گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
سوره فجر



اشاره
89 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 109- 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
[ [سوره الفجر [ 89 ]: آیات 1 تا 30
37 وَ الفَجرِ [ 1] وَ لَیال عَشرٍ [ 2] وَ الشَّفع وَ الوَترِ [ 3] وَ اللَّیل إِذا - 109 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
91 هَل فِی ذلِکَ قَسَم لِذِي حِجرٍ [ 5] أَ لَم تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ [ 6] إِرَمَ ذاتِ العِمادِ [ 7] الَّتِی لَم یُخلَق مِثلُها فِی - یَسرِ [ 4] -قرآن- 1
215 وَ فِرعَونَ ذِي الَأوتادِ [ 10 ] الَّذِینَ طَغَوا فِی البِلادِ [ 11 ] فَأَکثَرُوا فِیهَا - البِلادِ [ 8] وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخرَ بِالوادِ [ 9] -قرآن- 1
184 فَأَمَّا الإِنسان إِذا مَا ابتَلاه رَبُّه فَأَکرَمَه وَ - الفَسادَ [ 12 ] فَصَب عَلَیهِم رَبُّکَ سَوطَ عَذاب [ 13 ] إِن رَبَّکَ لَبِالمِرصادِ [ 14 ] -قرآن- 1
نَعَّمَه فَیَقُول رَبِّی أَکرَمَن [ 15 ] وَ أَمّا إِذا مَا ابتَلاه فَقَدَرَ عَلَیه رِزقَه فَیَقُول رَبِّی أَهانَن [ 16 ] کَلاّ بَل لا تُکرِمُونَ الیَتِیمَ [ 17 ] وَ لا تَحَاضُّونَ
335 وَ تُحِبُّونَ المالَ حُبا جَ  ما [ 20 ] کَلّا إِذا دُکَّت الَأرض دَ  کا دَ  کا - عَلی طَعام المِسکِین [ 18 ] وَ تَأکُلُونَ التُّراثَ أَکلًا لَ  ما [ 19 ] -قرآن- 1
21 ] وَ جاءَ رَبُّکَ وَ المَلَک صَ  فا صَ  فا [ 22 ] وَ جِیءَ یَومَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَومَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإِنسان وَ أَنّی لَه الذِّکري [ 23 ] یَقُول یا لَیتَنِی قَدَّمتُ ]
283 فَیَومَئِذٍ لا یُعَذِّب عَذابَه أَحَدٌ [ 25 ] وَ لا یُوثِق وَثاقَه أَحَ دٌ [ 26 ] یا أَیَّتُهَا النَّفس المُطمَئِنَّۀُ [ 27 ] ارجِعِی إِلی - لِحَیاتِی [ 24 ] -قرآن- 1
از جوب « جابُوا » : 26 معنی لغات - 207 وَ ادخُلِی جَنَّتِی [ 30 ] -قرآن- 1 - رَبِّک راضِ یَۀً مَرضِیَّۀً [ 28 ] فَادخُلِی فِی عِبادِي [ 29 ] -قرآن- 1
صفحه 252 از 325
21 ترجمه: بنام خدا که روزیش براي همگان است و آمرزش او خاص فرمانبران - بفتح جیم بمعنی کشیدن و پاره کردن. -قرآن- 13
1 سوگند بسپیدهي صبح 2 و شبان ده گانه 3 و بجفت و طاق 4 و بشب که در [ صفحه 559 ] گذر است [که بازگشتتان بسوي ما
بود] 5 مگر نه بس باشد اینهمه سوگند براي خردمند [تا باور کند آدمی را جهان دیگر در پیش است] 6 اي محمّد مگر ندانی
پروردگارت چه کرد با گروه عاد 7 ارم که استوانه براي ساخت خانه- هاي خود داشت و همانندشان آفریدهاي بشهرها نبود 9 و هم
گروه ثمود که سنگها ز درهها بریدند [تا کاخها از آن بسازند] 10 و نیز فرعون بآن استواري با سپاه و مردان درباري 11 که بشهرها
و مردمان ستم بیاندازه کردند 12 و فساد و تباهی فراوان 13 پس خداي تو آزار و گرفتاري بر سرشان چو زخم تازیانه بریخت 14
که البتّه او در کمین است و پوشیده ز او نباشد چیزي ولی آدمی [با اینکه سختیها که شنیده و چشیده خوي او اینکه است که] 15
چون خدا او را بیازماید و گرامیش بدارد و در ناز و خوشی بود گوید: خدا مرا بزرگ داشته 16 ولی اگر او را گرفتار کند و روزي
او کم کند گوید: خداي مرا خوار کرد 17 ولی نه چنین است [بلکه او سزاي کار خود بیند] همچون شما عربهاي نافرمان که
وارسی یتیم نمیکنید 18 و نه وادار بدستگیري بیچارگان 19 و مال بازمانده ز مرده بیحساب میخورید 20 و سخت دلباختهي مال و
خواستهاید 21 چه بدکاري کنند چون بآن روز که زمین سخت بر هم کوفته شود 22 و فرمان حق با صف فرشتگان آید 23 و دوزخ
به پیش کشند و نمودارش کنند که همگان آن را ببینند آدمی را آنچه کرده بیاد آید و اینکه چه سودش دهد 24 که گوید: ایکاش
زین پیش باندیشهي اینکه زندگی بودم 25 آن روز است که کسی بآن گونه آزار نبیند 26 و کس را چنان بندي نباشد [و آواز آید
که] 27 اي روان آرام و دل آرمیده 28 بسوي خداي خود باز گرد که او ز کار تو و تو ز مزد خود خشنودي 29 پس بمیان بندگان
من باش 30 و در بهشت من درون شو. سخن مفسّرین: کشف: اینکه سوره را قاریهاي کوفه سی آیه دانستهاند و مردم مدینه سی و
بحساب کوفیها آیتی جداگانه است و « فِی عِبادِي » دو و قاریهاي بصره بیست و نه آیه و اختلاف در چهار [ صفحه 560 ] کلمه است
را آخر آیه دانستهاند پس بحساب مردم بصره که هیچیک از اینکه چهار را « بِجَهَنَّمَ » ،«ُ عَلَیه رِزقَه » ،«ُ نَعَّمَه » بحساب مردم مدینه کلمات
- 105 -قرآن- 107 - 28 -قرآن- 93 - آخر آیه ندانستهاند بیست و نه آیه میشود و همهي اینکه سوره بمکّه نازل شده است. -قرآن- 13
کشف الاسرار: بسم اللّه کسی داند که دلی صافی دارد و در دل یادگار الهی دارد ساحت « بِسم اللّه-ِ الخ » 142- -126 قرآن- 128
نقش نگین یقین خود گرداند عین بیداري و « هُوَ مَعَکُم » سینه از لوث غفلت پاك دارد نظر اللّه پیش چشم خویش دارد. خلوت
204- 16 -قرآن- 189 - هشیاري شود. تا چون نام او گوید طنطنهي حروف به سمعها میرسد و غلغلهي عشق بجانها میبود. -قرآن- 1
3 طبري: در مقصود از اینکه کلمات اختلاف است: 1- مقصود از فجر همه روز است که خدا « وَ الفَجرِ وَ لَیال عَشرٍ وَ الشَّفع وَ الوَترِ »
54 و لیال عشر مقصود - بآن سوگند یاد کرده است 2- مقصود قسم به نماز صبح است 3- سوگند به سپیده دم صبح است. -قرآن- 1
« وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ » سوگند بده شب اوّل ماه ذیحجّه است که همان ده شبی است در میعاد موسی افزوده شده چنانکه در قرآن است
-1 سوگند بده شب اوّل ماه محرّم است که اوّل سال است، و مقصود از شفع روز عید قربان است و وتر روز عرفه است 2- شفع دو
روز بعد از قربان است و وتر روز سوّم است که در اصطلاح حج روز نفر آخر مینامند یعنی آخرین روز کوچ حاجیان از منی که
یعنی آنکه شتاب کرد و بدو روز «ِ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَومَین فَلا إِثمَ عَلَیه وَ مَن تَأَخَّرَ فَلا إِثمَ عَلَیه » در قرآن اجازه داده شده است باین آیه
اوّل پس از روز قربان روانه شد گناهی نکرده است و آنکه بدنبال ماند و روز بعد روانه شد نیز گناه نکرده است 3- شفع مردمند که
جفتند و وتر خداوند است که یکتا است 4- شفع نماز صبح است و وتر نماز مغرب است 5- مجاهد گفته است هر چیزي شفع است
و زوج چون حق و باطل سعادت و شقاوت، شب و روز، آسمان و زمین، گمراهی و هدایت و جن و انس و خدا است که وتر است
587 [ صفحه 561 ] و یکتا 6- زوج و فرد آفریدگانند که یا جفتند یا طاق پس مقصود قسم بهمهي - 163 -قرآن- 493 - -قرآن- 140
- آفریدگان است که میبینید و نمیبینید 7- مقصود نمازهاي شبانهروزي است که بعضی جفت است و بعضی فرد است و طاق 8
مقصود دو روز و یک روز است. و بهتر اینکه است که بگوئیم: خداوند قسمی یاد کرده است و دستهي مخصوصی را نام نبرده است
صفحه 253 از 325
اختلاف قرائت است که بفتح واو و کسر آن خواندهاند و « الوَترِ » پس همهي اینها که گفتهاند مشمول سوگند میشود. و در کلمهي
24 مجمع: بعضی گفتهاند: مقصود سپیدهدم روز اول ذي حجّه است چون لیال عشر که - هر دو مشهور است و روا است. -قرآن- 15
در دنبال آن آمده است ده شب و روز اوّل ذیحجّه است 2- سپیده دم اوّل محرّم 3- سپیدي بامداد روز قربان است که آخر ده روز
است و بعضی گفتهاند: مقصود از لیالی عشر ده شب آخر رمضان است. و بگفتهي ابو مسلم مقصود از شفع و وتر کلیّهي اعداد است
که خداوند بواسطهي ارزش شماره و حساب براي مردم سوگند بآن یاد کرده است. و از امام باقر و صادق علیهما- السّلام نقل شده
است: شفع روز ترویه است که هشتم ذیحجّه است و وتر روز عرفه است که نهم ذیحجّه باشد. ابو الفتوح: بعضی گفتهاند: فجر
یعنی از پارهاي سنگها « وَ إِن مِنَ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنه الَأنهارُ » مقصود سنگهائی است که آب از آن در آید چون در قرآن است
اضرِب » رودها روان میشود. و نیز گفتهاند فجر سنگی است که موسی براي بنی اسرائیل آب در میآورد بموجب اینکه آیه
- و ضحاك گفته است: مقصود از لیال عشر دههي اوّل رمضان است. و گفتهاند: 1 .« بِعَصاكَ الحَجَرَ فَانفَجَرَت مِنه اثنَتا عَشرَةَ عَیناً
مقصود از شفع و وتر صفا و مروه است که جفت است و کعبه که طاق است 2- شفع هشت درجهي بهشت است وتر هفت درك
جهنّم 3- شفع روز است که با شب جفت است و وتر روز قیامت است که شب ندارد 4- شفع مسجد مکه و مدینه است و وتر بیت
- 5- شفع حج قران است که با عمره جفت است وتر حج افراد است 6 [ 385 [ صفحه 562 - 166 -قرآن- 315 - المقدس -قرآن- 104
شفع عبادات مکرر است چون نماز و روزه وتر حج است که یک نوبت است. کشف: همهي اینها سوگند است که خدا یاد کرده
است و در قرآن ذکر سوگند بسیار است چون بزبان و عادت عرب است که از همهي زبانها سوگند بیشتر دارد. و مقصود از لیالی
روزها است با شب چون عرب شب و روز را با هم لیالی گویند. عبده: ظاهر اینکه است که مقصود از لیالی عشر شبهاي مهتاب باشد
نکره آورده شده است. و چون «ٍ لَیال » که معیّن نیست از آن روي که ممکن است اوّل باشد یا دوّم و براي همین است که کلمهي
تاریکی شب و تابیدن ماه و روشنی پس از تاریکی شکوه مخصوص در دل و چشم مردم دارد سوگند بآن گونه شبها یاد شده است
با قید بده شب. و چون پیدایش صبح آدمی را وادار بجنبش و کار میکند و اندوه تاریکی را از دل میبرد و هم شبهاي مهتاب
خاطر را شاد میکند و مناسب شب نشینی و مسافرت است بخصوص در هواي گرم و براي کاروان عرب و نیز تاریکی شب وادار به
آرامش میکند پس همهي اینها موجبات بیم و امید و جنبش آرزوها و آسایش دغدغههاي آدمی است و شایستهي قسم و اینکه
821 طنطاوي: چون شفع - 193 -قرآن- 804 - قرآن- 184 - .« هَل فِی ذلِکَ- الخ » است که بدنبال اینکه سوگندها گفته شده است
بمعنی جفت است و وتر بمعنی طاق پس اینکه دو کلمه در آیه اشاره است باصل علوم ریاضی که از عدد و حساب گرفته میشود و
آن پایگاه دقّت و بینائی آدمی است براي فراگیري حکمت و فلسفه و دیگر علوم و چون عدد از یک شروع میشود پس وتر و
واحد بمنزلهي راه پی بردن بعلوم و کشف حقایق و رسیدن به مبدأ واحد و آفرینندهي یکتا است و چون خداوند از پرتو خود و
یکتائی خود جوهري ساده و غیر مرکّب آفرید بنام عقل فعّال که آغاز تعدد و کثرت موجودات از او است پس اینکه دو کلمه اشاره
است به بدو آفرینش و یگانگی حق و پیدایش تعدّد و آفریدگان و چون یک اوّل و آخر و ریشه پیدایش [ صفحه 563 ] عدد است
به همین گونه که خداوند آغاز و انجام و علّت ایجاد است و بهمان گونه که واحد جزء ندارد و مانند ندارد خداوند بیجزء و
بینظیر است و همچنانکه واحد فراگیر همهي اعداد است و ریشهي پیدایش آن خداوند نیز عالم و محیط به همه چیز و به ماهیّت
26 مقصود شب فراهمی حاجیان است - 4 طبري: یعنی آنگاه که شب برود و بعضی گفتهاند: -قرآن- 1 « وَ اللَّیل إِذا یَسرِ » . اشیاء است
در مزدلفه که سرزمینی است میان عرفات و منی و شب دهم ذیحجّه در آنجا میمانند و صبح از آنجا به منی میروند. و بعضی
با یاي آخر خواندهاند که لام الفعل کلمه است چون از سري یسري است که به معنی سیر و حرکت در شب است و « یسري » قاریها
عموم قاریها بدون یا خواندهاند براي همانندي آخر آیات. ابو الفتوح: اهل معنی گفتهاند: یعنی سوگند به شب که مردم در آن روانه
میشوند و راه میروند مانند نهار صائم و لیل قائم یعنی روز مرد روزهدار و شب مرد ایستاده به نماز. فخر: یعنی سوگند بشب چون
صفحه 254 از 325
إِنَّ » به معنی ردّ شدن و منقضی شدن شب است. و جواب قسم یا « سري اللّیل » چون « وَ اللَّیل إِذ أَدبَرَ » بگذرد و به پایان رسد مثل
است یا بقول کشّ اف بجمله آورده نشده است یعنی سوگند باینها که کافران را گرفتار و آزار میکنیم. -قرآن- « رَبَّکَ لَبِالمِرصادِ
فخر: چون اخبار عاد و ثمود بسیار مشهور بود و همه میدانستند بطوري که گویا بودهاند و « أَ لَم تَرَ » 200- -83-57 قرآن- 169
دیدهاند و فرعون هم به مصر نزدیک عربستان بود و یهود از آن خبردار بودند از اینکه جهت باین جمله گفته شده است که مگر
- 7 ابو السعود: 1- یعنی عاد که از اولاد ارم است چون ارم نام پدر اعلاي آنها است 2 « بِعادٍ إِرَمَ- الخ » 15- ندیدهاي! -قرآن- 1
16- ممکن است نام سرزمینشان باشد یعنی عادي که در سرزمین ارم زندگی میکرد و با سکون راء نیز خواندهاند. و در -قرآن- 1
یعنی بلند « رجل عمد » : [ صفحه 564 ] معنی عماد اختلاف است: 1- یعنی داراي بالا و قدّي بلند همچون استوانه چنانکه میگویند
- بالا 2- یعنی داراي چادر و تیر چون در بیابان و چادرنشین بودند و تیرها براي چادرهاي خود داشتند. 3- داراي ساختمانهاي بلند 4
داراي استوانهها و باین معنی ارم به معنی جا و منزل میشود یعنی با گروه عاد که در سرزمین ارم داراي استوانهها زندگی
بمعنی نشانه باشد معنی چنین میشود: عاد نشانهدار. « إِرَمَ » بکلمهي ذات خواندهاند، و چون ممکن است « إِرَمَ » میکردند، و باضافهي
را حسن بصري با فتح همزه و راء خوانده است و اگر اسم قبیله باشد عطف « إِرَمَ » 256 فخر: کلمهي - 201 -قرآن- 247 - -قرآن- 192
بیان است براي عاد و اگر اسم سرزمین یا بمعنی نشانه باشد مضاف الیه است که مضاف آن در جمله نیامده است یعنی عاد ساکن
قرائت کرده که دلیل بر احتمال دوّم است و مقصود از « عاد ارم » ارم یا عاد داراي نشانه و علم. و إبن زبیر عاد را اضافه بارم کرده
22 طنطاوي: میگویند: نژاد سامی که پیدایش او در بین النّهرین یا - نشانهي آنها ساختمان بشکل قبر یا مناره بوده است. -قرآن- 13
جزیرة العرب بوده است در حدود چهار تا پنج هزار سال پیش از میلاد در بیابانهاي شام و مصر و عراق و سینا پیدا شدهاند. و چون
بعضی شهر نشین شدند و هر دستهي بجائی رفتند چنانکه در بابل حکومتی تشکیل دادند و نیز در یمن و حجاز و دیگر اطراف
جزیرة العرب پراکنده شدند و بعضیشان به تدریج نابود شدند و بنام بائده در تاریخ نامشان باقی ماند مثل طسم و جدیس و عاد و
ثمود. بعضی گفتهاند: قحطانیها که از سامیهاي ساکن بابل بودند به طرف سرزمین عاد روانه شدند و چون گروه عاد بدنبال نافرمانی
پیغمبرشان هود نابود شدند آنها جاي اینها را گرفتند. و عرب را رسم است که هر چیز قدیمی را بعاد منسوب میکنند و میگویند
عادي یعنی از دوران عاد باقی مانده است و یاقوت در معجم گفته است: جش ارم کوهی است در سرزمین اجا که یکی از دو [
صفحه 565 ] کوه قبیلهي طی است و در قلّهي آن جایگاه گروه عاد ارم بوده است و در آنجا تصویرهاي در سنگ کنده دیده
بصورت معلوم خوانده است یعنی خدا بمانند آن نیافریده و در معنی آن « یخلق » 8 فخر: إبن زبیر « لَم یُخلَق مِثلُها فِی البِلادِ » . میشود
1- یعنی در بزرگی و توانائی بمانندشان کسی آفریده نشده است 2- بمانند شهر آنها در جهان شهري 37- اختلاف است: -قرآن- 1
درست نشده است. و نقل است که عاد دو پسر داشت بنام شدید و شداد که هر دو پادشاه بودند و شدید مرد و شداد به تنهائی
پادشاه شد و بر همه شاهان چیره شد و چون وصف بهشت شنید گفت: من بمثل آن بسازم و در صحرائی از بیابانهاي عدن بمدّت
سیصد سال ارم را ساخت که شهري بزرگ بود از طلا و نقره و جواهر و با مردم ملکش بسوي آن روانه شد و هنوز یک شبانه روز
راه مانده بود که بآن جا برسد خداوند آوازي از آسمان بر سرشان زد که همگی در جاي خود بمردند 3- بمانند استوانهها و
پایههاي ساختمانی آنها در شهرها آفریده نشده است. فی ظلال جایگاه قبیلهي عاد در جنوب جزیرة العرب میان حضر موت و یمن
10 فخر: در مقصود از اینکه جمله « وَ فِرعَونَ ذِي الَأوتادِ » . بوده است. و ثمود در سرزمین حجر میان مدینه و شام جاي داشتهاند
اختلاف است 1- یعنی قشون و چادر بسیار داشتند که بهر کجا فرود میآمدند میخها بر زمین میکوبیدند و تیرهاي چادرها بر پاي
میداشتند 2- یعنی میخها داشت که مردم را بآن میآزرد و به آنها میبست تا بمیرند 3- یعنی داراي ملک و کشور ثابت چون میخ
30- و مردان کشوري که چون استوانه براي مملکت بودند و باصطلاح ستون کشور بودند چنانکه شاعر عرب گفته است: -قرآن- 1
-4 قتاده گفته است: اوتاد استوانههاي قمار خانه بوده است که در زیر آنها براي بازي قمار مینشستهاند. و بهر روي اینکه جمله براي
صفحه 255 از 325
13 طبري: چون «ٍ فَصَب-َّ تا- سَوطَ عَذاب » [ آگاهی بر برترین توانائی آنها است که جلوگیر آزار خداوندي نشد. [ صفحه 566
مردمی که روي سخن اینکه آیات با آنها است تازیانه زدن را سختترین آزار میدانستند هرگاه از سختی آزار کسی خبر میدادند
صبّ » و اینکه جمله از کثرت استعمال مثل شد براي هر گونه عذاب و آزار سخت و میگفتند « ضرب فلان حتّی بالسّیاط » میگفتند
-10- و إبن زید گفته است: آن آزار که آن مردم بآن گرفتار شدند خداوند سوط عذاب نامیده است. -قرآن- 1 .« علیه سوط عذاب
36 مجمع: 1- یعنی آن تازیانه که خداوند بکافران زده است عذاب قرار داده است 2- یعنی پارهاي عذاب بمانند آزار - قرآن- 22
تازیانه که همه میدانند بآنها رسید 3- خداوند تشبیه کرده است عذابش را بریختن ضربتهاي تازیانه که پی در پی وارد میشود تا
نابود کند. ابو الفتوح: قتاده گفت: 1- سوط عذاب یک جور عذاب مخصوص است 2- سدّي گفته است: یعنی هر روز عذابی باشد
غیر روز دیگر. و درست اینکه است که اینکه استعاره است مثل ید القدرة و ید النّعمۀ که ابزار کار بجاي خود آن آورده شده است.
اشاره است به اینکه که آن آزار که بآنها رسید در برابر آنچه بجهان دیگر گرفتار خواهند شد همچون تازیانه « سَوطَ » فخر: کلمهي
است در برابر دگر شکنجههاي سخت. و حسن بصري چون اینکه آیه میخواند میگفت: خدا تازیانههاي فراوان دارد و آن مردم را
یعنی اگر مردم « لَو یُؤاخِ ذُ اللّه النّاسَ بِظُلمِهِم ما تَرَكَ عَلَیها مِن دَابَّۀٍ » بیکی از آنها گرفتار کرد. و اگر بگویند در آیت دگر است
مسئول ستمهاي خود در زندگی باشند جنبندهاي بر زمین زنده نمیماند پس با اینکه آیه که میگوید آنها را بتازیانهي عذاب
گرفتار کرد چگونه سازگار میشود! جواب اینکه است که اصل سزا در جهان دیگر است، و اینکه گرفتاریها مقدّمه است و مختصر.
32 [ صفحه - 14 ابو الفتوح: اینکه جمله جواب قسم اوّل آیه است -قرآن- 1 « إِن رَبَّکَ لَبِالمِرصادِ » 419- 20 -قرآن- 343 - -قرآن- 13
567 ] و چند معنی شده است: 1- یعنی خداوند بجوري است که همه کار و گفتار شما میبیند و میشنود 2- یعنی گذر آفریدگان
به پیشگاه حق است 3- کسی از قدرت او و رسیدگی او بر کنار نیست و مرصاد و مرصد جاي رسیدگی است که مأمورین باج
میایستند تا باج از کاروان بگیرند. عبد اللّه عبّاس گفت: در هفت ایستگاه آدمی را بدارند و از او بپرسند و اگر بپاسخ بماند
سرنگون بدوزخ شود: 1- گواهی به یگانگی خداوند که اگر پاسخ درست گفت رها شود تا ایستگاه دوّم 2- از نماز او پرسند که
اگر درست بود بسوّم رود و گر نه سرنگون شود 3- از زکات او پرسند 4- از روزه 5- از حج 6- عمره 7- از آنچه ستم بمردم کرده
و قول درست اینکه است که اینها کنایه است از استواري فرمان خدا و دستورهاي حق که کسی را از آن چاره نیست. فخر: از عربی
15 فخر: اینکه آیه دنبالهي آیت جلو «ُ فَأَمَّا الإِنسان » 17- قرآن- 1 - .« لَبِالمِرصادِ » : خداي تو کجا است! گفت «! اینکه ربک » پرسیدند
است که گفته است خدا براي آخرت مواظب مردم است پس جز کوشش براي آخرت چیزي نمیخواهد ولی آدمی جز دنیا
نخواهد چون نعمت دنیا را کرامت خدا داند و گرفتاري آن را خواري از سوي او. چنانکه در آیت دیگر آدمیان را چنین توصیف
384 کشف: مقصود از انسان عتبۀ بن ربیعه است و یا امیّۀ - 22 -قرآن- 339 - قرآن- 1 - .« یَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیاةِ الدُّنیا » : کرده است
16 طبري: یعنی چون روزیش کم شود بجاي شکر سلامتی پارههاي تن و تندرستی میگوید: «ِ رَبِّی أَهانَن » . بن خلف الجمحی است
20 روح البیان: اینگونه آدمی در نمییابد که اینکه آزمایش اوست نه خواري او و - خدا خوارم کرد که بسرمایهام نیفزود. -قرآن- 1
بلکه گاهی فقر و تنگی راه « اهانه » یعنی روزي او را کم کنند و گفته نشده است «ُ فَقَدَرَ عَلَیه رِزقَه » از اینروي گفته شده است
147 [ صفحه 568 ] جهان دیگر که معلوم است با سبکباري رهسپار آن دیار میشود - خوشبختی و بزرگواري است در -قرآن- 119
و در اینکه جهان دشمنی و حسد مردم با او نخواهد بود و در انظار بچشم احترام باو مینگرند چون سودي ندارد تا با مردم بجنگند
و با او دشمن شوند یا باو حسد ورزند. و توجّه او بحق بیشتر خواهد بود و روي دل با خدا خواهد داشت و از پیغمبر نقل است که
مثنوي گفته: صوفیئی از فقر چون در غم شود || عین فقرش دایه و مطعم شود ز انکه .« الایمان نصفان نصف صبر و نصف شکر »
کَلّا بَل » جنّت از مکاره رسته است || رحم، قسم عاجز اشکسته است آنکه سرها بشکند او از علو || رحم حق و خلق ناید سوي او
17 کشف: 1- یعنی نه چنین است که اکرام و اهانت به کم و زیادي سرمایه باشد بلکه بفرمانبري و نافرمانی است « لا تُکرِمُونَ- الخ
صفحه 256 از 325
و دیگر فعلهاي « لا تُکرِمُونَ » -2 یعنی نه شایسته است که ستایش بر نعمت تنها باشد بلکه در خوشی و ناخوشی ستایش لازم است. و
بعد از آن تا تحبّون دو قرائت شده است با تاء بصورت خطاب و با یاء بصیغهي غایب. و مقاتل گفته است: قدامۀ إبن مظعون یتیم
293- 27 -قرآن- 277 - بود و در سرپرستی امیّۀ بن خلف و او او را از سرمایهاش بی- بهره داشت اینکه سخن با او است. -قرآن- 1
19 مجمع: چندین معنی شده است: اوّل- سرزنش روش عرب است که ارث به بچه و زن نمیدادند و خود « تأکلون التّراب- الخ »
میخوردند دوّم- إبن زید گفته است: یعنی از هر کجا بدست آورید میخورید و نظر به حلال و حرام آن ندارید. سوّم- مال خود و
22 فخر: اینکه جمله چند معنی شده است: 1- فرمان خدا آمد بحساب و سزاي « وَ جاءَ رَبُّکَ » . دیگري یکبارگی و یکجا میخورید
مردم 2- قهر خداوندي آمد 3- آیات با شکوه خداوند آمد 4- ظهور و نموداري حق آمد چون بقیامت شکّی نمیماند و حق براي
همه نمودار میشود 5- مقصود از ربّ مربّی است که بزرگترین ملائکه و مربّی پیغمبر باشد و معنی آیه چنین باشد: آنکه تو را
27 ابو الفتوح: 1- إبن زید گفت نفس « النَّفس المُطمَئِنَّۀُ- الخ » . 19 [ صفحه 569 ] میآید - تربیت میکند با صفوف ملائکه -قرآن- 1
2- یعنی آنکه دلش آرام باشد از 26- مطمئن آن کس است که واجبی ترك نکرده است و معصیتی مرتکب نشده است. -قرآن- 1
شک و دو دلی در دین 3- آن کس که نامهي عملش بدست راستش دهند دلش از ترس دوزخ و گرفتاري آرام باشد. 4- راضی
بفرمان حق باشد و آنچه بر سرش آید بیتاب نشود 5- یعنی روان مخلص که خودنمائی و جز خداي بینی در دلش نگذرد 6- بنام
-7 آنکه توکّل بخدا دارد و بروزي خدا داده آرام دل «ُ أَلا بِذِکرِ اللّه تَطمَئِنُّ القُلُوب » خدا آرام دل باشد چنانکه در اینکه آیت است
بقول اوّل یعنی اي روانی که «ِ إِلی رَبِّک » است. و اختلاف است که اینکه سخن به هنگام مرگ است یا بروز رستاخیز و مقصود از
بدنیا آرام هستی اکنون آنجا را رها کن و بدرگاه خداي برو براي رسیدن بآخرت. و بقول دوّم که اینکه سخن در قیامت به مردمان
گویند یعنی اي روان آرام برگرد بتن خود که هنگام مرگ آن را رها کردي. حسن بصري گفته است: یعنی بر گرد بسوي مزد و
- 249 -قرآن- 406 - قرآن- 204 - .« فادخلی عبدي » بزرگداشت خداوندي. و از إبن عبّاس نقل است که او آیت 29 را چنین خواند
هنوز گاه آن « ارجِعِی » 422 کشف الاسرار: سیصد و شصت نظر از سوي ملکوت قدس میآید و با هر نظري اینکه تقاضا میرود که
113 وقت نیامد که ما را باشی! اي باز هوا گرفته باز آي و مرو || کز رشتهي تو سري - نیامد که باز آئی و با ما بسازي! -قرآن- 103
در انگشت من است و زینهار که چون آئی از راه دنیا نیائی که قدمت بوحل فرو شود و از راه نفس نیائی که بما نرسی بر درگاه ما
دل را با راست نیز هیچ چیز دیگر را، راه نیست و بار نیست. بزرگی را پرسیدند که راه حق چون است! گفت: قدم در قدم نیست امّا
دل در دل است و جان در جان، بجان رو تا بدرگاه رسی بدل رو تا به پیشگاه آئی: [ صفحه 570 ] خون صدیقان بپالودند و ز ان ره
ساختند || جز بجان رفتن درین ره یک قدم را بار نیست خوشا روزا که اینکه قفس بشکنند و اینکه مرغ باز داشته را باز خوانند و
اینکه رسم آئین خاکیان از راه مقرّبان بردارند. شیطان پوشیده در صورت آدمیّت، بیرون شود و جوهر ملک چهرهي جمال بنماید و
دشمن از دوست جدا شود. فخر: 1- آنگاه نفس آدمی مطمئنّه میشود که نیروي اندیشه و قوّهي عاقلهي او بسوي پیدا کردن اسباب و
مسبّبات بالا رود که چون سبب پیدایش هر موجودي را بیابد بسوي پیدا کردن سبب و موجب آن سبب اوّل که تشخیص داده است
بالا رود و سبب هر موجودي را به همینگونه دنبال کند تا برسد به مسبّب الاسباب و آنکه علّت همهي پدیدهها است و آخرین مرجع
نیازمندیها است که چون بآن برسد خرد در جاي خود بماند و از کوشش در پیدا کردن سبب باز ایستد و آرام گیرد، و اینکه است
معنی نفس مطمئنّه که هر ممکنی را بنگرد آرام نگیرد تا آن را بحق برساند و جلال او بیند و آرام گیرد 2- و نیز چون نیازمندیهاي
آدمی بیپایان است و به هیچ چیز نمیسازد و آنچه بیابد بالاتر از آن را میخواهد و هرگز آرام نگیرد مگر آنگاه که طالب حقّ
شود که بینهایت واقعی او است و هر چه بجویند عاقبت باو رسند پس اگر خواستهي آدمی معرفت حق باشد براي اینکه حق است و
استوار نه براي غرض دیگر که زود گذر است و ناپایدار پس چنین کس داراي نفس مطمئنّه شود که آنچه دریابد و بیند و شنود و
گوید براي حق و از سوي حق و بسوي حق باشد و یکبارگی انس او به حق باشد که آرزوهاي بینهایت او بآن جا منتهی شود و
صفحه 257 از 325
- 1292 مجمع: در اینکه سوره چند قرائت دیگر است: 1 - قرآن- 1268 - .« یا أَیَّتُهَا النَّفس-ُ الخ » پایان یابد و به هنگام مرگ بشنود
153 -قرآن- - قرآن- 142 - «ُ یُعَذِّب و یُوثِق » یحضّون با یاء و تاء به صورت غایب و خطاب نیز بدون الف بصورت مجرّد 2- کلمات
با «ِ أَکرَمَن و أَهانَن » 165-156 [ صفحه 571 ] با کسر ذال و تاء بصورت معلوم و با فتح بصورت مجهول نیز خواندهاند. 3- کلمات
28 عبده: مقصود از رجوع بسوي حق نمایاندن «ِ ارجِعِی إِلی رَبِّک » 31- 18 -قرآن- 21 - یاي آخر و بدون یا خواندهاند. -قرآن- 7
26- کرامت و بزرگداشت خداوندي است و گر نه هر نفسی در هر جائی که باشد از خدا دور نیست بد باشد یا خوب. -قرآن- 1
سخن ما: 1- چهار آیت اوّل سوره که همه سوگند است شاید بمانند سوگندهاي مردم براي باور کردن شنونده و جلوگیري از گمان
دروغ نباشد بلکه براي توسعهي خیال شنونده باشد و گردش دادن آن در فراخناي اندیشههاي برتر از آنچه در جلو چشم و گوش
خود دارد تا براي سخن راهی بهتر بسوي دلها باشد و بیش از دیگر شنیدنیها بدل نشنید که هر گاه آن مناظر یاد شده را بچشم بیند و
اندیشهي آن کند بیاختیار اینکه آیات در جلو چشمش آید و مجذوب شود و سر تسلیم فرود آرد. و چون سوگند در آغاز سخن
برسم عرب بر بلاغت آن میافزاید و شیوائی و گیرائی خاص بآن میدهد بیاد آوردن اینکه مناظر بصورت سوگند شاید براي اینکه
باشد که با بلند شدن آواز قاري شنونده را گوش باز شود و خواه و ناخواه آن را فرا گیرد چون سخنی شنیده است که به رسم
شاید مقصود روز مخصوص نباشد « وَ الفَجرِ » گویندگان ماهر و ارزنده با سختی و استواري مخصوص آغاز شده است. 2- جملهي
بلکه هر سپیده دم باشد که در جلو چشم عرب بیابانی صفائی خاص دارد و باو نوید پیروزي میدهد و دل آسودهاش میکند که از
شاید بگفتهي عبده مقصود آن شبها باشد که ماه « لَیال عَشرٍ » 3- و 25- تاریکی شب و کمینگاه دد و دشمن رها شد. -قرآن- 13
بیشتر نمایان است و روشنتر است و براي شب نشینی عرب و راهپیمائی کاروان او آمادهتر و ارزش مخصوص براي او دارد و گویا
شاید مقصود طاق و جفت « شفع و وتر » 4- کلمات 22- اینکه برتري در ده شب هشتم تا هجدهم بیش از دگر شبها باشد. -قرآن- 7
باشد و در نظر اعراب [ صفحه 572 ] آن روز معنی خاص و ارزنده داشته است که شایستهي سوگند بوده است و ما از آن بیخبریم
و یا سوگندي تازه و بیسابقه و سازگار با سلیقهي آن مردم بوده است تا ایشان را تازگی آن خوش آید و بآیات اینکه سوره بهتر
گوش دهند و البتّه سازگار بوده است چون پیغمبر [ص] که طبعی حسّاس و لطیف داشت و برترین ذوق و سلیقه مختص باو بود پس
شاید مقصود همان گفتهي ابو الفتوح است که شب « وَ اللَّیل-ِ الخ » از وحی آن را فرا گرفت و قرائت فرمود. 5- آیت چهارم
روندگان و مسافرت در شب باشد که کار همیشگی عرب است و بسیار ارزنده براي او و شایستهي سوگند. و شاید همین وابستگی
بصورت پرسش گفته شده است: اگر کسی را خرد « هَل فِی ذلِکَ- الخ » زندگی بیابان- نشینان باین اوقات است که در آیت پنجم
وابستگی اینکه آیت بجلو شاید « فَأَمَّا الإِنسان-ُ الخ » 6- آیت 15 307- 30 -قرآن- 290 - باشد اینهمه سوگند بس باشد. -قرآن- 17
اینکه باشد که چون در آغاز سخن با سوگند اذهان متوجّه بحق شده است و براي درستی اینکه حقیقت سرگذشت مردم بدرفتار
چون عاد و ثمود بمیان آمده تا نمونه باشد از گرفتاريهاي ممکن براي آدمی که بخود آید و گول خوشیهاي زندگی نخورد و از
سرگذشت آن مردم پندگیرد و خوي و روش ایشان پیش نگیرد. و به دنبال روشن کردن اینکه حقایق که خداوند آدمی را به اینکه
گونه میدارد که شنیدید باین آیه جنس او را معرّفی کرده است که قضاوت و کارش براي خودش از راه احساس است نه سنجش و
خرد، و چون خوشی و سرمایهداري را ارزش خود به پیشگاه حق میداند و ناداري را خواري خود به اینکه که گاه باشد خوشی
چه باشد! چون «ُ ابتَلاه رَبُّه » 7- آیا معنی 33- براي آزمایش او است و سختی در برابر بدرفتاري و زشتی کار او است. -قرآن- 13
35 پس آزمایش - معنی مشهور بلا و فتنه اختیار و امتحان است که آزمایش براي نموداري خاصیّت نهانی چیزي باشد. -قرآن- 15
انسان یعنی نمودار کردن توانائی و ایستادگی او در سختی و خوشی که در برابر مال و مقام و تندرستی و فراهمی خواستهها و یا
خواري [ صفحه 573 ] و ناداري و بیماري و بیچارگی چگونه نمودار خواهد شد! اگر میانهرو و فروتن و نکوکار و شکیبا بود آزموده
است و نتیجهي امتحان او خوب خواهد بود و اگر اسراف کار و خودخواه و مردم آزار و ناشکیبا بود شکست یافته و بیبهره است و
صفحه 258 از 325
خود در مییابد که ناتوان است و باندیشهي اصلاح خود باید بود و دیگران نیز او را بشناسند و براهش آورند و یا از او دوري کنند.
پس زندگی آدمی آزمایش است و ورزیدگی تا شایسته باشد و استوار براي خود و دیگران و شاید آیات از 15 تا 20 اشاره به
همین باشد که خوشی و ناخوشی در زندگی نه از آن است که خداوند کسی را برگزیده و یا خوار داشته است بلکه ورزیده کردن
براي زیست با خوشبختی نفسی و اجتماعی است و یا دنباله و واکنش بدي او است براي خود و مردم. 8- آیت 27 تا آخر بدنبال
آیات گذشته که سخن از آزمودگی آدمی به میان آمده باین آیات پایان کار مردم آزموده گوشزد شده است که در برابر پستی و
بلندي زندگی آنکه شخصیّت خود را خوب و استوار نمودار کرد و با هر حادثه و پیش آمد آرامش خود نگاه داشت و از وظیفهي
شخصی و اجتماعی خود کوتاهی نکرد و بشب هنگام خفتن آرامدل از کار روزانهي خود بود که آنچه دستور حق بوده انجام داده
و کسی را ز خود نرنجانده است چنین کس است که به هنگام مرگ و خفتن همیشگی روانی آرام دارد و داراي نفس مطمئنّه است
که در بازگشت بسوي حق با خشنودي خود و خداوند خویش است.
سوره بلد
اشاره
90 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 109- 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
[ [سوره البلد [ 90 ]: آیات 1 تا 20
37 لا أُقسِم بِهذَا البَلَدِ [ 1] وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ [ 2] وَ والِدٍ وَ ما - 109 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
137 أَ یَحسَب أَن لَن یَقدِرَ عَلَیه أَحَدٌ [ 5] یَقُول أَهلَکت مالًا لُبَداً [ 6] أَ یَحسَب أَن لَم - وَلَدَ [ 3] لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ فِی کَبَدٍ [ 4] -قرآن- 1
192 وَ هَدَیناه النَّجدَین [ 10 ] فَلا اقتَحَمَ العَقَبَۀَ [ 11 ] وَ ما أَدراكَ مَا - یَرَه أَحَدٌ [ 7] أَ لَم نَجعَل لَه عَینَین [ 8] وَ لِساناً وَ شَفَتَین [ 9] -قرآن- 1
163 یَتِیماً ذا مَقرَبَۀٍ [ 15 ] أَو مِسکِیناً ذا مَترَبَۀٍ [ 16 ] ثُم کانَ مِنَ - العَقَبَۀُ [ 12 ] فَکُّ رَقَبَۀٍ [ 13 ] أَو إِطعام فِی یَوم ذِي مَسغَبَۀٍ [ 14 ] -قرآن- 1
[ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ وَ تَواصَوا بِالمَرحَمَ ۀِ [ 17 ] أُولئِکَ أَصحاب المَیمَنَۀِ [ 18 ] وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُم أَصحاب المَشأَمَۀِ [ 19
دشواري، سختی، بزرگی شکم. لبد بر هم « کَبَدٍ » : 29 [ صفحه 574 ] معنی لغات - 250 عَلَیهِم نارٌ مُؤصَ دَةٌ [ 20 ] -قرآن- 1 - -قرآن- 1
از « مُؤصَدَةٌ » . گرسنگی « مَسغَبَۀٍ » 21- پیچیده و انباشته مانند پشم بر هم فشرده و مال لبد کنایه است از زیادي سرمایه. -قرآن- 13
33 ترجمه: - 12 -قرآن- 22 - مصدر مجرّد وصد بفتح اوّل و سکون دوّم به معنی پایداري، در جائی ماندن و اقامت کردن. -قرآن- 1
بنام خداي بخشنده و مهربان 1 نه جاي سوگند است باین شهر مکّه 2 که زادگاه تو است و رفتارت در آن بمانند دیگران نبوده است
و نخواهد بود 3 و نیز سوگند بپدر فرزندي 4 که آدمی ز ما آفریدهي رنج است و سختی 5 مگر او پندارد که کسی توان او ندارد 6
که گوید: چه مال انباشته بباد دادم [در دشمنی دین و پیغمبر] 7 و گوید یا پندارد که کس او را نبیند [و خدا را شاهد کار خود
نداند] 8 نه ما دو چشم برایش درست کردیم 9 و هم زبان و دو لب 10 و راهنمایش بهر دو راه شدیم [که خوب یا بد گزیند] 11
ولی او خود را براه دشوار نینداخت 12 و تو ندانی که آن چه باشد! 13 آن آزاد کردن بنده است 14 و بروز گرسنگی سیر کردن 15
یتیمی ز خویشان 16 یا بیچارهاي ز خاك نشینان 17 و هم ز آن مؤمنین شدن که سفارش به شکیبائی کنند و مهربانی 18 پس چنین
کسان مردان راستی و فرخندگی بوند 19 و آنان که کافر و رو گردان ز آیات ما شدند یاران چپند و شوم و نافرخنده 20 و آتشی [
صفحه 575 ] فراگیرشان شود که هرگز رهاشان نکند. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بمکّه نازل شده است و بیست آیت است
کشف الاسرار نام ملکی که از کفی، مرکز غبرا کرد و از دودي قبّهي خضرا کرد، شواهد قدرت در « بِسم اللّه-ِ الخ » . باتّفاق همه
صفحه 259 از 325
خطّهي فطرت پیدا کرد از پارهاي گوشت زبان گویا کرد، از پارهاي پیه چشم بینا کرد و از پارهاي خون دل دانا کرد. هر چه کرد
بجلال و کبریا کرد. از جملهي خلایق بندهاي را جدا کرد نام او محمّد مصطفی کرد او را کان کرم و وفا کرد، از شرف و کرامت او
براي نفی نیست که « لا » 475 کشف: 1- کلمهي - 16 -قرآن- 446 - قرآن- 1 - .« لا أُقسِم بِهذَا البَلَدِ » بقدمگاه او سوگند یاد کرد که
تأکید قسم است 2- لا « لا» پس معنی اینکه «ّ لا و اللّه لأفعلن » بفهماند: سوگند یاد نمیکنم بلکه برسم سخن عرب است که میگوید
زیادي است و براي تأکید مطلب 3- براي جلوگیري از ادّعاي منکرین است که در آیات و سورههاي دیگر نقل شده است 4- همزه
164- 23 -قرآن- 160 - است یعنی آیا سوگند یاد نکنم باین شهر! -قرآن- 19 « الا اقسم » در تقدیر است که در جمله نیست و به معنی
و یک «ٌ فَلا أُقسِم بِمَواقِع النُّجُوم وَ إِنَّه لَقَسَم لَو تَعلَمُونَ عَظِیم » عبده: در سورهي و الشّمس گفتیم اینکه قسم است بدلیل اینکه آیه
163- زیاد میکنند یعنی چنان نمودار است که نیاز بقسم نیست و گفتهاند: -قرآن- 77 « لا » گونه قسمی است که براي تأکید آن
2 طبري: مقصود از « وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ » . براي تعظیم مورد سوگند است که چندان بزرگ است که نشاید بسوگند بزرگش داشت
بلد مکّه است و مقصود از حل روا بودن است که آنچه در اینکه شهر بر دیگران حرام است بر تو حلال است که کسی را بکشی و
35 [ صفحه - یا اسیر کنی چنانکه روز فتح مکّه إبن خطل را که به پردههاي کعبه چسبیده بود دستور داد گرفتند و کشتند. -قرآن- 1
576 ] مجمع: ابو مسلم گفته است: یعنی سوگند یاد نمیکنم باین شهري که تو را حلال دانستند بیازارند و آبرویت بریزند پس براي
چنین شهري که احترام تو رعایت نمیشود ارزشی و حرمتی نیست و همین معنی از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود:
قریش شهر مکّه را بزرگ میداشت و پیغمبر را میآزرد باین آیه آنها سرزنش شدند که کشنده پدر خود را در اینکه شهر آزاد
میگذارید و اگر کسی پوست درختان حرم را بگردن میآویزد او را آزار نمیکنید ولی پیغمبر را میآزارید و دشنام میدهید. ابو
الفتوح: واو اوّل آیه واو حالیّه است و مقصود آن یک ساعت روز فتح مکّه است که بر پیغمبر حلال شد جنگ کند و چند نفر را
انّ » بکشد و اسیر کند و پس از آن ساعت براي پیغمبر و دیگران حرام شد که تا قیامت اینکه کار تکرار نشود و آن حضرت فرمود
فخر: براي آیه پنج معنی نقل شده است: 1- تو در اینکه شهر هستی و اینکه منزلتی است براي آن و شایستهي .« اللّه حرّم مکّ ۀ- الخ
سوگند است 2- تو در چشم اینکه مردم حلال هستی که آزارت کنند و اگر توانند بکشند 3- براي تو در اینکه شهر حلالست آنچه
بر دیگران حلال نیست 4- تو حلال از حرام میشناسی و آنچه خلاف احترام مکّه است نمیکنی ولی اینکه اعراب آن را رعایت
نمیکنند 5- یعنی تو در اینکه شهر و از مردم اینجا هستی و همه تو و تبارت را میشناسند و آگاهند که در همهي زندگی خود
کمترین کار بد نکردهاي و چون سوگند باین شهر یاد شده است گفته شده است که اگرچه اینکه شهر شریف است و شایستهي
سوگند ولی تو از آن بیگانه نیستی. و اینکه خود نشانهي مقام پیغمبر است که شخص بیهویّت ناشناسی ادّعاي پیغمبري نکرده است
بلکه اهل اینکه شهر و داراي امتیازات اینکه مردم بوده است و نامدار و برتر. روح البیان: اي کعبه را ز یمن قدوم تو صد شرف||
والِدٍ وَ » وي مروه را ز مقدم پاك تو صد صفا [ صفحه 577 ] بطحا ز نور طلعت تو یافته فروغ || یثرب ز خاك پاي تو با رونق و نوا
- 1- یعنی آنکه فرزند ندارد و آنکه نازا است و سترون 2 22- 3 طبري: در مقصود از اینکه آیه اختلاف است: -قرآن- 1 « ما وَلَدَ
آنکه زاده است و آن را که زائیده یعنی آدم و فرزند او. مجمع: 1- از امام صادق نقل است: مقصود آدم است و اولاد او که پیغمبر
بودهاند 2- یعنی ابراهیم که کعبه را ساخته است و آنچه او در آنجا زاده است که اعراب مختص به مکّه هستند. تأویلات در تأویل
اینکه سه آیه: سوگند بآن شهر گرامی که افق اعلی و وادي مقدّس است و تو بآن جا رسیدي و در آنجا دست گشاده هستی و از قید
و بند صفات و عادات نفسانی رها شده و آسودهاي و نیز سوگند به پدر نفوس انسانی که روح القدس و فرزند او که نفس ناطقهي
4 طبري: إبن عبّاس گفته است: یعنی گرفتار سختی آب و نان و زندگی و بارداري و دندان در آوردن « فِی کَبَدٍ » . محمّدي است
است. و بهترین معانی که براي اینکه آیه گفتهاند اینکه است که با سختی و رنج بکارهاي زندگی رو برو میشود چون در زبان عرب
5 مجمع: « أَ یَحسَب أَن لَن یَقدِرَ- الخ » 276- 14 -قرآن- 268 - بمعنی سختی است. و اینکه آیه جواب سوگندها است. -قرآن- 1 « کَبَدٍ »
صفحه 260 از 325
-1 حسن بصري گفت: یعنی مگر گمان دارد که کس نتواند مال او را بگیرد 2- مگر پندارد که از او نمیپرسند اینکه سرمایه را از
کجا آوردي و بچه کار خرج کردي! 3- مقصود مردي بوده بنام ابو الأشدین که چندان توانا بود اگر بر سفرهي چرمی مینشست و
ده نفر آن را میکشیدند او بر جاي خود بود و سفره پاره میشد باین آیه او سرزنش شده است که میپندارد با چنین نیرو که او دارد
با فتح و کسر سین خواندهاند و عمر عبد- العزیز از مردي «ُ یَحسَب » 31 ابو الفتوح: کلمهي - کسی بر او چیره نخواهد شد! -قرآن- 1
بنی عامر نقل کرد که پدرم گفت: پشت سر پیغمبر نماز خواندم که آن حضرت اینکه سوره خواند و در هر دو رکعت با کسر سین
6 ابو الفتوح: 1- مقصود از انسان ولید بن مغیره است و اینکه جمله « أَهلَکت مالًا لُبَداً » [ 31 [ صفحه 578 - قرائت فرمود. -قرآن- 21
2- مقصود حارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف است 26- گفتار او است که مال فراوانی در دشمنی محمّد نابود کردم. -قرآن- 1
که او مسلمان شده بود و پیغمبر دستور زکات باو داده بود و چون گناهی میکرد و از آن حضرت میپرسید چه کنم در برابر
با ضم لام « لبد » گناهم! میفرمود کفّاره بده اینکه آیه نقل سخن او است که از آغاز مسلمانی خود مال فراوان تلف کردم. و کلمهي
و باء و نیز با ضم لام و فتح باء و هم با تشدید باء سه جور قرائت کردهاند. فخر: مقصود آن مال فراوانی است که عرب دوران
10 طبري: 1- یعنی راه «ِ هَدَیناه النَّجدَین » . جاهلیّت بنام بزرگواري بکار میبرد و ادّعاي شأن و شرف براي اینکه کار خود میکرد
خوب و بد باو نمودیم و قتاده و حسن بصري گفتهاند: از پیغمبر [ص] نقل است که فرمود: مقصود راه خوب و بد است و خداوند
راه بد را براي شما مطلوبتر و پسندیدهتر در نظرتان از راه خیر نکرده و شما را جوري نیافریده که راه بد را از راه خوب بیشتر
26- دوست بدارید 2- مقصود دو پستان مادر است که در نوزادي راهنمائی شده است به پیدا کردن راه روزي خود. -قرآن- 1
مجمع: کلمهي نجدین بصورت مثنی براي خیر و شرّ است با اینکه اگر خیر نجد است و ارتفاع شرّ پستی و انحطاط است پس چرا هر
دو بیک صورت آمده است! جواب اینکه است که: 1- هر دو مانند جاي بلند نمودار هستند و همین مناسبت نموداري است که
بصورت مثنی آمده است 2- براي اینکه است که اگر کسی از راه بد دوري کرد وسیلهي شرف و رفعت مقام او میشود پس راه بد
هم نجد نامیده شده است از جهت نتیجه 3- اینکه کلمه بعادت عرب است که دو چیز را بنام یکی بصورت مثنی تلفّظ میکنند مثل
11 طبري: یعنی بر پشتهي میان جهنّم بالا نرفته - « فَلَا اقتَحَمَ العَقَبَۀَ » . شمسین، قمرین، والدین و نظایر اینکه در زبان عرب زیاد است
29 [ صفحه 579 ] است تا از آن بگذرد و رها شود. مجمع: 1- ممکن است اینکه جمله نفرین باشد یعنی از آن تل جهنّم - قرآن- 1
گذر نکند و آسوده نشود 2- چرا از آن عقبه ردّ نشدند. و کلمهي عقبه چند معنی شده است: 1- مثل است و کنایه از رنج و سختی
مانند غلام آزاد- کردن و یتیم و نادار سیر کردن چنانکه در آیت بعد بصورت پرسش و پاسخ گفته شده است 2- تپّهاي است در
جهنّم که به فرمانبري میتوان از آن گذر کرد چنانکه از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل است که فرمود: شما را در جلو تپّهي
دشواري است که سنگین باران از آن گذر نتوانند کرد و من میخواهم شما را جوري رهنمائی کنم که بار خود را سبک کنید تا
بتوانید از آن پشته رد شوید 3- مقصود صراط است که روي جهنّم است به تیزي شمشیر سه هزار مسافت و درازي آن است که
همگی سر بالائی و سرازیري است و همواري و در دو سوي آن سگها و سر نیزههاي آهن است که هر کس به اندازهاي گرفتار
میشود و دیگري میگذرد و دیگري سرنگون آتش میشود. ابو الفتوح: از بزرگی پرسیدند: اینکه عقبه که باین آیه گفته شده است
13 مجمع: 1- یعنی جان خود را از « فَکُّ رَقَبَۀٍ » . چگونه چیزي است! گفت: آن نفس تو است از آن بگذر تا عقبه را پشت سر کنی
فَکُّ و » گرفتاري گناهان آزاد کند بوسیلهي توبه 2- بوسیلهي اطاعت و بندگی خود را از آزار آن جهانی آزاد کند، و کلمات
ذا با الف خواندهاند تا مفعول اطعام باشد و « ذِي مَسغَبَۀٍ » بصورت فعل نیز خوانده شده است. و نیز کلمهي « فک و اطعم » «ٌ إِطعام
206 -قرآن- - 194 -قرآن- 197 - 18 -قرآن- 187 - بدل از آن باشد و به قرائت با یاء مضاف الیه یوم است. -قرآن- 1 « یَتِیماً » کلمهي
از قرابت به معنی خویشاوندي نیست بلکه « مَقرَبَۀٍ » 15 ابو الفتوح: بعضی گفتند: کلمهي « یَتِیماً ذا مَقرَبَۀٍ » 360- -289-273 قرآن- 350
از قرب بمعنی نزدیکی است و کنایه از گرسنگی است که پهلوها بهم نزدیک شدهاند چون به شکم غذا نرسیده است و خالی -
صفحه 261 از 325
بعضی گفته به معنی خاك نیست بلکه از « مَترَبَۀٍ » 73 [ صفحه 580 ] شده است. و هم در آیت بعد کلمهي - 24 -قرآن- 62 - قرآن- 1
56 و کنّا اذا ما ال ّ ض یف حلّ - تربۀ بمعنی سختی و بدحالی است چنانکه در اینکه شعر باین معنی استعمال شده است: -قرآن- 45
بارضنا || سفکنا دماء البدن فی تربۀ الحال یعنی: ما چنان بودیم که اگر میهمانی میرسید با سختی و تنگی حال خود شتر
63 طبري: در - قرب جوار و همسایگی نیز باشد. -قرآن- 52 « مَقرَبَۀٍ » میکشتیم. فخر: بعضی گفتهاند: ممکن است مقصود از کلمهي
سه قول است: 1- چیزي ندارد و روي خاك مینشیند 2- نیازمند و نادار گرچه روي خاك نشین نباشد 3- آنکه « ذا مَترَبَۀٍ » معنی
14 -قرآن- - چند جور معنی میشود: -قرآن- 1 «َّ ثُم » 17 نیشابوري: کلمهي « ثُم کانَ- الخ » 32- عیال و نان خور زیاد دارد. -قرآن- 18
-1 براي تأخیر در یادآوري و نامبردن است نه از نظر زمان چون اوّل ایمان است بعد نکوکاري پس معنی چنین است: راه 54-46
دشوار بنده آزاد کردن و یتیم- نوازي را نپیموده پس از آنکه مؤمن باشد و وادار کند به شکیبائی و مهربانی. 2- بمعنی عاقبت و
پایان کار است یعنی از آنها نبود که پایان زندگی او ایمان باشد و سفارش به شکیبائی 3- آیه براي توصیف آنها باشد که پیش از
اسلام نکوکار بودند و پس از آن کارها پیغمبر آمد و آنها از مؤمنین شدند و سفارش به شکیبائی و مهربانی کردند. چنانکه نقل
کردهاند: حکیم بن حزام به پیغمبر علیه السّلام عرض کرد پیش از اسلام ما نکوکار بودیم آیا سودي از آن بما میرسد! فرمود: روي
نکوکاري خود مسلمان شدي 4- معنی ثم فاصلهي در شرف و مقام باشد یعنی برتر از نکوکاریها مسلمانی و سفارش به شکیبائی
17 فخر: اینکه جمله اشاره است ببزرگ داشتن فرمان حق و جملهي بعد اشاره است به مهربانی با خلق و « تَواصَوا بِالصَّبرِ- الخ » . بود
الأصل فی التّصوّف » : 21 [ صفحه 581 ] و فرمانبري رعایت همین دو کار است که دانشمندي گفته است - پایگاه دینداري -قرآن- 1
یعنی پایهي صوفیگري دو چیز است با خدا براستی و با مردم به خوشخوئی و درستی. « أمران صدق مع الحق و خلق مع الخلق
فضائل چهار- گانهي عفّت و حکمت و عدالت و شجاعت راههاي تکامل « أَو إِطعام-ٌ تا- بِالمَرحَمَ ۀِ » تأویلات: اینکه چهار آیه از
انسانی را به اختصار و سادگی بیان کرده است: 1- اطعام به مستحق که بهترین افراد عفّت است 2- حکمت است که آدمی را مؤمن
میکند و ایمان برترین حکمتها است که با علم و یقین پیدا میشود 3- صبر و شکیبائی که برترین شجاعت است 4- حقیقت عدالت
20 مجمع: مؤصدة با واو و همزه هر دو قرائت شده است و لغت « نارٌ مُؤصَدَةٌ » 73- 47 -قرآن- 59 - شفقت و مرحمت است. -قرآن- 34
چون ممکن است از حلول باشد بمعنی وارد شدن و درون « أَنتَ حِلٌّ » 17 سخن ما: 1- در آیت دوّم جملهي - عرب است. -قرآن- 1
شدن و ممکن است از حل و حلال بمعنی روا و غیر ممنوع باشد از اینروي ما جوري معنی کردیم که با هر دو معنی بسازد اوّل
زادگاه که با معنی حلول مناسب است. دوّم رفتار که با معنی دوّم مناسب است زیرا معانی که از مفسّرین و نیز چند معنی که از امام
براي اطعام یتیم شاید اینکه باشد « ذا مَقرَبَۀٍ » 2- در آیت 15 قید بکلمات 54- فخر نقل کردیم با اینکه دوّم سازگار است. -قرآن- 39
که چون با بودن نیازمند نزدیک، بخشش بآنها که دورترند خلاف انصاف باشد پس آنکه از راهی قرابت دارد چه از راه دین مثل
سادات و اقرباي پیغمبر یا قرب در دین که فرزند مسلمان باشد نسبت به فرزند غیر مسلمان و یا قرب دوستی از ناشناسی و یا قرب
جوار و همسایگی یا قرب وطن نسبت به یتیم غیر هم وطن یا قرابت و خویشاوندي نسبت به غیر خویشاوند همهي اینها شایستهتر
[ 579 [ صفحه 582 - 44 -قرآن- 565 - همه اینکه معانی را -قرآن- 30 « ذا مَقرَبَۀٍ » بوارسی و کومک هستند، از اینروي شاید کلمه
بفهماند و آنکه داراي اندك نزدیکی و وابستگی باشد مقدّم است بر آنکه هیچ مناسبتی ندارد چون از راه احساس و هم نظم
اجتماع بهتر خواهد بود که هر- کسی وارسی اینگونه یتیمان بکند تا خود بخود یتیمی بیسرپرست نماند.
سوره شمس
اشاره
صفحه 262 از 325
91 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 109- 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
[ [سوره الشمس [ 91 ]: آیات 1 تا 15
37 وَ الشَّمس وَ ضُ حاها [ 1] وَ القَمَرِ إِذا تَلاها [ 2] وَ النَّهارِ إِذا - 109 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
114 وَ السَّماءِ وَ ما بَناها [ 5] وَ الأَرض وَ ما طَحاها [ 6] وَ نَفس وَ ما سَوّاها [ 7] فَأَلهَمَها - جَلّاها [ 3] وَ اللَّیل إِذا یَغشاها [ 4] -قرآن- 1
153 وَ قَد خابَ مَن دَسّاها [ 10 ] کَذَّبَت ثَمُودُ بِطَغواها [ 11 ] إِذِ انبَعَثَ أَشقاها - فُجُورَها وَ تَقواها [ 8] قَد أَفلَحَ مَن زَکّاها [ 9] -قرآن- 1
238 وَ لا یَخافُ - 12 ] فَقالَ لَهُم رَسُول اللّه ناقَۀَ اللّه وَ سُقیاها [ 13 ] فَکَذَّبُوه فَعَقَرُوها فَدَمدَمَ عَلَیهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِم فَسَوّاها [ 14 ] -قرآن- 1 ]
از « فَدَمدَمَ » . از مصدر دس بفتح اوّل بمعنی زیر خاك پنهان کردن، حیله کردن « دَسّاها » : 26 معنی لغات - عُقباها [ 15 ] -قرآن- 1
22 -قرآن- - مصدر دمدمه بمعنی بخشم با کسی سخن گفتن، چیزي را بزمین چسباندن، هلاك کردن خداوند کسی را. -قرآن- 13
105-93 ترجمه: بنام خداي بخشنده باین جهان و مهربان به آن جهان 1 سوگند بخورشید و گاه روشنیش 2 و بماه که بدنبال آن
آید 3 و بروز که خورشید جلوهگر کند 4 و بشب که خورشید را بپوشاند 5 و هم سوگند بآسمان و آنکه آن بساخت 6 و بزمین و
آنکه آن بگسترد 7 نیز سوگند بروان آدمی و آنکه درستش آفرید 8 و زان پس راه پاکی و ناپاکی او بیاموخت 9 که البتّه رستگار
شود آنکه آن را پاکیزه بدارد 10 و ناامید و محروم بود آنکه روان خود نابود کرد و فرسوده هوس نمود [چنانکه] 11 ز بدخوئی آن
زشتترین ملّت ثمود 12 چون بدشمنی بپاي [ صفحه 583 ] خاست پیغمبر خود دروغگو شمردند 13 و او پندشان داد: اینکه شتر [که
معجزهي او بود و یک روز همهي آب آن آبادي را میخورد و بهمهي آنها شیر میداد] از سوي خدا است او را با نوبت آبش بخود
گذارید 14 لیکن آنها اینکه سخن او را نپذیرفتند و پی حیوان بریدند و پروردگارشان به اینکه گناه [سخت آزاري] فراگیرشان کرد
که با خاك یکسانشان نمود با اینکه ترسی از چنین سر انجامشان نبود. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره به مکّه نازل شده است و
را آخر آیه دانستهاند و « فَعَقَرُوها » به حساب قاریهاي مکّه و دسته اوّل قاریهاي مدینه آیات اینکه سوره شانزده است که جمله
281- 262 -قرآن- 271 - 180 -قرآن- 248 - یک آیه شمردهاند. -قرآن- 167 « فَکَ ذَّبُوه تا- فَسَوّاها » بحساب دیگران پانزده است که از
همهي روز « ضحی » 1 طبري: در مقصود از اینکه کلمه اختلاف است 1- یعنی سوگند بخورشید و روز آن چون معنی « وَ ضُحاها »
12 کشف: 1- بعضی گفتهاند: ضحی هنگام بر آمدن خورشید است که روشنی آن - است 2- سوگند به روشنی آن. -قرآن- 1
یعنی گرمی آن تو را نیازارد. - « وَ لا تَضحی » صاف و پاکیزه است 2- مقصود گرمی خورشید است چون در سورهي طه گفته است
2 مجمع: 1- یعنی چون در نیمهي اوّل هر ماه خورشید غروب کند ماه بدنبال آن آید و جانشین آن « إِذا تَلاها » 179- قرآن- 165
باشد در روشن کردن زمین 2- در شب اول چون خورشید برود ماه بدنبال آن آید 3- در پانزدهم که با غروب خورشید در آمدن
ماه است 4- در همهي ماه چنین است که در نصف اوّل ماه بدنبال خورشید است و خورشید در جلو آن و در نصفهي دوّم بر آمدن
3 ابو الفتوح: 1- یعنی سوگند بروز که آفتاب را پدیدار کند « وَ النَّهارِ إِذا جَلّاها » 14- ماه از پس فرو رفتن خورشید است. -قرآن- 1
7 مجمع: کلمهي ما در اینکه « وَ نَفس وَ ما- الخ » [ 28 [ صفحه 584 - -2 یعنی سوگند بروز چونکه تاریکی را روشن کند. -قرآن- 1
آیه و دو آیت جلو ممکن است موصول باشد یعنی سوگند بآنکه روان را برابر کرد و آنکه آسمان را ساخت و آنکه زمین را
بگسترد. و ممکن است بمعنی مصدري باشد یعنی سوگند به ساختن آسمان و همواري زمین و عدالت و برابري نفوس. و اینکه آیه
چند معنی شده است: 1- خلقت او معتدل کرد و پارههاي بدن برابر نمود 2- بخرد و عقل او را معتدل و مناسب درست کرد تا بر
دگر حیوان برتر شد. و کلمهي نفس ممکن است همهي آن موجودات با خرد باشد و یا آدم باشد و آنچه را خدا معتدل قرار داده
9 فخر: دو معنی شده است: 1- رستگار شد آنکه نفس خود پاك داشت 2- آنکه خدا او را « أَفلَحَ مَن زَکّاها » 17- است. -قرآن- 1
10 فخر: براي اینکه آیه « خابَ مَن دَسّاها » 24- آورده شده است. -قرآن- 1 « من » پاك نمود و باین معنی هاء ضمیر بجاي کلمهي
صفحه 263 از 325
- چند وجه گفتهاند 1- یعنی بدکاران خود را از مردم پنهان میدارند ولی نکوکاران شرمی ندارند و خود را نمودار میکنند 2
سودي نبرد آنکه خود را در میان درستکاران پنهان کرد و از ایشان نبود 3- نا امید شد آنکه روان خود در گناه فرو برد تا در آن
- پنهان شد 4- آنکه بدي را در روان خود جاي داد و بواسطهي همنشینی بدان و دست اندرکاري بآن عاقبت محروم خواهد بود 5
6- معنی 21- کسیکه بواسطهي بدي و زشتکاري خود را از مردم پنهان کند و گمنام شود محروم و ناامید خواهد بود. -قرآن- 1
اشاعره و معتقدین به جبر است که گفتهاند: یعنی زیان کرد و ناامید شد آنکه خدا گمراهش کرد و بدکار و نابود و بیهودهاش نمود.
طبري: یعنی ناامید شد و آن صلاح و رستگاري که براي خود میخواست بدست نیاورد آنکس که خدا گمنامش کرد و از قدر و
ارزش او کم کرد بواسطهي بخود گذاردن و رها کردن او که یاریش نکرد که براه راست رود تا اینکه او گناهکار شد و دست از
از دسّس با سه سین [ صفحه 585 ] است که یکی تبدیل بالف شده است و اینکه در زبان عرب « دسّی » فرمانبري بداشت. و کلمهي
فَأَمّا » 11 طبري: 1- طغوي نام آن آزاري است که بر ملّت ثمود رسید چنانکه در آیت دیگر است « کَذَّبَت ثَمُودُ بِطَغواها » . زیاد است
و آن عذابی بوده است که طغیان و تجاوز بر آنها کرده است و بیاندازه آنها را آزرده است و معنی چنین « ثَمُودُ فَأُهلِکُوا بِالطّاغِیَۀِ
است: عذابی که پیغمبر گفته بود دروغ شمردند 2- چون نافرمان بودند پیغمبر را دروغگو دانستند 3- همگیشان پیغمبر را دروغگو
14 ابو السعود: 1- آن عذاب « فَسَوّاها » 173- 30 -قرآن- 130 - با ضم طاء نیز قرائت شده است. -قرآن- 1 « طغوي » : خواندند. ابو الفتوح
همه را یک سال گرفت از بزرگ و کوچک که کسی نماند 2- آنها را با زمین برابر کرد 3- همه را بیکسان گرفت که کم و زیاد
15 فخر: 1- خدا باکی از اینکه آزار نداشت و چیزي از آن فروگذار نکرد 2- صالح « وَ لا یَخاف عُقباها » 12- نداشت. -قرآن- 1
پیغمبر ترسی نداشت که پایان اینکه عذاب چه خواهد بود 3- بآن مرد بدبخت آزار رسید با اینکه در اندیشهي سر انجام آن
24 سخن ما: 1- اینکه سوره با سوگندي چند آغاز شده است تا خاطرنشان کند که آدمی اگر هوي - بدکاري خود نبود. -قرآن- 1
پرست نبود رستگار است و اگر خودکامه بود بیبهره از زندگی و زیان برده است و نمونهاي از سر انجام دردناك هويپرستی مردم
پیشین آورده شده است که ملت ثمود معروف نزد اعراب بنام و آثار بازمانده از پس طغیان و تجاوز و سودجوئی بود که شتر را
کشتند و نابود شدند. 2- در آیت 11 و 14 جملههاي کذّبت و کذّبوه تکرار شده است شاید مقصود از جملهي اوّل دروغ شمردن
ادّعاي پیغمبري و شخصیّت صالح پیغمبر باشد و جملهي دوّم براي نتیجهي تکذیب است که نافرمانی باشد یعنی چون او گفت
حیوان را با نوبت آبش بخود گذارید و متعرّض نشوید آنها مانند کسی که او را دروغگو شمارند سخنش نپذیرفتند و شتر را پی
[ کردند. [ صفحه 586
سوره لیل
اشاره
92 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 109- 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
[ [سوره اللیل [ 92 ]: آیات 1 تا 21
37 وَ اللَّیل إِذا یَغشی [ 1] وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّی [ 2] وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ - 109 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
129 فَأَمّا مَن أَعطی وَ اتَّقی [ 5] وَ صَدَّقَ بِالحُسنی [ 6] فَسَنُیَسِّرُه لِلیُسري [ 7] وَ أَمّا مَن بَخِلَ وَ - الأُنثی [ 3] إِن سَعیَکُم لَشَتّی [ 4] -قرآن- 1
157 فَسَنُیَسِّرُه لِلعُسري [ 10 ] وَ ما یُغنِی عَنه مالُه إِذا تَرَدّي [ 11 ] إِن عَلَینا لَلهُدي [ 12 ] وَ إِنَّ - استَغنی [ 8] وَ کَذَّبَ بِالحُسنی [ 9] -قرآن- 1
186 لا یَصلاها إِلاَّ الَأشقَی [ 15 ] الَّذِي کَ ذَّبَ وَ تَوَلّی [ 16 ] وَ سَیُجَنَّبُهَا - لَنا لَلآخِرَةَ وَ الأُولی [ 13 ] فَأَنذَرتُکُم ناراً تَلَظّی [ 14 ] -قرآن- 1
صفحه 264 از 325
190 إِلاَّ ابتِغاءَ وَجه رَبِّه الَأعلی [ 20 ] وَ - الَأتقَی [ 17 ] الَّذِي یُؤتِی مالَه یَتَزَکّی [ 18 ] وَ ما لِأَحَ دٍ عِندَه مِن نِعمَ ۀٍ تُجزي [ 19 ] -قرآن- 1
از مصدر غشی بمعنی پوشیدن و فراگیر شدن و فرا گرفتن تاریکی در شب. « یَغشی » : 69 معنی لغات - لَسَوفَ یَرضی [ 21 ] -قرآن- 1
یعنی از « سَیُجَنَّبُهَا » . جمع شت بفتح اوّل بمعنی پراکندگی و آنچه پراکنده شده است « شتی » آسان میکنیم و توفیق میدهیم « نیسّر »
230 ترجمه: بنام خداي بخشنده بآفریدگان، مهربان بمؤمنان - 21 -قرآن- 214 - چیزي دور شد یا آن را از خود دور کرد. -قرآن- 13
1 سوگند به شب آنگه که جهان تاریک کند 2 و روز آنگه که خودنمائی کند 3 و نیز سوگند به آفرینش نر و ماده 4 که کوشش
شما بس پراکنده بود [و هر کس از کار خود چیزي بخواهد] 5 پس آن کس که پرهیزکار بود و بخشید 6 و سخن حق راست شمرد
7 بزودي آمادهي کار نیکش کنیم 8 و آنکه کف بسته بود و بخیل و خود را بینیاز شمرد 9 و نوید نیکی باور نداشت 10 بزودي
ساختهي دشواري و سختیش کنیم 11 و چون هنگام نابودیش رسد سرمایهي او بینیازش نکند 12 که همانا رهبري بر ما است 13 و
آغاز و انجام ویژهي ما 14 پس شما را ز آتشی زبانه- [ صفحه 587 ] زنان بیم دهیم 15 که فرا نگیرد مگر آن بخت برگشته آدمی
16 که سخن حق دروغ شمرد و روي از آن بگرداند 17 و زود از آن دور شود پرهیزکار کسی که 18 سرمایهي خود میبخشد تا
خویشتن پاکیزه ز هر بدي کند 19 نه چشم پاداش نیکی بکس دارد 20 و بجز جستن راه پروردگار بزرگ خود خواهشی ندارد 21
و البتّه روزي [ز سود کار خود] خوشنود بود. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بیست و یک آیه است و بمکّه نازل شده است.
کشف الاسرار: در زاویهي درویشان همه سوز طلب تو، در کوي خراباتیان همه درد نایافت تو، در «ِ بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم »
3 طبري: « وَ ما خَلَقَ- الخ » 40- کلیساي ترسایان همه نشاط جست و جوي تو، در آتشگاه گبران همه درد واماندگی از تو. -قرآن- 1
15- از علقمه نقل شده است که بشام رفتم و ابو درداء صحابی پیغمبر را دیدم پرسید از مردم کجا هستی! گفتم: کوفه. -قرآن- 1
« و الذّکر و الانثی » گفتم چنین میخواند « وَ اللَّیل إِذا یَغشی وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّی » ! گفت: عبد اللّه مسعود اینکه آیه را چگونه میخواند
او گفت: نزدیک است که مردم اینکه شهر مرا بواسطهي اینگونه قرائت گمراه شمرند با اینکه من از پیغمبر همین قرائت را شنیدم. و
بقرائت مشهور ممکن است ما براي مصدر باشد یعنی به آفرینش نر و ماده سوگند و ممکن است موصول باشد یعنی سوگند بآنکه
نقل شده « خلق الذکر و الانثی » 115 مجمع: از علی علیه السّلام و ابو درداء و إبن مسعود و خود پیغمبر - نر و ماده آفرید. -قرآن- 62
4 « سَعیَکُم لَشَتّی » 132- در قرائت آنها نبوده است و از امام صادق نیز اینکه قرائت نقل شده است. -قرآن- 128 « ما » است که کلمهي
مجمع: یعنی کارهاي شما براي چیزهاي گوناگون است بعضی براي بهشت رفتن کار میکنید، و بعضی براي دوزخ، بعضی براي
21 [ صفحه 588 ] و إبن عبّاس گفته است: - آزادي و بعضی براي نابودي خود، بعضی براي دنیا و بعضی براي عقبی، -قرآن- 1
مردي یک درخت خرما داشت که شاخهي آن بخانهي مردي فقیر بود. و چون بر درخت بالا میرفت که خرما بچیند اگر دانهاي
خرما میافتاد و بچههاي آن فقیر همسایه بر میداشتند او از درخت فرود میآمد و آن دانه میگرفت و اگر بدهان یکیشان میدید
انگشت بدهان او میکرد تا خرما را بیرون آورد. مرد فقیر به پیغمبر شکایت کرد. پیغمبر از صاحب درخت خواست که درخت
خرماي خود را بدهد در برابر درختی در بهشت. او گفت: من درخت خرما زیاد دارم و هیچکدام باین خوبی نیست و پی کار خود
رفت. مردي آنجا بود که اینکه گفتگوي پیغمبر [ص] را با او شنید و عرض کرد: اگر من درخت اینکه مرد را از او بگیرم شما
درختی در بهشت بمن میدهید! فرمود: بلی، او نزد آن مرد صاحب درخت رفت و از او خواست که درختش را بخرد. او گفت: جز
در برابر چهل درخت نمیفروشم و پس از گفتگوي خریدار چند نفر را شاهد گرفت بر خرید درخت او به چهل درخت که باو
بدهد و حضور پیغمبر رفت و عرض کرد درخت آن مرد را خریدم و بشما دادم آن حضرت بخانهي آن فقیر همسایهي درخت رفت
و فرمود: اینکه درخت خرما مال تو و خانوادهي تو است و اینکه سوره نازل شد و اسم اینکه مرد خریدار را ابو الدّحداح گفتهاند و
مقصود آن مرد صاحب درخت خرما « بَخِ لَ وَ استَغنی » ابو دحداح است و آیت دیگر « فَأَمّا مَن أَعطی وَ اتَّقی » مقصود از آیت بعد
1349 اسباب النزول: إبن ابی حاتم گفته است: ابو بکر هفت غلام را خرید و آزاد کرد - 1298 -قرآن- 1328 - است. -قرآن- 1266
صفحه 265 از 325
براي او نازل شد. عبد اللّه زبیر گفته « سَیُجَنَّبُهَا الَأتقَی » که مسلمان شده بودند و صاحبانشان آنها را براي اسلام آزار میدادند آیت
است پدر ابو بکر باو گفت: چرا اینکه غلامهاي ناتوان را میخري و آزاد میکنی! غلام توانا و چابک آزاد کن که در آینده بتوانند
تا آخر « فَأَمّا مَن أَعطی » بپاس آزادي بتو کومک کنند و در برابر دشمن بایستند او گفت: من براي رضاي خدا میکنم. اینکه آیه
6 طبري: در معنی اینکه جمله اختلاف « صَدَّقَ بِالحُسنی » [ 518 [ صفحه 589 - 195 -قرآن- 497 - سوره براي او نازل شد. -قرآن- 169
است 1- آنکه درست و راست دانست نوید خداوندي را بر پاداش آنچه میبخشد 2- مقصود از حسنی بهترین سخن است که لا اله
الّا اللّه باشد یعنی آنکه توحید را درست دانست و یکتا پرست بود 3- یعنی بهشت و مزد خداوند را باور داشت 4- آنچه را که خدا
دستور داده و براي آن وعده داده تصدیق کرد و بآن رفتار کرد. ولی چون سخن در تقوي و بخشش است بهترین معانی اینکه است
22 پیغمبر فرمود: هر روز - که حسنی عوض خداوندي باشد از بخشش آدمی، و از ابو درداء نقل شده است که او گفت: -قرآن- 1
یعنی بخشنده راي عوض بده و مال « اللّهم اعط منفقا خلفا و اعط ممسکا تلفا » خورشید که غروب میکند دو ملک آواز میکنند
7 طبري: یعنی او را آماده میکنیم براي خوي و خاصیت آسانی و سهل گرفتن دشواري که « فَسَ نُیَسِّرُه لِلیُسري » . بخیل را نابود کن
29 مجمع: 1- باو توفیق میدهیم که راه آسانتر را پیدا کند در - انجام وظایف رضاي حق باشد تا به پاداش او بهشت دهند. -قرآن- 1
عبادت خدا که با میل و کوشش در آن باشد 2- او را آماده میکنیم براي حالت آسانی و خوشی که رسیدن بهشت باشد. فی ظلال
کرد واصل شده است بآسانی بمقصود خود و بمدارا و آرامی در زندگی. آسانی و سبک کاري از « یسري » آن را که خدا آمادهي
خود او سر ریز میکند و بهمه کس و همه چیز که با او سر و کار دارند سرایت میکند، همه چیز را به آسانی میبیند و گام به
آسانی بر میدارد و به همه کار بآسانی و سبکی دست دراز میکند و بآرامش و آسودگی به مقصد میرسد و با اینکه خاصیّت همه
او هم به پیروي آن « نُیَسِّرُكَ لِلیُسري » چیز را در ضمیر خود انجام شده میبیند و بهمان گونه که به پیغمبر نوید داده شده است
10 ابو الفتوح: یعنی او را در « فَسَنُیَسِّرُه لِلعُسري » [ 545 [ صفحه 590 - حضرت میرود و از زندگی برخوردار میشود. -قرآن- 521
29 فخر: دو کلمهي یسري و عسري چند معنی - کار خود آزاد گذاریم براي کار دشوارتر که گناه و گرفتاري جهنّم باشد. -قرآن- 1
شده است: 1- یسري یعنی خیر و عسري یعنی شرّ 2- اوّلی آسانی انجام وظائف و خودداري از ناشایستهها. دوّمی دشواري اینکه کار
بر آدمی 3- یسري یعنی آسانی آن کار نیک که انجام داده است و مثل اینکه است که گفته شود آمادهاش میکنیم تا باز در راه
خدا ببخشد و عسري بر عکس یعنی آمادهاش میکنیم که بر آن بخل گذشتهي خود پا بر جاي بماند. و قفّال گفته است همهي
اینکه معانی ممکن است در لغت مجاز باشد چون از هر کاري سر انجام آن منظور است و هر چه سر انجامش آسایش و آسانی و
پسند بود یسري گفته میشود که نتیجهي همه عبادات و نکوکاریها همین است اگر سر انجام برنج و دشواري کشید عسري خواهد
بود و همهي گناهان داراي اینکه نتیجه هستند. و معتقدین بجبر باین آیه استدلال کردهاند که مؤمن نکوکار را خدا آمادهي آن
فَسَنُیَسِّرُهُ » میکند و کافر بد کار را هم خدا آمادهي آن میکند. قفّال از استدلال باین آیه چنین جواب داده است: 1- جملهي
جَزاءُ » گفته شده است مثل « نیسّر » نیز « عسري » براي « فَسَ نُیَسِّرُه لِلیُسري » استعمالی است مجازي که براي قرینه جملهي اوّل « لِلعُسري
فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ » در صورتی که جزاي بدکاري کار بد و سیّئه نیست بلکه خوب است و لازم و حسنه است یا مثل « سَیِّئَۀٍ سَیِّئَۀٌ مِثلُها
که آزار درد- ناك بشارت و خوش خبري نیست بلکه بیم است و خبر ترسناك. پس چون آن مهربانی حق که وادار به «ٍ أَلِیم
فَسَنُیَسِّرُهُ » آمده است 2- جملهي « نیسّر » شده است براي قرینه محروم شدن از اینکه مهر حق نیز « نیسّر » فرمانبري میکند تعریف به
که نسبت بحق داده شده است نه از آن رو است که خدا فاعل و انجام دهندهي آمادگی و آسانی براي بدي است بلکه از « لِلعُسري
-1035- آن رو است که توانائی و وسیلهي هرچیز از او پیدا شده است از اینروي گفته شده است ما آماده کردیم -قرآن- 1007
1632 [ صفحه 591 ] یعنی قدرت و توانائی دادیم مانند - 1344 -قرآن- 1604 - 1206 -قرآن- 1311 - 1119 -قرآن- 1170 - قرآن- 1091
یعنی خدایا بتها بسیاري را گمراه کردند با اینکه بت گمراه نمیکند ولی پرستش آن وسیلهي « رَب إِنَّهُن أَضلَلنَ کَثِیراً » اینکه آیه
صفحه 266 از 325
گمراهی است 3- مقصود از اینکه جمله اینکه است که ما اینگونه آدمی را محکوم کردیم بتوانائی بر زشتی و او توانا و آمادهي
زشتی و بدي است. و از علی علیه السّلام نقل شده است که پیغمبر فرمود: خداوند جاي هر آدمی را در بهشت یا جهنّم میداند. آن
حضرت عرض کرد: پس امیدي بعمل نیک خود نداشته باشیم! فرمود چنین نیست و باید شما کار خوب بکنید که هر کسی
إِن سَ عیَکُم- » 91 سخن ما: 1- آیت چهارم - آمادگی دارد براي آنچه در اختیار او است و از بهر او آفریده شده است. -قرآن- 52
با چند سوگند یک حقیقت بمردم نشان داده شده است که شما آدمیان در فکر و کار خود و سود و زیان آن از هم گسیخته و « الخ
پراکندهاید که هر یک جوري فکر میکنید و راهی پیش میگیرید و هدفی در کار خود دارید و دستاویزي براي خود پیدا میکنید
فَأَمّا مَن أَعطی » 2- آیت 5 و 8 44- که حدّ مشترکی با هم ندارید و اندیشهي همکاري و هم زیستی در سر نمیپرورانید. -قرآن- 27
در دنبالهي نشان دادن خوي آدمی باین دو آیه او را بدو دسته تقسیم میکند و راه نجات از اینکه بدخوئی و « ... وَ أَمّا مَن بَخِلَ- الخ
رستگاري را نشان میدهد و هم موجب گرفتاري و بدبختی را که اینکه پراکندگی فکر و کار، روش مردم بخیل و بد رفتار و دروغ
پندار است ولی اگر بخشندگی و پرهیزگاري بود و حقایق پذیرفته شد سرمایهي تمدّن و همزیستی و هم آهنگی آدمیان فراهم
پس از آنکه در آیات پیش مردم را بدو دسته « فَسَنُیَسِّرُه،ُ لِلیُسري ...- لِلعُسري » 3- آیات 7 و 10 62- 36 -قرآن- 41 - است. -قرآن- 16
تقسیم کرد باین دو آیه ریشه و نتیجه کار هر یک را نشان میدهد که اگر کسی راه راست پیش گرفت از سوي خداوند باو کمک
میشود چون براي خود و دیگران خوبی خواسته است پس همان فکر و کار خوبی او را تقویت میکند چه او با اندیشه و کارش در
64 [ صفحه 592 ] براي خود و دیگران دشواري پسندید و پیش گرفت - 46 -قرآن- 54 - قدرت خدا هستند. و اگر کسی -قرآن- 18
همان خواستهي او و رفتارش که با خودش در قدرت خدا هستند او را بسوي دشواري جلو میبرد و کومک بدکاري او میشود.
پس اینکه آیات نمیفهماند که آدمی در کار خود وادار شده و مجبور است بلکه در آنچه اصل آفرینش او و دگر آفریدگان است
یکی هستند و از جهانی دگر درست شدهاند که خود ندانسته پدید آمده است، و اختیار نداشته است و آنچه نتیجهي کار زندگی او
است در اختیار او است که چگونه بیندیشد و کدام را برگزیند، پس آدمی ز آغاز تا بانجام نه مجبور است نه مختار بلکه ترکیبی
است از جبر کلّی اوّلی و اختیار جزئی بعدي. 4- بقیّهي آیات تا آخر سوره میفهماند اختیار آدمی را در کارهاي روزانهي خود
چون گفته شده است او مال فراهم کرد و سودش نداد پس در جمع مال اختیار داشته است. پس از آن گفته شده است هدایت
وظیفهي ما است که رهبري کنیم و او هر چه خواهد از آن استفاده کند ولی آغاز و انجام به قدرت ما است که او را درست کردیم
و سر انجام بسزاي کارش برسانیم.
سوره ضحی
اشاره
93 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 109- 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
[ [سوره الضحی [ 93 ]: آیات 1 تا 11
37 وَ الضُّحی [ 1] وَ اللَّیل إِذا سَجی [ 2] ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی - 109 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
127 وَ لَسَوفَ یُعطِیکَ رَبُّکَ فَتَرضی [ 5] أَ لَم یَجِ دكَ یَتِیماً فَآوي [ 6] وَ وَجَدَكَ - 3] وَ لَلآخِرَةُ خَیرٌ لَکَ مِنَ الأُولی [ 4] -قرآن- 1 ]
183 وَ أَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر [ 10 ] وَ أَمّا بِنِعمَۀِ رَبِّکَ فَحَدِّث - ضَا  لا فَهَدي [ 7] وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغنی [ 8] فَأَمَّا الیَتِیمَ فَلا تَقهَر [ 9] -قرآن- 1
شب آرام شد، بدرازا کشید، شتر ناله « سَجی » . هنگام نموداري و نورانی بودن خورشید « الضُّحی » : 80 معنی لغات - 11 ] -قرآن- 1 ]
صفحه 267 از 325
-23- بر او چیره مشو و بیچارهاش -قرآن- 13 « فَلا تَقهَر » . نیازمند « عائِلًا » . کسی را دشمن داشت، چیزي را کباب کرد « قَلی » . کرد
جلوگیري مکن و از پیش خود « فَلا تَنهَر » . 199 [ صفحه 593 ] مکن - 176 -قرآن- 186 - 121 -قرآن- 167 - 71 -قرآن- 114 - قرآن- 64
20 جهت نزول: اسباب النّزول: نقل است که پیغمبر یک شب یا دو شب بیمار شد و نیمه شب به عبادت بلند نشد. - مران. -قرآن- 7
زنی عرب به آن حضرت عرض کرد: گویا شیطانت تو را رها کرده است اینکه سوره به جواب اینکه سخن نازل شد و نقل است
چندي وحی به پیغمبر نرسید مردم گفتند: پیغمبر را رها کردند اینکه سوره نازل شد. ترجمه: بنام خداي بخشنده به آفریدگان مهربان
بفرمانبران 1 سوگند بروز روشن 2 و به شب تیره و آرام 3 که خدایت نه تو را بخود گذارد و نه ناپسند و دشمن داشت 4 و البتّه
پایان زندگانیت بهتر ز اوّل بود 5 چه خداي تو چندان بخشدت که خشنود شوي 6 نه مگر یتیم و بیپناه بودي و او پناهت داد و
نگهبانیت کرد! 7 و هم راه دین و زندگی ندانستی و او راهنمایت بود! 8 مگر تو درویش و نیازمند نبودي که خداي تو بینیازت
کرد! پس یتیمان را تو زیر دست و بیچارهي خود مکن 10 و نه گدایان را ز خود رانده و ناامید کن. 11 و نعمت پروردگار خود یاد
کن و باز گوي. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره یازده آیه است و همگی به مکّه نازل شده است. کشف: اینکه سورهي سوّم
- 77 -قرآن- 100 - و پس از آن اینکه سوره. -قرآن- 70 «ِ ن وَ القَلَم » بوده است و دوّمین « اقرَأ » است که نازل شده است چون نخستین
1 مجمع: چند معنی شده است: 1- سوگند به روشنائی همهي روز 2- نخستین ساعت روز 3- وسط روز که بلندي « وَ الضُّحی » 117
یعنی چون شب بر قرار شد یا تاریکی شب همه جا را « إِذا سَجی » آفتاب باشد و بعضی گفتهاند: یعنی سوگند بخداوند روز. و
3 کشف: اینکه جمله جواب سوگند اوّل « ما وَدَّعَکَ- الخ » 203- 14 -قرآن- 191 - پوشاند و یا تاریکی شب جلو آمد. -قرآن- 1
15 [ صفحه 594 ] و واگذار ننمود. - سوره است یعنی خداي تو را از بخشش خود و گرامی داشتن و وحی کردن رها نکرد -قرآن- 1
چون اینکه کلمه مشتق از تودیع المسافر است یعنی رها کردن او و جدائی از او. و بعضی گفتهاند: اینکه کلمه مشتق است از تودیع
یعنی از « ما قَلی » الثّوب یعنی نگاهداري لباس از کهنگی و ناچیزي پس معنی چنین است که خداي تو را مبتذل و بیارزش نکرد. و
بدون تشدید خواندهاند و در معنی « ودع » : 298 مجمع - آن روز که تو را دوست داشت ناپسند و دشمنت نداشت. -قرآن- 288
1- جهان دیگر براي تو از اینکه زندگی 21- 4 مجمع: اینکه آیه دو معنی شده است: -قرآن- 1 « وَ لَلآخِرَةُ خَیرٌ- الخ » . تفاوت نیست
بهتر خواهد بود 2- سالهاي آخر عمرت از اینکه دوره بهتر است که مردم مسلمان میشوند و توانائی تو بر عرب بیشتر میشود و
5 طبري: در مقصود از اینکه آیه اختلاف است که آنچه به پیغمبر [ص] خواهند « وَ لَسَوفَ- الخ » . سرزمینهاشان به فرمان تو میشود
داد چه خواهد بود! 1- مقصود نعمت بهشت است یعنی خداي تو چندان از آن بتو دهد که خشنود باشی 2- یعنی هیچ کس از
13 مجمع: یعنی از شفاعت و - خانوادهي آن حضرت به جهنّم نرود و آن اندازه از آنها خدا بیامرزد که او خشنود شود. -قرآن- 1
دیگر کرامتها چندانت دهد که خشنود شوي و حارث بن شریح از محمّد بن علی بن محمّد حنفیّه نقل کرده است که او گفت شما
ولی ما اهل بیت پیغمبر میگوئیم اینکه آیه « یا عِبادِيَ الَّذِینَ أَسرَفُوا- الخ » مردم عراق گمان دارید امیدوارتر آیت قرآن اینکه است
که به شفاعت چندان از آنها که معتقد به لا اله الّا اللّه هستند خدا بیامرزد تا آن حضرت بگوید: « الخ -« وَ لَسَوفَ یُعطِیکَ » است
261 -قرآن- - راضی شدم. و امام صادق فرمود: رضا و خشنودي پیغمبر اینکه است که هیچ یکتاپرست در دوزخ نماند. -قرآن- 227
350-327 ابو الفتوح: امام باقر [ع] از پدرش امام زین العابدین [ع] از عمویش محمّد حنفیّه از پدرش علی علیه السّلام نقل کرد که
پیغمبر [ص] فرمود در محشر چندان گناهکار [ صفحه 595 ] شفاعت کنم تا ز من پرسند آیا راضی شدي و من گویم راضی شدم و
را گمان دارید امیدوارتر آیت قرآن است! « یا عِبادِيَ الَّذِینَ- الخ » پس از اینکه علی [ع] روي بمردم کرد و فرمود: شما عراقیها آیت
امیدآورتر میدانیم و مقصود شفاعت است و در خبر « وَ لَسَوفَ- الخ » آنها گفتند: بلی. فرمود: ما که اهل بیت پیغمبریم اینکه آیه را
است که پیغمبر [ص] فرمود: چندان به شفاعت من بیامرزند که من گویم: حسبی حسبی. یعنی مرا بس است بس است. -قرآن-
یعنی پروردگارا به سویت شتاب کردم تا ز من خشنود « عَجِلت إِلَیکَ رَب لِتَرضی » 311 کشف: موسی گفت - -169-145 قرآن- 299
صفحه 268 از 325
و چه فاصله است میان آنکه رنج کشد تا « وَ لَسَوفَ یُعطِیکَ رَبُّکَ فَتَرضی و فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبلَۀً تَرضاها » باشی ولی با محمّد گفتند
219 حسینی نوشته: - 180 -قرآن- 183 - 53 -قرآن- 140 - برضاي حق رسد و آنکه چنان با او رفتار کنند تا راضی شود. -قرآن- 18
نماند بدوزخ کسی در گرو || که دارد چنین سیّدي پیشرو عطاي شفاعت چنانش دهند || که امّت تمامی ز دوزخ رهند روح
البیان: شیخ اکبر- قدّس سرّه الأطهر- گویا مقصودش محی الدّین باشد گفت: در شهر قرطبه مقصود پاي تخت مملکت اندلس است
که گرانادا شهر مشهور اسپانیا باشد چندي در مراقبه بودم خداوند همهي پیغمبران از آدم تا خاتم را بمن نمود و از آن میان هود
پیغمبر با من سخن گفت که ما اینجا فراهم شدهایم تا حضور پیغمبر شفاعت کنیم: جسارت حلّاج را ببخشد چون او چنین بیادبی
پس بایستی براي هر کافر و « لَسَوفَ یُعطِیکَ رَبُّکَ فَتَرضی » کرد و گفت همّت آن حضرت از مقام او کمتر بود زیرا خدا باو فرمود
مؤمن شفاعت میکرد ولی خود فرمود: من آنها را شفاعت میکنم که دست اندرکار گناه کبیره باشند. چون او چنین گفت پیغمبر
542- [ص] را در یکی از حالات خود دید که باو فرمود: اي منصور تو به شفاعت من اعتراض کردهاي! عرض کرد: -قرآن- 504
چنین بوده است. فرمود مگر اینکه سخن من نشنیدي که گفتم: خدا فرمود: چون [ صفحه 596 ] بندهي خود را دوست بدارم گوش و
چشم و زبان و دست او باشم! عرض کرد: بلی یا رسول اللّه شنیدهام. فرمود: چون حبیب خدا باشم او زبان گویاي من باشد پس
شفاعت کننده و شفاعت شده او است و من در اینکه میان هیچم. پس چه سوزنش بر من کنی. گفت: توبه کردم کفّارهي گناهم چه
باشد! فرمود: خود را براي خدا قربانی کن. عرض کرد از چه راه! فرمود: بشمشیر شرع من خود را بکش. اینکه بود که بآن ماجري
گرفتار شد. آنگاه حضرت هود چنین گفت: از آنگاه که حلّاج از دنیا رفته است تا کنون به حضور پیغمبر راه نیافته است و ما براي
شفاعت آمدهایم که بیش از سیصد سال میگذرد و او محروم است. و بعضی از اهل معرفت گفتهاند: حقیقت محمّدي اصل هر
لَسَوفَ ...- » : حقیقی است و وجود و مظهر محمّد مادّهي هر موجود و پدیده است و مرجع همه کار او خواهد بود و خدا که فرمود
و رضاي او فراهم نشود مگر به بازگشت همه پراکندگیها بسوي او که اهل جمال به پیشگاه جمال او جمع شوند، و مردم « فَتَرضی
جلال نزد جلالش گرد آیند. إبن عطا گفته: باین آیه گویا از پیغمبر میپرسند آیا اینکه بخشش را در عوض وصال حق میپذیري
یعنی همّتی بلند داري که در هیچ مرتبهاي فرود نمیآئی و چیزي از آن تو را «ٍ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم » : او بگوید: نه، باو گویند
خشنود ندارد. و در تأویلات نجمیّه گفته است: معنی آیه اینکه است: همهي کمالات ذاتی و کرامات اسماء و صفاتی که در تو
ممکن است و استعداد آنها را داري از تو نمودار خواهد شد و همهي استعدادات تو بفعلیّت میرسد و همهي امکانات و آمادگیها
713 تأویلات - 385 -قرآن- 678 - 368 -قرآن- 376 - که براي تو فرض شود یکبارگی و یکجا نمودار و فراهم شود. -قرآن- 359
کاشانی: یعنی چون یکبارگی ز خود نابود و هیچ شدي یک وجود حقیقی و حقانی و پدیداري بدرستی و پایداري بتو میدهند که
راهنماي مردم باشی و آنها را بسوي حق ببري پس به همانگونه که بوجود مادّي خود خشنود بودي بوجود حقّانی خشنود شوي. [
1- یعنی پدر و مادرت مردند و خدا 35- 6 مجمع: اینکه آیه دو معنی شده است: -قرآن- 1 « أَ لَم یَجِ دكَ یَتِیماً فَآوي » [ صفحه 597
عبد المطّلب را بتو مهربان کرد که تو را پرستاري کرد و چون او رفت تو را به ابو طالب سپرد و او بخوبی تو را پرستاري کرد. از
امام صادق [ع] پرسیدند چرا پیغمبر را خدا یتیم کرد! فرمود: تا کسی را بر او حق تربیت نباشد 2- یعنی نه تو را یگانه آفرید که در
برتري و بزرگی همانند نداشتی و بنزد خود جاي داد و به پیغمبري برگزید. و کلمهي یتیم مشتق از درّه یتیمه است یعنی درّ بیمانند
بفتح همزه بدون الف خواند « أوي » -3 تو یتیم بودي او پناهگاه یتیمانت کرد و گریزگاه همهي مردم. ابو الفتوح: اشهب العقیلی
یعنی بر تو رحم آورد. کشف: بعضی گفتهاند: خدا پیغمبر را یتیم کرد تا مردم گمان نبرند که مقام پیغمبر بواسطهي پدر مادر بود
که خود و قبیله یا بمالشان کوشیدند تا او را چنین بالا بردند و هم فقیرش کرد، تا پیشرفت او را از سرمایهاش ندانند. حسینی نوشته:
بیت: بس، که غوّاص کرم در تک دریاي قدیم || غوطه زد تا به کف آورد چنین درّ یتیم دید تو را که گوهر یگانه بکمال قابلیّت
از همه کائنات منفرد بودي و بقطع علاقه از ما سوي متوحّد، تو را متمکّن ساخت در حضرت احدیّت جمع که مقام خاص تو است.
صفحه 269 از 325
تأویلات: تو تنها بودي و به پردهي صفات نفسانی از نور پدر حقیقی که روح القدس است پوشیده بودي و محروم پس به پیشگاه
خود جایت داد و در دامن پرورش کبریائی بپروراند و ادب آموخت و عهدهدار کار پدرت روح القدس شد تا تو را پاکیزه و
22 [ صفحه 598 ] بغیر آنچه اکنون داري بودي - 7 طبري: چند معنی شده است: 1- تو -قرآن- 1 « وَ وَجَدَكَ ضَالا- الخ » . ورزیده کند
- و اینکه دین و آداب نداشتی 2- چهل سال به روش مردم بودي 3- تو را میان مردمان گمراه دید راهنمایت شد. مجمع: 1
سرگردان بودي و راه زندگی نمیدانستی و خدا راه آن بتو آموخت 2- تو درست ز نادرست جدا نمیتوانستی و خدا خرد تو را بالا
برد و راه حق را بتو نمود 3- تو در درّههاي مکّه گم شده بودي و ابو جهل که دشمن سرسخت تو شد تو را دید و نزد پدر بزرگت
عبد المطّلب برد 4- نقل است: در راه شام که براي خدیجه به تجارت رفته بود شب شتر آن حضرت از راه جدا شد ولی خداوند او
را بکاروان رساند 5- مردم از تو گمراه بودند و تو را قدر نمیدانستند پس بتو آنها رهنمائی شدند و تو بینام و نشان بودي خدا
مشهور و نامدارت کرد. کشف: 1- تو را دید که خود را نمیشناسی تو را بنفس و حال خودت آگاه کرد. و کلمهي ضلال غیر از
یعنی انجام دادم و « فَعَلتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ ال ّ ض الِّینَ » معنی گمراهی و بدکاري به معانی دیگر استعمال شده است: 1- سخن موسی
یعنی دوستی مفرط نسبت به یوسف 3- سخن زنان مصر با «ِ إِنَّکَ لَفِی ضَ لالِکَ القَدِیم » نمیدانستم 2- سخن برادران یوسف با پدر
یعنی یکیشان شهادت را « أَن تَضِل إِحداهُما » یعنی عشق آشکار به یوسف 4- در شهادت زنان «ٍ لَنَراها فِی ضَلال مُبِین » همسر پادشاه
یعنی « إِنّا لَضَالُّونَ » 5- در داستان جنّۀ المآرب 531- 453 -قرآن- 506 - 346 -قرآن- 421 - 239 -قرآن- 308 - فراموش کند. -قرآن- 194
ما ببیراهه رفتیم. و هیچیک از اینکه معانی با گمراهی از دین و سعادت مطابقت ندارد. و پیغمبر در میان کافران بود و از آنها خدیجه
51 حسینی نوشته: در حقایق سلمی - را بزنی گرفت ولی هرگز بت نپرستید و به زشتکاري مرسوم در عرب میل نکرد. -قرآن- 31
مذکور است که تو را یافت دوستی مستغرق در معرفت و محبّت، بر تو منت نهاد و به مقام قرب رسانید. فخر: 1- عرب درختی که
در بیابان باشد و جز آن نباشد ضالّه گوید [ صفحه 599 ] و اینکه آیه چنان است که میگوید در آن سرزمین جهل که درخت
یعنی مؤمن « الحکمۀ ضالّۀ المؤمن » دانشی نبود تو را یگانه درخت بارور برهبري خلق دید و مردم را بوسیلهي تو هدایت کرد. مثل
جز حکمت چیز دیگر نمیجوید و نمییابد. 2- آنگاه که کودك بودي راه خدا شناسی نمیدانستی 3- روش پیغمبري نمیدانستی
و چنین امید در دلت نبود 4- اینکه آیه به مناسبت مردم گفته شده است یعنی مردم تو را خدا گمراه دید و بوسیلهي تو هدایتشان
کرد. 5- تو را در میان گمراهان یکتا و جدا دید هدایتت کرد تا مردم با تو آمیختند و بدین حق دعوتشان کردي 6- سرگردان و
راه خود گم کرده بودي و بدست کافران مکّه گرفتار بودي و راه هجرت نمیدانستی خدا راهنمایت شد تا هجرت کردي 7- راه
قبله نمیدانستی و سرگردان در آن بودي تا تکلیف تو را روشن کردیم 8- اشاره است به آنچه علی علیه السّلام نقل کرده است که
پیغمبر [ص] فرمود: هرگز به کارهاي مردم جاهلیّت رغبت نکردم مگر دو نوبت که در هر دو خداوند جلوگیرم شد. شبی با تازه
جوانی از قریش در بالاي شهر مکه گوسفند میچراندیم باو گفتم: تو گوسفندهاي من را وارسی کن تا من بروم در شب- نشینی
جوانان شرکت کنم و از آنجا روانه شدم تا رسیدم باوّل خانههاي مکّه آواز ساز و دایره شنیدم و گفتند فلان زن و مرد عروسی
دارند آنجا به تماشا نشستم و خداوند خواب را بر من چیره کرد تا گرمی آفتاب بیدارم کرد و چون بازگشتم و او از سرگذشتم
پرسید پاسخش گفتم: خوابم گرفت و چیزي ندیدم. باز شبی دیگر گوسفند را باو سپردم و رفتم براي شرکت در جشنی و خوابم
گرفت و گرمی آفتاب بیدارم کرد و ز آن پس اندیشهي اینکه کارها نکردم، و اینکه بیستمین معنی است که امام فخر براي اینکه
آیه نقل کرده است که ما بیشتر آنها را ضمن نقل از دیگران نوشتیم. تفسیر صفی علیشاه: اصل اینکه باشد که از توحید ذات || دور
« وَ وَجَدَكَ عائِلًا- الخ » [ بودي، محتجب اندر صفات پس نمودت ره بتوحید وجود || و آن نبد جز موهبت اندر شهود [ صفحه 600
22 مجمع: 1- یعنی تو را - قرآن- 1 - .« و وجدك عدیما فآوي » 8 طبري: از مصحف عبد اللّه مسعود نقل است که چنین بوده است
بمال خدیجه و غنائم جنگی بینیاز کرد 2- تو را به قناعت و رضا بآنچه رسد بینیاز کرد که بینیازي بزیادي مال نیست بلکه خدا
صفحه 270 از 325
یعنی در آفریدگان یگانه بودي مردم « یَتِیماً فَآوي » او را سازگار با روزي سرنوشت او کرده بود. و از امام رضا علیه السّلام نقل است
یعنی مردم تو را نمیشناختند بسوي تو رهنمائی شدند. و « وَجَ دَكَ ضَ الا فَهَدي » را خدا بنزد تو جاي داد که هدایت شوند و
« عیّلا » یعنی تو عیال مند بودي که مردم در علم بار بر دوش تو بودند و تو همه را ز علم بینیاز کردي و آموختی. و « وَجَ دَكَ- الخ »
468 حسینی نوشته: در حقایق القرآن فرموده که فقیر - 398 -قرآن- 458 - 282 -قرآن- 371 - به تشدید یا نیز خواندهاند. -قرآن- 265
بودي بمشاهده خلق تو را غنی گردانیدم به مکاشفهي انوار جمال خود. عبده: چون پدر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جز یک
9 طبري: در مصحف عبد اللّه « فَأَمَّا الیَتِیمَ- الخ » . شتر و یک کنیز براي او چیزي نگذارده بود از اینکه روي او را فقیر خطاب کردند
21 مجمع: یعنی مانند عرب جاهلی یتیم را خوار مکن و مالش نابود مکن. و از ابی - به کاف بوده است. -قرآن- 1 « فلا تکهر » مسعود
اوفی نقل است که حضور پیغمبر [ص] نشسته بودیم پسر بچهاي آمد و گفت: غلام یتیم و اخت لی یتیمۀ و امّ لی ارملۀ اطعمنا ممّا
اطعمک اللّه اعطاك اللّه ممّا عنده حتّی ترضی یعنی من پسري یتیم هستم و خواهري دارم یتیم و مادري بیشوهر، آنچه خدا بتو داده
بما هم بده تا خدا از آنچه خود دارد بتو دهد چندانکه راضی شوي. پیغمبر فرمود اي بچه چه خوب سخن گفتی. آنگاه فرمود اي
بلال هر چه داریم بیاور او بیست و یک دانه خرما آورد فرمود: هفت دانه مال خودت و بهر کدام آنها نیز هفت دانه بده. [ صفحه
10 طبري: یعنی چون نیازمندي از تو چیزي خواست از خود مران و باو خوراکی بده و انجام خواستهاش « وَ أَمَّا السّائِلَ- الخ » [601
22 فخر: 1- مقصود کسی است که خواهش علم و دانش دارد 2- هر کس که چیزي بخواهد. و سه جاي قرآن براي - کن. -قرآن- 1
خواهنده به پیغمبر عتاب شده است: 1- روزي با سران قریش نشسته بود که عبد اللّه بن امّ مکتوم وارد شد و او کور بود و از روي
دوش مردم میگذشت تا جلو آن حضرت نشست و گفت: چیزي از آن که خدا بتو آموخته مرا بیاموز. اینکه کار او بر آن حضرت
323 خوب است انجمن - -2 قریش به او گفتند: -قرآن- 303 « عَبَسَ وَ تَوَلّی- الخ » گران آمد و روي درهم کشید اینکه آیه نازل شد
-3 پیغمبر « وَ اصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدعُونَ » ما را از فقرا جدا کنی چون پیغمبر خواست بخواهش آنها رفتار کند اینکه آیه آمد
نشسته بود عثمان خوشهاي خرما آورد و جلو آن حضرت نهاد چون خواست بخورد کسی از پشت در فریاد کرد: خدا بیامرزد آن
بندهي خود را که بما مهربانی کند. پیغمبر فرمود خرما را به فقیر دهند عثمان میخواست اینکه خرما را پیغمبر میل کند آن را از او
خرید و دوباره حضور پیغمبر نهاد و چون خواست میل کند آن مرد برگشت و همان سخن را دوباره گفت و سه بار اینکه کار تکرار
680 عبده: - 154 -قرآن- 661 - قرآن- 108 - .« الخ -« أَمَّا السّائِلَ » شد تا اینکه پیغمبر باو فرمود: تو تاجري یا فقیري! اینکه آیه نازل شد
مقصود از سائل خواهندهي مال نیست چون در قرآن اینکه دسته مردم را به مسکین و فقیر نامیده و دستوري براي سائل مال داده
نشده است بعلاوه در برابر آیت هفتم که یادآوري شده است تو گمراه و نادان بودي و تو را تربیت کردیم مناسب است که اینکه
دستور در برابر آن نعمت باشد که چون بتو علم دادیم اگر سائل علم نزد تو آمد ناامیدش مکن. و آنچه روایت از پیغمبر نقل
11 طبري: 1- مجاهد « بِنِعمَۀِ رَبِّکَ » [ کردهاند که براي سائل دستورهائی داده است درست نیست و نمیشود قبول کرد. [ صفحه 602
گفته است: یعنی پیغمبري را بمردم یادآوري کن 2- مسلمانان معتقد بودند که یک جور شکر نعمت اینکه است که آن نعمت را با
21 مجمع: امام صادق علیه السّلام فرمود: یعنی آنچه را خدا بتو داده و برترت کرده و روزي - دیگران بگویند و نقل کنند. -قرآن- 1
رسانده و احسان کرده و راهنمائیت نموده جمله را براي مردم بازگوي. فخر: یعنی چون حق یتیم را دادي و سائل را نراندي اینکه
نعمت و توفیق را براي دیگران بگو تا پیروي ز کار نیک تو کنند چنانکه از حضرت حسین إبن علی علیه السّلام نقل است که فرمود
عبده: مقصود از اینکه جمله نقل مال و سرمایه نیست چون از پیغمبر شنیده نشده است .« اذا عملت خیرا فحدّث اخوانک لیقتدوا بک »
که نامی از مال و جلال خود برده باشد بعلاوه که یادآوري اینگونه برتریها خود ستائی است پس اینکه جمله کنایه از بخشیدن است
یعنی آنچه از نعمت خداوندي بتو رسد بدیگران بده. حسینی: مقصود از نعمت احکام پیغمبري است و مقصود از حدّث ابلاغ آنها
است. و چون نام بخشنده و منعم دلها را بخود متوجّه میکند از اینروي دستور داده شده است که نعمت خداوندي را بیاد مردم آورد
صفحه 271 از 325
تا مردم دوست خدا شوند. سخن ما: 1- لحن اینکه سوره خود نشان میدهد که در روزگار نخستین وحی و الهام فرود آمده است
چون در همهي آن روي سخن با خود پیغمبر است و مطلبی که مستقیم متوجّه مردم باشد در آن نیست و با سوگند که آئین بلاغت
عرب است آغاز شده تا خاطر پیغمبر مطمئن شود که بمانند روشنی روز و تاریکی شب شک نیست اینکه تحریکات درونی و
الهامات قلبی تو از آن است که دوست و مشمول عنایت حق شدهاي و اگر کمی و نارسائی در خود بیابی اندیشه مدار که دنبالهي
کارت دمبدم بهتر است و برتر و نشانهي درستی اینکه نوید همان است که در گذشتهي زندگی خود دیدي با همه نادانی و بینوائی
ظاهر در معنی « لَلآخِرَةُ- الخ » و از دست [ صفحه 603 ] دادن مادر و پدر چنان سرپرستی شدي که به اینکه جا رسیدي. 2- آیت 4
عام است که ز آغاز زندگی باشد تا برترین مقامات معنوي و عالم دیگر چون براي دلداري است که پیوسته روي کارت به بهبودي
نیز اختصاص بیک بخشیدنی ندارد چه مناسب با آغاز وحی و دلداري پیغمبر یک « یُعطِیکَ- الخ » 3- آیت 5 23- است. -قرآن- 12
معنی فراگیر است که در آینده همه چیز بتو میدهند و دینت جهانگیر میشود و پیروانت بشفاعت وجود و تبلیغ تو آمرزیده
را نیز نمیتوان بمعنی مخصوص دانست چون پس از دلداري و استواري پایگاه « أَمَّا السّائِلَ » 4- آیت 10 22- میشوند. -قرآن- 12
آغاز شده است که بگفتهي لغتنویسان حرف تفصیل است تا بفهماند سه « اما » پیغمبري سه دستور بآن حضرت دادهاند و با کلمهي
دستور کلّی است براي سه دسته که خصوصیّتی در هیچیک آنها نیست پس هر تیمی که باشد و هر خواهنده که گویند خواهشی
دارد و هر چه نعمت خداوندي شمرند از اینکه سه دسته است و بایستی پیغمبر چنین باشد که کسی را ز خود نراند و ناامید نکند و
از همین گونه است که آنچه از سوي حق عنایت شده « أَمّا بِنِعمَۀِ- الخ » 5- آیت 11 32- قدر نعمت را بدیگران بشناساند. -قرآن- 13
حدیث نفس را نیز بفهماند و دامنهي دستور فراختر « فَحَدِّث » است بایستی پیغمبر یادآوري کند و بگوید بعلاوه ممکن است جملهي
از آن باشد که مفسّرین نوشتهاند، و نتیجه چنین شود: آنچه بخشش خداوند است در دل بیندیش و قدر آن بشناس و براي همگان
[ 182 [ صفحه 604 - 29 -قرآن- 171 - بازگوي تا آگاه شوند و راه وظیفهي خود بیابند. -قرآن- 13
سورة الانشراح
اشاره
94 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 109- 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
[ [سوره الشرح [ 94 ]: آیات 1 تا 8
37 أَ لَم نَشرَح لَکَ صَدرَكَ [ 1] وَ وَضَعنا عَنکَ وِزرَكَ [ 2] الَّذِي - 109 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 97 -قرآن- 99 - -قرآن- 88
126 فَإِن مَعَ العُسرِ یُسراً [ 5] إِن مَعَ العُسرِ یُسراً [ 6] فَإِذا فَرَغتَ فَانصَب [ 7] وَ إِلی - أَنقَضَ ظَهرَكَ [ 3] وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَكَ [ 4] -قرآن- 1
از مصدر شرح بمعنی شاد و خوشدل کردن، گوشت را به پارههاي بزرگ « نَشرَح » : 125 معنی لغات - رَبِّکَ فَارغَب [ 8] -قرآن- 1
از « أَنقَضَ » گناه، سنگینی، بار سنگین « وزر » . بریدن، چیزي را گشودن و گشاده کردن، سخن را فهماندن، مشکلی را حل کردن
از مصدر نصب به سکون صاد بمعنی خسته و دردناك کردن بیماري « فَانصَب » . مصدر انقاض بمعنی باري را بر پشت سنگین کردن
296 ترجمه: بنام - 226 -قرآن- 286 - 22 -قرآن- 216 - و اندوه، بالا بردن و بر پاي داشتن چیزي بطور ثابت و مستقرّ. -قرآن- 13
آفریدگار بخشایشگر مهربان 1 اي محمّد نه سینه تو گشودیم و دلت شاد کردیم و دشواريها بر تو آسان نمودیم! 2 و نه سنگینی بار
زندگی و پیغمبري که 3 پشت تو را میفشرد ز دوشت سبک کردیم! 4 و نه بلند آوازهات کردیم [که بهر انجمنی نامت بمیان
آرند]! 5 پس [دل آسودهدار] که البته با هر دشواري آسانی است 6 و ناچار سختی را گشایشی است بدنبال 7 و چون ز کاري
صفحه 272 از 325
آسوده شدي برنج بندگی باش 8 و دل و خواست خود به سوي پروردگارت کن. مفسرین: مجمع: اینکه سوره هشت آیت است که
کشف الاسرار: از جملهي کلمات قدم که آن منبع « بِسم اللّه-ِ الخ » [ 87 [ صفحه 605 - پاورقی- 85 - «1«23» به مکّه نازل شده است
الطاف کرم بسمع نبوّت رسانیدند و مؤمنان و دوستان را به تعلیم آن رتبت تخصیص دادند هیچ کلمه در نظم و صیغت و در نثر لغت
آن عزّت و حرمت و آن شرف و رفعت ندارد که اینکه آیت تسمیت دارد. و بر جمله همی دان که اینکه آیت تسمیت معادن حقایق
از عذاب و عقاب رست و به « بِسم اللّه-ِ الخ » است و منابع دقایق و مشارع شرایع هر که از دلی صافی و جانی بعهد ازل وافی بگوید
1 طبري: اینکه جمله یادآوري است از سوي حق « نَشرَح لَکَ صَ درَكَ » 468- 16 -قرآن- 453 - ثواب بیشمار پیوست. -قرآن- 1
نعمتها که به پیغمبر رسیده و سینهاش آمادهي هدایت و ایمان شده است و دلش نرم و جایگاه دانش و حکمت شده است. -قرآن-
25-1 مجمع: 1- گفتهاند از دشمنان دل آزرده بود و در برابر چندان آیات باو رسید که هر آنچه خدا فرمان کرده بود و بار بر دوش
-2 یعنی آنچه از کارها و دل وا پسیهاي زندگی که تو را «! أَ لَم نَشرَح » او نهاده بود آسوده و بر خود آسان دهد از اینکه روي گفتند
از دریافت حق باز میداشت واپس زدیم و ز پیش پاي تو برداشتیم. از إبن عبّاس نقل است که از پیغمبر پرسیدند نشانهي شرح صدر
233 ابو الفتوح - التّجافی عن دار الغرور و الانابۀ الی دار الخلود و الاعداد للموت قبل نزول الموت. -قرآن- 215 » چی است! فرمود
براي تعلّق «ِ بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم » نوشته: بدانکه در اخبار ما چنان است که اینکه دو سوره یکی است میان آن فصل نکنند به
أَ» بعضی به بعضی از جهت معنی چون گفت: نعمت او حدیث کن و آنگه آن نعمت باز گفت و در تعداد آن نعمتها گرفت بقوله
أَ لَم » و به نزدیک ما اگر در فریضه خوانند در یک رکعت اینکه هر دو یک بار باید خواندن و همچنین گفتند در « لَم نَشرَح- الخ
457 -قرآن- - 318 -قرآن- 444 - 154 -قرآن- 302 - و معنی آن اینکه است که خداي تعالی بر سبیل -قرآن- 115 «ٍ تَرَ، و لِإِیلاف قُرَیش
نه ما دل تو روشن کردیم! و شرح روشن کردن معنی باشد، و « أَ لَم نَشرَح لَکَ- الخ » 481-461 [ صفحه 606 ] تذکیر نعمت گفت
41 کشف: یعنی دل تو را گشاده کردیم و اندوه - شرح تنگ کردن گوشت باشد، و طباهجه را شریح و شریحه خوانند. -قرآن- 19
از آن بردیم تا به تنگی و سختی نباشد. فخر: یعنی در دلت اندوهی نگذاردیم که هرگز اندیشهي هزینهي زندگی نداشته باشی و نه
باکی ز هیچ آزاري تا آنجا که دشمنان او و آزارشان در پیش چشمش از بال مگس کمتر بود، و باکی از تهدید آنها نداشت، و نه
چشمی باموالشان. حسینی نوشته: بیت: دلم خزینه اسرار بود دست قضا || درش ببست و کلیدش بدلستانی داد تأویلات: آدمی در
دوران گرفتاري بعالم مادّي و دلبستگی برنگ آمیزي هاي زندگی از حق در پرده است و فانی در خلق و ظرفیّت او گنج دریافت
حقایق را ندارد چون جاي درك چیز دیگر براي او نمانده است و اگر به راه دریافت حقیقت کوشید و فانی در حق شد باز ظرفیت
او پر میشود و گنج درك چیز دیگر ندارد و از خلق و عالم مادّه در پرده خواهد شد. پس شرح صدر یعنی وسعت گنجایش
وجودي و دارا شدن وجود وسیع حقّانی و بازگشت از عالم فناي در حق بعالم وسیع خلق و حق که ظرفیّت او چندان گشاده است
که گنج دریافت حقایق جهانی مادّي و معنوي در او فراهم است و میتواند حقایق عالم معنوي را دریابد و با عالم مادّي سر و کار
داشته باشد و آن حقایق دریافتهي خود را باین عالم تحویل دهد و مأموریّت پیغمبري را به خوبی انجام نماید. روح البیان: به
همانگونه که براي پیغمبر [ص] شرح صدر در عالم حقیقت بود بظاهر نیز چند بار دلش را شکافتند: 1- در پنج یا شش سالگی
شکافتند [ صفحه 607 ] و خون سیاه جاي وسوسهي شیطان را که دل مایل به معصیت و رو گردان از اطاعت میشود برداشتند 2- در
لا» شب معراج 3- به هنگام نزول وحی و از اینکه روي مشایخ گفتهاند آنکه در طلب حق میرود بایستی در آغاز کار خود بذکر
مشغول شود به اینکه گونه که در هنگام گفتن متوجّه بسوي راست سینه شود و تا آخر به بالاي جانب چپ سینه رسد، و «ُ إِلهَ إِلَّا اللّه
باین وسیله آن پاره خون دل که بهرهي شیطان و جاي نافرمانی است اندكاندك نابود شود و بجاي آن نور معرفت آید، و بسا شود
که سالک در اینکه دوران خون رقیق سیاه قیء کند چون آن پارهي خون بسته بواسطهي گرمی توحید و آتش ذکر ذوب شده و از
گلو بیرون میریزد و اینکه از خاصیّت افراد برجسته و کامل است پس بدوام ذکر شرح صدر و گشایش دل فراهم میشود. -قرآن-
صفحه 273 از 325
نازل شده است و گویا دنبالهي تکمیلی آن باشد و اینکه سوره خود نشان « وَ الضُّحی » 279-253 فی ظلال: اینکه سوره پس از
میدهد که پیغمبر در دل خود تنگی و سنگینی احساس میکرد که اینکه مأموریّت و آن دشمنی و ناسازگاري مردم دو بار سنگینی
است که ممکن است پشتش را خم کند و چه نیازمند است بکمکی و نگهبانی تا بتواند اینکه راه را بآخر رساند. از اینکه روي چنین
3 طبري: یعنی گناه گذشته تو آمرزیدیم و آن بار سنگین « وَضَعنا عَنکَ وِزرَكَ- الخ » . مناجاتی شیرین و گفتاري دلربا برایش رسید
و حللنا عنک » 25 و عبد اللّه مسعود چنین خوانده است - دوران جاهلیّت را که برگزار کردي از دوشت فرود آوردیم. -قرآن- 1
- ضحّاك گفته است: یعنی شرکی که پیغمبر [ص] در آن گذرانده بود. مجمع: آیت دوّم و سوّم چند معنی شده است: 1 .« وقرك
برداشتیم از پشت تو آن بار که صداي سنگینی آن شنیده میشد، و زجّاج گفته است: اینکه مثلی است و مقصود آن است که اگر
مانند بارهاي بر پشت میبود آواز سنگینی آن از پشت شنیده میشد 2- یعنی سنگینی بار پیغمبري که پشت آن حضرت را می- [
صفحه 608 ] فشرد و توان اقدام بآن نداشت برداشتیم تا به آسانی انجام دهد 3- اندوه آزار کافران که چون باري سنگین برایت بود
برداشتیم 4- تو را نگاه داشتیم از اینکه گاهی گمان رود گناهی بکنی. و سیّد مرتضی گفته است: گناه را وزر نامیدهاند چون بمانند
باري سنگین است بر دوش گناهکار. پس هر چیزي که بر آدمی سنگین و دشوار باشد میشود وزر نامید، و ممکن است اینکه کلمه
در آیه به معنی اندوه پیغمبر باشد از کفر مردم و گرفتاري مسلمانان و یاران او. ابو الفتوح: بار گران گناه امّت را که بر دل تو بود
-2 یعنی « الخ -« لِیَغفِرَ لَکَ اللّه ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ » بوسیلهي آمرزش ایشان از تو برداشتیم. کشف: 1- اینکه بمانند اینکه آیه است
4 تفسیر « وَ رَفَعنا- الخ » 99- آنچه به دوران جاهلیّت بر آن حضرت سخت بود براي کمی علم و دانش او آسوده شد. -قرآن- 46
12 سیمرغ فهم هیچکس از انبیا نرفت || آنجا که تو به بال کرامت پریدهاي هر یک به قدر خویش بجائی - حسینی: قطعه: -قرآن- 1
إِن مَعَ » . رسیدهاند || آنجا که جاي نیست تو آنجا رسیدهاي نام تو را بر قرین نام خود ساختیم در اذان و اقامت و تشهّد و خطبه
6 فخر: ارتباط اینکه دو آیه بجلو اینکه است که چون پیغمبر [ص] از گفتار کافران و سرزنش بناداري و نوید به -5 « العُسرِ- الخ
کومک مالی به عوض دعوي پیغمبري دلتنگ بود بآن آیات دلداریش دادند و براي تکمیل آن با اینکه دو آیه امیدوارش کردند
یک دشواري بیش از دو « لن یغلب عسر یسرین » که اینکه دشواري تو را آسانی بدنبال است. و مقاتل گفته است: پیغمبر فرمود
با الف و لام آورده « عسر » آسانی نخواهد شد. و اینکه دو آیه را قرائت فرمود. و توضیح اینکه دو جور است: 1- زجّاج گفته است
نکره است پس ممکن « یسر » شده است و چون مقصود عسر معیّن نیست پس در هر دو آیه به معنی جنس است و کلّی ولی کلمه
22 [ صفحه 609 ] بطور کلّی است و مقصود جنس عسر است و یسر - است در هر کدام یکی باشد غیر از دیگري پس عسر -قرآن- 1
نامعیّن است و یسري پس از یسر دیگر منظور است 2- مقصود از عسر گرفتاري مادّي است که در اوّلی گفته شده است پس از
اینکه گرفتاریها گشایش پیدا میشود و زندگی آسان میشود، و در دوّم مقصود از یسر آسایش معنوي است یعنی پس از اینکه
گرفتاریها عالم دیگري است و آسانی همیشگی و مقصود از اینکه تکرار اینکه است که تأکید و تشویق باشد مانند دیگر تأکیدها که
« عسر » در قرآن است. ابو الفتوح: اینکه آیه در قرآن عبد اللّه مسعود یک آیه بوده و مکرّر نبوده است و ابو جعفر قاري در هر دو آیه
8 مجمع: 1- یعنی چون از نماز واجب فارغ شدي بدعا بپرداز و روي دل بخدا کن و از او -7 « فَإِذا فَرَغتَ- الخ » . با ضم خوانده است
از نصب بمعنی رنج است یعنی به استراحت مپرداز و همین معنی از امام باقر و صادق علیهما السّلام روایت « فَانصَب » بخواه و معنی
شده است 2- چون نماز واجب تمام کردي بنماز شب خود را مشغول بدار 3- چون از کار زندگی آسوده شدي بعبادت و نماز
بپرداز 4- چون از واجبات آسوده شدي دست اندرکار آن کار شو که میل آن داري 5- چون از کار دشمن آسوده شدي در عبادت
شو 6- چون از جهاد دشمن آسوده شدي برنج جهاد با نفس باش 7- چون کار پیغمبري خود کردي در اندیشهي شفاعت باش. و
روایت است که شریح دید دو نفر کشتی میگیرند و زور آزمائی میکنند گفت: آدم بیکار را به اینگونه کارها دستور ندادهاند چه
844 تفسیر صفی علیشاه: در اینکه سوره: ما - 154 -قرآن- 828 - 17 -قرآن- 144 - قرآن- 1 - .« فَإِذا فَرَغتَ- الخ » خدا فرموده است
صفحه 274 از 325
بنگشادیم آیا سینهات || تا نباشد منکدر آئینهات! اندر اینکه معنی بود بسیار حرف || گفتهها باشد بقدر فهم و ظرف گفته بعضی
[ بود بار حزن و غم || از جفاي مشرکین و طعن و ذمّ عارفان گویند کز جمع وصال || باز گشتن سوي فرق انفصال [ صفحه 610
پس گران باشد بر ارباب بصر || دل شود از چشم سوزن تنگتر پس چو برگشت او درین کون شهود || بود بر وي سخت بس
ضبط حدود حق مساوي کرد فرق و جمع او || تا نباشد تنگ او را قلب و خو آنکه بر دوشش ز هجران بود بار || سهل کرد از بهر
فرقش کردگار تو ز شهر دوست چون کردي سفر || هر دمت صد آسیا گردد بسر چون شوي وارد به شهر و منزلت || بین ز
مهجوري چه سان باشد دلت من نتانم باز گفتن زان همه || بل نگنجد در بیان آن دمدمه هر که عاشق بود داند چیست حال || گاه
مهجوري پس از چندین وصال اندكاندك پیل من در خواب رفت || دید هندستان بخواب از تاب رفت نک درد تنها نه زنجیر و
طناب || بین که خواهد کرد عالم را خراب من مگر بگرفته بودم خواب او || زان که بودم آگه از آداب او خواب رفت او چونکه
من رفتم ز هوش || بار کفر و دین فکند آسان ز دوش یار مشکین موي سر مست او کجاست ||! کز فسونی پیل میبست او
کجاست! میکشندم هندیان با زور پیل || که بخرطوم او نوردد رود نیل میبرند از هند و سندم دورتر || تا ز فرق و جمع مانم
بیخبر همچو آمد احمد شیرین نفس || سوي فرق از جمع أو أدنی سپس دید حاضر شاه جان اندر دل است || در مقام فرق
جمعش حاصل است وحدت اندر کثرت اینکه است اي فقیر || و اینست مخصوص ولیّی دستگیر مصطفی را گر نبود اینگونه حال
||زیستن در دار تن بودش محال و وضعنا عنک وزرك باشد اینکه || هیچ اگر دانی مقام واصلین نام تو کردیم در عالم بلند || یا
که قدر و رتبهات را ارجمند پس بود با عسر ما یسري پدید || هم تو را یسري است با عسر شدید همچنین بعد از فنا باشد بقا||
آنچنانکه بعد فقر آمد غنا پس چو از تبلیغ دعوتها تمام || تو شدي فارغ به طاعت کن قیام [ صفحه 611 ] عارفان گویند اندر
اینکه مقام || چونکه دادي کار صورت را نظام زین جهان و کار آن وارسته شو || مطلق از ممکن به حق پیوسته شو عسکري
فرموده در تفسیر خویش || که علی را نصب کن در حفظ کیش سخن ما: 1- بهترین معنی شرح صدر همان است که در فارسی پر
حوصلگی مینامند چنانکه ضیّقا حرجا را میتوان تنگ حوصلگی نامید، و معلوم است شرح صدر پیغمبر از سوي حق چگونه پر
بمعنی گناه نیست و با سنگینی مناسب است چون کسی « وزر » حوصلگی خواهد بود که فکر و بیان ما از آن عاجز است. 2- کلمهي
را که شرح صدر دهند برتر است از آنکه گناهکار باشد و با شرح صدر سبکی دوش از سنگینی بار زندگی سازگارتر است و آنکه
پر حوصله است همه چیز را سبک میبیند و ساده میشمارد. بعلاوه اگر مقصود از وزر گناه باشد و وضع به معناي مغفرت باشد باید
پیغمبر گناهکاري باشد که او را آمرزیدهاند و اینکه درست نیست چون اگر او گناهکار بود بچه موجبی آمرزیده شد! اگر توبه کرد
کی به او توبه یاد داد! و چرا نفهمد و کار بد بکند! و اگر بوسیله وحی راه توبه و ترك گناه را یاد گرفت چگونه گناهکار قابل
وحی و الهام شده است! و فرق محمّد و ابو جهل در کجا است! پس باید قبول کرد که مادّهي پیدایش محمّدي موجودي شریف
خود نشان میدهد که « الَّذِي أَنقَضَ » بوده است که با گناه سر و کار نداشته و بدي را در نهاد خود پست و ناچیز دیده و آیت سوّم
3- آیت 887- مقصود از وزر بار سنگین مأموریّت است که بواسطهي نادانی اعراب بر آن حضرت سنگین بوده است. -قرآن- 868
چون اینکه سوره را گفتهاند در اوائل بعثت نازل شده است پس آن معنی که نوشتهاند [در اذان و تشهّد نماز « وَ رَفَعنا- الخ » چهارم
نام پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با نام خدا پیوسته شد] شاید درست نباشد چون به آن دوران هنوز نماز و اذان به اینکه صورت
28 [ صفحه 612 ] منی نام تو میبرند و بهر جاي گفتگو از تو و - نبوده است. پس ممکنست مقصود اینکه باشد که به هر -قرآن- 17
باشد چون آیندهي یقینی است بصورت ماضی « نرفع » « رَفَعنا » سخنان تو است. و شاید به همان معنی مفسّرین باشد ولی مقصود از
آورده شده است و آیت بعد که نوید آسانی پس از دشواري داده است قرینه است که در آینده نام تو بلند میکنیم چون با هر
شاید تأکید نباشد و « إِن مَعَ العُسرِ- الخ » -4 آیات پنج و شش «24» دشواري و آزاري که بتو میرسد گشایش براي تو خواهد بود
نشان دادن مقتضیات زندگی آدمی باشد که البتّه آدمی را هر دشواري که رسد آسانی بدنبال دارد و باز دشواري را آسانی در پی
صفحه 275 از 325
إِن مَعَ » است و چون بعسر آغاز شده است و به یسر انجام شده است شاید مثل اینکه است که گفته شده است: 4- آیات پنج و شش
شاید تأکید نباشد و نشان دادن مقتضیات زندگی آدمی باشد که البتّه آدمی را هر دشواري که رسد آسانی بدنبال دارد « العُسرِ- الخ
و باز دشواري را آسانی در پی است و چون بعسر آغاز شده است و به یسر انجام شده است شاید مثل اینکه است که گفته شده
444 آسوده باش که پایان همه تحوّلات و دشواري و آسانی، خوشی است - 400 -قرآن- 423 - 134 -پاورقی- 398 - است: -قرآن- 125
اشاره باشد که دشواري در « بعد العسر » گفته شده است نه « مَعَ العُسرِ » و آسایش و ممکن است اینکه معنی نیز استفاده شود که چون
« عَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم » ضمن و پیوسته به آسانی است که شما از آن بیخبر هستید و مصلحت آن را نمیدانید مثل
که از « لن یغلب- الخ » 369 و حدیث - 149 -قرآن- 319 - یعنی آنچه نمیپسندید ممکن است براي شما خوب باشد. -قرآن- 134
پیغمبر نقل شده است اگر درست باشد شاید مقصود اینکه باشد که با الف و لام اشاره شده است بعسر حاضر که گرفتاري مسلمین
آن دوران باشد و یسر اوّل اشاره به آسایش مسلمین در زمان پیغمبر و در عسر دوّم نیز الف و لام به همان عسر دوران پیغمبر [ص]
اشاره شده است و یسر دوّم آسایش و پیشرفت اسلام پس از پیغمبر باشد و حدیث چنین معنی شود: اینکه دشواري که ما گرفتاریم
1274 [ صفحه 613 ] ما را - 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - آسانی نزدیک بدنبال دارد و همین دشواري -قرآن- 1172
شاید اینکه معنی را « فَإِذا فَرَغتَ- الخ » آسایشی دیرتر خواهد بود پس چگونه اینکه دشواري با بیش از دو آسایش باشد! 5- آیت 7
نیز بفهماند که چون از کاري آسوده شدي باز هم خود را مشغول کار و کوشش بدار که هرگز بیکار نباشی و دلت با خدا باشد
بکسر صاد باشد « فَانصَب » که از کار خسته نباشی و پیوسته در اندیشه دستور حق باش و خود را برنج آن مشغول کن. و اگر جملهي
شاید اینکه معنی را بفهماند که چون از کاري فارغ شدي آن را منصوب و استوار بدار که بدرستی و خوبی انجام شده و بر جاي
[ 327 [ صفحه 614 - 28 -قرآن- 317 - مانده باشد و دل با خدا بدار که تو را به اینگونه کار یاور است. -قرآن- 12
سوره و التین
اشاره
95 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 1274- 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
[ [سوره التین [ 95 ]: آیات 1 تا 8
37 وَ التِّین وَ الزَّیتُون [ 1] وَ طُورِ - 1274 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
141 ثُم رَدَدناه أَسفَلَ سافِلِینَ [ 5] إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ - سِینِینَ [ 2] وَ هذَا البَلَدِ الَأمِین [ 3] لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ فِی أَحسَن تَقوِیم [ 4] -قرآن- 1
213 ترجمه: بنام - عَمِلُوا الصّالِحات فَلَهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنُون [ 6] فَما یُکَذِّبُکَ بَعدُ بِالدِّین [ 7] أَ لَیسَ اللّه بِأَحکَم الحاکِمِینَ [ 8] -قرآن- 1
خداي بخشنده به آفریدگان مهربان به مؤمنان 1 سوگند به انجیر و بزیتون 2 و به کوه طور سینا 3 و باین شهر مکّه امانگاه 4 که ما
آدمی راي به بهترین ساخت و اندازه آفریدیم 5 و ز آن پس بفرودترین صورت زندگی برش گرداندیم 6 لیکن آنانکه مؤمن شدند
و کارهاي نکو کردند مزد- بیمنّت دارند 7 پس بدنبال اینکه قدرت و آفرینش چه [کافران را] وادار کند که سخن تو در دین و
رستاخیز دروغ شمارند! 8 نه مگر خدا أحکم الحاکمین است [وز همه دانشمندان و دادگران برتر]! سخن مفسّرین: کشف: اینکه
کشف نوشته: - «ِ بِسم اللّه » . سوره راي مکّی دانستهاند مگر إبن عبّاس که گفته است: بمدینه نازل شده است و هشت آیات است
وَ» 17 اي گشته اسیر در بلاي تو || آنکس که زند دم ولاي تو عشّ اق جهان همه شده واله || در عالم عزّ کبریاي تو - قرآن- 1
1 طبري: یعنی سوگند به آن انجیر که میخورند و به آن زیتون که روغنش را میگیرند. و گفتهاند: تین کوه دمشق « التِّین-ِ الخ
صفحه 276 از 325
18- 2 فخر: کوه طور مقصود است که موسی مناجات کرد. و -قرآن- 1 « طُورِ سِینِینَ » 14- است و زیتون کوه بیت المقدس. -قرآن- 1
[ صفحه 615 ] مقصود از سینین همان جاي کوه است که سرزمین سینا نیز مینامند. عکرمه گفته است: طور سینین یعنی کوه زیبا
بزبان مردم حبشه. مجاهد گفته است: یعنی مبارك و فرخنده. کلبی گفته است: کوه پر درخت. مقاتل گفته است: به زبان نبطی هر
4 نیشابوري: 1- یعنی با بهترین تناسب و اعتدال «ٍ فِی أَحسَن تَقوِیم » . کوهی که درخت میوه داشته باشد آن را سینین و سینا مینامند
است که راستبال است نه بمانند حیوان به چهار دست و پا و در چهرهگري و شکل او نیز بهتر از دگر موجودات است 2- یعنی با
بهترین عقل و تمیز و فهم و بیان. و پیشینیان گفتهاند: اگر کسی سوگند یاد کند که همسرش از ماه زیباتر است دروغ نگفته است
الهنا » : آدمیزاد را از همه زیباتر آفریدیم و مردي صالح چنین دعا میکرد «ٍ خَلَقنَا الإِنسانَ فِی أَحسَن تَقوِیم » چون خداوند گفته است
-26- قرآن- 1 - .« اعطیتنا فی الاوّل احسن الاشکال فاعطنا فی الآخرة احسن الخصال، و هو العفو عن الذّنوب و التّجاوز عن العیوب
5 طبري: در معنی اینکه آیه اختلاف است: 1- یعنی پس از زیبائی خلقت بدوران پیري و زشتی در « رَدَدناه-ُ الخ » 431- قرآن- 386
صورت و کمی در خرد برشان میگردانیم 2- از پس اینکه زندگی با زشتترین صورت میبریم بسوي پستترین جاي که آتش
باشد. و چون در آیت بعد منکرین سرزنش شدهاند که با اینکه نمایشها چگونه منکر میشوند. مناسب معنی اوّل است که احوال
گوناگون را میبینند و منکر میشوند ولی بردن بآتش را ندیدهاند تا سرزنش شوند که اینها را دیدهاید پس چرا منکر میشوید! و
إبن عبّاس گفته است: در روزگار پیغمبر [ص] گروهی پیر و بیخرد شدند مردم از پیغمبر پرسیدند سرنوشت اینها چه خواهد بود!
- براي آنها نازل شد که مزد دوران نکوکاري و ایمان خود را میگیرند که خرد داشتند و فرمانبر بودند. -قرآن- 1 « إِلَّا الَّذِینَ » آیت 6
699 مجمع: سافلین ناتوان هستند و زمینگیران و کودکان و پیران سالخورده که از دیگران فرودتر و اسفل هستند. و - -12 قرآن- 680
معنی آیه اینکه است که آدمی را بصورت [ صفحه 616 ] خوب آفریدیم و عاقبت به اینکه گونه در میآوریم و بعضی گفتهاند:
مقصود جهنّم است که طبقات دارد و باین معنی آیه براي کافران است که زیبا و خردمند و آزادشان آفریدیم آنها کافر شدند بآتش
6 فخر: اگر آیت جلو به معنی پیري باشد اینکه استثنا منقطع است و معنی چنین است: آدمی را به « إِلَّا الَّذِینَ- الخ » . برشان گرداندیم
پیري برمیگردانیم ولی مؤمنین نکوکار که پیر شدند مزد کارهاي خوب گذشته و صبر بر گرفتاري پیري را بیمنّت به آنها میدهیم.
8 ابو السعود: 1- یعنی آنکه چنین « بِأَحکَم الحاکِمِینَ » 19- و اگر به معنی جهنّم باشد استثنا متّصل است و معنی روشن. -قرآن- 1
کارها کرده است دانشمندتر و برتر است در تدبیر و ساخت و کار خود، و آنکه چنین است تواند شما را برستاخیز آورد 2- یعنی
اینکه چهار سوگند اوّل سوره « وَ التِّین-ِ الخ » : 26 عبده - خدا بهترین قاضی و دادگر است، و سزاي کار شما خواهد داد. -قرآن- 1
اشاره است بچهار دوران پیشرفت آدمی و یا چهار فصل از کتاب دور و دراز آدمیّت: اوّل دوران تین است و فصل اوّل وابستگی
و از برگ درخت انجیر که سایبان « بَدَت لَهُما سَوآتُهُما » انسان باین جهان که لخت بود و زشتی و نهانی خود دید بموجب اینکه آیه
306 دوّم دوران زیتونی - 20 -قرآن- 280 - او بود بگرفت و شرم خود بپوشید و با زندگی و شرایط آن سر و کار پیدا کرد. -قرآن- 7
است که طوفان شد و نوح در کشتی نشست و چون آب فرو نشست او پرندهاي فرستاد تا از سطح زمین خبردار شود آن حیوان
بازگشت و برگ زیتونی در منقار داشت نوح از دیدن آن برگ خوشدل شد و دانست که زندگی بر روي زمین آسان شد و به
دوران بعد از طوفان به وسیلهي برگ زیتون بشر رهبري بزندگی دوباره شد و سوگند بزیتون اشاره بآن حادثهي بزرگ بشري است.
سوّم دوران یکتاپرستی است که بوسیلهي موسی از کوه سینا مردم راه- نمائی شدند و طور سینین اشاره به آغاز روزگار یکتاپرستی
آدمی است که [ صفحه 617 ] پیغمبران و آخر ایشان عیساي مسیح روح مردم را بدین موسی و یکتاپرستی تقویت میکردند تا
بدعتها و بت پرستیها صفا و روشندلی آدمیان را نابود و تیره کرد، فصل چهارم آغاز شد که نموداري پرتو محمّدي از مکّه بود و
بلد الامین اشاره بآن است. و کلمهي تقویم در آیت چهارم مصدر است و مقصود نتیجهي آن است که اعتدال و درستی و تناسب
باشد. و کلمهي دین آیت هفتم مقصود آئین و رهبري پیغمبر است نه رستاخیز چون آغاز بسوگند و اشاره به دورههاي تکامل
صفحه 277 از 325
انسانی و یادآوري قدرتی که او را زیبا میآفریند و ز ان پس زشت میکند مناسب است با سرزنش بر دروغ شمردن دین و کمال
آدمی که به وسیلهي پیغمبر به آخرین درجهي خود میرسد و آیت آخر احکم الحاکمین مؤیّد همین معنی است که خداوند بهترین
تدبیر و نظم و زندگی را به وسیلهي دین محمّد بشما بخشیده است. سخن ما: 1- چهار سوگند اینکه سوره شاید از دیگر
سوگندهاي قرآن جدا باشد که روي سخن با دو دستهي عرب بتپرست و یهود باشد چه اوّل نام انجیر آورده شده است که براي
عرب حجاز مائدهاي است همیشه به آرزوي آن و در چشم یهود که با سرزمین فلسطین و انجیر آن سر و کار داشته است یگانه
میوهي خودروي و بینیاز از پرورش و پیوند است و شیرین و سودمند و فراوان که هیچ میوهاي باین سادگی و آسانی بدست
نمیآید و اینکه خود نشانهاي است بر قدرت یکتا که با آن شرائط و رنج باروري دیگر میوهها اینکه چنین میوهاي آفریده است که
مزایاي همه را دارد بیدشواري وارسی و پرورش، و زیتون نیز از عطایاي ارجمند خداوندي است براي آن مردم که از میوه و روغن
و چوب آن بهره برند، و ز آن پس دو سوگند به دو مکان مقدّس یهود و عرب به میان آمده است که اینها نشانه است بر نزول اینکه
سوره در اوائل هجرت که پیغمبر [ص] با یهود رو برو شده است و هنوز عموم مردم مدینه آشناي به توحید و اسلام نبودهاند. [
به قرینهي آیت جلو که آفرینش انسان به بهترین ساخت معرّفی شده است. و پس از « ثُم رَدَدناه-ُ الخ » 2- آیت پنجم [ صفحه 618
آن به آیت هفتم منکرین سرزنش شدهاند ظاهر در اینکه است که مقصود دوران شکستگی و پیري آدمی است نه به آتش بردن
کافران چون نامی از کافر و رستاخیز و آزار آن در میان نیست، و شاید مقصود اینکه باشد: آدمی را که به بهترین ساخت درست
میکنیم و به ناچیزتر صورت برمیگردانیم او چگونه با مشاهدهي اینکه آثار قدرت سخن تو را در دین و یکتا شناسی دروغ
شاید استثنا و استدراك باشد به اینکه معنی: گرچه همهي آدمیان را به « إِلَّا الَّذِینَ- الخ » 3- آیت ششم 35- میشمارد! -قرآن- 17
33- پایان زندگی پست و ناچیز کنیم ولی مؤمن نکوکار ز پیري زیان نبرد و به جهان دیگر مزد بی منّت دارد. -قرآن- 15