گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
پاورقی



« وَ جَعَلناهُم أَئِمَّۀً الایۀ » 1] مقصود آبادي منی است در مکه که براي قافیه الف بصورت یا تلفّظ شده است. [ 2] ممکن است معنی ]
[ اینکه باشد که ما فرعون و همکارانش را پیشوایان ضلالت و داعیان دوزخ نامیدیم و نامشان را پیشوایان اهل جهنّم گذاشتیم. [ 3
بعضی گفتهاند که پیش از تو رسولی صاحب شریعت براي آنها نیامده هر چند انبیائی بودهاند که حافظ شرع پیغمبر سابق بودند چه
ظاهر و چه پنهانی. و اینکه را بدانجهت گفتهاند که ممتنع میدانند که زمان از حجّت خالی باشد. [ 4] حاصل معنی آیه اینستکه رؤسا
گویند پروردگارا اینها که ما گمراهشان کردیم، همانطور که ما خود باختیار بضلالت و گمراهی افتادیم اینان هم همینطور باختیار
خود بضلالت افتادند ما فقط آنها را تبلیغ و وسوسه کردیم و اینها خود تعقّل نکردند و اندیشه ننمودند و بدعوت ما که موافق هواي
نفسشان بود با اختیار بضلالت افتادند. [ 5] اینکه کلام ظاهرا حکایت نصیحتی است که قوم موسی بقارون میکردند، و تتمّه کلام
آنها است نه آنکه رأسا کلام خدا باشد. [ 6] مقصود آیه ظاهر است که کسی را حق نیست که پیغمبر و یا رهبر یا امام شود یا بگزیند
مگر خداوند، و کفّار میگفتند چرا تو پیغمبر باشی و دیگران نباشند آیه جواب آنها است. [ 7] یعنی خواري من، خواري جهود را
ناچیز کرد. [ 8] یعنی آسمانها و زمینها کجایند که با یک موي مژهي خود بر دارم. [ 9] یعنی نمیدانم بر سر من و شما چه آید اي
کاش خدا مرا نیافریده بود. [ 10 ] یعنی من مانند شما نیستم بلکه بحضور حق بسر میبرم که او آب و طعامم میدهد. [ 11 ] سابقا گفتیم
که امر بقتال با کفار منحصر است به آنکسانیکه با مسلمین سر ستیز دارند و یا پیمان شکستهاند و در مقام آزار کردن مسلمانهایند و
از دعوت بتوحید جلو گیرند و صادّین عن سبیل اللّه هستند. و اطلاق از آن فهمیده نمیشود تا نیازي باشد به اینکه که بگوئیم آیه
نسخ شده و بنظر میرسد قائلین بنسخ اینگونه آیات توهّم و تصوّر واهیشان موجب شده است که ناچار بقول بنسخ بسیاري از آیات
فکر میکردید شاید چنین قائل نبودند. [ 12 ] یعنی سوّم آنکه. [ 13 ] یعنی وظائف و « الّا الّذین ظلموا » شدهاند و چنانچه در جمله
تکالیف خدائی خود را انجام دهید و در راه حق بکوشید. [مصحّح] [ 14 ] خطاب به مشرکین است، و معنی آنستکه: شما خود از
وجود خودتان خوب خبر دارید، و آن از هر چیز بشما نزدیکتر است، اکنون خبر دهید آیا راضی هستید که کسی زر- خریدان شما
را در اموالتان شریکتان بداند و شما را با آنها برابر کند، معلوم است که هرگز راضی نخواهید بود، بلکه بیم آن دارید که مبادا مال
و ثروتتان را از چنک شما بیرون آرند همانطور که از شریک شدن با کسی بیم دارید مبادا که تمام مال را ادّعا کند و از دست شما
خارج نماید لذا راضی بشراکت نیستید، پس چگونه بندگان و آفریدگان محتاج و نیازمند را با آفریننده بینیاز آنها شریک میدانید.
پیداست که مراد از فساد در برّ و بحر قحط « لِیُذِیقَهُم بَعضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ » [مصحّح] [ 15 ] از جمله آخر آیه که میفرماید
و غلا و گرانی و کمی ارزاق و ناخوشی و مرض و جنگ و خونریزي بین مردم است که جملگی در اثر رفتار خود مردم است و
جزاي اعمال آنهاست که خداوند پارهاي از آنها را در دنیا بدین امور کیفر میدهد تا شاید مردم بدکردار متوجّه شوند و از
جزاي اعمال است نه خود اعمال زشت و چنانکه گفتیم مرض و قحطی و جنگ « فساد » زشتکاري دست بر دارند و در اینکه صورت
معنیش اینکه نیست که خداوند بدون خواست کسی «ٍ إِن اللّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلی صِ راطٍ مُستَقِیم » [ و خونریزي است [مصحّح]. [ 16
او را هدایت میکند تا دلیل باشد براي اشاعره که گویند قلوب در دست خدا است و هر که را که او بخواهد مؤمن میشود و لو خود
صفحه 237 از 244
شخص نخواهد و هر که را که خدا خواهد ایمان نیاورد نمیآورد و لو بخواهد، اساسا آیه شریفه در مقام اینکه مطلب نیست بلکه
اسم « و هادي » است و فعل ماضی است « آمنوا » میگوید خداوند مؤمنین را در مشکلاتشان براه درست راهنمائی میکند، و لفظ آیه
فاعل و از آن حال و آینده فهمیده میشود یعنی کسانیکه سابقا باختیار خودشان ایمان آوردند خداوند آنها را براه راست در
زندگی هدایت خواهد کرد. [مصحّح] [ 17 ] ملک الموت بفرمان و خواست حق قبض روح کند، و فرشتگان عمّال و کارگران و
وسائط اویند، و نسبت قبض روح بهمه صحیح است [مصحّح] . [ 18 ] شیخ اسماعیل حقّی صاحب روح البیان چون از اهل سنّت است
گفته است . [مصحّح] [ 19 ] جنایتکارها و خیانتکارها غالبا شب بکار « رضی اللّه عنه » و امام علیه السّلام را معصوم نمیداند لذا
میپردازند و توطئهها اغلب شب انجام میشود و شیاطین شبها براي وسوسه مردم آماده میشوند، و وسائل معصیت در شب بیشتر
حَقَّ » فراهم است و اگر مردم در اینکه هنگام به خدا پردازند شرور و معصیت و فساد بسیار کم خواهد بود. [مصحّح] [ 20 ] مراد از
کلامیستکه قبلا از مصدر جلال الهی در جواب ابلیس صادر شده یعنی آنروزیکه گفت من اولاد اینکه آدم- که سبب « القَول مِنِّی
جهنّم را از تو ]« لَأَملَأَن جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ مِنهُم أَجمَعِینَ » بدبختی من شد جملگی را از راه بدر میکنم و خداوند فرمود من نیز
و هر که تو را متابعت کند پر خواهم نمود] کلام اشاره به اینکه است نه اینکه علّت اینکه باشد که حکم ازلی رفته است که جمعی
حتما جهنّمی هستند و باید بجهنّم روند چه بخواهند چه نخواهند. [مصحّح] [ 21 ] قول زهري از اقوال دیگران بسیاق آیه مناسبتر
نفس است. یعنی زن انسان مادر یا خواهر واقعی انسان نیست. [مصحّح] [ 22 ] ابو الفتوح اضافهاي دارد باین « قلب » است. و مراد از
لفظ [یعنی اگر وارث ندارد]. [ 23 ] غزوه خندق و احزاب را مؤلّف نیاورده و براي فهم آیات نیاز بدانستن آن هست طالبین رجوع
کنند به کتاب قصص القرآن چاپ کتابخانه صدوق تا آیات اینکه قسمت را بهتر بفهمند [مصحّح] [ 24 ] وقعه موته بعد از جنگ
احزاب است و اگر آیه در غزوه احزاب نازل شده باشد کلام ابو الفتوح را باید نوعی توجیه کرد زیرا هنوز جعفر بن أبی طالب کشته
نشده بود. [ 25 ] یعنی بجماعت یا اداء. [مصحّح] [ 26 ] یهود بنی قریظه با پیغمبر پیمان بسته بودند که هر کس و طایفه که بمدینه
حمله کند همگی با هم بدفع آن بکوشند در غزوه احزاب مشرکین با هم همپیمان شدند و یکباره بمدینه هجوم کردند و بنو قریظه
بجاي اینکه از مدینه و اهلش دفاع کنند پیمان شکستند و با مشرکین همگام شدند و قرار بستند که اینها که داخل مدینهاند از داخل
و مشرکین که از مکّه آمدهاند از خارج بهمدستی هم مسلمین را ریشه کن کنند و تا حدّي هم شروع بعمل کردند ولی موفق نشدند
و خداوند مشرکین را خوار و زبون فرمود و فرار کردند لکن بنی قریظه که در مدینه بودند باید به سزاي پیمان شکنی خود برسند و
رسیدند، و شرح ماجرا را مفصّلا در قصص القرآن سابق الذکر آوردهام براي اطلاع بیشتر بدانجا مراجعه فرمائید. [مصحّح] [ 27 ] توبه
واقعی بنابر گفته مؤلف که فرمود: در اینگونه مطالب طبیعت را باید مطالعه کرد از مطالعه همین طبیعت فهمیده میشود که قبولی توبه
آنگاه است که جبران ما فات شده باشد بدین معنی که مثلا فرد آلوده و معتاد بمواد مخدّر علاوه بر اینکه از آلودگی بدان رها شده
تمام از دست دادههاي زمان اعتیاد را جبران کند یا لا اقل در مقام فراهمی اسباب جبران آن باشد آنگاه معلوم است که: فرد توبه
کرده و توبهاش رو بپذیرفتن است و الّا صرف کنار گذاشتن کار زشت را طبیعت خلقت توبه نمیداند و اگر بهمین بسنده کند قبولی
توبهاش معلوم نیست. [مصحّح] [ 28 ] اینکه قصّه تا حدّي ساختگی بنظر میرسد و سند قابل اعتباري ندارد و در تفسیر آیه مطلب
صحیح را بزودي ان شاء اللّه خواهیم گفت. [مصحّح] [ 29 ] زید بن حارثه از بردگان خدیجهام المؤمنین بوده که برسولخدا [ص]
بخشیده بود، وقتی جماعتی از قبیله بنی حارثه وارد مکه شدند و از پیغمبر [ص] خواستند که زید را بایشان بفروشد آنحضرت
بفروش حاضر نشد اما زید را آزاد کرد و فرمود ببینید اگر خود مایل باشد بهمراه شما بیاید من او را بشما میسپارم، قصه را با زید در
میان گذاشتند زید گفت: بردگی با محمّد را بر آزاد زیستن با شما ترجیح میدهم از آن پس مردم مکه زید را پسر محمّد [ص]
خواندند، زید نزد پیغمبر ماند تا بحدّ رشد رسید رسولخدا از خاندان قریش زینب بنت جحش که دختر عمهاش بود براي وي
خواستگاري کرد، برادران زینب بدین مواصلت راضی نبودند و اساسا قریش ازدواج با دیگر قبائل را خوش ندارند با اینکه حال
صفحه 238 از 244
نازل شد و زینب با زید همسر شد ولی « ما کانَ لِمُؤمِن وَ لا مُؤمِنَۀٍ إِذا قَ َ ض ی اللّه وَ رَسُولُه أَمراً تا آخر » پیغمبر خدا اصرار کرد و آیه
اخلاق زید تند بود و با وي نمیساخت و پیوسته میانشان مشاجره بود و رسولخدا زید را نصیحت میکرد که با زوجهاش بسازد و
تندي نکند ولی زید دستبردار نبود تا بالاخره منجر بطلاق شد. رسولخدا [ص] از اینکه خاندان زینب بدین ازدواج حاضر نبودند و
بشفاعت وي اینکه کار صورت گرفته بود و بعد هم بطلاق انجامید بسیار ناراحت بود زیرا زینب با اینکه حاضر شد با غیر قبیله
خودش آنهم با غلامی آزاد شده ازدواج کند اکنون سر شکسته و بدون شوهر مانده، پیغمبر براي جبران اینکه سرشکستگی او را
بزوجیت خود در آورد تا عزت و شرف و سعادت دنیا و آخرت را براي زینب خواسته باشد. و معلوم نبود کسی از قریش رغبت
بازدواج با وي را پس از اینکه ماجري داشته باشد و زینب در روزگاري که بهمسري زید در نیامده بود دختري باکره بود و با پیغمبر
خویشی داشت رسولخدا اگر وي را از نظر زیبائی میپسندید میتوانست همان وقت با وي ازدواج کند نه بعد از ده سیزده سال شوهر
داري و از دست دادن رونق جوانی. و بسیار عجیب است که بگوئیم رسولخدا را جمال وي خوش آمد و زید او را بدینمناسبت
طلاق داد و چه و چه. [ 30 ] آیه در مقام تهدید آن دسته از منافقین است که با شایعه پراکنی مؤمنین را ناراحت میساختند هر روز
شایعه دروغی میپرداختند و موجب تشویش خاطر مسلمین میشدند آیه شریفه با لحنی تهدید آمیز بدانها اخطار داد که اگر چنین
کاریرا دنبال کنند کیفر سختی چنین در انتظار آنها است. نه اینکه در مقام تشریع حکم کیفر مرجفین و شایعه پراکنان باشد، و
خلاصه آنکه بیان حکم نیست بلکه صرف تهدید است. [مصحّح] [ 31 ] یعنی کلاغ [ 32 ] سخن در باره نسخ اینکه آیه و عدم آن
خواهد آمد. [ 33 ] مراد از زلّت داود قصه ساختگی اوریا و زن او است که در اساطیر آمده است. [مصحح]ّ [ 34 ] صبا با کسر صاد
بیهمزه و صباء با فتح صاد و همزهي آخر بمعنی کودکی. [ 35 ] مرحوم استاد شعرانی فرموده یعنی چون فوائد و مصالح باغ و بستان و
میوه و آب و درخت را ملاحظه کنی دانی خالق آن بعمد و تدبیر و شعور و اراده براي آنکه مردم از ثمره آن بخورند آفریده است
« لمستقرّ » و آن کار طبیعت بیشعور نیست. [مصحّح] [ 36 ] منازل آفتاب همان برجهاي معروف است از حمل تا حوت، و لام در
است یعنی سیر آفتاب اجل و مدّت معیّن دارد و مستقرّ و ثابت و تغییر ناپذیر است چنانکه از هزاران سال « لاجل مسمّی » مانند لام در
پیش تا کنون آنچه تاریخ آنرا در دست داریم تغییر نکرده و آن تغییرات هم که بنظر میرسد باز قاعده ثابت دارد و منجّمان آنرا
میدانند مثلا در چه وقت چه تغییر در سیر او واقع میشود [نقل از پاورقی ابو الفتح]. [مصحّح] [ 37 ] شعر غالبا تحریک احساسات
میکند چون داراي وزن و قافیه خاص است و نوعی موسیقی است که تا حدّي اعصاب را تحت تأثیر قرار میدهد و مجال تفکّر و
تعقّل را از شخص شنونده میگیرد، و انبیاء براي تحریک عقول مبعوث شدهاند نه تحریک احساسات، و نیز باید دانست که مخالفین
پیغمبر میگفتند قرآن شعر است و پیغمبر شاعر و وحی معنی ندارد و خیالات خود اوست که نامش را وحی نهاده است و آیه در ردّ
آنها است. [مصحّح] [ 38 ] زرد رنگ بود مانند گاو وحشی بیابان و از فرط شرم چنان مینمود که بیماري است بیماریش بازگشته.
دَنا » 39 ] موي پیش سرش سیاه و دستش سرخ و گلویش زرد و گونهاش سفید. [ 40 ] لازم به تذکّر است که ضمیر فاعل در ]
که مراد از آن جبرئیل است باز میگردد. [مصحّح] [ 41 ] اینکه کلام نادرست مینماید، چه یکی از امتیازات « شدید القوي » به « فَتَدَلّی
انبیاء علیهم السلام عقل کامل آنها است و هرگز شخص عاقل چنین نذري در چنین موقعیّتی که از دارا بودن فرزند تا سن پیري
محروم بوده نخواهد کرد، تا چه رسد به پیامبري چون ابراهیم [ع]. [مصحّح] [ 42 ] بنابر قول حسن بصري آمدن حیوان خرق عادت
نبود و امّا قول إبن عبّاس که آن گوسفند قربانی هابیل بود بسیار بعید است، زیرا گوسفندي که یک بار بدست هابیل قربانی شده،
دوباره قربانی شود، چندان لطفی ندارد. و چون اینکه مطالب از معصوم [ع] نرسیده، باور کردنش مشکل و بسا دلیل بر نارسائی عقل
احتمالی بسیار دور از حقیقت « شاید ابراهیم علیه السّلام تا اینموقع برسالت مبعوث نگشته بود » است. [مصحّح] [ 43 ] اینکه احتمال که
کَذلِکَ » است و با ظاهر بلکه صریح بعض آیات ناساز است زیرا در قرآن پس از ذکر محاجّات ابراهیم با آزر و همدینانش میفرماید
اینها و « تِلکَ حُجَّتُنا آتَیناها إِبراهِیمَ عَلی قَومِه الایۀ » و باز میفرماید « نُرِي إِبراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوات وَ الأَرض وَ لِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ
صفحه 239 از 244
دلالت بر آن دارد، و دارا شدن فرزندش «ُ انّا سَمِعنا فَتًی یَذکُرُهُم یُقال لَه إِبراهِیم » نیز شکستن بتها همه در سن جوانی ابراهیم بوده که
سوره ابراهیم: 39 ] صریح است در آن و ابراهیم ]« الحَمدُ لِلّه الَّذِي وَهَبَ لِی عَلَی الکِبَرِ إِسماعِیلَ وَ إِسحاقَ » در سن پیري بوده چه آیه
خود ظهور در آن دارد چه « لَقَد جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیمَ بِالبُشري » علیه السلام پیش از داراي فرزند شدن بپیغمبري رسیده بود و آیه
عَهِدنا إِلی إِبراهِیمَ وَ » و نیز «ِ وَ إِذ بَوَّأنا لِإِبراهِیمَ مَکانَ البَیت » فرشتگان وحی و بشارت جز بر انبیاء و معصومین نازل نگردند. چنانکه
ظهور در اینکه دارد که قبل از دیدن خواب بوده و «ُ إِذ یَرفَع إِبراهِیم القَواعِدَ مِنَ البَیت وَ إِسماعِیل » و همچنین « إِسماعِیلَ أَن طَهِّرا بَیتِیَ
دلالت بر نبوّت ابراهیم علیه السّلام هر دو دارد، و مطلب کاملا روشن است و احتیاج بتوضیح بیشتر ندارد، و براي بیان آیه و استفاده
است توسّل « شاید » و « احتمال » از آن یا جواب از اشکالات یا رفع اختلاف بین مفسّرین نباید بدین توجیهات که اساسش روي
جست. تنها آنچه مسلم است ابراهیم علیه السّلام در اینکه فرمان مورد آزمایش بسیار سختی واقع شد و از امتحان کاملا پیروز بیرون
را مؤلف مانند بسیاري از مفسران بمعنی بالا رفتن از دیوار « تَسَوَّرُوا المِحرابَ » [ آمد چنانکه در مسأله آتش نمرود. [مصحّح] [ 44
با اعتبار درستتر مینماید، چه فرشته چون « دور محرابش حلقه زدند » گرفته و اینکه معنی بنظر چندان درست نمیرسد، بلکه بمعنی
آدمی براي داخل شدن بمکانی در بسته محتاج به از دیوار بالا رفتن نیست، و در اینکه موضوع بعدا در تفسیر آیه توضیح خواهیم
است یعنی گرداگرد محراب حلقه زدند، و اکنون « جعلوا کالسّور » بمعنی « تَسَوَّرُوا المِحرابَ » داد. [مصحّح] [ 45 ] پیش از اینکه گفتیم
همه بصیغه جمع است و با دو نفر ملک تطبیق « بیننا » و « بعضنا » و « قالوا لا تخف » و « فزع منهم » و « دخلوا » و « تسوّروا » : توضیحا گوئیم
نمیکند، و دو تن خصمان با جماعتی بر داود وارد شدند در هنگامیکه در محراب مشغول عبادت بود و اطراف محراب حلقه زدند،
و آن حضرت چون روز قضاء نبود ناراحت شد و بدون تشریفات و شرائط معیّن شده براي داوري با عجله حکم صادر کرد و او هر
چند اجازه بدین کار داشت که بعلم خود بدون بیّنه حکم کند لکن اولی آن بود که به بیّنه حکم کند و چون طریق اولی را ترك
کرده بود براي آن ناراحت شد و از خداوند پوزش طلبید، و قصّه زن اوریا کلّا از ساختههاي قصّه سازان و اسرائیلیّات است که نیازي
[ به تبرئه نمودن داود علیه السّلام از اینکه تهمت نیست. [مصحّح] [ 46 ] یعنی یزید بن قعقاع مدنی. [ 47 ] یعنی ابو صالح کوفی. [ 48
یعنی أبو یوسف کوفی. [ 49 ] در کتب مقدسه یهود محبت سلیمان علیه السّلام به اسب آمده است، و به مقتضاي آیات اینکه سوره
در تاریکی شب سلیمان به بازدید اسبانی چند که تازه آورده بودند پرداخت و صبر نکرد که هوا روشن شود و بدان پردازد و در
[ تاریکی شب دست بر گردن و ساق اسبان میکشید تا فربهی و لاغري آنها را بیازماید. [مصحّح] [ 50 ] یعنی ناسره و قلب. [ 51,52
چنانکه مفسران گفتهاند قول « کلمۀ العذاب » صراحتی که مؤلّف- رحمه اللّه- گفته است هرگز در اینکه آیه دیده نمیشود، و معنی
نه اینکه مشیّت ازلی بر اینکه قرار تعلّق گرفته باشد که جماعتی را چنان «ِ لَأَملَأَن جَهَنَّمَ مِنَ الجِنَّۀِ وَ النّاس » : پروردگار است که فرمود
بیافریند که فرمان انبیاء را نپذیرند یا قدرت آنرا نداشته باشند، بلکه مشیّت او تعلّق بر اینکه گرفته که جماعتی که با قدرت و توانائی
پذیرفتن حق زیر بار حق نروند آنها را عذاب کند. [مصحّح] [ 53 ] اینکه کلام نیز به نظر نادرست میرسد، زیرا خداوند همه را بر
راهی را انتخاب میکند « اختیار » فطرت پاك آفریده و عقل و اندیشه بخشیده، و هر کس به اختیار خودش که خدا دادي است یعنی
و هرگز جبري در کار نیست و نهاد همه یکطور آفریده شده و موجبات اختیار بدي بر خوبی چیزهاي دیگري است، مانند پیروي از
هواي نفس و یا شیطان و عدم تعقّل و یا پذیرش فرمان عقل. اگر گفته شود پس معنی اخبار طینت چیست! گوئیم اگر پارهاي از آنها
سازگار نیست باید به نحوي توجیه شود بقسمی که جبر « فِطرَتَ اللّه الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها » داراي سند صحیح باشد چون با صریح آیه
إِنّا » در کار نیاید. [مصحّح] [ 54 ] توضیحی در باره اینکه موضوع، یعنی استغفار پیغمبر [ص] یا ذنب او در پاورقی آیات صدر سوره
خواهد آمد. [مصحّح] [ 55 ] مراد روزي خواستن مخلوق از مخلوق است، نه مطلق یاري. [ 56 ] باید دانست که « الخ «... فَتَحنا لَکَ فَتحاً
سقراط حکیم بیشتر از هزار سال بعد از پیدایش موسی [ع] به دنیا آمده است، و در اینکه صورت سخن صاحب روح البیان بیاساس
است. [مصحّح] [ 57 ] چهار وجه اوّل با سیاق آیه بسیار نیک همساز است و تهدید را میفهماند بدین معنی که اي پیغمبر اکنونکه
صفحه 240 از 244
اینکه مشرکان بهانه میجویند و تکبّر میکنند و زیر بار حق نمیروند و از پیروي عقل سرباز میزنند و متابعت هواي نفس را در عدم
پذیرش قرآن و اسلام مینمایند بدانند که بزودي با فشار روزگار که نتیجه همان عمل آنها است بآنها حق را خواهیم فهمانید یعنی
بقحط و غلا و بدبختی و مرض و جنگ و خونریزي و امثالها تا بدانند و بر ایشان جاي انکار باقی نماند که آنچه تو میگوئی حقّ
است و درست. و بهمین معنی روایتی از معصوم علیه السّلام نقل شده است. و امّا وجه پنجم چندان با سیاق آیات هماهنگ نیست
بلکه اجنبی هم مینماید. [مصحّح] [ 58 ] اینکه املاء را در کلیه مصاحف حفظ کردهاند تا توهّم تحریف قرآن نشود. [ 59 ] دعاي
شبلی خواه مستجاب شود یا نشود، آنچه مسلم است بندگان چه بینا و چه کور خدا را نه در دنیا و نه در عقبی نخواهند دید [لا
تُدرِکُه الَأبصارُ وَ هُوَ یُدرِك الَأبصارَ]و اینگونه سخنان را جز در غلبات وجد نگویند. [مصحّح] [ 60 ] آیه در مقام بیان حال زن
نیست، بلکه در مقام محاجه با خصم است بطریق جدل، و معنایش اینکه است که: شما مشرکین که خود در باره زن چنین قائلید،
پس چگونه میگوئید که خدا ملائکه را براي خود دختر اختیار کرده! با اینکه شما آنرا براي خود ننگ میدارید. [ 61 ] البته به رأي
و نظر إبن مسعود و اجتهاد و فتواي أبو حنیفه چنین است نه بواقع و حقیقت. چه اگر اجازه بدین کار داده بودند توهّم تحریف قرآن
بسیار بجا بود. [ 62 ] در کتب سیر و تواریخ غلام عمر است یا اجیر او نه خود عمر بنام جهجاه بن سعید. [ 63 ] نسخ در احکام معنا
دارد. و آیه اول متضمّن حکمی از احکام نیست، و آیه دوّم دستوري است موقّت به رسولخدا [ص] در موردي مخصوص، و نسخ به
معنی معروف در اینجا معنایی ندارد و غالبا مفسرین عامّه براي اینکه خود را عالم به ناسخ و منسوخ قرآن معرّفی کنند بسیاري از
آیات را منسوخ شمردهاند بدون دلیل. [مصحّح] [ 64 ] ابو الفتوح در ذیل اینکه آیه خطبه أمیر المؤمنین علیه السّلام را که در مقام
و اللّه ما دنیاکم عندي الّا کسفر علی منهل » بیارزشی دنیا و ترغیب بزهد است بهمان لفظ عربی شیوا آورده که ابتداي آن فرمود
حلّوا اذ صاح بهم صائحهم فارتحلوا. و لا لذاذتها فی عینی الّا کحمیم اشربه غسّاقا، أو علقم اتجرّعه زعاقا، او سم أفعاة أسقاه دهاقا أو
قلادة من نار اوهقها حناقا، و لقد رقّعت مدرعتی هذه حتّی استحییت من راقعها، و قال لی: اقذف بها قذف الاتن، لا یرتضیها لیرقعها-
و أعجب بلا صنع منّا من طارق طرقنا بملفوفات زمّلها فی وعائها و معجونۀ بسطها علی انائها فقلت » : و در آخر حضرت فرمود .« الخ
له: أ صدقه ام نذر ام زکاة، و کل ذلک محرم علینا اهل بیت النّبوّة و عوّضنا منه خمس ذي القربی فی الکتاب و السّنّۀ، فقال لی: لا
ذاك و لا ذاك و لکنّه هدیّۀ، فقلت له: ثکلتک الثّواکل، افعن دین اللّه تخدعنی بمعجونۀ عرّقتموها بقندکم و خبیصۀ صفراء
آتیتمونی بها بعصیر تمرکم امختبط ام ذو جنّۀ ام تهجر! الیست النّفوس عن مثقال حبّۀ من خر دل مسئولۀ- الی آخره. ابو الفتوح-
رحمه اللّه- گوید از جمله آنچه دیدم در اینکه خطبه هست حدیثی است مفرد در زهد او که روزي یکی از دوستان او را معقودي
[حلوائی] ساخته بهدیه آورد و در نزد او بنهاد او انگشت فرو برد بدو و بر آورد و در او مینگرید آنگه گفت: رنگش نیکو است و
بویش خوش است. ندانم مزهاش چه باشد. آنگه انگشت بسترد و از خود دور کرد، گفتند اینکه آیا بر تو حرام است فرمود نه و
لیکن من راعی رعیّتیام کی روا دارم که در رعایاي من بسیار کس باشند که ایشان آرزومند اینکه و کمتر از اینکه باشند، من امروز
از اینکه بخورم فردا بقیامت خداي را چه گویم و از عهده اینکه چگونه بیرون آیم. [مصحّح]