گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
آیه نوزدهم: وَقَضَی رَبُّکَ ألَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ



اشاره
وَقَضَی رَبُّکَ ألَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ
إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندكَ الْکِبَرَ أحَدُهُمَا
أوْ کِلَاهُمَا فَلاتَقُل لَهُمَا اُفٍّ وَلاتَنْهَرْهُمَا
وَقُل لَهُمَا قَوْلًا کَرِیماً
و پروردگار تو حکم کرد که جز او را مپرستید و به پدر
و مادر [خود] نیکی کنید؛ اگر یکی از آن دو یا هر دو نزد
مگو و آنان « اُف» [ تو به سالمندي رسیدند به آنها [حتّی
را از پیش خود نَران و با آنها سخنی شایسته بگوي.
سوره اسراء ( 17 ) آیه 23
ص: 398
ص: 399
لفظ { قَ َ ض ی } در قرآن مجید در چندین معنا بکار رفته همچون حکم کردن، ملزم ساختن، به انتهاء رساندن، مُردن و...( 1) که
هر یک نوعی فیصله دادن و تمام کردن است که در آیه مورد بحث در معناي حکم کردن استعمال گردیده است .
قضاي تکوینی و تشریعی
در باب اراده خداوند متعال دو نوع اراده تکوینی و اراده تشریعی ذکر شده است.
بعضی همین تقسیم را در باب قضاي الهی بیان کرده اند که البته اختلاف در نوع اصطلاح بکار رفته است، و گرنه همان
معنایی که براي اراده تکوینی و اراده تشریعی بکار رفته است، در اینجا نیز گفته شده است.
قضاي تکوینی همان حکم لازم الإجرا و غیرقابل نقض است، مانند این آیه: { إِنَّمَا أمْرُهُ إِذَا أرَادَ شَیْئاً أن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ }
و بی درنگ] آن چیز پدید می آید. ] « باش » : 2) زمانی که خدا امري را اراده کند به او می گوید )؛
یعنی هنگامی که خدا بخواهد کاري انجام گیرد، قدرتی در قبال او در کار نیست که بخواهد مخالفت کند.
قضاي تشریعی در رابطه با دستورات و احکام است که افراد می توانند به آن عمل کنند و یا با عصیان از آن سرباز زنند.
-1 . الصحاح فی اللغه، ماده قضی.
. -2 . سوره یس ( 36 ) آیه 82
ص: 400
علامه طباطبائی (رحمه الله) در این زمینه می نویسد:
هو القضاء التشریعی المتعلق بالأحکام و القضایا التشریعیه، و یفید معنی الفصل و الحکم القاطع المولوي، و هو کما یتعلق بالأمر
یتعلق بالنهی وکما یبرم الأحکام المثبته یبرم الأحکام المنفیه، ولو کان بلفظ الأمر فقیل: وأمر ربک أن لاتعبدوا إلا إیاه، لم یصح
( إلا بنوع من التأویل والتجوز؛( 1
[قضاء در آیه] قضاي تشریعی است که متعلق به احکام و مسائل تشریعی گردیده و معناي یک طرفی کردن و حکم قاطع
مولوي نمودن را می رساند، و این قضا همانطورکه اوامر خدا را شامل می شود، نواهی را نیز شامل می گردد؛ همان طورکه
احکام مثبته (واجبات) را قطعیت می بخشد احکام منفیّه (محرمات) را نیز قطعی می کند، و اگر با لفظ امر می بود و گفته می
صحیح نبود مگر با نوعی از تأویل و مجاز. « و أمر ربک أن لا تعبدوا إلا إیاه » شد
اهمیت عبادت و پلیدي شرك
مرحوم علامه در ادامه می فرماید:
والأمر بإخلاص العبادهلله سبحانه أعظم الأوامر الدینیه والإخلاص بالعباده أوجب الواجبات کما أن معصیته و هو الشرك بالله
سبحانه أکبر الکبائر الموبقه، قال تعالی:
(3) . ( { إِنَّ الَله لایَغْفِرُ أن یُشْرَكَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ } ( 2
امر به اخلاصِِِ عبادت براي خداي سبحان، عظیم ترین دستورات دینی و اوجب واجبات است، همچنان که نافرمانی او به
صورت شركِ به خداي سبحان از بزرگ ترین گناهان نابود کننده است، خداي تعالی فرموده:
.79 : -1 . المیزان 13
. -2 سوره نساء ( 4) آیه 48
-3 . همان.
ص: 401
«. مسلّماً خدا، این را که به او شرك ورزیده شود نمی بخشاید و غیر از آن را براي هر که بخواهد می بخشاید »
برگشت همه معاصی به شرك است
سپس ادامه می دهد:
وإلیه یعود جمیع المعاصی بحسب التحلیل إذ لو لا طاعه غیر الله من شیاطین الجن والإنس وهوي النفس و الجهل لم یُقدم
الإنسان علی معصیه ربه فیما أمره به أو نهاه عنه و الطاعه عباده قال تعالی: { ألَمْ أعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أن لاتَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ
لَکُمْ عَدُوٌ مُّبِینٌ } ( 1) و قال: { أفَرَأیْتَ مَنِ اتَّخَ ذَ إِلهَهُ هَوَاهُ... } ( 2) حتی أن الکافر المنکر للصانع مشرك بإلقائه زمام تدبیر
( العالم إلی الماده أو الطبیعه أو الدهر أو غیر ذلک وهو مقر بسذاجه فطرته بالصانع تعالی؛( 3
چنانچه یک یک معاصی را تحلیل و تجزیه کنیم خواهیم دید که برگشت تمامی گناهان به شرك است، زیرا اگر انسان غیر
خدا یعنی شیطان هاي جنی و انسی و یا هواي نفس و یا جهل را اطاعت نکند هرگز اقدام به هیچ معصیتی نمی کند، و هیچ امر
و نهیی را از خدا نافرمانی نمی کند، پس هر گناهی اطاعت از غیر خدا است، و اطاعت هم خود یک نوع عبادت است، هم
چنان که در آیات زیر اطاعت شیطان را پرستش وي خوانده و فرمود: { ألَمْ أعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أن لاتَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ } و
نیز فرمود: { أفَرَأیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ... } .
حتی کافري که منکر صانع است نیزمشرك است؛زیرا با اینکه فطرت ساده اش
. -1 . سوره یس ( 36 ) آیه 60
. -2 . سوره جاثیه ( 45 ) آیه 23
. 83 : -3 . المیزان 13
ص: 402
حکم می کند بر اینکه براي عالم صانعی است مع ذلک امر تدبیر عالم را به دست ماده و یا طبیعت و یا دهر می داند.
ایشان در پایان می نگارد:
و لعظم أمر هذا الحکم قدّمه علی سائر ما عدّ من الأحکام الخطیره شأنا کعقوق الوالدین ومنع الحقوق المالیه والتبذیر وقتل
الأولاد والزنا وقتل النفس المحترمه وأکل مال الیتیم ونقض العهد والتطفیف فی الوزن واتباع غیرالعلم والکبر ثم ختمها بالنهی
( ثانیا عن الشرك؛( 1
و چون مسئله شرك و اطاعت غیر او، مسئله عظیمی بود آن را بر تمام احکام مهم دیگر مقدم داشت؛ مانند عقوق والدین و
ندادن حقوق واجب مالی و اسراف و تبذیر و فرزندکشی و زنا و قتل نفس و خوردن مال یتیم و عهد شکنی و کم فروشی و
پیروي کورکورانه و تکبُّر ورزیدن. سپس پایان رساند این امور را به نهی دوباره از شرك ورزیدن.
در این آیه قضاي تشریعی معنا « قضا » به قسمتی از روایت امام رضا (علیه السلام) که در آن « بحث روائی » مرحوم علامه در
گردیده اشاره می نماید، که کامل آن چنین است:
عن بریدبن( 2) عُمَیر بن معاویه الشامی قالَ: دَخَلتُ عَلی علی بن موسی الرضا بِمَرو فَقلتُ لَه: یا ابن رسول الله رُوِي لنا عَن
ما معناه؟ « أنَّه لاجبرَ ولاتفویضَ، بل أمرٌ بَینَ أمرین » : قالَ 􀀀 الصادق جعفر بن محمد
و مَن زَعمَ: أنَّ الَله فَوَّضَ أمرَ الخَلق و الرِّزق إلی حُجَجه « بالجبر » قالَ: مَن زَعمَ أنَّ الَله یَفعَلُ أفعالَنا ثُمَّ یُعَذِّبنا عَلیها، فَقد قالَ
و القائل بالجبر کافرٌ، و القائل بالتفویض مشركٌ. « بالتفویض » (علیهم السلام) فَقد قالَ
فَقُلتُ له: یا ابن رسول الله فَما أمرٌ بَینَ أمرین؟
-1 . همان.
ثبت شده است. « یزید » و در برخی « زید » آمده، لکن در مآخذ روایت « برید » -2 . در المیزان
ص: 403
فَقالَ (علیه السلام) : وُجودُ السَّبیل إلی إتیانِ ما اُمِرُوا به، و تَرك ما نُهُوا عَنه.
فقُلتُ له: فهَل لله عزَّوجلَّ مَشیَّه و إراده فی ذلک؟
فَقالَ (علیه السلام) : أمّا الطاعات، فإراده الله و مَشیَّتُه فیها، الأمرُ بها و الرِّضا لها و المعاونه علیها، و إرادتُه و مَشیَّتُه فی المَعاصی:
اَلنَّهی عَنها و السَّخطُ لها و الخِذلانُ عَلیها.
قُلتُ: فَهل لله فیها القَضاء؟
قالَ (علیه السلام) : نَعم، ما مِن فِعل یَفعلُه العِباد مِن خَیرٍ أو شَرٍّ إلاّ و لله فیه قَضاءٌ.
قُلتُ: ما مَعنی هذا القَضاء؟
( قالَ: اَلحُکم عَلیهم بما یَستحقُّونَه مِن الثَّواب والعِقاب فی الدُّنیا والآخره؛( 1
(راوي) می گوید: در مرو وارد مجلس امام رضا (علیه السلام) شدم و به محضرشان عرض کردم اي پسر رسول خدا، براي ما
نه جبر است و نه تفویض، بلکه چیزي » : روایت شده که [در باب جبر و تفویض] فرموده اند 􀀀 از امام صادق جعفر بن محمد
معناي این کلام چیست؟ امام فرمود: هر کس این گونه گمان کند که افعال ما فعل خداوند است و سپس ما « است بین این دو
را بر آن افعال [که در واقع فعل خداست] عذاب می کند، قائل به جبر شده.
و هرکس گمان کند که خداوند امر آفرینش و رزق را به حجت هایش واگزار کرده، قائل به تفویض شده.
قائل به جبر کافر و قائل به تفویض مشرك است.
پس گفتم: اي پسر رسولخدا پس امر بین این دو چیست؟
فرمود: وجود طریقی است براي انجام آنچه که مأمور به آنند و براي ترك آنچه که از آن نهی شده اند.
عرض کردم: آیا براي خداوند در این طریق مشیت و اراده اي هست؟
.11 : 114 ؛ بحارالأنوار 5 : -1 . عیون اخبار الرضا علیه السلام 2
ص: 404
فرمود: اما طاعات، اراده و خواست خداوند در آنها : امر به آنها و خوشنودي در آنها و یاري رساندن در انجام آنهاست.
و اراده و مشیت او در گناهان: نهی از آنها و ناخرسندي از انجام آنها و نصرت نکردن در انجام آنهاست.
عرض کردم: آیا خداوند را در افعال بندگان حکمی است؟
فرمود: بلی، هیچ خیر و شري از افعال بندگان نیست مگر اینکه در آن خداوند را حکمی است.
عرض کردم: این حکم را چه معنایی است؟
فرمود: قضا و حکم خداوند بر بندگان در مورد اعمالشان همان ثواب ها و عِقاب هایی است که در دنیا و آخرت به آنها
مستحق گردیده اند.
در این زمینه روایت مناسب دیگري است که توجه به آن سودمند می باشد:
است که در نامه خود به اهل اهواز در موضوع نفی جبر و تفویض می فرمایند: 􀀀 از حضرت علی بن محمد العسکري
رُوي عن أمیرالمؤمنین (علیه السلام) أنَّه سأله رجلٌ بَعدَ إنصرافِه مِن الشام فَقالَ: یا أمیرالمؤمنین أخْبِرنا عَن خُروجنا إلی الشام
أبِقَضاء و قَدَر؟
فَقالَ له أمیرالمؤمنین (علیه السلام) : نَعَم یا شیخُ ما عَلوتُُم تَلعَه و لا هَبطتُم بَطنَ وادٍ إلاّ بِقضاء مِن عِند الله و قَدَر.
فَقالَ الرَّجل: عِند الله أحْتَسِب عنائی، و الله ما أري لی مِن الأجرِ شَیئاً فَقالَ علیٌّ (علیه السلام) : بَلی فَقد عَظَّم الُله لَکم الأجر فی
مَسیرکم و أنتُم ذاهبُون و عَلی مُنصَرفکُم و أنتُم مُنقلبُون و لم تکونُوا فی شَیء مِن حالاتکم مُکرهینَ ولا إلیه مُضطرِّینَ.
فَقالَ الرَّجل: وکَیف لانکونُ مُضطرِّینَ والقَضاء والقَدر ساقانا، وعَنهُما کانَ مَسیرُنا؟!
فَقالَ: أمیرالمؤمنین (علیه السلام) :
ص: 405
لَعلَّک أردتَ قَضاءً لازماً وقَدراً حَتماً ولوکانَ کَ ذلکَ لَبطلَ الثَّوابُ و العِقابُ وسَ قطَ الوعدُ والوَعیدُ والأمرُ مِن الله والنَّهی وما
کانتْ تَأتی مِن الله لائمه لمُذنب ولا مَحمده لمُحسن ولا کانَ المُحسن اَولی بثَواب الإحسان مِن المُذنب، ولا المُذنب اَولی
بعُقُوبه الذَّنب مِن المُحسن تلکَ مَقاله إخوان عَبَده الأوثان وجُنُود الشَّیطان و خُ َ ص مآء الرَّحمن و شُهدآء الزُّور و البُهتان و أهل
العَمی و الطُّغیان هُم قَدریَّه هذه الأمَّه و مَجُوسها، إنَّ الَله تعالی أمرَ تَخییراً، و کَلَّفَ یَسیراً، و لم یُعصَ مَغلُوباً، و لم یُطعْ مُکرَهاً و
لم یُرسِل الرُّسُلَ هَزلًا و لم یُنزِل القُرآنَ عَبثاً و لم یخلُق السَّموات و الأرض و ما بینهُما باطلًا، ذلکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفرُوا فَویل للَّذینَ
کَفرُوا مِن النَّار.
( ثم تلی علیهم: { وَقَضَی رَبُّکَ ألَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ } .( 1
قال: فنهض الرجل مسروراً و هو یقول:
أنْتَ الإِمَامُ الَّذِي نَرْجُو بِطَاعَتِهِ یَوْمَ النُّشُورِ مِنَ الرَّحْمَنِ رِضْوَانا
أوْضَحْتَ مِنْ دِینِنَا مَا کَانَ مُلْتَبِساً جَزاكَ رَبُّکَ عَنَّا فِیهِ إِحْسَاناً
فَلَیْسَ مَعْذِرَه فِی فِعْلِ فَاحِشَه قَدْ کُنْتُ رَاکِبَهَا فِسْقاً وَ عِصْیَاناً
کلّا و لا قَائِلًا نَاهِیهِ أوْقَعَهُ فِیهَا عَبَدْتُ إِذاً یَا قَوْمِ شَیْطَاناً
وَ لا أحَبَّ وَ لا شَاءَ الْفُسُوقَ وَ لا قَتْلَ الْوَلِیِّ لَهُ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً
( أنَّی یُحِبُّ وَ قَدْ صَحَّتْ عَزِیمَتُهُ علی الذي قال أعْلِنْ ذَاكَ إِعْلانا؛( 2
مردي پس از مراجعت کردن از جنگ صفین از امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرسید: یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، خبر بده ما را
از جنگ ما با اهل شام که آیا به قضا و قدر الهی بود یا نه؟
. -1 . سوره اسراء ( 17 ) آیه 23
155 ، حدیث 1 ؛ توحید صدوق 380 ، با مختصري اختلاف در بعضی : 310 ؛ و در اصول کافی 1 : -2 . احتجاج طبرسی 1
کلمات آمده است.
ص: 406
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در پاسخ او فرمود: آري اي شیخ، شماها [در این سفر] به تپّه و کوه و درّه و صحرائی قدم نگذاشتید
مگر اینکه به قضا و قدر الهی بوده است.
آن مرد گفت: رنج هاي این سفر را به حساب خدا می آوریم و من اجري براي خود نمی بینم!
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: چنین نیست! همانا خداوند متعال در حرکت شما که به سوي دشمن می رفتید و بر مراجعت
شما که از جنگ بر می گشتید اجر عظیم داده است و حال آنکه در هیچکدام از حرکاتتان مجبور و مضطر نبودید!
مرد گفت: چگونه مجبور نباشیم در حالی که قضاء و قدر الهی ما را سوق داده است؟! و حرکتمان از آندو است!
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: شاید تو قضاي لازم و قَدَرحتمی را اراده نموده اي؟! و اگر چنین باشد، امر و نهی باطل
گردد ودوزخ و بهشت و امر و نهی ساقط شود و از خداوند ملامت براي گنهکار و تشویق براي نیکوکار نمی آمد! و نیکوکار
به جزاي خیر، اولویّتی از گنهکار نمیداشت و نه بدکردار نسبت به عقوبت گناهش از نیکوکار سزاوارتر نبود.
این سخن، گفتار همچون بت پرستان و لشکریان شیطان و دشمنان خدا و گواهان دروغ و بهتان و اهل ضلالت و گمراهی
است.
اینان، قدریّه و مجوس این امتند! همانا پروردگار متعال امر کرده است، با اختیار دادن، و تکلیف نموده به آسانی، و معصیت
نشده از حیث مغلوب شدن و اطاعت نشده از روي اکراه .
و رسولان را بی هدف نفرستاده و قرآن را بیهوده نازل نفرموده و آسمان ها و زمین ومخلوقاتِ دیگر را باطل نیافرید، این
گمان کسانی است که کافر شده اند. پس واي از آتش دوزخ براي کفار.
.« و پروردگار تو حکم کرد که جز او را نپرستید » : سپس حضرت این آیه را تلاوت نمودند
ص: 407
پس آن مرد با خوش حالی از نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) برخاسته و می گفت:
•تو آن امامی هستی که با طاعتش امید داریم که روز قیامت مورد رضوان خداوند قرار گیریم.
•آن بخش از حقایق دین که بر ما مشتبه بود، روشن ساختی، خداوند از ناحیه ما به تو جزاي نیک دهد.
•مرا در کارهاي زشت که به فسق و معصیت آنها را مرتکب گشتم، عذري نیست.
•و هرگز جایز نیست که بگوئیم، نهی کننده از فحشا و منکر، خود ما را در آن انداخته، که در این هنگام شیطان را پیروي
کرده ام.
•هرگز خدا، زشتیها را دوست نداشته و نخواسته و کشتن ولیّ خود را از روي ستم و دشمنی جایز ندانسته.
•چگونه دوست داشته باشد در حالی که فرمان و اراده خدا بر آن بوده و به رسولش فرموده، آشکارا اعلان کن.
قضا در این روایات به معناي امر و حکم است نه به معناي قضاي قطعی و حکم حتمی تکوینی که از متعلّق خود تخلُّف نکند
وگرنه می بایست که همه مردمان مُوحّد باشند و به جز پروردگار متعال، چیز دیگر را پرستش ننمایند.
قضاء و قدري که به اَعمال بندگان متوجّه است حتمی و نافذ نیست و به اختیار عباد توقف دارد و اختیار بندگان، علّت اخیر
وقوع فعل می باشد.
و علم ازلی الهی گرچه محیط و کاشف از جزئیّات و کلیّات اَفعال و حرکات و حالات عباد است، ولی علّتِ تحقّق اَفعال نمی
تواند باشد؛ چنانچه علم و آگاهی استاد از مراتب علمی و عملی و جریان اَعمال شاگردان خود، علّت تحقّق وقوع آن اَعمال و
نتایج نخواهد بود. پس این قضا، قضاي تشریعی است نه قضاي تکوینی که تحقق آن حتمیت یابد.
خداوند تشریعاً حکم فرموده اما بندگان مختارند که عمل کنند یا ترك طاعت نموده و معصیت نمایند.
ص: 408
بنابر این سخن بعضی از فلاسفه و مفسرین اهل سنت که قضا را تکوینی انگاشته اند باطل و مغایر اصول وحیانی است.
سخنان نادرست
اشاره
در این جا مناسب است به شواهدي از تفسیر نادرست آیه مورد بحث، اشاره کنیم:
شاهد اول
عبارت شگفت انگیزي در یکی از شرح هاي فصوص الحکم (فص دهم) آمده است:
به حکم { فَأیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ الِله } ( 1) نزد تو ظاهر شد که حق تعالی در هر جهت که رو نمایند در آن جهت است و بی او
هیچ جهت نیست و به حقیقت به هر جهت که روي آرند به مقتضاي { وَقَ َ ض ی رَبُّکَ ألَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ } روي به خدا آورده
اند.
در بتکده ها غیر تو را می نپرستند
( آن کس که برد سجده بر سنگ و گل و چوب( 2
شاهد دوم
و در فص پانزدهم آمده است:
{ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی الِله زُلْفَی } ( 3) و در حقیقت عبادت نمی کنند مگر آنچه را از حق در آن صورت ظاهر است کما
قال تعالی: { وَقَ َ ض ی رَبُّکَ ألَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ } ...غیرت او اقتضاي آن کرد که هیچ احدي غیر او را دوست ندارد، لاجرم همه
اشیا را آیینه جلوه جمال ساخت تا به هرچه روي آرند و هرچه را دوست دارند او را دوست داشته باشند و اگر چه ندانند...
(4).
. -1 . سوره بقره ( 2) آیه 115
. 403 : -2 . شرح فصوص الحکم، (خوارزمی) 1
. -3 . سوره زمر ( 39 ) آیه 3
. -4 . شرح فصوص الحکم، (خوارزمی) 2 : ص 543
ص: 409
شاهد سوم
و در فص بیست و چهارم آمده است:
از براي آنکه موسی (علیه السلام) می دانست که حکم الهی این است که غیر او را عبادت نکنند، کما قال تعالی: { وَقَ َ ض ی
رَبُّکَ ألَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ } و حضرت الهی به هیچ چیز حکم نمی کند که آن چیز واقع نشود. پس عتاب موسی هارون را از
براي قصور هارون بود در معرفت حقیقت امر، از آنکه عارف کامل آن است که حق را در همه چیز بیند، بلکه عین همه بیند و
به واسطه کمال مشاهده، از سر ذوق و نشاط بگوید:
چو در رزم آیم بود او قتال بود سر نگهدار و سر لشکر او
چو در بزم آیم بود او نشاط بود ساقی و مطرب و ساغر او
( چو نامه نویسم برِ دوستان بود خامه و کاغذ و محبر او( 1
از این عبارات ظاهر است که آقایان قائل اند هرچه عبادت شود و هر که را عبادت کنند گویا خدا را عبادت کرده اند و جزئی
از اجزاي یک وجود است که داراي اسم هاي مختلف می باشد، ولی یک حقیقت بیشتر نیست.
شاهد چهارم
ابن عربی در فتوحات می نویسد:
فاعلم یا أخی أنَّ هذا المنزل هو منزل من منازل الستر والکتمان وتقریر الألوهه فی کلّ مَن عبدَ مِن دون الله؛ لأنَّه ما عبد الحجر
لعینه و إنَّما عُبد من حیث نسبه الألوهه إلیه؛ و لهذا ذکرنا أنَّه مِن مَنازل الکتمان و الستر، قال تعالی: { وَقَضَی رَبُّکَ ألَّا تَعْبُدُوا إِلَّا
( إِیَّاهُ } ؛( 2
پس بدان اي برادر من!
. -1 . همان، ج 2 ص 701
591 : -2 . الفتوحات المکیه 2
ص: 410
این منزل از منازل ستر و کتمان و تقریر الوهت در هرچه که به غیر خدا پرستیده می شود است؛ زیرا (کافر) سنگ را از حیث
عینش نمی پرستد، بلکه از حیث نسبت الوهت بدو می پرستد؛ از این روي گفتیم که از منازل کتمان و ستر است، خداوند می
.« خداوند حکم کرده که جز او را نپرستید » : فرماید
شاهد پنجم
قیصري می گوید:
و امّا حکمُ آلِه، فَحُکمُ الکافرین من وجه؛ لأنَّهُم جعلُوا الرَّبَّ المطلقَ و المَعبُود الحق مُقیّداً فی صُوره فرعونیّه، فَسَترُوا الحقَّ فی
صورته الباطله. و حُکمُ المُؤمنینَ من وجه؛ لأنَّهُم ما عَبدُوا فی صورته إلاّ الهویّه الإلهیّه الظاهره فی المجالی المختلفه.
( فَرَضِیَ الُله عَنهُم مِن هذه الحیثیه و رَضُوا عَنه، وإن کانَ من حیثُ تَقیُّدهم إیّاه یُعذِّبُهم؛( 1
و اما حکم (و فرجام) آلِ فرعون این است که از جهتی حکم کافران را دارند؛ زیرا آنان پروردگار مطلق و معبود حق را در
صورتِ فرعونی مقیّد ساختند، پس حق را در صورت باطلش پوشاندند.
و حکم مؤمنان را دارند؛ زیرا در صورت [و قالب] فرعون جز هویّت إلهیّه را که در مجلا هاي مختلف بروز می یابد،
نپرستیدند.
از این رو خدا از آنان راضی است و آنها از خدا خشنودند، هرچند از این نظر که به خدایی فرعون پاي بند بودند [و خدا را
منحصر در او ساختند] خداوند آنان را عذاب می کند.
. -1 . شرح فصوص الحکم (قیصري) 1145
ص: 411
نتیجه شواهد
این حرف هاي عجیب و غریب و برداشت هاي نادرست از آیه شریفه به خاطر مبناي نادرستی است که این اشخاص در مسئله
وحدت وجودِ اطلاقی اختیار کرده اند در حالی که بر اساس آیات و روایات بطلان این قول روشن است.
در سوره احزاب می خوانیم:
{ وَمَا کَ انَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَه إِذَا قَ َ ض ی الُله وَرَسُولُهُ أمْراً أن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَه مِنْ أمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ الَله وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَ لالًا
( مُّبِیناً } ؛( 1
و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کاري فرمان دهند براي آنان در کارشان اختیاري باشد و
هرکس خدا و فرستاده اش را فرمان نبرد البته دچار گمراهی آشکاري است.
معناي این آیه شریفه این است که وقتی خدا و رسولش حکمی کردند مردم باید فرمان برند و نباید معصیت کنند.
آیا معناي این آیه این است که مردم نمی توانند معصیت کنند؟!
این آیه می فرماید مردم باید اطاعت کنند، اما اگر اطاعت نکردند، معلوم است که معصیت کرده اند؛ به قرینه { وَمَن یَعْصِ الَله
وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُّبِیناً } .
اگر امر، امر تکوینی بود و باید انجام می شد دیگر { وَمَن یَعْصِ الَله وَرَسُولَهُ } معنا نداشت. پس ممکن است کسی امر خدا را
عصیان کند.
بنابراین، مراد از { وَقَضَی } در آیه شریفه، قضاي تشریعی است نه تکوینی؛ یعنی اگر عبد فرمان برد پاداش دریافت می دارد و
اگر عصیان کند معصیت کار است و عقاب می شود. دلیل دیگر در بطلان این قول این است که: اگر قضا، قضاي تکوینی
باشد و باید آنچه متعلّق قضا است انجام گیرد، در ارتباط با آیات و مطالب بعدي هم باید قضا همین گونه معنا شود؛ زیرا در
ادامه می خوانیم:
. -1 . سوره احزاب ( 33 ) آیه 36
ص: 412
{ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً } ؛
و به پدر و مادر نیکی کنید.
اگر قضا تکوینی باشد باید هر فرزندي نسبت به پدر و مادر هر کاري که می کند احسان باشد؛ گرچه به آنها توهین کند و
کتک بزند!
چون هرکس هرچیزي را که عبادت می کند عبادت خداست پس در { وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً } هم باید همان را قائل شد؛ یعنی
بگوئیم خداوند حکم تکوینی دارد که به پدر و مادر احسان کنید. پیداست که شخص خردمند و هر صاحب عقل سلیمی این
معنا را برنمی تابد و آن را باطل می داند.
ص: