گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
سوره قلم



اشاره
68 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 270- -قرآن- 244
[ [سوره القلم [ 68 ]: آیات 1 تا 52
37 ن وَ القَلَم وَ ما یَسطُرُونَ [ 1] ما أَنتَ بِنِعمَۀِ رَبِّکَ بِمَجنُون [ 2] وَ إِن لَکَ لَأَجراً - 270 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - -قرآن- 244
168 فَسَتُبصِرُ وَ یُبصِرُونَ [ 5] بِأَیِّکُم المَفتُون [ 6] إِن رَبَّکَ هُوَ أَعلَم بِمَن ضَل عَن - غَیرَ مَمنُون [ 3] وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم [ 4] -قرآن- 1
[ 228 وَ لا تُطِع کُل حَلّاف مَهِین [ 10 - سَبِیلِه وَ هُوَ أَعلَم بِالمُهتَدِینَ [ 7] فَلا تُطِع المُکَ ذِّبِینَ [ 8] وَدُّوا لَو تُدهِن فَیُدهِنُونَ [ 9] -قرآن- 1
187 إِذا تُتلی عَلَیهِ - هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیم [ 11 ] مَنّاع لِلخَیرِ مُعتَدٍ أَثِیم [ 12 ] عُتُلٍّ بَعدَ ذلِکَ زَنِیم [ 13 ] أَن کانَ ذا مال وَ بَنِینَ [ 14 ] -قرآن- 1
آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ [ 15 ] سَنَسِمُه عَلَی الخُرطُوم [ 16 ] إِنّا بَلَوناهُم کَما بَلَونا أَصحابَ الجَنَّۀِ إِذ أَقسَمُوا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحِینَ [ 17 ] وَ لا
281 فَأَصبَحَت کَالصَّرِیم [ 20 ] فَتَنادَوا مُصبِحِینَ [ 21 ] أَنِ - یَستَثنُونَ [ 18 ] فَطافَ عَلَیها طائِف مِن رَبِّکَ وَ هُم نائِمُونَ [ 19 ] -قرآن- 1
213 وَ - اغدُوا عَلی حَرثِکُم إِن کُنتُم صارِمِینَ [ 22 ] فَانطَلَقُوا وَ هُم یَتَخافَتُونَ [ 23 ] أَن لا یَدخُلَنَّهَا الیَومَ عَلَیکُم مِسکِین [ 24 ] -قرآن- 1
صفحه 154 از 325
[ غَدَوا عَلی حَردٍ قادِرِینَ [ 25 ] فَلَمّا رَأَوها قالُوا إِنّا لَضَالُّونَ [ 26 ] بَل نَحن مَحرُومُونَ [ 27 ] قالَ أَوسَطُهُم أَ لَم أَقُل لَکُم لَو لا تُسَبِّحُونَ [ 28
232 فَأَقبَلَ بَعضُ هُم عَلی بَعض یَتَلاوَمُونَ [ 30 ] قالُوا یا وَیلَنا إِنّا کُنّا طاغِینَ [ 31 ] عَسی - قالُوا سُبحانَ رَبِّنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ [ 29 ] -قرآن- 1
رَبُّنا أَن یُبدِلَنا خَیراً مِنها إِنّا إِلی رَبِّنا راغِبُونَ [ 32 ] کَ ذلِکَ العَذاب وَ لَعَذاب الآخِرَةِ أَکبَرُ لَو کانُوا یَعلَمُونَ [ 33 ] إِن لِلمُتَّقِینَ عِندَ رَبِّهِم
[ 317 أَ فَنَجعَل المُسلِمِینَ کَالمُجرِمِینَ [ 35 ] ما لَکُم کَیفَ تَحکُمُونَ [ 36 ] أَم لَکُم کِتاب فِیه تَدرُسُونَ [ 37 - جَنّات النَّعِیم [ 34 ] -قرآن- 1
269 سَلهُم أَیُّهُم بِذلِکَ - إِن لَکُم فِیه لَما تَخَیَّرُونَ [ 38 ] أَم لَکُم أَیمان عَلَینا بالِغَۀٌ إِلی یَوم القِیامَۀِ إِن لَکُم لَما تَحکُمُونَ [ 39 ] -قرآن- 1
[ زَعِیم [ 40 ] أَم لَهُم شُرَکاءُ فَلیَأتُوا بِشُرَکائِهِم إِن کانُوا صادِقِینَ [ 41 ] یَومَ یُکشَف عَن ساق وَ یُدعَونَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَستَطِیعُونَ [ 42
خاشِعَۀً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّۀٌ وَ قَد کانُوا یُدعَونَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُم سالِمُونَ [ 43 ] فَذَرنِی وَ مَن یُکَذِّب بِهذَا الحَدِیث سَنَستَدرِجُهُم مِن
401 وَ أُملِی لَهُم إِن کَیدِي مَتِین [ 45 ] أَم تَسئَلُهُم أَجراً فَهُم مِن مَغرَم مُثقَلُونَ [ 46 ] أَم عِندَهُم الغَیبُ - حَیث لا یَعلَمُونَ [ 44 ] -قرآن- 1
فَهُم یَکتُبُونَ [ 47 ] فَاصبِر لِحُکم رَبِّکَ وَ لا تَکُن کَصاحِب الحُوت إِذ نادي وَ هُوَ مَکظُوم [ 48 ] لَو لا أَن تَدارَکَه نِعمَۀٌ مِن رَبِّه لَنُبِذَ بِالعَراءِ
337 فَاجتَباه رَبُّه فَجَعَلَه مِنَ الصّالِحِینَ [ 50 ] وَ إِن یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزلِقُونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ - وَ هُوَ مَذمُوم [ 49 ] -قرآن- 1
از مداهنه بمعنی «ُ تُدهِن » : 229 [ صفحه 331 ] معنی لغات - وَ یَقُولُونَ إِنَّه لَمَجنُون [ 51 ] وَ ما هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمِینَ [ 52 ] -قرآن- 1
دون وابسته بیک خانواده که از آنها نبوده. «ٍ زَنِیم » . سخت بدرفتار « عُتُلٍّ » . زیاد عیبجوي مردم « هَمّازٍ » . نمایاندن غیر آنچه در دل هست
23 -قرآن- - قرآن- 13 - :« الصریم » . بریدن « صرم » . بینی، و بخصوص بینی فیل « خرطوم » . از وسم بمعنی داغ و علامت نهادن «ُ سَنَسِمُه »
جلو گرفتن، « حَردٍ » 212 بریده شده، زمینی که زراعت آن درو شده است - 146 -قرآن- 199 - 121 -قرآن- 136 - -90-81 قرآن- 111
فضائی که چیزي در آن پنهان نمیشود. « العراء » یعنی سگها بشکار رسیدند « رهقت الکلاب ال ّ ص ید » از « ترهق » . آهنگ چیزي کردن
61 ترجمه: بنام خداي بخشندهي مهربان 1 نون، سوگند بقلم و آنچه را که مینویسند [و ارزشی دارد و نوشتنی و نمودار - -قرآن- 54
کردنی است] 2 تو اي محمّد از نعمت پروردگار تو است که دیوانه نیستی 3 و مزدي [بزرگ و] بیمنت داري. 4 و بزرگوار خوئی 5
پس بهمین زودي تو بینی و کافران 6 که کدام یک شما آشوب دیده است و گرفتار 7 البتّه خداي تو بهتر داند: که از راه حق بگشته
است و کی راهیافته است 8 پس فرمان آنها مبر که حق را دروغ پندارند 9 و دوست دارند: تو با آنها بنرمی باشی و آنها با تو 10 و
نیز فرمان آن مبر که دروغگو است و خوار 11 و پیوسته پی سخنچینی است و سرزنش دیگران 12 و جلوگیر [ صفحه 332 ] از
نکوکاري است و فزونخواه است و گناهکار 13 تندخوي و سختدل و با اینهمه زشتی، بیاصل و تبار است 14 مگر چون مال و
فرزندان دارد اگر آیات ما برایش خوانند باید بگوید: 15 افسانههاي پیشین و بیاصل است [و چنین پاس نعمت دارد!] 16 بزودي بر
چهرهي او داغی و نشانهاي نهیم [بر- نادرستی و کفر او چه] 17 ما جمله کافران بیازمودیم همانند آن که باغداران گرفتار کردیم
بآنگاه [که سرگرم شدند] سوگند یاد کردند ببامداد خواه و ناخواه انگور خود بچینند 18 و نه باندیشهي سرنوشت خداوند میبودند
و نه به فکر بیچارگی فقیران 19 و هنوز بخواب بودند که فرمان پروردگارت پیرامونشان گرفت 20 و آن بستان چون زمینی تیره و
بیگیاه بود 21 که ببامداد یکدگر را آواز دادند: پگاه به بستان روید 22 اگر میوه خواهید بچینید! و همگی روانه شدند 23 و با
یکدگر براز میگفتند: 24 نکند که فقیران بباغتان آیند 25 و چنان پنداشتند: بمقصود خود رسیدند 26 و چون باغ خود دیدند
گفتند: مگر که راه گم کردهایم 27 یا نه که بیبهره و زیاندیدهایم 28 آنکه ز ایشان خردي و سنجشی داشت گفت: نه مگر بشما
گفتم: چرا خداي را نمیستائید! آنها به جواب او گفتند: 29 ستوده است پروردگار ما و ما ستمکاریم 30 آنگاه سرزنش یکدگر
کردند و گفتند: 31 اي واي که ما ستم فزون کردیم 32 اینک ز پروردگار خود امید داریم که به از آن بما ببخشد چه ما دلبستهي
مهر اوئیم 33 اینکه چنین است آزار اینکه جهانی و البته آزار جهان دیگر دشوارتر است اگر بدانید 34 ولی براي پرهیزکاران به
پیشگاه پروردگارشان بستانها است با ناز و خوشی 35 مگر گمان کنید: مسلمان و گناهکار بمانند هم کنیم 36 از کجا گوئید و
چگونه چنین داوري کنید! 37 مگر از کتابی چنین میخوانید 38 که آنچه خود پسندید در آن بیابید! 39 یا سوگندي استوار بما
صفحه 155 از 325
دارید که تا برستاخیز آنچه خواهید فرمان دهید 40 اي محمّد از اینکه کافران بپرس: کدامشان پیشقدم به انجام اینکه سوگند است!
41 یا ز خود انبازي در کار ما دارند! اگر راستگویند آنها را [ صفحه 333 ] بیارند 42 روزي که سختی ببالا کشد وادار بسجده شوند
که توان آن ندارند 43 و چشمهاشان فرو هشته است که خواري فراگیرشان شده چه بآن روز فرمان بسجدهشان کردند که تندرست
بودند و فرمان نبردند 44 پس اي محمّد مرا گذار و آنها که اینکه قرآن دروغ شمارند که بزودي دست اندر کارشان شویم چنانکه
خود ندانند ز کجا گرفتارند 45 گرچه اندکی بخودشان گذاریم ولی چارهگريمان استوار است و بگذر ندارد 46 مگر اي محمّد
مزدي ز کافران خواهی و بسنگینی آن بماندهاند [که سخنت نمیپذیرند] 47 و یا ز غیب و نهانی چیزي بجلو دارند و از آن
مینویسند که آسودهاند 48 پس تو بداوري پروردگار خود شکیبا باش و یونس همدم ماهی مباش که اندوهناك بود و ما را آواز
میداد. 49 و گر نه مهر پروردگارت باو میرسید بکناري افتاده گرفتار سرزنش کارش بود. 50 و البتّه پروردگار او بود که ز
دیگرانش جدا کرد و ز شایستگانش نمود 51 اینکه کافران که قرآن شنوند چنان بود که خواهند بچشم خود تو را ز جا بلغزانند و
گویند او دیوانه بود [که قرآن خواند] 52 با اینکه جز براي یادآوري جهانیان نباشد. سخن مفسّرین: کشف: بقول بیشتر مفسّرین
وَ» به مکّه آمده است و از آن پس تا «ِ سَنَسِمُه عَلَی الخُرطُوم » اینکه سوره بمکّه نازل شده است. إبن عبّاس و قتاده گفتهاند: از اول تا
بمکّه نازل شده « فَهُم یَکتُبُونَ » 238 و از آن بعد تا - 161 -قرآن- 207 - بمدینه آمده است. -قرآن- 129 « لَعَذاب الآخِرَةِ أَکبَرُ- الخ
بمدینه نازل شده و بقیّهي سوره بمکه نازل شده است و باتّفاق مفسّرین پنجاه و دو آیه « فَجَعَلَه مِنَ الصّالِحِینَ » است. و آیات بعد تا
- طبري: در اینکه حرف اختلاف است: 1 « ن» . هم مینامند « ن» 122 مجمع: اینکه سوره را سوره - 43 -قرآن- 89 - است. -قرآن- 23
5 که جهان بر پشت او است چون نون بمعنی ماهی است 2- مقصود حرفی از حروف رحمان - مقصود آن ماهی است. -قرآن- 1
هستند 3- قتاده و حسن بصري گفتهاند: مقصود از نون دوات «ُ الرَّحمن » حروف مقطّعه « ن» و « حم » و « الر » : است که إبن عبّاس گفت
173 [ صفحه 334 ] است 4- معاویۀ بن قره از پدرش نقل کرده - 147 -قرآن- 161 - 140 -قرآن- 143 - 132 -قرآن- 135 - -قرآن- 127
« ن» : لوحی است که هر آنچه تا برستاخیز شدنی است در آن نوشته میشود 5- إبن وهب گفته است « ن» : است که پیغمبر فرمود
7- یکی از حروف مقطّعه است که در 191- 80 -قرآن- 187 - سوگندي است که خدا یاد کرده است 6- اسم سوره است. -قرآن- 76
اوّل سورهها آورده شده است و آنچه در آنها گفته شد در اینکه نیز قابل گفتن است. مجمع: بعضی گفتهاند: نون ماهی است که
بدریا زندگی میکند و از عجایب خلقت خداوندي است که چون از آب بیرون افتد بمیرد چنانکه حیوانات خاکی اگر بآب افتند
مصدري باشد یعنی سوگند به کار نویسندگی مردم و ممکن است بمعنی « ما » 1 ابو الفتوح: ممکن است « ما یَسطُرُونَ » . بمیرند
2 مجمع: 1- یعنی از نیکی خداوند به تو اینکه «ٍ ما أَنتَ بِنِعمَۀِ رَبِّکَ بِمَجنُون » 17- موصول باشد یعنی سوگند بنوشته آنها. -قرآن- 1
است که دیوانه نیستی 2- بمانند آن است که بگویند الحمد للّه تو دیوانه نیستی 3- با نعمت عقل و حکمت که خدا بتو داده است
- 43 -قرآن- 321 - یعنی تو دیوانه هستی. -قرآن- 1 «ٌ إِنَّکَ لَمَجنُون » دیوانه نیستی و اینکه جمله در برابر گفتهي اعراب است به پیغمبر
343 کشف: دیوانگی در تو نیست بنعمت پروردگار که اینکه جمله بجاي ستایشی است بر همهي نعمتها. بعضی گفتهاند: باء براي
3 طبري: یعنی اي محمّد براي شکیبائی تو در «ٍ غَیرَ مَمنُون » . قسم است: یعنی سوگند به بخشیدههاي پروردگارت که تو دیوانه نیستی
- برابر مشرکین مزدي است که نه کم میشود و نه قطع و بریده میشود. مجاهد گفته است: یعنی بحساب تو نمیگذارند. -قرآن- 1
4 طبري: یعنی «ٍ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم » . 18 مجمع: ابو مسلم گفته است: یعنی منّت و خود فروشی در برابر آن مزد بر تو نخواهد بود
36 [ صفحه 335 ] قرآن دارد که بادب اسلام او را مؤدّب کرده است، مفسّرین گفتهاند: یعنی چو - ادبی بزرگ داري چون -قرآن- 1
دین اسلام و قرآن دارد. تبیان: عایشه گفت: خلق پیغمبر همان بود که در ده آیت اوّل سورهي قد افلح المؤمنون گفته شده است و
معنی خلق روش بر کاري است بجوري که خوي و عادت شود پس خلق کریم شکیبائی بر حق و حقیقت و گشادگی کف و دل در
مال و انجام کارها بموجب عقل و خرد و مدارا و نرمی و بردباري و گذشت و هر کس را خدا بخلق عظیم ستود از پس آن دیگري
صفحه 156 از 325
ستایشی تصوّر ندارد. مجمع: گفتهاند: از اینکه روي پیغمبر [ص] را باین نام نامیدهاند که با مردم بخوي خوش رفتار کرد و دل او در
میان آنها نبود و ظاهرش با خلق و باطنش با حق بود. و گفتهاند: چون همهي خویهاي بزرگواري و مکارم اخلاق در آن حضرت
6 طبري: در «ُ بِأَیِّکُم المَفتُون » .« بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق » : فراهم بود او را به اینکه گونه خطاب کردند. چنانکه خود فرمود
- مقصود از مفتون اختلاف است 1- یعنی بزودي ببینید که در کدام یک از دو دستهي شما و آنها مجنون و دیوانه دیده میشود 2
27 یعنی دیوانگی در کدامیک از شما است 3- قتاده - کلمهي مفتون بمعنی فتنه و دیوانگی است و ضحّاك گفته است: -قرآن- 1
5 « وَدُّوا لَو تُدهِن-ُ الخ » 131- زاید است و معنی نمیشود. -قرآن- 117 «ُ بِأَیِّکُم » گفته است: یعنی کدامیک از شما شیطان است و باي
ابو الفتوح: اینکه آیه براي آنهائی نازل شد که پیغمبر را بدین خود میخواندند و چند معنی شده: 1- میخواهند مثل آنها باشی که
2- میخواهند تو کافر باشی و آنها هم کافر باشند 3- تو 22- تو با آنها بنرمی رفتار کنی و آنها نیز با تو بنرمی رفتار کنند. -قرآن- 1
اجازه دهی تا آنها هم اجازه دهند 4- تو با ایشان بسازي آنها با تو 5- در دین با آنها مصانعه کنی و آنها با تو که در کار دین
[ باصطلاح نان بقرض یکدگر بدهید و رشوه بیکدگر بدهید 6- زید بن اسلم گفت: یعنی با یکدگر بنفاق و دو روئی [ صفحه 336
10 طبري: یعنی آن ناتوان که «ٍ لا تُطِع کُل حَلّاف مَهِین » . رفتار کنید 7- بمقاربه رفتار کنید یعنی تو با آنها و آنها با تو سختی نکنند
37 مجمع: یعنی آنکه سوگند زیاد یاد میکند و خرد کم - بسیار سوگند یاد میکند فرمانش مبر و سخنش گوش مکن. -قرآن- 1
دارد یا خوار و بیچاره است و یا دروغگو است. مقاتل گفته است: مقصود ولید بن مغیره است که به پیغمبر مال و سرمایه نشان داد تا
بگیرد و دست از دین بردارد. عطاء گفته است: مقصود اخنس بن شریق است. مجاهد گفته: اسود بن عبد یغوث است. إبن قتیبه
13 طبري: « عُتُلٍّ- الخ » . گفته است: کسی را سراغ ندارم که در قرآن باندازه ولید بن مغیره باین اوصاف زشت یاد کرده شده باشد
ستمگر و سخت و کافر و دون. و زنیم آنکه از مردمی نیست و وابسته به آنها شده و دیگري گفته است: یعنی در زیر گلو چون
10 آنکه مشهور است بشرارت و آزار، و نیز - بعضی گوسفندها گوشتی زیادي دارد که نشانهي او است. و گفتهاند: -قرآن- 1
14 طبري: در اینکه جمله اختلاف قرائت و معنی است: 1- أإن با دو همزه خواندهاند « أَن کانَ- الخ » . گفتهاند: آنکه ستمکار است
یعنی آیا اگر اینکه کس که چنین اوصاف زشت دارد داراي سرمایه و فرزند بود باید آیات قرآن را افسانههاي کهنه بشمارد! 2- آیا
اگر چنین کس با اینکه زشتیها داراي فرزند و سرمایه بود تو باید فرمان او بري! پس بمعنی اوّل سرزنش خود او است و بمعنی دوّم
سرزنش کسی است که فرمانبر او باشد 3- ان با یک همزهي مفتوح خواندهاند و معنی چنین میشود: آن کس با آن اوصاف را
فرمان مبر که داراي مال و فرزند است و اینکه جمله بجاي علّت اطاعت است یعنی مال و فرزند اینجور آدم موجب اطاعت او
12 کشف: نقل است که ولید بن مغیره ده یا دوازده پسر داشت و نه هزار مثقال نقره و باغی در طایف. [ صفحه - نمیشود. -قرآن- 1
16 ابو الفتوح: چند معنی شده است: 1- با شمشیر بر بینی او نشانه گذاریم و در روز بدر شمشیري بر «ِ سَنَسِمُه عَلَی الخُرطُوم » [337
- بینی ولید رسید که نشانهي او شد 2- او را گرفتار ننگی کنیم که هرگز از او آسوده نشود مثل داغ که از آدمی جدا نشود 3
بقیامت رویش را سیاه کنیم تا او را بدان نشانه بشناسند 4- ببینی او داغ بنهیم 5- چنان حال او را روشن کنیم و همه کس بدانند
مانند داغ روي بینی که از کس پوشیده نیست 6- خرطوم به معنی شراب است و مقصود اینکه است که بر شرابخواري او را مجازات
33 تفسیر لاهیجی: بعضی گفتهاند: مقصود اینکه است: بزودي پارههاي تن شرابخواران را نشانهدار - میکنیم و حدّ میزنیم. -قرآن- 1
بر کارشان کنیم. مقتنیات الدّرر: یعنی بزودي داغی بر شریفترین پارههاي تن او مینهیم تا خوار و بیمایه در چشم مردم شود، چون
خرطوم که بمعنی بینی است برترین عضو آدمی است براي نموداري آن از اینکه روي بجاي بزرگواري و ارزش بینی را کنایه
و کلمهي خرطوم بجاي انف براي ناچیز شمردن او است چون بینی فیل و خوك را « شامخ العرنین » آوردهاند چنانکه میگویند
کَما بَلَونا أَصحابَ الجَنَّۀِ- » . خرطوم میگویند آن کس همانند حیوان شمرده شده است که بجاي بینی او خرطومش گفته شده است
33- 17 طبري: عکرمه گفت: مقصود مردمی است حبشی که پدر آنها باغی داشت و فقرا را از آن بهرهمند میکرد. -قرآن- 1 « الخ
صفحه 157 از 325
چون بمرد بچههاي او گفتند: پدر ما بیخبر بود که آن را بخش میکرد و ما صبح زود میرویم و میوه را میچینیم که فقیري
خبردار نشود. فخر: نقل است: مردي از قبیلهي ثقیف بنزدیک صنعاء آبادي داشت که درخت خرما و زراعت بود و همه سال بهرهي
18 طبري: یعنی بطور قطع و یقین میگفتند: میوهي خود میچینیم و چیزي « وَ لا یَستَثنُونَ » . فراوان از آن بفقرا میداد و چون مرد- الخ
21 [ صفحه 338 ] نمیکردند و نمیگفتند: انشاء اللّه اگر - را جلوگیر کار خود نمیدانستند و اگر و مگر در کار گمان -قرآن- 1
خدا بخواهد میوه میچینیم. عکرمه گفت: یعنی حق فقیر جدا نمیکردند و بآنها چیزي نمیدادند. مقتنیات: ابو حیّان گفته است:
یعنی ز آهنگ خود بر نمیگشتند که به بیچارگان بهره نرسانند. تفسیر صفی علیشاه: بلکه استثنا نگفتند از ضمیر || یا که مستثنی
نشد مال فقیر دادن حق مساکین از منال || شرط استثنا است بیبحث و جدال نیست استثنا همان کاري بگفت || بلکه باید کان شود
20 مجمع: چند جور معنی شده است: 1- چون صریمان بمعنی شب و روز است که هر یک ز «ِ فَأَصبَحَت کَالصَّرِیم » با فعل جفت
دیگري جدا میشود پس معنی جمله اینکه است که آن بستان چون شب تیره شده بود 2- جبّائی گفته: یعنی گویا که همهي
میوههاي آن کنده شده بود 3- هر خیر و خوبی از آن کنده شده بود که بهره و خیري در آن نبود 4- مانند قطعهي ریگ بود که از
ریگزاري جدا شده و اثري از آبادي در آن نمانده بود 5- صریم بلغت خزیمه خاکستر سیاه است و معنی اینکه است: ببامداد آن
25 فخر: 1- یعنی گمان داشتند: میتوان خشمگین و جلوگیر « عَلی حَردٍ قادِرِینَ » 28- بستان چو خاکستر سیاه شده بود. -قرآن- 1
- فقرا باشند 2- با شتاب و تندي بمقصود خود برسند که میوه بچینند و به فقیر ندهند چون حرد آهنگ و شتاب معنی شده است 3
یعنی بآن قصد و آهنگ که خود را تواناي برچیدن میوه و محروم کردن فقیر میدانستند روانه شدند. یا اندازهگیري و نقشهکشی
از قدر و اندازه مشتق باشد یا از قدرت « قادِرِینَ » داشتند که مقصد خود را انجام میدهند و اینکه دو معنی از آن رو است که کلمهي
28 کشف: آنکه از دیگران بهتر بود و سنجیدهتر سخن میگفت و « قالَ أَوسَطُهُم » 464- 25 -قرآن- 452 - و توانائی. -قرآن- 1
لَو لا » . 20 [ صفحه 339 ] مجمع: 1- عاقلتر بود 2- عادلتر بود 3- در سن متوسّط نسبت بدیگران بود - کوچکتر بود. -قرآن- 1
28 ابو الفتوح: 1- یعنی چرا استثنا نمیکنید و باین دلیري سوگند بر کار آیندهي خود یاد میکنید 2- ابو صالح گفت: « تُسَبِّحُونَ
32 مجمع: با تشدید « یُبدِلَنا » 23- استثنا همان گفتن سبحان اللّه بود 3- یعنی چرا شکر نکردید! 4- چرا استغفار نکردید! -قرآن- 1
42 مجمع: یعنی روزي که بیم و سختی نمودار میشود. عکرمه «ٍ یَومَ یُکشَف عَن ساق » 12- نیز خواندهاند. -قرآن- 1 « یبدل » دال
گفت: اینکه را از إبن عبّاس پرسیدند. گفت: معنی آن را در شعر بجوئید که شعر دفتر و دیوان عرب است. مگر اینکه شعر را
29 و قامت الحرب بنا علی ساق یعنی جنگ ما را بروز اندوه و سختی رساند. قتیبی گفته است: چون انسان - نشنیدهاید: -قرآن- 1
براي کار دشوار دامن بکمر میزند و جامه بالا میکشد که بتواند کوشش کند اینکه جمله کنایه است از گرفتاري و کوشش در
48 طبري: یعنی چون یونس مباش که در شکم ماهی زندانیش کردیم براي شتابزدگی و «ِ وَ لا تَکُن کَصاحِب الحُوت » . رهائی
خشمناکی او. پس تو فرمان پروردگار خود بکار بر و آزار و تکذیب اعراب تو را ز کارت باز ندارد که بمانند یونس گرفتار آزار
34 تبیان: در اینکه جمله حذف و تقدیري است به اینکه جور: مانند همدم ماهی مباش که در انتظار - پروردگارت شوي. -قرآن- 1
آزار آنها بود و بشتاب از میانشان رفت و چون دوران آزار آنها بپایان رسید بازگشت و خداوند سرزنشش کرد و در شکم ماهی
با تشدید است. -قرآن- « ان » مخفّف از « ان » 51 مجمع: کلمهي « إِن یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزلِقُونَکَ » . زندانیش کرد و او بخدا پناه برد
50-1 ابو الفتوح: اینکه آیه براي آن بود که کافران خواستند پیغمبر را بچشم کنند و گروهی از بنی اسد معروف بشور چشمی بودند
و مردي میان آنها که به هر چه [ صفحه 340 ] مینگریست و بچشم او خوب میآمد بگذر نداشت که نابود میشد و از اینروي او را
نمیگذاشتند از خیمه بیرون رود و اگر دلش تنگ میشد دامن خیمه بالا میکرد و اگر چهار پائی از جلو او میگذشت و بچشم او
خوش میآمد حیوان بر زمین میافتاد. کلبی گفت: قریش از او خواستند که برود پیغمبر را ببیند شاید چشم او بآن حضرت برسد. او
رفت و مدّتی بآن حضرت نگاه کرد وقتی که قرآن میخواند و یقین کرد چشمش اثر کرده است و اینکه شعر را خواند: قد کان
صفحه 158 از 325
قومک یحسبونک سیّدا || و اخال انّک سیّد معیون یعنی گمان مردم تو اینکه است که آقا هستی ولی من گمان دارم که آقاي
مخفّف انّ با تشدید است یعنی البتّه نزدیک بود « ان » چشم زده هستی. اینکه آیه بآن هنگام نازل شد و پیغمبر سالم ماند. و کلمهي
چشمشان بتو رسد و با فتح یاء و ضم آن که از زلق یا ازلق باشد و هر دو بیک معنی است و یزهقونک نیز خواندهاند و اینکه جمله
چندین جور معنی شده است و همه نزدیک به یکدگر است. و حسن بصري گفته است: داروي چشم زده خواندن اینکه آیه است. و
علماي کلام در درستی اینکه اختلاف کردهاند و آنهائی که گفتهاند: چشم زدن ممکن نیست آیه را چنین معنی کردهاند: البتّه
جز آنچه براي دیگر حروف آغاز سورهها گفتیم چیزي بنظر « ن» نزدیک بود که بتو با چشم دشمنی بنگرند. سخن ما: 1- در حرف
که زمینه سخن روي کسی است که هیچ راه درستی و «ِ لا تُطِع ...- الخُرطُوم » 2- از آیت ششم تا شانزدهم 29- نمیرسد. -قرآن- 25
راستی نپنداشته و در پی آن نبوده است البتّه آن روز براي چنان کس باید به چنین جملههاي حیرتآور توصیف میشد که ننگ او
بماند و دیگران پند گیرند و راه راست و درست بجویند و هم براي مردم در همیشه جهان راهنمائی است که گول سوگند یاد کردن
64- 44 -قرآن- 52 - و سرمایه داشتن مردم بد دل و بدخوي و سخن چین را نخورند چنانکه امروز هم نظیر آن مرد در هر -قرآن- 36
[ صفحه 341 ] جمعیّت و سازمانی بچشم میخورد که با سوگند و یا تند خوئی و گاهی با تملّق و خوش آمد مردم را گول میزنند
نقل سرگذشت مردم « إِنّا بَلَوناهُم ...- کانُوا یَعلَمُونَ » و یک گام براستی و درستی بر نمیدارند. 3- از آیت هفدهم تا سی و سوم
زفت و کوته نظر است تا از گذشته پند گرفته شود و در آینده آن رفتار تکرار نشود. و آیا مفاد آیت 19 و 20 که فرمان خداوند
- 56 -قرآن- 64 - بستان را گرفت و نابود کرد چگونه بوده است و همانندي داشته و چنین حادثهاي تکرار شده است یا نه! -قرآن- 38
83 البتّه اینکه پرسش از شگفتی است که بروزگاران مردمانی بودهاند با همین فکر و نقشه بمقصود رسیدهاند و کمتر گزندي
ندیدهاند. ولی جاي شک نیست که مردمی هم بودهاند و گرفتار حوادث ناگهانی و بیگمان شدهاند و یکبارگی نیست و نابود
گشتهاند. و دستهي سوّمی هم بودهاند که گرفتار شدهاند و و گردش روزگار دوباره آنها را برگردانده و یا بهتر کرده است چنانکه
در هر روزي هزاران حوادث سوختن، و غرق شدن، زلزله، سیل، جنگ، ویرانی، تحوّل صعود و نزول بازار در هر گوشهي جهان
پدیدار میشود که هر کدام آنها هزاران نفر را نابود میکند و چه بسیار کسان که از اینها بهرهمند میشوند. و هر یک از اینکه حوادث
خود عبرتی است و پندي است براي آنکه خرد و اندیشهاي دارد. و چون سرگذشت آن باغدارها ناگوار و بر خلاف انتظار بوده
است به اعراب که از آن خبر داشتهاند یا شنیده بودند یادآوري شده است: چنین حوادث که بسالیان یک نوبت در جائی پیدا
میشود وابسته بقدرتی و سرنوشتی است که شما نمیتوانید آن را پیش بینی و جلوگیري کنید پس از خود با خبر باشید و گول
دارائی و توانائی خود نخورید و فرمانبر باشید تا مانند آنها نشوید و اگرچه ممکن است براي مؤمن درستکار هم چنین سختی و
بیچارگی و یا بدتر از آن پیدا شود ولی در برابر آنها دو راه رستگاري دارند: اوّل- خوي نکوکاري بمردم، دیگران را وادار
بدلسوزي و یاوري او میکند بعلاوه که توجّه و افسوس مردم احسان دیده از چنین کس خود اثر معنوي دارد و موجب جلب [
صفحه 342 ] خیر و صلاح براي او میشود. دوّم- چنین کس با اینکه از سرزنش خودش و مردم آسوده است در دل استوار و آرام
است که در وظیفهي خود کوتاهی نکرده است و آنچه از آفریدگار که جز خوشی و شایسته پدید نمیآید باو رسیده در حقیقت و
واقع بسود او است و خیرش در همین خرابی و نابودي است و همیشه خوشدل و راضی برضاي حق است چنانکه در دعاي علی علیه
که « وَ إِن یَکادُ » یعنی ز سر نوشتم خوشدلم بدار. 4- آیت 51 جملهي « و رضّنی من العیش بما قسمت لی » السّلام و امام سجّاد است
در شعر و نثر و نزد عوام و خواص مشهور است براي جلوگیري از چشم زخم شاید مقصود اینکه باشد: اعراب جادو و چشم زخم و
دگر اعمال غریب و عجیب داشتند از اینروي چنانکه از ابو الفتوح نقل شد آنها خواستند پیغمبر را چشم زنند و در نظر آنها یقین بود
که چشم آن مرد بدچشم آن حضرت را ز پاي در میآورد باین آیه بآن حضرت اعلام شد که البتّه نزدیک بود باعتقاد کافران تو را
چشم زنند ولی اینکه عقیدهاي باطل بود چنانکه اثر نکرد. و نیز ممکن است خاصیّت روانی پارهاي مردم چنین باشد که اگر به
صفحه 159 از 325
37- چیزي بشگفتی نگریستند اثري از چشمشان در آن نمودار شود ولی اثبات آن مشکل است. -قرآن- 21
سوره الحاقه
اشاره
[ 69 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم [ صفحه 343 - 270- -قرآن- 244
[ [سوره الحاقۀ [ 69 ]: آیات 1 تا 52
37 الحَ اقَّۀُ [ 1] مَا الحَاقَّۀُ [ 2] وَ ما أَدراكَ مَا الحَاقَّۀُ [ 3] کَ ذَّبَت ثَمُودُ وَ عادٌ - 270 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - -قرآن- 244
110 فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهلِکُوا بِالطّاغِیَۀِ [ 5] وَ أَمّا عادٌ فَأُهلِکُوا بِرِیح صَرصَ رٍ عاتِیَۀٍ [ 6] سَخَّرَها عَلَیهِم سَبعَ لَیال وَ ثَمانِیَۀَ - بِالقارِعَۀِ [ 4] -قرآن- 1
أَیّام حُسُوماً فَتَرَي القَومَ فِیها صَ رعی کَأَنَّهُم أَعجازُ نَخل خاوِیَۀٍ [ 7] فَهَل تَري لَهُم مِن باقِیَۀٍ [ 8] وَ جاءَ فِرعَون وَ مَن قَبلَه وَ المُؤتَفِکاتُ
347 فَعَصَوا رَسُولَ رَبِّهِم فَأَخَ ذَهُم أَخذَةً رابِیَۀً [ 10 ] إِنّا لَمّا طَغَی الماءُ حَمَلناکُم فِی الجارِیَۀِ [ 11 ] لِنَجعَلَها لَکُم - بِالخاطِئَۀِ [ 9] -قرآن- 1
- تَذکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَۀٌ [ 12 ] فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفخَۀٌ واحِدَةٌ [ 13 ] وَ حُمِلَت الَأرض وَ الجِبال فَدُکَّتا دَکَّۀً واحِ دَةً [ 14 ] -قرآن- 1
302 فَیَومَئِذٍ وَقَعَت الواقِعَۀُ [ 15 ] وَ انشَ قَّت السَّماءُ فَهِیَ یَومَئِذٍ واهِیَۀٌ [ 16 ] وَ المَلَک عَلی أَرجائِها وَ یَحمِل عَرشَ رَبِّکَ فَوقَهُم یَومَئِذٍ
328 إِنِّی - ثَمانِیَۀٌ [ 17 ] یَومَئِذٍ تُعرَضُونَ لا تَخفی مِنکُم خافِیَۀٌ [ 18 ] فَأَمّا مَن أُوتِیَ کِتابَه بِیَمِینِه فَیَقُول هاؤُم اقرَؤُا کِتابِیَه [ 19 ] -قرآن- 1
ظَنَنت أَنِّی مُلاق حِسابِیَه [ 20 ] فَهُوَ فِی عِیشَۀٍ راضِیَۀٍ [ 21 ] فِی جَنَّۀٍ عالِیَۀٍ [ 22 ] قُطُوفُها دانِیَۀٌ [ 23 ] کُلُوا وَ اشرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسلَفتُم فِی الَأیّامِ
209 وَ أَمّا مَن أُوتِیَ کِتابَه بِشِمالِه فَیَقُول یا لَیتَنِی لَم أُوتَ کِتابِیَه [ 25 ] وَ لَم أَدرِ ما حِسابِیَه [ 26 ] یا لَیتَها کانَتِ - الخالِیَۀِ [ 24 ] -قرآن- 1
229 خُذُوه فَغُلُّوه [ 30 ] ثُم الجَحِیمَ صَلُّوه [ 31 ] ثُم فِی سِلسِلَۀٍ - القاضِیَۀَ [ 27 ] ما أَغنی عَنِّی مالِیَه [ 28 ] هَلَکَ عَنِّی سُلطانِیَه [ 29 ] -قرآن- 1
223 فَلَیسَ لَهُ - ذَرعُها سَبعُونَ ذِراعاً فَاسلُکُوه [ 32 ] إِنَّه کانَ لا یُؤمِن بِاللّه العَظِیم [ 33 ] وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعام المِسکِین [ 34 ] -قرآن- 1
- [ الیَومَ هاهُنا حَمِیم [ 35 ] وَ لا طَعام إِلاّ مِن غِسلِین [ 36 ] لا یَأکُلُه إِلاَّ الخاطِؤُنَ [ 37 ] فَلا أُقسِم بِما تُبصِ رُونَ [ 38 ] وَ ما لا تُبصِ رُونَ [ 39
184 إِنَّه لَقَول رَسُول کَرِیم [ 40 ] وَ ما هُوَ بِقَول شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤمِنُونَ [ 41 ] وَ لا بِقَول کاهِن قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ [ 42 ] تَنزِیل مِن - قرآن- 1
241 لَأَخَذنا مِنه بِالیَمِین [ 45 ] ثُم لَقَطَعنا مِنه الوَتِینَ [ 46 ] فَما مِنکُم - رَب العالَمِینَ [ 43 ] وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الَأقاوِیل [ 44 ] -قرآن- 1
220 وَ إِنَّه لَحَسرَةٌ عَلَی الکافِرِینَ - مِن أَحَدٍ عَنه حاجِزِینَ [ 47 ] وَ إِنَّه لَتَذکِرَةٌ لِلمُتَّقِینَ [ 48 ] وَ إِنّا لَنَعلَم أَن مِنکُم مُکَ ذِّبِینَ [ 49 ] -قرآن- 1
وسط، کامل هر چیز، « الحَاقَّۀُ » : 126 [ صفحه 344 ] معنی لغات - 50 ] وَ إِنَّه لَحَ قُّ الیَقِین [ 51 ] فَسَبِّح بِاسم رَبِّکَ العَظِیم [ 52 ] -قرآن- 1 ]
ستمگر سیاهی سخت در شب. « عاتِیَۀٍ » . قیامت پیش آمد سخت گرفتاري مهلک « بِالقارِعَۀِ » . نازله و سختی ناگهان رسیده، رستاخیز
-101- 25 -قرآن- 87 - قسمت بلند از زمین. -قرآن- 13 « رابِیَۀً » . برنده و جدا کننده، شوم و نافرخنده که موجب جدائی است « حسوم »
259 ترجمه: بنام خداي بخشنده بآفریدگان و مهربان بفرمانبران 1 اي محمّد روزي که همگان گرفتار - 149 -قرآن- 249 - قرآن- 139
آن بوند 2 چه سخت روزي است 3 و تو را ز آن خبر نباشد. 4 عاد و ثمود بود که نادرست شمرد آن روز را که کوبنده است و
بیچاره میکند. 5 ثمود بطاغیه و حادثهي غیر منتظر نابود شد 6 و عاد ببادي سخت و سرد گرفتار شد 7 که خداوند هفت شب و
هشت روز آن را بر آنان چیره کرد که پیوسته میفشرد و آرام نداد تا چو خرمابنان ز جاي کنده بر خاك فتاده بودند 8 مگر بینی که
ز آنها چیزي بجاي باشد ! 9 و نیز فرعون و مردم پیش از او و دروغ- زنان و بداندیشان گناه کردند 10 و نافرمانی فرستادهي
پروردگار خود پس او بسختی هر چه تمام گرفتارشان کرد 11 و به طوفان نوح چو آب ز اندازه گذشت ما شما آدمیان را بکشتی
بردیم 12 تا براي شما یادي از توان خدا بود و بگوش حق نیوش سپرده شود 13 پس چو آواي بوق رستاخیز بر آید 14 و زمین و
صفحه 160 از 325
کوههاي آن یکبارگی از جاي کنده شود و بر هم کوبیده گردد 15 پس به چنین روزي است رستاخیز بپا شده 16 و آسمان سست
شده ز هم جدا شود 17 و فرشتگان بدور آن بوند و هشت فرشته بآن روز عرش پروردگارت بروي خود میبرند 18 به چنین روز
شما را به پیشگاه حق نمودار کنند که چیزي ز کارتان [ صفحه 345 ] پوشیده نماند 19 پس آن را که نامهاش بدست راست دهند
گوید بگیرید کار- نامهام بخوانید 20 چه بدانستم: [بچنین روز] شمار کار خود بینم 21 و او است که عیشی خوش دارد 22 به
بهشتی برین 23 که میوهاش زود بدست آید 24 [آنجا است که بچنین کسان گویند] بگوارائی خورید و نوشید بجاي آنچه بروزگار
گذشته پیش خرید کردید 25 و آن که نامهاش بدست چپش دهند گوید: اي کاش نامهام نمیدیدم 26 و از شمار کار خود بیخبر
بودم 27 و مرگی که بآن جهان بود آسودهام کند 28 افسوس که سرمایهام بینیازم نکند 29 که توان و فرمانروائیم ز دست شده:
[بآنگاه فرمان رسد] 30 او را بگیرید و ببرید 31 و بدوزخ بسوزید 32 و سپس بزنجیر هفتاد زرعیش کشید 33 که او بخداي بزرگ
نگروید 34 و براي سیري گرسنگان کاري نکرد 35 پس به امروز دوستی ندارد 36 و خوراکش همان است که از تنش در آید 37
که بدکاران را جز آن غذا نباشد 38 پس سوگند بدیدنی 39 و ندیدنی 40 که قرآن گفتار پیغمبر گرامی است 41 نه سخن شاعر که
اندکی پذیرید 42 و نه گفتار غیبگو که کم بخاطر بدارید 43 بلکه اینکه فرود آمدهي پروردگار جهانیان است 44 و اگر محمّد
چیزي ز خود گوید و بما بندد 45 توانش بگیریم 46 و گردنش ببریم 47 چنانکه کس ز شما جلوگیر آن نتواند بود 48 البتّه قرآن
یادآور پرهیزگاران است 49 و دانیم آنها که از شما آن را دروغ شمارند 50 و اینکه برستاخیز باري بر دلشان شود 51 چون همان
است درست و استواري که دو دلی در آن راه ندارد 52 پس اي محمّد نام پروردگار بزرگ خود پاکیزه و گرامی بدار [و ز کس
باك مدار]. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بمکّه آمده است و بحساب قاريهاي بصره و شام پنجاه و یک آیه است و بحساب
اوّلی است که آنها آیتی جدا ندانستهاند و قاریهاي کوفه آیتی جدا دانستهاند، و « الحَاقَّۀُ » دیگران پنجاه و دو آیه و اختلافشان در
329 [ صفحه 346 ] آیتی جدا - 298 -قرآن- 306 - 177 -قرآن- 286 - را -قرآن- 165 «ِ کِتابَه بِشِمالِه » اوّلی « الحَاقَّۀُ » قاریهاي حجاز بجاي
کشف نوشته: بنام خداوند جهاندار، دشمن پرور ببخشایندگی، « بِسم اللّه-ِ الخ » . دانستهاند و قاریهاي بصره و شام جدا ندانستهاند
16 اندر همه عمر من شبی وقت صبوح || آمد بر من خیال آن راحت روح پرسید ز من که - دوست بخشاي بمهربانی: -قرآن- 1
چون شدي اي مجروح || گفتم: که ز عشق تو همین بود فتوح خداوندا بنشانت بینندگانیم، بنامت زندگانیم، بفضلت شادمانیم،
بمهرت نازانیم، مست مهر از جام تو مائیم، صید عشق در دام تو مائیم: زنجیر معنبر تو دام دل ما است || عنبر ز نسیم او غلام دل ما
1 طبري: خداوند رستاخیز را الحاقّه « الحَاقَّۀُ » است در عشق تو چون خطی بنام دل ما است || گوئی که همه جهان بکام دل ما است
نامیده است چون هر کاري و هر سزائی در آن موقع محقّق و نمودار میشود و عرب براي چیز همگانی و شناخته شده میگوید:
3 مجمع: یعنی گویا که تو از « ما أَدراكَ مَا الحَاقَّۀُ » 13- قرآن- 1 - .« قد حق علیه الشّیئ » و نیز میگوید « الحاقّۀ متی و الحقّۀ متی »
گفته شده است و براي غیر « ما أَدراكَ » سختی آن روز خبر نداري! و ثوري گفته است: در همهي قرآن براي آنچه معلوم مردم است
29 -قرآن- - قرآن- 1 - .« ما أَدراكَ » چون آنچه را میدانند فقطّ بتوصیف معلوم شده است از اینکه روي میگویند « ما یُدرِیکَ » معلوم
5 کشف: 1- یعنی بواسطهي ز اندازه گذراندن کفر و سرکشی « فَأُهلِکُوا بِالطّاغِیَۀِ » 328- 230 -قرآن- 314 - -175-162 قرآن- 216
نابود شدند 2- بفریادي که از هر آوازي برتر بود و ز اندازه بدر 3- در سرزمینی بنام طاغیه 4- بواسطهي مردم سرکش و طاغی که
- 7 مجمع: چند معنی شده است: 1 « حُسُوماً » 28- قدّار إبن سالف کشندهي شتر صالح بود و پیروان او آنها نابود شدند. -قرآن- 1
11 [ صفحه 347 ] بآنها میرسید 2- شرّ و آزار پیوسته بود 3- برنده و جدا کننده بوده تا همهشان را - پیدرپی شرّ و بدي -قرآن- 1
هلاك کرد 4- شوم و پلید بود که آسایش و خوشی در آن نبود. و بهمین روزهائی بود که عرب برد العجوز مینامد و در آن باد و
سرما سخت است و براي اینکه بچنین نام مشهور شد که پیر زنی بسوراخی در زمین پناهنده شد و آن باد سرد و سخت در آن
سوراخ وزید تا بروز هشتم که او را کشت و باد آرام شد. و گفتهاند: براي اینکه برد العجوزش نامیدند که در عجز و دنبال زمستان
صفحه 161 از 325
پیدا میشود و اینکه هشت روز هر کدام نامی دارد که در میان اعراب مشهور است: اوّل- صن دوّم- صنّبر سوّم- وبر چهارم- مطفئ
9 طبري: مقصود مردم لوط است و مؤتفکه «ُ وَ المُؤتَفِکات » . الجمر پنجم- مکفئ الظّعن ششم- الآمر هفتم- المؤتمر هشتم- المعلّل
با کسر قاف و فتح باء خوانده شده است « قبل » 9 مجمع: با فتح قاف و سکون باء خواندهاند یعنی پیش از او و «ُ مَن قَبلَه » نیز خواندهاند
12 طبري: پیغمبر [ص] اینکه آیه خواند و بعلی [ع] نگاه کرد و « تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَۀٌ » 92- 20 -قرآن- 77 - یعنی از جانب او. -قرآن- 1
فرمود: از خداي خواستم که گوش تو را چنین کند. آن حضرت فرمود: از آن پس آنچه از پیغمبر شنیدم بخاطرم ماند و فراموش
با سکون یاء نیز خوانده شده است، و معنی جمله اینکه است: گوش آماده براي شنیدن و نگاه « تَعِیَها » : 28 مجمع - نکردم. -قرآن- 1
17 گر که ناصح را بود صد داعیه || پند را اذنی بباید واعیه گر نبودي گوشهاي عیب گیر|| - داشتن پند آینده، حسینی: -قرآن- 7
وحی ناوردي ز گردون یک بشیر تأویلات کاشانی: یعنی آن گوشها که بفطرت و خلقت اصلی خود باقی است و آنچه از حقّ
شنیده نگاه داشته است و عهد توحید و یکتاپرستی فراموش نکرده است. و از دیو سخن بیهوده نشنیده و در اینکه زندگی بهر گفتار
گوش فرانداده و روي گردان از سوي حق نشده است. و از اینرو است که بهنگام آمدن آیه پیغمبر بعلی فرمود: از خدا خواستم:
گوش تو را چنین قرار دهد [ صفحه 348 ] چون نگهبان چنین اسرار علی بود که خود گفت: با همان فطرت و نهاد اصلی خداوندي
19 مجمع: عبد اللّه مسعود گفت: سه نوبت مردم را عرضه میدارند در « تُعرَضُونَ » . بدنیا آمدم و بایمان و هجرت ز دیگران جلو شدم
دو کرّت عذر آورند و جدل کنند و در سوّم کارنامهها به دستها برسد. کشف بعضی گفتهاند: اینکه عرضه نه براي اطّلاع خداوند
است بلکه براي نموداري و استواري عدل است. و نیز گفتهاند: براي آگاهی هر کس است از استحقاق ثواب و عقاب خود. -قرآن-
با یاء بصیغهي مذکّر غایب نیز خواندهاند. و خافیۀ یعنی شخصی یا کاري پوشیده و مخفی. - « یخفی » : 19 مجمع « لا تَخفی » 14-1
20 تأویلات: یعنی سیاههي کارهاي او از سوي نیرومندي الهی که خرد او است باو میرسد و شادمان «ِ کِتابَه بِیَمِینِه » 12- قرآن- 1
هاؤُمُ » 25- میشود و میخواهد که از آن خوشی و نیکبختی، دیگران هم خبردار شوند از اینکه رو است که میگوید: -قرآن- 1
و جملهي بعد کتابه بشماله یعنی از سوي ناتوانی نفسانی حیوانی او به او میرسد و پشیمان میشود و افسوس میخورد « اقرَؤُا- الخ
21 مجمع: هاي آخر براي نظم و هم وزنی آخر آیات « مُلاق حِسابِیَه » 182- 17 -قرآن- 169 - قرآن- 1 - .« یا لَیتَنِی- الخ » که میگوید
دنبالهي گفتار پیش « لا» - 38 مجمع: اینکه جمله چند معنی شده است: 1 «ُ فَلا أُقسِم » 21- است کههاي استراحت مینامند. -قرآن- 1
زیادي است « لا» - است یعنی نه چنین است که کافران گویند، سوگند بدیدنی و نادیدنی که آن گفتار فرستادهي بزرگوار است 2
-3 لا بمعنی نفی است یعنی سوگند یاد نمیکنم چون چنان روشن است که نیازي به سوگند نیست 4- لا اقسم بمانند رسم عرب
-5 جبّائی گفته است: یعنی سوگند به دیدنی و ندیدنی یاد «ّ لا و اللّه لا افعل، لا و اللّه لأفعلن » است در سخن خود که میگوید
40 ابو الفتوح: 1- یعنی قرائت و «ٍ لَقَول رَسُول کَرِیم » [ 16 [ صفحه 349 - نمیکنم بلکه بآفرینندهي آن سوگند میخورم. -قرآن- 1
إِنَّه لَقَول رَسُول کَرِیم ذِي » تلاوت محمّد است که کریم است 2- مقصود از رسول کریم جبرئیل است چنانکه در آیت دیگر است
41 تبیان: « ما هُوَ بِقَول شاعِرٍ » 224- 29 -قرآن- 175 - -3 گفتار فرستندهي فرستادهي کریم است که خدا باشد. -قرآن- 1 « قُوَّةٍ- الخ
دور داشتن پیغمبر از شعر و شاعري بدو جهت است: 1- بیشتر شاعران در شعر خود از خواستههاي نفسانی آدمی سخن میگویند و
وادار به آنگونه کارها میکنند ولی پیغمبر چیزي میگوید که خرد میسنجد و خود را نیازمند بآن مییابد و زندگی آدمی بآن
منظّم میشود 2- فهماندن اینکه قرآن از دستهي سخن منظوم مقفّی که شعر مینامند نمیباشد بلکه سخن خاصّی است غیر از آنچه
مردم میشناسند که شعر و نثر و سجع باشد و اینکه خود نشانهي برتري آن و بیچارگی مخالفان آن است. و قتاده گفته است:
- خداوند پیغمبر خود را از شعر گفتن و سخن جاودان سرودن پاك داشته و از اینگونه فکر و کار نگاهداري کرده است. -قرآن- 1
براي تأکید لفظی است و معنی نمیدهد و جمله دو معنی شده است: 1- سخن بروش عرب « ما » 41 فخر: کلمهي « قَلِیلًا ما تُؤمِنُونَ » 26
و با اینکه معنی جمله اینکه است: اندك است که تو بدیدار ما میآئی. مقصود از اینگونه « قلّما تأتینا » گفته شده است که میگوید
صفحه 162 از 325
سخن نفی کلّی است یعنی هرگز بدیدار ما نمیآئی و آیه هم بهمین معنی است که کسی از شما مسلمان نمیشود 2- یعنی کم
42 « قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ » 26- مؤمن میشوید و مقصود اینکه است که مؤمن میشوید و نمیسنجید و بزودي بر میگردید. -قرآن- 1
تبیان: یعنی شما کم اندیشه در اینکه سخنان میکنید و اینها را نمیسنجید و گر نه نمیگوئید سخن غیبگو است و با سنجش درست
با یاء بصیغهي غایب نیز خوانده شده است -قرآن- « تُؤمِنُونَ و تَذَکَّرُونَ » : 28 مجمع - تصدیق میکنید که سخن حق است. -قرآن- 1
45 ابو الفتوح: 1- من براي صله و رابط لفظی است و معنی ندارد و مقصود «ِ لَأَخَذنا مِنه بِالیَمِین » [ 36 [ صفحه 350 - -19-7 قرآن- 22
إِنَّکُم » از یمین حق است یعنی او را بدرستی و راستی بگیریم و مؤاخذه کنیم و مسئولش قرار دهیم و انتقام بگیریم. مثل اینکه آیه
2- یعنی قوّت و قدرت 298- 32 -قرآن- 251 - یعنی شما از راه حق و حقیقت بسوي ما میآمدید. -قرآن- 1 «ِ کُنتُم تَأتُونَنا عَن الیَمِین
او را بگیریم چون یمین کنایه از نیرو و توانائی است. 3- دست راست گرفتن کنایه است از خوار و ناتوان کردن چنانکه براي
محکومی میگویند دست او را بگیرید و ببرید و مقصود اینکه است که دست او را میگیریم و از اینکه مقام و شخصیّت که دارد بر
کنار میکنیم و بیچارهاش مینمائیم. مجمع: فرّاء و مبرّد و زجّاج گفتند: یعنی ما او را میگیریم بوسیلهي نیرو و توانائی خود که از او
51 مجمع: حق همان یقین است و اختلاف لفظی است که یکی اضافهي بدیگري شده است «ِ لَحَقُّ الیَقِین » . عاجز نیستیم و چیرهایم
مثل مسجد الجامع و مانند آن که اضافه یک لفظ بلفظ دیگري که در معنی متّحد هستند و همچنین دار الآخرة. و بعضی گفتهاند
22 کشف: حق اضافه بصفت خود شده است یعنی حقّ - حق عقیدهي شخص است و یقین آنچه شک در آن راه ندارد. -قرآن- 1
یعنی اسبی است « هو الجواد عین الجواد » یقینی و غیر قابل تردید. و گفتهاند: یعنی یقینی است که حقیقت یقین است چنانکه گویند
که خود اسب است. تأویلات کاشانی: یعنی یقین خالصی است که از مقام عین الجمع وارد شده است چون اگر از مقام دل محمّد
بود علم الیقین بود و اگر از مقام روح او بود عین الیقین بود ولی چون از مقام وحدت و عین الجمع آمده است حق الیقین است که
52 طبري: یعنی بیاد پروردگار خود و بزرگ نامیدن او که هر چیز « فَسَبِّح بِاسم-ِ الخ » . خالص است و راهی به آمیختگی باطل ندارد
19 تبیان: پاکیزه بدار باسم پروردگار بزرگ. یا او را پاکیزه - در برابر آن کوچک است او را پاکیزه بدار و تسبیح بگوي. -قرآن- 1
بدار از هر چه [ صفحه 351 ] لایق او نیست که صفات آفریدگان او است روایت شده است که چون اینکه آیه نازل شد پیغمبر
فرمود: اینکه را در رکوع نماز خود بگوئید. کشف الاسرار: بپاکی یاد کن و به بیعیبی ستاي نام خداوند خویش آن بزرگوار. و هم
گفته است: کلمهي اسم زیادي است یعنی براي او نماز بگزار و از آنچه لایق او نیست پاکش بدار. ابو الفتوح: آیه دلیل است بر
آنکه اسم نشاید تا مسمّی باشد اگر چنین بودي اضافۀ الشّئ الی نفسه بودي. تفسیر نفحۀ الرّحمان: گفتهاند: مراد باسم مسمّی است.
تفسیر روح البیان: یعنی پاکیزه شمار خدا را بیاد اسم او که بزرگ است باین جور که بگوئی سبحان اللّه براي پاکیزگی و دوري او
از تهمت و سخن خود به او نسبت دادن و براي شکر وحی و الهام که بتو کرده است. پس باین معنی مفعول سبّح محذوف است و
باء براي استعانت است مثل ضربته بالسّوط یعنی بوسیلهي تازیانه زدم. سخن ما: 1- اینکه سوره با کلمات مفرد شکننده و کوبنده
آغاز میشود و تا سی و هفت آیه بهمان سبک بهتآور و حیرتزاي خود رستاخیز در جلو چشمها میدارد و گذشتههاي دردناك
ملّتهاي پیشین و آن ساعت دردناك مرد بیخردي که اندیشهي آیندهي خود ندارد و در برابر حق میآید و هرزه درآیی میکند بیاد
اشاره است باصطلاح مشهور در فلسفهي قدیم « یَومَئِذٍ تُعرَضُونَ- الخ » میدهد که چگونه بآتش درونی خود میسوزد. 2- آیت 18
که چون از شرایط مادّي و خواص زمانی و مکانی بیرون شدید و شما را در معرض شهود و « الحوادث عند الاوائل ثابتات باقیات »
نموداري در آورند همهي گذشته و آیندهي خود بجلو چشم میبینید. و لازم نیست که عرضه در پیشگاه خدا باشد چون نسبت بآن
دوران برداشتن موانع زمانی و مکانی باشد « تُعرَضُونَ » مقام پوشیدگی نیست تا نیاز بعرضه و نمایش باشد چه ممکن است مقصود از
461 [ صفحه 352 ] که در - 35 -قرآن- 448 - و تمام شدن شرائط مادّي و هنگام رسیدن کشت و میوهي دوران زندگی -قرآن- 13
معرض شهود و حضور خواهد بود و نهان و آشکار و یا گذشته و آینده متصوّر نیست. در چنین حالت است و اینکه روز است که
صفحه 163 از 325
آدمی در معرض نموداري نهان و آشکار خود است و در صحنهي نمایش همهي لحظههاي زندگی که یک دم از آن از قلم نیفتاده
و از نظر پوشیده نمانده است. از اینروي گفته شده است: آن روز که شما را بصحنهي نمایش کارهاي زندگی در آورند کوچکترین
شاید براي آن کسان باشد که با خود بیندیشند: اگر « وَ لَو تَقَوَّلَ- الخ » کارتان از چشمتان پوشیده نخواهد بود. 3- از آیت 44 تا 47
محمّد چیزي از خود بگوید و از خدا شمارد که تواند آنها را بشناسد! در برابر چنین فکر گفته شده است: محمّد توان چنین تهمتی
ندارد و گر بکند نابودش میکنیم. و معلوم است که چون اعراب معنی معصوم و هم خاصیّت نگهبانی درونی از خطا را
نمیفهمیدند از اینروي با همان قدرتهاي ظاهري و مجازاتهاي رسمی آدمی براي آنها گفته شده است: اگر احتمال اینکه چنین
44 اینجا ممکن است گفته شود: بموجب - کاري میدهید آسوده باشید که ما خبر داریم و او را بسزایش میرسانیم. -قرآن- 26
اینکه آیه باید هر کس بخدا نسبتی بدروغ دهد و سخنی از گفتهي حق شمارد بهمین گونه مجازات شود. با اینکه صدها مدّعیان
پیغمبري و قرآن مجعول بوده است و کما بیش مردم را گول زدهاند و چندي بمقصود خود رسیدهاند. جواب اینکه است: چون آن
روز بایستی مردم رهبري بحق شوند و شخصیّت نمایان براي اینکه کار آمد، براي جلوگیري از سخنان بیهوده و یا افکار باطل در
برابر او، گفته شده است: که در گفتهي اینکه شخص جاي دروغ نیست و گر نه ما مهلتش نمیدادیم و البتّه چنین اعلانی براي
«ِّ قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَی » آرامش آن فکر و سخن لازم بود. ولی پس از آنکه حق نمودار شد و درست از نادرست نمودار گشت
حوادث و اعمال و افکار و اقوال منفی و نادرست در جهان بسیار است و اینکه آیه ملتزم بجلوگیري از آنها نیست و عمومی ندارد
« فَسَ بِّح- الخ » 4- آیت 52 جملهي [ 733 [ صفحه 353 - که هر گویندهي ناروا را بیچاره کنیم و رگ دلش را ببریم. -قرآن- 693
- شاید مقصود اینکه باشد: اي محمّد چون تو را از مسمّی و نامیدهي به اینکه گونه نامها بهر زبان که باشد خبري نیست. -قرآن- 22
پس همان الفاظ و نامهائی را که خود قرار دادهاید تسبیح کن و از هر بد « ما عرفناك- الخ » 32 چنانکه نقل است: خود فرموده است
و ناروا پاکیزه بدار که جز به تسبیح راهی براي وابستگی باو نیست.
سوره معارج
اشاره
70 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 270- -قرآن- 244
[ [سوره المعارج [ 70 ]: آیات 1 تا 44
37 سَأَلَ سائِل بِعَذاب واقِع [ 1] لِلکافِرینَ لَیسَ لَه دافِع [ 2] مِنَ اللّه ذِي المَعارِجِ - 270 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - -قرآن- 244
[ 211 فَاصبِر صَبراً جَمِیلًا [ 5] إِنَّهُم یَرَونَه بَعِیداً [ 6 - 3] تَعرُج المَلائِکَۀُ وَ الرُّوح إِلَیه فِی یَوم کانَ مِقدارُه خَمسِینَ أَلفَ سَنَۀٍ [ 4] -قرآن- 1 ]
163 وَ لا یَسئَل حَمِیم حَمِیماً [ 10 ] یُبَصَّرُونَهُم یَوَدُّ - وَ نَراه قَرِیباً [ 7] یَومَ تَکُون السَّماءُ کَالمُهل [ 8] وَ تَکُون الجِبال کَالعِهن [ 9] -قرآن- 1
[ المُجرِم لَو یَفتَدِي مِن عَذاب یَومِئِذٍ بِبَنِیه [ 11 ] وَ صاحِبَتِه وَ أَخِیه [ 12 ] وَ فَصِیلَتِه الَّتِی تُؤوِیه [ 13 ] وَ مَن فِی الَأرض جَمِیعاً ثُم یُنجِیه [ 14
- [ 251 کَلّا إِنَّها لَظی [ 15 ] نَزّاعَۀً لِلشَّوي [ 16 ] تَدعُوا مَن أَدبَرَ وَ تَوَلّی [ 17 ] وَ جَمَعَ فَأَوعی [ 18 ] إِن الإِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً [ 19 - -قرآن- 1
152 إِذا مَسَّه الشَّرُّ جَزُوعاً [ 20 ] وَ إِذا مَسَّه الخَیرُ مَنُوعاً [ 21 ] إِلاَّ المُصَلِّینَ [ 22 ] الَّذِینَ هُم عَلی صَ لاتِهِم دائِمُونَ [ 23 ] وَ الَّذِینَ - قرآن- 1
203 لِلسّائِل وَ المَحرُوم [ 25 ] وَ الَّذِینَ یُ َ ص دِّقُونَ بِیَوم الدِّین [ 26 ] وَ الَّذِینَ هُم مِن عَذاب رَبِّهِم - فِی أَموالِهِم حَقٌّ مَعلُوم [ 24 ] -قرآن- 1
237 إِلاّ عَلی أَزواجِهِم أَو ما مَلَکَت - مُشفِقُونَ [ 27 ] إِن عَذابَ رَبِّهِم غَیرُ مَأمُون [ 28 ] وَ الَّذِینَ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُونَ [ 29 ] -قرآن- 1
أَیمانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِینَ [ 30 ] فَمَن ابتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُم العادُونَ [ 31 ] وَ الَّذِینَ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعُونَ [ 32 ] وَ الَّذِینَ
صفحه 164 از 325
315 أُولئِکَ فِی جَنّات مُکرَمُونَ [ 35 ] فَما لِ الَّذِینَ - هُم بِشَ هاداتِهِم قائِمُونَ [ 33 ] وَ الَّذِینَ هُم عَلی صَ لاتِهِم یُحافِظُونَ [ 34 ] -قرآن- 1
کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهطِعِینَ [ 36 ] عَن الیَمِین وَ عَن الشِّمال عِزِینَ [ 37 ] أَ یَطمَع کُلُّ امرِئ مِنهُم أَن یُدخَلَ جَنَّۀَ نَعِیم [ 38 ] کَلّا إِنّا خَلَقناهُم مِمّا
[ 265 فَلا أُقسِم بِرَب المَشارِق وَ المَغارِب إِنّا لَقادِرُونَ [ 40 ] عَلی أَن نُبَدِّلَ خَیراً مِنهُم وَ ما نَحن بِمَسبُوقِینَ [ 41 - یَعلَمُونَ [ 39 ] -قرآن- 1
[ فَذَرهُم یَخُوضُوا وَ یَلعَبُوا حَتّی یُلاقُوا یَومَهُم الَّذِي یُوعَدُونَ [ 42 ] یَومَ یَخرُجُونَ مِنَ الَأجداث سِراعاً کَأَنَّهُم إِلی نُصُب یُوفِضُونَ [ 43
فلز گداخته، « المهل » : 406 [ صفحه 354 ] معنی لغات - خاشِعَۀً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّۀٌ ذلِکَ الیَوم الَّذِي کانُوا یُوعَدُونَ [ 44 ] -قرآن- 1
بخواري و « مُهطِعِینَ » بیآرام، آزمند، نا شکیبا « هلوع » . مال بیارزش، کار آسان، اعضاي بدن « الشّوي » . روغن زیتون، نازك
از مصدر عزي به فتح اوّل و سکون دوّم بمعنی وابستگی و انتساب. « عِزِینَ » . بیچارگی مینگرند و چشم بجاي دیگر نمیدارند
از « یُوفِضُونَ » . از مصدر رهق بفتح اوّل و دوّم بمعنی وادار کردن بر بیش از توانائی، ستم، بیخردي، زشتکاري، دروغ، شتاب « ترهق »
432 ترجمه: بنام - 220 -قرآن- 419 - 152 -قرآن- 210 - وفض بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی شتاب کردن و دویدن. -قرآن- 139
خداي روزي رسان آمرزگار بندگان 1 یکی پرسید: کسی به رستاخیز گرفتار شود! 2 [اي محمّد بگو] آن ویژهي کافران است که
کس را توان جلوگیري آن نباشد 3 و آن از سوي خداوندي است که همهي نردبانها و دستاویزهاي برتري و بهرهمندي از او است 4
و بروزي بود که باندازه پنجاه هزار سال باشد و فرشتگان و سروش به پیشگاه او بالا روند 5 پس اي محمّد [ صفحه 355 ] شکیبا
بنکوئی باش 6 که آن روز بچشم کافران دور است 7 و آماده به پیشگاه ما است 8 همان روز که آسمان چون مس گداخته بود 9 و
کوهها همچو پشم از هم جدا شده 10 و خویشان یکدگر را بینند و پرواي هم ندارند 11 به آن روز گناهکاران آرزو کنند: 12
فرزندان و برادران 13 و دوستان و خویشان پناهگاهشان 14 و هر چه در زمین است بدهند و از گرفتاري آن روز برهند. 15 ولی کی
فراهم شود که گرفتارند بزبانهي آتشی که 16 پوست کند 17 و بخود کشد هر که پشت بحق کرد و نافرمانی بود 18 و سرمایه فراهم
کرد و بیندوخت 19 البته آدمی آزمند و ناشکیب آفریده شده 20 که اگر بد بیند آرام نیارد 21 و اگر خوشی بیند ز دیگران مضایقه
کند 22 و شود کسی جز ایشان بود همچو مردم نماز گزار 23 که پیوسته با آن سر و کار دارند 24 و هم آنها که در سرمایه ایشان
25 بهرهي معیّن براي گدایان و بینوایان باشد 26 و آنها که رستاخیز باور دارند 27 و باندیشهي گرفتاري خداوندیند 28 که کس از
آن آسوده- دل نتواند بود 29 و نیز آنها که شرم از همسر 30 و زر خرید خویش نگاه دارند که بر آن سرزنش نمیشوند 31 و آنکه
جز اینکه خواهد کند پاي ز اندازه برون کرده است و ستمکار شده است 32 و آنها که درست پیمان برند و خیانت در امانت نکنند
33 و آنها که چون گواه شدند بر آن استوار بمانند [و پوشیده ندارند] 34 و آنها که مواظب نماز خود باشند 35 جملگی در بهشتی
ارجمند بوند 36 اي محمّد چرا اینکه کافران که پیرامون تواند گروهی چند دسته شده هر یک بسوئی 37 از چپ و راست گردن
کشیدهاند و چشم بتو دوختهاند 38 مگر هر یکشان آرزو دارند که در بهشت و خوشی اندرون شوند! 39 البتّه چنین نخواهد شد
که خود دانند از چه آفریدهایم و چه شایستگی دارند [و چه وسیله براي خوشبختی خود فراهم کردهاند] 40 سوگند به پروردگار
خاوران و باختران 41 نه سوگند که توانیم مردمی به از ایشان بجایشان آوریم و ز کس عقب نمانیم و بیچاره نباشیم 42 پس تو آنها
را بخود گذار که بیهوده گویند و بازي کنند تا روز [ صفحه 356 ] سر رسید خود بینند 43 همان روز که از گور بدر شوند با
چشمانی فرو هشته و به خواري مانده 44 و چنان شتابان که گوئی بسوي پرچم و نشانهاي دوانند. اینکه چنین بود آن روز که
بمکّه « الَّذِینَ فِی أَموالِهِم- الخ » : وعدهگاهشان شده. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بمکّه آمده است. و حسن بصري گفته است
را آخر آیه « أَلفَ سَنَۀٍ » نازل نشده است و چهل و چهار آیه است مگر از نظر قاریهاي شام که چهل و سه دانستهاند و کلمات
-1 17- 1 کشف: در مقصود باین آیه چهار قول است: -قرآن- 1 « سَأَلَ سائِل-ٌ الخ » 249- 110 -قرآن- 234 - ندانستهاند. -قرآن- 82
إِن کانَ هذا- » نضر بن حارث گفت: اگر اینکه سخنان درست است و از سوي تو پس بر سر ما سنگ بریز چنانکه در قرآن است
چنان که در جاي دیگر قرآن « فَأَسقِط عَلَینا کِسَ فاً- الخ » اینکه آیه بجواب اینکه خواسته و سخن نازل شد 2- ابو جهل گفت « الخ
صفحه 165 از 325
اینکه جمله از کافري نقل شده است و اینکه آیه بجواب اینکه خواسته آمده است 3- براي آن گروه کافر آمد که هم در قرآن
بجواب اینکه خواستهشان اینکه آیه نازل شد 4- گفتهاند: پیغمبر از آزار «ِ عَجِّل لَنا قِطَّنا قَبلَ یَوم الحِساب » خواستهشان نقل شده است
-250- 142 -قرآن- 225 - کافران بستوه بود و خواست که خدا آنها را گرفتار کند. اینکه آیه بجواب آن حضرت آمد. -قرآن- 127
با یاء خوانده شده است که از سیلان بمعنی روانی آب باشد و معنی چنین «ٌ سَأَلَ سائِل » 514 ابو السعود: اینکه جمله - قرآن- 468
3 طبري: یعنی داراي برتري و «ِ ذِي المَعارِج » 43- خواهد بود: عذاب انجام شده است چون سیل از بستر رودخانه و دره. -قرآن- 26
درجات و بخشش و خوشی. مجمع اینکه کلمه چند معنی شده: 1- یعنی داراي راهها و نردبانهائی که ملائکه بآسمان بالا روند یا
جاهاي بلند و آسمانها که فرشتگان بآن جا روند 2 داراي ملائکه که بآسمان روند 3- داراي درجات و بخششها که به پیغمبران خود
19 [ صفحه 357 ] بلندي چنانکه در جاي دیگر گفته شده - دهد. فی ظلال القرآن: اینکه کلمه تعبیري است از برتري و -قرآن- 1
4 طبري: یعنی ملائکه و جبرئیل در روزي که بآسمان بسوي خدا بالا « تَعرُج المَلائِکَ ۀُ- الخ » 66- قرآن- 43 - .«ِ رَفِیع الدَّرَجات »
میروند از فرودترین قسمتهاي زمین هفتم تا بالاترین پدیدهي او در بالاي آسمان هفتم باندازهي پنجاه هزار سال کار مردم و
آفریدگان است. و بعضی گفتهاند: یعنی روز قیامت که ملائکه به سوي خدا بالا میروند و بحساب مردم رسیدگی میشود پنجاه
هزار سال است و ابو سعید خدري از پیغمبر پرسید: چگونه چنین روزي بود! فرمود: براي مؤمن درازي آن روز سبکتر از اندازهي
23 مجمع: از امام صادق [ع] نقل - با یاء به صیغهي مذکّر خوانده است. -قرآن- 1 « یعرج » انجام یک نماز واجب است و کسائی
است: یعنی روزي که اگر مردم بخواهند به حساب کارها برسند در پنجاه هزار سال هم تمام نخواهد شد ولی در پیشگاه حق بیک
دم انجام شود. و هم از آن حضرت نقل است که آن روز به نیمه نارسیده بهشتی و جهنّمی بجاي خود خواهد رفت. و بعضی
گفتهاند: یعنی از اوّل نزول ملائکه و امر و نهی میان مردم تا آخرین موقع که بآسمان بالا میروند و رستاخیز خواهد بود پنجاه هزار
19- 19 تفسیر حسینی: -قرآن- 1 « خُلِقَ هَلُوعاً » . سال است که اندازه درازي دنیا است که جز خدا نمیداند چند بوده و چند مانده
جانوري را که بجز آدمی است || معده چو پر شد سبب بیغمی است آدمی است آنکه بسیري بود || بر سر سیري غم روزي خورد
خورد همه عمر ز بیش و ز کم || روزي هر روزه ز خوان کرم و ز ره حرص و املش همچنان || هیچ غمی نیست بجز فکر نان
36 کشف: اینکه آیه براي گروهی نازل شد که دور پیغمبر [ص] جمع میشدند و گوش به سخن او میدادند و « قِبَلَکَ مُهطِعِینَ »
24 [ صفحه 358 ] و - مسخرهاش میکردند و سخنش دروغ میشمردند. و بعضی گفتهاند مقصود آنها است که میرفتند -قرآن- 1
دورش را میگرفتند ولی مؤمن نمیشدند یا براي احتراز از برگشتن دین خود یا براي موافقت با خویشان خود، و بگمان اینکه براي
38 فخر: یعنی « أَ یَطمَع کُلُّ- الخ » : همین رفتن حضور پیغمبر استحقاق بهشت خواهند داشت، از اینروي بدنبالهي آن گفته شده است
از چند جهت « إِنّا خَلَقناهُم- الخ » مگر کافران چنین طمع دارند که همانند مسلمین به بهشت روند، چنین نخواهد شد. و جملهي بعد
مربوط بآیت جلو است: 1- چون مسلمانانرا بریشخند میگرفتند گفته شده است: طمع بهشت رفتنشان درست نیست که میدانند از
چه ساخته شدهاند پس به چه استحقاق انتظار سعادت دارند 2- چون خود میدانند از چه ساخته شدهاند که نطفه و علقه باشد پس
-20- استحقاق از کجا است و باید برتري براي خود بایمان حق شناسی فراهم کنند تا شایسته بهشت و سعادت شوند. -قرآن- 1
40 فخر: 1- یعنی مشرق و مغرب هر روز که غیر روز دیگر است 2- مشرق و مغرب هر «ِ بِرَب المَشارِق وَ المَغارِب » 162- قرآن- 144
کوکبی 3- مقصود از مشرق دعوت هر پیغمبر است و مغرب مرگ او است 4- مقصود از مشارق رهبریهاي مردمان است و مغارب
« عَلی أَن نُبَدِّلَ- الخ » . 38 ابو الفتوح: ربّ المشرق و المغرب بصورت مفرد نیز خوانده شده است - بیچارگیهاي آنان است. -قرآن- 1
- 1- بجاي آن اعراب مکّه مردم مهاجر و انصار همدم پیغمبر شدند 2 23- 41 فخر: در مقصود باین جمله اختلاف است: -قرآن- 1
کَأَنَّهُم » . پارهاي از آنها را عوض کرد که مسلمان شدند 3- اینکه جمله براي قدرت نمائی و ترساندن آنها بوده است و انجام نشد
با فتح و صداي بالاي نون و صاد بیصدا و ساکن خواندهاند که منصوب و بر « نصب » 43 طبري: عموم قاریها « إِلی نُصُب یُوفِضُونَ
صفحه 166 از 325
افراشته باشد و معنی جمله اینکه است: گویا بسوي پرچمی که براي آنها بر افراشتهاند از یکدگر جلو میدوند، و یا بسوي بت بر قرار
40 [ صفحه 359 ] نون و صاد خوانده است و بمعنی بت گرفته است که جمع - شده میدوند. و حسن بصري با صداي جلو -قرآن- 1
آن انصاب است یعنی گویا بسوي خداي خود میدوند. سخن ما: از اوّل اینکه سوره تا آیت هجدهم تکرار همان ترس احوال-
قیامت است و فشردن مغز و اعصاب اعراب سر سخت از آن گرفتاري و آزاري که جز ایمان و فرمانبري راه آسایش از آن متصوّر
نیست و کلمات ذي المعارج، تعرج الملائکۀ، یوم خمسین الف سنۀ. همگی اینکه گفتهها نمونهاي از کمال قدرت حق و بیچارگی
آدم نافرمان است چنانکه در حدیث ابو سعید خدري بود: براي مردم مؤمن اینکه دوران یک دم است. پس همهي اینکه تعبیرات
نمونهها است و یادآوري که اگر بخواهید از آیندهي خود و سزاي بد رفتاريتان در برابر قدرت حق خبردار شوید با آن اندازه و
مقیاس که خود دارید بسنجید که هزاران نردبان است براي بالا رفتن فرشتگان و مقدّسات شما به پیشگاه قدرت بمدّت پنجاه هزار از
آنچه شما سال و گذشت روزگار میدانید.
سوره نوح
اشاره
71 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 270- -قرآن- 244
[ [سوره نوح [ 71 ]: آیات 1 تا 28
[ 37 إِنّا أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه أَن أَنذِر قَومَکَ مِن قَبل أَن یَأتِیَهُم عَذاب أَلِیم [ 1 - 270 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - -قرآن- 244
قالَ یا قَوم إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِین [ 2] أَنِ اعبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوه وَ أَطِیعُون [ 3] یَغفِر لَکُم مِن ذُنُوبِکُم وَ یُؤَخِّرکُم إِلی أَجَل مُسَ  می إِن أَجَلَ اللّهِ
360 قالَ رَب إِنِّی دَعَوت قَومِی لَیلًا وَ نَهاراً [ 5] فَلَم یَزِدهُم دُعائِی إِلاّ فِراراً [ 6] وَ إِنِّی - إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَو کُنتُم تَعلَمُونَ [ 4] -قرآن- 1
کُلَّما دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلُوا أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم وَ استَغشَوا ثِیابَهُم وَ أَصَ رُّوا وَ استَکبَرُوا استِکباراً [ 7] ثُم إِنِّی دَعَوتُهُم جِهاراً [ 8] ثُمَّ
359 فَقُلت استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه کانَ غَفّاراً [ 10 ] یُرسِل السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً [ 11 ] وَ - إِنِّی أَعلَنت لَهُم وَ أَسرَرت لَهُم إِسراراً [ 9] -قرآن- 1
- [ یُمدِدکُم بِأَموال وَ بَنِینَ وَ یَجعَل لَکُم جَنّات وَ یَجعَل لَکُم أَنهاراً [ 12 ] ما لَکُم لا تَرجُونَ لِلّه وَقاراً [ 13 ] وَ قَد خَلَقَکُم أَطواراً [ 14
274 أَ لَم تَرَوا کَیفَ خَلَقَ اللّه سَبعَ سَماوات طِباقاً [ 15 ] وَ جَعَلَ القَمَرَ فِیهِن نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمسَ سِراجاً [ 16 ] وَ اللّه أَنبَتَکُم مِنَ - قرآن- 1
292 لِتَسلُکُوا مِنها سُبُلًا - الَأرض نَباتاً [ 17 ] ثُم یُعِیدُکُم فِیها وَ یُخرِجُکُم إِخراجاً [ 18 ] وَ اللّه جَعَلَ لَکُم الأَرضَ بِساطاً [ 19 ] -قرآن- 1
فِجاجاً [ 20 ] قالَ نُوح رَب إِنَّهُم عَصَونِی وَ اتَّبَعُوا مَن لَم یَزِده مالُه وَ وَلَدُه إِلاّ خَساراً [ 21 ] وَ مَکَرُوا مَکراً کُبّاراً [ 22 ] وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ
372- آلِهَتَکُم وَ لا تَذَرُن وَ  دا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسراً [ 23 ] وَ قَد أَضَ لُّوا کَثِیراً وَ لا تَزِدِ الظّالِمِینَ إِلاّ ضَلالًا [ 24 ] -قرآن- 1
[ مِمّا خَطِیئاتِهِم أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا ناراً فَلَم یَجِدُوا لَهُم مِن دُونِ اللّه أَنصاراً [ 25 ] وَ قالَ نُوح رَب لا تَذَر عَلَی الَأرض مِنَ الکافِرِینَ دَیّاراً [ 26
إِنَّکَ إِن تَذَرهُم یُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا یَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً [ 27 ] رَب اغفِر لِی وَ لِوالِدَي وَ لِمَن دَخَلَ بَیتِیَ مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِینَ وَ المُؤمِناتِ
جمع فج بمعنی راه گشادهي نمایان میان دو کوه. « فجاج » : 422 [ صفحه 360 ] معنی لغات - وَ لا تَزِدِ الظّالِمِینَ إِلاّ تَباراً [ 28 ] -قرآن- 1
ودّ، سواع، یغوث، یعوق، نسر نام بتهاي قبایل مختلف عرب است که هر کدام بتی داشتند بنامی مخصوص بخود. ترجمه: بنام خداي
روزي ده همگان مهربان بفرمانبران 1 ما نوح را به سوي مردمش فرستادیم تا بیمشان دهد ز آن بیش که آزاري دردناك بر سر
ایشان رسد 2 او بآنها گفت: اي خویشان و پیوندان من بآشکار شما را خبردار میکنم 3 که خدا را بپرستید و ز نافرمانیش پرهیز
کنید و فرمان من برید تا [شما را رهبري کنم و] 4 خداوند گناهان شما بیامرزد و تا بروز سرنوشت زندهتان بدارد [و بمرگ ناگهان
صفحه 167 از 325
گرفتار نشوید] چه اگر بدانید، سرنوشت حق چون رسد دمی [ صفحه 361 ] واپس نیفتد، ولی نوح بما نالید که 5 پروردگارا من
مردم خود را بشب و روز بخواندم 6 و آنها را جز گریز از حق چیزي نیفزود 7 و هر زمان که ایشان را براه راست خواندم تا تو
بیامرزي انگشت بگوش نهادند و جامه بر سر کشیدند و سر- سختی کردند و گردنفرازي نمودند 8 سپس بآواز بلند بسوي تو
خواندم 9 و هم بنهان و آشکار 10 و گفتم: ز پروردگار خود آمرزش بخواهید که او ز دیر زمان آمرزنده بود 11 و هم آب ز
آسمان برايتان بریزد 12 و بسرمایه و فرزند کومک کند و رود و بستان برايتان بسازد 13 چه شود شما را که امید بزرگی ز خداي
خود ندارید! 14 با اینکه او جور بجورتان آفرید 15 مگر نبینید چگونه هفت آسمان مطبّق آفرید! 16 و ماه در آن میان روشن کرد و
خورشید همچو چراغی نمود 17 و همان خداوند است که شما را چو گیاه از زمین بدر کرد 18 و سپس بدرون آن باز برد و دگر
بار ز آن بیرون کند 19 و همو است که زمین برایتان بگسترد 20 تا ز میان کوهستان راه خود بپیمائید [زان پس] 21 نوح گفت:
پروردگارا آن مردم فرمانم نبردند و بدنبال آن کس رفتند که مال و فرزندش بجز زیان چیزي نیفزود 22 و بزرگ حیلهاي [در
برابرم] کردند که 23 بمردم گفتند بتهاي خود رها نکنید و از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر در نگذرید 24 و البتّه بسیاري را از
راه بگرداندند پس تو نیز بر گمراهی ستمکاران بیفزاي 25 از سوي اینکه گناهان بود که آنها بآب فرو شدند و ز ان پس بآتش
درونشان کردند و به پیشگاه حق و مجازات او یارانی ندیدند 26 و نوح نفرین کرد که پروردگار از کافران کسی بر زمین زنده مدار
27 که گر رهاشان کنی گمراهی بندگانت دهند و جز بیدین و بدکار نزایند [و آنگاه چنین دعا کرد] 28 پروردگارا مرا بیامرز و پدر
و مادرم و آنکه با ایمان بخانه و حوزهي رهبري من درون شد و همهي مرد و زن مؤمن بیامرز و بر ستمکاران بجز نابودي میفزاي.
سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بمکّه نازل شده و بحساب قاریهاي کوفه بیست و هشت آیه است و در بصره و شام بیست و نه و
4 کشف: یعنی تا آخر مدّت عمر آسودهتان میگذارد و گرفتار غرق و کشتار و « یُؤَخِّرکُم- الخ » [ دیگران سی آیت. [ صفحه 362
7 طبري: یعنی خود را در پوشاكشان پوشاندند کشف: یعنی صورت « استَغشَوا ثِیابَهُم » 14- دگر بلاهاي کشنده نمیشوید. -قرآن- 1
8 مجمع: 1- یعنی بصداي بلند 2- یعنی آشکار که یکدگر را « دَعَوتُهُم جِهاراً » 23- خود در لباس پوشاندند تا مرا نبینند. -قرآن- 1
میدیدند و پنهان نبود. و جملههاي بعد [اعلنت و اسررت] یعنی بآشکار و پنهان دعوت کردم و یا معنی چنین است: بعضی را
آشکار و بعضی را در نهان دعوت کردم و باز آنها که بآشکار دعوت شده بودند در نهان دعوتشان کردم و آنها که در نهان
فَقُلتُ » 22- دعوت شده بودند بآشکار دعوت کردم و مقصود اینکه است که بهر وسیله براي رهبريشان متوسّل شدم. -قرآن- 1
10 ابو الفتوح: نقل است که مردي نزد حسن بصري آمد و گفت: گناه بسیار دارم گفت: برو و استغفار کن « استَغفِرُوا رَبَّکُم- الخ
دیگري گفت کشت بسیار کردهام و باران نیامده ترسم چیزي دستگیرم نشود. گفت: برو استغفار کن. سوّمی گفت: درویشم دعائی
بیاموز که گشایشی آرد. گفت: برو و استغفار کن. دیگري آمد و گفت: مال بسیار دارم و فرزند ندارم و ترسم که پس از من مالم
بدشمنان و نامستحقّان رسد. گفت: برو و استغفار کن. پنجمی آمد که بستانی دارم و میوهي آن نزدیک است و آب نیست ترسم
نابود شود و نرسد گفت: برو استغفار کن. گروهی که آنجا بودند با تعجّب گفتند براي چند جور نیازمندي یک راه آسودگی
چگونه باشد! حسن گفت: اینکه نه از خود گفتم که از گفتهي نوح یاد گرفتم چه براي همهي اینها ملّت خود را سفارش به استغفار
13 « لا تَرجُونَ لِلّه وَقاراً » 891- 847 -قرآن- 859 - 32 -قرآن- 835 - قرآن- 1 - .« استَغفِرُوا- تا-بن که یَجعَل لَکُم أَنهاراً » کرد و گفت
31 چون وقار بمعنی عظمت است و رجاء در اینجا بمعنی خوف است 2- إبن - مجمع: 1- یعنی از بزرگی خدا نمیترسید! -قرآن- 1
عبّاس گفته است: حق عظمت خداوندي بجاي نمیآورید و فرمان او نمیبرید 3- قتاده [ صفحه 363 ] گفته: یعنی امید عاقبت از
خدا ندارید 4- چرا از خدا امید ثواب و ترس عذاب ندارید 5- چرا امید بعاقبت ایمان ندارید و موحّد نیستید 6- ابو مسلم گفته
14 فخر: 1- یعنی بشکلهاي جور بجور که نطفه و علقه و غیره باشد شما را « خَلَقَکُم أَطواراً » . است: یعنی عقیدهي ثابت بخدا ندارید
أَ لَم تَرَوا » 22- آفرید 2- یعنی باحوال مختلف شما را آفرید که دسته هاي جوراجور مردم باشد و هیچیک بدیگري نماند. -قرآن- 1
صفحه 168 از 325
23 مجمع: از اینجا روي سخن با کافران است و اظهار - 15 طبري: اینکه هم دنبالهي نقل سخن نوح است. -قرآن- 1 « کَیفَ- الخ
استفاده میشود که همگی اینکه آیات نقل سخن نوح است. -قرآن- « جَعَلَ لَکُم الَأرضَ- الخ » قدرت. و از سخن فخر در آیت 19
16 مجمع: چند معنی شده است: 1- یعنی ماه را در آسمان و زمین نور قرار داد که روشن میکند « وَ جَعَلَ القَمَرَ فِیهِن نُوراً » 54-29
-2 فیهن بمعنی معهن میباشد یعنی ماه را با آفرینش آسمان و زمین پرتو براي اهل زمین کرد 3- معنی فیهن در ضمن و خیر و لاي
آنها است یعنی در جزء خلقت آنها ماه را پرتو قرار داد چنانکه میگویند در اینکه سرزمین چاه است با اینکه چاه در یک جاي
16 فخر: چون ضیاء قويتر از نور است و سراج مضیئ است از اینکه روي قمر که « الشَّمسَ سِراجاً » 39- معیّنی است. -قرآن- 1
17 طبري: یعنی «ِ أَنبَتَکُم مِنَ الَأرض » 20- ضعیفتر است نور گفته شده و شمس سراج که به معنی روشنائی بیشتر است. -قرآن- 1
29 مجمع: 1- یعنی در آغاز آفرینش از زمین آدم و نسل او از - خدا از خاك زمین ایجادتان کرد و از آن شما را بیافرید. -قرآن- 1
پس او آفرید 2- یعنی ایجاد بشر بوسیلهي تغذیه از نبات زمین کرد 3- چون کوچک را [ صفحه 364 ] بزرگ میکند و کوتاه را
21 مجمع: 1- یعنی مردم دنبال سرمایهدارها رفتند و گول « وَ اتَّبَعُوا مَن لَم یَزِده-ُ الخ » . بلند قامت پس گویا که از زمین رویانده است
سرمایهي آنها را خوردند و گفتند: اگر نوح ارزشی داشت بایستی چون اینان سرمایهدار میبود 2- مردم دون و نادار دنبال
سرمایهداران رفتند با اینکه آن مال و اولاد براي خود آنها هم جز زیان و نابودي بدنیا و آزار به آخرت سودي ندارد. و کلمهي
« مَکراً کُبّاراً » 34- بصورت مفرد به فتح واو و لام. و با ضم واو و سکون لام بصورت جمع هر دو خوانده شده است. -قرآن- 1 « ولد »
32 نیشابوري: مکر کردند که مردم را گول میزدند و میگفتند دین پدران بهتر است که پدر از فرزند داناتر است و نیز میگفتند:
اینکه بتها هم خیر و برکت و سود میدهند و هم شفاعت میکنند و بزرگی مکر و حیله از آن رو است که بهترین خوبیها دعوت
بدین و راه راست است پس در برابر بزرگترین بدیها رهبري بشرك و کفر است اینکه است که حیله کردند و بدترین و بزرگترین
23 طبري: 1- محمّد بن قیس گفت: در آن روزگار چند نفر مردم « لا تَذَرُن وَ  دا- الخ » 18- حیله اینکه کار آنها بود. -قرآن- 1
درستکار بودند باین اسمها که دیگران پیروي آنها میکردند و پس از مرگشان پیروان آنها گفتند اگر تصویر اینکه پیشوایان را
بسازیم بهتر از آنها یاد میکنیم و وادار بعبادت میشویم و چون صورتها درست شد و مردم آن دوران مردند شیطان
ببازماندگانشان وسوسه کرد که پدرانتان اینها را می- پرستند و از آنها باران میخواستند و میبارید مردم پذیرفتند و آنها را
پرستیدند و نام بتها شد 2- قتاده گفت: اینکه نامها بت مردم نوح بود که عرب آنرا بت خود قرار دادند بجوري که اندك چوب و
گل سنگ از آن کم نکردند و قبیلهي کلب که در دومۀ الجندل جاي داشتند ودّ را براي خود بت معیّن کردند و در ریاط بت
هذیل، سواع بود. و بنی غطیف که از قبیلهي مراد در جرف از سر- زمین سئاف ساکن بودند یغوث را انتخاب کردند. و قبیلهي
با « وَ  دا » 22 [ صفحه 365 ] بلخع یعوق بتشان بود. و نسر مال ذي کلاع از قبیلهي حمیر بود. و کلمهي - همدان ساکن -قرآن- 1
93 تفسیر لاهیجی: در علل الشّرایع از امام صادق [ع] نظیر نقل طبري - صداي بالا و جلو واو هر دو قرائت شده است. -قرآن- 85
روایت شده است. مجمع: واقدي گفته است: ودّ بصورت مردي ساخته شده بود و سواع بصورت زن و یغوث بمانند شیر و یعوق
چون اسب و نسر بشکل کرکس بود و نقل است که بواسطهي طوفان نوح اینکه بتها در زیر خاك پنهان شد تا اینکه شیطان آنها را
24 مجمع: 1- یعنی بواسطه پرستش بتها آنها مردم زیادي را گمراه « أَضَ لُّوا کَ ثِیراً » . براي اعراب بت پرست از زیر خاك در آورد
مِمّا » 147- 21 -قرآن- 108 - -2 یعنی بزرگانشان زیادي از مردم را گمراه کردند. -قرآن- 1 « رَب إِنَّهُن أَضلَلنَ کَثِیراً » کردند. مثل
صله است و زاید و « ما » قرائت کرده است و هر دو جمع خطیئه است. و کلمهي « خَطایاهُم » 25 کشف: ابو عمرو « خَطِیئاتِهِم- الخ
معنی چنین است بواسطهي گناهانشان. و نیز در کشف الأسرار نوشته است: قوم نوح بسعایت نوح در اینکه جهان هلاك شدند و
و « یَهدِیهِم رَبُّهُم بِإِیمانِهِم » و امّت محمّد بشفاعت وي درین جهان هدایت یافتند « أُغرِقُوا فَأُدخِلُوا ناراً » در آن جهان بعقوبت رسیدند
429 -قرآن- - 340 -قرآن- 393 - 61 -قرآن- 311 - 21 -قرآن- 49 - قرآن- 1 - .«ٌ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ عَظِیم » در آن جهان بمغفرت رسیدند
صفحه 169 از 325
26 ابو الفتوح: یعنی هر کس بر زمین بگذرد. و وزن اینکه کلمه فیعال است از مصدر دار یدور دورا، دورا که « دَیّاراً » 500-463
اصل آن دیوار است واو تبدیل بیاء و ادغام شده است. و گفتهاند: بر وزن فعّال است براي نسبت بدار یعنی صاحب داروخانه و عرب
27 فخر: اینکه سخن « لا یَلِدُوا إِلّا فاجِراً » 11- یعنی نیست کسی که بکارخانه برسد. -قرآن- 1 « ما فی الدّار دیّور و لا دیّار » میگوید
لَن یُؤمِنَ مِن قَومِکَ إِلّا » 28 [ صفحه 366 ] خدا باو بود چنانکه در آیت دیگر گفته شده است - نوح بواسطه اخبار از سوي، -قرآن- 1
فَلَبِثَ » که غیر از همین مؤمنین دیگري مؤمن نخواهد شد و نیز درازي مدّت دعوت که در آیت دیگر گفته شده است « مَن قَد آمَنَ
28 کشف: « دَخَ لَ بَیتِیَ مُؤمِناً » 244- 109 -قرآن- 226 - براي او یقین شده بود که کسی مؤمن نخواهد شد. -قرآن- 58 « فِیهِم- الخ
28 سخن ما: 1- آیت سوّم - یعنی به مسجد من داخل شد با ایمان یا با ایمان بکشتی من آمد یا بدین من با ایمان وارد شد. -قرآن- 1
نوح با مردم میگوید: آمرزش گناهانتان مشروط است ببندگی و تقوي و فرمانبري از من پس معلوم « اعبُدُوا اللّهَ- الخ » و چهارم
میشود بندگی و تقوي که از رهبري پیغمبران نباشد اثر ندارد و بتنهائی عقل و فطرت آدمی راه سعادت بدست نمیآید و ناچار
که « یُؤَخِّرکُم إِلی أَجَل مُسَ  می » 2- آیت 4 جملهي 52- رهبر و راهنما هم لازم است تا انسان بسعادت ممکن خود برسد. -قرآن- 35
گفته شده است: مرگ شما را تا بهنگام سرنوشت بعقب میبرد و بمرگ ناگهان گرفتار نمیکند. اینکه مطلب مانند آمرزش گناه
مربوط ببندگی و تقوي و فرمانبري شده است و آیا چه رابطه است میان خدا پرستی و آسودگی از مرگ ناگهانی! در پاسخ به اینکه
پرسش اوّل: طنطاوي گفته است: تقوي و فرمانبري موجب آسایش و بهرمندي از منابع زندگی و خوراك کافی بدست آوردن است
که خود راه بهداشت و آسایش از هر بلاي ناگهانی است و مرگ و میر بر خلاف انتظار. دوّم: شاید مقصود نوح ترساندن مردم بوده
است از پیشآمدهاي ناگهان و آنچه در مدّت زندگی گرفتاریها و بیماریهاي گوناگون دیدهاند که اگر دیندار و فرمانبر باشید
مجازات نمیشوید و آنگونه مرگ و گرفتاري ندارید و از عمر طبیعی بهرهمند خواهید شد چنانکه سر انجام نافرمانیشان طوفان و
58 شاید معنی جمله اینکه باشد: خدا پرست شوید که در قبضهي قدرت او هستید و او است که مرگ شما - غرق. سوّم: -قرآن- 20
را بهنگام معیّن سرنوشت کرده است چون خود میبینید [ صفحه 367 ] و اگر وارسی کنید میدانید که اجل خداوندي و سرنوشت
آیت 20 همگی یادآوري نعمت و « سُبُلًا فِجاجاً » تأخیر نمیشود، پس چنین قدرت را باید پرستید و فرمانبري کرد. 3- بقیّهي آیات تا
لا» 4- آیت 23 42- قدرت حق است تا مردم آن زمان و دیگران بیندیشند و دریابند که باید بچنین قدرتی تسلیم شوند. -قرآن- 25
که نام چند بت مخصوص اعراب به میان آمده است شاید اصل گفتار آن مردم نباشد و نقل بمعنی و براي نمونه و « تَذَرُن وَ  دا- الخ
مثال نام آنها برده شده است و معنی چنین باشد: مردم پیشوا و سرمایهدار با دیگران گفتند: دست از خدایان خود بر ندارید و آنچه
مانند شما عربها داشتند و نامی بمانند شما براي آنها معیّن کرده بودند چنانکه شما ود و سواع دارید آنها نیز بتهائی بنامهاي
مخصوص داشتند که بیکدگر سفارش میکردند: دستبردار از آنها نباشید. و با اینکه احتمال در معنی اینکه اسمها اعتراض امام فخر
وارد نخواهد بود که گفته است: آن بتها بطوفان نابود شد چون نوح آنها را با خود بکشتی نبرد پس چگونه بدست اعراب افتاد! و
- نیز احتیاجی بنقل مجمع البیان نخواهد بود که پس از طوفان بزیر خاك ماند تا شیطان براي اعراب از خاك بدر کرد. -قرآن- 13
که نوح بخدا نالیده است و گفته است: فرزند اینکه مردم جز بیدین و بدکار « لا یَلِدُوا إِلّا فاجِراً- الخ » -5 آیت 27 جملهي 34
یعنی مار جز بچه مار نزاید و نوح خواسته است بگوید: محیط « لا یلد الحیّۀ الّا الحیّۀ » نخواهد بود شاید بروش مثل مشهور عرب است
تربیت اینکه مردم جوري است که هرگز کسی لایق تربیت در میانشان نخواهد بود و باین اندازه خون و نژاد فاسد و نالایق است که
-6 47- گویا آنچه در بچهدان زنها درست میشود فاجر و بیدین درست میشود که بهنگام زادن چنین آدمی میزاید. -قرآن- 21
49 [ صفحه 368 ] باشد و مؤمن کسی باشد که بشخص او - شاید مقصود خانهي نوح -قرآن- 22 « دَخَلَ بَیتِیَ مُؤمِناً » آیت آخر جملهي
ایمان داشته باشد و راستگو و درستکارش بداند نه پیغمبر و خواهش آمرزش نوح براي اینگونه مردم شاید از آن روي باشد که آنها
بواسطهي قبول شخصیت من بسرانجام دیندار و شایستهي آمرزش خواهند شد چون بخانهي کسی رفتن با ایمان بارزش او موجب
صفحه 170 از 325
خوشبینی و حسن رابطه خواهد شد.
سوره جنّ
اشاره
72 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 270- -قرآن- 244
[ [سوره الجن [ 72 ]: آیات 1 تا 28
37 قُل أُوحِیَ إِلَی أَنَّه استَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِن فَقالُوا إِنّا سَمِعنا قُرآناً عَجَباً [ 1] یَهدِي - 270 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - -قرآن- 244
إِلَی الرُّشدِ فَآمَنّا بِه وَ لَن نُشرِكَ بِرَبِّنا أَحَ داً [ 2] وَ أَنَّه تَعالی جَ دُّ رَبِّنا مَا اتَّخَ ذَ صاحِبَۀً وَ لا وَلَداً [ 3] وَ أَنَّه کانَ یَقُول سَ فِیهُنا عَلَی اللّهِ
322 وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن تَقُولَ الإِنس وَ الجِنُّ عَلَی اللّه کَذِباً [ 5] وَ أَنَّه کانَ رِجال مِنَ الإِنس یَعُوذُونَ بِرِجال مِنَ الجِنِّ - شَطَطاً [ 4] -قرآن- 1
فَزادُوهُم رَهَقاً [ 6] وَ أَنَّهُم ظَنُّوا کَما ظَنَنتُم أَن لَن یَبعَثَ اللّه أَحَ داً [ 7] وَ أَنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدناها مُلِئَت حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً [ 8] وَ أَنّا
447 وَ أَنّا لا نَدرِي أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الَأرض أَم أَرادَ - کُنّا نَقعُدُ مِنها مَقاعِدَ لِلسَّمع فَمَن یَستَمِع الآنَ یَجِد لَه شِهاباً رَصَداً [ 9] -قرآن- 1
بِهِم رَبُّهُم رَشَداً [ 10 ] وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا دُونَ ذلِکَ کُنّا طَرائِقَ قِدَداً [ 11 ] وَ أَنّا ظَنَنّا أَن لَن نُعجِزَ اللّهَ فِی الَأرض وَ لَن نُعجِزَه هَرَباً
12 ] وَ أَنّا لَمّا سَمِعنَا الهُدي آمَنّا بِه فَمَن یُؤمِن بِرَبِّه فَلا یَخاف بَخساً وَ لا رَهَقاً [ 13 ] وَ أَنّا مِنَّا المُسلِمُونَ وَ مِنَّا القاسِطُونَ فَمَن أَسلَمَ ]
484 وَ أَمَّا القاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً [ 15 ] وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَۀِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً - فَأُولئِکَ تَحَرَّوا رَشَداً [ 14 ] -قرآن- 1
16 ] لِنَفتِنَهُم فِیه وَ مَن یُعرِض عَن ذِکرِ رَبِّه یَسلُکه عَذاباً صَعَداً [ 17 ] وَ أَن المَساجِ دَ لِلّه فَلا تَدعُوا مَعَ اللّه أَحَداً [ 18 ] وَ أَنَّه لَمّا قامَ عَبدُ ]
380 قُل إِنَّما أَدعُوا رَبِّی وَ لا أُشرِك بِه أَحَداً [ 20 ] قُل إِنِّی لا أَملِک لَکُم ضَ  را وَ لا - اللّه یَدعُوه کادُوا یَکُونُونَ عَلَیه لِبَداً [ 19 ] -قرآن- 1
رَشَداً [ 21 ] قُل إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِنَ اللّه أَحَ دٌ وَ لَن أَجِدَ مِن دُونِه مُلتَحَداً [ 22 ] إِلاّ بَلاغاً مِنَ اللّه وَ رِسالاتِه وَ مَن یَعص اللّهَ وَ رَسُولَه فَإِنَّ
454 قُل إِن - لَه نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً [ 23 ] حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُونَ فَسَ یَعلَمُونَ مَن أَضعَف ناصِ راً وَ أَقَلُّ عَدَداً [ 24 ] -قرآن- 1
أَدرِي أَ قَرِیب ما تُوعَدُونَ أَم یَجعَل لَه رَبِّی أَمَداً [ 25 ] عالِم الغَیب فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِه أَحَداً [ 26 ] إِلاّ مَن ارتَضی مِن رَسُول فَإِنَّه یَسلُکُ
- مِن بَین یَدَیه وَ مِن خَلفِه رَصَداً [ 27 ] لِیَعلَمَ أَن قَد أَبلَغُوا رِسالات رَبِّهِم وَ أَحاطَ بِما لَدَیهِم وَ أَحصی کُل شَیءٍ عَدَداً [ 28 ] -قرآن- 1
زیادروي، از « شطط » . بیخردي، ستمگري، زشتکاري « رهق » . پدر بزرگ، بهره، روزي، بزرگی « جَدُّ » : 360 [ صفحه 369 ] معنی لغات
جمع لبدة با کسر و ضم لام « لبد » . زیادي باران و آب فراوان « غدق » . دستهي جوربجور « قدد » . حق دور شدن، در حکم ستم کردن
20 ترجمه: بنام خداي بخشنده - بمعنی پشم درهم شده و بیکدگر کوبیده و چسبیده و با ضم لام بمعنی موي یال شیر. -قرآن- 13
بهمگان و مهربان بمؤمنان 1 اي محمّد بگو: در دلم افتاده که تنی چند ز جنیان گوش بقرآن فرا دادند و گفتند: 2 ما شگفت قرآنی
شنیدیم که رهبر براستی است و آن را پذیرفتیم و هرگز انبازي بپروردگار خود نکنیم 3 چه او است برتر بزرگوار که نه یار و نه
فرزندش باشد 4 البته آنکه [ صفحه 370 ] ز ما بیخرد بود بر خداوند بستم سخن میگفت 5 و گمان نداشتیم کس ز آدمی و پري
بخدا دروغ بندد و دوست و فرزندش بسازد 6 و نمیپنداشتیم که مردانی ز آدمی به پریان پناه برد و بر گمراهیشان بیفزاید 7 و
چون شما، گمان داشتیم که هرگز خدا کسی به پیغمبري نفرستد 8 ولی ما آسمان پسودیم و سراسر نگهبان سخت و آتش سوزان
بود 9 و زین پیش مینشستیم که چیزي بشنویم و اکنون کسی که گوش فرا دهد پرتوي سوزان در کمین خود بیند 10 ما ندانیم
براي مردم زمین بدي بسرنوشت شده است یا پروردگارشان خوشی و نیکبختی آنان خواسته! 11 و ما هم دستههاي جورواجوریم که
گروهی درستکار و دیگري غیر آن 12 و اینکه بدانستیم که در زمین خداي را بیچاره نتوانیم کرد و نه از فرار خود شود که ناتوانش
صفحه 171 از 325
کنیم 13 چون رهنما بگوشمان رسید پذیرفتیم چه هر که مؤمن بخداي خود شد نه از زیان ترسد و نه از خواري 14 در میان ما
مسلمان و بیدین هر دو باشد و هر که مسلمان شد دنبالگیر راستی شده است 15 و آنکه ستمگر شد هیزم دوزخ بود [اي محمّد چون
گفتار جنّیان دانستند پس همگان بدانند] 16 اگر پایدار براه راست بوند ز آب و سرمایهي زندگی سرشارشان کنیم 17 تا به آن
بیازمائیمشان و آنکه رو گردان زیاد خدا بود براهیش برد که سخت آزاري فرا- گیرش بود 18 چه البتّه سجده خاص خداوند است
و نشاید دیگري انباز او کنید 19 که چون مرد حق پرست بپا خواست تا خدا را بخواند چیزي نماند همچو موي گردن شیر بر او انبوه
شوند 20 اي محمّد بگو: فقط خداي خود پرستم و کس انباز او نکنم 21 و اختیار سود و زیانتان ندارم 22 و هرگز از توان او کس
نرهاندم و ز آن پناهی نیابم 23 و جز پیغام گزاري او [با شما کاري ندارم] ولی آنکه نافرمان او و پیغمبرش بود پیوسته در آتش
دوزخ بود. [پس بانتظار باشند] 24 تا بینند آنچه بیمشان دادند و بدانند کدام دسته یاورش ناتوانتر است و شمارش کمتر 25 و هم
بمردم بگو: من ندانم آن بد که بوعدهتان کردند زود رسد یا خداي من آن را هنگام دگر نهاده 26 چه او عالم الغیب است و کس
راز [ صفحه 371 ] پوشیدهي خود خبر نکرد 27 مگر آن را که به پیغمبري پسندید از پس و پیش او نگهبان برد [و گوشوانان راند]
28 تا بداند آنها خطا نکردند و پیغام پروردگار خود رساندند که آنچه نزد آفریدگان است او فراگیر است و شمار همه چیز بداند.
1 تبیان: جنّ «ِّ أَنَّه استَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِن » . سخن مفسّرین: کشف: اینکه سوره بیست و هشت آیت است و همگی بمکّه نازل شده است
دستهاي از آفریدگان است که داراي تن رقیق و پوشیده از چشم آدمی است و در صورت با آدم و فرشته تفاوت دارد. و بعضی
43 فخر: - گفتهاند: آفریدگان عاقل سه دستهاند: 1- آدمی از خاك درست شده است 2- فرشته از نور 3- جن از آتش. -قرآن- 1
جمهور ارباب ادیان که پیغمبران را قبول داشتهاند وجود جن را هم تصدیق کردهاند و گروه بزرگی از دانشمندان پیشین و هم
باشد و همزه بجاي واو « وحی » بدون واو خوانده شده است که مجهول « احی » : معتقدین به ارواح آن را ارواح سفلیّه نامیدهاند. مجمع
3 مجمع: 1- حسن بصري گفته یعنی جلال و عظمت پروردگار ما بلندتر از آن است که دوست و « أَنَّه تَعالی جَدُّ رَبِّنا » . آمده است
فرزند داشته باشد 2- ابو مسلم گفته است: یعنی بلند مرتبه است آن صفات خاص خداوندي 3- پروردگار ما جلیل و با شکوه است
4- قدرت پروردگار ما فوق است و برتر 5- برتر است ذکر 33- در صفات خود که از خواص و صفات اجسام بدور است. -قرآن- 1
و یاد او 6- کار و فرمان خداي ما برتر است 7- پادشاهی پروردگار ما برتر است 8- بخشش و نعمت او برتر است. و همهي اینکه
معانی تطبیق میشود با عظمت و جلال خداوندي. ربیع بن انس گفته است: خداي را جد نباشد و اینکه سخن پریان است که بنادانی
گفتهاند و قرآن نقل کرده است و همین مطلب از امام باقر و صادق علیهما السّلام نقل شده است. و همزهي انّه با فتح و کسر خوانده
أَنَّهُ » [ صفحه 372 ] شده است و همچنین در باقی همزههاي ان و انه که در اینکه چند آیه است اختلاف تلفّظ است که اگر عطف بر
باشد از سخن جن است و با کسر همزه. -قرآن- « إِنّا سَمِعنا » باشد و دنبالهي وحی باشد با فتح همزه است و اگر عطف بر « استَمَعَ
238 فخر: جدّ انسان اصل و ریشهي او است که از آن پدیدار شده است پس کلمهي جدّ بطور مجاز بجاي - -151-131 قرآن- 223
یعنی اصل و حقیقت خداي ما که وجود واجب باشد و نتیجهي معنی چنین خواهد بود: « جَ دُّ رَبِّنا » اصل استعمال شده است. و
حقیقت مخصوصهي خداوندي برتر است از هر تعلّق و وابستگی به غیر و اینکه است که برتر از داشتن دوست و فرزند است. و
4 کشف: یعنی به « عَلَی اللّه شَطَطاً » 396- 153 -قرآن- 389 - با نصب نیز خوانده شده است که تمیز باشد. -قرآن- 138 « جَ دُّ » کلمهي
ستم و دروغ بر خداوند سخن میگفتند که گفتار کافران باشد. و بعضی گفتهاند: یعنی دور از وصف و حقیقت حق میگفتند. -
6 مجمع: «ِّ یَعُوذُونَ بِرِجال مِنَ الجِن » 16- با فتح قاف و تشدید واو نیز خواندهاند. -قرآن- 1 « تقول » : 5 مجمع « لَن تَقُولَ » 25- قرآن- 1
39 عرب اگر در سفر خود بمیان دره و بیشهاي بشب منزل میکرد براي آسایش خود اینکه - -1 مجاهد و قتاده گفتهاند: -قرآن- 1
چون میپنداشتند: جنّیان آنها را نگهداري میکنند. مقاتل گفته است از « اعوذ بعزیز هذا الوادي من شرّ سفهاء قومه » دعا میخواند
همه جلوتر گروهی از یمن پناهنده بجن میشد و پس از آنها بنی حنیفه اینکار را کردند و زان پس در میان دیگر عربها اینکه
صفحه 172 از 325
6 فخر: مفسّرین « فَزادُوهُم رَهَقاً » .ّ اندیشه پیدا شد 2- بلخی گفته: یعنی پناه میبردند بمردانی از ترس جن و بجهت بودن جن
گفتهاند: یعنی جرأت و سرکشی و گناه و نتیجه چنین است که چون آدمیان پناهنده بخدا نشدند و به پریان پناه بردند آنها جرأت و
22 [ صفحه 373 ] آدمیان بواسطهي اینکه کارشان برستم و تجاوز - تجاوزشان زیاد شد. و احتمال دیگر اینکه است که -قرآن- 1
گمراهی و « رهق » پریان بیفزودند که گفتند ما بر آدمی تفوّق و آقائی بدست آوردیم. تفسیر فی ظلال القرآن: شاید مقصود از
سرگردانی باشد که در دل آنهائی پیدا میشود که پناهنده بدشمن میشوند و انسان از قدیم با شیطان و جن دشمن بوده است و
مأمور بوده است از شر آنها بخدا پناهنده شود. و البتّه آدمی چون بغیر حق پناهنده شود بامید سود یا جلوگیري از زیان گرفتار بیتابی
7 فخر: ممکن است: « وَ أَنَّهُم ظَنُّوا- الخ » . و نگرانی میشود. و همین است بدترین رهق که دل روي آسودگی و آسایش نمیبیند
اینکه جمله نقل سخن جنّیان با یکدگر باشد و هم آیت جلو و معنی چنین خواهد بود: آدمیان پنداشتند چنانکه شما پریان
میپندارید، و ممکن است عطف باوّل سوره باشد و جزء وحی باشد. یعنی بمن وحی شد که جن هم بمانند شما عربها گمان
« وَ أَنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدناها- الخ » 22- میکردند. و بهتر و مناسب با ارتباط جملهها اینکه است که نقل سخن جن باشد. -قرآن- 1
41 اینکه شهب آسمانی از دوران گذشته بوده است ولی وسیلهي جلوگیري جن از رفتن - 8 مجمع: بلخی گفته است: -قرآن- 1
بآسمان نبوده است و بعد از آمدن پیغمبر [ص] با آنها جلوگیر جن شدند. فخر: بعضی گفتهاند: پیش از پیغمبر شهب نبوده است،
ولی به اتّفاق دانشمندان که از آن بحث کردهاند اینها بوده است ولی پس از بعثت پیغمبر زیادتر و کاملتر شده است چنانکه
یعنی در بعضی جاها مینشستیم که « کُنّا نَقعُدُ مِنها مَقاعِدَ » اینکه مطلبرا میفهماند و همچنین جملهي بعد « فَوَجَ دناها مُلِئَت » جملهي
308 تأویلات: نفوس یا - 228 -قرآن- 278 - شهب و نگهبان نبود. پس معلوم میشود بعد از پیغمبر زیاد و پر شده است. -قرآن- 206
بهیمی و سبعی است که در آن لطافت نیست و ادراك کم است و یا انسانی است که اگرچه لطیف است و با ادراك و استعداد [
صفحه 374 ] ولی ناچار مانند بهیمه و سبع آن هم وابسته بمواد غلیظ و انبوهی است که بیشتر آن موادّ زمینی است. و یا نفوس مجرده
است که در کمال صفا و لطافت است و مجرّد از ماده و متعلّق بعالم علوي است که ملائکه و مقدّسات و مجرّدات عالم بالا باشند. و
یا نفوس قویّه هستند که متعلّق باجرام عنصري لطیف هوا و آتش هستند که نه از مجرّدات آسمانی چون فرشتگان هستند و نه از
مادّیّات زمینی چون حیوان و انسان هستند. و بعضی حکما آنها را صور معلّقه نامیدهاند که نه وابسته بآسمان و نه چسبیده بزمین
باشند بلکه در میان آسمان و زمین بسر برند و مانند آدمیان دریابند و بدانند و چون در ساختمان و وجود جوري هستند که نزدیک
بعوالم بالا میشوند شاید بتوانند پارهاي از مغیبات و آنچه پوشیده از آدمیان است آنها دریابند پس ممکن است بسوي بالا و عوالم
الهی بروند و گوش فرا دهند و از ملائکه و موجودات مجرّده چیزي فرا گیرند. و چون از مواد هوائی و آتشی زمین هستند و ناتوانتر
از آن نفوس عالیه و مجرده می- باشند ممکن است در برابر آن توانهاي برتر و قواي آسمانی بیچاره شوند و کار و هدف خود بآخر
نرسانده از اثر موجودیّت آنها متأثّر گردند و از آن عوالم بالا رانده شوند و دور نیست که چون از موادّ هوائی و آتشی هستند از
پرتو ستارگان آنجا آتش بگیرند و بسوزند و یا رانده شوند و فرود روند. و همهي اینکه مطالب ممکن است و محال نیست و
پیغمبران و اولیاي حق که مردمی خبردار از عالم بالا بودهاند و راستگو و بخصوص کاملتر همه پیغمبرها محمّد صلّی اللّه علیه و آله
همگی اینکه مطالب را گفتهاند. و اگر بخواهیم اینکه آیات را با عوالم و خصوصیّات آدمی تطبیق کنیم میگوئیم: چون دل آدمی
آمادهي فرا گرفتن وحی و کلام غیب شد توانهاي درونی آن که نیروي فکر و خیال و وهم و عقل نظري و عقل عملی او باشند و
همگی جن وجود آدمی هستند و پوشیده از دیدهي بینندگان، متوجّه به سخن غیب میشوند و گوش بسوي آن فرا دارند که چیز
دیگر در نمییابند و متوجّه چیز دیگر نمیشوند. و چون سخن غیب که از [ صفحه 375 ] سوي حق بوسیله روح القدس میرسد غیر
از سخنان آدمیان است که با فکر و خیال و قیاسهاي عقلی و یا مقدّمات وهمی و خیالی درست شود و سخنی است برتر از همهي
طنطاوي: آدمی که میمیرد اگر بدکار بود و به شرّ و بدي نزدیکتر بود « سَمِعنا قُرآناً عَجَباً » اینکه دیده و شنیدهها از اینروي گویند
صفحه 173 از 325
روح و روان او را جن مینامند و وابسته بجنّیان خواهد بود و ارواح شریره و اگر بخیر و خوبی نزدیک بود وابسته بعالم ملائکه و
که ارواح صالحه و نکوکاران را در صف ملائکه قرار « یَومَ یَقُوم الرُّوح وَ المَلائِکَ ۀُ صَ  فا » مجرّدات میشود چنانکه در قرآن است
داده است. پس در عالم نهانی از چشم ما یک دسته آنها هستند که نزدیک بجهل بودهاند جن نامیده میشوند. و آنکه نزدیک به
علم و خرد بوده است وابسته بعالم فرشتگان است، و در علم ارواح ثابت شده است: آن روح که در زندگی مراتب عالی کمالی را
برگزار کرده است چون از عالم زمینی آسوده شد آمادهي وابستگی و دیدار فرشتگان میشود. و آنکه جاهل مرد و از زندگی جز
نیازمندي مادّي چیزي نفهمید نمیتواند با عالم بالا و ملائکه وابسته شود و از آنها بهرهمند گردد ناچار وابسته بعالم زمینی و آدمیان
خواهد بود چون باینها نزدیکتر است و از آنچه گویند و اندیشند میتواند دریابد چنانکه در دوران زندگی آنها که خردمند و
آمادهي دانش هستند از علوم و مجالس درس و مجالست علماء بهرهمند هستند. و آنها که ناتوانند و کم خرد بهیچ کلاس و مدرسه
و انجمن علمی راه ندارند و جز از مجامع عامیانه و گفتار بیخردان چیز دیگر درك نمیکنند. و نیز چنانکه اطفال و زنان درس
نخوانده سخن کودکان و زنان همانند خود را بهتر میخواهند و میفهمند پس ارواح آنها هم همینگونه هستند. چون خداوند جهان
را بیک روش و قانون برگزار میکند و قانون عمومی آفرینش او از اوّل آفرینش اینکه بوده است. پس رفتن ارواح شریر -قرآن-
565 و ناقص بآسمان و راندنشان از آنجا و گوش دادن بسخن پیغمبر و قرآن او و تعجّب از شنیدن آن - -252-227 قرآن- 515
بواسطه همین جهل و بیخردي و ناشایستگی است که [ صفحه 376 ] از عالم بالا نمیتوانستند بهرهمند شوند از صداي پیغمبر و قرآن
او بهرهمند شدند چون اگرچه روان پیغمبر و قرآن از عالم اعلی است ولی براي مردم زمین و در قالب فهم اینکه دسته موجودات
- قرآن- 264 - .« إِنّا سَمِعنا قُرآناً ...- نَقعُدُ مِنها مَقاعِدَ لِلسَّمع ...- یَجِد لَه شِهاباً- الخ » آورده شده است از اینکه روي بود که گفتند
10 مجمع: یعنی: معلوم نیست که اینکه راندن پریان ز آسمان براي « لا نَدرِي أَ شَرٌّ أُرِیدَ » 354- 327 -قرآن- 335 - -286 قرآن- 294
اینکه است که زین پس آدمیان وظیفهاي ندارند و مکلّف نیستند یا پیغمبري دیگر و دین تازه خواهد بود. بعضی گفتهاند: یعنی
30 کشف: بعضی - اینکه حادثه یا براي آزاري است که بر مردم زمین خواهد رسید یا پیغمبري آید و راه راست بنماید. -قرآن- 1
گفتهاند: یعنی نمیدانم از فرستادن اینکه پیغمبر صلاح مردم خواسته شده است که او آنها را رهبري کند یا بدي آنها خواسته شده
25 داخل اندر دعوت او جنّ - 13 تفسیر حسینی: نظم: -قرآن- 1 « لَمّا سَمِعنَا الهُدي » . است که نافرمانی او کنند و گرفتار عذاب شوند
« وَ أَن لَوِ استَقامُوا- الخ » و انس || تا قیامت امّتش هر نوع و جنس او است سلطان و طفیل او همه || او است شاهنشاه و خیل او همه
1- سعید بن مسیّب، عطا، ضحاك، مقاتل، حسن بصري: یعنی اگر پایدار براه 25- 16 کشف: دو جور معنی شده است: -قرآن- 1
حق بمانند و مؤمن باشند آب فراوانشان دهیم که کشتشان بروید و بسیار شود تا بیازمائیم که چگونه شکر میکنند و پاس نعمت
لَو أَن أَهلَ القُري آمَنُوا ...- » « لَو أَنَّهُم أَقامُوا التَّوراةَ ...- لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم- الخ » دارند و چند آیت قرآن بمانند اینکه معنی آمده است
-304- -2 ربیع، -قرآن- 270 « استَغفِرُوا رَبَّکُم ... یُرسِل السَّماءَ- الخ » ... « مَن عَمِلَ صالِحاً ...- حَیاةً طَیِّبَۀً » « لَفَتَحنا ...- بَرَکات-ٍ الخ
-498- 471 -قرآن- 476 - 446 -قرآن- 454 - 415 -قرآن- 425 - 398 -قرآن- 406 - 381 -قرآن- 389 - 337 -قرآن- 347 - قرآن- 312
521 [ صفحه 377 ] زید بن اسلم، کلبی: یعنی: اگر کافران بر کفر و گمراهی خود بمانند مال بسیارشان میدهیم تا - قرآن- 503
لَو لا أَن یَکُونَ النّاس أُمَّۀً » « فَلَمّا نَسُوا ...- فَتَحنا ...- أَبوابَ- الخ » : گرفتاري آیندهشان شود. چنانکه همانند اینکه در اینکه آیات است
- 227 -قرآن- 237 - 211 -قرآن- 219 - 196 -قرآن- 204 - قرآن- 181 - .« واحِ دَةً لَجَعَلنا لِمَن یَکفُرُ بِالرَّحمن لِبُیُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّۀٍ- الخ
357 مجمع: اینکه جمله نقل سخن جن نیست و آغاز سخن حق است که بعضی چنین معنی کردهاند: اگر اعراب مکّه مسلمان و
براي « ماءً غَدَقاً » پایدار شوند آب زیاد از آسمان بایشان دهیم و باین معنی بگفتهي مقاتل آن وقت بود که هفت سال باران نیامد. و
گفتهاند: یعنی با آنها رفتار آزمایشی کنیم که تا چه « لِنَفتِنَهُم » مثل آورده شده است چون روزي و خوشی از باران فراهم شود. و در
اندازه از خواستهها خودداري میکنند و در برابر سختی اینکه کار شکیبا هستند و همین است معنی فتنه و ابتلاء، و برید عجلی از
صفحه 174 از 325
113 -قرآن- - 16 -قرآن- 98 - یعنی علم بسیار از پیشوایان بآنها میدهیم. -قرآن- 2 « لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً » امام صادق نقل کرده است
374-345 تفسیر لاهیجی: أن مخفّفه است که أنّ با تشدید بوده است و اسم آن ضمیرشان است که در جمله آورده نشده و معنی
17 فخر: با « یَسلُکه عَذاباً صَعَداً » . اینکه است: بمن وحی شده است که قضیّه اینکه است: اگر جن و انس بر استقامت دین حق باشند
یعنی « صعد » یاء بصورت غایب و با نون مضموم و مفتوح بصورت متکلّم مجرّد و مزید خوانده شده است و توصیف عذاب بکلمهي
عذابی است که بر طاقت و توان آدمی بالا میرود و برتر میشود إبن عبّاس گفته است: صعد نام کوهی است در دوزخ که بدرازي
-28- قرآن- 1 - .« سَأُرهِقُه صَ عُوداً » چهل سال با زدن و کشیدن ببالاي آن میرسد و به همین روش بازش میگردانند بپائین آن، مثل
18 مجمع: 1- خلیل گفته است: در آنجایها که براي عبادت درست شده است دیگري را در «ِ أَن المَساجِ دَ لِلّه » 438- قرآن- 415
28 [ صفحه - عبادت انباز خداوند نکنید چنانکه اعراب در کعبه بت میپرستیدند و مسیحیها در کلیسا به تصویر مریم -قرآن- 1
378 ] و مسیح بندگی و پرستش نمودار میکردند. 2- سعید جبیر: پارههاي هفتگانهي تن آدمی که بهنگام سجده بر زمین گذارده
میشود آفریدهي خدا و نعمت او است بر آدمی پس شایسته نیست براي سجده بدیگري جز خدا بر زمین گذارده شود. و روایت
است که معتصم خلیفهي عبّاسی از امام جواد [ع] معنی اینکه آیه را پرسید. در جواب فرمود: هفت پارهي تن آدمی که بسجده بر
زمین نهاده میشود 3- حسن بصري: چون همهي زمین براي پیغمبر جاي نماز است و نماز در آن روا است پس معنی آیه اینکه
است: همهي سر- زمینها سجدهگاه خداوندي است و روا نیست که بدیگري سجده شود 4- و نیز از حسن بصري است که معنی
مسّاجد صلوات است و مقصود اینکه است که نماز و عبادت خاص خداوند است و براي او نماز بخوانید و دیگري را در آن شریک
نکنید. کشف: اگر مقصود از مساجد جاي سجده و نماز باشد. جمع مسجد به کسر جیم است یعنی نمازگاهها، و اگر مقصود آن
پارههاي تن است که سجده را درست میکند جمع مسجد بفتح جیم است. فخر: حسن بصري گفته: چون در اینکه آیه گفته شده
- .«ُ لا إِلهَ إِلَّا اللّه » است: مساجد مال خدا است و با او دیگري در آنها نپرستید پس سنّت است که چون بمسجد درون شوند گویند
205 تفسیر حسینی: بیت: دل را بجز از یاد خدا شاد مکن || با یاد وي از کس دگر یاد مکن دل خانهي کعبه است - قرآن- 178
19 فخر: اختلاف است که اینکه آیه دنبالهي سخن پریان « لَمّا قامَ عَبدُ اللّه-ِ الخ » ویران مگذار || و آنرا بجز از یاد وي آباد مکن
است یا جدا است و سخن پیغمبر است بزبان وحی و در هر صورت مقصود از عبد اللّه پیغمبر است و اگر سخن خود آن حضرت
[ 27 [ صفحه 379 - باشد باید خود را به صورت سوّم شخص و عبد اللّه نامیده باشد و اینکه مناسب نیست و اگر گفتار جن -قرآن- 1
اوّل آیه بکسر همزه است « ان » باشد باید غیر سخن آنها در میان آمده باشد و اینکه بر خلاف نظم سخن است و بگفتهي دستهي اوّل
یعنی جنّیان گفتند: که چون پیغمبر براي نماز بپا خاست. و اگر بگفتهي دسته دوّم درست باشد همزه با صداي بالا و فتحه است یعنی
چند معنی « کادُوا یَکُونُونَ- الخ » وحی دیگر که بمن شده است اینکه است که چون بندهاي از بندگان خدا .... الخ. و در مقصود از
- است: 1- جنّیان از شنیدن قرآن بر او انبوه شدند تا قرآن بشنوند 2- کافران بر او انبوه شدند و مخالفت کردند که نابودش کنند 3
مسلمانان بر او انبوه شدند چون شوق بنماز و شنیدن قرآن داشتند 4- جن و انس بر مخالفت با او انبوه شدند. و آوردن کلمات عبد
اللّه بجاي رسول یا نبی اگر از وحی و پیغمبر باشد براي فروتنی است و اگر نقل از جن باشد براي فهماندن اینکه است که چون
با صداي جلو و « لِبَداً » : 257 مجمع - بندهي خدا بود و ببندگی بر خاست بیخردان کار خردمندانهي او را عیب گرفتند. -قرآن- 238
21 فخر: عاصم و حمزه قال بصیغهي ماضی خواندهاند. و مقاتل « قُل إِنِّی لا- الخ » 16- زیر لام هر دو خوانده شده است. -قرآن- 7
گفته است: کافران با پیغمبر گفتند: تو کاري بزرگ پیش گرفتی و با همه دشمن شدي دست از اینکه بدار. اینکه آیه بجواب آنها
« إِلّا بَلاغاً- الخ » 17- است و بقرائت مشهور چنین معنی میشود: بگو در جواب. و بقرائت دیگر یعنی او بپاسخشان گفت. -قرآن- 1
23 مجمع: دو معنی شده: 1- در آیت جلو گفت: در پیشگاه قدرت پناهی ندارم اینکه کلمه میفهماند که پناهگاه من رسالت من
است 2- من اختیاري براي کس ندارم و کار من جز ابلاغ حق نیست. و در معنی بلاغ دو احتمال است: 1- پناهگاهی ندارم مگر
صفحه 175 از 325
21 « فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِه-ِ الخ » 15- آنچه از خدا برسد 2- مسئول دینداري و بیدینی شما نیستم جز اینکه ابلاغ حق کنم. -قرآن- 1
29 [ صفحه 380 ] خبردار نمیکند مگر آن را که به پیغمبري انتخاب کند که آنچه - مجمع: یعنی کسی را از غیب -قرآن- 1
در آخر اینکه آیه بمعنی راه است و مقصود « رَصَ داً » 27 مجمع: کلمهي « فَإِنَّه یَسلُک-ُ الخ » . مصلحت باشد از غیب، خبردارش کند
اینکه است آن غیب که پیغمبران را از آن خبردار میکند راهی است که براي آگهی از کار پیغمبران گذشته و علم بحوادث آینده
بجلو میبرد و میفرستد معنی میشود و بعضی گفتهاند: «ُ یَسلُک » : 58 کشف - 21 -قرآن- 49 - باز میکند تا او خبردار شود. -قرآن- 1
نگهبان است. و مقصود اینکه است: چون بخواهد رسول خود را از « رَصَ داً » 16 مقصود از رسول جبرئیل است. و معنی - -قرآن- 6
عیب خبردار کند و باو وحی کند فرشتگانی نگهبان میفرستد که از جلو و عقب آن را از شنیدن دیوان نگاه دارد بعضی گفتهاند:
یعنی نگهبانان رسول را از شیاطین نگاه دارند. و بعضی گفتهاند: نگاهداري وحی و غیب مقصود است و براي اینکه است که کاهن
و غیبگو از آن خبردار نشود تا به پیغمبر برسد و اوّل کسی که از غیب خبردار شود پیغمبر باشد. و بعضی گفتهاند: چون جبرئیل
بسوي پیغمبري وحی میآورد از هر آسمان موجودات آنجا او را فرا میگرفتند و تحویل میدادند تا بآسمان دنیا که آنها او را تا
50 فخر: در کشّ اف گفته - زمین همراهی میکردند و او و پیغمبر و وحی را فراگیر میشدند تا پیام خود میرساندند. -قرآن- 41
است: اینکه آیه میفهماند کرامت و سحر و نجوم همگی نادرست است چون گفته شده است: غیب را برسول پسند خود الهام
میکند پس اهل کرامت اگرچه پسندیدهي حق هستند رسول نیستند و ساحر و منجّم پسندیده هم نیستند. ولی من خود بتفحّص و
وارسی در مدّت سی سال یقین کردم که غیبگو هست و درست میگوید و هم باتّفاق اهل ادیان و نقل دیگران اینکه را درست
دانستهاند که تعبیر خواب و گاهی ستاره شناسی و نیز پارهاي جادوها و هم الهامات اولیاء همگی درست بوده است پس مقصود از
آیه [ صفحه 381 ] نه آن است که صاحب کشّاف گفته. و واحدي هم که کرامت را درست دانسته و نجوم و غیبگوئی را باین آیه
باطل دانسته است به میل خود سخن گفته است و حق اینکه است که آیه غیب را بطور کلّی محدود به رسول نکرده است و بقرینه
سخن از رستاخیز است و مقصود از غیب همان است که کسی را از آن خبر نیست و اطّلاع بر « إِن أَدرِي أَ قَرِیب-ٌ الخ » آیت جلو
که « یَومَ تَشَ قَّق السَّماءُ ... وَ نُزِّلَ المَلائِکَ ۀُ » قیامت براي آن رسولی است که میآید و آسمان میشکافد چنانکه در قرآن است
إِلّا مَنِ » میفهماند در آن هنگام فرشتگان میآیند و البتّه خبردار هستند قیامت کی خواهد بود بعلاوه که ممکن است جملهي
نباشد و باصطلاح استثناء منقطع باشد و معنی چنین باشد: عالم الغیب کس را بر غیب «ِ فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِه » استثناي از « ارتَضی- الخ
- 711 -قرآن- 735 - 562 -قرآن- 691 - 532 -قرآن- 537 - 303 -قرآن- 504 - مخصوص خود که قیامت است آگاه نکند. -قرآن- 278
764 ولی آن رسول پسند خود را بوسیلهي نگهبانان از جلو و عقب نگهداري میکند تا از سوي آدمیان و جنّیان باو آسیبی نرسد. ابو
السعود: مقصود اینکه است فقط آن کس را که برسالت پسندید براي آگاهی از بعضی غیبهاي وابسته برسالت او خبردارش میکند.
مثل آن غیبها که معجزه و ثبت نبوّت او است و ثواب و عقاب اعمال در آخرت که از متعلّقات کار پیغمبري است. ولی وقت قیامت
و اطّلاع از هنگام آن مربوط بکار پیغمبري نیست. و اینکه آیه نمیفهماند که هیچ غیب و کرامت و کشف درست نیست زیرا
مرتبهي کامل آگاهی بر غیب که مختص پیغمبران است مانع از اطّلاع بر مراتب نازل و بعضی مکاشفات ساده براي دگر کسان
نیست، و آن غیب کامل فقط براي رسول است و کس براي دیگري ادّعا نمیکند و مراتب ساده و نازل و مکاشفه را هم آیه
28 ابو الفتوح نوشته: تا بداند. قتاده گفت: یعنی محمّد بداند. مجاهد گفت: مکذّبان « لِیَعلَمَ » . نمیفهماند که براي دیگران نیست
13 [ صفحه 382 ] مجمع: 1- قتاده - بدانند که رسولان خداي رسالت و پیغامهاي او بگذاردند و در او هیچ خلل نکردند. -قرآن- 1
گفت: تا محمّد بداند پیامبران پیش از او همگی پیام خداوند بمردم رساندند چنانکه خودش پیام خداي بدرستی رساند چون همگی
بحراست حق محفوظ بودند 2- بعضی گفتهاند: تا خداوند بداند که رسولان ابلاغ کردند 3- تا آنچه حق میدانست و معلوم بود
گفته شده است از نظر توسّع و باز بودن جاي سخن که بجاي « لِیَعلَمَ أَن قَد أَبلَغُوا » است و بجاي آن « لیبلغوا » نمودار شود. 4- مقصود
صفحه 176 از 325
ما » آن گونه کلام چیزي گفته شده است که نتیجهي همان مقصود را برساند. و از اینگونه سخن است اینکه جمله که کسی بگوید
یعنی خدا اینکه راز من نمیداند و مقصود اینکه است: چیزي نبوده است تا خدا بداند و اگر باشد او میداند و « علم اللّه ذلک منّی
71 سخن ما: 1- آفرینش جن را در همین مجلّد - گفته شده که نتیجهي هر دو یکی است. -قرآن- 40 « ما علم اللّه » « ما کان » به جاي
ما به آسمان میرفتیم براي « أَنّا لَمَسنَا ...- کُنّا نَقعُدُ- الخ » 9 که گفته شده است - سورهي الرّحمن اظهار نظر کردهایم. 2- در آیات 8
شنیدن و اکنون که رفتیم آتش فراوان به نگهبانی بود اوّلا: شاید اشاره به تحوّلی باشد که در دوران بسیار قدیم براي فضاي بالا پیدا
شده است که موجب احتراق آنگونه موجودات باشد. و در ثانی: شاید براي نشان دادن قدرت بینهایت خداوندي است که همان
جن و آنچه بر خود مسلّط میدانید و از آن میترسید و به کهانت و غیبگوئی خود از او الهام میگیرید اینکه فکر و اندیشهاي است
نادرست چه آنها هم مثل شما توان فرا گرفتن اخبار آینده و آسمانی ندارند. و در برابر قدرت حق کسب خبرشان موجب سوختن
آنها است و اگر تا کنون از اینکه راهها براي خود آرامش خاطري فراهم میکردید و غیبگو و کاهن را مایهي امیدواري خود
میدانستید از هم اکنون بدانید آنها که اینکه خبرها به غیبگوها میدادند خود هم میسوزند و نابود میشوند و اطّلاعی بکس
82 [ صفحه 383 ] میپندارید - 61 -قرآن- 69 - نمیتوانند بدهند. سوّم: شاید براي معرّفی مقام پیغمبر است که اگر شما -قرآن- 46
جن بزرگان شما را از آینده و سرگذشتهاي آسمانی آگاه میکند و پیغمبر هم از همان مردم است و پریان اینکه سخنان را باو
میآموزند. بدانید که رابطهي محمّد با جن نه مانند مردان شما است بلکه آنها سر بفرمان او و دل- دادهي قرآن او و منکر و بدگوي
آن افراد از خود هستند که کافرند و با او سر و کار ندارند و خود اقرار دارند که اگر شما میپنداشتید که ما از آسمان خبردار می-
شدیم و راه گمراهی شما را باز میکردیم اکنون قرآن و رهبري محمّد همهي اینها را نابود کرده است و اگر کسی بخواهد ادعاي
خبر آسمانی و غیبگوئی کند بتیر شهاب و آتش آسمانی میسوزد و دیگر براي غیبگوها ارزش و شخصیّت نخواهد بود چنانکه
17 که گفته شده است: اگر مردم پایدار بدین بودند - همین نتیجه بگفتهي بعضی جزء حوادث میلاد پیغمبر نمودار شد. 3- آیت 16
آب فراوانشان میدهیم تا بیازمائیم- الخ، شاید نشان میدهد حقیقت ایمان و گروش را که در برابر هیچگونه بهرهمندي و یا
محرومیّت متزلزل نمیشود و مؤمن مستقیم آن است که در نعمت و خوشی و در نقمت و ناخوشی یا دو دل او با حق باشد و
بدرستی امتحان بدهد و بر خودش و دیگران استقامت ایمانش پوشیده نماند. پس اگر کسی خود را مؤمن دانست و بهرهمند شد و
نعمت و آب فراوان باو رسید و مست سرمایه و آسایش شد و رو گردان از حق البتّه گرفتار عذاب خواهد شد که آن استقامت اوّل و
ایمان اگر پا بر جا و در دل جایگزین میبود گول خوشیهاي زندگی را نمیخورد و روي از حق نمیگرداند از اینکه روي گفته
شده که اگر پس از استقامت بر طریقت مستقیم و رسیدن بخوشی کسی رو گردان شد گرفتارش میکنیم چون نعمت دین را از
دست داد و نعمت آب و فراوانی وسائل زندگی را کفران کرده است و در حقیقت درست امتحان نداده است و در کار خود پایدار
19 که گفته شده است مسجد مال خدا است و چون بندهي خدا بپاخاست- الخ. شاید از نقل سخن جنّ - و ثابت نبوده. 4- آیات 18
باشد که آنها هم [ صفحه 384 ] میدانند سجده براي غیر خدا جایز نیست و مقصود از مساجد معنی عام است از نظر توسّع که اصل
سجده باشد و مقصود از آیت بعد شاید سرزنش جن باشد به اعراب مکّه در برابر بندهي خدا محمّد که براي خدا پرستی بپاخاست
« عالِم الغَیب ...- إِلّا مَن ارتَضی- الخ » 27 - انبوه شدند و مخالفت کردند چنانکه از دیگران هم اینکه معنی نقل شد. 5- آیات 26
شاید مقصود اینکه باشد که جز به پیغمبر که خدا پسندیده و انتخاب کرده است دیگري بر غیب آگاه نیست و اگر کسی خبري از
آینده داد و درست بود نه اینکه است که در حقیقت عالم بغیب بوده است بلکه از پندار خود سخنی گفته است و درست در آمده
نه رسالت از سوي حق و پیغمبري است بلکه بطور «ٍ ارتَضی مِن رَسُول » است و ممکن است در معنی رسول تصرّف شود و گفته شود
کلّی هر کس را خدا خواست و بسرنوشت او بود حالت نفسانی ارتباط با موجبات حوادث براي او فراهم میشود و میتواند مختصر
-37- الهامی از آینده پیدا کند و دستگاه گیرنده از حقایق عالم در روان او درست شود که پارهاي چیزها را دریابد. -قرآن- 20
صفحه 177 از 325
443- 64 -قرآن- 420 - قرآن- 45
سوره مزّمّل
اشاره
[ 73 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم [ صفحه 385 - 270- -قرآن- 244
[ [سوره المزمل [ 73 ]: آیات 1 تا 20
37 یا أَیُّهَا المُزَّمِّل [ 1] قُم اللَّیلَ إِلاّ قَلِیلًا [ 2] نِصفَه أَوِ انقُص مِنه قَلِیلًا [ 3] أَو زِد - 270 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - -قرآن- 244
158 إِنّا سَنُلقِی عَلَیکَ قَولًا ثَقِیلًا [ 5] إِن ناشِئَۀَ اللَّیل هِیَ أَشَدُّ وَطئاً وَ أَقوَم قِیلًا [ 6] إِن لَکَ فِی - عَلَیه وَ رَتِّل القُرآنَ تَرتِیلًا [ 4] -قرآن- 1
302- النَّهارِ سَبحاً طَوِیلًا [ 7] وَ اذکُرِ اسمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّل إِلَیه تَبتِیلاً [ 8] رَبُّ المَشرِق وَ المَغرِب لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَاتَّخِذه وَکِیلًا [ 9] -قرآن- 1
[ وَ اصبِر عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهجُرهُم هَجراً جَمِیلًا [ 10 ] وَ ذَرنِی وَ المُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعمَۀِ وَ مَهِّلهُم قَلِیلًا [ 11 ] إِن لَدَینا أَنکالًا وَ جَحِیماً [ 12
310 إِنّا أَرسَلنا إِلَیکُم - وَ طَعاماً ذا غُصَّۀٍ وَ عَذاباً أَلِیماً [ 13 ] یَومَ تَرجُف الأَرض وَ الجِبال وَ کانَت الجِبال کَثِیباً مَهِیلًا [ 14 ] -قرآن- 1
رَسُولًا شاهِداً عَلَیکُم کَما أَرسَلنا إِلی فِرعَونَ رَسُولًا [ 15 ] فَعَصی فِرعَون الرَّسُولَ فَأَخَذناه أَخذاً وَبِیلًا [ 16 ] فَکَیفَ تَتَّقُونَ إِن کَفَرتُم یَوماً
364 إِنَّ - یَجعَل الوِلدانَ شِیباً [ 17 ] السَّماءُ مُنفَطِرٌ بِه کانَ وَعدُه مَفعُولًا [ 18 ] إِن هذِه تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه سَبِیلًا [ 19 ] -قرآن- 1
رَبَّکَ یَعلَم أَنَّکَ تَقُوم أَدنی مِن ثُلُثَی اللَّیل وَ نِصفَه وَ ثُلُثَه وَ طائِفَۀٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ وَ اللّه یُقَدِّرُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَن لَن تُحصُوه فَتابَ
عَلَیکُم فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ القُرآن عَلِمَ أَن سَیَکُون مِنکُم مَرضی وَ آخَرُونَ یَضرِبُونَ فِی الَأرض یَبتَغُونَ مِن فَضل اللّه وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ
فِی سَبِیل اللّه فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنه وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقرِضُوا اللّهَ قَرضاً حَسَ ناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدُوه عِندَ اللّهِ
از متزمّل است و مزّمّل با فتح میم «ُ المُزَّمِّل » : 690 معنی لغات - هُوَ خَیراً وَ أَعظَمَ أَجراً وَ استَغفِرُوا اللّهَ إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 20 ] -قرآن- 1
بصورتی سخن را در « تَرتِیلًا » . بمعنی خود را بجامهي خود پیچیده و براي کنایه از سستی و کوتاهی در کار خود نیز استعمال میشود
« سبح » . اوّل شب اوّل روز خواب پس از خواب « ناشِئَۀَ » . آوردن و قرآن را بخوبی و استواري خواندن و کلمات آن را نمودار کردن
ریزان چون ریگ نرم که بیک جاي نمیماند. -قرآن- « مهیل » . تپهي ریگی « کثیب » . کارهاي جوربجور براي زندگی انجام دادن
311 [ صفحه 386 ] ترجمه: بنام خداي بخشنده بهمگان مهربان به مؤمنان 1 اي پیچیده خود - 198 -قرآن- 301 - -28-13 قرآن- 187
بجامه 2 شب خیز مگر اندکی 3 چه نصف یا کم و بیش از آن 4 و قرآن چیده چیده نمودار بخوان 5 که البتّه ما گرانمایه سخنی بر
تو افکنیم 6 و شب خیزي گرچه دشوار است ارزنده زاري و درست گفتاري است 7 که بروز کارهاي دور و دراز داري 8 پس نام
پروردگار خود بزبان آر و بسوي او گریز 9 که خداي خاور است و باختر و جز او دگر خدائی نیست و او را پشتیبان خود بدان. 10
و ز گفتهي کافران شکیبا شو و زیشان بخوي خوش جدا باش 11 و مرا گذار با آن سرمایهدار که سخن حق دروغ شمارد و اندکی
مجالشان ده 12 که به پیشگاه ما شکنجه است و دوزخ 13 و خوراکی گلوگیر و آزاري دردناك 14 به آن روز که کوه و زمین
بلرزد و کوهها همچو تپهي ریگ روان شود 15 اي کافران ما پیامبري بسويتان فرستادیم که گواه کار شما است همچنانکه براي
فرعون فرستادیم 16 و او نافرمانیش کرد و ما سخت او را گرفتار کردیم 17 شما که کافر شدید چگونه بروزي که نوزادان را پیر
کند پرهیزکار شوید! 18 به آن روز آسمان ز هم شکافد و وعدهي خداوند انجام شده باشد 19 البتّه اینکه سخنان یاد- آوري [ز
سوي حق]ّ است تا هر که خواهد راه خداي خویش پیش گیرد. 20 [اي محمّد بدان] خداي تو ز شب خیزیت خبردار است چه نیمه
شب یا یک سوّم و یا کمتر از دو سوّم آن بود و هم از آنها که با تو شب خیزند چه شب و روز، او باندازه کند و بدان توان بیداري
صفحه 178 از 325
شب ندارید پس بر شما بخشود و آنچه توانید ز قرآن بخوانید که خدا بداند: شود از شما کسی بیمار باشد و دیگري براي روزي
بسفر رود و نیز مردمی در جنگ براه حق باشند پس آنچه توانید ز قرآن بخوانید و نماز بپاي دارید و زکات دهید و بخدا وام ز
نکوکاري دهید چه آنچه براي خود ز پیش فرستید به پیشگاه حق آماده یابید و آن بهتر است و بزرگتر مزد و هم آمرزش از او
خواهید که آمرزنده و مهربان همو است و بس. سخن مفسّرین: مجمع: بعضی اینکه سوره را تمام مکّی دانستهاند، بعضی [ صفحه
387 ] مدنی، دستهاي گفتهاند: چند آیه بمکّه و چند آیه بمدینه نازل شده است. و قاریهاي بصره نوزده آیه دانستهاند و دستهاي از
را یک آیه دانستهاند. غیر از آخرین «ُ المُزَّمِّل » مردم مدینه هجده آیه و دیگران بیست آیه و مردم کوفه و شام و بعضی از مدنیها
-230- 160 -قرآن- 222 - را آخر آیه دانستهاند. -قرآن- 145 « إِلَیکُم رَسُولًا » را آخر آیه دانستهاند و مردم مکّه « شِیباً » قاریهاي مدینه
نسخ « عَلِمَ أَن لَن- الخ » نماز شب واجب شد و بآخر « قُم اللَّیلَ- الخ » 1 کشف: در اوّل اینکه سوره «ُ یا أَیُّهَا المُزَّمِّل » 291- قرآن- 271
131 جهت نزول: اسباب النّزول: جابر گفت: قریش بدار النّدوة فراهم شدند که - 78 -قرآن- 113 - 28 -قرآن- 62 - شد. -قرآن- 1
پیغمبر را چگونه معرّفی کنند تا مردم از او دوري نمایند. یکی گفت: غیبگو. گفتند: غیبگو نیست. دیگري گفت: میگوئیم دیوانه
است. گفتند: دیوانه هم نیست، سوّمی گفت جادو مینامیم، باز گفتند: او جادو نیست. چون پیغمبر از اینکه گفتگو خبردار شد خود
137 کشف: مزّمّل بمعنی متزمّل - قرآن- 110 - .«ُ یا أَیُّهَا المُزَّمِّل » را بجامههاي خویش پیچید و بخواب رفت. جبرئیل آمد و گفت
است که تا به زاي تبدیل و ادغام شده است. 1- إبن عباس گفت: چون پیغمبر [ص] بکوه حراء جبرئیل دید ترسید که بندهاي تنش
-2 بعضی گفتهاند: لباس خواب « یا أَیُّهَا- الخ » و او را به قطیفه پیچیدند جبرئیل آمد و گفت « زمّلونی » میلرزید برگشت و میگفت
خود را پیچیده بود که اینکه آیه آمد 3- بجامهي خود براي نماز نقل کردهاند 4- عکرمه گفته است زمل بمعنی بار برداشتن است
پس معنی اینکه است: اي که بار سنگین پیامبري بر دوش داري 5- سدّي گفته است: اینکه جمله کنایه از خواب است یعنی اي که
همه شب بخواب هستی 6- بعضی از حکما گفتهاند اینکه سخن با پیغمبر پیش از آن بود که مأمور پیغمبري شود و پس از آن او را
[ 189 [ صفحه 388 - بیا ایّها النّبی و یا ایّها الرّسول خطاب کردند 7- اینگونه سخن براي خوي گرفتن و آرامش دلست -قرآن- 177
که از موسی در طور پرسیدند چه در دست راست خود داري! براي اینکه بوده است که از ترس « ما تِلکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی » مثل
40 فخر: اینکه کلمه سه قرائت شده - آرام گیرد تا باو وحی شود 8- گفتهاند: یعنی اي گمنام بزودي بلند آوارهات کنیم. -قرآن- 6
است: 1- مزّمّل با تشدید زاي و میم. 2- عکرمه به تخفیف زاي و تشدید دال خوانده است بصورت اسم فاعل و مفعول در کلام
با تاء بصورت اصل. حسینی: « متزمّل » - و یا بصیغهي اسم مفعول که دیگري یا خودش او را بجامه پیچیده 3 « مزّمّل نفسه » نیست یعنی
در آغاز پیامبري پیغمبر که نماز میخواند خود را به گلیمی پیچید. و از خدیجه نقل است که آن گلیم مثل چادري بود چهارده
« قُم اللَّیلَ- الخ » . زراع که نصف آن بر بالاي ما بود و نصف دیگر را پیغمبر بخود میپیچید و نماز میخواند و اینکه آیه بر او نازل شد
3 مجمع: یعنی نماز بخوان در نصف از شب یا اندکی کمتر از نصف و یا کمی بیش از آن و از امام صادق [ع] نقل است: قلیل یعنی
نیمه و معنی اینکه است نیم شب نماز بخوان یا اندکی از نیمه کم یا اندکی بر نیمه بیفزاي. پیغمبر و گروهی مؤمن شب براي نماز
بلند میشدند و گاه میشد که نمیدانستند چه اندازهي شب بیدار بودهاند و چه گذشته و مانده از اینروي همه شب بیدار میبودند و
رنج میبردند تا اینکه بآیات آخر اینکه سوره تخفیف داده شد و اینکه وظیفهي سنگین از دوششان برداشته شد، عائشه گفته است:
باوّل اینکه سوره شبخاستن بنماز واجب شد و پس از دوازده ماه بآخر سال آخر اینکه سوره نازل شد و حکم برداشته شد و دستور
واجب مستحب شد. سعید بن جبیر گفته است: میان اول سوره که نماز شب واجب شد و آخر آن که حکم وجوب تبدیل بندب شد
ده سال فاصله شد. مقاتل و إبن کیسان گفتهاند: اینکه دستور بمکّه بوده است پیش از وجوب پنج نماز شبانهروزي و چون اینها
17 [ صفحه 389 ] فهمیده نمیشود، پس بهتر اینکه - واجب شد آن منسوخ گشت. ولی از ظاهر اینکه آیات نسخ حکم -قرآن- 1
4 ابو الفتوح: 1- یعنی کلمات را از هم گشاده و هویدا بخوان و « رَتِّل القُرآنَ » . است که بگوئیم نماز به نیمه شب مستحب است
صفحه 179 از 325
یعنی دندان از هم جدا 2- ابو بکر بن طاهر گفت: یعنی با لطف سخن بیندیش و خود را موظّف بانجام احکام « ثغر رتل » عرب گوید
21 کشف: 1- بعضی گفتهاند: یعنی - آن بدان و دلت را بدریافت معنی آن وادار و سر خود را یکبارگی متوجّه آن بدار. -قرآن- 1
بهمان جور که هست بخوان و کلمات را پس و پیش مکن 2- یعنی آیات را بشتاب مخوان 3- آواز خود بمانند آدم اندوهناك و
ناتوان نمودار کن. فخر: پس از فرمان بسحرخیزي دستور رسید که قرآن به ترتیل خوانده شود تا از اندیشیدن در حقایق قرآن و
دقایق ذکر و وصف حق دل آدمی بزرگی و شکوه خداوندي را دریابد. و چون به جملههاي بیم و نوید رسد ترس و امید در دل
فراهم شود. و از اینکه راه دل به پرتو حق شناسی روشن شود. ولی شتاب در خواندن قرآن میرساند که بمعانی و حقایق آن توجّه
5 ابو السعود: « قَولًا ثَقِیلًا » . نشده است. پس مقصود از اینکه دستور حضور قلب است و آمادگی دل براي توجّه به حق و کمال معرفت
-1 یعنی قرآنی که بزرگ است و تکالیف سنگین بر دوش مردم میگذارد 2- سنگین است بر پیغمبر که در ابلاغ آن از کافران
آزار میبیند 3- یعنی سخن استوار در لفظ و سخت و پا بر جاي در معنی که گویا سنگین است و نتوان آن را جابجا کرد و عوض
نمود 4- فهم آن بر مردم سنگین است که صفاي دل و چشم باریکبین میخواهد 5- در ترازوي حساب سنگین است و ارزنده 6- بر
منکرین سنگین است که آن را بپذیرند و دشوار است که آن را بکار بندند 7- سنگین است و دشوار بر پیغمبر که آن را فراگیرد.
إبن عبّاس گفت: چون به پیغمبر وحی میشد و باو قرآن میآموختند چنان بر او سنگین بود که پوست بدنش دگرگون میشد. عایشه
18 [ صفحه 390 ] آن حضرت را در وحی دیدم که از پیشانی عرق میریخت و پارههاي بدنش ز هم - گفت بروزي سرد -قرآن- 1
جدا میشد. مجمع: دشوار است و سنگین بر کافران که از نادانی و گمراهی و زشت- کاريشان پرده بر میدارد. فخر: 1- یعنی
-2 سنگین است که خرد « نَحن نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه لَحافِظُونَ » سنگین است که نمیتوان آن را نابود کرد چنانکه در آیت دیگر است
مردم بفهم آن نمیرسد و بروزگاران متکلّمین در آنچه بعقل درك میشود بحث کردهاند و فقها در احکام آن و علماي لغت و
ادب در الفاظ آن و معانی آنها سخنان دور و دراز دارند و در هر دورانی بمعنی و نکتهاي از قرآن بر میخورند که گذشتگانشان بآن
نرسیدهاند، و اینکه جمله به منزلت علّت است براي نماز شب که چون سخنی سنگین بر تو فرستادیم باید بشب در عبادت و تصفیهي
149 حسینی: نظم: حمل چنین بار بمقدار تو است || کار کسی - روح خود باشی تا آمادهي فراگیري و ابلاغ آن شوي. -قرآن- 94
6 ابو الفتوح: 1- ناشئه «ِ ناشِئَۀَ اللَّیل » نیست که اینکه کار تو است کس نتواند زدن اینجا نفس || قوّت اینکه کار تو داري و بس
2- عبد اللّه 21- قرآن- 1 - .« نشأت السّحاب » ساعتهاي شب است که هر ساعتی نو پدید میشود چنانکه ابر چون پیدا شود گویند
یعنی او « نشا » عبّاس گفت: ناشئه همهي شب را گویند 3- ایستادن بشب باشد و از زبان حبشی گرفته شده است که آنها میگویند
بپا- خاست 4- عکرمه گفته است: ایستادن باوّل شب است و از امام زین العابدین [ع] نقل است که میان نماز شام و خفتن نماز زیاد
و همین است ناشئه اللّیل 5- قتاده و ابو مجلّز گفتند: « إِن ناشِئَۀَ اللَّیل هِیَ أَشَدُّ » میخواند چون پرسیدند: اینکه چه نمازي است! فرمود
407 [ صفحه 391 ] عایشه گفت: ناشئه آن باشد که آدمی بخسبد و بپا خیزد و - ناشئه ساعت بعد از نماز خفتن است 6- -قرآن- 366
« أَشَدُّ وَطئاً » . آنچه بعد از بیداري از خواب نماز خواند ناشیه باشد 7- یمان و إبن کیسان گفتند: ناشیه از جاي خاستن بآخر شب است
و نیز بفتح واو و سکون طاء قرائت شده است. و بقرائت اوّل بمعنی مواطأة و موافقت است یعنی « وطاء » 6 مجمع: بکسر واو و مدّ طاء
دل و زبان و گوش نمازگزار در آن هنگام بهتر با یکدگر موافق و همکار هستند و آمادهي فکر و توجّه بحق که در آن دل شب دل
بمعنی سنگینی است یعنی بشب خاستن سنگین است و سخت که آدمی از « وطأ » آدمی بچیزي گرفتار و مشغول نیست و بقرائت دوّم
بر او خردهگیري کردند که آیه اقوم « اصوب قیلا » 6 طبري: انس خواند « أَقوَم قِیلًا » 17- خواب بلند شود و به عبادت پردازد. -قرآن- 1
است نه اصوب او گفت: اصوب، اقوم، اهیأ، هر سه بیک معنی است و إبن عبّاس گفت: یعنی بفهمیدن قرآن نزدیکتر است. قتاده
18 خواندن در آن وقت بدرستی نزدیکتر است - گفت: یعنی بهتر بیاد انسانی است و بحفظ نزدیکتر است. إبن زید گفت: -قرآن- 1
7 طبري: یعنی بروز وقت داري و میتوانی کارهاي جوربجور انجام « لَکَ فِی النَّهارِ سَبحاً طَوِیلًا » . چون از دگر کارها آسوده است
صفحه 180 از 325
دهی. و یحیی بن یعمر سبخا با مردخاي نقطهدار خوانده است که بمعنی پشم و پنبهي از هم گشاده و حلّاجی شده است که نزدیک
39 مجمع: اینکه آیه میفهماند که براي هیچ کاري اگرچه تحصیل علم باشد نمیشود - است بمعنی فراغت و وسعت وقت. -قرآن- 1
نماز شب را ترك کرد چون به پیغمبر گفته شده است: تو به روز، کار زیاد داري پس در شب براي نماز بپاخیز و با اینکه پیغمبر
کارهاي زیاد بسیار با ارزش داشته است باز هم باو گفتهاند شب برخیز براي نماز پس بر دیگران هر چه کار مهم بروز داشته باشند
20 [ صفحه 392 ] و با جرّ - 9 مجمع: با رفع باء خوانده شده است که مبتدا باشد -قرآن- 1 «ِ رَبُّ المَشرِق » . مانع نماز شبشان نمیشود
20 مجمع: یعنی بعضی شبها نزدیک « أَدنی مِن ثُلُثَی اللَّیل-ِ الخ » 58- در آیت جلو. -قرآن- 48 « رَبِّکَ » خواندهاند تا تابع باشد براي
دو سوّم آن را ایستاده بنماز هستی و بعضی شبها نزدیک به نصف از شب را و در دیگري نزدیک به یک سوّم. و کلمات نصف و
ثلث با جرّ خوانده شده است یعنی کمتر از نصف و ثلث شب نماز میخوانی. و با نصف خواندهاند یعنی به اندازهي نصف و ثلث
- نماز میخوانی که به قرائت اوّل عطف بر ثلثی و مجرور بمن دانسته شده و بقرائت دوّم عطف بر تقوم کرده شده است. -قرآن- 1
20 مجمع: 1- یعنی تمام آن ساعتهاي نصف و دو سوّم و یک سوم را نمیتوانید بشناسید که در آن مواقع بنماز «ُ لَن تُحصُ وه » 33
17 کسانی بودند که شب تا بصبح نماز میخواندند که مبادا چیزي از اندازهي واجب ترك شود از - باشید. و مقاتل گفت: -قرآن- 1
اینروي بود که گفته شد: شما نمیتوانید آن مواقع را بشناسید و بنماز باشید 2- یعنی نمیتوانید همه شب بنماز باشید و کوتاهی در
2- چنانکه از توبه کار باز 20- 20 مجمع: 1- یعنی مستحب قرار داد نه واجب. -قرآن- 1 « فَتابَ عَلَیکُم » . اینکه کار خواهید کرد
خواست نمیشود و او را میبخشند شما را هم خدا بخشید که واجب نکرد و زیر بار وجوب نیستید 3- بر شما سبک کرد که واجب
20 فخر: 1- مقصود از قرائت نماز است و معنی چنین است که آنچه ممکن باشد نماز بخوانید 2- مقصود « فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ » نکرد
قرائت در نماز واجب مغرب و عشا است یعنی بنماز شام و خفتن آنچه شود قرآن بخوانید 3- یعنی آنچه توانید بشب نماز بخوانید و
اینکه دستور نسخ شد بنماز پنجگانه شبانه روز و اینکه جمله دستور لازم نیست 4- یعنی آنچه توانید قرآن بخوانید که مقصود
خواندن و بیاد داشتن قرآن است. و بعضی گفتهاند: صد آیه و بعضی پنجاه آیه و بعضی یک سورهي کوچک را کافی دانستهاند. -
200 تفسیر مقتنیات الدّرر حائري: ابو مسلم گفته است: مقصود از بپا خاستن [ صفحه 393 ] شب براي خواندن قرآن - قرآن- 176
خواندن قرآن است نه انجام نماز آن را واجب ندانستهاند و قرآن خواندن « فَاقرَؤُا ما- الخ » است. و بیشتر آنها که گفتهاند: مقصود از
را واجب دانستهاند تا هر کسی قرآن بخواند و در آیات توحید « فَاقرَؤُا » 87 مجمع: بعضی امر - بشب را مستحب دانستهاند. -قرآن- 74
20 ابو الفتوح: عبد اللّه مسعود گفت: هر که کالائی از شهري بشهري ببرد و «ِ یَضرِبُونَ فِی الَأرض » 28- و نبوّت بیندیشد. -قرآن- 17
20 مجمع: از امام رضا علیه « فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ- الخ » 28- بنرخ روز بفروشد ثواب شهیدان برد آنگاه اینکه آیه را خواند. -قرآن- 1
السلام از پدرانش علیهم السّلام نقل شده است: یعنی آنچه فراهم شود دلنرمی و صفاي اندرون آدمی است. کشف: اینکه جمله
وادار میکند بشبخیزي استحبابی و نسخ میکند وجوب آن را تا مردم در فشار نباشند. لاهیجی: اینکه جمله براي تأکید است. -
باشد، و با رفع خواندهاند: و « تجدوا » خوانده شده است که مفعول « خیر و اجر » 20 فخر: با نصب « خَیراً وَ أَعظَ مَ أَجراً » 24- قرآن- 1
إبن عبّاس گفته است یعنی آنچه جلو بفرستید بهتر است از وصیّتی که بهنگام مرگ بکنید. زجّ اج گفته است: یعنی بهتر است از
28 سخن ما در اینکه آیات همان ترجمه و نقل از دیگران - بهرههاي زندگی. و معنی که إبن عبّاس گفته است بهتر است. -قرآن- 1
است
سوره مدّثّر
اشاره
صفحه 181 از 325
74 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 270- -قرآن- 244
[ [سوره المدثر [ 74 ]: آیات 1 تا 56
37 یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ [ 1] قُم فَأَنذِر [ 2] وَ رَبَّکَ فَکَبِّر [ 3] وَ ثِیابَکَ فَطَهِّر [ 4] -قرآن- - 270 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - -قرآن- 244
150- 97-1 وَ الرُّجزَ فَاهجُر [ 5] وَ لا تَمنُن تَستَکثِرُ [ 6] وَ لِرَبِّکَ فَاصبِر [ 7] فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ [ 8] فَذلِکَ یَومَئِذٍ یَوم عَسِیرٌ [ 9] -قرآن- 1
[ عَلَی الکافِرِینَ غَیرُ یَسِیرٍ [ 10 ] ذَرنِی وَ مَن خَلَقت وَحِیداً [ 11 ] وَ جَعَلت لَه مالًا مَمدُوداً [ 12 ] وَ بَنِینَ شُهُوداً [ 13 ] وَ مَهَّدت لَه تَمهِیداً [ 14
[ 176 ثُم یَطمَع أَن أَزِیدَ [ 15 ] کَلّا إِنَّه کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً [ 16 ] سَأُرهِقُه صَعُوداً [ 17 ] إِنَّه فَکَّرَ وَ قَدَّرَ [ 18 ] فَقُتِلَ کَیفَ قَدَّرَ [ 19 - -قرآن- 1
- [ 168 ثُم قُتِلَ کَیفَ قَدَّرَ [ 20 ] ثُم نَظَرَ [ 21 ] ثُم عَبَسَ وَ بَسَرَ [ 22 ] ثُم أَدبَرَ وَ استَکبَرَ [ 23 ] فَقالَ إِن هذا إِلاّ سِحرٌ یُؤثَرُ [ 24 - -قرآن- 1
158 إِن هذا إِلاّ قَول البَشَرِ [ 25 ] سَأُصلِیه سَقَرَ [ 26 ] وَ ما أَدراكَ ما سَقَرُ [ 27 ] لا تُبقِی وَ لا تَذَرُ [ 28 ] لَوّاحَۀٌ لِلبَشَرِ [ 29 ] -قرآن- - قرآن- 1
143-1 عَلَیها تِسعَۀَ عَشَرَ [ 30 ] وَ ما جَعَلنا أَصحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِکَۀً وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلاّ فِتنَۀً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَستَیقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ
وَ یَزدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ وَ المُؤمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَض وَ الکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللّه بِهذا
مَثَلًا کَذلِکَ یُضِلُّ اللّه مَن یَشاءُ وَ یَهدِي مَن یَشاءُ وَ ما یَعلَم جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاّ ذِکري لِلبَشَرِ [ 31 ] کَلّا وَ القَمَرِ [ 32 ] وَ اللَّیلِ
[ 608 إِنَّها لَإِحدَي الکُبَرِ [ 35 ] نَذِیراً لِلبَشَرِ [ 36 ] لِمَن شاءَ مِنکُم أَن یَتَقَدَّمَ أَو یَتَأَخَّرَ [ 37 - إِذ أَدبَرَ [ 33 ] وَ الصُّبح إِذا أَسفَرَ [ 34 ] -قرآن- 1
188 فِی جَنّات یَتَساءَلُونَ [ 40 ] عَن المُجرِمِینَ [ 41 ] ما سَلَکَکُم فِی - کُلُّ نَفس بِما کَسَبَت رَهِینَۀٌ [ 38 ] إِلاّ أَصحابَ الیَمِین [ 39 ] -قرآن- 1
172 وَ کُنّا نَخُوض مَعَ الخائِضِ ینَ [ 45 ] وَ کُنّا - سَقَرَ [ 42 ] قالُوا لَم نَک مِنَ المُ َ ص لِّینَ [ 43 ] وَ لَم نَک نُطعِم المِسکِینَ [ 44 ] -قرآن- 1
209- نُکَ ذِّب بِیَوم الدِّین [ 46 ] حَتّی أَتانَا الیَقِین [ 47 ] فَما تَنفَعُهُم شَ فاعَۀُ الشّافِعِینَ [ 48 ] فَما لَهُم عَن التَّذکِرَةِ مُعرِضِ ینَ [ 49 ] -قرآن- 1
[ کَأَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ [ 50 ] فَرَّت مِن قَسوَرَةٍ [ 51 ] بَل یُرِیدُ کُلُّ امرِئ مِنهُم أَن یُؤتی صُ حُفاً مُنَشَّرَةً [ 52 ] کَلاّ بَل لا یَخافُونَ الآخِرَةَ [ 53
207 فَمَن شاءَ ذَکَرَه [ 55 ] وَ ما یَذکُرُونَ إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه هُوَ أَهل التَّقوي وَ أَهل المَغفِرَةِ [ 56 ] -قرآن- - کَلّا إِنَّه تَذکِرَةٌ [ 54 ] -قرآن- 1
راه سر « صَعُوداً » . وادار بکار دشوار میکنم او را «ُ سَأُرهِقُه » . پلیدي، عذاب، گناه، بتپرستی « رجز » : 119-1 [ صفحه 395 ] معنی لغات
184 ترجمه: بنام - 113 -قرآن- 176 - 66 -قرآن- 103 - رو ترش کرد. -قرآن- 52 « بَسَرَ » . بالا، تپهاي که بالا رفتن بر آن دشوار باشد
خداي بخشنده بهمگان مهربان به فرمانبران 1 اي بجامه پیچیده بخواب رفته 2 بپاخیز و [مردم را ز سر انجام بد] بترسان 3 و پروردگار
خود بزرگ دار [نه خدایان اعراب] 4 و جامه پاك کن 5 و از پلیدي و گناه دوري نما 6 و ز پی مزد بیشتر، منّت و نیکی مکن 7 و
شکیباي راه حق باش 8 که چون بوق رستاخیز و یا بصورتها جان دمیده شد 9 دشوار روزي بود 10 که کافران را گشایشی نباشد.
نزد پیغمبر آمد و آن حضرت برایش قرآن خواند و گویا «17» نزول: اسباب النّزول سیوطی: از إبن عبّاس نقل است که ولید إبن مغیره
که در دلش اثري کرد که ابو جهل خبردار شد و نزد او رفت و گفت: مردم میخواهند مالی جمع کنند و بتو بدهند چون نزد محمّد
رفتهاي و سخن او شنیدهاي باید چیزي بگوئی که بدانند تو او را نپذیرفتهاي. ولید گفت: مردم قریش دانند که سرمایه از همهشان
بیشتر دارم ولی براي محمّد چه بگویم! بخدا کسی از من باقسام شعر و شعر چینان داناتر نیست ولی سخن محمّد همانند هیچکدامنزد
پیغمبر آمد و آن حضرت برایش قرآن خواند و گویا که در دلش اثري کرد که ابو جهل خبردار شد و نزد او رفت و گفت: مردم
میخواهند مالی جمع کنند و بتو بدهند چون نزد محمّد رفتهاي و سخن او شنیدهاي باید چیزي بگوئی که بدانند تو او را نپذیرفتهاي.
ولید گفت: مردم قریش دانند که سرمایه از همهشان بیشتر دارم ولی براي محمّد چه بگویم! بخدا کسی از من باقسام شعر و شعر
133 [ صفحه 396 ] اینها نیست بخدا قسم - 90 -قرآن- 98 - چینان داناتر نیست ولی سخن محمّد همانند هیچکدام -پاورقی- 88
لابلاي سخن او شیرینی است که زیبائی و روانی آن را فراگرفته است قرآن او از بالا نور میفشاند. و از زیر پرتو میاندازد بر هر
انّ لقوله لحلاوة و انّ علیه لطلاوة و انّه لمنیر » . سخنی برتر است و از آن برتر ممکن نباشد و هر آنچه را جز آن بود نرم خواهد کرد
صفحه 182 از 325
ابو جهل گفت: خویش و پیوندانت اینکه را از تو نپسندند مگر که « اعلاه مشرق اسفله و انّه لیعلو و ما یعلی و انّه لیحطم ما تحته
جادوي از دیگران گرفته و نشانهدار است. از « هذا سحر یؤثر » چیزي در بارهي محمّد بگوئی. گفت باشد تا بیندیشم. زان پس گفت
آیت یازده به بعد براي اینکه سخن ولید نازل شد. ترجمه: 11 اکنون مرا گذار و آنکه تک آفریدم 12 و مال بسیارش دادم 13 و
فرزندانی بدور و برش 14 و ز همه چیز آسودهاش داشتم و بدسترسش نهاده 15 آنگاه آز افزایش داشت 16 ولی چنین نخواهد شد
که منکر آیات- ما بود 17 و بزودي براهی دشوارش بریم که بیچارهاش کنیم 18 چه او در کار پیغمبر و قرآن بیندیشید و با خود
نقشهاي کشید 19 اي مرگ بر او چگونه طرح ویرانی کار ما کند! 20 باز هم او کشته باد که چگونه سخنی ز خود ساخت که در
آن بنگریست 21 و رو ترش کرد 22 و پشت بگرداند 23 و خود را برتر از حق پذیري نمود و گفت: 24 قرآن جز جادوي دیگران
نبود 25 و همه گفتار آدمیان باشد 26 ما بسزاي سخنش بزودي او را بآتش بریم 27 که ندانی چگونه آتشی باشد [همه را فرا گیرد
که] 28 نه بجا گذارد و نه رها کند 29 و آدمی دگرگون کند 30 و نوزده نگهبانش بود. جهت نزول: طبري: چون اینکه آیه نازل
ابو- جهل با مردم گفت: اي گروه قریش محمّد آتشبانان را نوزده نفر گفته است مگر هر ده نفر شما « عَلَیها تِسعَۀَ عَشَرَ » شد
نمیتوانید با یکی از آنها برابري کند. آیت 31 براي جواب او نازل شد که آنها فرشتهاند نه آدمی که شما با آنها برابر شوید. -
71 اسباب النزول: گروهی یهودي از مردي مسلمان پرسیدند نگهبانان [ صفحه 397 ] جهنّم چند نفر هستند! او به پیغمبر - قرآن- 47
عرض کرد آیت 31 براي جواب آنها نازل شد. و سدّي نقل کرده است مردي از قریش مشهور به ابو الأشد گفت: من ده نفر از آن
آتشبانان را با بازوي راست خود میرانم و نه نفر را با بازوي چپ خود آیت 31 بجواب او آمد که آنها فرشتهاند نه آدمی. ترجمه:
31 که آنها جز فرشته نباشند و اینکه شمار براي آزمایش کافران است و باور داشتن یهودیان و مسیحیان و افزایش ایمان مؤمنان تا
کسی ز اینان دو دل نماند ولی کافران و بیمار دلان را بهره اینکه باشد که گویند: خدا را زین مثال و شمار چه مقصودي بود! البتّه
آن را که خدا بسرنوشت کرده به اینگونه [یادآوري و سخن] بگمراهی برد و یا هدایت کند ولی شمار لشکر پروردگار تو را جز
خودش نداند و اینکه سخنان براي یادآوري آدمیان باشد و بس 32 البتّه نه آن است که کافران پندارند 33 بماه و شب پایان شده 34
و صبح نمایان 35 سوگند که دوزخ و گفتههاي قرآن یکی از بزرگ آفریدگان خداوندي است 36 تا بیمآور آدمی بود 37 چه
آنکه از شما خواهد جلو رود یا بدنبال ماند 38 که هر کسی در گرو کار خود است 39 مگر آنانکه از سوي راست بوند [آسوده
مانند] 40 و در بهشت 41 از گنهکاران پرسند: 42 چه شما را درون آتش کرد! 43 گویند: نه نماز کردیم 44 و نه دستگیري بینوایان
45 و انباز بیدینان شدیم 46 و روز جزا باور نداشتیم تا بامروز 47 که استوارش دیدیم 48 پس سودي از میانجیهاي خود نبرند 49
مگرچه شد که ایشان ز یادآوري پیغمبر گریزان شدند 50 چون گور خر 51 فراري از شیر. جهت نزول: اسباب النّزول: سدّي گفته
است: اعراب گفتند: اگر گفتار محمّد درست است بایستی هر کدام ما که صبح ز جاي میخیزیم بزیر سر نامهاي داشته باشیم که در
16 ترجمه: 52 مگر خواهند که هر یک - بجواب اینکه سخن آمد. -قرآن- 3 « بَل یُرِیدُ- الخ » آن آسایش ما از جهنّم باشد. آیت 52
را نامهي سرگشاده باشد [تا حق [ صفحه 398 ] پذیر باشند]! 53 نه که اینکه راست گویند بلکه بیم رستاخیز ندارند 54 ولی قرآن
براي تذکّر است و راه یادآوري است 55 پس هر که خواهد اندیشهي، حق بدارد. [و تو اي محمّد اندیشه مدار که] 56 بیاد خدا
نباشید مگر که او بخواهد و باید که پرهیزگار او بوند که آمرزش از او است. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بحساب عراقیها
پنجاه و شش آیه است و بحساب شامیها و بعضی قاریهاي مدینه و مکه پنجاه و پنج است که در مجرمین و یتسائلون اختلاف
1 طبري: اي « أَیُّهَا المُدَّثِّرُ » . کردهاند و آنها که پنجاه و پنج آیه دانستهاند بعضی مجرمین و دستهاي یتسائلون را آیتی جدا دانستهاند
کسی که براي خواب خود را به جامهات پیچیدهاي و نقل کردهاند وقتی که اینکه خطاب بآن حضرت شد خود را در قطیفهاي
پیچیده بود. و نیز نقل است که اوّل آیتی که به پیغمبر نازل شد همین آیه بود چون جابر گفت: پیغمبر که آغاز وحی را نقل میکرد
فرمود: من راه میرفتم آوازي از آسمان شنیدم چون سر بلند کردم آن فرشته را که بغار حرا نزدم آمد دیدم میان آسمان و زمین روي
صفحه 183 از 325
کرسی نشسته است من از او ترسناك شدم و بی- آرام که گوئی باري سنگین بر دوش دارم و نزد خانوادهام رفتم و گفتم: زمّلونی
و پس از آن وحی یکی از پس « وَ الرُّجزَ فَاهجُر » زمّلونی یعنی چیزي بر من بیندازید و چون مرا پوشاندند اینکه آیه نازل شد تا
دیگري بر من نازل شد. زهري گفته است: وحی از پیغمبر قطع شد و چندي سخت اندوهناك بود و به قلّه کوهها میدوید و بهر قله
که میرسید جبرئیل میگفت: تو پیغمبر خدائی و دل آن حضرت آرام میشد و خود پیغمبر اینکه سرگذشت را میگفت در یکی
از آنروزها که راه میرفتم همان فرشته که بحرا نزدم میآمد دیدم میان آسمان و زمین بر کرسی نشسته از ترس سخت بیآرام شدم و
723 پس اینکه آیه نازل شد. و نیز زهري گفته است اوّل قرآنی که - 24 -قرآن- 702 - نزد خدیجه رفتم و گفتم: مرا بپوشید. -قرآن- 1
] 145- 116 -قرآن- 128 - و یحیی بن ابی کثیر گفت: از ابو- -قرآن- 92 .« ما لَم یَعلَم » بود تا « اقرَأ بِاسم رَبِّکَ » به پیغمبر نازل شد
بوده است، گفت من از « اقرأ » : گفتم مردم میگویند « یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ » صفحه 399 ] سلمه پرسیدم کدام آیت قرآن اوّل نازل شد! گفت
بوده است گفت: من همان را نقل میکنم که پیغمبر فرمود. آنگاه گفت « اقرأ » من گفتم مردم گویند « مدثر » جابر پرسیدم او گفت
آن حضرت فرمود: زمانی به حرا ماندم چون آن روزگار به پایان رسید فرود آمدم و میان دره بودم که آواز شنیدم و آنچه از هر سو
نگریستم چیزي ندیدم و چون به بالاي سرم نگاه کردم او را میان آسمان و زمین نشسته دیدم از او ترسیدم و خدیجه را دیدم گفتم
666 فی ظلال: شاید - 80 -قرآن- 640 - قرآن- 54 - .« یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ » مرا بپوشید مرا پوشاندند و آب بر من ریختند. اینکه آیه نازل شد
آمده و چندي وحی نرسیده است و آنگاه اینکه سوره آمده « اقرأ » راه جمع میان اینکه گفتهها اینکه باشد که در اوّل وحی سورهي
2 مجمع: 1- یعنی مترس که شیطان را بتو دسترس نیست و تو « قُم فَأَنذِر » . اوّل سوره پس از انقطاع وحی بوده است « مدثر » است که
پیغمبري و مردم را هدایت بتوحید کن 2- بعضی گفتهاند: یعنی تو که میخواهی بوسیلهي پیچیدن بجامه خود را از آزار آسوده
داري برخیز و از راه بیم دادن مردم آسایش خود بخواه 3- گفتهاند: خود را بجامهاي کوچک براي خواب پیچیده بود باو گفتند:
3 مجمع: 1- یعنی از آنچه شایستهي « وَ رَبَّکَ فَکَبِّر » 16- بخواب مرو که وقت کار است و مردم را از سر انجام بد بترسان. -قرآن- 1
23 کشف: او را مقدّس شمار و شأن او را بزرگ - قرآن- 1 - .« اللّه اکبر » : او نیست به دورش شمار 2- در نماز بزرگش شمار و بگو
دان تا در برابر عظمت او دشمن و حیلهي او بچشم تو کوچک آید و آنچه جز او پرستند ناچیز باشد. تأویلات: یعنی اي که گرفتار
پوشاك تن و نماي بدن خود هستی، ز هرچه دلبسته و وابسته گرفتاریهاي طبیعت هستی دست بدار و از خواب بیخودي بیدار باش و
خود و دیگران را از عذاب بزرگ بترسان و جز پروردگارت چیزي [ صفحه 400 ] بزرگ مشمار تا هر چه جز او است بدیدار
4 طبري: 1- یعنی پوشاك معصیت و حیلهگري بر- تن مکن و إبن عبّاس گفته « وَ ثِیابَکَ فَطَهِّر » . کبریائی او در دلت کوچک نماید
دنس » از گفتار عرب است براي آدم درستکار و پاکنهاد. قتاده گفته است: عرب آدم بدقول و پیمانشکن را « نقی الثّیاب » : است
-2 یعنی جامهات از راه ناروا نباشد « مطهّر الثّیاب » مینامد یعنی لباس چرکین و آنکه درستکار و درستپیمان است میگوید « الثّیاب
و « طاهر الثّیاب » و از کسب حرام جامه فراهم مکن 3- کنایه است از کار خوب کردن و عرب آن را که کار خوب میکند گویند
-4 مجاهد گفته است: یعنی غیبگو و جادو نیستی پس خود را از گفتار اعراب بدور دار رو « خبیث الثّیاب » اگر بدکار باشد گویند
بگردان 5- إبن زید گفته است: چون بتپرستان خود را پاك نمیداشتند بآن حضرت امر شد خود و جامهاش را بشوید و إبن
24 ابو الفتوح: 1- سعید جبیر و مجاهد گفتند: یعنی دلت پاکیزه بدار و - سیرین گفته است: یعنی جامهي خود بآب بشوي. -قرآن- 1
ثیاب کنایه از قلب است مثل اینکه شعر امرؤ القیس: و ان تک قد سائتک منّی خلیقۀ || فسلّی ثیابی من ثیابک تنسلی یعنی: دل خود
از دل من و فکر من آسودهدار اگر از خوي من تو را بدي و ناپسندي بنظر رسد 2- حسن بصري گفت: یعنی خوي خود پاك و
و « هُن لِباس لَکُم » نیکو دار 3- طاووس گفت: یعنی جامه کوتاه دار 4- بعضی گفتند: لباس کنایه از خانواده است مثل اینکه آیه
مقصود اینکه است که خانواده و کس و کار خود را از تهمت بدور دار 5- بعضی گفتند: یعنی از هر چه غیر خدا است دل پاك
301 مجمع: ابو مسلم گفته است: یعنی خانوادهي خود از کفر دور بدار تا همه مؤمن و صالح باشند. تفسیر - کن. -قرآن- 278
صفحه 184 از 325
حسینی: نظم: [ صفحه 401 ] در تو پوشید لطف یزدانی || خلعتی از صفات روحانی دارش از لوث خشم و شهوت دور || تا به
5 کشف: با ضم و کسر را قرائت شده است و مقصود بتها است یعنی بآنها نزدیک مشو. « وَ الرُّجزَ فَاهجُر » پاکیزگی شوي مشهور
بعضی گفتهاند: یعنی از شیطان دوري کن. و بعضی گفتهاند: با ضم را بمعنی بت است و بکسر عذاب یعنی از گناه موجب عذاب
22 مجمع: 1- جبّائی گفته است: یعنی از کار زشت و خوي بد دوري کن. 2- دیگر گفته است: یعنی دوستی - دوري کن. -قرآن- 1
6 طبري: 1- چیزي مده « وَ لا تَمنُن تَستَکثِرُ » . دنیا و خواستهها از دل بدر کن که سر آمد هر گناه بدنبال زیبائیهاي زندگی رفتن است
بامید آنکه بیشتر بتو برسد 2- یعنی کاري که براي خدا میکنی چشم مدار که بیشتر بتو برسد 3- بپیغمبري خود بر مردم منّت
را « تَمنُن » و بعضی .« لا تمنن ان تستکثر » مگذار که مزدي از آنها بخواهی. و از عبد اللّه مسعود نقل است که او چنین میخواند
بمعنی ریسمان ضعیف باشد، یعنی کم مکن و ضعیف منما چون زیاد بنظرت آمده است. « حبل یمنن » بمعنی تضعف گفتهاند که از
335 مجمع: 1- إبن عبّاس و مجاهد و قتاده و ضحّاك و نخعی گفتهاند: خداوند پیغمبر را به بهترین - 27 -قرآن- 326 - -قرآن- 1
آداب بزرگواري تربیت کرده است که باو دستور داده است بکسی چیزي مده بامید بیشتر و اینکه دستور به پیغمبر است بخصوص نه
به دیگران 2- ابو مسلم گفته است: یعنی چیزي بکس مده که بیشتر پس بگیري و مقصود رباي حرام است و نهی از رباخواري است
-3 یعنی طاعات خود را زیاد مشمار که از عمل خود کم کنی 4- یعنی اگر بکسی چیزي دادي منت مگذار و زیاد مشمار چون
- سرمایهي دنیا هر چه باشد بیارزش است و اندك و بعلاوه که منّت نهادن بر مردم کار نیک آدمی را تیره و بیارزش میکند 5
وَ لِرَبِّکَ » . زید بن اسلم گفته است: یعنی اگر چیزي بکسی دادي براي خدا بده و شکیبا باش تا خدا [ صفحه 402 ] بتو مزد آن دهد
7 ابو الفتوح: یعنی بر انجام رسالت شکیبا باش و بر رنج از کافران که بتو میرسد و بر جهاد و دیگر گرفتاریها براي خدا شکیبا « فَاصبِر
11 طبري: یعنی آن را که یکّه بیمال و فرزند آفریدم کارش را بمن گذار. و مقصود ولید بن « خَلَقت وَحِیداً » 24- باش. -قرآن- 1
20 مجمع: اگر کلمهي وحید حال از ضمیر فاعل باشد معنی چنین است: مرا گذار و آنکه در - مغیره مخزومی است. -قرآن- 1
آفرینش او شریکی نداشتم و اگر حال از مفعول باشد معنی اینکه است که چون او را آفریدم تنها بود که مال و فرزند نداشت. إبن
عبّاس گفته است: ولید بن مغیره مشهور بوحید بوده است. و محمّد بن مسلم از امام باقر و صادق علیهما السّلام نقل کرده است:
13 کشف: 1- یعنی پسرانی که در مکّه نزد خودش حاضر بودند و از « وَ بَنِینَ شُهُوداً » . وحید ولد الزّنا است که خویشاوندي ندارد
دیدارشان لذّت میبرد و سرمایهدار بودند که ناچار نبودند پدر را رها کنند و پی بدست آوردن روزي روند 2- یعنی نجیب زادگان
23 مجمع: - بودند که شاهد و حاضر میشدند در هر جاي افتخار و هر اجتماع و میدان مبارزه آمادهي کسب شرف بودند. -قرآن- 1
14 « مَهَّدت-ُ الخ » . نقل است که پس از نزول اینکه آیه ولید روي خوشی ندید و مال و فرزندش کم شدند و او خود هم هلاك شد
- تفسیر ابو الفتوح: او را تمکینی بکردم و دست فراخی دادم. عبد اللّه عبّاس گفت: مالش بگستردم چنانکه بستر بگسترند. -قرآن- 1
بر پیغمبر نازل شد و آن حضرت در مسجد الحرام « إِلَیه المَصِ یرُ » تا «ِ حم تَنزِیل الکِتاب » 18 کشف: سورهي « إِنَّه فَکَّرَ وَ قَدَّرَ » 11
30 -قرآن- - میخواند و ولید بن مغیره از آنجا گذشت و شنید پیغمبر دانست که او آنجا است دوباره با آواز بلند آن را -قرآن- 1
99 [ صفحه 403 ] خواند. او را شگفت آمد و نزد خویشان خود سرگردان و حیران رفت و گفت: از محمّد - -73-48 قرآن- 79
سخنی شنیدم که نه سخن آدمی و نه پري است و نه آفریدهاي توان چنین سخن دارد و بخانهي خود رفت اعراب گفتند: او از دین
برگشت و دیگران به پیروي او از دین بگردند و به محمّد گرایند و ابو جهل بخانه او رفت و پس از گفتگوئی چند هر دو بانجمن
قریش رفتند و ولید گفت: اسم محمّد در میان قبایل عرب رفته است و هنگام حج نزدیک است خواهند آمد و از احوال او خواهند
پرسید چه جواب گوئید! نه دیوانه میتوانید بگوئید که میدانند دروغ میگوئید چون اثري از جنون در او نیست و مثل عاقلان سخن
میگوید. و اگر شاعر معرّفی کنید شعر میشناسند و میدانند که سخن او شعر نیست. اگر او را غیبگو بنامید گویند در سخن
غیبگویان یاد اللّه و ان شاء اللّه نیست و محمّد ان شاء اللّه بسیار گوید. و دروغگو نتوانید بنامیدش که هرگز دروغ از او نشنیدهاند و
صفحه 185 از 325
براستگوئی مشهور است. آنها گفتند: تو بگو: سخن او را چه بنامیم! او فکر کرد که چه بگوید و بررسی کرد که چگونه بگوید که
بپذیرند، اینکه است که آیه وصف او و طرز جواب او را گفته است. مجمع: چون اعراب با ولید شور کردند و عاقبت باو گفتند:
میگوئیم محمّد جادو است. پرسید جادو چی است! گفتند: آنکه دوستان را دشمن و دشمنان دوست میکند گفت: بلی او جادو
است و هر کدامشان آن حضرت را میدیدند میگفتند: اي جادو اي جادو و اینکه بر پیغمبر [ص] سخت ناگوار آمد اینکه سوره تا
- 20 کشف: 1- تکرار اینکه جمله براي تأکید است. -قرآن- 1 « ثُم قُتِلَ- الخ » 340- در اینکه موقع نازل شد. -قرآن- 323 « قَول البَشَرِ »
-2 اوّل که گفته شده است در برابر اندیشه و نقشهي او براي خود پیغمبر بوده است و اینکه تکرار براي فکر او در برابر قرآن 16
است 3- اوّل براي فکر و نقشهي او که بگوید: او شاعر و دیوانه و دروغگو و غیبگو نیست. و دوباره براي نقشهي او است بر تهمت
جادو بآن حضرت. [ صفحه 404 ] ابو الفتوح: تکرار براي آن است که اوّل گفت: جادو است و دوباره استدلال کرد که چون محمّد
دوستان و خویشان را از هم جدا میکند پس او جادو است و مقصود اینکه است که هر کس مسلمان میشود از خویشان خود که
24 مجمع: 1- یعنی جادوي منقول از دیگران و جادوان 2- بعضی گفتهاند: یعنی « سِحرٌ یُؤثَرُ » . مسلمان نشدهاند دوري میکند
جادوي برگزیدهاي است که بسخنان شیرین مردم را میفریبد و او را میپسندند. و روایت است که چون اعراب با ولید شور کردند
باو گفتند: تو راهنمائی کن او با خود اندیشید و نظري کرد و رو ترش نمود و گفت محمّد جز جادو نباشد مگر نبینید میان مرد و
16 کشف: گفتهاند: - خانواده و فرزند و دوستان او جدائی افکند! او جادو است و سخن او جادوي برگزیده یا منقول است. -قرآن- 1
سخن مرد رومی « قَول البَشَرِ » محمّد از جبیر و یسار اینکه جادو را نقل میکند و گفتهاند: از مردم بابل نقل میکند. و مقصود از
« وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلّا فِتنَۀً » 141- است مشهور بابو نهیکه که میگفتند او از مسیلمهي کذّاب براي پیغمبر نقل میکرد. -قرآن- 124
31 فخر: شمارهي نوزده نگهبان جهنم که در آیت پیش گفته شده است در اینکه آیه توضیح داده شده است که اینکه عدد براي
آزمایش کافران است و تعیین اینکه عدد از دو راه موجب آزمایش و گرفتاري کافران است: 1- چون کافران مسخره میکردند که
اینکه شماره چه اختصاص دارد و چرا بیشتر و کمتر نیست البتّه مسخره و اعتراض زشت است و موجب گرفتاري 2- اینکه شمارهي
کم توانائی آزار آفریدگان نافرمان که در دوران روزگار هستند ندارد پس اینگونه سخن موجب گرفتاري گویندهي آن است ولی
مردم مؤمن هرگز اینگونه سخن نمیگویند و تسلیم بقدرت حق هستند. جبّائی گفته است: مقصود از فتنه که در آیه است وارسی و
42 [ صفحه - اندیشهي در قدرت حق است که مردم فکر کنند و از اینکه جملهها استدلال کنند بر کمال قدرت که ممکن -قرآن- 1
405 ] است اینکه شمارهي اندك چندان نیرومند باشد که صد هزاران فرشته با آن برابر نشود. و نیز گفتهاند: مقصود از فتنه کفر و
تکذیب اینگونه سخنان است که چون بشنوند و ایمان بقدرت حق نداشته باشند و دروغ شمرند گرفتار شوند و در نتیجه لطف شامل
اینگونه مردم کم اعتقاد نخواهد شد. میرزا ابو الحسن شعرانی:ّ فاضل معاصر در پاورقی مجمع البیان نوشته است: ملحدي با من در
اینکه عدد نوزده نگهبان بحث کرد گفتم: براي مبالغه شاید باشد چنانکه ما میگوئیم هزار بار آمدم تو یک بار نیامدي گفت:
مبالغه در شمارههاي بالا است مثل هزار و صد هزار گفتم: براي نگهبانی زندانیها و قراول در زندان پنج نفر زیاد است پس عدد
نوزده بسیار زیاد است گفت: بر فرض براي مبالغه باشد اینکه عدد چه اختصاص دارد گفتم: تسعه عشر بالاتر عددي است که آخر
31 طبري: 1- قتاده گفته است: در تورات و انجیل نگهبانان جهنّم نوزده « لِیَستَیقِنَ- الخ » . هست و با آیات جلو مناسب است « راء » آن
معیّن شدهاند پس یهود و مسیحیها یقین میکنند که قرآن با کتابهاي آسمانی پیشین موافق است و آنها را درست میشمارد 2- إبن
15 فخر: ذکر اینکه عدد - زید گفته است: یعنی اینکه عدد براي آن است که یهودي و مسیحی یقین کنند تو پیغمبر هستی. -قرآن- 1
از سه راه موجب یقین میشود: 1- چون موافق است با آنچه در تورات و انجیل است و چون پیغمبر درس نخوانده و بیخبر از همه
چیز اینکه شماره را که در کتب آنها هست خبر میدهد معلوم است که بوحی خداوندي است 2- چون بواسطهي تحریف و تغییر
که در تورات و انجیل شده است آنها شک داشتند که اینکه عدد درست است یا نادرست و پس از آنکه قرآن آن را درست شمرد
صفحه 186 از 325
و خبر داد یقین میکنند که اینکه مطلب در تورات و انجیل مطابق با اصل است و تحریف نشده است 3- چون پیغمبر با خواندن
اینکه آیه گرفتار مسخره و خندهي کافران شد معلوم است که جز تبلیغ وحی و رسالت چیز [ صفحه 406 ] دیگر در میان نیست و گر
نه باید چیزي میگفت که آنها را پسند باشد، نه چیزي بگوید که باو بخندند و مسخرهاش کنند پس یقین کردند او حق میگوید
31 مجمع: 1- اینکه لام بمعنی نتیجه عاقبت است یعنی تا نتیجهي کار « وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم- الخ » . که از آزار آنها باك ندارد
-2 یعنی براي اینکه آنها بگویند: خدا از اینکه توصیف و عدد چه نظر داشته « ما ذا أَرادَ- الخ » مردم بیمار دل چنین شود که گویند
-43- است! و اینکه موجب شود که در اندیشهي اینکه گفتار شوند و آخر اندیشه و فکرشان به ایمان برسد و مؤمن شوند. -قرآن- 1
31 مجمع: 1- یعنی همین طور که بگفتن عدد نوزده گرفتار نمودیم و آزمایش کردیم مردم « کَذلِکَ یُضِلُّ- الخ » 183- قرآن- 170
را مکلّف میکنیم تا گمراه و راسترو نمودار شود و چون اینکه تکلیف از سوي خداوند است گمراهی و هدایت را بخود نسبت داده
است پس خداوند وسیله گمراهی و هدایت را بانجام وظیفه و تخلّف از فرمانبري و تکلیف مقرّر کرده است 2- یعنی خداوند هر که
19 فخر: معتزله اینکه آیه را - را خواهد از راه ثواب و بهشت گمراه میکند و هر که را خواهد رهبري بسوي آن میکند. -قرآن- 1
چند معنی کردهاند: 1- مقصود از اضلال و گمراه کردن خداوند منع توفیق و عصمت است که محرومیّت از راه حق و آزادي در
باطل باشد 2- چون در برابر اینکه آیات یک دسته باختیار خود پذیرفتند و براه راست رفتند و دستهاي منکر و منحرف شدند پس
چنان است که اینکه آیات موجب ضلال و هدایت است 3- مقصود از ضلال و هدایت حکم خداوندي است بر هدایت و گمراهی
-4 یعنی در قیامت از راه مزد بردن و بهرهمند شدن محروم هستند. فی ظلال القرآن: یعنی هدایت و ضلالت با یادآوري حقایق است
و نمایش آیات حق که بموجب اختلاف دل و فکر مردم، هر دلی بجوري آنها را میپذیرد و هر چه سرنوشت ازلی است چه هدایت
چه گمراهی همان را فرا [ صفحه 407 ] میگیرد چه آدمی پدیدهي آن قدرت است با آمادگی ترکیب شده از هدایت و ضلالت،
پس نکوکار و بدکار هر دو در چهار دیواري اینکه استعداد دو جانبه در جنب و جوش و فکر و کارند و آزادند تا بهر سو که
خواهند بروند. و اگر دامنهي اراده ازلی بدرستی تصوّر شود که هر که در وجود است بازگشتش به آن است افکار آدمی از تنگناي
بحث در جبر و اختیار آسوده میشود. و چون قضایاي الهی و احکام خداوندي را از دائرهي کوچک دید خود مینگریم و با
ترازوي فکر و تجربه و استدلال محدود خود میسنجیم گرفتار بحث و جدل بیهوده میشویم و گر نه راه هدایت و ضلالت باز است
و حدودي براي ما معیّن است که راه خود بیابیم و رستگار شویم و یا کج برویم و گمراه و زیانکار شویم. و ما را موظّف نکردهاند
که بغیر از وظایف معیّنه چیزي بدانیم و توانائی آن ندادهاند که از ارادهي ازلی و پس پردهي غیب خبردار شویم. پس باید کوشش
ما یَعلَم جُنُودَ- » . ما در انجام وظایفمان باشد و منتظر باشیم که چون سرنوشت نمودار شد بدانیم اراده ازلی همین بوده است و بس
31 ابو الفتوح: اوزاعی گفت: موسی در مناجات خود عرض کرد: خدایا در آسمان چه آفریدگان باشند! پاسخ رسید فرشتگانند « الخ
پرسید: شمارشان چند است! جواب شنید: دوازده هزار سبط. پرسید بهر سبطی چند فرشته باشد! جواب آمد: بشمار ذرّههاي خاك. -
21 کشف: 1- مقاتل گفته است اینکه جمله بجواب ابو جهل آمد که گفت: مگر محمّد جز نوزده نگهبان کومک دیگر - قرآن- 1
- ندارد! 2- عطا گفت: یعنی: مأمورین عذاب که اعوان و انصار آن نوزده نگهبان هستند بیشمارند که جز خداي کس نداند 3
31 مجمع: 1- اینکه آتش « وَ ما هِیَ إِلّا ذِکري- الخ » . بعضی گفتهاند: یعنی اندازه و چگونگی و حقیقت آفریدگان را جز خدا نداند
26 [ صفحه 408 ] و - که شما بزندگی دارید راه تذکّر و نشان دادن آتش سوزان دوزخ است که همه عالمیان بسنجند -قرآن- 1
بپرهیزند 2- اینکه سوره و گفتهها جز براي یادآوري آدمیان نیست تا بیندیشند 3- اینکه شمارهي نوزده نگهبان براي یادآوري و
توجّه بقدرت خداوندي است تا پند گیرند و از قدرت حق بترسند و گناه نکنند. کشف: 1- یعنی اینکه آتش دوزخ که گفتیم براي
یادآوري و پند دادن بمردم است 2- اینکه جنود و لشکر که نام بردیم جز براي توجّه مردم نیست چون که خداوند نه کارگر
32 فخر: 1- انکار جملهي جلو است یعنی نه چنین که متذکّر شوند و پند گیرند 2- انکار سخن « کَلّا » . میخواهد و نه کمککار
صفحه 187 از 325
منکرین است یعنی نه چنان است که آنها گویند و نپذیرند 3- پاسخ سخن ابو جهل و یاران او است که گفتند: میتوانیم نوزده
« إِذ » بدون همزه خواندهاند و بعضی « دبر » با الف و « اذا » 33 مجمع: عموم قاریها « إِذ أَدبَرَ » 8- نگهبان آتش را نابود کنیم. -قرآن- 1
با همزه خواندهاند. و بقرائت اوّل یعنی چون شب به دنبال روز آمد و بقرائت دوّم یعنی آنگاه که شب رو « أَدبَرَ » بدون الف و
بدون همزه « لحدي الکبر » 35 فخر: إبن کثیر « إِنَّها لَإِحدَي الکُبَرِ » 121- 98 -قرآن- 112 - 14 -قرآن- 93 - بگرداند و رفت. -قرآن- 1
میگویند و انداختن اینکه همزه قیاسی نیست ولی قیاس اینکه است که بین حذف و تلفّظ « ویلمّه » را که « ویل امّه » خوانده است مثل
29 کشف: 1- یعنی سقر و آتش یکی از بزرگها و مهینها است 2- یعنی - جمع کبري است. -قرآن- 1 « کبر » گفته شود و کلمهي
یکی از آفتها و عذابهاي بزرگ است 3- یعنی اینکه آیه یکی از یادآوريهاي بزرگ عذاب خداوندي است 4- یعنی تکذیب
11 پیغمبر براي - 36 مجمع: 1- یعنی آتش ترسانندهي آدمیان است. 2- -قرآن- 1 « نَذِیراً » . پیغمبر یکی از کارهاي بزرگ است
39 نیشابوري: 1- یعنی آنها که به «ِ إِلّا أَصحابَ الیَمِین » [ ترساندن مردم است 3- یعنی خداوند ترسانندهي مردم است. [ صفحه 409
روز پدیداري نسل آدم و پیمان گرفتن از آنها در دست راست پدر خود آدم جاي داشتند 2- مقصود ملائکه است 3- مقصود
28 مجمع: 1- یعنی آنها که نامهي عملشان را بدست راستشان میدهند 2- آنهائی که از - بچههاي مسلمانان است. -قرآن- 1
سوي راست میبرندشان 3- آنها که از میمنت و فرخندگی خود گناه نکردهاند 4- مؤمنین مستحق ثواب 5- امام باقر علیه السّلام
50 مجمع: با فتح و کسر فا خوانده شده است یعنی رمنده یا رمیده شده و « مُستَنفِرَةٌ » . فرمود: ما و شیعیانمان اصحاب الیمین هستیم
4- شیر 12- 51 ابو الفتوح: 1- یعنی تیرانداز 2- خشمگین 3- شکارچی. -قرآن- 1 « قَسوَرَةٍ » 15- نتیجهي معنی یکی است. -قرآن- 1
درنده که بزبان حبشی شیر را قسوره گویند 5- دام شکارچیان 6- هر نیرومندي، چون عرب آدمی یا غیر آن که نیرومند باشد قسوره
نامد. 7- تاریکی شب. حسینی: یعنی چون گوش و دل حقپّذیر ندارند مانند خران رمیده از قرآن میگریزند چنانکه مثنوي اشاره
باین کرده است: از کجا اینکه قوم پیغام از کجا ||! از جمادي، جان کجا باشد رجا! فهمهاي کهنهي کوته نظر || صد خیال بد در
52 طبري: قتاده گفت: اعراب به « یُؤتی صُ حُفاً مُنَشَّرَةً » آرد در فکر راز جز با راز دان انباز نیست || راز اندر گوش منکر راز نیست
29 اگر خواهی پیرو تو شویم نامهي مخصوص بهر یک بیاور که بما امر شود پیروي تو کنیم. ابو الفتوح: - پیغمبر گفتند: -قرآن- 1
-1 یعنی هر کدام آرزوي پیغمبري میکنند 2- عبد اللّه عبّاس گفت: اعراب گفتند: محمّد راستگو است باید تا فردا که ما برخیزیم
براي هر کدام ما برات آزادي از آتش جهنّم باشد. [ صفحه 410 ] مجمع: حسن بصري گفته است: یعنی براي هر کدامشان بنام او
نامهاي از آسمان آید که به محمّد مؤمن شوید. کشف نوشته: که ببالین هر یک نامهاي بنهند گشاده و مهر بر گرفته. فخر: اینکه
« مُنَشَّرَةً » معانی که مفسّرین نقل کردهاند با کلمهي منشّرة مناسب نیست مگر که مقصود نامههائی باز و نمودار. و سعید بن جبیر
56 مجمع: مقصود از اینکه «ُ وَ ما یَذکُرُونَ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه » 151- بتخفیف شین خوانده است و معنی هر دو یکی است. -قرآن- 138
در آیت جلو است زیرا اگر هر دو بیک معنی باشد تناقض میشود پس اوّلی خواست اختیاري « شاء » غیر از کلمهي « یَشاءَ » کلمهي
خود مردم است و دوّمی مقصود خواست خداوند و اجبار مردم است. و دو معنی شده است: 1- یعنی کافران به یاد حق نمیباشند
مگر که خدا بخواهد و مجبورشان کند 2- یعنی نمیخواهند و متذکّر نمیشوند مگر که پیش از آن خواست خداوند بوده باشد و
«ِ أَصحابَ الیَمِین » 92 سخن ما: آیت 39 کلمات - 46 -قرآن- 84 - امر و نهی او و بیم و نوید او بمردم ابلاغ شده باشد. -قرآن- 1
اصحاب جمع صاحب است که در اینجا بمعنی دوست همدم و همیشه همراه است. و یمین بمعنی سوي راست و دست راست آدمی
است که آن را تواناتر و با ارزشتر از جانب چپ و دست چپ میدانند و عموم مردم کارهاي با ارزش و دشوار را با دست راست
آسانتر از دست چپ انجام میدهند. و نوشتهاند که آدمی در روزگاران پیشین آنچه عزیز داشته بدست چپ حفظ میکرده است و
با دست راست دشمن را از خود دور میکرده است و از اینروي دست راست قویتر از دست چپ شده است پس شاید بهمین مناسبت
را بکار برده است و شاید در آن زمان اینکه مطلب در میان آن مردم هم معروف «ِ أَصحابَ الیَمِین » خاصیّت طبیعت قرآن کلمات
صفحه 188 از 325
بوده است و چنین اصطلاحی داشتهاند و ممکن است اصطلاح حزب چپ و راست و چپی و راستی از گفتهي قرآن یا اینکه خاصیّت
634 [ صفحه 411 ] شاید بهتر از آنچه مفسّرین براي اینکه کلمات نوشتهاند - 46 -قرآن- 613 - آدمی پیدا شده باشد. پس -قرآن- 25
اینکه باشد که اصحاب- الیمین یعنی آنها که در عقل و فکر بسوي راست میروند و جانب برتر را انتخاب کردهاند و ایمان راست و
توانا و استوار دارند که بهر بادي نمیجنبند و پیوسته همدم با راستی و درستی میباشند. چون یمین و سوي راست در افکار مردم
بمعنی راست و درست و توانا است پس اصحاب الیمین یعنی کسانی که خواهان و دوستدار چنین خوي و خصلت هستند.