گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
سوره قیامت



اشاره
75 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 133- -قرآن- 98
[ [سوره القیامۀ [ 75 ]: آیات 1 تا 40
37 لا أُقسِم بِیَوم القِیامَۀِ [ 1] وَ لا أُقسِم بِالنَّفس اللَّوّامَۀِ [ 2] أَ یَحسَب الإِنسان أَلَّن - 133 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - -قرآن- 98
186 بَل یُرِیدُ الإِنسان لِیَفجُرَ أَمامَه [ 5] یَسئَل أَیّانَ یَوم القِیامَۀِ [ 6] فَإِذا - نَجمَعَ عِظامَه [ 3] بَلی قادِرِینَ عَلی أَن نُسَوِّيَ بَنانَه [ 4] -قرآن- 1
[ 176 یَقُول الإِنسان یَومَئِذٍ أَینَ المَفَرُّ [ 10 ] کَلّا لا وَزَرَ [ 11 - بَرِقَ البَصَرُ [ 7] وَ خَسَفَ القَمَرُ [ 8] وَ جُمِعَ الشَّمس وَ القَمَرُ [ 9] -قرآن- 1
224 وَ لَو أَلقی - إِلی رَبِّکَ یَومَئِذٍ المُستَقَرُّ [ 12 ] یُنَبَّؤُا الإِنسان یَومَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ [ 13 ] بَل الإِنسان عَلی نَفسِه بَصِ یرَةٌ [ 14 ] -قرآن- 1
- [ مَعاذِیرَه [ 15 ] لا تُحَرِّك بِه لِسانَکَ لِتَعجَلَ بِه [ 16 ] إِن عَلَینا جَمعَه وَ قُرآنَه [ 17 ] فَإِذا قَرَأناه فَاتَّبِع قُرآنَه [ 18 ] ثُم إِن عَلَینا بَیانَه [ 19
205 کَلّا بَل تُحِبُّونَ العاجِلَۀَ [ 20 ] وَ تَذَرُونَ الآخِرَةَ [ 21 ] وُجُوه یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ [ 22 ] إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ [ 23 ] وَ وُجُوه یَومَئِذٍ باسِرَةٌ - قرآن- 1
164 تَظُنُّ أَن یُفعَلَ بِها فاقِرَةٌ [ 25 ] کَلّا إِذا بَلَغَت التَّراقِیَ [ 26 ] وَ قِیلَ مَن راقٍ [ 27 ] وَ ظَن أَنَّه الفِراق [ 28 ] وَ التَفَّت السّاقُ - 24 ] -قرآن- 1 ]
179 إِلی رَبِّکَ یَومَئِذٍ المَساق [ 30 ] فَلا صَدَّقَ وَ لا صَ لّی [ 31 ] وَ لکِن کَ ذَّبَ وَ تَوَلّی [ 32 ] ثُم ذَهَبَ إِلی أَهلِهِ - بِالسّاق [ 29 ] -قرآن- 1
179 ثُم أَولی لَکَ فَأَولی [ 35 ] أَ یَحسَب الإِنسان أَن یُترَكَ سُديً [ 36 ] أَ لَم یَک نُطفَۀً - یَتَمَطّی [ 33 ] أَولی لَکَ فَأَولی [ 34 ] -قرآن- 1
233 أَ لَیسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی - مِن مَنِیٍّ یُمنی [ 37 ] ثُم کانَ عَلَقَۀً فَخَلَقَ فَسَوّي [ 38 ] فَجَعَلَ مِنه الزَّوجَین الذَّکَرَ وَ الأُنثی [ 39 ] -قرآن- 1
بفتح اوّل و دوّم بمعنی پناهگاه، کوهی که کس را بآن « وَزَرَ » : 59 [ صفحه 412 ] معنی لغات - أَن یُحیِیَ المَوتی [ 40 ] -قرآن- 1
11 ترجمه: - ناگواري سخت. -قرآن- 1 « فاقِرَةٌ » 21- زیبائی، نیکوئی، تر و تازگی صورت و غیر آن. -قرآن- 13 « ناضر » . دسترس نباشد
بنام خداوند بخشندهي مهربان 1 برستاخیز 2 و آن روح ملامتگر خود سوگند نخوریم [ولی از شما پرسشی کنیم] 3 چگونه آدمی
پندارد: نتوانیم استخوانش را فراهم کنیم [و دوباره زندهاش کنیم]! 4 بلکه توانیم یکایک بند انگشت او راست و برابر کنیم 5 ولی او
همی خواهد که آیندهي خود دروغ پندارد 6 از اینروي پرسد: رستاخیز کی بپا شود! [پس بداند:] 7 چو ز حیرت چشم درخشد 8 و
ماه تیره شود 9 و با خورشید بیک جاي فراهم گردد 10 آن انسان [که چنین هنگام دروغ پنداشت] گوید: امروز بکجا گریزم! 11
البته پناهگاهی نبود 12 و آرامش آن روز به پیشگاه خداي تو باشد و بس 13 آنجا است که آدمی را از آنچه پیش فرستاده یا بجاي
گذارده خبردارش کنند 14 ولی او بیناي بحال خویش است 15 هر چند هزاران بهانه پیش آورد 16 [اي محمّد اکنون بخود باش] و
با شتاب زبان بخواندن قرآن مگشا 17 که بر ما است آنرا فراهم کنیم و آمادهي خواندن 18 و چون ما بخوانیم آنگاه تو بخوان 19
وزان پس باید که ما روشن و نمودارش بکنیم 20 لکن شما آدمیان [آرامش ندارید] و دوستدار شتابید و زود گذر خواهید 21 و
آنچه بآخر رسد [و دیر پاید] رها کنید [ولی بدانید] 22 آن روز آخر رسیده و سر انجام زندگی [ صفحه 413 ] دستهاي از چهرههاي
صفحه 189 از 325
مردم تر و تازه است 23 و چشم برحمت پروردگار خود دوخته 24 و دیگري روي ترش شده 25 که چگونه گرفتارش کنند و بیچاره
شود! 26 بلی چون روح بگلو رسد 27 و یاران گویند: شود که افسونگر آید و بهبود بخشد! 28 او خود بداند که هنگام جدائی است
29 چه پایها بیکدگر پیچد 30 و روزي است که به پیشگاه حق برانند [و افسوس خورد که] 31 نماز نگزارد و به فقرا بخشش نکرد
32 ولی پشت بحق نمود و آن را دروغ شمرد 33 و ز آن پس با خود فروشی برفت [اي آدمی که بزندگی چنین بودي] 34 بهترین
سزاي تو همین است 35 و ز ان پس نیز همین سزایت بود 36 چرا آدمی گمان برد که او را سر خود گذاریم [و رهبرش نفرستیم] 37
مگر ز آغاز مایهي ناچیزي نبود 38 که از پس آن خون بسته گشت و خداوند راست اندامش آفرید 39 و آنگاه جفت نر و مادهاش
درست کرد 40 آیا آنکه چنین کرد نتواند مرده زنده کند! سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بحساب قاریهاي کوفه چهل آیه است
را آخر آیه ندانستهاند و با آیت بعد یکی شمردهاند. و همگی به مکّه «ِ لِتَعجَ لَ بِه » و دیگران سی و نه آیه دانستهاند چون جملهي
با لام بمعنی سوگند « لاقسم » 1 طبري: از حسن بصري و اعرج نقل است که « لا أُقسِم بِیَوم القِیامَۀِ » 143- نازل شده است. -قرآن- 125
- جداگانه خواندهاند و در معنی آن اختلاف است 1 « لا» 34 و عموم قاریها - قرائت کردهاند یعنی البتّه سوگند یاد میکنم. -قرآن- 1
- یعنی البتّه سوگند یاد میکنم 3 « لا و الله » براي تأکید است مثل « لا» - را صله دانسته است یعنی سوگند یاد میکنم 2 « لا» سعید جبیر
جلوگیر سخن منکرین است که میگفتند رستاخیز و بهشت و دوزخی نیست، گفته شده است نه چنین است که شما « لا » کلمهي
241 مجمع: 1- یعنی رستاخیز سوگند یاد - 150 -قرآن- 237 - 91 -قرآن- 146 - 19 -قرآن- 87 - گوئید سوگند برستاخیز. -قرآن- 15
نمیکنم چون روشن است که آن آمدنی است 2- سوگند یاد نمیکنم چون شما آن را قبول ندارید. [ صفحه 414 ] کشف: اینکه
مربوط به جلوگیري سخن منکرین است اگرچه در اوّل سوره است چون قرآن بمنزلهي یک آیه و یک سوره است و همهي « لا »
آیات و سور وابسته به یکدگر است و مثل اینکه است که سخن آنها که در جاي دیگر نقل شده است جلو اینکه آیه است و
2 طبري: 1- قتاده گفته است: یعنی « لا أُقسِم بِالنَّفس اللَّوّامَۀِ » 19- میگوید نه چنان است که شما گوئید سوگند برستاخیز. -قرآن- 15
سوگند بقیامت و بنفس لوّامه 2- حسن گفته است: سوگند بقیامت و نه سوگند بنفس لوّامه، ولی بهتر اینکه است که هر دو سوگند
جلوگیري از « لا» مقصود از « لا و اللّه لا فعلت و لا اقسم باللّه لا فعلت » باشد چون رسم عرب در گفتگو اینکه است که اگر بگوید
دیگر سخن است و آغاز بسوگند، پس چون روش سخن عرب بر اینکه است ما نمیتوانیم معنی دیگر براي آن بدانیم مگر قرینه و
دلیلی بر خلاف اینکه معنی باشد بعلاوه که گروهی از آنان که سخنشان حجّت است اتّفاق دارند که آن جملهي اوّل سوگند است
پس دلیلی نداریم که جملهي دوّم سوگند نباشد و گروهی گفتهاند: قیامت هرکسی مرگ او است، چنانکه علقمه پس از دفن
القیامۀ » : مردهاي گفته است اینکه آدم برستاخیز خود رسید و قیامت براي او بر پا شد. و مغیرة بن شعبه گفته است: مردم میگویند
1- سعید جبیر گفته است: یعنی 39- فقطّ قیامت هر کس مرگ او است. و در مقصود از نفس لوّامه اختلاف است: -قرآن- 1 « القیامۀ
نفسی که بر خوب و بد ملامت میکند 2- و مجاهد گفته است: بر گذشته ملامت میکند و پشیمانی دارد 3- بدکار شایسته ملامت
-4 آنکه مذموم است و ناپسند. مجمع: ابو مسلم گفته است: یعنی: نه سوگند برستاخیز و نه به نفس ملامتگر خویش سوگند
میخورم چون شما نه برستاخیز عقیده دارید و نه به ملامت شخص خود را در آن روز. و علی بن عیسی گفت: آنکه گفته است اوّل
سوگند است و دوّم نفی سوگند درست نیست چون سخن از روش خود خارج است و همانندي ندارد پس بهتر اینکه است که هر
دو سوگند باشد چنانکه عقیده اکثر [ صفحه 415 ] همین است. و مقصود از نفس لوّامه اینکه است که در قیامت بدکار خود را
ملامت میکند: چرا بد کردم و نکوکار خود را سرزنش میکند، چرا بیشتر نکردم، قتاده گفته است: یعنی آنکه کافر است خود را
ملامت میکند. حسن بصري گفته است مقصود مؤمن است که در دنیا بحساب کار خود میرسد که چرا کوتاهی کردم و چرا فلان
کار خوب نکردم و پیوسته در اندیشهي کار خود است و بدکار هرگز بحساب کار خود نمیرسد و اندیشه آخرت نمیکند. ابو
الفتوح: 1- سهل گفت: نفس لوّامه همان نفس امّاره است که پیوسته با حرص و آرزو است 2- ابو بکر ورّاق گفت: نفس چون
صفحه 190 از 325
کافر شد با خدا انس ندارد و چون منافق شد پیمانشکنی کند و چون ریا کار شد هر کار کند براي چشم مردم است و هر که چنین
بود پیوسته در سرزنش خود است. صفی علیشاه: نیست نفسی در قیامت جز که او || میکند خود را ملامت رو برو گر که بدکار
است از عصیان خویش || ور نکو، گوید: نگردم از چه بیش! یا که نفس آدم است آن کز بهشت || شد چو بیرون شد ملوم از فعل
زشت خویش را یعنی ملامت کرد بس || تا به وقت مرگ اندر هر نفس بر قیامت نفس را ضم کرد از آن || که بود او را مجازات
اندر آن فخر: 1- یعنی چون موضوع سوگند بالاتر از آن است که بر آن سوگند یاد شود گفته شده است: سوگند یاد نمیکنم نه
برستاخیز نه به نفس لوامه 2- موضوع سوگند روشن است و نیازي بسوگند باین دو نیست 3- غرض از جمله استفهام است براي
آشکار یعنی آیا برستاخیز و نفس لوّامه سوگند یاد کنم و معنی نفس لوّامه: 1- شخص نکوکار است که در قیامت بدکار را سرزنش
میکند 2- مقصود آدم است که خود را ملامت بر آن کار میکند که بموجب آن از بهشت بیرونش کردند 3- مقصود نفس انسانی
است که چون چیزي میخواهد و میکند از آن دلگیر میشود و خود را ملامت میکند که چرا پی آن رفتم و چون زیاد اینکه [
صفحه 416 ] خواستن و انجام دادن و ملامت پس از آن براي آدمی فراهم میشود او را لوامه نامیدهاند چنانکه در آیت دیگر است
و کلمهي لوّامه نشان میدهد زیاد چنین کاري میکند. و کنایه از اعاده و تکرار .« الخ -« إِن الإِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً ... إِذا مَسَّه الخَیرُ »
است، و مناسبت میان اینکه دو قسم که قیامه و لوّامه باشد چند احتمال است: 1- قیامت نتیجهي نموداري و احوال نفوس است که
لوّامه و خوشبخت و بدبخت باشد پس کمال مناسبت است میان قیامۀ و لوّامه 2- چون نفس خود احوال عجیب دارد که گفته شده
و شناسائی نفس با شناسائی پروردگار وابسته شده است و عظمت و بزرگی نفس لوّامه است « من عرف نفسه فقد عرف ربّه » است
که کار و کوشش خود را در برابر رحمت خدا ناچیز میبیند. و به آن قول که گفتهاند: سوگند برستاخیز است و نفی سوگند بنفس
لوّامه مناسبت اینکه است که رستاخیز بسیار مهم است و عجیب ولی نفس لوّامه حقیر است و ناچیز چون یا کافر است و یا فاسق که
زیادي است و آیت اوّل سوگند است به « لا» : 194 طنطاوي - 167 -قرآن- 172 - خود را بر کار خویش ملامت میکند. -قرآن- 132
بزرگی رستاخیز و آیت دوّم بجاي استدلال است براي درستی و آمدن قیامت چون سوگند بنفس لوّامه یعنی روح بیآرام که به
هیچ درجهي جاه و مال و علم و هنر قانع نمیشود و پی پایهي بالاتر میگردد و اینکه حالت فزون طلبی نشانه است که آدمی بجائی
4 طبري: یعنی آیا «ُ نُسَوِّيَ بَنانَه » 13- میرود که بآخرین آرزوي خود برسد و آن قیامت است که به مقصود خود میرسد. -قرآن- 9
آدمی میپندارد که ما نمیتوانیم استخوانهاي او را فراهم کنیم! بلکه برتر از آن را میتوانیم که انگشتان او را هموار کنیم و به یک
صورت در آوریم مثل پاي شتر یا سم خر تا چون چارپایان آنچه خواهد خورد با دهان خویش برگیرد ولی خداوند آنها را بصورت
23 مجمع: ابو مسلم و زجّ اج و جبّائی گفتهاند: یعنی - انگشت از هم جدا درست کرد تا آنچه خواهد تواند انجام دهد. -قرآن- 1
میتوانیم به آن جور که بود درست کنیم اگرچه استخوانهاي کم و کوچک باشد توانیم با هم فراهم کنیم که [ صفحه 417 ] شتان
و اینکه آیه هر دو براي عدي بن ربیعه آمده است که «ُ أَ یَحسَب الإِنسان » 28 کشف: آیت سوّم - پاورقی- 26 - .«18» برابر همسر شوند
یعنی آسیب « اللّهم اکفنی جاري السّوء » با اخنس بن شریق دشمن دیگر پیغمبر خویشاوندي سببی داشت و پیغمبر دعا میکرده است
41 روزي عدي حضور پیغمبر رسید و - دو همسایهي بد را از من بگردان. و مقصود آن حضرت عدي و اخنس بودهاند. -قرآن- 17
عرض کرد: رستاخیز و هنگام چگونگی آنرا براي من بگو. چون پیغمبر فرمود او گفت: اگر آن را به چشم بینم سخن تو را راست
براي او آمد و مقصود همان آدم است که «ُ أَ یَحسَب-ُ الإِنسان » نشمارم و بتو نگروم مگر شود که خدا استخوانها را فراهم کند! آیت
5 طبري: 1- یعنی آدمی میخواهد بهر گامی که جلو میرود گناهی بکند و «ُ لِیَفجُرَ أَمامَه » 268- عدي بن ربیعه باشد. -قرآن- 241
جلوگیري نداشته باشد و چنین اندیشد که روزي توبه خواهد کرد 2- ضحّاك گفته است: مقصود آرزوي انسان است که زندگی
فَإِذا » 22- کند و بهرهمند باشد و در اندیشهي مرگ نباشد 3- یعنی کافر میخواهد آیندهي خود و رستاخیز را منکر شود. -قرآن- 1
7 طبري: برق با فتح راء خواندهاند یعنی چشم بهنگام مرگ باز ماند و بجائی دوخته شد و عموم قاریها با کسر و صداي « بَرِقَ البَصَرُ
صفحه 191 از 325
26 مجمع: یعنی هنگام مرگ چشم باز ماند از دیدن ملک الموت که - زیر خواندهاند یعنی چون متحیر و سرگردان شد. -قرآن- 1
9 ابو الفتوح: « جُمِعَ الشَّمس وَ القَمَرُ » . نتواند بر هم زند. و بعضی گفتهاند: یعنی چون از دیدن سختی رستاخیز متحیّر و سرگردان شد
13 مجمع: 1- یعنی باوّل و آخر کار « بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ » 32- قرآن- 1 - .« جمع بین الشّمس و القمر » عبد اللّه مسعود چنین خوانده است
27 [ صفحه 418 ] خود اوّل انجام داد و آنچه مقرّر کرد که از پس مرگش انجام دهند چه - 27 -قرآن- 16 - خود 2- آنچه -قرآن- 1
- خوب و چه بد 3- یعنی آنچه معصیت بجلو کرد و آنچه اطاعت که به تأخیر گذارد و نکرد 4- آنچه گرفت و آنچه رها کرد 5
آنچه از حقوق خداوندي به جلو انداخت انجام داد و آنچه به تأخیر گذارد و تضییع کرد 6- آنچه از مال خود بجلو براي خود بکار
برد و آنچه بدنبال گذارد و بوارث ماند. ابو الفتوح: عبد اللّه مسعود گفت: یعنی آنچه خود کرده و آنچه روش خوب باید که بجاي
14 ابو الفتوح: 1- یعنی او شاهد و بیناي بکار خود است چنانکه در اینکه دو آیه « عَلی نَفسِه بَصِیرَةٌ » . گذارده تا از پس او رفتار کنند
یَومَ تَشهَدُ عَلَیهِم » -2 اعضاي آدمی بر کار او گواه هستند مثل « شاهِدِینَ عَلی أَنفُسِهِم و کَفی بِنَفسِکَ الیَومَ عَلَیکَ حَسِیباً » است
-3 خود بیناي بکار خود است و احوال خود را میداند و تاي بصیرة براي مبالغه است مثل علّامه و نسّابۀ 4- آدمی خود « أَلسِنَتُهُم- الخ
293 مجمع: از محمّد بن مسلم از امام - 204 -قرآن- 254 - 157 -قرآن- 160 - 27 -قرآن- 128 - چشم بینائی است بر خود. -قرآن- 1
صادق [ع] نقل است که فرمود: چرا مردم نیکی را نمودار میکنند و بدي را میپوشند با اینکه اگر با خود بیندیشند مییابند چنین
و زراره گفت: از امام صادق [ع] پرسیدم چگونه بیمار نباید روزه بدارد! فرمود بَلِ .« بَل الإِنسان عَلی- الخ » نیستند و در قرآن است
15 «ُ وَ لَو أَلقی مَعاذِیرَه » 349- 232 -قرآن- 327 - الإِنسان عَلی- الخ و او خود بهتر میداند که تا چه اندازه میتواند. -قرآن- 209
طبري: 1- یعنی آدمی از خود شاهد دارد اگرچه براي گناه خود عذر تراشد و جدال بیهوده کند 2- یعنی و اگرچه خود بماند و تنها
- با خود بیندیشد 3- اگرچه پردهها را بیندازد و درها را ببندد و جلو چشم خود را بگیرد 4- اگر عذر آورد پذیرفته نبود. -قرآن- 1
جمع معذار است بمعنی پرده و مبرد گفته است: لغت مردم یمن است. و صاحب کشّاف « معاذیر » : 29 فخر: سدّي و عدّهاي گفتهاند
گفته است: اگر [ صفحه 419 ] اینکه معنی منقول از یمن درست باشد در معنی مجازي استعمال شده است و معنی چنین است: اگر
آدمی پرده در جلو کار خود گذارد پنهان نمیماند چون خود شاهد بر کار خود است. تأویلات در هر دو آیه: چون آنچه آدمی
کند در روان او استوار میشود و خوي و خصلت او پارههاي تن او را بصورت خود در میآورد که اگر ستمگر باشد دست او
بصورت ستم نمودار میشود و اگر سخن چینی کند زبان او به صورت سخن چینی دیده میشود و اگر نکوکار بود دست او
بصورت نیکی و بخشندگی نمودار میشود و همچنین دگر پارههاي تن پس گواه و شاهدي از جاي دیگر براي کار او لازم نیست
لا تُحَرِّك » . که روان و پارههاي تن خود نمودار کار آدمی باشند هر چند پردهها در جلو کار خود گذارد و یا بهانهها تراشد و بیاورد
16 طبري: 1- چون قرآن به پیغمبر نازل میشد میخواست زود آن را بذهن خود سپارد و با شتاب لب بآن میجنباند با « بِه لِسانَکَ
اینجمله جلوگیري از کار آن حضرت شده 2- پیغمبر از ترس فراموش کردن قرآن آن را زیاد تلاوت میفرمود با اینکه آیه آگاهش
31 مجمع: اینکه آیه - کردند که تو شتاب در خواندن قرآن مکن که ما آن را فراهم میکنیم و آمادهي خواندن مینمائیم. -قرآن- 1
مقصود جلوگیري پیغمبر است از شتاب در فرا «ُ لا تَعجَل بِالقُرآن مِن قَبل أَن یُقضی إِلَیکَ وَحیُه » همانند آن آیه که گفته شده است
گرفتن بلخی گفته است: مقصود پیغمبر و خواندن قرآن نیست چون آیات جلو و دنبال اینکه آیه نشان میدهد که روي سخن با
مردم است در رستاخیز و نشانهاي از قرآن و احکام در اینکه آیه نیست و سرزنش آدمیان است که در آن روز شتاب سود ندارد و
زبان بنوشتهي کارنامهي خود جنباندن راه نجات نیست و مقصود اینکه است که آن را با آرامش بخواند که خود میداند چه کرده
است و چون آن را فراهم کردیم دنبال کند و گردن بنهد که فرار از آن نتواند کرد اینکه بود سخن بلخی، ولی رابطهي اینکه آیه
128 [ صفحه 420 ] یادآوري شد که به تندي قرآن مخوان و - بجلو اینکه است که چون سخن از رستاخیز بود پیغمبر -قرآن- 62
مگذر که اینکه مردم غافل هستند بلکه به آرامی بخوان و مکرّر کن تا در دل آنها جایگیر شود که نیازمند به تنبیه و تکرار هستند.
صفحه 192 از 325
لا» ابو الفتوح: ممکن است مقصود از اینکه جلوگیري پیغمبر از تکرار کار گذشته نباشد بلکه یادآوري باشد که در آینده نکند مثل
- که معلوم است آن حضرت فرمانبر کافر و منافق نبوده است و براي آینده ایندستور رسیده است. -قرآن- 137 « تُطِع الکافِرِینَ- الخ
161 فخر: گروهی از قدماي شیعه گفتهاند: چون اینکه آیه وابستگی بجلو ندارد پس آن را کم و زیاد کردهاند که رابطه گسیخته
شده است. ولی از چند جهت مناسبت دارد: 1- شاید که چون شتاب بد است و پیغمبر هنگام نزول اینکه آیات شتاب کرده است در
میان سخن جلو آن حضرت گرفته شده است باین آیه و دوباره سخن گذشته دنبال شده است که گفتگوي از رستاخیز و بدکاران
شده است چنانکه در میان درس شاگردي بجاي دیگر متوجّه باشد و استاد باو گوید: بجائی توجّه مدار و بدرس گوش بده. و باز بر
در «ُ یُرِیدُ الإِنسان لِیَفجُرَ أَمامَه » سر درس رود و سخن خود دنبال کند 2- چون سخن از شتاب کافران به میان بوده است باین آیه
اینکه میان زشتی شتاب گفته شده است اگرچه شتاب در کار دین و خواندن قرآن باشد و پس از آن همان مطلب بمیان آمده است
-3 مقصود فهماندن به آن حضرت است که شتاب تو بخواندن قرآن « کَلّا بَل تُحِبُّونَ العاجِلَۀَ » که بدي شتاب باشد و گفته شده است
و ابلاغ بمردم سود ندارد چون آنها بیناي بکار خود هستند و میدانند بباطل میروند پس تو که میخواهی زشتی کارشان را
917- 691 -قرآن- 882 - بفهمانی شتاب در آن مکن که خود میدانند و سودي ندارند و بیهوده زبان به قرآن مجنبان. -قرآن- 651
17 مجمع: 1- یعنی بر ما است که در سینهي تو فراهمش کنیم تا بیادت بماند و همانجور که نازل کردهایم «ُ عَلَینا جَمعَه وَ قُرآنَه »
2- بر ما است که آن را جمع کنیم و براي تو بخوانیم تا بیادت بماند و بتوانی [ 32 [ صفحه 421 - تألیف و منظّم کنیم -قرآن- 1
- 18 طبري: 1- یعنی چون نازل کردیم تو آن را گوش کن 2 «ُ فَاتَّبِع قُرآنَه » . بخوانی پس از نابودي چیزي ز قرآن ترسناك مباش
3- چون آن را روشن و نمودار کردیم تو 23- چون براي تو خواندند احکام و حلال و حرام آن را پیروي کن و بپذیر. -قرآن- 1
19 طبري: 1- یعنی روشن کردن احکام «ُ عَلَینا بَیانَه » . بکار بند و عمل کن. مجمع: چون جبرئیل از خواندن آن فارغ شد تو بخوان
20 مجمع: 1- یعنی آنچه خبر دادهایم که - حلال و حرام قرآن با ما است 2- بر ما است که آن را بزبان تو نمودار کنیم. -قرآن- 1
بعالم دیگر خواهد بود بر ما است که نمودارش کنیم و استوار بداریم 2- آنچه را تو حفظ کردي ما بیان میکنیم و روشن مینمائیم
-3 بر ما است که بیاد تو بداریم تا براي مردم بخوانی و روشن کنی 4- بر ما است که بزبان عربی نازل کنیم تا براي مردم در آن
إِنَّ » : وسیله روشنی و نموداري باشد. ابو الفتوح: آیت اوّل دلیل است که قرآن را پیغمبر بگفتهي جبرئیل جمع کرد چون گفته است
- .«ُ إِن عَلَینا بَیانَه » و آیت دوّم دلیل است که تفسیر قرآن جز به تصریح از پیغمبر درست نیست چون گفته است « عَلَینا جَمعَه-ُ الخ
261 فخر: اینکه دو آیه میفهماند که پیغمبر با جبرئیل آغاز خواندن قرآن میکرد و در همان هنگام - 127 -قرآن- 235 - قرآن- 103
یعنی پس از آنکه ما خواندیم تو بدنبال آن بخوان و شتاب « فَإِذا قَرَأناه فَاتَّبِع- الخ » معانی آن از او میپرسید زیرا باو گفته شده است
- یعنی بشتاب مپرس که پس از آن ما آن را براي تو روشن میکنیم. -قرآن- 160 « ثُم إِن عَلَینا- الخ » مکن و نیز گفته شده است
براي جلوگیري از شتاب پیغمبر است و « کَلّا » 20 فخر: در کشّ اف گفته است کلمهي « کَلّا بَل تُحِبُّونَ- الخ » 317- -189 قرآن- 295
-24- جملهي بعد تعقیب و مبالغهي در آن است که همهي شما آدمیزادها دوستدار شتاب هستید. و دیگر مفسّرین گفتهاند -قرآن- 1
81 [ صفحه 422 ] کلّا یعنی حق است و درست که شما مردم دوستدار شتاب هستید که آنچه زود میرسد میخواهید و - قرآن- 74
آنچه دیر بدست میآید که عالم دیگر باشد رها میکنید. مجمع: یعنی بقرآن نمیاندیشند و از گفتههاي آن بهرهمند نمیشوند و
دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند و بجاي اندیشهي در قرآن و عاقبت خود سرگرم زندگی کار زود گذر مادّي هستند. و کلمات
با تاء به صورت خطاب خوانده شده است یعنی اي محمّد تو بآنها بگو دنیا دوست دارید و قرائت عموم با یا « تُحِبُّونَ و تَذَرُونَ »
22 مجمع: 1- شاداب و تر و تازه و زیبا « ناضِرَةٌ » 230- 216 -قرآن- 219 - بصورت غایب است یعنی آنها چنین هستند. -قرآن- 204
-2 شاد و خوش- دل 3- چنان سفید و درخشان که گوئی نوري آن را فرا گرفته. اینکه نشانهي مؤمنین است بآن روز تا فرشتگان و
23 طبري: 1- عطیّۀ العوفی گفت: یعنی مؤمنین بخدا مینگرند « إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ » 11- آفریدگان بدانند که آنها رستگارانند. -قرآن- 1
صفحه 193 از 325
و از بزرگی او چشمشان فراگیر او نشود و دید او اینان را فرا گیرد و حسن بصري گفته است: یعنی آنها نکو روي هستند چون به
25 یعنی از پروردگار خود - خداي خود مینگرند و باید آنکه به آفریننده بنگرد زیبا چهره بود 2- مجاهد گفته است: -قرآن- 1
نگریستن است دو دستهاند 1- یعنی مینگرند « ناظِرَةٌ » انتظار دارد آنچه براي او معیّن کرده است. مجمع: آنها که گفتهاند: مقصود از
دمبدم بسوي مزد و نعمت پروردگار خود 2- کلبی و عطا و مقاتل و غیر ایشان گفتهاند: یعنی پروردگار خود را بچشم میبینند ولی
علاوه بر نادرستی اصل اینکه عقیده کلمهي نظر بمعنی رؤیت نیست چون نگریستن غیر دیدن است. و از علی علیه السّلام نقل است
بمعنی نعمتها باشد یعنی چهرههائی ترو تازه است که نعمت « آلاء » که فرموده است بمعنی انتظار ثواب است. و ممکن است الی مفرد
پروردگار خود را نگران است. و گروهی گفتهاند: ممکن است بهر دو معنی باشد که آنها چشم به نعمت حق دارند و چون پیوسته
50 [ صفحه 423 ] و میدانند و منتظرند - میرسد انتظار و توقّع بعد از آن را هم دارند که پیوسته آن را میبینند و میرسد -قرآن- 40
و باز میرسد دمبدم. کشف الاسرار: مثل بندهي مؤمن مثل باز است، باز را چون بگیرند و خواهند که شایستهي دست شاه گردد
مدّتی چشم او بدوزند بندي بر پایش نهند در خانهاي تاریک باز دارند از جفتش جدا کنند یک چندي بگرسنگیش مبتلا کنند تا
ضعیف و نحیف گردد و وطن خویش فراموش کند و طبع گذاشتگی دست بدارد، آنگه بعاقبت چشمش بگشایند شمعی پیش وي
بیفروزند طبلی از بهر وي بزنند طعمه گوشت پیش وي نهند دست شاه مقر وي سازند با خود گوید در همه عالم که را بود اینکه
کرامت که مرا است! بر مثال اینکه حال چون خواهند که بندهي مؤمن را حلّهي خلعت پوشانند و شراب محبّت نوشانند با وي همین
معامله کنند. مدتی در چهار دیوار لحد باز دارند، گیرائی از دست و روائی از پا بستانند بینائی از دیده بردارند روزگاري بر اینکه
« یَسعی نُورُهُم بَینَ أَیدِیهِم » صفت بگذرانند آنگه ناگاه طبل قیامت بزنند بنده از خاك لحد سر بر آرد چشم بگشاید نور بهشت بیند
دنیا فراموش کند شراب وصل نوش کند بر مائدهي خلد بنشیند، چنانکه آن باز چشم باز کند خود را بر دست شاه بیند بنده مؤمن
پیر .« وُجُوه یَومَئِذٍ- الخ » چشم باز کند خود را بمقعد صدق بیند سلام ملک شنود دیدار ملک بیند اینکه است که ربّ العالمین فرمود
.« فَهُم فِی رَوضَ ۀٍ یُحبَرُونَ » طریقت گفت: بهرهي عارف در بهشت سه چیز است سماع و شراب و دیدار. سماع را گفت است به
سماع بهرهي گوش شراب بهرهي لب، دیدار بهرهي « وُجُوه یَومَئِذٍ- الخ » دیدار را گفت .« سَ قاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً » شراب را گفت
1433 سماع واجدان را، - 1395 -قرآن- 1414 - 1340 -قرآن- 1358 - 1189 -قرآن- 1297 - 922 -قرآن- 1170 - دیده. -قرآن- 886
شراب عاشقان را، دیدار محبّان را. سماع طرب فزاید شراب زبان گشاید، دیدار صفت رباید. سماع مطلوب نقد کند شراب راز جلوه
کند دیدار عارف را فرد کند. سماع را هفت اندام رهی، گوش چون ساقی او است شراب همه نوش دیدار زیر هر موئی دیدهاي
23 [ صفحه 424 ] که برسد روح 2- حق است و - 26 مجمع: 1- یعنی نه کافران ایمان آورند بآنگاه -قرآن- 1 «ِ کَلّا إِذا بَلَغَت » . روشن
27 طبري: 1- خانوادهي او میگویند: کی او را باورد و دعا بهبود میبخشد! و پزشک و دارو « مَن راقٍ » . درست که چون برسد روح
2- یعنی ملائکه میگویند کی او را ببالا میآورد آیا فرشتهي رحمت به آزار و 13- براي او میخواهند و سود نمیبرند. -قرآن- 1
خواري! روح البیان: سعدي گفته است: کوس رحلت بکوفت دست اجل || اي دو چشمم وداع سر بکنید اي کف و دست و ساعد
و بازو || همه تودیع یکدگر بکنید بر من اوفتاده دشمن کام || آخر اي دوستان گذر بکنید روزگارم بشد به نادانی || من نکردم
29 مجمع: 1- سختی دنیا و آخرت بیکدگر پیچیده شود 2- حال مرگ و زندگی بهم «ِ التَفَّت السّاق بِالسّاق » شما حذر بکنید
34 طبري: اینکه آیه و دنبالهي آن « أَولی لَکَ فَأَولی » 33- میپیچند 3- دو ساق پاي آدمی بهنگام مرگ بیکدگر بپیچند. -قرآن- 1
او گفت: محمّد مرا میترساند « أَولی- الخ » تهدید مکرّر است براي ابو جهل چنانکه نقل است: پیغمبر لباسهاي او را گرفت و فرمود
24 -قرآن- - سوگند بخدا که خودش و خدایش بمن تسلّطی ندارند چون من از همهي مردم میان درهي مکّه گرامیترم. -قرآن- 1
167-160 مجمع: 1- یعنی گرفتاري و بدي سزاوار تو است و نزدیک است براي تو. و نقل است که پیغمبر [ص] جامهي ابو جهل
گرفت و اینکه را فرمود و همان جور که آن حضرت فرموده بود آیه نازل شد 2- یعنی بدي و زشتی براي تو بهتر است از نبود و
صفحه 194 از 325
ترك آن 3- یعنی از خیرات دنیا و آخرت دور باشی 4- یعنی آنچه در جنگ بدر بتو خواهد رسید سزاوارتر است براي تو و هم
آنچه بقیامت بینی سزاوارتري براي آن. ابو الفتوح نوشته: بعضی علما گفتند: معنی اینکه است که تو اولیتري [ صفحه 425 ] باین
عذاب. عرب اینکه را بکسی گوید که او را بلائی رسد که مستحق آن بود. و گفتهاند: اینکه کلمه تحذیر است یعنی شري نزدیک
اي احق بالویل. و گفتند: معنی آیه آن « اویل » شد از او حذر کن. بعضی دیگر از علما گفتند: کلمهي آن مغلوب است و التقدیر
است که ابو جهل را گویند: واي بر تو آن روز که زنده بودي و واي بر تو آن روز که بمیري و واي بر تو آن روز که تو را زنده
کنند. فخر: 1- معنی جمله اینکه است که واي بر تو و اینکه نفرین است که به آنچه نمیپسندد گرفتار شود 2- یعنی چند دوري و
محرومیّت باد تو را در کار دنیاي تو و دوري و محرومیّت مکرّر براي تو باشد در کار آخرت تو 3- نوبت بنوبت واي بر تو. و قفّال
براي اینکه جمله چند احتمال گفته است: 1- بیم از سوي خدا است براي کافر 2- پیغمبر از خود چیزي با دشمن گفت و او
گردنفرازي کرد و گفتار آن حضرت را زشت شمرد خداوند همان جور که او گفته بود بقرآن فرستاد. 3- ممکن است از سوي حقّ
دستور به پیغمبر باشد که با دشمن چنین بگوید، و معنی با آیت جلو چنین میشود: او با خود فروشی و گردنفرازي بخانه رفت پس
تو باو بگو: بترس از آن بدي و زشتی که بتو نزدیک شده است و راه فرار از آن نداري. حسینی نوشته: سزاوار است مر تو را اي ابا
جهل مرگی سخت پس سزاوار است تو را عذاب الیم در قبر. پس نیک سزاوار است مر تو را هول قیامت پس بغایت سزاوار است تو
37 مجمع: با یاء بصیغه غایب مذکّر خواندهاند باعتبار لفظ منی و با تاء بصیغهي مؤنّث خواندهاند « مَنِیٍّ یُمنی » . را خلود در دوزخ
18 سخن ما: 1- اوّل اینکه سوره خواه سوگند باشد و یا اعلام بخودداري از آن - قرآن- 1 - .«ّ نطفۀ تمنی من منی » باعتبار نطفه یعنی
برسم گفتگوي مردم است براي نشان دادن عظمت رستاخیز که بقدرت خداوند آدمی براي زندگی دوباره درست شده است و رد و
قبول کافري چون عدي بن- [ صفحه 426 ] ربیعه و غیر او در آن اثر ندارد 2- آیا سوگند بنفس لوّامه بچه معنی و مناسبت است!
چون روي سخن با اعراب است که مردمی نادان و خودخواه بودند و بیشتر اینگونه مردم آرامش وجدانی ندارند و پیوسته از کرده و
ناکردهي خود و شده و ناشدهي روزگار نگرانند. شاید به اینکه گونه سوگند یادآوري کج اندیشی آنها شده است و نموداري
ارزش روح و روان آدمی و حالات آن که با هیچ وسائل مادّي صورتهاي گذشته و آینده را براي خود مجسّم میکند و روي آن
قضاوت مینماید و اینکه خود نشانه قدرت ما فوق و برتري است که آدمی خواه ناخواه زیر فرمان او است و همان قدرت چنین
خاصیّت ارجمند و شایستهي سوگند باو عنایت کرده است ولی او خود را گرفتار ملامت و سرگردانی نموده است و از آن بیبهره
اگرچه در دنباله سخن از روز رستاخیز آورده شده است ولی شاید براي « بَل الإِنسان-ُ الخ » 15 - مانده است. 3- دو آیت 14
یادآوري خاصیت همیشگی او باشد که آدمی خود از خود خبردار است چه در کار زندگی و آمیزش با مردم چه در کارهاي
نفسانی و مربوط بعالم دیگر، هم در دوران زندگی و هم به روز رستاخیز که با اندك انصاف و وارسی خود میتواند دریابد که
چگونه آدمی است و چه جور کار و رفتار دارد و کمتر کسی است که با خود بیندیشد و بعیب خود پی نبرد مگر که سفیه باشد و یا
39 معلّم نیاموختت فهم و رأي || سرشت اینکه صفت در نهادت خداي - نخواهد از خود با خبر شود بگفتهي سعدي: -قرآن- 22
گرت منع کردي دل حق نیوش || حقت عین باطل نمودي بگوش از اینرو است که بد رفتاري مردم با دعوي حق و درستی بدنباله
بد اندیشی است و بیانصافی و گر نه هر بهانه که آورند توانند بدانند که بیهوده است و شاید وابستگی اینکه دو آیه بآیات جلو
اینکه باشد که منکر رستاخیز بهانهجو است و گر نه خود بیناي خود است که نه مانند دگر پدیدهها است و نابود شدنی بلکه اگر
انصاف بدهد و با خود بیندیشد میتواند دریابد که باید روزي بشمار کار دوران [ صفحه 427 ] زندگی او برسند و سود و زیان
« لا تَعجَل بِالقُرآن-ِ الخ » تکرار آیت 114 سورهي طه جزء 16 است « لا تُحَرِّك بِه-ِ الخ » نیک و بد او را بدهند. 4- آیت 16 و بعد
که ما آنچه نظر داشتیم نوشتیم و سخن ما در اینکه جلوگیري پیغمبر همان است که نوشتهایم، با اینکه تفاوت که در آنجا نام قرآن
آشکار شده است اینجا بصورت ضمیر آمده و در آن آیت جلو سخن از قرآن بمیان آمده است و در اینکه آیت بدون رابطهي
صفحه 195 از 325
ظاهري آغاز بسخن از قرآن شده است. و البتّه از اینگونه آیات و مطالب در قرآن فراوان است که در اوّل و گاهی در وسط آیه
مطلبی آغاز میشود که هیچگونه رابطه با گذشته ندارد و چنانکه ما در ترجمه و دیگران در هر موقع که مقتضی بوده است و مجمع
کوشش کردیم رابطهي آیات و مطالب را پیدا کنیم ولی معلوم است که اینکه وابستگی از نظر ما و لفظ درست « النّظم » البیان بعنوان
است نه از نظر واقع و حقیقت و مناسبت آنها بر ما معلوم نیست چنانکه در همین آیه سخن از رستاخیز و حالت منکرین آن است و
یکبارگی روي سخن با پیغمبر شده است و از شتاب در قرآن خواندن آن حضرت. و اینکه مسئله خود بسیار قابل بحث است که
اینکه آیات غیر مربوط چه بوده است و چرا چنین است! با اینکه نظم آیات و تقسیم سورهها را بدستور خود پیغمبر میدانند که نه
آیتی فراموش شده است و نه پس و پیش مگر آنچه بعضی متعصّبین گفتهاند چنانکه سخن امام فخر در همین آیه نقل شد و هم در
تفسیر شریف لاهیجی است که اینکه آیه بروش عثمانی در اینجا است نه بترتیب نزول وحی و بواسطهي خاطر معاویه که اینکه آیات
« لا تُحَرِّك- الخ » براي گفتهي او در انکار خلافت علی بوده است در زمان عثمان آیات را پس و پیش کردهاند و مقصود از
جلوگیري پیغمبر است از آشکار کردن راز معاویه که گفت: ما علی را بخلافت نمیپذیریم. ولی با اینکه گفتهها اینکه مشکل
گشوده نمیشود و شاید بتوانیم بگوئیم براي اینکه نامربوطی ظاهري چند جهت به نظر میرسد: اوّل- سبک قرآن باعجاز در بیان
1678 [ صفحه 428 ] یک مطلب نیست پس - 113 -قرآن- 1665 - 40 -قرآن- 90 - توضیح آنکه معلومست یک سوره براي -قرآن- 21
نباید آیات یک سوره همگی بهم وابسته باشند و همچنین مطالب یک آیه در صورتی باید در یک موضوع و وابسته بیکدگر باشد
که تقسیم آیات روي موضوعات باشد و براي یک مطلب مختصر آیتی کوتاه آمده باشد و براي مطلب مفصّل و دامنهدار آیتی دراز
که « وَ ما جَعَلنا أَصحابَ النّارِ » ولی معلوم است که آیات به اینکه گونه تقسیم نشده است براي نمونه آیت سی و یکم سورهي مدّثّر
اگر وارسی شود در اینکه یک آیه سه یا چهار مطلب جداگانه آورده شده است با اینکه اصل موضوع اینکه آیه دنبالهي آیت
که باید جزء اینکه آیه باشد ولی اصل موضوع در یک آیت کوچک آمده است و دنبالهي آن « عَلَیها تِسعَۀَ عَشَرَ » مختصر جلو است
در یک آیت دراز که چند مطلب دیگر با کمال ارتباط بهم وابسته شده است و چنانکه آیاتی چند براي یک مطلب آمده است
اینکه آیه هم ممکن بود بصورت چندین آیه در آید، همان طور که آیات اوّل همین سوره تا سیزدهم براي یک مطلب است که
نشانهها و سختیهاي قیامت باشد. پس باید گفت اینکه سبک قرآن است که با تنوّع و جوربجور در آوردن مطلب گوشها و دلها را
بخود میکشد و منظور اصلی را میفهماند بیقید و شرط در کوتاهی و درازي جمله و آیه که ما سخن خود را مقیّد میکنیم. و
نشانهي شیوائی و رسائی آن میدانیم. پس همین است اعجاز در بیان که بیگانگان را هم شیفتهي خود کرده است و دشمنان سر
سخت متخ ّ صص در شعر و سخن را بیچاره و نابود کرد. دوّم- در صورتی میشود رابطهي جملهها و آیه- ها را پیدا کرد که بدانیم
کی و براي چه اینکه آیه آمده است چنانکه از امام فخر در همین آیه نوشتیم که او احتمال داده است و مناسبت درست کرده است
که شاید در هنگام نزول اینکه آیات پیغمبر شتاب بخواندن قرآن کرد او را از اینکار جلو گرفتند و پس از آن دنبالهي مطلب آورده
شد. سوّم- اینکه وابستگی که ما پی آن میگردیم براي اینکه است که روش گفتگو و شعر و خطابهي مردم را ملاك کار خود قرار
-432- میدهیم و میخواهیم آیات قرآن را همانند آنها درست کنیم و نمیتوانیم و پی رابطهي آن میرویم ولی باید -قرآن- 400
621 دید خطابهها و پند و اندرز آن روز عرب [ صفحه 429 ] بچه روش بوده و هم سخن مسجّع غیبگوها که اعراب - قرآن- 597
که معلوم میشود آنها گمان یک همانندي میان قرآن و «ٍ وَ لا بِقَول کاهِن » قرآن را همانند آن دانستند چنانکه خود قرآن گفته است
سخن کاهنان داشتهاند که چنین گفتهاند. پس شاید دستهاي از آیات قرآن بروش اینگونه سخنان آن گونه اعراب آن روز بوده است
که براي آشنائی بگوش آنها با سبک خودشان گفته شده است تا سهل و ممتنع شود که بینند سخنانی بزبان خودشان است ولی از
چهارم- آنچه ما هماهنگی و درستی .«ٌ لِسان عَرَبِیٌّ مُبِین » همانندش عاجزند چنانکه در خود قرآن اینکه مطلب مکرّر آمده است
جملهها و آیهها میدانیم و میخواهیم آن را در قرآن درست کنیم اعراب آن روز در بندش نبودند و گر نه دشمنان و خرده گیران
صفحه 196 از 325
وَ لَقَد نَعلَمُ » بر قرآن اینکه عیب را برمیشمردند و قرآن بپاسخشان میآمد چنانکه در سورهي 16 نحل آیت 103 گفته شده است
و اینکه بپاسخ ادّعاي آنها است بر پیغمبر که قرآن را تعلیم از غیر عربی باو میگفتند. و همچنین دگر سخنان ناهنجار « أَنَّهُم یَقُولُونَ
که به پیغمبر روا داشتهاند و پاسخ آن شنیدهاند. پس ما امروز نمیتوانیم بگوئیم چرا پارهاي آیهها یا جملهها ارتباط بهم ندارد و
ناگهان از مطلبی به مطلب دیگر توجّه میشود. و فقط در ترجمه براي وابستگی جملههاي فارسی رابطهاي از خود میسازیم تا بقالب
نیازي به آنچه گفتهاند و « إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ » 5- آیت 23 931- 588 -قرآن- 890 - 143 -قرآن- 559 - فارسی باندازه در آید. -قرآن- 119
نوشتیم نیست چون در آن جهان براي مؤمنان جهتی و سوئی جز پروردگار نیست و معنی نظر چیزي را با چشم وارسی کردن و تأمّل
کردن پس معنی جمله اینکه است: فقط چشمشان بسوي و بجانب حق است و بهر چه چشم بیندازند و بنگرند جز جانب پروردگار و
37 [ صفحه - آنچه از سوي آفریننده و پروردگارشان باشد نبینند و آثار شیطانی و گمراهی و گرفتاري بچشمشان نیاید. -قرآن- 13
[430
سوره انسان
اشاره
76 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 27- -قرآن- 16
[ [سوره الإنسان [ 76 ]: آیات 1 تا 31
37 هَل أَتی عَلَی الإِنسان حِین مِنَ الدَّهرِ لَم یَکُن شَیئاً مَذکُوراً [ 1] إِنّا خَلَقنَا - 27 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - -قرآن- 16
الإِنسانَ مِن نُطفَۀٍ أَمشاج نَبتَلِیه فَجَعَلناه سَمِیعاً بَصِ یراً [ 2] إِنّا هَدَیناه السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً [ 3] إِنّا أَعتَدنا لِلکافِرِینَ سَلاسِلَ وَ
[ 310 إِن الَأبرارَ یَشرَبُونَ مِن کَأس کانَ مِزاجُها کافُوراً [ 5] عَیناً یَشرَب بِها عِبادُ اللّه یُفَجِّرُونَها تَفجِیراً [ 6 - أَغلالًا وَ سَعِیراً [ 4] -قرآن- 1
یُوفُونَ بِالنَّذرِ وَ یَخافُونَ یَوماً کانَ شَرُّه مُستَطِیراً [ 7] وَ یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّه مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً [ 8] إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجه اللّه لا
367 إِنّا نَخاف مِن رَبِّنا یَوماً عَبُوساً قَمطَرِیراً [ 10 ] فَوَقاهُم اللّه شَرَّ ذلِکَ الیَوم وَ لَقّاهُم نَضرَةً - نُرِیدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکُوراً [ 9] -قرآن- 1
وَ سُرُوراً [ 11 ] وَ جَزاهُم بِما صَ بَرُوا جَنَّۀً وَ حَرِیراً [ 12 ] مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الَأرائِک لا یَرَونَ فِیها شَمساً وَ لا زَمهَرِیراً [ 13 ] وَ دانِیَۀً عَلَیهِم
346 وَ یُطاف عَلَیهِم بِآنِیَۀٍ مِن فِضَّۀٍ وَ أَکواب کانَت قَوارِیرَا [ 15 ] قَوارِیرَا مِن فِضَّۀٍ قَدَّرُوها - ظِلالُها وَ ذُلِّلَت قُطُوفُها تَذلِیلًا [ 14 ] -قرآن- 1
تَقدِیراً [ 16 ] وَ یُسقَونَ فِیها کَأساً کانَ مِزاجُها زَنجَبِیلًا [ 17 ] عَیناً فِیها تُسَ مّی سَلسَبِیلًا [ 18 ] وَ یَطُوف عَلَیهِم وِلدان مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیتَهُم
323 وَ إِذا رَأَیتَ ثَم رَأَیتَ نَعِیماً وَ مُلکاً کَبِیراً [ 20 ] عالِیَهُم ثِیاب سُندُس خُضرٌ وَ إِستَبرَق وَ حُلُّوا - حَسِبتَهُم لُؤلُؤاً مَنثُوراً [ 19 ] -قرآن- 1
أَساوِرَ مِن فِضَّۀٍ وَ سَ قاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً [ 21 ] إِن هذا کانَ لَکُم جَزاءً وَ کانَ سَ عیُکُم مَشکُوراً [ 22 ] إِنّا نَحن نَزَّلنا عَلَیکَ القُرآنَ
384 وَ اذکُرِ اسمَ رَبِّکَ بُکرَةً وَ أَصِ یلًا [ 25 ] وَ مِنَ اللَّیلِ - تَنزِیلًا [ 23 ] فَاصبِر لِحُکم رَبِّکَ وَ لا تُطِع مِنهُم آثِماً أَو کَفُوراً [ 24 ] -قرآن- 1
فَاسجُد لَه وَ سَبِّحه لَیلًا طَوِیلًا [ 26 ] إِن هؤُلاءِ یُحِبُّونَ العاجِلَۀَ وَ یَذَرُونَ وَراءَهُم یَوماً ثَقِیلًا [ 27 ] نَحن خَلَقناهُم وَ شَدَدنا أَسرَهُم وَ إِذا شِئنا
364 وَ ما تَشاؤُنَ إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه إِن اللّهَ کانَ - بَدَّلنا أَمثالَهُم تَبدِیلًا [ 28 ] إِن هذِه تَذکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّه سَبِیلًا [ 29 ] -قرآن- 1
« الدَّهرِ » : 176 [ صفحه 431 ] معنی لغات - عَلِیماً حَکِیماً [ 30 ] یُدخِل مَن یَشاءُ فِی رَحمَتِه وَ الظّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً أَلِیماً [ 31 ] -قرآن- 1
زمان دراز و در فلسفه زمان براي رابطه موجودات متغیّر است نسبت بیکدگر و دهر براي رابطهي موجودات متغیّر است با موجودات
جمع مشج با فتح اوّل و دوّم و هم سکون دوّم «ٍ أَمشاج » . ثابت لا یتغیّر و براي نسبت موجودات ثابت لا یتغیّر بیکدگر سرمد میگویند
یک گیاهی است خوشبو و عطري که از آن « کافور » . و کسر اوّل و سکون دوّم و مشیج با یاء بر وزن فعیل بمعنی آمیخته و مخلوط
صفحه 197 از 325
شرّ و بدي سخت و روز سخت. « قمطریر » . منفذ و راه براي آب باز کردن و آب را بجائی بردن « تفجیر » . میگیرند نیز کافور مینامند
« استبرق » . پارچهي ابریشمی لطیف و نازك « سندس » . شراب و ریشهي گیاهی است بمانند نی که تند است و خوشبوي « زنجبیل »
253 ترجمه: بنام خداي بخشنده به آفریدگان مهربان به فرمانبران 1 مگر نه بر - 23 -قرآن- 243 - پارچه ابریشمی ضخیم. -قرآن- 13
آدمی روزگاري گذشت و او شایستهي یاد کردن و نام بردن نبود! 2 چه ما او را ز نطفهي آمیخته آفریدیم تا آزمودهاش کنیم اینکه
بود که او را بدل بینا [ صفحه 432 ] و شنوا کردیم 3 و راه باو بنمودیم تا خود سپاسگزار و یا ناسپاس پیشه بود 4 البتّه ما براي کافران
آتش و زنجیر و ز آهن دستبند و طوق آماده کردیم 5 ولی نکوکاران شراب آمیخته بکافور بنوشند 6 ز چشمهاي که از آن بندگان
حق نوشند و بهر کجاي خواهند از آن جویی برند 7 [اینان مردمی بودند که] به نذر و پیمان حق وفا کنند و از آن روز بترسند که
بدي و گرفتاریش همه جا رسیده باشد. 8 و بدوستی ما و نیاز خود به نادار و بیپدر و به بند گرفتار غذا خورانند و بدل گویند 9 جز
براي رضاي حق ندهیم و نه پاداش از شما خواهیم و نه سپاس کار خود. 10 چه از پروردگار خود بترسیم روزي بما آید که همچو
ترشرویان سخت و تیره بود 11 خداوند هم از بد آن روز نگاهشان بداشت و دلشادي و تازه روئی به پیشبازشان فرستاد 12 و به
پاداش شکیبائی [بر گرسنگی و فرمانبري] بستان و پرنیانشان بخشید 13 که در آن بر تختهاي گرانبها و آراسته تکیه زنند و گزند
خورشید و سرما نبینند 14 چه سایهها بر سرشان نزدیک باشد و چیدن میوه آن آسان 15 و پیرامونشان ظرفهاي سیمین بدارند 16 و
تنگها که چون بلور از نقره ساخته و همگی باندازه و نیاز درست شده 17 و در آنجا جام بزنجبیل آمیخته نوشند 18 و هم بآن جا
چشمهاي بود که بنام سلسبیل گویند 19 و گردشان غلامبچگانی بجاودان بوند که پنداري مروارید افشاندهاند 20 و اگر آنجا را
ببینی سراسر خوشی و بزرگ دولتی بینی 21 و برایشان جامهها ز پرنیان نازك سبز باشد و دیباي ستبر و آراسته بدستبندها ز سیم
بوند و از سوي پروردگارشان می طهور بنوشند 22 [و گویندشان] همانا همین بود پاداشتان که کوشش و کارتان پسند و ارجمند
بود 23 [اي محمّد اکنون بدان] همانا که ما خود بتو قرآن بنوبت فرستادیم [که نه وسوسهي دیو است و نه گفتار غیبگو] 24 پس تو
شکیباي فرمان پروردگار خود باش و گوش بفرمان گناهکار و بیدین اعراب مباش 25 و ببامداد و شامگاه نام پروردگار خود بیاد آر
[ 26 و اندکی ز شب سجدهي او کن و به شب تسبیح او بدرازي کن 27 ولی اینکه کافران آنچه زود رسد دوست [ صفحه 433
دارند [و بفکر عاقبت نباشند] و بدنبال خود سنگین روزي گذارند [که سخت گرفتارشان کند] 28 با اینکه ما ایشان را بیافریدیم و
سخت و استوارشان کردیم و اگر بخواهیم توانیم نابودشان کنیم و همانندشان آریم 29 البتّه اینکه سخنان براي یادآوري است که هر
که خواهد راه پروردگار خود پیش گیرد 30 و نخواهید جز آنکه خدا بخواهد. یا چیزي ز عنایت حق نخواهید جز آنکه خدا همان
بخواهد یا اگر بندگی حق بخواهید او نیز همان بخواهد که البتّه او است داناي درستکار 31 چه هر که را بسرنوشت کرده برحمت
1 طبري: مقصود آدم است که چون « شَیئاً مَذکُوراً » : خود درون کند و براي ستمکاران آزاري دردناك آماده کرده. سخن مفسّرین
33 مجمع: - او را ساختند روزگاري یا چهل سال چون تندیسهاي از گل بود که ارزش و برتري و بزرگواري نداشت. -قرآن- 15
جبّائی گفته است: یعنی اي کسیکه خدا را قبول نداري و قدرت او را مگر روزگاري نبود که تو لایق یاد و بود نبودي و ز آن پس
نامت میبرند و یادت میکنند! و هرکس که با خود بیندیشد میداند که نبوده است و درست شده است پس آفرینندهاي دارد. و از
امام صادق [ع] نقل است که مقصود اینکه است که آدم تکوین و نمودار نشده بود ولی در قدرت حق موجود بود. و ممکن است
مقصود هر انسانی باشد که تا متولّد نشده معلوم و قابل یاد کردن نیست. و بعضی گفتهاند: مقصود علما هستند که کسی آنها را
نمیشناسد و اندك اندك نامآور میشوند و بواسطهي علمشان همه از آنها یاد میکنند که پس از مرگ هم نام ایشان میماند. و
آیات اینکه سوره سی و یک است بیاختلاف و سورة الابرار نیز اینکه سوره را مینامند و بعضی بنام اوّل آن مینامند و سورهي هل
اتی میگویند و در نزول آن اختلاف است: 1- همگی به مکّه آمده است 2- همگی مدنی است 3- همگی مدنی است مگر اینکه
- تا آخر سوره در مکّه -قرآن- 997 « إِنّا نَحن نَزَّلنا عَلَیکَ القُرآنَ تَنزِیلًا » که به مکّه آمده است 4- از « لا تُطِع مِنهُم آثِماً أَو کَفُوراً » آیه
صفحه 198 از 325
2 کشف: 1- آمیخته از نطفهي مرد و زن «ٍ نُطفَۀٍ أَمشاج » . 1127 [ صفحه 434 ] نازل شده است و بقیه در مدینه - -1036 قرآن- 1075
-2 آمیخته بآن رگها که در نطفه دیده میشود 3- یعنی از اطوار پیدایش که نطفه علقه میشود و پس مضغه و پس استخوان و پس
2 مجمع: « فَجَعَلناه سَمِیعاً » 19- گوشت و صورت آدمی 4- یعنی طبایع مختلف از حرارت و برودت و رطوبت و یبوست. -قرآن- 1
24 فخر: سمع و - فرّاء گفته است: در معنی مقدّم و مؤخّر است یعنی او را شنوا و بینا کردیم براي اینکه او را آزمایش کنیم. -قرآن- 1
و ممکن است مقصود .« لِمَ تَعبُدُ ما لا یَسمَع وَ لا یُبصِرُ » بصر کنایه است از فهم و تمیز چنانکه در قرآن از ابراهیم حکایت شده است
5 مجمع: عامّه و خاصّه نقل کردهاند که اینکه چند آیه براي « إِن الَأبرارَ » 142- از سمیع فرمانبر باشد و از بصیر عالم باشد. -قرآن- 98
علی و فاطمه و حسن و حسین [ع] و کنیزشان فضّه نازل شده است و از إبن عبّاس و مجاهد و ابو صالح نیز اینکه نقل شده است. و
تفصیل آن اینکه بود که حسنین مریض شدند و پیغمبر با بزرگان عرب به بیمار پرس آنها رفتند و گفتند اي علی چه خوب است
براي فرزندانت نذري کنی آن حضرت نذر کرد اگر آنها شفا یابند سه روز روزه بدارد و حضرت فاطمه و فضّه نیز اینکه چنین نذر
کردند و آنها ز بیماري خوب شدند و علی علیه السّلام سه صاع جو از یهودي قرض کرد و حضرت فاطمه هر روزي یک صاع
دستاس کرد و نان براي افطار پخت و شب اوّل هنگام افطار مسکینی آمد و شب دوّم یتیمی و شب سوّم اسیر و هنوز از آن نان
نخورده صداي آنها بخواهش بلند شد و آنها غذاي خود بخواهنده دادند و خود گرسنه بسر بردند و اینکه آیات براي اینکه کار آنها
نازل شد. و از إبن عبّاس نقل کردند که هشتاد و پنج سوره به ترتیب معیّن در مکّه نازل شد و بیست و هشت سوره به ترتیب معلوم
که اینکه سورهي دهر پیش از سورهي طلاق و بعد از الرّحمن بمدینه نازل شد و آخرین آنها سورهي توبه است. و هم از حسن
جمع برّ « ابرار » 19 [ صفحه 435 ] ترتیب نزول سورهها بمکّه و مدینه نقل شده است. و کلمهي - بصري و از علی علیه السّلام -قرآن- 1
است بمعنی فرمانبر خداوند و خوشرفتار در همه کار خود. حسن بصري گفته است: یعنی آنها که مورچهاي نمیآزارند و بدي
نمیخواهند. و گفتهاند: آنها کسانی هستند که وظایف لازم و غیر لازم را انجام میدهند و باتّفاق موافق و مخالف علی و فاطمه و
یُوفُونَ » . فرزندانشان علیهم السّلام از ابرار بودند و عدّهاي از موافق و مخالف گفتهاند که اینکه آیات براي آنها نازل شده است
7 ابو الفتوح: قتاده گفت: یعنی عبادت خود را انجام دهند از وظائف نماز و روزه و دیگر واجبات. مجاهد و عکرمه گفتهاند: « بِالنَّذرِ
8 کشف: یعنی با گرسنگی و تنگی. و گفتهاند: یعنی با دوستی «ِ عَلی حُبِّه » 23- یعنی هر گونه نذري که کنند وفا نمایند. -قرآن- 1
8 کشف: 1- مجاهد و عطا و سعید جبیر « وَ أَسِیراً » 17- بغذا دادن و اطعام دیگران. و نیز گفتهاند: روي دوستی خداوند. -قرآن- 1
گفتهاند: یعنی مسلمانی که براي حق کسی او را در بند کردهاند 2- قتاده: آن روز که اینکه آیه آمده است مسلمانان اسیري نداشتند
جز مشرکین که گرفتار آنها میشدند و خدا باین آیه دستور داده است بآنها احسان شود پس اگر برادر مسلمان تو چنین باشد
اتّقوا اللّه فی » سزاوارتر باحسان است 3- مقصود از اسیر زر خرید است که غلام و کنیز باشد 4- مقصود زن است چون پیغمبر فرمود
10 « عَبُوساً قَمطَرِیراً » 14- یعنی از خدا بپرهیزید براي حقوق زنها که در خانه یاور شما هستند. -قرآن- 1 « النّساء فانّهن عندکم عوان
ابو السعود: یعنی روزي که همهي چهرهها بآن درهم کشیده و عبوس میشود و یا آن روز بمانند شیر است در سختی و بیباکی و
درندگی. چون یکی از نامهاي شیر عبوس است و اینکه آیه ممکن است علّت براي توقّع نداشتن پاداش باشد یعنی اگر پاداش
] 23- بخواهیم از چنین روز میترسیم و یا علّت بخشش باشد یعنی میدهیم تا خدا ما را از چنین روزي نگاهداري کند -قرآن- 1
16 فخر: 1- مقصود نشان دادن تفاوت آن چیزها که در بهشت است با آنچه در اینکه جهان است. « قَوارِیرَا مِن فِضَّۀٍ » [ صفحه 436
یعنی چون شیشه از سنگ و ریگ درست میشود پس شیشهي آنجا چندان برتر است از شیشه اینجا که نقره برتر از سنگی است که
از آن شیشه میسازند 2- یعنی شیشهي آنجا چندان استوار و زیبا است که پنداري از سیم ساخته شده است و سیم آنجا چنان صاف
و روشن است که پنداري شیشه است، و إبن عباس گفته است: آنچه در اینجا است جز شباهت و همانندي اسمی با آنچه بآن عالم
3- شاید 26- است مناسبت دیگر ندارد از اینروي گفته شده است: شیشهي از نقره است یعنی امتیازات هر دو را دارد. -قرآن- 1
صفحه 199 از 325
معنی قارورهي شیشهي ظرف مایع نباشد چون عرب هر ظرف گرد که صاف و نازك و جایگاه چیزهاي فراهم شده از آب باشد آن
را قاروره مینامد پس شاید معنی اینکه باشد: تنگهائی که از نقره ساخته شده است گرد و صاف و لطیف و نازك است، و جملهي
-1 یعنی باندازه بدست گرفتن تنگها را درست کردهاند که ساقیها خسته نشوند 2- گنج تنگها باندازهي سیراب :16 « قَدَّرُوها » بعد
شدن شخص است 3- ممکن است مقصود خود نوشندگان باشد یعنی بآن اندازه که خود خواستهاند در تنگها یافت میشود. -
17 طبري: قتاده گفته است: زنجبیل نام چشمهاي است که مقرّبان حق از آن مینوشند و براي « کانَ مِزاجُها زَنجَبِیلًا » 304- قرآن- 292
- 18 طبري: 1- در فرمان است و به همه جا روان. -قرآن- 1 « سَلسَبِیلًا » 29- دیگر مردم بهشتی از آن آمیخته بآب میکنند. -قرآن- 1
-2 تند و بهمه جا روان است و جاري. فخر: إبن اعرابی گفته است: اینکه کلمه را جز در قرآن ندیدهام پس معلوم نیست از چه 14
کلمه گرفته شده است. و بیشتر مفسّرین معنی کردهاند به گوارا و زود گذر از گلو، و زجّاج گفته است: اینکه کلمه صفت چیزي
است که در کمال سلامت باشد. و مقصود از اسم سلسبیل اینکه است که آزار مزهي زنجبیل [ صفحه 437 ] در آن نیست. و از علیّ
هست یعنی راهی بجوي. اگرچه اینکه معنی درست نیست ولی شاید « سل سبیلا » علیه السّلام نقل است که اینکه کلمه ترکیب از
21 ابو « شَراباً طَهُوراً » . اینکه کلمه مانند تأبّط شرّا اسم شرّ است براي آنچه بآن نمیتوان رسید مگر با خواهش بوسیلهي عمل صالح
19 یعنی شرابی که دل آدمی ز هر چه غیر خدا است بشوید تا پلیدي - الفتوح: از امام صادق [ع] نقل است که فرمود: -قرآن- 1
ناحق-ّ پسندي در آن نماند. تفسیر حسینی: محقّقان آن را شراب شهود گویند که مرآت دل نوشنده را بلوامع انوار اسرار قدم روشن
ساخته پذیراي عکوس نقوش ازل و ابد گرداند و وقت و حال او را چنان صافی سازد که مطلقا اقذار و ثنیّت و شوائب غیریّت در
مشارع وحدت نماند و رنگ دوگانگی مبدّل گردانیده جام و مدام را یکرنگ سازد بیت: همه جام است و نیست گوئی می || یا
و سرور شراب طهور «19» مدام است و نیست گوئی جام ارفی گفته است که اگر فردا بزم نشینان دار القرار را بر ارائک حبور
خواهند چشانید امروز بادهنوشان خمخانهي افضال را اینکه قدر از آن نصیبی تمام دادهاند. نظم:و سرور شراب طهور خواهند چشانید
86 از سقاهم ربّهم بین جملهي ابرار - امروز بادهنوشان خمخانهي افضال را اینکه قدر از آن نصیبی تمام دادهاند. نظم: -پاورقی- 84
مست || از جمال لا یزالی هفت پنج و چار مست تن چو سایه بر زمین و جان پاك عاشقان || در بهشت عدن تجري تحتها الانهار
مست خود چه جاي عاشقان کز جاي توحید خداي || کوه و صحرا و جبال و جملهي اشجار مست [ صفحه 438 ] نیشابوري:
اصحاب تأویل آیات قرآن گفتهاند: چون انواري که از عالم بالا ببندگان افاضه میشود و دلها را روشن میکند در صافی و
نیرومندي و تأثیر مختلف است از اینروي دستهاي از آنها چون کافور سرد است و خشک که بهر کس برسد او را بمقام خوف و
قبض میبرد و گریان میدارد. و دستهاي چون زنجبیل گرم است و خشک که هر کس را فرا گیرد بیاعتناي بدنیا میکند و از هر
چه غیر حق است روي گردان میشود در نتیجهي اینکه افاضه و بخشش خداوندي روح آدمی از یک دستهي اینکه احوال بدستهي
دیگر منتقل میشود و از مقامی بمقامی دیگر میرود تا میرسد بحضور نور الانوار که در برابر جلوهي او دیگر پرتوها که باو رسیده
بود نابود و بیفروغ میباشد که آخرین منزل مسافرین راه حق است و پایان مراتب تکامل صدیقین است، اینکه است که براي چنین
یعنی واسطه از میان برداشته شده است و فیض مستقیم بآنها میرسد که حق ایشان را سقایت « سَ قاهُم رَبُّهُم » درجهاي گفته شده است
یعنی کار خود بانجام رساندید و مزدتان آماده شد. « إِن هذا کانَ لَکُم جَزاءً » میکند و چون به برترین پایه رسیدهاند اعلام شده است
1079 روح البیان نوشته است: اي جوانمرد شراب آن شراب است که دست غیب دهد، در جام دل - 881 -قرآن- 1047 - -قرآن- 861
ریزد، و عارف او را نوش کند. قومی را شراب مست کرد و قومی را دیدار: و اسکر القوم دور کأس || و کان سکري من المدیر
بزرگی را بخواب نمودند که معروف کرخی- رحمه اللّه- گرد عرش طواف میکرد و ربّ العزّه فرشتگان را میگفت: او را
شناسید! گفتند نه، گفت: معروف کرخی است بمهر ما مست شده تا دیدهي او بر ما نیاید هشیار نگردد، هر که را امروز شراب
محبت نیست فردا او را شراب طهور نیست. [ترجمه از آن کتاب] عارفی گفت: بشب پشت سر سهل بن عبد اللّه نماز میکردم او
صفحه 200 از 325
23 [ صفحه 439 ] چون نماز - و دهان خود میجنباند چنانکه گوئی چیزي میمکد. -قرآن- 1 « وَ سَقاهُم رَبُّهُم- الخ » : اینکه آیه خواند
بآخر رساند پرسیدند: تو قرآن میخواندي یا چیزي مینوشیدي! گفت سوگند بخدا اگر بهنگام خواندن اینکه آیه لذّت شراب نیابم
23 ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه عبّاس گفت: منّت نهاد بر « نَزَّلنا عَلَیکَ القُرآنَ تَنزِیلًا » . چنانکه مینوشم هرگز آن را نمیخوانم
آنکه قرآن مفرّق فرستاد آیه از پس آیه و سوره از پس سوره و به یکبار نفرستاد تا دشوار نبود فهم کردن و معنی او یاد گرفتن
24 مجمع: 1- مقاتل گفته است اول عتبۀ بن ربیعه « آثِماً أَو کَفُوراً » 296- 40 -قرآن- 264 - قرآن- 1 - .« قُرآناً فَرَقناه لِتَقرَأَه-ُ الخ » کقوله
است و دوّم ولید بن مغیره که به پیغمبر گفتند دست از کار خود بردار تا آنچه خواهی مال بدهیم و هر کس بهمسري خواهی فراهم
ابو جهل است که گفت: اگر بینم محمّد نماز میخواند پاي روي گردنش میگذارم اینکه « کَفُوراً » کنیم 2- قتاده گفت: مقصود از
268 اینکه دستور عمومی است که فرمان - 22 -قرآن- 258 - آیه براي آن آمد که بسخن او توجّه ننماید 3- بعضی گفتهاند: -قرآن- 1
نماز ظهر و « أَصِ یلًا » نماز صبح است و « بُکرَةً » 25 طبري: مقصود از کلمهي « وَ اذکُرِ اسمَ رَبِّکَ- الخ » . هیچ بدکار و بیدین را نپذیرد
عصر است و معنی چنین است: اي محمّد نام پروردگار خود را در نماز صبح و ظهر و عصر یاد کن و در پارهاي از شب به نماز خود
قُم اللَّیلَ إِلّا » اینکه است که در بیشتر شب او را تسبیح بگوي چنانکه در قرآن است « سَبِّحه لَیلًا طَوِیلًا » براي او سجده کن. و مقصود از
اوّلین دستور واجب بوده است و از سورهي مزّمّل خواند « وَ مِنَ اللَّیل-ِ الخ » : و إبن زید گفت «ِ قَلِیلًا نِصفَه أَوِ انقُص مِنه قَلِیلًا أَو زِد عَلَیه
که شبخیزي مستحبّ « فَتَهَجَّد بِه نافِلَۀً لَکَ » و گفت اینکه وظیفه از پیغمبر و مردم برداشته شد و گفته شد « فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ » تا آخر آیت
637 -قرآن- - 528 -قرآن- 613 - 489 -قرآن- 509 - 320 -قرآن- 403 - 103 -قرآن- 293 - 74 -قرآن- 93 - 26 -قرآن- 65 - شد. -قرآن- 1
نماز مستحبّی در شب است و بعضی گفتهاند: « سَبِّحه لَیلًا طَوِیلًا » نماز مغرب و عشاء است. و «ِ مِنَ اللَّیل » 737-704 کشف: مقصود از
89 [ صفحه 440 ] خداوند است بهمه وقت. فخر: در مقصود از اینکه آیه اختلاف - 34 -قرآن- 62 - مقصود ادامهي یاد -قرآن- 17
نماز نافله است که بعضی گفتهاند: اوّل بر پیغمبر صلّی اللّه « سَبِّحه-ُ الخ » است: 1- مقصود نمازهاي پنج- گانه است و جملهي آخر
علیه و آله واجب بود و بعد تبدیل بنفل و استحباب شد و بعضی گفتهاند از اوّل بطور نفل و استحباب دستور رسیده است و واجب
تسبیح است که ایمان بدل و گفتن بزبان باشد و بشب و روز با دل و زبان بیاد خدا بود « وَ اذکُرِ اسمَ- الخ » نبوده است 2- مقصود از
و در اینکه آیه اشارتی لطیف است که چون عقول بشري جز « اذکُرُوا اللّهَ ذِکراً کَ ثِیراً وَ سَبِّحُوه بُکرَةً وَ أَصِ یلًا » چنانکه گفته است
اذکُر » که درك نام است و در جاي دیگر گفته شده است « اذکُرِ اسمَ رَبِّکَ » اسماء و صفات چیزي درك نمیکند گفته شده است
که اشاره بمقام صفات است یعنی با خود بیاد حق باش پس معلوم میکند که نام حق بزبان آید و اندیشهي در « رَبَّکَ فِی نَفسِکَ
-715- 574 -قرآن- 692 - 376 -قرآن- 505 - 114 -قرآن- 360 - چگونگی بدل و جز اینکه آدمی را دسترسی نیست. -قرآن- 104
26- یعنی پارهي دراز از شب را در عبادت باش که اینکه مردم از آن غافل هستند. -قرآن- 9 « لَیلًا طَوِیلًا » : 802 طنطاوي - قرآن- 772
گفته « وَراءَهُم » 27 فخر: با اینکه مقصود روز رستاخیز است که از جلو میآید و باید میگفت: قدّامهم. بسه جهت « یَذَرُونَ وَراءَهُم »
-2 138- 24 -قرآن- 126 - شده است 1- چون توجّهی برستاخیز ندارند پس مثل اینکه است که آن را پشت سر انداختهاند. -قرآن- 1
کلمهي خیر و مصلحت در جمله آورده نشده است و معنی چنین است: و مصلحت روز سنگین را پس پشت خود رها میکنند و
وَ» 161- 158 -پاورقی- 159 - قرآن- 130 - .«20»«ُ مِن وَرائِهِم جَهَنَّم » بمعنی قدّام استعمال شده است مثل « وراء » توجّه ندارند 3- کلمه
30 مجمع: 1- یعنی اگر خدا بخواهد که شما را مجبور براه راست کند و ناچار شوید آنگاه شما خواهید خواست که « ما تَشاؤُنَ- الخ
17 [ صفحه 441 ] است و - راه راست پیش گیرید ولی با اینکه حالت اجبار راه راست سود ندارد چون مزد بر کار اختیاري -قرآن- 1
در آن صورت که باجبار بخواهید کاري بکنید مربوط بشما نیست و نتیجه نمیبرید 2- یعنی آنچه شما بخواهید براه راست بروید
البتّه خدا هم آن را میخواهد. و در اینکه سوره چند اختلاف قرائت است: سلاسل، قواریر، قدّروا عالیهم، خضر، استبرق، و ما
یشاءون، که در صیغههاي افعال و حرکات و اعراب اسماء اختلاف تلفّظ است و نتیجه تفاوت نمیکند. سخن ما: 1- آیت اوّل
صفحه 201 از 325
بدنبال چند مطلب گفته شده است که روزگاري گذشت و آدمی در مراحل جلوتر بصورتهاي گوناگون و موادّ «ِ نَبتَلِیه » جملهي
جوربجور در آمد ولی قابل نام انسانی نبود، و ز ان پس بصورت موادّ نزدیک به صورت آدمی در آمد پس اینکه تحوّل براي چه
گفته شده «ِ نَبتَلِیه » بوده است و آخرین درجه وجودي او بکجا رسیده است! شاید اینکه ترتیب یادآوري تحوّلات و بعد ذکر نتیجه که
است براي فهماندن اینکه مطلب باشد که انسان غیر دیگر موجودات است و آخرین پایهي پدیداري او قابلیّت آزمایش بگرفتاریها و
پیش- آمدهاي زندگی است که در خواص نفسانی و اجتماعی مقاومت داشته باشد و از عهدهي همهي آنها بطور شایسته بر آید، و
و مقصود بینائی و شنوائی دل است که خرد و فهم و « فَجَعَلناه سَمِیعاً- الخ » شاید از اینروي بوده است که در آخر گفته شده است
بینائی دل باشد چنانکه در ترجمه نوشتیم پس آخرین وسیلهي آزمایش را نیز فراهم کردیم که بیدار دلی او باشد تا بتواند آزمایش
شاید شرط دیگر اینکه ابتلا « إِنّا هَدَیناه-ُ الخ » 2- آیت سوّم 807- 427 -قرآن- 785 - 47 -قرآن- 414 - خود بدرستی دهد. -قرآن- 34
و آزمایش باشد که با بینائی و شنوائی دل راهنمائی نیز کردیم و تا اینجا با ما بود که راه کار او فراهم شد، از آن پس اختیار با او
است که شاکر یا کفور باشد پس وسائل غیر اختیاري و اختیاري تکامل آماده شد و راه عذر بسته شد و از آن ببعد کم و زیاد کار
62 [ صفحه - شاید با اینکه -قرآن- 21 « إِنّا نَحن نَزَّلنا عَلَیکَ القُرآنَ- الخ » 3- آیت بیست و دو 33- او با خود او است. -قرآن- 16
442 ] تأکید که ما خودمان گفته شده است بوسیلهي انّا و نحن براي آرامش دل پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و بستن دهان
بدگویان باشد که ما آن را بروش مخصوص فرستادیم و از کسی و از جائی نیست فقط از سوي حق براه حق است و بس و آیات
دنبال هم نشانهي اینکه معنی است چون امر به صبر است و بدنبال آن انجام وظیفهي عبادت در برابر کافران که به هیچ روي
دستبردار از زندگی زود گذر نیستند و براي چند دم توجّه بحق و عبادت، تسلیم نیستند و خودداري میکنند. 4- آیت 25 جملهي
شاید باین معنی باشد که چون به پیغمبر دستور رسیده است ببامداد و پسین یاد خدا کند و پارهاي از شب هم « سَبِّحه لَیلًا طَوِیلًا »
سجده کند در دنبال اینکه دستور گفته شده است که تسبیح در شب باید درازتر از مدّت سجده و از تسبیح بروز باشد و گر نه
« قُم اللَّیلَ إِلّا قَلِیلًا » تسبیح طولانی در شب نامعلوم است که چه اندازه است، و چنانکه از طبري نقل کردیم که اینکه آیه را مانند
دانستهاند شاید درست نباشد چون در آن آیه معلوم شده است که بجز اندکی از شب باقی شب را باید در نماز باشد و یا نصف و
گفته شده است با اینکه در جلو براي سجده پارهاي از شب گفته شده و جلوتر براي صبح و شام فقط « طَوِیلًا » در اینجا بطور کلّی
ذکر کردن گفته شده است که مدّت معیّن نشده است، پس ممکن است اینها قرینه باشد بر اینکه چون آن دو مختصر است اینکه
وَ ما تَشاؤُنَ- » 5- آیت 30 جملهي 645- 466 -قرآن- 635 - 48 -قرآن- 434 - یک دراز باشد که مدّتی در اینکه کار باشی. -قرآن- 21
از ظاهر آیات جلو و جملههاي بعد میتوان فهمید که اینکه جمله نه براي ارتباط ارادهي حق است بکفر و دین مردم که « الخ
مفسّرین نوشتهاند و نقل کردیم بلکه بدنبال جلوگیري پیغمبر از فرمانبري آثم و کفور و دستور بذکر و سجده و تسبیح و آگهی که
قرآن رهبر حق جویان است اعلام شده است که آثم و کفور نتوانند بدي بخواهند و آسیبی رسانند مگر خدا بخواهد و آنچه او
بخواهد و بکند دانائی و درستکاري است و براي ستمکاران آزار دردناك مهیا کرده است و مجال ستم بآنها نمیدهد پس باختیار -
شاید بتوان گفت: مقصود « مَن یَشاءُ » 37 [ صفحه 443 ] آنها نیست که آنچه بخواهند بکنند. 6- در آیت آخر جملهي - قرآن- 21
و معنی چنین باشد: خدا برحمت «ُ یُدخِل » و مفعول باشد براي « فَمَن شاءَ اتَّخَ ذَ- الخ » همان باشد که در آیت جلو گفته شده است
خود داخل میکند آن را که بخواهد راه حق پیش گیرد. چون براي ستمکار آزار گفته شده است پس براي دستهي دیگر که راه
180- 137 -قرآن- 170 - 40 -قرآن- 116 - حق پیش گرفتهاند نوید رحمت داده شده است. -قرآن- 27
سوره مرسلات
اشاره
صفحه 202 از 325
77 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره المرست [ 77 ]: آیات 1 تا 50
- 37 وَ المُرسَلات عُرفاً [ 1] فَالعاصِفات عَصفاً [ 2] وَ النّاشِرات نَشراً [ 3] فَالفارِقات فَرقاً [ 4] -قرآن- 1 - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
146 وَ - 103 فَالمُلقِیات ذِکراً [ 5] عُذراً أَو نُذراً [ 6] إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِع [ 7] فَإِذَا النُّجُوم طُمِسَت [ 8] وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَت [ 9] -قرآن- 1
160- إِذَا الجِبال نُسِفَت [ 10 ] وَ إِذَا الرُّسُل أُقِّتَت [ 11 ] لِأَي یَوم أُجِّلَت [ 12 ] لِیَوم الفَصل [ 13 ] وَ ما أَدراكَ ما یَوم الفَصل [ 14 ] -قرآن- 1
[ وَیل یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِینَ [ 15 ] أَ لَم نُهلِک الَأوَّلِینَ [ 16 ] ثُم نُتبِعُهُم الآخِرِینَ [ 17 ] کَذلِکَ نَفعَل بِالمُجرِمِینَ [ 18 ] وَیل یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِینَ [ 19
189 أَ لَم نَخلُقکُم مِن ماءٍ مَهِین [ 20 ] فَجَعَلناه فِی قَرارٍ مَکِین [ 21 ] إِلی قَدَرٍ مَعلُوم [ 22 ] فَقَدَرنا فَنِعمَ القادِرُونَ [ 23 ] وَیلٌ - -قرآن- 1
185 أَ لَم نَجعَل الَأرضَ کِفاتاً [ 25 ] أَحیاءً وَ أَمواتاً [ 26 ] وَ جَعَلنا فِیها رَواسِیَ شامِخات وَ أَسقَیناکُم ماءً - یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِینَ [ 24 ] -قرآن- 1
226 انطَلِقُوا إِلی ظِلٍّ ذِي ثَلاث شُعَب [ 30 ] لا - فُراتاً [ 27 ] وَیل یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِینَ [ 28 ] انطَلِقُوا إِلی ما کُنتُم بِه تُکَ ذِّبُونَ [ 29 ] -قرآن- 1
208 هذا - ظَلِیل وَ لا یُغنِی مِنَ اللَّهَب [ 31 ] إِنَّها تَرمِی بِشَرَرٍ کَالقَصرِ [ 32 ] کَأَنَّه جِمالَت صُفرٌ [ 33 ] وَیل یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِینَ [ 34 ] -قرآن- 1
یَوم لا یَنطِقُونَ [ 35 ] وَ لا یُؤذَن لَهُم فَیَعتَذِرُونَ [ 36 ] وَیل یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِینَ [ 37 ] هذا یَوم الفَصل جَمَعناکُم وَ الَأوَّلِینَ [ 38 ] فَإِن کانَ لَکُم
209 وَیل یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِینَ [ 40 ] إِن المُتَّقِینَ فِی ظِلال وَ عُیُون [ 41 ] وَ فَواکِهَ مِمّا یَشتَهُونَ [ 42 ] کُلُوا وَ - کَیدٌ فَکِیدُون [ 39 ] -قرآن- 1
225 وَیل یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِینَ [ 45 ] کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِیلًا - اشرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 43 ] إِنّا کَذلِکَ نَجزِي المُحسِنِینَ [ 44 ] -قرآن- 1
226 فَبِأَيِّ - إِنَّکُم مُجرِمُونَ [ 46 ] وَیل یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِینَ [ 47 ] وَ إِذا قِیلَ لَهُم ارکَعُوا لا یَرکَعُونَ [ 48 ] وَیل یَومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِینَ [ 49 ] -قرآن- 1
ستاره تاریک شد و نورش نابود شد، کهنه شد، بخود « طُمِسَت » : 45 [ صفحه 444 ] معنی لغات - حَدِیث بَعدَه یُؤمِنُونَ [ 50 ] -قرآن- 1
96 ترجمه: بنام خداي بخشنده به - 23 -قرآن- 87 - جائی که چیزي فراهم و بیکدگر پیوسته میشود. -قرآن- 13 « کِفاتاً » . بینشان شد
همگان مهربان به مؤمنان 1 سوگند به فرشتگان فرستاده انبوه 2 و به آن بادهاي تند و سخت 3 و به آفریدگان که گستردنی بگسترند
4 و هم آنها که جدا شدنی ز هم جدا کنند 5 و نیز سوگند به آنان که بیاد میدهند بهانهاي و بیمی 6 که آنچه وعدهي شما کنند
شدنی بود 7 پس چون ستارگان تاریک شدند 8 و بآسمان رخنه رسید 9 و کوهها را ز جاي کندند 10 و فرستادگان حق بوقت خود
رسیدند 11 آیا بچه روز اینهمه فرا- رسد! 12 بآن روز که درست ز نادرست جدا بود 13 اي محمّد تو چه دانی که چه روزي است
آن! 14 بآن روز واي بآنان که حق دروغ شمرند 15 نه مگر پیشینیان نابود کردیم! 16 و البتّه زین پس بدنبالشان پسینیان فرستیم. [
17 که ما سزاي ستمکاران چنین دهیم 18 اي واي در آن روز بر حق دروغ شماران 19 نه مگر شما را ز آب ناچیز [ صفحه 445
آفریدیم 20 و تا بهنگام سر رسید آن بجائی آرام نهادیم! 21 پس باندازه درستتان کردیم 22 و چه خوب باندازه کنیم ما 23 پس
واي بآن روز بر دروغ پنداران 24 مگر بزندگی و مردگی 26 زمین جایگاهتان نکردیم! 25 و کوههاي سر بآسمان در آن نیافریدیم و
ز آب گوارا سیرتان نکردیم! 27 واي بآن روز بر دروغ پنداران 28 [که گویندشان] بهمان سوي روید که دروغ پنداشتید 29 روان
شوید بسایهاي سه شاخه [از دود] 30 که نه چون سایه خنک باشد و نه جلوگیر از زبانهي آتش 31 و [اینکه دود از میان خود] شعله
باندازهي کاخی برون پراند 32 که پندارند زرد رنگ شترانند 33 واي بآن روز بر مردمی که حق دروغ شمرند 34 چه آن روز سخن
نتوانند گفت 35 و نگذارندشان که پوزش خواهند و بهانه آرند 36 واي بآن روز بر دروغ پنداران 37 که آن روز داوري است و
جدائی درست از نا- درست چه شما و در گذشتگان بیک جاي فراهم کنیم 38 پس اگر چارهاي دارید و حیلهاي توانید با من کنید
39 واي بآن روز بر مردم دروغ پندار 40 ولی البته پرهیزکاران در سایهها و لب چشمهها بوند 41 با هر آنجور میوه که خواهند 42 [و
گویندشان] بخورید و بنوشید که مزدتان گواراتان باد 43 البتّه که ما نکوکاران را پاداش چنین دهیم 44 ولی بآن روز واي بر حقّ
دروغ شماران 45 [که گویندشان] بخورید و اندکی ز زندگی بهرهمند باشید که گناهکارید 46 واي بآن روز بر آنان که حق دروغ
صفحه 203 از 325
پندارند 47 چون بآنان گویند: نماز کنید و فروتن و فرمانبر باشید سرباز زنند 48 اي واي بآن روز بر دروغ پنداران 49 [مگر اینان]
پس از قرآن چگونه سخنی پذیرند 50 و بچه گفتار بگروند! سخن مفسّرین: کشف: اینکه سوره را سوره العرف نیز نامیدهاند و پنجاه
بمدینه نازل شد در روزگار خلافت « إِذا قِیلَ لَهُم ارکَعُوا » آیت است که بمکّه نازل شده است مگر بگفتهي إبن عباس یک آیت
182 [ صفحه 446 ] سورهي ذاریات و مرسلات را از او پرسید، چون مشکلات قرآن را - عمر مردي عراقی به نام صبیغ -قرآن- 152
از مردم میپرسید تا در معنی آن بمانند از اینروي عمر او را تازیانه زد و گفت: اگر سر خود تراشیده بودي تو را میکشتم. اینکه
مردمی « سیماهم التّحلیق » سخن عمر از آن بود که از پیغمبر صفت خوارج شنیده بود و آن حضرت آنها را چنین معرّفی کرده
خوارج پیدا شوند باین نشانه که موي میان سر میتراشند. و مقصود عمر اینکه بود که پرسش از اینکه آیات نشانهي بدبینی بقرآن
است و اگر نشانهي خوارج هم میداشت معلوم میشد که مردي بیدین است و باید کشته شود. او بابو موساي اشعري امیر عراق
نوشت: مدّت یک سال با صبیغ معاشرت مکنید. آن مرد پس از یک سال عذر آورد و توبه کرد و عمر آن را پذیرفت. و شعبی گفته
است: من متکلّمین و آنها را که در عقاید دینی بحث و استدلال میکنند بآن چشم مینگرم که عمر به صبیغ نگریست و همان
1 طبري: 1- إبن مسعود گفته است: یعنی آن بادها که پیدرپی میوزد 2- ابو صالح « وَ المُرسَلات عُرفاً » . عقیده را در باره اینها دارم
25 یعنی - گفته است: یعنی ملائکه که براي چیزهاي معروف و امر و نهی خداوندي فرستاده میشوند 3- بعضی گفتهاند: -قرآن- 1
یعنی انبوه و فراوان بسوي کسی روي آوردند. و بهتر « النّاس الی فلان عرف واحد » فرستادگان انبوه مانند یال اسب و عرب میگوید
3 «ِ وَ النّاشِرات » . اینکه است که بگوئیم سوگند بهر فرستادهاي است که زیاد و پیدرپی باشد خواه فرشته باشد یا باد یا از آدمیان
مجمع: 1- یعنی بادها که ابرها را پراکنده کند براي باران 2- فرشتگانی که کتابها از سوي خداوند میگشایند 3- بارانها که گیاه
4 طبري: 1- یعنی فرشتگان که میان حق و باطل جدا میکنند 2- مقصود قرآن است «ِ فَالفارِقات » 18- بهمه سو میگشایند. -قرآن- 1
[ 16 فخر: در دو جملهي اوّل و سه جملهي دوّم بفاء عطف شده است و در [ صفحه 447 - که حق از باطل جدا میکند. -قرآن- 1
90 پس ممکن است مقصود از مرسلات و - قرآن- 72 - .«ِ وَ النّاشِرات » آورده شده است که گفته شده است « واو » میان اینکه دو دسته
عاصفات ملائکهي رحمت و عذاب باشند و دستهي دوّم ناشرات و بعد از آن مقصود قرآن باشد چون آنها که بوسیلهي فاء وصل
شدهاند یک دستهاند که کارهائی پیدرپی انجام میدهند و واو که فاصل میان دو دسته است معلوم میکند که دوّمی غیر از اوّل
6 مجمع: در ذال هر دو کلمه اختلاف قرائت است که با ضمّه و « عُذراً أَو نُذراً » . است و آنها کسانی دیگرند و کار دیگر میکنند
12 یعنی رسولان - 11 کشف: با واو در اوّل تخفیف و تشدید تاء خواندهاند. -قرآن- 1 « أُقِّتَت » 20- سکون خواندهاند. -قرآن- 1
فراهم شوند براي وقت معلوم که روز قیامت باشد تا شهادت بر زشتیهاي ملّتها دهند. و گفتهاند: یعنی رسولان در وقتهاي معیّن که
15 کشف: اینکه آیه ده نوبت در اینکه سوره تکرار شده است و در آن سه احتمال « وَیل یَومَئِذٍ- الخ » . خدا میداند فرستاده میشوند
است: 1- چون عرب رسم دارد مطلبی را تکرار کند و مف ّ ص ل کند چنانکه رسم دارد موجز و کوتاه کند پس قرآن هم برسم
خودشان برايشان سخن گفته است 2- چون هر یک از اینکه آیات بدنبال آیتی آمده است زیبا شده است و اگر نمیبود گمان
میرفت اینکه بیم دادن براي بعضی است و نه براي بعضی دیگر 3- اینکه تکرار بهدف که بیم کافران باشد نزدیکتر است از یک
23 مجمع: با تخفیف و تشدید دال خواندهاند و در نتبعهم آیت 17 با « فَقَدَرنا » 18- بار گفتن و بیشتر دلها را میلرزاند. -قرآن- 1
26 مجمع: یعنی روي زمین براي زندهها خانه و آسایشگاه است « الَأرضَ کِفاتاً 25 أَحیاءً وَ أَمواتاً » 12- جزم عین خواندهاند. -قرآن- 1
- که آنها را بیکدگر پیوسته دارد و براي مردهها دل زمین نگاهدار است و بهم پیوستهشان میکند. و بعضی گفتهاند: یعنی -قرآن- 1
30 مجمع: « انطَلِقُوا » . 42 [ صفحه 448 ] زمین را ظرف کردیم بعضی مرده یعنی بیگیاه و بعضی زنده که در آن گیاهها میروید
اینکه جملهي دوّم با فتح لام خوانده شده است تا ماضی و خبر باشد یعنی رفتند بسوي، و با کسر خواندهاند که بمانند اوّلی امر باشد
30 فخر: 1- یعنی از بالا و از زیر دو پايشان آتش است و آتش را «ِ ظِلٍّ ذِي ثَلاث » 13- و نشان دادن نتیجهي عملشان. -قرآن- 1
صفحه 204 از 325
یعنی سرا- « أَحاطَ بِهِم سُرادِقُها » -2 مقصود دود است مثل «ٌ مِن فَوقِهِم ظُلَل مِنَ النّارِ وَ مِن تَحتِهِم ظُلَل » دود نامیدن مجاز است مثل
بمعنی دود است که از آتش برآید و یک قسمت از بالاي سر و یکی از راست و « سرادق النّار » پردهي آتش آنها را فرا گرفت و
244 و چون بدیها که انسان میکند از خشم است - 191 -قرآن- 218 - 22 -قرآن- 127 - دیگري از چپ آدمی را میگیرد. -قرآن- 1
که از سوي راست او است، و از خواستهها است که در سوي چپ او است و از اندیشههاي دیو سیرتی است که در سر و مغز او جاي
دارد پس سه تیره دود از سه جانب او که سر چشمههاي بدکاري او باشند فرا گیرش میشود. و ممکن است بگوئیم کارهاي آدمی
پدیده از سه مرتبهي حس و خیال و وهم است که جلوگیر روح آدمی میشوند از گردش بعوالم پاکی و پاکیزگی و روشنی از آنجا
گرفتن پس هر یک از اینکه مراتب تیرگی مخصوص دارند و از خود دودي ببار میآورند 3- اینکه جمله کنایه از زیادي دود است
که منشعب میشود 4- ابو مسلم گفته است: شاید سه شاخه بودن دود همان است که در دنبالهي آن نشان داده شده است: 1- سایه
«ٍ ظِلٍّ مِن یَحمُوم » ندارد 2- جلوگیر شعله و داغی نیست 3- شراره میافکند. تفسیر حسینی: هر که خواهد که فردا از آن دخان که
] 84- اشارت بدان است ایمن گردد امروز بنور عقل متمسّک شده از تیرگی صفت بهیمی و سبعی بباید گذشت. نظم: -قرآن- 61
صفحه 449 ] ز تاریکی خشم و شهوت حذر کن || که از دود آن چشم دل تیره گردد غضب چون در آید رود عقل بیرون || هوي
21 و چون عرب - 32 مجمع: شرر آن است که از آتش بهر سوي میبرد. -قرآن- 1 « بِشَرَرٍ کَالقَصرِ » چون شود چیره جان خیره گردد
بفتح « قصر » شتر را تشبیه بکاخ میکند. و ریشههاي درخت بزرگ را نیز قصر میگویند و ممکن است مقصود تشبیه بآن باشد و
18- 33 طبري: یعنی شتران و ریسمان کلفت کشتی و پارههاي مس نیز معنی کردهاند. -قرآن- 1 « جِمالَت صُفرٌ » . صاد نیز خواندهاند
با ضم و کسر جیم نیز خواندهاند و چون شتر سیاه زردي در آن دیده میشود از اینروي « جمالات » ع: بصورت جمع مؤنّث سالم
گفته شده است و عرب از اینکه جهت شتر سیاه را صفراء مینامد. و جبّائی گفته است: چون رنگ آتش زرد است « صُ فرٌ » کلمهي
35 طبري: چون در آیات زیاد دیگر گفته « یَوم لا یَنطِقُونَ » 309- 152 -پاورقی- 307 - قرآن- 145 - .«21» اینکه کلمه آورده شده است
یعنی اي خدا ما را ز آتش بیرون بر و مانند آن پس در اینکه « أَخرِجنا مِنها » شده است که گناهکاران بآن روز سخن میگویند مثل
آیه که گفته شده است بآن روز سخن نمیگویند براي اینکه است که ساعتها و جاهاي گرفتاري و پرسش متعدّد است اینکه جمله
-24- براي یکی از آن قسمتها است که در یکی از ساعتهاي آن روز که گرفتاري مخصوص دارند سخن نتوانند گفت. -قرآن- 1
39 فخر: اینکه جمله اشاره است بآن حیله و تزویر که مردم بدوران زندگی میکنند یعنی « فَإِن کانَ لَکُم کَیدٌ- الخ » 139- قرآن- 123
27 [ صفحه 450 ] تفسیر حسینی: نظم: بمکر و حیله عذاب خداي ردّ نشود - اگر از آنها امروز هم در اختیار دارید بیاورید. -قرآن- 1
لا» ||نیاز باید و اخلاص و نالهي سحري توان خرید بیک آه ملک هر دو جهان || از اینکه معامله غافل مشو که حیف خوري
48 طبري: گفتهاند: مقصود در قیامت است که چون گویندشان نماز بخوانید نتوانند چون در زندگی نکردهاند و بعضی « یَرکَعُونَ
17 مقصود دستور نماز است که نمیپذیرند. روح البیان: نقل است: پیغمبر به قبیلهي ثقیف دستور نماز داد آنها - گفتهاند: -قرآن- 1
گفتند: بر ما ننگ است که رکوع و سجود کنیم اینکه آیه براي آنها نازل شد. و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: دینی که
رکوع و سجود در آن نباشد ارزش ندارد. و در بعضی تفسیرها است: پیش از اسلام عرب به بت سجده میکرد ولی بصورت رکوع
در نمیآمد از اینکه روي رکوع نشانهي بندگی مسلمانان شد. سخن ما: 1- پنج آیت اوّل که سوگند است اختلاف مفسّرین را در
معنی مرسلات و سوگندهاي پس از آن نقل کردیم و بهتر اینکه است که بگوئیم چون یقین است که اینکه سوگندها نزدیک بوده
است با فکر و فهم آن اعراب که سوگند بر درستی رستاخیز برايشان یاد شده است. پس مورد سوگند هرچه باشد از فهم معنی
اینکه آیات چیزي کم نمیشود زیرا معلوم است که باین سخنان مغز آن مردم فشرده شده است و دلشان لرزانده شده است و همهي
اینکه سوره در استواري رستاخیز و بیم و نوید از نموداري آن است و سوگندهاي اوّل وسیلهي پذیرش مطالب آن است که اگر در
گوش و دل آنها اثر نمیداشت گفته نمیشد و کافی است براي ما که در آن بیندیشیم و دریابیم که آن روز با آن مردم پیغمبر
صفحه 205 از 325
صلّی اللّه علیه و آله از چه راه اینکه عقیدهي اساسی دینی را در دلهایشان استوار میکرده است! و بفهمیم که همان سبک سخن و
بیان حقایق آینده در قالب اینکه کلمات و جملهها وسیلهي توجّه گوش و دلها باین گفتهها میشده است که اندكاندك در گوش
علاوه بر سوگند براي استواري گفتار دنباله و « فَالمُلقِیات-ِ الخ » 2- آیت پنجم [ و دل مردم جاي گرفت و پذیرفتند. [ صفحه 451
جواب قسم یک مطلب دیگر یادآور میشود که متوجّه کردن افکار است بخاصیّت یادآوري و انتقال انسان براه نیازمندیهاي خود
که نشانهي تسلّط قدرت مرموزي است بر مغز و اعصاب آدمی که ناگهان او را متوجّه به چنین کاري یا چنان گفتاري میکند و در
اینکه آیه بمناسبت رستاخیز و باز پرسی فقط یادآوري سخن آورده شده است که گفتار عذر و بهانه و یا ترساندن باشد که گفته
یعنی آنها که در دل آدمی بهانه و بیم میاندازند و اینکه خود نشانه است که بقول « فَالمُلقِیات ذِکراً عُذراً أَو نُذراً » شده است
مترلینگ دانشمند دقیق شکّاك بلژیکی: یک دستگاه دهنده مرموزي در عالمست که نمیدانیم از کجا است و چه میکند که ناگهان
در دل ما چیزي میافکند که کاري بکنیم یا سخنی بگوئیم و اینکه نیروي درونی آدمی میرساند که او در اصل کارهاي خود بزیر
فرمان است و بی- اختیار که در کاري هیچ بفکرش نمیرسد و براي چیز دیگر ناگهان راه دنبالگیري آن و جلوگیر از دشواریهایش
نشان میدهد « فَبِأَي حَدِیث-ٍ الخ » 3- آیت آخر 563- 32 -قرآن- 522 - بخاطرش رسیده پی آن میرود و انجامش میدهد. -قرآن- 17
که گاهی آموزش و پرورش جلو نمیرود و مربّی به بن بست میرسد و ناچار باید افراد زیر سرپرستی خود را به طبیعت واگذار کند
از اینروي در آیه اوّل گفته شده است واي بر مردمی که تعلیمات پیغمبر را دروغ میشمارند و نمیپذیرند، و بدنبال آن با سرزنش
گفته شده است: پس از قرآن با چه سخنی سر براه میگذارند. اینکه است که ترساندن و از آینده بیم دادن آخرین راه رهنمائی و
[ 34 آخر جزء 29 [ صفحه 452 - تربیت به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نشان داده شده است. -قرآن- 14
سوره نبأ
اشاره
78 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -29
[ [سوره النبإ [ 78 ]: آیات 1 تا 40
- 37 عَم یَتَساءَلُونَ [ 1] عَن النَّبَإِ العَظِیم [ 2] الَّذِي هُم فِیه مُختَلِفُونَ [ 3] کَلّا سَیَعلَمُونَ [ 4] -قرآن- 1 - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
- 119 ثُم کَلّا سَیَعلَمُونَ [ 5] أَ لَم نَجعَل الَأرضَ مِهاداً [ 6] وَ الجِبالَ أَوتاداً [ 7] وَ خَلَقناکُم أَزواجاً [ 8] وَ جَعَلنا نَومَکُم سُباتاً [ 9] -قرآن- 1
155 وَ جَعَلنَا اللَّیلَ لِباساً [ 10 ] وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً [ 11 ] وَ بَنَینا فَوقَکُم سَبعاً شِداداً [ 12 ] وَ جَعَلنا سِراجاً وَهّاجاً [ 13 ] وَ أَنزَلنا مِنَ
193 لِنُخرِجَ بِه حَبا وَ نَباتاً [ 15 ] وَ جَنّات أَلفافاً [ 16 ] إِن یَومَ الفَصل کانَ مِیقاتاً [ 17 ] یَومَ یُنفَخ فِی - المُعصِرات ماءً ثَجّاجاً [ 14 ] -قرآن- 1
210 وَ سُیِّرَت الجِبال فَکانَت سَراباً [ 20 ] إِن جَهَنَّمَ کانَت - الصُّورِ فَتَأتُونَ أَفواجاً [ 18 ] وَ فُتِحَت السَّماءُ فَکانَت أَبواباً [ 19 ] -قرآن- 1
[ 187 إِلاّ حَمِیماً وَ غَسّاقاً [ 25 - مِرصاداً [ 21 ] لِلطّاغِینَ مَآباً [ 22 ] لابِثِینَ فِیها أَحقاباً [ 23 ] لا یَذُوقُونَ فِیها بَرداً وَ لا شَراباً [ 24 ] -قرآن- 1
173 فَذُوقُوا - جَزاءً وِفاقاً [ 26 ] إِنَّهُم کانُوا لا یَرجُونَ حِساباً [ 27 ] وَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا کِذّاباً [ 28 ] وَ کُل شَیءٍ أَحصَیناه کِتاباً [ 29 ] -قرآن- 1
159 لا - فَلَن نَزِیدَکُم إِلاّ عَذاباً [ 30 ] إِن لِلمُتَّقِینَ مَفازاً [ 31 ] حَ دائِقَ وَ أَعناباً [ 32 ] وَ کَواعِبَ أَتراباً [ 33 ] وَ کَأساً دِهاقاً [ 34 ] -قرآن- 1
یَسمَعُونَ فِیها لَغواً وَ لا کِذّاباً [ 35 ] جَزاءً مِن رَبِّکَ عَطاءً حِساباً [ 36 ] رَب السَّماوات وَ الَأرض وَ ما بَینَهُمَا الرَّحمن لا یَملِکُونَ مِنه خِطاباً
37 ] یَومَ یَقُوم الرُّوح وَ المَلائِکَ ۀُ صَ  فا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَن أَذِنَ لَه الرَّحمن وَ قالَ صَواباً [ 38 ] ذلِکَ الیَوم الحَقُّ فَمَن شاءَ اتَّخَ ذَ إِلی رَبِّهِ ]
133- 382 إِنّا أَنذَرناکُم عَذاباً قَرِیباً یَومَ یَنظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت یَداه وَ یَقُول الکافِرُ یا لَیتَنِی کُنت تُراباً [ 40 ] -قرآن- 1 - مَآباً [ 39 ] -قرآن- 1
صفحه 206 از 325
سخت افروخته و « وَهّاجاً » .[ خواب، روزگار، شب و روز [المنجد] آسایش، بریدن، [قاموس « سبات » : [ صفحه 453 ] معنی لغات
آب بسیار روان و تند « ثَجّاجاً » . ابرها که که باران بیرون میدهند مانند چیزي که بفشرند تا آبش گرفته شود «ِ المُعصِ رات » . فروزان
جاي رستگاري و نجات و « مَفازاً » سردي سخت، چیز بد بوي « غَسّاقاً » . جمع حقب با ضم اوّل و دوّم به معنی روزگار « أَحقاباً » . ریزش
- 226 -قرآن- 256 - 131 -قرآن- 216 - 91 -قرآن- 117 - جمع کاعب دختر نار پستان. -قرآن- 81 « کَواعِبَ » . هم جاي هلاکت و نابودي
جمع ترب بکسر اوّل و سکون دوّم بمعنی دوست و همزاد و « أَتراباً » 428- 364 -قرآن- 417 - 330 -قرآن- 355 - -266 قرآن- 320
126 ترجمه: - 11 -قرآن- 117 - کاسهي پر لبریز، آب فراوان. -قرآن- 1 « دِهاقاً » . مقصود دخترهاي بیک سال عمر و یکنواخت است
بنام خداي بخشنده بهمگان مهربان به فرمانبران 1 از چه پرسند کافران! 2 از آن بزرگ حادثهاي 3 که خود در آن بچند گونه سخن
کنند. 4 ولی نه چنان است که پندارند و بزودي بدانند 5 و البتّه بهمین زودي بدانند [سود و زیان کار خود] 6 نه مگر ما زمین را
آمادهي زندگی کردیم 7 و کوهها همچو میخ باستواري آن 8 و شما را جفت آفریدیم 9 و خوابتان براي آسایش 10 و شب را
تیره چو پوشاك فراگیر بهر آرامشتان کردیم 11 و روز را روشن براي پی روزي رفتن 12 و ببالا سرتان هفت سخت استوار ساختیم
13 و خورشید همچون چراغی فروزان کردیم 14 و ز ابرهاي فشرده بارانی بتندي فرو ریختیم 15 تا بآن گیاه و دانه از زمین بدر
آریم 16 و بستانها ز درختان انبوه و بهم پیچیده! 17 [پس بهمان قدرت که اینها آفرید] البتّه روز جدائی درست از نادرست را هنگام
معیّن است 18 و آن روزي است که در بوق و یا چهرهها بدمند و شما خود گروه گروه [بدادگاه خداوندي] آئید 19 و آسمان چنان
ز هم گشوده بود که چون درها و راهها باشد 20 و کوهها ز جاي کنده همچون [ صفحه 454 ] سراب شده 21 البتّه در آن روز
جهنّم بکمین مردم نافرمان بود 22 تا بازگشت ایشان در آن شود 23 و روزگاران در آن بسر برند 24 که نه آبی چشند و نه هوائی
خنک یابند 25 جز آب داغ و چرك تن دوزخیان 26 که سزائی است برابر آنچه کردند 27 البتّه آنان شمار کار خویش باور نداشتند
28 و چه سخت آیات ما دروغ شمردند 29 با اینکه شمارهي هر چیز نوشته داریم 30 [و بآن روز گویندشان] بچشید که جز ز آزار
چیزي فزون نیابید 31 و البتّه پرهیزکاران را براي رهائی ز آزار 32 باغها است با انگورها 33 و دخترانی به یک اندازه جوان 34 با
جام می لبریز پیاپی 35 و در آن بستانها نه دروغ بگوششان رسد و نه بیهوده سخنی 36 اي محمّد اینهمه پاداش ز پروردگار تو
بخششی است باندازه و بس 37 چه پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در اینکه میان است رحمان است و بخشاینده که کس را
اختیار سخن با او نباشد 38 و بآن روز روح و فرشتگان بصف ایستند و سخن نگویند جز آنکه خدا اجازهاش دهد و سخن درست
گوید 39 چنین روزي حق است و آمدنی پس هر که خواهد آن را جوید که بسوي پروردگار خود باز گردد 40 اکنون شما را ز
نزدیکی عذاب و گرفتاري ترسانیدیم چه روزي بود که هرکه آنچه ز پیش کرده بچشم بیند و کافر گوید: اي کاش خاك بودم [و
چنین روز ندیدم]. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره را سورة النّبأ، سورة المعصرات، و معصرات و بعضی هم سورة التساؤل
را آخر « عَذاباً قَرِیباً » نامیدهاند، و همهي اینکه سوره بمکّه نازل شده است، و بحساب قاریهاي مکّه و بصره چهل و یک آیه است که
252 کشف: اینکه آخرین - آیه دانستهاند، و دیگران چهل آیه دانستهاند که اینکه دو کلمه را جزء آیت بعد شمردهاند. -قرآن- 234
1 طبري: نقل است که « عَم یَتَساءَلُونَ » . سورهاي است که بمکه نازل شد و پس از آن پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله بمدینه هجرت کرد
24 [ صفحه 455 ] پیغمبري محمّد و آنچه از جانب خدا میگوید و درستی رستاخیز - اعراب با یکدگر گفتگو کردند در -قرآن- 1
2 مجمع: «ِ عَن النَّبَإِ العَظِیم » . با الف نیز خواندهاند « عما » : اینکه بود که به پیغمبر وحی شد که اینکه چه گفتگوئی است از آنها! مجمع
إِنَّ » -1 مقصود قرآن است که خبري بس ارزنده دارد چون از توحید و رسالت و دگر چیزها خبر میدهد 2- بقرینهي آیت هفدهم
مقصود از اینکه جمله خبر از رستاخیز است که مهم است 3- مقصود از نبأ عظیم تمام آن چیزها است که در آن « یَومَ الفَصل-ِ الخ
- 188 کشف: 1 - 29 -قرآن- 165 - اختلاف و جدال میکنند مثل توحید و نبوّت و ملائکه و رستاخیز و مانند اینکه مطالب. -قرآن- 1
بیشتر مفسّران گفتهاند: مقصود قرآن است که در آن گفتگو میکردند که آیا سخن خداوندي است یا ز آدمی آیا جادو است یا
صفحه 207 از 325
غیبگوئی! 2- گفتگو در درستی پیغمبري محمّد میکردند که او را بپذیرند یا نپذیرند. فخر: اینکه دو آیه به سه جور معنی شده
- است: 1- علماي بصره گفتهاند: یعنی آیا از چه چیز میپرسند! از پیش آمد بزرگ میپرسند که اوّل استفهام است و دوّم جواب 2
آیا چیست مورد گفتگوي آنها مگر از حادثهي عظیم پرسشی دارند که خود در آن اختلاف کردهاند! که جملهي دوّم هم جزء
استفهام است و فعل یتساءلون در دوّم بقرینهي اوّل از جمله افتاده است. 3- مردم کوفه چنین معنی کردهاند: براي چه از پیش آمد
بزرگ پرسش و گفتگو دارند و از چه چیز آن! که جملهي دوّم وابسته باوّل باشد. طنطاوي: بزرگتر مصیبت براي آدمی مرگ است
3 طبري: یعنی در آن « فِیه مُختَلِفُونَ » . پس بزرگترین خبر و نبأ عظیم اطلاع از پیدایش رستاخیز است و اخبار بزندگی پس از مرگ
5 فخر: جهت تکرار « ثُم کَلّا- الخ » 23- دو دسته شدهاند: یکی آن را درست و راست میداند و دیگري دروغ میپندارد. -قرآن- 1
-14- براي تشدید و سختی دوّم است نسبت باوّل و ممکن است براي -قرآن- 1 «َّ ثُم » اینکه جمله ممکن است تأکید باشد و کلمهي
99 [ صفحه 456 ] تأکید نباشد و هر کدام براي مطلبی باشد: 1- اوّلی براي کافران است که به زودي عاقبت دروغ شمردن - قرآن- 91
حق بدانند. و دوّم براي مؤمنین است که به زودي سود ایمان خود بدانند 2- اوّل یعنی بزودي بدانند رستاخیز و شمار آن روز را و
دوّم یعنی بزودي بدانند گرفتاریهاي آن روز که بچشم خود بینند 3- اوّل یعنی زود بدانند که خدا با آنها چه رفتاري کند، دوّم یعنی
خواهند دانست که اختلاف و گمان آنها بیهوده بوده است 4- بزودي بدانند که در دنیا چه بر- سرشان آید چنانکه در جنگ بدر
با تاء بصورت خطاب نیز خوانده شده است. - « سَیَعلَمُونَ » دیدند و بزودي بدانند که در عالم دیگر چه سرنوشتی دارند. و جملهي
13 فی ظلال: کلمهي سراج در اینکه مورد بسیار دقیق و لطیف است چون چراغ افروختگی و گرمی « سِراجاً وَهّاجاً » 644- قرآن- 629
18 ابو الفتوح: معاذ بن جبل گفت: با پیغمبر « فَتَأتُونَ أَفواجاً » 19- و روشنائی دارد و بجاي خورشید آورده شده است. -قرآن- 1
بخانهي ابو ایّوب بودم و اینکه آیه را از آن حضرت پرسیدم. فرمود: از مطلب بزرگی میپرسی و آنگاه گریه کرد و فرمود: برستاخیز
مردم به ده جور در آیند: 1- بمانند بوزینگان باشند آنها که بدنیا نمامی و سخنچینی کردند 2- بشکل خوك در آیند آنها که رشوه
- خوار بودند و در برابر وظیفهي اجتماعی خود مزد گرفتند 3- سر- نگون بیایند آنها که ربا خواري کردند و بهره پول گرفتند 4
قاضیها که حکم بنا حق کردهاند دستهي کوران باشند که پیش پاي خود نبینند و باین سو و آن- سو میروند و میافتند 5- و یک
دسته کر و گنگ بیایند که در زندگی آنچه کردند در نظرشان جلوه داشت و با عجب بکار خود مینگریستند 6- دستهي
- دانشمندان که بدانش خود رفتار نمیکنند و عالم بیعمل هستند میآیند با زبانهاي روي سینه افتاده که پیوسته آن را میجویند 7
[ 23 [ صفحه 457 - آنهائی که آزار همسایه میکنند یک دسته هستند که دست و پا بریده بمحشر حاضر شوند 8- آنها که -قرآن- 1
نزد سلطان براي مردم سعایت کنند و بد ملّت بسلطان گویند دستهاي باشند که آویخته بداري همانند درختی از آتش بدادگاه حق
آماده باشند 9- دستهاي در آنجا بیایند که بوي مردار دهند در نتیجهي هوا پرستی و هوسرانی که در زندگی داشتند و حق
خداوندي به مستحق نمیدادند چون خمس و زکات و دگر حقوق واجب در دین 10 - و یک دسته با لباسهاي از قیر ساخته و بر
تن کرده آنجا بیایند براي خود فروشی و گردنفرازي که در زندگی بدیگران کردهاند طبري: مجاهد گفت: چون هر ملّتی با پیغمبر
آن روز که هر « یَومَ نَدعُوا کُل أُناس بِإِمامِهِم » خود بمحشر آیند گفته شده است دسته دسته و بصورت چند بمحشر آیند. مانند
19 مجمع: با تشدید تا که از وزن مزید با تشدید نیز « فُتِحَت السَّماءُ » 660- مردمی را با پیشوايشان پیش خود میخوانم. -قرآن- 616
19 طبري: یعنی آنکه یک نواخت و استوار بود شکافته شود و « فَکانَت أَبواباً » 22- قرائت شده است که بمعنی زیادي است. -قرآن- 1
فکانت » بصورت راهها در آید. و بعضی گفتهاند: یعنی آسمان بمانند چوبهاي بریده براي دراز هم جدا شود و معنی اینکه است
20 تفسیر عبده: یعنی برستاخیز اینکه - یعنی بمانند درها باشد و کاف که بمعنی مانند است از جمله افتاده است. -قرآن- 1 « کالأبواب
نظام آفرینش براي آدمی دگرگون است که نه او روي زمین است و نه آسمان بالا سر او است بلکه روح چنان آزاد است که گویا
درهاي آسمان گشوده است و بالا و پائین ندارد و بهر جا که خواهد برود و جلوگیر ندارد چون عالم آخرت مناسبتی با اینکه عالم
صفحه 208 از 325
23 طبري: جمع حقب است که هر حقبی هشتاد سال است که سیصد و شصت روز از روزهاي آخرت « لابِثِینَ فِیها أَحقاباً » . ندارد
باشد که هر روزي هزار سال است و گفتهاند شمار آن را جز خدا نداند و حسن بصري گفته است: احقابرا شماري نیست مگر
[ 304 [ صفحه 458 - 28 -قرآن- 293 - بدون الف نیز خواندهاند. -قرآن- 1 « لابِثِینَ ...، لبثین » همیشه در آتش بودن. و کلمهي
تأویلات: اگر کسی را عقیده باطل و فاسد بود احقاب براي او یعنی گرفتاري همیشگی که هرگز از آن آسوده نخواهد شد. و اگر
هیچ اعتقادي نداشت و بد- کار بود مدت زیادي گرفتار خواهد بود و اگر با عقیدهي درست بدکار بود مدت گرفتاري کمتر است
24 طبري: یعنی سردي که از گرمی آتش جهنّم کم کند « لا یَذُوقُونَ فِیها بَرداً » . پس احقاب به نسبت حالات نفسانی اشخاص است
بآنها نمیرسد. و بعضی گفتهاند: مقصود از برد خواب است و اگرچه خواب از تشنگی کم میکند و یک معنی برد خواب است ولی
25 طبري: عبد اللّه بریده گفته است: غسّاق « غَسّاقاً » 30- چون معنی معروف برد سردي است بهتر همان معنی مشهور است. -قرآن- 1
11 فخر: 1- ابو معاذ گفت: از مشایخ خود میشنیدم که میگفتند: غسّاق معرّب - بزبان طخارستانی بمعنی بد بوي است. -قرآن- 1
خاشاك فارسی است که بمعنی هر چیز بد و ناپسند براي آدمی است. 2- چیزي است بسیار سرد که بر خود هموار نتوان کرد و آن
را ز مهریر مینامند. 3- آنچه از بدن مردم دوزخ در آید چون چرك و عرق و مانند آن 4- چیز بد بوي است 5- چون غاسق بمعنی
28 مجمع: با تخفیف ذال « کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذّاباً » . تیرگی سخت است پس غسّاق آشامیدنی است سیاه و ناپسند که دل را میلرزاند
خواندهاند در هر دو تاء بمانند کتبوا و کتاب باشد و اینکه از علی علیه السّلام نقل شده. و با ضم کاف و تشدید ذال از عبد اللّه عمر
جمع کاذب است و در اینکه جمله که منصوب شده است حال « کِذّاباً » نقل شده است. و اگر اینکه قرائت درست باشد. و کلمهي
30 « فَلَن نَزِیدَکُم إِلّا عَذاباً » 291- 31 -قرآن- 281 - است، یعنی آیات ما را دروغ شمردند با اینکه خود دروغگو بودند. -قرآن- 1
نیشابوري: 1- ممکن است در دنبالهي دوام و درازي روزگار آزار، دریافت درد فزون شود و اینکه است مقصود از اینکه جمله که
35 [ صفحه 459 ] آن فزون شود چنانکه در آیت - جز بر عذاب شما نمیافزائیم 2- هر آنچه بر کفرشان افزوده شود آزار -قرآن- 1
یعنی بر پلیدي ایشان پلیدي دیگر فزون شد 3- شاید زیاد کردن عذاب همان دوام و استمرار آن باشد « فَزادَتهُم رِجساً إِلَی رِجسِهِم »
71 کشف: از حسن بصري پرسیدند: کدام آیت قرآن سختتر است - که هر چه بگذرد آنچه بینند فزون بر گذشته است. -قرآن- 34
فَذُوقُوا فَلَن نَزِیدَکُم- » بر کافران او گفت از ابا برزهي اسلمی پرسیدیم او گفت: من اینکه را از پیغمبر [ص] پرسیدم فرمود اینکه آیه
34 مجمع: 1- یعنی پر و سر ریز 2- پیدرپی به آنها که در عیش و نوشند 3- بآن اندازه که سیراب « دِهاقاً » 221- قرآن- 192 - .« الخ
10 ابو الفتوح نوشته: ابو رافع روایت کرد که پارسی زبانی ابو هریره را پرسید دهاق چه باشد! - شوند و بسشان باشد. -قرآن- 1
بیتشدید بمعنی « کذاب » 35 فخر: اینکه کلمه بیتشدید نیز خوانده شده است چون « وَ لا کِذّاباً » . بپارسی جواب داده گفت: دمادم
- کذب است یعنی هیچ دروغ بگوششان نمیرسد و کنایه است از کمال آسودگی در برابر هر کار و گفتار تباه و بیهوده. -قرآن- 1
36 مجمع: 1- یعنی کافی و بس 2- بخشش بسیار 3- روي حساب و شایستگی 4- بآن اندازه که بخواهند و « عَطاءً حِساباً » 17
« جَزاءً » 17 فخر: ممکن است اعتراض شود که اگر جزا و مزد کار است پس بخشش براي چه و چرا - بسشان شود. -قرآن- 1
توصیف شود به عطاء حسابا! جواب اینکه است که چون وعدهي مزد داده شده است جزا نامیده شده است و چون خداوند در برابر
با « رب » 37 مجمع: کلمهي «ِ رَب السَّماوات » 96- بندگان عهدهدار و مسئول نیست پس آنچه بدهد بخشش است و عطا. -قرآن- 88
مِن » خبر آن، و با جرّ و صداي زیر خواندهاند تا عطف بیان باشد براي « الرحمن » رفع خوانده شده است تا آغاز جمله باشد و مبتدا و
باشد و با رفع و با صداي جلو خواندهاند تا « مِن رَبِّکَ » و کلمهي رحمن باین قرائت با جرّ خوانده است تا عطف دیگر و تابع « رَبِّکَ
391 [ صفحه - 300 -قرآن- 376 - 209 -قرآن- 285 - 22 -قرآن- 194 - خبرش باشد. -قرآن- 1 « لا یَملِکُونَ- الخ » مبتدا باشد و جملهي
38 طبري: 1- إبن مسعود گفته است: روح ملکی است در آسمان چهارم که از آسمانها و کوهها و « یَقُوم الرُّوح-ُ الخ » [460
فرشتگان بزرگتر است و بهر روزي دوازده هزار تسبیح میگوید و بهر تسبیح او فرشتهاي آفریده میشود و او است که در قیامت
صفحه 209 از 325
صفی جداگانه دارد 2- ضحّاك گفته است: مقصود جبرئیل است 3- مجاهد گفته است: روح آفریدگانی هستند بمانند آدمیان که
میخورند و مینوشند 4- حسن بصري گفته است: مقصود روح آدمیان است. و قتاده گفته است: معنی روح از آن چیزها بود که
إبن عبّاس پنهان میکرد 5- إبن عبّاس گفته است: یعنی پس از صور دمیدن نوبت اوّل تا نوبت دوّم در اینکه میان که هنوز مردگان
زنده نشدهاند ارواح آنها با فرشتگان به صف میشوند 6- إبن زید گفته است: مقصود قرآن است و پدرم میگفت چون در آیت
873 مجمع: علی بن ابراهیم از - 20 -قرآن- 834 - که قرآن روح نامیده شده است. -قرآن- 1 « أَوحَینا إِلَیکَ رُوحاً مِن أَمرِنا » دیگر است
امام صادق علیه السّلام نقل کرده است که فرمود: روح فرشتهاي است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل. ابو السعود: 1- روح یکی از
لشکر خداوندي است که فرشته نیستند و هر فرشته از آسمان فرود آید یکی از آنها با او باشد 2- بعضی گفتهاند: روح اشراف و
برگزیدگان از فرشتگانند 3- گفتهاند: آنها نگهبانان فرشتگانند تأویلات کاشانی: یعنی روح آدمی و فرشتگان نیروها در پایه و
40 کشف: چون « عَذاباً قَرِیباً » 257- قرآن- 214 - .«ٌ وَ ما مِنّا إِلّا لَه مَقام مَعلُوم » مرتبهي خود بصف باشند و در مقام خود مانند اینکه آیه
رستاخیز شدنی است و هر چه آمدنش یقینی است نزدیک است گفته شده است عذاب نزدیک. بعضی گفتهاند مقصود از عذاب
قریب گرفتاري جنگ بدر است که گفته شده است: من شما را از پیش آمد و گرفتاري نزدیکی بیمتان میدهم تا بخود آئید و گر
19 تأویلات: عذاب قریب همان بدکاریهاي بد او است که شخصیّت نزدیکی [ صفحه 461 ] باو داده - نه سزاي خود بینید. -قرآن- 1
ما قَدَّمَت » و گرفتارش دارد در برابر آنچه دورتر است که گرفتاري به قهر و سخط خداوندي باشد و بعد میرسد و همین است معنی
41 ابو الفتوح: 1- یعنی کافر گوید اي کاش در خاك میماندم و براي حساب مرا « یا لَیتَنِی کُنت تُراباً » 158- قرآن- 136 - .«ُ یَداه
نمیآوردند 2- مانند دیگر موجودات خاك میشدم و بقاي همیشگی نداشتم 3- مقصود از کافر ابلیس است که چون خوشی
مؤمنان بیند گوید اي کاش خاك میبودم و چون بنی آدم سعادتمند میشدم نه از آتش که بگمان بیهوده رفتم و پنداشتم که چون
30 فخر: 1- یعنی اي کاش از نخستین وجود خاکی عوض - ز آتشم برترم 4- یعنی اي کاش از شیعهي ابو تراب میبودم. -قرآن- 1
نمیشدم و مرا نمیآفریدند 2- بعضی صوفیه گفتهاند: یعنی کاش چون خاك فروتن میبودم و در فرمانبري خود فروشی نمیکردم.
تفسیر روح البیان: اي درویش اینکه دبدبه و طنطنه که خاکیان را است هیچ طبقه از طبقات مخلوقات را نیست. خاك را خوار و تیره
دید ابلیس || کرد انکارش آن حسود خسیس ماند غافل ز نور باطن او || نشد آگه ز سرّ باطن او بهر گنجی که هست در دل
جَزاءً » خاك || اینکه صدا دادهاند در افلاك که بجز خاك نیست مظهر کل || خاك شو خاك تا بروید گل سخن ما: 1- آیت 26
که بهم پیوست شود شاید چنین نتیجه دهد: چون شمارهي کمترین جنبش و دم زدن « کُل شَیءٍ أَح َ ص یناه کِتاباً » با آیت 29 « وِفاقاً
آدمی را نوشته داریم پس سزا برابر با چگونگی کارهاي دوران زندگی است بیکم و زیاد، و با اینکه معنی نیازي بگفتهي امام فخر
نیست که چگونه گرفتاري سخت همیشگی برابر است با کجرفتاري چند سالهي زندگی و آنگاه چند جواب داده است که یکی
یعنی امید « لا یَرجُونَ حِساباً. وَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا کِذّاباً » 89- 40 -قرآن- 54 - اینکه است چون بدنبال آیت 26 گفته شده است: -قرآن- 24
56 [ صفحه 462 ] و اینکه نابودي قوّهي نظري است و آیات ما را دروغ پنداشتند و آن نابودي - شمار کار خود نداشتند. -قرآن- 1
قوّهي عملی است پس آنکه از هر دو قوّهي نظري و عملی باز ماند سزایش همین باشد که در گرفتاري بماند. ولی باین احتمال ما
اختلاف در معنی روح را نوشتیم و شاید از اوّل « یَومَ یَقُوم الرُّوح-ُ الخ » سزا قابل کم و زیاد است به تناسب کار و رفتار. 2- آیت 38
تا آخر آیه را که بسنجیم باین نتیجه برسیم: مقصود از روح همین روان آدمی باشد که با شعور است و مشمول چنین موهبت
خداوندي و رستاخیز یعنی فراهمی موجودات با عقل و خرد که آدمی و فرشته است و دگر آفریدگان نابود بوند چون شعور و تمیز
ندارند که مسئول شوند و اینکه دو دسته به صف باشند یعنی همگیشان در حضور عدالت آماده شوند چنانکه توان سخن گفتن
ندارند اگرچه فرشته باشند مگر با دستور حق و سخن درست، و چون روح را وسیلهي حیات و نگهبان زندگی معنی میکنند پس
در نظر آن اعراب که قرآن برايشان نازل میشد همین معنی بوده است و نمیشود بجز آنچه آنها میفهمند معنی دیگر خواسته شود.
صفحه 210 از 325
و چون روحی که سخن تواند گفت و درست و نادرست از هم جدا تواند کرد و به پیشگاه حق شایستگی اجازهي سخن خواهد
داشت جز روح آدمی که روان و نفس ناطقه باشد روح دیگر حیوانات چنین شایستگی ندارد پس مقصود از روح همین روان است
که مخصوص آدمی است نه جان که در همهي جان داران است و نه چیز دیگري است چون آن مردم غیر اینکه نمیفهمیدند. و
معانی دیگر که براي اینکه کلمه گفتهاند چنانکه نقل کردیم همگی خارج از اصل معنی لغتی است که عرب مخاطب بقرآن
میفهمیده است و پس از گذشت زمان و پیدایش اصطلاحات مخصوص دین اینکه معانی گفته شده است و نمیتوان آنها را معنی
اصلی عربی دانست. براي نمونه: آن معنی که از عبد اللّه مسعود نقل شد آیا در همان روزگاري که از اسلام خبري نبود و او
39 [ صفحه 463 ] آسمان چهارم و - چوپانی بود در بیابانهاي مکّه همین معنی را از روح میفهمید که موجودي است در -قرآن- 13
از آسمانها و کوهها بزرگتر یا پس از سالها از دوران اسلام گذشته و معانی جورواجور از هر کسی نقل شده باو هم سهمی از
اینگونه معانی داده شده است! البتّه فرض دوّم زودتر بذهن میآید و درستتر به نظر میرسد.
سوره نازعات
اشاره
[ 79 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم [ صفحه 464 -
[ [سوره النازعات [ 79 ]: آیات 1 تا 46
37 وَ النّازِعات غَرقاً [ 1] وَ النّاشِطات نَشطاً [ 2] وَ السّابِحات سَبحاً [ 3] فَالسّابِقات سَبقاً [ 4] -قرآن- - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
141- 106-1 فَالمُدَبِّرات أَمراً [ 5] یَومَ تَرجُف الرّاجِفَۀُ [ 6] تَتبَعُهَا الرّادِفَۀُ [ 7] قُلُوب یَومَئِذٍ واجِفَۀٌ [ 8] أَبصارُها خاشِعَۀٌ [ 9] -قرآن- 1
یَقُولُونَ أَ إِنّا لَمَردُودُونَ فِی الحافِرَةِ [ 10 ] أَ إِذا کُنّا عِظاماً نَخِرَةً [ 11 ] قالُوا تِلکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ [ 12 ] فَإِنَّما هِیَ زَجرَةٌ واحِ دَةٌ [ 13 ] فَإِذا
203 هَل أَتاكَ حَدِیث مُوسی [ 15 ] إِذ ناداه رَبُّه بِالوادِ المُقَدَّس طُويً [ 16 ] اذهَب إِلی فِرعَونَ إِنَّه طَغی - هُم بِالسّاهِرَةِ [ 14 ] -قرآن- 1
217 فَأَراه الآیَۀَ الکُبري [ 20 ] فَکَذَّبَ وَ عَصی - 17 ] فَقُل هَل لَکَ إِلی أَن تَزَکّی [ 18 ] وَ أَهدِیَکَ إِلی رَبِّکَ فَتَخشی [ 19 ] -قرآن- 1 ]
144 فَأَخَذَه اللّه نَکالَ الآخِرَةِ وَ الأُولی [ 25 ] إِن فِی - 21 ] ثُم أَدبَرَ یَسعی [ 22 ] فَحَشَرَ فَنادي [ 23 ] فَقالَ أَنَا رَبُّکُم الَأعلی [ 24 ] -قرآن- 1 ]
- [ ذلِکَ لَعِبرَةً لِمَن یَخشی [ 26 ] أَ أَنتُم أَشَ دُّ خَلقاً أَمِ السَّماءُ بَناها [ 27 ] رَفَعَ سَمکَها فَسَوّاها [ 28 ] وَ أَغطَشَ لَیلَها وَ أَخرَجَ ضُ حاها [ 29
231 وَ الَأرضَ بَعدَ ذلِکَ دَحاها [ 30 ] أَخرَجَ مِنها ماءَها وَ مَرعاها [ 31 ] وَ الجِبالَ أَرساها [ 32 ] مَتاعاً لَکُم وَ لِأَنعامِکُم [ 33 ] فَإِذا - قرآن- 1
178 یَومَ یَتَذَکَّرُ الإِنسان ما سَعی [ 35 ] وَ بُرِّزَت الجَحِیم لِمَن یَري [ 36 ] فَأَمّا مَن طَغی [ 37 ] وَ آثَرَ - جاءَت الطَّامَّۀُ الکُبري [ 34 ] -قرآن- 1
182 وَ أَمّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّه وَ نَهَی النَّفسَ عَن الهَوي [ 40 ] فَإِن الجَنَّۀَ هِیَ - الحَیاةَ الدُّنیا [ 38 ] فَإِن الجَحِیمَ هِیَ المَأوي [ 39 ] -قرآن- 1
228 إِنَّما أَنتَ مُنذِرُ - المَأوي [ 41 ] یَسئَلُونَکَ عَن السّاعَۀِ أَیّانَ مُرساها [ 42 ] فِیمَ أَنتَ مِن ذِکراها [ 43 ] إِلی رَبِّکَ مُنتَهاها [ 44 ] -قرآن- 1
باندازهي یک نوشیدن از « غرق » : 116 معنی لغات - مَن یَخشاها [ 45 ] کَأَنَّهُم یَومَ یَرَونَها لَم یَلبَثُوا إِلاّ عَشِیَّۀً أَو ضُ حاها [ 46 ] -قرآن- 1
از مصدر نشط بفتح « ناشطات » . شیر و مانند آن برداشتن و اغراق بمعنی زیادروي در کار و کمان را تا هر آنچه ممکن شود کشیدن
بسختی «ُ تَرجُف » . اوّل و سکون دوّم بمعنی از جائی بیرون شدن از شهري بشهري رفتن، ریسمان گره زدن، دلو از چاه کشیدن
از خود راندن « زَجرَةٌ » . دل گرفتار بخفقان و هر چیز بیآرام و مضطرب « واجِفَۀٌ » . میجنباند و راجفه دمیدن نوبت اوّل در صور قیامت
شب تاریکی آورد، خدا « أَغطَشَ » . بیابان، شبی که در آن خواب به چشم نیاید « بِالسّاهِرَةِ » . به آواز اسرافیل براي زنده شدن مردگان
-230- 157 -قرآن- 220 - پیش آمد ناگوار که از هر چیز بالاتر و ناگوارتر است، قیامت. -قرآن- 147 « الطَّامَّۀُ » . شب را تاریک کرد
صفحه 211 از 325
491 ترجمه: بنام خداي بخشنده بهمگان مهربان بفرمانبران 1 - 432 -قرآن- 478 - 369 -قرآن- 422 - 289 -قرآن- 354 - قرآن- 280
سوگند بآنها که سخت میکشند زه کمان یا جان آدمیان 2 و نیز بآنها که میگشایند و میکشانند 3 و بشناگران چالاك 4 و جلو
افتادگان پیشتاز 5 و آنها که تدبیر کار آفرینش کنند 6 روزي بود که آواي صور میلرزاند 7 و از پی آن دیگري بدنبالهاش رسد 8
بآن روز دلهائی بود بیآرام 9 و چشمهائی فرو هشته 10 [ولی کافران گویند: مگر شود بآغازمان برگردانند 11 و با آنکه بگور
استخوان پوسیده بودیم دوباره زنده شویم! 12 پس نوبت زیان زندگی بود 13 اي محمّد بآنها [ صفحه 465 ] بگو: 14 البتّه آوازي
سخت باشد و همگی فراهم بصحراي محشر 15 مگر داستان موسی نشنیدي که 16 در بیابان پاك و فرخندهي طوي پروردگارش
آوازش کرد 17 که نزد فرعون برو چه او ستم پیشه کرده 18 و بگو: خواهی که خود زین پلیدي پاك کنی 19 و من بسوي
پروردگارت رهنمون باشم و تو بدل نرم و ترسناك شوي! 20 او رفت و بزرگ آیت خداوندي بفرعون نمود 21 ولی او دروغ شمرد
و فرمان نبرد 22 و روي ز موسی بگرداند و بکوشید 23 و مردمان فراهم کرد و آواز داد که 24 برتر خدایتان منم 25 خداوند هم او
را بآزار نخستین و واپسین گرفتار کرد. 26 البتّه اینکه سرگذشت پندي است براي آنکه ترسناك باشد [و اندیشه قدرت ما کند] 27
مگر زنده کردن شما عربها ز آفرینش آسمان دشوارتر است 28 که سقف آن بالا برد و هموارش نمود 29 و شب آن تیره کرد و
روشنی روز از آن برون کرد 30 و ز آن پس زمین بگسترد 31 و آب و چراگاه از آن در آورد 32 و کوهها استوار نمود 33 تا
سرمایهي خود و چهارپایانتان بود. [پس چنانکه اینها آفرید تواند] 34 چو آن سختی بزرگ آرد 35 روزي کند که آدمی را آنچه
کرده بیاد آید 36 و دوزخ نمودار بچشم بینندگان شود 37 پس هر که نافرمان بود 38 و زندگی اینکه جهانی برگزید 39 جایگاه او
گودال آتش فروزان بود 40 و آنکه ز پیشگاه عدل پروردگار خود بترسید و خوددار از هوس بود، 41 جایگاهش بهشت است 42
مردم از تو پرسند: اینکه رستاخیز [که تو گوئی] کی باشد! 43 تو را چیزي از آن بخاطر نبود 44 که سر انجامش بپروردگارت بود
45 و تو را جز بیم دادن آنکس که از آن روز بترسد کاري دگر نیست 46 و چو آن روز بینند پندارند که جز تاریکی شبی و
روشنی روزي بدنیا نبودند. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بمکّه نازل شده است و قاریهاي کوفه اینکه را چهل و شش آیه
را جزء آیت بعد « طَغی » را جزء آیت بعد شمردهاند و حجازیها « لِأَنعامِکُم » دانستهاند و دیگران چهل و پنج و عراقیها و شامیها
1 طبري: 1- سوگندي است از خداوند بفرشتگان که «ِ وَ النّازِعات » [ 223 [ صفحه 466 - 175 -قرآن- 216 - دانستهاند. -قرآن- 160
جان آدمی از تن او میکشند 2- سوگند بستارگان است که خود را از افقی به افق دیگر میکشانند 3- سوگند به کمانها است که
بسختی میکشند و مقصود آن مردان جنگجوي در راه خدا هستند که کمان خود را بسختی میکشند 4- مقصود نفس آدمی است
- که در سینه میپیچد. ولی حق اینکه است که چون مقصود تعیین نشده است همهي اینگونه چیزها مشمول سوگند باشند. -قرآن- 1
2 مجمع: 1- یعنی کمندها و مقصود جنگاوران است که در راه خدا آنها را بکار میبرند 2- چون نشط بمعنی «ِ وَ النّاشِطات » 18
جذب و بسوي خود کشیدن است مقصود ملائکه است که جان کافران بسختی میکشند و همین معنی از علی علیه السّلام نقل شده
است 3- مقصود ملائکه است که جان مؤمن را بآسانی میگیرند چنانکه عقال و بند پاي شتر از آن میگشایند. و فرّاء گفته است
یعنی آن را گشودم 4- مقصود روح مؤمن است که بهنگام « انشطت الحبل » یعنی ریسمان را بستم و « نشطت الحبل » : عرب میگوید
مرگ با نشاط است که به سوي آن ذخیرهها برود که بآنگاه باو نشان میدهند 5- مقصود ستارگان است که از افقی به افقی
3 ابو الفتوح: 1- از علیّ «ِ وَ السّابِحات » 18- یعنی الاغی که از سوئی بسوئی میرود. -قرآن- 1 « حمار ناشط » میروند چنانکه میگویند
علیه السّلام نقل است: مقصود ملائکه است که جان مؤمنان چنان از تن بیرون کنند که کسی را شناگر از آب در آرد و او را ساعتی
بخود گذارد تا آسوده شود 2- فرشتگانند که چون اسبان تیز تک از آسمان فرود آیند 3- مقصود اسبان تیزتک مجاهدین در
وَ» اسب تیزرو است 4- مقصود ماه و خورشید است که چون شناگران در جنبشند چنانکه در آیت دیگر است « سابح » جنگند چون
- یعنی هر یک از ماه و خورشید در فلکی شناگرند 5- یعنی کشتیها که بر آب چون شناگرانند. -قرآن- 1 « کُلٌّ فِی فَلَک یَسبَحُونَ
صفحه 212 از 325
1- فرشتگانند که [ 17 [ صفحه 467 - 4 مجمع: در اینکه کلمه نیز همان اختلافات است: -قرآن- 1 «ِ فَالسّابِقات » 492- -18 قرآن- 456
در نکوکاري از آدمیان جلو هستند یا در رساندن وحی به پیغمبران از شیاطین جلوترند یا روح مؤمنین را بجلو بسوي بهشت میبرند
چنانکه از علی علیه السّلام نقل است 2- ارواح مؤمنین است که بسوي فرشتگان جلو میروند 3- مقصود ستارگانند که در جنبش از
4 کشف: مقصود فرشتگانند که دست اندر کار وحی و عذاب و «ِ فَالمُدَبِّرات » . یکدگر جلوند 4- اسبهائی که در جنگ جلو میروند
باران و روزي و جان گرفتن و صور دمیدن هستند. و اختلاف است که اینکه سوگندها بخداوند آفرینندهي آنها است یا چون آنها
بوسیلهي فاعطف شده است اینکه « سابقات و مدبّرات » شایستهي پند و عبرت هستند بخود آنها سوگند یاد شده است. و جهت اینکه
است که در اینکه دو معنی تعقیب و دنبالگیري از آنهاي جلو است به اینکه گونه که پس از سباحت جلو میروند و تدبیر کارها
19 فخر: چون از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چیزي نقل نشده است براي معانی اینکه کلمات پس همهي - میکنند. -قرآن- 1
آنچه مفسّرین گفتهاند ممکن است مقصود باشد بعلاوه که شاید مقصود و مراتب برگشت دل آدمی باشد از غیر حق بسوي او به
اینکه گونه که نازعات یعنی آن دلها که مشتاق هستند خود را بآن دستاویز استوار حق بیاویزند یا آنها که خود را ز غیر حق جدا
یعنی آن دلها که چون از غیر حق بحق رو آور شدند با نشاط و نیروي کامل در کوشش هستند تا برسند « ناشطات » میکنند. و
« سابقات » یعنی پس از کوشش با نشاط، به دریاهاي عالم الهی بگردش و شناوري هستند. و « سابحات » بخویهاي پسند خداوندي. و
اشاره است به برترین پایهي پیشرفت « مدبرات » اشاره است به اختلاف اینکه قلوب و ارواح که بعضی در کار خود جلو میروند. و
آدمی که میرسد به نخستین پایه فرشتگان پس چون روح آدمی بپایان پیشرفت خود رسید که معنی سبق و جلو رفتن است پیوسته
اشاره باین پایه و مرتبهي روح و دل است. [ صفحه 468 ] ابو السعود: چون در اینکه سوگندها « مدبرات » بجهان فرشتگان شود که
خواهد بود «َّ لَتُبعَثُن » سخن از جان کندن و سختی رستاخیز است پس نشانه است که سوگند براي پیدایش قیامت است و جواب قسم
167 عبده: در - یعنی سوگند بنازعات و ناشطات و سابحات و سابقات و مدبّرات که شما را از گور در میآورند. -قرآن- 152
سوگندهاي قرآن علت مخصوصی بنظر میرسد که موجب آن شده است: 1- چون مردم چیز بزرگی را بیمقدار میدانستند سوگند
بآن یاد شده است مثل قرآن که جادو مینامیدند مورد سوگند شد تا ارزش آن معلوم شود 2- چون چیز یقینی را باور نداشتند براي
پا بر جا کردن آن سوگند یاد شده است مثل رستاخیز که براي نشان دادن درستی آن سوگند یاد شده است. 3- براي توجّه مردم و
پند گرفتن از آفرینش آن مثل سوگند بشب و روز 4- بر- خلاف آنچه بوده در آن مینگریستند مثل ستارگان که آنها را معبود
7 طبري: 1- حسن -6 « یَومَ تَرجُف-ُ الخ » . خود می- پنداشتند سوگند بآنها یاد شده است تا معلوم شود که مردم بخطا میرفتهاند
نوبت دوّم است که براي زنده شدن « رادفۀ » نوبت اوّل است که براي مردن زندهها بصور دمیده میشود و « راجفۀ » : بصري گفت
مردگان بدنبال اوّل است 2- مجاهد گفت: راجفۀ یعنی زلزله کوه و زمین و رادقه شکافتن آسمان است بدنبال آن زلزله چنانکه
پیدایش رستاخیز « الرّادِفَۀُ » -3 إبن زید گفت: راجفه زلزلهي زمین است و « وَ انشَ قَّت السَّماءُ ... فَدُکَّتا دَکَّۀً واحِدَةً » بآیت دیگر است
است که بدنبال آن است. و بعضی از نحویهاي بصره گفتهاند: جواب سوگندهاي اوّل سوره ممکن است اینکه سه آیه باشد تا
یعنی سوگند باینها که روز لرزش زمین و دنبالهي آن دلهائی ترسناك باشد. و ممکن است جواب قسم آیت 26 « قُلُوب یَومَئِذٍ- الخ »
17 -قرآن- - یعنی سوگند باینها که در اینکه سرگذشتها پندي است براي آنکه برسد. -قرآن- 1 .« إِن فِی ذلِکَ لَعِبرَةً- الخ » باشد
10 طبري: عرب « أَ إِنّا لَمَردُودُونَ فِی الحافِرَةِ » 798- 637 -قرآن- 769 - 462 -قرآن- 618 - 396 -قرآن- 449 - -364-340 قرآن- 369
یعنی از همانجا که آمد برگشت و معنی آیه اینکه است که مشرکین « 42 [ صفحه 469 ] حافرته - رجع فلان علی -قرآن- 1 » میگوید
قریش در جواب سخن پیغمبر از قیامت میگفتند: مگر میشود که ما بصورت پیش از مرگ برگردیم و بمانند امروز زنده باشیم!
یعنی زمین گود شده و مقصود اینکه است که چون مردهي در گور هستیم چگونه ما را بر میگردانند « الحافِرَةِ » مجاهد گفته است
247 -قرآن- - بمعنی آتش است یعنی میشود که ما را از گور بر گردانند و بآتش ببرند! -قرآن- 235 « الحافِرَةِ » إبن زید گفته است
صفحه 213 از 325
392-380 مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی آیا میشود که پس از مرگ در گور زنده شویم! فخر: جواب اینکه اعتراض منکرین
رستاخیز را به سه جور گفته است: 1- آنکه بمحشرش میآورند موجودي دانسته بخود است که مادّه و خواص مادّي نیست، و
گروهی از مسلمین و فلاسفه اینکه را گفتهاند 2- جسمی است در بدن آدمی که در سرشت، غیر اینکه اجسام است و مانند آب در
گل و روغن در دانههاي روغنی بتمام اجزاي بدن سرشته شده و چون بدن آدمی فاسد شد اینکه جسم از آن موادّ جدا میشود و
براي همیشه باقی میماند چون قابل فساد نیست 3- آنچه از گور در میآید جسمی است مانند همین اجسام و موادّ بدن جز اینکه
آنرا خداوند خاصیّت بقاء داده است چنانکه انسان از اوّل پیدایش تا آخر بیک شخص اشاره میشود که او یا من با اینکه هزاران
نوبت اجزاي بدن او عوض شدهاند پس همانچه در مدّت زندگی با همه تبدّلات بدنی باقی است همانهم پس از مرگ و از هم
11 مجمع: قاریهاي « نَخِرَةً » . پاشیدن موادّ آن چون مادّه اصلی بود و در تمام دوران زندگی باقی بود براي همیشه باقی خواهد ماند
بمعنی میان خالی است، و در « ناخرة » بمعنی پوسیده است و « نَخِرَةً » : با الف خواندهاند. فرّاء گفته است « ناخرة » کوفه غیر از چند نفر
اختلاف قرائت است در تلفّظ به دو « إِذا کُنّا. و أَ إِنّا لَمَردُودُونَ » بدون الف براي تخفیف در تلفّظ و در « الحفرة » قرائت غیر معروف از
کَرَّةٌ » . 296 [ صفحه 470 ] همزه و یک همزه با مد و بدون مد - 268 -قرآن- 272 - 115 -قرآن- 257 - 11 -قرآن- 105 - -قرآن- 1
12 مجمع: یعنی اینکه زندگی دوباره نوبتی زیانآور است بمانند معاملهي زیانی که سرمایه میرود چیزي بجایش نمیآید « خاسِرَةٌ
اینگونه نوبت چیزي در برابر ندارد و موجب زندگی نمیشود بمانند تجارت زیانی که سرمایهاي نمیآورد. بعضی گفتهاند: یعنی
اگر آنچه محمّد میگوید درست باشد که ما زنده میشویم و آزار میبینیم البتّه اینکه نوبت زندگی زیانآور بما خواهد بود. -
14 ابو الفتوح: 1- ساهرة نام زمین محشر است 2- یعنی پشت زمین که چون در گور بدل زمین « فَإِذا هُم بِالسّاهِرَةِ » 19- قرآن- 1
بودند در رستاخیز بر پشت زمین خواهند بود، و ساهره نام سطح زمین است که خواب و بیداري مردم بر آن است 3- وهب گفت
نام کوهی است در بیت المقدس 4- نام زمین شام 5- نام زمینی میان کوه حسان و اریحا 6- قتاده گفت: یکی از نامهاي دوزخ
15 طبري: 1- مجاهد گفته است: نام آن درّه طوي بوده است 2- إبن جریج گفته است: « بِالوادِ المُقَدَّس طُويً » 28- است. -قرآن- 1
یعنی پاي برهنه بر اینکه زمین بگذار که تو در اینکه سرزمین مقدّس هستی 3- دیگري گفته است: مقصود از طوي بهم پیچیده است
یعنی در وادیی هستی که پاکی و فرخندگی آن مکرّر و بهم پیچیده شده است چون دو نوبت او را فرخنده و مبارك کردند. و با
ضم طاء و الف آخر قرائت عموم است. و مردم شام و کوفه با ضم طاء و تنوین آخر خواندهاند، حسن بصري با کسر طاء و الف آخر
در زبان عبري بمعنی اي مرد است یعنی: در وادي مقدّس گفت: « طُويً » : 31 فخر: 1- إبن عبّاس گفته است - خوانده است. -قرآن- 1
44 برو - اي مرد برو 2- ممکن است به معنی ساعتی از شب باشد یعنی در وادي مقدّس پس از ساعتی از شب خدا گفت: -قرآن- 36
18 ابو الفتوح: یعنی از کفر پاکیزه شوي. نافع با تشدید زاي خوانده است که از وزن تفعّل گرفته و تاي تفعّل « تَزَکّی » . بسوي فرعون
11 [ صفحه 471 ] از سر زبان تلفّظ میشوند و باصطلاح قریب المخرج هستند. ابو عمرو - را بزاي تبدیل کرده چون هر دو -قرآن- 1
گفته است: اینکه قرائت ضعیف است چون تزکّی از وزن تفعّل بمعنی زکات دادن است و موسی فرعون را باین کار دعوت نکرد و
بهتر قرائت با تخفیف است بمعنی زکا و طهارت و پاکی و اسلام که فرعون را از پلیدي کفر دعوت بآن کرد. مجمع: اینکه گونه
الآیَۀَ » ! سخن و اینکه آیه دعوتی است با نرمی و مهربانی یعنی آیا دلت میکشد به اینکه که سر سپرده و شایسته و پاك باشی
20 کشف: 1- یعنی عصا که اژدها شد 2- گفتهاند ید بیضاي موسی بود 3- ممکن است همهي نشانههاي خداوندي و « الکُبري
در اوّل آیه ممکن است از سوي خدا باشد یعنی خدا باو نشان داد و ممکن است از موسی باشد «ُ فَأَراه » معجزات موسی باشد. و معنی
22 فخر: 1- یعنی چون اژدها دید ترسید و پشت کرد و شتاب « ثُم أَدبَرَ یَسعی » 182- 19 -قرآن- 171 - یعنی نمایش داد. -قرآن- 1
باشد یعنی « اقبل یسعی » 3- شاید اینکه جمله بمعنی 24- برفتن نمود 2- پشت بموسی کرد و کوشش در شکست او. -قرآن- 1
بکوشش پرداخت، و چون براي فرعون توصیف با قبل زیادي است چون کار او ادبار است نه اقبال از اینکه روي توصیف باد بر
صفحه 214 از 325
2- بتها خداي شما هستند و من خداي 28- 24 ابو الفتوح: 1- یعنی جز من خدائی نیست. -قرآن- 1 « أَنَا رَبُّکُم الَأعلی » . شده است
آنها 3- بزرگان و فرماندهان ارباب شما هستند و من خداي همهي شما و آنها. فخر: قاضی گفته است: پس از آنکه فرعون عصا را
دید که مار شد و بیچارهاش کرد نباید چنین سخنی میگفت چون پس از خواري و بیچارگی چگونه مناسب است کسی بگوید: من
بالاترین خداي شما هستم پس معلوم میشود در آن هنگام خرد خود ز دست داده و دهشت زده بود که چنین سخنی گفت و خود
نمیفهمید چه میگوید. تفسیر حسینی: امام قشیري- قدّس سرّه- در لطایف آورده که ابلیس [ صفحه 472 ] اینکه سخن شنید و
گفت: مرا طاقت اینکه کلام نیست من دعوي آن خیریّت کردم بر آدم اینکه همه بلا بمن رسید او که چنین لافی میزند تا کار او
بکجا رسد! شیخ رکن الدّین علاء الدّوله- قدّس سرّه- فرموده که وقتی مرا حال گرم شد بزیارت حسین منصور حلّاج رفتم چون
« أَنَا رَبُّکُم الأَعلی » مراقبه کردم روح او را در مقامی عالی یافتم از علّیّین مناجات کردم که خدایا اینکه چه حال است که فرعون
هر دو یک دعوي کردند، و روح حسین در علّیّین است و روان فرعون در سجّین! مرا ندا رسید که فرعون «ّ انا الحق » گفت و منصور
بخود بینی در افتاد و همه خود را دید و ما را گم کرد و حسین همه ما را دید و خود را گم کرد پس در میان دعويشان فرق بسیار
457 مثنوي در دفتر پنجم ذیل عنوان: هر که را آینهي یقین باشد || گرچه خود بین خداي بین باشد چنین گفته - است. -قرآن- 430
است: گفت معشوقی بعاشق ز امتحان || در صبوحی کاي فلان بن فلان مر مرا تو دوستداري اي عجب || یا که خود را باز گوي
اي بو الکرب گفت: من در تو چنان فانی شدم || که پرم من از تو از سر تا قدم بر من از هستی من جز نام نیست || در وجودم جز
تو اي خوش کام نیست همچو سنگی کو شود کل لعل ناب || پر شود او از صفات آفتاب وصف آن سنگی نماند اندر او || پر
شود از وصف خود او پشت و رو بعد از آن گر دوست دارد خویش را || دوستی خود بود آن، اي فتی خواه خود را دوست دارد
لعل ناب || خواه یا او دوست دارد آفتاب اندرین دو دوستی خود فرق نیست || هر دو جانب جز ضیاء شرق نیست تا نشد او لعل
خود را دشمن است || زان که یک من نیست اینجا دو، منست زان که ظلما نیست سنگ اي با حضور || هست ظلمانی حقیقت
ضد نور خویشتن را دوست دارد کافر است || ز آنکه او منّاع شمس اکبر است [ صفحه 473 ] پس نشاید که بگوید سنگ: انا||
کو همه تاریکی است اندر فنا گفت فرعونی انا اللّه گشت پست || گفت منصوري انا الحق و برست آن انا را لعنۀ اللّه در عقب||
وین انا را رحمت اللّه اي محب ز آنکه او سنگ سیه بد اینکه عقیق || آن عدوي نور بود و اینکه عشیق اینکه أنا هو بود در سرّ اي
فضول || ز اتّحاد نور نز راه حلول جهد کن تا سنگیت کمتر شود || تا بلعلی، سنگ تو انور شود روح البیان: عارفی گفت: هیچ
إِنِّی أَخافُ » : آفریدهاي باندازهي آدمی دعوي کمال نکرد که او گفت: از خداي شما برترم و ابلیس از آن خودداري کرد و گفت
از خدا میترسم و چیزي که شایستهي آن نبود نگفت چون او بر سوي جلال حق بود در برابر فرشته که بر سوي جمال بود و « اللّهَ
بس و اینکه آدمی است که از دو سوي جمال و جلال آفریده شده است. و در پرسشهاي حکمت آمیز آمده است: اگر گویند چرا
ابلیس ملعون شد با اینکه دعوي خدائی نکرد و فرعون دعوي خدائی کرد و ملعون نامیده نشد! جواب اینکه است: نیّت ابلیس بدتر
از فرعون بود چون او اوّل مخالفت و دو دستگی درست کرد بگفتار و کردار و اندیشهي دل خود و دیگران پس از او دعوي خدائی
کردند و سرکشی و مخالفت بوسوسهي ابلیس و او یک راست با خداوند رو برو شد و اعتراض کرد ولی فرعون با موسی رو برو شد
و با واسطه بود و گاه زاري کرد و بگناه خود اعتراف کرد و ابلیس هرگز خود را گناهکار نشمرد و زاري ننمود پس وجود او
- 25 طبري: 1 « نَکالَ الآخِرَةِ وَ الأُولی » 26- نمایندهي گمراهی و سرگردانی است بخودي خود که میانجی در کارش نیست. -قرآن- 1
« ما عَلِمت لَکُم مِن إِله غَیرِي » سزاي سخن اوّل او است « نکال الاولی » و «ُ أَنَا رَبُّکُم » سزاي سخن دوّم او است « نَکالَ الآخِرَةِ » مقصود از
و از سخن اوّل او تا سخن دوّم چهل سال گذشت 2- مقصود از آخرت و اولی گرفتاري بدنیا و آخرت است 3- سزاي کفر و
- 125 -قرآن- 172 - 78 -قرآن- 107 - 32 -قرآن- 59 - بآخر 4- مقصود سزاي کارهاي -قرآن- 1 « أَنَا رَبُّکُم-ُ الخ » نافرمانی باوّل و دعوي
26 روح البیان: خردمند کسی است که از « فِی ذلِکَ لَعِبرَةً » . 386 [ صفحه 474 ] نخستین و واپسین او است - -212 قرآن- 369
صفحه 215 از 325
24 چو بر گشته بختی در افتد ببند || از او نیک بختان بگیرند پند تو پیش از عقوبت در عفو - سرنوشت دیگران پند گیرد: -قرآن- 1
کوب || که سودي ندارد فغان زیر چوب بر آر از گریبان غفلت سرت || که فردا نماند خجل در برت مجمع: وابستگی داستان
موسی بآیات گذشته از اینرو است که دلداري پیغمبر باشد در برابر گفتار منکرین و نوید پیروزي آن حضرت و هم یادآوري اعراب
30 طبري: 1- بعضی گفتهاند: - « وَ الَأرضَ بَعدَ ذلِکَ دَحاها » . براي پند از سرنوشت مخالفین پیغمبران و آنچه بر سر فرعون آمد
و مقصود اینکه است که زمین با « مع ذلک » یعنی « بَعدَ ذلِکَ » - 34 یعنی پس از آفرینش آسمان، زمین درست شد 2 - قرآن- 1
یعنی با اینکه « انت احمق و انت بعد ذلک لئیم » یعنی مع ذلک و مثل اینکه میگویند «ٍ عُتُلٍّ بَعدَ ذلِکَ زَنِیم » آسمان آفریده شد. مثل
یعنی باین هنگام زمین « و الارض عند ذلک دحاها » بیخرد هستی فرومایهاي. اعمش گفته است که مجاهد چنین قرائت میکرد
3- اینکه آیه نمیفهماند که آفرینش زمین پس از آسمان بوده است چون معنی دحو 182- 67 -قرآن- 150 - بگسترد. -قرآن- 53
گستردن است پس ممکن است که زمین بوده است و از پس آفرینش آسمان گسترده شده باشد. میرزا ابو الحسن شعرانی در
کره زمین نیست بلکه همین همواري گستردهي بزیر پا را عرب ارض میگوید، پس « ارض » پاورقی مجمع: در زبان عرب کلمهي
شاید با آسمان کرهاي آفریده شده که شایستهي زندگی نبوده چون همگی آب یا چیزي گداخته بوده و اندكاندك اینکه پوستهي
بنام زمین پیدا شده که عرب ارض و صعید میگوید و شاید اوّلین قسمت نمودار بشکل خاك و زمین در وسط- هاي برّ قدیم بوده
است که زمین مکّه باشد چون در 21 درجه و 40 دقیقه [ صفحه 475 ] عرض جنوب و شمالی است که حدود نصف فاصله است از
37 کشف الاسرار اي مسکین تغافل امروز تغابن فردا است. « فَأَمّا مَن طَغی- الخ » . عرض ده درجه جنوبی تا پنجاه درجهي شمالی
پیرایهاي در پیش تو نهادهاند و سرمایهاي در دست تو داده پیرایه نفس تو است و سرمایه نفس تو نفس را در کاردار و نفس را ضایع
مگذار. اینکه را عمارت کن و بدان تجارت کن تا فردا از اینکه تجارت سود ها بینی که نیکو گفته آن جوانمرد که اینکه شعر
20 گر امروزم درین منزل تو را حالی زیان باشد || زهی سرمایه و سودا که فردا زین زیان بینی ور از میدان - گفت: -قرآن- 1
شهوانی سوي ایوان عقل آئی || چو کیوان در میان خود را بهفتم آسمان بینی و گر ز ین حضرت قدسی خرامان گردي از عزت||
ز دار الملک ربّانی جنیبتها روان بینی عبد الملک مروان خلیفهي روزگار بود و بو حازم امام، زاهد وقت بود از وي پرسید که یا
فَأَمّا » : حازم فردا حال و کار ما چون خواهد بود! گفت: اگر قرآن میخوانی قرآن تو را جواب میگوید: گفت: کجا میگوید! گفت
بدانکه « مَن طَغی وَ آثَرَ الحَیاةَ الدُّنیا فَإِن الجَحِیمَ هِیَ المَأوي وَ أَمّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّه وَ نَهَی النَّفسَ عَن الهَوي فَإِن الجَنَّۀَ هِیَ المَأوي
- در دنیا هر نفسی را آتشی است که آن را آتش شهوت گویند و در عقبی آتشی است که آن را آتش عقوبت گویند. -قرآن- 232
419 هرکه امروز بآتش شهوت سوخته گردد فردا بآتش عقوبت رسد لا محاله و هر که امروز بآب ریاضت و مجاهدت آتش شهوت
را بنشاند فردا بآب رحمت و نور معرفت آتش عقوبت را بنشاند. همچنین در دنیا در دل هر مؤمن بهشتی است که آنرا بهشت عرفان
گویند و در عقبی بهشتی است که آن را بهشت رضوان گویند. هر که امروز در دنیا بهشت عرفان بطاعت و عبادت و جهد عبودیت
103- قرآن- 68 - .« فَإِن الجَنَّۀَ هِیَ المَأوي » آراسته دارد [ صفحه 476 ] فردا به بهشت رضوان رسد اینکه است که ربّ العالمین گفت
روح البیان: در فصول است که اینکه آیه براي کسی است که سبب گناهی فراهم باشد و او خودداري کند. شعر: گر نفسی نفس
فِیمَ أَنتَ » بفرمان تو است || شبهه میاور که بهشت آن تو است نفس کشد هر نفسی سوي پست || هر که خلافش نفسی زد برست
چیزي از آن رستاخیز نمیدانی 2- آنچه مربوط به پیغمبري تو « ما انت فی شیء من علمها و ذکرها » 43 مجمع: 1- یعنی « مِن ذِکراها
است با اینکه مطلب وابستگی ندارد چون تو جز دستور بدعوت مردم چیزي نداري و ندانی 3- نقل سخن کافران است که گفتند: تو
44 مجمع: 1- پایان کار رستاخیز بسوي خداوند « إِلی رَبِّکَ مُنتَهاها » 29- پیوسته به یاد آن هستی پس کی خواهد بود! -قرآن- 1
46 فخر: یعنی روشنی شب و « ضُحاها » 27- است 2- علم برستاخیز بسوي خدا منتهی میشود و کس جز او از آن خبر ندارد. -قرآن- 1
بیکی از سه روي باشد 1- هاء و الف براي رابط سخن است و زیادي « عَشِیَّۀً » بضمیر « ضحی » اینکه درست نیست پس اضافه کلمهي
صفحه 216 از 325
روشنی روز « ضُحاها » و معنی ندارد و جمله چنین معنی میشود: نماندهاند جز باندازهي تیرگی شبی و روشنی روزي 2- مقصود از
-3 مناسب اینکه است که روز قبل از شب را گویند پس « ضحی یومها » : آن شب است و مثل اینکه است که گفته شده است
453 مجمع: در - 295 -قرآن- 445 - 101 -قرآن- 287 - 9-قرآن- 90 - یعنی روشنی که پیش از آن شب است. -قرآن- 1 « ضُ حاها »
-27- با تاء بصورت خطاب خوانده شده است. -قرآن- 19 « لِمَن یَري » اختلاف قرائت در اعراب است و « مُنذِرُ ... وَ الجِبالَ » کلمات
نشانه است که براي آدمی پس از مرگ یک گونه هستی و « یَومَ یَتَذَکَّرُ- الخ » 95 سخن ما: 1- آیت 35 - 45 -قرآن- 81 - قرآن- 32
بمعنی کار و کوشش است و « سَ عی » 42 [ صفحه 477 ] چون کلمهي - ماندگاري است غیر از آنچه در اینکه جهان است -قرآن- 23
یعنی آنچه کار و کوشش او بوده است. و خوب روشن است که نیروي یاد داشتن و بیاد آوردن آدمی در دوران « ما سَ عی » جملهي
زندگی نه بآن اندازه است که آنچه کار و کوشش کند به یادش بماند و از اینروي مردم براي ضعف اینکه نیروي خود مثلی دارند
که میگویند بخاطر ندارم دیشب چه خوردهام. پس بیاد آمدن هر چه انسان کرده است با اینکه ساختمان بدنی و مغز و رگ و پیوند
نخواهد بود بلکه یک نموداري برتر از اینکه مواد بدنی ناتوان خواهد داشت که زمان و حوادث آن در آن اثر ندارد و فراموشی و از
کنایه « یَومَ » یاد رفتن ممکن نباشد و اگر با همین مغز و عضله و پیوند بخواهد بیاد آرد پنداري است بیهوده و ناممکن. و نیز کلمهي
در آیت جلو « الطَّامَّۀُ الکُبري » از آیندهي نامحدودي است که با آنچه ما روز و مقیاس زندگی داریم هیچگونه تناسبی ندارد چنانکه
لفظی « یَومَ » و آیاتی چند که از خرابی آسمان و تیرگی ماه و خورشید و ستارگان خبر داده است دلیل یقینی است بر اینکه کلمه
شاید اشاره باین باشد که « إِلی رَبِّکَ مُنتَهاها » است براي آشنائی شنوندگان و حقیقت آن تا زندهایم قابل فهم ما نیست 2- آیت 44
چون انسان موجودي است وابسته بزمان که نشود از آن جدا شود و در اینکه آیه پایان روز موعود یا پدیداري آن بخداوند وابسته
شده است پس سر انجام انسان و روز موعود او و پایان دوران زندگی مادّي و زمانی او عالم خداوندي است که اصل اینکه جهان
مادي است و مغز و لطیفت و رقیقت و حقیقت اینکه باشد پس آنچه نتیجهي ماده و زمان است نابود میشود و آنچه از عالم ربانی
1151- 1024 -قرآن- 1125 - 878 -قرآن- 1016 - 740 -قرآن- 856 - 67 -قرآن- 732 - 21 -قرآن- 57 - است میماند. -قرآن- 14
سوره عبس
اشاره
80 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره عبس [ 80 ]: آیات 1 تا 42
37 عَبَسَ وَ تَوَلّی [ 1] أَن جاءَه الَأعمی [ 2] وَ ما یُدرِیکَ لَعَلَّه یَزَّکّی [ 3] أَو یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَه الذِّکري - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
- [ 132 أَمّا مَن استَغنی [ 5] فَأَنتَ لَه تَصَدّي [ 6] وَ ما عَلَیکَ أَلاّ یَزَّکّی [ 7] وَ أَمّا مَن جاءَكَ یَسعی [ 8] وَ هُوَ یَخشی [ 9 - 4] -قرآن- 1 ]
- 139 فَأَنتَ عَنه تَلَهّی [ 10 ] کَلّا إِنَّها تَذکِرَةٌ [ 11 ] فَمَن شاءَ ذَکَرَه [ 12 ] فِی صُحُف مُکَرَّمَۀٍ [ 13 ] مَرفُوعَۀٍ مُطَهَّرَةٍ [ 14 ] -قرآن- 1 - قرآن- 1
158- 143 بِأَیدِي سَفَرَةٍ [ 15 ] کِرام بَرَرَةٍ [ 16 ] قُتِلَ الإِنسان ما أَکفَرَه [ 17 ] مِن أَي شَیءٍ خَلَقَه [ 18 ] مِن نُطفَۀٍ خَلَقَه فَقَدَّرَه [ 19 ] -قرآن- 1
- ثُم السَّبِیلَ یَسَّرَه [ 20 ] ثُم أَماتَه فَأَقبَرَه [ 21 ] ثُم إِذا شاءَ أَنشَرَه [ 22 ] کَلّا لَمّا یَقض ما أَمَرَه [ 23 ] فَلیَنظُرِ الإِنسان إِلی طَعامِه [ 24 ] -قرآن- 1
153- 182 أَنّا صَبَبنَا الماءَ صَبا [ 25 ] ثُم شَقَقنَا الَأرضَ شَ  قا [ 26 ] فَأَنبَتنا فِیها حَبا [ 27 ] وَ عِنَباً وَ قَضباً [ 28 ] وَ زَیتُوناً وَ نَخلًا [ 29 ] -قرآن- 1
- وَ حَدائِقَ غُلباً [ 30 ] وَ فاکِهَۀً وَ أَبا [ 31 ] مَتاعاً لَکُم وَ لِأَنعامِکُم [ 32 ] فَإِذا جاءَت الصَّاخَّۀُ [ 33 ] یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن أَخِیه [ 34 ] -قرآن- 1
- [ 162 وَ أُمِّه وَ أَبِیه [ 35 ] وَ صاحِبَتِه وَ بَنِیه [ 36 ] لِکُل امرِئ مِنهُم یَومَئِذٍ شَأن یُغنِیه [ 37 ] وُجُوه یَومَئِذٍ مُسفِرَةٌ [ 38 ] ضاحِکَۀٌ مُستَبشِرَةٌ [ 39
صفحه 217 از 325
110 [ صفحه 478 ] معنی - 178 وَ وُجُوه یَومَئِذٍ عَلَیها غَبَرَةٌ [ 40 ] تَرهَقُها قَتَرَةٌ [ 41 ] أُولئِکَ هُم الکَفَرَةُ الفَجَرَةُ [ 42 ] -قرآن- 1 - قرآن- 1
جمع صحیفه به «ٍ صُحُف » . از وزن تفعّل است که یتزکّی باشد یعنی شایسته و پاك میشود، فزون میشود، صدقه میدهد « یَزَّکّی » : لغات
جمع قضبه، گیاهی که تر و تازه چیده و خورده میشود چون سبزیها و در فارسی با کلمهي « قَضباً » . معنی کاغذ نوشته، ورقهي کتاب
گیاه چه خشک « أَبا » . جمع اغلب، باغ پر درخت « غُلباً » . ترهبار مناسب است، هر- درخت دراز شاخه که شاخههاي آن بهر سوي رود
-24- از -قرآن- 13 « ترهق » . گرد و غبار. و تقتیر دود کردن پشکل شتر در بیابان تا شکار بوي شکارچی را در نیابد « قَتَرَةٌ » ، چه تازه
450 [ صفحه 479 ] مصدر رهق بفتح اوّل و دوّم - 413 -قرآن- 440 - 377 -قرآن- 405 - 192 -قرآن- 369 - 132 -قرآن- 184 - قرآن- 123
بمعنی سبکی، ستم، زشتکاري، دروغ، شتاب. جهت نزول: طبري: گروهی از بزرگان قریش نزد پیغمبر بودند و آن حضرت کوشش
داشت که آنها را مسلمان کند عبد اللّه بن امّ مکتوم که مرد کوري بود و عصاکش او میدید که گروهی نزد پیغمبر هستند و اشاره
میفرمود که نیاید ولی او نمیدید و عصاکش خود را وادار میکرد بجلو رفتن و پیغمبر ناراحت شد و روي درهم کشید و پشت باو
کرد و با آنها که آنجا بودند بسخن پرداخت و از سخن او که میگفت: از آنها که خدا بتو یاد داده بمن بیاموز دلگیر شد. و چون
آن انجمن پراکنده شدند و پیغمبر خواست نزد خانوادهي خود باشد چشمهاي آن حضرت جمع شد و سرش سنگین و حال وحی او
و إبن زید گفت: در آن روزگار میگفتند: اگر پیغمبر میخواست چیزي از « عَبَسَ وَ تَوَلّی- الخ » را گرفت و اینکه آیات نازل شد
684 ترجمه: - آنچه باو وحی میشد از مردم پوشیده بدارد البتّه اینکه آیات را که بر ضررش بود براي مردم نمیخواند. -قرآن- 664
بنام بخشنده خداي مهربان بفرمانبران 1 چهره بر هم کشید و روي بگرداند 2 که آن کور نزد او آمد 3 لکن تو چه دانی که شاید او
پاکیزه کسی شود 4 یا بیاد حق باشد وزان سودي برد! 5 و اگر بینیازي بود 6 روي باو کنی 7 با اینکه باري بر دوشت نبود گر او
حق پذیر نشود 8 و چون کسی بسوي تو آید و کوشش کند 9 و بدل ترسی داشته باشد 10 تو از او بدیگري پردازي 11 ولی نه
چنین کن چه اینکه قرآن و سخنان یادآوري است و رهبري 12 پس آنکه خواهد بیاد حق باشد، یادآورش شود 13 چه که اینکه
نامه در گرامی نبشتههائی است 14 بلند پایه و پاك ز هر ناروا 15 بدست نمایندگان 16 بزرگوار و نکوکار [حق رسیده پس] 17
مرگ بر آدمی که چه کافر است و ناسپاس [مگر نداند] 18 ز چه او را خدا آفرید! 19 ز مایهاي آفرید که باندازهاش کرد 20 وز آن
پس راه زندگیش آسان نمود 21 و آنگاه بمیراند و بگورش کرد 22 و از اینکه پس چو خواهد او را ز گور در آورد 23 ولی آنچه
خدا باو فرمان [ صفحه 480 ] داد انجام نداد 24 البتّه باید بنگرد و [پند گیرد] که خوراکش از کجا است! 25 همانا ما [خداوند شما]
ز بالا آب فراوان بریختیم 26 و پس زمین بدرستی بشکافتیم 27 تا در آن دانه برویاندیم 28 و انگور و ترهبار 29 و زیتون و خرما 30
و بستانهاي ستبر درخت 31 و دگر میوه و گیاه 32 تا سود شما و چهار- پایانتان بود [پس بسرانجام خود بیندیشید] 33 که چون آن
سخت فریاد آید 34 روزي بود که مرد از برادر خود گریزد 35 و هم ز مادر و پدر 36 و زن و فرزندش 37 چه بآن روز هر یکشان
را کاري بود که پرواي دیگرش نبود 38 به آن روز است که چهرههائی روشن بود 39 و خندان و شادان 40 و چهرههائی هم گرد
اندوه گرفته 41 که گوئی دود بر آن نشسته 42 چنین کسان کافر بوند و بدکار. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره را سورهي سفره
نیز مینامند و بمکه نازل شده است و بحساب کوفیها و حجازیها چهل و دو آیه است و مردم بصره چهل و یک آیه و مردم شام و
- را آخر آیه ندانستهاند. -قرآن- 251 « جاءَت الصَّاخَّۀُ » و بعضی « لِأَنعامِکُم » و بعضی « الی طعامه » مدینه چهل آیه دانستهاند که بعضی
1 مجمع: سیّد « عَبَسَ- الخ » . 296 صافی: سوره الاعمی نوشته است. تنویر المقباس: سوره یذکر فیها الأعمی - -266 قرآن- 275
مرتضی گفته است اینکه آیه هیچ نشان نمیدهد که اینکه سخن با پیغمبر باشد و اینکه کار از آن حضرت بوده بیش از یک آگاهی
از کار کسی نیست که نام آنکس هم آشکار نشده است با اینکه نشانه هست که مقصود غیر پیغمبر است چون روي ترش کردن و
پشت به فقیر کردن و روي بسرمایهدار آوردن از اخلاق پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نبوده تا او چنین کند و جلوش را بگیرند
که دیگر نکند. و از امام صادق علیه السّلام نقل است: مردي از بنی امیه نزد پیغمبر بود عبد اللّه بن امّ مکتوم آمد و آن مرد که او را
صفحه 218 از 325
9 کار آن مرد - دید از او بدش آمد و خود را فراهم کرد و روي درهم کشید و آیه براي آن اموي آمد. بعضی گفتهاند: -قرآن- 1
کور از ادب دور بود و پیغمبر براي تربیت او روي ترش کرد و گوش [ صفحه 481 ] بسخن او نداد. و از امام صادق علیه السّلام نیز
نقل شده است: هرگاه پیغمبر عبد اللّه بن امّ مکتوم را میدید میفرمود: مرحبا مرحبا که هرگز خداوند مرا براي تو سرزنش نخواهد
با «ُ أَن جاءَه » «ُ أَن جاءَه » کرد و آن اندازه باو مهربانی میکرد که او شرمنده میشد و خودداري میکرد از حضور پیغمبر. و کلمهي
334- 319 -قرآن- 320 - الف کشیده خواندهاند تا بصورت مخفّف استفهام انکاري باشد ألا ان جاءه یعنی آیا اگر آمد. -قرآن- 305
3 کشف: 1- یعنی شاید که بخواهد بوسیله نکوکاري و آنچه از تو یادگیرد پاك شود 2- یعنی یتزکّی من الذّنوب « لَعَلَّه یَزَّکّی »
4 مجمع: با رفع قرائت شده است که عطف بر جلو باشد و با نصب خواندهاند «ُ فَتَنفَعَه » 23- شاید که از گناهان پاك شود. -قرآن- 1
5 مجمع: یعنی کسی که در میان مردم خود بزرگ است و سرمایهدار است. - « مَن استَغنی » 15- تا جواب بعد از فاء باشد. -قرآن- 1
17 کشف: یعنی در نزد خود خویشتن را از خدا بینیاز داند چون پیروي شیطان میکند. و هر که یکتاپرست نشد و - قرآن- 1
نیازمندیهاي خود بخدا نبرد او خود را از خدا بینیاز دانسته است. إبن عبّاس گفته است: یعنی براي سرمایهاي که دارد خود را از
خدا و ایمان بینیاز میداند. نیشابوري: نقل است که پس از اینکه آیه پیغمبر نه روي بفقیري ترش کرد و نه با سرمایهداري متوجه
شد و در اینکه گرداندن سخن از غایب بشخص حاضر و به اصطلاح در التفات از غیبت بخطاب سختگیري و ناپسندي بیشتري است
چنانکه از تقصیر کاري که حاضر است بدگوئی میکنند و آنگاه روي بخودش میکنند به سرزنش او میپردازند تا بیشتر بر او
نیز انکاري است بر آن حضرت چون براي کور مهربانی و گرمگیري مناسبتر است در نزد « الَأعمی » سخت آید. گفتهاند: در کلمهي
427 [ صفحه 482 ] بزرگتر و ارزندهتر بود - مردم خوشرفتار تا ترش روئی و کم مهري. و اگرچه نظر پیغمبر به مسئلهي -قرآن- 417
که قریش را مسلمان کند تا همه مسلمان و آسوده شوند. لکن چون نظر بدلجوئی فقرا و بیاعتنائی بسرمایهداران بود اینرا به اخلاص
و رضاي حق نزدیکتر دانستند. با اینکه هدایت اینکه مرد کور و بهرهمندي او از پیغمبر معلوم بود چون او خود پی آن آمده بود ولی
قریش با بدبینی و مسخره آمده بودند و هدایتشان دور مینمود و دست از یقینی برداشتن براي گمان بدیگري دور از حزم و
براي کافران است یعنی از کجا دانستی آن «ُ لَعَلَّه » و بعضی گفتهاند: هاي « ما یُدرِیکَ لَعَلَّه-ُ الخ » احتیاط است و از اینروي گفته شد
قرآن- - .« أَمّا مَن استَغنی- الخ » کافر که روي باو داشتی پاك و پند پذیر میشود! پس از آن بر تصریح به کار افزوده شد باین جمله
6 طبري: مقصود عبّاس بن عبد المطّلب است که با او برخورد « فَأَنتَ لَه تَ َ ص دّي » 648- 467 -قرآن- 627 - -422-398 قرآن- 455
26 فخر: یعنی - میکرد بامید مسلمانی او یا عتبۀ بن ربیعه و شیبه و غیره بودهاند که پیغمبر امید مسلمانی آنها داشته است. -قرآن- 1
یعنی برخورد باو کرد و بدنبال و طلب « تصدّي فلان لفلان » تو روي باو میآوري و دلت بسوي او است و اینکه کلمه مشتق است از
و جستجوي او بود. و اینکه کلمه با تشدید صاد که تا با آن مشدد شود قرائت نمودهاند و نیز بضم تاء بصیغهي مجهول خوانده شده
9 فخر: 1- از خدا میترسد « هُوَ یَخشی » . است یعنی تو در معرض جستجوي آن غنی قرار میگیري و خوانده و مطلوب او میشوي
- که در انجام وظیفه کوتاهی کند 2- با ترس از کفّار نزد تو میآید 3- چون کور است و نمیبیند با ترس و رنج میآید. -قرآن- 1
10 مجمع: از امام باقر نقل است که بصیغهي مجهول قرائت فرموده تا معنی چنین باشد: سرمایهداران تو را از دیگران بر « تَلَهّی » 14
- 11 کشف: 1- یعنی دیگر چنین مکن که از فقیر -قرآن- 1 « کَلّا إِنَّها- الخ » 11- میگردانند و رو گردان از آنها میکنند. -قرآن- 1
15 [ صفحه 483 ] بسرمایهدار رو آري 2- درست است که اینکه سوره با اینکه آیات 3- خبردار باش که اینکه سوره با اینکه آیات
161 فخر: ممکن است ربط - دنبالهي سخن اوّل است و بدو معنی دیگر آغاز جمله است. -قرآن- 154 « کَلّا » و بمعنی اوّل کلمهي
اینکه آیات بجلو از دو جهت باشد: 1- اینکه یادآوري احترام فقیر و چشم نداشت بسرمایهدار در لوح محفوظ به وسیلهي ملائکهي
مقرّبین ثبت است 2- با چنین قرآن که بدست ملائکه در لوح محفوظ پایدار است تو را نیازي نیست که از فقیر روي بگردانی و
13 مجمع: 1- إبن عبّاس گفته است: مقصود از صحف کتابهاي ارزندهي به پیشگاه «ٍ فِی صُ حُف » . بسرمایهدار امیدوار باشی
صفحه 219 از 325
إِنَّ » خداوندي است که لوح محفوظ باشد 2- مقصود کتابهاي پیغامبران است که اینکه یادآوریها در آن کتابها نیز بوده است مثل
14 کشف: 1- یعنی چنان پاك است که جز پاك کسی آنرا « مُطَهَّرَةٍ » 280- 15 -قرآن- 241 - قرآن- 1 - .« هذا لَفِی الصُّحُف الأُولی
نپساید 2- پاك است از دسترس کافران 3- پاك است از آنکه جز کلام حق در آن گنجانده شود 4- پاك است از دروغ و
15 طبري: 1- إبن عبّاس گفت: یعنی در دست نویسندگان است 2- قتاده گفت: یعنی در « بِأَیدِي سَفَرَةٍ » 14- ناسازگاري. -قرآن- 1
21- دست قاریها است و آنها که آنرا میخوانند 3- إبن زید گفته است: یعنی ملائکه که شمارهي کارهاي مردم را دارند. -قرآن- 1
17 مجمع: 1- بمعنی تعجّب است یعنی شگفت است از آدمی که با اینکه نشانههاي یکتائی آفریننده چگونه او کافر شده «ُ ما أَکفَرَه »
است 2- استفهام است یعنی با اینکه نعمت حق فراگیر است چه چیز موجب کفر آدمی شده است عبده: اینکه آیه براي مزید معرفت
] 16- است که حق شناسی محتاج بیادآوري نیست بلکه در سرشت آدمی نهاده شده است که اگر به نعمتهاي حق بدقّت -قرآن- 1
ثُمَّ » . صفحه 484 ] بنگرد و از خواستههاي خود بگذرد، حق بچشم او روشن است و جز ارادهي خودش جلوگیري از اقرار بحق ندارد
20 ابو الفتوح: 1- یعنی راه برون شدن از شکم مادر بر او آسان کرد 2- راه جدائی درست و نادرست براي او آسان «ُ السَّبِیلَ یَسَّرَه
فاکِهَۀً وَ » 17- 25 مجمع: با فتح همزه نیز خواندهاند تا بدل از کلمهي طعام آیت جلو باشد. -قرآن- 1 « أَنّا صَبَبنَا » 32- کرد. -قرآن- 1
میوهي خشک « اب» 31 کشف: اب آن گیاه است که آدمی نکاشته و چهار- پایان میخورند 2- فاکهه میوهي تازه است و « أَبا
را پرسیدند او جواب نداد و گفت: چگونه روي زمین و زیر آسمان باشم که بتوانم ندانسته در کلام « اب» است. از ابو بکر معنی
سخنی نگفت و گفت آنچه « اب» خدا چیزي گویم! و نیز عمر گفت: ما را جلو گرفتهاند که خود را وادار بگفتاري کنیم. و در معنی
37 ابو السعود: یعنی هر یک از « لِکُل امرِئ مِنهُم » 21- از کتاب خدا آشکار است دنبال کنید و آنچه نمیدانید رها کنید. -قرآن- 1
37 مجمع: با فتح یاء و عین بینقطه «ِ شَأن یُغنِیه » 27- برادر و پدر و مادر و زن و فرزند را کاري باشد و گرفتارند. -قرآن- 1
خواندهاند و معنی چنین میشود: هر کسی را کاري است پرداخته بآن که مشغول داردش و نتیجه هر دو قرائت یکی است. -قرآن-
19-1 تفسیر حسینی: در باب مشغولی قیامت شیخ فرید الدّین عطار قدس سره حکایتی منظوم دارد. نظم: کشتئی آورد در دریا
شکست || تختهاي ز آن جمله بر بالا نشست گر به و موشی بر آن تخته بماند || کارشان با یکدگر پخته بماند نی ز گربه موش را
روي گریز || نی ز موش آن گربه را چنگال تیز هر دوشان از هول دریاي عجب || در تحیّر بازمانده خشک لب در قیامت نیز
اینکه غوغا بود || یعنی آنجا نی تو و نی ما بود [ صفحه 485 ] ما: 22 - اختلاف مفسّرین را در ده آیت اوّل نقل کردیم که مقصود
نقل کار پیغمبر [ص] و یادآوري آن حضرت است از چنان رفتار یا نقل کار مردي از بنی امیّه است و یا بگفتهي فیض در تفسیر
صافی براي عثمان بوده است. و اگرچه آیت اوّل و دوّم نشانه ندارد از که سخن گفته شده است ولی از آیت سوّم ببعد چند کلمه
بصورت خطاب آمده است و ظاهر است در اینکه روي سخن با خود پیغمبر است. بخصوص آیات 5 و 6 و 7 که نمودار است روي
چون گفته شده است: تو روي بسرمایهدار داري با اینکه بر تو باکی نیست اگر او تربیت نشود و از «22» سخن با آنحضرت است
پلیدي کفر پاك نگردد. و چون کسی جز پیغمبر مأمور راهنمائی نبوده است تا با سرمایهدار سخن بگوید و بر او اعتراض شود که بر
تو باك نیست اگر آن مالدار تربیت نشود. معلوم میشود که اینکه سخن با خود پیغمبر بوده است که او روي بسرمایهدار داشته است
و جهت نزول آیه که طبري نقل کرده است نزدیکتر بصحّت است.چون گفته شده است: تو روي بسرمایهدار داري با اینکه بر تو
باکی نیست اگر او تربیت نشود و از پلیدي کفر پاك نگردد. و چون کسی جز پیغمبر مأمور راهنمائی نبوده است تا با سرمایهدار
سخن بگوید و بر او اعتراض شود که بر تو باك نیست اگر آن مالدار تربیت نشود. معلوم میشود که اینکه سخن با خود پیغمبر بوده
-2 526- است که او روي بسرمایهدار داشته است و جهت نزول آیه که طبري نقل کرده است نزدیکتر بصحّت است. -پاورقی- 524
چون اینکه سوره بمکّه نازل شده است و از قرینهي سخن گفتن پیغمبر با سرمایهداران که گفتهاند امیّۀ بن خلف بوده است معلوم
است نزول اینکه سوره در دوران اوّل بعثت بوده است که هنوز رابطهي پیغمبر با اعراب سخت تیره نبوده است و بآشکار دشمنی
صفحه 220 از 325
نمیکردند. از اینکه جهت سوره با لحن اعتراض آغاز شده است تا بجهانیان اعلام باشد که اسلام با شخصیّت و نفوذ سرمایهداري
کاري ندارد و اگر پیغمبر چنین امیدي داشته باشد از اینکه پس باید از آن دل بر گیرد که اینکه نهضت نو جنبش آدمیّت است و سر
109 [ صفحه 486 ] !!! حق پرست در پیشگاه خداوند والاتر است از - 97 -قرآن- 99 - و کارش با دلها است و آن کور -قرآن- 88
هزاران چشم بجاه و مال دوختگان که از دین و اجتماع بدورند و زندگی راي جز اندوخته و خود فروشی ندانند. در دنبال اینکه
پیغمبر را خبردار کرد که دیگر چنین آرزو نکند و امید به هدایت صاحبان جاه و مال نبندد. پس از آن ارزش « کَلّا » اعلام با کلمه
مقام قرآن نمودار شده است که سرمایه و دستآویز اینکه نهضت یگانه یادآوري است که پدیدهي عالم بالا است و رسیده از دست
مقدّسات آفرینش و آنکه جویاي راه حق باشد میباید دست بسوي آن دراز کند و بس. آنگاه آدمی را بآغاز و انجام شناسی
رهبري کرده است تا باندیشهي پیدایش خود باشد که چه بوده و چه شده است و چگونه زندگی میکنند و بکجا منزل خواهد کرد
214- و سر- انجامش که پایان زندگی است یا روي خندان است یا خواري و بیچارگی. -قرآن- 207
سوره تکویر
اشاره
81 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 109- 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
[ [سوره التکویر [ 81 ]: آیات 1 تا 29
37 إِذَا الشَّمس کُوِّرَت [ 1] وَ إِذَا النُّجُوم انکَدَرَت [ 2] وَ إِذَا الجِبالُ - 109 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
130 وَ إِذَا الوُحُوش حُشِرَت [ 5] وَ إِذَا البِحارُ سُجِّرَت [ 6] وَ إِذَا النُّفُوس زُوِّجَت [ 7] وَ إِذَا - سُیِّرَت [ 3] وَ إِذَا العِشارُ عُطِّلَت [ 4] -قرآن- 1
162 وَ إِذَا الصُّحُف نُشِرَت [ 10 ] وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَت [ 11 ] وَ إِذَا الجَحِیم سُعِّرَت - المَوؤُدَةُ سُئِلَت [ 8] بِأَي ذَنب قُتِلَت [ 9] -قرآن- 1
169 فَلا أُقسِم بِالخُنَّس [ 15 ] الجَوارِ الکُنَّس [ 16 ] وَ اللَّیل إِذا - 12 ] وَ إِذَا الجَنَّۀُ أُزلِفَت [ 13 ] عَلِمَت نَفس ما أَح َ ض رَت [ 14 ] -قرآن- 1 ]
163 ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي العَرش مَکِین [ 20 ] مُطاع ثَم أَمِینٍ - عَسعَسَ [ 17 ] وَ الصُّبح إِذا تَنَفَّسَ [ 18 ] إِنَّه لَقَول رَسُول کَرِیم [ 19 ] -قرآن- 1
196 وَ ما هُوَ بِقَول شَیطانٍ - 21 ] وَ ما صاحِبُکُم بِمَجنُون [ 22 ] وَ لَقَد رَآهُ بِالأُفُق المُبِین [ 23 ] وَ ما هُوَ عَلَی الغَیب بِضَنِین [ 24 ] -قرآن- 1 ]
رَجِیم [ 25 ] فَأَینَ تَذهَبُونَ [ 26 ] إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمِینَ [ 27 ] لِمَن شاءَ مِنکُم أَن یَستَقِیمَ [ 28 ] وَ ما تَشاؤُنَ إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه رَبُّ العالَمِینَ
« العِشارُ » 24- پرتو خورشید جمع و درهم پیچیده و نابود شد. -قرآن- 13 « کُوِّرَت » : 218 [ صفحه 487 ] معنی لغات - 29 ] -قرآن- 1 ]
جمع مفرد آن عشراء بمعنی شتر ماده است که ده ماه یا هشت ماه از آبستن شدن آن گذشته باشد یا بدوران زائیدن باشد مثل زن
از مصدر کشط بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی پوشش « کُشِطَت » . نفساء که در روزهاي اوّل بار نهادن و گرفتار عوارض آن است
جمع، مفرد آن خانس از مصدر خنس بفتح اوّل و « الخنس » . چیزي را برداشتن مثل جل از روي اسب برداشتن و پوست شتر را کندن
سکون دوّم بمعنی کنار رفتن و عقب و دنبال ماندن و خود را جمع کردن. و بگفتهي قاموس بمعنی همه ستارهها است یا سیّاره یا
جمع، مفرد آن کانس بمعنی «ِ الکُنَّس » . پنج ستارهي زحل و مشتري و مرّیخ و زهره و عطارد و خنوس ستاره یعنی غروب کردن آن
شب تیره، « عَسعَسَ » . آهو که بآغل و آرامگاه خود درون میشود و جوار الکنّس بمعنی ستارگان است یا گاو وحشی و آهوي وحشی
835 ترجمه: بنام خداي بخشنده - 682 -قرآن- 825 - 241 -قرآن- 670 - 11 -قرآن- 231 - شب برگزار شده، ابر بزمین نزدیک. -قرآن- 1
برایگان و مهربان بفرمانبران 1 چو خورشید تیره و نابود شد 2 و ستارگان را فروغ نباشد 3 و کوهها را بجنبش آورند 4 و شتران
آبستن را خریدار نماند 5 و دوان به یک جاي فراهم شدند 6 و دریا را موج بر آید و درهم ریزد 7 و هر کسی جفت هم آهنگ
صفحه 221 از 325
خود شود [تا بدان با بدان و نیکان به نیکان و جانها بتن پیوندد] 8 و زنده بگوران را پرسند 9 بکدام گناهشان کشتند! 10 و
کارنامههاي آدمیان بگشایند 11 و آسمان بیکسو کنند 12 و دوزخ را آتش افروزند 13 و بهشت آماده و نزدیک شود. 14 هر کسی
16 بجایگاه خود روان 17 و بشب تار 18 و بامداد [ بداند چه فراهم دارد 15 پس سوگند بستارگان پنهان و نمایان [ صفحه 488
روشن 19 که قرآن از زبان فرستادهاي است بزرگوار و توانا 20 به پیشگاه خداي عرش مقرب 21 و درستکار و فرمانروا 22 و نه
اینکه همنشین شما دیوانه باشد 23 چه او آن فرستادهي حق در دشتی گشاده بآشکار بدید و [قرآن از او فرا گرفت پس] 24 نه او را
تهمتی بود که پوشیدهاي از شما نهان کند 25 و نه سخنش ز دیو رجیم باشد. 26 پس [شما ز محمّد و قرآن] بکجا روید! 27 که آن
جز یادآوري جهانیان و رهبري نباشد 28 البتّه براي هر کس از شما بخواهد براه راست رود 29 که خواست شما جز خواست
پروردگار جهان نیست. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره 29 آیت است و جمله بمکه آمده است و سورهي تکویر و کورت
کشف الاسرار: مجنون بنی عامر، آن کار افتادهي «ِ بِسم اللّه » . مینامند. طنطاوي: اینکه سوره بعد از سورهي تبّت یدا نازل شده است
لیلی وقتی نقش نام لیلی بر دیوار دید شیفتهي نقش نام لیلی شد هفت شبانهروز در مشاهدهي آن نبشته بنشست که هیچ طعام و
شراب نخورد. گفتند: اي مجنون هفت شبانهروز بیطعام و شراب چون بسر آوري! گفت: اي بیچاره کسی را کش با نام دوست
17 جئتما لتعلما سرّ لیلی || تجدانی بسرّ لیلی شحیحا یعنی شما - خوش بود طعام و شرابش کجا یاد آید! آنگه گفت: -قرآن- 1
آمدید تا براز لیلی ز من خبردار شوید ولی خواهید دید: من مردي بخیل هستم که راز لیلی بشما آشکار نمیکنم [مترجم] اینکه
حال مخلوقی است در دعوي عشق مخلوقی، پس چه گوئی کسی که قبلهي جان وي حضرت قدس الهی بود و غالب دل وي مهر
ذات قدیم. اگر با نام و ذکر او طعام و شرابش یاد نیاید چه عیب بود! بو بکر شبلی گفت: ذکر ربّی طعام نفسی و ثناء ربّی لباس
نفسی و الحیاء من ربّی شراب نفسی، نفسی فداء قلبی. قلبی فداء روحی، روحی فداء ربّی، موساي کلیم چهل شبانهروز بر امید سماع
کلام [ صفحه 489 ] حق منتظر نشست که طعام و شراب بخاطر وي نگذشت. باز چون بطلب خضر میشد در دبیرستان علم، یک
اینکه حال نتیجهي عشق است و عشق بدانائی و زیرکی و فتواي عقل « آتنا غدائنا » : نیمروز او را ز طعام و شراب شکیب نبود تا گفت
حاصل نشود عشق آمدنی بود نه آموختنی، کسی که اینکه راه نرفت منزل اینکه راه چه داند! او که محرم عشق نبوده حرم دوست را
4 مجمع: شتران « وَ إِذَا العِشارُ عُطِّلَت » چه نشان پرسد!: محرم شدم بعشق و جهان شد مرا حرم || لبّیک عاشقی زدم از جان و دل بهم
مادهي ده ماهه آبستن و بار نهاده را نیز عرب عشار نامد و اینکه حیوان در نزد عرب ارزندهتر سرمایهي او است. یعنی اینگونه شتران
30 یعنی چون ابرها بیباران بماند. ازهري گفته است: اینکه کلمه را در - رها شوند که ساربان ندارند. جبّائی گفته است: -قرآن- 1
5 طبري: 1- إبن عبّاس گفت: مرگ حیوانات حشر آنها است 2- ابی بن کعب: یعنی « وَ إِذَا الوُحُوش-ُ الخ » . لغت عرب نمیشناسیم
جمع کردن است. « حشر » پرنده و دد و دام بهم آمیزند و پرواي حمله و گریز بر یکدگرشان نباشد 3- یعنی فراهم شوند چون معنی
6 « سُجِّرَت » . 21 مجمع: یعنی فراهمشان کنند تا آنکه تواناتر بوده و تجاوز کرده سزاي خود بیند و ناتوان از او تلافی کند - -قرآن- 1
3- خشک و بیآب شود. و بهتر معنی دوّم است چون در آیت 12- طبري: 1- یعنی افروخته شود 2- پر و سر ریز شود. -قرآن- 1
.« ماء مسجور » که بمعنی روان و سر ریز شدن است و عرب جوي پر آب و مشک پر آب را میگوید « إِذَا البِحارُ فُجِّرَت » : دیگر است
پر و سر ریز شدن دریاها باشد چنانکه در آغاز پیدایش و سرد شدن زمین میگویند « سُجِّرَت » 27 فی ظلال: اگر معنی - -قرآن- 1
35 [ صفحه 490 ] کرد همان حوادث تکرار میشود و یا زلزلههاي سخت و آتش - بارانها و ریزش فراوان دریاها را درست -قرآن- 24
افروختگی « سُجِّرَت » فشانیها زمینهاي فاصل میان دریاها را فرو میبرد و دریا بهم آمیخته میشود و همه جا را فرا میگیرد و اگر معنی
باشد ممکن است بواسطهي جدا شدن عناصر اکسیژن و ایدرژن از یکدگر باشد و یا بانفجار اتمها باشد که براي آدمی قابل تصوّر
نیست چه بیم و دگرگونی در جهان پیدا شود. زیرا با انفجار یک بمب اتم یا ئیدرژن بشر آرامش خود را از دست میدهد و پیوسته
از پیدایشی یکی از آنها در اندیشهي راه جلوگیري اینگونه خطرهاي فکر و خواستههاي زورمندان دنیا است پس چگونه میتوان
صفحه 222 از 325
تصوّر کرد که اتمهاي دریاها بهمین جور که امروز یک اتم را منفجر میکنند همگی آنها منفجر شود یا بجور دیگر گشوده گردد و
7 طبري: 1- یعنی هر کسی را با همکار و هم « وَ إِذَا النُّفُوس-ُ الخ » 191- آیا چه دوزخ جهانگیري نمودار خواهد شد! -قرآن- 180
22 فخر: 1- یعنی هر کسی را با عملش از - فکر خودش بیکجا فراهم میکنند 2- میان بدن و روح هر کسی فراهم میشود. -قرآن- 1
خوب و بد قرین میکنند 2- با حور العین یا با شیاطین قرین میکنند 3- با آنکه در طاعت و معصیت به یک اندازه است با
همانندش بیکجا فراهم میشوند متوسط با متوسّط عالی با عالی بد با بد 3- با آنکه وابستگی دارد قرین میشود اگر ملازم سلطان
است و اگر با فرمانده است و اگر با مؤمن و یا فاسقی ملازم است با او به یک جاي خواهد بود طنطاوي: نظام طبیعت چنین است که
هر آنچه همانند یکدگرند بهم نزدیک باشند: آنچه هوائی است همگی در هوا جاي دارند و موادّ آبی در دریا هستند و مواد زمین
در زیر زمین جاي دارند و میبینیم عناصر فراهم شده در گیاه بزودي از هم جدا شده آنچه از آب است بآب میپیوندد و هوائی به
هوا میرود و موادّ خاکی خاك میشود و همین است جهت بر زمین افتادن سنگی که از زمین بلند شود چون از جنس زمین است
یعنی تو با دوست خود خواهی بود. و البتّه [ صفحه 491 ] عالم دیگر که « انت مع من احببت » نه از هوا و همین است سرّ اینکه حدیث
نتیجهي همین جهان است به همین جور خواهد بود و هر کسی از آدمیان بآن جا خواهد بود که هم آهنگ خود را بیابد چه در علم
8 نیشابوري: « المَوؤُدَةُ- الخ » 250- قرآن- 232 - .« إِذَا النُّفُوس-ُ الخ » و جهل یا کفر و دین یا اخلاق و عادات. و همین است معنی
قلب شده است و معنی آن سنگینی « آدیئود » گرفته شده است که آن از « وأدیئد » 13- زمخشري گفته است: اینکه کلمه از: -قرآن- 1
گفتهاند. و معنی اینکه « موؤدة » کرده و سنگین میشود است و چون آن را که در خاك میکنند رویش را سنگین میکنند از اینروي
أَ أَنتَ قُلتَ » پرسش از بچهي بخاك رفته از آن است که بخاك کننده محکوم شود چنانکه در آیتی دیگر روي سخن با مسیح شده
یعنی در رستاخیز از مسیح میپرسند: تو بمردم گفتی خود و مادرت را خدا بدانند! و معلوم است که مسیح چنین « لِلنّاس-ِ الخ
مسئولیتی ندارد و اینکه پرسش براي محکوم شدن مسیح پرستان است پس همچنین در اینکه آیه که به رستاخیز از بگور شده
- بپرسند: بچه گناه شما را کشتند یعنی اینکه پرسش براي محکوم کردن آن مجرمین است که آنها را بگور کردهاند. -قرآن- 356
383 طبري: قتاده گفته است: عرب دختر خود بگور میکرد و سگ خود را غذا میداد خداوند باین آیه کارشان را بد شمرد و قیس
ابو الفتوح: .« فاعتق عن کل واحدة بدنۀ » بن عاصم تمیمی بپیغمبر عرض کرد: من پیش از اسلام هشت دختر زنده بگور کردم فرمود
پیغمبر گفت: در برابر هر یک بندهاي آزاد کن گفت: من شتر دارم فرمود: در برابر هر یک، شتري به قربانگاه حج بفرست که در
آن هنگام قربانی کنند. مجمع: ابو مسلم گفته است: یعنی پرسش از آن کس است که چنین کاري کرده است و بگور شده موضوع
بصیغهي معلوم خوانده شده است یعنی او میپرسد که چرا « سألت » پرسش است پس از کشنده، گناه کشته شده را میپرسند. و
270 [ صفحه 492 ] است تا معنی زیادي را بفهماند که چه - با تشدید تا بر وزن مزید خوانده شده -قرآن- 260 « قُتِلَت » کشتندش و
با فتح میم و تشدید دال بر وزن مفعله خوانده شده است تا ازو داد و دوستی « موؤدة » زیاد بچههائی به اینکه گونه کشتند. و کلمهي
باشد و معنی چنین است: از خویشاوندي و دوستی پرسیده شود که چرا رعایت نکردند و کشتند و از امام باقر نقل است: یعنی از
آنکه خویش پیغمبر بود و کشتندش و یا آنکه او را در جهاد کشتند و یا در دوستی اهل بیت او را کشتند قاتل اینها را میپرسند که
گناهشان چه بوده است!. فی ظلال القرآن: بچند جور فرزند بگور میکردند: 1- تا شش سالگی نگه میداشتند آنگاه بمادرش
میگفتند: فرزند خود بیاراي تا نزدیکی از خویشانش برم و او را میبرد در بیابان که چاهی کنده بود باو میگفت: بدرون چاه بنگر،
چون بآن جا خم میشد او را بآن چاه میانداخت و با خاك میانباشت. 2- چون هنگام بار نهادن زن میشد لب گودالی مینشست
تا فرزندش بیاید اگر دختر بود بهمان گودال میانداخت و اگر پسر بود با خود بر میداشت 3- دختر را نگاه میداشتند تا تواناي شتر
چرانی میشد جبّهاي موئین یا پشمین تن او میکردند و روانه صحرا مینمودند بدنبال شتران که بچراند. و آنها که دختران را بگور یا
بشترچرانی نمیفرستادند از راه دیگر با آنها بحقارت و پستی رفتار میکردند: 1- اگر شوهر میکرد و او میمرد وارث و جانشین
صفحه 223 از 325
شوهر جامهي خود بر آن زن میانداخت و اینکه نشانه بود که آن بیچاره بیاراده و میل خود در اختیار اینکه مرد است که اگر
بخواهد او را زن مورد بهرهبرداري خود کند و گر نه بماند تا بمیرد و مال او بآن مرد برسد و یا خود را از او بخرد و چیزي باو بدهد
تا رها و باختیار خود باشد 2- اگر شوهرش طلاق میداد شرط میکرد بیاجازهي او شوهر اختیار نکند مگر مالی بدهد و خود را
آزاد کند 3- اگر شوهرش میمرد او را نگاه میداشتند تا پسري از خودشان بزرگ شود و او را در اختیار خود در آورد 4- اگر
دختر یتیم در سرپرستی کسی بود او را محروم از ازدواج میکرد براي اینکه پسر صغیرش بزرگ شود و در اختیار او باشد [ صفحه
493 ] براي مال او و جمال او و یا زن خودش بمیرد و آن دختر را براي مال و جمال زن خودش قرار دهد. اسلام آمد و عادت زشت
دختر بگور کردن را بمانند سختی قیامت شمرد و موضوع حساب روز شمار معرّفی کرد. و اگر دین آسمانی و معرفت خدائی نبود
هرگز زندگی عرب مقام زن را نمیشناخت و بزرگواري و شخصیّت انسانی او را نمیتوانست دریابد. و باید اقرار کرد یکی از
نشانههاي پیغمبري و وحی محمّد همین بالا بردن ارزش زن است و نشان دادن شرکت او در کمال بشري که تا آن روز کوچکتر
گمان و نشانهاي در سرزمین عرب براي اینکه بزرگواري زن نبود و فقطّ مکتب خدائی و روش آسمانی بود که آن را به جلو چشمها
نمودار کرد و گویا اسلام زن را در زندگی آدمی ایجاد کرد و ارزشی باو داد جز آنچه مردم میشناختند و نتیجهي خواسته آنها بود
بلکه او را از آسمان آورد و بارزشی آسمانی او را ارزیابی کرد. مجمع: کلمات نشرت با تشدید و سجّرت، سعّرت بیتشدید قرائت
13 عبده: «ُ فَلا أُقسِم » 160- قرآن- 148 - .« مُنَشَّرَةً و سعیر » شده است چون در قرآن بآیت دیگر به اینکه گونه استعمال شده است مثل
از عادت عرب است که چون میخواهد گفتهي خود را استوار کند بصورت نفی سوگند در میآورد تا بفهماند که مطلب به آن
اندازه روشن است که نیازي بسوگند نیست. و یا چون بخواهند سوگند شده را بزرگ بنمایند بصورت منفی میآورند تا بفهمانند
16 طبري: 1- از علی علیه السّلام -15 «ِ بِالخُنَّس الجَوارِ الکُنَّس » 16- سخن بزرگتر است از سوگند که بآن استوار شود. -قرآن- 1
- نقل است: یعنی ستارهها که بروز پنهانند و بشب نمودار و در جنبشند 2- عبد- اللّه مسعود گفته است: مقصود گاو وحشی است 3
35 مقصود آهو است. و چون دلیلی به یقین نداریم که مقصود در آیه کدام است بهتر اینکه است - سعید جبیر گفته است: -قرآن- 1
که به مقتضاي استعمال عرب بگوئیم: خداوند سوگند یاد کرده [ صفحه 494 ] است بآنچه گاهی پنهان میشود و گاهی میدود و
نوبتی دیگر پنهان میشود. فخر: بهتر اینکه است که مقصود ستاره باشد چون هر چه مورد سوگند بزرگتر و ارزندهتر باشد استواري و
تأکید آن بیشتر است بعلاوه که در دنبال آن نام شب و صبح بمیان آمده است و مناسب است با ستاره نه با حیوانات وحشی که
17 طبري: 1- إبن عبّاس گفت: یعنی چون شب پشت کرد و بآخر رسید 2- حسن بصري گفت: یعنی « إِذا عَسعَسَ » . ارزشی ندارند
تا سوگند « وَ الصُّبح إِذا- الخ » چون تاریکی شب مردم را فراگرفت. و بهتر اینکه است که بگوئیم بمعنی پایان یافتن است بقرینه
19 ابو الفتوح: یعنی قرآن وحی و آورده «ٍ لَقَول رَسُول کَرِیم » 243- 16 -قرآن- 225 - برفتن شب و آمدن صبح باشد. -قرآن- 1
فرستاده بزرگوار است که جبرئیل باشد نه محمّد از خود گفته است. و نسبت قول به رسول با اینکه گفتار خدا است نه جبرئیل از راه
توسّع و گشایش در استعمال است و بعضی گفتهاند: مقصود از رسول محمّد است ولی با ظاهر آیه آن سازش دارد که مقصود
29 نیشابوري: کرامت رسول در نزد خداوند همان است که او را امین و حی و واسطهي میان خود و - جبرئیل باشد. -قرآن- 1
20 روح البیان: « ذِي قُوَّةٍ » . پیغمبران کرده و کرامت شخصی و ذاتی خودش آن است که جز بسوي خیر و کمال رهبري نمیکند
مقصود توانائی در انجام طاعت خداوندي است و خودداري از کم و کاست آنها است و در آن اشاره است بخاصیّت روح که بر
23 مجمع: قتاده و مجاهد و حسن بصري گفتهاند: -قرآن- «ِ بِالأُفُق المُبِین » 15- همهي حقایق موجود مسلّط است و چیره. -قرآن- 1
25-1 یعنی پیغمبر جبرئیل را بهمان صورت دید که خدا آفریده در آنجا که خورشید طلوع میکند و آن افق بالا است از سوي
مشرق. طنطاوي: پیغمبر جبرئیل را در افق بالا دید بآن جا که خورشید طلوع [ صفحه 495 ] میکند. و بدان که چشم آدمی توان
دیدن فرشتگان را ندارد چون آنها از دستهي ارواح هستند. و همچنانکه ما میتوانیم چیزهاي بزرگ و جور بجور تصور کنیم و کوه
صفحه 224 از 325
و عمارتی در ذهن خود بگنجانیم ولی نمیتوانیم آنها را مجسم و نمودار کنیم ملائکه نیز میتوانند اشکال مختلف را تصور کنند
بعلاوه که میتوانند خود را به آن اشکال در آورند و نشان دهند. و نیز ما میتوانیم فضیلتها چون دانائی و توانائی و بخشندگی را
بیندیشیم و تصور کنیم لیکن نمیتوانیم آنها را مجسّم کنیم جز که آثار آنها را ببینیم چنانکه نتوانیم آن بزرگی و دانائی و توانائی
که فرشته بآن سرشته و آفریده شده ببینیم لیکن آنها میتوانند خود را باشکال گوناگون اینکه سرشت خود نمودار کنند. و علم
ارواح در اروپا اینکه حقیقت را نمودار کرده است و ارواح پست نازل خوشبخت یا بدبخت را بصورت برزخیشان توانستهاند ببینند
و چون اینکه مطلب دانسته شد فهم اینکه حدیث آسان میشود که بغوي از إبن- عبّاس روایت کرده است: پیغمبر بجبرئیل فرمود:
بآن صورت که در آسمان هستی خود را بمن بنما او گفت: در کجا میخواهی ببینی! گفت در زمین ابطح گفت: آنجا گنج من
ندارد. فرمود بمنی گفت آنجا و هم در عرفات جاي نمیشوم قرار شد در حرا پیغمبر او را بآن صورت که بآسمان است ببینند. چون
پیغمبر آنجا رفت دید از کوههاي عرفات او جلو میآید با آوازي همچون بر هم خوردن فلزّات که سرش بآسمان است و پاهایش بر
زمین و میان مشرق و مغرب را فراگرفته پیغمبر غش کرد و افتاد و او آن حضرت را بلند کرد و گفت: مترس که اسرافیل سرش زیر
24 مجمع: «ٍ عَلَی الغَیب بِ َ ض نِین » . عرش است و پایش در هفتمین طبقهي زمین و گاهی از ترس خدا چو گنجشکی کوچک میشود
با ظاي با الف نیز خوانده شده است. که ضادّ بمعنی بخل و خسّت یعنی مضایقه نمیکند و آنچه باو وحی میشود بشما ابلاغ « بظنین »
29 [ صفحه - میکند. و با ظاء بمعنی تهمت است یعنی نشانههاي راستی در کار و سخنش هست که دروغ نمیگوید. -قرآن- 1
26 مجمع: 1- یعنی از راه قرآن که رهبري و بهبود زندگی است بکدام سوي کج و ناراست میروید! 2- از « فَأَینَ تَذهَبُونَ » [496
28 طبري: اینکه آیه بدل است از آیت « لِمَن شاءَ- الخ » 23- اینکه راه راست که براي شما نمودار شد بکدام راه میروید! -قرآن- 1
جلو که گفته قرآن وسیلهي یادآوري براي جهانیان است چون باین آیه گفته شده است: نه براي همه بلکه براي آنها که بخواهند
نازل شد ابو جهل « لِمَن شاءَ- الخ » 29 طبري: چون آیت جلو « وَ ما تَشاؤُنَ إِلّا- الخ » 13- براه راست باشند و پیرو حق شوند. -قرآن- 1
گفت: معلوم میشود براه راست و مستقیم بودن در اختیار ما است اگر خواهیم براه راست رویم و گر نخواهیم نرویم. اینکه آیه
69 مجمع: 1- یعنی چون شما را براي استقامت و مکلّف بآن آفریدهاند پس - 23 -قرآن- 57 - بجواب سخن او نازل شد. -قرآن- 1
شما پی آن نمیروید مگر آنکه پیش از آن خداوند استقامت را براي شما خواسته باشد پس خواست شما بدنبال خواست او است
-2 روي سخن با کافران است یعنی شما راه راست نمیخواهید مگر خدا شما را مجبور کند و بخواهد که به زور براه راست روید
لکن چنین نیست که او بخواهد مجبور کند بلکه راه راست رفتن کاري است اختیاري 3- چون خدا بخواهد بشما لطف کند و براه
راست باشید و نعمتی بشما برسد شما هم آن را خواهید خواست. طنطاوي: یعنی جز آنچه حکمت مقتضی باشد نخواهد خواست و
چون طفره و فاصله و گسیختگی روابط محال است و ناچار نظام کامل باید حکمفرما باشد پس خواست شما معلول خواست او
است. فی ظلال: اینکه سه آیت آخر میفهماند: 1- قرآن آدمی را بحقیقت خودش و اینکه جهان که در آن زندگی میکند آگاه
میسازد و آن را بدرستی نمودار میکند 2- و بدنبال اینکه الهام لطیف یادآور شده است که هر کس بخواهد راه هدایت را مییابد
و در برابر اینکه آمادگی و راهیابی هر کسی [ صفحه 497 ] مسئول کار خود است 3- بیان اینکه حقیقت شده است که برتر از اراده
و خواست آدمی مشیّت خداوندي است تا گمان نرود خواست آدمی از ارادهي ازلی جدا است چه اینکه اختیار که آدمی دارد و
آمادگی راهیابی وابسته بآن مشیّت فراگیر هر بود و نبودي است. و در قرآن هر کجا بدنبال ارادهي مردم یادي از مشیّت خداوندي
بمیان آمده است براي اینکه است که ایمان آدمی شایسته و پیراسته شود و اینکه حقیقت در چشم خود مجسّم کند که آنچه در
جهان است و نام موجود دارد بارادهي ازلی وابسته است و پدیدهي آن است و اینکه اختیار کوچک ناچیز که آدمی در کار خود
دارد پرتوي است از آن قدرت بینهایت. عبده: چون یادآوري قرآن براي آن کس است که بخواهد براه راست باشد اینکه جمله
براي جلوگیري از گمان بد است که آدمی در اراده به اختیار خود است و مقصود اینکه است که ارادهي شما نیز باختیار او است که
صفحه 225 از 325
اگر خواهد تواند ارادهي شما را از شما بگیرد تا حیوانی بیاراده شوید و یا شما را بر خلاف ارادهتان ببرد چون پروردگار جهان
است و همه چیز را او درست کرده و در اختیار دارد. سخن ما: 1- از اوّل اینکه سوره تا آیت 14 پردهاي از صحنه قیامت بجلو چشم
اعراب نمایش داده شده است که بدانند سر انجام اینکه زندگی چنین روزي است و هر کسی را سرنوشت بآن جا میرساند که
آنچه آماده کرده ببیند. 2- چند آیت اوّل خوب نشان میدهد دگرگونی منظومهي شمسی را که ما در آن هستیم و نابودي خورشید
و ستارهها و زمین و جملهي 4- عشار عطّلت یعنی در آن روز که کس را پرواي شتران مادهي باردار نباشد با اینکه ارزندهترین
سرمایهها است براي اینکه آورده شده است که اگرچه در برابر دیگر حوادث نامبرده ناچیز است لیکن چون براي عرب فکر و
ذکري جز آن حیوان نیست روزي که آن در بیابان رها و بیسرپرست بماند معلوم است که پیش آمد بسیار بزرگی در دنیا پیدا شده
استدلال شده است که رستاخیز براي « وَ إِذَا الوُحُوش-ُ الخ » 3- بآیت پنجم [ که آن حیوان چنین خوار شده است. [ صفحه 498
همهي جانداران است گرچه دد و دام باشد ولی ما در اینکه کتاب مکرّر ثابت کردهایم که رستاخیز بدنبالهي خرد و دریافت و
جدائی خوب و بد است و براي فرزند آدمی که باین پایه نرسد تصدیق حشر مشکل است تا چه رسد به دیگر جانداران و اینکه که
باشد که بواسطهي بزرگی و اثر مخصوص آن در افکار اعراب گفته شده « إِذَا العِشارُ » در اینجا گفته شده است شاید بمانند آیت 4
است که چون دگرگونی جهانی چنان شود که بیش از انجام اینکه حوادث تا اینکه دستههاي جورواجور جانداران بیابان شما نابود
نشدهاند از ترس و بیآرامی دورهم جمع شوند و دستهاي را پرواي دستهي دیگر نباشد و ترس و طمع در آنها نماند آن وقت است
4- ما در اینکه کتاب گفتهایم که آنچه بخاطر میرسد اینکه 426- 38 -قرآن- 410 - که هر کسی کردهي خود آماده بیند. -قرآن- 18
است که مرگ هر کس رستاخیز او است و اینکه آیات ظاهر است در اینکه رستاخیز و شمار کار آدمی همان هنگام ویرانی جهان
که میفهماند در آنهنگام «ُ وَ إِذَا الصُّحُف » .« عَلِمَت نَفس-ٌ الخ » .« وَ إِذَا المَوؤُدَةُ- الخ » است لیکن در اینکه آیات بجز 3 آیت
مسئولیّت و آمادگی کارهاي دورهي زندگی آدمی نمودار است در دیگر اینکه آیات کمتر اشارهاي باین نیست پس شاید آمادگی
اعمال آن روز براي آنها است که در آن دوران زیست میکنند و بآن حوادث نابود میشوند و دیگران به هنگام مرگ کارهاشان را
آماده دیدهاند و البتّه تا آن هنگام و تا همیشه آن آمادگی هست و نتیجهي کار خود میبینند و مسئولیت زنده بگور کردن اختر نیز
اگر تا آنهنگام چنین رسمی باشد پرسش از او همان وقت است و گر نه ممکن است اشاره باشد به اینکه کسانی که چنین کار
«ُ وَ إِذَا الصُّحُف » کردهاند تا آن هنگام اینکه مسئولیّت باقی است و هرگز از زیر بار اینکه گناه بیرون نمیروند. و همچنین آیت 10
که روشنتر است در آن هنگام همهي نامههاي اعمال مردم گشوده است چه آنها که جلو مردهاند از آن دم مرگ گشوده بوده است
1059 [ صفحه 499 ] شان - 327 -قرآن- 1038 - 295 -قرآن- 306 - 268 -قرآن- 279 - و چه آنها که بآن هنگام بروند نامه- -قرآن- 247
گشوده شود پس همگی نامهها بآن هنگام گشوده است و اعمال بشر اینکه منظومهي شمسی بجملگی آماده است و کارنامهي
همگی باز است ولی تا آن هنگام نشده باین جور نیست بلکه قسمتی از اعمال و کارنامهها آماده و گشاده است و دیگران که هنوز
در آیت 22 یعنی پیغمبر آن رسول کریم را در افق بهین دید. آیا « وَ لَقَد رَآهُ » - نرفتهاند کارنامه و عمل آنها نمودار نشده است. 5
پیغمبر چه چیز را دید و چگونه دید! البتّه پیغمبران آمادگی خاصّ ی دارند براي فرا گرفتن الهامات غیبی که حقایق جهانی و مصالح
نَزَلَ بِه الرُّوح الَأمِین عَلی قَلبِکَ و یا امواج آسمانی و سخن خدائی بگوششان » : بشري را یا در دل دریابند چنانکه در قرآن است
گاهی هم آنها چشم مجهّز و آماده دارند «ُ إِذ ناداه رَبُّه » 347- 22 -قرآن- 297 - رسد چنانکه براي موسی گفته شده است: -قرآن- 5
براي دیدن حقایق آسمانی تا بتوانند خوب و بد جهانی و صلاح و فساد آن را بینند و تشخیص دهند و آن دل و چشم و گوش
کنجکاو که پیغمبر داشت و در کوههاي مکّ ه گم شدهي خود را میجست البتّه بروزي رسید که آنچه میجست دید و آنچه
میخواست شنید و در دل خود استوار یافت از اینروي قرآن اینکه حالت تکامل پیغمبر را نشان داده است باین ترتیب: اوّل-
فرستادهي حق را دید یعنی آن موجود رابط معنوي که عالم اله و حقایق آفرینش را بعالم مادّه پیوند میدهد و رابط و حدّ فاصل
صفحه 226 از 325
میان وجود مطلق و نور الأنوار و بسیط الحقیقۀ ثابت لا یزال است با موجودات و ظلال مؤتلفهي مرکّبهي متبدّله. چنانکه پایگاه
آفرینش بر اینکه است پدیدههاي جورواجور که نسبت بیکدگر علّت و معلول شمرده میشوند آن برترین فرد و علّت اصلی همگی،
مربوط بفرد دوّم و علّت آن است و همچنین فرد دوّم معلول حرکت اوّل و علّت حرکت سوّم و حدّ فاصل میان آن دو است تا
آخرین فرد که نتیجه کار و معلول حرکت همگی است. چنانکه دستگاه ساعت یا کارخانههاي بزرگ اینگونه نظم و شرط درست
میشوند و براه میافتند. آدمی نیز با آنچه اختراع میکند و میسازد، نیروي اندیشه و تخیّل او سپس ابزار کار او رابط و حدّ فاصل -
23 [ صفحه 500 ] میان او است با آنچه ساخته است. پس رسول کریم همان است که واسطهي افاضهي خالق است بمخلوق - قرآن- 1
چه نتیجهي اینکه افاضه بصورت مادّي در آید مثل پدیدههاي طبیعت و وسائل بجاي ماندن و بقاي آنها و یا غیر مادي باشد مثل علم
و فکر و اندیشه که مردم دارند و البتّه برترین فکر و علم همان است که به پیغمبران افاضه میشود. و نام آن رسول و موجود فاصل و
رابط جبرئیل یا کدبانوي جهان یا عقل فعّال است باختلاف اصطلاحات. دوّم- او را در افق مبین دید چون کلمهي افق در لغت
بمعنی ناحیه است و پایان شعاع دید آدمی بزمین که آسمان را پیوسته بزمین میبیند. پس بهر معنی باشد نتیجه اینکه است. پیغمبر
رسول کریم را در آن سوي که آشکار بود دید یا در کنارهي زمین بآشکارا دید. و کلمهي افق شاید کنایه باشد که دیدن در روز
بوده است و افق آشکار نه در شب یا ابر تیره که افق پنهان باشد. یا کنایه از عظمت رسول کریم یعنی او را دید که آشکارا در افق
بود و سراسر کنارهي زمین جاي او و ممکن است مقصود از افق اینکه باشد: چون فرشته است و جدا از آدمی نتوانست او را نزدیک
خود بیندازد ور در کنارهي افق دید ولی آشکار دید نه بگمان و پندار خود. و اگر ما هشیاري و درك خاص پیغمبران را قبول کنیم
- بایستی اینکه دید خاص پیغمبر را بپذیریم و گر نه اساس ادیان و پیغمبري را بیهوده شماریم و با وجدان انسانی در مبارزه باشیم. 6
سه آیت آخر مقام قرآن را نشان میدهد که یادآور است براي همهي جهانیان و اگر کسی از آن بهرهمند نمیشود نقص او است
که خود نمیخواهد و گر نه خواست خداوند یعنی آفرینش آدمی جوري است که استقامت و راستی او نتیجه خواست خداوندي
« ما تشاءون الّا مشیّۀ اللّه » مصدري باشد معنی چنین است « ان » است چون او را آفریده است تا راسترو باشد. اگر بگفتهي علماي نحو
یعنی چیزي نخواهید جز که آن خواست خداوند است و سرنوشت شما. پس قرآن براي یادآوري خوبی و درستی آدمی است چون
خدا او را براي راه خوب [ صفحه 501 ] و درست آفریده است و همان را از او میخواهد و اگر کسی بخواهد باین راه باشد براه
خواستهي خدا و هدف آفرینش خود رفته است.