گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
آیه هجدهم: وَمَا أمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَه کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ



اشاره
و فرمان ما یک [اشارت] بیش نیست،
همچون یک چشم بر هم زدن!
سوره قمر ( 54 ) آیه 50
ص: 380
ص: 381
خداي متعال می فرماید:
( { وَمَا أمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَه کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ } ؛( 1
و فرمان ما یک [اشارت] بیش نیست، همچون یک چشم بر هم زدن!
معناي ظاهري این آیه روشن است، لیکن بجاست بعضی از واژه هاي آن را بیشتر وارسی کنیم.
اَمر
اَمر، به معناي فرمان و دستور است که مراد از آن، همان اراده خداي متعال می باشد.
اراده حضرت حق دو گونه است: اراده تکوینی و اراده تشریعی. (بعضی در این تقسیم خدشه دارند،( 2) لیکن مقصود از آن
روشن است) .
اراده تشریعی، همان تکالیفی است که خدا از مردم خواسته است؛ واجب ها و حرام ها و احکام مختلف و وظایفی که در
زندگی بر عهده بندگان می باشد.
( اراده تکوینی، فرمان و امر خداوند مربوط به ایجاد و خلق اَشیاست.( 3
. -1 . سوره قمر ( 54 ) آیه 50
. 84 326 ؛ سدُّ المَفَرّ علی القائل بالقدر، 83 : -2 . نگاه کنید به، محاضرات فی الاصول 2
-3 . اراده تکوینی خداوند در بسیاري از احادیث مطرح شده است، و اراده تشریعی نیز در برخی از روایات بدان اشاره شده
إنَّ لله إرادتین و مشیّتین: إراده حتم و إراده عزم، ینهی » : است. از جمله در حدیثی از امام رضا علیه السلام چنین می خوانیم
64 ، و بیان مرحوم صدوق در ذیل این حدیث و شرح نگاه کنید به، توحید صدوق: 62 «... وهو یشاء ویأمر وهو لایشاء
سیدهاشم تهرانی در تعلیقه.
ص: 382
در این آیه، روشن است که اراده تشریعی مراد نیست؛ زیرا اراده تشریعی در احکام مختلف و متعدد است و در اینجا یک امر
بیشتر نمی باشد.
لَمْح
یعنی نگاه کوتاه، « لَمْح البصر » ( در لغت به معناي نگاه سریع و با شتاب، به اندازه یک برق زدن است.( 1 « لَمْحه » و « لَمْح » واژه
یک چشم به هم زدن.
کنایه است، خدا می خواهد سرعت زیاد و « لَمْح بِالْبَ َ ص ر » . مقصود از آیه این است که: امر و فرمان ما بی درنگ تحقق می یابد
آسانی کار را بیان دارد وگرنه امر الهی نیازمند زمان نیست، به محض اینکه خدا کاري را بخواهد، صورت می گیرد؛ چنان که
در آیه دیگر می فرماید: { إِنَّمَا أمْرُهُ إِذَا أرَادَ شَیْئًا أنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ } ؛( 2) چون خدا چیزي را اراده کند به او می گوید:
باش، پس آن هستی می یابد.
پس به نفس اراده، امر خدا تحقق پیدا می کند و نیازمند زمان و لفظ نیست و از سویی این کار براي خدا آسان است و هیچ
مشکلی ندارد و هیچ چیز نمی تواند مانع تحققِ خواست خدا شود.
واحده
قبل از آن است. « اراده » یا « فعله » یا « کلمه » در اینجا به مناسبت تقدیر واژه « واحده » گفته اند تأنیث
تبیین آیه در المیزان
بسیاري از تفاسیر (مجمع البیان، تفسیر صافی، تبیان، کنزالدقایق و ...) آیه را همین گونه که گذشت، معنا کرده اند و بیان آنها
به یکدیگر نزدیک است.
( مرحوم علامه در المیزان این آیه را بسیار عالی تبیین کرده است، وي می گوید:( 3
.746 : 584 ؛ مفردات الفاظ القرآن 1 : -1 . لسان العرب 2
. -2 . سوره یس ( 36 ) آیه 82
-3 . قوله تعالی: (وَما أمْرُنا إِلَّا واحِ دَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَ َ ص رِ) قال فی المجمع: اللمح النظر بالعجله و هو خطف البصر. انتهی. والمراد
بالأمر ما یقابل النهی لکنه الأمر التکوینی بإراده وجود الشی ء، قال تعالی: (إِنَّما أمْرُهُ إِذا أرادَ شَیْئاً أنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ) (یس:
82 ) فهو کلمه کن و لعله لکونه کلمه اعتبر الخبر مؤنثا فقیل: (إِلَّا واحِ دَهٌ) والذي یفیده السیاق أن المراد بکون الأمر واحده، أنه
لایحتاج فی مضیه و تحقق متعلقه إلی تعدد و تکرار، بل أمر واحد، بإلقاء کلمه کن یتحقق به المتعلق المراد کلمح بالبصر من
غیر تأن و مهل حتی یحتاج إلی الأمر ثانیاً وثالثاً. و تشبیه الأمر من حیث تحقق متعلقه بلمح بالبصر، لا لإفاده أن زمان تأثیره
قصیر کزمان تحقق اللمح بالبصر، بل لإفاده أنه لایحتاج فی تأثیره إلی مضی زمان ولو کان قصیرا فإن التشبیه باللمح بالبصر فی
الکلام یکنی به عن ذلک، فأمره تعالی وهو إیجاده وإراده وجوده لایحتاج فی تحققه إلی زمان ولا مکان ولا حرکه کیف لا؟ و
نفس الزمان والمکان والحرکه إنما تحققت بأمره تعالی. والآیه و إن کانت بحسب مؤداها فی نفسها تعطی حقیقه عامه فی خلق
الأشیاء و أن وجودها من حیث إنه فعل الله سبحانه کلمح بالبصر وإن کان من حیث إنه وجود لشیء کذا تدریجیاً حاصلًا شیئاً
فشیئاً إلَّا أنها بحسب وقوعها فی سیاق إیعاد الکفار بعذاب یوم القیامه ناظره إلی إتیان الساعه و أن أمرا واحدا منه تعالی یکفی
فی قیام الساعه وتجدید الخلق بالبعث والنشور فتکون متممه لما أقیم من الحجه بقوله: (إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ) . فیکون مفاد
الآیه الأولی أن عذابهم بالنار علی وفق الحکمه و لامحیص عنه بحسب الإراده الإلهیه لأنه من القدر، و مفاد هذه الآیه أن تحقق
الساعه التی یعذبون فیها بمضی هذه الإراده وتحقق متعلقها لامؤونه فیه علیه سبحانه، لأنه یکفی فیه أمر واحد منه تعالی کلمح
. (88 87 : بالبصر (المیزان 19
ص: 383
نگاه با عجله است و آن یک « لَمْح » : خداي متعال می فرماید { وَمَا أمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَه کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ } طَبْرِسی در مجمع می گوید
قرار دارد، که مراد امر تکوینی به اراده وجود چیزي « نهی » چیزي است که رویاروي « اَمر » چشم به هم زدن می باشد. مقصود از
است - خداي متعال می فرماید { إِنَّمَا أمْرُهُ إِذَا أرَادَ شَیْئًا أنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ } ( 1) همانا امر خدا [چنین است که] هرگاه
چیزي را اراده کند به او می گوید:
. -1 . سوره یس ( 36 ) آیه 82
ص: 384
کلمه است، « کن » می باشد و شاید بدان جهت که « کن » کلمه ،« اَمر » پس آن چیز موجود می شود - پس مقصود از « باش »
خبرش مؤنث آمده و گفته شده { إِلَّا وَاحِدَه } .
از سیاق آیه می توان دریافت که مقصود از اَمر واحد، امري است که اجراي آن و تحقق متعلقش به تعدُّد و تکرار نیاز ندارد،
متعلّقی که قصد شده، مانند چشم به هم زدن، تحقق می یابد، بی درنگ و « کن » بلکه امر واحدي است که با القاي کلمه
گذشت زمان تا نیاز به امر دوم و سوم باشد.
براي رساندن این معنا که زمانِ تأثیر آن مانند زمان پلک زدن کوتاه است، نمی « لَمْح البصر » و تشبیه امر از حیث متعلّق آن به
لمح » باشد، بلکه براي افاده این معناست که براي تأثیرش به گذشت زمان - هرچند کوتاه باشد - نیاز ندارد؛ زیرا تشبیه به
در کلام، کنایه آورده می شود. « البصر
پس امر خداي متعال، همان ایجاد و اراده تحقق شیء می باشد که به زمان و مکان و حرکت، احتیاج ندارد.
چگونه چنین نباشد درحالی که نفس زمان و مکان و حرکت تنها به امر خداي متعال تحقق می پذیرد.
هرچند این آیه به حسب مؤدایش - به خودي خود - حقیقت عامی را در آفرینش اشیا ارائه می دهد و اینکه وجود آنها از این
نظر که فعل خداي سبحان است مانند یک نگاه تند و سریع است (گرچه از این حیث که پیدایش شیء خاص است به تدریج
و اندك اندك خواهد بود) جز اینکه به حسب وقوع آیه در سیاق تهدید کافران به عذاب قیامت، به آوردن رستاخیز نظر دارد
و اینکه یک امر از سوي خداي متعال براي رستاخیز و دو باره زنده شدن خلق - به وسیله بعث و نشور - کفایت می کند.
پس این آیه، تتمیمی است براي حجتی که به این سخن خدا اقامه شده است:
ص: 385
{ إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ } ؛( 1) ما هرچیزي را به اندازه آفریدیم.
بنابراین، مفاد آیه نخست این است که: عذاب کافران بر وفق حکمت خداست وبه حسب اراده الهی گریزي از آن نمی باشد؛
زیرا آن از قَدَر (و تقدیر) خداست.
و مفاد این آیه این است که: تحقق قیامتی که کافران در آن عذاب می شوند به امضاي این اراده و تحقق متعلق آن، هیچ مؤنه
اي براي خداي سبحان ندارد؛ زیرا در آن امر واحد از سوي خداي متعال -که مانند یک نگاه سریع است - کفایت می
( کند.( 2
دیدگاه فلاسفه و اهل عرفان
اشاره
بعضی از کسانی که به مبانی عرفانی اصرار می ورزند، آیه { وَمَا أمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَه کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ } ( 3) را به گونه اي معنا کرده
اند که ظاهر آیه آن را برنمی تابد و با معارف وحیانی سازگار نمی باشد.
سخن ابن عربی و قیصري
این گونه بیان شده « ممد الهمم » ابن عربی در فصوص شعري را آورده است و قیصري در توضیح آن سخنی دارد که در کتاب
است:
و ان دَخَلُوا دارَ الشقاء فإنَّهم عَلَی لذَّه فیها نعیم مباین
نعیمَ جنان الخلد فالأمر واحد و بینهما عند التجلّی تباین
و اگر اهل وعید در دار الشقاء - که نار است - داخل شدند همانا که آنان بالأخره در آن دار الشقا واقع در لذت می شوند.
این لذت آنان در آن دار الشقا مباین است با نعیم جنان (بهشت) خلد.
. -1 . سوره قمر ( 54 ) آیه 49
. 88 87 : -2 . نگاه کنید به، المیزان 19
. -3 . سوره قمر ( 54 ) آیه 50
ص: 386
پس امر یکی است و بین این دو نعیم که نعیم اهل وعید در دار الشقاء و نعیم اهل بهشت خلد باشد در نزد تجلی، تباین است.
پس هر قومی از این دو گروه نعیمی دارند که لایق به هر یک از آنهاست.
[قیصري می گوید:] نعیم نفوس طیبه، نمی باشد مگر به طیبات و نعیم نفوس خبیثه نمی باشد مگر به خبیثات؛ مثل لذت بردن
جُعَل به قاذورات و رنج بردن او از طیّبات؛ خداي تعالی فرمود:
{ الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ } ( 1) و تجلّی الهی بر سعداء و اشقیاء در اصل
نیست مگر یک چیز؛ چنان که خداي تعالی فرمود:
( { وَمَا أمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَه کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ }( 2
و تعدد و تباین از ناحیه قوابل است و هر یک از قوابل به حسب استعداد و قابلیتش می گیرد؛ چون نزول آب واحد از آسمان،
که در یک جا شِکر شد و در جایی حنظل.
یسمّی عذاباً من عُذوبه طعمه و ذاك له کالقشر و القشر صائن
نعیمی که براي اهل شقا هست عذاب می نامند از جهت عذوبت و شیرینی طعمش نسبت به آنان است؛ زیرا عذاب اصلًا از
عَذب (شیرینی) مأخوذ است.
و این لفظ عذاب براي عذب چون پوست است (قشر است) و پوست نگه دار مغزش از آفات است.
( پس لفظ عذاب معنایش را حفظ می کند از ادراك محجوبان که غافل از حقایق اشیا هستند.( 3
. -1 . سوره نور ( 24 ) آیه 26
. -2 . سوره قمر ( 54 ) آیه 50
.210 -3 . ممد الهمم: 209
ص: 387
مقصود از این سخن این است که یک تجلّی می باشد و از آن، مظاهر گوناگون و مختلف بروز یافته است؛ چنان که از آسمان
باران فرود می آید و از همین آب باران درجایی نیشکر می روید و درجاي دیگر حنظل رشد می کند.
پس امر واحد است، قابلیت ها مختلف اند.
خدا بر سعادت مندان و شقاوت مندان یک گونه تجلی می کند، لیکن استعدادها و ظرفیت ها متفاوت است؛ بعضی به گُل
خوش اند و بعضی با خار همدم می شوند.
یاد آوري
شایان ذکر است که شارح، در قسمت دیگري از همین کتاب، مطلبی را در معناي آیه می آورد که با آنچه در اینجا بیان شده،
همخوانی ندارد، در آنجا می خوانیم:
مراد از عطایاي اسمائیه، آنی است که مبدأش صفتی از صفات باشد که به تعیّن وامکان خود، از ذات امتیاز دارد. عطایاي ذاتیه
همیشه اَحَدِي النَّفْث است.
( خداي تعالی فرمود: { وَمَا أمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَه کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ } ( 1
و این عطیه که اَحَ دِي النَّفث است به حسب اسماء و صفات و مظاهر آنها که قوابل هستند متکثِّر و متعدِّد می شوند، ولی
عطایاي اسمائیه به خلاف عطایاي ذاتیه متکثر و متعدد است؛ زیرا صادر از اسم رحیم مضادّ و مخالف آنی است که از اسم
منتقم صادر می شود، چه اینکه هر یک از این دو مقید به مرتبه مُعَیَّنه اند و مصدر عطایاي ذاتیه از حیث اسماء ، اسم الله و
رحمن و ربّ و غیر آنها از اسماء ذات است.
اهل کشف و شهود در هنگام حصول فیض و تجلّی میان تجلّی ذاتی و اسمائی فرق می نهند، که شیخ در متن گفت آن دو
قسم عطیه، هر یک پیش اهل ذوق متمیز است.
. -1 . سوره قمر ( 54 ) آیه 50
ص: 388
( و عارف به میزان خاصی که براي او از کشفش حاصل است می فهمد که آیا منبع این فیض از ذات است یا از اسماء.( 1
بدبخت) به عطایاي اسمی مربوط است که تجلی ) « شقی » نیک بخت) و ) « سعید » درحالی که در سخن پیش مطرح شد که
الهی بر آنها یک گونه می باشد.
یکسان نیست. « منتقم » و « رحیم » در اینجا شارح بیان می دارد که تجلّی خدا در
سخنی از تفسیر روح البیان
اسماعیل حقی برسوي (متوفاي 1127 ه ق) از مفسران بزرگ اهل سنت می باشد که تفسیر روح البیان را نوشته است و در این
تفسیر گاهی بر اساس مبانی عرفانی اصطلاحی، مطالبی را بیان می کند.
از جمله در ذیلِ { وَمَا أمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَه کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ } می نویسد:
2) آمده است: )« تأویلات نجمیّه » در
ما براي همه اشیا - اشیاي [عالَمِ] بالا و پایین - جز به جعل واحد تجلّی نکردیم؛ یعنی با یک صفت که کثرتی در آن نمی
باشد، لیکن آن صورت واحده به حسب متجلی له تکثر و ظهور پیدا می کند، مانند ظهور یک صورت در آیینه هاي مختلف
که در آیینه بزرگ، با نمایی بزرگ ظاهر می شود و در آیینه کوچک، خُرد به نظر می آید و در آیینه مستطیلی به صورت
مستطیل است و در آیینه دائره اي، گرد جلوه می کند.
این در حالی است که صورت بر همان حالی که خلق شده باقی است تغییر و تبدیلی در آن رخ نداده است؛ چنان که ناظر
( چشم می گشاید و در یک نگاه آنچه را در مقابل چشمش می باشد می بیند.( 3
.74 -1 . ممدّ الهمم : 73
-2 . تأویلات النجمیه، اثر نجم الدین رازي، معروف به دایه، از صوفیان کبروي قرن هفتم هجري است.
-3 . فی التأویلات النجمیه: وما امر تجلینا للاشیاء کلها علویها و سفلیها إلا جعل واحد؛ اي وحدانی الوصف لا کثره فیه، لکن
یتکثر بحسب المتجلی له ویظهر فیه بحسبه ظهور الصوره الواحده فی المرائی المتکثره یظهر فی الکبیر کبیراً و فی الصغیر صغیراً
و فی المستطیل مستطیلًا و فی مستدیر مسدیراً، والصوره علی حالتها المخلوقه علیها باقیه لاتغیر ولاتبدل بها، کما یلمح الناظر
. (284 : ویري فی اللمحه الواحده ما یحاذي بصره (تفسیر روح البیان 9
ص: 389
بنابراین، یک تجلی است، لیکن آینه ها مختلف اند و در هر کدام، صورت، به شکلی درمی آید.
سخن ملاصدرا
ملاصدرا در اَسفار می نویسد:
فللوجود الحقّ ظهورٌ لذاته فی ذاته، هو سمّی بغیب الغُیُوب؛ و ظهورٌ بذاته لِفِعله، یُنَوِّرُ به سماواتِ الأرواح و أراضی الأشباح، و
هو عباره عن تجلیه الوجودي المُسمّی باسم النور [تَظْهَرُ]( 1) به أحکامُ الماهیّات و الأعیان.
وبسبب تمایز الماهیات الغیر المجعوله وتخالفها من دون تعلق جعل وتأثیر - کما مرّ- إتَّصفت حقیقه الوجودِ بصفه التعدُّد
والکثره بالعرض لا بالذات، فیَتَعاکَس احکامُ کلّ من الماهیّه والوجود إلی الآخر وصار کل منهما مرآه لظهور احکام الآخر فیه
بلاتعدُّد و تکرار فی التجلی الوجودي کما فی قوله تعالی { وَمَا أمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَه کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ } .
وانّما التعدُّد والتکرار فی المظاهر والمرایا لا فی التجلّی والفعل بل فعلُه نورٌ واحد یَظْهَرُ به الماهیّاتُ بلاجَعل وتأثیر فیها.
( و بتعدُّد الماهیات یَتَکَثَّرُ ذلک النور کتکثُّر نور الشمس بتعدد المُشَبِّکات و الرَّواشِن؛( 2
نامیده می شود، و ظهوري به ذاتش براي فعلش « غیب الغیوب » براي وجود حق، ظهوري براي ذاتش در ذاتش می باشد که آن
هست که به آن آسمان هاي
آمده است. « تظهر » -1 . در نسخه چاپ شده بنیاد حکمت اسلامی صدرا، واژه
.341 340 : -2 . اسفار اربعه 2
ص: 390
نامیده شده است و به وسیله « نور » اَرواح و زمین هاي اَشباح را درخشان می سازد و آن، تجلّی وجودي اش می باشد که به اسم
آن، احکام ماهیات و اعیان [خارجی] آشکار می گردد.
به صفت تعدُّد و کثرتِ عرضی « حقیقت وجود » و به سبب تمایز ماهیاتِ نامجعول و تخالفِ آنها بی تعلُّق جعل و تأثیر است که
به دیگري انعکاس می یابد و هر یک از آنها مرآتی « وجود » و « ماهیت » (و نه ذاتی) توصیف می شود و احکام هر کدام از
براي ظهور احکام دیگري در خود می گردند بی تعدُّد و تکرار در تجلّی وجودي؛ چنان که در قول خداي متعال آمده است:
.« و امر ما نیست مگر یک نگاه تند و سریع »
همانا تعدُّد و تکرار در مظاهر و آینه هاست - نه در تجلّی و فعل - بلکه فعلِ حق نور واحد است که به وسیله آن ماهیات، بی
جعل و تأثیر در آنها، بروز می یابد و با تعدُّد ماهیّات، آن نور کثرت پیدا می کند؛ چنان که نور خورشید با تعدُّد پنجره ها و
رَوزن ها تکثُّر می یابد.
ملاصدرا در این سخن بیان می دارد که خداي متعال دو ظهور دارد: ظهوري که براي خودش هست، و ظهوري که فعل او
نامیده می شود.
ظهور براي خودش همان عالَم بی اسم و رسم و غیب الغیوب است که به نظر ملاصدرا صوفیان جاهل آن را برنمی تابند و بر
این باورند که حق متعال چیزي جز همین وجودات نمی باشد. از این رو وي آنها را کافر و بی دین می داند.
و ظهور دیگر خدا در ارتباط با ماهیات و استعدادها و ظرفیت هاست که در اینجا یک تجلی می باشد. ملاهادي سبزواري در
حاشیه بر این سخن می نگارد.
انَّه الواحدُ الذي نَشَأ مِنَ الواحد، نَشَأ الظهورُ الثانوي من الظهور الذاتی. فظهوره الَّذِي فی صَفِّ نِعال محفل الإفاضه الطولیه
النزولیه، عینُ ما فی الصدر، وکذا فی العروجیه، وکذا الظهور الَّذي الآن بما هو ظهوره عینُ ما فی الأدوار والأکوار السابقه
واللاحقه.
ص: 391
« یک وحدت است لیک به تکرار آمده » : فما یقال
( انَّما هو باعتبار المظاهر کما صرح به لا باعتبار الظاهر و لا باعتبار الظهور؛( 1
آن [تجلی وجود خدا در عالم]، واحدي است که از واحد ایجاد شد، ظهور ثانوي اش از ظهور ذاتی اش پدید آمد. پس
ظهوري که در صفِ نِعال محفل افاضه طولی [پایین ترین نقطه قوس نزول] نزولی هست عین همان ظهوري است که در صدر
[بالاترین نقطه] می باشد، و چنین است ظهوري که در افاضه عروجی می باشد و ظهوري که هم اکنون - از آن جهت که
ظهور اوست - می باشد، عین ظهوري است که در دوران هاي گذشته بوده و در زمان هاي آینده تحقق می یابد.
به اعتبار مظاهر است... نه به اعتبار ظاهر و نه باعتبار ظهور. « یک وحدت است لیک به تکرار آمده » : پس اینکه گفته می شود
جلوه می کند، عوالمی را درمی نوردد تا به عالَم ما « قوس نزول » برخی از فلاسفه و اهل عرفان بر این باورند که: حق، وقتی در
( عوالمی را طی می کند تا به عالَم قدس راه می یابد.( 2 « قوس صعود » می رسد و آن گاه در
در اینجا نیز، همین سخن، مدنظر حاج ملاهادي است. وي بیان می دارد که همه آنچه در قوس نزول و صعود هست، یک
حقیقت بیش نمی باشد، حق متعال تکرار نمی شود، تکرار به اعتبار مظاهر است، ظاهر و ظهور تکرار نمی پذیرد.
. 340 ، پانوشت شماره 2 : -1 . اسفار اربعه 2
-2 . بارها یاد آوري شده است که فلاسفه وعرفا، همین مضمون را برآیه (إِنَّا لِله وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ) (بقره: 156 ) تطبیق می کنند،
درحالی که معناي آیه این است که: ماملک خداییم وسوي او باز می گردیم.
ص: 392
نقد و بررسی
آیا این سخن که تجلّی الهی واحد است و تنها قابلیت ها و استعدادها مختلف اند، بر برهانی استوار است یا اینکه حقیقتِ
فراعقلی می باشد؟
به نظر می رسد قائلان به این ادعا، استدلالی ندارند و آن را به همان کشف و شهود حواله می دهند و حقیقتی وراي عقل و
خرد می انگارند؛ زیرا عقل در این وادي درمی ماند و نمی تواند چاره اي بیابد.
سخن به میان آورد و گفت: از حقیقتی بسیط « الواحد لایصدر منه إلاّ الواحد » با وجود این، می توان براي استدلال، از قاعده
که هیچ نوع ترکیب عقلی و وهمی و خارجی در ذاتش راه ندارد، جز یک چیز صادر نمی شود.
به بیان دیگر، باید میان علت و معلول سنخیتی باشد( 1) وگرنه هرچیزي می تواند از چیز دیگر پدید آید، که بطلان آن روشن
است (به عنوان مثال هرگز از درخت سیب، آهن تولید نمی شود) .
با توجه به اینکه، خداي متعال - به معناي واقعی - داراي وحدت حقیقی می باشد و هیچ نوع ترکیب عقلی و وهمی و خارجی
می توان گفت که از حضرت حق تنها یک فعل صادر شده « الواحد لایصدر منه إلَّا الواحد » در او راه ندارد، براساس قاعده
است و تفاوت هایی که می نگریم، همه، از ناحیه استعدادها و مظاهرند.
معلول « الف » معلول آن، و میان آن دو سنخیتی باشد؛ و فرض کنیم که « ب» علت واحد باشد و « الف » -1 . اگر فرض کنیم
« ب» و « دال » دارد، در این صورت با توجه به اینکه از علت واحد جز معلول واحد صادر نمی شود، صدور « دال » دیگر به نام
مرکب باشد که خلاف فرض است. پس در موارد این چنین یا « الف » محال است وگرنه لازم می آید که « الف » (هر دو) از
باید بگوییم یک معلول است (و نه دو تا) و یا از علت واحد بودن دست برداریم؛ زیرا از علت واحد جز معلول واحد صادر
نمی شود.
ص: 393
پاسخ
این قاعده درست نمی باشد و بر فرض صحت، خداي متعال تخ ّ ص صاً از آن بیرون است (نه اینکه با تخصیص از آن خارج
گردد) زیرا قاعده عقلی تخصیص را برنمی تابد.
توضیح اینکه: این قاعده اگر درست باشد در علل طبیعی جاري است که در آنها معلول وجودِ نازل علت است، پس در علل
موجِ ده (ایجاد کننده) می توان این قاعده را جاري دانست و گفت، در غیر این صورت، صدور هرچیزي از چیز دیگر لازم می
آید که بطلان آن روشن است.
لیکن خداي متعال، فاعل مختار است و با اراده هاي گوناگون و متباین اَفعال را پدید می آورد و اگر درباره خدا تعبیر علت به
کار رود، همان معناي لغوي اش مقصود می باشد. پس هیچ سنخیتی میان خداي متعال و مخلوقات وجود ندارد، و کائنات از
فیضان و لبریز شدن حضرت حق شکل نگرفته اند و وجود تنزل یافته، او نمی باشند.
می گوید: « تجریدالإعتقاد » از این روست که خواجه در
( و أدلّه وجوده مدخوله؛( 1
ادله وجود آن خدشه دارد.
کرده اند مخدوش است؛ زیرا خداوند متعال « الواحد » یعنی عقول عشره اي که فلاسفه سامان داده اند و آنها را مبتنی بر قاعده
فاعل مختار می باشد و با اراده اَفعال را پدید می آورد (نه به وسیله رابطه علت و معلول) .
صادر شد و « عقل اول » ، خواجه نصیر در برخی از کتاب هایش( 2) بیان می کند که فلاسفه بر این باورند که از حضرت حق
و « عقل دوم » ، را یافت (که در تجزیه عقلی، ترکیب ذهنی می باشد) و از عقل اول « ماهیت » و « وجود » این عقل دو جهت
نفس فلکی که مرکّب از هیولا و صورت است) پدید آمد و به این ترتیب در عالَم، تکثرها ) « فلک اول »
-1 . کشف المراد: 176 (الفصل الرابع، المسأله الأولی فی العقول المجرده) .
.464 461 : -2 . نگاه کنید به، فصول نصیریّه: 9 (چاپ سنگی، سال 1315 ه ق) ؛ قواعد کلی فلسفی 1
ص: 394
(موجودات مختلف) شکل گرفت؛ یعنی عقل اول، چند جهت پیدا کرد و علت براي چیزهاي متعدد شد.
در اینجا خواجه می گوید: اگر با این جهات، وحدت عقل اول از بین رفته است که در آن صورت واحد نمی باشد؛ زیرا به
جاري نمی باشد؛ « الواحد » نفس تحققِ عقل اول، جهات متعدد همراه اوست (نه اینکه جهات بعدها شکل بگیرد) پس قاعده
چون این واحد، متعدد است و از متعدد، کثرت ها پدید آمده است.
و اگر این جهات، وحدت آن را به هم نزده است، چگونه می توان علت براي متعدد شود و هم فلک اول و هم عقل دوم از او
بروز یابد؟!
پس حق همان است که ما در توحید بیان می داریم و آن اینکه: خداي متعال، حیٌّ، عالم، قادر، مختار، فاعل بالإراده و... است.
هرچیزي را - به جز آنچه محال ذاتی است( 1) - می تواند ایجاد کند، هرچند آن چیزها و موجودات در کمال تباین با یکدیگر
باشند.
دلایل نقلی فراوانی بر این حقیقت وجود دارد.
در آیه { کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأنٍ } ( 2) بسیاري از تفاسیر تبیین درستی از آن بیان کرده اند و سخنان آنها نزدیک به هم و مانند
یکدیگر است.
علامه مجلسی در بحارالانوار به نقل از بیضاوي، می گوید:
{ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأنٍ } یعنی در هر زمانی خدا - بر اساس آنچه در قضاي او گذشته [و امضا] شده است - اشخاصی را ایجاد
می کند و احوالی را پدید می آورد... .
( این آیه رد سخن یهود است که عقیده داشتند خدا در روز شنبه حکم نمی کند [و کاري انجام نمی دهد].( 3
واقع نمی شود. « قدرت » -1 . زیرا محال ذاتی، متعلق
. -2 . سوره الرحمن ( 55 ) آیه 29
. 82 : -3 . بحارالأنوار 83
ص: 395
و در تفسیر قمی می خوانیم:
( { کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأنٍ } یعنی در هر روزي [خدا] می میراند و زنده می سازد و روزي می دهد و زیاد و کم می کند.( 1
و در اصول کافی به نقل از حارث همدانی خطبه اي از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده که در آن امام علی (علیه
السلام) فرمود:
( الحمدُ لله الَّذي لایَموت و لاتَنقَضی عجائبُه؛ لأنَّه { کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأنٍ } من اِحداث بدیع لم یکن؛( 2
و چیزهاي نوي را که « هر روزي او در کاري است » ستایش خداي را که هرگز نمی میرد و شگفتی هایش پایان نمی پذیرد
نبوده اند می آفریند.
چنان که پیداست، سخن از اَفعال جدید (و بی پیشینه) است، خدا چیزهایی را پدید می آورد که سابقه نداشته و نبوده اند، نه
( اینکه صورت هاي مختلف فعلی که قبلًا ایجاد شده، نمود یابد و تجلّی پیدا کند.( 3
.345 : -1 . تفسیر قمی 2
.573 : 141 ، حدیث 7 ؛ تفسیر کنز الدقایق 12 : -2 . اصول کافی 1
آمده است. (« الواحد » -3 . شرح بیشتر این مبحث در سلسله مباحث اعتقادي استاد (نقد و بررسی قواعد فلسفی، قاعده
ص: 396
ص: