گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
سوره ص



اشاره
38 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 1 تا 44
37 ص وَ القُرآن ذِي الذِّکرِ [ 1] بَل الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاق [ 2] کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرنٍ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
253 أَ جَعَلَ الآلِهَۀَ إِلهاً - فَنادَوا وَ لاتَ حِینَ مَناص [ 3] وَ عَجِبُوا أَن جاءَهُم مُنذِرٌ مِنهُم وَ قالَ الکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذّاب [ 4] -قرآن- 1
واحِداً إِن هذا لَشَ یءٌ عُجاب [ 5] وَ انطَلَقَ المَلَأُ مِنهُم أَنِ امشُوا وَ اصبِرُوا عَلی آلِهَتِکُم إِن هذا لَشَ یءٌ یُرادُ [ 6] ما سَمِعنا بِهذا فِی المِلَّۀِ
الآخِرَةِ إِن هذا إِلاَّ اختِلاق [ 7] أَ أُنزِلَ عَلَیه الذِّکرُ مِن بَینِنا بَل هُم فِی شَکٍّ مِن ذِکرِي بَل لَمّا یَذُوقُوا عَذاب [ 8] أَم عِندَهُم خَزائِن رَحمَۀِ
421 أَم لَهُم مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ ما بَینَهُما فَلیَرتَقُوا فِی الَأسباب [ 10 ] جُندٌ ما هُنالِکَ مَهزُومٌ - رَبِّکَ العَزِیزِ الوَهّاب [ 9] -قرآن- 1
[ مِنَ الَأحزاب [ 11 ] کَ ذَّبَت قَبلَهُم قَوم نُوح وَ عادٌ وَ فِرعَون ذُو الَأوتادِ [ 12 ] وَ ثَمُودُ وَ قَوم لُوطٍ وَ أَصحاب الَأیکَۀِ أُولئِکَ الَأحزاب [ 13
353 وَ ما یَنظُرُ هؤُلاءِ إِلاّ صَ یحَۀً واحِدَةً ما لَها مِن فَواق [ 15 ] وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّل لَنا - إِن کُلٌّ إِلاّ کَ ذَّبَ الرُّسُلَ فَحَق عِقاب [ 14 ] -قرآن- 1
قِطَّنا قَبلَ یَوم الحِساب [ 16 ] اصبِر عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذکُر عَبدَنا داوُدَ ذَا الَأیدِ إِنَّه أَوّاب [ 17 ] إِنّا سَخَّرنَا الجِبالَ مَعَه یُسَبِّحنَ بِالعَشِی وَ
352 وَ شَدَدنا مُلکَه وَ آتَیناه الحِکمَۀَ وَ فَصلَ الخِطاب [ 20 ] وَ هَل أَتاكَ نَبَأُ - الإِشراق [ 18 ] وَ الطَّیرَ مَحشُورَةً کُلٌّ لَه أَوّاب [ 19 ] -قرآن- 1
الخَصم إِذ تَسَوَّرُوا المِحرابَ [ 21 ] إِذ دَخَلُوا عَلی داوُدَ فَفَزِعَ مِنهُم قالُوا لا تَخَف خَصمان بَغی بَعضُنا عَلی بَعض فَاحکُم بَینَنا بِالحَق وَ لا
[ تُشطِط وَ اهدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ [ 22 ] إِن هذا أَخِی لَه تِسع وَ تِسعُونَ نَعجَۀً وَ لِیَ نَعجَۀٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکفِلنِیها وَ عَزَّنِی فِی الخِطاب [ 23
قالَ لَقَد ظَلَمَکَ بِسُؤال نَعجَتِکَ إِلی نِعاجِه وَ إِن کَثِیراً مِنَ الخُلَطاءِ لَیَبغِی بَعضُ هُم عَلی بَعض إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات وَ قَلِیلٌ
727 فَغَفَرنا لَه ذلِکَ وَ إِن لَه عِندَنا لَزُلفی وَ حُسنَ مَآبٍ - ما هُم وَ ظَن داوُدُ أَنَّما فَتَنّاه فَاستَغفَرَ رَبَّه وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ [ 24 ] -قرآن- 1
25 ] یا داوُدُ إِنّا جَعَلناكَ خَلِیفَۀً فِی الَأرض فَاحکُم بَینَ النّاس بِالحَق وَ لا تَتَّبِع الهَوي فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیل اللّه إِن الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ]
اللّه لَهُم عَذاب شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَومَ الحِساب [ 26 ] وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الأَرضَ وَ ما بَینَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیل لِلَّذِینَ
کَفَرُوا مِنَ النّارِ [ 27 ] أَم نَجعَل الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات کَالمُفسِدِینَ فِی الَأرض أَم نَجعَل المُتَّقِینَ کَالفُجّارِ [ 28 ] کِتاب أَنزَلناهُ
714 وَ وَهَبنا لِداوُدَ سُلَیمانَ نِعمَ العَبدُ إِنَّه أَوّاب [ 30 ] إِذ عُرِضَ عَلَیهِ - إِلَیکَ مُبارَك لِیَدَّبَّرُوا آیاتِه وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الَألباب [ 29 ] -قرآن- 1
بِالعَشِی الصّافِنات الجِیادُ [ 31 ] فَقالَ إِنِّی أَحبَبت حُب الخَیرِ عَن ذِکرِ رَبِّی حَتّی تَوارَت بِالحِجاب [ 32 ] رُدُّوها عَلَی فَطَفِقَ مَسحاً بِالسُّوقِ
374 قالَ رَب اغفِر لِی وَ هَب لِی مُلکاً لا یَنبَغِی - وَ الَأعناق [ 33 ] وَ لَقَد فَتَنّا سُلَیمانَ وَ أَلقَینا عَلی کُرسِیِّه جَسَداً ثُم أَنابَ [ 34 ] -قرآن- 1
صفحه 138 از 244
لِأَحَ دٍ مِن بَعدِي إِنَّکَ أَنتَ الوَهّاب [ 35 ] فَسَخَّرنا لَه الرِّیحَ تَجرِي بِأَمرِه رُخاءً حَیث أَصابَ [ 36 ] وَ الشَّیاطِینَ کُل بَنّاءٍ وَ غَوّاص [ 37 ] وَ
334 وَ إِن لَه عِندَنا لَزُلفی وَ حُسنَ مَآبٍ - آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الَأصفادِ [ 38 ] هذا عَطاؤُنا فَامنُن أَو أَمسِک بِغَیرِ حِساب [ 39 ] -قرآن- 1
40 ] وَ اذکُر عَبدَنا أَیُّوبَ إِذ نادي رَبَّه أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیطان بِنُصب وَ عَذاب [ 41 ] ارکُض بِرِجلِکَ هذا مُغتَسَل بارِدٌ وَ شَراب [ 42 ] وَ وَهَبنا ]
لَه أَهلَه وَ مِثلَهُم مَعَهُم رَحمَ ۀً مِنّا وَ ذِکري لِأُولِی الَألباب [ 43 ] وَ خُذ بِیَدِكَ ضِ غثاً فَاضرِب بِه وَ لا تَحنَث إِنّا وَجَدناه صابِراً نِعمَ العَبدُ إِنَّهُ
شرافت، قوّت، کمیاب بودن، بلند پایه که کس بآن نرسد و عاجز و « عزّة » : 426 [ صفحه 312 ] معنی لغات - أَوّاب [ 44 ] -قرآن- 1
با « قطّ » . جمع وتد بسکون و کسر و فتح تا بمعنی میخ « الأوتاد » . پناهگاه و فرارگاه « مناص » . مغلوب شود، غیرت و عار و ننگ داشتن
از مصدر اشطاط تجاوز از حدّ و « تشطط » . کسر اوّل بمعنی بهره، ساعتی از شب، چک و حواله که براي جایزه نوشته شود و گربه
جمع صافن: اسبی که روي سه دست و پا ایستاده، رگ پائین ساق که براي پارهاي معالجات از آنجا « صافنات » .ّ افراط، دوري از حق
دسته گیاه خشک و ترد، خبر و حادثهي درست و نادرست آمیخته که حقیقت معلوم نیست. « ضغث » . فصد میکنند و خون میگیرند
شأن نزول: اسباب النزول سیوطی: احمد و ترمذي و نسائی از إبن عبّاس نقل کردهاند: که ابو طالب عموي پیغمبر بیمار شد و قریش
و پیغمبر نزد او رفتند. آنها از پیغمبر نزد او گله کردند. ابو طالب از آن حضرت پرسید: تو از اینها چه میخواهی! فرمود: میخواهم
یک کلمهاي بگویند که عرب فروتن به اینها شود و عجم جزیه بایشان دهد. او پرسید آن کلمه که تو میخواهی چی است! فرمود:
لَمّا یَذُوقُوا » آنها گفتند: اینکه بسیار عجیب است که یک خدا باشد. براي اینکه سخن آنها سورهي ص تا آیت 8 «ُ لا إِلهَ إِلَّا اللّه »
344 ترجمه: بنام خداي بخشنده بهمگان و مهربان بمؤمنان 1 [محمّد، صادق و - 205 -قرآن- 319 - نازل شد. -قرآن- 179 «ِ عَذاب
راستگو است] سوگند بقرآن بلند آوازه و سراسر پند و اندرز 2 ولی کافران گرفتار خوي خود پسندیند و نافرمانی و دشمنی 3 [مگر
نمیدانند] چندین مردم [ صفحه 313 ] پیش از ایشان را نابود کردیم و آنگاه آواز خود بزاري بلند کردند که هنگام آسودگی نبود 4
اینکه کافران شگفت آرند که بیم آوري از خودشان براي شان آمده و میگویند: اینکه جادوي دروغگو است 5 که خداها را یکی
شمرده چه شگفت سخنی است گفتارش 6 و بزرگان شان راه خود پیش گرفتند و گفتند: بروید با خدایان خود باشید که مراد حقّ
همین است و بس 7 چه ما از دگر مردمان چنین چیزي هرگز نشنیدهایم [پس بناچار] سخن محمّد ساختهي خود او است 8 [و گر نه
چرا] از میان همهي ما قرآن باو نازل شود! [اینکه سخن کافران نه از ایمان است] که در یاد ما دو دل هستند و عذاب ما ندیدهاند 9
یا خزانههاي غیب خداوند بخشندهي بزرگ در دست آنها است 10 یا بملک از زمین تا آسمان فرمان- روایند! [اگر چنین است]
بدستاویزي که دارند بآسمان روند [و براي هر کس خواهند قرآن بفرستند] 11 اینجا است که اینکه مدّعیان دستهي لشکر شکست
یافتهاند 12 [چنانکه] مردم نوح و عاد و فرعون ستمکار 13 و گروه ثمود و لوط و آنها که بیشههاي انبوه داشتند [و شعیب پیغمبرشان
بود] 14 همگی احزابی بودند منکر پیغمبران و آزار بر ایشان استوار شد 15 اینکه اعراب هم انتظاري ندارند و چیزي نبینند مگر یک
سخت فریاد که راه مهلت و بازگشت نباشد. 16 [اینکه کافران بمسخره] گفتند: پروردگارا هم اکنون که روز حساب نرسیده بزودي
حساب ما را بده 17 اي محمّد تو هم بر گفته شان شکیبا باش و به یاد دار بندهي نیرومند ما داود را که روي دل با خدا داشت 18 و
ما کوهها را بفرمان او کردیم که بصبح و شام هم آواز تسبیح او بودند 19 و نیز مرغان فراهم شده همگی روي باو داشتند 20 و
حکومت او را استوار کردیم و باو دانش دادیم و هم نیروي قضاوت و سخن قاطع 21 [اي محمّد] آیا خبر داد خواهان شنیدهاي که
22 -قرآن- - و او از آنها ترسید و آنهاو او از آنها ترسید و آنها -پاورقی- 20 «44» وقتی از دیوار محرابش بالا رفتند و بنزد او شدند
29-5 [ صفحه 314 ] گفتند: مترس که ما هر دو داد خواهیم که یکی بدیگري تجاوز کرده است و تو میان ما بدرستی دادرسی کن
و ستم نکرده براه راست رهبري مان کن 23 داود که از دعوي آنها پرسید یکی گفت: اینکه برادر من است که نود و نه میش دارد و
من یکی، او میگوید میش خود بمن واگذار و در سخن با من درشتی میکند و خود را بزرگ میشمارد 24 داود گفت: البتّه بر تو
ستم کرده است که خواسته است میش تو را بر آن خود بیفزاید و بیشتر آنها که با هم سر و کار دارند بر یکدگر تجاوز میکنند مگر
صفحه 139 از 244
آنها که مؤمن و نیکو کارند [تجاوز نکنند] و آنها اندك هستند، داود [بخود آمد و] دانست که آزمایشش کردیم از خداي خود
آمرزش خواست و از فروتنی بر زمین افتاد و زاري کرد 25 ما اینکه [شتاب قضاوتش] را آمرزیدیم که به پیشگاه ما بهر مند است و
نکو جایگاهی دارد 26 [و باو گفتیم] اي داود ما تو را جانشین گذشتگان کردیم، پس بدرستی میان مردم حکومت کن و بدنبال
هوس خود مرو که تو را از راه حق بگرداند و آنها که راه خدا را گم کردند عذابی سخت دارند چون روز شمار، از یاد بردند 27 [و
البتّه براي مردم حسابی در کار است که] از زمین تا آسمان چیزي بیهوده نیافریدیم و گمان کافران چنین است، و واي بر آنها از
آتشی که در انتظار آنها است 28 مگر مؤمنین نکوکار را مثل مفسدین [و بد خواهان] کردیم یا پرهیزگاران را چو بد کاران 29 [نه
چنین است که اینکه] قرآن فرخندهي فرستاده بتو براي همین است که بآیاتش توجّه کنند و بیندیشند و خردمندان بیاد ندارند [که
اینکه آفرینش نه بیهوده است و نکو کار و بد کار نه یکسان 30 چنانکه داود نکوکار بود] سلیمان را باو بخشیدیم و چه خوب
بندهاي بود روي دل با خدا 31 که روزگاري اسبهاي نجیب بکمند بستهاش را باو نمایش دادند 32 او گفت: اینکه خیر و زیبائی
زندگی را از یاد خداي خود دوست دارم [و در بندگی حق میخواهم اینکه بگفت] تا آنها از نظر [ صفحه 315 ] پنهان شدند 33
دستور داد بر گردانیدشان و خود ساق و گردن آنها بپسائید [و وارسی کرد که زیبائی و نعمت خداوندي بود] 34 و سلیمان را [نیز
چون پدرش] آزمایش کردیم که بر کرسی او تنی چون مرده انداختیم و سپس او انابه کرد 35 و گفت پروردگارا مرا بیامرز و
سلطنتی ببخش که پس از من کس را شایستگی آن نباشد که بخشندگی از تو هست و بس 36 ما باد را بفرمانش کردیم که بهر جا
او میخواست بنرمی میرفت 37 و هم از دیوها آنکه بنا بود یا شناگر [بفرمان او بود] 38 و دستهي دیگر [نافرمان] را بزنجیر بسته در
اختیارش گذاردیم 39 [و باو گفتیم] اینکه بخششی است از ما که اگر بکس ببخشی یا نبخشی بر تو شماري نیست و [مسئول نیستی]
40 و البتّه سلیمان در پیشگاه ما بهرهمند است و جاي بازگشت او نکو خواهد بود 41 [اکنون اي محمّد] بیاد بیار بندهي ما ایّوب را
آنگاه که پروردگار خود را چنین خواند: اي خدا شیطان و شور دل مرا گرفتار رنج و عذاب کرد 42 [بپاسخ او گفتیم] پاي خود بر
زمین زن که اینکه جاي شستشو و نوشیدن آب سرد است [و بنوشیدن و شستن از هر رنج درونی و بیرونی آسوده شوي] 43 و
خانوادهاش را که از او جدا بودند باو بخشیدیم و همانند آنها با ایشان بود [تا خانواده و فرزند او دو برابر شد و اینکه خود] رحمتی
از ما بود [براي او] و پند و عبرت براي خردمندان 44 و [باو گفتیم: چون بیمار و خشمگین بودي و سوگند یاد کردي همسر خود را
ادب کنی] دستهاي شاخهي گیاه بر گیر و بآن بزن و سوگند خود مشکن، و البتّه او را دیدیم که شکیبا بود و چه نیکو بندهاي بود
چند قول است: 1- حسن بصري گفته است: از مصدر مصادات است بمعنی « ص» دل با خدا. سخن مفسّرین: طبري: در مقصود از
در برابر گذاردن و عرضه کردن و فعل امر است یعنی قرآن را برابر کار خود قرار بده و ببین کار تو با دستور قرآن موافق است یا نه
از مصدر ملاقات. 2- إبن عبّاس گفته است: نام خداوند است که بآن سوگند یاد شده « لاق » با کسر دال است مثل « صاد » و تلفّظ آن
- 3- قتاده گفته است: نام قرآن است که بآن سوگند یاد شده است. 4- سدّي گفته است: از حروف هجائیّه است. 5 [ [ صفحه 316
ضحّ اك گفته است: کنایه از صدق است یعنی خداوند راست گفته است. و ما در ترجمه بمعنی صدق فرمودهي پیغمبر گرفتیم.
مجمع: اینکه کلمه سه جور قرائت شده است با فتح و کسر و سکون دال. کشف: اینکه سوره بمکّه نازل شده است و هشتاد و هشت
علاوه بر معارضه بمعنی مسامحه و چشم پوشی است، یعنی اي محمّد ارفاق کن و آسان بگیر. و او نوشته « صاد » آیت است و معنی
وَ القُرآن ذِي » . میفرماید: من صمدم که همه را بمن نیاز است و مرا بکس نیاز نیست، احدم که مرا شریک و انباز نیست « ص» : است
1 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی سوگند به قرآن داراي شرافت و دیگران بمعنی یادآوري و راهنمائی و بیان گفتهاند. و « الذِّکرِ
در جواب قسم چند قول است: 1- براي اظهار بلاغت در جمله نیامده است و معنی چنین است: سوگند بقرآن که حق نمایان شد.
باشد. « کَم أَهلَکنا- تا آخر » -2 صاد جواب قسم است یعنی سوگند بخدا که محمّد راست گفت. 3- جواب در جملهي بعد است که
6 طبري: یعنی اینکه محمّد ما را دعوت میکند خواستهي خود او است که « إِن هذا لَشَ یءٌ یُرادُ » 422- 29 -قرآن- 408 - -قرآن- 1
صفحه 140 از 244
اختلاف است: « هذا » 29 ابو الفتوح: در مقصود از کلمهي - براي برتري خود و پیروي ما میگوید و هدف شخصی او است. -قرآن- 1
یعنی اینکه شکیبائی بر- پرستش خدا نامطلوب است و خداوند از ما « وَ اصبِرُوا- الخ » -1 بعضی، گفتند: اشاره است بجملهي جلو
اینکه را میخواهد که همین بتها را بپرستیم 2- بعضی گفتند اشاره است بسخنان پیغمبر و دین او یعنی دین محمّد را از او خواستهاند
117 [ صفحه 317 ] مجمع: بعضی - و او میتواند انجام دهد و از اینکه رو است که پیروانش- زیاد میشوند و جلو میروند. -قرآن- 105
گفتهاند: اینکه جمله نقل سخن عقبۀ بن ابی معیط است و معنی چنین است: اینکه سخن محمّد موجب فساد و نابودي مردم است و
اینکه گردنگیرش میشود و نابود میشود و ما آسوده میشویم. و بعضی گفتهاند: یعنی اینکه دین محمّد و دست برداشتن از دین خود
کاري است که از ما میخواهند براي زوال نعمت ما و بسر آمدن خوشی و زندگی ما، چون معتقد بودند: هر کس از بتها رو گردان
شود بقحطی و سختی گرفتار شود. کشف: یعنی اینکه دعوت محمّد و ریاست و برتري چیزي است که خواسته همه کس است.
یعنی گرفتار خود «ٍ فِی عِزَّةٍ وَ شِقاق » 11 طبري: مقصود از جند همان مردم هستند که گفته شد «ِ جُندٌ ما هُنالِکَ مَهزُوم مِنَ الَأحزاب »
یعنی گروه « احزاب » اشاره است بسرزمین بدر که در آنجا بدست مسلمانان کشته و شکسته شدند. و « هنالک » پسندي و نافرمانیند و
ابلیس و شیطان و معنی چنین است اینکه مردم از دستهي ابلیس هستند و در سرزمین بدر شکسته خواهند شد. و قتاده گفته است:
اینکه وعدهاي است که در مکه خدا به پیغمبر داد که گروهی از اینکه کافران هزیمت و فراري از برابر تو میشوند و بروز جنگ بدر
اینکه وعده نمودار شد، و بعضی از اهل عربیّت اینکه جمله را چنین معنی میکرد: یک دسته در اینجا مغلوب هستند که بآسمان بالا
131 مجمع: کلمهي - 48 -قرآن- 106 - روند. [اینکه نقل طبري نزدیک است بآنجور که ما اینکه جمله را ترجمه کردیم]. -قرآن- 1
صفت جند است و ممکن است براي مهزوم باشد یعنی لشکري در آنجا شکست یافته و اشاره بسرزمین « هنا لک » زاید است و « ما »
بدر است و معنی جمله اینکه است: آنها که اینکه سخنان را میگفتند لشکري شکست یافته هستند از دستهي کافران که متّحد شدند
در برابر پیغمبران. تفسیر لاهیجی: یعنی اینکه کافران یک لشکر کوچک هستند از آن گروه که سخن پیغمبران دروغ دانستند و در
12 ابو الفتوح: اینکه جمله « فِرعَون ذُو الَأوتادِ » . مقام ریاست طلبی و بزرگی فروشی شکسته [ صفحه 318 ] شدهاند و هزیمت یافته
چند جور معنی شده است: 1- داراي خانههاي محکم و استوار بود. داراي ملک و حکومت ثابت و بیدغدغه بود. داراي قدرت و
شدّت بود. داراي میخها بود که مردم را بآن میبست و عذاب میکرد. داراي میخ و ریسمان بازي بود که بازیگران بر آنها برایش
13 فخر: اینکه جمله دو معنی شده است: 1- اینها که یاد کردیم «ُ أُولئِکَ الَأحزاب » 26- بازي میکردند و او تماشا میکرد. -قرآن- 1
کسانی بودند که تخریب کردهاند و یک دسته شدند در برابر پیغمبرها و ما نابودشان کردیم و بمانند آنها اینکه اعراب مخالف تو را
که از همان گونه احزاب هستند نابود خواهیم کرد. 2- کلمهي احزاب مبالغهي در شدّت و قوّت است یعنی آنها مردمانی متحزّب و
همگیر و یک دسته بودهاند و نیرومند و با مقاومت و با همهي اینها ما نابودشان کردیم تا چه رسد باین مردم بیچارهي گرسنه و
بفتح فاء خواندهاند و عموم « فواق » 15 طبري: قاریهاي مدینه و بصره و چند نفر از کوفه «ٍ ما لَها مِن فَواق » 23- پابرهنه. -قرآن- 1
23- کوفیها با صداي جلو خواندهاند. و اینکه جمله دو معنی شده است: 1- آن آواز برگشت ندارد و در آن سستی نیست. -قرآن- 1
16 تبیان شیخ طوسی: اینکه جمله سه « عَجِّل لَنا قِطَّنا » . -2 بعد از آن آواز براي مشرکین بخود آمدن و برگشت بدنیا نخواهد بود
- معنی شده است 1- إبن عبّاس و مجاهد و قتاده گفتهاند: یعنی کافران بریشخند گفتند: آزاري که مستحق هستیم زود برسان. 2
سدّي گفته است: یعنی آن خوشیها که وعده میدهی زود برسان تا سخن تو را بپذیریم 3- سدّي گفته است: یعنی آن خوشیها که
وَ اذکُر عَبدَنا » 23- وعده 3- بمسخره گفتند: آن نامهي عمل ما که بقیامت بدست ما میدهند هم اکنون بدهید تا به بینیم. -قرآن- 1
17 طبري: یعنی بر بدرفتاري کافران صبر کن که تو را آزمایش میکنیم و بر آنها چیره میکنیم چنانکه با پیغمبران دگر کردیم « داوُدَ
18 کشف: اشراق «ِ سَخَّرنَا الجِبالَ مَعَه یُسَبِّحنَ بِالعَشِی وَ الإِشراق » . 26 [ صفحه 319 ] و داود و بخاطر بیار آنها را - مثل ایّوب -قرآن- 1
به معنی طلوع خورشید است و نور افکنی آن و مقصود نماز ظهر است. إبن عبّاس گفت: من اینکه آیه را میخواندم و نمیدانستم
صفحه 141 از 244
مقصود چی است تا امّ هانی دختر ابو طالب براي من نقل کرد که پیغمبر بخانهي من آمد و آب خواست و وضو گرفت و نماز ظهر
خواند و فرمود: اینکه است صلاة الإشراق، و تسبیح گفتن کوه و سنگ با داود از غیبی است که باید آن را پذیرفت. چون از قدرت
وَ إِن مِن شَیءٍ » خدا دور نیست اگرچه عقل ما بآن نرسد، و معنی ایمان بغیب همین است. و اینکه آیت هم اشاره بهمین تسبیح است
675 الهی در سر گریستنی دارم دراز ندانم که از حسرت گریم یا از - 69 -قرآن- 626 - پیر طریقت گفت: -قرآن- 1 .«ِ إِلّا یُسَبِّح بِحَمدِه
ناز. گریستن از حسرت بهرهي یتیم است و گریستن شمع بهرهي ناز. از ناز گریستن چون بود اینکه قصّهاي است دراز. فخر: در
که بکوه آمادگی تغییر و پذیرش عنایت شود. 2- آنچه «ِ تَجَلّی رَبُّه لِلجَبَل » مقصود از تسبیح کوه با داود دو احتمال است: 1- مثل
قفّال گفته است: که خوشی آواز داود چنان بود که در کوه میپیچید و پرنده گوش میداد که گویا با او شریک در تسبیح بودند. -
101 مجمع: بلخی همین را گفته است که پیچیدن صداي داود بهنگام خواندن زبور تسبیح نامیده شده است. تبیان: معنی - قرآن- 71
19 طبري: «ٌ کُلٌّ لَه أَوّاب » . اوّل که بکوه توانائی شرکت با داود داده شده است بهتر است از اینکه معنی که بلخی احتمال داده است
یعنی همهي مرغان بفرمان او بودند، بر- گردان بسوي اطاعت او بودند. سدّي گفته است: یعنی همه براي خدا تسبیح گوي بودند. -
24 حسینی نوشته است: بیت: [ صفحه 320 ] سر گریه داریم دور و دراز || ندانم ز حسرت بود یا ز ناز از سنگ گریه بین - قرآن- 1
20 مجمع: 1- إبن مسعود و حسن بصري «ِ فَصلَ الخِطاب » و مگو کان ترشّح است || و ز کوه ناله دان و مپندار کان صدا است
19 یعنی علم و فهم قضاوت باو دادیم. 2- یعنی شاهد و سوگند. چون دعوي جز با اینکه دو بانجام نمیرسد و - گفتهاند: -قرآن- 1
21 طبري: اگرچه مقصود بیش از یک نفر است ولی چون از مصدر «ِ الخَصم » . حل و فصل نمیشود و بیشتر مفسّرین همین را گفتهاند
و» گرفته شده است و از کلماتی است که مفرد آن بجاي مثنّی و جمع بکار میرود بصورت مفرد گفته شده است. مثل شعر لبید
را بیک معنی دانسته مثل « اذ » 22 طبري: اهل عربیّت تکرار « اذ دخلوا » 21 « اذ تسوّروا » 11- قرآن- 1 - .« خصم یعدّون الدّخول کأنّهم
باشد یعنی از دیوار بالا رفتند « لمّا » که نتیجهي هر دو یکی است. و ممکن است دوّم بمعنی « ضربتک اذ دخلت علی اذ اجترأت »
22 مجمع: با فتح تاء و ضم طاء نیز قرائت شده است تا از مصدر مجرّد و بمعنی دوري باشد. « لا تشطط » . چونکه وارد بر او شدند
در آخر اضافه بوده است براي تأکید. و بعضی گفتهاند: مقصود از « انثی » 23 طبري: در قرائت إبن مسعود کلمه « تِسع وَ تِسعُونَ نَعجَۀً »
30 مجمع: - کنایه از زن است و عرب اینکه را بجاي امرأة استعمال میکند. -قرآن- 1 « نعجۀ » اینکه نیکوئی و زیبائی است. و کلمهي
23 طبري: إبن عبّاس گفته است: یعنی چون سخن میگفت و ادّعاي خود اظهار « و عزّنی » . با کسر نون هم قراءت شده است « نعجۀ »
بیتشدید نیز خواندهاند. مثل ظللت و مسست که با یک لام و « عزنی » : میکرد بیشتر از من بود و چون حمله میکرد سختتر بود. مجمع
24 طبري: ما در اینکه « وَ قَلِیل ما هُم » 19- 24 طبري: یعنی از شرکاء. -قرآن- 1 « مِنَ الخُلَطاءِ » [ یک سین تلفّظ میکنند. [ صفحه 321
جمله صله است و رابط لفظی که اگر نباشد معنی درست است. و ممکن است موصول باشد و هم صلهي موصول باشد و چنین
24 طبري: یعنی دانست. و عرب در جملهي خبریّه ظن را « وَ ظَن داوُدُ » 22- معنی شود: کم هستند کسانی که چنین باشند. -قرآن- 1
أَنَّما » . 19 مجمع: بعضی گفتهاند: بمعنی خود کلمه است که گمان باشد - بمعنی علم که از مشاهده نباشد استعمال میکند. -قرآن- 1
مجمع: قرائت عمر بن الخطّ اب با تشدید تاء و نون است، و قراءت قتاده و ابو عمرو بن العلاء با تخفیف نون است، تا « فَتَنّاه-ُ الخ
فَغَفَرنا » مثنّاي فتن باشد یعنی دو ملک او را آزمایش کردند. و اینکه آزمایش که در دنباله آن آمرزش گفته شده است باین جمله
در نظر آنهائی که گناه صغیره را براي پیغمبران علیهم السّلام روا میدانند چنان است که: گناه کوچکی کرد و توبه کرد و خدا «ُ لَه
آمرزید. و آنها که پیغمبران را از همهي گناهها بدور میدانند مثل امامیّه و معتزله گویند: داود براي رو آوردن بعبادت و کمال
با اینکه گناه نکرده است براي کمال « أَطمَع أَن یَغفِرَ لِی خَطِیئَتِی » بندگی و سجود استغفار کرد، چنانکه از ابراهیم نقل شده است
در « غفرنا له » بندگی گفته است انتظار آمرزش گناه دارم. داود هم بهمین جهت استغفار کرده است و آمرزش خواسته است و معنی
برابر استغفار داود است که او خواست همیشه در عبادت و دور از گناه باشد ما هم پذیرفتیم و توفیق عبادت باو دادیم. و آنچه
صفحه 142 از 244
موجب آزمایش و فتنهي داود بود چند جهت گفتهاند: 1- زنی را مردي بنام اوریا خواستگار بود که خانوادهاش میخواستند با اوریا
همسر کنند داود از جمال او آگاه شد و خواستگاري کرد و گرفت. بر اینکه عمل او را باز خواست کردند 2- اوریا بجنگ رفت و
کشته شد و داود مایل بزن او بود او را همسر خود کرد و آن تأسف که بر مرگ دگر کشتگان داشت بر مرگ او نداشت از اینکه
- 700 [ صفحه 322 ] لهي محاکمه او را سرزنش کردند. 3 - 313 -قرآن- 660 - 20 -قرآن- 296 - روي دو ملک آمدند و به -قرآن- 1
چون اگر کسی میمرد خویشان زنش در همسري با او مقدّم بودند و پس از مرگ اوریا داود خواستگار زن او شد و آنها بواسطهي
مقام داود نتوانستند از حق خود استفاده کنند. از اینروي او را بازخواست کردند. 4- مرد و زنی نزد او آمدند و چشم داود بآن زن
افتاد و آن روز از عبادت غیر واجب بماند چون دلش متوجّه آن زن بود. بر اینکه حادثه ملامتش کردند. 5- عتاب بداود براي اینکه
« لَقَد ظَلَمَکَ » بود که چون دو نفر نزد او بداد- خواهی آمدند و یکی از آنها دعوي خود را اظهار کرد او سخن دیگري نشنیده گفت
و شتاب در قضاوت کرد با اینکه سخن مدّعی علیه را نشنیده بود. و بواسطهي یکی از اینکه سرگذشتها دو نفر در هنگام عبادت داود
آن دو بیکدگر « قَلِیل ما هُم » وارد بر او شدند که ترسید و آنها گفتند، مترس که ما دو نفر دادخواه هستیم تا آخر که داود گفت
نگاه کردند و خندیدند. اینجا بود که داود بخود آمد و فهمید که آنها فرشته بودهاند و براي محکومیّت خود داود آمدهاند و او توبه
کرد. ابو مسلم گفته است: ممکن است که آن دو نفر انسان بودهاند نه فرشته و اسم نعجه کنایه از زن نیست و ترس داود از اینکه
- «1«45» بوده است که آنها در غیر موقع و از دیوار آمدهاند و سرزنش داود و توبه و آمرزش او براي شتاب در قضاوت بوده است
24 مجمع: یعنی نماز خواند. « وَ خَرَّ راکِعاً » [ 54 [ صفحه 323 - 1338 -قرآن- 30 - 898 -پاورقی- 1336 - 624 -قرآن- 880 - قرآن- 607
19 حسن بصري - بعضی گفتهاند: یعنی بر زمین افتاد براي سجده و بصورت سجده و گاهی بجاي سجود رکوع میگویند. -قرآن- 1
گفته است: کلمهي راکعا براي اینکه است که هر کس بخواهد سجده کند اوّل رکوع میکند و تا خم نشود بخاك نمیافتد. حسینی:
ابو حنیفه گفته است: در خواندن اینکه آیه سجده واجب است شافعی سجده را واجب ندانسته است. و از امام احمد حنبل دو نظر
نقل شده است وجوب و استحباب. و در فتوحات مکیّه گفته است: اینکه سجده انابت است که سجدهي شکر باشد در حضور نور
26 روح البیان نوشته است: در سلسلۀ الذّهب میفرماید: - «ِ فَاحکُم بَینَ النّاس » . الانوار چون داود اینکه سجده را براي شکر کرد
27 نص قرآن شنو که حق فرمود || در مقام خطاب، یا داود که تو را ز آن خلیفگی دادیم || سوي خلقان از آن فرستادیم - قرآن- 1
تا دهی ملک را ز عدل احساس || حکم رانی بعدل بین النّاس هر که را نه ز عدل دستور است || از مقام خلیفگی دور است آنکه
گیرد ستم ز دیو سبق || عدل چون خواندش خلیفهي حق پیشه کرده خلاف فرمان را || گشته نائب مناب شیطان را حق ز شاهان
بغیر عدل نخواست || آسمان و زمین بعدل بپا است شاه باشد شبان و خلق همه || رمه، و گرگ آن رمه، ظلمه بهر آن است هاي و
«48» و اعشی «47» و برجمی «1 «46» 29 مجمع: با تاء و تخفیف دال قراءت ابو جعفر « لِیَدَّبَّرُوا » هوي شبان || تا بیابد رمه ز گرگ امان
از مصدر تدبیر باشد و یک تاء ساقط شده « تتدبّروا » از مصدر تدبیر باشد و یک تاء ساقط شده و قراءت است که « تتدبّروا » است که
92 [ صفحه 324 ] عموم با یاء و تشدید دال است که تاي - 81 -پاورقی- 90 - 69 -پاورقی- 79 - 17 -پاورقی- 67 - و قراءت -قرآن- 1
دوّم تبدیل بدال شده است و نتیجهي معنی یکی است. فخر: ارتباط اینکه آیه با دگر آیات از جهت نظم در جلب نظر شنونده است
که چون اوّل منکر قرآن و رستاخیز شدند از اینکه روي داستان داود، و عدالت او بیان شد تا فکر آنها متوجّه شود و براي آنها
پذیرفتنی باشد، و چون بآن مطالب توجّه کردند معرّفی قرآن بمیان آمد تا بدانند که آنچه پذیرفتهاند از همین قرآنی است که اوّل
31 مجمع: جمع صافنه است بمعنی وضع خاص ایستادن اسب که بر سه دست و پا تکیه دارد و یکی را سر «ُ الصّافِنات » . منکر بودند
را سر کمند بسته معنی کردیم که در « صافنات » سم بر زمین میگذارد که حال استراحت است براي او. و مادر ترجمه بهمین مناسبت
أَحبَبت حُبَّ » . 15 ابو الفتوح: از قتیبی نقل کرده است که هر ایستاده را صافن گویند - حال آسایش و تکیه بر سه پا است. -قرآن- 1
32 ابو الفتوح: خیر بمعنی خیل است که اسب باشد، و لام و راء بجاي یکدگر در زبان عرب استعمال میشود مثل « الخَیرِ عَن ذِکرِ
صفحه 143 از 244
بمعنی « احببت » و اینکه جمله دو معنی شده است: 1- بر گزیدم دوستی اسب را بر یاد پروردگار خود. و باین معنی « انهمر » و « انهمل »
-2 دوست داشتم اسب را یک جور دوستی که بجاي یاد خدا بود. و مقصود از ذکر نماز .« علی » بمعنی « عن » خواهد بود و « آثرت »
شود مثل اینکه « عن » جوري معنی شود که متعدّي به « احببت » - 38 فخر: اینکه جمله بچند صورت معنی میشود: 1 - است. -قرآن- 1
باشد یعنی از « الزمت » یعنی نایب و جانشین کردیم دوستی اسب را از یاد پروردگارم 2- بمعنی « انبت حب الخیر » گفته شود
یادآوري حق لازم دانستم دوستی اسب را، و مقصود اینکه است که از تورات و دستور و تذکّر آن کتاب لازم دانستم اسب را
دوست بدارم که در تورات هم مثل قرآن نگاهداري اسب خوب شمرده شده است. 3- براي کمال محبّت [ صفحه 325 ] باشد و خیر
32 طبري: مقصود وظیفه است « ذِکرِ رَبِّی » . و صلاح یعنی دوستی خوب و بمصلحت بود و از یاد حق بود نه از خواسته و میل نفسانی
16 نماز عصر است و از علی علیه السّلام پرسیدند صلاة وسطی کدام است! فرمود: نماز - و فریضهي خداوندي و گفتهاند: -قرآن- 1
عصر است که سلیمان بن داود گرفتار آن شد. مجمع: علماي شیعه نقل کردهاند: اوّل وقت نماز مشغول باسبها شد و از فضیلت نماز
نماز اوّل وقت است. جبّائی گفته است: آخر روز عبادت مستحب غیر لازم میکرد و « ذِکرِ رَبِّی » اوّل وقت محروم شد، و مقصودش از
آن روز سر بند اسبها شد و بآن عبادت نرسید و ذکر ربّی یعنی دعا و ذکر غیر واجب. ابو مسلم گفته است: ذکر ربّ کنایه از کتاب
32 تبیان: «ِ حَتّی تَوارَت بِالحِجاب » 139- خدا است که تورات باشد. یعنی از روي دستور تورات اسبها را دوست دارم. -قرآن- 124
یعنی خورشید پنهان شد ابو مسلم محمّد بن بحر گفت: و هم جز او دیگري که مقصود پنهان شدن اسبها است یعنی اسبها فکر او را
30 تفسیر لاهیجی: یعنی عرضه کردن اسبها بسلیمان بدرازا کشید تا همه از نظر سلیمان - مشغول بخود کردند تا آن حالت. -قرآن- 1
33 ابو الفتوح: بیشتر مفسّرین گفتهاند: یعنی اسبها را « رُدُّوها عَلَی-َّ الخ » . گذشتند و از نظر او پوشیده شدند که گویا پشت پرده رفتند
33 ابو الفتوح: عبد اللّه عبّاس گفت: یعنی ساق و گردن اسبها را دست مالید « فَطَفِقَ مَسحاً- الخ » 19- بر گردانید بجلو من. -قرآن- 1
براي نوازش و محبّت. ابو مسلم گفت: یعنی ساق و گردن آنها را شست: و مسح، شستن کم است و اندك. بعضی دیگر گفتند: -
] 106- پاورقی- 104 - .«49» 18 نی وقف بر جهاد براه خدا کرد و بر ساق و گردن شان داغ نهاد تا علامت اینکه کار باشد - قرآن- 1
34 فخر: یعنی سلیمان را آزمودیم و مرده روي کرسی او انداختیم. و براي اینکه آزمایش چند « فَتَنّا سُلَیمانَ- الخ » [ صفحه 326
حکایت گفتهاند: 1- سلیمان گفت امشب همهي همسرانم آبستن شوند و پسر آورند و در راه خدا جهاد کنند، و انشاء اللّه نگفت.
آن شب هیچکدام باردار نشدند جز یکی که نیمه فرزندي آورد که او را روي کرسی او آوردند و در بغل او نهادند. و اینکه
آزمایش و گرفتاري بواسطه ترك انشاء اللّه بود. 2- گرفتار بیماري شد که روي کرسی خود چون تن بیروح افتاد، و اینکه
آزمایشی از سوي حق بود 3- ممکن است براي اندوه بلا یا ترسی چنان ضعیف شد که مثل مرده روي کرسی خود افتاد و اینکه
با ضم نون و سکون صاد خواندهاند، و ابو جعفر « نصب » 41 طبري: عموم قاریها «ٍ بِنُصب وَ عَذاب » 20- بلاي خداوندي بود. -قرآن- 1
با ضم هر دو خوانده است، و بفتح هر دو نیز از او نقل شده است، و معنی اینکه کلمه را متخصّصین در زبان عرب عذاب و شرّ و بلا
44 « خُذ بِیَدِكَ ضِ غثاً- الخ » 22- گفتهاند و مقصود از نصب در اینکه آیه رنج و بیماري است و عذاب تلف مال است. -قرآن- 1
طبري: چون ایّوب گرفتار شد و مردم او را وا گذاشتند همسرش براي او تلاش روزي میکرد. روزي شیطان بمردم گفت: اینکه زن با
مردي بیمار سر و کار دارد که میان شما میآید و ممکن است بیماري او از اینکه زن بشما واگیر شود. او را راه ندهید و کومک
مکنید و باز نزد آن زن رفت و با اندوه گفت: شوهر تو سر سختی میکند و اگر یک کلمه که من یاد میدهم بگوید از بیماري رها
میشود و مال و فرزندش باو بر میگردد. زن پیغام را بشوهر رساند او خشمگین شد و گفت: اینکه شیطان بود و دشمن خدا که تو را
[ 22 [ صفحه 327 - گمراه کرد مگر چون خدا نعمت داد مؤمن باشیم و اگر گرفت باید کافر شویم! سوگند بخدا اگر تن- -قرآن- 1
درست شدم تو را صد چوب زنم. اینکه جمله اشاره باین سوگند ایّوب است که براي انجام سوگند یک دسته چوب باریک و علف
بدست بگیر و بهمسر خود بزن تا بسوگند رفتار شود و زن آزار نبیند. مجمع: گفتهاند: ایّوب از همسر خود ناپسندي دید و سوگند
صفحه 144 از 244
یاد کرد که چون بهبود یابد او را صد چوب زند. و گفتهاند: او پی کاري رفت و دیر برگشت و ایّوب خشمگین شد سوگند یاد کرد
و اینکه جمله دستور عمل بسوگند را نقل کرده است. سخن ما: 1- آغاز سوره بحرف صاد چنین بنظر میرسد که براي جلب نظر
اعراب و سکوت و گوش فرا دادن آنها بقرآن باشد، بقرینهي سوگند و توصیف کافران و جملههاي پی در پی هر یک با آهنگ
مخصوص و صلابتی که اختیار از شنونده میگیرد او را سرا پا گوش میکند و از اوّل تا یازده آیه همگی بیک سبک و یک انسجام
که مینماید براي اهانت و پست شمردن سر سختی طرف است و به طوري او را محصور کرده و در فشار گذارده که مجال سخن و
معارضه نبوده است و جز گوش دادن و سر خجلت بزیر افکندن چاره نداشته است. 2- از آیت 13 تا 16 تهدید بسبک دیگر است و
یادآوري مردم منحرف در گذشته و عاقبت کار آنها و مقایسهي حال اعراب با آنها. 3- از آیت هفده فهرستی از سرگذشت
پیغمبران پیشین است و امتیازات آنها و ریاضت و رهبريشان که بتفصیل در سورههاي گذشته آمده است و ما آنچه ممکن شده
است نوشتهایم بخصوص در سورهي 26 بنام شعرا جزء 19 براي سرگذشت داود و سلیمان و سخن گفتن کوه و فرمان بردن شیطان
از آیت 36 تا 112 که بتفصیل بحث کردهایم. 4- در آیات 24 و 34 جملههاي وَ ظَن داوُدُ أَنَّما فَتَنّاه ... وَ لَقَد فَتَنّا سُلَیمانَ که نام فتنه
بمعنی گرفتاري و آزمایش بمیان آمده شاید علاوه بر معرّفی مقام و شخصیّت آنها یادآوري مردم باشد که اینکه مردان دیرین رهبر
101 [ صفحه 328 ] بودهاند بلکه با سختی و گرفتاري فکري و بدنی دست - 69 -قرآن- 74 - بشر نه افرادي ساده و آسوده -قرآن- 34
بگریبان بودهاند و مقاومت کردهاند و از خواستهها و امیال نفسانی گذشتهاند که توانستهاند پایگاه آدمگري و همزیستی را استوار
آنچه در بارهي ایوب ممکن بود در سورهي انبیا نوشتهایم « کنند و براي همیشهي بشر بیادگار گذارند. 5- آیت 44 خُذ بِیَدِكَ- الخ
ولی از اینکه مطلب آنجا یاد نشده است و از اینکه روي میگوئیم: شاید چنانکه از سخن دیگران نقل کردیم: ایّوب در کمال
که « لا تحنث » گرفتاري آزاري دیگر هم از سوي همسرش باو رسید که خشمگین شد و سوگند یاد کرد که او را بزند بقرینهي
که نشان میدهد سوگند بر زدن او بوده است. ولی آیا اگر سوگند بیجهت بوده است چرا گفته « اضرب » شکستن سوگند است و
آنرا مشکن، و اگر بجا بوده است زدن با یک دسته چوب نازك بیاثر چه نتیجه دارد! ممکن است بگوئیم: « لا تحنث » : شده است
اینکه دستور براي رهبري انسان است بپاي بندي سخن و سوگند خود که اگر انسان چیزي گفت و سوگندي یاد کرد آن را بیهوده و
نادیده نشمارد و اگر نتیجهي مفید و با ارزش داشت رفتار کند و اگر کمال تأثیر نداشت لا اقل آن را بیک صورتی در آورد که
29- بتواند صورت آن را حفظ کند و خود را بیهوده گو معرّفی نکند. -قرآن- 13
[ [سوره ص [ 38 ]: آیات 45 تا 88
وَ اذکُر عِبادَنا إِبراهِیمَ وَ إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ أُولِی الَأیدِي وَ الَأبصارِ [ 45 ] إِنّا أَخلَصناهُم بِخالِصَۀٍ ذِکرَي الدّارِ [ 46 ] وَ إِنَّهُم عِندَنا لَمِنَ
المُصطَفَینَ الَأخیارِ [ 47 ] وَ اذکُر إِسماعِیلَ وَ الیَسَعَ وَ ذَا الکِفل وَ کُلٌّ مِنَ الَأخیارِ [ 48 ] هذا ذِکرٌ وَ إِن لِلمُتَّقِینَ لَحُسنَ مَآب [ 49 ] -قرآن-
336-1 جَنّات عَدن مُفَتَّحَۀً لَهُم الَأبواب [ 50 ] مُتَّکِئِینَ فِیها یَدعُونَ فِیها بِفاکِهَۀٍ کَثِیرَةٍ وَ شَراب [ 51 ] وَ عِندَهُم قاصِ رات الطَّرف أَترابٌ
261 هذا وَ إِن لِلطّاغِینَ لَشَرَّ مَآب [ 55 ] جَهَنَّمَ - 52 ] هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوم الحِساب [ 53 ] إِن هذا لَرِزقُنا ما لَه مِن نَفادٍ [ 54 ] -قرآن- 1 ]
یَصلَونَها فَبِئسَ المِهادُ [ 56 ] هذا فَلیَذُوقُوه حَمِیم وَ غَسّاق [ 57 ] وَ آخَرُ مِن شَکلِه أَزواج [ 58 ] هذا فَوج مُقتَحِم مَعَکُم لا مَرحَباً بِهِم إِنَّهُم
253 قالُوا بَل أَنتُم لا مَرحَباً بِکُم أَنتُم قَدَّمتُمُوه لَنا فَبِئسَ القَرارُ [ 60 ] قالُوا رَبَّنا مَن قَدَّمَ لَنا هذا فَزِده عَذاباً - صالُوا النّارِ [ 59 ] -قرآن- 1
ضِعفاً فِی النّارِ [ 61 ] وَ قالُوا ما لَنا لا نَري رِجالًا کُنّا نَعُدُّهُم مِنَ الَأشرارِ [ 62 ] أَتَّخَذناهُم سِخرِیا أَم زاغَت عَنهُم الَأبصارُ [ 63 ] إِن ذلِکَ
357 قُل إِنَّما أَنَا مُنذِرٌ وَ ما مِن إِله إِلاَّ اللّه الواحِ دُ القَهّارُ [ 65 ] رَبُّ السَّماوات وَ الَأرض وَ ما - لَحَقٌّ تَخاصُم أَهل النّارِ [ 64 ] -قرآن- 1
- بَینَهُمَا العَزِیزُ الغَفّارُ [ 66 ] قُل هُوَ نَبَأٌ عَظِیم [ 67 ] أَنتُم عَنه مُعرِضُونَ [ 68 ] ما کانَ لِی مِن عِلم بِالمَلَإِ الَأعلی إِذ یَختَصِمُونَ [ 69 ] -قرآن- 1
289 إِن یُوحی إِلَی إِلاّ أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِین [ 70 ] إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَۀِ إِنِّی خالِق بَشَراً مِن طِین [ 71 ] فَإِذا سَوَّیتُه وَ نَفَخت فِیه مِن رُوحِی
صفحه 145 از 244
326 قالَ یا إِبلِیسُ - فَقَعُوا لَه ساجِدِینَ [ 72 ] فَسَجَدَ المَلائِکَۀُ کُلُّهُم أَجمَعُونَ [ 73 ] إِلاّ إِبلِیسَ استَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرِینَ [ 74 ] -قرآن- 1
ما مَنَعَکَ أَن تَسجُدَ لِما خَلَقت بِیَدَي أَستَکبَرتَ أَم کُنتَ مِنَ العالِینَ [ 75 ] قالَ أَنَا خَیرٌ مِنه خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه مِن طِین [ 76 ] قالَ
353 قالَ - فَاخرُج مِنها فَإِنَّکَ رَجِیم [ 77 ] وَ إِن عَلَیکَ لَعنَتِی إِلی یَوم الدِّین [ 78 ] قالَ رَب فَأَنظِرنِی إِلی یَوم یُبعَثُونَ [ 79 ] -قرآن- 1
فَإِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ [ 80 ] إِلی یَوم الوَقت المَعلُوم [ 81 ] قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ [ 82 ] إِلاّ عِبادَكَ مِنهُم المُخلَصِ ینَ [ 83 ] قالَ
222 لَأَملَأَن جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ مِنهُم أَجمَعِینَ [ 85 ] قُل ما أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ وَ ما أَنَا مِنَ - فَالحَقُّ وَ الحَق أَقُول [ 84 ] -قرآن- 1
جمع « اتراب » : 244 [ صفحه 330 ] معنی لغات - المُتَکَلِّفِینَ [ 86 ] إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمِینَ [ 87 ] وَ لَتَعلَمُن نَبَأَه بَعدَ حِین [ 88 ] -قرآن- 1
که با تشدید و بیتشدید تلفّظ میشود « غسّاق » . ترب بکسر اوّل بمعنی همسال و میگویند ترب او است یعنی با او بدنیا آمده است
منحرف و مضطرب و کج شد و ستم کرد. ترجمه: 45 و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را بیاد « زاغت » . بمعنی چیز سرد بد بو
آر که داراي دست و چشم و نیروي فکر و کار بودند 46 و چنان پاك شان کردیم که همه یادشان سراي دیگر بود و نام شان
بروزگار بماند 47 و در پیشگاه ما از نیکان برگزیده شدند 48 و نیز متوجّه اسماعیل و الیسع و ذا الکفل باش که جملگیشان از نیکان
بودند 49 اینکه یادي است از آن گذشتگان و البتّه بازگشت خوب و سر انجام خوش زندگی براي اینکه پرهیزگاران است 50 که
درهاي بهشت برویشان باز است 51 و بآن جا تکیه زده میوهها و شرابهاي فراوان بخواهند، و آماده- بینند 52 و در جلو خود یک
نواخت و برابر زنانی دارند که چشم بدیگري ندارند 53 اینها همگی براي روز شمار شما است 54 که روزي پایان ناپذیري از سوي
ما است 55 اینکه است پاداش پرهیزگاران و البتّه براي سرکشان نافرمان بدترین سر انجام خواهد بود 56 که دوزخ است و برابر
آتش میشوند و چه بد آسایشگاهی است 57 و اینکه [است سزاشان] که باید آب داغ و سرد گندیده شراب خود کنند 58 و از
اینگونه آزارهاي جور بجور دیگر بینند [و چنین شنوند] 59 اینک گروهی که [پیرو شما بودند] خود را بسختی با شما در آتش کنند
و هرگز خوشی نبینند. آن گروه باینان گویند: 60 بلکه بر شما باید هرگز خوشی نباشد که بی- دینی بما عرضه کردید و آرامگاه بد
داریم 61 اي خدا آن را که بکفر رهبریمان کرد آزارش بآتش دو برابر کن 62 و با یکدگر گویند: چرا آن مردان را که شرور [
صفحه 331 ] و بد نهاد میشمردیم و مسخرهشان میکردیم اینجا نمیبینیم! 63 [آیا آن تمسخر غلط بود] یا چشمان ما از دیدن شان
ناتوان است! 64 البتّه اینکه درست است که خصومت دوزخیان چنین است 65 اي محمّد باین کافران بگوي: من فقط بیم آور [از
چنین سر انجامم] و جز خداوند!!! یگانه خدائی نیست [و کس را بآن روز اختیاري نیست بجز] 66 پروردگار آسمانها و زمین و آنچه
در آن میان است که او است گرامی و آمرزنده 67 و نیز بآنها بگو: هر آنچه بشما گفتم بزرگ خبري است که رو گردان از آنید 68
و من علمی بعالم بالا و گفتگوي آنجا ندارم 69 و بمن الهامی نمیشود جز که بیم آور آشکار باشم 70 [و اینکه آیات را براي شما
بخوانم] روزگاري پروردگارت بفرشتگان گفت: 71 من آدمی از خاك بیافرینم 72 و چون درستش کردم و از روح [و قدرت]
خود در آن دمیدم همگی براي او بسجده روید 73 همهي فرشتگان بسجده رفتند 74 مگر ابلیس که گردنفرازي کرد چه او از
کافران بود 75 خدایت باو گفت: اي ابلیس چه جلوگیرت بود که بآفریدهي دست و قدرت من سجده کنی، مگر برتر بودي یا
گردنفرازي کردي! 76 او گفت: من از آدم بهترم که از آتشم آفریدي و او را ز خاك 77 خدا باو گفت: ز درگاه و مقام قرب برون
شو که رانده شدي 78 و لعنت من و بیچارگی تا برستاخیز بر تو خواهد بود 79 او گفت: پروردگارا تا آن روز که نسل آدم از گور
برانگیخته شود مهلتم ده [که اگر توانم وسوسه شان کنم] 80 گفت: تو را مهلت است 81 تا بآن روز معیّن 82 ابلیس گفت: سوگند
به عزّتت که همگی شان را گمراه کنم 83 مگر بندگان پاك تو را 84 بجوابش گفت: درست است و درست میگویم 85 که دوزخ
را از تو و پیروانت آکنده کنم 86 و تو اي محمّد با مردم بگو: بر اینکه کار و سخنم مزدي نخواهم و باري بر دوش کس ننهم 87 که
« عبد » : 45 مجمع « وَ اذکُر عِبادَنا » : اینکه جملگی یادآوري است براي همگان 88 و پس از کمی خبرش بشما میرسد. سخن مفسّرین
« الأید » 45 طبري: از إبن مسعود نقل است که او « أُولِی الَأیدِي وَ الَأبصارِ » . 34 [ صفحه 332 ] خواندهاند - بصورت مفرد نیز -قرآن- 15
صفحه 146 از 244
که منادي است و یاي آخر « مناد » بدون یاي آخر میخوانده است که ممکن است از تأیید بمعنی پشتیبانی باشد و ممکن است مثل
« ایدي و ابصار » 33 فخر: دو کلمهي - افتاده است و معنی اینکه است که داراي نیروي فرمانبري و بصیرت و عقل هستند. -قرآن- 1
46 طبري: قتاده گفته است: یعنی بجوري پاك شان کردیم « أَخلَصناهُم بِخالِصَۀٍ ذِکرَي الدّارِ » . کنایه است از دو قوّهي علمی و عملی
که مردم را بسوي خدا و سراي دیگر میخواندند. مجاهد گفته است: یعنی خودشان همیشه بیاد آخرت بودند و اندیشه دیگر
بیتنوین خواندهاند و اضافه بذکري کردهاند. و دیگران با تنوین « بخالصۀ » 42 مجمع: قاریهاي شام و مدینه - نداشتند. -قرآن- 1
بدل از خالصه باشد یعنی پاکی که یاد سراي دیگر است، ممکن است خالصه مصدر باشد یعنی « ذکري » خواندهاند. و ممکن است
چنانکه ممکن است دار آخرت باشد ممکن است مقصود دار دنیا باشد یعنی و باقی « الدّار » پاك بودن بیاد کردن آخرت. و کلمهي
گذاردیم براي آنها یادي نیکو. ابو الفتوح: بعضی گفتهاند: یعنی در دنیا با اخلاص بیاد ما بودند. کشف: یعنی فضیلتی مخصوص
48 کشف: الیسع جانشین یا پسر عمو یا پسر الیاس است. و ذا الکفل «ِ وَ الیَسَعَ وَ ذَا الکِفل » . بآنها دادیم که در عالم مشهورشان کردیم
49 طبري: یعنی « هذا ذِکرٌ » 31- یا پیغمبر بوده است یا مردي صالح بوده است، و گفتهاند: یوشع و ذا الکفل یک نفرند. -قرآن- 1
12 مجمع: یعنی اینکه یاد است و موجب شرف است براي آنها - اینکه قرآن تذکّر و یادآوري است براي تو و مسلمانان. -قرآن- 1
ما » . 52 طبري: یعنی همانند، بیک سن و سال، مساوي، مهربان [ صفحه 333 ] که دشمنی و خشم و حسد ندارند « اتراب » . در دنیا
57 و آخر 58 مجمع: با «ٌ وَ غَسّاق » 17- 53 مجمع: با یاء و تاء بصیغهي غایب و حاضر هر دو قرائت شده است. -قرآن- 1 « تُوعَدُونَ
«ٌ هذا فَوج مُقتَحِم » 14- بصورت مفرد و با ضم همزه بصورت جمع خواندهاند. -قرآن- 1 « آخر » تشدید و تخفیف سین خواندهاند و
59 کشف: مأمورین جهنّم میگویند که اینکه دسته از پیروان شما بواسطه سختی ضربت خود را با شما در آتش بیندازند. و اینکه
63 ابو الفتوح: و ایشانرا بسخریه و فسوس داشتیم در « أَتَّخَذناهُم » ] 24- گفتگوي میان رهبران بگمراهی و پیروان آنها است. -قرآن- 1
خود اینجا نهاند، یا چشم ما بر ایشان نمیآید و اینکه معنی را کافران گویند که ما چرا آن مؤمنان را که « أَم زاغَت عَنهُم الَأبصارُ » دنیا
بهمزه وصل خوانده بر « أَتَّخَذناهُم » بر ایشان در دنیا استهزاء کردیم و پنداشتیم که ایشان بر باطلند نمیبینیم، و اهل کوفه جز عاصم
خبریّت و بر اینکه قراءت در جاي صفت رجال باشد، و اینکه قراءت بهتر است براي آنکه اهل دوزخ شکی در استهزاء کردن ایشان
نیست، و باقی قرّاء بفتح الف خواندند الف قطع براي آنکه الف « أَتَّخَذناهُم » معادل « أَم زاغَت » در دنیا مؤمنان را ندارند و دیگر آنکه
67 کشف: در «ٌ هُوَ نَبَأٌ عَظِیم » 613- 589 -قرآن- 597 - 365 -قرآن- 576 - 112 -قرآن- 349 - 19 -قرآن- 80 - استفهام است]. -قرآن- 3
معنی اینکه جمله سه جور گفتهاند: اوّل یعنی آن قرآن خبري است بزرگ. چنانکه در جاي دیگر هم قرآن توصیف بعظیم شده
-3 یعنی خبر پیغمبري خبري .«ِ عَم یَتَساءَلُونَ عَن النَّبَإِ العَظِیم » -2 خبر از رستاخیز خبري است بزرگ. مثل .« وَ القُرآنَ العَظِیمَ » است
است مهم و بزرگ که شما ببازي میگیرید. و نیز او نوشته است: یحیاي معاذ گفت: مسکین فرزند آدم او را عقبههاي عظیم در پیش
در کار و « خلقتم لأمر عظیم انتم عنه غافلون » است و از آنچه در گمانها میافتد بیش است. هر روز بامداد فرشتهاي ندا میکند
] 302- 204 -قرآن- 252 - 23 -قرآن- 179 - روزگار خود چون اندیشه کند کسی که زبان بدروغ ملوّث کرده و دل را -قرآن- 1
صفحه 334 ] بخلف آلوده و سر را بخیانت شوریده گردانیده سري که موضع امانت است به خیانت سپرده دلی که معدن تقوي است
ما کانَ » . زنگار خلف گرفته زبانی که آلت تصدیق است بر دروغ وقف کرده لا جرم سخن جز خداع نیست و دین جز نفاق نیست
69 تفسیر لاهیجی: یعنی پیش از بعثت به پیغمبري از گفتگوي ملائکه خبر دار نبودم ولی اکنون بخوبی براي « لِی مِن عِلم بِالمَلَإِ- الخ
إِذ » مربوط است بجملهي جلو « اذ » 71 طبري: کلمهي « إِذ قالَ رَبُّکَ » 38- شما میگویم و اینکه دلیل پیغمبري من است. -قرآن- 1
- 21 -قرآن- 70 - یعنی من از گفتگوي عالم بالا آنگاه که خدا بملائکه گفت: بیخبر بودم و اطّلاعی نداشتم. -قرآن- 1 « یَختَصِ مُونَ
71 روح البیان: راغب گفته است: چون روي پوست را عرب بشره میگوید و روي پوست آدم مثل دیگر حیوانات « خالِق بَشَراً » 89
پشم و موي ندارد از اینکه روي بشر نامیده شده است. و بعضی اهل معرفت گفتهاند: چون مباشر آفرینش آدم حق جل و علا بوده
صفحه 147 از 244
74 کشف « 18 لّا إِبلِیسَ استَکبَرَ - است بآنجور که لایق مقام قدس است و دور از تشبه از اینکه جهت او را بشر گفتهاند. -قرآن- 1
الاسرار: از روي ظاهر زلّتی آمد از آدم معصیتی از ابلیس. آدم را گفتند: گندم مخور بخورد. ابلیس را گفتند: سجده کن نکرد امّا
سرمایهي ردّ و قبول نه از کردار ایشان خاست که از جریان قلم و قضایاي قدم خاست. قلم از نتایج مشیّت قدم در حق آدم بسعادت
و ابلیس را « فَنَسِیَ وَ لَم نَجِد لَه عَزماً » رفت هم از نهاد وي متمسّ کی پیدا آوردند و جنایت وي بحکم عذر بوي حوالت کردند گفتند
أَبی وَ » : که قلم بحکم مشیّت قدم برد و طرد او رفت هم از نهاد وي کمینگاهی بر ساختند و جنایت وي بدو حوالت کردند گفتند
قلاده اي از بهر لعنت بر ساختند و بحکم ردّ ازل برجید روزگار او بستند تا هر جوهري که از بوتهي « استَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرِینَ
] 806- 643 -پاورقی- 804 - 454 -قرآن- 595 - 28 -قرآن- 416 - آمدآمد -قرآن- 1 «50» عمل وي بر آمد در دست نقّاد علم نفایه
صفحه 335 ] عملش نفایه آمد، عبادتش سبب لعنت گشته طاعتش داعیهي راندن شده و از حقیقت کار او اینکه عبارت برون داده
آدم در عالم قبول چنان بود که ابلیس در عالم رد. هر کجا درودي و تحیّتی است روي بآدم .« الحکم لا یکابد و الأزل لا ینازع » که
نهاده، هر کجا لعنتی و طردي است روي بابلیس نهاده. فخر: مقصود از اینکه نقل قصّه جلوگیري است از حسد و کبر تا کافران
75 عیون اخبار الرّضا باب دهم: از امامها علیهم «َّ خَلَقت بِیَدَي » . عبرت گیرند و بر پیغمبر حسد نبرند و در پذیرفتن فرمانش کبر نکنند
آغاز جمله میکردهاند تا معنی چنین باشد آیا به نعمت « بِیَدَي أَستَکبَرتَ » وقف میکردهاند و از « خلقت » السّلام روایت است که در
من نیرومند بر گردنفرازي و نافرمانی شدي نیشابوري: اگرچه اینکه جمله ظاهر است در عقیدهي آنها که معتقدند خدا جسم است.
چنانکه ما در فارسی ] « مالی بهذا الأمر ید » ولی بچند صورت معنی کردهاند: 1- دست کنایه از قدرت است که عرب میگوید
میگوئیم: من دستی در اینکه کار ندارم]. یعنی نیرو و توان ندارم 2- کنایه از نعمت و خوشی است 3- تأکید و تثبیت انجام عمل
- .« هذا ممّا کسبت یداك » است و اینکه معنی مجازي در دیگر پارههاي تن گفته میشود مثل آنکه بزبان جنایتی کرده میگویند
4- ممکن است کنایه از شدّت کار باشد چنانکه اگر کاري بزرگ پیش آید پادشاه مقتدر را 165- 22 -قرآن- 140 - قرآن- 1
میگویند: خود آن را انجام داد. 5- گفتهي اهل تأویل است که کنایه است از لطف و قهر حق که هر پدیدهاي نمودار یکی از اینکه
دو صفت است چنانکه ملک مولود لطف است و شیطان مولود قهر و آدمی نمودار هر دو، و از اینکه روي شایستهي سجده شد و
463 مجمع: جبّائی گفته است: یعنی واسطهاي - قرآن- 430 - .« جاعِل فِی الَأرض خَلِیفَۀً » قابل خلافت در زمین که براي او گفته شد
در خلقت آدم نبوده است. کشف: کنایه است از مقام بزرگواري آدم. [ صفحه 336 ] حسینی نوشته: نظم: آمد آئینه جمله کون ولیّ
||همچو او آینه نکرد جلی گشت آدم جلاي اینکه مرآت || شد عیان ذات او بجمله صفات مظهري گشت کلّی و جامع || سرّ
76 طبري: نقل اینکه ادّعاي شیطان که من از آدم بهترم براي اینکه است که کافران خبر « أَنَا خَیرٌ مِنه-ُ الخ » ذات و صفات از او لامع
دار شوند از بدي عاقبت گردنفرازي که در اوّل اینکه سوره سخن شان نقل شد که گفتند: چرا از میان ما بمحمّد قرآن فرود آید! تا
بدانند که شیطان چون گفت: من از آدم بهترم رجیم و ملعون شد شما هم بدانید که براه شیطان میروید و بسر نوشت او گرفتار
20 کشف نوشته: آن لعین قیاس کرد و در قیاس راه خطا رفت که آتش سبب فرقت است و خاك سبب وصلت. - میشوید. -قرآن- 1
ابلیس که از آتش بود «ُ ثُم اجتَباه رَبُّه » آتش آلت گسستن است و خاك آلت پیوستن، آدم که از خاك بود بپیوست تا او را گفتند
خاك چون تر شود نقش پذیرد. آتش چون بالا گیرد همه نقشها بسوزد. لا «ِ عَلَیکَ لَعنَتِی إِلی یَوم الدِّین » بگسست تا او را گفتند
درویشی در پیش .« أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِم الإِیمانَ » جرم نقش معرفت ابلیس بسوخت و نقش معرفت دل آدم و آدمیان را بیفروخت
بو یزید بسطامی شد. از اینکه درد زدهاي شوریده رنگی سر و پاي گمکردهاي، بسان مسافران در آمد، از سر وجد خویش گفت: یا
ابا یزید چه بودي اگر اینکه خاك بیباك نبودي! بو یزید از دست خود رها شد بانگ بر درویش زد که اگر خاك نبودي اینکه سوز
سینهها نبودي، ور خاك نبودي شادي و اندوه دین نبودي، ور خاك نبودي آتش عشق نیفروختی، ور خاك نبودي بوي مهر از دل
که شنیدي! ور خاك نبودي آشناي لم یزل که بودي! اي درویش لعنت ابلیس از آثار کمال جلال خاك است، صفات ربّانی
صفحه 148 از 244
-233- مشّ اطهي جمال خاك است، محبّت الهی غذاي اسرار خاك است، ذات پاك منزّه مشهود دلهاي خاك است: -قرآن- 206
532 [ صفحه 337 ] زان پیش که خواستی منت خواستهام || عالم ز براي تو بیاراستهام در شهر مرا - 333 -قرآن- 484 - قرآن- 290
هزار عاشق بیش است || تو شاد بزي که من تو را خواستهام فخر: چون ابلیس با اینکه قیاس خود که من از آتشم و بهترم از آدم
خاکی، خواست فرمان حق و دستور سجده را لغو و نسنجیده بشمارد از اینکه روي کافر و ملعون و رجیم شد. تفسیر حسینی: رباعی:
از خاك چه خوش طینت قابل داري || گلهاي لطیف است که در گل داري در مخزن کنت کنزا هر گنج که بود || تسلیم تو
کردند که در دل داري مثنوي در دفتر اوّل ضمن حکایت ارمغان آئینه براي یوسف گفته است: نقصها آئینهي وصف کمال || و آن
حقارت آینه عزّ و جلال زان که ضدّ را ضدّ کند پیدا یقین || زان که با سرکه پدیده انگبین هر که نقش خویش را دید و شناخت
||اندر استعمال خود دو اسبه تاخت زان نمیپرد بسوي ذو الجلال || کو گمانی میبرد خود را کمال علّتی بدتر ز پندار کمال||
نیست اندر جانت اي مغرور ضال از دل و از دیده اشک خون رود || تا ز تو اینکه معجبی بیرون شود علّت ابلیس انا خیر بده است
||وین مرض در نفس هر مخلوق هست گرچه خود را بس شکسته بیند او || آب صافی ران و سرگین زیر جو چون بشورانی مر او
را ز امتحان || آب سرگین رنگ گردد در زمان در نگر جو هست سرگین اي فتی || گرچه جو صافی نماید مر تو را آب جو
سرگین نتاند پاك کرد || جهل نفسش را نروبد علم مرد جوي خود را کی تواند پاك کرد ||! نافع از علم خدا شد، علم مرد
تأویلات کاشانی: روح حیوانی که پدیدهي حرارت و خاصیت آتشی است البتّه برتر و اشرف است از مادّهي کثیف بدنی پدیده از
خاك، ولی شیطان عالم بر حقیقت مجرّده و خاصیّت بینیازي از مادّه نبود و صورت بشري و مادّي [ صفحه 338 ] آدم را دید و از
مقام جمعیّت الهی و لطافت روحانی که خاصیّت مادّي و معنوي آدم است او در پرده و بیخبر بود از اینکه روي قیاس کرد و سجده
نکرد. تفسیر برهان: امام صادق علیه السّلام فرمود: ابلیس خود را با آدم سنجید و گفت: من از آتشم او از خاك ولی اگر آن
گوهري را که خدا از آن آدم آفرید با آتش میسنجید معلوم میشد که نور و درخشندگی برق او بر آتش فزونی دارد و عیسی بن
عبد اللّه قرشی گفت: ابو حنیفه خدمت امام صادق علیه السّلام رفت فرمود: شنیدهام: تو رفتار بقیاس میکنی و آن را مدرك احکام
خود قرار میدهی او گفت: بلی. فرمود: اي ابو حنیفه بقیاس رفتار مکن که ابلیس آتش را بخاك قیاس کرد و سنجید و اگر نورانیّت
و صفاي آدم را با روشنی و صفاي آب میسنجید میدانست تفاوت دو روشنائی و فضیلت آدم چه اندازه است. و محمّد بن یعقوب از
جَعَلَ لَکُم مِنَ الشَّجَرِ الَأخ َ ض رِ » علی بن ابراهیم نقل کرده است: آن حضرت فرمود: شیطان از خاك است: چه خدا در قرآن فرموده
«ٌ فَاخرُج مِنها فَإِنَّکَ رَجِیم » 403- و او را ز آتش اینکه درخت آفرید که اینکه درخت هم آفریده از خاك است. -قرآن- 355 « ناراً
77 تفسیر حسینی: پس بیرون رو از بهشت یا از آسمان یا از صورت ملائکه. پس بدرستی که تو رانده شدهاي از رحمت و دور
37 تفسیر برهان: حضرت ابو الحسن علی بن محمّد علیهما السّلام فرمود: یعنی سنگ لعنت بر تو - شدهاي از رتبت کرامت. -قرآن- 1
78 کشف: گفتهاند روز قیامت آخر ندارد «ِ إِن عَلَیکَ لَعنَتِی إِلی یَوم الدِّین » . زدند و از هر جا که خیر و برکت هست تو رانده شدي
از اینکه رو با شیطان اینکه جمله را گفتند که تا روز قیامت بر تو لعنت. و اگر آن روز آخر داشت لعنت ابلیس وابسته بآن نمیشد
78 تأویلات کاشانی: اینکه سوگند براي آن است « فَبِعِزَّتِکَ » 51- پس مقصود از اینکه جمله لعنت همیشگی است بر او. -قرآن- 1
17 [ صفحه 339 ] و - که مهم ترین چیز را مورد سوگند قرار میدهند و چون عزّت حق یعنی تشریفات پردههاي شکوه -قرآن- 1
جلال و سرا پردههاي ملک و کبریا و اختفاي در سحب نور، پس ابلیس که آنرا برترین حقایق دید سوگند خود بآن استوار کرد.
فَبِما » 82 فخر: در اینکه آیه شیطان باین جمله گفته است: من آدمیزاد را گمراه میکنم و در آیت دیگر گفته است « لَأُغوِیَنَّهُم »
یعنی چون تو مرا گمراه کردي. پس در آیت اوّل اقرار باختیار خود کرد و در آیت دوّم گمراهی را بخداوند نسبت داد. « أَغوَیتَنِی
فخر: چون « إِلّا عِبادَكَ » 161- 19 -قرآن- 140 - پس معلوم میشود که شیطان در مسئلهي جبر و اختیار مردّد بوده است. -قرآن- 1
شیطان گفت همهي فرزندان آدم را گمراه میکنم و میدانست که ببندگان پاك خدا دسترس ندارد اینکه جمله را گفت که مگر
صفحه 149 از 244
بندگان پاك تو را تا در سخنش دروغ نباشد پس معلوم است که شیطان از دروغ پرهیز داشت پس چگونه از مرد مسلمان دروغ
25 بندهي پاك مخلص - 83 روح البیان: بعضی از اهل معرفت گفتهاند: -قرآن- 1 « مِنهُم المُخلَصِ ینَ » 18- شایسته باشد. -قرآن- 1
کسی است که راز او با خداي خود چنان است که نه ملک میداند که بنویسد و نه شیطان خبر دار میشود که آنرا نابود کند و نه
خواهش و میل نفسانی او را کج و منحرف میکند، و بعضی از بندگان پاك را چون شیطان با عزت احوال و سلطنت ولایت حق بیند
«ّ انا الحق » 84 مجمع: بیشتر مردم کوفه با رفع خواندهاند تا خبر مبتداي ساقط باشد یعنی « فَالحَقُّ » . بمانند نمک در برابرشان آب میشود
یا مبتدا باشد که خبرش افتاده است یعنی الحق منّی. و دیگران با صداي بالا خواندهاند که مفعول و یا قسم باشد براي فعل مناسب
- 86 مجمع: اینکه جمله سه جور معنی شده است: -قرآن- 1 « وَ ما أَنَا مِنَ المُتَکَلِّفِینَ » 13- قرآن- 1 - .«ّ اقول الحق » و « لأملأن حقّا » مثل
-1 قرآن را بزحمت خود و از پیش خود درست نکردهام 2- پیغمبري من ساختهي خود من نیست 3- از خود کاري بیخردانه و 38
رنج آور و بر خلاف عقل نمیکنم. [ صفحه 340 ] ابو الفتوح: سلمه بن نفیل گفت: پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود متکلّف سه
علامت دارد: 1- با برتر از خود نزاع و جدال میکند 2- و پی چیزي میرود که دستش بآن نمیرسد 3- چیزي میگوید که نمیداند. عبد
اللّه مسعود گفت: هر که چیزي بداند جایز است که بگوید و هر که نداند باید بگوید: خدا بهتر میداند که از جملهي علوم اقرار
88 « لَتَعلَمُن نَبَأَه-ُ الخ » . نادان است بنادانی خود. و خدا در قرآن به پیغمبرش دستور فرمود که بگو من مزد نمیخواهم و متکلّف نیستم
کشف: یعنی اي کافران مکه خبر راستی اینکه گفتارها را پس از مرگ میدانید کلبی گفته است: یعنی هر کس زنده ماند خواهد
25 فخر: - دانست که از اینکه گفتهها چه قدر نمودار شد و هر کس مرد از پس مرگ خبر دار میشود که چه خبر است. -قرآن- 1
لو کشف الغطاما » : پس از آن مطالب گذشته در آخر سخن جملهاي براي بیم و نوید بهتر از اینکه نیست. روح البیان: علی فرمود
حال خلد و جحیم دانستم || به یقین آن چنانکه میباید گر حجاب از میانه بر گیرند || آن یقین ذرّهاي نیفزاید سخن .« ازددت یقینا
راهنمائی بعبرتی است براي دوستان مادي و راهنماها و پیشوایان جاه و « ضِعفاً فِی النّارِ » تا آخر آیت 61 «ٌ هذا فَوج » ما: 1- از آیت 59
مقام که فرمانده و فرمانبر در مقام گرفتاري چگونه بجان هم میافتند و یکدگر را نفرین میکنند و هر یک دیگري را گناهکار
میداند چنانکه همه روزه میبینیم که نوکرها فرمانبر را براي رهائی از زشتی سر انجام فرماندهی بگناه و آزار چگونه گرفتار و
مکرّر بعبارات مختلف « تا 51 « إِذ قالَ رَبُّکَ » 80 از 72 - 41 -قرآن- 59 - مسئول میکنند تا خود را بیگناه معرّفی کنند. -قرآن- 29
رابطهي انسان و شیطان گفته شده است تا هشیاري باشد براي آدمیزاد که از آغاز آفرینش غوایت و گمراهی و بدي و نیستی با او
دست بگریبان بوده است و علّت عمدهيکرّر بعبارات مختلف رابطهي انسان و شیطان گفته شده است تا هشیاري باشد براي آدمیزاد
[ 33 [ صفحه 341 - که از آغاز آفرینش غوایت و گمراهی و بدي و نیستی با او دست بگریبان بوده است و علّت عمدهي -قرآن- 13
آن خود خواهی و گردنفرازي بوده است که اوّل قدم ناسازگار با زندگی اجتماعی است تا بآن جا که همگی را بگرفتاري همیشگی
و جهنّم میکشاند چنانکه در زندگی افراد و ملّتها بخوبی نمایان است هر گرفتاري و ناراحتی و ناسازگاري که میان ایشان پیدا میشود
پدیدهي خودخواهی است و گردنفرازي تا بآن جا که به زیان مادّي و فقر و بیچارگی میکشاند چون نیروي مادّي و معنوي براي
خوب نشان میدهد مهمترین شرط رهبري و « ما أَنَا مِنَ المُتَکَلِّفِینَ » مغلوب کردن دیگري بکار رفته است. 3- آیت 86 جملهي
پیشوائی را که باید آنکه رهبر است از تمام نمایشات ضدّ عقل و روش زندگی انسانی بدور باشد و با کمال آزادي از هر آرایش و
پیرایش و منافی آسایش و خردمندي راه راست زندگی مادّي و معنوي آدمی را باو بنمایاند و از هر گونه تظاهر در گفتار و کردار
[ 55 [ صفحه 342 - زندگی بدور بدارد. -قرآن- 21