گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
آیه بیستم: إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَه عَلَی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأبَیْنَ أن یَحْمِلْنَهَا وَأشْفَقْنَ مِنْهَا



اشاره
وَحَمَلَهَا الإنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولًا } ؛
ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم،
آنان برنتافتند که آن را بردوش کشند و از آن هراسیدند،
و انسان آن را حمل کرد؛
به راستی او بس ستم گر و نادان است.
سوره احزاب ( 33 ) آیه 72
ص: 414
ص: 415
امانت
در این آیه ، احتمالاتی را مطرح ساخته اند: « امانت » مفسران در بیان مقصود از
1. مراد، همین امانتی است که به ذهن می آید و نزد همگان مشخص می باشد؛ یعنی چیزي را که شخصی نزد دیگري می
سپارد تا از آسیب مصون ماند.
2. منظور، قراردادها و عهد و پیمان هاست که در میان افراد بسته می شود و باید انسان به آنها ترتیب اثر دهد و به عهدش وفا
کند.
3. مقصود، مسئولیت انسانی و بار تکلیف الهی است که می بایست انسان به آن پایبند باشد.
دین خداست. « امانت » 4. مقصود از
( معانی دیگري نیز براي امانت گفته اند.( 1
پذیراي امانت
به هر معنا که امانت را در نظر آوریم، این پرسش بجاست که این امانت بر چه چیزها یا کسانی عرضه شد؟
بعضی گفته اند( 2) اینجا از باب { وَسْألْهُمْ عَنِ الْقَرْیَه } ( 3) است که اهلِ آبادي مقصود می باشد.
؛ 349 : 450 ؛ المیزان 16 : 206 ؛ کنزالدقائق 10 : 585 ؛ تفسیر الصافی 4 : 367 ؛ مجمع البیان 8 : -1 . بنگرید به، تفسیر التبیان 8
.187 : 561 ؛ مفاتیح الغیب 25 : التفسیر المبین 1
.367 : -2 . تفسیر التبیان 8
. -3 . سوره اعراف ( 7) آیه 163
ص: 416
یعنی امانت را بر اهلِ آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم؛ به دیگر موجودات داراي شعور و فهم (جز انسان) امانت را
نمایاندیم، آنها از حملش خودداري ورزیدند.
است؛ یعنی امانت را - « اهل » برخی دیگر گفته اند:( 1) مقصود در اینجا همان معناي ظاهري آیه - بدون در تقدیر گرفتن واژه
خدا به آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشت، و آنها در حدّ خود و مناسب با آفرینشی که دارند، شعورمندند؛ گرچه در
پندار ما موجوداتی فاقد شعور و درك به نظر می آیند.
دسته اي نیز بیان داشته اند که:( 2) در اینجا، عرض و ارائه امانت، به معناي حقیقی کلمه، مراد نمی باشد، بلکه معناي کنایی آن
مقصود است؛ یعنی اگر ما امانت را به آسمان ها و... که بسیار استوارتر از انسان اند و آفرینش آنها عظمت بیشتري دارد عرضه
می داشتیم، از پذیرش آن سرباز می زدند؛ چنان که در جاي دیگر خدا می فرماید:
( { لَوْأنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَه الِله } ؛( 3
اگر این قرآن را بر کوه هاي زمین نازل می کردیم، می دیدي که از خشیت خدا سرفرود می آورند و از هم می پاشند.
( و این بیان کنایی، اهمیت مطلب را می رساند و گویاي عظمت است و در تفهیم مقصود رساتر می باشد.( 4
معناي { فَأبَیْنَ }
در آیه - امتناع کردن و سرباززدن می باشد؛ یعنی اهل آسمان ها و... یا خود آسمان ها و... - بنابر شعور - « إباء » معناي واژه
داشتن آنها - آن امانت را نپذیرفتند.
.536 : -1 . اطیب البیان 10
.449 : -2 . کنز الدقائق 10
. -3 . سوره حشر ( 59 ) آیه 21
-4 . لازم به یادآوري است این معنا در آیه مورد بحث که به شکل جمله خبریه آمده و ظاهر آن حکایت از چیزي است که
در خارج به وقوع پیوسته دلالت بر آن نیازمند به قرینه می باشد، برخلاف آیه 21 سوره حشر.
ص: 417
مقصود باشد، إباء نیز کنایه از فقدان استعداد و صلاحیت براي پذیرش مسئولیت است. « عرضه امانت » لیکن اگر معناي کنایی
معناي { أن یَّحْمِلْنَهَا }
اشاره
حمل، به معناي برداشتن و بردوش کشیدن است که گاه با خیانت همراه می باشد. از این رو، بعضی( 1) گفته اند: مقصود این
است که از خیانت خودداري ورزیدند، حاضر نشدند که خیانت کنند و زیر بار مسئولیت بروند.
لیکن به نظر می رسد همان معناي تحمل کردن و برداشتن دقیق تر است. و جمله { وَأشْفَقْنَ مِنْهَا } مؤید آن است زیرا مفادش
این است که امتناع ورزیدن از پذیرش امانت همراه با ترس و هراس بوده که ممکن است نتوانند از عهده آن برآیند، ولی
انسان نهراسید و آن امانت را بر دوش کشید.
نهایت این است که گاه انسان چیزي را می پذیرد و به وظایف خود پایبند است و عمل می کند، و گاه آن گونه که شایسته
در اینجا کسانی هستندکه وظیفه شناس « انسانِ ظلوم وجهول » است وظایف خویش را انجام نمی دهد؛ به همین جهت مقصود از
نمی باشند.
در مجموع، این آیه، اهمیت مسئله مسئولیت را خاطرنشان می سازد و اینکه از میان موجودات جهان، تنها انسان است که
استعداد مسئولیت پذیري را داراست، در عین حال، دسته اي از انسان ها به مسئولیتی که دارند اهمیت نمی دهند ویا از انجام
آن روي برمی تابند و یا حد و حدود آن را پاس نمی دارند و... .
در آیه بهتر روشن شود و کژ روي ها در این زمینه آشکار گردد، بجاست، برخی از سخنان صاحبان « امانت » براي اینکه معناي
تفاسیر را بیاوریم:
.368 : 256 ؛ تفسیر التبیان 8 : -1 . روح البیان 7
ص: 418
1. تفسیر روح البیان
اسماعیل حقی بروسوي - که از عالمان اهل سنت است( 1) - مشی عرفانی دارد و در تفسیر خود لطایف فراوانی را مطرح می
کند، در تفسیر آیه امانت می نویسد:
هی علی ثلاث مراتب:
المرتبه الاولی انها التکالیف الشرعیه و الامور الدینیه المرعیه و لذا سمیت امانه لانها لازمه الوجود کما ان الامانه لازمه الاداء...
والمرتبه الثانیه انها المحبه و العشق و الإنجذاب الإلهی التی هی ثمره الامانه الاولی...
والمرتبه الثالثه انها الفیض الإلهی بلاواسطه و لهذا سماه بالأمانه لانه من صفات الحق تعالی فلایتملکه احد و هذا الفیض انما
یحصل بالخروج عن الحُجُبِ الوجودیّه المشار إلیها بالظَلُومیّه و الجَهُولیّه و ذلک بالفناء فی وجود الهُویه والبقاء ببقاء الربوبیه
وهذه المرتبه نتیجه المرتبه الثانیه...
( فالمرتبه الاولی لِلْعوام والثانیه لِلْخواص والثالثه لأخَصِّ الخواص؛( 2
امانت سه مرتبه دارد:
مرتبه نخست: امانت همان تکالیف شرعی و امور دینی که باید رعایت شود و امانت نامیده شد چراکه وجودش ضروري است،
همان گونه که اداء امانت ضروري است...
مرتبه دوم: امانت همان عشق و محبت و شیفتگی به خدا است که ثمره امانت نخست است...
مرتبه سوم: امانت همان فیض الهی بدون واسطه است و او را امانت نامند.
55 ؛ فرهنگ دهخدا : -1 . متوفاي سال 1127 ق در بُروسه (شهري است در مغرب شبه جزیره آسیاي صغیر) ، ریحانه الادب 2
.« ب» حرف
.251 - 250 : -2 . تفسیر روح البیان 7
ص: 419
چراکه از صفات حق تعالی است پس احدي تملکی بر او ندارد.
و چنین فیضی با خروج از حجابهاي وجودي (که همان ظلوم و جهول بودن است) بدست می آید، و این امر به سبب فناء در
وجود الهی و بقاء به بقاء ربوبی تحقق یابد، این مرتبه، نتیجه مرتبه دوم است...
مرتبه اول براي عوام است و مرتبه دوم براي خواص می باشد و مرتبه سوم براي برگزیدگانِ خواص است.
مرتبه سوّم امانت که در این بیان آمده گرایش به توحید عرفا دارد. ما در جاي خودش به مبانی (اصالت وجود، وحدت
( وجود...) پرداخته ایم و آنها را به تفصیل بررسی کرده ایم.( 1
2. تفسیر بیان السعاده
(2)
در این تفسیر خاطرنشان شده است که مقصود از امانت، همان جوهره انسان و انسانیّتِ اوست که قابلیت یافت، قید و بندها را
در هم شکند و به عالَم اطلاق درآید. عبارت چنین است:
المراد بالأمانه... اللّطیفه السّیّاره الإنسانیّه الّتی لم یکن فی خزانه الحقّ تعالی شأنه جَوهرٌ أبهی و أمثل منها، فأخرجها من خزانته
الغیبیّه و عرضها علی سماوات العقول والنّفوس وسماوات الأفلاك الطّبیعیّه بان أمرها علیها ثمّ عرضها علی أراضی العناصر ثمّ
( علی جبال الموالید فأبی الکلّ من حملها؛( 3
.209 178 : -1 . نگاه کنیدبه، بیانات استاد درتفسیر آیه (ألَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّالظِّلَّ (آیات العقائد 1
-2 . منسوب به سلطان محمد ملقب به سلطانعلی گنابادي از علما و عرفاي سلسله نعمه اللهی که این اثر و سایر آثارش را به نام
پیرِ خود، محمد کاظم سعادتعلی شاه تألیف نموده است، وي در سال 1327 ق درگذشت. علامه آقا بزرگ تهرانی در الذریعه 3
عین عبارت هاي این » : 181 ، در ضمن بررسی و تحقیقی ، نسبت این تفسیر را به فرد مزبور استبعاد کرده و فرموده است :
«. تفسیر در رساله علی بن احمد مهائمی متوفاي 835 ق دیده می شود. و الله العالم
.258 257 : -3 . بیان السعاده فی مقامات العباده 3
ص: 420
مراد از امانت... لطیفه انسانی است که در خزانه خداي متعال گوهري گران بهاتر از آن وجود نداشت. خدا آن را از گنجینه
غیبش به درآورد و بر آسمان هاي عقول و نفوس و آسمان هاي افلاك طبیعی عرضه داشت و بر آنها مسلط نمود، سپس بر
عنصرهاي زمینی و پس از آن بر کوه ها نمایاند، تمامی اینها از حمل آن ابا ورزیدند.
این گونه تأویلات بر فرض اینکه برخلاف آموزه هاي وحیانی نباشد، دلیلی وجود ندارد که مقصود از آیه به شمار آید.
3. تفسیر المیزان
اشاره
است. خدا بنده را به گونه اي سرپرستی می کند که به « ولایت الهی » علامه طباطبائی در المیزان می گوید که مراد از امانت
بالاترین درجه عبودیت برسد و صفات شایسته بندگی را پیدا کند. وي پس از آنکه دیگر احتمالات را در آیه ردّ می کند، می
نویسد:
فبقی أنها الکمال الحاصل له من جهه التلبس بالاعتقاد و العمل الصالح و سلوك سبیل الکمال بالارتقاء من حضیض الماده إلی
أوج الإخلاص الذي هو أن یخلصه الله لنفسه فلایشارکه فیه غیره فیتولی هو سبحانه تدبیر أمره وهو الولایه الإلهیه.
فالمراد بالأمانه، الولایه الإلهیه وبعرضها علی هذه الأشیاء، اعتبارها مقیسه إلیها و المراد بحملها و الإباء عنه وجود استعدادها و
صلاحیه التلبس بها وعدمه. وهذا المعنی هو القابل لأن ینطبق علی الآیه فالسماوات والأرض والجبال علی ما فیها من العظمه
والشده والقوه فاقده لاستعداد حصولها فیها وهو المراد بإبائهن عن حملها و إشفاقهن منها... .
( والأمانه المذکوره فی الآیه وهی الولایه الإلهیه وکمال صفه العبودیه إنما تتحصل بالعلم بالله والعمل الصالح الذي هو العدل؛( 1
. 350 - 349 : -1 . المیزان 16
ص: 421
پس مقصود از امانت، کمال حاصل براي انسان است از جهت آراستگی به عقاید صحیح و عمل صالح و پیمودن راه کمال به
وسیله بالا آمدن از مرتبه پست ماده به اَوج [و ستیغ] اخلاص؛ و آن به این است که خدا انسان را براي خویش خالص سازد؛
چه در این کمال، هیچ موجود دیگري همتاي انسان نمی باشد، پس خداي سبحان تدبیر امرش را عهده دار می شود و این
همان ولایت الهی است.
ولایت الهی است، و مقصود از عرضه امانت به این اشیا [آسمان و...] ارزیابی امانت با مقایسه بر آنها « امانت » پس مراد از
است، و منظور از حمل امانت و خودداري ورزیدن از آن، وجود استعدادشان [براي پذیرش امانت] و صلاحیت آراستگی به
آن و عدمش می باشد.
و همین معنا قابلیت دارد که بر آیه منطبق شود؛ زیرا آسمان ها و زمین و کوه ها - با عظمت و استواري و نیرومندي اي که
دارند - استعداد دارا شدن امانت را ندارند؛ و از اباء ورزیدن و بیم داشتن از پذیرش امانت، همین معنا مقصود می باشد... .
امانت مذکور - در آیه - همان ولایت الهی و کمال صفت عبودیّت است که با علم به خدا[معرفت نسبت به آفریدگار] وعمل
صالح - که همان عدالت مداري است - پدید می آید.
مقصود این است کمال صفت بندگی تحت ولایت الهی، با علم و عدل حاصل می شود. اگر انسان از نظر فکري و عملی به
شیوه درست حرکت کند به کمال عبودیت دست می یابد.
یادآوري و نقد
سخن علامه، در جاي خودش، شایان توجه می باشد، هرکس بتواند چنین مقامی را به دست آورد و به این جایگاه والا برسد،
بسیار ارزنده و نیکوست، لیکن نمی توان آن را مقصود خدا و مراد از آیه دانست؛ زیرا:
ص: 422
اولًا: شواهدي از آیاتِ قبل و بعد براي آن نیست، به فرض باشد با امانت به معناي تکلیف نیز سازگار است.
زیرا اگر حمل امانت را به استعداد داشتن و عدم حمل آن را به نبودن استعداد معنا کردیم، این معناي از امانت با تکلیف هم
سازگار است، چون انسان استعداد مکلف شدن را دارد، در حالی که آسمان و ... چنین استعدادي را ندارند. بنابر این
انحصاري که از عبارت مرحوم علامه به دست می آید درست نیست.
ثانیاً: حدیثی نداریم که در آن امانت، این گونه تفسیر شده باشد.
( ثالثاً: عبارت خود آیه، این معنا را برنمی تابد.( 1
4. تفسیر عبدالرزاق کاشی
عبدالرزاق کاشانی در تفسیر منسوب به ابن عربی در ذیل آیه امانت می نویسد:
{ إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَه عَلَی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ } بإیداع حقیقه الهویه عندها و احتجابها بالتعینات بها { فَأبَیْنَ أن یَحْمِلْنَهَا }
بأن تظهر علیهنّ مع عظم أجرامها لعدم استعدادها لقبولها { وَأشْفَقْنَ مِنْهَا } لعظمها عن أقدارها وضعفها عن حملها وقبولها {
وَحَمَلَهَا الإنسَ انُ } لقوه استعداده واقتداره علی حملها فانتحلها لنفسه بإضافتها إلیه { إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً } بمنعه حق الله حین ظهر
بنفسه وانتحلها { جَهُولًا } لایعرفها لاحتجابه بأنانیته عنها... .
أو عرضنا الأمانه الإلهیه بالتجلی علیها و إیداع ما تطیق حملها فیها من الصفات بجعلها مظاهر لها. فأبین أن یحملنها بخیانتها و
إمساکها عندها و الامتناع عن أدائها، وأشفقن من حملها عندها فأدّینها بإظهار ما أودع فیها من الکمالات.
و حملها الإنسان بإخفائها بالشیطنه و ظهور الأنانیه و الامتناع عن أدائها
-1 . سخنان دیگري از مرحوم علامه در تفسیر آیه امانت و نقد و بررسی آن خواهد آمد.
ص: 423
( بإظهار ما أودع فیه من الکمال و إمساکها بظهور النفس بالمظلمه و المنع عن الترقی فی مقام المعرفه والله أعلم؛( 1
به سپردن حقیقت هویت [خدا] نزد آنها و پوشیده داشتن آن هویت « ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم »
به اینکه بر آنها ظاهر شود با همه بزرگی اجرامشان، به جهت عدم استعدادشان براي « پس از حمل آن ابا ورزیدند » به تعیّنات
و انسان آن » به دلیل آنکه آن امانت فراتر از قدرتشان بود و از حمل و قبول آن ناتوان بودند « و از آن ترسیدند » پذیرش امانت
به سبب قوت استعدادش و توانمندي بر حمل آن، پس انسان آن را به خویش نسبت داد - با اضافه امانت به « را بردوش کشید
جهول » از این نظر که هنگام آشکار شدن حقِ خدا آن را منع کرد و به خویش نسبت داد « همانا او ظلوم است » - خودش
چون آن امانت را نمی شناسد؛ به جهت پوشیده ماندن او از امانت به سبب انانیّتش... . « است
یا معنا چنین است:
ما با تجلّی بر آنها (آسمان و زمین و کوه ها) ، و با سپردنِ صفاتی که توانایی حملش را دارند، امانت الهی را برآنها عرضه
کردیم به قراردادن آنها مظهرهایی براي امانت الهی، پس آنها از حمل آن ابا ورزیدند که [مبادا] به خیانت در امانت و نگه
داشتن آن نزدشان و خودداري از اداي آن [گرفتار شوند]؛ و از حمل امانت نزدشان ترسیدند. پس آن را اَدا کردند به اظهار
کمالاتی که در آن نهاده شده بود.
و انسان آن را بر دوش کشید با پنهان ساختن امانت به شیطنت و ظهور انانیّت، و خودداري از اداي آن به اظهار کمالی که در
او سپرده شده بود، و نگه داشتن امانت به چیرگی ظلمت بر نفس و خودداري از ترقی در مقام معرفت.
. (299 298 :2) 159 158 : -1 . تفسیر القرآن الکریم (ابن عربی) 2
ص: 424
5. سخن قیصري
اشاره
قیصري، در شرح سخنی از ابن عربی، می نویسد:
أن الحق أوجد العالم وجود شبح لا روح فیه و کان کمرآه غیر مجلوَّه، اقتضی الأمر الإلهی جلاء مرآه العالم لیحصل ما هو
المقصود منها، و هو ظهور الأسرار الإلهیه المودِّعه فی الأسماء و الصفات التی مظهر جمیعها الإنسان إجمالًا و تفصیلًا.
و کان آدم، أي الإنسان الکامل، عین جلاء تلک المرآه و روح تلک الصوره، إذ بوجوده تم العالم و ظهر أسراره و حقائقه.
فإن ما فی العالم موجود ظهر له حقیقته و حقیقه غیره بحیث إنه علم أن عین الأحدیه هی التی ظهرت وصارت عین هذه الحقائق
إلا الإنسان. وإلیه الإشاره بقوله:
{ إِنَّا عَرَضْ نَا الأمَانَه عَلَی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ } أي، علی أهل السماوات و الأرض من ملکوتها و جبروتها { فَأبَیْنَ أن
یَحْمِلْنَهَا } حیث ما أعطیت استعداداتهم تحمُّلها. { وَحَمَلَهَا الإنسَانُ } لما فی استعداده ذلک. { إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولًا } أي،
(1)؛« لا إله إلا الله » : ظلوماً علی نفسه ممیتاً إیاها مفنیاً ذاته فی ذاته تعالی، جهولًا لغیره، ناسیاً لما سواه نافیاً لما عداه بقوله
حق عالم را مانند وجود شَبَحی آفرید که روحی در آن نبود و به آیینه اي تیره می ماند. امر الهی جلاي آیینه عالَم را اقتضا
کرد تا مقصود از آن (که ظهور اَسرار الهی نهاده شده در اسما و صفات اند، صفاتی که مظهر همه آنها - به اجمال و تفصیل -
انسان است) حاصل شود.
آدم - یعنی انسان کامل - عین جلاي آن آینه و روح آن صورت می باشد.
.339 - -1 . شرح فصوص الحکم: 338
ص: 425
زیرا به وجود او [آفرینش] عالَم پایان یافت و اَسرار و حقایق آن آشکار گشت.
در عالَم موجودي نیست که حقیقت خودش و دیگري برایش آشکار گردد به گونه اي که دریابد عین احدیت به شکل این
حقایق (اعم از خودش و سایر اشیا) ظاهر و آشکار گردیده، جز انسان؛ و به آن اشاره خداست که فرمود:
پس، از حمل آن ابا » یعنی بر اهل آسمان ها و زمین از ملکوت و جبروتشان « ما امانت را بر آسمان ها و زمین عرضه کردیم »
او ظلوم و » بدان جهت که استعدادش را داشت « و انسان آن را بردوش کشید » زیرا استعداد آنان تحمّل آن را نداشت « کردند
یعنی بر خویشتن ستم می ورزد، نفس خود را می میراند، آن را در ذات خداي متعال فانی می سازد، نسبت به « جهول است
؛« لا إله إلاّ الله » : دیگران جهول است ، ماسواي خدا را از یاد می برد و جز خدا را نفی می کند به این سخنش که می گوید
خدایی جز خداي یکتا نیست.
نقد و بررسی
پیداست که در این بیان، قیصري بر اساس مبانی و پیش ساخته هاي ذهنی اش، آیه را به گونه اي نادرست تأویل می کند. به
نظر وي، مقصود از امانت، همان حقیقت و هویت حضرت حق (و به تعبیري وجود منبسط) است که به همه هستی عرضه شد و
جز انسان (به عنوان موجودي که جامع است) آن را برنتافت.
است؛ زیرا مرزهاي تعینات را درمی نوردد، حدود را می شکند و با نفس ستیزي و ریاضت، به خویشتن ظلم می « ظلوم » انسان
کند تا آنجا که فانی در خدا می شود.
است؛ زیرا از غیر خدا غافل می شود و دیگر چیزها را به فراموشی می سپارد. مبناي این برداشت انحرافی از « جهول » و انسان
آیه، همان قوس صعود و نزول است؛ اینکه انسان از عالَم بالا نزول کرده و بار دیگر از این عالَم پست ماده، به سوي مبدأ
آغازین خود صعود می کند.
ص: 426
امانت در احادیث
اشاره
را در آیه به معنایی ویژه تفسیر « امانت » پیداست که در صورت قرائن عقلی قطعی و یا دلایل نقلی معتبر می توان مقصود از
کرد. در تعالیم امامان (علیهم السلام) احادیثی درباره این آیه رسیده که گاه اهمیت امانت داري را می رساند و گاه بیانگر
امانت به عنوان وظیفه و مسئولیت است و در مواردي نیز مقصود از امانت، ولایت، ... می باشد.
اهمیت امانت
از امام صادق (علیه السلام) درباره مردي سؤال شد که به کسی پیغام می فرستد و به او می گوید که برایم جامه اي بخر. آن
مرد در بازار برایش جامه را می جوید و در می یابد که آنچه در بازار هست نزد خودش می باشد، پس از آنچه نزد خودش
وجود دارد به او می دهد.
امام (علیه السلام) فرمود:
لایَقْرَبَنَّ هذا و لایُدَنِّسُ نَفْسَه؛ إنّ الله عزّوجلّ یقول: { إِنَّا عَرَضْ نَا الأمَانَه عَلَی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأبَیْنَ أن یَحْمِلْنَهَا
( وَأشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولًا } وإن کان عنده خیرٌ ممّا یَجِدُ له فی السوق فلایُعْطیه مِن عنده؛( 1
ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها » : به این [وسوسه] نزدیک نشود و خویشتن را نیالاید؛ خداي بزرگ می فرماید
از آنچه نزد خودش هست ندهد، هر چند بهتر از جامه (و لباسی) باشد که در بازار می یابد. «... عرضه داشتیم
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
ثمّ أداء الأمانه، فقد خاب من لیس أهلها.
إنّها عرضت علی السّماوات المبنیّه و الأرضین المدحوّه و الجبال ذات الطّول المنصوبه، فلا أطول و لا أعرض ولا أعلی ولا
أعظم منها، ولو امتنع شیء بطول أو عرض أو قوّه أو عزّ لامتنعن، و لکن أشفقن من
.208 : 352 ، حدیث 129 ؛ تفسیر صافی 4 : -1 . تهذیب الأحکام 6
ص: 427
( العقوبه وعقلن ما جهل من هو أضعف منهنّ وهو الإنسان { إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولًا } ؛( 1
سپس یکی دیگر از وظائف الهی، اداي امانت است، آن کس که امانت ها را نپردازد زیانکار است، امانت الهی را بر آسمان
هاي برافراشته، و زمین هاي گسترده، و کوه هاي بپا داشته، عرضه کردند، که از آنها بلندتر، بزرگتر، وسیع تر یافت نمی شود،
اما نپذیرفتند، اگر بنا بود که چیزي به خاطر طول و عرض و توانمندي و سربلندي از پذیرفتن امانت سر باز زند آنان بودند، اما
از کیفر الهی ترسیدند، و از عواقب تحمل امانت آگاهی داشتند، که ناتوانتر از آنها آگاهی نداشت، و آن انسان است، که خدا
فرمود: (همانا انسان ستمکار نادان است) .
امانت، تکلیف الهی
روایت شده که هرگاه وقت نماز فرا می رسید امام علی (علیه السلام) بی قرار می شد و می لرزید و رخسار آن حضرت
دگرگون می گشت، به آن حضرت گفتند:
اي امیرالمؤمنین شما را چه می شود؟ می فرمود:
( جاءَ وقتُ الصلاه، وقت امانه عَرَضَها الُله علی السماوات والأرض والجبال، فأبَیْنَ أن یَحملنَها و أشْفَقْنَ منها؛( 2
وقت نماز فرارسید، هنگام [اَداي] امانتی که خدا بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشت، پس ابا کردندکه آن را بر دوش
کشند و از آن به هراس افتادند.
می باشد، تکلیفی که خدا بر « نماز » براساسِ این حدیث - که شاهد نقلی است - می توان گفت یکی از مصادیق امانت
بندگان واجب ساخت.
امانت، ولایت علی (علیه السلام) و دیگر امامان (علیهم السلام)
دانسته شده است. « ولایت » ،« امانت » احادیث زیادي هست که در آنها مقصود از
. -1 . نهج البلاغه، خطبه 190
208 (با اندکی اختلاف) . : 324 ، حدیث 62 ؛ تفسیر صافی 4 : -2 . عوالی اللئالی 1
ص: 428
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
( هی ولایه امیرالمؤمنین؛( 1
مقصود از امانت، ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
( الولایه، أبَیْنَ أن یَحملنَها کفراً بها وعناداً وحَمَلها الإنسان، والإنسان الذي حملها ابوفلان؛( 2
ولایت است، آسمان ها و زمین ابا کردند از بیم کفر [و ناسپاسی و ادا نکردن حق ولایت] آن را بردوش کشند! « امانت » مراد از
انسان آن را حمل کرد، و مقصود از انسانی که آن را حمل کرد، ابوفلان است.
به سند معتبر از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: « معانی الأخبار » در کتاب
( الأمانه، الولایه؛ و الأنسان ابوالشرور المنافق؛( 3
مقصود از امانت، ولایت است، و مراد از انسان، ابو شرور منافق است.
نیز از امام صادق (علیه السلام) روایت طولانی در این زمینه هست که چکیده آن به نقل مرحوم فیض در صافی چنین است:
إنّ الله عرض أرواح الأئمّه علی السموات والأرض والجبال فغشیها نورهم و قال فی فضلهم ما قال. ثم قال: فولایتهم امانه عند
خلقی فأیّکم یحملها بأثقالها و یدّعیها لنفسه؟ فأبت من ادّعاء منزلتها و تمنّی محلّها من عظمه ربّهم... .
فلم یزل أنبیاء الله بعد ذلک یحفظون هذه الأمانه و یخبرون بها أوصیاءهم والمخلصین من امّتهم فیأبون حملها ویشفقون من
ادّعائها وَحَمَلَهَا الإنْسانُ الذي
.207 : 413 ، حدیث 2 ؛ تفسیر صافی 4 : -1 . اصول کافی 1
.207 : -2 . بصائر الدرجات: 96 ، حدیث 3 ؛ تفسیر صافی 4
. 279 ، حدیث 20 : 207 ؛ بحارالأنوار 23 : -3 . معانی الأخبار: 110 ، حدیث 2 ؛ تفسیر صافی 4
ص: 429
قدعرف بأصل کلّ ظلم منه الی یوم القیامه وذلک قول الله عزّوجلّ: { إِنَّا عَرَضْ نَا الأمَانَه عَلَی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأبَیْنَ
( أن یَحْمِلْنَهَا وَأشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولًا } ؛( 1
خداي متعال ارواح ائمه را بر آسمان ها و زمین عرضه داشت، پس نور آنان همه آنها را در برگرفت. خدا آنچه را در فضل
آنان خواست گفت، سپس فرمود: ولایت آنان نزد خلقم امانت است، کدام یک از شما می تواند آن را با سنگینی (و گران
قدري) که دارد حمل کند و براي خویشتن ادعا کند؟ آنها از ادعاي منزلتِ آن امانت و آرزوي مکانتِ آن - از عظمت
پروردگارشان - ابا کردند... .
پیوسته انبیاي خدا - پس از ماجراي آدم (علیه السلام) - این امانت را حفظ می کردند و جانشینان و برگزیدگان امتشان را به
آن آگاه می ساختند، آنان از حملِ آن خودداري می کردند و از ادعاي آن بیم داشتند [تا اینکه] انسان (همان کسی که ریشه
ما امانت را بر » : هر ظلمی شناخته می شود تا روز قیامت) آن را بر دوش گذاشت، و چنین است که خداي بزرگ می فرماید
آسمان ها و زمین و کوه ها ارائه دادیم، آنان برنتافتند که آن را بردوش کشند و از آن هراسیدند، و انسان آن را حمل کرد؛ به
.« راستی او بس ستم گر و نادان است
از امام رضا (علیه السلام) روایت شده که درباره این آیه فرمود:
( الأمانه، الولایه، من ادعاها بغیر حق فقد کفر؛( 2
امانت، ولایت است؛ هرکه به ناحق آن را ادعا کند، کافر می باشد.
207 (به طور ملخص) . : -1 . معانی الأخبار: 110 ، حدیث 2؛ تفسیر صافی 4
.207 : 274 ، حدیث 66 ؛ تفسیر صافی 4 : -2 . معانی الأخبار: 110 ، حدیث 3 ؛ عیون اخبار الرضا ( 2
ص: 430
چکیده سخن
معناي جامعی را در نظر گرفت که همان استعداد تکلیف و مسئولیت پذیري می باشد و « امانت » به طور کلی می توان براي
مهم ترین و بنیادي ترین تکلیف است. « ولایت » پیداست که در این راستا
دیگر موجودات جهان آفرینش، استعداد بردوشن کشیدن بار مسئولیت و تکلیف را نداشتند، لیکن انسان از این امتیاز
اند و به « جهول » و « ظلوم » برخوردار بود، گرچه اکثر آنها - با وجود استعداد و لیاقت - آن را حمل نمی کنند و به همین جهت
نفاق و شرك روي می آورند.
آیه بعد مؤید این معناست که می فرماید:
( { لِیُعَذِّبَ الُله الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ الُله عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ الُله غَفُوراً رَحِیماً } ؛( 1
براي آنکه خدا مردان و زنان منافق و مشرك را عذاب کند، و توبه مردان و زنانِ مؤمن را بپذیرد، و خدا آمرزنده و مهربان
است.
به این ترتیب، صدر و ذیل آیه با هم سازگارند و شواهد روایی این معنا را تأیید می کند.
یادآوري لازم
در روایتی از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آمده است که:
( انّ الکتابَ یُصَدِّقُ بعضُه بعضاً؛( 2
بعضی از قرآن، بعضِ دیگر را تصدیق می کند.
و به طور کلی، تفسیر قرآن به قرآن - به گونه موجبه جزئیه - بهترین تفسیر است و معناي بعضی از آیات را می توان با بعضی
دیگر دریافت.
. -1 . سوره احزاب ( 33 ) آیه 73
.284 : 389 ؛ بحارالأنوار 2 : -2 . نهج البلاغه: خطبه 18 ؛ احتجاج طبرسی 1
ص: 431
لیکن این سخن که قرآن به غیر خودش نیاز ندارد و بی مراجعه به احادیث می توان به تفسیر قرآن پرداخت، درست نمی باشد.
علامه در المیزان بیان می دارد که از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده می کند، لیکن براي معنایی که درباره امانت می آورد
و مقصود از آن را ولایت الهی و رسیدن به کمال صفتِ عبودیت می داند، شاهد قرآنی - از آیات دیگر - وجود ندارد.
افزون بر این، گاه در روایات، مصداق آیه به طور انحصاري مشخص شده است که مقصود از آن امامان (علیهم السلام) می
باشند، لیکن علامه در این موارد، ائمه (علیهم السلام) را کامل ترین مصداق می داند، نه به صورت انحصار معنا در آنان.
است. خداي متعال می فرماید: « دارندگان علم » از نمونه هاي این روش، آیه
( { بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ } ؛( 1
بلکه این قرآن آیاتی است آشکار در سینه کسانی که علم داده شدند.
در اینجا، علامه، ظاهر آیه را معنا می کند و از آن می گذرد، بی آنکه مشخص سازد مقصود { اُوتُوا الْعِلْمَ } چه کسانی اند.
درحالی که خود علامه، روایتی را نقل می کند که در آن به انحصار مشخص شده است که مقصود از { اُوتُوا الْعِلْمَ } ائمه
اطهار (علیهم السلام) می باشند.
چنین است: « بصائر الدرجات » ابوبصیر از امام باقر (علیه السلام) درباره این آیه می پرسد، متن روایت در
( أنتم هم؟ قال ابوجعفر (علیه السلام) مَن عَسی اَن یکونوا؟؛( 2
آیا شمائید آنها؟ حضرت می فرماید: پس چه کسی [به جز ما] می تواند [مقصود] باشد؟
و در روایتی از امام صادق (علیه السلام) رسیده است که:
. -1 . سوره عنکبوت ( 29 ) آیه 49
.149 : -2 . بصائر الدرجات: 225 ؛ المیزان 16
ص: 432
( مقصود از { اُوتُوا الْعِلْمَ } ، ائمه اطهار (علیه السلام) می باشند.( 1
علامه در ذیل این روایت می نویسد:
این معنا در کتاب کافی و بصائر الدرجات، به چند طریق، روایت شده است.
( و این از باب جَرْي می باشد به معناي انطباق آیه به کامل ترین مصداق ها، به دلیل روایتی که در زیر می آید.( 2
( آن گاه علامه، روایتِ پیشین را می آورد.( 3
.149 - 148 : 214 ، حدیث 2؛ المیزان 16 : -1 . کافی 1
.149 : -2 . المیزان 16
و فی البصائر بإسناده عن بریدبن معاویه عن أبی جعفر (قال: قلت له: (بَلْ » : -3 . عبارت علامه در روایتی که آورده چنین است
براساس این متن علامه چنین استفاده کرده .«؟ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ (فقال: أنتم هم من عسی أن یکونوا
است که امام (به برید فرموده است: شما همان ها هستید (همان که علم به آنها داده شده است) ، انتظار می رود چه کسانی
165 ، حدیث 75 ) به نقل از بصائر نیز نقل شده است، و به نظر می رسد : دیگر باشند؟ عین این متن در تفسیر نورالثقلین ( 4
مرحوم علامه به مأخذ اصلی (بصائر الدرجات) مراجعه نکرده و این عبارت را از تفسیر نورالثقلین نقل کرده است، لکن با
مراجعه به بصائر الدرجات روشن می شود بریدبن معاویه چنین روایتی ندارد و در سند و متن حدیث خطا و اشتباه رخ داده
است. هیجده روایت در بصائر الدرجات (جزء چهارم، باب یازدهم) در ذیل آیه شریفه (بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ (نقل شده که همه
ائمه (هستند و بیشتر آنها دلالت بر اختصاص به ایشان دارد، از جمله روایت « أوتوا العلم » آنها بیانگر این است که مقصود از
عن أبی جعفر (قال: قلت له: قول الله: (بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُ دُورِ » : بریده که حدیث اول باب است و متن آن چنین است
حدیث دوم باب، روایت ابوبصیر است که متن آن در بیان فوق آمده است؛ به نظر می رسد .« الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ (قال: إیّانا عنی
تقارب این دو حدیث باعث اشتباه دیداري شده و از این جهت مرحوم حویزي در نورالثقلین حدیث ابوبصیر را به برید نسبت
داده است، لکن اشکال اساسی در متن حدیث است، و بدون تردید تصحیفی در متن واقع شده و اگر کسی سایر روایات این
باب را حتی در خود تفسیر نورالثقلین ببیند کاستی این متن برایش آشکار می گردد.
ص: 433
این درحالی است که در کتاب اصول کافی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که آن حضرت این آیه را تلاوت کرد و با
( دستش به سینه اش اشاره کرد.( 1
پرسیدند: « مقصود] علم میانِ دو طرف جلد قرآن نیست ]» : و از آن حضرت رسیده است که این آیه را تلاوت کرد و فرمود
آنان چه کسانی اند [که علمِ قرآن به آنان داده شد].
فرمود:
( مَن عسی أن یکونوا غیرنا؛( 2
چه کسانی جز ما می توانند باشند؟!
در روایت دیگر از ابوبصیر رسیده است که امام باقر (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمود، سپس گفت: اي ابامحمد، به خدا
سوگند، علم آنچه را میان دو جلد قرآن آورد اراده نکرد. ابوبصیر می گوید: پرسیدم: فدایت شوم! آنان کیانند؟ فرمود: چه
( کسی جز ما می تواند [مقصود] باشد؟!( 3
و از هارون بن حمزه روایت شده که گفت: شنیدم امام صادق (علیه السلام) تلاوت می کرد { بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ
4) دارندگان علم [قرآن و آگاه به همه ظرایف آن] به طور ویژه ائمه )؛« هم الأئمّه خاصّه » : الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ } و می فرمود
( اند.( 5
می باشد، و به طور ویژه ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) « ولایت » نیز روایات فراوانی هست که مقصود از آن « امانت » در آیه
دانسته شده است.
.120 : 213 ، حدیث 1؛ تفسیر صافی 4 : -1 . کافی 1
.120 : 214 ، حدیث 3؛ تفسیر صافی 4 : -2 . کافی 1
. -3 . بصائر الدرجات: 225
. 214 ، حدیث 4 : -4 . کافی 1
.42 - 202 ، حدیث 34 - 200 : -5 . روایات در این زمینه فراوان است؛ نگاه کنید به، بحارالأنوار 23
ص: 434
درحالی که علامه - در بحث روایی - پس از نقل این روایت، می نویسد:
اَقول: المرادُ بولایه أمیرالمؤمنین (علیه السلام) ما کان هو أوّلُ فاتح لِبابه مِن هذه الأمّه، و هو کونُ الإنسان بحیث یَتَولَّی الله
سبحانه أمْرَه بمجاهدته فیه بإخلاص العبودیّه له دون الولایه بمعنی المَحَبَّه أو بمعنی الإمامه، و إن کان ظاهرُ بعض الروایات
( ذلک بنوع من الجَرْي والإنطباق؛( 1
می گویم: اینکه در روایت آمده است مقصود از امانت، ولایت امیرالمؤمنین می باشد، بدان جهت است که آن حضرت در
میان این امت، گشاینده این دَر بود؛ اینکه انسان با مجاهدت در راه خدا و اخلاص در بندگی او به جایی رسد که خداي
سبحان متولّی امرش شود، نه ولایت به معناي محبت یا امامت؛ هرچند که ظاهر بعضی از روایات - از باب جَري و انطباق
[حمل کلی بر فرد بارز آن] - می باشد.
پیداست که این سخن، به این صورت که علامه بیان کرده است، پذیرفتنی به نظر نمی رسد؛ زیرا فاتح باب ولایت - در
نخستین مرتبه - شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله) می باشد.
آري، اگر ایشان امام علی (علیه السلام) را به عنوان مهم ترین مصداق امانت - نه یکی از مصادیقی که به کمال عبودیت
دست یافته است - ذکر می کرد، در آن صورت امکان جمع و سازگاري وجود داشت.
به عنوان مصداقی براي امانت - نشده است. این تفسیر از امانت توجیه درستی - « ولایت الهی » از سویی در روایات اشاره اي به
ندارد؛ زیرا در روایات به صراحت و آشکارا بیان شده است که مقصود از امانت، امامت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می
باشد.
و این یک اشکال کلّی بر تفسیر المیزان است که روایات را در متن تفسیر نمی آورد و پس از پایان یافتن تفسیر آیات، در آخر
آنها را یادآور می شود و در نتیجه معنایی که از ظاهر روایات رخ می نماید با برداشت هاي تفسیري که پیش از آنها ارائه
شده، ناسازگاري
.376 : -1 . المیزان 16
ص: 435
می یابد. درحالی که تعالیم امامان دریاي بی کران معارف وحیانی است و در همه زمینه ها رهنمودهاي کلیدي و آموزنده و
ناب دارد و می بایست پیش از دیگر دانش ها و رهیافت ها وارسی و پژوهش گردد.
سخن امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه همواره راهگشاست، آنجا که می فرماید:
{ فَأیْنَ تَذْهَبُونَ } ( 1) و { فَأنَّی تُؤْفَکُونَ } ( 2) والأعلامُ قائمه، والآیاتُ واضحه، والمنارُ منصوبه، فأینَ یتاه بکم، وکیف تَعْمَهُون
وبینکم عتره نبیِّکم؟! و هم اَزمّه الحقّ و أعلامُ الدین و اَلسنه الصِ دق، فاَنزِلُوهم بأحسن منازِلِ القرآن، وَرِدُوهم ورود الهِیم
( العِطاش؛( 3
(اي مردم) به کجا می روید؟ و چرا از حق به باطل می گرایید؟ پرچم هاي حق افراشته و نشانه ها آشکارند و مشعل هاي
[هدایت] نصب شده اند. شما را به کجا سر می گردانند؟ چگونه گیج و حیران [این سو و آن سو] می روید درحالی که عترت
پیامبرتان در میان شماست؟ آنان زمامداران حق و بزرگان دین و زبان هاي راستین اند، پس در نیکوترین منازل قرآن آنها را
جاي دهید، و چون شتران تشنه روان سوي آبشخور، سویشان بشتابید.
والحمد لله ربِّ العالمین
. -1 . سوره تکویر ( 81 ) آیه 26
-2 . جمله (فَأنَّی تُؤْفَکُونَ) در آیات زیر آمده است: سوره انعام ( 6) آیه 95 ؛ سوره یونس ( 10 ) آیه 34 ؛ سوره فاطر ( 35 ) آیه
. 3 ؛ سوره غافر ( 40 ) آیه 62
. -3 . نهج البلاغه: خطبه 87
ص: 436
ص: