گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
سوره یس



اشاره
36 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 1 تا 44
99- 37 یس [ 1] وَ القُرآن الحَکِیم [ 2] إِنَّکَ لَمِنَ المُرسَلِینَ [ 3] عَلی صِراطٍ مُستَقِیم [ 4] -قرآن- 1 - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
تَنزِیلَ العَزِیزِ الرَّحِیم [ 5] لِتُنذِرَ قَوماً ما أُنذِرَ آباؤُهُم فَهُم غافِلُونَ [ 6] لَقَد حَق القَول عَلی أَکثَرِهِم فَهُم لا یُؤمِنُونَ [ 7] إِنّا جَعَلنا فِی أَعناقِهِم
- أَغلالاً فَهِیَ إِلَی الَأذقان فَهُم مُقمَحُونَ [ 8] وَ جَعَلنا مِن بَین أَیدِیهِم سَ  دا وَ مِن خَلفِهِم سَ  دا فَأَغشَ یناهُم فَهُم لا یُبصِ رُونَ [ 9] -قرآن- 1
357 وَ سَواءٌ عَلَیهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُونَ [ 10 ] إِنَّما تُنذِرُ مَن اتَّبَعَ الذِّکرَ وَ خَشِیَ الرَّحمنَ بِالغَیب فَبَشِّره بِمَغفِرَةٍ وَ أَجرٍ
کَرِیم [ 11 ] إِنّا نَحن نُحی المَوتی وَ نَکتُب ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم وَ کُل شَیءٍ أَح َ ص یناه فِی إِمام مُبِین [ 12 ] وَ اضرِب لَهُم مَثَلًا أَصحابَ
506 قالُوا ما - القَریَۀِ إِذ جاءَهَا المُرسَلُونَ [ 13 ] إِذ أَرسَلنا إِلَیهِم اثنَین فَکَ ذَّبُوهُما فَعَزَّزنا بِثالِث فَقالُوا إِنّا إِلَیکُم مُرسَلُونَ [ 14 ] -قرآن- 1
أَنتُم إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا وَ ما أَنزَلَ الرَّحمن مِن شَیءٍ إِن أَنتُم إِلاّ تَکذِبُونَ [ 15 ] قالُوا رَبُّنا یَعلَم إِنّا إِلَیکُم لَمُرسَلُونَ [ 16 ] وَ ما عَلَینا إِلاَّ البَلاغُ
المُبِین [ 17 ] قالُوا إِنّا تَطَیَّرنا بِکُم لَئِن لَم تَنتَهُوا لَنَرجُمَنَّکُم وَ لَیَمَسَّنَّکُم مِنّا عَذاب أَلِیم [ 18 ] قالُوا طائِرُکُم مَعَکُم أَ إِن ذُکِّرتُم بَل أَنتُم قَومٌ
419 وَ جاءَ مِن أَقصَا المَدِینَۀِ رَجُل یَسعی قالَ یا قَوم اتَّبِعُوا المُرسَلِینَ [ 20 ] اتَّبِعُوا مَن لا یَسئَلُکُم أَجراً وَ هُم - مُسرِفُونَ [ 19 ] -قرآن- 1
صفحه 112 از 244
مُهتَدُونَ [ 21 ] وَ ما لِیَ لا أَعبُدُ الَّذِي فَطَرَنِی وَ إِلَیه تُرجَعُونَ [ 22 ] أَ أَتَّخِذُ مِن دُونِه آلِهَۀً إِن یُرِدن الرَّحمن بِضُرٍّ لا تُغن عَنِّی شَفاعَتُهُم شَیئاً
399 إِنِّی آمَنت بِرَبِّکُم فَاسمَعُون [ 25 ] قِیلَ ادخُل الجَنَّۀَ قالَ یا لَیتَ قَومِی - وَ لا یُنقِذُون [ 23 ] إِنِّی إِذاً لَفِی ضَ لال مُبِین [ 24 ] -قرآن- 1
یَعلَمُونَ [ 26 ] بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ المُکرَمِینَ [ 27 ] وَ ما أَنزَلنا عَلی قَومِه مِن بَعدِه مِن جُندٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنّا مُنزِلِینَ [ 28 ] إِن
338 یا حَسرَةً عَلَی العِبادِ ما یَأتِیهِم مِن رَسُول إِلاّ کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ [ 30 ] أَ لَم - کانَت إِلاّ صَیحَۀً واحِدَةً فَإِذا هُم خامِدُونَ [ 29 ] -قرآن- 1
یَرَوا کَ م أَهلَکنا قَبلَهُم مِنَ القُرُون أَنَّهُم إِلَیهِم لا یَرجِعُونَ [ 31 ] وَ إِن کُلٌّ لَمّا جَمِیع لَدَینا مُح َ ض رُونَ [ 32 ] وَ آیَۀٌ لَهُم الأَرض المَیتَۀُ
433- أَحیَیناها وَ أَخرَجنا مِنها حَبا فَمِنه یَأکُلُونَ [ 33 ] وَ جَعَلنا فِیها جَنّات مِن نَخِیل وَ أَعناب وَ فَجَّرنا فِیها مِنَ العُیُون [ 34 ] -قرآن- 1
لِیَأکُلُوا مِن ثَمَرِه وَ ما عَمِلَته أَیدِیهِم أَ فَلا یَشکُرُونَ [ 35 ] سُبحانَ الَّذِي خَلَقَ الأَزواجَ کُلَّها مِمّا تُنبِت الَأرض وَ مِن أَنفُسِهِم وَ مِمّا لا
یَعلَمُونَ [ 36 ] وَ آیَۀٌ لَهُم اللَّیل نَسلَخ مِنه النَّهارَ فَإِذا هُم مُظلِمُونَ [ 37 ] وَ الشَّمس تَجرِي لِمُستَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم [ 38 ] وَ
436 لا الشَّمس یَنبَغِی لَها أَن تُدرِكَ القَمَرَ وَ لا اللَّیل سابِق النَّهارِ وَ - القَمَرَ قَدَّرناه مَنازِلَ حَتّی عادَ کَالعُرجُون القَدِیم [ 39 ] -قرآن- 1
کُلٌّ فِی فَلَک یَسبَحُونَ [ 40 ] وَ آیَۀٌ لَهُم أَنّا حَمَلنا ذُرِّیَّتَهُم فِی الفُلک المَشحُون [ 41 ] وَ خَلَقنا لَهُم مِن مِثلِه ما یَرکَبُونَ [ 42 ] وَ إِن نَشَأ
379 [ صفحه 250 ] معنی لغات: - نُغرِقهُم فَلا صَ رِیخَ لَهُم وَ لا هُم یُنقَذُونَ [ 43 ] إِلاّ رَحمَ ۀً مِنّا وَ مَتاعاً إِلی حِین [ 44 ] -قرآن- 1
از مصدر خمود بضمّ « خامدون » . از مصدر قمح بفتح اوّل یعنی بالا ماندن سر شخص اسیر بواسطهي تنگی زنجیر گردن او « مقمحون »
چوب کج، دم و بن خوشهي خرما که پس از « عرجون » . اوّل و دوّم و خمد بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی فرو نشستن شعلهي آتش
بریدن خوشه بشکل کمان بشاخهي درخت خرما چسبیده است. ترجمه: بنام خداي روزي ده بندگان و مهربان بمؤمنان 1 اي محمّد
2 سوگند بقرآن سراسر پند و دانش 3 که تو هم یکی از پیغمبران 4 براه راست هستی 5 [و اینکه قرآن] فرو فرستادهي خداي داناي
گرامی است 6 تا خبردار کنی مردمی را که کس پدران شان را از بد آینده خبردار نکرده و خود از آن غافل بودند 7 و البتّه بر
بیشترشان سرنوشت حق استوار شد و آنها مؤمن نشدند [و سزاوار آزار شدند] 8 و بگردنهاشان دستها را تا چانه زنجیرها کردهایم که
سرهاشان بالا مانده است [و بیچارهاند که سر خود نتوانند تکان دهند] 9 و از پس و پیش شان جلوگیري نهادیم و بر چشمهاشان
پرده افکندیم و دگر جائی نبیند 10 و برایشان برابر است که تو از بد آینده شان بترسانی یا نترسانی که بهیچ روي ایمان نیارند 11
فقط کسی را توانی تو بیم دهی که پیرو قرآن باشد و از خدا بنهانی و در دل اندیشناك بود. پس چنین کس را نوید آمرزش ده و
مزدي ارزنده و گرامی 12 [چون] البتّه ما مردگان را زنده میکنیم و آنچه پیش از خود فرستادهاند و ردّ و نشانههاشان که بجاي
گذاشتهاند جملگی مینویسیم و هر چیزي را در نوشته اي نمودار شماره کرده [نگاه داشته] ایم 13 اکنون براي کافران داستان مردم
آن آبادي بیاد بیار که فرستادگان حق به آنجا رفتند که 14 اوّل دو نفر فرستادیم و آنها را دروغگو دانستند بنفري سوّم کومک
کردیم و بآنها گفتند: ما فرستادهي خدائیم بسوي شما 15 مردم ده گفتند: شما جز آدمی همانند ما نیستید و خداوند چیزي نفرستاده
17 و بر ما [ است فقطّ دروغی است ساختهي شما 16 آنها گفتند: خداي ما میداند که ما را براي شما فرستادهاند [ صفحه 251
وظیفهاي جز بآشکار فرمان رساندن نیست 18 مردم گفتند: ما بشما فال بد زدیم و اگر از گفتهي خود دست برندارید البتّه
سنگبارانتان میکنیم و از ما آزاري دردناك بشما خواهد رسید 19 رسولان گفتند: فال بد از خود زنید. مگر هر که حق بیاد آرد
[فرخنده نباشد] نه چنین است که شما اندازهي کار خود ندارید و مسرف هستید 20 [در اینکه میان] مردي از آن سر شهر دوان دوان
آمد و گفت: اي هموطنان من پیروي اینکه رسولان کنید که 21 از شما مزد نمیخواهند و براه راست میروند 22 و [من خود خدا
پرستم] مگرچه میشود مرا که نپرستم آن را که پدیدارم کرده است و همهي آفریدگان را بسوي او باز میگردانند 23 آیا بتها و غیر
خدا بپرستم که اگر آسیبی بمن خواهد میانجیگري شان سود ندارد و نتوانند از آنجا نجاتم دهند 24 البتّه اگر چنین کنم گمراهیم
آشکار است 25 [پس] شما بشنوید که بآفریدگارتان مؤمنم 26 [بپاداش ایمانش] باو گفتند: بدرون بهشت رو، و او گفت: 27
ایکاش مردم من میدانستند که خدایم آمرزید و بشمار بزرگوارانم کرد 28 و ما از آن پس نه لشکري از آسمان بر سر مردم او
صفحه 113 از 244
فرستادیم و نه چیزي فرود میآوریم جز 29 یک سخت فریادي که چون آتشی فرو مرده بودند و بس 30 اي افسوس بر چنین بندگان
که پیغمبري براي شان نیامد جز که مسخرهاش کردند 31 مگر ندیدهاند: چندین ملّت پیش از آنها را نابود کردیم و دیگر بسوي
شان برنگشتند! 32 و جملگی آنها حاضر در حضور مایند. 33 چه خوب نشانهاي است [براي قدرت ما و رستاخیز] آنها که زمین
مرده و بیعلف را زنده کردیم و از آن دانهاي بدر آوردیم که آن را میخورند 34 و بر روي آن باغهاي خرما و انگور درست
کردیم و چشمهها روان کردیم 35 که از بهرهي آن و دستمزد کار خود بخورند. پس چرا ایمان ندارند و شکر نمیکنند 36 پس
پاکیزه است آن خدا که همه چیز را چندین جور و جفت آفرید از گیاه و هم از خودشان که [آدمی هستید] و هم دگر چیزها که از
آن بیخبرند 37 و و دیگر نشانهي قدرت براي آنها که از شب روز را بدر آوریم [و بروشنی پایان [ صفحه 252 ] دهیم] و بتاریکی
شان گذاریم 38 و هم خورشید که بآرامش معیّن خود در جنبش است سرنوشت خداي برتر دانا است [که روش آن دگرگون
نمیشود] 39 و هم در جنبش ماه منازل و بخشها باندازه کردیم که چون بآخر رسد همچو اوّل شود بمانند سیخ بن خوشهي خرماي
خشک 40 و نه خورشید تواند که خود را به ماه رساند و نه شب، شود که از روز جلو باشد که هر کدام در فلکی شناورند 41 و نیز
آیتی دیگر است براي شان که نسل و تبارشان را در کشتیهاي آکنده برداشتیم و روانه کردیم 42 و نیز همانند کشتی دگر چیزها
براشان آفریدیم که سوار آن میشوند 43 و اگر بخواهیم و در سرنوشت کرده باشیم بدریا غرق شان میکنیم که فریاد رسی نباشد و
از آن نجات نیابند 44 بجز بخشایش ما که تا چندي از زندگی برخوردارند. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بمکّه نازل شده است
و شمارهي آیات آن بحساب قاریهاي کوفه هشتاد و سه آیه است که یس را یک آیه دانستهاند و بحساب دیگران هشتاد و دو آیه
است. یس 1 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی اي انسان و بیشتر مفسّرین هم همین را گفتهاند. حسن بصري و ابو العالیه: یعنی اي
وَ» . مرد. سعید بن جبیر و محمّد حنیفه: یعنی اي محمّد. و از علی و امام باقر علیهما السّلام نقل است که اینکه اسم پیغمبر است
2 کشف: یعنی سوگند باین قرآن راست و درست بی غلط که تو از پیغمبران هستی. و حکیم بمعنی محکم و استوار «ِ القُرآن الحَکِیم
4 کشف: ممکن است صفت براي پیغمبر «ٍ عَلی صِ راطٍ مُستَقِیم » 26- است. و بعضی گفتهاند حکیم بمعنی حاکم است. -قرآن- 1
27 مجمع: بعضی گفتهاند: چون مطالب حکمتی در قرآن هست از اینکه - باشد و ممکن است صفت براي مرسلین باشد. -قرآن- 1
روي آن را حکیم نامیدهاند و چنین گوئی که حکمت و دانش را نمودار میکند و به آن [ صفحه 253 ] سخن میگوید. حسینی: در
حقایق سلمی گفته است: یس نام خدا است، و گفتهاند نام سوره است و امام قشیري گفته است: یاء اشاره است بیوم میثاق، و سین
با رفع خواندهاند تا خبر مبتدا باشد یعنی او « تنزیل » 5 طبري: عموم قاریهاي مدینه و بصره « تَنزِیلَ العَزِیزِ » . اشاره است بسرّ او با احباب
فرستادن از خداي عزیز است و مردم کوفه و بعضی شامیها با نصب خواندهاند که مفعول مطلق باشد یعنی فرود آمده است از دسته
موصول است یعنی بآنجور که پدرها- شان را « ما » : 6 ابو الفتوح « ما أُنذِرَ آباؤُهُم » 22- فرود شدههاي عزیز رحیم. -قرآن- 1
ترساندند. بعضی گفتهاند: نافیه است و اشاره بدوران فاصل میان مسیح است و پیغمبر ما که کسی نبوده است و پدران آنها را بیم
6 کشف نوشته: غافلان دواند: یکی از کار دین غافل و از طلب صلاح خود بیخبر سر بدنیا « فَهُم غافِلُونَ » 23- نداده است. -قرآن- 1
در نهاده و مست شهوت گشته. دیگر غافلی است پسندیده از کار دنیا و ترتیب معاش غافل، سلطان حقیقت بر باطن وي استیلا نموده
- در مکاشفهي جلال احدیّت چنان مستهلک شده که از خود غائب گشته نه از دنیا خبردار و نه عقبی، بزبان حال میگوید: -قرآن- 1
-« إِنّا جَعَلنا فِی أَعناقِهِم أَغلالًا » 20 اینجهان در دست عقل است آنجهان در دست روح || پاي همت بر قفاي هر دو دیه سالار زن
42 داستان - الخ 8 مجمع: اینکه آیه را چند معنی کردهاند: 1- جبّائی و حسن بصري گفتهاند: اینکه جمله مثل است یعنی: -قرآن- 1
اینکه عربها در رو گرداندن از خیر و سعادت داستان آن کس است که دست و گردنش بزنجیر شده است که نتواند کاري براي
خود بکند و سرش بالا مانده است که نتواند پیش پاي خود ببیند. و نظیر اینگونه داستان در سخن عرب فراوان است. 2- ابو مسلم
گفته است: یعنی اینکه قرآن که ما فرستادیم [ صفحه 254 ] گوئی زنجیري است که بر دست و گردن آنها نهادهایم که نمیتوانند
صفحه 114 از 244
خود فرود آرند و نه جلوي پاي خود را ببینند و از اینکه جهت بسخن حق تسلیم و فروتن نمیشوند 3- إبن عبّاس و سدّي گفتهاند:
مقصود عدّهاي از کافران است که میخواستند پیغمبر را بکشند دستهاشان بگردنهاشان بسته شد. 4- اینکه وصف حال رستاخیز آنها
است که به اینکه جور گرفتار خواهند بود، و جمله بصورت فعل ماضی و کار انجام شده گفته شده است چون البتّه چنین خواهد
بجاي دستها است یعنی: پس آن دستهاشان تا گردنهاشان « هی » ضمیر «ِ فَهِیَ إِلَی الَأذقان » بود و گویا انجام شده است. و در جملهي
و جعلنا » و نیز « و جعلنا فی ایمانهم اغلالا » ببالا بسته شده است. و از عبد اللّه مسعود و إبن عبّاس نقل است که چنین قرائت کردهاند
وَ جَعَلنا مِن بَینِ » 568- از دیگري نقل شده است و نتیجهي معنی در همهي اینکه قرائتها یکی است. -قرآن- 541 « فی ایدیهم اغلالا
61 محقّقان گفتند که سدّ پیش: طول امل است، و سدّ عقب غفلت از - الخ 9 تفسیر حسینی: -قرآن- 1 -« أَیدِیهِم سَ  دا وَ مِن خَلفِهِم
جنایات گذشته و هر که را دو سدّ چنین احاطه کرده باشد هر آینه چشم او پوشیده باشد از نظر در دلایل قدرت و نبیند راه فلاح و
الخ 11 فخر: چون رحمت موجب امیدواري و آسودگی خاطر است باین جمله گفته شده است: با -« وَ خَشِیَ الرَّحمنَ » . هدایت را
اینکه رحمان است باید بدل ترسید چون آنکه عاقل است و معرفت او بیشتر است خشیت و نگرانی او بیشتر است پس با اینکه
مختص بحق هستند چنانکه در قرآن است « رحمن » و « اللّه » میشناسد رحمان است در دل میترسد که نعمت از او گرفته شود. و چون
معنی هیبت سهمناکی را « اللّه » و بعضی از علماء هر دو را اسم خاص دانسته است. و چون کلمهي « قُل ادعُوا اللّهَ أَوِ ادعُوا الرَّحمنَ »
که هیبت با امید « یَرجُوا اللّهَ » عطوفت و مهربانی را میفهماند. از اینکه روي در یک آیه گفته شده است « رحمان » میرساند و کلمهي
765- 682 -قرآن- 745 - 445 -قرآن- 665 - 24 -قرآن- 400 - آمده است که -قرآن- 1 « خَشِیَ الرَّحمنَ » قرینه شده است، و در اینکه آیه
[ صفحه 255 ] خشیت با رحمت قرینه شده است یعنی با اینکه سهمناك است امیدوار باشید، و با اینکه مهربان است آسوده نباشید و
الخ 13 طبري: در مقصود از اینکه آیه اختلاف است: 1- قتاده گفته -« وَ اضرِب لَهُم مَثَلًا أَصحابَ القَریَۀِ » . در دل ترسناك باشید
است: مقصود شهر انطاکیه است که حضرت مسیح دو نفر از رسولان خود را براي دعوت مردم آنجا فرستاد و آنها دروغزن- شان
خواندند و آن حضرت نفر سوّمی فرستاد. 2- إبن عبّاس و کعب الأحبار گفتهاند: در انطاکیه سلطانی بت پرست بود و سه نفر مأمور
راهنمائی آنها شدند و دو نفر اوّل رفتند و چون سخن آنها را نپذیرفتند نفر سوّم براي کومک آنها رفت و زشتی بت پرستی را براي
دو قرائت است با تشدید زاي « عزّزنا » ما آمدن شما را بفال بد گرفتیم. و در جملهي « إِنّا تَطَیَّرنا بِکُم » ایشان روشن کردند، آنها گفتند
با تخفیف کاف و « ائن ذکرتم » با یک همزه و نیز « ان ذکّرتم » نیز اختلاف قرائت است « ائن ذکّرتم » اوّل و تخفیف آن. و در جملهي
الخ 19 مجمع: یعنی چون شما کافر هستید و از -« طائِرُکُم مَعَکُم » 603- 46 -قرآن- 578 - فتح ذال یعنی هر جا بیاد آورید. -قرآن- 1
برکت و فرخندگی دین محروم هستند پس شما با خود شآمت دارید که کافرید و شآمت در دعوت بدین نیست و کار ما برکت و
فرخندگی است. و از مبرّد نقل است که چنین معنی کرده است: بهرهي شما از خوب و بد با خود شما است: 1- اگر به شما
یادآوري کنیم ما را تهدید میکنید و میگوئید: شما را بفال بد گرفتیم و آزارتان خواهیم کرد. 2- اگر متذکّر شوید بدانید که ما
20 ابو الفتوح: مقاتل گفته است مردي بود بنام حبیب بن اسرائیل «ٌ وَ جاءَ مِن أَقصَا المَدِینَۀِ رَجُل » 22- راست میگوئیم. -قرآن- 1
نجّ ار، وهب بن منبّه گفته است: مردي بود در کنار شهر پارسا که از کسب خود نیمی بفقرا میداد چون شنید رسولانی آمدهاند و
42 [ صفحه 256 ] گفته است: چون - مردم سخن آنها را نمیپذیرند نزد آنها رفت و ایشانرا نصیحت کرد. و حسن بصري -قرآن- 1
نصیحت کرد و سخن رسولان را پذیرفت مردم او را سوختند و گور او در بازار انطاکیه است و خدا باو بهشت پاداش داد و اینکه
29 مجمع: اینکه دو کلمه با رفع و نصب هر دو خوانده شده « إِلّا صَیحَۀً واحِدَةً » 195- 25 . -قرآن- 169 « قِیلَ ادخُل الجَنَّۀَ » است معنی
است که ذقیه با ذال منقوط بمعنی آواز پرنده است و معنی چنین است، که بیک آواز « الا ذقیه واحدة » است و از قرائت إبن مسعود
با سکون هاء خوانده « یا حَسرَةً عَلَی » 30 مجمع: اعرج « یا حَسرَةً عَلَی العِبادِ » 25- پرنده آن مردم نافرمان را نابود کردیم. -قرآن- 1
-29- به اضافهي حسرت بعباد بدون علی خواندهاند. -قرآن- 1 « یا حسرة العباد » است و از امام سجّاد و ابی بن کعب نقل است که
صفحه 115 از 244
با تخفیف میم خوانده شده است و میم زیادي دانسته شده است و « لما » : 32 مجمع « إِن کُلٌّ لَمّا جَمِیع لَدَینا مُحضَرُونَ » 65- قرآن- 46
بمعنی البتّه تا معنی چنین باشد: البتّه همگی در نزد ما آمادهاند. و بقرائت با تشدید میم معنی چنین است: نیستند همهشان مگر « ان »
چند احتمال است: 35 - بمعنی « ما » 35 فخر: در معنی « 49 یَأکُلُوا مِن ثَمَرِه وَ ما عَمِلَته أَیدِیهِم - که نزد ما آماده شدهاند. -قرآن- 1
نیست تا جمله چنین معنی شود: تا بخورند از میوهي آن با اینکه دست آنها کاري نکرده است. 2- بمعنی آنچه یعنی از میوه و بهره
خوانده شده است و باین قرائت ممکن « ها » بدون « ما عملت ایدیهم » مصدري باشد و « ما » - آن با آنچه دست خودشان کار کند. 3
چنین معنی شود کار دستشان و معنی آیه چنین باشد: تا بخورند از مجموع فراهم شدهي بقدرت حق با دست « عملت » با « ما » است
37 فخر: یعنی جدا میکنیم شب را « اللَّیل نَسلَخ مِنه النَّهارَ » [ 564 [ صفحه 257 - 57 -پاورقی- 562 - قرآن- 1 - «1«35». کردهي خودشان
یعنی آخر روز شد و اوّل شب، و اگر فعل سلخ با من گفته نشود مثل « انسلخ النّهار من اللّیل » 38 چنانکه میگویند - از روز. -قرآن- 1
معنی اینکه است که بآخر شب یا بآخر روز رسید. مجمع: اینکه جمله تشبیهی است که شب بواسطهي « سلخ النّهار » یا « سلخ اللّیل »
تیرگی همانند جسمی است و روز چون پوستی بر روي آن و نیز اصل تاریکی است که روشنی بر آن میآید و مانند لباس آن است.
38 طبري: یعنی خورشید راه میرود تا جایگاه آرامگیري خود. قتاده گفته است: یعنی تا یک وقتی که از « الشَّمس تَجرِي لِمُستَقَرٍّ لَها
- 41 -پاورقی- 266 - قرآن- 1 - .«36». آن تجاوز نمیکند. و بعضی دیگر گفتهاند: یعنی براه خود میرود تا آنجا که اندازهاش معیّن است
268 ابو الفتوح: گفتهاند: یعنی خورشید میرود تا آخر کارش که برگذاري دوران دنیا است. و گفتند: یعنی میرود تا دورتر منازل
خود در هنگام غروب. مجمع: یعقوب با کسر قاف، و دیگران با فتح آن خواندهاند. و از امام- سجّاد و باقر و صادق علیهم السّلام
و نصب راء خواندهاند تا معنی چنین باشد: خورشید میرود و آرام ندارد تا آسمان بر جا است، آن که « لا» با « لا مستقرّ » نقل است
نابود شد، خورشید هم از کار میماند. و معنی دیگر اینکه جمله اینکه است: خورشید میرود تا دورترین منزلش بتابستان و زمستان که
در ارتفاع و بلندي و هم در انخفاض و پستی اندازهاي دارد که نه از آن زیاد میرود و نه [ صفحه 258 ] کم و همین است معنی مستقرّ
یا مفعولست براي «ُ آیَۀٌ لَهُم » با رفع و نصب هر دو قرائت شده است. که عطف بر اللّیل و خبر باشد براي « و القمر » خورشید. و کلمهي
39 کشف: یعنی براي جنبش ماه اندازهاي معیّن «ِ وَ القَمَرَ قَدَّرناه مَنازِلَ حَتّی عادَ کَالعُرجُون القَدِیم » 162- قرآن- 147 - .« قدرنا » فعل
کردیم که بیست و هشت منزل است و آن هنگام که بمنزل آخر میرسد برمیگردد بشکل عرجون که خشک و باریک و ضعیف و
73 مجمع: ابو سعید مکاري از امام رضا علیه السّلام پرسید: اگر کسی به هنگام مرگش - زرد است و بشکل کمان است. -قرآن- 1
وصیّت کند و بگوید: غلامهاي قدیمی من را آزاد کنید. آیا کدام غلامهاي او باید آزاد شوند! فرمود: آنها که از ششماه پیش از
و چون آن خوشه که بشکل کمان و «ِ کَالعُرجُون القَدِیم » مرگش داشته است پرسید بچه دلیل! فرمود: چون در قرآن گفته شده است
زرد میشود پس از ششماه باین صورت در میآید و عرجون نامیده میشود پس کلمهي قدیم براي ششماه استعمال شده است. -قرآن-
332-306 فخر: گفتهاند: کلمهي قدیم را براي آنچه یک سال بر آن گذشته باشد به کار میبرند، ولی اینکه درست نیست که
خصوص یک سال شرط باشد براي معنی قدیم بلکه بسته برسم و عادت است چنانکه شهر یک ساله را آبادي قدیمی نمی- گویند
الخ 40 -« لَا الشَّمس یَنبَغِی لَها » . و بعضی چیزها را قدیمی میگویند مثلا ممکن است اطاق یک سال ساخته را بگویند: قدیم است
طبري: یعنی نه خورشید شایستگی دارد که بماه برسد و روشنی او را ببرد و همیشه روز باشد که هرگز شب نشود و نه شب میتواند
31 مجمع: عکرمه گفته: یعنی بواسطهي تندي - روز را نابود کند و تیرگی آن روشنی روز را ببرد و همیشه شب باشد. -قرآن- 1
حرکت ماه خورشید که از او آرامتر حرکت میکند نمیتواند باو برسد و نه شب میتواند از روز جلو شود و گفتهاند: یعنی نمیشود و
شب با هم جمع شوند که روز میان آنها فاصله نباشد بلکه هر یک [ صفحه 259 ] بدنبال دیگري است. و عیّاشی در تفسیر خود از
اشعث بن حاتم نقل کرده است که او گفت آنگاه که امام رضا علیه السّلام و مأمون و فضل بن سهل در مرو بودند امام رضا فرمود:
در مدینه مردي یهودي پرسید آفرینش روز جلو بوده است یا شب! شما چه جواب دارید! فضل عرض کرد: شما بفرمائید. فرمود:
صفحه 116 از 244
اگر از راه استدلال بحساب بخواهید طالع دنیا سرطان بوده است. و آن را براي فضل روشن کرد و از راه استدلال بقرآن اینکه آیه را
الخ 40 طبري: یعنی هر یک از -«ٍ کُلٌّ فِی فَلَک » 528- یعنی روز از شب جلو بوده است. -قرآن- 492 « وَ لَا اللَّیل سابِق النَّهارِ » خواند
22 مجمع: یعنی هر یک از ماه و خورشید و ستارگان در فلکی - خورشید و ماه و شب و روز در فلکی روان هستند. -قرآن- 1
گردش میکنند. ابو الفتوح نوشته: فلک عبارت است از مجري و موضع سیر آفتاب و ماه. فخر: یعنی براي همه طلوعی است و غروبی
است در روز و شب که از یکدگر جلو نمیروند و هر حرکتی در فلکی است مختص بآن. و فلک جسم مستدیر است یا سطح مستدیر
است یا دائره است متخصّصین لغت عرب اتّفاق دارند که چرخ نخریسی را فلکۀ المغزل مینامند چون مستدیر است و گرد. و چوب
گردي که بر سر تیر وسط خیمه میگذارند تا پارچهي چادر از تیر سوراخ نشود آنرا هم فلکه میگویند، و مفهوم از اینکه جمله چنین
حَمَلنا ذُرِّیَّتَهُم » . است که دائرهاي فرض شود که ماهی از یک طرف دائره شنا کند و در آب فرو رود و از طرف دیگر بالاي آب آید
39 مجمع: مردم مدینه - الخ 41 طبري: یعنی: آنکه از فرزندان آدم از غرق نجات یافت در کشتی نوح بردیم. -قرآن- 1 -«ِ فِی الفُلک
بصیغهي جمع خواندهاند. و بعضی گفتهاند: مقصود از ذرّیّه زن و فرزند است که بکشتی سوار میشوند و اختصاص به زن « ذرّیّاتهم »
41 «ِ المَشحُون » [ و فرزند با اینکه همه سوار کشتی میشوند براي ناتوانی آنها است و نیازمندي بیشتر از مردها بر سواري. [ صفحه 260
وَ خَلَقنا لَهُم » 14- فخر: اینکه کلمه براي بیان کمال قدرت است که کشتی پربار همه سنگینی بقدرت حق بآب فرو نمیرود. -قرآن- 1
الخ 42 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی مانند کشتی نوح براي سواري مردم کشتیهاي دیگر درست کردیم. مجاهد -«ِ مِن مِثلِه
گفته است: یعنی شتر را در صحرا مثل کشتی دریا براي سواري آفریدیم. جبّائی گفته است: یعنی مثل کشتی چهار پایان را آفریدیم
لِتُنذِرَ قَوماً ما أُنذِرَ » 34 کشف: یعنی زورق و کشتی کوچک درست کردیم. سخن ما: 1- آیت ششم - تا سوار شوند. -قرآن- 1
سخن دیگران نقل شد ولی شاید اینکه را بفهماند که قدر چنین نعمت را بدانید که پدران شما نداشتهاند و بشما عنایت « آباؤُهُم
را مانند دیگران صفت قوم معنی کردیم ولی شاید صفت آباء باشد تا معنی چنین باشد: تو « فَهُم غافِلُونَ » شده است. و نیز جملهي
لَقَد » 2- آیت هفتم 239- 64 -قرآن- 220 - مردمی را خبردار کنی که پدرانشان را کسی خبردار نکرده و غافل بودند. -قرآن- 25
الخ میفهماند که قول یعنی سرنوشت خداوندي بر آنها محقّق شد و گردنگیرشان شد. پس نتیجه چنین میشود که از -«ُ حَق القَول
خود اختیار نداشتند و بإجبار آنها مؤمن نمیشوند چون سرنوشت شان بوده است که کافر بمانند و ایمان نیاورند. و آیه معنی جبر را
میفهماند ولی ممکن است چنین معنی شود: براي بیشتر آن مردم گفتار حق ثابت و محقّق و روشن شد پس باز هم مؤمن نمیشوند. و
از سخن فخر رازي هم اینکه معنی فهمیده میشود. و ممکن است اینجور معنی شود: بیشتر آن مردم مؤمن نشدند و فرمان حقّ
شاید اشاره بلکه صریح باشد باین مطلب که سخن پیغمبران و بیم «ِ خَشِیَ الرَّحمنَ بِالغَیب » گردنگیرشان شد 3- آیت یازدهم جملهي
و نوید آنها براي کسانی نتیجه دارد که در دل ترس و اندیشهي از غیب و نادیدهي خود داشته باشند و بیم- ناك باشند که پس از
مرگ و آنچه هرگز ندیدهاند و کس تا زنده است نمیبیند چه بر سرشان خواهد آمد. چنانکه ما مکرّر در درس گفتهایم و جزوهها
640 [ صفحه 261 ] است که پیدایش ادیان و پیغمبران در دنبالهي همین ترس از غیب و دل - 39 -قرآن- 609 - نوشته شده -قرآن- 16
وا پسی از آیندهي نادیده بوده است. و آنکه چنین دل وا پسی ندارد و آسوده دل است که پس از مرگ هم آسوده خواهد بود تن
بسخن پیغمبران نمیدهد و دینی نمی- پذیرد چنانکه قرآن مکرّر اینکه گونه مردم را سرزنش بر اینکه عقیده کرده است. 4- آیت
که با الف و لام و علامت تعریف گفته شده است نشانه است که هنگام نزول اینکه آیه آن مردم که « أَصحابَ القَریَۀِ » 13 جملهي
برايشان خوانده شده است متوجّه بمقصود بودهاند که آبادانی و پیغمبران مأمور آنجا کی و کجا بوده است و اگر هم خود
5- آیت 41- نمیدانستهاند پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرموده و آنها دانستهاند و بحث و تعیین آن براي ما نتیجه ندارد. -قرآن- 21
خوب نشان « مع- کم » الخ میفهماند که باید مردم متوجّه باشند: فال بد از خود آنها است و دو کلمهي -« قالُوا طائِرُکُم مَعَکُم » 19
میدهد که شما با خودتان فال بد دارید که اندیشههاي بیهوده و عقاید خرافی شما است و گر نه مرد خردمند و درست فکر هرگز
صفحه 117 از 244
خود را گرفتار اینگونه اوهام نمیکند که زنش بدقدم و شوم بوده است یا فرزندش خوش قدم و فرخنده بوده است و فلان خانه یا
فلان ملک و آب و زمین شوم است که صاحب قبول نمیکند و آن اسب خوش قدم بود. و چون پس از وابستگی باینها شرایط
وَ جاءَ » 6- آیت 20 41- زندگی مساعد یا نامساعد بوده است وهم و عقاید خرافی وادار به اینکه گونه قضاوتها میکند. -قرآن- 13
الخ چون آن مرد در نظر کسانی که اینکه آیه براشان نازل شد ناشناس بوده است بصورت نکره گفته شده -«ٌ مِن أَقصَا المَدِینَۀِ رَجُل
معنی لطیفی فهمانده شده است که اگرچه در « أقصی » است و آبادي که معیّن بوده است بصورت معرفه گفته شده است و با کلمهي
گذشته و شهرهاي دیگر مردمی مثل شما سرسخت و بد اندیش بودهاند ولی کسانی هم بودهاند که خوب و بد خود را تمیز
میدادهاند و چون میشنیدند کسی سخن خوب میگوید میرفتند و گوش میدادند چنانکه در همان شهر و با همان رسولان مردي که
54 [ صفحه 262 ] معلوم نبوده است چکاره بوده است و کجا تربیت شده است تا شنیده است آنها آمدهاند از دورترین - -قرآن- 13
نقاط شهر با کوشش و حالت دویدن خود را نزد آنها رسانده است تا سخن حق بشنود و بدیگران بفهماند. 7- آیت 36 جملهي
را انواع و امثال معنی کردهاند لکن ممکن است بمعنی جفت نر و ماده باشد که گیاهها « ازواج » الخ مفسّرین کلمهي -« خَلَقَ الَأزواجَ »
نیز نر و ماده دارند و اشارهي باین حقیقت باشد که اعراب خبردار نبودند و یا میدانستند که فقطّ خرما نر و ماده دارد و از اینکه
وَ» 8- آیت 38 جملهي 41- خاصیت گیاههاي دیگر بیاطّلاع بودند و ما هم در ترجمه هر دو احتمال را منظور کردیم. -قرآن- 21
را بمعنی الی گرفتهاند تا زمان یا مکان « لمستقرّ » ترجمهي ما از گفتهي مفسّرین جدا است چون آنها لام « الشَّمس تَجرِي لِمُستَقَرٍّ لَها
آرامش و ما جوري معنی کردهایم که معنی علّت را بفهماند یعنی حرکت خورشید بواسطهي وضع آرام و قرار معیّن آن است که
حرکت فلک شمس باشد به گفتهي علماي قدیم و یا خاصیت فیزیکی آن باشد و حرکت منظومهي شمسی باشد بموجب تحقیقات
وَ القَمَرَ قَدَّرناهُ » 9- آیت 39 61- علمی و هم حرکت اختصاصی خورشید بدور خود در بیست و پنج روز و نیم یک دور. -قرآن- 21
اگرچه مفسّرین منازل را به اصطلاح منازل قمر معنی کردهاند که مدار ماه بدور زمین باشد. یعنی چون گردش زمین بدور « مَنازِلَ
خورشید یا بگفتهي قدما حرکت سالیانهي خورشید بدور زمین در یک مدار و خطّی است که ماه همان خطّ را در مدّت قریب به
سی روز بدور زمین میپیماید، از اینکه جهت اینکه مدار و خطّ سیر را بیست و هشت بخش بشمارهي روزهائی که ماه از زمین
دیده شود تقسیم کردهاند و هر قسمتی را منزلی و جملگی را منازل قمر نامیدهاند که در کتب هیأت قدیم و هم در تفسیر ابو الفتوح
براي هر یک از آن تقسیمات اسمی معیّن کردهاند مثل شرطین، بطین، ثریّا. و غیر آن و چون در آیه تصریح شده است که براي ماه
48 [ صفحه 263 ] نزول آیه مردم معنی منازل قمر را میفهمیدهاند ولی معلوم - منازل معیّن کردیم معلوم میشود که هنگام -قرآن- 13
نیست از همین اصطلاح اطّلاع داشتهاند یا نه، و بهر روي ما از اینکه آیه همان تغییرهاي نور افشانی ماه بزمین میفهمیم که براي
شاید چنین فهمیده شود که اینکه اجسام « فِی فَلَک یَسبَحُونَ » نمایاندن آثار قدرت بأعراب یادآوري شده است. 10 - آیت 40 جملهي
آسمانی در هوا بواسطهي صافی و نمایش آن مانند اجسام موجود در آب هستند که از فاصلهي زیاد دیده میشوند که شناورند و
48- دست به آنها نمیرسد و در شنا کردن تفاوت نیست که بخطّ مستقیم باشد یا بخطّ مستدیر. -قرآن- 22
[ [سوره یس [ 36 ]: آیات 45 تا 83
وَ إِذا قِیلَ لَهُم اتَّقُوا ما بَینَ أَیدِیکُم وَ ما خَلفَکُم لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ [ 45 ] وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَۀٍ مِن آیات رَبِّهِم إِلاّ کانُوا عَنها مُعرِضِینَ [ 46 ] وَ
إِذا قِیلَ لَهُم أَنفِقُوا مِمّا رَزَقَکُم اللّه قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطعِم مَن لَو یَشاءُ اللّه أَطعَمَه إِن أَنتُم إِلاّ فِی ضَ لال مُبِین [ 47 ] وَ
520 فَلا - یَقُولُونَ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 48 ] ما یَنظُرُونَ إِلاّ صَ یحَۀً واحِ دَةً تَأخُ ذُهُم وَ هُم یَخِصِّمُونَ [ 49 ] -قرآن- 1
یَستَطِیعُونَ تَوصِیَۀً وَ لا إِلی أَهلِهِم یَرجِعُونَ [ 50 ] وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُم مِنَ الَأجداث إِلی رَبِّهِم یَنسِلُونَ [ 51 ] قالُوا یا وَیلَنا مَن بَعَثَنا
مِن مَرقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحمن وَ صَدَقَ المُرسَلُونَ [ 52 ] إِن کانَت إِلاّ صَ یحَۀً واحِدَةً فَإِذا هُم جَمِیع لَدَینا مُحضَرُونَ [ 53 ] فَالیَومَ لا تُظلَمُ
صفحه 118 از 244
425 إِن أَصحابَ الجَنَّۀِ الیَومَ فِی شُغُل فاکِهُونَ [ 55 ] هُم وَ أَزواجُهُم فِی - نَفس شَیئاً وَ لا تُجزَونَ إِلاّ ما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 54 ] -قرآن- 1
ظِلال عَلَی الَأرائِک مُتَّکِؤُنَ [ 56 ] لَهُم فِیها فاکِهَۀٌ وَ لَهُم ما یَدَّعُونَ [ 57 ] سَلام قَولًا مِن رَبٍّ رَحِیم [ 58 ] وَ امتازُوا الیَومَ أَیُّهَا المُجرِمُونَ
275 أَ لَم أَعهَد إِلَیکُم یا بَنِی آدَمَ أَن لا تَعبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّه لَکُم عَدُوٌّ مُبِین [ 60 ] وَ أَنِ اعبُدُونِی هذا صِ راطٌ مُستَقِیمٌ - 59 ] -قرآن- 1 ]
[ 61 ] وَ لَقَد أَضَل مِنکُم جِبِ  لا کَثِیراً أَ فَلَم تَکُونُوا تَعقِلُونَ [ 62 ] هذِه جَهَنَّم الَّتِی کُنتُم تُوعَدُونَ [ 63 ] اصلَوهَا الیَومَ بِما کُنتُم تَکفُرُونَ [ 64 ]
339 الیَومَ نَختِم عَلی أَفواهِهِم وَ تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانُوا یَکسِبُونَ [ 65 ] وَ لَو نَشاءُ لَطَمَسنا عَلی أَعیُنِهِم - -قرآن- 1
فَاستَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنّی یُبصِرُونَ [ 66 ] وَ لَو نَشاءُ لَمَسَخناهُم عَلی مَکانَتِهِم فَمَا استَطاعُوا مُضِیا وَ لا یَرجِعُونَ [ 67 ] وَ مَن نُعَمِّره نُنَکِّسه فِی
467 لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیا وَ یَحِقَّ - الخَلق أَ فَلا یَعقِلُونَ [ 68 ] وَ ما عَلَّمناه الشِّعرَ وَ ما یَنبَغِی لَه إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ وَ قُرآن مُبِین [ 69 ] -قرآن- 1
القَول عَلَی الکافِرِینَ [ 70 ] أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا خَلَقنا لَهُم مِمّا عَمِلَت أَیدِینا أَنعاماً فَهُم لَها مالِکُونَ [ 71 ] وَ ذَلَّلناها لَهُم فَمِنها رَکُوبُهُم وَ مِنها
375 لا - یَأکُلُونَ [ 72 ] وَ لَهُم فِیها مَنافِع وَ مَشارِب أَ فَلا یَشکُرُونَ [ 73 ] وَ اتَّخَ ذُوا مِن دُونِ اللّه آلِهَۀً لَعَلَّهُم یُن َ ص رُونَ [ 74 ] -قرآن- 1
یَستَطِیعُونَ نَصرَهُم وَ هُم لَهُم جُندٌ مُحضَرُونَ [ 75 ] فَلا یَحزُنکَ قَولُهُم إِنّا نَعلَم ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعلِنُونَ [ 76 ] أَ وَ لَم یَرَ الإِنسان أَنّا خَلَقناهُ
مِن نُطفَۀٍ فَإِذا هُوَ خَصِیم مُبِین [ 77 ] وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلقَه قالَ مَن یُحی العِظامَ وَ هِیَ رَمِیم [ 78 ] قُل یُحیِیهَا الَّذِي أَنشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ
419 الَّذِي جَعَلَ لَکُم مِنَ الشَّجَرِ الَأخ َ ض رِ ناراً فَإِذا أَنتُم مِنه تُوقِدُونَ [ 80 ] أَ وَ لَیسَ الَّذِي خَلَقَ - وَ هُوَ بِکُ ل خَلق عَلِیم [ 79 ] -قرآن- 1
[ السَّماوات وَ الأَرضَ بِقادِرٍ عَلی أَن یَخلُقَ مِثلَهُم بَلی وَ هُوَ الخَلاّق العَلِیم [ 81 ] إِنَّما أَمرُه إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُولَ لَه کُن فَیَکُ ون [ 82
از مصدر نسل و « یَنسِلُونَ » : 390 [ صفحه 265 ] معنی لغات - فَسُبحانَ الَّذِي بِیَدِه مَلَکُوت کُل شَیءٍ وَ إِلَیه تُرجَعُونَ [ 83 ] -قرآن- 1
از مصدر « طمسنا » . صورت، خلقت، طبیعت « جبّل » . نسلان بفتح نون و سین در هر دو و سکون سین در اوّل بمعنی شتاب در راه رفتن
از مصدر تنکیس بمعنی وارونه کردن و بالاي « ننکسه » . طمس بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی پاك کردن، نابود کردن، پوشاندن
از فکاهت بمعنی شوخی کردن خوش طبع بودن، خندان بودن، و فاکه بمعنی داراي فکاهت بضمّ « فاکهون » . چیزي را پائین کردن
26 ترجمه: 45 اگر باین مردم بیدین بگوئید: - فاء یعنی شخص بهره مند از شوخی و گفتگوهاي مطبوع و دیگر خوشیها. -قرآن- 13
بپرهیزید از آنچه بجلو دارید و بآینده گرفتارتان میکند و هم باندیشهي آن بدکاریها باشید که در پشت سر گذاشتید و تقوي پیشه
باشید شاید که رحمت حق فراگیرتان شود 46 [چنان سر سختی نشان دهند که] هیچ آیتی از آیات حق را نبینند جز که از آن رو
بگردانند 47 و چون بآنها بگویند از آنچه خدا روزیتان کرد بدیگران ببخشید همین کافران بمؤمنان گویند: آیا ما بکسانی چیز دهیم
که اگر خدا میخواست میداد اینکه راهنمائی شما گمراهی آشکار است و بس 48 باز میپرسند: اگر راست میگوئید و عدهي
گرفتاریرا معیّن کنید کی خواهد بود! 49 [آنها بدانند] انتظاري نمیکشند جز که فریادي آنها را فراگیرد و [از خشم] با هم بستیز
شوند 50 و نه مجال وصیّت کنند و نه بازگشت بسوي زن و فرزند دارند 51 و نفخهي صور شود و ناگهان از گورشان بسوي
پروردگارشان شتابان گردند [که اختیاري از خود ندارند] و گویند: که ما را از آرامگاهمان برانگیخت! 52 افسوس که [گویا]
پیغمبران راست گفتند و اینکه همان وعدهي خداوندي است 53 بلی جز فریادي بیش نباشد که همگی به پیشگاه ما حاضر شوند 54
و آن روز بکس ستم نشود و جز سزاي آنچه کردند نبینند 55 و مردم بهشتی بآن روز سرگرم بشوخی [و خوشی] هستند 56 و خود
با همسران در زیر سایهها روي تختها تکیه زدهاند 57 و از هر چه بخواهند دارند 58 با گفتار بسلامتی از پروردگار مهربان خود 59 و
[با [ صفحه 266 ] دوزخیان گویند] اي بدکاران جدا باشید 60 چه مگر با شما فرزندان آدم پیمان استوار نکردیم که شیطان نپرستید
چون او دشمن آشکار شما است 61 و مرا بپرستید که راه راست اینکه است و بس 62 مگر خرد ندارید و ندیدید که گروه بیشماري
از شما را گمراه کرد 63 [و هم خودتان را که منکر شدید] اینکه جهنّم که بشما وعده کرده بودند 64 امروز بآتش آن روید بسزاي
آنکه آن روز منکر شدید 65 بآن روز مهر نهیم بر دهانشان که از خود دفاع نتوانند و دستهاشان با ما سخن گوید و پاها گواهی
دهد که چه کردهاند 66 و اگر خواهیم چشمانشان را بپوشیم و آنها سبقت جویند که راه خود بیابند ولی کجا توانند دید [که از دل
صفحه 119 از 244
و چشم کورند] 67 و اگر بخواهیم توانیم همانجا که هستند دگرگونشان کنیم که توان رفتن و برگشتن ندارند 68 و [بدانید فرصت
کم است و] آنرا که به پیري رساندیم در فکر و کار فرود آریم و توان از او باز گیریم مگر خرد ندارید [که بفکر فرداي خود نیستید
و سخن حق را شعر مینامید] 69 با اینکه نه بمحمّد شعر آموختیم و نه شعر و شاعري شایستهي او است بلکه قرآن است و یادآوري
آشکار 70 تا بیم دهد آن را که زنده دل است و سرنوشت حق بر کافران استوار کند. 71 مگر قدرت ما را نمیبینید که برايشان
چهارپایان آفریدیم که اختیار آنان بدست میگیرند 72 و بفرمانشان کردیم که بر آنها سوار شوند و از آنها بخورند 73 و چه سودها
و نوشنیدنیها از آنان دارند [چون شتر که از سواري و بار و پشم و شیر و گوشت آن بهره میبرند] پس چرا پاس اینکه نعمتها ندارند
74 که جز خدا معبودي گرفتند تا شاید روزي یاريشان کنند 75 با اینکه توانائی یاري خود ندارند. و اینکه مردم براي آنان فقط
پیروانی هستند که جملگی آماده شده آتشند 76 پس اي محمّد گفتار اینکه کافران اندوهناکت نکند که ما آنچه نهان یا نمودار
دارند خبر داریم 77 پس چرا آدمی نمینگرد که او را از نطفه و مایهي زندگی آفریدیم و باز هم آشکار دشمن ما است 78 که
79 اي [ براي ما مثل میزد و آفرینش اوّلش را فراموش کرده است و میگوید: کی استخوانهاي پوسیده را زنده می کند! [ صفحه 267
محمّد بگو: آنکس زنده میکند که نخستین بار پدیدار کرد و بهمه چیز دانا است 80 همان که از چوب تر آتش برايتان در آورد و
از آن آتش میافروزید. 81 مگر آنکه آسمانها و زمین آفرید نتواند همانند آن آفرید! بلی که میتواند چه او دانا آفریدگار است و
بس 82 که اندازهي کارش همین است بچیزي گوید: باش و او شده است 83 پس چه پاکیزه است آنکه پادشاهی همه چیز بدست
45 مجمع: 1- إبن عبّاس گفته « اتَّقُوا ما بَینَ أَیدِیکُم وَ ما خَلفَکُم » : او است و شما آدمیان را بسوي او باز گردانند. سخن مفسّرین
است: یعنی بپرهیزید از رستاخیز آیندهي خود و بترسید و آمادهي آن شوید، و از کار دوران زندگی بیمناك باشید، و گول آن
نخورید 2- مجاهد- گفته است: از گناه گذشته توبه کنید و در آینده از آن دوري کنید. 3- قتاده گفته است: بیمناك باشید از
آزاري که مردم گذشته دیدند و آنچه در عالم دیگر در پیش دارید. 4- حلبی از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است: بپرهیزید
أَ نُطعِم مَن لَو » 62- از از گناهی که در آینده گردنگیر خود کنید و از آزاري که در گذشته براي خود آماده کردهاید. -قرآن- 15
47 مجمع: در گوینده اینکه جمله اختلاف است: حسن بصري گفته است: به یهود خیبر گفتند بفقرا چیزي بدهید «ُ یَشاءُ اللّه أَطعَمَه
آنها گفتند: اگر خدا میخواست میداد 2- مقاتل گفته است: چون کافران قریش میگفتند: از اموال ما فلان قسمت مال خدا است
49 از همان که مال خدا میدانید بفقرا بدهید، آنها اینکه جمله را بجواب گفتند: 3- و بعضی - مسلمانان بآنها گفتند: -قرآن- 1
گفتهاند: اینکه سخن مردم زندیق و کافر است که میگفتند اگر خدائی روزي رسان هست چرا از ما میخواهید، از او بخواهید که
47 طبري: در گویندهي اینکه جمله اختلاف است: ممکن است «ٍ إِن أَنتُم إِلّا فِی ضَ لال » . بعقیدهي شما به ما داده و بآنها نداده است
34 [ صفحه 268 ] فقرا میخواهید 2- ممکن است آغاز جمله و - دنبالهي سخن اوّل باشد که گمراه هستید از ما روزي براي -قرآن- 1
« یخصّمون » 49 مجمع: در اینکه جملهي « وَ هُم یَخِصِّمُونَ » . سرزنش کافران باشد که اي کافران در اینکه فکر و سخن خود گمراهید
چند جور قرائت است و معنی آن ممکن است اینکه باشد: که با یکدگر در معامله و گفتگو و خصومت باشند، و گفتهاند: یعنی
الخ 52 طبري: -« مَرقَدِنا هذا ما وَعَدَ » 24- فریاد که بآنها میرسد با هم خصومت میکنند که آیا اینکه براي عذاب است یا نه! -قرآن- 1
مبتدا است و خبر آن محذوف است « ما » ممکن است اشاره بگور باشد، یعنی کی ما را از اینکه خوابگاه برانگیخت! و « هذا » کلمهي
یعنی آنچه خدا وعده کرده است حق است، و ممکن است اشاره ببعد باشد یعنی اینکه آنچه خدا وعده کرده است، و در قرائت
26 ابو الفتوح: اینکه جمله ممکن است سخن رستگاران باشد که چون در - قرآن- 1 - .« من اهبّنا من مرقدنا » إبن- مسعود چنین است
گور آسودهاند چون بلند شوند گویند که از خوابگاه ما را بلند کرد!. و ممکن است سخن گرفتاران باشد که چون گرفتاریهاي
الخ -« إِلّا صَ یحَۀً واحِدَةً » ! دوزخ را بینند عذاب گور را ساده بگیرند و گویند کی از خوابگاه ما را بلند کرد و باین جاي سخت آورد
25 همین که اسرافیل وقتند أولیا || مرده را زیشان حیات است و نما جانهاي - 53 مثنوي در دفتر اوّل داستان پیرچنگی: -قرآن- 1
صفحه 120 از 244
مرده اندر گور تن || بر جهد ز آوازشان اندر کفن گوید اینکه آوا، ز آواها جداست || زنده کردن کار آواز خدا است ما بمردیم
و به کلّی کاستیم || بانگ حق آمد همه برخاستیم بانگ حق اندر حجاب و بیحجیب || آن دهد کو داد مریم را ز جیب اي فناتان
فِی شُغُلٍ » نیست کرده زیر پوست || باز گردید از عدم ز آواز دوست مطلق آن آواز خود از شه بود || گرچه از حلقوم عبد اللّه بود
1- سعید بن مسیّب گفته است: یعنی آمیزش با [ 26 [ صفحه 269 - اختلافست: -قرآن- 1 « شغل » 55 طبري: در معنی کلمهي « فاکِهُونَ
دختران 2- مجاهد گفته است بواسطه اشتغال بآن خوشگذرانی از گرفتاري مردمان بد آسودهاند و بیخبر 3- حسن بصري گفته
است: یعنی کارشان خوشگذرانی است. و در قرائت اینکه کلمه اختلاف است: عموم قاریهاي مدینه و مردم بصره بسکون غین
بیالف قرائت ابو جعفر « فکهون » با الف قرائت همه است و « فاکهون » خواندهاند و مردم کوفه با ضم هر دو خواندهاند. و کلمهي
قاري است و در معنی اینکه کلمه إبن- عبّاس گفته است: یعنی شاد هستند. و مجاهد گفته است: یعنی در شگفت و خوشی و رضا
هستند. مجمع: ابو مسلم گفته است: اینکه کلمه از فکاهت گرفته شده است بمعنی کنائی از گفتگوها و حکایات خوش و مطبوع.
56 مجمع: یعنی با همسرانشان در سایه هستند. بعضی گفتهاند: یعنی با آن حور العین که همسرشان «ٍ هُم وَ أَزواجُهُم فِی ظِلال »
35 فخر: از براي اینکه در بهشت براي مؤمن هیچ نگرانی نباشد از جهت دوستان که گرفتارند گفته - میشوند در سایهاند. -قرآن- 1
یعنی چنان در آنجا سرگرمند که از یاد دوستان گرفتار آسوده دلند و از جهت زن و همسر خود گفته شده «ٍ هم فِی شُغُل » شده است
و در اینکه کلمه دو احتمال است: 1- همسرانشان که در دنیا داشتهاند. 2- آنها که همانند و دوست ایمانی « هُم وَ أَزواجُهُم » است
-136- آنها بودهاند یا احسان بآنها میکردهاند که با یکدگر در سایه روي تخت هستند و از جهت آنها نگرانی ندارند. -قرآن- 123
17 مرفوع شده است چون بدل - الخ 58 فخر: در اینکه دو کلمه چند احتمال است: اوّل: -قرآن- 1 -« سَلام قَولًا » 277- قرآن- 256
که در جلو گفته شده است یعنی: براي آنها آنچه میخواهند آماده است و آن سلام پروردگار مهربان « ما یَدَّعُونَ » است از جملهي
است. دوّم- کلمه اوّل خبر براي دوّم باشد و اینجور معنی شود: آنچه میخواهند برايشان درست است و سالم. سوّم- سلام مبتدا
سَلام عَلی نُوح و سَلام عَلَی » 64 [ صفحه 270 ] سلام از سوي پروردگار بر آنها است. مثل - است و غیر مربوط بجلو یعنی -قرآن- 48
103- 71 -قرآن- 74 - یا منصوب است بفعل که از معنی جمله فهمیده میشود به اینکه جور: -قرآن- 50 « قولا » و کلمهي « المُرسَلِینَ
براي آنها سلام است که میگوید خداوند یا ملائکه گفتاري از پروردگار رحیم، و یا تمیز است براي سلام یعنی آن سلام نه کار
الخ 59 تبیان: یعنی اي گناهکاران از مؤمنان جدا شوید. و قتاده گفته -« وَ امتازُوا الیَومَ » . کسی است بلکه گفتار پروردگار است
جِبِلا » 23- است: یعنی اي گناهکاران دور باشید از هر خوبی و خوشی مجمع: سدّي گفته است: یعنی در جائی جدا باشید. -قرآن- 1
اصلَوهَا » 20- 62 مجمع: بواسطه اختلاف در حرکت جیم و باء و تشدید و تخفیف لام چهار جور قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « کَثِیراً
20 مجمع: یعنی ملازم و چسبیده بجهنّم باشید. ابو مسلم گفته است: یعنی - 64 طبري: یعنی بآتش جهنّم بسوزید. -قرآن- 1 « الیَومَ
65 ابو الفتوح یعنی دستهاشان با ما سخن خواهند گفت و در چگونگی سخن گفتن « تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم- الخ » . آتشگیرهي دوزخ شوید
دست سه احتمال است: 1- جوري دست را میآفرینند که میتواند سخن بگوید. 2- سخن در دست میآفریند. 3- علامتی از دست
نمودار باشد که همه بدانند گناه کرده چنانکه میگویند چشمان تو شهادت میدهد که شب بخواب نرفتهاي و نشانهي بر چیزي را
الخ 66 طبري: إبن عبّاس گفته است: یعنی اگر بخواهیم چشم آنها را -« وَ لَو نَشاءُ لَطَمَسنا » 24- بطور مجاز سخن مینامند. -قرآن- 1
26 یعنی بمجازات کفرشان کورشان میکنیم. فخر: چون راه راست و - میبندیم که راه راست نبینند. حسن و قتاده گفتهاند: -قرآن- 1
عقیدهي درست اینکه است که آدمی نه بکلّی در زندگی مجبور است و نه بکلّی اختیار دارد بلکه میان جبر و اختیار زندگی میکند
پس در قرآن هم هر چه براي معتقدین بجبر گفته شده است بدنبال آن چیزي گفته شده است که دلیل بر اختیار است و در اینکه
پس دلیل بر اختیار است که خود بد کردند تا دست ایشان « تُکَلِّمُنا أَیدِیهِم- تا آخر » آیات چون اوّل گفته شده [ صفحه 271 ] است
و اینکه دلیل بر جبر « لَو نَشاءُ لَطَمَسنا- تا آخر » سخن بگوید و پایشان شهادت دهد که چه کردهاند و پس از آن گفته شده است
صفحه 121 از 244
217- 30 -قرآن- 196 - است که ما اگر بخواهیم چشمها را میبندیم که نیروي بینائی و عقل و تمیز نباشد و گمراه شوند. -قرآن- 7
66 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی راه حق میجویند و نمییابند چون کورند و گمراه. و بعضی « فَاستَبَقُوا الصِّراطَ- تا آخر »
-«ُ وَ مَن نُعَمِّره نُنَکِّسه » 24- گفتهاند: میخواهند خود را از گرفتاري آسوده کنند ولی چشم ندارند و راه را پیدا نمیکنند. -قرآن- 1
الخ 68 نیشابوري: چون در آیات جلو براي کافران راه عذر بسته شده است که نگویند ما بیخبر بودیم. گفته شده است: مگر
34 و باز چون بهانه نباشد که در زندگی - خبردارتان نکردیم و از شما پیمان نگرفتیم که شیطان دشمن است او را نپرستید. -قرآن- 1
فرصت فرمانبري نداشتیم و ناگهان مردیم اینکه آیه گفته شده است: که چرا مواظب خود نبودید مگر خرد خود گم کرده بودید که
به بینید: دوران زندگی پیري است و از کار ماندگی. حسینی: اینکه آیه بجاي استدلال بر آیت جلو است که گفته شده است اگر
بخواهیم مسخشان میکنیم که در جاي خود بمانند و نتوانند بجلو بروند و نه برگردند. بدنبال آن گفته شده است: مگر در نمییابند
آنکه میتوانند به پیري برساند و ناتوان کند و کوچک و پژمرده نماید میتواند چشمها را ببندد و بدنها را مسخ کند. بیت: نزد قدرت
69 کشف: از حسن بصري نقل شده است: - « وَ ما عَلَّمناه الشِّعرَ- تا آخر » کارها دشوار نیست || کار او را حاجتی سر کار نیست
-« کفی الشّیب و الاسلام » 28 پیغمبر باین شعر مثل میآورد: . و چنین میخواند: . ابو بکر عرض کرد شاعر چنین گفته است - قرآن- 1
الخ. و از قتاده -قرآن- -« وَ ما عَلَّمناه الشِّعرَ » الخ آنگاه ابو بکر یا عمر گفتند درست است که پیغمبر خدائی که برایت گفته است
191-163 [ صفحه 272 ] نقل شده است: شنیدم از عایشه پرسیدند: آیا پیغمبر در سخن خود از شعر شاهد و مثال میآورد! او گفت
بدترین سخنان نزد آن حضرت شعر بود و بهیچ شعر مثل نیاورد مگر باین شعر طرفه از بنی قیس: ستبدي لک الأیّام ما کنت جاهلا
||و یأتیک بالأخبار من لم تزوّد یعنی: آن را که ندانی روزگار بتو نشان میدهد و از آنکه بهره نبردي خبرش بتو خواهد رسید که
ما علّمت » : الخ فرمود -« و یأتیک بالأخبار » ابو بکر عرض کرد شعر چنین است « و یأتیک من لم تزوّد بالأخبار » آن را چنین میخواند
یعنی بمن شعر نیاموختهاند و آن شایستهي من نیست. نیشابوري: یعنی براي پیغمبر شعر گفتن فراهم نمیشود و « الشّ عر و ما ینبغی لی
اینکه دو شعر از آن حضرت نقل شده است: انا النّبی لا کذب || انا إبن عبد المطّلب و هل انت الّا اصبع دمیت || و فی سبیل اللّه ما
70 مجمع در اینکه « لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیا » . لقیت و اتّفاقا اینها بر زبان آن حضرت آمده است نه بقصد وزن و قافیهي معیّن بوده است
بر وزن مجرّد و مزید که براي معنی زیادي است « ننکّسه » بصورت جمع خوانده شده است. و « مکاناتهم » « مکانتهم » آیات کلمات
بصیغهي خطاب خوانده شده است یعنی تو اي پیغمبر بترسانی، و بصیغهي غایب خواندهاند یعنی خدایا « ینذر » خوانده شده است. و
شخص مؤمن است و از علی علیه السّلام نقل است: یعنی آن را که خردمند است. و از « حیّا » قرآن بیم دهد و بترساند. و مقصود از
71 مجمع: اگر ما اینگونه سخن بگوئیم « مِمّا عَمِلَت أَیدِینا » 30- قتاده نقل است: یعنی آن را که بدل و بینائی زنده است. -قرآن- 1
75 کشف: اینکه جمله دو « هُم لَهُم جُندٌ مُح َ ض رُونَ » 26- میفهماند که خود بتنهائی کردهایم و کس کومک نکرده است. -قرآن- 1
1- اینکه کافران چون لشکري براي بتها هستند که بحضورشان میروند و اگر کسی [ 32 [ صفحه 273 - معنی شده است: -قرآن- 1
بآنها بد بگوید غضبناك میشوند. 2- مقصود بعالم دیگر است که بتها را با بت- پرستان که چون لشکري براي آنها هستند در آتش
الخ 78 طبري: در مقصود از آنکه مثل آورده اختلاف است: 1- قتاده گفته است: ابی بن خلف با -« وَ ضَ رَبَ لَنا مَثَلًا » . فراهم میکنند
26 خدا آنرا - استخوانی نزد پیغمبر آمد و آن را نرم کرد و بباد داد و گفت: اي محمّد کی دوباره باین جان میدهد! فرمود: -قرآن- 1
زنده و مرده میکند و تو را بجهنّم میبرد، و در جنگ احد او را کشت. 2- سعید جبیر گفت عاص بن وائل سهمی اینکه سخن را
گفت و بجوابش فرمود: بلی خدا اینکه را زنده میکند و تو را میبرد و باز زنده میکند و بجهنّم میبرد. 3- دیگران گفتهاند: عبد اللّه
80 مجمع: مقصود دو چوب است که اعراب از « مِنَ الشَّجَرِ الَأخضَرِ ناراً » . بن ابی اینکه را گفت و آیه براي اینکه سخن آنها نازل شد
34 کشف: إبن عبّاس گفته است: هر کس بخواهد آتش بیفروزد دو - آن آتش براي خود میافروختند بنام مرخ و عفار. -قرآن- 1
شاخه از آنها بشکل کارد میتراشد و با اینکه تازه هستند و از آنها آب میچکد مرخ را که نر حساب میکنند بعفار که مادهاش
صفحه 122 از 244
مجمع: کلبی گفته است: در هر .« فی کل شجر نار و استمجد المرخ العفار » : میشمارند میمالد آتش بیرون میشود. و عرب میگوید
درختی آتش هست، و میتوان از آن استفادهي آتش کرد بجز درخت عنّاب. طنطاوي: اوّلین بار که تاریخ آن معلوم نیست آدمی از
مالش سخت دو پارهي چوب بیکدگر جرقهاي دید و از آن براي گرمی و روشنی استفاده کرد، و هنوز هم در جزایر اقیانوس کبیر
مردمی هستند که همان ابزار را براي آتش افروختن بکار میبرند و در ص 229 مجلّد هفدهم تفسیرش شکلی نشان میدهد که شش
نفر مرد درشت اندام و توانا چوبی بزرگ بر دوش دارند که مدّتی آن را [ صفحه 274 ] بسختی بچوبی دیگر زدهاند و افروخته شده
است و میبرند. و خداوند اینکه کار را تا کنون بجاي گزارده است تا ما بشناسیم دانش و بینش آدمی بقدرت خداوندي چه بوده
چون سعر در لغت به معنی فهمیدن و دریافتن است و در علم منطق « وَ ما عَلَّمناه الشِّعرَ » است و چه شده است. سخن ما: 1- آیت 69
بمعنی سخنی است در یک موضوع و مطلبی که از خیال و اندیشهي گوینده درست شده خواه داراي وزن و قافیه باشد یا نباشد. و
در اصطلاح مردم شعر سخنی است که با وزن و قافیه ساختهي اندیشه و خیال شخصی باشد. و چون عرب هنرش همان شعر
باصطلاح مردم بود سخن پیغمبر را هم دانسته یا ندانسته شعر مینامید، از اینکه روي فهمانده شده است که مقام رهبري و هدایت
بشري سزاوار شعر و شاعري نیست که باو شعر بیاموزیم و آنچه او میگوید نه شعر است بلکه کتاب آسمانی است که به آشکار شما
میفهماند که مقام پیغمبري غیر از دیگر شخصیّتهاي بزرگ است مانند «ُ ما یَنبَغِی لَه » را یادآور بخیر و شرّتان میکند. و جملهي
سیاستمداران و پادشاهان و لشکرکشان و دیگر پیشوایان انقلابی که با هر وسیله ممکن شود مردم را بآنچه خود میخواهند راهنمائی
میکنند و گرچه با سخنرانیها و شعرها و تحریک افکار و خیالات و یا گولزدن بشر باشد. ولی آنکه از سوي حق براي رهبري
بخوشبختی همیشگی است شعر و سخن پدیدهي خیال خود نمیگوید و اینکه مطلب بسیار روشن است که پیغمبر نباید شعر بگوید و
چنانکه از مفسّرین نقل کردیم: آنحضرت شعر را بغیر ساختهي شاعر میخواند، و یا گفتهاند که پارهي کلمات خود آن حضرت که
داراي وزن بوده است بموجب اتّفاق و مقتضاي زبان عرب بوده است نه مولود خیال شعري، مطلب درستی است که ساختمان مغز و
بوده و هرگز از خود خیالی نمیسازد و بصورت شعر یا خطابه در « شَدِیدُ القُوي ذُو مِرَّةٍ فَاستَوي » اعصاب شایسته پیغمبري بفرمان
نمیآورد چون باید براي مردم آن گوید که حق و حقیقت باشد و مطابق مصلحت و طبیعت اصلی بشري نه وسیلهي تحریک -قرآن-
1559 [ صفحه 275 ] ل و امیال مولود از عادت و تربیت بد آنها بشود. پس آنکه پیغمبر - 740 -قرآن- 1520 - -51-23 قرآن- 720
« لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیا » 2- آیت 70 جملهي 135- پاورقی- 133 - «1«37». است و هادي بشر ممکن نیست شعر بگوید و خیالبافی کند
میفهماند تعلیم و تربیت آمادگی لازم دارد و ما مردم که فرد و اجتماع و دولتمان دم از فرهنگ و دین و آموزش و پرورش میزنیم
و وادار کرده باندیشه، و دقّت در گفتههاي « أَ فَلا تَعقِلُونَ و أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ » در قرآن اندیشه نمیکنیم و چنانکه همه جا گفته است
قرآن و مصالح زندگی هرگز فکر نمیکنیم که باید ما که خود را پیرو قرآن میدانیم براي کارهاي زندگی تأمّلی در آن کنیم تا شاید
أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا » راهی از آن براي مشکلات زندگی بیابیم. و قرنها متخصّصین در دین و قرآن در قسمت احکام جز یادآوري
کار دیگر نکردند و از قرآن بهره لایق نبردند. و فرمان روایان ما نیز جز «َّ الزَّکاةَ، و فَاعتَزِلُوا النِّساءَ فِی المَحِیض،ِ و فَطَلِّقُوهُن لِعِدَّتِهِن
خواسته- هاي خود را که رسم ارباب قدرت است در نظر نگرفتند و اگر بخیال خود خواستند کاري مفید براي مردم بکنند دست
بدامان مستشارهاي خارجی شدند و آنچه خود داشتند از بیگانه توقّع کردند و آن را هم آنچه بسود خود دیدند بکار بردند، و هنوز
هم هیچ یکشان بخود نیامدهاند که از اینکه جمله و اینکه آیه و عمل پیغمبر پایگاه آموزش و پرورش استوار کنند. یا اینکه معنی
چنانکه از علی علیه السّلام نقل شد عقل و فکر درست است پس قرآن براي تربیت کسی است که فکر درست دارد و « حیّا » کلمه
با اینکه تفاوت که « حیّا » البتّه غیر از آنکه سفیه و بیخرد است و هیچگونه توان سنجش ندارد همگی عاقل هستند و مشمول کلمهي
717 [ صفحه 276 ] حیات و - 680 -قرآن- 684 - 638 -قرآن- 642 - 292 -قرآن- 599 - 265 -قرآن- 268 - 50 -قرآن- 245 - -قرآن- 21
توان سنجش هرکس براي کاري در زندگی آماده است و روش تربیتی و رهبري پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله بر همین پایه بود که
صفحه 123 از 244
بابو سفیان سرمایه دار دشمن درجه یک اسلام غنائم و اموال میبخشید و یاران نادار فداکار خود را باز دم شمشیر میفرستاد. چون
حیات و نیروي سنجش او چنان بود و اینها چنین. پس یگانه وسیلهي حل مشکلات اجتماعی و اقتصادي ما پیدا کردن راه صحیح
تربیت است تا جوانان و نسل آینده بسوي آنچه آمادگی دارند رهبري شوند و از کجروي و بد اندیشی براه فکر و کار درست [که
سازگار با توان و اندیشهي آنها است] بازشان گردانند. اینجا ممکن است سوء تفاهم شود که اگر آن رفتار پیغمبر اساس تربیت و
رهبري مردم باشد امروز هم دولتهاي ما که از قرون گذشته رسم بوده است اموال ملّت را بسرمایه داران و زورمندان میبخشند و
آنچه فشار و بیچارگی است بر دوش دیگران است که نه مال دارند و نه توانائی جلوگیري از ستمکاران. ولی باید دانست که نه
پیغمبر و نه آنها که صالح بودند و به تربیت او پرورش یافته بودند و جانشین او شدند چنین میکردند و همهي جنگهاي اوّل مسلمین
با یکدگر و اعتراض بر حکومت و انشعاب مسلمین از همین تغییر روش پیغمبر و جانشینان درست کار او سر چشمه گرفت. پیغمبر
در کار خود معصوم بود و بخطا نمیرفت و آنچه میکرد نه فقطّ خود او و بلکه آنچه جانشینان تربیت شده او کردند در اینکه قرن
تمدّن جهانی اصول عدالت بشري نامیده میشود. پیغمبر که به ابو سفیان غنائم داد نه آنوقت داد که صاحب قدرت و رئیس قریش
که براي ابو سفیان و امثال او است خوب « مؤلفۀ قلوبهم » بود بلکه وقتی داد که شکسته شده و بیچاره و پناهنده شده است، و جملهي
نشان میدهد که از اینها دلجوئی میشد تا کمال عواطف و احساسات عالیهي بشري بجهان نشان داده شود و گر نه همین ابو سفیان
در آن هنگام که فتح مکّه نشده بود و او بر سر جاه و مال خود بود چند سفر براي قرارداد و گفتگو بمدینه رفت و کس بجاه و مال
او توجّه نکرد و او با ترس و مواظبت میرفت و هرچه زودتر خود را از آن محیط آسوده میکرد. ابو- [ صفحه 277 ] سفیان با همان
شخصیّت و همان رفتار پیغمبر پس از شکست او. در وقتی که بزرگ قوم بود با قرارداد معیّن براي گفتگو بمدینه رفت و بخانهي
پیغمبر وارد شد و چون خواست روي فرش پیغمبر نشیند دخترش امّ حبیبه که زوجهي پیغمبر بود، آن فرش را برداشت چون ابو
سفیان از او جهت آن را پرسید، گفت: تو کافري و نجس، نباید بجاي پیغمبر بنشینی. پس رفتار پیغمبر نه سازش با ارباب زر و زور
بود براي حفظ حکومت و مقام خود بلکه نشان دادن حقارت و پستی آنها بود بخردمندان چنانکه وقتی انصار اظهار نگرانی کردند
که پیغمبر غنائم از جنگ حنین را بکافران تازه مسلمان مکّه میدهد. فرمود در آغل همه جمع شوند آنها بچهار دیواري که براي
جمعآوري گوسفند و شتر بود فراهم شدند و آنجا تشریف برد و با آنها سخن گفت و فرمود مگر شما نمیخواهید با پیغمبر به
خانههاتان برگردید و اینکه مردم با گاو و گوسفند، در اینکه فرمایش بسیار مطالب نهفته است، که اگر اینکه مطلب همین طور باشد
که نوشتهاند با اینکه سخن یک اساس استوار تربیتی براي آن مردم پایه گذاري شد، و نمونهي ابو سفیانی خوب نشان داده شد که
آنها در زندگی همانند گوسفند و چهار پایانند و باید پیوستهي بآن شوند و مردم خردمند وابستهي بعلم و معرفت هستند و باید با
رهبر خرد همراه باشند گویند از اینکه سخن آن حضرت اشکها روان شد که ریشها تر شد و گفتند آنچه خدا و پیغمبر بپسندند ما
[ نیز میپسندیم و آن حضرت براي آنها دعا کرد و فرمود: من از شما هستم و شما از من هستید. [ صفحه 278