گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
سوره قمر



اشاره
54 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره القمر [ 54 ]: آیات 1 تا 55
37 اقتَرَبَت السّاعَۀُ وَ انشَق القَمَرُ [ 1] وَ إِن یَرَوا آیَۀً یُعرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ [ 2] وَ کَذَّبُوا وَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
239 حِکمَ ۀٌ بالِغَۀٌ فَما تُغن النُّذُرُ [ 5] فَتَوَلَّ - اتَّبَعُوا أَهواءَهُم وَ کُلُّ أَمرٍ مُستَقِرٌّ [ 3] وَ لَقَد جاءَهُم مِنَ الَأنباءِ ما فِیه مُزدَجَرٌ [ 4] -قرآن- 1
عَنهُم یَومَ یَدع الدّاع إِلی شَیءٍ نُکُرٍ [ 6] خُشَّعاً أَبصارُهُم یَخرُجُونَ مِنَ الَأجداث کَأَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِرٌ [ 7] مُهطِعِینَ إِلَی الدّاع یَقُولُ
353 فَدَعا رَبَّه أَنِّی مَغلُوبٌ - الکافِرُونَ هذا یَوم عَسِرٌ [ 8] کَ ذَّبَت قَبلَهُم قَوم نُوح فَکَ ذَّبُوا عَبدَنا وَ قالُوا مَجنُون وَ ازدُجِرَ [ 9] -قرآن- 1
فَانتَصِر [ 10 ] فَفَتَحنا أَبوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنهَمِرٍ [ 11 ] وَ فَجَّرنَا الَأرضَ عُیُوناً فَالتَقَی الماءُ عَلی أَمرٍ قَد قُدِرَ [ 12 ] وَ حَمَلناه عَلی ذاتِ أَلواح وَ
278 وَ لَقَد تَرَکناها آیَۀً فَهَل مِن مُدَّکِرٍ [ 15 ] فَکَیفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ - دُسُرٍ [ 13 ] تَجرِي بِأَعیُنِنا جَزاءً لِمَن کانَ کُفِرَ [ 14 ] -قرآن- 1
16 ] وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآنَ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ [ 17 ] کَذَّبَت عادٌ فَکَیفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ [ 18 ] إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم رِیحاً صَرصَراً فِی یَومِ ]
286 تَنزِع النّاسَ کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل مُنقَعِرٍ [ 20 ] فَکَیفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ [ 21 ] وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآنَ - نَحس مُستَمِرٍّ [ 19 ] -قرآن- 1
288 أَ أُلقِیَ - لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ [ 22 ] کَذَّبَت ثَمُودُ بِالنُّذُرِ [ 23 ] فَقالُوا أَ بَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُه إِنّا إِذاً لَفِی ضَلال وَ سُعُرٍ [ 24 ] -قرآن- 1
صفحه 63 از 325
الذِّکرُ عَلَیه مِن بَینِنا بَل هُوَ کَذّاب أَشِرٌ [ 25 ] سَیَعلَمُونَ غَداً مَن الکَذّاب الَأشِرُ [ 26 ] إِنّا مُرسِلُوا النّاقَۀِ فِتنَۀً لَهُم فَارتَقِبهُم وَ اصطَبِر [ 27 ] وَ
[ 314 فَکَیفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ [ 30 - نَبِّئهُم أَن الماءَ قِسمَۀٌ بَینَهُم کُلُّ شِرب مُحتَضَرٌ [ 28 ] فَنادَوا صاحِبَهُم فَتَعاطی فَعَقَرَ [ 29 ] -قرآن- 1
إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم صَ یحَۀً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیم المُحتَظِرِ [ 31 ] وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآنَ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ [ 32 ] کَ ذَّبَت قَوم لُوطٍ بِالنُّذُرِ
300 نِعمَ ۀً مِن عِندِنا کَذلِکَ نَجزِي مَن شَ کَرَ [ 35 ] وَ لَقَد - 33 ] إِنّا أَرسَلنا عَلَیهِم حاصِ باً إِلاّ آلَ لُوطٍ نَجَّیناهُم بِسَحَرٍ [ 34 ] -قرآن- 1 ]
أَنذَرَهُم بَطشَ تَنا فَتَمارَوا بِالنُّذُرِ [ 36 ] وَ لَقَد راوَدُوهُ عَن ضَ یفِه فَطَمَسنا أَعیُنَهُم فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ [ 37 ] وَ لَقَد صَ بَّحَهُم بُکرَةً عَذابٌ
[ 290 وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآنَ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ [ 40 ] وَ لَقَد جاءَ آلَ فِرعَونَ النُّذُرُ [ 41 - مُستَقِرٌّ [ 38 ] فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ [ 39 ] -قرآن- 1
کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها فَأَخَ ذناهُم أَخذَ عَزِیزٍ مُقتَدِرٍ [ 42 ] أَ کُفّارُکُم خَیرٌ مِن أُولئِکُ م أَم لَکُ م بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ [ 43 ] أَم یَقُولُونَ نَحن جَمِیعٌ
306 سَیُهزَم الجَمع وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ [ 45 ] بَل السّاعَۀُ مَوعِدُهُم وَ السّاعَۀُ أَدهی وَ أَمَرُّ [ 46 ] إِن المُجرِمِینَ فِی ضَلالٍ - مُنتَصِرٌ [ 44 ] -قرآن- 1
284 وَ ما أَمرُنا إِلاّ - وَ سُعُرٍ [ 47 ] یَومَ یُسحَبُونَ فِی النّارِ عَلی وُجُوهِهِم ذُوقُوا مَس سَ قَرَ [ 48 ] إِنّا کُل شَیءٍ خَلَقناه بِقَدَرٍ [ 49 ] -قرآن- 1
[ واحِدَةٌ کَلَمح بِالبَصَرِ [ 50 ] وَ لَقَد أَهلَکنا أَشیاعَکُم فَهَل مِن مُدَّکِرٍ [ 51 ] وَ کُلُّ شَیءٍ فَعَلُوه فِی الزُّبُرِ [ 52 ] وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُستَطَرٌ [ 53
49 [ صفحه 115 ] معنی لغات: - 252 فِی مَقعَدِ صِدق عِندَ مَلِیک مُقتَدِرٍ [ 55 ] -قرآن- 1 - إِن المُتَّقِینَ فِی جَنّات وَ نَهَرٍ [ 54 ] -قرآن- 1
جمع دسار « دُسُرٍ » . از مصدر هطع و هطوع بمعنی با شتاب و ترس رو بچیزي رفتن، چشم بچیزي دوختن و از آن بر نداشتن « مُهطِعِینَ »
خود پسند، گردنفراز. « أَشِرٌ » . از جاي کنده، مرده « مُنقَعِرٍ » ، باد تند یا سرد « صَرصَ رٍ » . بمعنی میخ و وسیلهي بستن تختههاي کشتی
از مصدر طمس نشانهي چیزي پاك کردن « فَطَمَسنا » . محفوظ، ممنوع، نگاهداري شده « المُحتَظِرِ » . گیاه خشک و نرم و کهنه « هشیم »
- 26 -قرآن- 137 - و کهنه شدن، نابود کردن، پوشاندن نور چشم کم شدن، بمعنی لازم و متعدّي استعمال شده است. -قرآن- 13
391 ترجمه: بنام بخشاینده خداي بدیگر - 347 -قرآن- 380 - 276 -قرآن- 334 - 243 -قرآن- 268 - 211 -قرآن- 232 - -145 قرآن- 202
جهان و مهربان بهمگان در اینکه جهان 1 رستاخیز نزدیک شد که ماه دو پاره شد 2 ولی کافران اگر چنین نشانه [درستی گفتار
پیغمبر] بینند روي بگردانند و گویند: جادوي زود گذر است و یا گویند: کار همیشگی محمّد است 3 و به پیروي خواستهي خود
دروغش شمرند با اینکه همه کار بر جاي است [و بدرستی انجام شده] 4 و خود از سرگذشت پیشین خبر دارند و شود جلوگیرشان
از زشتی و بدي باشد 5 که آن سراسر پند است و حکمت ولی کی اینکه بیم و نوید بینیازي آورد و سود رساند 6 پس اي محمّد [
صفحه 116 ] پروایشان مدار تا روزي فرا رسد که بسوي سر انجامی زشت آوازشان کنند 7 با چشمهاي فرو هشته، چون ملخ پراکنده
از گور بدر شوند 8 و شتابناك بسوي آواز روند و آن کافران گویند: چه دشوار روزي 9 در گذشته [نیز چنین بود که] بندهي ما
نوح را مردمش دروغگو شمردند و دیوانهاش گفتند و آزرده شد 10 و با پروردگار خود گفت: بمن چیره شدند تو خود کینخواهی
من کن. 11 پس چنان آب فرو ریختیم [که گوئی] درهاي آسمان گشودیم 12 و زمین را همچو چشمههاي آب روان کردیم تا آب
از بالا و زیر بهم رسید چه فرمانی بود ز ما بسرنوشت شده 13 و او را بر ابزاري از میخ و تخته بردیم 14 که به جلو چشمان [و
نگهبانی] ما بآب روان شد تا کافران سزاي خود بینند 15 و کشتی را بجاي گذاردیم تا نشانهي توان ما باشد. پس آیا کسی آن را به
خاطر آورد و ز ان پند گیرد! 16 چگونه بیمی بود و عذابی! 17 و [اکنون هم] قرآن را چه آسان کردهایم براي یادگیري پس شود
کسی [بخواند و] بیاد حق باشد! 18 و نیز عادیان دروغگو دانستند پیغمبرشان را، و چه بیمی از ما بود و چه گرفتاري 19 که بادي
سخت بروزي شوم، 20 پیوسته مردمان، چون خرمابنان ز ریشه بر آمده از جاي بکند 21 پس چگونه بوده است بیمآوري ما و عذاب
ما! 22 البته اینکه قرآن آمادهي یادگیري است پس هست کسی که یاد گیرد [و اندیشهي فردا کند]! 23 و ملت ثمود بیم و نویدها را
دروغ شمردند 24 و گفتند: چگونه شود پیرو آدمی چون خود شویم و گمراه و دیوانه باشیم! 25 مگر از ما جز او کسی نبود که
الهامش کنند! بلی او دروغگو است و خودخواه 26 ولی بزودي فردا برسد و بدانند: کی است دروغگو و که گردنفراز است! 27 [و
بصالح نوید دادیم:] ما بآزمایششان شتر فرستیم. تو در کمین باش و شکیبا 28 و آگاهشان کن: چشمه آب شما بفرمان خدا بخش
صفحه 64 از 325
است و شما بنوبت خود دم آب روید و شتر هم بروز خود آب خورد 29 مردم ثمود همدم [بیدین و زورمند] خویش خود را بیاري
31 که آوازي چنان سخت بر سرشان [ خواستند او دست بیازید و شتر را پی ببرید. 30 پس بنگر بیمآوري و آزار ما [ صفحه 117
آوردیم تا چون گیاه خشک در چاله کرده بودند 32 اکنون قرآن را براي یاد گذشته و اندیشهي آینده آماده کردهایم پس شود
کسی پند از آن گیرد! 33 و مردم لوط سخن او باور نداشتند 34 و ما بر آنها ز باد سنگریزه بریختیم جز خاندان لوط که بسحرگاهان
رهاندیم 35 و اینکه نعمتی از سوي ما بود که چنین پاداش دهیم آنکه سپاسگزار است و قدر نعمت شناسد 36 و البتّه لوط ز سختی
ما ترساندشان لیکن دو دل بودند و در بیم و نویدش بجدل 37 و از میهمانان او کام خواستند و ما چشمشان بپوشاندیم و گفتیم:
بچشید: آزار ما و [دنبالهي پیکار با] بیم و نوید ما. 38 چه بامدادان بسحرگاهان پیوسته آزاري بر سرشان رفت 39 و گفتیم بچشید
عذاب و سزاي نافرمانی بیم و نوید ما را 40 و البتّه اینکه قرآن را براي پند مردم آسان کردیم پس شود کسی بیاد حق باشد! 41 و
هم خاندان فرعونی را بیم- آوران بودند 42 و ایشان همهي نشانهاي ما دروغ پنداشتند پس ما چنان سخت گرفتارشان کردیم که
گوئی بچنگال سروري توانا ماندهاند 43 [اي محمّد از اینکه عربها بپرس] مگر کافران شما بهتر و زورمندتر از آن گذشتگان هستند
و یا نوشتهي آزادي بدستتان دادند 44 یا پندارند گروهند و هم پشت یکدگرند! 45 ولی بزودي همگانشان شکسته شوند و پشت
بگردانند [روي بگریز] 46 بلی میعادشان برستاخیز است که تلختر است و ناگوارتر 47 و البتّه بدکاران بگمراهیند و آتش 48 در آن
روز که بروي بآتششان کشند [و گویندشان] پساوش آتش بچشید 49 چه ما همه چیز باندازه آفریدیم [و بسرانجامش رسانیم] 50 و
فرمان ما جز همانند یک چشم بر هم زدن نیست 51 و البتّه پیروان دینتان نابود کردیم پس کسی هست یاد آن کند! 52 چون آنچه
کردند بکارنامهها بود 53 که کوچک و بزرگ آن از قلم نیفتاد 54 و البتّه پرهیزکاران به بستانها بر کنار نهرهایند 55 بجایگاه راستی
اقتَرَبَت السّاعَۀُ وَ » [ که پیشگاه سلطان توانا بود. سخن مفسرین: ابو الفتوح: اینکه سوره مکّی و پنجاه و پنج آیه است. [ صفحه 118
1 طبري: یعنی آن ساعت که رستاخیز بپا میشود نزدیک شد. و مقصود ترساندن مردم است بنزدیک شدن قیامت و « انشَق القَمَرُ
نابودي جهان و آمادگی مردم براي سختی قیامت پیش از فرا رسیدن آن و آنگاه که هنوز پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله بمکّه بود مردم
آنجا معجزهاي خواستند آن حضرت شکافتن ماه را بآنها نشان داد براي راستی سخن و درستی پیغمبري خود و چون بآنها نمایاند
529 و انس مالک گفته - 45 -قرآن- 511 - قرآن- 1 - .« سِحرٌ مُستَمِرٌّ » گفتند: محمّد ما را جادو کرد و اینکه است معنی اینکه آیه تا
است از پیغمبر خواستند آیتی بنمایاند آن حضرت قمر را دو پاره نشان داد بطوريکه کوه حرا را از میان آندو دیدند. و نیز او گفته
و چنان است که « و قد انشق القمر » است دو بار شکافتن ماه را بمردم مکه نشان داد. و نیز ابو الفتوح نوشته است: حذیفه خواند
انشقاق قمر بعلامت قیام ساعت کرد و گفت: از اعلام قرب قیام ساعت یکی انشاق قمر است چون قمر شکافته شد وقت آمد که
و ماه شکافته خواهد شد یعنی هنوز وقت نیست و اینکه خلاف « و سینشق القمر » قیامت برخیزد، و عطا گفت: معنی آن است که
اجماع است. مجمع: إبن مسعود گفته است: ماه دو پاره شد و پیغمبر فرمود: بنگرید، بنگرید و نیز او گفته است: سوگند بخدا که
کوه حرا را از میان دو پارهي ماه دیدم. و اینکه مطلب را گروهی از اصحاب روایت کردهاند که اینکه چند نفر از آنها را نام
میبریم: عبد اللّه مسعود، انس مالک، حذیفۀ بن الیمان و عبد اللّه بن عمر و گروهی از مفسّرین اینکه عقیده را دارند مگر عثمان بن
و همین معنی از حسن بصري نقل شده است و بلخی نیز « سینشق القمر » عطا که از پدرش نقل کرده است که معناي آیه اینکه است
شق القمر را انکار کرده است ولی اینکه عقیده درست نیست زیرا مسلمین بر آن اجماع کردهاند و شهرتی که میان اصحاب پیغمبر
داشته است جلوگیر است از اینکه کسی آن را منکر شود، و اگر کسی خرده گیري کند که چه شد ماه شکافت و دیگر مردم جهان
ندیدند و تاریخ آن را ضبط نکرد! جواب اینکه [ صفحه 119 ] است که اینکه اعتراض درست نیست چه ممکن است: 1- بواسطهي
ابراز چشمها پوشیده مانده است 2- مردم بخواب بودهاند 3- بیشتر مردم توجّهی به اینگونه حوادث ندارند چنانکه فرو فتادن ستاره و
طلوع و غروب آن را بیشتر خبردار نمیشوند و از آن غافل هستند. و در آیه که شکافتن ماه و نزدیک شدن قیامت با هم گفته شده
صفحه 65 از 325
است از اینکه جهت است که شکافتن ماه نشانهي پیغمبري آن حضرت است و پیغمبري و دوران آن حضرت از شرطها و نشانههاي
نزدیکی قیامت است. کشف: انس مالک گفت: در یک شب دو نوبت ماه شکافت که اوّل بدو نیم شکافت و بهم آمد دوباره
شکافته شد. و نیز بکشف الاسرار در معنی بسم اللّه و اینکه آیه چنین نوشته است: رحمان است روزي گمار و دشمن پرور، خالق
خیر و شرّ، مبدع عین و اثر، نگارندهي آدم نه از مادر نه از پدر، یکی را بینی در دنیا با منزلت و خطر و سینهي او از حق بیخبر،
إِنّا » دیگري را بینی درخت ایمان در دل و داغ آشنائی بر جگر، نه کفش در پاي و نه دستار بر سر آن است که ربّ العزّه میفرماید
رحیم است او که ایمان دهد و قلب سلیم، مؤمنان را رهاند از نار جحیم، بخلق فرستاد رسولی کریم، بستود او « کُل شَیءٍ خَلَقناه بِقَدَرٍ
573 شور از جانهاي بیگانگان بر خاست، دود حسد از سینههاشان بر آمد، غبار عداوت بر رخسارشان - را به خلق عظیم. -قرآن- 532
نشست آن ساعت که انشقاق قمر پدید آمد. موسی کلیم را انفلاق بحر بود مصطفی حبیب را انشقاق قمر بود. چه عجب گر بحر بر
موسی بضرب عصا شکافته گشت که بحر سرکوب و ملموس است، دست آدمی بدو رسد و قصد آدمی به وي اثر دارد. اعجوبهي
مملکت انشقاق قمر است که عالمیان از دریافت آن- عاجز و دست جن و انس از رسیدن به وي قاصر وانگه به اشارت دو انگشت
مبارك مصطفی شکافته گشت و اینکه معجزه مرورا ظاهر گشت. تبیان شیخ طوسی: اینکه اخباري است از سوي حق بنزدیک بودن
یعنی نزدیک شد و وقتش رسید و در وزن افتعل معنی مبالغه است مثل «ِ اقتَرَبَت » قیامت [ صفحه 120 ] و رسیدن هنگام آن، پس
یعنی زیاد کباب درست کرد. و هر کس مثل حسن بصري و بلخی منکر شد که شق القمر شده « اشتوي » اقتدر یعنی زیاد توانا بود و
معنی گذشته را میفهماند «َّ انشَق » است و بخواهد بگوید در آینده خواهد شد دست بردار از ظاهر قرآن شده است، چون کلمهي
یعنی شکافته شد و اگر بگوئیم مقصود آینده است معنی مجازي آن خواهد بود. و شکافتن ماه روایت شده است از عبد اللّه مسعود
و انس مالک و إبن عمر و حذیفه و إبن عبّاس و جبیر بن مطعم و مجاهد و ابراهیم و مسلمانان اجماع بر آن کردهاند، پس اعتنائی
-41- بقول مخالف نیست چون بر خلاف مشهور میان اصحاب پیغمبر است و عقیدهاي است که طرف- دارش کم است. -قرآن- 28
355 حسینی نوشته: فرد: گشت ماه چارده بر لوح سبزهي چرخ چون خامهي دبیر ز تیغ سنان او روح البیان: عطّار گفته: - قرآن- 345
ماه را انگشت او بشکافته || مهر از فرمانش از پس تافته و جامی گفت: چو مه را بر سر تیر اشارت || زد از سبّابهي معجز بشارت
دو نون شد نیم دور حلقهي ماه || چهل را ساخت او شصت از دو پنجاه بلی چون داشت دستش بر قلم پشت || رقم زد خطّ شق بر
مه دو انگشت و در مثنوي است: پس قمر که امر بشنید و شتافت || پس دو نیمه گشت بر چرخ و شکافت صافی: قمّی گفته است:
یعنی قیامت نزدیک شد و پس از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله خبري نیست مگر قیامت و پیغمبري و رسالت نخواهد بود. و نیز قمّی
گفته است: روایت شده است: یعنی ظهور قائم نزدیک است. [ صفحه 121 ] یر المقباس: یعنی بواسطهي پیدایش پیغمبر و فرود
147 تأویلات کاشانی: - پاورقی- 145 - .«10» آمدن دخان روز رستاخیز نزدیک شد و ماه بدو پاره شد و آن از نشانههاي قرآن است
شکافتن ماه از آن روي نشانهي پیدایش رستاخیز است که قمر اشاره بقلب است و بمانند ماه داراي دو روي است: یکی روشن که
بسوي روح است و دیگري تاریک که در پهلوي نفس است و همچنان که ماه از خورشید روشنی میگیرد قلب از روح روشن است
و شکافتن ماه شکفتن دل است به ظهور محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم. [اینکه جملهي آخر بجاي اینکه دو جملهي تأویلات است
فانشقاق القمر انفلاقه عن ظهور محمّد لظهوره فی دور القمر]. تفسیر لاهیجی نوشته: چون انشقاق قمر از علامات نبوّت پیغمبر ما »
است زمان او از علامات اقتراب ساعت است- الخ. طنطاوي: یعنی بزودي ماه میشکافد، یا بروایت انس مالک ماه دو پاره شد. و
عجیب است که دانشمندان امروز علم هیئت نگفتهاند هیچ یک از کرات آسمانی از زمین جدا شده است جز ماه را در دوران بسیار
قدیم که زمین دور خود میگشت ماه از آن جدا شد و بدور آن بگردش افتاد. و اینکه هم خود شکافتن است و جدا شدن، پس
شکافتن ماه از معجزات علمی است نه براي اینکه فقط قریش آن را بدو پاره دیدند که کوه حرا از میان آن نمودار بود چنانکه از
إبن مسعود نقل شده است بلکه آنچه در زمان پیغمبري و نبوّت پیدا شده است یادآوري است از جدائی ماه از زمین که جزء آن
صفحه 66 از 325
بوده است، پس چنانکه ماه خود دو پاره شد، بدوران پیشین هم جزء زمین بود و از پس شکافتن زمین آن از زمین جدا شد. و
مقصود از بیان اینکه مطلب فهماندن تجزیهي ماده و تبدیل آن است و گر نه چرا از میان اجرام آسمانی ماه مختص بشکافتن شد و
خورشید و ستارهها را خدا انتخاب نکرد. چونکه در دانش امروز از ماه گفتگو [ صفحه 122 ] میشود. پس باید وارسی کرد که در
که قسمتهاي درونی زمین است و ماه شکافته از زمین است، و رقّ منشور « البَحرِ المَسجُورِ » اینکه چند سوره چگونه گفته شده است
که اشاره است بقسمتهاي کشف شدهي مسکون و آبادان. و همهي « البَیت المَعمُورِ » که اشاره است بدوران کاغذ و علم و تمدّن. و
252 نیشابوري: بعضی منجّمین - 101 -قرآن- 231 - اینها براي یادآوري مردم است و تحریک بتحصیل علم و دانش. -قرآن- 81
گفتهاند: شاید صورتی خسوف مانند نمایان شده است که پارهاي از ماه از چشم مردم پنهان شده است و چیزي مانند پارهي دیگر
ماه در فضا نمایان بوده است. ولی نقل و روایت صحیح بهتر است از قول منجّم. و مقصود از نزدیکی قیامت نزدیکی زمانی نیست
بلکه نزدیکی بعقل و آمادگی براي پذیرفتن مردم است که چون آن را دیدند بفهمند که قیامت هم بهمین گونه شدنی است و
نزدیک بفهم و قبول است. و پس از دیدن آن مجالی براي انکار نماند. ة الرّحمن نهاوندي: براي ثبوت شق القمر همین بس که از
قدیم زمان میان مسلمانان مسلّم بوده است. و آنها که شک در آن کردهاند که چرا دگر- جاهاي دنیا ندیدند! سخنشان ارزش
ندارد. چون بیشتر مردم متوجّه اینگونه حوادث مانند خسوف نمیشوند و شاید ابر بوده یا مردم خواب بودهاند یا اختلاف افق بوده و
- پاورقی- 465 - .«11» شاید براي مصلحتی خداوند بیشتر مردم را از دیدن اینکه حادثه محروم کرد تا حجّت بر حاضرین تمام باشد
467 فی ظلال القرآن: اینکه سوره از آغاز تا بانجام حملهي ترسآور سختی است بدل کافر که آن را میلرزاند همچنان که آرامش
[ و دلگرمی دامنه داري است براي مؤمن که آن را آسوده میدارد. جملهها و آیات روي هدف بیم و نوید مانند [ صفحه 123
باز او را مجال تنفّس « فَکَیفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ » حلقههاي بهم پیوسته دور میزند و شنونده را باین جملهها میلرزاند و میفشارد که
اینکه سوره بخشهاي متناوب و متناسبی دارد که آغاز هر یک رعب و .« لَقَد یَسَّرنَا القُرآنَ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ » میدهد و میگوید
لرزي خاص در دل ایجاد میکند و چون انجام یافت دیگري سختتر و هولناکتر آغاز میشود و در پایان سوره فضائی نرم و آرام و
227 -قرآن- - 123 -قرآن- 168 - قرآن- 88 - .« فِی جَنّات وَ نَهَرٍ فِی مَقعَدِ صِدق عِندَ مَلِیک مُقتَدِرٍ » امید بخش فراهم شده است و گفته
541-470 سر آغاز سوره خیره کننده و پیوند گسل است و شنونده را سختتر از آنچه بچشم دیده بدل میلرزاند که رستاخیز نزدیک
شد از پس آن، حادثهي جوّي و شکافتن ماه را بیاد میآورد. و روایات متواتر آن را نقل کرده است که در مکّه و پیش از هجرت
بوده است و فقط از عبد اللّه مسعود نقل شده است که در منی بوده است و کافران منکر اینکه حادثه نشدند و گر نه گفتهي آنها
نقل میشد. اینجا یک مطلب هست که آیت شکافتن ماه ناسازگار است با مفهوم آیتی که میگوید پیغمبر مانند گذشتگان نیست
یعنی چون پیشینیان « وَ ما مَنَعَنا أَن نُرسِلَ بِالآیات إِلّا أَن کَ ذَّبَ بِهَا الَأوَّلُونَ » که مأمور معجزه نشان دادن باشد، سوره اسراء آیت 59
آیات را دروغ شمردند ما را جلوگیر از فرستادن آیت و معجزه شد. و نیز در همان سوره از 88 تا 93 گفته شده است که پیغمبر فقط
686 پس پاره - آدم است و فرستادهي حق و یگانه معجزهي او قرآن است که هر که مرد میدان است مانندش بیاورد. -قرآن- 605
شدن ماه براي پذیرش خواهش کافران بعنوان یک معجزه بر خلاف نصوص قرآنی است و نیز بر خلاف روش الهامات به پیغمبر
است، چون وحی بآن حضرت فقط با قرآن بوده است که خود معجز نمایانی است و با همین قرآن خود پیغمبر را میکشاند به سوي
مطالعه و باریک بینی در آیات حق که در موجودات نمایان است و هم در حوادث تاریخی پس قضیّهي شق القمر را که به موجب
حدیث متواتر قبول میکنیم نه براي اثبات پیغمبري آن حضرت است بلکه براي بزرگداشت او و نمایاندن مقام نبوّت است. [ صفحه
124 ] صفی علیشاه: هست اغلب اهل ملّت را قبول || که قمر شق شد بانگشت رسول پارهاي گویند هست اینکه انشقاق || از
علامات قیامت در سیاق آنکه گفت اینکه گشت واقع راست گفت || خود قیامت احمد است اندر نهفت از نشانهایش بود شق قمر
||نیست اینکه معنی شگفت اندر نظر داده باشد گر قیامت را نشان || در وجود خویشتن بر منکران نزد عارف اینکه معانی بیّن
صفحه 67 از 325
2 طبري: 1- مجاهد گفته است: یعنی جادوي رونده است که رد میشود « سِحرٌ مُستَمِرٌّ » است || گر نفهمد بسته چشمی ممکن است
و نمیماند از مرور بمعنی گذر کردن و نماندن و ضحّاك گفته است: چون ماه میگرفت مشرکین میگفتند: اینکه کار جادو است
و از اینکه روي عمل پیغمبر [ص] را هم جادو گفتند 2- بعضی از مردم بصره که آشناي بسخن عرب است گفته است: کلمهي
373 -قرآن- - 19 -قرآن- 361 - یعنی جادوي سخت. -قرآن- 1 « سِحرٌ مُستَمِرٌّ » از امرار است بمعنی استوار تابیدن ریسمان و « مُستَمِرٌّ »
3 کشف: یعنی هر « کُلُّ أَمرٍ مُستَقِرٌّ » . 441-423 ابو الفتوح: یعنی رونده و روان است که کار محمّد همین است و از او عجیب نیست
چه بسرنوشت شده است خواه و ناخواه انجام میشود. و بعضی گفتهاند: یعنی هر چیزي بهدف و نتیجهي خود میرسد چون هر چه
باشد « کُلُّ أَمرٍ » با رفع و صداي جلو راء خواندهاند تا خبر براي « مُستَقِرٌّ » : 26 مجمع - بغایت خود برسد مستقر است و ثابت. -قرآن- 1
یعنی هر چیزي ثابت است و با جرّ و صداي زیر راء خواندهاند تا صفت امر باشد و دو معنی شده است: 1- هر کاري از خوب یا بد
پا بر جا و ثابت است تا نتیجهي خوب و بد آن برسد در بهشت یا دوزخ 2- هر کاري را حقیقتی است که اگر بدنیا باشد بزودي
4 مجمع: « ما فِیه مُزدَجَرٌ » [ 87 [ صفحه 125 - 19 -قرآن- 73 - نمودار میشود و اگر بآخرت باشد عاقبت شناخته خواهد شد. -قرآن- 7
حِکمَۀٌ » 22- -1 یعنی اخبار گذشتگان و آنچه بر سرشان آمد در قرآن است و وسیلهي جلوگیري کافران است و پند ایشان. -قرآن- 1
5 کشف: 1- یعنی آنچه جلوگیر کافران است حکمتی است بالغ و رسا 2- قرآن حکمت بالغی است و رسا 3- قرآن حکمتی « بالِغَۀٌ
5 کشف: 1- یعنی بیم و نویدها سودي نمیدهد 2- یعنی چه چیز « فَما تُغن النُّذُرُ » 19- است از خداوند رسیده بمردم. -قرآن- 1
دو معنی میشود: یا مصدر است بمعنی انذار یا جمع نذیر « نذر » موجب بینیازي از بیم و نوید است اگر آن خود سود آور نباشد و
با ضم و سکون کاف هر دو قرائت « نُکُرٍ » : 6 مجمع « شَیءٍ نُکُرٍ » 24- است یعنی آنها که بیم و نوید میدهند و پیغمبران. -قرآن- 1
فَتَوَل عَنهُم یَومَ یَدعُ » 34- 16 -قرآن- 26 - در آیه بعد با الف بصورت اسم فاعل خوانده شده است. -قرآن- 1 « خشع » شده است و
- آغاز جمله دیگري است 2 « یَومَ- الخ » 6 مجمع: 1- در عنهم وقف است و جمله تمام یعنی اعتنائی بکافران مکن و « الدّاع-ِ الخ
یعنی در آن روز که داعی دعوت میکند تو اعتنا بکافران مکن و براي آنها شفاعت مکن چون بدنیا سخنت نپذیرفتند 3- روي از
آنها بگردان که روز دعوت میبینند سزاي خود را 4- رو بگردان از آنها که بآن روز چشمهاشان فرو افتاده است و بیاراده بسوي
14 مجمع: 1- به « تَجرِي بِأَعیُنِنا » 142- 43 -قرآن- 135 - دعوت میدوند 5- پرواشان مدار و باندیشهي آن روز باش. -قرآن- 1
2- بحضور مأمورین و فرشتگان ما روانه شد 3- روي چشمههاي آب که ما از 22- نگهبانی ما کشتی بر آب روانه شد. -قرآن- 1
15 مجمع: یعنی اینکه عمل کشتی سازي و طوفان و غرق را نشانهي قدرت خود « تَرَکناها آیَۀً » . زمین در آوردیم کشتی روانه شد
18 کشف: یاد گرفتن ساختن کشتی و کشتیهاي جهان را براي نشانهي [ صفحه 126 ] قدرت خود بجاي - قرار دادیم. -قرآن- 1
15 ابو الفتوح: 1- یعنی کسی هست که یاد کند! و اندیشه کند و بترسد و پند گیرد! 2- آیا کسی هست « فَهَل مِن مُدَّکِرٍ » . گذاردیم
17 فخر: 1- قرآن را براي حفظ و « یَسَّرنَا القُرآنَ لِلذِّکرِ » 24- که بدنبال علم باشد که چیزي یاد بگیرد! تا او را کمک کنند. -قرآن- 1
از بر کردن آسان کردیم پس کسی است که آن را از بر کند و بخواند! 2- آن را براي پند گرفتن آسان کردیم پس آیا هست کسی
3- یعنی آن را بجوري کردیم که بدلها بچسبد و از شنیدنش لذّت برند و 32- که متذکّر شود و یاد آرد و پند گیرد! -قرآن- 1
دلگیر نشوند 4- چون براي نوح معجزهي طوفان و کشتی بود براي پیغمبر [ص] قرآن یادآوري شد که آسان است و همه کس فهم
و همیشه باقی که نه محتاج هست که کس از تو نمایاندن آن را بخواهد و نه بعد از تو کسی منکر آن شود. پس آیا کسی هست که
با « بَشَراً » : 24 مجمع « أَ بَشَراً مِنّا واحِداً » . بفطرت و نهاد خود متوجّه شود و نیازي بیادآوري دیگر نداشته باشد و از آن بهرهمند شود
رفع و نصب هر دو خواندهاند که در صورت رفع نایب فاعل یبعث باشد یعنی آیا آدمی فرستاده شده است و در صورت نصب حال
24 ابو الفتوح: إبن عبّاس گفت: 1- به گمراهی و گرفتاري هستیم 2- در رنج « ضَ لال وَ سُعُرٍ » 47- 27 -قرآن- 38 - است. -قرآن- 1
20- هستیم 3- در آتش افروخته باشیم 4- فرّاء گفت در دیوانگی باشیم 5- وهب گفت: بدوري از حق خواهیم بود. -قرآن- 1
صفحه 68 از 325
26 ابو الفتوح: با تاء بصورت دوّم شخص و یا بصیغهي سوّم شخص خوانده شده است و گفتهاند نقل سخن صالح « سَیَعلَمُونَ غَداً »
22 فرداي قیامت بدانند و بعضی گفتهاند سخن حق است با ایشان که به قیامت معلوم شود. - است یعنی صالح گفت: -قرآن- 1
40 [ صفحه 127 ] بفردا که عذاب برسد راست - فردا و روز گرفتاري است یعنی -قرآن- 33 « غَداً » کشف: بعضی گفتهاند: مقصود از
فَنادَوا » . 26 مجمع: ابو قلابه با تشدید راء خوانده است و مجاهد با ضم شین و تخفیف راء خوانده است « اشر » . و دروغ نمودار شود
احمر » 29 مجمع: یعنی یکی از اشرار و ماجراجوهاي خود را بنام [قداد بن سالف] دعوت کردند و او را « صاحِبَهُم فَتَعاطی- الخ
مینامیدند و بشئامت او عرب مثل میزند، او شتر را گرفت و آنها کشتند و یا در کمین آن نشست و تیري باو انداخت و « ثمود
31 کشف: با فتح و کسر ظاء خواندهاند، با فتح به معنی « کَهَشِیم المُحتَظِرِ » 31- سپس با شمشیر بآن حمله کرد و کشتش. -قرآن- 1
آنجا که حظیره شده است براي آسایش گوسفند، و با کسر بمعنی صاحب حظیره و آنکه آنجا را درست کرده است، و هشیم بمعنی
36 « فَتَمارَوا » . 25 مجمع: سعید بن جبیر گفت: هشیم خاك نرم دیوار است که باد بهر طرف میپراکند - گیاه خشک. -قرآن- 1
فَذُوقُوا عَذابِی- » 13- مجمع: 1- یعنی جدال و گفتگو کردند با پیغمبران 2- شک کردند و دو دل بودند در گفتار حق.ّ -قرآن- 1
39 مجمع: تکرار اینکه آیه از آن رو است که اوّل براي گرفتاري بنا بودي چشم است و دوّم براي گرفتاري صبحانه است -37 « الخ
براي توضیح است و « فَکَیفَ کانَ- الخ » 20 فخر: تکرار جملههاي جلو - و نابودي، که اوّل کور شدند و بعد نابود گشتند. -قرآن- 1
24- 45 طبري: عمر گفت: چون اینکه آیه آمد من میگفتم: -قرآن- 1 « یُوَلُّونَ الدُّبُرَ » 40- تعظیم و اهمیّت دادن بمطلب. -قرآن- 25
سَیُهزَمُ » : همگی شکست بینند چون روز جنگ بدر شد و کافران شکسته شدند دیدم پیغمبر با زره خود حرکت میکرد و میفرمود
49 طبري: « کُل شَیءٍ خَلَقناه بِقَدَرٍ » . 135 مقصود از اینکه آیه روز جنگ بدر است - إبن زید گفت که: -قرآن- 115 « الجَمع-ُ الخ
36 [ صفحه 128 ] و جدل در قدر میکردند اینکه آیه نازل شد. و - مشرکین با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خصومت -قرآن- 1
چون اینکه آیه نازل شد مردي به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت: چه کنیم آیا نتیجهي کار گذشته بقدر است یا آنچه
54 کشف: با ضم نون « وَ نَهَرٍ » . میکنیم! آن حضرت فرمود: شما کار و وظیفهي خود انجام دهید که هر کسی براي کاري آماده است
و هاء خواندهاند که جمع نهار بمعنی روز باشد تا معنی چنین باشد: همیشه در روز هستند که هرگز شب و تاریکی ندارند. -قرآن-
55 کشف: 1- یعنی در مجلس حق که در آن بیهوده و گناه نمیشود 2- در جائی که خداوند وعدهي «ٍ مَقعَدِ صِدق » 12-1
دوستانش را راست خواهد کرد 3- امام صادق علیه السّلام فرمود: از هر جائی که آدمی خوش و شاد است عاقبت دلگیر میشود و
رها میکند و بزوال میآید مگر مقعد صدق که در بهشت است و حقیقت است، و هم در کشف الاسرار نوشته: مقصود رهی
رقم تقریب و تخصیص دارد، ما مصطفاي عربی را در سراي حکم اینکه خلعت قربت و شرف و « عِندَ » زکوي تو روي تو بود کلمهي
فِی مَقعَدِ صِدق-ٍ » همین خلعت و رتبت بر قدر روش مؤمنان فردا در کنار ایشان نهیم که « ابیت عند ربّی » : رتبت دادیم که میگفت
ابو الفتوح: ذو النّون مصري یاران خود را بعبادت وادار میکرد چون آنها سستی در کار میکردند میگفت: کوشش کنید که « الخ
857 حسینی - 664 -قرآن- 839 - 427 -قرآن- 644 - 17 -قرآن- 420 - قرآن- 1 - .« مَقعَدِ صِ دق-ٍ الخ » دوستان حق خانههائی دارند در
از قربت حضرت « لا ینام قلبی » ابیت عند ربّی || صاحب دل » نوشته: نظم: اي محرم سرّ لا یزالی || مرآت جمال ذو الجلالی مهمان
الهی || هستی بمثابهاي که خواهی قربی که عبارتش بسنجند || در حوصله خرد نگنجد گم گشته بود عبارت آنجا || بلکه نرسد
بشارت آنجا [ صفحه 129 ] سخن ما: 1- آیات اوّل و دوّم راي شاید بتوان چنین معنی کرد: اگر ماه بشکافد که رستاخیز نزدیک
شود و کافران چنین آیتی بینند گویند: جادوي همیشگی اینکه محمّد است، زیرا: اوّل- اگر ماه جوري بشکافد که پندارند رستاخیز
بر- پا شد بایستی بیچاره شوند و بزاري افتند و آیه چنین میگفت: ماه شکافت که گوئی قیامت بپا شد. دوّم- نه آنچه انجام اینکه
قضیّه راي نقل کرده است و نه روش آیه هیچکدام نشان نمیدهد که در آن موقع عربها بیچاره شدند چون بآیه گفته است در برابر
چنین پیش آمد بعجز و بیچارگی گفتند: جادوي زود گذر است، و اینکه بر خلاف معنی آیات جلو است که از شکافتن ماه گوئی
صفحه 69 از 325
رستاخیز بپا شد. زیرا در چنین موقع باید همگی بزانو در آیند و زاري کنند تا آسوده شوند نه که بر سر سختی خود باشند و آن راي
یعنی بنگرید که چگونه ماه شکافته شده است و « اشهدوا، اشهدوا » جادو نامند بعلاوه که نقل کردهاند: در آن هنگام پیغمبر فرمود
شکاف بهم پیوست و دوباره شکافته شد، با اینکه در اینکه حالت پوشیدگی و خفائی در کار نبوده است که پیغمبر وادار فرماید
اینکه است که آیت و معجزه نبوده است و اگر آیتی باشد آنها نمیپذیرند « إِن یَرَوا- الخ » بنظر کردن و دیدن. سوّم- ظاهر از جمله
و گویند: جادو است. پس شاید اینکه معنی که ما احتمال دادیم به روش آیه و سبک سخن نزدیکتر باشد. بعلاوه که اگر نوح
کشتی ساخت و طوفان بپا شد، در برابر، مردم درست فکر و با ایمان سلامت ماندند و کجرفتاران نابود شدند. اگر آتش بر ابراهیم
برد و سلام شد سودش آن بود که شخصیّت بزرگ جهانی و بنیان گذار یکتا پرستی آسوده ماند و نابود نشد. و اگر عصاي موسی
اژدها شد جادوهاي دربار فرعون و دیگران را مؤمن کرد. و اگر عیساي مسیح کور و پیس شفا میداد مردم بدنبالش روانه میشدند
1136 ولی اینکه حادثهي انحصاري جهانی و اعجاز اختصاصی پیغمبر چه نتیجه داد جز که بر - و سخنش میپذیرفتند. -قرآن- 1124
بدبختی عربها افزود و آن را جادو نامیدند و بدنبال آن افزایش ایمان مؤمنی یا پیدایش ایمان بدل کافري که از راه اینکه اعجاز باشد
نقل نشده [ صفحه 130 ] است. البتّه ما نمیتوانیم در معنی آیه ادّعا کنیم که آنچه مفسّرین گفتهاند و مسلمین اتّفاق کردهاند درست
إِنّا مُرسِلُوا النّاقَۀِ » نیست ولی میتوانیم بگوئیم نباید آنچه گفته شده است نسنجیده بعنوان عقیده دینی پذیرفت. 2- از آیت 26 تا 31
چنین استفاده میشود که ایمان وابسته به آزمایش است و میزان ایمان افراد یا ملّتها به آزمایشی نمودار میشود که « فِتنَۀً لَهُم- الخ
مناسب با محیط اقتصادي و اندازهي خرد آنها است. و چون اعراب کما بیش از تاریخ باستانی مردم ثمود آگاه بودند اینکه مطلب از
نقل سر گذشت آنها یادآوري شده است که چون آبی داشتهاند و زندگیشان وابسته بآن بوده است آنها را بگذشت از آب و تسلیم
بدستور پیغمبرشان آزمایش کردیم و او شتري برايشان معین کرد تا آب و وسیلهي حیاتی خود را با حیوان بخش کنند که یک
روز او همهي آب را بخورد و دگر روز آنها ببرند، و چنانکه در سرگذشت صالح نقل شده است: شتر چندان شیر داشته است که
روز نوبت آب حیوان مردم از شیرش باندازهي آبی که میخورد استفاده میکردند و شاید چون شیر شتر وسیلهي بهرهمندي همگان
بود و با خوي آزمندان و جاهطلبان سازگار نبود نخواستند آب از اختیارشان بیرون باشد و دیگران با ایشان برابر باشند اندازهي
دینداري و فرمانبري خود را نمودار کردند و شتر را کشتند تا از شتر و شریک آب و مساوات با مردم آسوده باشند ولی راه نابودي
خود را باز کردند و جز نامی بد و نشانهاي از ویرانههاي خانههاي خود بهرهاي نبردند اکنون هم تاریخ نابودي ملّتها و سرنگونی
دولتها را نشان میدهد که بدنبال آزمایش عقلی و اخلاقی چگونه خودخواهی و نافرمانی درستی و حقیقتشان را نمودار کرده تا
با مراجعهي « خَلَقناه بِقَدَرٍ » 3- آیت 49 67- بسزاي خود رسیدند و همیشه نظایر سرگذشت قوم ثمود نمودار است. -قرآن- 26
بکتابهاي وظایف الأعضاء و طبیعی گیاهی و حیوانی و مطالعهي آن ریزهکاریهاي طبیعت و پیدایش سلول و پیوند و ترکیب
چون امر حقّ « وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِ دَةٌ » 4- آیت 50 [ 34 [ صفحه 131 - موجودات با معنی اینکه آیه خوب نمودار میشود. -قرآن- 13
ایجاد است و پدیدار کردن پس بهمان سخن حکیمان نزدیک است که وجود و هستی یک حقیقت و پدیدههاي جهان از هم جدا
براي اندازه فهم مردم است که ناچار بایستی با چیزي سنجیده شود و گر نه هیچ فاصله و اندازه در « کَلَمح بِالبَصَرِ » نبودهاند و جملهي
227- 44 -قرآن- 206 - آن راه ندارد و آفرینش جز یک جلوه از حق چیزي دگر تصوّر ندارد. -قرآن- 14
سوره رحمن
اشاره
55 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
صفحه 70 از 325
[ [سوره الرحمن [ 55 ]: آیات 1 تا 78
85 الشَّمس وَ القَمَرُ - 37 الرَّحمن [ 1] عَلَّمَ القُرآنَ [ 2] خَلَقَ الإِنسانَ [ 3] عَلَّمَه البَیانَ [ 4] -قرآن- 1 - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
بِحُسبان [ 5] وَ النَّجم وَ الشَّجَرُ یَسجُدان [ 6] وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ المِیزانَ [ 7] أَلاّ تَطغَوا فِی المِیزان [ 8] وَ أَقِیمُوا الوَزنَ بِالقِسطِ وَ لا
222 وَ الأَرضَ وَضَ عَها لِلأَنام [ 10 ] فِیها فاکِهَۀٌ وَ النَّخل ذاتُ الَأکمام [ 11 ] وَ الحَبُّ ذُو العَصف وَ - تُخسِرُوا المِیزانَ [ 9] -قرآن- 1
226 وَ خَلَقَ الجَ ان مِن مارِج مِن نارٍ - الرَّیحان [ 12 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 13 ] خَلَقَ الإِنسانَ مِن صَ لصال کَالفَخّارِ [ 14 ] -قرآن- 1
- [ 15 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 16 ] رَبُّ المَشرِقَین وَ رَبُّ المَغرِبَین [ 17 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 18 ] مَرَجَ البَحرَین یَلتَقِیان [ 19 ]
226 بَینَهُما بَرزَخ لا یَبغِیان [ 20 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 21 ] یَخرُج مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ المَرجان [ 22 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ - قرآن- 1
236 فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 25 ] کُلُّ مَن عَلَیها فان [ 26 ] وَ یَبقی وَجهُ - 23 ] وَ لَه الجَوارِ المُنشَآت فِی البَحرِ کَالَأعلام [ 24 ] -قرآن- 1 ]
رَبِّکَ ذُو الجَلال وَ الإِکرام [ 27 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 28 ] یَسئَلُه مَن فِی السَّماوات وَ الَأرض کُل یَوم هُوَ فِی شَأن [ 29 ] -قرآن-
261-1 فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 30 ] سَنَفرُغ لَکُم أَیُّهَ الثَّقَلان [ 31 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 32 ] یا مَعشَرَ الجِن وَ الإِنس إِنِ استَطَعتُم
330 یُرسَلُ - أَن تَنفُذُوا مِن أَقطارِ السَّماوات وَ الَأرض فَانفُذُوا لا تَنفُذُونَ إِلاّ بِسُلطان [ 33 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 34 ] -قرآن- 1
عَلَیکُما شُواظٌ مِن نارٍ وَ نُحاس فَلا تَنتَصِ ران [ 35 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 36 ] فَإِذَا انشَ قَّت السَّماءُ فَکانَت وَردَةً کَالدِّهان [ 37 ] فَبِأَيِّ
287 فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 40 ] یُعرَفُ - آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 38 ] فَیَومَئِذٍ لا یُسئَل عَن ذَنبِه إِنس وَ لا جَ انٌّ [ 39 ] -قرآن- 1
المُجرِمُونَ بِسِیماهُم فَیُؤخَذُ بِالنَّواصِی وَ الَأقدام [ 41 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 42 ] هذِه جَهَنَّم الَّتِی یُکَذِّب بِهَا المُجرِمُونَ [ 43 ] یَطُوفُونَ
279 فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 45 ] وَ لِمَن خافَ مَقامَ رَبِّه جَنَّتان [ 46 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ - بَینَها وَ بَینَ حَمِیم آنٍ [ 44 ] -قرآن- 1
204 فِیهِما عَینان تَجرِیان [ 50 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 51 ] فِیهِما مِن - 47 ] ذَواتا أَفنان [ 48 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 49 ] -قرآن- 1 ]
256- کُل فاکِهَۀٍ زَوجان [ 52 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 53 ] مُتَّکِئِینَ عَلی فُرُش بَطائِنُها مِن إِستَبرَق وَ جَنَی الجَنَّتَین دانٍ [ 54 ] -قرآن- 1
فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 55 ] فِیهِن قاصِ رات الطَّرف لَم یَطمِثهُن إِنس قَبلَهُم وَ لا جَ انٌّ [ 56 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 57 ] کَأَنَّهُنَّ
262 هَل جَزاءُ الإِحسان إِلاَّ الإِحسان [ 60 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ - الیاقُوت وَ المَرجان [ 58 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان [ 59 ] -قرآن- 1
188 فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 65 ] فِیهِما - 61 ] وَ مِن دُونِهِما جَنَّتان [ 62 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 63 ] مُدهامَّتان [ 64 ] -قرآن- 1 ]
213- عَینان نَضّاخَتان [ 66 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 67 ] فِیهِما فاکِهَۀٌ وَ نَخل وَ رُمّان [ 68 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 69 ] -قرآن- 1
فِیهِن خَیرات حِسان [ 70 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 71 ] حُورٌ مَقصُورات فِی الخِیام [ 72 ] فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 73 ] لَم یَطمِثهُنَّ
213 فَبِأَي آلاءِ رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 75 ] مُتَّکِئِینَ عَلی رَفرَف خُضرٍ وَ عَبقَرِيٍّ حِسان [ 76 ] فَبِأَي آلاءِ - إِنس قَبلَهُم وَ لا جَانٌّ [ 74 ] -قرآن- 1
بمعنی « حسبان » : 211 [ صفحه 133 ] معنی لغات - رَبِّکُما تُکَ ذِّبان [ 77 ] تَبارَكَ اسم رَبِّکَ ذِي الجَلال وَ الإِکرام [ 78 ] -قرآن- 1
گل خشک که از خشکی چون بر هم خورد «ٍ صَ لصال » . برگ زراعت « عصف » . حساب، تیرهاي کوچک که مفرد آن حسبانۀ است
شعلهي آتش که خالص و بیدود « شُواظٌ » . شعلهي با زبانهي سخت «ٍ مارِج » . سفال گل پخته « فخار » . آوازي از آن شنیده میشود
بوقت خود رسیده « آن » . دود خالص که در آن شعلهي آتش نباشد، فلز مخصوص بنام روي «ٌ نُحاس » . باشد. گرمی آتش یا خورشید
از دهماء و «ِ مُدهامَّتان » 334- 257 -قرآن- 325 - 220 -قرآن- 249 - 109 -قرآن- 211 - و بآخر درجهي تکمیل رسیده. -قرآن- 99
دو چشمه که آب آنها بتندي و زیاد فواره میزند. - «ِ نَضّاخَتان » . مدهامۀ بمعنی سبزي مایل بسیاهی بواسطه سیراب و قوي بودن
کناره و پردهي چادر، دامنهي زره و قسمت آویزان از آن، تشک، متّکا فرش، لباس ابریشمی «ٍ رَفرَف » 106- 16 -قرآن- 92 - قرآن- 1
آقا بزرگی که از همه برتر است، هر چه که کمال و مهارت و نیروي « عَبقَرِيٍّ » نازك، پارچهاي که در حاشیه و دامنهي پرده میدوزند
181 ترجمه: بنام خداي مهربان بهمگان در - 11 -قرآن- 168 - آن شگفتآور باشد، یک نوع فرش فاخر و با ارزش. -قرآن- 1
گذرنده از مؤمنان 1 آنکه مهرش آفرینش را گرفت 3 آدمی را آفرید 2 و قرآنش آموخت 4 و سنجیده گفتن در نهادش گذارد 5 و
صفحه 71 از 325
6 و ستاره و درخت به پیشگاه او سجده میکنند [و [ ماه و خورشید از قدرت او بشماري درست در گردشند. [ صفحه 134
فرمانبرند] 7 و او اینکه آسمان بالا برد و ترازو بنهاد [تا راه سنجش درست و نادرست بدانید و] 8 در آن اندازه نگاه دارید و تجاوز
از حق نکنید 9 و ترازو برابر بدارید و کمفروشی نکنید 10 او اینکه زمین براي همه بنهاد و بگسترد 11 که در آن میوه است و خرما
بن خوشه در غلاف 12 و هم دانههاي برگدار و گیاه خوشبو 13 پس کدام نعمت پروردگار خود را دروغ شمارید! 14 همو است
که آدمی را از گل سفال مانند با صدا آفرید 15 و پریان را از زبانهي سخت آتش 16 پس کدام نعمتش دروغ است! 17 و او است
پروردگار خاور و باختر 18 پس چه نعمتی را انکار کنید! 19 او دریاي شور و شیرین بر زمین روان کرد که بهم میرسند 20 و
میانگیري در میان دارند که هیچیک ز اندازه بدر نمیرود 21 پس کدام یک از خوشیهاي خداوندي را دروغ میشمارید! 22 از
آن دو دریاي شور و شیرین مروارید و مرجان بدر آید 23 پس شما چه نعمتی دروغ دانید! 24 بقدرت او است کشتیهاي کوهنما
بدریا درست شده 25 پس بکدام نعمتش انکار آرید! 26 که بنابودي رود هر آنچه بر زمین است 27 و خداي ماند با شکوه و
بزرگواري خود. 28 پس چه نعمتی نادرست دانید! 29 که هر که در زمین و آسمان است [همه چیز خود] از او بخواهد و او است
که بهر روز، کار آن روز درست کند. 30 پس کدام خوشی خداوندي را نمیپسندید! 31 اي آدمی و پري بزودي بکار شما پردازیم
[و بازپرسیتان کنیم] 32 پس کدام خوشی پروردگار خود را نمیپسندید! 33 اي گروه آدمی و پري اگر توانید بسوراخی از
کنارههاي آسمانها و زمین درون روید که توان آن ندارید 34 پس کدام نعمت پروردگارتان نادرست است! 35 [که روزي] شعلهي
آتشی و دودي بر سرتان آورند که نتوانید بآن برابري کنید 36 پس کدام نعمت حق را دروغ دانید! 37 بآنگاه که آسمان بشکافد
همچون گل سرخ و روغن گداخته [رستاخیز بپا شده] 38 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را دروغ دانید! 39 که بآن روز از
[ صفحه 135 ] گناه آدمی و پري نپرسند 40 پس کدام نعمت حق دروغ است! 41 که گناه- کاران را به چهرهشان شناسند و از پاي
و پیشانیشان بگیرند [و بآتش فکنند]، 42 پس کدام خوشی خداوندي را نمیپسندید! 43 [که گویندشان] همین است دوزخی که
گناهکاران دروغش شمردند 44 اکنون میان آن و آب بغایت جوشیده بچرخند 45 پس چه نعمت حق ناپسند شما است! 46 که دو
بستان بپاداش آن کسان بود که باندیشهي بازپرسی پیشگاه پروردگار خود بودند، 47 پس چه نعمت حق را انکار کنید! 48 که در
آن دو بستان، شاخ درختان بسی راست است و زیبا 49 پس بکدام نعمت پروردگار خود منکر شوید! 50 که در آن دو چشمه، آب
روان است 51 پس چه نعمتی را نمیپسندید! 52 که در آن زهر میوهاي جفتی است [مانند آن ندیده] 53 پس چه خوشی خداوندي
دروغ است! 54 با اینکه در آن دو بستان مؤمنان تکیه به بالشها کنند آکنده ز پرنیان و میوه درختان به نزدیکشان 55 پس کدام
نعمت پروردگار خود را دروغ شمارید 56 که در آن زنهاي پاکدامنند چشم از دیگران فرو هشته و دستی از جن و انس بآنها
نرسیده 57 پس چه نعمت حق ناپسند شما است! 58 که آن زنان به زیبائی گوئی یاقوتند و مرجان 59 پس کدام از اینکه نعمتها را
نمیپسندید! 60 مگر شود پاداش نیکی بجز نیکی بود! 61 پس کدام نعمت حق را منکرید! 62 با اینکه فروتر از آن دو بستان دو
دیگر بود 63 پس چه نعمت خداوندي را منکرید! 64 که درختان آن چنان انبوه و سبز است که گوئی تیرهگون است 65 پس از
کدام نعمت خداداد در آزارید! 66 که بآنها دو چشمه فواره کند 67 پس چه نعمت حق را دروغ دانید! 68 که بآن دو بستان خرما
بن است و انار و دیگر میوهها 69 پس کدام نعمت پروردگار خود نمیپسندید! 70 چه در آن بستانها نکو خویان زیبا چهرهاند 71
پس چه نعمتی ناپسند شما است! 72 که بآن سیه چشمانند در خیمهها نشسته چشم از دگران فرو بسته 73 پس بچه نعمت کافرید! 74
که زان پیش آدمی و پريشان نپسودهاند! 75 پس از چه [ صفحه 136 ] نعمت حق رو گردان شوید! 76 که بآن بستان تکیه زده بر
بالش و فرش زیبایند آنها که باندیشهي سر انجام خودند 77 پس کدام نعمت پروردگار خود دروغ دانید! 78 [اي محمّد انکار
کافران بچیزي مشمار که] فرخنده است نام پروردگار با شکوه و بزرگوار تو. سخن مفسّرین: مجمع: عطا گفته است: اینکه سوره
و گفتهاند: همگی بمدینه آمده است. و به حساب قاریهاي کوفه و شام « یَسئَلُه مَن فِی السَّماوات-ِ الخ » بمکّه نازل شد مگر یک آیه
صفحه 72 از 325
« خَلَقَ- الإِنسانَ » است و «ُ الرَّحمن » هفتاد و هشت آیه است و اهل بصره هفتاد و هفت و حجازیها شش دانستهاند و اختلافشان در
که مجموع پنج مورد اختلاف است که بعضی آیت جدا « شُواظٌ مِن نارٍ » و « المُجرِمُونَ » و «ِ وَضَ عَها لِلأَنام » که آیت چهارم است و
405 -قرآن- - 387 -قرآن- 390 - 340 -قرآن- 366 - 308 -قرآن- 317 - 117 -قرآن- 296 - دانستهاند و بعضی جزء آیت دیگر. -قرآن- 83
426-408 کشف: نقل است: اوّل قرآنی که در مکّه آشکارا براي قریش خوانده شد پارهاي از آیات اوّل اینکه سوره بود. عبد اللّه
مسعود گفت: روزي یاران پیغمبر [ص] انجمن کردند و گفتند: تا کنون کسی از قریش قرآن بگوشش نرسیده است. کی است که
آشکار براي آنها بخواند! من داوطلب شده رفتم و پارهاي از همین سوره خواندم. آنها را بد آمد و مرا آزار و زخمی کردند. و چون
إِذا قِیلَ لَهُم اسجُدُوا » نزد یاران آمدم گفتند از همین اندیشناك بودیم. سبب نزول اینکه سوره آن بود که چون اینکه آیه نازل شد
573 -قرآن- - قرآن- 531 - .« الرَّحمن عَلَّمَ القُرآنَ » آنها گفتند: اینکه رحمان کی است و چی است! بجوابشان گفته شد «ِ لِلرَّحمن
677-646 ابو الفتوح: هشام بن عروه از پدرش نقل کرد: غیر از پیغمبر [ص] آنکه از اصحاب اوّل براي عربها قرآن را بآشکار خواند
عبد اللّه مسعود بود. فی ظلال القرآن: روش و اسلوب سخن در اینکه آیه نشان میدهد که به مکّه آمده باشد چون مانند سورههاي
12 [ صفحه 137 ] قرآن یادتان - 1 طبري: یعنی اي مردم بواسطهي رحمتش بر شما -قرآن- 1 « الرَّحمن-ُ الخ » . مکّی سخن گفته است
داد. مجمع: اینکه کلمه در آغاز سوره آورده شده است تا بمردم فهمانده شود که هر چه در اینکه سوره توصیف شده است از افعال
عالیهي حق است که از رحمت او نمودار شده است، و خبر مبتداي محذوف است یعنی اللّه الرّحمن. فخر: 1- بعضی گفتهاند: اللّه
قُل ادعُوا اللّهَ أَوِ ادعُوا الرَّحمنَ » اسم علم است براي پیدایش دهندهي آفریدگان. و الرّحمن نیز بمانند اللّه است چون در قرآن است
خدا را بخوانید تفاوت نیست که همهي اسمهاي نیکو « اللّه- یا - الرّحمن » یعنی بهر یک از کلمات « أَیا ما تَدعُوا فَلَه الَأسماءُ الحُسنی
براي خدا است 2- اللّه و الرّحمن در حکم اسم اوّل است و دوّم مثل علی مرتضی که اوّلی اسم خاص است و دوّم صفتی است که از
زیادي استعمال در حکم اسم خاص دوّمین شده است 3- خداوند دو رحمت دارد: اوّل- رحمت سابق است که موجودات بآن
پدیدار شدهاند. دوّم- رحمت لاحق و دنباله است که موجب بخششهاي حق است بمخلوقاتش از روزي و هشیاري و دانستن راه
زندگی و غیر آن پس خداوند از جهت رحمت اوّل رحمن است که آفرینش مختص باو است و از اینکه جهت اینکه کلمه نام
دیگري نباید باشد و از نظر رحمت لاحق و دوّمی رحیم است چون اوصاف رزق و احسان و غیره از او پیدا شده است و بندگان هم
کمی از آن را ممکن است داشته باشند که بدیگري احسان میکنند و قبول روزي مردم میکنند و بهمین جهت مردم را هم
» بمناسبت مهربانی و رحمت بخلق میتوان رحیم نامید. و چون رحمت اوّل را رحمن گویند و پس از آن را رحیم، گفته شده است
231 کشف: رحمن از - و الرّحمن مبتدا است و جمله فعلیهي بعد از آن خبر است. -قرآن- 141 .« یا رحمن الدّنیا و رحیم الآخرة
نامهاي خاص خدائی است که جایز نیست کسی را بآن نامید چون معنی آن مبالغهي در رحمت و مهربانی است که فراگیر همه
چون در دنیا به همه روزي [ صفحه 138 ] میدهد ولی بعالم دیگر مؤمنین را « رحمن الدّنیا و رحیم الآخرة » است و در دعا است
میآمرزد و بس. حسینی نوشته: خداوند بسیار بخشایش که رحمت او همه چیز را فرا رسیده ابو الفتوح: رحمن مبالغهي در رحمت
آهنگی است بهر سو پراکنده و در منافذ وجود سرایت «ُ الرَّحمن » است که مؤمن و کافر و برّ و فاجر را فراگیر است. تفسیر فی ظلال
عَلَّمَ » 29- کرده و بهر موجود روي سخن آورده که هر پدیدهاي را بخود میکشاند و فضاي آسمانها و زمین پر میکند. -قرآن- 17
« إِنَّما یُعَلِّمُه بَشَرٌ » 2 مجمع: یعنی خداوند به محمّد قرآن آموخت و محمّد به دیگران. بعضی گفتهاند: چون مردم مکّه گفتند « القُرآنَ
که قرآن سخنشان را نقل کرده است یعنی آدمی به محمّد قرآن آموخته اینکه جمله براي جواب آنها است که خداوند آموخت. -
161 ابو الفتوح: تعلیم خداوند یعنی آماده کردن آدمی براي آموختن. و راه نمائی و وسائل باختیار - 21 -قرآن- 132 - قرآن- 1
و ایجاد « عَلَّمَ آدَمَ الَأسماءَ کُلَّها » و به معنی اعلام و خبر داري مثل اینکه آیه «ُ عَلَّمَکَ ما لَم تَکُن تَعلَم » گذاردن مثل اینکه آیه
339 کشف: - 250 -قرآن- 308 - 163 -قرآن- 215 - قرآن- 127 - .«ٍ عَلَّمناه صَ نعَۀَ لَبُوس » آمادگی و لیاقت براي چیزي مثل اینکه آیه
صفحه 73 از 325
یعنی بمردم آمادگی فرا گرفتن قرآن عنایت کرد و بزبان عرب فرستاد و براي حفظ و نقل کردن آسانش کرد. فی ظلال القرآن:
تعلیم قرآن بزرگ بخششی است که در آن رحمت رحمان با نشان جلوه میکند، تعلیم قرآن ترجمهي ناموس هستی است که راه
آسمان را بزمین میپیوندد و اندیشهي آدمی راست میبرد و به مساعدت راز هستی، آسانی و آرامی در فهم و سخن باو میبخشد.
4 طبري: 1- قتاده گفت: یعنی خداوند براي آدمی حلال و حرام و خیر و شرّ را روشن کرد 2- إبن زید گفت: یعنی به « عَلَّمَه البَیانَ »
23 [ صفحه 139 ] مجمع: إبن - آدمی آموخت وسیلهي سخن گفتن در نیازمندیهاي خود که کار دین و دنیاي او باشد -قرآن- 1
عبّاس گفته است: کلمهي انسان در آیت جلو یعنی آدم ابو البشر و معنی اینکه است: یاد داد همهي نامها و لغتها را. و امام صادق [ع]
فرمود: بیان اسم اعظم است که بوسیلهي آن همه چیز را میآموزد. و بعضی گفتهاند: مقصود یاد دادن بجنس آدمیزاد است سخن
گفتن و نوشتن و فهمیدن و فهماندن. جبّائی گفته است: مقصود کلام و سخن گفتن است که خواستهي خود را نمودار میکند و از
دگر حیوانات جدایش میدارد. کشف نوشته: علّمه البیان: علم اسماء است که وي را در آموخت و بآن یک علم او را بر فرشتگان
اي عجبا، اسرار ربوبیت جایهائی آشکار شود که عقول عقلا « إِنِّی أَعلَم ما لا تَعلَمُونَ » پیشی داد تا از بهر وي بجواب فرشتگان گفت
هرگز بدان نرسد. مشتی خاك را چه اهلیت آن بود که سکان حظائر قدس و خطباء منابر انس پیش وي سجده برند! نه نه که آن
198- قرآن- 162 - .« و القلب بین اصبعین من اصابع الرّحمن » مرتبت و منقبت و منزلت نه دربان گل را بود که آن، سلطان دل را بود
6 طبري: 1- إبن عبّاس گفته است: نجم گیاه است و شجر درخت است 2- مجاهد گفته است: مقصود «ِ وَ النَّجم وَ الشَّجَرُ یَسجُدان »
از نجم ستاره است. و مقصود از سجودشان سایهي آنها است، قتاده گفته است: هر چه خدا آفریده است خواه و ناخواه او را
39 تأویلات کاشانی: نجم یعنی نفس حیوانی نورانی که بواسطهي شعور حسّی تن آدمی را که چون شب تیره - میپرستد. -قرآن- 1
است روشن دارد و شجر کنایه است از نفس نباتی که موجب نمو و افزایش آن است و معنی سجدهي آنها و پیشانی بر زمین
نهادنشان توجه کامل روح نباتی و حیوانی است بتن فرومایهي چون زمین که همهي کارشان پرورش و افزایش آن است. فخر:
چون در حقیقت سر درخت و گیاه همان ریشه آنهاست که از آن غذا میخورد و اگر آن را ببرند خشک میشود بمانند حیوان که
از سر غذا میخورد و اگر بریده شود میمیرد و اینکه شاخهي درخت را سر درخت مینامند از اینکه رو [ صفحه 140 ] است که
طرف بالا را نیز، سر مینامند. پس درخت و گیاه سرشان همیشه بزمین است و در حال مانند سجدهاند اگرچه از روي حقیقت و
درستی بسجده نباشند فی ظلال القرآن: علم امروز مایل باین فرضیه است که واحد هستی اتم و ذرّه است که در حقیقت تشعشع
است و گسترش نور و اینکه گسترش مستلزم جنبش و حرکت است که بجاي ریشه و سنگ ساختمان هستی است، که خاصیّت
مشترك همگانی است پس هستی با جنبش خود که پایه و خاصیت آن است بکدام سوي رو آور است! قرآن میگوید او رو بپدید
آرندهي خود میرود بوسیلهي جنبش روحی خود که اصل حرکت همان است و در قرآن بآیاتی چند نمونهي آن نشان داده شده
یُسَبِّح لَه مَن فِی السَّماوات-ِ » 750 و - 717 -قرآن- 720 - قرآن- 682 - .« تُسَبِّح لَه السَّماوات-ُ الخ » و «ِ النَّجم وَ الشَّجَرُ یَسجُدان » است مثل
برفع خوانده شده است تا « سماء » 8 مجمع: کلمهي « وَ السَّماءَ رَفَعَها » 84- 42 -قرآن- 55 - قرآن- 2 - .« کُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَه-ُ الخ » و .« الخ
مبتدا باشد و جملهي بعد خبر آن و عطف بر جملهي جلو و قرائت با نصب، و صداي بالا است که مفعول فعل مقدّر باشد یعنی رفع
است تا میان دو جمله تناسب باشد که هر دو فعلیّه «ِ یَسجُدان » نشان میدهد آن فعل مقدّر را و جمله عطف بر « رَفَعَها » السّماء، و فعل
9 طبري: ابو المغیره گفت: شنیدم إبن عبّاس در « أَقِیمُوا الوَزنَ بِالقِسطِ » 314- 249 -قرآن- 302 - 24 -قرآن- 239 - هستند. -قرآن- 1
بازار مدینه میگفت: اي گروه موالی شما دو گرفتاري دارید که دو دسته از ملّتها بواسطهي آن نابود شدند یکی پیمانه و دیگري
یعنی در دل راست باشید. و « بِالقِسطِ » یعنی با دست راست بدارید و « أَقِیمُوا » : 31 مجمع: سفیان بن عیینه گفت - ترازو. -قرآن- 1
قرآن است که اصل دین است و با اینکه جمله دلیل « السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ المِیزانَ » بعضی گفتهاند: مقصود از میزان در آیت جلو
عقلی بر توحید آورده است که بالا بردن آسمان است و دلیل لفظی که قرآن است. و زجّ اج گفته است: مقصود از میزان عدالت
صفحه 74 از 325
210 حسینی: نظم: [ صفحه 141 ] هر جو و هر حبّه که بازوي تو || کم کند از - 88 -قرآن- 168 - 44 -قرآن- 77 - است. -قرآن- 33
کیل و ترازوي تو هست یکایک همه بر جاي خویش || روز جزا جمله بیارند پیش با تو نمایند نهانیت را || کم دهی و بیش
12 طبري: عصف کاه و برگ خشک دانههاي خوردنی است مثل جو و گندم. ضحّاك گفته «ُ ذُو العَصف وَ الرَّیحان » ستانیت را
است: عصف خود جو و گندم است و مقصود از ریحان: 1- إبن عبّاس گفته است: هرچه در قرآن نام ریحان هست بمعنی طعام
است و روزي 2- ضحّاك گفته: گیاهاي خوشبوي است که از زمین میروید 3- گیاهی که سبز خورده میشود 4- هر چه داراي
سه قرائت است. -قرآن- « لا تُخسِرُوا » ساق باشد ریحان است، و در هر سه کلمه: ذو، عصف، ریحان اختلاف قرائت است و هم در
در اینکه آیه بصورت مثنّی تلفّظ شده است چون بعد از آن نام «ِ تُکَ ذِّبان » 13 طبري: فعل « فَبِأَي آلاءِ- الخ » 499- -30-1 قرآن- 485
پس روي سخن با دو دستهي آدمی و پري است. و بعضی «َّ خَلَقَ الإِنسانَ- و خَلَقَ الجَان » انس و جن هر دو آمده است که گفته است
که با یک « خلّیاها یا غلام » گفتهاند: با اینکه روي سخن با یک نفر است بلفظ مثنّی آورده شده است برسم عرب که میگوید مثلا
57 -قرآن- - 18 -قرآن- 43 - نفر خلّیا بصورت مثنّی که خطاب بدو نفر است تلفّظ شده است، یعنی اي غلام او را رها کن. -قرآن- 1
227 مجمع: جهت تکرار اینکه آیه تأکید است و اقرار طرف چنانکه مردم براي سرزنش در نافرمانی و - -203-184 قرآن- 209
ناسپاسی نعمت میگویند مگر خوبی نکردم و آنهمه مال بتو ندادم! مگر خوبی نکردم که آنهمه آب و زمین بتو دادم! مگر خوبی
نکردم که براي تو خانه ساختم! و در شعر عرب نظیر زیاد دارد چنانکه مهلهل دائی- امرؤ القیس شاعر مشهور عرب که در حدود
صد سال پیش از هجرت مرده است گفته است: علی ان لیس عدلا من کلیب || اذا طرد الیتیم عن الجزور [ صفحه 142 ] علی ان
لیس عدلا من کلیب || اذا ما ضیم جیران المجیر علی ان لیس عدلا من کلیب || اذا رجف العضاه من الدّبور علی ان لیس عدلا من
کلیب || اذا خرجت مخبّأة الخدور علی ان لیس عدلا من کلیب || اذا ما اعلنت نجوي ال ّ ص دور [و چنانکه در پاورقی از ابی هلال
عسکري نقل کرده است اینکه مصراع در بیشتر از بیست شعر تکرار شده است و مانند اینکه تکرار در شعر عرب زیاد است] و براي
خَلَقَ » 227- که در سورهي و المرسلات است به همینگونه جواب گفته میشود. -قرآن- 192 « وَیل یَومَئِذٍ لِلمُکَ ذِّبِینَ » تکرار آیت
62 علم امروز ثابت کرده است: موادّ - 34 -قرآن- 40 - 14 و 15 فی ظلال: -قرآن- 1 « الإِنسانَ مِن صَ لصال-ٍ و الجَان مِن مارِج-ٍ الخ
پیدایش آدمی همان موادّ پیدایش خاك است که کربن است و اکسیژن و غیره در حدود بیست عنصر و باختلاف اندازه و ترکیب
آنها یکی آدم میشود و دیگري خاك، ولی آنچه علم ثابت کرده است نمیتوان تفسیر یقینی قرآن دانست چه شاید قرآن چیز
دیگر گفته باشد که ما نمیفهمیم، و اینکه یقین است که هدف قرآن محدود به مکشوفات روزانهي بشري نیست که ممکن است
درست باشد یا نباشد. و آنها که میخواهند اعجاز قرآن را به اینکه ثابت کنند که با کشفیّات علمی امروز مطابق است بخطا میروند
چون قرآن معجز است اگرچه علم روز بر خلافش باشد. و آفرینش جن از شعلهي آتش همان است که قرآن گفته است و درست
18 مجمع: « رَبُّ المَشرِقَین-ِ الخ » . است و از اندازهي درك آدمی بیرون است و ما نمیدانیم جن چگونه بر زمین زندگی میکند
20 طبري: «ِ مَرَجَ البَحرَین » 22- یعنی مشرق و مغرب زمستان و تابستان بعضی گفتهاند: یعنی مشرق و مغرب ماه و خورشید. -قرآن- 1
یعنی دریاي روم و فارس که مدیترانه و خلیج فارس باشد روان کرد، یا دریاي آسمانی که منبع باران است به دریاي زمینی روان
«ِ لا یَبغِیان » 22 [ صفحه 143 ] ابو الفتوح: یعنی دو دریاي شور و شیرین بهم روان کرد تا آمیخته شد. و مقصود از - کرد. -قرآن- 1
یعنی میانشان جلوگیري است که آب شور، شیرین را نابود نکند و بعضی گفتند: تا بر مردم ستم نکنند یعنی غرقشان نکنند و در
تفسیر اهل بیت است که مراد بدو دریا فاطمه و علی [ع] است که یکی دریاي شجاعت و علم و حیا است و دیگري دریاي طهارت و
حلم و وفا است و برزخ در میان پیغمبر [ص] است و لؤلؤ مرجان که از دو دریا بیرون میشود حسین و حسن [ع] است و اینکه معنی
28 فی ظلال: مقصود از بحرین آب شور دریاها است و شیرین رودها - در کشف الاسرار از سفیان ثوري نقل شده است. -قرآن- 13
و اینکه تقسیم و آمیختن تصادف نبوده است که با نقشههاي شگفت انجام شده است: چون آب شور دریاها سه چهارم سطح کرهي
صفحه 75 از 325
زمین را فرا گرفته است که بعضی ببعضی پیوسته شده است و در برابر بخارهاي سمی و کشنده که از زمین بر میخیزد باز هم هواء
سالم و قابل زندگی حیوان و آدم است. براي اینکه از تابش خورشید بر اینکه انبوه آب دریا بخار بالا میرود و برسیدن طبقات سرد
آنجا بصورت باران بر میگردد و هوا را از گازهاي سمی پاك میکند و قابل زندگی و هم رودها و آب شیرین و سرمایهي زندگی
فراهم میکند، و با اینکه رودهاي شیرین بدریا میریزد شوري و طبیعت آن را عوض نمیکند و دریا هم بواسطهي گودي برودها
که «ِ بَرزَخ لا یَبغِیان » مسلّط نمیشود و مصب آن را پر نمیکند و هیچیک جلوگیر از وظیفهي دیگري نمیشود و همین است معنی
724 کشف نوشته: و از تخصیصات و تشریفات آدمی - بقدرت حق همیشه اینکه فاصله هست تا تجاوز بیکدگر نباشد. -قرآن- 700
از ،«ِ مَرَجَ البَحرَین یَلتَقِیان » یکی آن است که در نهاد وي دو بحر آفریده: یکی بحر سر، دیگر بحر دل و الیه الاشاره بقوله عزّ و جل
هر «ُ یَخرُج مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ المَرجان » بحر سر لؤلؤ مشاهدت و معاینت برون آید و از بحر دل مرجان موافقت و مکاشفت و ذلک قوله
338 [ صفحه 144 ] بحرین - 192 -قرآن- 294 - دو در نهاد وي تعبیه کرده و حاجز قدرت میان هر دو بداشته، و گفتهاند: -قرآن- 158
اینجا خوف و رجا است عامّهي مسلمانان را و بحر و بسط خواص مؤمنان را و بحر هیبت و انس انبیا را و صدیقان را، از بحر خوف و
رجا گوهر زهد و ورع بیرون آید و از بحر قبض و بسط گوهر فقر و وجد آید و از بحر هیبت و انس گوهر فنا روي نماید تا در
24 مجمع: بصورت مجهول خواندهاند یعنی مردم در میآورند و بصورت معلوم «ُ المُنشَآت » 23 « یَخرُج مِنهُمَا » . منازل بقا بیاساید
« منشآت » قرائت شده است از نظر ظرافت تعبیر و اتّساع است که چون صدف را گرفتند از آن مروارید خود بیرون میآید، و کلمهي
بصورت اسم مفعول خواندهاند یعنی ایجاد شده و براه افتاده و به صورت اسم فاعل از نظر اتّساع مثل حسن مرد یا بدنیا آمد که
هیچکدام کار اختیاري نیست بلکه باجبار از جاي دیگر است. و یا بمعنی ایجاد کننده حرکت باشد که مفعول آن ساقط شده است.
29 کشف: چون یهود میگفتند: بروز شنبه خدا هیچ حکمی نکند و کاري انجام ندهد « کُل یَوم-ٍ الخ » 37- 20 -قرآن- 24 - -قرآن- 1
بجواب ایشان اینکه آیه آمد، و معنی اوّل تا آخر آیه اینکه است: ملک و انس و جن یک چشم بر هم زدن از او بینیاز نیستند و هر
وقتی براي او کاري است که سرنوشتها بهنگام خود انجام شود، و او نوشته یکی را صدر قدر بنعت عزّت داده یکی را در صف نعال
است و شاید عین باشد] یکی را بر بساط لطف نشانده یکی را در زیر بساط قهر « حین » در حین مذلّت بداشته [در نسخهي چاپی
آورده، آدم خاکی را از خاك مذلّت بر میکشد و تاج اقبال بحکم افضال بر هامهي همّت وي مینهد و لا میل. عزازیل معلّم ملک
بود از عالم علوي در میکشد و بر سر چهار سوي ارادت بیعلّت از عقابین عقوبت میآویزد، و لا جود قومی را میگوید
موساي کلیم بطلب آتش بر خاست، چون میشد شبانی بود در گلیم چون « مُوتُوا بِغَیظِکُم » قومی را میگوید «ُ فَاستَبشِرُوا بِبَیعِکُم »
میآمد پیغمبري بود کلیم، آدم هنوز گل بود که کلاه اجتباي وي ساخته بودند ابلیس مدبر هنوز سرباز نزده بود که تیر لعنت بزهر
888 [ صفحه 145 ] فرمودند که سجود کن نکرد، آن را - 847 -قرآن- 867 - 15 -قرآن- 819 - قهر آب داده بودند، اینکه را -قرآن- 1
فرمودند گندم نخور بخورد آدم را عذر بنهاد که وي در ازل دوست آمد و زلّت دوستان در حساب نیارند، و اذا الحبیب اتی بذنب
واحد || جاءت محاسنه بالف شفیع ابلیس را داغ لعنت بر نهاد که در ازل دشمن آمد و طاعت دشمنان محسوب نبود. من لم یکن
و اعمش سیفرغ « و انّی سأفرغ الیکم » 32 ابو الفتوح: عبد اللّه مسعود خوانده است « سَنَفرُغ لَکُم » للوصال اهلا || فکل احسانه ذنوب
بصورت مجهول خواند، اعرج با نون و راي مفتوح خواند. و با فتح یاء و ضم راء قرائت حمزه و خلف و کسائی است و باقی با
صداي بالاي نون و صداي جلو راء خواندهاند و نتیجهي معنی یکی است. و در معنی جمله خلاف است: 1- إبن عبّاس گفت: یعنی
تا از کار خود آسوده شوم و بشما پردازم و مقصود نه اینکه است که خداوند کار دارد و فرصت ندارد بلکه بروش سخن مردم است
که در عربی و فارسی نظیر دارد که میگویند: صبر است مرا تا بتو پردازم، باش 2- یعنی پس از آزاد گذاردن و مهلت دادن به
کارتان میپردازم 3- حسن بصري و مقاتل و إبن زید گفتند: اینکه بیم و نوید است یعنی چون هنگام مزد برسد کاري نباشد جز سزا
32 فخر: ظاهر اینکه است که مقصود جن و «ِ الثَّقَلان » 20- و پاداش شما مثل آدم بیکاره که جز همین کاري دیگر ندارد. -قرآن- 1
صفحه 76 از 325
15 مجمع: 1- بواسطهي اهمیت و - قرآن- 1 - .« انّی تارك فیکم الثّقلین » : انس است و ثقل کنایه است از کار بزرگ که پیغمبر فرمود
أَخرَجَتِ » برتري در فکر و تمیز از دیگر موجودات ثقلان نامیده شدهاند 2- چون موجودیّت و سنگینی دارند چنانکه گفته شده است
وَ» 9- 36 مجمع: در اینکه اختلاف قرائت است. -قرآن- 1 « شُواظٌ » 189- از اینروي ثقلین نامیده شدند. -قرآن- 158 « الَأرض أَثقالَها
13 [ صفحه 146 ] گفتهاند: یعنی با مس گداخته - 36 مجمع: اینکه کلمه با رفع و جرّ خوانده شده است و بعضی -قرآن- 1 «ٌ نُحاس
39 ابو الفتوح: « لا یُسئَل عَن ذَنبِه-ِ الخ » . عذاب میشوند، و بعضی گفتهاند: با قیر و هر فلز گداخته و گفتهاند: با دود عذاب میشوند
-1 یعنی بقیامت از گناه- کاران نپرسند چون خدا میداند و فرشتگان نوشتهاند 2- از گناهشان نمیپرسند چون از چهرهشان نمایان
است 3- از بیگناهان نپرسند که آن گناهکار چه کرده است. و آیا آن آیات که گفته است: از همه پرسش میشود با اینکه آیه
1- یعنی نمیپرسند شما گناهکار هستید یا نه! 27- چگونه سازش دارد! پاسخ اینکه پرسش بچند جور گفته شده است: -قرآن- 1
چون آمار گناهکاران معین است بلکه میپرسند: چرا اینکه گناهان از شما نمایان شده است! 2- با ملایمت و آرامی نمیپرسند و با
درشتی و حقارت میپرسند 3- چون برستاخیز ایستگاههائی چند است در بعضی پرسند و در بعضی نپرسند 4- سؤال نمیشوند از
-2 16- 44 طبري: 1- یعنی آب داغ ببالاتر اندازه رسیده. -قرآن- 1 « حَمِیم آنٍ » . گناه دیگران و هر کس مسئول گناه خود میباشد
46 فخر: چون براي مجرم گفته شده میان آتش و آب داغ میچرخد که دو سزا برایش معین شده است. «ِ جَنَّتان » . آب داغ حاضر
- 13 تفسیر مقتنیات الدّرر: 1- یعنی یک بهشت براي انس و یکی براي جن. 2 - براي مؤمن هم دو بهشت معیّن شده است. -قرآن- 1
یکی براي عقیده یکی براي عمل 3- یکی براي فرمانبري و دیگري براي دست برداشتن از گناه 4- یکی مزد و دیگري بخشش و
57 تبیان «َّ لَم یَطمِثهُن » 11- 48 مجمع: 1- نعمتهاي جور بجور، 2- میوههاي جور بجور 3- شاخههاي زیاد. -قرآن- 1 «ٍ أَفنان » . انعام
- یعنی شتر نر به اینکه -قرآن- 1 « ما طمث هذا البعیر جمل قطّ » طوسی: 1- یعنی عمل جنسی با آنها نشده است، چون عرب میگوید
20 [ صفحه 147 ] شتر هرگز نرسیده است 2- یعنی خون آلود نکرده است آنها را و اینکه کنایه از دختر بودن آنها است چون طامث
بمعنی گرفتار عادت زنانه است و چنان است که گفته شده است: از سوي مردي بعارضهاي مانند حالت زنان گرفتار نشده است. و
مقصود از جن که در اینکه آیه گفته شده است یا مبالغه است در پاکدامنی آنها و یا براي تقسیم است که حور العین آدمی را دست
60 « هَل جَزاءُ الإِحسان-ِ الخ » . آدمی و آنکه از پریان است دست پریزاد بدامنش نرسیده است. مجمع: با ضم و کسر میم خواندهاند
مجمع: 1- یعنی آنکه بدنیا خوب کرد بآخرت جز خوبی پاداش ندارد 2- آیا پاداش آنکه بشما احسان کرد غیر اینکه است که شکر
نعمت او کنید. و از امام صادق [ع] است که فرمود: اینکه آیه بر مردم مسجّل است چون در مؤمن و کافر و بدکار و نکوکار درست
است که هر که براي کسی کار خوب کرد برایش کار خوب کنند ولی بیشتر که اگر برابر بود آنکه اوّل کرده است با ارزشتر است.
24 حسینی نوشته: در بحر الحقایق فرموده است که نیست جزاي فناء فی اللّه الّا بقاء باللّه. مثنوي: هر که در راه محبّت شد - -قرآن- 1
62 تفسیر «ِ وَ مِن دُونِهِما جَنَّتان » فنا || یافت از بحر لقا اندر فنا هرکه را شمشیر شوقش سر برید || میوهي ذوق از درخت وصل چید
مقتنیات الدّرر: یعنی مؤمنین دو دستهاند: 1- مقرّبین که بهشت آنها توصیف شد، 2- اصحاب الیمین که درجهشان پائینتر است آنها
هم دو بهشت دارند، و بعضی گفتهاند: یعنی دو بهشت دیگر دارند نزدیکتر بعرش که دون بمعنی دنو و قرب باشد. و بعضی
گفتهاند: دون بمعنی غیر است یعنی غیر از آن دو تا دو بهشت دیگر دارند که هر مؤمنی چهار بهشت در چهار جانب خود دارد که
70 شریف «ٌ خَیرات حِسان » [ 31 [ صفحه 148 - از هر کدام ملول و خسته شد بدرون دیگري میرود تا بشادیش بیفزاید. -قرآن- 1
هنّ » لاهیجی: یعنی زنانی که خوشخوي و خوش خصلت و زیبا چهرهاند، و در روضهي کافی از امام صادق [ع] نقل کرده است
19 کشف: در معنی اینکه دو کلمه گفتهاند: لسن بدفرات، [آنکه تنش بد بوي است] و لا - قرآن- 1 - .« صالح المؤمنات العارفات
بخرات [دهنش بد بوي است] و لا متطلّعات [آنها که میخواهند از رازهاي نهانی مردم خبردار شوند] و لا متشوّفات [آنها که
کنجکاو و آرایش خود میکنند] و لا ذربات [بد زبان] و لا سلیطات [زبان دراز و پر سر و صدا] و لا طمّاحات [که با غیر شوهر نظر
صفحه 77 از 325
72 طبري: مقصود از خیام خانهها است چنانکه عبد اللّه «ِ فِی الخِیام » .[ دارد] و لا طوّافات فی الطّرق [آنکه پیوسته بکوچهها میگردد
17- مسعود گفته است: یعنی بدرون جواهر میان خالی هستند. إبن عبّاس گفته است: در خانههاي از مروارید هستند. -قرآن- 1
77 مجمع: 1- جبّائی گفته است: رفرف فرش مرتفع و بلند 2- سعید جبیر گفته است: باغهاي « مُتَّکِئِینَ عَلی رَفرَف ...- عَبقَرِيٍّ »
بهشتی است 3- إبن عبّاس گفته است: یعنی مجالس و آنجايها که براي نشستن معیّن شده است 4- حسن گفته است: یعنی بالشها،
-1 یعنی فرش رنگارنگ، 2- مجاهد گفته است: یعنی پارچهي حریر، 3- حسن گفته است: مقصود فرش « عَبقَرِيٍّ » و متّکاها، و
بصورت جمع « رفارف و عباقر » ،« رَفرَف و عَبقَرِيٍّ » است، 4- قتیبی گفته است: هر پارچهي برنگهاي زیبا آراسته، و در کلمات
519 -قرآن- - 319 -قرآن- 510 - 50 -قرآن- 306 - 30 -قرآن- 38 - با ضم ضاد نیز خواندهاند. -قرآن- 1 « خضر » خوانده شده است، و
78 تفسیر مقتنیات الدّرر: مقصود از فرخندگی اسم خداوند یا کنایه است از فرخندگی صاحب اسم و یا «ُ تَبارَكَ اسم » 534-522
یا بمعنی « تَبارَكَ » 18 فخر: کلمهي - مبالغه است که چون اسم کسی فرخنده بود پس خود صاحب اسم چه خواهد بود. -قرآن- 1
24 [ صفحه 149 ] و شأن است، و نهایت تعظیم براي اسم آن که چون نام شخص - ثبات و دوام است یا بمعنی علوّ مقام -قرآن- 13
بزرگ برده شود شنوندگان از جاي بلند میشوند مثل پادشاهان که چون نام سلطان اعظم در رسائل برده میشود از جاي بلند
ذو » : 78 مجمع «ِ ذِي الجَلال » . میشوند، و اگر او خودش وارد شود همگی به احترام او بخاك میافتند و صورت بر زمین میسایند
شاید با آنچه علماي امروز گفتهاند « مِن صَ لصال-ٍ الخ » 17 سخن ما: 1- آیت 14 - با واو نیز خوانده شده است. -قرآن- 1 « الجلال
« خَلَقَ الجَان مِن مارِج-ٍ الخ » 2- آیت 15 37- مطابق باشد که اصل پیدایش موجودات جاندار از لاي کف دریاها است. -قرآن- 23
که مایهي پیدایش پریان را از زبانهي سخت آتش گفته است. براي آدمی چنین فکري پیدا میشود: به آن دوران که جدائی زمین
را از خورشید دانستهاند و یک پارچه آتش سوزانش پنداشتهاند و بواسطهي گردش بدور خورشید سرد شده است و آب و خاك
پیدا شده است ممکن است بگوئیم: روي همین فرضیّه بهمان نسبت که آن کرهي سوزان سرد شده و آب پیدا شده است و خاك
که مادّهي پدیداري آدم است شاید از همان آتش سوزان و اشتعال بهواي مجاور مایهي پیدایش موجود متحرّك و با ارادهاي بنام
جن فراهم شده باشد که مانند زبانهي آتش بیآرام است و در هوا بجنبش چنانکه از خاك که فشرده است و بر جاي مانده آدم
درست شده است که بر زمین مانده است و نمیتواند از زمین جدا شود و شاید همین مطلب باشد که بقرآن از زبان شیطان نقل شده
یعنی او را ز خاك و مرا ز آتش آفریدي، و شاید دوران پیدایش هر دو مقارن بوده است، و «ٍ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه مِن طِین » است
ممکن است بگوئیم پس از سردي زمین و نموداري دریا و خاك که ماده پیدایش آدمی است چون آتش فشانهاي سخت در کار
بوده است بهمان گونه که از لاي کف دریا اندك اندك آدم درست شده است از حرارت دهانه آتشفشان هم اندك اندك جن و
پري درست شده باشد، و آن خاصیّت که در کرهي جدا شده از خورشید بوده است براي درست شدن دریا و موجودات آبی -
937 [ صفحه 150 ] و هم صحرا و موجودات خاکی، همانگونه خاصیت هم در آن بوده است براي - 44 -قرآن- 888 - قرآن- 13
پیدایش موجودات آتشی که چون در مواد پیدایش از ما تفاوت زیاد دارد قابل تماس با ما نیست چنانکه همهي موادّ آبی و خاکی
هم براي ما قابل درك نیست مگر قسمتی آنهم بوسیله ابزار علمی امروز و گر نه کس را از عناصر عالم خبر نبود و هم از موجودات
ذرّهبینی چنانکه هنوز بشر در کوشش است و هر روزي از موجودات خداوندي چیزي کشف و یا درست میکند و شاید چون از
اینگونه موجود مورد بحث خبري یا باوري نداشتهاند در پی تحقیق علمی آن نبودهاند و گر نه شاید میتوانستند تاکنون نشانهاي از
آن بدست آرند چنانکه بسیاري چیزها امروز با ابزار تازه و وارسی علمی پیدا کردهاند که بروزگاران از آن بیخبر بودهاند و شاید
روزي حس ششم که انشتین گمان کرده است نمودار شود و با آن نیرو موجوداتی باندازهي دیدنیهاي خود پیدا کنند. 3- آیت 33
که روي سخن با دو گروه جن و انس شده است شاید از آن روي بوده که چون عرب آن را آمیخته با خود «ِ یا مَعشَرَ الجِن وَ الإِنس »
میدانسته است و گاهی از کاهن و جادو جلوگیري از آسیب او را میخواسته است از اینروي آن را با آدمی آمیخته است و روي
صفحه 78 از 325
سخن با هر دو شده است تا آن عربها بخود آیند و به بیچارگی خود و قدرت حق تن در دهند اینکه است که گفته شده است آن
موجودات مرموز که شما از آن ترسناك هستید در برابر حق چون شما بیچارهاند و گر نه آنها یا شما هر کدام میتوانید از
شاید اینکه مطلب را « یُعرَف المُجرِمُونَ- الخ » 4- آیت 41 46- کنارههاي آسمان و زمین از قدرت حق فرار کنید. -قرآن- 13
36 پیدایش آدمی در عالم دیگر همان کردار دوران زندگی او است و یا اشتداد نفسانی پدید شده از اعمال - بفهماند: -قرآن- 13
جسمانی، از اینکه روي گفته شده است: بدکار از چهرهاش نمایان است یعنی آنچه بد کرده است چهرهاش بصورت کارهاي بد در
شاید همان مطلب شمارهي « هَل جَزاءُ الإِحسان-ِ الخ » 5- آیت 60 [ آمده است، پس البتّه نکوکار هم چنین خواهد بود. [ صفحه 151
جلو را بفهماند که از نیکی نکوئی درست میشود و پاداش کار خوب پیدایش خوبیها است و کارهاي آدمی است که بصورت
شاید مطابق آنچه بعضی مفسّرین نوشتهاند: مقصود دو بهشتی « وَ مِن دُونِهِما- الخ » 6- آیت 62 37- خوب در میآید. -قرآن- 14
باشد پست و کمتر از دو بهشتی که باوّل نامبرده شده است چون براي هر کدام امتیازي گفته شده است که امتیازات اوّل بیشتر است
که در هر دو قسمت بصورت مثنّی گفته شده است شاید «ِ جَنَّتان » بعلاوه کلمهي دون با معنی پست و کم مناسبتر است. و کلمهي
331- 31 -قرآن- 319 - کنایه باشد از رحمت حق که محدود نیست و براي هر کس بیش از یک بستان فراهم است. -قرآن- 13
سوره واقعه
اشاره
56 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره الواقعۀ [ 56 ]: آیات 1 تا 96
- [ 37 إِذا وَقَعَت الواقِعَۀُ [ 1] لَیسَ لِوَقعَتِها کاذِبَۀٌ [ 2] خافِضَۀٌ رافِعَۀٌ [ 3] إِذا رُجَّت الأَرض رَ  جا [ 4 - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
117 وَ بُسَّت الجِبال بَ  سا [ 5] فَکانَت هَباءً مُنبَثا [ 6] وَ کُنتُم أَزواجاً ثَلاثَۀً [ 7] فَأَصحاب المَیمَنَۀِ ما أَصحاب المَیمَنَۀِ [ 8] وَ - قرآن- 1
198 وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ [ 10 ] أُولئِکَ المُقَرَّبُونَ [ 11 ] فِی جَنّات النَّعِیم [ 12 ] ثُلَّۀٌ - أَصحاب المَشئَمَۀِ ما أَصحاب المَشئَمَۀِ [ 9] -قرآن- 1
165 عَلی سُرُرٍ مَوضُونَۀٍ [ 15 ] مُتَّکِئِینَ عَلَیها مُتَقابِلِینَ [ 16 ] یَطُوف عَلَیهِم وِلدانٌ - مِنَ الَأوَّلِینَ [ 13 ] وَ قَلِیل مِنَ الآخِرِینَ [ 14 ] -قرآن- 1
[ 217 وَ فاکِهَۀٍ مِمّا یَتَخَیَّرُونَ [ 20 - مُخَلَّدُونَ [ 17 ] بِأَکواب وَ أَبارِیقَ وَ کَأس مِن مَعِین [ 18 ] لا یُصَدَّعُونَ عَنها وَ لا یُنزِفُونَ [ 19 ] -قرآن- 1
173 لا یَسمَعُونَ - وَ لَحم طَیرٍ مِمّا یَشتَهُونَ [ 21 ] وَ حُورٌ عِین [ 22 ] کَأَمثال اللُّؤلُؤِ المَکنُون [ 23 ] جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلُونَ [ 24 ] -قرآن- 1
فِیها لَغواً وَ لا تَأثِیماً [ 25 ] إِلاّ قِیلًا سَلاماً سَلاماً [ 26 ] وَ أَصحاب الیَمِین ما أَصحاب الیَمِین [ 27 ] فِی سِدرٍ مَخضُودٍ [ 28 ] وَ طَلح مَنضُودٍ
- [ 182 وَ ظِلٍّ مَمدُودٍ [ 30 ] وَ ماءٍ مَسکُوب [ 31 ] وَ فاکِهَۀٍ کَثِیرَةٍ [ 32 ] لا مَقطُوعَۀٍ وَ لا مَمنُوعَۀٍ [ 33 ] وَ فُرُش مَرفُوعَۀٍ [ 34 - 29 ] -قرآن- 1 ]
- 136 إِنّا أَنشَأناهُن إِنشاءً [ 35 ] فَجَعَلناهُن أَبکاراً [ 36 ] عُرُباً أَتراباً [ 37 ] لِأَصحاب الیَمِین [ 38 ] ثُلَّۀٌ مِنَ الأَوَّلِینَ [ 39 ] -قرآن- 1 - قرآن- 1
145 وَ ثُلَّۀٌ مِنَ الآخِرِینَ [ 40 ] وَ أَصحاب الشِّمال ما أَصحاب الشِّمال [ 41 ] فِی سَمُوم وَ حَمِیم [ 42 ] وَ ظِلٍّ مِن یَحمُوم [ 43 ] لا بارِدٍ وَ لا
175 إِنَّهُم کانُوا قَبلَ ذلِکَ مُترَفِینَ [ 45 ] وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الحِنث العَظِیم [ 46 ] وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتنا وَ کُنّا - کَرِیم [ 44 ] -قرآن- 1
274 لَمَجمُوعُونَ إِلی مِیقات یَومٍ - تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَبعُوثُونَ [ 47 ] أَ وَ آباؤُنَا الَأوَّلُونَ [ 48 ] قُل إِن الَأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ [ 49 ] -قرآن- 1
مَعلُوم [ 50 ] ثُم إِنَّکُم أَیُّهَا الضّالُّونَ المُکَذِّبُونَ [ 51 ] لَآکِلُونَ مِن شَجَرٍ مِن زَقُّوم [ 52 ] فَمالِؤُنَ مِنهَا البُطُونَ [ 53 ] فَشارِبُونَ عَلَیه مِنَ الحَمِیمِ
[ 234 فَشارِبُونَ شُربَ الهِیم [ 55 ] هذا نُزُلُهُم یَومَ الدِّین [ 56 ] نَحن خَلَقناکُم فَلَو لا تُصَدِّقُونَ [ 57 ] أَ فَرَأَیتُم ما تُمنُونَ [ 58 - 54 ] -قرآن- 1 ]
205 نَحن قَدَّرنا بَینَکُم المَوتَ وَ ما نَحن بِمَسبُوقِینَ [ 60 ] عَلی أَن نُبَدِّلَ أَمثالَکُم وَ - أَ أَنتُم تَخلُقُونَه أَم نَحن الخالِقُونَ [ 59 ] -قرآن- 1
صفحه 79 از 325
نُنشِئَکُم فِی ما لا تَعلَمُونَ [ 61 ] وَ لَقَد عَلِمتُم النَّشأَةَ الأُولی فَلَو لا تَذَکَّرُونَ [ 62 ] أَ فَرَأَیتُم ما تَحرُثُونَ [ 63 ] أَ أَنتُم تَزرَعُونَه أَم نَحنُ
304 لَو نَشاءُ لَجَعَلناه حُطاماً فَظَلتُم تَفَکَّهُونَ [ 65 ] إِنّا لَمُغرَمُونَ [ 66 ] بَل نَحن مَحرُومُونَ [ 67 ] أَ فَرَأَیتُم الماءَ - الزّارِعُونَ [ 64 ] -قرآن- 1
236 لَو نَشاءُ جَعَلناه أُجاجاً فَلَو لا تَشکُرُونَ [ 70 ] أَ - الَّذِي تَشرَبُونَ [ 68 ] أَ أَنتُم أَنزَلتُمُوه مِنَ المُزن أَم نَحن المُنزِلُونَ [ 69 ] -قرآن- 1
فَرَأَیتُم النّارَ الَّتِی تُورُونَ [ 71 ] أَ أَنتُم أَنشَأتُم شَجَرَتَها أَم نَحن المُنشِؤُنَ [ 72 ] نَحن جَعَلناها تَذکِرَةً وَ مَتاعاً لِلمُقوِینَ [ 73 ] فَسَبِّح بِاسم رَبِّکَ
265 فَلا أُقسِم بِمَواقِع النُّجُوم [ 75 ] وَ إِنَّه لَقَسَم لَو تَعلَمُونَ عَظِیم [ 76 ] إِنَّه لَقُرآن کَرِیم [ 77 ] فِی کِتاب مَکنُونٍ - العَظِیم [ 74 ] -قرآن- 1
197 تَنزِیل مِن رَب العالَمِینَ [ 80 ] أَ فَبِهذَا الحَدِیث أَنتُم مُدهِنُونَ [ 81 ] وَ تَجعَلُونَ رِزقَکُم - 78 ] لا یَمَسُّه إِلاَّ المُطَهَّرُونَ [ 79 ] -قرآن- 1 ]
220 وَ نَحن أَقرَب إِلَیه مِنکُ م وَ لکِ ن لا - أَنَّکُم تُکَ ذِّبُونَ [ 82 ] فَلَو لا إِذا بَلَغَت الحُلقُومَ [ 83 ] وَ أَنتُم حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ [ 84 ] -قرآن- 1
تُبصِرُونَ [ 85 ] فَلَو لا إِن کُنتُم غَیرَ مَدِینِینَ [ 86 ] تَرجِعُونَها إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 87 ] فَأَمّا إِن کانَ مِنَ المُقَرَّبِینَ [ 88 ] فَرَوح وَ رَیحان وَ جَنَّۀُ
243 وَ أَمّا إِن کانَ مِن أَصحاب الیَمِین [ 90 ] فَسَ لام لَکَ مِن أَصحاب الیَمِین [ 91 ] وَ أَمّا إِن کانَ مِنَ المُکَ ذِّبِینَ - نَعِیم [ 89 ] -قرآن- 1
- [ 211 إِن هذا لَهُوَ حَقُّ الیَقِین [ 95 ] فَسَبِّح بِاسم رَبِّکَ العَظِیم [ 96 - الضّالِّینَ [ 92 ] فَنُزُل مِن حَمِیم [ 93 ] وَ تَصلِیَۀُ جَحِیم [ 94 ] -قرآن- 1
از « یُنزِفُونَ » . گروه مردم « ثُلَّۀٌ » . سرمایه بشهرها پراکندن، آرد تفت داده بروغن آمیختن « بَ  سا » : 83 [ صفحه 153 ] معنی لغات - قرآن- 1
چیزي بدیگري وابسته شده، دو تا شده دو برابر کرده، بند « مَوضُونَۀٍ » . انزف یعنی مست شد، و از نزف که مجرّد باشد یعنی تمام شد
شکسته که از یکدیگر جدا شده، دو لا کرده، خار درخت کنده شد، منظّم چیده شده و برهم انباشته باندازه و ترتیب « مَخضُودٍ » . بافته
چیز خشک شکسته، « حُطاماً » . از امناء بمعنی ریختن خون « تُمنُونَ » . شکوفهي خرما، موز، یک قسم درخت بزرگ خاردار «ٍ طَلح »
-416- 283 -قرآن- 408 - 201 -قرآن- 273 - 114 -قرآن- 189 - 87 -قرآن- 101 - 21 -قرآن- 78 - نرمهي چیز خشک شده. -قرآن- 13
14 -قرآن- - تلخ و شور. -قرآن- 1 « أُجاجاً » . بندگان، سزا دادگان، بحساب رسیدگان « مَدِینِینَ » 518- 477 -قرآن- 509 - قرآن- 466
63-54 [ صفحه 154 ] ترجمه: بنام خداي بخشنده بهمگان مهربان به مؤمنان، 1 چون بر سر مردم آید آن حادثهي روزگار و رستاخیز
2 کس را نرسد که آن را دروغ پندارد. 3 چه همان است که یکی را برکشد و بلند دارد و دیگري پست و ناچیز کند 4 به آنگاه که
بلرزد بسختی زمین 5 و از جاي کنده شود کوهها و چندان برگرد خود بگردد تا چو گردي بهوا پراکنده باشد 6 بآنگاه شما سه دسته
باشید 7 یاران راستی و فرخندگی که چه خوش باشند 8 و یاران چپی و نادرستی که چه بد برگزار کنند 9 و پیشقدمان بسوي حق
10 که مقرّبند و بلند پایه 11 در بستانها بآسایش و خوشی 12 دستهايشان ز گذشتهگان پیشینند 13 و از واپسیان اندك مردمی 14
بخدمتشانبخدمتشان - «12» که همگی بر تختهاي از طلا بهم بافته 15 برابر یکدگر تکیه کردهاند و غلامانی همیشه آماده
17 با کاسه و کوزه و ابریق ز نوشابهي خوشگوار 18 که نه ملال آرد و نه درد سر و نه هرگز تهی گردد 19 و از هر 30- پاورقی- 28
میوه که بخواهند 20 و گوشت پرنده آنچه پسندند [بینند] 21 و سیه چشمانی 22 چو مروارید نسفته در صدف مانده 23 بپاداش کار
گذشتهشان باشد 24 [البتّه در چنین بستان] سخن بیهوده و گناه نشوند 25 مگر که گویندشان: بتندرستی و آسودگی 26 و یاران
راستی و فرخندگی چه خوش باشند 27 که در بستان سدر بیخارند 28 با درختان پر میوهي بر هم چیده 29 و سایههاي دراز 30 و
آبشاري ریزان و روان 31 و میوههاي فراوان 32 که نه بسر آید و نه از آن جلوگیري بود 33 و هم فرشها دارند بالا رفته به ارزش و
زیبائی و آسایش 34 البتّه ما زنها را چه خوب پیدایش دهیم 35 همگی دختر با شوي بذلهگوي و دلبر 36 همسالان بیکسان برابر
37 براي یاران راستی و درستی 38 که گروهی از پیشینیانند 39 و گروهی ز بازپسان 40 و آنها که یاران چپند و نادرستی چه بد
بینند 41 که در باد گرم و آب داغ گرفتار 42 بزیر سایهي دود 43 نه خنک شوند و نه خوشی بینند 44 چه زان پیش بناز [ صفحه
155 ] بودند و فزونخواهی 45 و دلباختهي گناه و بت پرستی 46 و همی گفتند: از پس مرگ که استخوان و خاك باشیم مگر شود
که زنده شویم و ز جاي برخیزیم! 47 یا پدران پیشینمان چنین باشند! 48 [اي محمّد تو بآنها بگو:] البتّه پیشینیان و واپسان 49 بهنگام
پیشبینی شده فراهم شوند و [گویندشان] 50 اي گمراهان که سخن پیغمبران دروغ شمردید 51 از درخت زقوم برخوردار باشید 52 و
صفحه 80 از 325
شکم پر کنید 53 و بر روي آن ز آب داغ دوزخ نوشید 54 چنانکه هرگز سیر نشوید 55 البتّه اینکه است پذیرائی آنها بروز رستاخیز
56 اي کافران ما شما را آفریدیم پس چرا پیغمبر و رستاخیز باور ندارید! 57 چه میاندیشید بآنچه در زهدان میریزید! 58 شما
آدمش میکنید یا ما آفریدگار آنیم! 59 نه که ما مرگ بسرنوشتتان کردیم و جلوگیر ما کس نتواند شد! 60 البتّه توانیم دیگري
همانندتان بجاي شما آوریم و بجوري شما را درست کنیم که اکنون از آن بیخبرید 61 شما که میدانید به پیدایش نخستین ناچیز
بودید پس چرا بیاد نمیآورید! [و پیدایش دوباره را نمیپذیرید!] 62 هیچ بآنچه کشت میکنید اندیشیدهاید! 63 آیا شما بزیر زمین
آمادهاش میکنید و سرش ز خاك بدر میکنید تا دانه میکند یا ما! 64 که اگر بخواهیم همگی بیهوده و کاه کنیم تا شما را از آن
شگفت آید و پشیمان شوید و بگوئید: 65 ما ز کار خود زیان بردیم 66 و از رزق و روزي بماندیم 67 هیچ بآب نوشیدنی خود فکر
کردهاید از کجا است 68 آیا شما آن ز ابر فرو ریزید یا که ما! 69 البتّه اگر خواهیم شور و تلخش کنیم، پس چرا پاس نعمت
ندارید! 70 بآتشی که میافروزید بنگرید 71 چوب و درخت آن ما پدید آوردیم یا شما! 72 البتّه ما آن را راه یاد حق کردیم و
دستاویز بهرهي مسافر و حاضر 73 پس اي محمّد نام بزرگ پروردگار خود را ستایش کن 74 که نه گفتار کافران درست است 75
و سوگند بفرودگاه ستارگان 76 که اگر بدانند بزرگ سوگندي است 77 اینکه که تو میخوانی قرآنی بزرگوار است 78 در نامهي
80 فرود آمده بفرمان پروردگار جهان 81 پس شود که اینکه [ پوشیده ز چشمان نوشته 79 و آن را جز پاکان نپساوند [ صفحه 156
سخن دروغ نپندارید 82 و پاس روزي و شکر نعمت زندگی را دروغ شمردن حق بدانید! 83 آیا آنگاه که جان کسی بگلو رسد 84
و شما بچشم خود آن را بنگرید 85 و نبینید که ما بآن از شما نزدیکتریم 86 اگر راست گویند و خود غلام و گرفتار نیستند، 87 جان
او را از گلو باز گردانید و زندهاش کنید 88 بلی اگر کسی از نزدیک- شدگان بحق بود 89 پاداش او بهشت است و خوشی و
آسایش است و شادي 90 و اگر از یاران راستی و فرخندگی بود 91 خوشی و آسودگی تو اي محمّد از اینگونه مردم است 92 و
اگر از گمراهان باشد که حق دروغ پندارند 93 بآب داغ دوزخ پذیرائی شوند 94 و پیوستهي آتش باشند 95 البتّه اینکه سرنوشتی
است درست و استوار 96 پس اي محمّد تو نام پروردگار بزرگ خود به پاکیزگی و ستایش بر زبان بیار. سخن مفسرین: مجمع: إبن
ثُلَّۀٌ » بعضی گفتهاند: بجز اینکه آیه « وَ تَجعَلُونَ رِزقَکُم أَنَّکُم تُکَ ذِّبُونَ » عبّاس و قتاده گفتهاند: اینکه سوره بمکّه آمد مگر اینکه آیه
که در راه سفر بمدینه نازل شده است، و بقرائت حجازیها و شامیها نود و نه آیه است، « أَ فَبِهذَا الحَدِیث أَنتُم مُدهِنُونَ » و « مِنَ الَأوَّلِینَ
بحساب قاریهاي بصره نود و هفت آیه است و مردم کوفه نود و شش آیه حساب کردهاند. و در چهارده آیه جاي اختلاف حساب
را کوفیها آخر آیه ندانستهاند و دیگران آخر آیه «ِ أَصحاب الشِّمال » و « أَصحاب-ُ المَشئَمَۀِ » و « أَصحاب المَیمَنَۀِ » آنها است، چنانکه
بحساب قاریهاي کوفه و حجاز آخر آیه است. و « مَوضُونَۀٍ » در نظر غیر کوفی آخر آیه است و «ِ أَصحاب الیَمِین » شمردهاند، و هم
بحساب کوفیها و چند نفر از قاریهاي مدینه آخر آیه است. نقل است که عثمان خلیفه به بیمار- پرسی عبد اللّه مسعود «ٌ حُورٌ عِین »
- 257 -قرآن- 507 - 210 -قرآن- 213 - 146 -قرآن- 181 - رفت که در آن بیماري بمرد، و از او پرسید که ز چه مینالی! -قرآن- 96
790 گفت: از گناهان خود. پرسید: چه - 727 -قرآن- 776 - 675 -قرآن- 715 - 581 -قرآن- 654 - 557 -قرآن- 560 - -529 قرآن- 532
میخواهی! گفت: رحمت پروردگار خود. گفت اجازه میدهی پزشکی برایت بیاوریم! گفت: آنکه بیمارم کرده خود پزشک [
صفحه 157 ] است. گفت: میخواهی دستور دهم حقوق تو را از بیت المال بتو بدهند! گفت آن روز که نیازمند آن بودم تو ندادي
اکنون که بینیازم میخواهی بپردازي! [اینکه گفتگو اشاره است بسابقهي آزاري که از او دید و حقوقی که مسلمین و هم اصحاب
پیغمبر میگرفتند عثمان از او برید. [تفصیل اینکه سرگذشت در اوّل کتاب آورده شده است. مترجم] عثمان گفت: آن را بدختران
تو میدهند. بپاسخ او گفت: آنها را نیازي بآن مال نیست چون سورهي اذا وقعه بآنها آموختهام که از پیغمبر [ص] شنیدم فرمود:
1 و 2 طبري: یعنی فریادي که رستاخیز بآن « إِذا وَقَعَت الواقِعَۀُ- الخ » . هرکه همه سورهي اذا وقعه بخواند هرگز روي نیازمندي نبیند
و مانند اینکه کلمات که در قرآن است نام قیامت « الواقِعَۀُ ...، الطَّامَّۀُ ...، الصَّاخَّۀُ » بپا میشود، چون إبن عبّاس گفته است: کلمات
صفحه 81 از 325
161 -قرآن- - 144 -قرآن- 150 - 27 -قرآن- 133 - است که براي بزرگی آن و فرار مردم از آن باین نامها نامیده شده است. -قرآن- 1
اینکه است که بآن روز سختی زیادي واقع میشود و پیش « الواقِعَۀُ » 179-167 مجمع: بعضی گفتهاند: جهت نامیدن قیامت بکلمهي
آمد میکند یا براي سختی پیدایش و وقوع آن است و معنی اینکه است: بخاطر آورید آنگاه که واقعه واقع شود و رستاخیز بپا شود.
64 فخر: یک معنی جمله اینکه است: چون واقعه واقع شود و قیامت باشد پیدایش آن براي همه نمودار است و کسی - -قرآن- 52
نتواند آن را دروغ پندارد. تأویلات کاشانی: یعنی چون مرگ کسی فرا رسد و قیامت صغري بپا شود نتواند منکر رستاخیز و قیامت
عمومی شود چون او از بدبختی یا خوشبختی خود خبردار میشود و در مییابد که هر کسی چنین سرنوشتی دارد. کشف نوشته: یاد
کن اي محمّد آن روز که افتادنی بیفتد. قیامت را واقعه فرمود از زودي که بیفتد، نبینی که هر چه بیفتد زودتر از آن بزمین رسد که
آن روز قبهي « یوم الآزفۀ و الغاشیۀ، یوم [ صفحه 158 ] القارعۀ و الواقعۀ » ، بنهند روز سیاست و هیبت است روز تغابن و حسرت است
اخضر فرو گشایند و بساط اغبر در نوردند و عقد پروین تباه کنند چون چهرهي ماه و خورشید سیاه کنند. اختران را از فلک فرو
3 « خافِضَۀٌ رافِعَۀٌ » . ریزند سما را بر سمک زنند زمین را بجنبانند. صافی: قیامت را واقعه نامیده است چون یقین است که خواهد بود
طبري: 1- یعنی آنها که بدنیا عزیز بودند و بلند مرتبه پست میشوند بسوي آتش میروند و آنها که بدنیا ناچیز و پست بودند بلند
مرتبه میشوند و بسوي بهشت میروند 2- یعنی جاي بلند را قیامت کوتاه کند و جاي کوتاه را بلند کند تا همه برابر شوند و دور و
20 ابو - نزدیک بمانند هم بشنوند مجمع: در قرائت شاذّ با نصب و صداي بالا خوانده شده است تا حال باشد براي واقعه. -قرآن- 1
5 ابو الفتوح: یعنی کوهها را « بُسَّت الجِبال-ُ الخ » . الفتوح نوشته: إبن عطا گفت: قومی را بعدل فرو نهد و قومی را به فضل بردارد
20 کشف: مجاهد گفت: کوهها کنده و شکسته شود. کلبی گفت بر روي زمین - پست کنند و نرم بمانند آرد کنند. -قرآن- 1
و هم او نوشته: کوهها از بیخ بر کنند تا همچو دودي و گردي شود بر هوا، آن روز بلال درویش را « یَومَ نُسَ یِّرُ الجِبالَ » بگردانند مثل
میآرند با تاج و حلّه و مرکب بردابرد میزنند تا بفردوس اعلی برند و خواجهي او را امیه بن خلف با اغلال و انکال و سلاسل بر
وي میکشند تا بدرك اسفل برند، آن طیلسان پوش منافق را بآتش میبرند و آن قبا بستهي مخلص را ببهشت میفرستند. آن پیر
115 بسا پیر مناجاتی که - مناجاتی مبتدع را بآتش قهر میسوزند و آن جوان خراباتی معتقد را بر تخت بخت مینشانند. -قرآن- 87
- 9 تبیان: 1 -8 « أَصحاب المَیمَنَۀِ ...- أَصحاب المَشئَمَۀِ » [ بیمرکب فرو ماند || بسا رند خراباتی که زین بر شیر نر بندد [ صفحه 159
یعنی صاحبان فرخندگی و برکت و ثواب خداوندي، و اصحاب شوم و تنگی زندگی و گرفتاري همیشگی 2- یعنی آنها که از
سوي راست ببهشت برند و از سوي چپ بجهنّم برند 3- آنها که نامهي عملشان بدست راستشان دهند و آنها که بدست چپشان
اهمّیت و بزرگی موقع هر یک از اینکه دو دسته است در خیر و شر و « ما أَصحاب المَیمَنَۀِ و ما أَصحاب المَشئَمَۀِ » دهند. و مقصود از
- 10 مجمع: 1 « وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ- الخ » 404- 377 -قرآن- 380 - 51 -قرآن- 353 - 22 -قرآن- 30 - خوشحالی و بد حالی. -قرآن- 1
جبّائی گفته است: یعنی آنها که پیشقدم شدند در پیروي پیغمبران در ثواب و رحمت حق نیز پیش قدم خواهند بود 2- آنها که در
فرمانبري حق جلو هستند در رسیدن برحمت او جلو خواهند بود، و ممکن است سابقون دوّم تأکید براي اوّل باشد و خبر جملهي بعد
356 کشف: - 32 -قرآن- 346 - باشد یعنی آنها که پیشقدمند و بدرستی پیشقدم هستند نزدیکان بحق هستند. -قرآن- 1 « أُولئِکَ- الخ »
یعنی پیشقدمان چگونه پیشقدمانی که مقربین هستند. و در تفسیر است « السّابقون ما السّابقون » ممکن است مقصود اینکه باشد که
که مقصود آنها است که در اسلام پذیرفتن جلو رفتند و پس آنها که بهجرت جلو بودند و از پس آن کسانی که در تکبیر اوّل
نمازهاي واجب جلو هستند و بعد از آن هر که بنکوکاري جلو باشد. بعضی گفتهاند: مردم سه دستهاند: 1- آنکه در آغاز جوانی
ابتکار خیرات کرد و بهمان روش تا دم مرگ بود او سابق مقرّب است 2- آنکه از آغاز جوانی دست اندر کار بدي بود و بآخر توبه
کرد او صاحب یمین است. 3- آنکه ز آغاز تا بانجام زندگی با بدي سر و کار داشت صاحب شمال است. ابو الفتوح: 1- إبن
سیرین گفت: یعنی آنها که بدو قبله با پیغمبر نماز کردند که اوّل رو به بیت المقدّس و بعد از شش ماه از هجرت رو بکعبه 2- کعب
صفحه 82 از 325
- گفت: اهل قرآن هستند که بقیامت بر سرشان تاج گذارند 3- آنها که در جهاد [ صفحه 160 ] کردن و بمسجد رفتن جلو بودند 4
14 مجمع: 1- گروهی از -13 « ثُلَّۀٌ مِنَ الأَوَّلِینَ وَ قَلِیل-ٌ الخ » . إبن عبّاس گفت: آنکه در هجرت جلو بود برحمت حق جلو باشد
مفسّرین گفتهاند: یعنی دستهاي زیاد از امتهاي پیغمبران گذشته و مردمی اندك از امّت پیغمبر ما، چون آنهائی که جلو افتادند و
سخن پیغمبران گذشته را پذیرفتهاند با مقایسهي به آن عدّهاي که اوّل به پیغمبر گرویدند زیادتر هستند بواسطهي زیادي شمارهي
پیغمبران 2- بعضی گفتهاند: مقصود از اوّلین و آخرین هر دو پیروان اسلام هستند و چون آنها که اوّل گرویدند حالشان و مقامشان
بسیار بالاتر از دیگران بود اینکه است که گفته شده است اندکی از آخریها و پسینیان هم بدرجهي اوّلین میرسند 3- مقاتل گفته
17 کشف: غلام « وِلدان مُخَلَّدُونَ » 41- است یعنی دستهاي از ملّتهاي جلو و اندکی از آنها که بآخر اینکه ملت خواهند بود. -قرآن- 1
گفته است که جمع ولید به معنی بچه و غلام است که «ٌ وِلدان » و نوخط در نظر مردم براي خدمت بهتر است از مرد بزرگ از اینروي
نوجوان و کم عمر باشد. و حسن بصري گفته است آنها کودکان هستند که چون کار بد و خوب نداشتهاند براي خدمت معیّن
شدهاند تا نه آزار شوند و نه در نعمت بهشتی باشند. و مقصود از مخلّدون، یا جاودان است یا بصورت جوانی همیشه است یا آراسته
17 و - 19 مجمع: یعنی عقلشان را نمیبرند و مست نمیشوند. -قرآن- 1 « لا یُنزِفُونَ » 125- 25 -قرآن- 115 - بآرایش است. -قرآن- 1
22 مجمع: با جرّ و رفع و نصب «ٌ حُورٌ عِین » . با فتح یاء و کسر زاي بصورت معلوم خواندهاند یعنی شرابشان تمام نمیشود
باشد یعنی در بهشت و در میان حور عین هستند یا خبر باشد یعنی براي آنها حور عین است یا «ِ فِی- جَنّات » خواندهاند که عطف بر
26 مجمع: یعنی در آنجا سخنان -25 « لَغواً وَ لا تَأثِیماً » 93- 15 -قرآن- 75 - مفعول باشد یعنی میبخشند بآنها حور عین را. -قرآن- 1
25 [ صفحه 161 ] مست - بیهوده نیست و گناه شراب خوردن نیست و یکدیگر را گناهکار نمیخوانند و بعضی گفتهاند -قرآن- 1
26 مجمع: یعنی با یکدگر گفتار سلّم و صفا دارند که « قِیلًا سَلاماً سَلاماً » . نیستند که چون میخوارگان پیوسته سوگند یاد کنند
یا صفت براي قیلا باشد، یعنی گفتار « سلّمک اللّه تسلیما » موجب دوستی است، و نصب سلاما بفعل مقدّر است یعنی میگویند
34 ابو الفتوح: 1- یعنی بسترهاي روي هم انداخته شده است که بالا رفته است 2- علی علیه « فُرُش مَرفُوعَۀٍ » 25- تندرستی. -قرآن- 1
السّلام فرمود: یعنی بسترهاي بروي تختها افکنده است که از زمین بلند است 3- چون عرب زن را فراش میگوید، مقصود زنان بلند
21 کشف نوشته: اینکه است پاداش کردار مؤمنان و ثواب طاعات و عبادات ایشان و اینکه - مرتبه است در جمال و کمال. -قرآن- 1
صفت مزدوران است که کار کنند و مزد خواهند امّا خدایرا دوستانیاند که ایشان سر به بهشت رضوان فرو نیارند، و حور و قصور و
انهار و اشجار ایشانرا صید نکند، غلامان سراي سلطان توحیدند و ساکنان عالم عشق و سلاطین جهان معرفت و مشتاق شربت نیستی،
بهشت خلد زینت و جمال خود بر ایشان عرضه میکند و ایشان یقین و معرفت خود برو جلوه میکنند، بهشت جوي می و شیر و
عسل بر ایشان عرضه میکند و ایشان چشمههاي توحید و دریاهاي تفرید برو جلوه میکنند، بهشت حورا و عینا آراسته و پیراسته بر
ایشان عرضه میکند و ایشان مخدّرات معرفت و مخبآت مشاهدت برو جلوه میکنند تا آخر بهشت از ایشان خجل باز گردد و ایشان
37 مجمع: با سکون و « عُرُباً » 813- دیدهي همّت بکس باز نکنند. -قرآن- 772 « مَقعَدِ صِ دق عِندَ مَلِیک مُقتَدِرٍ » در گذرند و تا به
40 روح البیان: یعنی اصحاب- الیمین که نکوکارانند در اوّلین « ثُلَّۀٌ مِنَ الَأوَّلِینَ وَ ثُلَّۀٌ مِنَ الآخِرِینَ » 10- ضم راء خواندهاند. -قرآن- 1
براي اینکه است که آنها سابقین و پیشقدمان بخیرات « قَلِیل مِنَ الآخِرِینَ » و در آخرین زیاد هستند ولی در آیت جلو که گفته است
220 [ صفحه 162 ] بخیرات. - 59 -قرآن- 192 - هستند و در مردم واپسین و آنها که بآخر ملّتها هستند کم است افراد پیشقدم -قرآن- 1
گفت. و حسن بصري گفت: هفتاد « ثُلَّۀٌ » گفت و براي اصحاب الیمین «ٌ قَلِیل » اینست جهت اختلاف اینکه دو جمله که براي سابقین
نفر از اصحاب پیغمبر که در جنگ بدر شرکت کرده بودند دیدم که از حلال آن اندازه اجتناب میکردند که شما از حرام بآن
اندازه دوري نمیکنید، و در گرفتاري خوشدلتر از شما بودند در آسودگی و عیش و اگر شما آنها را میدیدید دیوانهشان میدانستید
و اگر آنها اخیار شما را بینند گویند: اینکه مردم از حق بینصیبند و اگر اشرار شما را بینند گویند اینها رستاخیز باور ندارند و اگر
صفحه 83 از 325
44 طبري: یعنی سایهي «ٍ وَ لا کَرِیم » 117- 77 -قرآن- 108 - مال حلال بآنها عرضه شود نمی- پذیرند تا دلشان تباه نشود. -قرآن- 67
ما هذا الطّعام بطیّب و » میآورد مانند اینکه جمله «ٍ وَ لا کَرِیم » دود دردآور است. چون عرب بدنبال صفات پسندیدهي منفی کلمهي
ضحّاك گفته است: هر نوشیدنی که گوارا نباشد .« ما هذه الدّار بنظیفۀ و لا کریمۀ » و « ما هذا اللّحم بسمین و لا کریم » و « لا کریم
یعنی نه جاي نشستن « لا ببارد المنزل و لا کریم المنظر » قتاده گفته است: یعنی .« کل شراب لیس بعذب لیس بکریم » کریم نیست
48 مجمع: إبن عامر خوانده است با « أَ إِذا مِتنا ...- أَ إِنّا لَمَبعُوثُونَ » 126- 17 -قرآن- 110 - سرد است نه آنچه بچشم میآید. -قرآن- 1
دو همزه در هر دو جمله و فقط بقرآن در همین آیه میان دو استفهام جمع کرده است و خوانده است و در جاي دیگر و از دیگر
18- 55 مجمع: شرب بضم و فتح شین خواندهاند. -قرآن- 1 «ِ شُربَ الهِیم » 47- 15 -قرآن- 23 - قاریها اینگونه قرائت نیست. -قرآن- 1
60 مجمع: إبن کثیر بتخفیف دال خوانده است چون بی تشدید بمعنی با تشدید استعمال شده است یعنی قدر بیتشدید « نَحن قَدَّرنا »
1- مرگ هر کس را باندازه 18- بمعنی قدّر با تشدید از تقدیر و اندازهگیري استعمال شده است، و دو معنی شده است: -قرآن- 1
معیّن کردیم که یکی بجوانی و دیگري به پیري میمیرد 2- یک اندازه معیّن کردیم و برابر نمودیم فرمانبر و نافرمان را که همه
60 مجمع: 1- اینکه جمله دنبالهي جملهي جلو است یعنی کس « وَ ما نَحن بِمَسبُوقِینَ » [ بمیرند و کس زنده نماند. [ صفحه 163
نتواند پیش از ما بوقت مرگش خبردار شود و کاري بکند 2- جمله جداگانه است مربوط ببعد یعنی کس بر ما چیره نشود که نتوانیم
61 طبري: مجاهد گفته است یعنی بهر صورتی که « وَ نُنشِئَکُم فِی ما لا تَعلَمُونَ » 30- شما را ببریم و دیگري بجایتان آریم. -قرآن- 1
40 ابو الفتوح: حسن بصري گفت: یعنی صورت شما را ببوزینه و خوك بگردانیم چنانکه مردم - بخواهیم پدیدارتان کنیم. -قرآن- 1
پیش از شما را چنین کردیم. تبیان: یعنی توانیم شما را ایجاد کنیم در وضع و صورت جوربجور که شما آن را نمیدانید. بعضی
گفتهاند: مقصود پیدایش آیندهي آدمی بعالم دیگر است یعنی نمودارتان میکنیم در وقتی و بصورتی که از آن خبر ندارید به اینکه
جور که از اینکه پیدایش اولی خود بواسطه تناسل و توالد خبردار هستید. فخر: مشهور در تفسیر اینکه معنی است که در شما صفت
و خوئی ایجاد میکنیم که نمیدانید. و ظاهر اینکه است که در صفت و زمانی که شما خبر ندارید چون کسی نمیداند کی میمیرد
در اینجا « أَ أَنتُم تَخلُقُونَه-ُ الخ » و کی زنده میشود، و ممکن است معنی لطیف دیگر بشود که چون در آیت جلو گفته شده است
گفته شده است ما در شکم مادر شما را جوري درست میکنیم که خود از آن بیخبرید پس چگونه شما آفریننده هستید و ما نیستیم!
براي پابرجا کردن امکان پیدایش اوّل است که چون خود از آن باخبرید که بقدرت « وَ لَقَد عَلِمتُم النَّشأَةَ- الخ » و جملهي بعد
538 ابو السعود: یعنی میتوانیم خلقت و - 323 -قرآن- 507 - دیگري بوده است آینده هم بمثال گذشته خواهد بود. -قرآن- 298
ریخت شما را عوض کنیم و بصورتی در بیاوریم که بخاطر شما نگذشته است و تصوّر آن نکردهاید. بعضی نیز گفتهاند: مقصود
براي عالم دیگر است یعنی بصورتی غیر از اینکه صورت زندگی کنونی نمودارتان میکنیم. [ صفحه 164 ] روح البیان: ممکن است
آیه متوجّه باشد بآفرینش دوباره بعالم دیگر در خلقت و صفتی از رنگ و شکل که خود نمیدانند. و در حدیث است که مردم
بهشتی جرد و مرد هستند یعنی بیموي و بصورت نوجوان و دندان مردم جهنّم باندازه کوه احد است. صافی: یعنی در نشأة و
مرگ سرنوشت خداوندي است که کس را :« قَدَّرنا بَینَکُم-ُ تا- فِی ما لا تَعلَمُونَ » پیدایشی که شما نمیدانید. فی ظلال القرآن از
توان فرار از آن نیست تا حلقهي زنجیر تکامل پیوسته باشد و دستهاي بروید و دیگري بمانندتان براي آبادانی زمین جانشین شود تا
سرنوشت بزندگی پایان دهد و پیدایش دیگري نمودار شود و بصورت غیب مجهول در آید، چه که آدمی را بدان دسترسی نیست
جز آنچه خدا خبر داده و آنگاه اینکه پیدایش بآخر خود رسیده و کاوران اینکه جهان بجایگاه همیشگی خود فرود میآید. -قرآن-
62 روح البیان: یعنی شما که میدانید از نطفه و علقه و مضغه درست شدید یا از پیدایش « وَ لَقَد عَلِمتُم-ُ الخ » 79- -44-24 قرآن- 56
آدم خبر دارید که از خاك درست شد پس چرا بیاد نمیافتید و پند نمیگیرید که بآینده میتواند بمانند گذشته نمودارتان کند
21 آنکه ما را ز خلوت نابود|| - چونکه آسانتر است بواسطهي آمادگی موادّ و معیّن شدن اجزا و نموداري صورت سابق: -قرآن- 1
صفحه 84 از 325
میکشد تا بجلوهگاه وجود بار دیگر که از سموم هلاك || روي پوشیم زیر پردهي خاك هم تواند به امر کن فیکون || کرد از
گوشهي لحد بیرون و در اینکه آیه دلیلی است بر درستی قیاس چون ملامت کرده است که چرا آینده را بگذشته قیاس نمیکنید و
از پیدایش اوّل حکم نمیکنید که میشود دوباره پدیدار شوید و چون بر ترك قیاس ملامت شده است پس تحریک بر عمل بقیاس
است. و در مثنوي است: [ صفحه 165 ] مجتهد هر گه که باشد نص شناس || اندر آن صورت، نیندیشد قیاس چون نیابد نص اندر
صورتی || از قیاس آنجا نماید عبرتی اینکه قیاسات و تحرّي روز ابر || تا بشب مر قبله را کرده است حبر لیک با خورشید و کعبه
و تعلیم الاستدلال بالنّشأة الاولی علی النّشأة الثّانیۀ » : پیش رو || اینکه قیاسات و تحرّي را مجو تبیان در اینکه آیه چنین نوشته است
- 65 مجمع: 1- عطا و کلبی و مقاتل: یعنی شما را شگفت آید از اینکه نابودي کشت و زرع شما 2 « تَفَکَّهُونَ » .« فیه تعلیم القیاس
است که « التّفکّه بالحدیث » عکرمه و قتاده: یعنی پشیمان میشوید افسوس میخورید بهزینهي هدر شدهي خود، و اصل اینکه جمله از
براي رفع ملال آدمی هر دمی از دري سخن میگوید. گویا شما هم از پشیمانی و ناراحتی هر دمی بجوري پشیمانی خود نمودار
66 مجمع: با دو « إِنّا لَمُغرَمُونَ » ! 3- بعضی گفتهاند: یعنی یکدگر را ملامت میکنید که چرا فرمان حق نبردید 16- میکنید. -قرآن- 1
73 ابو الفتوح: 1- مقوین یعنی آنها که بر زمین بیآبادي فرود آیند چون قی و قوا « لِلمُقوِینَ » 22- همزه نیز خواندهاند. -قرآن- 1
بفتح قاف بمعنی زمین بیآبادي و بیباران است 2- مجاهد گفت: یعنی براي آنها که بخواهند از آتش بهرهمند شوند از مسافر و
آنکه در وطن باشد از آن بهرمند شوند و بیاد آتش دوزخ باشند 3- حسن بصري: یعنی بلغه و دستاویز زندگی است براي مسافر که
اقویت منذ » باندازهي کافی سنگ و آتشزنه و آهن با خود بردارند 4- إبن زید گفت کالاي گرسنگان است. چون عرب میگوید
یعنی از فلان وقت گرسنهام و چیزي نخوردهام 5- قطرب: اینکه کلمه از اضداد است که دو معنی ناسازگار دارد که درویش و « کذا
فَلا أُقسِم بِمَواقِعِ » 15- توانگر را میفهماند، و معنی جمله اینکه است که آتش کالاي همگان کردیم چه دارا و چه نادار. -قرآن- 1
40 [ صفحه 166 ] است یعنی سوگند یاد میکنیم 2- بعضی از - 75 طبري: 1- سعید جبیر گفته است: لا زاید -قرآن- 1 «ِ النُّجُوم
آشنایان بزبان عرب گفتهاند: لا معنی مستقل دارد یعنی پس نه چنین است که شما میگوئید و منکر حق باشید که سوگند یاد
میکنیم و مقصود از مواقع النّجوم: 1- نوبتهاي نزول قرآن است 2- مجاهد گفته است: یعنی سوگند بمساقط النّجوم که هنگام
غروب باشد یا نقطه از آسمان که ستاره غروب میکند و دیده نمیشود 3- قتاده گفته است: یعنی منازل نجوم که بروج دوازدهگانه
باشد 4- حسن بصري گفته است: یعنی بپراکنده شدن و تیره شدن ستارگان در قیامت. مجمع: 1- بعضی گفتهاند: لا در سوگند زیاد
و اینکه شعر امرؤ القیس: لا و ابیک ابنۀ العامري || لا یدّعی القوم انّی افرّ یعنی سوگند بجان پدرت اي دختر « لا و اللّه » میکنند مثل
مرد عامري هرگز مردم ادّعا نمیکنند که من از جنگ فراریم 2- ابو مسلم گفته است: یعنی سوگند یاد نمیکنم چون مطلب روشنتر
از آن است که کسی دو دل باشد و نیازي بسوگند باشد. و مواقع را بعضی گفتهاند: یعنی انواء که عرب جاهلی طلوع و غروب
ستارگان را تقسیمی کرده بودند و هر قسمتی را نوء بفتح نون مینامیدند و بارش باران را بآن میدانستند و میگفتند: بفلان نوء
لَقُرآنٌ » . بدون همزه نیز قرائت شده است « لاقسم » بیالف خواندهاند و دیگران با الف و « موقع » براي ما باران آمد. و مردم کوفه
77 کشف: 1- کریم داراي خیر بسیار و سود همگانی و به- قرآن خیر دنیا و آخرت فراهم میشود 2- یعنی عزیز است و «ٌ کَرِیم
بزرگوار که کلام حق است 3- یعنی حافظ و قاري خود را کریم و بزرگوار میکند 4- یعنی گرامی است که مؤمنین و ملائکهي
«ٍ کِتاب مَکنُون » 21- مقربین بزرگش میدارند 5- بزرگوار است که یسر و آسانی آن بیشتر از عسر و دشواري آن است. -قرآن- 1
78 فخر: یعنی قرآن در لوح محفوظ است که پوشیده از مردم است و جز ملائکهي معیّن کس را از آن خبر نیست. و یا معنی چنین
20 [ صفحه 167 ] است: قرآن کریم در کتابی نوشته است که پوشیده شده است از دستبرد مغرضین و مصون است از - -قرآن- 1
تغییر و تبدیل منحرفین، یا اینکه هر چه خواندنی است نوشته شده است و لازمهي قرآن و خواندنی بودن اینکه است که نوشته باشد
با وجود اینکه قید بکتاب و نوشته براي اینکه است که منکرین میگفتند ساختهي محمّد است بجواب ایشان گفته شده از کتابی
صفحه 85 از 325
79 طبري: ابو نهیک گفته « لا یَمَسُّه إِلَّا المُطَهَّرُونَ » . خوانده میشود که پوشیده از مردم است یا پوشیده از دست تغییر و تبدیل است
است: یعنی کتاب پوشیده در آسمان را دست کس نرسد مگر که از گناه پاك باشد. سعید بن جبیر گفت: یعنی ملائکه که در
آسمان هستند. عکرمه گفته است: یعنی آنها که به تورات و انجیل رفتار کردند. إبن زید گفته است: یعنی ملائکه و پیغمبران که
قرآن را از آسمان فرود میآورند و پاك هستند چون جبرئیل که میآورد پاك است و پیغمبر که باو تحویل میدهد پاك است.
قتاده گفته است: یعنی به پیشگاه حق جز پاکان کسی آن را نمیپساود لیکن در میان شما آدمیزادها مشرك نجس و منافق رجس با
لوح «ٍ کِتاب مَکنُون » 39 مجمع: اگر بگوئیم: مقصود از - بوده است. -قرآن- 1 « ما یمسّه » آن سر و کار دارد. و در قرائت إبن مسعود
محفوظ است که از مردم پوشیده است معنی اینکه جمله چنین خواهد بود: آن کتاب در لوح محفوظ است جز ملائکه که پاکان
هستند دیگري آن را مس و پساوش نمیکند، و اگر مقصود همین قرآن نوشتهي در دست مردم باشد معنی اینکه است که اینکه
قرآن را جز آنها که از شرك و بتپرستی پاك هستند نباید بپساوند. و بعضی گفتهاند: مقصود از مطهّرون آنها است که از حدث و
جنابت پاك باشند. و از امام باقر علیه السلام نقل است که براي جنب و شخص بیوضو و زن گرفتار عادت جایز نیست دست زدن
و تماس با قرآن. و طاووس و عطا و سالم نیز چنین رأي داشتهاند و مذهب مالک و شافعی نیز همین است. پس اینکه جمله اگرچه
52 -قرآن- - بجاي قرآن است. و جایز -قرآن- 33 «ُ یَمَسُّه » بصورت خبر است در معنی انشاء است و جلوگیري. و بعقیدهي ما ضمیر
یعنی «ُ لا یَمَسُّه » : 828-816 [ صفحه 168 ] نیست آدم ناپاك بآن دست زند. حسینی: آنها که مرد دقّت و تحقیق هستند گفتهاند
معتقد نمیشود و مقصود اینکه است که اعتقاد بقرآن کار پاکدلان است که مؤمن هستند و بآن عمل میکنند. و یا معنی اینکه است
که علم بقرآن و تفسیر و تأویل آن مختص آنها است که سرّ و راز درونیشان پاك باشد از تیرگی. و جنید گفته است پاکی سرّ آن
70 جمال حضرت قرآن نقاب آنگه بر اندازد || که دار الملک - است که غیر حق در دل نگنجد و حکیم سنائی فرموده: -قرآن- 55
معنی را مجرّد بیند از غوغا و در بحر الحقایق است که کشف اسرار قرآن براي کسی فراهم است که از پلیدي گمان غیري و
دوگانگی پاك باشد و از دیدار خلق حق را بنگرد. بیت: چون تجلّی کرد اوصاف قدیم || پس بسوزد وصف حادث را کلیم
طنطاوي: اگر مقصود از کتاب مکنون لوح محفوظ باشد یعنی غیر از آنها که از مادّه بینیاز و پاك هستند و تفوّق بر آن دارند
دیگري از لوح محفوظ خبر دار نیست. و اگر مقصود قرآن باشد یعنی: از باطل و بیهودگی و تباهی محفوظ است و در پی آن
81 طبري: 1- مجاهد گفته است: یعنی شما به وسیلهي قرآن پشتیبانی « مُدهِنُونَ » . نمیروند مگر آنها که دل ز کفر پاك دارند
82 ابو « وَ تَجعَلُونَ رِزقَکُ م أَنَّکُم- الخ » 14- بکافران میکنید 2- ضحاك گفته است: یعنی قرآن را دروغ میشمارید. -قرآن- 1
36 یعنی بهرهي شما از قرآن همین است که آن را دروغ پندارید 2- عبد اللّه عبّاس - الفتوح: 1- حسن بصري گفت: -قرآن- 1
گفت: در زمان پیغمبر بارانی بارید آن حضرت فرمود: یک دسته مردم خدا را شکر میکنند که باران داد و دستهاي میگویند براي
] 364- 328 -قرآن- 340 - قرآن- 302 - « فَلا أُقسِم بِمَواقِع-ِ تا- أَنَّکُم تُکَذِّبُونَ » فلان نوء که هنگام آن بود باران بارید. اینکه آیات آمد
صفحه 169 ] یعنی سوگند بنوء و آن ستارهها که از غروب و طلوعشان انتظار باران دارید و مقصود اینکه است که بجاي شکر خدا
تجعلون » : نعمت او را دروغ دانستید و باران را از طلوع و غروب ستاره دانستید، و نقل کردهاند که پیغمبر [ص] چنین قرائت میفرمود
نقل کردند: سلیمان عبد الملک خلیفهي اموي بیکی از علما گفت: از علم نجوم چیزي بخوانید تا از آن بیبهره .« شکرکم انّکم
نباشید. گفت: ما را منع از آن کردهاند چون براي من روایت کردهاند که پیغمبر فرمود از سه چیز پیش از دگر کارها ترسناکم که
امت را گرفتار کند: 1- پیشوایان را ناچیز شمردن. 2- سرنوشت و تقدیر دروغ دانستن 3- ایمان بنجوم و دلبستگی بستاره- شناسی.
84 ابو الفتوح: 1- بعضی گفتهاند روي سخن با او است که دمادم مرگ است که چشم دوختهاید و مرگ در جلو « حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ »
86 مجمع: « فَلَو لا إِن کُنتُم- الخ » چشم میبینید و چاره ندارید 2- و بعضی گفتهاند: مقصود خویشان او است که بر بالین او نشستهاند
اینکه جملهي دوم است و معنی وادار کردن است یعنی « فَلَو لا إِذا بَلَغَت-ِ الخ » براي طول فاصله است و جواب اوّل « فَلَو لا » تکرار
صفحه 86 از 325
پس چرا و نتیجهي معنی اینکه است: چون جان بگلو رسید چرا آنرا بر نمیگردانید اگر گرفتار حساب خود نیستید و مملوك و
- 89 فخر: معنی روح: 1 «ٌ فَرَوح وَ رَیحان » 376- 312 -قرآن- 352 - 276 -قرآن- 302 - 24 -قرآن- 254 - بفرمان دیگري نیستید! -قرآن- 1
رحمت است 2- راحت است و آسایش 3- وسعت است و گشایش، و ریحان یا بمعنی برگ است یا به معنی گل است و یا ریحان
23 ابو السعود: روح بمعنی استراحت است - و گیاه خوشبوي معروف است که هنگام مرگ، مؤمن آن میبوید و میمیرد. -قرآن- 1
91 مجمع: 1- یعنی « فَسَلام لَکَ- الخ » . و بضم را خواندهاند یعنی رحمت که سبب زندگی دائمی است و ریحان بمعنی روزي است
] 17- اگر آنکه مرده است از اصحاب یمین بود تو سلامتی آنها را میبینی که ترس و گرفتاري ندارند 2- قتاده گفته -قرآن- 1
صفحه 170 ] است: یعنی اي مؤمن اصحاب یمین تو سلامت و آسوده هستی از گرفتاري خدا و فرشتگان بتو سلام کنند 3- فرّاء گفته
قرآن- - .« إِنَّکَ مِن أَصحاب-ِ الخ » است: یعنی اي پیغمبر تو سلامت هستی چون از اصحاب یمین هستی و جمله اینکه جور است
95 روح البیان: « إِن هذا- الخ » . -4 بعضی گفتهاند: یعنی سلام اصحاب یمین بر تو است چون آنها با تو در بهشت هستند 245-222
12 حال خلد و - یعنی آنچه در اینکه سوره گفته شد حق ثابتی است که نه دگرگون شود و نه چیزي جایگیر آن باشد. -قرآن- 1
جحیم دانستیم || بیقین آن چنانکه میباید گر حجاب از میانه بر گیرند || آن یقین ذرّهاي نیفزاید و جلوههاي حق بسه مرتبه است:
اوّل جلوهي علمی که از حقیقت چیزي با خبر شوند. دوّم- جلوهي عینی که آن را ببینند. سوّم- جلوهي حقّی و حقیقتی که بخود
معلوم بپیوندند. اوّل مثل علم بکعبه که هر کس آن را به یقین میداند. دوّم مثل آنکه آن را از دور بینند که نما و صورتی از آن در
مییابند. سوم مثل آنکه بدرون کعبه برود و پیوستهي بآن میشود. و قتاده گفته است: خداوند همه کس را بحقیقت قرآن آشنا
میکند مؤمن در دنیا آشنا میشود و به آخرت بهره میبرد و کافر بآخرت آشنا میشود که سودي باو ندارد. جامی گفته: سیراب
96 مجمع: 1- یعنی پاکیزه بدار او را از « فَسَبِّح بِاسم-ِ الخ » کن ز یقین جان تشنه را || زین بیش خشک لب منشین بر سراب ریب
هر زشتی و شرك و بزرگش بدار بستایش او 2- پاکیزه بدار اسم او را از ناروا و کار یا صفت زشتی باو وابسته مکن 3- یعنی بگو:
- سبحان ربّی العظیم و معناي عظیم براي خداوند است که چیزي به پیشگاه او رسیدنی نیست که چیره است و توانا و برتر. -قرآن- 1
73 [ صفحه 171 ] مصطفی [ص] گفت: آن - قرآن- 55 - « فَسَ بِّح بِاسم-ِ الخ » 19 ابو الفتوح نوشته: عقبۀ الجهنی گفت: چون آیه آمد
رسول « سَبِّح اسمَ رَبِّکَ الَأعلَی » چون اینکه آیه آمد « سبحان ربّی العظیم و بحمده » را در رکوع کنید. سنّت شد که در رکوع گویند
168 سخن ما: 1- آیت 61 - قرآن- 133 - .« سبحان ربّی الأعلی و بحمده » گفت: اینکه در سجود گوئید. در سجود چنین آمد که
اختلاف مفسرین را نوشتیم ولی بقرینهي آیات پس و پیش اینکه آیه که سخن از مرگ است و « نُنشِئَکُم فِی ما لا تَعلَمُونَ » جملهي
آغاز پیدایش آدمی شاید مقصود نموداري آیندهي آدمی است از پس مرگ و نابودي اینکه قالب زندگی که شما را نبوده چنین
موجودي درست کردیم و مرگ بسرنوشتتان هست پس همان قدرت که تا اینجا شما را آورده و میبرد میتواند همین مثال و
نموداري را عوض کند بجوري که اکنون تصور آن براي شما ممکن نیست و اینکه جمله بالاترین بیان است از براي چگونگی
صورت و هیأت آدمی در عالم دیگر که اگرچه اینکه موادّ و سلولها نابود میشود و البتّه در آینده با اینکه موادّ فراهم نخواهد شد
چون اگر از همین موادّ باشد ناچار ماندنی نخواهد بود و همین است که دورانی برگزار کرده و نابود شده است پس همین انسان که
دورانی بر گذارده و در هر لحظهي از زندگی فکر و کاري داشته از پس مرگ بیآنکه یک لحظهي آن ندیده انگاشته شود ز آغاز
تا بانجامش نمودار میشود و موجودي پاینده و همیشگی خواهد بود ولی اینهمه فکر و کار دوران زندگی با همهي اختلافات
صوري و معنوي از نوزادي تا دم مرگ و از جهل و بیچارگی تا توانائی و علم و ثروت و فرماندهی بر میلیونها مردم مثل خود،
چگونه میشود در یک موجود ثابت فنا ناپذیر فراهم و نمودار شود! البتّه جواب اینکه سؤال همین جمله است که اکنون شما گرفتار
ماده هستید و با زمان و مکان سر و کار دارید و نمیتوانید بدانید که آن صورت فراهم شدهي از فکر و کار دوران زندگی شما
چگونه خواهد بود. و اگر بتوانید خود را از بند زمان و مکان برهانید میتوانید بفهمید چگونه موجودي همیشگی و نابود نشدنی
صفحه 87 از 325
هستید و صورت دائمی شما چه صورت و هیکلی است. و در حقیقت اگر ما بتوانیم فاصلههاي زمانی و مکانی را کنار بزنیم البته -
67 [ صفحه 172 ] از آن دم که چشم بجهان گشودهایم همهي آنچه در هر جا و هر وقت کردهایم در جلو ما خواهد بود - قرآن- 31
چون همین گذشت روزگار است که کارها و چیزها را جور- بجور میکند و عوض مینماید و تعدّد و تنوّع فراهم میکند و گر نه
همه چیز و همه کار یک حقیقت ثابت خواهد بود. براي آشنائی خاطر و آسانی سنجش فرض کنید: یک نفر پیاده که در مدّتی
بمناطق مختلف ساحلی و جنگلی و کوهستانی و کویري گردش کند البتّه هر قدمی بر دارد و دمی برگزار کند از آنچه پشت سر
گذاشته بیخبر است و هم از آنچه در جلو دارد، فقط آگاهی او از همهي اینکه سرزمینها که پیموده و خواهد پیمود همان است که
در یک دم و قدم بجلو چشم خود دارد. ولی آنکه از بالاي سر اینکه سیّاح پیاده با هواپیماي تندرو حرکت کند به یک دم تمام
مشاهدات او را از نظر میگذراند و همهي آنچه او دیده و از نظرش رفته و آنچه ندیده و به آرزوي آن میرود همگی در جلو چشم
اینکه که در هواپیما نشسته نمودار است و آشکار. و البتّه همین کم کردن فاصلهي زمانی و مکانی که تاکنون بشر موفّق بآن شده
است در صد سال پیش براي کس قابل تصورّ نبود پس اکنون هم آن صورت آیندهي همیشگی آدمی براي ما قابل تصوّر نیست و
یادآوري نخستین گام آدمی است « أَ فَرَأَیتُم النّارَ- الخ » همین است آن معنی که ما از اینکه جمله میفهمیم. 2- از آیت 71 تا 73
بسوي جدائی و برتري از حیوان که راه پختن و جلوگیري از سرما و تاریکی را پیدا کرد. چون پایگاه تمدن بشر را سه چیز
دانستهاند: 1- استفاده از آتش 2- روش سخن گفتن و بزبان از درون خود خبر دادن 3- راه نوشتن و مقصود خود را روي چیزي
نمودار کردن. و شاید پیدا کردن آتش در نوبت اول بوده است و البته اوّلین وسیلهي حیاتی آدمی است که او را از حیوان جدا
میکند و اینکه است که بهرهمندي آدمی از آتش یادآوري شده است که ارزندهتر است از دیگر بهرههاي او از طبیعت که آب و
50- زمین و آفتاب و دگر اندوختههاي پروردگار است چون همهي آنها آزاد و باختیار همهي جاندارها است ولی آتش -قرآن- 26
شاید علاوه بر آنچه دیگران « لا یَمَسُّه-ُ الخ » [ صفحه 173 ] در نتیجهي حدس و اندیشه است و مخصوص آدمی است. 3- آیت 79
اعم از حسّی و خیالی و عقلی باشد یعنی نزدیکی و «ُ یَمَسُّه » گفتهاند و نقل کردیم بتوانیم اینکه نتیجه را هم بگیریم که مقصود از
بقول عوامانه [که میگویند: با او تماس بگیر و بگو] تماس با قرآن و سر و کار داشتن با آن فراهم نمیشود مگر براي مطهرون و
معنی اینکه کلمه را هم اعم بگیریم از طهارت ظاهري و باطنی و فکري و در نتیجه معنی بسیار وسیعتري از آیه استفاده کنیم و
بگوئیم: اگر کسی بدل پاك بود و انحراف فکري و غرض مخالفت و کارشکنی نداشت میتواند بقرآن نزدیک شود و از آن بهره
ببرد چنانکه از آغاز پیدایش آن چنین بود که پاکدلان مؤمن شدند و از آن بهره بردند و تیره دلان با آنکه آن را میپسندیدند
نمیپذیرفتند چنانکه نقل کردهاند امیّۀ إبن خلف از دشمنان سرسخت پیغمبر که گویا در احد بدست خود آن حضرت کشته شد،
شبها که پیغمبر [ص] قرآن میخواند او از پشت دیوار بآن گوش فرا میداد و چون کافران بر کارش سرزنش میکردند میگفت
سخنش دلپذیر است. و با اینکه از سوي حس و شنوائی آن را میپذیرفت چون پاکدل نبود مس قرآن نکرد و بآن نزدیک نشد مثل
4- آیت 95 161- 27 -قرآن- 149 - دیگر همفکران خود، و نیز آنکه بظاهر و بدن پاك نباشد نباید با قرآن پساوش کند. -قرآن- 13
جز آنچه از مفسّرین صوفی مشرب نقل شد شاید چنین استفاده شود: بسا میشود آدمی در دنبالهي شنیدهي از « إِن هذا لَهُوَ- الخ »
خانواده یا مردم یا خواندهي در کتابها بچیزي یقین میکند که بر خلاف واقع است یعنی آزمایش و زندگی و روش بر خلاف آن
است چنانکه همه روزه چندین مطلب بر خلاف همین علم و تجربه و عمل عمومی میشنویم و گوینده کمترین تردید و دو دلی در
آن ندارد و باصطلاح در جهل مرکب فرو رفته است، و در برابر اینگونه علم و یقین یک حقیقت و استواري هست که با علم و جهل
[ 31 [ صفحه 174 - و شک و یقین کس کار ندارد. چنانکه کوهها موجوداتی ثابت و استوار هستند، و اگر کسی در -قرآن- 13
زندگی کوه نبیند و نداند و یا شبی در تاریکی زمین بلند و یا دیوار در نظر کسی کوه بنماید و یقین داند که آن کوه است، هیچ
یک از اینکه یقین و آن بیخبري در حقیقت وجود کوه اثر ندارد و همچنین است دیگر حقایق جهانی نسبت به نادانی مردم و یا
صفحه 88 از 325
نمیشود بیقین گفت اشاره بکجا است چنانکه مفسّرین گفتهاند، چون بایستی « هذا » پندارهاي غلط بشري. در اینکه آیه کلمهي
فهمید اولین قرائت پیغمبر [ص] و نزول اینکه آیات از کجا آغاز شده است که در اینکه آیه گفته شده است اینها که گفتیم پس اگر
همهي سوره به یکبار آمده و خوانده شده باشد هذا اشاره بتمام گفتههاي اینکه سوره خواهد بود و گر نه بآنچه در یک نوبت دنبال
یکدگر گفته شده است اشاره خواهد بود. پس معنی آیه اینکه میشود: اینها که براي شما گفتیم یقین حقیقی و استوار است نه یقین
نادرست و پنداشتنی و ساختنی که محمّد دروغ بگوید یا خطا کند، و آن عربها که یقین بنادرستی قرآن دارند یا بشک و دو دل
هستند بدانند که یقین حقیقی و استوار همین گفتهها است که شک و جهل و یقین بر خلاف از کسی اثر ندارد.
سوره حدید
اشاره
57 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره الحدید [ 57 ]: آیات 1 تا 29
37 سَبَّحَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم [ 1] لَه مُلک السَّماوات وَ الَأرض یُحیِی - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
وَ یُمِیت وَ هُوَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 2] هُوَ الَأوَّل وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِن وَ هُوَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 3] هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ
فِی سِتَّۀِ أَیّام ثُم استَوي عَلَی العَرش یَعلَم ما یَلِج فِی الأَرض وَ ما یَخرُج مِنها وَ ما یَنزِل مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعرُج فِیها وَ هُوَ مَعَکُم أَینَ ما
552 لَه مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ إِلَی اللّه تُرجَع الأُمُورُ [ 5] یُولِج اللَّیلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ - کُنتُم وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ [ 4] -قرآن- 1
النَّهارَ فِی اللَّیل وَ هُوَ عَلِیم بِذات الصُّدُورِ [ 6] آمِنُوا بِاللّه وَ رَسُولِه وَ أَنفِقُوا مِمّا جَعَلَکُم مُستَخلَفِینَ فِیه فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ أَنفَقُوا لَهُم
أَجرٌ کَبِیرٌ [ 7] وَ ما لَکُم لا تُؤمِنُونَ بِاللّه وَ الرَّسُول یَدعُوکُم لِتُؤمِنُوا بِرَبِّکُم وَ قَد أَخَ ذَ مِیثاقَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 8] هُوَ الَّذِي یُنَزِّل عَلی
638 وَ ما لَکُم أَلاّ تُنفِقُوا فِی سَبِیل اللّه وَ - عَبدِه آیات بَیِّنات لِیُخرِجَکُم مِنَ الظُّلُمات إِلَی النُّورِ وَ إِن اللّهَ بِکُم لَرَؤُف رَحِیم [ 9] -قرآن- 1
لِلّه مِیراث السَّماوات وَ الَأرض لا یَستَوِي مِنکُم مَن أَنفَقَ مِن قَبل الفَتح وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعظَم دَرَجَ ۀً مِنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعدُ وَ قاتَلُوا وَ
کُلا وَعَدَ اللّه الحُسنی وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ خَبِیرٌ [ 10 ] مَن ذَا الَّذِي یُقرِض اللّهَ قَرضاً حَسَ ناً فَیُضاعِفَه لَه وَ لَه أَجرٌ کَرِیم [ 11 ] یَومَ تَرَي
المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِنات یَسعی نُورُهُم بَینَ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم بُشراکُم الیَومَ جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الفَوزُ
العَظِیم [ 12 ] یَومَ یَقُول المُنافِقُونَ وَ المُنافِقات لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونا نَقتَبِس مِن نُورِکُم قِیلَ ارجِعُوا وَراءَکُم فَالتَمِسُوا نُوراً فَضُ رِبَ بَینَهُم
بِسُورٍ لَه باب باطِنُه فِیه الرَّحمَ ۀُ وَ ظاهِرُه مِن قِبَلِه العَذاب [ 13 ] یُنادُونَهُم أَ لَم نَکُن مَعَکُم قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُم فَتَنتُم أَنفُسَ کُم وَ تَرَبَّصتُم وَ
1093 فَالیَومَ لا یُؤخَذُ مِنکُم فِدیَۀٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا - ارتَبتُم وَ غَرَّتکُم الَأمانِیُّ حَتّی جاءَ أَمرُ اللّه وَ غَرَّکُم بِاللّه الغَرُورُ [ 14 ] -قرآن- 1
مَأواکُم النّارُ هِیَ مَولاکُم وَ بِئسَ المَصِیرُ [ 15 ] أَ لَم یَأن لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ اللّه وَ ما نَزَلَ مِنَ الحَق وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ
أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبل فَطالَ عَلَیهِم الَأمَدُ فَقَسَت قُلُوبُهُم وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُونَ [ 16 ] اعلَمُوا أَن اللّهَ یُحی الَأرضَ بَعدَ مَوتِها قَد بَیَّنّا لَکُمُ
الآیات لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ [ 17 ] إِن المُصَّدِّقِینَ وَ المُصَّدِّقات وَ أَقرَضُوا اللّهَ قَرضاً حَسَ ناً یُضاعَف لَهُم وَ لَهُم أَجرٌ کَرِیم [ 18 ] وَ الَّذِینَ آمَنُوا
بِاللّه وَ رُسُلِه أُولئِکَ هُم الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِندَ رَبِّهِم لَهُم أَجرُهُم وَ نُورُهُم وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصحاب الجَحِیمِ
836 اعلَمُوا أَنَّمَا الحَیاةُ الدُّنیا لَعِب وَ لَهوٌ وَ زِینَۀٌ وَ تَفاخُرٌ بَینَکُم وَ تَکاثُرٌ فِی الَأموال وَ الَأولادِ کَمَثَل غَیث أَعجَبَ الکُفّارَ - 19 ] -قرآن- 1 ]
[ نَباتُه ثُم یَهِیج فَتَراه مُصفَ  را ثُم یَکُون حُطاماً وَ فِی الآخِرَةِ عَذاب شَدِیدٌ وَ مَغفِرَةٌ مِنَ اللّه وَ رِضوان وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ مَتاع الغُرُورِ [ 20
سابِقُوا إِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم وَ جَنَّۀٍ عَرضُ ها کَعَرض السَّماءِ وَ الَأرض أُعِدَّت لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّه وَ رُسُلِه ذلِکَ فَضل اللّه یُؤتِیه مَن یَشاءُ وَ
صفحه 89 از 325
اللّه ذُو الفَضل العَظِیم [ 21 ] ما أَصابَ مِن مُصِ یبَۀٍ فِی الَأرض وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلاّ فِی کِتاب مِن قَبل أَن نَبرَأَها إِن ذلِکَ عَلَی اللّه یَسِیرٌ
22 ] لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا بِما آتاکُم وَ اللّه لا یُحِبُّ کُل مُختال فَخُورٍ [ 23 ] الَّذِینَ یَبخَلُونَ وَ یَأمُرُونَ النّاسَ بِالبُخل وَ ]
977 لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات وَ أَنزَلنا مَعَهُم الکِتابَ وَ المِیزانَ لِیَقُومَ النّاس بِالقِسطِ - مَن یَتَوَل فَإِن اللّهَ هُوَ الغَنِیُّ الحَمِیدُ [ 24 ] -قرآن- 1
وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ فِیه بَأس شَدِیدٌ وَ مَنافِع لِلنّاس وَ لِیَعلَمَ اللّه مَن یَنصُرُه وَ رُسُلَه بِالغَیب إِن اللّهَ قَوِيٌّ عَزِیزٌ [ 25 ] وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً وَ إِبراهِیمَ
وَ جَعَلنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الکِتابَ فَمِنهُم مُهتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنهُم فاسِقُونَ [ 26 ] ثُم قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِرُسُلِنا وَ قَفَّینا بِعِیسَی ابن مَریَمَ وَ آتَیناهُ
الإِنجِیلَ وَ جَعَلنا فِی قُلُوب الَّذِینَ اتَّبَعُوه رَأفَۀً وَ رَحمَ ۀً وَ رَهبانِیَّۀً ابتَدَعُوها ما کَتَبناها عَلَیهِم إِلاَّ ابتِغاءَ رِضوان اللّه فَما رَعَوها حَق رِعایَتِها
فَآتَینَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنهُم أَجرَهُم وَ کَ ثِیرٌ مِنهُم فاسِقُونَ [ 27 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِه یُؤتِکُم کِفلَین مِن رَحمَتِه وَ
یَجعَل لَکُم نُوراً تَمشُونَ بِه وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم [ 28 ] لِئَلّا یَعلَمَ أَهل الکِتاب أَلاّ یَقدِرُونَ عَلی شَیءٍ مِن فَضل اللّه وَ أَن الفَضلَ
دو برابر مزد یا مجازات، « کفل » : 1182 [ صفحه 177 ] معنی لغات - بِیَدِ اللّه یُؤتِیه مَن یَشاءُ وَ اللّه ذُو الفَضل العَظِیم [ 29 ] -قرآن- 1
ردیف، بهره، همانند کفالت و عهدهداري. ترجمه: بنام خداي بخشایشگر مهربان 1 آنچه بآسمانها و زمین است خداي را پاك
میدارد که او است درستکار و گرامی 2 پادشاهی آسمانها و زمین با او است که زنده میکند و بمرگ میرساند چه تواناي بهر
چیز است 3 او است آغاز و انجام و نمودار و نهانی و داناي بهر چیز 4 او است که آسمانها و زمین به شش روز آفرید، آنگاه چیره بر
عرش و برترین آفرینش بود. او است که میداند آنچه بزمین فرو میرود و یا از آن بدر میشود و هم آنچه ز آسمان فرود آید و یا
بآن بالا رود و او است که با شما است در هر کجا بسر برید و او بهر چه کنید بینا است. 5 حکومت آسمانها و زمین با او است و
برگشت همهي کارها بسوي او است 6 او است که شب بروز میبرد و روز بشب و داناي درون سینهها 7 اي مردم به خدا و پیغمبر او
بگروید و از اینکه سرمایهي گذشتگان که خدا شما را بجاي آنها نهاده بدیگران ببخشید که هر کس مؤمن شد و بخشید مزدي
ارزنده دارد 8 چه شده [ صفحه 178 ] است شما را که مؤمن بحق نمیشوید با اینکه پیغمبر شما را دعوت میکند که بپروردگار
خود بگروید و خداوند از شما پیمان بایمان گرفت و آن را بسرنوشت شما کرد اگر مؤمن و حقیقت پذیر باشید 9 خداوند همو است
که بر بندهي خود محمّد آیات و نشانههاي نمودار فرو میفرستد تا شما را از تیرگی نادانی بروشنی دانش در- آورد چه خدا
بخشنده و مهربان بشما است 10 چرا شما بخشش براه حق کنید با اینکه [همه چیز نابود شود] و آنچه بآسمانها و زمین است خداي
وارث آن است [و بدانید] خداوند بهمه نوید نیکی داده ولی کجا برابر شود آنکه پیش از فتح مکّه مال داد و با کافران جنگید با
آنان که پس از فتح [و نیرومندي اسلام] مال دادند و جنگ کردند. آنها بلند پایهترند و خداوند خبردار از کار شما است 11 کی
است آنکه بخداوند قرض نکوکاري دهد و او برایش دو برابر کند و بسراي دیگر پاداشی ارجمندش باشد! 12 بهمان روز اي محمّد
که پرتوي بینی از مرد و زن مؤمن بجلو و سوي راستشان میرود و میشنوند: نوید شما بامروز بهشت جاودان است که رودها بزیر
آن روان است و بهرهي بزرگ همین است و بس 13 بآن روز زن و مرد منافق با مردم مؤمن گویند: رها کنید که از پرتوتان روشن
باشیم و جواب شنوند: باز پس شوید و روشنی خواهید [چه در جلو روشنی ندارید چون بروزگار زندگی بتیرگی بودید] آنگاه میان
آنها دیواري شود از درون آن مهر حق است و از برون آزار او 14 باز ایشان مؤمنان را آواز دهند: مگر نه ما با شما بودیم! گویند
بلی، ولی خود را گرفتار کردید و بجاي ماندید و دو دل شدید و آرزو گولتان زد تا فرمان حق رسید به آنگاه که شیطان فریبتان
داده بود، 15 پس بامروز سر خرید نه از شما پذیرند و نه از هیچ کافري و جاي شما آتش است که آن دوست شما است [چه خوي
آتشین داشتید] و بد سر انجامی است آن 16 [پس اي مؤمنین] آیا آن هنگام نرسیده که دلها بیاد خدا و فرود آمدهي حق نرم شود و
همچون آن کسان نباشند که در گذشته کتاب آسمانی داشتند و روزگارشان بدرازا کشید و دلهاشان سخت شد و بیشتر آنها که
17 پس بدانید همانا خداوند زمین را از پس مرگ خزانی ببهاران زنده کند [چنانکه دلهاي [ ماندهاند بدکردار شدهاند [ صفحه 179
مردهي روزگار جاهلیّت را به پیدایش محمّد زنده کرد] البتّه اینکه آیات و نمونهها براي شما روشن کردیم تا شاید با خرد خود
صفحه 90 از 325
بسنجید و درست از نادرست جدا کنید 18 آن مردان و زنان که دین را درست دانستند و بخدا وام دادند تا نکوکار باشند خدا
برايشان دو برابر کند و مزدي ارزنده دارند. 19 و آن کسان که بخدا و پیغمبرانش گرویدند راستگو و راست کردارند و پیشگاه
پروردگار خود گواه دیگرانند و برايشان مزد بود و روشنائی و آنها که کافر شدند و آیات ما دروغ شمردند یاران آتشند 20
ایمردم بدانید زندگی دنیا بازیچه است و سرگرمی و آرایش و بزرگی فروختن و فزون خواستن بمال و فرزند همچو بارانی که مردم
کافر و بیخرد را ز سرسبزي و فراوانی گیاه شگفت آورد وز پس یک جنبش همه را زرد بینی و سپس خاشاکی بیش نماند [اینکه
است داستان زیبائی زندگی] و بسراي دیگر آزاري سخت باشد و یا آمرزش خداوندي و رضاي او پس زیبائی زندگی جز کالاي
فریبکاري نیست 21 و بایستی ز یکدگر جلو باشید بسوي آمرزش پروردگار خود و بهشتی که به پهناي آسمان و زمین است و آماده
براي آنهائی که به خدا و پیغمبرانش گرویدند. اینکه است بخشش خداوندي که بهر کس صلاح باشد بخشد چه بخشندگی
خداوند بزرگ است [چندان که هر کس خواهد تواند بهرهمند شود] 22 و بدانید هیچ ناگواري بخود شما و سرزمینتان نرسد مگر
که ز آن پیش در نامهاي معیّن شده است چه اینکه بر خداوند آسان باشد 23 تا شما بر آنچه از دست رفته افسوس نخورید و بآنچه
بچنگ آرید شاد نباشید که خداوند هیچ خودخواه و گردنفراز را دوست ندارد 24 و هم مردم بخیل را که خود نمیبخشند و دگران
را وادار به بخل میکنند و هر کس چنین باشد و پشت بحق کند خداوند ستوده است و بینیاز 25 همانا ما پیغمبران خود را با
نشانههاي نمودار فرستادیم و بآنها نامه فرود آوردیم و ترازوي سنجش درست از نادرست تا مردم بدرستی رفتار کنند و نیز آهن
آفریدیم که چنان سخت است و سودمند براي [ صفحه 180 ] مردم و البته خداوند میداند که او و پیغمبرانش را در نهان یاري
میکند چه او بیگمان نیرومندي است گرامی 26 چنانکه ما نوح و ابراهیم فرستادیم و در فرزندان ایشان پیغمبري و کتاب گذاردیم
که دستهايشان براه راست بودند و بیشتر آنها بدکار و کج رفتار شدند 27 سپس از پی ایشان پیغمبران فرستادیم و هم از پس
همهشان عیساي مریم را فرستادیم و باو انجیل دادیم و در دل پیروانش نرمی و مهربانی نهادیم و آن ترك دنیا و رهبانیّت که از خود
ساختند ما بایشان دستور ندادیم مگر دنبالگیري رضاي حق که آن را هم بشایستگی و درستی انجام ندادند و ما هم مزد
نکوکارانشان بدادیم ولی بیشترشان فاسق و بد راه شدند 28 اي مؤمنین براي خدا پرهیزگار باشید و به پیغامبرش مؤمن شوید تا
بشما ز مهر خود دو مزد دهد، و برايتان پرتوي آرد که بتاریکی دل و شب بدان راه روید و شما را بیامرزد که او آمرزگار مهربانی
است. 29 تا یهود و مسیحی که از خود بیخبرند [و مغرور هستند] بدانند که توان چیزي ندارند و بخشش بفرمان خداوند است و هر
که را خواهد دهد [نه منحصر است بملّتی و نژادي که آنها پنداشتهاند] چه بخشش و فضل بزرگ از او است و بس. سخن مفسّرین:
مجمع: اینکه سوره بحساب قاریهاي عراق بیست و نه آیه است و بحساب دیگران بیست و هشت آیه است. و همگی در مدینه نازل
11 تفسیر - 1 مجمع: یعنی پاکیزه داشت و ستایش کرد بآنچه سزاوار است و دور داشت از هر بدي. -قرآن- 1 « سَبَّحَ » . شده است
بصورت « سُبحانَ » مقتنیات الدّرر: تسبیح یعنی در عقیده و گفتار و کردار خداي را ز ناشایست پاك دانستن. و در سورهي اسرا
بصورت «ُ یُسَ بِّح » بصورت ماضی آمده است. و در جمعه و تغابن « سَبَّحَ » مصدر گفته شده است و در اینکه سوره و حشر وصف
بصیغهي امر گفته شده است تا اینکه از همه جهات اینکه کلمه فراگیر شود و مردم - «ِ سَبِّح » مضارع آمده است. و در سورهي اعلی
324 [ صفحه 181 ] بدانند که باید مستمر و بدون توقّف در تسبیح - 265 -قرآن- 314 - 204 -قرآن- 253 - 131 -قرآن- 194 - قرآن- 121
باشند بهمه حالات که هیچ وقفه در کارشان نباشد. تنویر المقباس: یعنی براي خدا نماز میگزارد. و بعضی گفتهاند: یعنی خدا را یاد
1 مجمع: موجودات عاقل بدل و زبان تسبیح حق میکنند. و تسبیح دیگر موجودات همان دلالت « ما فِی السَّماوات-ِ الخ » . کرده است
وجودي آنها است بر توحید خداوند و صفات او که نه آفریدگان مانند اویند و نه او مانند ایشان و اینکه حقیقت را خداوند تسبیح
استعمال کردهاند و چون آواز تندي میشنیدند « من » را بمعنی « ما » آنها نامیده است. و ابو زید از مردم حجاز نقل کرده است که
یعنی پاکیزه است آنکه پاکیزهاش، شمردهاند پس ممکن است مقصود در آیه آدمی و فرشته باشد. « سبحان ما سبّحت له » میگفتند
صفحه 91 از 325
22 تأویلات: یعنی هر آفریده بواسطهي وابستگی بحق و بقاء و دوام نوع موجودات مینمایاند که خداوند از اندازه - -قرآن- 1
ممکنات منزّه است و امکان یعنی شاید بود یا نبود، در او راه ندارد و فناپذیر نیست. فی ظلال القرآن: معنی اینکه جمله همان است
که حق فرموده است و هیچ تأویل و تعدیل در آن راه ندارد. و ما از اینکه جمله باید بپذیریم که هر چه به آسمان و زمین است
داراي روحی است رو بآفریدگار و تسبیح گوي او چه همین تصدیق و پذیرش نزدیکتر تصوّري است از اینکه جمله که روایات
صحیح نیز همین را درست شمرده است همچنانکه بهنگام صفا و روشنائی دلها و وابستگی به حقیقت نهفتهي در همه چیز تجربه و
وجدان آدمی آن را در مییابد و درست میداند. ابو الفتوح: یعنی کارهاي خدا که در آسمان و زمین کرده نشانهي اینکه است که
آنها را کسی انجام داده است مستحق سجده و ستایش و چون کسی به آنها بنگرد یقین کند که او سزاوار سجده است و خود سجده
کند و چون اینکه آفریدهها موجب سجده میشود چنان است که خود سجده کرده است از اینکه روي [ صفحه 182 ] گفته شده
است که آنها سجده میکنند. روح البیان: بعضی گفتهاند: از حیات ازلی خداوندي جز حیات و زندگی نمودار نمیشود و اگر
موجودات حیات نداشته باشند وابسته به حقیقت حیات خداوندي نخواهند بود، و اینکه ممکن نیست که موجودي از حیات ازلی
حق جدا باشد پس همهي موجودات داراي حیات و زندگی هستند و از چشم ما که فرو بسته است و حقیقت را نمیتواند دید،
بیجان دیده میشوند و در واقع همگی زندهاند و داراي حیات هستند پس همگی زندهاند و تسبیح خدا میکنند. طنطاوي: همان
طور که انسان باشارات گوناگون معانی مختلف را میفهمد و آدمی بوسیلهي اشاره مقصود خود را بدیگري میفهماند با اینکه
سخنی در کار نیست موجودات همگی بحرکات و سکنات و دوام و ثبات خود اشاره دارند بتسبیح پروردگار خود اگرچه زبان و
3 طبري: یعنی در بینهایت جلو از همه چیز است و نیز در بینهایت بعد از همه چیز است و « هُوَ الَأوَّل وَ الآخِرُ- الخ » . سخن ندارند
ظاهر و برتر و ما فوق همه چیز است که برتر از او چیزي نیست و باطن همه چیز او است که چیزي بدیگري از خدا نزدیکتر نیست. -
28 ابو الفتوح: 1- یعنی پیش از همه موجود است که موجودات از او پدیدار شدهاند و بعد از همهي موجودات است که - قرآن- 1
دیگران نابود شوند و او بماند، و ظاهر است بدلیلها که اثبات وجود او میشود و باطن است که هیچ احساس و حواس ظاهري او را
درك نمیکند 2- ضحّاك گفت: اوّل اوّلها از او است و آخر آخرها باو است، ظهور هر ظاهر است و بطون هر باطن 3- مقاتل بن
حیّان گفت: اوّل است یعنی کسی او را اوّل قرار نداده و آخر است که کسی او را آخر قرار نداده است و ظاهر است و باطن با اینکه
کسی او را نمودار و یا پوشیده نداشته است 4- محمّد بن فضل گفت: اوّل است بنکوکاري، آخر است بعفو و در گذشتن و ظاهر
است باحسان و باطن است بپوشیدن گناه بندگان 5- ابو بکر ورّاق گفت: [ صفحه 183 ] اوّل ازلی است و آخر ابدي و ظاهر است
بواسطهي احدیّت خود و باطن است بواسطهي صمدیّت و نازادنی 6- حسین بن فضل گفت: اوّل است بیابتدا، و آخر است بیانتها،
و ظاهر است بینزدیکی، و باطن است بیحجاب و پرده. مجمع: 1- عبد اللّه عمر گفته است: یعنی اوّل است بآفریدن و آخر است
بروزي دادن، و ظاهر است بواسطهي زنده گذاردن و باطن است بواسطه نابود کردن و مرگ فرا رساندن 2- عبد العزیز بن یحیی
گفته است: و او براي فاصله کلمات است نه براي عطف و معنی چنین است: او اوّل آخر ظاهر باطن است. 3- بلخی گفته است:
اینکه جمله بمانند سخن مردم است که میگویند اوّل و آخر و ظاهر و باطن اینکه کار با فلان کس است یعنی محور و مدار اینکه
کار است و به وسیلهي او انجام میشود. تأویلات: یعنی آغاز نموداري وجود از او است و پایان هر ممکن و احتیاج آن باو است
پس هر چیز باو پدیدار میشود و در وجود او نیست میشود. حسینی: یعنی قدیم است که بدایت ندارد و باقی ابدي است که او را
نهایت نیست. فرد: اوّل او اوّل بیابتدا || آخر او آخر بیانتها اوّل و آخر توئی کیست حدوث و قدم || ظاهر و باطن توئی چیست
وجود و قدم اوّل بیانتقال، آخر بیارتحال || ظاهر بیچند و چون، باطن بیکیف و کم و نیز او نوشته است: از شیخ ابو سعید خرّاز
قدّس سرّه پرسیدند خداي را بچه شناختی! گفت: بآنکه میان اضداد جمع کرده پس اینکه آیت خواند و فرمود که متصوّر نیست
جمع اضداد الّا از حیث واحد، و اعتبار واحد در آن واحد نظم: اوّلی و هم در اوّل آخري || باطنی و هم در آن دم ظاهري تو
صفحه 92 از 325
4 مجمع: یعنی چیره بر فرماندهی و ملک شد «ِ ثُم استَوي عَلَی العَرش » محیطی بر همه اندر صفات || وز همه پاکی و مستغنی بذات
4 « وَ هُوَ مَعَکُ م » . 33 [ صفحه 184 ] یا تواناي بر آفریدن و نابود کردن آسمان شد و یا آهنگ آفرینش عرش کرد - -قرآن- 1
تأویلات: یعنی چون هستی شما وابسته باو است و در نموداري و شخصیّت شما نمود خداوندي است پس همه جا او با شما است. -
19 حسینی نوشته: یعنی معیّت علم و قدرت بهیچ حال از شما جدا نبود و اینکه معیّت نه بعقل مفهوم میگردد بلکه ذوق آن - قرآن- 1
را بکشف دریابد. بیت: اینکه معیّت می نگنجد در بیان || نی زمان دارد خبر زو نی مکان روح البیان: در حدیث است که برترین
ایمان آدمی اینکه است که بداند بهر کجا هست خدا با او است. یار با تو است هر کجا هستی || جاي دیگر چه خواهی اي اوباش با
با صداي جلو همزه « اخذ » 8 مجمع: ابو عمرو « قَد أَخَذَ مِیثاقَکُم » تو در زیر یک گلیم چو او است || پس برو اي حریف خود را باش
با رفع خوانده است و دیگران با صداي بالاي همزه بصورت معلوم و نصب میثاق. - « مِیثاقَکُم » به صیغهي مجهول خوانده است و
10 طبري: 1- قتاده گفته است: مقصود فتح مکّه است عامر گفته است: مقصود صلح «ِ مِن قَبل الفَتح » 120- 25 -قرآن- 107 - قرآن- 1
با رفع قرائت إبن عامر است و « کل » : 10 مجمع «ُ وَ کُلا وَعَدَ اللّه » 23- حدیبیه است و پیغمبر آن را فتح عظیم نامیده است. -قرآن- 1
گفته است چون مفعول بر فعل مقدّم شود اقتضاي نصب آن چنان نیست که پس از فعل باشد چنان که در اینکه شعر مفعول مقدّم بر
مفعول «ّ کل » 27 قد اصبحت امّ الخیار تدّعی || علی ذنبا کلّه لم اصنع که کلمهي - فعل شده و مرفوع خوانده شده است: -قرآن- 1
یَسعی » . است پس میشود مرفوع قرائت شود « وعد » مفعول «ّ کل » است و چون مقدّم است مرفوع خوانده است و در آیه هم « لم اصنع »
12 طبري: 1- قتاده گفته است از پیغمبر [ص] براي ما نقل کردهاند که فرمود بعضی مؤمنین نورشان از « نُورُهُم بَینَ أَیدِیهِم- الخ
[ 36 [ صفحه 185 - مدینه تا صنعا و عدن را روشن میکند و بعضی کمتر تا کسی که جز جلو پایش جاي دیگر را روشن -قرآن- 1
نمیکند 2- ضحّاك گفته است: مقصود نامهي عمل است که در جلو و بدست راست دارند. نیشابوري: یعنی روشنائی آنها
پیشاپیششان میرود که هر چه جلو روند آن هم در جلوشان میرود و مقصود از بین ایدي و ایمان آنست که جلو و طرف راست
نشانهي نجات و رستگاري است همچنان که نامهي عمل که از جلو و راست بدست برسد نشانهي سعادت است و براي مردم بدبخت
آن را از پشت سر و دست چپ بایشان بدهند. روح البیان: چون آدمی از جلو نیازمند بروشنی است گفته شده است: نورشان در
11 مجمع: بعضی از اهل تحقیق گفتهاند: قرض « قَرضاً حَسَ ناً » . جلوشان میرود و ایمانهم که گفته شده است براي تشریف است
-2 چیز پست و ناپسند نباشد که « انّ اللّه طیّب لا یقبل الّا الطّیّب » الحسنه چند شرط دارد: 1- از مال حلال باشد چون پیغمبر فرمود
-3 پیش از آنکه مأیوس از زندگی شود و از مال و منال دلکنده شود ببخشد که « وَ لا تَیَمَّمُوا الخَ بِیثَ مِنه تُنفِقُونَ » در قرآن است
پیغمبر فرمود بهترین صدقه وقتی است که بدن سالم باشد و مال دوستی بحال خود نه که در هنگام مرگ بگوید چه مبلغ بفلان
- کس بدهید و چه مبلغ بفلان 4- بشایسته و مستحقتّرین مردم بدهد چنانکه خداوند دسته معیّنی را مصرف زکات قرار داده است 5
لا تُبطِلُوا صَدَقاتِکُم بِالمَنِّ » -6 منّت و آزار در کار نباشد که « وَ إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ » تا تواند پوشیده دهد چون در قرآن است
-9 آنچه «ٌ مَتاع الدُّنیا قَلِیل » -7 براي خدا دهد نه بخودنمائی که ریاکاري زشت است 8- کار خود را ناچیز شمارد که « وَ الَأذي
-815- 727 -قرآن- 766 - 279 -قرآن- 685 - 17 -قرآن- 230 - قرآن- 1 - .« لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ » دوست دارد بدهد که
15 مجمع: در اینکه افعال و کلمات اختلاف « لا یُؤخَذُ » 14 « الغَرُورُ » 13 « انظُرُونا » 12 « بِأَیمانِهِم » 1033- 942 -قرآن- 975 - قرآن- 915
بکسر همزه قرائت سهل بن شعیب است و معنی چنین است: نورشان بجوري است که بجلوشان میرود « ایمان » قرائت است که در
أَ لَم یَأن لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخشَ عَ » . 62 [ صفحه 186 ] ایمان آنها - 46 -قرآن- 50 - 31 -قرآن- 35 - 16 -قرآن- 20 - بواسطه -قرآن- 1
16 مجمع: کلبی و مقاتل گفتند: پس از یک سال از هجرت پیغمبر [ص] بمدینه اینکه آیه نازل شد براي منافقین چون « قُلُوبُهُم- الخ
الر تِلکَ » آنها بسلمان گفتند در تورات مطالب شگفتآور هست تو از آنها براي ما بگو در جواب گفتهي آنها اینکه آیات نازل شد
سلمان بآنها گفت: اینکه قرآن بهترین سرگذشتها است و سودمندتر از دگر گفتهها. منافقین « آیات الکِتاب المُبِین-ِ تا- لَمِنَ الغافِلِینَ
صفحه 93 از 325
باز منافقین چندي « اللّه نَزَّلَ أَحسَنَ الحَ دِیث کِتاباً » مدّتی دم نزدند و باز خواستهي خود را از سلمان تکرار کردند، اینکه آیه آمد
و از إبن مسعود نقل است که چهار .« الخ «-ِ أَ لَم یَأن » آرام بودند تا نوبت سوّم خواستهي خود را اظهار کردند اینکه آیه نازل شد
سال که از مسلمانی ما گذشت ما را به اینکه آیه سرزنش کردند و مسلمانان یکدگر را بروش خود سرزنش کردند. إبن عبّاس گفته
است: پس از سیزده سال از فرود آمدن قرآن مسلمانان باین آیه سرزنش شدند که چرا دلهاشان هنوز سخت است. محمّد بن کعب
گفته است: در مکّه مسلمانان گرفتار ناداري و سختی بودند و چون بمدینه کوچ کردند زندگیشان بآسایش و خوشی شد و خوي
403 -قرآن- - 370 -قرآن- 382 - 62 -قرآن- 331 - دلنرمی آنها هم عوض شد و سختدل شدند و اینکه براي آن موقع آمد. -قرآن- 1
بتخفیف زاي خوانده شده است و با تشدید بصورت متعدّي یعنی آنچه را « نَزَلَ » : 16 مجمع « وَ ما نَزَلَ » 756- -632-586 قرآن- 737
- 16 -قرآن- 27 - که خداوند فرستاده است که فاعل آن ضمیر مستتر بجاي اللّه است و مفعول هم ضمیر محذوف براي ما. -قرآن- 1
16 مجمع: 1- یعنی از دوران پیغمبران زمان درازي گذشت 2- یعنی زمان درازي گذشت که آنها « فَطالَ عَلَیهِم الَأمَدُ- الخ » 36
آسوده بودند و گرفتارشان نکردیم 3- بعضی گفتهاند: یعنی عمرشان دراز شد و بدکار شدند و دلهاشان سخت شد. زجّاج گفته
شاید متوجّه بیک دستهي مخصوص باشد که سختدل بودند و آن دلنرمی که شایستهي -قرآن- « فَقَسَت قُلُوبُهُم » است: جملهي بعد
312 [ صفحه 187 ] مؤمن است در آنها نبود و گر نه گروهی که توصیف بخشوع و رقّت و رحمت شدهاند - -29-1 قرآن- 290
بسیارند. و از عیساي مسیح نقل است که بجز در یاد خدا سخن بسیار نگوئید که دلهاتان سخت میشود چون قساوت قلب و دلسختی
آدمی را از خدا دور میکند. و هرگز بگناه دیگران ننگرید که خود را برتر بدانید بلکه بگناه خود بیندیشید و خود را چون بزر
خریدهي گناهکار بنگرید. و مردم دو دستهاند یا گرفتار خویهاي بد خود هستند و باید بآن گونه مردم رحم کرد و یا آسوده از
با تاء بصورت خطاب خوانده « تکونوا » : 16 مجمع « وَ لا یَکُونُوا » . اینگونه بدخوئی هستند که باید خدا را شکر کنند بر آسایش خود
17 مجمع: یعنی خداوند زمین « أَن اللّهَ یُحی الأَرضَ بَعدَ- الخ » 18- شده است یعنی شما مانند یهود و مسیحی نباشید. -قرآن- 1
خشک و بیگیاه را سر سبز و خرم میکند و همچنین کافر را که مردهي بگمراهی است به وسیلهي ایمان زنده میکند بهدایت و راه
«ِ المُصَّدِّقِینَ وَ المُصَّدِّقات » 38- راست رفتن. بعضی گفتند: یعنی دلها را از پس سختی و قساوت بلطف و توفیق نرم میکند. -قرآن- 1
18 مجمع: با تخفیف و تشدید صاد هر دو خوانده شده است که از تصدیق بمعنی راست شمردن باشد یا از تصدّق بمعنی صدقه و
18 ابو الفتوح: « وَ أَقرَضُوا- الخ » 38- بدل بصاد و ادغام شده است. -قرآن- 1 « تاء » بخشش باشد که متصدّقین باید تلفّظ شود ولی
براي آن است که الف و لام الم ّ ص دّقین موصول است و معنی در هر دو « المُصَّدِّقِینَ » بر جمله اسمیّه « أَقرَضُوا » عطف جملهي فعلیّهي
قرآن- - .« انّ المصّدّقین و الّذین اقرضوا » و یا در جملهي دوم الّذین در تقدیر است یعنی « الّذین صدقوا و اقرضوا » جمله اینکه است
23 آنها که - 19 طبري: اینکه آیه دو معنی شده است: اوّل: -قرآن- 1 « وَ الَّذِینَ آمَنُوا- الخ » 110- 74 -قرآن- 92 - -14-1 قرآن- 63
« وَ الشُّهَداءُ » مؤمن بخدا و پیغمبر شدند راستگویانند و شهداء به پیشگاه پروردگار [ صفحه 188 ] خود مزد دارند و نورانی هستند که
است و معنی چنین است: مؤمنین و صدّیقین و « الصِّدِّیقُونَ » عطف بر « وَ الشُّهَداءُ » 54- آغاز جملهي دیگر است. دوّم: -قرآن- 38
45 مجمع: در معنی شهداء دو قول است: 1- مقاتل بن حیّان و دیگران - 17 -قرآن- 28 - شهداء مزد دارند و نورانی هستند. -قرآن- 1
گفتهاند: یعنی پیغمبران که به پیشگاه پروردگارشان گواه کارهاي خوب و بد مردمانند 2- مقاتل بن سلیمان و إبن جریر گفتهاند:
20 مجمع: گفتهاند: لعب آن است که آدمی را به دنیا وادار « لَعِب وَ لَهوٌ » . یعنی آنها که براه حق کشته شدهاند مزد دارند و پرتوي
23 مجمع: رفتار بمفاد اینکه جمله چهار خوي نیک « لِکَیلا تَأسَوا- الخ » 19- کند و لهو آن است که از آخرت باز دارد. -قرآن- 1
براي آدمی مستقرّ میکند: 1- خوشخوئی زیرا آنکه اندوه و شادي از رسیدن و نرسیدن سرمایهي دنیا نداشته باشد حسد بر دیگري
- ندارد و دشمنی ندارد و کشمکش و خصومت و ادّعا با کس نمیکند چون دوستی دنیا است که اینکه خویها فراهم میکند 2
آنکه بآمده شاد و از نیامدهاند اندوهناك نیست خواستهي دنیا و مردم دلبستهي بآن در نظرش ناچیزند 3- آنکه کم و زیاد دنیا در
صفحه 94 از 325
4- چنین کس خدا و 17- نظرش غم و شادي ندارد البتّه آخرت در نظرش بزرگ است که مزد آن را بهتر میداند. -قرآن- 1
فرمانبري او را وسیلهي افتخار و برتري میداند نه دنیا و مردم و مردم دنیا پرست را. نقل است مردي از امام زین العابدین [ع] پرسید:
زهد و پارسائی چی است! فرمود: ده جزء دارد و بالاتر درجهي زهد کمترین مرتبه ورع است. و برتر درجهي ورع پستتر درجهي
لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا » یقین است و برتر درجهي یقین پائینتر درجهي رضا است و زهد تمام در اینکه آیه فراهم است
203 ابو الفتوح: امام صادق [ع] فرمود: اي آدمیزاد: چرا اندوه از دست شده ایرا میخوري که اگر - قرآن- 139 - .« تَفرَحُوا بِما آتاکُم
از اینکه جهان بروي آن با تو نیاید و یا از یافتهاي شاد شوي که [ صفحه 189 ] چون بمیري تو را رها کند. بو ذر جمهر گفت: از
دست رفته را نتوان بگریه باز گرداند و آمده را بزور نتوان نگه داشت. فضیل گفت: دنیا آنچه بگیرد نتوان از او پس گرفت و آنچه
بدهد خود زود پس بگیرد. قتیبۀ بن سعید گفت: در یکی از بیابانهاي قبایل عرب شتر مردهي زیاد دیدم از پیر زنی که آنجا بود
پرسیدم اینها از که بوده است که مرده است! گفت: آن پیر که بر آن تپه نشسته و پشم میریسد. نزد او رفتم و پرسیدم اینکه شترها
مال تو بود! گفت بنام من بود. پرسیدم چه شد که مردند! گفت: آنکه داد، گرفت. گفتم: در اینکه حادثه چیزي گفتهاي! گفت بلی
اینکه شعرها: لا و الّذي انا عبد من خلائقه || فالمرء فی الدّهر نصب الرّزاء و المحن ما سرّنی موت ابلی فی مبارکها || و ما جري فی
قضاء اللّه لم یکن حسینی: بیت: گر دست دهد کراي شادي نکند || ور فوت شود نیز نیرزد به غمی و علی علیه السّلام فرمود: هر
که باین آیه رفتار کند زاهد کامل است. رباعی: مال ار بتو رو نهد مشو شاد از آن || ور فوت شود مشو به فریاد از آن پندي است
24 تفسیر مقتنیات الدّرر: غزالی گفته است: اینکه میزان خدا « وَ المِیزانَ » پسندیده بکن یاد از آن || تا دنیا و دینت شود آباد از آن
شناسی است و شناختن کتاب آسمانی و پیغمبران او تا آدمی از پیغمبران راه خود را یاد گیرد. و دیگري گفته است: چه دلیل داریم
25 « وَ أَنزَلنَا الحَدِیدَ- الخ » 16- که ظاهر آیه را رها کنیم و چه ضرر دارد که مقصود از میزان ترازوي داراي دو پله باشد. -قرآن- 1
فخر: یادآوري ایجاد آهن بدنبال فرستادن کتاب و میزان بچند مناسبت است: 1- کتاب براي رهبري نفسانی میزان براي عدالت
اجتماعی آهن براي جلوگیري آنکه تسلیم بعدالت نمیشود 2- کتاب براي راه ارتباط با حق،ّ میزان براي ارتباط خلق که دوست
24 [ صفحه 190 ] رفتار با دشمن، إبن عبّاس گفته است: آدم که از بهشت بزمین آمد پنج ابزار آهنی با - باشند، آهن براي -قرآن- 1
خود آورد که سندان و سوزن و چکش و گازانبر و سوهان است. و اینکه معنی که فخر براي تناسب کتاب و میزان و حدید گفته
25 طبري: یعنی پیغمبران را فرستادیم بسوي «ُ وَ لِیَعلَمَ اللّه مَن یَنصُ رُه » . است، در مقدّمهي کلیله و دمنه بهرامشاهی گفته شده است
40- مردم و اینکه چیزها با آنها فرود آوردیم تا عدالت میان خود کنند و حزب خدا بدانند کی یاري دین خدا میکند. -قرآن- 1
مجمع: تا خدا بداند یاري کی فراهم است و جهاد کی آماده است. ابو الفتوح نوشته: معنی لیعلم اللّه آن است که باین فعل معامله
27 ابو الفتوح: یعنی دیر نشینی که آنها از خود ساختند ما موظفشان « وَ رَهبانِیَّۀً- الخ » . مختبران کنند چون کسی که نداند، تا بداند
27 مجمع: زجاج گفته است در اینکه « فَما رَعَوها- الخ » 17- نکردیم، ولی آنها را موظف کردیم که پی رضاي خدا روند. -قرآن- 1
جمله دو احتمال است: 1- یعنی آنچه خود را بر آن وادار کردند بدرستی از آن دنبال نکردند 2- چون پیغمبر مبعوث شد و آنها او
28 « یُؤتِکُم کِفلَین-ِ الخ » 14- را قبول نکردند پس بدرستی همان رهبانیت که بر خود واجب کردند بانجام نرساندند. -قرآن- 1
نُوراً » 21- طبري: یعنی خدا بشما دو بهره خواهد داد 1- مزد ایمان به عیسی 2- مزد ایمان به محمّد پس از ایمان به عیسی. -قرآن- 1
28 مجمع: 1- إبن عبّاس گفته است: یعنی قرآن به شما داد که وسیلهي جدائی درست از نادرست است و رفتار بآن «ِ تَمشُونَ بِه
نوري میآورد که روز رستاخیز بروشنائی آن راه میروند 2- مجاهد گفت: یعنی بشما راه راستی نشان داد که بآن راه خود پیدا
زاید است و « لا» بوده است. و گفتهاند « لکی یعلم » 29 طبري: در قرائت إبن مسعود «ِ لِئَلّا یَعلَمَ أَهل الکِتاب » 25- میکنید. -قرآن- 1
صله و ارتباط است در هر کلامی « لا» : 36 [ صفحه 191 ] مجمع: 1- فرّاء گفته است - معنی اینکه است: تا اهل کتاب بدانند -قرآن- 1
-2 بعضی گفتهاند اینکه هر دو جمله در حکم اثبات است یعنی « ما مَنَعَکَ أَلّا تَسجُدَ إِذ » که در جلو و بعد آن جحد باشد مثل
صفحه 95 از 325
نمیدانند که نمیتوانند پس نتیجهي معنی اینکه است: تا اهل کتاب بدانند که میتوانند مؤمن شوند و بخشش خداوندي بچنگ
پیغمبر و مسلمانان است یعنی تا یهود و مسیحی بدانند که پیغمبر و مسلمانان قادر بر « یَقدِرُونَ » آورند 3- بعضی گفتهاند: مقصود از
فضل خدا هستند و اگر مؤمن باشید بجوري که خداوند بشما امر کرده است، از بخشش خود بشما خواهد داد و یهود و مسیحی
خود اینکه مطلب را میدانند و نمیشود که ندانند 4- سیرافی گفته است: یعنی خدا با شما چنین رفتار میکند و دو بهره بشما
میرساند تا نادانی یهودي و مسیحی نمودار شود که نمیدانند توانائی تغییر دادن فضل خدا را بشما ندارند و آنچه خدا بشما میدهد
408 فخر: واحدي گفته است اینکه آیه مشکل است و هیچکدام از مفسّرین - 151 -قرآن- 395 - نتوانند بزوال آورند. -قرآن- 119
مناسبت اینکه را با آیت جلو روشن نکردهاند. و اینکه آیه دو جور معنی میشود: 1- چون یهود میگفتند پیغمبري و کتاب آسمانی
در نژاد ما مخصوص شده است باین آیه آن گمان بیهوده از دل آنها بیرون شده است که آنها هم باید دین اسلام بپذیرند، و گفته
شده است: اینکه مبالغه در وعد و وعید و مزد و نور دادن بمؤمن براي آن است که یهود بدانند که نمیتوانند فضیلت نبوّت و ایمان
زاید « لا» را محدود بخود کنند و به ملّت یهود، چون فضل و بخشش بدست خداوند است که بهر کس خواهد دهد. و باین معنی
پیغمبر و مسلمانان است و نتیجهي معنی اینکه است: ما مزد دو برابر و نور میدهیم « یَقدِرُونَ » زاید نیست و مقصود از « لا» - است. 2
تا ملّت یهود معتقد نباشند که میتوانند فضل خدا و نبوّت و ایمان را محدود بخود کنند و دیگران قدرت ندارند کسب احسان حقّ
شاید « هُوَ الَأوَّل وَ الآخِرُ- الخ » 526 [ صفحه 192 ] سخن ما: 1- از آیت چهارم تا ششم - کنند و مشمول فضل او شوند. -قرآن- 513
بتوان فهمید: آنچه بنام خدا و پا دیگر الفاظ یاد میکنیم حقیقت الوجود است و اصل هستی که آغاز و انجام و آشکار و نهان و بالا
و پست و همه و هر که و هر چه همان است که هست و وجود است و بس و تا آنجا که لفظ هست و هستی فرا- گیر باشد همو
در آیت چهارم براي جلب نظر مردم است که گفته شده است: « هُوَ مَعَکُم أَینَ ما کُنتُم » است که همه چیز ثناگوي اویند و جملهي
خدا با شما است هر کجا باشید و در واقع همراهی با فرض جدائی است که بشود همراه باشد یا نباشد ولی حق و اصل وجود نسبت
بموجودات فرض جدائی ندارد تا همراه آنها و با آنها باشد بلکه چون سایهاي هستند که وابسته بجسم سایه دارند و جدائی و
دوگانگی فرض ندارد پس همراهی حقیقی نیست بلکه پیدایش و نمودي است از آن که آن جسم بهر صورت در آید سایه بهمان
جور مینماید. اینکه است که میگویند همراهی حق با موجودات یعنی در واقع موجودات با اویند چنانکه سایه با جسم سایه دار است
میفهماند پذیرش « وَ ما لَکُم لا تُؤمِنُونَ- الخ » 2- آیت 8 432- 70 -قرآن- 399 - و پدیدهي از آن است و نمودار آن است. -قرآن- 43
گفتار پیغمبران لازمهي فطرت و نهاد آدمی است چون از شما پیمان گرفته شده است که همان خرد و عقل خدادادي است و ایمان
بخرد و عقل رفتار بمقتضاي آن است. پس اگر مؤمن هستید یعنی میخواهید بعقل خود رفتار کنید و از شما پیمان گرفته شده است
یعنی بشما خرد و عقل داده شده است باید بدعوت پیغمبر گوش دهید و بپذیرید که او همانچه مقتضاي عقل است بشما میگوید. -
شاید مقصود از نور و پرتو مؤمنین همان علم و عمل آنها است که در دوران زندگی « یَومَ تَرَي- الخ » 3- آیت 12 40- قرآن- 12
وسیلهي راهیابی و آسایش مادّي و معنوي آنها بوده است در عالم آخرت هم نوري است ثابت و همیشگی پیشاپیش آنها میرود
چون اگر بدنیا باید بتدریج با علم و تجربه روشن شود و راه پیدا کند براي کارهاي زندگی، در آن عالم نتیجهي علوم و تجارب
27 [ صفحه 193 ] است و رهبري است آماده و همیشگی و البتّه برترین بهره و استفاده از علم و عمل - زندگی فراهم شده -قرآن- 13
علاوه بر آنچه نقل شد « أَ لَم یَأن لِلَّذِینَ » در زندگی بدست آوردن روشنی و پیدا کردن اینگونه راه خوشبختی است. 4- آیت 16
میگوئیم: اینکه آیه همهي آن مردم را ملامت میکند که قرآن میخوانند و بهاي بسیار براي قرآن خوشخط میدهند، و سخن از
خطّ و جلد و تذهیب آن میکنند و نگهداري قرآن گران قیمت را براي خود برتري میشمارند و در طمع و تجاوز و بد رفتاري با
مردم کوتاهی ندارند و با کمال سنگدلی با بیچارگان رو برو میشوند. و آن دوستداري و رابطهي با قرآن براي خود فروشی است و
گر نه بدستورهاي قرآن رفتار نکرده و دیگران را وظیفه دار باربري و فرمانبري خود میدانند. اینکه است که آیه بآنها میگوید شما
صفحه 96 از 325
- که بشمار مؤمنان در آمدهاید هنوز هم نباید در برابر آیات قرآن دلنرم شوید و خود فروش گردنفراز و متجاوز نباشید!. -قرآن- 13
یادآوري شده است که پیغمبران و کتابهاي آسمانی که وسیلهي سنجش درست و نادرست « لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا- الخ » -5 آیت 25 41
است براي اینکه است که مردم بعدالت و درستی با یکدگر رفتار کنند و نیز کارهاي نفسانی آدمی که براي خود انجام میدهید
بایستی بمیزان عدالت و مطابق گفتهي پیغمبران و کتابهاي آسمانی باشد تا آنکس که یاري پیغمبران میکند به پیشگاه حق نمودار
37 و ظاهر اینکه است که - شود که درستکردار است و کارهاي نفسانی و اجتماعی او برابر میزان و کتاب خدا است. -قرآن- 13
کلمهي میزان چنان که در ترجمه و اینجا گفتیم تعبیر دیگري از کتاب است بصفت بارز آن که وسیلهي سنجش باشد. و در میان دو
باصطلاح معترضه آورده شده است شاید براي اینکه بفهماند بهمان اندازه که ایجاد « أَنزَلنا- الخ » جملهي « لیقوم و لیعلم » جملهي
آهن براي زندگی آدمی ضروري است فرستادن میزان و رفتار بعدالت و نموداري درستکار براي بقاي نوع صالح و متمدّن ضروري
است و لازم و همچنان که اگر آهن نمیبود آدمی در زندگی با حیوان تفاوتی نداشت اگر میزان و عدالت نباشد صلاح و تمدّن
212 [ صفحه 194 ] میزان و عدالت در روابط معنوي مردم مثل ارزش آهن است در احتیاجات - نخواهد بود و ارزش -قرآن- 203
حسّی.
سوره مجادله
اشاره
58 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره المجادلۀ [ 58 ]: آیات 1 تا 22
37 قَد سَمِعَ اللّه قَولَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوجِها وَ تَشتَکِی إِلَی اللّه وَ اللّه یَسمَع تَحاوُرَکُما إِن اللّهَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
سَمِیع بَصِیرٌ [ 1] الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنکُم مِن نِسائِهِم ما هُن أُمَّهاتِهِم إِن أُمَّهاتُهُم إِلاَّ اللّائِی وَلَدنَهُم وَ إِنَّهُم لَیَقُولُونَ مُنکَراً مِنَ القَول وَ زُوراً
وَ إِن اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ [ 2] وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِن نِسائِهِم ثُم یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحرِیرُ رَقَبَۀٍ مِن قَبل أَن یَتَمَاسّا ذلِکُم تُوعَظُونَ بِه وَ اللّه بِما
تَعمَلُونَ خَبِیرٌ [ 3] فَمَن لَم یَجِ د فَصِ یام شَ هرَین مُتَتابِعَین مِن قَبل أَن یَتَمَاسّا فَمَن لَم یَستَطِع فَإِطعام سِتِّینَ مِسکِیناً ذلِکَ لِتُؤمِنُوا بِاللّه وَ
807 إِن الَّذِینَ یُحَ ادُّونَ اللّهَ وَ رَسُولَه کُبِتُوا کَما کُبِتَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم - رَسُولِه وَ تِلکَ حُ دُودُ اللّه وَ لِلکافِرِینَ عَذاب أَلِیم [ 4] -قرآن- 1
وَ قَد أَنزَلنا آیات بَیِّنات وَ لِلکافِرِینَ عَذاب مُهِین [ 5] یَومَ یَبعَثُهُم اللّه جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا أَحصاه اللّه وَ نَسُوه وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ
شَهِیدٌ [ 6] أَ لَم تَرَ أَن اللّهَ یَعلَم ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض ما یَکُون مِن نَجوي ثَلاثَۀٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُم وَ لا خَمسَ ۀٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُم وَ
لا أَدنی مِن ذلِکَ وَ لا أَکثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُم أَینَ ما کانُوا ثُم یُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا یَومَ القِیامَۀِ إِن اللّهَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 7] أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ
نُهُوا عَن النَّجوي ثُم یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنه وَ یَتَناجَونَ بِالإِثم وَ العُدوان وَ مَعصِ یَۀِ الرَّسُول وَ إِذا جاؤُكَ حَیَّوكَ بِما لَم یُحَیِّکَ بِه اللّه وَ
یَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِم لَو لا یُعَذِّبُنَا اللّه بِما نَقُول حَسبُهُم جَهَنَّم یَصلَونَها فَبِئسَ المَصِیرُ [ 8] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیتُم فَلا تَتَناجَوا بِالإِثمِ
1204 إِنَّمَ ا النَّجوي مِنَ الشَّیطانِ - وَ العُدوان وَ مَعصِ یَۀِ الرَّسُول وَ تَناجَوا بِالبِرِّ وَ التَّقوي وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي إِلَیه تُحشَرُونَ [ 9] -قرآن- 1
لِیَحزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیسَ بِضارِّهِم شَیئاً إِلاّ بِإِذن اللّه وَ عَلَی اللّه فَلیَتَوَکَّل المُؤمِنُونَ [ 10 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُم تَفَسَّحُوا فِی
المَجالِس فَافسَحُوا یَفسَح اللّه لَکُم وَ إِذا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا یَرفَع اللّه الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ الَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ دَرَجات وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ
خَبِیرٌ [ 11 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیتُم الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَینَ یَدَي نَجواکُم صَدَقَۀً ذلِکَ خَیرٌ لَکُم وَ أَطهَرُ فَإِن لَم تَجِدُوا فَإِن اللّهَ غَفُورٌ
رَحِیم [ 12 ] أَ أَشفَقتُم أَن تُقَدِّمُوا بَینَ یَدَي نَجواکُم صَدَقات فَإِذ لَم تَفعَلُوا وَ تابَ اللّه عَلَیکُم فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ
صفحه 97 از 325
رَسُولَه وَ اللّه خَبِیرٌ بِما تَعمَلُونَ [ 13 ] أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ تَوَلَّوا قَوماً غَضِبَ اللّه عَلَیهِم ما هُم مِنکُم وَ لا مِنهُم وَ یَحلِفُونَ عَلَی الکَ ذِب وَ هُم
1032 أَعَدَّ اللّه لَهُم عَذاباً شَدِیداً إِنَّهُم ساءَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 15 ] اتَّخَ ذُوا أَیمانَهُم جُنَّۀً فَ َ ص دُّوا عَن سَبِیل اللّهِ - یَعلَمُونَ [ 14 ] -قرآن- 1
فَلَهُم عَذاب مُهِین [ 16 ] لَن تُغنِیَ عَنهُم أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم مِنَ اللّه شَیئاً أُولئِکَ أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 17 ] یَومَ یَبعَثُهُم اللّهُ
جَمِیعاً فَیَحلِفُونَ لَه کَما یَحلِفُونَ لَکُم وَ یَحسَ بُونَ أَنَّهُم عَلی شَیءٍ أَلا إِنَّهُم هُم الکاذِبُونَ [ 18 ] استَحوَذَ عَلَیهِم الشَّیطان فَأَنساهُم ذِکرَ اللّهِ
603 إِن الَّذِینَ یُحَ ادُّونَ اللّهَ وَ رَسُولَه أُولئِکَ فِی الَأذَلِّینَ - أُولئِکَ حِزب الشَّیطان أَلا إِن حِزبَ الشَّیطان هُم الخاسِرُونَ [ 19 ] -قرآن- 1
20 ] کَتَبَ اللّه لَأَغلِبَن أَنَا وَ رُسُلِی إِن اللّهَ قَوِيٌّ عَزِیزٌ [ 21 ] لا تَجِ دُ قَوماً یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ یُوادُّونَ مَن حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَه وَ لَو ]
کانُوا آباءَهُم أَو أَبناءَهُم أَو إِخوانَهُم أَو عَشِیرَتَهُم أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِم الإِیمانَ وَ أَیَّدَهُم بِرُوح مِنه وَ یُدخِلُهُم جَنّات تَجرِي مِن
619 [ صفحه - تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللّه عَنهُم وَ رَضُوا عَنه أُولئِکَ حِزب اللّه أَلا إِن حِزبَ اللّه هُم المُفلِحُونَ [ 22 ] -قرآن- 1
« تحاور » . یعنی بهمسران خود میگویند شما بجاي مادر هستید و آمیزش با آنها را بر خود حرام میکنند « یُظَاهَرُونَ » : 196 ] معنی لغات
یعنی دشمن داشت او را و خشمناکش کرد. « حادّه » از فعل ماضی « یُحَ ادُّونَ » . سخن را بر گرداندن و پاسخ دادن و گفتگو کردن
مصدر « تَفَسَّحُوا » . بسکون باء بمعنی بر زمین زدن، خوار کردن، شکستن، بر گرداندن، هلاك و نابود کردن « کبت » از مصدر « کُبِتُوا »
بضم اوّل و دوّم بمعنی « فسوح » بسکون دوّم بمعنی گام بلند و گشاده برداشتن، اجازهي سفر براي کس نوشتن، و « فسح » مجرّد آن
از مصدر نشز بسکون دوّم بمعنی از جائی بلند شدن، از همنشینان رو ترش کردن، در « انشُزُوا » . جاي در انجمنی براي کس باز کردن
جاي بلند نشستن، خود داري از جاي عوض کردن جهت نزول: مجمع: از إبن عبّاس و قتاده نقل است که خوله دختر خویلد یا ثعلبه
که زنی از انصار بود و همسر اوس بن صامت روزي اوس از او کام خواست او نپذیرفت و چون اوس مردي تند و زود رنج بود بر او
که از طلاق دوران جاهلیّت بود باو گفت، یعنی آمیزش من با تو همچنان است « انت علی کظهر أمّی » خشمگین شد و اینکه جمله
که با مادرم باشد. و پس از آن پشیمان شد و گفت گمان دارم که میان ما طلاق و جدائی شد. زن گفت: چنین چیز نباشد، تو اینکه
604 [ صفحه 197 ] از پیغمبر بپرس او گفت: - 412 -قرآن- 594 - 290 -قرآن- 399 - 209 -قرآن- 280 - 28 -قرآن- 195 - را -قرآن- 13
من از پیغمبر شرم دارم، زن گفت: بگذار من بپرسم مرد گفت: تو برو و بپرس. او حضور پیغمبر رفت و آن حضرت بخانهي عایشه
بود و او سر آن حضرت میشست. آن زن عرض کرد: من زنی جوان و مالدار و داراي خویشاوندان بودم که اوس با من همسر شد
و مال و جوانی من را تمام کرد و خویشانم پراکنده شدند و اکنون که عمرم زیاد شده است او مرا بظهار طلاق گفت ولی پشیمان
شد. اکنون راهی دارم که بتوانم با او آسوده زندگی کنم! پیغمبر فرمود: من جز جدائی شما چارهاي سراغ ندارم. او عرض کرد:
کلمهي طلاق بر زبان مرد نرفت و من او را دوست دارم و چند فرزند از او دارم. پیغمبر همان جواب را فرمود و چند بار که آن زن
عرض میکرد پیغمبر میفرمود براي اینکار دستوري بمن نرسیده است و او ناله میکرد و میگفت: از نیازمندي و بیچارگی خود بخدا
مینالم، اي خدا بزبان پیغمبرت براي من دستوري فرست. و چون عایشه دست اندر کار شستن قسمتی از سر آن حضرت بود و آن
زن عرض کرد: قربانت شوم چارهاي در کارم بیندیش، عایشه گفت ساکت شو مگر صورت پیغمبر نبینی که گرفتار وحی است.
پیغمبر از حال وحی آسوده شد و فرمود بگو شوهرت بیاید، او آمد و پیغمبر اینکه آیات براي او خواند و فرمود: میتوانی یک غلام
آزاد کنی! عرض کرد: سرمایهام کم است و غلام گران است و اگر غلامی بخرم و آزاد کنم همهي سرمایهام میرود. فرمود:
میتوانی دو ماه پی هم روزه بداري! عرض کرد بخدا سوگند اگر سه نوبت غذا نخورم چشمم ضعیف میشود و میترسم کور
شوم. پرسید: میتوانی شصت فقیر را سیر کنی! عرض کرد: سوگند بخدا که نمیتوانم مگر تو بمن کومک کنی. فرمود: من پانزده
صاع خوراکی برایت میدهم و دعا میکنم خدا بتو برکت دهد آنگاه پیغمبر کومک فرمود و دعا کرد و کار آن مرد و زن رو براه
شد. ترجمه: بنام خداي بخشاینده بهمگان مهربان بفرمانبران 1 اي محمّد همانا خداوند شنید و پاسخ فرستاد بگفتار آن زن که در
کار شوهر با تو گفتگو [ صفحه 198 ] میکرد و جدال مینمود و گلهي خود بخداوند برد چون خداوند پرسش و پاسخ شما
صفحه 98 از 325
میشنید که او شنوا است و بینا 2 آن مردان شما که زنان خود بجاي مادر شمارند نه آنها مادر شوند که مادر نباشند مگر آنان که
ایشان را بزادند و البتّه آنها سخن ناپسند و ناروا گویند. ولی خداوند میبخشد و میآمرزد 3 آنها که همسران خود بجاي مادر
گفتند و ز ان پس از گفته پشیمان شدند میباید غلامی آزاد کنند ز آن پیش که یکدگر بپساوند و خداوند اینکه چنین پندتان دهد
که او بآنچه کنید آگاه است 4 و اگر کسی اینکه نداشت پیش از پساوش دو ماه پی هم روزه بدارد و آنکه اینکه نتواند شصت
بیچاره خوراك دهد. اینکه دستور از آنرو است که بخدا و پیغمبرش بگروید و روش گذشته رها کنید که اینکه است اندازهي کار
استوار خداوند و آنها که کافرند و نافرمان آزاري دردناك به پیش دارند 5 البتّه آنها که خدا و پیغمبرش بخشم آرند خوار و نابود
شوند بمانند آنکه مردم پیشین آنها شدند که آیاتی روشن فرستادیم [و نپذیرفتند] و البتّه براي کافران آزار است و خواري 6 به آن
روز که همگیشان را خدا برانگیزد و بکردهشان خبردارشان کند که او شمارهي آن نگاه داشته و آنها فراموش کردهاند چه گواه بر
همه چیز خداوند است و بس 7 اي محمّد بگو ندانی که خدا بداند آنچه را که در آسمانها و زمین است و براز گفتن سه نفر او
چهارم است و در پنج نفري او ششمین باشد و هر چند کم و یا بیش از اینکه باشند خدا با آنها است بهر کجا که باشند و سپس
برستاخیز بآنچه کردهاند خبردارشان کند که خداوند داناي بهر چیز بود. جهت نزول: اسباب النّزول: مقاتل بن حیّان گفت جهودان
در سر راه مسلمانان مینشستند و با یکدگر راز میگفتند و چشمک میزدند تا آنها اندیشناك شوند که شاید کسی از خویشانشان
که بجنگ رفتهاند کشته شدهاند و اندوهناك شوند چون اینکه کارشان مکرّر شد و دانستند که بقصد آزار آنها چنین میکنند به
براي آنها نازل شد. « أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ- الخ » پیغمبر [ص] گله کردند و پیغمبر آنها را منع کرد و آنها خودداري نکردند آیت هشتم
و « السّلام علیک » 448 [ صفحه 199 ] با پیغمبر رو برو میشدند بجاي سلام میگفتند - و هم براي جهودان که چون -قرآن- 417
یعنی آنچه گفتی بر خودت باد. بقیّهي آیه « و علیک » و پیغمبر در جواب میفرمود « السّلام علیک » چنین مینمودند که میگویند
براي سرزنش یهود است بر اینکه کارشان. ترجمه: 8 اي پیغمبر نبینی آن مردم را که جلوگیر از راز گفتن شدند و آنها دستبردار از
کار خود نشدند و به گناهکاري و دشمنی و نافرمانی پیغمبر با یکدگر راز گفتند و چون برابر تو شوند بغیر آنچه خدا براي تو سلام
و تحیّت گفته است سخنی گویند و با خود اندیشند که چرا خدا ما را بدین گفتارمان گرفتار نمیکند! البته دوزخ بپاسخشان بس
باشد که بآن پیوست شوند و چه بد سر انجامی است آن 9 اي مؤمنین چو با یکدگر راز گوئید بگناه و دشمنی و نافرمانی پیغمبر
نباشد که به نکوکاري و پرهیزگاري بود و از خدا بترسید که شما را بسویش فراهم میکنند. 10 همانا آن گونه راز ایشان از سوي
دیوان است تا مؤمنین را اندوهگین کنند با اینکه ایشان نتوانند بکس آزار رسانند مگر بفرمان خدا، پس باید مؤمنین بخدا توکّل
کنند [تا آسوده بمانند] 11 اي مؤمنین چون بانجمنی با شما گویند جاي باز کنید شما بپذیرید تا خداوند بشما گشایش دهد و اگر
بشما گویند از جاي خود خیزید شما ز جاي بر خیزید که خداوند پایهي مؤمنین دانشمندتان را که دانند و فرمان برند بالا برد چه او
بآنچه کنید آگاه بود. جهت نزول: کشف: إبن عبّاس گفت: ثابت بن قیس بن شمّاس بمجلس پیغمبر آمد و مردم نشسته بودند و او
براي او نازل شد. مقاتل گفت: مردم در « إِذا قِیلَ لَکُم تَفَسَّحُوا » میگفت جاي باز کنید و کس براي او جاي باز نکرد آیت 11
مجالس پیغمبر نزدیک آن حضرت مینشستند، روزي آن حضرت در صفّهي مسجد نشسته بود و گروهی که از مجاهدین بدر
نبودند نزدیک آن حضرت نشسته بودند و جاي تنگ شده بود که چند نفر از آنان که در جنگ بدر حاضر شده بودند و اینکه خود
فضیلتی براي آنها بود وارد شدند و ایستادند تا نزدیک پیغمبر جاي باز شود کسی بر نخاست پیغمبر [ص] بآنها که نزدیک بودند و
206 [ صفحه 200 ] بودند فرمود از جاي بلند شوید براي تازه وارد که مجاهدین بدر بودند - در جنگ بدر حاضر نشده -قرآن- 174
و آنها را بجاي ایشان نشاند. اینکه کار بر آنها دشوار آمد و منافقین زبان درازي کردند که پیغمبر عدالت نکرد و مردم نشسته را
بلند کرد. اینکه آیه براي آنها نازل شد. و مقاتل بن حیّان گفت: مردم توانگر نزد پیغمبر مینشستند و آهسته سخن میگفتند و
إِذا ناجَیتُم الرَّسُولَ- » پرسش بسیار میکردند تا بآن اندازه که پیغمبر را خسته میکردند و مجال پرسش براي فقرا نمیبود. آیت 12
صفحه 99 از 325
229 ترجمه: 12 اي مؤمنین زان پیش که با پیغمبر راز گوئید صدقه دهید که اینکه - براي تأدیب آنها نازل شد. -قرآن- 201 « الخ
کاري است بهتر و به پاکدلی نزدیکتر و اگر دسترس بآن نداشتید البتّه خداوند آمرزگار است و مهربان. جهت نزول: مجمع: مقاتل
أَ» بن حیّان گفت: چون آیت صدقه دادن براي راز با پیغمبر نازل شد مردم از راز گفتن با آن حضرت خودداري کردند آیت 13
نازل شد و اینکه حکم برداشته شد. و علی علیه السّلام فرمود آیتی در قرآن است که کس جز من بآن رفتار « أَشفَقتُم أَن تُقَدِّمُوا- الخ
بود که چون نازل شد من یک دینار داشتم و آن را با ده درهم عوض کردم و هر گاه که خواستم « إِذا ناجَیتُم-ُ الخ » نکرد و آن آیت
537 ترجمه: - 351 -قرآن- 522 - 190 -قرآن- 335 - نازل شد. -قرآن- 159 « أَ أَشفَقتُم » با پیغمبر راز گویم درهمی بفقیر دادم تا آیت
13 مگر ناگوارتان بود که جلو راز گفتن خود صدقه دهید! اکنون که آن کار نکردید و خدا توبهي شما را پذیرفت پس مواظبت از
اساس دین کنید، و نماز بپا دارید و زکات بدهید و فرمانبر خدا و پیغمبرش باشید که او به آنچه کنید آگاه بود 14 اي محمّد بنگر
بآن مردم که دوستدار خشم گرفتگان خدایند نه از شما مسلمانانند و نه از آن بیدینان و دانسته و فهمیده بدروغ سوگند یاد میکنند
15 خداوند برايشان آزاري سخت فراهم کرده است که آنچه کردند بد کردند 16 آنها سوگند را سپر بلاي خود کردند و جلوگیر
راه حق شدند، پس آزاري بخواري دارند 17 چه مال و فرزندشان جلوگیر خشم خداوندي نباشد [ صفحه 201 ] و یاران همیشگی
آتش باشند 18 بآن روز که خداوند همگیشان ز گور بر آرد و براي او سوگند یاد کنند همچنان که امروز براي شما سوگند
میخورند و گمان میبرند کاري از پیش میبرند و مشکلی میگشایند ولی بدانید که همگی دروغ گویند و بس. 19 چون دیو
فراگیرشان شد و یاد حق از دلشان برد که خود از گروه شیطانند و البتّه شیطانیان زیاندیدهاند 20 چه کسانی که با خدا و پیغمبرش
دشمنی کنند خوارترین مردمند 21 چون او نوشته است و بسرنوشت کرده که خود با پیغمبرانم چیره خواهیم بود [و همگی بفرمان
ما] و البتّه خداوند برتر است و توانا 22 اي محمّد مردمی که مؤمن بخدا و رستاخیز باشند با دشمنان خدا و پیغمبرش دوست نشوند
گرچه آنها پدر و برادر و فرزند و خویششان باشند چنین کسانند که خداوند بر دلشان ایمان نوشته و ز روح خود پشتیبانی
برايشان کرده و در بهشتانی بجاودانی جايشان خواهد داد که رودها بزیر آنها روان بود و او از آنها راضی باشد و آنها از او، چنین
کسان گروه خداوندیند و آگاه شوید که رستگاران هم ایشانند و بس. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بمدینه نازل شده است و
را که « أُولئِکَ فِی الَأذَلِّینَ » بحساب قاري هاي مکّه و قاريهائی که دورهي آخر در مدینه بودند بیست و یک آیه دانستهاند چون
دیگران آخر آیت بیست و یکم دانستهاند آنها آخر آیه ندانسته و جزء آیت بعد شمردهاند و دیگر قاریها بیست و دو آیه دانستهاند و
402- 200 -قرآن- 382 - تمام شده است و آیت بعد بیست و دوّم است. -قرآن- 170 « فِی الأَذَلِّینَ » گفتهاند: آیت بیست و یکم در
تبیان: اینکه سوره مدنی است و کس در آن خلاف نکرده است. کشف: بگفتهي بیشتر مفسّران اینکه سوره مدنی است. کلبی گفته
بمکّه فرود آمده است. عطا گفته است: ده آیه از اوّل سوره بمدینه آمده است و باقی « ما یَکُون مِن نَجوي- الخ » است: یک آیت
] 59- 22 -قرآن- 50 - بطور مجاز مرسل بجاي -قرآن- 1 « سَمِعَ » 1 مقتنیات الدّرر: کلمهي «ُ قَد سَمِعَ اللّه » 110- بمکّه. -قرآن- 86
استعمال شده است بمناسبت سبب و مسبّب که شنیدن خداوند سبب است براي جواب دادن او و معنی چنین « اجاب » [ صفحه 202
است: آن زن که در کار شوهرش با تو سخن میگفت و کسب تکلیف از تو میکرد براي ظهار کردن شوهر او را، خداوند دعایش
را اجابت کرد و بسخن او پاسخ گفت. روزي عمر بر خري سوار بود و گروهی از پی او، اینکه زن باو رسید و گفت: اي عمر روزي
نامت عمیر بود بعد عمر شد، و اکنون امیر المؤمنینت گویند پس از خدا بترس که هر کس مرگ باور داشت از گذشت وقت در
اندیشه باشد و آنکه حساب باور دارد از عذاب ترسد. مردم بعمر گفتند: براي پیر زنی براه ایستادي! عمر گفت: اینکه همو است که
2 مجمع: یعنی آنها که با زن خود چنین « لَیَقُولُونَ مُنکَراً- الخ » . خدا از هفت آسمان سخن او شنید، چگونه عمر سخن او نشنود
میگویند سخنی گفتهاند که در دین ناپسند است و دروغ چون مادر، آن زن است که از او کس زائیده شده است و کس را
24- همسرش نزائیده است، پس خداوند اینکه دروغشان را بخشید و آنها را آمرزید و براي کارشان کفّاره معیّن کرد. -قرآن- 1
صفحه 100 از 325
با تشدید ظاء و هاء و فتح یاء « یظهرون » 2 مجمع: اینکه کلمه بسه جور خوانده شده است: با ضم یاء و تخفیف ظاء و هم « یُظاهِرُونَ »
« هُن أُمَّهاتِهِم » با رفع خوانده شده است به لغت بنی تمیم که چون « امهاتهم » بفتح یاء و تشدید ظاء، و کلمهي « یظهرون » بدون الف و
مبتدا و خبر است و امّهات مرفوع است در بودن ماي نافیه نیز از روش سخن نباید بر گشت و باید مرفوع تلفّظ کرد. و دیگران با
بنصب بشر .« ما هذا بَشَراً » نصب خواندهاند چون خبر ماي نفی است و اینکه لغت مردم حجاز است و مناسبتر با قرآن چنانکه گفتهاند
3 تبیان: در مقصود از اینکه جمله اختلاف « یَعُودُونَ » 563- 295 -قرآن- 546 - 15 -قرآن- 273 - که خبر ماي نفی است. -قرآن- 1
است: 1- قتاده گفته است: یعنی بروش اوّل خود برمیگردند که رابطهي جنسی و زناشوئی از سر گیرند 2- دیگران گفتهاند: یعنی
- برمیگردند بنگهداري بهمسري و از او جدا نمیشوند 3- شافعی گفته: برمیگردد بهمسري و در دنبالهي ظهار طلاق به -قرآن- 1
14 [ صفحه 203 ] زبان نمیآرد 4- طبري از گروهی نقل کرده است که جملهها جلو دنبال آورده شده است و در معنی چنین است:
آنها که همسر خود ظهار میکنند باید پیش از پساوش و رابطهي جنسی غلام آزاد کنند و آنکه نتواند دو ماه روزه بدارد و آنکه
- نتواند شصت بیچاره خوراك دهد و پس بیکی از اینکه سه کار برمیگردند از گفتهي خود و زناشوئی بجاي میگذارند 5
گروهی گفتهاند: یعنی برمیگردند از گفته خود تا آن را بشکنند و ندیده انگارند 6- دیگران گفتهاند: یعنی دوباره به گفتهي خود
برگردند و ظهار مکرّر کنند آنگاه باید کفاره دهند. و اینکه معنی را بیشتر اهل علم قبول ندارند. و مذهب ما اینکه است که مقصود
از جمله آهنگ عمل جنسی است یا بر گشتن است از گفتهي خود که نتواند زن خود داند مگر که کفّاره دهد پس سخن اوّلی و
5 نفحۀ الرّحمان نهاوندي: چون رسم دوران جاهلیّت را پیغمبر « إِن الَّذِینَ یُحَادُّونَ » . ظهار کردن بجاي باقی است تا آنکه کفّاره دهد
[ص] عوض کرد و ظهار که طلاق آن مردم بود با دادن کفّاره باطل کرد بر مشرکین گران آمد و بدشمنی خود افزودند از اینروي
که «ِ تِلکَ حُ دُودُ اللّه » 33 فی ظلال القرآن: چون در آیت جلو گفته شده است - باین آیه آنها را از سر انجام بد ترساند. -قرآن- 1
گفته شده است یعنی آنها که بحدود اسلام « یحادّ » خداوند براي مردم اندازه و حد و حکم معیّن کرده است، براي مخالفین بجمله
« ما یَکُون مِن نَجوي- الخ » 81- تسلیم نمیشوند و براي خود حدّي و حکمی درست میکنند و دشمن مسلمانان میشوند. -قرآن- 57
7 ابو الفتوح: عبد اللّه مسعود از پیغمبر روایت کرده است: اگر انجمنی از سه نفر باشد دو نفر آنها با هم راز نگویند چون سومی
دلتنگ میشود که از او چیزي پنهان دارند، ولی اگر چهار نفر باشند راز گفتن روا باشد چون دو نفر دیگر هستند و دلتنگ
با یاء و تاء به «ُ یَکُون » 25 مجمع: در اینکه آیات سه اختلاف قرائت است - نمیشوند که چیزي از آنها پوشیده داشتهاند. -قرآن- 1
باشد چون « نَجوي » 61 [ صفحه 204 ] مذکر و مؤنّث خواندهاند. و اکثر با رفع و فتح که عطف بر محل کلمهي - صورت -قرآن- 51
فاعل یکون است و مرفوع و یا عطف بر لفظ نجوي باشد که بمن مجرور است و بجاي جرّ با فتحه خواندهاند چون غیر منصرف است
ینتجون از وزن افتعال خواندهاند چون بیک معنی هستند و روایت است که پیغمبر با علی نجوي کرد یکی از اصحاب « یَتَناجَونَ » و
261 کشف نوشته: ذو النّون مصري گفت: بر - 88 -قرآن- 247 - قرآن- 80 - .« ما انا انتجیته بل اللّه انتجاه » فرمود « ا تناجیه دوننا » گفت
اطراف نیل میگذشتم جوانی را دیدم شوري عظیم داشت، گفتم: از کجائی اي غریب! جواب داد ببدیهت که غریب کی باشد او
که با وي انسی دارد! تنها چون بود کسی که همراهش او بود! ذو النّون از دست خود رها شد ولهی در وي آمد ساعتی از خود
غایب گشت بیخود نعرهاي همی کشید جوان گفت: اي پیر طریقت تو را چه نمود اینکه ساعت! گفت: دارو، با درد موافق افتاد.
آنگه روي سوي آسمان کرد در مناجات شد. گفت: اي خداوندي که درمان دلها تو داري کیمیاي حاصلها تو سازي فغان جانها تو
شنوي تاوش خاطرها تو بینی دریاب اینکه بیچاره که در غرقاب است و دلش از بیم درد نابایست کباب است، دردي دارد که بهی
مباد او را اینکه درد صواب است. با دردمندي بدرد خرسند کسی را چه حساب است! فخر: اینکه آیه براي منافقین آمد که با
یکدگر راز میگفتند تا مسلمانان آزرده شوند. إبن عبّاس گفت: براي ربیعۀ بن عمرو و برادرش حبیب و صفوان إبن امیّۀ نازل شد
که با یکدگر سخن میگفتند، یکی پرسید: آیا اینکه سخنان ما خدا میداند! دیگري گفت: پارهاي را بداند و پارهاي نه، سوّمی
صفحه 101 از 325
گفت: اگر چیزي از اینکه بداند همه را خواهد دانست. آیه بپاسخ اینکه گفتگو آمد. و در مصحف عبد اللّه مسعود اینکه آیه چنین
ما یکون من نجوي ثلاثۀ الّا اللّه رابعهم و لا اربعۀ الّا اللّه خامسهم و لا خمسۀ الّا اللّه سادسهم و لا اقل من ذلک و لا اکثر الّا اللّه » است
صفحه 205 ] حسینی نوشته: او با ایشان است بعلم در اقطار السّموات یا در زوایاي زمین چه علم او ] .« معهم اذا اخذوا فی التّناجی
باشیاء قرب مکانی نیست تا باختلاف امکنه تفاوت کند. نظم: اینکه معیّت در نیابد عقل و هوش || زین معیّت دم مزن بنشین
9!!! -قرآن- «ِ وَ لَیسَ بِضارِّهِم ...- وَ عَلَی اللّه فَلیَتَوَکَّل » خموش قرب حق از بنده دور است و قیاس || بر قیاس خود منه آن را اساس
65 دگر بما سخن خصم تند خوي ||!!! که اهل مجلس ما را از آن حسابی نیست یعنی: شیطان وسوسه میکند - -23-1 قرآن- 31
مجمع: قتاده و مجاهد گفتهاند: در مجلسی که حضور پیغمبر !!!« إِذا قِیلَ لَکُم تَفَسَّحُوا- الخ » . ولی به پشتیبانی حق محفوظ هستند
[ص] هستید اگر بشما گفتند: جاي براي دیگران باز کنید شما بپذیرید تا خدا در بهشت براي شما جاي گشاده بدارد. و اگر بگویند
از جاي بلند شوید و دیگران را جاي دهید شما از جاي خیزید و دگران را جاي دهید و بعضی گفتهاند: مقصود از مجالس هر
اینکه است که اگر به شما گویند براي « فَانشُزُوا » انجمنی است که براي پند و یاد حق فراهم میشود. و مجاهد گفته است مقصود از
478 یعنی اگر در حضور پیغمبر - 32 -قرآن- 466 - نماز یا جنگ آماده شوید بپذیرید و کوتاهی نکنید. و بعضی گفتهاند: -قرآن- 1
بشما گویند از جاي بلند شوید تا براي دیگري جاي باز شود فرمان برید که دستور پیغمبر جز بفرمان خدا نباشد. عکرمه و ضحّاك
گفتهاند: مردمی بودند که در نماز تنبل بودند اینکه جمله براي آنها است که زود از جاي خیزند و بنماز بشتابند. و گفتهاند روي
سخن با آن مردم است که میخواستند زیاد نزد پیغمبر باشند و تا همهي حاضرین بیرون نروند از جاي نخیزند باین جمله دستور
324 ابو السعود: نقل - با ضم و کسر شین خوانده شده است. -قرآن- 314 « انشُزُوا » رسید که زیاد ننشینید و زود بلند شوید. و فعل
است که مقصود از مجالس جایگاه سربازان است در صف جنگ که کسی میرسید و میگفت: براي من جاي باز کنید و دیگران از
شدّت حرص [ صفحه 206 ] بجنگ جواب او نمیدادند باین جمله دستور داده شده است که براي سرباز تازه وارد در صف خود
بفتح لام بدون الف خواندهاند یعنی در نشستن خود جاي تنگ نکنید و براي دیگران گشایش « فی المجلس » جاي باز کنید و بعضی
11 کشف: بعضی گفتهاند: یعنی مؤمنین را بالا میبرد و علما را درجاتشان بالا میبرد که مؤمنین بر « الَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ- الخ » . دهید
دیگران برتري دارند و عالم را پایه و منزلت بالا است. و بعضی گفتهاند: یعنی مؤمن براي ایمان و اطاعتش یک درجه بالا میرود، و
عالم مؤمن چند درجه بر مؤمن غیر عالم بالاتر است. حسن بصري گفته است: إبن مسعود اینکه آیه خواند و گفت: اي مردم معنی
29- اینکه آیه را بفهمید که شما را بعلم تشویق میکند و خدا میگوید پایهي عالم مؤمن را بالاتر میبرد از مؤمن نادان. -قرآن- 1
مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی جاي باز کنید و بلند شوید تا اینکه خدا مؤمن را بواسطهي اطاعت او و عالم را بواسطهي علمش
بدرجات بهشت بالا برد و گفتهاند یعنی درجاتشان را در مجلس پیغمبر بالا ببرد و اینکه دستوري به پیغمبر است که علما را بخود
آورده شده از قبیل « الَّذِینَ آمَنُوا » که بدنبال « الَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ » نزدیک کند تا فضیلت آنها نمودار شود. مقتنیات الدّرر: جملهي
عطف خاص بر عام است که میگوید مؤمنین را در دنیا یاري میکند و بعد در بهشت جاي میدهد و اینگونه مرتبهشان بر دیگران
88 جملهي اول در - 54 -قرآن- 68 - بالا رفته است و برتري یافتهاند بخصوص دانشمندانشان. و إبن عبّاس گفته است: -قرآن- 25
تمام میشود و جملهي دوّم با فعل مقدّري آغاز میشود تا در معنی چنین باشد: و بالا میبرد مردم عالم را بدرجاتی. - « مِنکُم »
27 فی ظلال القرآن: اینکه آیه بآن مردم یاد میدهد: ایمانی که آدمی را فراخ- سینه و فرمانبر کند و علمی که دل را - قرآن- 18
[ پاکیزه کند تا گشاده و سر بفرمان شود هر دو راه باز میکنند براي بالا رفتن درجهي آدمی به پیشگاه خداوندي. [ صفحه 207
12 تبیان: زجّ اج گفت: سرمایه داران حضور پیغمبر میرفتند و مدّتی با او خلوت میکردند و نادارها « فَقَدِّمُوا بَینَ یَدَي- الخ »
نمیتوانستند بمانند آنها دسترس به پیغمبر [ص] بیابند از اینروي بخشش پیش از خلوت و راز گفتن با پیغمبر واجب شد تا خودداري
کنند از گرفتن وقت و مجال ندادن بفقرا و اندازهاي براي بخشش و صدقه معیّن نشد و کم یا زیاد براي اینکه کار بس بود و کسی
صفحه 102 از 325
بعد از اینکه آیه نه صدقه داد و نه با پیغمبر خلوت کرد و راز گفت مگر بآنجوري که گفتهاند علی علیه السّلام که دیناري قرض
27 مجمع: مجاهد گفته است: اینکه دستور بصدقه پیش از راز با - کرد و بفقرا داد و با پیغمبر راز گفت و آیه نسخ شد. -قرآن- 1
پیغمبر یک ساعت بود و آیت بعد آمد و اینکه حکم برداشته شد. مقاتل بن حیّان گفت: تا ده شب باقی بود و پس از آن برداشته
شد. فخر: ابو مسلم گفت: اینکه دستور بوجوب صدقه وظیفهي قطعی نبوده است تا بآیت بعد نسخ شده باشد بلکه از اوّل اینکه
حکم موقّت بود تا آنها که منافق و بد دل بودند و البتّه از صدقه دادن خودداري میکردند نمودار شوند و هم مؤمن پاکدل
13 ابو السعود: یعنی چون صدقه دادن بر شما دشوار بود و شما گناهکار بودید و « فَإِذ لَم تَفعَلُوا- الخ » . فرمانبردار نمودار شود
شرمنده که همین شرمندگی موجب پذیرش توبهي شما شد پس براي جبران آن و تلافی گذشته مواظب نماز و زکات و دیگر
22 تفسیر صفی علیشاه: گفت اینکه، تا زحمت از وي کم شود || با وي آنکش دل بود همدم شود - وظایف دین باشید. -قرآن- 1
چون رسید اینکه آیت بس ارجمند || مر مزاحم مردمش کمتر شدند اغنیا از بخل و درویشان ز عسر || امتحان اینکه است ز اهل
عسر و یسر بد صفی را یک دلی لبریز خون || آب چشم آن را ببرد از تن برون بسکه در غمخانه بودش رنج آه || بر تصدّق شد
بدان زلف سیاه [ صفحه 208 ] بد سري آن هم ز دوش انداختم || پايکوبان در قماري باختم در خراباتش نهادم بر کنار || زان که
گفتندم در اینجا سر سپار من به بیرون آمدم زان کو دگر || نی در آن سودا شدم محتاج سر گر ز هستی پرسی آن از دوست بود
||آنچه از او، برد باقی پوست بود من چه دارم تا دهم در راز دوست || بشنوم تا زان دهان آواز دوست من کجا بودم کنون اینجا
14 ابو الفتوح: سدّي و مقاتل گفتند: عبد اللّه إبن نبتل « أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ تَوَلَّوا » کجاست || نظم تفسیرم چه شد! گو گر بجاست
مردي منافق بود که بحضور پیغمبر میرسید و سخن آن حضرت با جهودان میگفت. روزي پیغمبر باو فرمود: چرا تو و یارانت مرا
دشنام میدهید او و یارانش سوگند یاد کردند که چنین نیست و خود میدانستند که بدروغ سوگند میخورند اینکه آیه در برابر
16 مجمع: ایمان با کسر همزه نیز خوانده شده است یعنی اظهار ایمان و « اتَّخَ ذُوا أَیمانَهُم » 43- جواب آنها نازل شد. -قرآن- 1
18 ابو الفتوح: بعضی گفتند: یعنی در روز رستاخیز آنها « یَومَ یَبعَثُهُم-ُ تا آخر آیه » 25- مسلمانی را سپر خود کردهاند. -قرآن- 1
دروغ میگویند چنانکه در دنیا دروغ میگفتند و از سرگردانی و ترس چون کودکی باشند که نداند چه میگوید. و بعضی گفتند:
یعنی در گمان خود که بزندگانی کار خوب کردهاند دروغگو در آمدند و اینکه کذب بمعنی خیبت است یعنی گمانشان بر
21- خلاف بود و بمقصود نرسیدند. بعضی گفتند: مقصود اینکه است که در زندگی با شما نفاق کردند و دروغ گفتند. -قرآن- 1
کشف: إبن عبّاس از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله نقل کرده است: برستاخیز دشمنان خدا را آواز دهند که کجایند! مردم قدري
مذهب برخیزند با روي سیاه و چشم کبود و لب و دهان کج که آب از دهانشان میریزد و سوگند یاد کنند که غیر خدا نپرستیدیم
و سه بار گفت: سوگند به « وَ یَحسَ بُونَ أَنَّهُم- تا آخر » و ماه و ستاره و بت را خداي خود نشمردیم. و إبن عبّاس اینجملهها را خواند
21 مجمع: چون آنچه خدا « کَتَبَ اللّه-ُ الخ » . 387 [ صفحه 209 ] آیه یاد شدهاند همان قدریّه هستند - خدا اینها که در -قرآن- 362
که بجاي «َّ لَأَغلِبَن » نوشته است ناگزیر شدنی است پس چنان است که بجمله سوگندي آورده شده است از اینروي جملهي بعد
جواب قسم و موضوع سوگند است لام آورده شده است یعنی البتّه چنین خواهد بود. و نقل است که چون مسلمانان دیدند آبادیهاي
خیبر و غیر آن بدستشان گشوده شد گفتند: ممالک فارس و روم نیز بدست ما خواهد آمد منافقین گفتند: اینها گمان میکنند آن
ممالک با استحکامات و ابزارشان مانند اینکه دهکدهها است که زود گشوده شود. اینکه آیه براي جواب آنها آمد که خدا سر-
184 حسینی: یعنی اگر مسلمانان مأمور بجنگ - 17 -قرآن- 169 - نوشت کرده و خدا و پیغمبر و دین او چیره خواهند بود. -قرآن- 1
شوند چیرهي بقوّت و قدرت خواهند بود و گر نه بدلیل و برهان چیره بر کافران شوند. بیت: حکمی که آن ز بارگه کبریا بود||
22 فخر: إبن عبّاس گفت: اینکه آیه براي آن مسلمانان آمد که « لا تَجِ دُ قَوماً- تا آخر » کس را در آن مجال تصرّف کجا بود
خویشان خود را در راه خدا کشتند و بیشتر مفسّرین معتقدند آیه براي سرزنش حاطب بن ابی بلتعه نازل شد که او خویشان کافر
صفحه 103 از 325
18 مجمع: سدّي - خود را که به مکّه بودند خبردار کرد که پیغمبر آهنگ آنها کرده است و اینکه قصّه مشهور است. -قرآن- 1
گفته: عبد اللّه پسر عبد اللّه بن ابی سلول حضور پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله بود آن حضرت چیزي نوشید او عرض کرد: اندکی در
ظرف بگذار تا بپدرم دهم که شاید دلش از نفاق پاك شود. آن حضرت باو داد و او برد و بپدر خود داد عبد اللّه پرسید: اینکه چی
است! گفت نیمخوردهي پیغمبر است آوردم که بخوري تا شاید دلت را خدا پاك کند. او گفت: چرا پیشاب مادرت را نیاوردي!
پسر حضور پیغمبر [ص] رفت و اجازه خواست که پدرش را بکشد. پیغمبر باو فرمود: با پدر مدارا کن. اینکه آیه براي توصیف او
22 کشف: یعنی در آخرت شادند که بهشت دارند. بعضی گفتهاند: یعنی بدنیا دلگران از «ُ رَضُ وا عَنه » [ نازل شد. [ صفحه 210
سرنوشت خود نبودند و از ابو عثمان نیشابوري نقل است: چهل سال میگذرد که نه اگر بیک حال بودم دلگیر شدم و نه اگر خدا
خوانده شده است و « عشیرات » بصورت جمع « عشیرة » 16 مجمع: در آیه کلمهي - مرا ز حالی بحالی کرد خشمگین شدم. -قرآن- 1
ما یَکُون مِن » 87 سخن ما: 1- آیت 6 - با ضم کاف بصورت مجهول خواندهاند و نتیجهي معنی یکی است. -قرآن- 78 « کَتَبَ »
جهت اختصاص نجوي بسه نفر و بالاتر که از نجواي دو نفري اسم برده نشده است با اینکه اصل راز و نجوي میان دو « نَجوي- الخ
نفر است شاید از اینکه روي باشد که براي پاسخ آن عربها است که بیش از دو نفر بودهاند و با هم انجمن کرده و میپرسیدند آیا
خدا از راز ما خبردار است یا نه چنانکه در شأن نزول نقل کردیم که آنها بیش از دو نفر بودهاند. و شاید براي راهنمائی مردم باشد
و شدّت اهمیّت برازداري که اگر دو نفر با هم راز گویند که کسی دیگر از آنها خبردار نشود و محدود میان دو نفرشان باشد
خداوند هم آنها را بخود میگذارد و رازشان فاش نمیکند چنانکه گویا از آن بیخبر بوده است پس مردم نباید در میان دو نفر که
راز میگویند مداخله کنند و هم آن دو نفر نباید راز خود فاش کنند ولی اگر بیش از دو نفر بود اهمیّت راز دو نفري را ندارد. -
دستوري است همگانی و براي همیشه نه منحصر بهمان مورد خاص که در شأن نزول « إِذا قِیلَ لَکُم- الخ » 2- آیت 11 46- قرآن- 22
نوشتیم و با توجّه بروش مردم معلوم میشود که گویا از اینکه آیه و اینکه دستور خبردار نیستند هم چنانکه در بسیاري از مجالس
مشاهده میشود با اینکه صاحب خانه با چشم خواهش نگاه میکند و خجالت میکشد که آشکار بگوید جاي باز کنید کسی بروي
خود نمیآورد و هم چنین تازه وارد در مجلسی و یا مسجدي اگر آشنائی نداشته باشد او را نادیده میانگارند و جاي برایش باز
« یَرفَع اللّه-ُ الخ » 3- جملهي آخر آیت 11 [ 32 [ صفحه 211 - نمیکنند با اینکه عموم اینکه آیه اینکه موارد را میگیرد. -قرآن- 13
شاید بتوان چنین معنی کرد: خدا مردم مؤمن که همان دانشمندان هستند درجاتشان را بالا میبرد و در حقیقت جملهي دوم براي
بیان و توضیح اولی باشد نه جداگانه و مقصود از علم تشخیص درستی گفتار پیغمبر و علم بلزوم اطاعت از فرمان او است. و چون به
دنبال فرمان جاي باز کردن و برخاستن اینکه جمله گفته شده است که به جاي جواب امر است یعنی اینکه فرمان را اطاعت کنید تا
چنین بهرهاي ببرید پس شاید مقصود اینکه است که اینکه فرمان را مؤمن اطاعت میکند چون عالم است بلزوم فرمانبري پیغمبر و
-4 43- خداوند درجات چنین کسان را که مؤمن یعنی عالم بخیر و صلاح خود هستند و فرمان میبرند بالا خواهد برد. -قرآن- 26
میفهماند: هر سخنی و نقلی که گوینده آن را باور نداشت یا بخطا باور داشت و در واقع نبود هر « یَحلِفُونَ- الخ » آیت 14 جملهي
دو دروغ است یعنی چه کسی بر خلاف واقع نقل کند و یا بر خلاف عقیدهي خود گرچه در واقع درست باشد باز هم دروغ است.
- میگوید با اینکه میداند درست نیست دروغ میگوید، یعنی اگر نداند باز هم دروغ است. -قرآن- 21 « وَ هُم یَعلَمُونَ » چون قید
شاید معنی استفهام توبیخی میفهماند که آیا برستاخیز هم سوگند یاد میکنند و « یَومَ یَبعَثُهُم-ُ الخ » 5- آیت 18 328- -33 قرآن- 307
انتظار دارند که از کار دوران زندگی سرمشق بگیرند و بهمان گونه سوگند بدروغ و اغفال بخورند البتّه دروغ میگویند یعنی بر
به معنی خلاف واقع استعمال شده است که آنها میگویند و « الکاذِبُونَ » خلاف حقیقت انتظار دارند و سخنی میگویند. و کلمهي
چون بطور عموم گفته « کَتَبَ اللّه-ُ الخ » 6- آیت 21 324- 33 -قرآن- 310 - انتظار دارند ولی درست نیست و نخواهد شد. -قرآن- 13
29 اینکه - است که خدا چیرگی خود و پیغمبرش را بسرنوشت کرده است و قید و شرطی نکرده است میتوان گفت: -قرآن- 13
صفحه 104 از 325
مطلب محدود بزمان پیغمبر و چیرگی بر اعراب نیست بلکه میفهماند که البتّه حق غالب است و اگرچه خلاف حق هم دیده
میشود، ولی آنچه که سرنوشت [ صفحه 212 ] خداوندي است جلو بودن حق است و ممکن است اشاره باشد به اینکه که سرنوشت
خدائی اینکه است که خدا و پیغمبرش در همه جا و بر همه کس چیره شوند ولی زمان آن معیّن نشده است و همان باشد که ملّتها
« لا تَجِدُ قَوماً- الخ » آرزو دارند که همگی بفرمان یک حکومت عادله اداره شوند و هنوز هنگام آن نرسیده است. 7- از آیت آخر
دو مطلب استفاده میشود: اوّل آنکه در برابر حق و حقیقت رعایت خویشاوندي و دوستی کند ایمان ندارد چون میگوید: اي پیغمبر
مؤمن بخدا و قیامت با دشمن خدا و رسول دوست نیست اگرچه خویشان او باشند. و البتّه آنکه از حق و حقیقت چشم بپوشد و
بخواهد بر خلاف آن رفتار کند دشمن خدا و رسول است چون خدا و رسول منافع مشترکی با مردم ندارند تا دوستی و دشمنی
داشته باشند جز برقراري حقیقت و عدالت پس هر کس از آن جدا شود دشمن آنها باشد. دوّم- لازمهي ایمان رعایت حق و حقیقت
است در برابر هر کس که باشد از اینروي میتوان فهمید بیشتر آنها که براي خود جاه و مقامی درست کرده و همیشه براي نگهداري
و بالا بردن آن از پایمال کردن حق کوتاهی نمیکنند البتّه در دل ایمان ندارند چون دوست و نگهبان حقکّشی و عدالتشکنی
36- هستند تا خود بجاه و مقام بمانند و بالاتر روند. -قرآن- 19
سوره حشر
اشاره
[ 59 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم [ صفحه 213 -
[ [سوره الحشر [ 59 ]: آیات 1 تا 24
37 سَبَّحَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم [ 1] هُوَ الَّذِي أَخرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
مِن أَهل الکِتاب مِن دِیارِهِم لِأَوَّل الحَشرِ ما ظَنَنتُم أَن یَخرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصُونُهُم مِنَ اللّه فَأَتاهُم اللّه مِن حَیث لَم یَحتَسِبُوا وَ
قَذَفَ فِی قُلُوبِهِم الرُّعبَ یُخرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیدِیهِم وَ أَیدِي المُؤمِنِینَ فَاعتَبِرُوا یا أُولِی الَأبصارِ [ 2] وَ لَو لا أَن کَتَبَ اللّه عَلَیهِم الجَلاءَ
لَعَذَّبَهُم فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب النّارِ [ 3] ذلِکَ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَه وَ مَن یُشَاق اللّهَ فَإِن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب [ 4] -قرآن-
705-1 ما قَطَعتُم مِن لِینَۀٍ أَو تَرَکتُمُوها قائِمَۀً عَلی أُصُولِها فَبِإِذن اللّه وَ لِیُخزِيَ الفاسِقِینَ [ 5] وَ ما أَفاءَ اللّه عَلی رَسُولِه مِنهُم فَما أَوجَفتُم
عَلَیه مِن خَیل وَ لا رِکاب وَ لکِن اللّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَه عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 6] ما أَفاءَ اللّه عَلی رَسُولِه مِن أَهل القُري
فَلِلّه وَ لِلرَّسُول وَ لِذِي القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین وَ ابن السَّبِیل کَی لا یَکُونَ دُولَۀً بَینَ الَأغنِیاءِ مِنکُم وَ ما آتاکُم الرَّسُول فَخُذُوه وَ ما
نَهاکُم عَنه فَانتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب [ 7] لِلفُقَراءِ المُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ أَموالِهِم یَبتَغُونَ فَضلًا مِنَ اللّه وَ
رِضواناً وَ یَنصُ رُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه أُولئِکَ هُم الصّادِقُونَ [ 8] وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الإِیمانَ مِن قَبلِهِم یُحِبُّونَ مَن هاجَرَ إِلَیهِم وَ لا یَجِدُونَ
فِی صُ دُورِهِم حاجَۀً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤثِرُونَ عَلی أَنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خَصاصَۀٌ وَ مَن یُوقَ شُح نَفسِه فَأُولئِکَ هُم المُفلِحُونَ [ 9] -قرآن-
1119-1 وَ الَّذِینَ جاؤُ مِن بَعدِهِم یَقُولُونَ رَبَّنَا اغفِر لَنا وَ لِإِخوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالإِیمان وَ لا تَجعَل فِی قُلُوبِنا غِ  لا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ
رَؤُفٌ رَحِیم [ 10 ] أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخوانِهِم الَّذِینَ کَفَرُوا مِن أَهل الکِتاب لَئِن أُخرِجتُم لَنَخرُجَن مَعَکُم وَ لا نُطِیع فِیکُم
أَحَ داً أَبَداً وَ إِن قُوتِلتُم لَنَنصُ رَنَّکُم وَ اللّه یَشهَدُ إِنَّهُم لَکاذِبُونَ [ 11 ] لَئِن أُخرِجُوا لا یَخرُجُونَ مَعَهُم وَ لَئِن قُوتِلُوا لا یَنصُ رُونَهُم وَ لَئِن
نَ َ ص رُوهُم لَیُوَلُّن الَأدبارَ ثُم لا یُنصَرُونَ [ 12 ] لَأَنتُم أَشَ دُّ رَهبَۀً فِی صُدُورِهِم مِنَ اللّه ذلِکَ بِأَنَّهُم قَوم لا یَفقَهُونَ [ 13 ] لا یُقاتِلُونَکُم جَمِیعاً
- إِلاّ فِی قُريً مُحَصَّنَۀٍ أَو مِن وَراءِ جُ دُرٍ بَأسُهُم بَینَهُم شَدِیدٌ تَحسَ بُهُم جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُم شَتّی ذلِکَ بِأَنَّهُم قَوم لا یَعقِلُونَ [ 14 ] -قرآن- 1
صفحه 105 از 325
935 کَمَثَل الَّذِینَ مِن قَبلِهِم قَرِیباً ذاقُوا وَبالَ أَمرِهِم وَ لَهُم عَذاب أَلِیم [ 15 ] کَمَثَل الشَّیطان إِذ قالَ لِلإِنسان اکفُر فَلَمّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِيءٌ
مِنکَ إِنِّی أَخاف اللّهَ رَب العالَمِینَ [ 16 ] فَکانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِی النّارِ خالِدَین فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الظّالِمِینَ [ 17 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
اتَّقُوا اللّهَ وَ لتَنظُر نَفس ما قَدَّمَت لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُونَ [ 18 ] وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنساهُم أَنفُسَ هُم أُولئِکَ
595 لا یَستَوِي أَصحاب النّارِ وَ أَصحاب الجَنَّۀِ أَصحاب الجَنَّۀِ هُم الفائِزُونَ [ 20 ] لَو أَنزَلنا هذَا القُرآنَ عَلی - هُم الفاسِقُونَ [ 19 ] -قرآن- 1
جَبَل لَرَأَیتَه خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِن خَشیَۀِ اللّه وَ تِلکَ الَأمثال نَضرِبُها لِلنّاس لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ [ 21 ] هُوَ اللّه الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عالِم الغَیب وَ
الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحمن الرَّحِیم [ 22 ] هُوَ اللّه الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ المَلِک القُدُّوس السَّلام المُؤمِن المُهَیمِن العَزِیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ سُبحانَ اللّهِ
- [ عَمّا یُشرِکُونَ [ 23 ] هُوَ اللّه الخالِق البارِئ المُصَوِّرُ لَه الَأسماءُ الحُسنی یُسَ بِّح لَه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم [ 24
انواع خرما بجز عجوه که آن پر « لِینَۀٍ » از مصدر مشاقّه بمعنی دشمنی و ناسازگاري « شَاقُّوا » : 701 [ صفحه 215 ] معنی لغات - قرآن- 1
از اوجف یعنی « أَوجَفتُم » . از فیئ به معنی غنیمت و خراج یعنی مالی را غنیمت و بهره قرار داد « أَفاءَ » . شده در غلاف است و ناپسند
با ضم دال آنچه دست بدست میدهند، سرمایه، چیرگی. « دُولَۀً » . تند دواندن اسب و بتندي حرکت دادن و مضطرب کردن
از نامهاي خدا است به معنی آسوده کننده از گرفتاري یا « مهیمن » . پاکیزه از هر نقص و عیب « قدّوس » متفرّق و پراکنده « متصدّع »
- 78 -قرآن- 147 - 23 -قرآن- 69 - بمعنی شاهد و دست اندرکار روزي و مرگ آدمیان و یا امین و درستکار شمرده شده. -قرآن- 13
329 ترجمه: بنام خداي بخشنده بهمگان مهربان بمؤمنان 1 آنچه در آسمانها و زمین است ز هر - 247 -قرآن- 320 - -155 قرآن- 235
زشتی و کمی خداي را پاك شمرد که او عزیز است و حکیم 2 و همو است که کافران یهود را براي نخستین نمونهي رستاخیز از
خانمان بدر کرد. یا بأوّلین نوبت از شهر و دیارشان دربدر کرد چه آنها میپنداشتند قلعههاشان جلوگیر سرنوشت خداوندي است و
شما مسلمانان گمان نمیبردید که از جایگاه خود برون شوند. پس از آن سوي که خود گمان نداشتند فرمان حق بر سرشان آمد و
چنان ترسی در دلهاشان فکند که با دست خود و بدست مسلمانان خانهها ویران میکردند. پس اي خردمندان پند گیرید [و قدرت
حق بدانید] 3 و اگر خداوند دربدري بسرنوشتشان نکرده بود البتّه [همچو بنی قریظه] به دنیا گرفتارشان میکرد و بسراي دیگر
آزار آتش نصیبشان بود 4- اینکه گرفتاریها از آنرو است که با خدا و پیغمبر معارضه کردند و هر کس چنین کند بسختی آزار بیند.
5 بدانید که آنچه از خرما بنانشان بریدید و بجاي گذاردید همگی بفرمان حق بود تا [از هر راهی شود] بدکاران را خوار و بیچاره
کند 6 و آنچه از اموال ایشان خدا به پیغمبرش بخشید شما را در آن رنجی نبود و اسب و شتري به گرفتنش نتاختید. [پس آن
غنیمتها ویژهي پیغمبر است] و خداوند بر هر که خواهد پیغمبرش را چیره کند که او بهر چیزي توانا است 7 و هر چه خدا از [ صفحه
216 ] سرمایهي مردم اینکه آبادیهاي کافران به پیغمبرش داد همگی مختص خدا است و پیغمبر و بیپدران و بیچارگان و براه
ماندگان تا اینگونه اموال در میان سرمایهداران دست بدست نگردد پس آنچه پیغمبر بشما داد بپذیرید و آنچه نداد خود داري کنید
[و راضی شوید] و از خدا بترسید که آزار او سخت است 8 و اینکه سرمایهها مال مهاجرین فقیر است که از خانه بیرونشان کردهاند
و اموالشان ز دستشان گرفته شده است و آنها بدنبال خوشنودي خدایند و بخشش او میخواهند و یاري خدا و پیغمبرش میکنند.
و چنین کسانند که [به درستی] راستگویانند 9 و آن کسان که پیش از پیغمبر و مسلمین در مدینه جاي داشتند و ایمان بدل جاي
دادند هر کس ترك وطن کرد و بسويشان رفت دوست میدارند و از بخشش خداوند بآنها رنج و نیازي بدل نیابند و اگرچه خود
نیازمند بوند آنها را برگزینند. و هر کس ز بخیلی چنین دور بماند رستگار است 10 و آنها که پس از ایشان پیدا شوند [چون نبودند
تا بجان و مال کمک کنند در عوض] گویند: پروردگارا ما را بیامرز و هم برادران ما که بایمان ز ما جلو بودند و ما را کینه دل
بمؤمنین مکن که همانا تو بخشنده مهربانی 11 لکن بمردم منافق و بد دل نگر که بدوستان یهود بیدین خود گویند: اگر شما را ز
خانمان بیرون کنند ما با شمائیم و فرمان کس بدشمنی شما نبریم و اگر با شما بجنگند کومکتان کنیم. ولی خداوند گواه است که
آنها دروغ گویند 12 چه اگر آنها را بیرون کنند اینان بر جاي بمانند و اگر با آنها بجنگند اینکه بد دلان یاري آنها نکنند و اگر هم
صفحه 106 از 325
بکومکشان روند پشت کنند و بگریزند و سپس کس یاري ایشان نکند 13 اینکه منافقین چنان بیخردند که شما مسلمانان در
دلشان با شکوهتر از خدائید 14 که همگان بجنگتان نیایند جز از پس دیوارها و یا بدرون قلعههاي استوار و نیروشان بجلو یکدگر
سخت نماید که پنداري بهم فراهمند ولی دلها ز هم جدا است چون راه درست و نادرست در نیابند 15 داستان اینکه بد دلان همانند
آنها است که کمی پیش از ایشان بودند و [ببدر یا خیبر] سر انجام بد خود [ صفحه 217 ] چشیدند و هم آزاري دردناك به پیش
دارند 16 نمونهي رفتار اینکه بد دلان با دوستانشان، شیطان است که بآدمی گوید: بیدین باش و چون او دین خود رها کرد گوید:
من از تو بیزارم که از پروردگار جهانیان ترسناکم 17 و سر انجام هر دوشان آتش همیشگی است که سزاي ستمکاران است 18 پس
اي مؤمنین براه حق پرهیزگار باشید و هر کس آن اندیشه کند که فرداي رستاخیز چه اندوخته دارد تا از سر انجام بد خدا ترس شود
چه آنچه کنید او آگاه بود 19 و نه ز آن مردمان باشید که یاد خدا فراموش کردند تا که ز خود بیخبر شدند و البته چنین کسان
فاسقند و بدکار 20 پس یاران بهشت و آتش بیکسان نباشند که بهشتیان رستگارند 21 [اي مردم قدرت اینکه قرآن بدانید] که اگر
آن را بر کوه فرود آریم نرم و ز هم پاشیده از ترس خداش بینند. اینکه داستانی است که براي مردم آریم تا در اندیشهي کار
خویش باشند 22 و بدانند که خداوند او است که جز او آفریننده نیست و داناي نهان و آشکار است و بخشش او فراوان است و
مهربان ببندگان است 23 او است خداوندي که جز او خدا نیست. او است پادشاه پاك درست که آسوده بدارد و براستی گواه باشد
و گرامی است و هر کمی را به درستی رساند و برتر ز هر چیز و چه پاك است او از آنچه انبازش کنند 24 او است آفرینندهي پدید
آرندهي چهرهبند و صورتگر و همه نام نیک شایستهي او است و آنچه بآسمانها و زمین است پاکش شمارد که او است برتر
درستکار. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بمدینه نازل شده است و باتّفاق قاریها بیست و چهار آیه است. و إبن عبّاس اینکه
سوره را سورهي بنی نضیر مینامید. کشف: مفسّرین گفتند: همهي اینکه سوره براي بنی نضیر و سر انجام کارشان فرود آمد. و
گفتهاند: بنی قریظه و بنی نضیر دو قبیله از بنی اسرائیل بودند که جهود و بت پرست بودند و بنی نضیر افرادشان و هم شوکتشان
بیش از بنی قریظه بود و در یک میل فاصله از مدینه قلعهها و حصارهاي استوار داشتند به نام زهره، و رئیسی داشتند بنام کعب بن
اشرف و چون پیغمبر بمدینه وارد شد [ صفحه 218 ] آنها با آن حضرت پیمان بستند که بجنگ با مسلمین نباشند و هر دو گروه با
یکدگر از در صلح و صفا رفتار کنند. چون در جنگ بدر پیغمبر کافران را شکست داد آنها گفتند: سوگند بخدا که محمّد همان
پیغمبر است که تورات گفته است و کس بر او چیره نشود. سال بعد که جنگ احد بود و شکستی بمسلمانان رسید آنها دو دل
شدند و از گفتهي خود در گذشته برگشتند و دشمنی مسلمانان به دل گرفتند و از کافران مکّه نامه بآنها رسید که چرا با محمّد
پیمان صلح بستید! و اگر با او نجنگید ما بجنگ شما آئیم. اینکه بود که رئیسشان کعب با چهل نفر یهود بمکّه رفتند و در مسجد
الحرام با قریش پیمان بستند که در دشمنی و جنگ با پیغمبر یگانه باشند و خلاف اینکه پیمان نکنند. آنها بمدینه برگشتند و از غیب
پیغمبر را از آن پیمان خبردار کردند و بکشتن کعب اشرف دستورش دادند و آن حضرت محمّد بن مسلمه را فرستاد تا او را کشت
پس از مرگ کعب پیغمبر با مسلمانان بجنگ بنی نضیر رفت چون چشم آنها بایشان افتاد فریاد کردند که اي محمّد رئیس ما را
کشتی و آسودهمان نمیگذاري! آن حضرت فرمود: از اینکه سرزمین بروید که نباید در زمین مدینه باشید. آنها در قلعهها نشستند و
آمادهي جنگ شدند و عبد اللّه بن ابی سلول منافق به آنها پیغام داد که در کار خود پایدار باشید و دل از جنگ با محمّد برندارید
که ما با شمائیم و کمکتان میکنیم. در اینکه میان حیلهاي اندیشیدند و به پیغمبر پیغام دادند: با سه نفر از مردان خود نزدیک ما بیا
که ما سه نفر از احبار و دانشمندان خود نیز روانه کنیم تا سخن تو بشنوند و اگر بپسندند و مسلمان شوند ما همگی مسلمان
میشویم. آن سه نفر که براي شنودن سخن پیغمبر روانه شدند با خود خنجر برداشتند تا ناگهان بر آن حضرت بتازند. پیغمبر بامید
ایمان آنها روانه شد که زنی یهودي به برادر مسلمان خود خبر داد که چنین حیلهاي در کار است آن مسلمان بشتاب خود را به
پیغمبر رساند و آگاهش کرد آن حضرت برگشت و با گروهی روي بایشان آورد و بیست و یک روز آنها را بمحاصره گرفت. و
صفحه 107 از 325
آنها [ صفحه 219 ] بامید یاري منافقان پایداري کردند و عاقبت ناامید شدند و سخت ترسناك و کار دشوار گشت و خواهش
سازش کردند. پیغمبر فرمود: جز اینکه ترك اینکه دیار کنید چاره ندارید. و سازش بر اینکه شد که هر سه خانوارشان باندازهي
أَخرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن أَهلِ » . باریک شتر آنچه از اموال بتوانند بر شتر گذارند و ببرند و آنچه بماند آنها را در آن بهره نباشد
2 مجمع: یعنی خداوند فرمان داد که پیغمبر یهود بنی نضیر را از قلعه و خانه و وطنشان بیرون کرد و در معنی «- الکِتاب مِن دِیارِهِم
اختلاف است: 1- إبن عبّاس و زهري و جبّائی گفتهاند: یعنی اوّل بار دربدري از مدینه و فراهم شدنشان بسرزمین شام « اوّل الحشر »
اینکه نوبت بود و نوبت دیگر برستاخیز خواهد بود. و إبن عبّاس گفت: چون پیغمبر [ص] بآنها فرمود: از اینکه سرزمین بروید.
2- بلخی گفته است: یعنی براي اوّلین بار ترك وطن چون از همهي آنها که از 72- گفتند کجا رویم! فرمود بزمین محشر. -قرآن- 1
جزیرة العرب اخراج شدند بنی نضیر جلوتر بودند و پس از آنها دیگر یهودان بیرون کردند 3- یمان بن رباب گفته است: یعنی در
اوّلین شروع بجنگ با آنها براي پیغمبر [ص] گشایش و فتح فراهم شد. فخر: پیغمبر که پس از کشتن کعب با قشون خود بسوي آنها
رفت بر الاغی سوار بود و چون بآنها رسید فرمود از اینکه سرزمین بروید، آنها آمادهي جنگ شدند و بعضی گفتهاند: مهلت
خواستند که تا ده روز خود را براي رفتن آماده کنند. عبد اللّه ابی بآنها پیغام داد: از جاي خود بیرون نروید و اگر مسلمانان با شما
بجنگند ما کمکتان باشیم و اگر بروید ما هم با شما بیائیم. آنها از اینکه پیغام گول خوردند و ایستادگی کردند و تا بیست و یک
شب در قلعه بماندند و خداوند ترس در دلشان افکند و از یاري منافقین ناامید شدند و خواهش سازش نمودند و پیغمبر نپذیرفت
جز کوچ از مدینه و آنها بسوي شام رفتند مگر خانوادههاي ابی الحقیق و حیی بن اخطب که آنها بخیبر رفتند و طایفهاي هم [ صفحه
پنج قول است. فی ظلال القرآن: حادثهي بنی نضیر در اوائل سال چهارم هجرت پس « اوّل الحشر » 220 ] بحیره رفتند. و در مقصود از
از جنگ احد و پیش از جنگ احزاب بود و آغاز اینکه کار از آن شد که بموجب قرار داد اوّل ورود آن حضرت بمدینه با بنی
نضیر بایستی خونبهاي دو نفر را که کشته شده بودند آنها میدادند پیغمبر با ده نفر از بزرگان اصحاب خود که علی و عمر و ابو بکر
نیز در آن میان بودند براي دریافت خونبها بسوي جایگاه آنها رفتند و چون آن حضرت را دیدند خوش آمد گفتند و وعده کردند
آن مال را بدهند، و در دل اندیشهي کشتن آن حضرت داشتند. چون پیغمبر پاي دیواري از آنها نشسته بود با یکدگر گفتند: از
چنین فرصتی بهتر نیابید که از بالاي دیوار سنگی بر سر او زنید و نابودش کنید. یهودي بنام عمرو بن جحاش بن کعب داوطلب
اینکه کار شد و بالا رفت تا سنگ بیندازد. به پیغمبر الهام شد که چنین بدي براي او اندیشیدهاند، ببهانهاي از جاي بلند شد و چون
از چشم یاران پنهان شد و دیر کرد آنها در پی آن حضرت گشتند معلوم شد بمدینه برگشته است. و به دنبال پیمان شکنی و
بداندیشی آنها پیغمبر بجنگ آنها رفت. ابو السعود: بنی نضیر دستهاي از بنی اسرائیل اولاد هارون بودند که در آشوبها و
گرفتاریهاي بنی اسرائیل بمدینه مهاجرت کردند براي درك پیغمبر موعود. و چون آنها از تیرهاي بودند که تا آنگاه کسی
یعنی آنها اوّلین گروهی بودند « لِأَوَّل الحَشرِ » : دربدرشان نکرده بود و اوّلین بار بود ناچار شدند از جاي خود کوچ کنند، گفته شده
فَأَتاهُم اللّه مِن حَیث-ُ » 332- که از مدینه بیرونشان کردند، و یا اوّل دربدري آنها اینکه بار بود و آخر، بزمان عمر بود. -قرآن- 312
33 کشف: یعنی - 2 مجمع: در اینکه آیه آنچه بدست پیغمبر [ص] بر سر یهود آمد خداوند بخود نسبت داده است. -قرآن- 1 « الخ
یُخرِبُونَ » [ کشتن کعب فرمان خدائی بود که بر سرشان آمد و موجب ترسی از سوي خدا بود که در دلهايشان افکند. [ صفحه 221
2 مجمع: اینکه جمله چند معنی شده است: 1- حسن بصري گفته است: یعنی آنچه از خانههاشان پسند و خوب بود « بُیُوتَهُم- الخ
خود ویران کردند تا بدست مسلمانان نیفتد و مسلمانان از بیرون حصار خراب میکردند تا خود را بدرون آنجا برسانند 2- زجّاج
گفته است: یعنی با اینکه رفتار و پیمان شکنی خانههاي خود را در معرض خرابی مسلمانان در آوردند 3- یعنی به واسطهي
« یُخرِبُونَ » پیمانشکنی گویا که خود خانههایشان خراب میکردند و بواسطهي جنگ مسلمانان خانه خرابشان کردند. و جملهي
با فتح خاء و تشدید را قرائت ابو عمر است و او گفته است: اخراب بر وزن افعال به معنی آن است که جائی را ویرانه رها « یُخرِبُونَ »
صفحه 108 از 325
نیز خوانده شده « یشاقق » با تخفیف بصورت دو قاف « یُشَاق اللّهَ » کنند و تخریب بر وزن تفعیل بمعنی ویران کردن است. و جملهي
809 فخر: مقاتل گفته است: منافقین بآنها پیغام کردند: از - 579 -قرآن- 790 - 565 -قرآن- 566 - 25 -قرآن- 552 - است. -قرآن- 1
قلعهها بیرون نروید و جلو کوچهها را ببندید. آنها خانهها را خراب میکردند و با چوب و سنگ آن، جلو کوچهها و راه گذر
مسلمانان را میبستند. و گفتهاند: یعنی خراب میکردند تا آنچه چوب و در خوب در خانهها داشتند بکنند که بار کنند و ببرند.
2 مجمع: یعنی اي خردمندان پند بگیرید زیرا معنی اعتبار باریکبین شدن در کارها است براي شناختن دگر چیزها که « فَاعتَبِرُوا- الخ »
همانند آنها است. و مقصود از اینکه جمله اینکه است که چون پیغمبر نوید چیرگی مسلمانان بر کافران و رسیدن بسرمایهي آنها
داده بود و درست انجام شد پس از اینکه حادثه پند بگیرید و سخنان آن حضرت بپذیرید که آنچه گفت راست گفت و اینکه
نشانهي پیغمبري او است. و اینکه آیه به هیچ روي نمیرساند درستی عمل به قیاس در دین را زیرا اعتبار هیچ وابستگی بقیاس
ندارد. و براي آنکه معتقد بقیاس هست راهی در ترجیح یکی از دو مطلب نیست تا آن را اصل قرار دهد و دیگري را بآن بسنجد
14 [ صفحه 222 ] و کشیدن یا جنس حکم معیّن شده است - براي نمونه: ربا معلوم نیست در نظرشان که براي پیمانه -قرآن- 1
چنانکه بعضی گفتهاند و یا براي جنس و خوردنی است و نیز در پول نقد آیا حرمت براي اینکه است که هرچه باشد جنسی است
که بها و ثمن قرار داده شده است یا ملاك حرمت چیز دیگري است و بعضی موجبات دیگر گفتهاند، پس اینکه سنجش که اصل
ثابت ندارد غیر از اعتبار و پند گرفتن از حادثهاي است براي آینده چون آن حادثهاي اصلی است ثابت که آیندهي مجهول را باین
میتوان سنجید. ولی در مثل ربا و دیگر موارد قیاس راهی براي شناسائی مجهول ندارند. فخر: خلاصهي دلالت اینکه آیه بر درستی
قیاس اینکه است که آیه فهمانده است: کفر و پیمان شکستن آزار و گرفتاري بدنبال دارد چه در دنیا باشد یا در آخرت بهر روي
اینکه دو کار مناسب با عذاب است و چون پایهي قیاس و اعتبار را بر اینکه مطلب گذاردیم که چون کفر و حیله پیدا شد، عذاب
اختلاف است: 1- إبن عبّاس گفته « أُولِی الَأبصارِ » هم فراهم میشود دشوار است که آیه بفهماند درستی عمل بقیاس را. و در معنی
436 یعنی اي کسانی که چشم داشتید و اینکه حادثه را دیدید. آلوسی: - است: یعنی اي خردمندان 2- فرّاء گفته است: -قرآن- 417
و معنی اعتبار عبور و انتقال از « فَاعتَبِرُوا » مشهور است: اینکه آیه میفهماند عمل بقیاس در احکام شرعی جایز است. چون گفته است
چیزي است بچیزي دیگر و همین است معنی قیاس که گذراندن حکم شرعی است از اصلی بفرعی و از اینکه روي دیه و جریمهي
یعنی شکستن دندان را بانگشتان بسنج که دیهي آنها « اعتبر حکمها بالاصابع فی انّ دیتها متساویۀ » شکستن دندان را إبن عبّاس گفت
برابر است و چنانکه دیهي آنها همه بیک قیمت است دیهي انگشتان هم تفاوت ندارند و همه بیک قیمت هستند. پس مقصود از
اعتبروا گذراندن و رساندن حکم است و همین است قیاس و سنجش مطلبی با مطلب دیگر. و جواب استدلال مشهور اینکه است که
و « إِن فِی ذلِکَ لَعِبرَةً » معنی اعتبار پند گرفتن است نه کشاندن حکمی از موضوعی بدیگري چنانکه در آیات دیگر گفته شده است
843 [ صفحه 223 ] اینکه. و خفاجی گفته است: اینکه آیه بما دستور داده است باعتبار و عبرت - 118 -قرآن- 813 - مانند -قرآن- 104
گرفتن یعنی برگرداندن و کشاندن چیزي بهمانندش و استوار کردن حکم آن همانند را بر اینکه چیز و اینکه مطلب هم پند گرفتن را
میفهماند و هم قیاس عقلی و شرعی را و چون موضوع سخن براي پند است پس بلفظ و عبارت پند را میفهماند و باشاره و ضمن
5 کشف: چون پیغمبر بسر زمین بنی نضیر وارد شد و آنها بقلعهها رفتند و آمادهي « ما قَطَعتُم مِن لِینَۀٍ- الخ » . گفتار قیاس را میرساند
جنگ شدند دستور فرمود درختهاي خرماشان را ببرند و بسوزانند چون مسلمانان دست اندر کار شدند و یهود دیدند فریاد کردند:
اي محمّد تو خود را خیر خواه مینامی مگر خیر خواهی بریدن درخت خرما است! و یا گمان داري که چنین کاري از سوي خدا بتو
دستور رسیده است! از سخنان آنها پیغمبر در اندیشه و آزرده شد و مسلمانان، دو دسته شدند پارهاي گفتند: اینکه تباهکاري و فساد
فی الإرض است، و آنها را نبرید که خدا بما بخشیده است و دستهاي میگفتند: اینکه کار راه خشمگین کردن آنها است، اینکه آیه
در اینکه گفتگو نازل شد که کار پیغمبر و مسلمانان بفرمان خدا است که اگر ببرید یا بجاي گذارید هر دو بفرمان حق است تا یهود
صفحه 109 از 325
6 مجمع: إبن عبّاس گفت: اینکه آیه براي مصرف سرمایهي کافران آبادیهاي دور و « ما أَفاءَ اللّه عَلی رَسُولِه-ِ الخ » بیچاره شوند
نزدیک بمدینه نازل شد که بنی قریظه و بنی نضیر بمدینه بودند و فدك که در سه میل فاصله از مدینه بود و خیبر و عرینه و ینبع که
همهي اینها را خداوند ویژهي پیغمبر کرد که هر چه خواهد بکند و چون مردم گفتند: چرا اینکه اموال را پیغمبر قسمت نمیکند
870- 27 -قرآن- 835 - اینکه آیه براي پاسخ آنها آمد. و بعضی گفتهاند: اینکه آیه فقطّ براي مصرف اموال بنی نضیر آمد. -قرآن- 1
کشف: یعنی چون جنگی نکردید و رنج اسب تاختن و شتر سواري نبردید و خرجی نکردید آنچه از سرمایههاي بنی نضیر بدست
آمد خدا بپیغمبرش واگذار [ صفحه 224 ] کرد تا بهر جور خواهد بخش کند پیغمبر آن را بمهاجرین بخش کرد و به انصار چیزي از
آن نداد بجز سه نفر: ابو دجانه و سهل بن حنیف و حارث بن صمّه و از یهود بنی نضیر دو نفر بنام سفیان بن عمیر بن وهب و سعد
بن وهب مسلمان شدند و بر سر مال و زندگی خود بماندند. و عمر گفت: اموال بنی نضیر از آن سرمایه بود که مسلمانان براي آن
جنگ و رنجی نداشتند و خدا آنرا ویژهي به پیغمبر کرد و آن حضرت مخارج یک سالهي خانوادهي خود را از آن میپرداخت و
آنچه میماند در فراهم کردن ابزار جنگ و اسب بکار میبرد. فخر: در مقصود و معنی آیه اشکال است چون سرمایهي بنی نضیر
بدنبال محاصره و جنگ و کشته شدن چند نفر از آنها بدست آمد پس اینکه مال را باید به حساب غنیمت بگذارند چون غنیمت آن
است که جنگ و رنجی در کار باشد و اسب تاختن و شتر سواري داشته باشد و فیئ آن است که بدون رنج بدست آید چنانکه
ازهري گفته است: فیء آن است که خدا باهل دینش بدهد از سرمایه مخالفین بدون جنگ که ترك خان و مان و مال خود کنند یا
قرار پرداخت مالی بدهند. و اینکه آیه گفته است آنچه فیئ است مال پیغمبر است و براي همین اشکال است که مفسّرین اینکه را
بدو جور گفتهاند: 1- اینکه آیه براي بنی نضیر نیست چون در آنجا محاصره بود و با اسب و شتر بر سرشان رفتند بلکه آیه براي
فدك است چون مردم آنجا آواره شدند و آبادیها و سرمایههاي آنجا بدست پیغمبر افتاد و رنج اسب و شتر سواري و جنگ براي
مسلمانان نبود. و پیغمبر از در آمد آنجا مخارج خود و آنها که بعهدهي او بودند میپرداخت و آنچه میماند براي ابزار جنگ و دگر
لوازم آن بکار میبرد و چون آن حضرت از دنیا رفت فاطمه علیها سلام ادّعا کرد که پیغمبر فدك را بحضرتش بخشیده است: ابو
بکر گفت: تو گرامیترین مردمی پیش من ولی درستی سخن تو معلوم من نیست و روا نیست که آن را مال تو بدانم پس ام ایمن و
یکی از غلامان آزاد شدهي پیغمبر بسود آن حضرت شهادت دادند. ابو بکر گفت: شاهدي بیاور که در شرع بتوان گواهیش را [
صفحه 225 ] پذیرفت. چون کسی نبود او آن را بروش پیغمبر بکار برد و بآنها که پیغمبر از در آمد آن مخارجشان را میداد او هم
بقدر مخارجشان بآنها میداد و آنچه میماند براي ابزار جنگ و وسیلهي سواري در جنگ بکار میبرد، عمر آنرا در اختیار علیّ
گذارد که بهمان مصرف رساند و در آخر دوران او علی علیه السلام آن را به عمر برگرداند و فرمود: ما از آن بینیازیم و مسلمانان
نیازمند باو هستند و عثمان نیز بهمان گونه خرج میکرد و علی علیه السلام که بخلافت رسید بهمان روش خرج کرد پس هر چهار
نفر پیشوا روششان در مصرف آن یکی بود 2- اینکه آیه براي اموال بنی نضیر است که آبادي آنها نزدیک مدینه بود و مسلمانان
پیاده بآن جا رفتند غیر پیغمبر که بر شتري سوار بود و کسی را در آن رنج سواري نبود از اینروي آنجا مختص پیغمبر شد که آن
7 « ما أَفاءَ اللّه عَلی رَسُولِه مِن أَهل القُري- الخ » . حضرت میان مهاجرین بخش کرد بجز سه نفر انصاري که فقیر بودند بآنها نیز داد
کنایه شده است سه قول است: 1- مقصود جزیه است که سرانه باشد و « ما » طبري: در مقصود از سرمایه که در اینکه آیه بکلمهي
مالیات که سلطان در برابر افراد میگیرد. و خراج است که مالیات سلطان باشد در برابر اموال اشخاص 2- مقصود غنیمت جنگی
است که مسلمانان با جنگ بچنگ میآورند 3- آن اموالی که کافران با مسلمانان شرط صلح قرار میدهند و با یکدگر سازش
خویشان پیغمبر است که بنی هاشم و بنی « ذي القربی » میکنند که فلان اندازه مال بدهند و مزاحم یکدگر نباشند. و مقصود از
آنها که نادار هستند که بخواري گدائی تن میدهند. و معنی جملهي « مساکین » اطفال فقیر مسلمانان است و « یتامی » مطلب باشند و
بعد اینکه است که اینکه مال را مختص اینکه مردم کردیم تا بدست سرمایه داران نیفتد که هر کس بخواستهي خود بکار برد و گاه
صفحه 110 از 325
56 مجمع: یعنی آنچه خدا - براه خیر دهد و گاه خرج خود کند ولی ما براي شما روشی معیّن کردیم که دگرگون نشود. -قرآن- 1
از سرمایههاي مردم آن آبادیها داد بخشی از [ صفحه 226 ] آن مال خدا است که بهر مصرف خواهد فرمان دهد و بخشی براي
پیغمبرش بخشیده و بخشی براي خانواده و خویشان پیغمبر که از بنی هاشم باشند و مقصود از یتیم و مسکین و إبن سبیل هم آنها
و بقیه « ذَوِي القُربی » است که از بنی هاشم باشند. و منهال بن عمر از حضرت زین العابدین [ع] نقل کرده است که مقصود از
خویشان و یتیمان و مسکینان و براه ماندگان از ما اهل بیت است. ولی عموم فقها گفتهاند: مقصود همهي یتیمان و مسکینان و براه
مشتق از فیئ بمعنی برگشت « أَفاءَ » : 342 کشف - ماندگان مسلمانانند و همین معنی از امامهاي ما نیز روایت شده است. -قرآن- 325
است و در دین بمعنی آنسرمایه است که از کافران بمسلمین میرسد جنگ ناکرده و رنج نبرده مثل مال در برابر صلح و پیمان یا
فرار آنها و بجاي گذاردن اموال یا جزیه یا ده یک سود تجارت و سرمایه یا مالی که بارث میگذارند و وارث ندارند. و بعضی
گفتهاند: اینکه آیه براي عموم فیئ و اموالی است که از غیر جنگ بچنگ مسلمانان میآید و آیت اوّل مخصوص است باموال بنی
نضیر. و عدهاي گفتهاند: هر دو یکی است و آیت دوم براي نشان دادن طرز تقسیم همان است که در آیت جلو گفته شده است. و
بطور کلّی اموالی که بدست حاکم میرسد سه دسته است: 1- صدقات مثل زکات و مانند آن که براي پاك کردن مال و جان
میدهند 2- غنیمت جنگی که بوسیلهي شکستن کافران در جنگ بچنگ مسلمانان میرسد 3- فیئ که از کافران بمسلمانان میرسد
و در احکام « إِنَّمَ ا الصَّدَقات لِلفُقَراءِ- الخ » بیجنگ و تاخت و تاز. و مصرف اینکه اموال در صدقات همان است که گفته است
تا آنکه اینکه آیه « قُل الَأنفال لِلّه-ِ الخ » زکات معین شده است، و غنائم جنگی تا مدّتی باختیار پیغمبر [ص] بود بموجب اینکه آیه
- 1146 -قرآن- 1190 - 998 -قرآن- 1121 - 14 -قرآن- 964 - و بموجب آن رفتار میشد. -قرآن- 6 « وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم- الخ » نازل شد
1220 و فیئ در اختیار پیغمبر [ص] بود و آن حضرت یک پنجم آن را بمانند یک خمس غنیمت مصرف میکرد و بقیّه را آنچه
مصلحت میدانست. ولی بعد از پیغمبر مصرف آن معیّن نیست و فقها در آن اختلاف دارند که حق همهي مسلمانان است یا ویژهي
[ صفحه 227 ] لشکریان است. فخر: در کشّاف گفته است: اینکه آیه با واو عطف آغاز نشده است، پس معلوم میشود خود مطلبی
7 مجمع: یکون بصیغهي مذکّر و « کَی لا یَکُونَ دُولَۀً- الخ » . جدا نیست و دنبالهي همان آیت اوّل است و مصرف آنرا معیّن میکند
نصب دولۀ و هم با تاء بلفظ مؤنّث و رفع دولۀ قرائت شده است. یعنی تا اینکه اموال بدست رؤسا و سران مردم نیفتد و مانند مردم
جاهلیّت رفتار کنند. کلبی گفته است: اینکه آیه براي سران مسلمانان نازل شد که به پیغمبر گفتند: بمانند روش پیشین ما رفتار کن
26 خذ المرباع منها و الصّفایا || و حکمک و النّشیطۀ و - [صفی و ربع] مال تو و بقیّه را بما واگذار و اینکه شعر خواندند: -قرآن- 1
الفضول یعنی یک چهارم از اینکه اموال و هم برگزیدههاي آن را تو براي خود بردار و آنچه میماند و آنچه بدست لشکریان افتاده
دستور آن را صادر کن. که اینکه رسم دوران جاهلیّت بود چون اینکه آیه بجواب آنها نازل شد اصحاب پیغمبر گفتند: فرمانبردار
خدا و پیغمبریم و آنچه گویند قبول کنیم. ابو السعود: دولۀ با صداي بالاي دال نیز خوانده شده است یعنی آنچه دست بدست
میشود مانند سرمایه، بهرههاي زندگی، جاه و مقام. و بعضی گفتهاند: باز بر دال بمعنی ملک و سلطنت و با پیش و صداي جلو دال
بمعنی ملک و دارائی. و مقصود اینکه است که در انحصار سرمایهداران نماند و فقرا محروم نباشند. فی ظلال القرآن: اینکه جمله
پایهي سرمایه داري اسلام را استوار کرده است و دارائی براي هر فرد پذیرفته است ولی محدود و مشروط به اینکه که سرمایه دست
بدست مردم بینیاز نگردد که جلوگیر باشد از رسیدن بدست فقیران. پس هر روش اقتصادي که سرمایه را دست بدست
سرمایهداران بدهد در اسلام ممنوع [ صفحه 228 ] است و همهي داد و ستدها در جامعهي اسلامی باید جوري باشد که به اینکه
نتیجه نرسد و سرمایه را منحصر بدست سرمایه داران نکند. چنانکه زکات معیّن کرده است که همه ساله از سرمایهي نقدي و
محصول غلّات زمین و چهار پایان سرمایه داران زکات بدهند و هم از استخراج معادن و نیز قانون مزارعه را معین کرده است که در
آنچه از زمین بهرهبرداري شود آنکه زراعت کرده است حقّی دارد و براي امام اینکه اختیار بر قرار شده است که زیادي اموال اغنیا
صفحه 111 از 325
را بگیرد و بفقرا بدهد و اگر خزانه و بیت المال خالی شد از اموال سرمایهداران براي آنجا وظیفهاي معیّن کند. و ربا و احتکار را
جلو گرفت که دو راه گشاده است براي افزودن و اندوختن سرمایه. و بطور کلّی نظام اقتصادي روي همین قاعده گذارده شده است
که خود اساس حق مالکیّت فردي است. آلوسی: ظاهر اینکه جمله اینکه است که اینکه اموال بهرهي فقراء است گرچه خویشاوندان
براي تبرّك است نه که خدا را در آن حقّی باشد چنانکه «ِ فَلِلّه وَ لِلرَّسُول » پیغمبر باشند و اسم خدا که بمیان آمده و گفته شده است
اصلی ندارد. عارفی گفته « الفقر فخري » : مفسّرین گفتهاند و همچنین براي پیغمبر [ص] و اینکه جمله که بآن حضرت نسبت دادهاند
است: پیغمبر را زاهد نتوان گفت که زاهد او است که مایل بدنیا باشد و از آن بگذرد ولی پیغمبر نظر بآن ندارد تا چه رسد که آن
را بخواهد و از آن بگذرد. و اگر اینکه حدیث درست باشد مقصود فقر الی اللّه است که خود را از همه چیز بینیاز کرده است و
7 کشف نوشته: هر شربتی که از دست اقبال « ما آتاکُم الرَّسُول-ُ الخ » 190- دل نیاز او بسوي حق وابسته شده است. -قرآن- 163
محمّد عربی در آید بستانید که حیات شما در آن است آن لوح خوانید که او نویسد بندگی از خلق وي آموزید طالبی از همت وي
25- گیرید سنّت وي بکار دارید در همه احوال پسرو او باشید، هر که بر پی وي رفت راست او بحقیقت دوست ماست. -قرآن- 1
روح البیان: نقل است: عبد اللّه مسعود مردي را دید در احرام لباس [ صفحه 229 ] بتن دارد، گفت: لباس خود بدر آر او پرسید: از
144 آنکس که شد متابع امر توقد - قرآن- 132 - .« ما آتاکُم-ُ الخ » کتاب خدا چیزي بر گفتهي خود داري! عبد اللّه اینکه آیه خواند
نجا || وانکو خلاف رأي تو ورزید قد هلک کلید فهم قرآن ص 40 : اینکه آیه و نظائر آن میفهماند که قرآن را باید به- وسیلهي
لِلفُقَراءِ » . سنّت که کار و گفتار پیغمبر [ص] است دانست و بآن رفتار کرد و گر نه نمیتوان بدون توضیح پیغمبر بآن رفتار کرد
8 طبري: بعضی گفتهاند: یعنی براي همهي فقراي مهاجر است. و بعضی گفتهاند: مخصوص مهاجرین قریش است. « المُهاجِرِینَ- الخ
28 قتاده گفته است: یعنی کسانی که از همه چیز خود گذشتند براي دلبستگی به اسلام با همهي سختی چنانکه شنیدهایم - -قرآن- 1
کسانی بودند از گرسنگی سنگ بر شکم میبستند تا بتوانند راست بایستند و کسی بود که در زمستان پوشاك نداشت و زمین گود
48 مقصود انصار است که در - 9 طبري: قتاده گفته است: -قرآن- 1 « وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الإِیمانَ- الخ » . میکرد که در پناه آن باشد
مدینه خانه داشتند و پیش از آمدن پیغمبر بآن جا مسلمان شدند و مسجد ساختند. مجمع: اینکه آیه براي دلجوئی انصار است که از
تَبَوَّؤُا الدّارَ و » اموال بنی نضیر بیبهره ماندند و مقصود اینکه است که پیش از آمدن مهاجرین بمدینه، آنها مسلمان شدند و جمله
است و چنین معنی میشود: بخانهي مهاجرت پیغمبر جاي گرفتند و ایمان برگزیدند. نقل است که انس بن مالک « آثروا الایمان
199 فخر: یعنی آنها که بمدینه جاي - سوگند یاد میکرد که در انصار مرد بخیل نیست و باین آیه استدلال میکرد. -قرآن- 180
گرفته بودند و ایمان خالص داشتند یا ایمان را جاي و آرامگاه خود کرده بودند چون در دلشان جاي داده بودند و بر آن پاي بر جا
34 مجمع: إبن عبّاس - 9 طبري: یعنی در دل حسد بر مهاجرین ندارند. -قرآن- 1 « وَ یُؤثِرُونَ عَلی أَنفُسِهِم- الخ » [ بودند. [ صفحه 230
گفته است: روز گرفتن آبادیهاي بنی نضیر پیغمبر به انصار فرمود: اگر میخواهید مهاجرین را از مال و خانهي خود سهمی بدهید و
از اینکه اموال بنی نضیر سهمی ببرید و گر نه از اینکه مال براي شما بهره نیست. آنها عرض کردند: ما مهاجرین را در سرمایه و
خانهي خود شریک میکنیم و در اینکه اموال با آنها شریک نمیشویم و بهره آنها باشد. اینکه جمله براي توصیف آنها است. و
گفتهاند: بروز جنگ احد هفت نفر تشنه بودند و چون آب براي یکی آوردند گفت باو بده که از من شایستهتر است و چون نزد او
بردند گفت نزد آن سوّم برید که نیازمندتر است و هر یک براي دیگري فرستاد و چون به نفر هفتم رسید و براي اوّل فرستاد همگی
از تشنگی مردند. اینکه جمله براي آنها نازل شد. انس مالک گفت سر گوسفند پخته براي مردي فقیر از اصحاب پیغمبر بردند او
گفت: فلان همسایهام فقیرتر است باو دهید و تا نه نفر دست به دست شد و برگشت بدست آن نفر اوّل جمله براي توصیف آنها
است. و گفتهاند: فقیري از پیغمبر خواهش غذا کرد آن حضرت از خانوادهي خود آنچه خواست چیزي پیدا نشد، بمردم فرمود: کی
امشب مهماندار اینکه میشود! مردي از انصار که جز غذاي بچههاي خود نداشت او را بخانه برد و زن چراغ خاموش کرد و بچهها
صفحه 112 از 325
را سر بند کرد و دهان بمانند غذا خوردن میجنبانیدند تا او غذا خورد و آنها گرسنه بسر بردند و صبح که حضور پیغمبر رسیدند
آن حضرت بآنها نگریست و لبخند زد و اینکه آیه را خواند. و آنچه بسند صحیح از ابو هریره نقل شده است: آنکس که اینکه
کارها کرد حضرت علی و فاطمه بودند با بچههایشان. فی ظلال: تاریخ زندگی آدمی نشان ندارد گروهی را که اینکه چنین دوستی
و بخشش و پیشبازي کند که انصار بمهاجرین کردند و در هیچ روزگاري آدمیزاد نشانی از اینگونه رفتار نداشته است تا بآن جا که
روایت شده است: چون شمارهي [ صفحه 231 ] انصار پیش از مهاجرین بود براي بخانه بردن یک مرد مهاجر میانشان قرعه بود که
32- 9 ابو الفتوح: شح بخل با حرص است. -قرآن- 1 « وَ مَن یُوقَ شُح نَفسِه-ِ الخ » . کدام یک آن مهاجر تازه وارد را بخانه ببرد
طاووس گفته است: شحیح آن کس است که بمال دیگران بخل کند. گویند: پادشاه ایران از وزیران خود پرسید زیان آورتر چیز
کدام است! گفتند: فقر گفت: اگر فقیر دارا شود شاید که دست او گشاده شود بخل بدتر است که بخیل هرگز دلش گشاده نشود.
«ِ شُح نَفسِه » فخر: اینکه کلمه با ضم و فتح شین قرائت شده است و چون شح از حالات نفسانی است که مقتضی منع مال است در آیه
154 آلوسی: عبد اللّه مسعود گفت: شح آن است که مال مردم بستم بخورند. عبد اللّه عمر گفت: - گفته شده است. -قرآن- 137
چشم بمال مردم داشتن است. و کسی از علماي لغت اینکه کلمه را چنین معنی نکرده است. و شاید مقصود اینکه است که از
بخشش دیگري دلگیر میشود و یا حرص و بخل بآن جا برسد که نخواهد دیگري چیزي داشته باشد. روح البیان: مولی جامی براي
خسیس شحیح گفته است: هر چند زند لاف کرم مرد درم دوست || دریوزهي احسان ز در او نتوان کرد دیرین مثلی هست که از
10 مجمع: حسن گفته: هر آنکه پس از « وَ الَّذِینَ جاؤُ مِن بَعدِهِم- الخ » فضلهي حیوان || نارنج توان ساخت ولی بو، نتوان کرد
مهاجرین و انصار تا بقیامت آید اینکه آیه او را بگیرد. ابو مسلم گفته است: یعنی آنها که پس از انقطاع هجرت و ایمان انصار مؤمن
35 کشف: إبن ابی لیلی گفت: مردم بر سه پایه هستند: 1- فقراي مهاجرین 2- آنها که ایمان پذیرفتند و بمدینه - شدند. -قرآن- 1
جاي داشتند که انصار باشند 3- آنها [ صفحه 232 ] که بدنبال اینکه دو دسته رفتند. پس بکوشید که از اینکه سه پایه بیرون نباشید.
10 مجمع: در اینکه جمله تعبیر لطیفی است که خواهش آمرزش براي همه نشده است و براي آنهائی « اغفِر لَنا وَ لِإِخوانِنَا- الخ »
28 ابو الفتوح: مسروق گفت: از عایشه شنیدم که بشما دستور دادهاند به - خواهش شده است که در ایمان جلو شده باشند. -قرآن- 1
موجب اینکه آیه که براي اصحاب پیغمبر دعا کنید و شما لعنتشان میکنید. از پیغمبر شنیدم فرمود: امت من آیندگانشان
گذشتگان را لعنت میکنند عبد اللّه عمر گفت: اگر کسی اصحاب پیغمبر را لعنت کرد بگوئید: لعنت بر کسی باشد که از آنها بدتر
است. عوّام بن حوشب گفت: هر کس از پیشینیان اینکه مردم را دیدم میگفتند: خوبیهاي اصحاب پیغمبر را نقل کن تا دلها بآنها
بگراید و آنچه آنها با یکدگر کردند نقل مکن تا مردم را بآنها بدبین نکنی. از اینکه اخبار معلوم میشود که بآن روزگار نیز اینگونه
اختلاف و گفتگو بوده است و ما مأموریم به مفاد اینکه آیه دعا کنیم که مؤمن گذشته و آینده را فرا میگیرد و البتّه آنکه اینکه
خصوصیّات را نداشته باشد دعا او را نمیگیرد، چون اینکه دعا براي آنها است که بهمه چیز آگاه بودند نه براي آنها که از حوادث
نهانی بیخبر بودند. فخر: بموجب اینکه آیه باید مسلمانان بعد از مهاجرین و انصار آنها را دعا کنند پس هر کس چنین نبود بلکه
آنها را ببدي یاد کرد از شمار مؤمنین خارج است. روح البیان: چو خواهی که نامت بود جاودان || مکن نام نیک بزرگان نهان شیخ
11 طبري: نقل است که « إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا- الخ » سعدي گفته: دلم خانهي مهر یار است و بس || از آن می نگنجد درو کین کس
28 [ صفحه 233 ] بآنگاه - مقصود باین آیه عبد اللّه بن ابی سلول است و ودیعۀ بن نوفل و مالک برادر او و داعس که آنها -قرآن- 1
که پیغمبر بر سر بنی نضیر رفت بآنها پیغام دادند: ما با شما تا همه جا همکاریم و چون بسختی گرفتار شدند ترسیدند و نزد پیغمبر
[ص] میانجی شدند که آزادشان بگذارد تا از خانه و زندگی بگذرند و آنچه شترشان بار برد با خود بردارند و بروند. مجمع: پس از
15 مجمع: در مقصود از آیه « کَمَثَل الَّذِینَ مِن قَبلِهِم » . توصیف مهاجرین و انصار و تابعین با اینکه آغاز توصیف منافقین شده است
1- زهري گفته است: شش ماه بعد از قضیهي بدر گرفتاري بنی نضیر بود که در آیه گفته شده است 38- دو قول است: -قرآن- 1
صفحه 113 از 325
گولخوردن بنی نضیر بمال و عدّه و عدد خود بمانند گول- خوردن کافران قریش است که در بدر گرفتار شدند 2- إبن عبّاس
گفته است: مقصود یهود بنی قینقاع است که با پیغمبر پیمانشکنی کردند و منافقین و عدهي یاريشان دادند و پیغمبر مجبورشان
16 مجمع: « قالَ لِلإِنسان اکفُر » . کرد ترك وطن کنند و باین آیه بنی نضیر بآنها همانند شدهاند که گول خوردند و گرفتار شدند
مقصود از انسان عباد بنی اسرائیل است بنام برصیصا که داستانی دارد و داستان بنی نضیر و منافقین را بکار او همانند کرده است. و
گفتهاند: مقصود کافران قریش است که شیطان گولشان زد تا با پیغمبر جنگیدند و چون شکست دیدند او فرار کرد و آنها را بخود
واگذارد. و مجاهد گفته است: مقصود آدمهاي پیرو شیطان هستند و مثالی است از اجناس آدمی که شیطان گولشان میزند چنانکه
16 ابو الفتوح: مقصود اظهار کفر است و در جاي دیگر هم که باین عبارت « فَلَمّا کَفَرَ » 26- همهکس گول او میخورند. -قرآن- 1
در آیه « اتَّقُوا » 18 مجمع: تکرار جمله « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ- الخ » 17- گفته شده است مقصود اظهار کفر است. -قرآن- 1
-49- براي توبهي از گناهان گذشته است و آمادگی براي پرهیز از گناه در آینده و گفتهاند: دوّمی تأکید اوّلی است. -قرآن- 1
90 [ صفحه 234 ] کشف نوشته: در یک آیه دو بار ذکر تقوي کرد اوّل تقواي عام است از محرّمات پرهیز کردن. دوّم - قرآن- 80
تقواي خاص است از هر چه دون حق است پرهیز کردن. و گفتهاند اوّل اشارت است باصل تقوي و دوّم اشارت است بکمال تقوي.
و عقبهي قیامت نتوان برید مگر بکمال تقوي. همهي مرادها بر باید داشت و بیمرادي در باید گرفت. همهي زهرها نوش باید گرفت
و همهي نوشها زهر باید پنداشت چون قدم اینجا رسید بکمال تقوي رسید. عزیزي گفته: دنیا سفالی است و آن نیز در خواب. روح
و دوّم براي جلوگیري از بدیها است که بدنبال جمله « وَ لتَنظُر » البیان: اوّل واداري بکار است چون بدنبال آن امر و فرمان آورده شده
199 اصل تقوي که زاد اینکه راه است || ترك مجموع ما سوي - 95 -قرآن- 175 - قرآن- 83 - .« إِن اللّهَ خَبِیرٌ » ترسآور آمده است
لَو أَنزَلنا هذَا القُرآنَ- » اللّه است صائب گفته است: بیعمل دامن تقوي ز مناهی چیدن || احتراز سگ مسلخ بود از شاشه خویش
21 ابو الفتوح: اینکه آیه بیان حقیقت نیست براي مثل است و مبالغه که در سخن تازیان و فارسیان بسیار است چنانکه إبن درید « الخ
29 لو لابس الصّخر الاصم ببعض ما || یلقاه قلبی فض اصلاد الصّفا و شاعر فارسی گفته است: گر کوه غمان - گفته است: -قرآن- 1
ما کشیدي ماهی || کوه از غم ما گداختی چون کاهی بعضی گفتهاند: در آیه چیزي افتاده است و در معنی چنین است: اگر قرآن
بر کوه فرستیم و کوه تواند شنود و دریابد البتّه میدیدي که از ترس خدا فرو ریزد و درهم شکند. مجمع: گفتهاند: یعنی اگر شیوائی
سخن در کوه اثر کند قرآن آن را در هم [ صفحه 235 ] شکند. کشف نوشته: نشر بساط توقیر قرآن است: قرآنی که جلال الهیّت
مطلع قدم او است. و بتیسیر ربوبیّت تنزّل او است. کلامی خطیر نظامی بینظیر، جان آسائی دلپذیر، راهنمائی دستگیر، هاربان را بند،
عاصیان را پند، ظلمت حیرت را نور مبین، عصمت عبودیّت را حبل متین، لفظ او موجز معنی او معجز، آیهي او واضح، برهان او
لائح، بس قفلها که باو از دلها برداشتند، بس رقمهاي محبّت که باو در سینهها نگاشتند، بس غافلان که باو هشیار گردیدند بس
طالبان که باو بمقصود رسیدند بس مشتاقان که باو دوست را یافتند، هم یادست و هم یادگار بنازش میدار تا وقت دیدار. دل را اثر
روي تو گل پوش کند || جان را سخن خوب تو مدهوش کند آتش که شراب وصل تو نوش کند || از لطف تو سوختن فراموش
کند روح البیان پیغمبر علیه السّلام فرمود: چشم خود را از بندگی خدا بهرهمند کنید. پرسیدند: بندگی چشم چه باشد! فرمود: بقرآن
نگریستن و در آن اندیشیدن و پند گرفتن. مثنوي در جلد سوّم، قرآن را چنین توصیف کرده است: حرف قرآن را مدان که ظاهر
است || زیر ظاهر باطنی هم قاهر است زیر آن باطن یکی بطن دگر || خیره گردد اندرو فکر و نظر زیر آن باطن یکی بطن سوم||
که در او گردد خردها جمله گم بطن چارم از نبی خود کس ندید || جز خداي بینظیر بیندید همچنین تا هفت بطن اي ذو الکرم
||میشمر تو زین حدیث معتصم تو ز قرآن اي پسر ظاهر مبین || دیو آدم را ببیند غیر طین ظاهر قرآن چو نقش آدمی است || که
نقوشش ظاهر و جانش خفی است مر ورا صد سال عم و خال او || یک سر موئی نبیند حال او و از زبان سنائی در همان جا چنین
نقل کرده است: خوش بیان کرد آن حکیم غزنوي || بهر محجوبان مثال معنوي [ صفحه 236 ] که ز قرآن گر نبیند غیر قال || اینکه
صفحه 114 از 325
23 طبري: یعنی «ُ السَّلام المُؤمِن المُهَیمِن » عجب نبود ز اصحاب ضلال کز شعاع آفتاب پر ز نور || کور، جز گرمی نیابد در عبور
آسوده و سلامت میدارد، بندگان را از ستم و خود شاهد ایمان بندگان و گواه آن است و آن را درست میداند. و کلمهي مهیمن را
37 مجمع: بعضی گفتهاند: سلام یعنی درست از هر زشتی. بعضی گفتهاند: یعنی - امین و شاهد و مصدّق معنی کردهاند. -قرآن- 1
آنکه از او امید تندرستی است. و مؤمن یعنی آنکه کارش راستی سخنش را نمایان میکند. ابو مسلم گفته است: یعنی آنکه بایمان
دعوت میکند و بآن فرمان میدهد. و مهیمن را بمعنی مؤمن گفتهاند چون از مؤیمن است ولی براي شدت و مبالغه در معنی مؤمن
23 مجمع: عزیز یعنی تواناي « العَزِیزُ الجَبّارُ المُتَکَ بِّرُ » . است. گفتهاند: از: هیمن یهیمن فهو مهیمن. به معنی رقابت و مواظبت است
بیچاره نشدنی و یا بمعنی بلند مرتبهاي که کس آهنگ او نتواند کند و او بهر چه آهنگ کند به چنگ آرد. و جبّار یعنی آنکه
سلطنت و شأن او بزرگ است و باین صفت غیر خدا را نتوان ستود که مذمّت او باشد. سدّي گفته: یعنی آنکه همه را بیچاره میکند
و ناچار بخواستهي خود میکند تا از ریشه جبر در برابر اختیار باشد. واصل بن عطا گفته است: از جبران است یعنی کار بیچاره و
36 یعنی آنکه دست کس باو نرسد و همه فروتر و خوار اویند. و متکبر: یعنی شایسته - نادار را درست میکند. و گفتهاند: -قرآن- 1
هر احترام و مستحق صفات تعظیم. قتاده گفته است: یعنی برتر از هر بدي و گفتهاند آنکه از چگونگی پیدایش و عوارض حدوث
برتر است و بزرگتر از آنچه شایستهي او نیست. طبري: عزیز یعنی آنکه از دشمنان بسختی کینخواهی کند و انتقام گیرد. و جبار
یعنی آنکه کار بندگان را درست کند و روي آنها بسوي صلاح و خیرشان کند. قتاده گفته است: یعنی بر آنچه خود خواهد
وادارشان کند. [ صفحه 237 ] کشف: مهیمن یعنی دست اندر کار رفتار و روزي و مرگ بندگان. و عزیز یعنی آنکه منیع است و
کس را بر او توانی نیست و عزّة در لغت بمعنی شدّت است. و گفتهاند: یعنی بیمانند است مثل: عزّ الطّعام. یعنی وجودش کم- یاب
چنانکه در چند جاي گفتهایم و آیاتی چند بآشکار گفته است سزاي « لَو لا أَن کَتَبَ- الخ » : است. سخن ما: آیت سوّم و چهارم
بدکاري باین جهان نیست و باید مجازات کار بد بآخرت داده شود ولی اینکه آیه بر خلاف گذشته کار بد یهود را که پیمانشکنی
بوده و ایستادگی در برابر پیریزي شالودهي آخرین روش پرورشی و رهبري آدمی و جلوگیري از یگانه راه خوشبختی انسانی البتّه
سزاوار دربدري و ویرانی دانسته است، چون ریشهي تباهکاري است باید از بن کنده شود از اینکه روي سزاوار مجازات بودند و
اگر آن گرفتاري بر سرشان نیامده بود ناچار بایستی بجور دیگر آزار شوند تا بنیاد خراب کاري و افساد کنده شود که مسلمین از
اندیشهي اینگونه دشمنها آسوده باشند و بتوانند هدف خود را دنبال کنند و با دشمن آشکار خود بجنگند. و معلوم است که اینکه
اندازه آزار براي جلوگیري از تباهکاري آنها است ولی سزاي اصلی آنها بعالم دیگر است چنانکه در آخر آیت سوم عذاب جهان
دیگر برايشان گفته شده است و در آیت چهارم جهت اینکه سختی که بدنیا هم عذاب شوند و ما بیان کردیم تصریح شده است
که چون دشمنی با خدا و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داشتند یعنی جلوگیر از راه حق بودند « ذلِکَ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّهَ- الخ » که
«ُ ما أَفاءَ اللّه » 2- آیت 6 و 7 بجملهي 1129- 51 -قرآن- 1093 - بنفاق و اغفال و پیمانشکنی بایستی آن دربدري را ببینند. -قرآن- 31
و « فَما أَوجَفتُم » آغاز شده است و اختلاف تفسیر نویسان را در مقصود از آن نوشتیم ولی ظاهر اینکه است که آیت اوّل بقرینهي
معلوم میشود که اینکه آیه براي اختیار داري پیغمبر است بر آنچه جنگ ناکرده مردم رها کنند و بروند « یُسَلِّطُ رُسُلَه عَلی مَن »
222 [ صفحه 238 ] فرمود چون در اختیار گرفت و بگفتهي - 187 -قرآن- 190 - 44 -قرآن- 170 - چنانکه به همینگونه رفتار -قرآن- 25
شیعه بفاطمه عنایت فرمود و یا بگفتهي دیگران چنانکه از امام فخر نقل کردیم بمصارف خانواده و لوازم جنگ بکار میبرد. و آیت
و مشمول غنائم جنگی است و هر آنچه از مردم آبادیها « فَما أَوجَفتُم » بعد ظاهر است در آنچه بدست آمده است ولی نه با شرط
بدست آید و معلوم است که بوسیلهي جنگ است چون بآیت جلو آنچه بی جنگ باشد گفته شده است و پس از آن باختیار پیغمبر
و چون در اینکه آیه براي خدا مصرف .« فَلِلّه وَ لِلرَّسُول-ِ الخ » [ص] گذارده نشده است بلکه براي آن مصرف معیّن شده است که
ظاهر است در آنچه سوي خدا و وابسته به خدا است غیر از پیغمبر و فقیر و «ِ فَلِلّه » معیّن شده است شاید بتوانیم بگوئیم اینکه کلمه
صفحه 115 از 325
خویشاوند و یتیم و إبن السبیل که اینها نیز وابسته و سوي خدا هستند ولی چون آدمند و خود میتوانند تصرّف کنند بآشکار نام برده
شدهاند ولی دگر چیزهاي غیر آدمی سوي خدا و منسوب بخدا هم از آن سهمی دارند که کلّیّهي خیرات و مبرّات است و کلمهي
خلاصهي از همهي اینگونه مصارف است و البتّه آن روز از اینکه سرمایهها براي ابزار جنگ و کمک بکارهاي همگانی «ِ فَلِلّه »
میشده است و مردم آن کلمه را شاید بجاي همهي اینکه مصارف میفهمیدهاند. بعلاوه که اینکه کلمه در اوّل جمله شیوائی و
بلاغت خاصّی دارد که شاید میخواهد بفهماند: مصارف غیر از اینکه نامبردگان لازمتر است و مقدّم چون اشخاص ممکن هست از
راهی براي خود چیزي فراهم کنند امّا براي مصارف عمومی راهی جز اینکه اموال نیست که راه خدا است و مقدّم است. -قرآن-
میفهماند: سرمایههاي مردم « کَی لا یَکُ ونَ دُولَۀً- الخ » 3- جملهي 883- 508 -قرآن- 872 - 386 -قرآن- 497 - -88-71 قرآن- 360
اینکه آبادیها را باین کسان بخش کنید تا اینکه سرمایهها در دست سرمایهداران نماند که از دست هریک بدست دیگري برسد و
همیشه ویژهي آنها باشد. پس معلوم میشود اینکه دستور بخش براي نماندن سرمایه بدست سرمایهدار است و اگر بتوانیم علّت
منصوص را در غیر موضوع حکم تعمیم دهیم یعنی بگوئیم چون دست بدست گشتن سرمایه بدست سرمایهدار از نظر دین ناپسند
ما » 38 [ صفحه 239 ] تقسیم براي هر سرمایهاي است که در دست سرمایهداران مانده است گرچه غیر از - است پس حکم -قرآن- 13
میفهماند که گفتار پیغمبر « ما آتاکُم الرَّسُول-ُ الخ » 4- جملهي پس از آن 115- و غیر از غنائم جنگی باشد. -قرآن- 96 «ُ أَفاءَ اللّه
[ص] براي همیشه و همهي جهان مصلحت است و لازم العمل و همهي بشر موظّف بامر و نهی چهارده قرن گذشته است که او داده
است با اینکه قانون و مقرّرات براي هر مردمی و در هر زمانی باید مناسب آن مردم و آن زمان باشد و گذشت روزگار خواه نخواه
آئینی را میبرد و دیگري بجاي آن میگذارد، پس چه سان میتوان گفت آنچه آن روز پیغمبر گفت براي امروز و همیشه قابل
قبول است! جواب اینکه سؤال اینکه است که آداب و رسوم و شرائط زندگی مردم به دو گونه است: اوّل- آنها که براي خود انسان
است و هیچ وابستگی بکسی ندارد مثل خوردن و خوابیدن و دیگر جنبشهاي افراد براي زندگی خود که در سرشت آدمی نهاده
شده است و هرگز از او جدا نیست و پیغمبر آنچه براي اینگونه جنبشهاي آدمی دستور داده است تا آن اندازه است که سازگار با
ساختمان او است و با گذشت زمان و اختلاف سرزمین زندگی سازگار است چنانکه میبینیم در مناطق مختلف و دوران دور و دراز
آن وظایف انجام میشود و تنگنا و سختی بر کسی نیست چون آنجا که کسی کاري را نتوانست انجام دهد پیشبینی شده و راه آن
باز شده است. دوّم- آنچه براي زندگی آدمی است با دیگران که آداب و رسوم زندگی و قوانین و مقرّرات اجتماعی است، و آنچه
براي اینگونه کارها دستور داده شده است قوانین کلّی است که در هر منطقه و یا روزگاري قابل تطبیق با آن مردم است که موظف
بآن هستند. البتّه آنچه هوا پرستی و خواستههاي بی- اندازهي آدمی است و پیغمبر [ص] جلو گرفته است و در بسیاري از سرزمینها
جزء اصول روش و رسوم مردم آنجا است آنها را نمیتوان گفت نقض دستور است بلکه باید گفت بر خلاف خواستهي آن مردم
است که بآن رفتار میکنند و منع شرع بخیر و صلاح است. و بطور کلّی نمیتوان دستورهاي دین را با قوانین و رسوم و شرائط -
52 [ صفحه 240 ] زندگی مردم سنجید. بلکه با خیر و صلاح واقعی باید سنجید تا آنجا که بتوان فهمید و اگر نفهمیدیم - قرآن- 28
باید بپذیریم چون آنچه گفته شده است با مصلحت ساختمان روحی و بدنی آدمی برابر شده است که ما از آن بیخبریم و پیغمبر
[ص] بموجب الهام خطا ناپذیر از ماوراي طبیعت گرفته است و غیر آن بیهوده است و ناروا. پس آیه که پس از دستور تقسیم اموال
باین جمله با مردم سخن گفته است که از دستور پیغمبر [ص] تخلّف نکنید براي اهمیّت مطلب است که دستور پیغمبر [ص] سخن
حق است و چون چرا ندارد. و از همین رو است که در پایان جمله بعذاب و سختی آزار قیامت بیم آور شده است. 5- آیت 16 و
سنجشی است و داستانی که رفتار منافقین با یهود بمانند رفتار شیطان است و مردم بیآرام و بد « کَمَثَل الشَّیطان تا جَزاءُ الظّالِمِینَ » 17
نهاد که در پی آزار و اغفال ساده دلانند و بخواستهي خود آنها را وادار میکنند و چون آن بیچارگان از آن سودي نبرند خود را
6- آیت 67- 40 -قرآن- 46 - بیگناه میشمارند و بکنار میدارند و آن گولخوردگان را بتنگناي گرفتاري رها میکنند. -قرآن- 18
صفحه 116 از 325
دو بار گفته شده است شاید براي اینکه باشد که جملهي اوّل وادار میکند به پرهیزکاري در کارهاي « اتَّقُوا اللّهَ » 18 که جملهي
یعنی بایستی آدمی همیشه عاقبت کار خود را بیندیشد و در کار زندگی پرهیزکار «- وَ لتَنظُر نَفس ما » زندگی بقرینهي جملهي بعد
باشد. در جملهي دوّم اشاره است به اینکه چون پرهیزکار شدید و در اندیشهي فردا بودید تقواي بمعنی ترس از خدا داشته باشید
زیرا آن تقوي آدمیرا براي اینکه تقوي و ترس آماده میکند و شاید از اینرو بدنبال آن گفته شده است: خدا از کار شما خبردار
[ 214 [ صفحه 241 - 44 -قرآن- 189 - است که تا چه اندازه از او میترسید. -قرآن- 26
سوره ممتحنه
اشاره
60 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره الممتحنۀ [ 60 ]: آیات 1 تا 13
37 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّکُم أَولِیاءَ تُلقُونَ إِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ وَ قَد کَفَرُوا بِما - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
جاءَکُم مِنَ الحَق یُخرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیّاکُم أَن تُؤمِنُوا بِاللّه رَبِّکُم إِن کُنتُم خَرَجتُم جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابتِغاءَ مَرضاتِی تُسِرُّونَ إِلَیهِم
بِالمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعلَم بِما أَخفَیتُم وَ ما أَعلَنتُم وَ مَن یَفعَله مِنکُم فَقَد ضَل سَواءَ السَّبِیل [ 1] إِن یَثقَفُوکُم یَکُونُوا لَکُم أَعداءً وَ یَبسُطُوا إِلَیکُم
أَیدِیَهُم وَ أَلسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَو تَکفُرُونَ [ 2] لَن تَنفَعَکُم أَرحامُکُم وَ لا أَولادُکُم یَومَ القِیامَۀِ یَفصِل بَینَکُم وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ بَصِ یرٌ
3] قَد کانَت لَکُم أُسوَةٌ حَسَنَۀٌ فِی إِبراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَه إِذ قالُوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآؤُا مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا ]
وَ بَینَکُم العَداوَةُ وَ البَغضاءُ أَبَداً حَتّی تُؤمِنُوا بِاللّه وَحدَه إِلاّ قَولَ إِبراهِیمَ لِأَبِیه لَأَستَغفِرَن لَکَ وَ ما أَملِک لَکَ مِنَ اللّه مِن شَیءٍ رَبَّنا
1163 رَبَّنا لا تَجعَلنا فِتنَۀً لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ اغفِر لَنا رَبَّنا إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ - عَلَیکَ تَوَکَّلنا وَ إِلَیکَ أَنَبنا وَ إِلَیکَ المَصِ یرُ [ 4] -قرآن- 1
الحَکِیم [ 5] لَقَد کانَ لَکُم فِیهِم أُسوَةٌ حَسَ نَۀٌ لِمَن کانَ یَرجُوا اللّهَ وَ الیَومَ الآخِرَ وَ مَن یَتَوَل فَإِن اللّهَ هُوَ الغَنِیُّ الحَمِیدُ [ 6] عَسَی اللّه أَن
یَجعَلَ بَینَکُم وَ بَینَ الَّذِینَ عادَیتُم مِنهُم مَوَدَّةً وَ اللّه قَدِیرٌ وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم [ 7] لا یَنهاکُم اللّه عَن الَّذِینَ لَم یُقاتِلُوکُم فِی الدِّین وَ لَم
یُخرِجُوکُم مِن دِیارِکُم أَن تَبَرُّوهُم وَ تُقسِطُوا إِلَیهِم إِن اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطِینَ [ 8] إِنَّما یَنهاکُم اللّه عَن الَّذِینَ قاتَلُوکُم فِی الدِّین وَ
811 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا - أَخرَجُوکُم مِن دِیارِکُم وَ ظاهَرُوا عَلی إِخراجِکُم أَن تَوَلَّوهُم وَ مَن یَتَوَلَّهُم فَأُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ [ 9] -قرآن- 1
إِذا جاءَکُم المُؤمِنات مُهاجِرات فَامتَحِنُوهُن اللّه أَعلَم بِإِیمانِهِن فَإِن عَلِمتُمُوهُن مُؤمِنات فَلا تَرجِعُوهُن إِلَی الکُفّارِ لا هُن حِلٌّ لَهُم وَ لا
هُم یَحِلُّونَ لَهُن وَ آتُوهُم ما أَنفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیکُم أَن تَنکِحُ وهُن إِذا آتَیتُمُوهُن أُجُورَهُن وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم الکَوافِرِ وَ سئَلُوا ما
أَنفَقتُم وَ لیَسئَلُوا ما أَنفَقُوا ذلِکُم حُکم اللّه یَحکُم بَینَکُم وَ اللّه عَلِیم حَکِیم [ 10 ] وَ إِن فاتَکُم شَیءٌ مِن أَزواجِکُم إِلَی الکُفّارِ فَعاقَبتُم
فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَت أَزواجُهُم مِثلَ ما أَنفَقُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي أَنتُم بِه مُؤمِنُونَ [ 11 ] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَكَ المُؤمِنات یُبایِعنَکَ عَلی أَن لا
یُشرِکنَ بِاللّه شَیئاً وَ لا یَسرِقنَ وَ لا یَزنِینَ وَ لا یَقتُلنَ أَولادَهُن وَ لا یَأتِینَ بِبُهتان یَفتَرِینَه بَینَ أَیدِیهِن وَ أَرجُلِهِن وَ لا یَعصِینَکَ فِی مَعرُوفٍ
فَبایِعهُن وَ استَغفِر لَهُن اللّهَ إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 12 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوا قَوماً غَضِبَ اللّه عَلَیهِم قَد یَئِسُوا مِنَ الآخِرَةِ کَما یَئِسَ
1225 [ صفحه 242 ] جهت نزول: مجمع: دو سال پس از جنگ بدر زنی بنام ساره که - الکُفّارُ مِن أَصحاب القُبُورِ [ 13 ] -قرآن- 1
وابسته بابو عمرو بن صیفی بن هشام و مولاي او بود و در مکّه آوازه خوانی و نوحهسرائی میکرد بمدینه آمد حضور پیغمبر، آن
حضرت باو فرمود: مسلمان شدي و اینجا آمدي! عرض کرد: نه، پرسید: براي مهاجرت و ماندن در مدینه آمدي! او عرض کرد: نه،
فرمود: پس بچه کار آمدي! عرض کرد: شما خود بزرگ و آقا و [ صفحه 243 ] ریشهي قبیله بودید و بزرگی نمانده است و من
صفحه 117 از 325
سخت نیازمند شدم و آمدم که سرمایه و پوشاك و وسیلهي باربري بمن دهید. پرسید: جوانان مکّه چه شدند که نیازمندي تو را بر
آرند! او گفت: پس از حادثهي بدر کسی بمن مراجعه نکرده است. پیغمبر بنی عبد المطّلب را وادار فرمود تا باو هزینه و لباس و
وسیله سواري دادند. چون بآن روزها پیغمبر آهنگ هجوم بمکّه داشت و آن زن روانه مکّه شد، حاطب بن ابی بلتعه نامهاي بمردم
مکّه نوشت که اي مردم مکّه پیغمبر آهنگ شما دارد مواظب خود باشید و بآن زن ده درهم یا ده دینار داد و بالا- پوشی باو پوشاند
تا نامهاش را بمردم مکّه برساند. پیغمبر را از اینکه نامه سروش نهانی خبردار کرد و آن حضرت علی را با عمّار و عمر و زبیر و طلحه
و آنجا زنی منزل « روضه خاخ » و مقداد بن اسود و ابو مرشد که همگی سوارکار بودند روانه فرمود و دستور داد بروند تا جائی بنام
کرده است و با او نامهاي است از حاطب إبن ابی بلتعه براي اعراب مکّه آن را از او بگیرید. آنها رفتند در همانجا که پیغمبر فرموده
بود زن را دیدند و از او نامه خواستند او سوگند یاد کرد که نامه ندارد، آنها بار بستهي او را گشتند و چیزي نیافتند، ناامید شدند و
خواستند برگردند علی علیه السّلام فرمود: سوگند بخدا نه ما سخن پیغمبر دروغ پنداشتیم و نه باو دروغ گفتیم آنگاه شمشیر از
غلاف کشید و باو فرمود نامه را بده ور نه گردنت میبرم. چون آن زن دید چاره ندارد که کشته شود یا نامه را بدهد آنرا که در
موي خود پنهان کرده بود از آن در آورد. آنها نامه را حضور پیغمبر بردند آن حضرت حاطب را احضار فرمود و پرسید اینکه نامه
را میشناسی! او گفت: بلی فرمود: چرا نوشتی! عرض کرد: بخدا سوگند پس از آنکه مسلمان شدم نه از دین برگشتم و نه بتو
خیانت کردم از آنگاه که خیرخواه تو شدم و نه پس از دوري و جدائی از مردم مکه آنها را دوست داشتم، و همهي مهاجرین در
مکّه کسی را دارند که پشتیبانی خویشان او کنند بجز من که در آنجا بیکسم و خانوادهام در میان آنها است و من از آزار بآنها
ترسیدم و خواستم بر آنها منتی داشته باشم [ صفحه 244 ] با اینکه میدانستم نامهي من بآنها سودي ندارد و سرنوشت خداوندي آنها
را گرفتار میکند. پیغمبر او را تصدیق فرمود و معذورش داشت. و چند آیت اوّل اینکه سوره براي حاطب نازل شد. ترجمه: بنام
خداي بخشنده بجهانیان مهربان ببندگان 1 اي مؤمنین دشمن من و خود را دوست مپندارید که بآنها دوستی خود بنمایانید چه که
آنها دین و قرآن شما را نپذیرفتند. و چون به پروردگار خود گرویدند شما و پیغمبر را از خانمانتان بیرون کردند. پس اگر براي
رضاي حق و جهاد در راه آن از خانه و زندگی خود بدر شدید در نهان با آنها دوستی نکنید که ما میدانیم آنچه بپوشید یا آشکار
کنید و هر که از شما چنین کند راه راست خود گم کرده است. 2 اگر اینکه کافران بر شما چیره شوند دشمنی هستند که دست و
زبان خود ببدي شما دراز کنند و همی خواهند که شما را کافر بینند 3 خویشاوندان و فرزندان کافر شما هرگز بشما سود ندهند چه
روز رستاخیز میان شما و ایشان جدائی آورد چون خداوند بیند آنچه شما کنید 4 چه خوب است پیرو ابراهیم و همراهان او باشید
که با خویشان خود گفتند: ما از شما بیزاریم و هم از بتهاي شما و دینتان بد میدانیم و میان ما و شما همیشه کینه و دشمنی نمودار
است تا آنکه به خداي یگانه بگروید. ولی در اینکه سخن ابراهیم پیرو او نباشید که با پدر گفت: همانا براي تو آمرزش بخواهم چه
به پیشگاه حق اختیار دیگري برایت ندارم. [پس همگی بگوئید] پروردگارا تو را پشتیبان خود دانیم و روي دل بتو داریم و سر انجام
ما بسوي تو باشد 5 اي پروردگار ما را گرفتار کار کافران مکن و ما را بیامرز که برتري و حکیمی 6 البتّه نیکو است براي شما
مسلمانان بدنبال روش ابراهیم و مردمش رفتن اگر چشم برحمت حق دارید و رستگاري قیامت خواهید. و آنکه رو گردان شد [خدا
را ز کارش زیانی نیست] که ستوده است و بینیاز 7 و شاید خداوند میان شما و آن کافران که دشمن دارید دوستی آورد که او
است توانا و هم آمرزنده و مهربان. [ صفحه 245 ] جهت نزول: طبري: در مقصود بآیت هشتم اختلاف است: 1- مجاهد گفته است
براي مردم مسلمان مکّه نازل شده است که با مهاجرین همکاري و ترك وطن نکردند 2- عبد اللّه « لا یَنهاکُم اللّه-ُ الخ » آیت هشتم
113 فتیله دختر عبد العزّي در جاهلیّت همسر ابو بکر بود و اسماء دختر ابو بکر فرزند او بود. او روزي - زبیر گفته است: -قرآن- 91
براي دختر خود کشک و روغن بارمغان آورد. اسماء باو گفت نه ارمغان تو میپذیرم نه بخانهام راهت میدهم مگر که پیغمبر
بفرماید. عایشه اینکه سرگذشت را با پیغمبر گفت. اینکه آیه بجواب او نازل شد 3- إبن زید گفته است: مقصود عموم کافران است
صفحه 118 از 325
ولی حق اینکه است که اینکه .« فَاقتُلُوا المُشرِکِینَ- الخ » که با مسلمانان در جنگ و دشمنی نباشند و اینکه آیه منسوخ است با آیت
495 مجمع: إبن عبّاس گفت: اینکه آیه - آیه براي اجازهي دوستی با کافران است تا آنجا که بر زیان مسلمانان نباشد. -قرآن- 470
براي دو قبیلهي خزاعه و بنی مدلج نازل شد که با پیغمبر صلح کردند تا نه با مسلمانان بجنگند و نه با دشمنانشان کومک کنند.
ترجمه: 8 آن کافران که نه براه دین با شما جنگیدند و نه ز خانمانتان بدر کردند خداوند جلوگیرتان ز دوستی و دادگري با ایشان
نباشد چه خداوند دوستدار دادگران است 9 البتّه خداوند جلوگیر شما است ز دوستی آن کسان که در دین با شما جنگیدند و ز
سرزمینتان بدر کردند و پشتیبان دیگران بدربدري شما شدند که هر کس دوستدار چنین کسان بود ستمکار است. جهت نزول:
مجمع: إبن عبّاس گفت: در حدیبیه پیغمبر با تازیان مکّه پیمان بست که اگر از آنها کسی فرار کند و نزد پیغمبر آید او را بآنها
برگرداند و اگر از مدینه کسی بمکه فرار کند آنها نگاه دارند و بر نگردانند. پیمان نامه را نوشتند و مهر کردند که زنی بنام سبیعه
دختر حرث اسلمی حضور پیغمبر آمد و مسلمان شده بود و شوهرش مردي از بنی مخزوم سر رسید و گفت: اي محمّد [ صفحه
246 ] همسرم را بمن واگذار که اینک مهر پیماننامهات خشک نشده است، و تو قرار گذاردي آنکه از ما نزد تو آید بما بسپري. در
نازل شد. پیغمبر آن زن را سوگند داد که براي دلبستگی با سلام آمده « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُم-ُ الخ » اینکه میان آیت دهم
206 چون آن زن چنین سوگند یاد کرد پیغمبر مهر و دیگر - است نه از دشمنی شوهر خود و نه بعشق مردي دیگر. -قرآن- 160
هزینه که آن مرد براي زن بکار برده بود باو داد و زن را نگه داري فرمود و از شوهر جدا شد و عمر بن الخطّاب با او همسر شد. و
هر مردي از کافران که نزد پیغمبر میآمد بر میگرداند ولی زنها را پس آزمایش که بعشق دین آمدهاند نگه میداشت و مهر آنها را به
عمر دو زن کافر داشت که بمکّه « وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم الکَ وافِرِ » شوهرشان میداد. زهري گفته است: بواسطهي اینکه جملهي آیه
مانده بودند آنها را طلاق داد و هم طلحۀ بن عبد اللّه زنی کافر در مکّه داشت که پس از نزول اینکه آیه طلاق داد و زان پس چند
زن مسلمان شدند و از شوهر خود گریختند و بمدینه آمدند و پیغمبر آنها را بر نگرداند که یکی زینب دختر آن حضرت بود همسر
453 ترجمه: 10 - ابو العاص و او بدنبال همسر خود بمدینه آمد و چون مسلمان شد پیغمبر او را بابو العاص بر گرداند. -قرآن- 415
اي مؤمنین اگر زنهاي مسلمان وطن خود رها کردند و نزد شما آمدند آنها را بیازمائید با اینکه خداوند آگاهتر بایمان آنها است. و
اگر نمودارتان شد که آنها مؤمن هستند نگهداريشان کنید و بسوي کافران بر- نگردانید که آمیزش آنان با مردان کافر روا نباشد.
و آنچه کافران کابینشان دادهاند و هزینه آن کردهاند باز پس آنان دهید و چون کابینشان دادید بر شما باکی نیست که با آن زنان
همسر شوید. ولی همسر زنان کافر نشوید [و اگر از شما زنی بسوي آنها رفت] مهري که باو دادهاید از آنها بخواهید چنان که آنها
هزینهي زنشان که بسوي شما آمده است از شما بخواهند. اینکه است دستور خداوندي که میانتان استوار میدارد چه او داناي
11 ولی اگر از زنان شما بسوي کافران رفت و آنها مهر او را ندادند و ز ایشان دنبال کردید و غنیمتی [ درستکار است. [ صفحه 247
بدست آوردید هر چه شوهران مسلمانشان هزینهي آنها کردهاند [از مال غنیمت] بایشان باز دهید و از خدا که باو گرویدهاید
پرهیزکار باشید 12 اي پیغمبر چون زنان مسلمان نزد تو آیند که دست فرمان- بري با تو دهند و پیمان ایمان استوار کنند تا انبازي با
خدا ندانند و دزدي نکنند و بزهکار نباشند و فرزندان خود نکشند و تهمتی بدروغ از خود نیارند که نوزادي را ز غیر پدرش
بشمارند. و در کار نیک نافرمانی تو نکنند تو پیمانشان استوار بدار و آمرزششان از خداي بخواه که البتّه خداوند آمرزنده بمهربانی
است 13 و شما مسلمانان هم دوست ندارید مردمی را که خشم خداونديشان گرفته است و ز نیکی سر انجام ناامیدند چنانکه
کافران ز مردگان خود. سخن مفسرین: مجمع: اینکه سوره را سوره الامتحان و سوره المودّة نامیدهاند و بمدینه نازل شده است و
36 مجمع: زجّاج - 1 کشف: یعنی به پنهانی با ایشان دوستی میکنید. -قرآن- 1 « تُلقُونَ إِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ » . باتّفاق همه سیزده آیت است
مجمع: 1- یعنی در نهان بآنان میگوئید « تُسِرُّونَ إِلَیهِم- الخ » . گفته است: یعنی بواسطهي دوستی با آنها اخبار پیغمبر بآنها میرسانید
3 « یَفصِل بَینَکُم » 23- که با شما دوست هستیم 2- بواسطهي دوستی با آنها به پنهانی باخبار پیغمبر خبردارشان میکنید. -قرآن- 1
صفحه 119 از 325
بصورت مجهول خوانده شده است و هم بضم یاء و تشدید صاد با صداي زیر تا از مصدر تفصیل باشد و با صداي «ُ یَفصِل » : طبري
بالاي یاء و تخفیف و کسر صاد و نیز بعضی قاریهاي شام بضم یاء و فتح و تشدید صاد خواندهاند تا مجهول از مصدر تفصیل باشد و
41 [ صفحه 248 ] مجمع: یعنی بقیامت میان - 21 -قرآن- 31 - در معنی تفاوت نیست و همهي اینکه قراءتها صحیح است. -قرآن- 1
شما جدائی میافکند یا بآن روز میان شما دادرسی میکند تا از معنی فصل القضاء گرفته شده باشد. [یعنی بدادرسی خواهان و
24 مجمع: یعنی آنها که مؤمن - 4 طبري: یعنی آن پیغمبران که با ابراهیم بودند. -قرآن- 1 «ُ وَ الَّذِینَ مَعَه » .[ خوانده را ز هم جدا کردن
بابراهیم بودند و پیرو او. کشف: اینکه آیه روي سخن با حاطب بن ابی بلتعه دارد که بکافران نامه نوشت و هم با عموم مسلمان
4 فخر: در اینکه « إِنّا بُرَآؤُا » . میگوید که با کافران دوستی نکنید و همچون ابراهیم و همراهانش باشید که از کافران بیزار بودند
کلمه چهار قرائت است: 1- برآء مثل شرکاء 2- براء مثل ظراف بر وزن فعال 3- براء با کسر باء 4- و براء به فتح باء که مصدر بر
5 مجمع: مجاهد گفته است: 1- یعنی ما را بجلو کافران گرفتار آزارهاي خود و « لا تَجعَلنا فِتنَۀً » 17- وزن فعال باشد. -قرآن- 1
چیرگی آنها مکن تا سرزنش ما کنند 2- دیگري گفته است یعنی آنها را بر ما چیره مکن که از دینمان بزور بگردانند 3- بما
مهربانی کن و شکیبائی بر آزار کافران ده تا در برابرشان سر سپرده نشویم و گرفتار نباشیم 4- ما را ز دوستی کافران دور بدار تا ما
5- در جنگ با کافران ما را شکسته مکن که خوار باشیم و گویند: اگر اینان براه 22- را مفتون و شیفتهي خود ندانند. -قرآن- 1
از اینکه رو است که اول براي فهماندن دشمنی با « أُسوَةٌ » 6 مجمع: تکرار کلمهي « لَکُم فِیهِم أُسوَةٌ » . راست بودند خوار نمیشدند
کافران است یعنی دنبالگیري از روش آنها پسندیده است که بدشمنان گفتند: از شما بیزاریم و دوم براي خواهش آخرت است که
7 « عَسَ ی اللّه أَن یَجعَلَ- الخ » 58- 25 -قرآن- 49 - پیروي آنها براي کسی خوب است که بخدا و رستاخیز امیدوار است. -قرآن- 1
] 30- کشف: یعنی امید است که با کافران مکّه دوست شوید بواسطهي مسلمانی آنها و بعضی گفتهاند: مقصود ابو سفیان -قرآن- 1
وَ لا » . صفحه 249 ] است که دشمن بود و بواسطهي همسري دخترش ام حبیبه با پیغمبر و اسلام خودش آن دشمنی بدوستی بدل شد
10 فخر: فایدهي اینکه جمله با اینکه نظیر آن گفته شده است اینکه است که ایمان از هر دو طرف شرط درستی همسري « هُم یَحِلُّونَ
است از اینکه روي گفته شده است نه اینها براي آنها و نه آن مردان براي اینکه زنان حلال اند و بعلاوه که از دو طرف نام بردن
جمع عصمت است یعنی عقد و سبب استواري « عصم » : 10 طبري « لا تُمسِکُوا بِعِصَم-ِ الخ » 25- براي تأکید حرمت است. -قرآن- 1
24 مجمع: یعنی دست اندرکار - همسري و معنی اینکه است که نگهدار و دست اندرکار عقد همسري با کافران نشوید. -قرآن- 1
نکاح زنهاي کافر نشوید و اصل عصمت به معنی جلوگیري و منع است و همسري را عصمت نامیدهاند چون زن، در بند و نگهداري
با تشدید و تخفیف سین نیز خواندهاند و اینکه آیه عموم زنان کافر را میفهماند و نمیشود « تُمسِکُوا » و جلوگیري شوهر است. و
گفت: چون آیه براي اعراب بتپرست نازل شده است زن کافر که بتپرست نباشد ازدواجش با مسلمان روا است زیرا کلمهي کوافر
11 طبري: چون زنان مسلمان که از سوي کافران میآمدند پیغمبر « وَ إِن فاتَکُم- الخ » 194- براي هر کافري است. -قرآن- 183
مخارج و مهر آنها را بشوهرانشان میداد ولی اگر زنی کافر میشد و از سوي پیغمبر بسوي کافران میرفت آنها مهر نمیدادند
اینکه آیه براي آنها نازل شد و در مقصود از کلمهي کفّار اختلاف است: 1- یعنی اگر زنان شما بسوي کافرانی رفتند که با آنها
قرائت مشهور است یعنی عقبی بچنگ آوردید که غنیمت « فَعاقَبتُم » پیمان ندارید 2- یعنی اگر بسوي کافران قریش رفتند. و جملهي
باشد چون عقبی بمعنی غنیمت است و بیالف با تشدید قاف قرائت حمید اعرج است و در معنی تفاوت نیست چون بمعنی تعقیب و
یعنی آنگاه که شما اختیاردار شدید - « فَعاقَبتُم » : 464 مجمع: بعضی گفتهاند - 18 -قرآن- 451 - دنبالگیري بجنگ است. -قرآن- 1
36 [ صفحه 250 ] و جایگزین آنها. علی بن عیسی گفته است: یعنی چون نوبت شما شد که از زنان آنها اسیر شما شد یا - قرآن- 23
11 مجمع: 1- بآن مسلمانی که زنش از سوي مسلمانان بطرف کافران رفته است « فَآتُوا الَّذِینَ- الخ » . مسلمان شد و نزد شما آمد
بهمان اندازه که مهرش کرده است از مال غنیمت بدهید. و همین است حکم آنکه زنی مسلمان بسوي کافران هم پیمان مسلمانان
صفحه 120 از 325
برود و آنها مهر او را ندهند از مال غنیمت باید تمام مهر او را بدهید 2- قتاده گفته است: یعنی اگر از شما زنی بسوي کافران هم
پیمان شما رفت و شما غنیمتی بچنگ آوردید از مال آن غنیمت تمام مهر زن فراري را بشوهر مسلمان او بدهید 3- علی بن عیسی
گفته است: یعنی شما مهر بشوهر آن زن که بسويتان آمده بدهید چنانکه آنها باید هر چه مهر آن زن است که بسویشان رفته است
12 طبري: محمّد بن منکدر گفت امیمه دختر رقیقه نقل کرد: من با چند « إِذا جاءَكَ المُؤمِنات یُبایِعنَکَ » 20- بشما بدهند. -قرآن- 1
زن حضور پیغمبر رفتیم که با او بیعت کنیم و به آن حضرت عرض کردند دست خود بگشا تا با تو دست بدهیم فرمود من بزنها
دست نمیدهم و سخن من با یک زن همان است که بصد نفر زن بگویم. و امّ عطیه گفت: چون پیغمبر [ص] بمدینه آمد زنهاي
انصار را در خانهاي فراهم کرد و عمر خطّاب را نزد ما فرستاد و او بجلو در ایستاد و سلام کرد و گفت: من فرستاده پیغمبرم که شما
بیعت کنید و پیمان بندید ما پذیرفتیم و او دست خود از بیرون در دراز کرد و ما هم بدرون خانه دست خود دراز کردیم و او گفت:
41 مجمع: روز فتح مکّه پس از آنکه پیغمبر بر کوه صفا از بیعت مردها فارغ شد زنها آنجا رفتند - اي خدا گواه اینان باش. -قرآن- 1
که با آن حضرت بیعت کنند اینکه آیه براي شروط بیعت آنها نازل شد. و بخاري در کتاب صحیح خود از عایشه نقل کرده است:
بیعت پیغمبر با زنها بگفتن، و همین آیه بود و هرگز دست پیغمبر بدست زنی نرسید [ صفحه 251 ] مگر آنکه در اختیار او و زن او
بود. و گفتهاند: براي بیعت دست در قدح آبی فرو میبرد و سپس زنها دست در آن فرو میبردند. شعبی گفته است: از پشت لباس
بیعت میکردند. کشف: بعضی گفتهاند: اینکه آیه روز فتح مکّه نازل شد که پیغمبر روي کوه صفا از مردان بیعت گرفت و عمر
پائینتر از آن حضرت بود و بفرمان او از زنها بیعت میگرفت که از پشت لباس دستشان را میگرفت و پیغام آن حضرت بآنها
میرساند. و کلمهي بیعت از مبایعه گرفته شده است که خرید و فروش باشد باین مناسبت که فرد مسلمان بهنگام بیعت خود را در
عَلی » . برابر بهشت میفروشد. و نقل است که پیغمبر [ص] بخواهر خدیجه خالهي حضرت زهراء امر فرمود که از زنان بیعت بگیرد
12 طبري: إبن عبّاس گفت: رنج زنان اینکه بود که پیغمبر عمر را فرمان داد بزنها بگو: پیغمبر با شما بیعت « أَن لا یُشرِکنَ- الخ
میکند که با خدا انبازي نگیرید و در میان آنها هند دختر عتبۀ بن ربیعه بود که دل حمزه عموي پیغمبر شکافته بود و از ترس کار
خود در میان زنها جوري نشسته بود که او را نشناسند. زنها از سخن گفتن خودداري کردند هند گفت: چگونه شود پیغمبر که
25 بگو بآنها: باید دزدي نکنید. هند گفت: من از - مردها را نکشت زنان را بکشد! پیغمبر نگاهی باو افکند و بعمر فرمود: -قرآن- 1
مال ابو سفیان اندکی تصرّف کردهام و نمیدانم که روا دارد یا نه! ابو سفیان گفت: آنچه از مال من را برداشتهاي خواه بکار برده
باشی یا مانده باشد بر تو روا است. پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خندید و او را شناخت و نزد خود خواست او عرض کرد:
بخودت پناهنده هستم. پیغمبر فرمود: تو هند هستی عرض کرد: خدا از گذشته در گذرد. پیغمبر منصرف از او شد و فرمود: باید زنها
بزهکار نباشند، هند گفت: اي پیغمبر خدا مگر زن آزاد چنین کار میکند! فرمود: نه بخدا که زن آزاد بزهکار نباشد. باز فرمود: باید
فرزندان خود نکشند. هند گفت: تو آنها را در جنگ بدر کشتی و خودت و آنها بهتر دانید که چه کردهاید. [ صفحه 252 ] مجمع:
چون در اینکه گفتگو هند گفت: مگر آزاد زن بزه میکند! عمر خندید چون پیش از اسلام میان او و هند چیزي بوده است. و چون
گفتند فرزندان خود نکشید هند گفت در کوچکی پرورششان دادیم و در بزرگی شما آنها را کشتید. و اینکه را از آن روي گفت
که حنظله پسر ابو سفیان در بدر بدست علی علیه السلام کشته شد. عمر از سخن هند چندان خندید که به پشت افتاد و پیغمبر صلّی
12 مجمع: یعنی نسبت بنوزادي دروغی نبندند. فرّاء گفته است « بِبُهتان یَفتَرِینَه بَینَ أَیدِیهِن-َّ الخ » . اللّه علیه و آله و سلّم تبسّم فرمود
زنی نوزادي در گذر افتاده برمیداشت و با شوهر میگفت اینکه را از تو دارم و اینکه است مقصود از اینکه جمله. إبن عبّاس گفته
46 چون فرزند که نمودار میشود میان - است: یعنی آنکه از شوهرشان نیست فرزند شوهر خود گویند. و فرّاء گفت: -قرآن- 1
دست و پاي مادر بر زمین میرسد از اینکه روي براي کنایه از فرزند بدیگري بستن باین جمله گفته شده است. و بعضی گفتهاند
مقصود از اینکه بهتان نسبت بزهکاري زنان پاکدامن است و دروغ بمردم بستن است و بدروغ فرزندي بشوهر خود نسبت دادن. و
صفحه 121 از 325
لا یَعصِ ینَکَ » . هند که اینکه جمله شنید گفت: بخدا سوگند که بهتان زشت است و تو ما را جز بخوي بزرگواري رهبري نمیکنی
12 طبري: إبن عبّاس گفت: پیش از اسلام زنها در مرگ کسی پیراهن میدریدند و چهره میخراشیدند و موي سر «ٍ فِی مَعرُوف
میکندند و داد و فریاد میکردند اینکه جمله جلوگیر از اینکه کار آنها است. إبن سیرین از امّ عطیهي انصاریه نقل کرده است:
پیغمبر در هنگام بیعت برابر اینکه جمله که در کار نیک نافرمانی او نکنیم فرمود در مرگ کس نوحه سرائی نکنیم زنی گفت: من
بیعت نمیکنم تا بروم و براي فلان قبیله نوحهسرائی کنم در برابر نوحهسرائی آنها بمرگ یکی از خویشان من که زین پیش
] 32- کردهاند. او رفت و با آنها نوحه- سرائی کرد و برگشت و بیعت کرد. و جز آن زن و امّ سلیم مادر انس بن مالک -قرآن- 1
صفحه 253 ] دیگري باین بیعت وفا نکرد. و مصعب بن نوح انصاري گفت پیر زنی دیدم که گفت: من در بیعت حاضر بودم و چون
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در میان شرایط بیعت اینکه را فرمود که نوحهسرائی نکنید من عرض کردم کسانی هستند که براي
مرگ خویشان من نوحه کردهاند و اکنون براي آنها چنین حادثهاي است و من میخواهم که تلافی کنم. فرمود: برو و تلافی کن.
سپس آن زن برگشت و بیعت کرد. مجمع: یعنی آنچه پیغمبر فرماید نافرمانی نکنند چون پیغمبر بجز خوبی فرمانی ندارد. و چون
هند اینکه جملهي آیه را شنید گفت: ما اینجا که نشستهایم هیچ نافرمانی تو در دل نداریم. و با اینکه زنها براي جنگ نیستند پیمان
از آنها گرفتن و بیعت آنها نه براي کمک در جنگ بوده است بلکه براي درست کردن کار زندگی آنها در کارهاي شخصی و
دینی و شوهرداري بوده است. چون اول اسلام بود و بایستی آنها سر بفرمان شوند و در احکام و دستورهاي دین دو دستگی زن و
مردي درست نشود پیغمبر زنها را هم بقید بیعت مقیّد کرد. طبري: قتاده گفته است: نقل کردهاند: پیغمبر در آن روز از زنها بیعت
گرفت که نوحهسرائی نکنند و با مردان حدیث نکنند و بگفتگو ننشینند مگر با مردي که محرم آنها باشد. در اینکه میان عبد
الرّحمن عوف گفت: اي پیغمبر خدا شاید مهمان داشته باشیم و از خانه و زن خود دور برویم. فرمود: اینگونه کسان و گفتگوي آنها
منظور من نبود. و دیگري از قتاده نقل کرده است که پیغمبر فرمود بخلوت با مرد غیر محرم حدیث نکنند و عبد الرّحمن همان سخن
گفت و آن جواب شنید. و امیمه دختر رقیقه گفت: حضور پیغمبر براي بیعت رفتیم و گفتیم با تو به همهي اینکه وظایف بیعت
به هیچ کار خوب نافرمانت نباشیم فرمود تا آنجا که تاب و توان آن داشته باشید. « و لا نعصینک فی معروف » میکنیم و چون گفتیم
13 کشف: چند مسلمان « لا تَتَوَلَّوا قَوماً- الخ » . ما به پاسخ آن حضرت عرض کردیم: خدا و پیغمبرش از خودمان بما مهربانترند
23 [ صفحه 254 ] اخبار مسلمانان میگفتند و خود را پیوستهي آنها میشمردند تا چیزي از میوههاي - درویش براي یهود -قرآن- 1
آنها بهره برند. اینکه آیه براي جلوگیري اینکه کار آنها است. و مقصود از آیه جلوگیري از دوستی یهود است. مجمع: بعضی
13 مجمع: یعنی یهود چون پیغمبر را دروغزن خواندند با « کَما یَئِسَ الکُفّارُ » . گفتهاند مقصود جلوگیري از دوستی هر کافري است
اینکه او را میشناختند ناامید از بهرهي عالم دیگر هستند چنانکه کافران مرده و بگور شده دانستهاند پایان کار خود را و ناامید از
25 حسن بصري گفته است: یعنی چنانکه کافران عرب امیدي ندارند که مردگانشان زنده شوند. بعضی - بهرهمندیند. -قرآن- 1
گفتهاند: یعنی بهمان گونه که مردم کافر ناامیدند از مردگان بگور رفتهي خود بهرهمند شوند. سخن ما: 1- آیت اوّل و دوّم جدائی
همیشگی حق و باطل یادآوري شده است که ظاهر فریبندهي مردم کج اندیش و کافر که خواه نخواه دشمن مردم راست و درست
هستند نباید گولشان بزند و بامید قدرت جاه و مال ایشان با آنها دوستی استوار کنند و اینکه همان است که بزبان امروز اجنبی
پرستی گفته میشود و دستگاههاي جاسوسی و ضدّ جاسوسی ملّتها همیشه روي همین حس اجنبی- پرستی افراد درست میشده
است. و دستگاه ضدّ جاسوسی پیغمبر که از الهام غیب درست شده بود جلوگیر اجنبی پرستی آن مرد شد که در شأن نزول سوره
گفتیم. 2- آیت سوّم یادآوري است و راهنمائی که امید آدمی بخویشاوندي و پدر فرزندي درست نیست چه آن نگهبان درونی و
حقیقی آدمی نمیتواند باشد و به اصطلاح امري اضافی و عرضی است که اگر سودي از خویشاوندي نباشد و یا زیانی پیدا شود به
بیگانگی تبدیل میشود بعلاوه که اینکه وابستگی خارجی تا مدّت زندگی است و پس از مرگ بریده میشود پس باید امید
صفحه 122 از 325
[ بنگهبانی درونی همیشگی خود داشت که از حقیقت نفسانی خود آدمی فراهم شود. و همین است که گفته شده [ صفحه 255
که چون رابطهي عرضی است و از حقیقت روانی آدمی جدا است رستاخیز خود آنها راز یکدگر « یَومَ القِیامَۀِ یَفصِل-ُ الخ » است
6 که سخن از پیروي ابراهیم بمیان آمده است یادآوري گذشته است و تحریک احساس ،5 ، 3- آیات 4 34- جدا میکند. -قرآن- 7
افتخار بایل و تبار که شما عربها سر سلسله خود را ابراهیم میدانید و او نه خودش تنها بلکه آنها که با او همگام و هم فکر بودند
همگیشان در برابر حق و حقیقت از همه چیز میگذشتند و بآشکار با خویشان خود اعلان دشمنی میکردند تا آنگاه که مانند اینها
یگانه پرست شوند و حقیقت خواه باشند پس براي شما هم بهترین روش و خوشبختی دنبالگیري از همان راه است که ابراهیم و
پیروانش رفتند و در آخر آیات اینکه مطلب تأکید شده است که امیدواري بسعادت نهائی پایداري بهمین روش است که ابراهیم
داشت و در پایان مطلب تهدیدي بکنایه شده است که اگر کسی رو گردان از اینکه راه راست شود خدا نیازي بکس ندارد جز
نویدي است به اینگونه مردم دلبسته به « عَسَ ی اللّه أَن یَجعَلَ » اینکه خود را بدبخت و بیچاره خواهد کرد. 4- از آیت هفتم تا نهم
بیگانهي از دین که بیکبارگی از کیش خود دلسرد نشوند و امیدوار باشند که شاید روزي آید که آن بیگانگی را یگانگی در اسلام
اجازهي رعایت اصل « الخ «- لا یَنهاکُم اللّه عَن الَّذِینَ » و دین جایگزین شود و اینکه دشمنی بدوستی بدل شود و در آیت هشتم
عمومی بشري است که در زندگی نیازمند به یکدگر هستند و گفته شده است با مردم کافر تا آنجا باید دشمن بود که ناسازگاري
در دین آنها را وادار بآزار شما کند و گر نه رفتار بدوستی و دادگري با کافرانی که به آشکار دشمنی با مسلمین ندارند کاري است
ضروري زندگی و از اینکه روي در آخر گفته شده است که خداوند عدالت و مساوات را دوست دارد گرچه با کافر باشد چنانکه
مقرّرات بین المللی امروز همین دستور قرآن را دنبال میکند که ملتها با همه اختلاف در دین و آئین با یکدگر دشمنی و آزار
لا هُم » 5- آیت دهم جملهي [ 366 [ صفحه 256 - 61 -قرآن- 323 - نداشته باشند و به عدالت و درستی با هم رفتار کنند. -قرآن- 31
تکرار معنی جملهي جلو شده است شاید از اینکه روي باشد که بجملهي اوّل گفته شده است: زنهاي مسلمان بمردان « یَحِلُّونَ- الخ
کافر حلال نیستند یعنی حق ندارند وادارشان کنند که با شوهر کافر بسازند ولی اگر خود بخواهند آزادند و جملهي دوّم که گفته
44 مردان کافر هم بزنان روا نیستند براي اینکه است که زنها هم بمیل خود نمیتوانند با شوهر کافر خود - شده است: -قرآن- 24
« لا تَتَوَلَّوا » زندگی کنند و باصطلاح براي نفی إباحهي کلّی از دو طرف است. 6- آیت 13 تکرار معنوي آیت اوّل است و از جملهي
معنی مخصوص فهمیده میشود که با همهي آنچه براي وابستگی بکافران گفته شد سازگار است. چون آیت اوّل جلوگیر است از
برقراري و اظهار دوستی با آنها که بآشکار دشمنی و آزار میکنند و آیات بعد اجازهي رابطه با کافران بیآزار است اینکه آیه
جلوگیر از احساس قلبی و حالت درونی است که تولّی و در دل دوست داشتن باشد براي اینکه اگرچه کافري دشمنی و آزار ندارد
ولی از حقیقت نهائی آدمی بدور است که امید بآینده باشد و چون ناامید از عالم دیگر است و مغضوب حق پس لایق دوستی از دل
74 چون هدف شما از زندگی خوشبختی بعالم دیگر است و او هدفی جز - و جان نیست گرچه بظاهر با او دشمن نباشید. -قرآن- 58
خوشی زندگی ندارد و اگر هدف مشترك نبود یگانگی و دوستی از دل و جان نخواهد بود و به اصطلاح تضادّ منافع جلوگیر
دوستی میشود چنانکه امروز هم در ملّتها و افراد میبینیم آنها که هدف مشترك دارند با هم سازگارند و آنها که تضادّ منافع دارند
گرچه دوست باشند یا دشمن میشوند و یا پیوسته از یکدگر نگران و رنجیده خاطرند پس بالاترین منافع سود آخرت است که اگر
همفکري در آن نبود صفا و یگانگی فراهم نمیشود چون کمترین اختلاف اینکه خواهد بود که هر یک دیگري را بیخرد و زیانکار
[ میداند. [ صفحه 257