گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
آیه هفدهم:



{ یُؤتِی الْحِکْمَه مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَه فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا } ؛
[خدا] حکمت را به هرکس بخواهد [و شایسته بداند]
می دهد؛ و به هرکس حکمت داده شود،
خیر فراوانی داده شده است.
سوره بقره ( 2) آیه 269
ص: 360
ص: 361
حکمت در آیات
بیست بار، ضمن آیات مختلف در دوازده سوره قرآن آمده است که برخی از آنها یادآوري می شود: « حکمت » واژه
{ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَه } ؛( 1) و به شما کتاب و حکمت آموزد.
{ وَآتَاهُ الُله الْمُلْکَ وَالْحِکْمَه } ؛( 2) خدا به او [داوود] فرمان روایی و حکمت داد.
( { فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَه } ؛( 3
ما به آل براهیم کتاب و حکمت دادیم.
( { اُدْعُ إِلیَ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَه وَالْمَوْعِظَه الْحَسَنَه } ؛( 4
به وسیله حکمت و اندرز نیک [مردم را] به راه پروردگارت [و سوي خدا] فراخوان.
{ وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَه } ؛( 5) ما به لقمان حکمت دادیم.
پیرامونِ آیاتی که واژه حکمت در آنها به کار رفته است نمونه هایی از حکمت هاي الهی خاطرنشان می گردد، در سوره
اسراء، می خوانیم:
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 151
. -2 . سوره بقره ( 2) آیه 251
. -3 . سوره نساء ( 4) آیه 54
. -4 . سوره نحل ( 16 ) آیه 125
. -5 . سوره لقمان ( 31 ) آیه 12
ص: 362
( •بی گمان، پروردگارت براي هر که بخواهد، روزي را زیاد یا کم می گرداند.( 1
( •و از بیمِ فقر فرزندان خود را مکشید! ما روزي دهنده آنها و شماییم.( 2
( •و به مال یتیم - جز به بهترین وجه - نزدیک نشوید.( 3
( •و از آنچه بدان علم نداري پیروي نکن، که گوش و چشم و دل همه مسئول اند.( 4
( •و بر روي زمین با تکبّر راه مرو.( 5
آن گاه پس از این آموزه ها، می فرماید:
{ ذلِکَ مِمَّا أوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَه } ؛
این تعالیم (که برخی از آنها ذکر شد) ، از حکمت هایی است که پروردگارت به تو وحی کرد.
حکمت در لغت
ابن منظور در لسان العرب در معناي ماده حکمت می گوید:
( والحِکْمَه عباره عن معرفه أفضل الَأشیاء بأفضل العلوم؛( 6
حکمت شناخت برترین چیزها به وسیله برترین دانش هاست.
فیروز آبادي در قاموس می نویسد:
( والحکمه بالکسر: العدل والعلم والحلم والنبوه والقرآن والإنجیل؛( 7
حکمت به کسر حاء یعنی عدل، علم، حلم، نبوت، قرآن و انجیل.
. -1 . سوره اسراء ( 17 ) آیه 30
. -2 . سوره اسراء ( 17 ) آیه 31
. -3 . سوره اسراء ( 17 ) آیه 34
. -4 . سوره اسراء ( 17 ) آیه 36
. -5 . سوره اسراء ( 17 ) آیه 37
140 (ذیل ماده حَکَم) . : -6 . لسان العرب 12
98 (ذیل ماده حَکَم) . : -7 . القاموس المحیط 4
ص: 363
حکمت در تفاسیر
شیخ طبرسی - در مجمع البیان - می گوید، در معناي حکمت وجوهی را ذکر کرده اند:
•قیل: أنه عِلْم القرآن، ناسخه ومنسوخه ومحکمه ومتشابهه ومُقدِّمه ومُؤخّره وحلاله وحرامه وأمثاله، عن ابن عباس وابن مسعود؛
از ابن عباس و ابن مسعود روایت شده که مقصود از حکمت [داشتن] علمِ قرآن است [یعنی شناخت] ناسخ و منسوخ و محکم
و متشابه و مقدَّم و مؤخَّر و حلال و حرام قرآن.
•وقیل: هوالإصابه فی القول والفعل، عن مجاهد؛
از مجاهد نقل شده که مراد از حکمت، گفتار و کردار درست است.
•وقیل: إنه علم الدین، عن ابن زید؛
ابن زید گفته است که: حکمت [همان] علم دین است.
•وقیل: هوالنبوه، عن السدي؛
سُدِّي می گوید: حکمت [همان] نبوت می باشد.
•وقیل: هوالمعرفه بالله تعالی، عن عطاء؛
به نظر عطاء، حکمت، معرفت به خداي متعال است.
•وقیل: هوالفهم، عن إبراهیم؛
ابراهیم، مقصود از حکمت را فهم [و درك درست] می داند.
•وقیل: هوخشیه الله، عن الربیع؛
ربیع می گوید: حکمت همان خشیت [و ترس] از خداست.
•وقیل: هوالقرآن والفقه، عن أبی عبدالله (علیه السلام)، و روي أیضا عن مجاهد؛
از امام صادق (علیه السلام) [و نیز از مجاهد] روایت شده که مراد از حکمت، قرآن و فقه می باشد.
•وقیل: هوالعلم الذي تعظم منفعته وتجل فائدته، وهذا جامع للأقوال؛
وگفته اند: حکمت، علمی است که منفعت آن بزرگ[و زیاد] است و فائده اش سترگ.
ص: 364
این سخن، در بردارنده همه اقوال می باشد.
• وقیل: هوما آتاه الله أنبیاءه وأممهم من کتابه وآیاته ودلالاته التی یدلهم بها علی معرفتهم به و بدینه و ذلک تفضل منه یؤتیه
من یشاء، عن أبی علی الجبائی.
( وإنما قیل للعلم حکمه لأنه یمتنع به عن القبیح، لما فیه من الدعاء إلی الحسن والزجر عن القبیح؛( 1
ابوعلی جبائی می گوید: حکمت، کتاب خدا، آیات، دلالت ها و رهنمودهاي خداست که به انبیاي خود و امت هاي آنها داد
تا به وسیله آنها خدا و دینش را بشناسند، و آن تفضُّلی از جانب خداست که به هرکه خواهد عنایت می کند.
علم را حکمت گفته اند بدان جهت که از قبیح جلوگیري می کند؛ زیرا در آن فراخوان به کارهاي نیک است و بازداري از
کارهاي زشت.
در تفسیر المیزان آمده است:
الحکمه بکسر الحاء علی فعله، بناء نوع یدلّ علی نوع المعنی فمعناه: النوع من الإحکام و الإتقان، او نوع من الأمر المحکم
المتقن الَّذي لایوجد فیه ثُلْمَه و لا فُتور؛ و غُلِبَ استعمالُه فی المعلومات العقلیّه الحقّه الصادقه الَّتی لاتَقْبَلُ البطلانَ والکذب
البته... .
فَالحکمه هی القضایا الحقّه المطابقه للواقع من حیث اشتمالها بنحو علی سعاده الإنسان؛ کمعارف الحقه الإلهیه فی المبدا
والمعاد، والمعارفُ التی تَشْرَحُ حقائق العالم الطبیعی من جهه مساسها بسعاده الانسان؛ کالحقائق الفطریه التی هی اساس
( التشریعات الدینیه؛( 2
چکیده سخن علامه این است که: استعمال حکمت غلبه دارد در معلومات عقلانی حق، راست و روشنی که بطلان و دروغ را
هرگز نمی پذیرد، سپس می گوید:
659 (ذیل آیه 269 سوره بقره) . : -1 . مجمع البیان 2
395 (ذیل آیه 269 سوره بقره) . : -2 . المیزان 2
ص: 365
حکمت به مجموعه اي از قضایاي حق (و درستی) اطلاق می شود که مطابق با واقع باشد به نحوي که سعادت انسانی را
دربرگیرد؛ مانند معارف حق و ثابت الهی درباره مبدأ و معاد و معارفی که حقائق عالم طبیعی را - که مرتبط با سعادت انسان
است - شرح می دهد؛ مانند حقائق فطري که اساس تشریعات دینی می باشد.
حکمت در روایات
روش صحیح تفسیر قرآن - در عین تدبُّر و تعقل - توجه به بیان امامان معصوم (علیهم السلام) می باشد، از این رو در اینجا
بعضی از روایات را می آوریم:
در اصول کافی روایت شده که از امام صادق (علیه السلام) درباره این سخن خداي متعال:
{ یُؤتِی الْحِکْمَه مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَه فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا } ( 1) پرسیده شد، امام (علیه السلام) فرمود:
(2)؛« طاعه الله ومعرفه الامام »
[حکمت] طاعت خدا و معرفت و شناخت امام (معصوم) است.
گفته اند: « طاعه الله » : مرحوم علامه مجلسی در شرح این حدیث می گوید، در مورد کلام امام (علیه السلام) که فرمود
لما کانت الحکمه استکمال النفس الإنسانیه بحسب قوّتیه العلمیه والعملیه، وإنما استکمالها بالمعارف الحقّه والتحلّی بالفضائل
من الصفات، والإتیان بالحسنات، والسلامه عن الرذائل وارتکاب السیئات، وقد أمر الله سبحانه عباده بجمیعها، وبیّن لهم منهجها
(3)؛« وسبیلها، وتجمعها طاعه الله المنوطه بمعرفه الإمام، ففسرها بطاعه الله و معرفه الإمام
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 269
185 ، حدیث 11 (کلینی این حدیث را به سند صحیح از ابوبصیر روایت کرده است) . : -2 . اصول کافی 1
321 ، عبارت فوق از حکیم مدقّق رفیع الدین نائینی استاد علامه مجلسی در حاشیه اش بر اصول کافی : -3 . مرآهالعقول 2
.563 : است، نگاه کنید به، الحاشیه علی اصول الکافی 1
ص: 366
چون حکمت، به کمال رساندن نفس انسانی به حسب قوه علمی و عملی است؛ و کامل شدن نفس به کسب معارف حقه، و
آراستگی به فضائل و صفات نیک، و انجام حسنات، و حفظ و نگه داري نفس از پستی ها و زشتی هاست؛ و خداي سبحان
جمیع بندگانش را به اینها امر فرموده است و طریق و راه رسیدن به آنها را هم بیان می دارد؛ و طاعت و بندگی خدا - که
منوط به شناخت امام است - دربَر دارنده همه اینهاست، امام (علیه السلام) حکمت را به طاعت و بندگی خدا همراه با شناخت
امام تفسیر نمود.
علامه طباطبایی در المیزان بعد از نقل این حدیث، می نویسد:
( أقول: و فی معناه روایات أخر وهی من قبیل عدّ المصداق؛( 1
می گویم: روایات دیگري به همین معنا هست، و این روایت ها از قبیل شمارش مصداق است [یعنی بیانگر بعضی از مصادیق
حکمت است].
نیز از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
الحکمه ضیاءُ المعرفه و میراثُ التقوي وثمره الصدق و ما أنْعَمَ الله علی عبد من عباده نعمه أنعم وأعظم وأرفع وأجزل وأبهی من
الحکمه [لَقلتُ صَادِقاً] ، قال الله عَزّوجَلّ:
( { یُؤْتِی الْحِکْمَه مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَه فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا اُولُوا الألْباب } ؛( 2
حکمت نور معرفت و دستاورد تقوا و ثمره صدق (و راستی) است، و خدا بر بندگانش نعمتی برتر و بزرگ تر، بلند مرتبه تر،
سترگ تر و با شکوه تر از حکمت نداده است، [چه اینکه] خداي بزرگ می فرماید:
.404 : -1 . المیزان 2
: 445 ، با تفاوت در برخی از عبارات؛ بحارالأنوار 1 : 288 ؛ کنزالدقائق 2 : -2 . مصباح الشریعه: 198 (باب 95 ) ؛ نورالثقلین 1
215 ، متن حدیث براساس این مأخذ است.
ص: 367
حکمت را به هرکس که خواهد می دهد و به هرکس حکمت داده شود خیر فراوانی به او داده شده است، واین[حقیقت] را »
.« جز صاحبان خرد ناب درنیابند
در این حدیث، امام (علیه السلام) روشنایی [ویژه اي] را که در پی معرفت در قلب مؤمن پدید می آید، حکمت و نور می نامد
و راه رسیدن به آن را تقوا، راستی و درستی می داند. در این راستا باید انسان از زشتی ها، پلیدي ها، تاریکی هاي گناه و
کارهاي ناشایست بیرون آید و به نیکی ها و فضائل آراسته گردد.
براساس این حدیث، نعمتی برتر و بالاتر از حکمت براي انسان وجود ندارد و حکمت بهترین و گران بهاترین چیزي است که
خداوند به بندگان برگزیده و خاص خودش عنایت می کند.
باري، این حدیث، بسیار جامع است و افزون بر تعریف حکمت، اهمیت و آثار آن را بازگو می کند و راه رسیدن به آن را بیان
می نماید.
شایان ذکر است که حکمت داراي درجاتی است و اَصل آن در نهاد آدمی وجود دارد و شخص می تواند با علم و عمل و
تهذیب نفس، به مراحل بالاتر آن دست یابد.
ابو بصیر روایت کند که امام صادق (علیه السلام) در مورد این آیه: { وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَه فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً } فرمود:
( معرفه الإمام و اجْتناب الکبائر الّتی أوجب الله علیها النّار؛( 1
[حکمت] شناخت امام (معصوم) و دوري از گناهان کبیره - که خداي تعالی در مورد ارتکاب آنها وعید به دوزخ داده - می
باشد.
سلیمان بن خالد گوید: از امام صادق (علیه السلام) در خصوص آیه: { وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَه فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً } پرسیدم، امام
(علیه السلام) فرمود:
(2)؛« إنّ الحکمه المعرفه والتّفقّه فی الدّین، فَمَنْ فَقُهَ منکم فهو حکیم »
.215 : 315 ، حدیث 20619 ؛ بحارالأنوار 1 : 284 (باب الکبائر) ، حدیث 20 ؛ وسائل الشیعه 15 : -1 . کافی 2
.215 : 287 ؛ بحارالأنوار 1 : 549 ؛ نورالثقلین 1 : 151 ؛ تفسیر برهان 1 : -2 . تفسیر عیاشی 1
ص: 368
حکمت، معرفت و تفقّه (فهم صحیح و دقیق) در دین است، پس هرکه فقیه (دین شناس) شد، او حکیم است.
حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود:
( بالتَّواضع تُعْمَرُ الْحِکْمَه لا بالتَّکَبُّر؛( 1
با تواضع، حکمت آباد و بارور می شود نه با تکبر.
2) پرسید - فرمود: )« نساء » از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که در جواب راوي - که از معناي حکمت در آیه 54 سوره
( الْفَهْم وَالْقَضَاء؛( 3
[حکمت] فهم و داوري [درست] است.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در سفري به گروهی برخورد که به ایشان به
سلام کردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: شما کیستید؟ گفتند: ما گروهی مؤمن هستیم. فرمود: « رسول الله » عنوان
حقیقت و شاخصه ایمان شما چیست؟ گفتند: رضا به قضاي الهی، تفویض امور به خداي تعالی [بعد از انجام وظیفه] و تسلیم
در برابر امر و فرمان خدا. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
( علماءُ حکماءُ کادوا أنْ یکونوا مِنَ الحکمه أنبیاء؛( 4
علما و حکمایی که از فرط حکمت، نزدیک است در زمره انبیا باشند.
ابن ابی نصر بَزَنطی از امام رضا (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: از علامت هاي فقه (فهم درست و دقیق دین) ، حلم، حیا
و سکوت [طولانی همراه با تفکر] است. آنگاه فرمود:
( إِنَّ الصَّمْت باب مِن أبواب الحکمه؛( 5
.62 : 276 ؛ بحارالأنوار 2 : 37 ؛ وسائل الشیعه 15 : -1 . کافی 1
-2 . (فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ) .
.194 : 206 ؛ بحارالأنوار 9 : -3 . بصائر الدرجات : 36 ؛ کافی 1
.286 : 52 (باب حقیقه الإیمان و الیقین) ؛ توحید صدوق: 371 ؛ بحارالأنوار 64 : -4 . کافی 2
.48 : 182 ؛ بحارالأنوار 2 : 113 (باب الصمت و حفظ اللسان) ؛ وسائل الشیعه 12 : -5 . کافی 2
ص: 369
سکوت [طولانی همراه با تفکر] دري از درهاي حکمت است.
هَیْثَم ابن واقِد حَریريِّ از امام صادق (علیه السلام) نقل کند که حضرت فرمود:
مَن زَهِدَ فی الدّنیا أثبت الله الحکمه فی قلبه، وأنطق بها لسانَه، وبَصَّرَه عیوب الدّنیا داءها ودواءها، وأخرجه من الدّنیا سالما إلی
( دارالسّلام؛( 1
کسی که در دنیا زهد ورزد [و دلبسته تعلقات دنیوي نباشد] خداي تعالی حکمت را در قلبش استوار گرداند و بر زبانش جاري
نماید. او را نسبت به عیوب دنیا (دردها و درمان هایش) بینا کند، و به سلامت از دنیا به دارالسلام روانه سازد.
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمود:
( رأس الحکمه، مخافه الله عزوجل؛( 2
رأس حکمت ترس [آگاهانه] از خداست.
چنانچه آن حضرت (صلی الله علیه و آله) در سخن دیگري فرمود:
( الرفق، رأس الحکمه؛( 3
مدارا [و رفتار نیک و با عطوفت با مردمان] شالوده حکمت است.
و نیز در سرآغاز زبور آمده است:
( رأس الحکمه، خشیه الله تعالی؛( 4
سرآمد حکمت، خشیت خداي متعال می باشد.
بنابراین، شناخت معارف قرآن، معرفت امام معصوم، اجتناب از گناهان و خداترسی، دین داري و تفقه در دین، حق مداري،
طاعت و عبادت، رضا به قضاي الهی، انجام وظیفه و تفویض امور به خداي تعالی، تسلیم در برابر فرامین و قوانین الهی، زهد و
وارستگی از تعلقات دنیوي، مدارا با مردم و دوري از نیرنگ و فریب کاري و... از مصادیق حکمت
.33 : 10 ؛ بحارالأنوار 2 : 128 ؛ مشکاهالأنوار : 206 ؛ وسائل الشیعه 16 : -1 . کافی 2
. 221 ، حدیث 20327 ؛ مشکاهالأنوار: 215 : 376 ، حدیث 5766 ؛ وسائل الشیعه 15 : -2 . مَن لایحضره الفقیه 4
.352 : 295 ؛ بحارالأنوار 72 : 371 ؛ مستدرك الوسائل 11 : -3 . عوالی اللئالی 1
. 221 ؛ منیهالمرید: 154 ؛ الجواهر السنیه: 94 : -4 . مجمومه ورام 1
ص: 370
است. باري، کامل ترین مصداق حکمت، خود قرآن کریم می باشد. اگر کسی حکمت را سازگار با معانی مطرح شده در
قرآن و حدیث بیان کند، قابل قبول است و اگر خلاف بیان اهل بیت (علیهم السلام) حرف بزند، سخن او پذیرفتنی نمی باشد.
حکمت در سخن فیلسوفان
اینکه بعضی از فلاسفه، اسم فن خود را بر حکمت قرآنی منطبق می دانند صحیح نیست. از کسانی که این تطبیق را انجام داده
است حاج ملاهادي سبزواري - صاحب منظومه - می باشد، وي می سراید:
نَظَمْتُها فی الحکمه التی سَمَتْ فی الذکر بالخیرالکثیر سُمِّیت
و در شرح این بیت، می گوید:
(نظمتُها فی الحکمه الَّتی سَمَت) اي عَلَت، (فی الذکر) اي القرآن المجید، (بالخیر الکثیر سُمِّیت) ، قال تعالی و تبارك: { یُؤتِی
الْحِکْمَه مَن یَشَ اءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَه فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا } ( 1) لانَّ الحکمه هی الایمان المشار الیه بقوله تعالی: { وَالْمُؤْمِنُونَ
(3) . ( کَلٌّ آمَنَ بِالِله وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ } ( 2
فشرده سخن حاج ملاهادي، این است که: منظومه را در حکمت به نظم کشیدم، و این حکمت معقول (فلسفه) همان حکمتی
است که خدا در قرآن فرمود: { یُؤتِی الْحِکْمَه مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَه فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا } .
در تطبیق ایشان که حکمت مورد نظر خود را با حکمت مطرح شده در قرآن، یکسان می انگارد جاي سخن است؛ زیرا قدر
متیقَّن از حکمت، خود قرآن کریم می باشد و نیز مصادیقی که در روایات آمده است، آنچه را با حکمت قرآنی سازگار
نباشد نباید حکمت بنامیم.
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 269
. -2 . سوره بقره ( 2) آیه 285
172 (خطبه مصنف) . - 171 : -3 شرح منظومه 1
ص: 371
حاج ملاهادي - در منظومه - موارد بسیاري را می آورد که خلاف وحی و کتاب است؛ به عنوان نمونه:
( از کتاب و سنت به دست می آید که اراده و علم پروردگار دو چیز جداگانه است، اما ایشان آن دو را یکی می داند.( 1
در رابطه با جبر، به جبري که در صورت، اختیار است می گرود( 2) درحالی که قرآن و حدیث به حقیقت اختیار تصریح
( دارند، و نیز موارد دیگري که در اینجا مجال ذکر آنها نیست.( 3
حاشیه می زند: « لأنَّ الحکمه هی الإیمان » حاج ملاهادي در حاشیه منظومه در شرح این سخن که
هو الإیقان بالمذکورات فی الآیه الشریفه؛ فالإیمان بالله هوالإیقان بانّه صرف حقیقه الوجود، وبتوحیده وأنَّه لاثانی له، وبصفاته
التی هی عین وجوده؛ من حیاته الذاتیه، وعلمه الحضوري السابق علی الاشیاء وأنَّه الفعلی لا الإنفعالی، وأنَّه الواحد البسیط فی
عین کونه کلّ العلوم؛ وقدرته الوجوبیه، و إرادته و فیاضیّته و عدم امساکه عن الجود، وغیر ذلک من
529 (غرر فی الإراده) . : -1 . شرح منظومه 1
519 (غرر فی عموم قدرته لکل شیء) . - 511 : -2 . شرح منظومه: 1
309 : -3 . مثلًا در بحث حدوث و قدم، حدوث اسمی را سامان می دهد نه حدوث مسبوق به عدم واقعی را (شرح منظومه: 1
درحالی که مکتب وحی از عدم واقعی خبر می دهد؛ در (« المقصد الاول فی الامور العامّه، الفریده الثالثه فی القدم والحدوث »
المقصد السادس فی » 900 - 875 : بحث معاد، معادي را قائل است که با معاد جسمانی قرآن، همخوانی ندارد (شرح منظومه 2
وي در این مبحث معاد صدرایی را اختیار می کند که به گفته استاد شهید مطهري: (« المعاد، الفریده الثانیه والفریده الثالثه
قائلین به این معاد، همه معاد جسمانی را برده اند در داخل خود روح و عالم ارواح و معاد قرآن را با این مطلب نمی توان
. (676 674 : توجیه کرد (مجموعه آثار شهید مطهري 4
ص: 372
( صفاته العلیا.( 1
نرسد، به جایی نرسیده است و شخص، توحید « حقیقت وجود » وي در این سخنان می گوید اگر انسان در توحید، به صرف
واقعی ندارد.
البته بخشی از سخن ایشان درست است و بخشی از آن نادرست می باشد. پیداست که افرادي مانند سلمان و ابوذر و مقداد -
چنان که در روایات آمده است - داراي حکمت بودند، لیکن حکمت اینها از سنخ حکمت منظومه نمی باشد؛ و قدر مسلم
( است که فلسفه، از یونان وارد اسلام شد و در این مطلب تردیدي وجود ندارد.( 2
خداي متعال می فرماید:
{ لَقَدْ مَنَّ الُله عَلَی الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَه وَ إِن کَانُواْ
( مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ } ؛( 3
به یقین، خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که پیامبري از خودشان در میان آنها برانگیخت تا آیات او را بر ایشان بخواند و پاکشان
گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد، هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاري بودند.
براساس این آیه، هر آنچه غیر پیامبران [فلاسفه یونان و غیره] آورده اند - که با وحی ناسازگار است - ضلالت و گمراهی
است.
این بیان قرآن، خط بطلان بر فلسفه قبل از اسلام می کشد، البته هر اندازه که بر اسلام منطبق باشد پذیرفتنی است، اما آنجا که
با تعالیم اسلام انطباق نیابد، سخنِ یاوه و باطل است.
از صاحب منظومه می باشد. (« خطبه مصنف »171 : -1 . این عبارت در حاشیه شرح منظومه ( 1
459 (خدمات متقابل اسلام و ایران) . - 458 : -2 . رجوع کنید به، مجموعه آثار شهید مطهري 14
. -3 . سوره آل عمران ( 3) آیه 164
ص: 373
سخنان انبیا با یکدیگر ناسازگاري ندارد، اما بخش زیادي از گفتار فلاسفه یونان - افزون بر اختلاف عمیق بین خودشان - بر
اسلام منطبق نیست، و در صدر اسلام این گونه سخنان مطرح نبود. از این رو، تطبیقی را که حاجی سبزواري (و امثال وي)
انجام می دهد، صحیح به نظر نمی رسد.
در تطبیقی دیگر، این عبارات به چشم می خورد:
الحمدلله الذي { یُؤتِی الْحِکْمَه مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَه فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا } والصلوه والسلام علی مَن بَعَثَ رسولًَا یعَلِّم
الکتاب والحکمه، و یدعوا الی سبیل ربّه بالحکمه والموعظه الحسنه، وعلی وصیه وباب مدینه علمه وکلمته وعلی سائر خلفائه
( المعصومین الهداه المهدیین؛ لاسیما الذي لَبَسَ للحکمه جُنَّتها و أخَذَها بجمیع أدبها... ؛( 1
اینکه در سرآغاز کتاب، به آیات الهی تمسک کنیم و کلام خود را با سخن خداي تعالی نورانیت بخشیم، کار شایسته اي
است، اما اینکه بخواهیم - از باب براعت استهلال( 2) - حکمت قرآنی را بر فلسفه مصطلح تطبیق کنیم، یک نوع مغالطه است.
به ویژه که در عبارت فوق، عبارتی از نهج البلاغه آورده شده( 3) که به باور اکثر شارحان نهج البلاغه، مراد از آن وجود
( مقدس امام زمان (علیه السلام) می باشد.( 4
-1 . بدایه الحکمه، چاپ مؤسسه نشر اسلامی، مدرسه منتظریه قم، (مقدمه ناشر) .
-2 . [معناي] این اصطلاح ادبی... آن است که متکلم در اول سخن خود (و یا نویسنده در ابتدا و مقدمه کار خود) چیزي
گوید و نویسد که مناسب مطالبی باشد که بعدها ذکر می کند به الفاظ لطیف غیر صریح، بلکه با اشارات ملیحه که مخاطب به
. (402 : ذوق سلیم، مقصود گوینده را دریابد (فرهنگ معارف اسلامی 1
-3 . قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَهِ جُنَّتَهَا وَأخَ ذَهَا بِجَمِیعِ أدَبِهَا مِنَ الإقْبَالِ عَلَیْهَا وَالْمَعْرِفَهِ بِهَا وَالتَّفَرُّغِ لَهَا فَهِیَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُهَا
وَحَاجَتُهُ الَّتِی یَسْألُ عَنْهَا فَهُوَمُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الإسْلامُ وَضَ رَبَ بِعَسِیبِ ذنَبِهِ وَألْصَقَ الأرْضَ بِجِرَانِهِ بَقِیَّهٌ مِنْ بَقَایَا حُجَّتِهِ خَلِیفَهٌ مِنْ
. ( خَلائِفِ أنْبِیَائِهِ (نهج البلاغه: ضمن خطبه 182
113 ؛ نهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه: 180 ؛ ترجمه و : 95 ؛ بحارالأنوار 51 : -4 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 10
193 ؛ شرح نهج : 117 ؛ شرح نهج البلاغه مجلسی 2 : 245 ؛ حدائق الحقائق فی شرح نهج البلاغه 2 : تفسیر نهج البلاغه 27
: 271 ؛ شرح نهج البلاغه (نواب لاهیجی) : 172 ؛ منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئی) 10 : البلاغه (مدرس وحید) 11
351 و... .
ص: 374
و حاجی هم همین معنا را اراده کرده و خواسته یا ناخواسته، چنین وانمود می شود حکمتی هم که به معصومین (علیهم السلام)
ارزانی شده است، از قبیل فلسفه مصطلح می باشد.
آري، ائمه معصومین (علیهم السلام) سراپا حکمت اند، اما حکمتی که قرآن کریم معرفی می کند از حکمت و فلسفه مصطلح،
متمایز است.
خَیثَمه از امام صادق (علیه السلام) (یا امام باقر (علیه السلام)) نقل کند که حضرت - در توصیف امامان معصوم (علیهم السلام)
- فرمود:
( نحن شجره النُّبوَّه و بیت الرَّحمه و مفاتیح الحکمه؛( 1
ما درخت نبوت، خانه رحمت و کلیدهاي حکمتیم.
( برخی دیگر از این تطبیق هاي ناروا در عبارات ابن سینا و محقق دوانی و شمس الدین شهرزوري نیز آمده است.( 2
( نتیجه سخن اینکه: در تطبیق حکمت قرآنی بر فلسفه مصطلح، خلطی (مغالطه اي) صورت گرفته است.( 3
221 ؛ بصائر الدرجات : 77 (باب فی الأئمه علیهم السلام انهم معدن العلم و شجره النبوه و مفاتیح الحکمه) ؛ : -1 . کافی 1
.245 : بحارالأنوار 26
.31 17 ؛ رسائل ابن سینا، النص: 30 -2 . عیون الحکمه (ابن سینا) : 16
-3 . بجاست این مطلب و علت آن را از نوشته دکتر مهدي محقق اگرچه در جهت مدح این خلط نوشته شده است پی گیري
کنیم، وي می نویسد: فلسفه در قرون نخستین از قداست و شرافت خاصّ ی برخوردار بود و با طبّ عدیل و همگام پیش می
رفت، فلاسفه خود اطبا بودند و طبیبان هم فیلسوف تا بدانجا که فلسفه را طبّ روح و طبّ را فلسفه بدن به شمار آوردند. ابن
سینا کتاب پزشکی خود را با نام متناسب با فلسفه یعنی قانون و کتاب فلسفی خود را با نام متناسب با طبّ، شفا نامید... . ابو
الفرج علی بن الحسین بن هندو به نقل از صاحب تاریخ طبرستان در مجلس درس خود در طبرستان از سوئی فلسفه سقراط و
ارسطو و از سوئی دیگر پزشکی بقراط و جالینوس را درس می داد... . و دو پزشک بزرگ طبرستانی یعنی علی بن ربّن طبري
را که هر دو در علم پزشکی است با فصلی در « المعالجات البقراطیه » و « فردوس الحکمه » و ابو الحسن طبري کتاب هاي خود
فلسفه آغاز می کنند. و این سنّت علمی که طبیب فاضل باید فیلسوف هم باشد تا بتواند به اصلاح نفس و بدن هر دو بپردازد
کاملا شایع و رایج بود... . از ممیّزات این دوره، تساهل و تسامح در اظهار نظر علمی بود دانشمندان اندیشه هاي مخالف را
تحمّل می کردند و مجال ردّ و نقض و شکوك و ایراد را باز می گذاشتند... . این دورانِ شکوفائی علم و فلسفه در جهان
قِدَم » به تکفیر فیلسوفان پرداخت و در عقیده به « تهافت الفلاسفه » اسلام دیر نپائید چه آنکه امام محمّد غزّالی با تألیف کتاب
آنان را کافر خواند... . در این میان بسیاري از دانشمندان کوشیدند تا این شکاف میان دین و فلسفه را از بین ببرند ولی « عالَم
خود را نگاشت تا میان دو حکمت یعنی « جامع الحکمتین » موفّق نشدند از جمله آنان ناصر خسرو قبادیانی بود که کتاب
حکمت شرعیّه و حکمت عقلیّه آشتی دهد و جدال و نزاع میان فیلسوف و اهل دین را بر طرف سازد، ولی در این راه توفیقی
به دست نیاورد... . در غرب جهان اسلام نیز ابن رشد اندلسی کوشید تا میان حکمت و شریعت را در کتاب معروف خود
آشتی دهد ولی او هم در این راه توفیقی به دست نیاورد... . این دوره « فصل المقال فیما بین الحکمه والشّریعه من الاتّصال »
تاریک و ظلمانی فلسفه با ظهور فیلسوفان ایرانی شیعی که معمولا آنان را اهل حکمت متعالیه خوانند رو به زوال نهاد و دوره
درخشان و شکوفائی پدید آمد. که نظیر آن در هیچ یک از کشورهاي اسلامی دیگر سابقه نداشت. اینان با استظهار به قرآن و
حدیث و توسّل به تجوّز و توسّع و تأویل موفّق شدند که فلسفه را از آن تنگنائی که مورد طعن و لعن بود بیرون آورند و لحن
تکریم و تقدیس فلاسفه را جانشین آن سازند. حال باید دید دانشمندان شیعه ایرانی براي رفع این نفرت و زدودن این زنگ از
چهره فلسفه یونان چه اندیشیدند که فلسفه چنان مورد پذیرش قرار گرفت که حتّی تا این زمان فقیهان و مفسّران قرآن به فلسفه
را « فلسفه » می پردازند و شفا و اشارات ابن سینا را تدریس می کنند و به مطالب آن استشهاد می جویند... . این فیلسوفان کلمه
تبدیل کردند که هم نفرت یونانی بودن آن کنار زده گردد و هم تعبیر قرآنی که مورد احترام هر مسلمانی « حکمت » به کلمه
است براي آن علم به کار برده شود؛ زیرا هر مسلمانی با آیه شریفه قرآن: (وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً (آشنایی
را از خداوند می « خیر کثیر » دارد و به آن ارج و احترام می گذارد و کلمه حکمت را مبارك و فرخنده می داند و با آن
می « حکمت سامیه » خواهد، چنان که حاج ملاهادي منظومه حکمت خود را با همین آیه شریفه پیوند می دهد و فلسفه خود را
با تجلّی در کلمه حکمت « فلسفه » شده دیگر « حکمت » خواند... حال که از اندیشه و تفکّر و بکار بردن خرد و عقل تعبیر به
قرار نمی گیرد؛ زیرا این همان حکمتی است که خداوند به لقمان عطا فرموده که (وَلَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ) . « دین » در برابر
اینان براي حفظ اندیشه و تفکّر و بکار بردن خرد و عقل و محفوظ داشتن آن از تکفیر و تفسیق یا به قول ساده تر تطهیر فلسفه
کوشیدند که براي هر فیلسوفی یک منبع الهی را جستجو کنند و علم حکما را به علم انبیا متّصل سازند؛ از این جهت متوسّل به
که عامري نیشابوري در الأمد علی الأبد می گوید که انباذقلس « شجره نامه » هاي علمی شدند از جمله آن « تبار نامه » برخی از
فیلسوف یونانی با لقمان حکیم که در زمان داود پیغمبر علیه السلام بود رفت و آمد داشته و علم او به (Selcodepme)
منبع (وَلَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ) مرتبط می شود، و فیثاغورس علوم الهیّه را از اصحاب سلیمان پیغمبر آموخته و سپس علوم سه
گانه یعنی علم هندسه و علم طبائع (فیزیک) و علم دین را به بلاد یونان منتقل کرده است، و سقراط حکمت را از فیثاغورس
اقتباس کرده و افلاطون نیز در این اقتباس با او شریک بوده است، و ارسطو که حدود بیست سال ملازم افلاطون بوده و
خطاب می کرده با همین سرچشمه الهی متّصل و مرتبط بوده است؛ و از این روي است که این پنج « عقل » افلاطون او را
خوانده می شوند تا آیه شریفه: (یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً) شامل حال « حکیم » ، فیلسوف
آنان گردد. این حکیمان متألّه با این تغییر نام از فلسفه به حکمت و نقل نسب نامه هاي علمی اکتفا نکردند، بلکه کوشیدند تا
که براي مطالب فلسفی و عقلی از قرآن و سنّت نبوي و نهج البلاغه و صحیفه سجّادیه و سخنان ائمّه اطهار علیهم السلام
17 ) . براساس این نوشته، فلاسفه براي اینکه مطالب خود را به 11 : استشهاد جسته شود... (مصنّفات میرداماد (پیشگفتار) 1
جامعه دینی بقبولانند سه کار اساسی کردند: 1) تغییر نام فلسفه به حکمت، یا استعمال لفظ حکمت - که واژه اي مقدس و
مورد احترام است و تداعی کننده آیه: (یُؤتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا...) (سوره بقره ( 2) آیه
269 ) می باشد - به جاي فلسفه. 2) نقل نسب نامه هایی براي فیلسوفان، به منظور ارتباط دادن مطالب آنان به علوم پیامبران.
3) کوشش و جستجو در زمینه به دست آوردن منبع وحیانی (از قرآن و حدیث) براي مطالب فلسفی، و رنگ دینی دادن به
آنها. ولی واقعیت آن است که کوشش فلاسفه در برخی موارد بیهوده است و بیانات قرآن و حدیث در مسائل مهمّی با گفته
هاي ایشان سازش ندارد، چنان که استاد در جاهاي بسیاري از تفسیر آیات اعتقادي که در این مجموعه گردآوري شده به
صراحت این مطالب را بیان کرده اند.
ص: 375
ص: 376
ص: 377
ص: 378
ص: