 108
. -3 . توحید صدوق: 90
ص: 326
•گفته اند: کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) که در غرر آمدي نقل شده است، نصّ در این معنی است [یعنی نصّ درخالی از
استعداد بودن که مساوي است با تجرّد] سُئل (علیه السلام) عن العالم العلوي فقال (علیه السلام) : صور عاریه عن المواد، عالیه
( (خالیه) عن القّوه والاستعداد... .( 1
ذکر شده است( 2) و توجّه به چند نکته در آن « صاد » در باب حرف « غررالحکم و دررالکلم » جواب: این روایت، در کتاب
ضروري است:
یک: این روایت مرسل است و از روایات اخلاق یا مندوبات و مکروهات نیست که قاعده تسامح در ادلّه سنن در آن جاري
شود و حتی بنابر اعتبار اخبار آحاد، در مباحث اعتقادي و معارفی هم حجیت ندارد به جهت ارسال و خلاف اجماع و تعارض
با روایات متواتره که بعضی از آنها در مباحث پیشین گذشت.
دو: مدّعاي مورد بررسی، تجرّد عقلی ملائک و انطباق آنها با عقول مجرده بود، و حال آنکه مدلول این خبر (بر فرض صحّت)
تجرد مثالی و داراي صورت بودن است.
سه: این گونه عبارات در کلمات ائمه معصومین (علیهم السلام) مأنوس نیست؛ لذا این روایت در کتاب هاي معتبر روائی یافت
نمی شود و تنها در مناقب ابن شهر آشوب به طور مرسل آمده است. علّامه مجلسی (رحمه الله) که بهترین آشنائی با مذاق
معصومین و نحوه عبارات و کلمات ایشان دارد، در این مورد می گوید:
بیانٌ: إعلم أنّ دأب أصحابنا (رضی الله عنهم) فی اثبات فضائله [امیرالمؤمنین (علیه السلام)] الإکتفاء بما نقل عن کلّ فرقه من
الانتساب إلیه (علیه السلام) لبیان انّه کان مشهوراً فی العلم، مسلّماً فی الفضل عند جمیع الفرق و ان لم یکن ذلک ثابتاً بل و ان
کان خلافه عند الامامیه ظاهراً کانتساب الأشعریه و أبی حنیفه و أضرابهم إلیه... ومن ذلک ما نقله ابن شهر آشوب (رحمه الله)
(فی مناقب آل أبی طالب) من کلامه فی الفلسفه.
. -1 . لوح و قلم: 108
. -2 . غررالحکم و دررالکلم: 231 ، حدیث 4622
ص: 327
فانّ غرضه انّ هؤلاء أیضاً ینتمون إلیه ویروون عنه وإلاّ فلایخفی علی من له أدنی تتّبع فی کلامه (علیه السلام) أنّ هذا الکلام
لایشبه شیئاً من غرر حکمه و أحکامه بل لایشبه کلام أصحاب الشریعه بوجه و انّما اُدرجت فیه مصطلحات المتأخرین و هل
رأیت فی کلام أحد من الصحابه و التابعین أو بعض الائمه الراشدین لفظ الهیولی أو المادّه أو الصوره أو الاستعداد أو القوّه؟
والعجب أنّ بعض أهل دهرنا ممّن ضلّ و أضلّ کثیراً یتمسکون فی دفع ما یلزم علیهم من القول بما یخالف ضروره الدین إلی
أمثال هذه العبارات و هل هو إلاّ کمن یتعلّق بنسج العنکبوت للعروج الی أسباب السموات؟! أو لایعلمون أنّ ما یخالف ضروره
الدین و لو ورد بأسانید جُمّّه لکان مؤوّلاً أو مطروحاً؟ مع أنّ أمثال ذلک لاینفعهم فیما هم بصدده من تخریب قواعد الدین،
( هدانا الله و ایاهم إلی سلوك مسالک المتّقین و نجّانا و جمیع المؤمنین من فتن المضلّین.( 1
نیز آقا جمال الدین خوانساري (رحمه الله) در شرح خود بر کتاب غرر، بعد از شرح فقرات عبارات این خبر می نویسد:
و به آنچه تقریر شد، ظاهر می شود که این کلام مؤیّد چندین اصل از اصول حکماء می تواند شد، نهایت نسبت آن به آن
حضرت (صلوات الله و سلامه علیه) ثابت نیست بلکه گمان فقیر این است که کلام یکی از حکما بوده، که بعضی از براي
( ترویج آن، نسبت به آن حضرت داده، والله تعالی یعلم.( 2
مصحّح شرح مزبور، یعنی جناب آقاي میرجلال الدین حسینی ارموي (محدث) نیز در پاورقی می نگارد:
.174 173 : -1 . بحارالأنوار 40
.221 : -2 . شرح غرر 4
ص: 328
چنانچه شارح (رحمه الله) فرموده به ظنّ متأخم به علم، می توان حکم کرد که این کلام از آن حضرت نیست، نظر به قرائن و
( اماراتی که از ملاحظه آنها دریافت این مدعّی می شود.( 1
بدین ترتیب، هیچ یک از این استدلالات صحیح نیست و صلاحیت براي دلیل بودن بر تجرّد ملائک را ندارد.
از آیات و روایات به خوبی استفاده می شود که ملائک اجسام لطیفی هستند، به خصوص روایت نبی اکرم (صلی الله علیه و
آله) که فرشتگان را به هواء تشبیه فرمود و اتفاق مسلمانان نیز بر همین است، مگر جمعی از فلاسفه که در این مسئله مخالفت
کرده اند، گرچه بعضی از تعابیر آیات و روایات نصّ نیست (مثل آمد و رفت داشتن که ظهور در این جهت دارد) و قابل
توجیه است.
مانند { جَاءَ رَبُّکَ } که در صورت استناد به حضرت حقّ توجیه می شود. در ارتباط با حضرت حق، به جهت وجود ادلّه قطعی
توجیه شود، ولی در رابطه با فرشته ها، چنین ادلّه اي نداریم. « إلی ربّها ناظره » و « ید » و « مجیء » روشن، باید تعبیراتی مانند
اگر بر تجرد ملائک دلیل قطعی می داشتیم، امثال این عبارت، قابل توجیه بود، درحالی که چنین دلیلی نداریم و افزون بر این،
بعضی از ادّله (مانند مسئله رؤیت فرشتگان) توجیه بردار نیست یا به سختی قابل توجیه است.
نتیجه این است که در بحث جسمانی بودن یا مجرد بودن ملائک، آیات شریفه و روایات معصومین (علیهم السلام) به وضوح
بر جسمانی بودن دلالت دارد و جاي هیچ تردیدي نیست و دلیل عقلی و نقلی برخلاف این مطلب ثابت نشده است، لذا دلیلی
بر توجیه نداریم.
دسته هاي فراوانی از روایات به وضوح بر عدم تجرد ملائکه (به معناي اصطلاحی فلاسفه) دلالت دارند:
•احادیثی که بر زیاد شدن علم و معرفت ملائک و ترقّی فرشتگان دلالت دارند و روایت نهج البلاغه و صحیفه مبارکه که در
ادامه بحث خواهد آمد.
-1 . همان.
ص: 329
•روایاتی که مضمون آنها محدود بودن تمام أشیا، به جز خدا است.
صدوق (رحمه الله) در کتاب شریف توحید از امیرالمؤمین (علیه السلام) روایت می کند که فرمود:
( حدّ الأشیاء کلّها عند خلقه ایّاها ابانه لها من شبهه و ابانه له من شبهها.( 1
•روایاتی که دلالت می کند همه أشیا غیر ذات اقدس پروردگار، جزء پذیر و قابل تجزیه است و به عبارت دیگر، هیچ واحدي
وجود ندارد. « الله » غیر از
در کتاب شریف کافی و توحید صدوق از ابوجعفر الثانی (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
و لکنّه القدیم فی ذاته لأنّ ما سوي الواحد متجّزء و الله واحدٌ لا متجزّء و لا متوّهم بالقلّه والکثره و کلّ متجزء أو متوهّم بالقلّه
( والکثره فهو مخلوقٌ دالّ علی خالق له.( 2
•روایاتی که دلالت دارد بر اینکه هرچیزي غیر از خداوند متعال متغیّر است و از حالی به حال دیگر درمی آید.
صدوق در توحید از ابن ابی یعفور روایت می کند که گفت:
سألت أباعبد الله (علیه السلام) عن قول الله عزّوجلّ { هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ } و قلت: أمّا الأول فقد عرفناه وأمّا الآخر فبیّن لنا تفسیره؟
فقال (علیه السلام) : أنّه لیس شیء إلاّ یبید و یتغیّر أو یدخله الغیر والزوال أو ینتقل من لون إلی لون ومن هیئه إلی هیئه ومن
( صفه إلی صفه ومن زیاده إلی نقصان ومن نقصان إلی زیاده إلاّ ربّ العالمین... .( 3
•روایاتی که می گویند اطباق اجساد ملائک ذکر خدا می گویند و پروردگار را تسبیح می کنند.
صدوق در توحید از رسول الله (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که فرمود:
. -1 . توحید صدوق: 42
. 116 ؛ توحید صدوق: 193 : -2 . کافی 1
. -3 . توحید صدوق: 314
ص: 330
إنَّ لله تبارك وتعالی ملائکه لیس شیءٌ من أطباق أجسادهم إلاّ وهو یسبّح الله عزَّوجلَّ ویحمده من ناحیه بأصوات مختلفه
( لایرفعون رؤوسهم إلی السماء و لایخفضونها إلی أقدامهم من البکاء والخشیه لله عزّوجلّ.( 1
•روایاتی که به وجود جسد براي ملائکه تصریح دارد مانند روایت مورد قبل و همچنین روایت تفسیر علی بن ابراهیم از
حضرت صادق (علیه السلام) در خبر معراج که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
...ثم رأیت ملکاً من الملائکه جعل الله أمره عجباً، نصف جسده نار والنصف الآخر ثلج، فلا النار تذیب الثلج ولا الثلج
( یطفیء.( 2
•روایات بسیار فراوانی که دلالت می کند بر وجود زغب (پَر) براي ملائکه، که اهل بیت آنها را گرد می آوردند و
فرزندانشان با این پرها بازي می کردند و از آن تعویذ (حرز) می ساختند و اصحاب ائمه (علیهم السلام) پرهاي ملائک را در
منزل ایشان دیده اند.
شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب خصال روایت می کند:
( تعویذان حشوهما من زغب جناح جبرئیل.( 3 􀀀 کان علی الحسن والحسین
دو تعویذ بود که درون آنها از پرهاي ریز بال جبرئیل آکنده شده بود. 􀀀 همراه حسن و حسین
•روایاتی که براي ملائک صورت هاي متفاوت ذکر می کند و اجزائی براي آنها می شمارد؛ مانند: وجه، ید، رجل، جناح،
زغب، لسان، رأس، حسن ترکیب صورت، بُعد و فاصله هاي مختلف بین مفاصل و... این روایات بسیار فراوان است.( 4) و
( همچنین روایاتی که در مورد تزیین ملائکه وارد شده است.( 5
. -1 . توحید صدوق: 280
.172 : 6 ؛ بحارالأنوار 56 : -2 . تفسیر قمی 2
. -3 . خصال: 67
-4 . بحارالأنوار 56 : باب حقیقه الملائکه.
. -5 . بحارالأنوار 56 : باب وصف الملائکه المقربین، حدیث 16 و 25
ص: 331
•روایاتی که دلالت می کند که تنفس ملائک تسبیح است؛ قال (علیه السلام) : ما من حیٍّ إلاّ و هو ینام خلا الله وحده عزّوجلّ
( و الملائکه ینامون فقلت: یقول الله عزّوجلّ { یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لایَفْتُرُونَ } قال: أنفاسهم تسبیحٌ.( 1
•روایاتی که دلالت دارند که ملائکه نیز می میرند؛ چراکه فرمود: { وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَ َ ص عِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الأرْضِ
( إِلَّا مَن شَاء الُله } ( 2
ابن عباس نقل می کند:
وکّل ملک الموت بقبض أرواح الآدمیین، فهو الذي یلی قبض أرواحهم... و الملائکه یموتون فی الصعقه الاولی، و أنّ ملک
( الموت یلی قبض أرواحهم ثم یموت.( 3
•از جمله اموري که بر عدم تجرد ملائک دلالت دارد و هم در قرآن و هم در روایات به آن تصریح شده است، جهل داشتن
ملائک است به بعضی از امور، به عنوان نمونه آیات سؤال ملائکه از علّت خلقت آدم شایان توجه است: { وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ
لِلْمَلائِکَه إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَه قَالُواْ أتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَ بِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ
إِنِّی أعْلَمُ مَا لاتَعْلَمُونَ * وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَ هُمْ عَلَی الْمَلائِکَه فَقَالَ أنبِئُونِی بِأسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * قَالُواْ
( سُبْحَانَکَ لا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ } .( 4
در اینجا مناسب به نظر می رسد، نگاهی بیندازیم به صفات مجرّد اصطلاحی که در اوائل بحث بیان کردیم تا ببینیم آیا بین این
آیات و آن صفات تناسبی وجود دارد؟!
علّامه طباطبائی (رحمه الله) در ذیل آیات مذکور، می نویسد:
.185 : -1 . بحارالأنوار 56
. -2 . سوره زمر ( 39 ) آیه 68
.264 : -3 . بحارالأنوار 56
.32 -4 . سوره بقره ( 2) آیه 30
ص: 332
وهذا الکلام من الملائکه فی مقام تعرّف ما جهلوه و استیضاح ما أشکل علیهم من أمر هذا الخلیفه، ولیس من الاعتراض
والخصومه فی شیء، و الدلیل علی ذلک قولهم فیما حکاه الله تعالی عنهم { إنَّکَ أنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ } حیث صدّرالجمله بإنّ
( التعلیلیه المشعره بتسلم مدخولها،فافهم.( 1
•اینکه ملائک مورد امر الهی قرار گرفتند؛ زیرا که این امر تشریعی است و به جهت مکلّف بودن ملائک می باشد و به عبارت
دیگر براي امتحان آنهاست.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:
( ثم اختبر بذلک ملائکته المقربین لیمیزالمتواضعین منهم من المستکبرین.( 2
و در همین خطبه می فرماید:
لو أراد الله أن یخلق آدم من نورٍ... لفعل ولو فعل لظلت له الاعناق خاضعه و لخفّت البلوي فیه علی الملائکه.
•روایاتی که دلالت دارد هرگاه آدمی توبه واقعی کند، خداوند، گناه را از صفحه خاطر ملائک پاك می کند.
کلینی (رحمه الله) در کافی از ابن وهب روایت می کند که گفت:
سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: إذا تاب العبد توبه نصوحاً أحبّه الله فستر علیه فقلت: وکیف یستر علیه؟ قال: یُنسی ملکیه
ما کانا یکتبان علیه ویوحی الله إلی جوارحه وإلی بقاع الأرض أن اُکتُمی علیه ذنوبه، فیلقی الله تعالی حین یلقاه ولیس شیء
( یشهد علیه بشیء من الذنوب.( 3
•روایاتی که دلالت دارد ملائکه براي أنبیاء و اولیا و بعض از مؤمنین (به جهت مصلحتی) قابلِ رؤیت شده اند، حتی روایت
شده که:
.118 115 و 117 : -1 . المیزان 1
. -2 . نهج البلاغه (صبحی صالح) : 286 ، خطبه 192
.436 : -3 . کافی 2
ص: 333
( و قدرت ملائک بر تشکُّل به اشکال مختلفه.( 1 ،« رأي رسولُ الله جبرئیلَ فی صورته الأصلیه »
•و از جمله روایاتی که دلالت بر عدم تجرّد ملائک دارد، روایاتی است که براي آنها خواب را اثبات می کند، بنا بر ترجیح
این روایات بر روایت دیگري که ظاهر آن عدم ثبوت نوم براي آنهاست و تحقیق این مطلب در مطالب پایانی بحث خواهد
آمد.
•روایاتی که براي آنها مکان (در آسمان یا زمین یا غیر آن) ذکر می کند، چنان که امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:
ثم فتق ما بین السموات العلی فملأهنَّ اطواراً من ملائکته... ومنهم الحفظه لعباده والسدنه لأبواب جنانه ومنهم الثابته فی الأرضین
( السفلی أقدامهم والمارقه من السماء العلیاء أعناقهم والخارجه من الأقطار أرکانهم... .( 2
و در خطبه معروف به أشباح می فرماید:
ثم خلق سبحانه لإسکان سماواته وعماره الصفیح الاعلی من ملکوته خلقاً بدیعاً من ملائکته وملأ بهم فروج فجاجها وحشا بهم
فُتُوق أجوائها وبین فجوات تلک الفروج زجل المسبحین منهم فی حظائر القدس وسُتُرات الحُجُب... ومنهم من قد خرقت
أقدامهم تخوم الأرض السفلی فهی کرایات بیض قد نفذت فی مخارق الهواء... ولیس فی أطباق السماء موضع إهاب إلاّ وعلیه
( ملک ساجد إو ساعٍ حافد... .( 3
•روایاتی که مضمون آنها گریستن ملائکه، و حزن و اندوه آنهاست و روشن است که انفعال و گریه، از مجرّدات بی معناست؛
( مانند روایت کافی در باب فقد العالم: قال موسی بن جعفر (علیه السلام) : إذا مات المؤمن بکت علیه الملائکه.( 4
253 ، حدیث 13 و 14 ، باب وصف الملائکه المقربین. 252 : -1 . بحارالأنوار 56
. -2 . نهج البلاغه (صبحی صالح) : 41 ،خطبه 1
. 131 ، خطبه 90 -3 . همان: 128
.47 : -4 . کافی 1
ص: 334
و نیز روایت گریستن حضرت آدم (علیه السلام) به حیثی که اهل آسمان ها از آن متأثر شدند.( 1) و همین طور گریه اهل
( آسمان ها براي حضرت جواد (علیه السلام) .( 2
و روایت گریستن همه خلایق و ملائکه مقرّب بر حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) .
حضرت سجّاد (علیه السلام) فرمود:
فلقد بکت السبع الشداد لقتله وبکت البحار بأمواجها والسموات بأرکانها والأرض بأرجائها والأشجار بأغصانها والحیتان ولجج
( البحار والملائکه المقربون وأهل السموات أجمعون.( 3
و نیز روایت گریستن هفتاد هزار ملک ژولیده مو و غبارآلود در کنار قبر مطهر امام حسین (علیه السلام) .
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
عن أبیه (علیه السلام) قال سئل الصادق (علیه السلام) عن زیاره قبر الحسین (علیه السلام) قال: أخبرنی أبی (علیه السلام) أنّ من
زار قبر الحسین (علیه السلام) عارفاً بحقّه کتبه الله فی علّیین، ثم قال: انّ حول قبر الحسین (علیه السلام) سبعین ألف ملک شُعثاً
( غُبراً یبکون علیه إلی یوم القیامه.( 4
•تعدّد بی نظیر و غیر قابل توصیف ملائک، از اموري است که روایات بسیار فراوانی از شیعه و سنّی بر آن دلالت دارد و
بعضی از این روایات در ضمن مباحث قبل، گذشت و به عنوان نمونه، از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که آیا فرشتگان
بیشترند یا آدمیان؟ امام (علیه السلام) فرمود: والذي نفسی بیده لَملائکه الله فی السموات أکثر من عدد التراب فی الأرض، وما
فی السماء موضع قدم إلاّ و فیها ملک یسبّحه ویقدّسه ولا فی الأرض شجر ولا مدر إلاّ وفیها ملک موکّل بها یأتی الله کل یوم
بعملها والله أعلم بها وما
.213 : -1 . بحارالأنوار 11
.15 : -2 . بحارالأنوار 50
.148 : -3 . بحارالأنوار 45
. 69 : -4 . بحارالأنوار 98
ص: 335
منهم أحدٌ إلاّ ویتقرّب کل یوم إلی الله بولایتنا أهل البیت ویستغفر لمحبینا ویلعن أعدائنا ویسأل الله أن یرسل علیهم العذاب
( ارسالًا.( 1
و حال آنکه چنانچه در صفات مجردات گذشت، فلاسفه مجرّد را نوع منحصر در فرد می دانند و تعدّد را منحصر به مادّه، پس
تعدد و کثرت افراد، در مجرّدات راه نخواهد داشت. کیفیت ارتباط مجرد عقلی با عالم مادّه و کثرات، از اشکالاتی است که
برخی بر تجرد ملائک گرفته اند و ظواهر روایات، تناسبی با این تعدد انواع ندارد بلکه ظواهر روایات اتحاد در نوع است،
اختلاف نوع در تک تک ملائک بعید است مانند افراد انسان و جنّ، مثلًا چه فصلی است بین یک ملک که موکل به یک
قطره باران و ملک دیگري که موکل به قطره دیگر است و همین طور ملائک موکّل به درختان و گیاهان و سنگ ها و... .
•اختلاف مراتب ملائک که معتقدان به تجرّد هم آن را قبول دارند چنانچه از عبارت المیزان گذشت و نصّ قرآن و صریح
روایات است لازمه آن عدم وجود بعض مراتب کمال در افراد پایین تر است، و این، منافی با تجرّد در جمیع مراتب غیر مرتبه
اول و فرد اول است؛ زیرا که نقص و تزاحم مربوط به عالم ماده است، و آنچه مجرّد از این حیث است نباید هیچ محدودیتی
در آن وجود داشته باشد یعنی کمال محض باشد.
نتیجه
1. کسی که بدون تعصّب و با دیده انصاف (و با غرض استفاده از روایات نه حمل آراء خود بر آنها) در این روایات نظر کند
به عدم تجرد ملائکه به معنائی که فلاسفه مدعی اند قطع می یابد. معلوم است که این روایات در کیفیت دلالت مختلف اند؛
بعضی نصّ در عدم تجرّد و بعضی ظاهر و بعضی داراي ظهور بسیار قوي در این معنا می باشند. گرچه ظهور، قابل تأویل است،
ولی تأویل به دلیل محتاج است و دلیل معتبر نقلی یا عقلی در مقام مفقود است، بلکه می توان تواتر معنوي روایات یا تواتر
اجمالی آنها را در عدم تجرد اصطلاحی ملائک ادّعا کرد.
.176 : -1 . بحارالأنوار 56
ص: 336
لذا در سند روایات خدشه اي نیست و حتی با صرف نظر از تواتر، روایات معتبر مذکور، در اثبات مراد کافی است.
2. روایات مذکور، گاهی تجرد مطلق را نفی می کند و گاه تجرّد عقلی محض را رد می کند که بعضی از فلاسفه ادّعا کرده
اند؛ و روایاتی فقط تجرّد گروه خاصی از ملائکه را می تواند ابطال کند، ولی روي هم رفته از روایات وارده در صفات
ملائک و حقیقت فرشتگان، به دست می آید که قول به تجرد مطلقاً تمام نیست.
3. افزون بر کسانی که بر عدم تجرّد ملائک، ادّعاي اجماع کرده اند؛ بسیاري دیگر از بزرگان نیز تصریح دارند که ظاهر آیات
و روایات، عدم تجرد است:
165 ) بعد ازبیان صفات ملائک می گوید: : ابن میثم بحرانی (رحمه الله) در (شرح نهج البلاغه 1
إذا عرفت ذلک فنقول أمّا من قال بأنّ الملائکه أجسام کان حمل صفاتهم المذکوره فی هذه الأخبار فی کلامه (علیه السلام)
علی ظاهرها أمراً ممکناً وانه تعالی قادر علی جمیع الممکنات و أما مَن نزّههم عن الجسمیه... .
سپس توجیهات این گروه را ذکر می کند.
محقّق دوانی می گوید:
( الملائکه أجسام لطیفه قادره علی التشکلات المختلفه.( 1
سید نعمت الله جزائري در شرح صحیفه می گوید:
( فانّ الأدله النقلیه قد تعاضدت بنفی التجّرد عن کلّ الملائکه.( 2
حضرت آیت الله العظمی خوئی (رحمه الله) نیز می نویسد:
ودعوي ان الملک من عالم المجردات فلیس له مادّه کما اشتهر فی ألسنه الفلاسفه دعوي جزافیه، فانّه مع الخدشه فی ادله القول
بعالم المجردات ما سوي الله (کما حقق فی محله) انه مخالف لظاهر الشرع.
.203 : -1 . به نقل از بحارالأنوار 56
-2 . شرح صحیفه، ذیل دعاي دوم.
ص: 337
( ومن هنا حکم المجلسی (رحمه الله) فی اعتقاداته بکفر من انکر جسمیه الملک.( 1
از جمله مطالبی که در صفات ملائکه مورد خلاف نیست، عصمت آنهاست، شیخ صدوق –رحمه الله علیه - می .§ عصمت ملائک
فرماید: اعتقادنا فی الأنبیاء والرسل والأئمه والملائکه،انهم معصومون مطهّرون من کلّ دنس (الاعتقادات: 96 ) . شیخ مفید نیز
می فرماید: أقول: انهم معصومون مما یوجب لهم العقاب بالنار؛ وعلی هذا القول، جمهور الامامیه وسائر المعتزله واکثر المرجئه
وجماعه من أصحاب الحدیث (أوائل المقالات: 71 ) . علامه حلی – رحمه الله علیه - می فرماید: الملائکه معصومون لقوله
تعالی: ... و لأن صدور الذنب إنما یکون بتعلق الشهوه و الغضب و هم منزهون عن ذلک. محقق حلی – رحمه الله علیه - می
فرماید: الملائکه معصومون لقوله تعالی ... و ما روي فی بعض الأخبار من ضدّ ذلک (و کذلک ما تضمنّته قصّه هاروت و ماروت)
فقد صرف ذلک عن الظاهر الی ضرب من التأویل (المسلک فی اصول الدین: 285 ) . علامه مجلسی – رحمه الله علیه - نیز در
این باره می فرماید: إعلم أنه أجمعت الفرقه المحقه و أکثر المخالفین علی عصمه الملائکه من صغائر الذنوب و کبائرها
124 ) . و عصمت ملائک چنانچه از عبارات بزرگان و آیات مبارکات و روایات شریفه معلوم می شود به صراحت : (بحارالأنوار 11
در جمیع أصناف آنان است و ملاك عصمت، تجرّد نیست، چنانچه أنبیاء و ائمه علیهم السلام نیز معصوم اند و مجرد نیستند؛ لذا
البته دلیل عقلی بر حصر ملائک » : 718 ) آمده است محل تأمل می باشد. عبارت تفسیر چنین است 717: آنچه در (تفسیر تسنیم 5
در مجرّد تام عقلی نیست، محتمل است فرشتگانی آفریده شده باشند که همانند جنّ داراي بدن مادّي و نامرئی باشند. در این
حال، همانند جنّ و انس مکلّف اند و برهانی بر عصمت چنین فرشتگان مفروضی اقامه نشده است، هرچند احتمال آن خواهد
§ .« بود
اشاره
مسئله دیگري که در مورد ملائک مطرح است، عصمت آنهاست که آیات و روایات به خوبی آن را ثابت می کند.
.364 : -1 . مصباح الفقاهه 1
ص: 338
آیه اول
( { وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لایَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلایَسْتَحْسِرُونَ * یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لایَفْتُرُونَ } ؛( 1
و هر [فرشته اي] که در آسمان ها و زمین است براي اوست، و کسانی که نزد اویند از پرستش وي تکبّر نمی ورزند و درمانده
نمی شوند. شبانه روز، بی آنکه سستی ورزند، نیایش می کنند.
براساسِ این آیه، ملائک از عبادت حضرت حق کبر نمی ورزند، خسته نمی شوند و شب و روز بدون هیچ سستی در تسبیح و
تمجیدند. معلوم است که اگر اهل عصیان بودند، این تعابیر نمی آمد. پس این آیه، ظهور واضحی بر عصمت ملائک دارد.
آیه دوم
( { وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ * لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأمْرِهِ یَعْمَلُونَ } ؛( 2
و گفتند: خداي رحمان فرزندي اختیار برگرفت! او منزّه است، بلکه [فرشتگان] بندگانی ارجمندند، که در سخن بر او پیشی
نمی گیرند، و خود به دستور او کار می کنند.
اطلاق جمله { لایَسْبقُونَهُ بِالْقَوْلِ } و همین طور { بِأمْرِهِ یَعْمَلُونَ } ظهور قوي دارد در اینکه ملائک معصوم اند.
آیه سوم
{ یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أنفُسَ کُمْ وَأهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَ ارَه عَلَیْهَا مَلائِکَه غِلاظٌ شِدَادٌ لایَعْصُونَ الَله مَا أمَرَهُمْ
( وَیَفْعَلُونَ مَایُؤْمَرُونَ } ؛( 3
.20 -1 . سوره انبیاء ( 21 ) آیه 19
.27 -2 . سوره انبیاء ( 21 ) آیه 26
. -3 . سوره تحریم ( 66 ) آیه 6
ص: 339
اي کسانی که ایمان آورده اید، خودتان و کسانتان را از آتشی که سوخت آن، مردم و سنگ هاست حفظ کنید، بر آن
[آتش] فرشتگانی خشن [و] سختگیر [گمارده شده]اند، از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچی نمی کنند و آنچه را که
مأمورند انجام می دهند.
لایَعْصُونَ الَله مَا أمَرَهُم } گویاي عصمت فرشتگان است و نیز جمله: { وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤمَرُونَ } به روشنی در عصمت 􀀀 جمله
ملائکه ظهور دارد.
در دعایی از امام سجاد (علیه السلام) در روز عرفه می خوانیم:
( اللّهم إنّ ملائکتک مشفقون من خشیتک، سامعون مطیعون لک و هم بأمرك یعملون و لایفترون اللیل والنهار یسبّحون؛( 1
خدایا، فرشتگانت از ترست نگرانند، شنوا و فرمانبر تو اند، و به فرمان تو کار می کنند، در شب و روز خستگی ناپذیر [تو را]
تسبیح می گویند.
این عبارات و بسیاري از متون دیگر( 2) بر عصمت ملائک دلالت دارد.
با وجود این، گفته اند: بعضی از روایات و ظاهر بعضی از آیات، با عصمت ملائک منافات دارد، آیا می توان میان آنها جمع
کرد؟ و این سازگاري چگونه است؟
در قرآن می خوانیم:
{ وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیْاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا اُنزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ
بِبَابِلَ هَارُوتَ
.326 : 113 ؛ بحارالأنوار 56 : -1 . إقبال الأعمال 2
-2 . در دعاي سوم صحیفه سجادیه (فی الصلاه علی حمله العرش و کل ملک مقرّب) ، عباراتی بر عصمت ملائکه دلالت
دارد: اللهم وحمله عرشک الذین لایفترون من تسبیحک، ولایسأمون من تقدیسک، ولایستحسرون من عبادتک، و لا یؤثرون
التقصیر علی الجدّ فی أمرك، ولایغفلون عن الوله إلیک... فصلِّ علیهم و علی الملائکه الذین من دونهم من سکّان سماواتک،
وأهل الأمانه علی رسالاتک، والذین لاتدخلهم سأمه من دُؤوب، ولاإعیاء من لغوب ولافتور، ولاتشغلهم عن تسبیحک
الشهوات، ولایقطعهم عن تعظیمک سهو الغفلات... .
ص: 340
وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أحَدٍ حَتَّی یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَه فَلاتَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ
مِنْ أحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ الِله وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلایَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَه مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أنفُسَهُمْ
( لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ } ؛( 1
و [یهود] آنچه را که شیطان ها در سلطنت سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پیروي کردند، و سلیمان کفر نورزید، لیکن
آن شیطان ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می آموختند؛ و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابِل فرو
ما [وسیله] » : فرستاده شده بود [پیروي کردند] با اینکه آن دو هیچ کس را تعلیم [سحر] نمی کردند مگر آنکه می گفتند
و آنها از آن دو چیزهایی می آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی « آزمایشی هستیم، پس زنهار کافر نشوي
بیفکنند، هرچند بدون فرمان خدا نمی توانستند به وسیله آن به احدي زیان برسانند، و چیزي می آموختند که برایشان زیان
داشت، و سودي بدیشان نمی رسانید. قطعاً [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این باشد، در آخرت بهره اي ندارد؛
چه بد بود آنچه به جان خریدند، اگر می دانستند.
در مضمون و محتواي این آیه اختلاف بسیاري است،تا حدِّي که گفته اند:( 2) در قرآن آیه اي که به این اندازه نسبت به جمله
جمله آن اختلاف شده باشد وجود ندارد؛ مثلًا:
مراد از { اتَّبَعُوا } چه کسانی اند؟
{ مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینَ } شیاطین جنّ مراد است یا انس؟
{ عَلَی مُلْکِ سُلَیمَان } مقصود چیست؟ و همین طور جملات دیگر که از ضرب احتمالات در یک دیگر، بیش از صد میلیون
احتمال در معناي آیه به وجود می آید.
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 102
.233 : -2 . المیزان 1
ص: 341
در مقام بیان آیه و بررسی احتمالات نیستیم، ولی به وضوح از آیه استفاده می شود که: دو ملک از طرف خداوند متعال بر
سحر را تعلیم می دادند. بر این اساس که تعلیم سحر کار باطل و حرامی « بابل » زمین فرود آمدند. این دو ملک به مردمان
( است. به عصمت ملائک اشکال شده است.( 1
در این مورد از حضرت صادق (علیه السلام) سؤال کرده اند چکیده پاسخ آن حضرت، این است که خداوند متعال براي
آزمایش و امتحان، به این دو ملک سحر را تعلیم داد تا به مردم بیاموزند و با گروه منحرفی که براي ترویج عقائد انحرافی خود
سحر را به کار می بردند و موجب بت پرستی آنها می شدند، مقابله کنند. به این وسیله مردم متوجّه می شدند که این اعمال
سحر و باطل است. (هم امتحان الهی در کار بود و هم از بین بردن انحراف) چون این دو ملک براي انجام مأموریت خود سحر
را تعلیم می دادند معصیت نکرده اند. آن دو فرشته، به مردم اعلام می کردند که ما براي آزمایشیم، باید مراقب باشید که از
این سحر، سوء استفاده نکنید.
در حدیث آمده است که:
سأل زندیقٌ أباعبد الله (علیه السلام) قال: فما تقول فی المَلَکین هاروت و ماروت و ما یقول النَّاس بأنَّهما یُعَلِّمان السحر؟ قال:
إنهما موضع ابتلاء و موقع فتنه، تسبیحهما الیوم: لو فعل الإنسان کذا وکذا، لکان کذا وکذا، ولو یعالج بکذا وکذا، لکان کذا
( أصناف السِّحر، فَیَتَعَلَّمُون مِنهُما مایخرج عنهما، فیقولان لهم: إنَّما نحن فتنه، فلاتأخذوا عنّا ما یَضُرُّکُم و لاینفعکم.( 2
-1 . ذیل این آیه شریفه در بسیاري از کتب تفسیري اهل سنت، روایاتی نقل شده که بر اساسِ آنها گناهان کبیره اي همچون
قتل و زنا و شرب خمر از ملائکه بروز می یابد. بدون هیچ اشکالی باید این روایات طرد شود و قابل هیچ گونه تأویلی نیست.
علامه طباطبائی - رحمه الله علیه - می نویسد: إنَّ هذه الأحادیث کغیرها الوارده فی مطاعن الأنبیاء و عثراتهم لاتخلو من دسّ
. (239 : دسّته الیهود فیها (المیزان 1
. 326 ، حدیث 12 : 82 ؛ بحارالأنوار 56 : -2 . الاحتجاج 2
ص: 342
این تعبیر حضرت بسیار لطیف است، می فرماید: تسبیح این دو ملک، در آن مقطع، همان تعلیم سحر بود. چون از طرف
خداوند مأمور به این کار شدند، همان تعلیمِ سحر، تسبیح آنها به شمار می آمد.
حدیثی که ممکن است مخالف با مسئله عصمت ملائک باشد، حدیث فُطرُس است. هنگام ولادت حضرت امام حسین (علیه
السلام) فرشته ها مأمور شدند براي تبریک گفتن و تسلیت دادن (به جهت إخبار به شهادت حضرت) به زمین فرود آیند. در
در آنجا گرفتار بود و سرانجام بدان جهت که دست به دامانِ اهل « فُطرُس » مسیر راه به جزیره اي رسیدند که فرشته اي به نام
( بیت رسالت شد، مورد لطف حضرت حق قرار گرفت و نجات پیدا کرد.( 1
در مورد گناهی که فُطرُس مرتکب شد روایات، مختلف اما قابل جمع است. در روایتی می خوانیم:
( فُطرُس کان من الحمله، بعثه الله عزَّوجلَّ فی شیء، فَأبطأ علیه، فَکَسر جَناحه و ألقاه فی تلک الجزیره؛( 2
فُطرُس از حاملان عرش و از فرشتگان مقرّب بود. خداوند در جریانی به او دستوري فرمود و او کندي کرد. از این رو، خدا
بالش را شکست و او را در این جزیره انداخت.
که شبیه حدیث فُطرُس است. ابن عباس روایت می کند: سمعت رسول « دردائیل » -1 . روایت دیگري نیز وارد شده در مورد
الله صلی الله علیه و آله یقول: انَّ لله تبارك وتعالی ملکاً یقال له دردائیل کان له ستّه عشر الف جناح... فجعل یوماً یقول فی
نفسه: أفوق ربّنا جلّ جلاله شیءٌ؟! ... فسلبه الله أجنحته و مقامه من صفوف الملائکه فلّما ولد الحسین علیه السلام هبط جبرئیل
فی ألف قبیل من الملائکه لتهنئه النبی صلی الله علیه و آله فمرّ بدردائیل فقال له: سل النبی صلی الله علیه و آله بحق مولوده أن
،« أفوق ربّنا » : 184 ) . علامه مجلسی رحمه الله علیه بعد از ذکر روایت می فرماید: بیانٌ : یشفع لی عند ربّی ... (بحار الأنوار 56
. ( لعله کان ذلک بمحض خطور البال بغیر شک لئلا ینافی العصمه و الجلاله (همان: 185
.244 : -2 . کامل الزیارات: 66 ؛ بحارالأنوار 43
ص: 343
در روایت دیگري آمده است که:
( إنَّ الَله عَرَض ولایه امیرالمؤمنین (علیه السلام) فقبلها الملائکه و أباها مَلَک، یقال له فُطرُس، فَکَسر الله جناحه؛( 1
خدا ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را عرضه کرد همه ملائک قبول کردند غیر از ملکی به نام فطرس که به خاطر این خطا،
خدا بالش را شکست.
حاصل اشکال این است که این فرشته، عصیان ورزید و این کار با عصمت ملائک سازگار نیست.
جواب این شبهه این است که: عصمت ملائک یک عصمت اجباري نیست، بلکه عصمتی براساس اختیار خودشان است؛ زیرا
چنان که به زودي بحث خواهیم کرد از مدارك مختلف استفاده می شود که ملائک نیز داراي اختیارند، ولی چون غرائز شوم
و زمینه هاي فساد در آنها نیست، پیوسته در حالت اطاعت پروردگار به سر می برند. معصوم بودن آنها (مانند عصمت انبیا)
همراه با اختیار است. به همین دلیل، منافات ندارد که یکی از آنها خلافی انجام بدهد.
( افزون بر این، باید سند این روایت نیز بررسی گردد.( 2
اختیار ملائک
معناي مختار و مجبور واضح است. اختیار، یعنی اگر فرد بخواهد می تواند گناه انجام بدهد و اجبار، یعنی امکان ندارد از او
معصیتی سر بزند و معلوم است که معصوم بودن با هر دو سازگار است. باید ببینیم از مدارك وحیانی چه استفاده می شود؟
در جواب باید گفت که از مدارك به خوبی روشن می شود که ملائک نیز داراي اختیارند.
.340 : -1 . بحارالأنوار 26
-2 . این روایت در مجامع مختلف حدیثی به ویژه در کتب قدما و با سندهاي متعدد نقل شده است؛ نگاه کنید به، بصائر
؛ 229 : الدرجات: 88 ؛ کامل الزیارات: 140 ؛ امالی صدوق: 200 ؛ مصباح المتهجد: 827 ؛ دلائل الامامه: 190 ؛ المناقب 3
.182 : 252 ؛ بحارالأنوار 44 : الخرائج و الجرائح 1
ص: 344
( در این راستا دلایل گوناگونی وجود دارد:( 1
-1 . شیخ مفید رحمه الله علیه در کتاب أوائل المقالات می نگارد: أقول إنَّ الملائکه مکلّفون وموعودون ومتوعّدون قال الله
تبارك وتعالی: من یقل منهم انی اله من دونک فذلک نجزیه جهنم کذلک نجزي الظالمین وأقول إنّهم معصومون ممّا یوجب
لهم العقاب بالنار وعلی هذا جمهور الإمامیّه وسائر المعتزله وأکثر المرجئه وجماعه من أصحاب الحدیث، وقد أنکر قوم من
الإمامیه أن تکون الملائکه مکلّفین و زعموا أنَّهم إلی الأعمال مضطّرون ووافقهم علی ذلک جماعه من أصحاب الحدیث
(أوائل المقالات: 71 ) . و در شرح کلام شیخ مفید در بعضی از چاپ ها آمده است: ومنشأ شبهه المخالفین أمران؛ الأوّل:
عصمه الملائکه فحصلت لهم شبهه عامّه فی کلّ معصوم إنّه یمکن أن یکون فاعلًا مختاراً أم لا؟ و هل العصمه تقتضی الإجبار
أم لا؟ و قد أجبنا و أجیب عنها فی مواضعه بأنّ العصمه مؤکّده للإختیار لا منافیه و فرق بین أن نحکم قطعاً بعدم امکان صدور
المعصیه منه رأساً و أصلًا لأنَّه لایریدها و بین أن نحکم بعدم إمکان إرادته لها لعدم إمکان صدورها و التفصیل فی محلّه.
الثانی: الخطابات القرآنیه وغیرها من الکتب السماویه تختصّ بالجن و الإنس، و لیس فیها خطاب تکلیفی بالملائکه ... و
الجواب عن اختصاص الخطابات بالجن و الإنس دون الملک، فبأن الداعی علی الخطاب و الکتب و غیرها بُعد عالمنا عن عالم
الغیب و معدن الوحی، فصار سبباً لإبلاغ الأحکام عن طریق إرسال الرسل و الکتب، و أمّا الحاضرون فی عالم الغیب السامعون
لکلامه (تعالی) بلا واسطه فلاتحتاجون إلی رسول و لا کتاب؛ مضافاً إلی أنَّ اطّلاعهم بمضمون الکتاب الذي یأتون به، یکفی
إتماماً للحجّه علیهم و لعلَّه لهذا اتّفقت کلمه علماء الإمامیه علی أنّ المکلّف من الموجودات ثلاثه أصناف الإنس و الجنّ و
ولایؤثرون التقصیر » :) الملائکه و لاینافیه مخالفه الشذاذ منهم. مرحوم سید علی خان در شرح صحیفه می نویسد: و فی قوله
دلاله علی أنّ الملائکه قادرون علی التقصیر لکنهم لایؤثرونه اختیاراً للجدّ علیه و تفادیاً عنه و المسأله « علی الجدّ فی أمرك
محلّ خلاف. فذهب الفلاسفه و أهل الجبر إلی أنَّهم خیر محض، و أنَّهم مطبوعون علی الطاعات لا قدره لهم علی الشرور و
المعاصی. و ذهبت المعتزله و جمهور الإمامیّه إلی أنّ لهم قدرهً علی الأمرین بدلیل قوله تعالی: (وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِن دُونِهِ
( فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ) (أنبیاء ( 21 ) آیه 29 ) وهذا یقتضی کونهم مزجورین وقوله تعالی: (لایَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ) (أنبیاء ( 21
آیه 19 ) والمدح بترك الاستکبار، إنَّما یحسن لو کان قادراً علی الإستکبار و لولا ذلک ما استحقّوا ثواباً علی طاعاتهم؛ إذ لو
کانوا مطبوعین علی الطاعات لم یکن علیهم مشقّه فی التکلیف فلم یستحقّوا ثواباً، والتکلیف إنَّما یحسن فی کلّ مکلّف تعریضاً
للثواب، فلابد أن یکون لهم الشهوات فیما حظر علیهم و نفارٌ عمّا أوجب علیهم، حتّی تحصل فائده التکلیف والله أعلم (ریاض
قیل: وهی [الشهوات] ضربان محموده «... و لاتشغلهم عن تسبیحک الشهوات » : 20 ) . و همچنین می گوید : السالکین 2
ومذمومه... وهی بقسمیها منفیّه عن الملائکه عند الفلاسفه، إذ کانت من لوازم النفس الحیوانیه وهی غیر متصّوره فیهم. و ذهب
جمهور الإمامیه والمعتزله إلی أنّ لهم شهوات، لکنّهم قاهرون لأنفسهم عن اتّباعها. قال الشریف المرتضی رحمه الله علیه : نحن
نعلم علی الجمله أنّ الملائکه إذا کانوا مکلّفین فلابدّ أن یکون علیهم مشاقّ فی تکلیفهم، لولا ذلک ما استحقّوا ثواباً علی
طاعاتهم والتکلیف إنَّما یحسن فی کلّ مکلّف تعریضاً للثواب و لایکون التکلیف علیهم شاقّاً إلاّ ویکون لهم شهوات فیما حظر
علیهم ونفار عمّا أوجب علیهم (همان: 37 ) . و علامه مجلسی می نگارد: اجمعت الأمّه علی أنّ المکلّفین إمّا الجنّ والإنس
432 : 28 و شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) 6 : 11 ) . نیز بنگرید به، خلفیات مأساه الزهراء 4 : أوالملائکه (بحارالأنوار 61
.433
ص: 345
یک: اصل تکلیف ملائک به سجده بر آدم (علیه السلام) زیرا اگر اختیار نباشد، تکلیف معنا ندارد. پس همین تکلیف به
سجده، دلیل بر اختیار است.
دو: روایات حاکی از اختیار ملائک اند. در خطبه 91 نهج البلاغه، عباراتی هست که روشنگر این معناست:
و لایرجع بهم الاستهتار بلزوم طاعته، إلاّ إلی مواد من قلوبهم غیر منقطعه من رجائه ومخافته، لم تنقطع اسباب الشفقه منهم،
فینوا( 1) فی جدهم، ولم
-1 . ونی ینی: فتر و ضعف و کلَّ و أعیا (المنجد) .
ص: 346
تأسرهم الاطماع فیؤثروا وشیک السعی علی اجتهادهم لم یستعظموا ما مضی من أعمالهم، ولواستعظموا ذلک لنسخ الرجاء منهم
( شفقات وجلهم؛( 1
رغبتشان به عبادت پروردگار آنان را به هیچ سویی متوجه نمی سازد، مگر به سوي سرچشمه هاي امید به رحمت حق و ترس
از عذاب او که هیچ گاه از دل هاشان قطع نمی شود. آنچه علّت ترس از عذاب است از دلشان زدوده نمی شود تا از کوشش
در عبادت وامانده و سست شوند، طمع آنان را اسیر نساخت تا سعی در امور ظاهر را بر کوشش در امر آخرت مقدم بدارند،
اعمال گذشته خود را بزرگ نشمارند؛ زیرا اگر بزرگ شمارند امیدشان به حق باعث زدودن رشته هاي خوف آنان از عذاب
می شود.
فرشته ها شیفته طاعت پروردگارند به جهت ریشه هایی که در دل هایشان وجود دارد که از خوف و رجاء جدا نمی شود و
امیدوار به رحمت خدا هستند و بیمناك از عذاب.
مسئله خوف و رجاء وقتی معنی دارد که شیء مختار باشد. در این حدیث امام (علیه السلام) این مسئله دو بال حرکت را
درباره ملائک مطرح می کند.
بنابراین بعضی از عبارات دیگري که در خود همین خطبه آمده است، باید به گونه اي معنی شود که با این مطلب منافات
نداشته باشد مثلًا در همین خطبه می خوانیم:
اسیر ایمان بودن، نه به معناي جبر، بلکه یعنی بنده ایمان و سر سپرده حق اند. « فَهم اُسَراء الإیمان »
سه: براي مکلّف بودن ملائک به این آیه نیز می توان استناد کرد:
{ وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ مِن دَآبَّه وَالْمَلآئِکَه وَهُمْ لایَسْتَکْبِرُونَ * یَخَ افُونَ رَبَّهُم مِن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا
( یُؤْمَرُونَ } ؛( 2
-1 . نهج البلاغه (صبحی صالح) : 131 ، خطبه اشباح.
.50 -2 . سوره نحل ( 16 ) آیه 49
ص: 347
و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است، براي خدا سجده می کنند وتکبّر نمی ورزند،از
پروردگارشان که حاکم بر آنهاست می ترسند و آنچه را مأمورند انجام می دهند.
اینکه می فرماید: { یَخَافُونَ رَبَّهُم } (از خداوند متعال بیم دارند) بیم در ارتباط با تکلیف معنی دارد.
( اگر موجودات باشعوري باشند، ولی تکلیفی براي آنها نباشد، خوف معنا ندارد.( 1
چهار: در دعاي حضرت سجاد (علیه السلام) وارد شده است که: وقتی ملائک به اهل آتش نگاه می کنند و می بینند که آنها
2) این جمله نیز ظهور در تکلیف دارد. ).« سُبحَانَکَ مَا عَبَدنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِکَ » : معذّب اند، می گویند
-1 . علّامه طباطبائی رحمه الله علیه از این استدلال این گونه جواب می دهد: ومن عجیب الإستدلال ما استدلّ به بعضهم بالآیه
علی أنّ الملائکه مکلّفون مدارون بین الخوف و الرجاء کمثلنا أمّا دلالتها علی التکلیف، فلمکان الأمر و أمّا إدارتهم بین الخوف
و الرجاء، فلأنّ الآیه ذکرت خوفَهم و الخوفُ یستلزم الرجاء. وهو ظاهر الفساد أمّا الأمر فقد ورد فی کلامه تعالی فی موارد
( لاتکلیف قطعاً کالسماء والأرض وغیرهما قال الله تعالی: (فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أوْ کَرْهًا قَالَتَا أتَیْنَا طَائِعِینَ) (فصلت ( 41
آیه 11 ) وقال: (ویوم یقول کن فیکون) وأمّا استلزام الخوف للرجاء، فإنَّما الملازمه ما بین الخوف من نزول العذاب وإصابه
المکروه و بین الرجاء وقد تقدّم ان الَّذي فی الآیه إنّما هو خوف مهابه وإجلال بمعنی تأثّر الضعیف من القوي وانکسار ال َ ص غیر
269 ) . در : الحقیر قبال العظیم الکبیر الظاهر علیه بعظمته وکبریائه ولامقابله بین الخوف بهذا المعنی و بین الرجاء (المیزان 12
جواب می گوئیم: بر فرض که در این آیه شریفه بتوان گفت خوف اجلالی مراد است و ملازمه با رجاء ندارد، ولی از آیات
دیگر به دست می آیدکه خوف ملائکه اجلالی نیست و از عذاب الهی است، مانند: (وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِّن دُونِهِ فَذلِکَ
نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ) (سوره انبیاء ( 21 ) آیه 29 ) پس با وجود وعید به جهنم، خوف از عذاب هم براي ملائک صحیح است.
-2 . صحیفه سجادیه، دعاي سوم.
ص: 348
پس، ملائک معصوم اند و اختیار دارند و عصمت با اختیار ناسازگار نیست، ولی ظاهر عبارت تفسیر المیزان برخلاف این
مطلب می باشد. عبارت ایشان، چنین است:
وثانیاً انّهم لایعصون الله فیما أمرهم به، فلیست لهم نفسیه مستقلّه ذات إراده مستقلّه، ترید شیئاً غیر ما أراد الله سبحانه فلایستقلّون
بعمل، و لایغیّرون أمراً حمّلهم الله إیاه بتحریف أو زیاده أو نقصان؛ قال تعالی:
( { لایَعْصُونَ الَله مَا أمَرَهُم وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤمَرُونَ } .( 1
درست است که ملائک عصیان نمی کنند، ولی این مطلب با اختیار منافاتی ندارد، کما اینکه عصمت انبیا (علیهم السلام) با
اختیار منافاتی ندارد یا کسی که به عدالت رسید، دیگر گناه نمی کند.
اگر استقلال، به معناي بالذات عمل کردن باشد، که ما « فَلَیست لَهُم نَفسیه مستقلّه ذات إراده مستقلّه » در این عبارت علامه که
هم نداریم، بلکه حضرت حق به ما تملیک کرده است. پس این معنی مراد نیست، بلکه یعنی اراده ایشان مندكّ در اراده
( حضرت حق است به گونه اي که استقلالی در کار نیست. ظاهر این عبارت، نفی اختیار است.( 2
.12 : -1 . المیزان 17
-2 . علاّمه رحمه الله علیه عبارات دیگري درهمین موضوع دارد که نص و صریح در نفی اراده از ملائک به معناي مجبور بر
خیر بودن است، می گوید: و أمّا عالَم الملائکه و ظرف وجودهم فإنَّما هو عالَم الحقّ، غیر مشوب بشیء من الباطل؛ کما یدلّ
علیه قوله تعالی: (لا یَعْصُونَ الَله مَا أمَرَهُم وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤمَرُونَ) و قوله: (بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَولِ وَهُم بِأمرِهِ یَعْمَلُونَ)
فمقتضی الآیات وما فی معناها أنَّهم فی أنفسهم مخلوقات شریفه، و وجودات طاهره نورانیه منزّهه عن النقص والشین، ولاتحتمل
الشرّ والشقاء ولیس عندها إمکان الفساد والمعصیه والتقصیر، فلایحکم فیها هذا النظام المادي المبنی علی أساس الإمکان
100 ) و نیز می نویسد: فقوله (وَمَا مِنَّا : والإختیار، وجواز الصلاح والفساد والطاعه والمعصیه والسعاده والشقاء جمیعاً (المیزان 12
إلاَّ لَهُ مقَامٌ مَعلُومٌ (أي معیّن مشخّص أقیم فیه، لیس له اَن یتعدّاه بأن یفوّض الیه أمر فیستقلّ فیه، بل مجبول علی طاعه الله فیما
بودن ملائک « مجبول علی الخیر » 176 ) . مخفی نماند که از لابلاي این عبارات، دلیل بر مجبور و : یأمر به و عبادته (المیزان 17
دانسته می شود و علت آن هم تجرّد آنها و از عالم عقل بودن آنهاست. از مباحث گذشته دریافتیم که این کلام اساسی ندارد،
بلکه همین آیات و روایاتی که بر اختیار ملائک دلالت دارد، خود دلیلی دیگر بر عدم تجرّد است. و اما آیاتی را که علامه می
آورد فقط دلالت بر عصمت دارد و امثال این عبارت، در مناجات هاي ائمه معصومین علیهم السلام فراوان است.
ص: 349
بعضی خواسته اند بگویند که ملائک مختارند اما به این معنا که می دانند چه می کنند و از کار خود راضی اند؛ همین معنا را
در اراده حق متعال نیز گفته اند.( 1) چون قائل اند که حضرت حق علت تامه است و معلولِ علت تامه از علّتش تخلف ندارد،
لذا شبهه مجبور بودن حضرت حق براي آنها پیش آمده است؛ یعنی چون خداوند تام در علیت است، پس باید معلول او تحققّ
پیدا کند. پس باید قائل به جبر شد و به اینجا می رسند که مقصود ما از اختیار علم به فعل و رضایت به فعل است، خواه امکان
ترك باشد یا نه.
ولی واقعیت این است که ملائک مختارند؛ یعنی قدرت بر فعل و ترك دارند، ولی زمینه براي طاعت به قدري فراهم است که
معصیت را برنمی گزینند.
این بحث یکی از مباحث فلسفی و اختلافی است که ما آن را جداگانه به تفصیل بحث کرده ایم( 2) و براي اطلاع بیشتر از این
مراجعه کنید.( 3) در این مأخذ آمده است که 􀀀 بحث، می توانید به تقریرات درس خارج اصول مرحوم آیت الله العظمی خوئی
تعبیر علت تامه اصطلاحی درباره حضرت حق غلط است آیت الله خوئی تأثیر ذات مقدس خداوند را در اشیا از قبیل تأثیر فاعل
مختار در فعلش می داند، نه از قبیل تأثیر علت تامّه در معلول، پس
532 (غرر فی الإراده) . : -1 . نگاه کنید به، شرح منظومه 1
از سلسله مباحث عقائد آیت الله سید جعفر سیدان (مد ظله العالی) « بحث اراده » و رساله « قدرت حضرت حق » -2 . به رساله
مراجعه شود (این دو رساله هنوز چاپ نشده است) .
. 59 52 : -3 . محاضرات فی أصول الفقه 2
ص: 350
خداوند علت تامّه اصطلاحی نیست که این شبهه و اشکال پیش آید، فعل و ترك در اختیار خداست.
و اینکه می گوئیم امکان ندارد خداوند فعل قبیح انجام دهد؛ یعنی امکان وقوعی ندارد، ولی خدا قدرت بر فعل را دارد و
امکان عقلی هست. و اختیار به معناي حقیقی کلمه در مورد حضرت حق (یعنی تساوي طرفین فعل و ترك) وجود دارد، لذا
نیازي به توجیه اختیار و معنی کردن آن به علم و رضایت به فعل نیست.
حاصل اینکه: ملائک به همین معناي حقیقی اختیار مختارند؛ یعنی می توانند خلاف انجام بدهند، ولی خلقت آنها به گونه اي
است که زمینه خلاف براي آنها ناچیز، بلکه کالعدم است و در نتیجه در مسیر اطاعت قرار دارند.
ص: 351
چند نکته درباره فرشتگان
1. تعالی و تکامل فرشتگان
آیا براي ملائک رشد و ترقّی و تکامل هست یا خیر؟ بعضی گفته اند که تکامل و پیشرفتی براي ملائک نیست.
این سخن، بر مبناي قول به تجرّد ملائک است، ولی از آنجا که ملائک اجسام لطیف نورانی اند مسئله تکامل عقلًا اشکالی
ندارد و از مدارك نقلی هم استفاده می شود که تکاملی براي آنها وجود دارد و روایات، در این معنی بدون تعارض است.
البته معلوم است که تکامل به معناي رُشد در اندازه نیست، بلکه تکامل در مورد ملائک بدین معناست که کرامات و عنایات
بیشتري از ناحیه حضرت حق به آنها برسد و بیشتر مورد لطف حق قرار بگیرند و از نظر علمی و معرفتی تعالی یابند.
•از مدارکی که بر این مطلب دلالت دارد دعاهایی است که به عنوان درود فرستادن بر فرشتگان وارد شده و لازمه درخواست
اَللَّهُم » : رحمت این است که براي آنها سودمند افتد که رشد معنوي می باشد، در صحیفه سجادیه (علیه السلام) می خوانیم
1) در قسمت اول دعا ملائکه مقرّبین از قبیل جبرئیل و میکائیل ذکرشده وبر آنها )« فَصَلِّ عَلَیهِم وَعَلی الْمَلائکه الَّذِینَ مِن دُونِهِم
درود فرستاده شده است و امام (علیه السلام) مقامات آنها را بیان می دارد و در ادامه می فرماید: خدایا، برآنها وفرشتگان دیگر
که در مراتب بعدي اند درود بفرست.
فَصَلِّ عَلَیهِم صَ لاه تَزِیدُهُم کرامه عَلی کرامَتِهِم وَ طَهاره » : •در قسمت دیگري از ادامه همین دعا امام (علیه السلام) می فرماید
2) خدایا، بر آنها درودي بفرست که به کرامت آنها و طهارت و قداستشان بیفزاید. )؛« عَلی طَهارَتِهِم
-1 . صحیفه سجادیه، دعاي سوم.
-2 . صحیفه سجادیه، دعاي سوم.
ص: 352
یَزدَادُونَ عَلی طُولِ الطَّاعَه بِرَبِّهِم عِلماً وَ » : •در نهج البلاغه، خطبه 91 آمده است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود
1) از جهت معرفت اوج می گیرند و به پروردگار توجه بیشتري پیدا می کنند و عظمت )؛« تَزدَادُ عِزَّه رَبِّهِم فِی قُلُوبِهِم عِظماً
( خداوند در دل آنها بیشتر جلوه گر می شود.( 2
2. تولید نسل فرشتگان
از مدارك استفاده می شود که فرشته ها زاد و ولدي ندارند و مسئله ازدواج در مورد آنها مطرح نیست و کیفیت خلقت آنها به
صورت ازدواج دو فرد نیست، بلکه ابداعی است و مستقلًا هر فرشته اي ابداع و خلق می شود بی آنکه تولّد و تناسلی در کار
( باشد،( 3) اما جنّ و شیاطین، داراي ازدواج و تولّد ند.( 4
3. غذاي فرشتگان
براي ملائک غذاي مادّي وجود ندارد و آنها به چنین غذائی نیاز ندارند، بلکه طعام و شراب آنها ذکر خداوند متعال است. به
عنوان تأیید این مطلب، از این آیه شریفه نیز می توان کمک گرفت:
{ وَ لَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَي قَالُواْ سَلاماً قَالَ سَلامٌ فَمَا لَبِثَ أن جَاء بِعِجْلٍ حَنِیذٍ * فَلَمَّا رَأي أیْدِیَهُمْ لاتَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ
وَ أوْجَسَ مِنْهُمْ
. -1 . نهج البلاغه (صبحی صالح) : 131
-2 . مکّلف بودن و مورد امتحان الهی قرار گرفتن نیز، مستلزم امکان ترّقی است و همین طور سؤال کردن ملائک ازخداوند یا
از یکدیگر و جواب شنیدن که در قرآن و روایات وارده شده دلیلی بر امکان ترقی می باشد.
-3 . قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: ...لم یسکنوا الأصلاب ولم تضمّهم الأرحام ولم تخلقهم من ماء مهین، أنشأتهم إنشاءاً.
.193 ، 174 : 207 ؛ نهج البلاغه، خطبه 109 ؛ بحارالأنوار 56 : 175 ؛ و نیز بنگرید به، تفسیر قمی 2 : بحارالأنوار 56
.97 ، 96 ، 83 ، 77 : -4 . بحارالأنوار 60
ص: 353
( خِیفَه قَالُواْ لاتَخَفْ إِنَّا اُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ } .( 1
فرشته ها به خدمت ابراهیم (علیه السلام) آمدند و ایشان براي آنها غذایی آماده کرد، ولی آنها دست به سوي آن دراز نکردند
و غذا نخوردند.
البته گاهی غذا نخوردن مستند به علل دیگري غیر از بی نیازي است، ولی با توجه به مدارك دیگر این آیه روایاتی را تأیید
می کند که بیان می دارند خوراك فرشتگان تسبیح و تهلیل پروردگار است:
•از حضرت صادق (علیه السلام) سؤال شد که آیا ملائکه می خورند و می آشامند و ازدواج می کنند؟ حضرت فرمودند:
( لا، إنَّهم یعیشون بنسیم العرش؛( 2
نه، بلکه آنها به نسیم عرش زندگی می کنند.
•پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در وصف جبرئیل می فرماید:
( و طعامه التسبیح و شرابه التهلیل؛( 3
خوراك جبرئیل، تسبیح و نوشیدنی او تهلیل است.
•و در دعاي سوم صحیفه می فرماید:
و أغنیتهم عن الطعام والشراب بتقدیسک؛
ملائکه را به تقدیس خود از طعام و شراب بی نیاز ساختی.
4. خواب فرشتگان
آیا ملائک خواب دارند یا نه؟ در این موضوع مدارك مختلف است، اما از نظر عقلی براساس قول به تجرّد باید براي ملائک
خوابی نباشد، ولی با توجه به اینکه از مدارك،
.70 -1 . سوره هود ( 11 ) آیه 69
.193 : -2 . بحارالأنوار 56
. -3 . همان: 253
ص: 354
استفاده کردیم که ملائکه داراي أجسام لطیف نوري هستند و تجرد اصطلاحی ندارند، باید ببینیم که از نقل چه استفاده می
کنیم.
•امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) درباره آفرینش ملائک می فرماید:
( و لایَغشاهم نَوم العُیُون ولا سهو العقول ولا فتره الأبدان؛( 1
خواب چشم ها و فراموشی عقل ها و خستگی بدن ها، آنها را در برنمی گیرد.
•از حضرت صادق (علیه السلام) سؤال شد که آیا ملائکه می خورند و می آشامند و ازدواج می کنند؟ حضرت فرمودند: نه،
بلکه آنها به نسیم عرش زندگی می کنند، پس سؤال شد علت خواب آنها چیست؟
حضرت فرمودند:
( فَرقاً بَینَهُم و بَینَ الله عزَّ و جلَّ لأنّ الذي { لاتَأخُذُهُ سِنَه وَ لانَومٌ } هو الله؛( 2
. -1 . همان: 175
-2 . همان: 193 ، روایت دیگري که بر ثبوت نوم براي ملائک دلالت صریح دارد، روایتی است که از حضرت صادق علیه
السلام نقل شده است؛ عن داود بن فرقد العطار قال: قال لی بعض أصحابنا: أخبرنی عن الملائکه أینامون؟ قلت: لاأدري، فقال:
یقول الله عزّوجلّ: (یُسَ بِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لایَفْتُرُونَ) [انبیاء ( 21 ) آیه 20 ] ثم قال: لا أطرفک عن أبی عبدالله علیه السلام فیه
بشیء؟ فقلت بلی، فقال: سئل عن ذلک فقال: ما من حیّ إلاّ و هو ینام ما خلا الله وحده عزّوجلّ والملائکه ینامون، فقلت: یقول
185 ) . علامه خواجوئی در رساله اي که : الله عزّوجلّ: (یُسَ بِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لایَفْتُرُونَ) قال: أنفاسهم تسبیح (بحارالأنوار 56
در نوم الملائکه نگاشته اند بعد از ذکر خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام می نویسد: ویمکن أن یکون للملائکه نحو آخر من
النوم غیر نوم العیون و لذلک أضافه إلیها لتفید التخصیص، فیمکن أن یغلب نومهم علی سائر حواسّهم و لایغلب علی عیونهم
کما انّه کان نبینا (یغلب علی عینه و لایغلب علی قلبه أو یکون المراد بالنوم الغفله من باب ذکر السبب و أراد المسبب یعنی أنّهم
أحیاناً یغفلون عن أوامر الله کما یشیر إلیه قوله (و قلّه غفلتهم عن أمرك [در همان خطبه نهج البلاغه] فیکون المراد أنّ غیره
سبحانه یکون له نوع غفله بخلافه فانّه لا غفله له أصلًا، لا جزئیه و لا کلیه تمنعه عن حسن قیامه بتدبیر الخلق و حفظه، کما أشار
إلیه بقوله: لاتأخذه سنه و لا نوم، فیکون عدم النوم و الغفله من خواصه سبحانه و علیه فما من حیّ إلاّ و هو ینام خلا الله وحده و
هذا التوجیه و ان کان بعیداً عن لفظ الحدیث إلاّ أنَّ التوفیق بین الأخبار مهما أمکن خیرمن طرح بعضها رأساً (الرسائل
282 ) . علامه طباطبائی رحمه الله علیه بعد از ذکر روایت حضرت امیر علیه السلام (لایغشاهم نوم العیون) می : الاعتقادیه 2
: فرماید: و به یضعف ما فی بعض الروایات أنّ الملائکه ینامون کما فی کتاب کمال الدین... علی أنّ الروایه ضعیفه. (المیزان 14
281 ) ولی ظاهراً تعارضی بین این روایات نیست که احتیاج به تقدیم یکی و طرح دیگري داشته باشد، بلکه هر دو طائفه ناظر
به همان معنی اشعار دارد چنان که در کلام علّامه خواجویی و بیان حضرت استاد آمده « العیون » به یک معنایند و اضافه نوم به
است.
ص: 355
براي اینکه بین آنها و بین خداي عزوجل فرق باشد؛ زیرا کسی که او را چُرت و خواب فرا نمی گیرد خداست.
یعنی خوابی همچون خواب ما که چشمان می خوابد و اَوصافی « لایغشاهم نوم العیون » وجه جمع بین این روایات، این است که
در آن هست، ندارند بلکه خواب آنها به گونه اي دیگر است تا فرق باشد بین آنها و بین خداوندمتعال.
5. رؤیت فرشتگان
ملائک در حالت عادي و با چشم معمولی قابل رؤیت نیستند؛ یعنی خلقت آنها به گونه اي است که با چشم عادي و معمولی
دیده نمی شوند. این مطلب با جسمانی بودن آنها منافات ندارد؛ زیرا بسیاري از اجسام قابل رؤیت نیستند و اینکه با حواس
درك نمی شوند با تجرّد تلازم ندارد. پیش از این، این روایت ذکر شد که حضرت فرمود:
والمَلَک لاتشاهده حواسکم لأنّه من جنس هذا الهواء لا عیان منه، ولو شاهدتموه بأن یزداد فی قوي أبصارکم لقلتم لیس هذا
( ملکاً بل هذا بَشَرٌ.( 1
.171 : 31 ؛ بحارالأنوار 56 : -1 . الإحتجاج 1
ص: 356
یعنی به چشم شما دیده نمی شود. « لاتشاهده حواسّکم » : مقصود این جمله است که می فرماید
البته به چشم عادي و در شرائط عادي دیده نمی شود، و انبیا (علیهم السلام) حساب دیگري دارند و در مواردي که بنا بر
إعجاز بوده است غیر از انبیا و معصومین (علیهم السلام) نیز آنها را دیده اند ولی این موارد، استثناء است وگرنه جریان اصلی و
طبیعی در رابطه با ملائک این است که محسوس و مشاهَد نباشند.
از مواردي که قرار بر اعجاز بود، زمانی است که امام حسین (علیه السلام) می خواستند به طرف کوفه حرکت کنند، افرادي
می آمدند و به حضرت عرض می کردند که به کوفه نروید، ما این سفر را، سفر شهادت می بینیم و مردم با شما همراهی
نخواهند کرد.
و حضرت أبا عبدالله الحسین (علیه السلام) به هرکدام جوابی می فرمود، تا اینکه دو نفر آمدند و خیلی اصرار کردند که آقا
نروید؛ زیرا دل این جمع با شماست ولی شمشیرهاي آنها علیه شما می باشد، در این مورد، حضرت جوابی فرمودند که مربوط
به بحث ما می شود:
فَأوْمَأ بیده نحو السماء ففتحت أبواب السماء ونزلت الملائکه عدداً لا یحصیهم إلاّ الله تعالی.
قال (علیه السلام): لولا تقارب الأشیاء وحبوط الأجر لقاتلتهم بهؤلاء ولکن أعلم یقیناً أنّ هناك مصرعی ومصرع أصحابی
( ولاینجو منهم إلاّ ولدي علی؛( 1
امام حسین (علیه السلام) به دست خود به طرف آسمان اشاره کرد و درهاي آسمان باز شد و به قدري از ملائکه نازل شدند
که تعداد آنان را جز خدا کسی نمی داند.
سپس فرمود: اگر نبود نزدیکی اشیاء به یک دیگر و از بین رفتن پاداش، من به وسیله این ملائکه با آنها جهاد می کردم، ولی
یقیناً می دانم که آن موضع (یعنی کربلا) محل شهادت و به خاك افتادن من و یارانم خواهد بود. احدي از اصحاب من نجات
پیدا نمی کند غیر از فرزندم علی.
.74 : 364 ، و 45 : -1 . دلائل الإمامه: 74 ؛ بحارالأنوار 44
ص: 357
این دو مطلب خیلی مهم است که با علم به آن، صبر و تحمل انسان زیاد می شود و آن کاري را که می فهمد مرضیّ حضرت
حق است انجام می دهد و به گرفتاري هاي آن توجهی ندارد:
مقصود از آن، این است که جریان دنیا زود گذر است، هرچه گرفتاري و ناراحتی ببینیم در ظرف مدت « تقارب الأشیاء » : اول
کوتاهی تمام می شود. اگر انسان توجه به این جهت داشته باشد که براي رسیدن به یک هدف ارزنده اساسی و مفید،
گرفتاري هایی زودگذر هست، تحمّل مشقّات بر انسان آسان می گردد و به او نیرو می بخشد تا در ترك معصیت و حفظ
خود از خطا بکوشد.
یعنی اگر حضرت می خواست می توانست که از ملائک در این امر استفاده کند، ولی اجر صبر در راه « حبوط الأجر » : دوم
پروردگار و تحمّل گرفتاري ها به خاطر حضرت حق، بیشتر است.
معروف است که در زندان منصور جمعی از نیکان گرفتار بودند که وقتِ نمازهایشان را با خواندن قرآن می فهمیدند؛ زیرا به
علت تاریکی شدید، از شب و روز مطلع نبودند ولی می دانستند که اگر این مقدار قرآن بخوانند صبح می شود. با قرآنی که
از حفظ بودند اوقات نماز را مشخص می کردند.
یکی از آنها به بزرگشان گفت: دعا کن خداوند ما را از این حال نجات دهد. گفت: مطمئنم که اگر دعا کنم خداوند حتماً ما
را نجات می دهد ولی آن اجري را که براي صابران مقرّر شده نخواهیم داشت.
ص: 358
ص: