گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
سوره علق



اشاره
96 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 1274- 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
[ [سوره العلق [ 96 ]: آیات 1 تا 19
[ 37 اقرَأ بِاسم رَبِّکَ الَّذِي خَلَقَ [ 1 - 1274 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
146 عَلَّمَ الإِنسانَ ما لَم یَعلَم [ 5] کَلّا إِن الإِنسانَ - خَلَقَ الإِنسانَ مِن عَلَق [ 2] اقرَأ وَ رَبُّکَ الأَکرَم [ 3] الَّذِي عَلَّمَ بِالقَلَم [ 4] -قرآن- 1
169 عَبداً إِذا صَلّی [ 10 ] أَ رَأَیتَ إِن کانَ - لَیَطغی [ 6] أَن رَآهُ استَغنی [ 7] إِن إِلی رَبِّکَ الرُّجعی [ 8] أَ رَأَیتَ الَّذِي یَنهی [ 9] -قرآن- 1
181 کَلاّ لَئِن لَم یَنتَهِ - عَلَی الهُدي [ 11 ] أَو أَمَرَ بِالتَّقوي [ 12 ] أَ رَأَیتَ إِن کَ ذَّبَ وَ تَوَلّی [ 13 ] أَ لَم یَعلَم بِأَن اللّهَ یَري [ 14 ] -قرآن- 1
185- لَنَسفَعاً بِالنّاصِیَۀِ [ 15 ] ناصِیَۀٍ کاذِبَۀٍ خاطِئَۀٍ [ 16 ] فَلیَدع نادِیَه [ 17 ] سَنَدع الزَّبانِیَۀَ [ 18 ] کَلّا لا تُطِعه وَ اسجُد وَ اقتَرِب [ 19 ] -قرآن- 1
از مصدر سفع به فتح اوّل و سکون دوّم بمعنی زدن نشانهدار کردن، موي جلو سر گرفتن، چیزي را گرفتن و « لَنَسفَعاً » : معنی لغات
پاسبان، فرشتهاي که « الزَّبانِیَۀَ » . انجمن و مجلس دوستان و یاران و خویشان « نادي » . 25 [ صفحه 619 ] کشیدن - بسوي خود -قرآن- 13
75 ترجمه: بنام خداي بخشنده به همگان مهربان به مؤمنان [اي محمّد آنچه را الهامت کنیم] 1 - دوزخیان را به آنجا برد. -قرآن- 60
بنام پروردگار خود بخوان 2 که آفریدگان بیافرید و آدمی را ز خون بسته آفرید 3 بخوان که خداي بس بزرگ تو همو است 5 که
به آدمی که هیچ ندانست 4 با قلم بیاموخت 7 آدمی است که چو خود بینیاز بیند 6 نافرمان شود 8 ولی بازگشت بسوي پروردگار تو
صفحه 278 از 325
است 9 چه بینی آن را که جلوگیر 10 نمازگزار شود 11 و یا خود براه راست باشد 12 و فرمان به پرهیزکاري کند [کدامش بسود او
باشد!] 13 و چه بینی اگر سخن حق دروغ شمارد و روي از آن بگرداند 14 آیا خود نداند که [آنچه کند] خدا همی بیند! 15 نه
چنان است که او پندارد. و اگر دست ز کار خود بندارد همانا موي جلو سرش بگیریم و به آتشش کشیم 16 همان موي سر
دروغگو بدکار 17 تا او [هر چه تاند] ز یاران خود کومک بگیرد 18 که بزودي فرشتگان عذاب را بخوانیم و نه درست باشد آنچه
او گوید 19 و تو فرمان او مبر و سجده کن و خویشتن بخدا نزدیک نما. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره به مکّه آمده است و به
را « الَّذِي یَنهی » حساب حجازي ها بیست آیه است و نوزده آیه به حساب عراقیها است و قاريهاي شام هجده دانستهاند که عراقیها
را آیتی جداگانه دانستهاند اینکه است «ِ لَئِن لَم یَنتَه » آخر ندانستهاند اینکه است که به حساب آنها هجده آیه میشود، و حجازيها
که به حساب آنها بیست آیه شده است. و بیشتر مفسّرین بر اینند که اوّل قرآنی که به پیغمبر نازل شد پنج آیه از اوّل اینکه سوره
- و دیگران سورهي مدّثّر و عدّهاي دیگر فاتحۀ الکتابرا اوّل سورهي نازله از قرآن دانستهاند. -قرآن- 187 « ما لَم یَعلَم » بوده است تا
] 16- به یاد پروردگار خود بخوان. -قرآن- 1 « اقرأ بذکر ربّک » 1 طبري: یعنی «ِ اقرَأ بِاسم » 552- 316 -قرآن- 535 - -204 قرآن- 294
صفحه 620 ] مجمع: دستوري است به پیغمبر که بنام پروردگارش بخواند و با زائده است و معنی اینکه است: نام پروردگار خود
بخوان. ابو الفتوح: دستوري است به پیغمبر و همهي مردم که اینکه کتاب قرآن را به نام خدا بخواند یعنی در آغاز خواندن نام خدا
بر زبان آرد. کشف: یعنی بگو: بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم،ِ و همین است معنی آن روایت که إبن عبّاس گفت اوّل وحی به پیغمبر
آیت تسمیت بود. و به روایت دیگر سورهي مدّثّر بود و به روایت دیگر سورهي اقرأ بود و جمع میان اینکه گفتهها اینکه است که
مقصود گفتن بسم اللّه است و پس از آن مدّثّر نازل شد و به « اقرَأ بِاسم رَبِّکَ » اوّل بسم اللّه نازل شد چون اوّل که جبرئیل گفت
در سوره بقره و گفتهاند آخر آیه اینکه بود در سورهي برائۀ «ِ وَ اتَّقُوا یَوماً تُرجَعُونَ فِیه إِلَی اللّه » تدریج بقیّه قرآن و آخر آیه اینکه بود
و اینکه که گفتهاند: جبرئیل پیغمبر را سه نوبت تنگ در بغل گرفت و سخت بفشرد براي .« لَقَد جاءَکُم رَسُول مِن أَنفُسِکُم- الخ »
-532- 362 -قرآن- 478 - 56 -قرآن- 338 - اینکه بود که سه نوبت نهاد بشري پیغمبر را با عنصر فرشتگی آمیخته کند. -قرآن- 18
644 فخر: ابو عبیده گفته است: باء زاید است و معنی اینکه است: یاد کن نام پروردگارت را، و ممکن است باء زاید - قرآن- 603
نباشد و معنی اینکه باشد: قرآن را با آغاز به نام خدا بخوان یا به کمک نام خدا بخوان. تفسیر ابی السعود: یعنی: اقرأ ملتبسا باسمه
اقرَأ وَ » . اي مبتدءا به لتحقّق مقارنته لجمیع اجزاء المقروء. یعنی چنان بخوان که آنچه به تو وحی میشود آمیخته به نام خدا باشد
1- اوّل دستور است که پیغمبر براي خود 57- 31 -قرآن- 50 - دو احتمال میرود: -قرآن- 1 « اقرَأ » 3 فخر: در تکرار «ُ رَبُّکَ الَأکرَم
بخواند، و دوّم براي آموختن به مردم. 2- اوّل براي یاد گرفتن از جبرئیل، دوّم براي یاد دادن 3- اوّل یعنی در نماز بخوان، دوّم یعنی
در غیر آن نیز بخوان. و معنی اکرم دوام بخشندگی است بهر گونه که ممکن است بطور شایسته بیانتظار پاداش. و از اینکه روي [
صفحه 621 ] گفتهاند هرگز نشود خدا کاري براي هدفی نکند چون اگر هدف خاص بود معلوم میشود که در او نقصی است که به
واسطهي انجام کار و رسیدن به هدف رفع نقص خود کند و به کمالی برسد، و اینکه از خداوند محال است. ابو الفتوح: کلبی گفته
4 طبري: یعنی به وسیلهي قلم به آدمیان خطّ و «ِ عَلَّمَ بِالقَلَم » . است مقصود از اکرم حلم و بردباري است که زود عذاب نمیکند
23 ابو الفتوح: عبد اللّه عمر گفت: به پیغمبر [ص] عرض کردم روا باشد آنچه را از شما میشنوم بنویسم - نوشتن آموخت. -قرآن- 1
که فراموش نکنم! فرمود: بنویس که خدا به وسیلهي قلم به مردم آموخت. طنطاوي: اینکه آیه معنی آیت جلو را روشن میکند که
برترین کرم خداوند بآدمی آموختن است و قلم بدست او دادن که اگر چنین کرامتی به او نمیرسید از حیوان پستتر بود. شأن
نزول: طبري: نقل است که ابو جهل پیغمبر را از نماز جلوگیر شد و گفت: اگر او را ببینم که در نماز است گردن او را به پاي خود
192 فخر: بیشتر مفسّرین گفتهاند: مقصود از انسان آیت - براي معرّفی او نازل شد. -قرآن- 180 « أَ رَأَیتَ- الخ » میمالم آیت نهم
« أَ رَأَیتَ » ابو جهل است و از آن آیه تا آخر سوره براي معرّفی او نازل شده است و بعضی گفتهاند از آیت نهم « إِن الإِنسانَ » ششم
صفحه 279 از 325
یعنی به پیشگاه خداوند هم « لَیَطغی » : 6 کشف « إِن الإِنسانَ- الخ » 209- 77 -قرآن- 196 - مقصود ابو جهل است. -قرآن- 58
یعنی خود را در بینیازي برتر میداند و گردنفراز میشود. کلبی گفته است: یعنی خود را پلّه پلّه « رَآهُ استَغنی » گردنفرازي میکند و
بالا میبرد، در خوراك و پوشاك و دیگر چیزها. مقاتل گفته است: مقصود ابو جهل است که چون سرمایهاي بدست میآورد به
117 [ صفحه 622 ] است معنی طغیان - 47 -قرآن- 100 - 19 -قرآن- 37 - خوراك و پوشاك و مرکوب خود میافزود و اینکه -قرآن- 1
9 فخر: ظاهر آیه اینکه « أَ رَأَیتَ الَّذِي یَنهی عَبداً- الخ » .« اعوذ بک من فقر ینسی و من غنی یطغی » او. و پیغمبر چنین دعا میکرد
است که آیه براي انسان باشد که در آیت ششم گفته شده است و همین است که گفتهاند مقصود ابو جهل است و ممکن است
براي او و هر کسی که مانع نماز شود نازل شده است و روایت است که علی علیه السّلام دید گروهی پیش از نماز عید به نماز
پرداختهاند. فرمود: من ندیدم پیغمبر چنین کند. به آن حضرت عرض کردند چرا جلوگیرشان نمیشوي! فرمود: میترسم مشمول
ابو حنیفه اینکه ادب را از آن حضرت فرا گرفته که چون ابو یوسف از او پرسید: میشود چون « أَ رَأَیتَ الَّذِي- الخ » اینکه آیه شوم
و آشکار نگفت: آن جمله را « ربّنا لک الحمد » او به جواب گفت: بگویند « اللّهم اغفر لی » در نماز سر از رکوع بردارند بگویند
12 فخر: اینکه آیه دو معنی -11 « أَ رَأَیتَ إِن کانَ- الخ » 520- 36 -قرآن- 499 - نگویند تا جلوگیر از نماز شمرده نشود. -قرآن- 1
میشود 1- روي سخن با پیغمبر است یعنی چه میبینی اي محمّد اگر آن که جلوگیر از نماز شد براه راست میبود نه براي او بهتر
بود که مردي با سرمایه و خرد است و اینکه معنی مناسبتر است با آیت جلو که روي سخن با پیغمبر است و هم با آیت بعد که در
آن هم روي سخن با پیغمبر است 2- روي سخن با آن کس است که جلوگیر نماز شد به اینکه گونه که اوّل گفته شده است: اي
محمّد چه بینی آن جلو- گیر از نماز را آنگاه گفته شده است اي جلوگیر از نماز چه بینی اگر اینکه نمازگزار براه راست باشد و
نیز دو معنی شده است: 1- روي سخن با پیغمبر « أَ رَأَیتَ إِن کَذَّبَ- الخ » پرهیزگاري خواهد تو چگونه جلوگیر او شوي! و آیت بعد
است که چه بینی براي آن که جلوگیر نماز شد و پشت بحق کرد و منکر شد آیا بخرد خود نمیسنجد که خداي اینکه کارهاي او
- میداند و اندیشهي او جلوگیرش از اینکه زشتیها نمیشود! 2- اینکه گفتگو با آن کافر است که اي جلوگیر از نماز -قرآن- 1
747 [ صفحه 623 ] اگر اینکه نمازگزار کاري دروغ و خلاف مصلحت کند خودش نمیداند که خدا از اینکه کار - -24 قرآن- 721
14 تفسیر حسینی: درویشی بعد از « أَ لَم یَعلَم- الخ » .! بد او خبردار است تا نیازمند به جلوگیري تو باشد که به صلاح وادارش کنی
گناهی توبه کرده بود و پیوسته میگریست گفتند: چند گریه کنی که خدا غفور است! گفت آري هر چند عفو کند و امّا خجلت
17 گیرم که تو از سر گنه در گذري || زان شرم که دیدي که - آن را که او میداند و میبیند چگونه از خود دفع کنم: -قرآن- 1
15 فخر: سه معنی میشود: « کَلّا » چه کردم چکنم سر خجالت درویش از آن بود در پیش || که گر گناه ببخشند شرمساري هست
-1 نه چنین کند و جلوگیر نماز شود 2- نه چنین است که او تواند جلوگیر پیغمبر شود 3- نه که او میداند خدا کار او میبیند چه
19 مجمع: « وَ اسجُد وَ اقتَرِب » 8- اگر هم بداند از علم خود سود نمیبرد چون به آن عمل نمیکند مثل آدم نادان است. -قرآن- 1
سه معنی شده است: 1- براي خدا سجده کن و خود را به مزد او نزدیک کن 2- سجده کن براي تقرّب به خدا که نزدیکترین موقع
آدمی به خدا هنگام سجدهي او است. و اینکه مطلب را عبد اللّه مسعود از پیغمبر [ص] روایت کرده است 3- مقصود از سجده نماز
23 و از امام صادق [ع] - است یعنی براي خدا نماز بخوان و به خدا نزدیک شو 4- هنگام خواندن اینکه سوره سجده کن. -قرآن- 1
روایت است که سجده در خواندن اینکه آیه واجب است و سه سجدهي واجب دیگر در قرآن الم تنزیل است و حم سجده و النّجم
که در اینکه چهار سوره سجده واجب است. [ما تفصیل سخن مفسّرین و فقها را در الم تنزیل نوشتیم. مترجم] فخر: بعضی گفتهاند:
یعنی اي محمّد نماز بخوان و اي ابو جهل در [ صفحه 624 ] هنگام نماز پیغمبر باو نزدیک شو همان طور که آن حضرت را ترسانده
بودي تا سزاي خود ببینی. سخن ما: چون آغاز اینکه سوره فرمان به قرائت است که گفته شده است بخوان و تصریح نشده است که
کُن » به اصطلاح امر تکوینی باشد یعنی قاري باش و توانائی خواندن داشته باش مثل « اقرَأ » چه چیز را باید بخواند پس شاید جملهي
صفحه 280 از 325
و اگر چنین باشد خود بهترین نشانه است که اوّل وحی بپیغمبر همین آیات است چون در قرآن چنین جملهاي نیست که «ُ فَیَکُ ون
فرمان بخواندن باشد و مفعول آن و موضوع قرائت معلوم نباشد. پس ممکن است به همین فرمان تکوینی، زبان پیغمبر بخواندن
بِاسمِ » اینگونه جملهها باز شده باشد و دیگر آیات قرآن در مدّت 23 سال بدنبال اینکه چند آیه به تدریج نازل شد. و شاید کلمات
دستوري باشد براي آغاز کردن به بسم اللّه باین معنی: اي محمّد قاري و خواننده باش بجوري که قرائت خود را بنام « رَبِّکَ
2- آیت سوّم که فرمان بخواندن دوباره آمده 687- 269 -قرآن- 669 - 165 -قرآن- 252 - پروردگار آفریننده آغاز کنی. -قرآن- 158
نشانهي دیگر است که اینکه آیات آغاز وحی است و ایجاد خواندن در دل پیغمبر، چون در اینکه جمله نیز مفعول و آنچه باید
خوانده شود معلوم نشده است و خاطر آن حضرت را آسوده کرده است که پروردگار تو چنان بزرگواري است که میتواند تو را
قاري و کتابخوان کند. چنانکه کرامت پیغمبر قرآن شد و نمایندهي وجود اکرم خداوندي بود. باز در آیت چهارم و پنجم همین
مطلب دنبال شده است که نپنداري توانائی تو بر خواندن نشدنی است زیرا همین دانستن و قلم بدست گرفتن آدمیان از همان
آفریننده است که تو را وادار بخواندن میکند و هموست که علم و دانش به مردم آموخته پس تو بخوان که او میتواند تو را نیز
تواناي خواندن کند با اینکه تفاوت که دیگران اندكاندك حرف بحرف بکمک آدمی مثل خود یاد گرفتند و تو از روح القدس
جمله جمله و آیه آیه فرا میگیري. و اینکه [ صفحه 625 ] استفاده که ما از اینکه آیات کردیم در مصاحبهي با عالم جلیل صاحب
المیزان معلوم شد ایشان نیز همین را دریافتهاند.
سوره قدر
اشاره
97 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 1274- 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
[ [سوره القدر [ 97 ]: آیات 1 تا 5
37 إِنّا أَنزَلناه فِی لَیلَۀِ القَدرِ [ 1] وَ - 1274 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
208- ما أَدراكَ ما لَیلَۀُ القَدرِ [ 2] لَیلَۀُ القَدرِ خَیرٌ مِن أَلف شَ هرٍ [ 3] تَنَزَّل المَلائِکَ ۀُ وَ الرُّوح فِیها بِإِذن رَبِّهِم مِن کُل أَمرٍ [ 4] -قرآن- 1
41 ترجمه: بنام خداي بخشنده باین جهان و آمرزنده به آن جهان 1 ما قرآن را به شب قدر - سَلام هِیَ حَتّی مَطلَع الفَجرِ [ 5] -قرآن- 1
فرو فرستادیم 2 و تو کی دانی که آن چه باشد 3 چه شب قدر ارزندهتر از هزار شب است 4 که در آن شب روح و فرشتگان به
فرمان پروردگارشان به زمین فرود آیند تا همه کار آفریدگان بسامان کنند 5 و همه سلام و رحمت بود آن شب تا سپیده دم بر آید.
سخن مفسّرین: مجمع: بعضی گفتهاند: اینکه سوره به مکّه نازل شده است و بعضی گفتهاند به مدینه. آیات اینکه سوره بحساب
سوّم را آیتی جدا دانستهاند. - « لَیلَۀُ القَدرِ » عموم قاریها پنج آیت است و به حساب شامی و حجازي شش آیت است که کلمات
1 طبري: إبن عبّاس گفته است: از اوّل تا آخر نزول قرآن بیست سال بوده است. شعبی گفته « أَنزَلناه فِی لَیلَۀِ القَدرِ » 239- قرآن- 222
35 کشف: علی بن حسین واقد گفت: اوّل سوره که به مدینه آمد اینکه سوره - است: اوّل نزول قرآن شب قدر بوده است. -قرآن- 1
بود و اینکه آیه چند معنی شده است: 1- ما جبرئیل را با قرآن در شب قدر فرستادیم 2- ما قرآن در شأن در لیلۀ القدر نازل کردیم
چنانکه میگویند سوره [ صفحه 626 ] در آنکس در آن مطلب نازل شد 3- ممکن است ضمیر بجاي قضا و قدر باشد یعنی ما
2 طبري: حسن بصري گفته است: یعنی شبی که هر مرگ و کار و روزي تا یک « لَیلَۀُ القَدرِ » . سرنوشت را در شب قدر فرود آوردیم
که « لَیلَۀٍ مُبارَکَۀٍ » 18 مجمع: 1- یعنی شبی که هر چه در یک سال میشود در آن شب معیّن میشود و - سال معیّن میشود. -قرآن- 1
صفحه 281 از 325
مقصود همین شب است 2- لیلۀ القدر یعنی شب با شرف و ارزش که هر کس در آن « إِنّا أَنزَلناه فِی لَیلَۀٍ مُبارَکَۀٍ » در اینکه آیت است
شب عبادت کند ارزش او زیاد میشود 3- یعنی شبی که کتاب با قدر منزلت نازل شد بر پیغمبر با قدر و شأن براي امّتی محترم و با
قدر 4- یعنی شبی که مقدّر بود و قرآن در آن شب نازل شود و نازل شد 5- خلیل بن احمد گفته است: اینکه کلمه در آیه مشتق
یعنی شبی است که به واسطهي زیادي فرشتگان در زمین فضاي آن تنگ «ُ قُدِرَ عَلَیه رِزقُه » است از قدر به معنی تنگی است مثل
636 تأویلات: شب قدر بنیه و ساختمان بدنی محمّدي است به آنگاه که - 182 -قرآن- 610 - 109 -قرآن- 139 - میشود. -قرآن- 89
پس از شهود ذاتی در احتجاب مقام قلب بود چون نزول وحی باید در اینکه بدن با اینکه حالت باشد. توضیح اینکه مطلب به اینکه
گونه است که همان بدن مادّي پس از طی کمالات و مشاهده حقایق برگشت به حالتی متوسّط که نه دل به مادّه سپرده و دور از
حقیقت بود و نه مستغرق در حق که از شنیدن و گفتن و زندگی با مردم بازمانده باشد، و تعبیر به شب از همین جهت است که در
حال فراگیري وحی و قرآن موجودي بود نه فقطّ مادّي و در پی خواستهها و نه روحانی بیخبر از جهان و جهانیان اینکه است که
میگویند: در حجاب قلب بود و در پرده که مناسب با کلمه لیل است و کلمهي قدر به مناسبت شرف و ارزش آن حضرت است که
3 طبري: در مقصود از اینکه جمله چند قول « خَیرٌ مِن أَلف شَهرٍ » . شناساندن حق به مردم جز با آن بدن و در آن حالت فراهم نمیشد
1- یعنی عبادت در یک شب قدر بهتر است از عبادت در هزار شب دیگر و اینکه بهترین معانی [ 26 [ صفحه 627 - است: -قرآن- 1
است 2- مجاهد گفت: مردي در بنی اسرائیل هزار شب تا صبح عبادت میکرد و روز تا شب جهاد با دشمن داشت اینکه آیه براي
آن آمد که عبادت شب قدر از هزار شب کار آن مرد بهتر است 3- حضرت امام حسن مجتبی [ع] فرمود: پیغمبر به خواب دید بنی
امیّه خلیفهي او شدهاند و بر منبر او بالا میروند و بر آن حضرت دشوار آمد اینکه سوره و سورهي کوثر براي آرامش خاطر آن
حضرت نازل شد یعنی شب قدر که قرآن بتو رسید بهتر است از هزار ماه حکومت بنی امیّه و اینکه را حساب کردند درست هزار
ماه بود. فخر: مالک بن انس گفت: پیغمبر [ص] دید عمر مردمان دیگر زیاد است و ترسید که امّت او به اندازهي آنها زنده نباشند
که عبادت کنند شب قدر به آن حضرت عنایت شد که بهتر است از هزار ماه عبادت دیگران. تفسیر ابی السعود: عدد هزار ممکن
است از نظر زیادي باشد نه اینکه در حقیقت یک شب برابر با هزار شب باشد. و گفتهاند: کلمهي عابد بکسی گفته میشد که هزار
شب در عبادت باشد از اینکه روي شب قدر به مسلمانان داده شد که اگر در آن به عبادت باشند شایستهتر براي لقب عابد خواهند
بود. و بعضی گفتهاند ذو القرنین و سلیمان هر یک پانصد ماه پادشاهی کردند بپیغمبر شب قدر دادند که بهتر است از هزار ماه
حکومت آن دو پادشاه. فی ظلال: شماره هزار براي فهماندن اندازه نیست چنانکه در قرآن نظایر زیاد دارد و در اینگونه مواقع براي
4 طبري: در معنی اینکه اختلاف است: 1- فرشتگان « تَنَزَّل المَلائِکَۀُ وَ الرُّوح فِیها بِإِذن-ِ الخ » . افادهي کثرت است نه تحدید موضوع
و جبرئیل فرود میآیند باذن پروردگار براي هر کاري که تا یک سال مقدّر شده است 2- فرود میآیند باذن پروردگار ز هر
را جزء جملهي جلو دانسته و در آن وقف « سلام » فرشتهي که بر مؤمنین و مؤمنات سلام کند و اینکه معنی مناسب است با قرائتی که
425 [ صفحه 628 ] آیت بعد دانستهاند و اینکه درست نیست چون - 53 -قرآن- 418 - را اوّل جمله و -قرآن- 1 « هِیَ » کردهاند و کلمه
باید وصل به سلام تلفّظ « امر » وقف شود «ٌ سَلام » قرائتها بر خلاف اینکه است و نیز مصحف نوشتهها بر خلاف آن است چون اگر در
شود و با اینگونه تلفّظ به آخر آن همزهاي اضافه میکنند که در نوشتن به صورت یاء میشود و در هیچ مصحف امري دیده نشده
151 فخر: ملائکه و فرشتگان بروح آدمی مینگرند چنانکه آدمیان به صورت و ریخت ظاهر مینگرند پس اگر - است. -قرآن- 142
و اگر پدر و مادر در صورت « أَ تَجعَل فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِک-ُ الخ » : روحی مایل ببدي بود از او رو گردان شوند چنانکه گفتند
زشت منی و خون بستهي فرزند را بینند از او دوري کنند ولی چون صورت خوب و روش پسند یافت آدمیان و ملائکه او را
218 و در معنی - میپسندند. و تنزّل الملائکۀ مقصود همین است که فرشتگان بروان پرهیزگار آدمی نزدیک میشوند. -قرآن- 169
روح چند قول است: 1- فرشتهي بزرگی است که آسمانها و زمین یک لقمهي او است 2- دستهاي از فرشتگانند که بجز در شب
صفحه 282 از 325
أَوحَینا » قدر دیده نمیشوند 3- موجودي غیر از آدم و فرشته هستند و خوراك و پوشاك دارند. 4- عیسی است 5- قرآن است مثل
- -6 رحمت خدا است که بدنبال فرشتگان رحمت حق نیز نازل میشود 7- موجودي است برتر از فرشته 8 « إِلَیکَ رُوحاً مِن أَمرِنا
نگهبانان و کرام الکاتبین هستند. و بهتر اینکه است که جبرئیل باشد و کلمهي روح براي زیادي شرف او است. و معنی آیه اینکه
1- ملائکه و روح باذن خدا فرود میآیند از براي انجام هر کاري که هر کدام مأموریّتی مخصوص بخود 78- است: -قرآن- 39
قرائت کردهاند که سلام جز اینکه « من کل امري » دارند 2- میآیند براي هر کاري که صلاح دنیا و آخرت آدمیان است 3- بعضی
آیه است و معنی اینکه است میآیند براي هر کسی. و در جزء پانزده سوره بنی اسرائیل ج 5 ص 464 شرحی از معنی روح نقل شده
15 [ صفحه 629 ] مجمع: 1- یعنی آن - 5 طبري: یعنی آن شب تا سپیدهدم همه خیر است و خوشی. -قرآن- 1 « سَلام هِیَ- الخ » . است
شب از هر آسیب و گرفتاري آسودگی است و هم از توانائی شیطان که بتواند بدي برساند 2- بعضی گفتهاند: یعنی بآن شب
آغاز جمله « مِن کُل أَمرٍ » سلامتی بر اولیاء خدا و فرمانبران او است 3- کلمات باذن ربّهم وابسته به جلو است و جمله تمام است و
است و چنین معنی میشود فرشته فرود میآورند باذن خدایشان هر چیزي را که در آن سلامتی و سود و خوشی و فرخندگی است.
چون هر چه خیر و برکت دارد در اینکه شب مقدّر میشود و تا سپیدهدم اینکه خیر و خوشی پیوسته است نه که ساعتی باشد و بعد
-298- با فتح و کسر لام هر دو خواندهاند و بمعنی مصدر است یعنی بر آمدن و طلوع کردن. -قرآن- 279 «ِ مَطلَع » نباشد. و کلمهي
613 فخر: ابو مسلم گفته است: یعنی آن شب از باد و صاعقه و آزار و مانند اینها آسودگی است. أبو السعود: یعنی در - قرآن- 603
آن شب جز سلامتی و خوبی نیست که چیز دیگر مقدّر نمیشود ولی در شبهاي دیگر سلامتی و گرفتاري هر دو مقدّر میشوند.
یعنی پدیدههاي خداوندي را «ِ وَ ذَکِّرهُم بِأَیّام اللّه » مینامند چنانکه در اینکه آیه « یوم » تأویلات کاشانی: چون هر پدیده و حادثی را
بیادشان بیاور، پس با اینگونه تشبیه هر دستهاي از پدیدهها و موجودات یک ماه نامیده میشود چون نوعی است که افراد دارد مثل
ماه که شب و روز دارد و چون عدد هزار کاملترین عدد است زیرا بالاتر از آن عددي نیست مگر به تکرار خود آن که دو هزار و
ده هزار و صد هزار باشد پس الف شهر کنایه است از همهي انواع آفریدگان که لیلۀ القدر یعنی ساختمان محمّدي برترین نوع
آفریدگان است چون ملائکه و روح که قواي روحانی و نفسانی بلکه ملکوت آسمانی و زمینی است بر او فرود میآیند براي هر
کار که شناسائی و معرفت همه چیز باشد از هر جهت که مستلزم سلامتی از هر عیب و نقص است تا طلوع فجر که برگزاري زندگی
125 [ صفحه 630 ] تفسیر آلوسی: صوفیان شب قدر شبی را گویند که براي سالک پرتوي - و فرا رسیدن مرگ است. -قرآن- 91
مخصوص از جلوهي حق نمودار میشود که مقام خود را نزد معشوق در مییابد، و آن هنگام است که آغاز وصول او است به مقام
عین الجمع که مخصوص بالغین معرفت است. چه خوب گفته است عمر بن فارض: و کل اللّیالی لیلۀ القدر ان دنت || کما کل ایّام
اللّقاء یوم جمعۀ تفسیر صفی علیشاه: چیست دانی لیلۀ القدر اي عیار || گر شنیدستی نسیم کوي یار شرح آن حال ار نمایم هیچ من
||منقلب گردم بمانم از سخن خاصه کز یار عزیز آید پیام || کامشبت من میهمانم در مقام خانه را خالی کن از بیگانه تو || منتظر
بنشین به باب خانه تو با تو من گویم چه زین حال عجب || که فراوان دیدهام اینکه روز و شب خانه از غیر ار کنی خالی تمام||
آید آن مهمان غیبت لا کلام چون که آمد کار بر دلخواه تو است || طالع از برج حقیقت ماه تو است قوّههاي عقلی و روحی تمام
شَ هرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنزِلَ فِیهِ » ||تا بصبحت در درودند و سلام عبده: در سه سورهي قرآن هنگام نزول آن یاد شده است: 1- بقره
- قرآن- 77 - .« إِنّا أَنزَلناه-ُ الخ » -3 سورهي قدر «ٍ إِنّا أَنزَلناه فِی لَیلَۀٍ مُبارَکَۀٍ إِنّا کُنّا مُنذِرِینَ فِیها یُفرَق کُلُّ أَمرٍ حَکِیم » -2 دخان «ُ القُرآن
281 شعبی گفته است: چون یک جملهي قرآن و همهي آن را قرآن و کتاب مینامند پس اندکی - 245 -قرآن- 263 - -129 قرآن- 141
از قرآن که در شب قدر آمده باشد درست است که بگویند: قرآن بشب قدر نازل شده است و مقصود آغاز نزول قرآن است و
که در « لَیلَۀِ القَدرِ » و «ُ أُنزِلَ فِیه القُرآن » ضمیر انزلناه در هر دو سوره بجاي قرآن است که در سورهي بقره آشکار گفته شده است
که در سورهي دخان است هر دو بیک معنی است که هنگام نزول قرآن است. و چون در سوره « لَیلَۀٍ مُبارَکَ ۀٍ » اینکه سوره است و
صفحه 283 از 325
-427- 374 -قرآن- 407 - 354 -قرآن- 357 - یعنی بیم -قرآن- 327 « إِنّا کُنّا مُنذِرِینَ » دخان جهت نزول قرآن بکنایه فهمانده شده است
608 [ صفحه 631 ] و نوید به عهدهي ما میباشد. و بدنبال اینکه استدلال هنگام نزول توصیف شده است باین جمله - قرآن- 583
که خلاصهي اینکه چند آیه چنین است: چون بیم و نوید مردم به عهدهي ما است در شبی فرخنده که هر «ٍ فِیها یُفرَق کُلُّ أَمرٍ حَکِیم »
کار خردمندانه و درست از نادرست و بیخردي جدا میشود ما قرآن را فرستادیم. و همین مطلب با اندك تفاوت در سورهي بقره
شَ هرُ » که در اینکه سوره است و « لَیلَۀِ- القَدرِ » و «ِ شَ هرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنزِلَ فِیه القُرآن هُديً لِلنّاس وَ بَیِّنات مِنَ الهُدي وَ الفُرقان » است
همه یک نتیجه را میرساند که آغاز نزول قرآن باشد. و مناسبت نام لیلۀ القدر براي هنگام فرود آمدن قرآن « رَمَضانَ. و لَیلَۀٍ مُبارَکَۀٍ
یا براي اینکه است که اوّل شبی بوده پیغمبري براي پیغمبر و خطّ مشی آن حضرت پیریزي شده و سرنوشت کار پیغمبري براي او
مقدّر شده است و برنامهي کارش معیّن شده است. و یا براي قدر و منزلت آن شب است که پیغمبر به آن مقام بالا رفت و از همین
نه مقصود « أَلف شَ هرٍ » یعنی کس نتواند اندازهي ارزش آن را بتو بیاموزد. و « ما أَدراكَ- الخ » روي در آیت بعد گفته شده است
عدد معیّن بلکه براي مبالغهي در بسیاري و ارزش است و مقصود اینکه است: سالیان دراز و هزاران ماه و سال بر آدمیان گذشت و
تَنَزَّل المَلائِکَۀُ- » از گمراهی رها نشدند و اینکه شب که راه خوشبختیشان باز شد از همه آنروزگار دراز ارزندهتر است. و جملهي
براي آگاهی مردم است از پیوستگی پیغمبر با فرشتگان که در آن شب آنها از عالم روحانی تنزّل کردهاند و براي پیغمبر شکل « الخ
یعنی آنگاه که خداوند روان پیغمبر را براي دیدن ملائکه آماده کرد که هر کس « بِإِذن رَبِّهِم » قابل دید بخود گرفتهاند. و جملهي
یعنی نزول ملک از امر و ارادهي خدا بود براي ابلاغ بمردم آنچه را که باید « مِن کُل أَمرٍ » آمادگی و شایستگی دیدن فرشته ندارد. و
-1075- 610 -قرآن- 1063 - 587 -قرآن- 591 - 538 -قرآن- 571 - 515 -قرآن- 518 - 143 -قرآن- 404 - بآنها ابلاغ شود. -قرآن- 105
همان است که در سورهي « أَمرٍ » 1810 و اینکه کلمهي - 1659 -قرآن- 1791 - 1450 -قرآن- 1639 - 1158 -قرآن- 1426 - قرآن- 1144
25 -قرآن- - پس موضوع سخن در انّا انزلنا پیغمبري است و احکام نه چیز -قرآن- 18 « أَمراً مِن عِندِنا- الخ » دخان گفته شده است
و همراهی که « با » باین معنی که گفتیم به معنی خودش استعمال شده است نه به معنی « من » 100-80 [ صفحه 632 ] دیگر. و کلمهي
- دیگران گفتهاند. و آنچه در مقصود از لیلۀ القدر و لیله مبارکه نوشتهاند خلاف ظاهر است و جرأت بر کلام خداوند. سخن ما: 1
که با الف و لام و معرفه آورده شده است شاید از آن باشد که چنین شبی در خاطرههاي اعراب یا یهود بوده است و « القَدرِ » کلمهي
بصورت نکره « لَیلَۀٍ مُبارَکَۀٍ » اینکه آیه اشاره به آن است که ما به آن شب که شما میشناسید قرآن فرستادیم ولی در سورهي دخان
- 32 -قرآن- 291 - گفته شده است چون چنین مطلبی در خاطرهي آنها به عنوان شب مبارك نبوده است و نمیشناختهاند. -قرآن- 23
311 ولی اینکه احتمال از کسی دیده نشد و در نوشتهي در گذشتگان نیست و شاید الف و لام موصول باشد یعنی: در شبی که
مقدّر و سرنوشت شده بود براي نزول ما قرآن نازل کردیم نه که محمّد بخواستهي خود هر وقت دلش بسوئی رفته است سخنی گفته
ارزش و منزلت است که چون وحی و قرآن در آن شب « قدر » است بلکه به تقدیر آسمانی بوده است و هنگام معیّن. 2- ظاهر معنی
لیلۀ الاتّصال المطلق بین الإرض و الملأ » : بوده است ارجمندترین شب است براي آدمیان و بگفتهي سیّد قطب در فی- ظلال القرآن
الاعلی، لیلۀ بدء نزول هذا القرآن علی قلب محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، لیلۀ ذلک الحدث العظیم الّذي لم تشهد الإرض مثله
بمعنی تقدیر و اندازهگیري باشد به اینکه گونه که براي مطابقت عالم امر و تقدیر با عالم خلق و « قدر » -3 شاید کلمه .« فی عظمته
پیدایش آغازي است که نامش شب قدر است. و به بیان دیگر آن شب که تقدیر ازلی و سرنوشت خداوندي باید نمودار شود شب
قدر نامیده شده است آن چنان که آغاز نموداري سرنوشت یک سالهي موجودات روي زمین را اوّل بهار مینامند به مناسبت تابش
شاید توضیح همین مطلب « ما أَدراكَ- الخ » آفتاب و اثر آن بر روي زمین و پیدایش چهار فصل و نتایج هر یک از آنها. و آیت بعد
510 [ صفحه 633 ] یک ساله موجودات برتر از آن است که تو با مقام پیغمبري خود - باشد، که مقدّرات و سرنوشت -قرآن- 498
بتوانی آن را دریابی و نزول قرآن در چنین شبی بوده است. و شاید باین معنی که ما گفتیم لیلۀ القدر نام شب آغاز نزول قرآن باشد
صفحه 284 از 325
چون پیدایش قرآن اوّلین نموداري سرنوشت خداوندي است براي رهبري و تربیت مردم پس بآن شب که آغاز رهبري و سعادت
فرشتگان و « تَنَزَّل المَلائِکَ ۀُ- الخ » مردم مقدّر شده و بسرنوشت بود قرآن را فرو فرستادیم. 4- در آیت چهارم که گفته شده است
روح فرود میآیند شاید اشاره باشد که چون آغاز سال نموداري سرنوشت است و اوّل اجراي مشیّت حق است پس عمّال آفرینش
شاید اشاره باشد به خاصیّت « روح » 5- کلمهي 69- که فرشته و روح هستند فرود میآیند براي انجام اینکه سرنوشت. -قرآن- 45
نفسانی موجودات زنده که نفس نباتی و حیوانی است، و آمدن روح کنایه باشد از افاضهي حق بموجودات که براي جان بخشیدن
به موجودات جاندار علاوه بر فرشتگان که مأمور ساختن موجودات هستند روح میآید تا به آنها جان بدهد و قوّهي غاذیه و نامیه و
تا صبح سلامتی است شاید کنایه از « سَلام هِیَ حَتّی- الخ » حرکت و غیره در آنها ایجاد نماید. 6- آیت آخر که گفته شده است
اینکه مطلب باشد: آن شب که سرنوشت یک ساله پیریزي میشود وجود است و پیدایش که همگی سلام است و خوشی چون
58- وجود خوشی و خیر است و بس. -قرآن- 37
سوره بیّنه
اشاره
98 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 1274- 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
[ [سوره البینۀ [ 98 ]: آیات 1 تا 8
37 لَم یَکُن الَّذِینَ کَفَرُوا مِن أَهلِ - 1274 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
الکِتاب وَ المُشرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتّی تَأتِیَهُم البَیِّنَۀُ [ 1] رَسُول مِنَ اللّه یَتلُوا صُ حُفاً مُطَهَّرَةً [ 2] فِیها کُتُب قَیِّمَ ۀٌ [ 3] وَ ما تَفَرَّقَ الَّذِینَ أُوتُوا
296 وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعبُدُوا اللّهَ مُخلِصِ ینَ لَه الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤتُوا - الکِتابَ إِلاّ مِن بَعدِ ما جاءَتهُم البَیِّنَۀُ [ 4] -قرآن- 1
الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دِین القَیِّمَ ۀِ [ 5] إِن الَّذِینَ کَفَرُوا مِن أَهل الکِتاب وَ المُشرِکِینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أُولئِکَ هُم شَرُّ البَرِیَّۀِ [ 6] إِنَّ
الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات أُولئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّۀِ [ 7] جَزاؤُهُم عِندَ رَبِّهِم جَنّات عَدن تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً
مؤنّث قیّم، دست اندر کار « القَیِّمَۀِ » : 559 [ صفحه 634 ] معنی لغات - رَضِ یَ اللّه عَنهُم وَ رَضُوا عَنه ذلِکَ لِمَن خَشِیَ رَبَّه [ 8] -قرآن- 1
26 ترجمه: بنام خداي بخشنده باین - چیزي، مواظب چیزي چون متولّی وقف. و دین القیّمۀ یعنی راست و بیانحراف. -قرآن- 13
جهان و مهربان بآن جهان 1 کافران بتپرست و یهودي و مسیحی بکفر خود ماندند تا دلیلی روشن برايشان رسید 2 که آن پیغمبر
خدا بود و نامههاي پاك ز هر بدي و نابودي بر ایشان میخواند که جملگی نوشتههاي راست و استوار بود [و نگهبان فکر و کار
مردم] 3 اینکه پراکندگی و دو دستگی کتاب خواندهها زان پس بود که چنین دلیل روشنی برايشان رسید 4 با اینکه آنها دستوري
جز اینکه نداشتند که از دل خدا را پرستند و پاکدین باشند و نماز گزارند و زکات دهند که دین راست و استوار همین است و بس
5 یهودیان و مسیحیان که کافر شدند و هم آنها که مشرك هستند البتّه در آتش همیشگی دوزخ بوند چه ایشان بدترین آفریدگان
بوند. 6 و آنها که مؤمن شدند و نکوکاري کردند بهترین آفریدگانند 7 و پاداششان به پیشگاه پروردگارشان بهشتهائی است
همیشگی که رودها در آن روان است و ایشان به جاودان در آن بمانند 8 چه خداوند ز ایشان راضی است و آنها هم ز خداي خود
و چنین سر انجام براي آن کس است که دل به حق سپرده و [ صفحه 635 ] در اندیشهي پروردگار خود بود. سخن مفسّرین: مجمع:
اینکه سوره را بریّۀ و قیّمۀ مینامند و اختلاف است که به مکّه نازل شده است یا به مدینه. و به حساب قاریهاي بصره نه آیه است که
- را آخر آیه دانستهاند و بعد از آن را آیتی دیگر شمردهاند و دیگران هشت آیه دانستهاند. -قرآن- 190 « مُخلِصِ ینَ لَه الدِّینَ » آنها
صفحه 285 از 325
1 طبري: دو معنی شده است: 1- یعنی آنها از کفر خود جدا نمیشوند تا حجّت و برهان که پیغمبر است «ُ مُنفَکِّینَ حَتّی تَأتِیَهُم » 219
برایشان برسد 2- یعنی اهل کتاب که خود مشرك هستند توصیف پیغمبر را در کتب خود رها نکردند و نقل کردند تا آنکه پیغمبر
مبعوث شد آنگاه دو دسته شدند که بعضی او را پذیرفتند و بعضی منکر شدند. و بهتر اینکه معنی است که مشرکین و اهل کتاب تا
35 کشف: 1- إبن کیسان گفته است: یعنی همه اینکه کافران صفات پیغمبر و - پیغمبر نیامده بود از هم جدا نبودند. -قرآن- 1
پیغمبري او را در کتابشان داشتند تا آنگاه که او مبعوث شد آنها دو دسته و بعضیشان پذیرفتند 2- یعنی دستبردار از کفر نیستند تا
مرگشان فرا رسد. فخر: واحدي در کتاب بسیط گفته است: مشکلترین آیات قرآن در نظم و تفسیر اینکه آیه است و بزرگان علما
در اینکه خطا کردهاند و او خود مطلبرا خلاصه نکرده است ولی اوّل اشکال اینکه که در آیه معلوم نشده است که از چه منفک
میفهماند امتداد و آخر کار را پس چون به قرینه معلوم است که مقصود انفکاك از کفر است باید معنی « حَتّی » نشدهاند. دوّم اینکه
چنین باشد: آنها دستبردار از کفر نیستند تا آنگاه که بیّنه برايشان آمد و از کفر دستبردار شدند و پس از اینکه آیه گفته شده است
که چنین معنی میدهد: پس از آمدن بیّنه و پیغمبر متفرّق شدند و پیش « وَ ما تَفَرَّقَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ إِلّا مِن بَعدِ ما جاءَتهُم البَیِّنَۀُ »
از آن متفرّق نبودند و اینکه خود اشکالی است که دو آیه با هم سازگار نیست و جواب اینکه اشکال از چند راه است: 1- آنکه
651 [ صفحه 636 ] است که: آیت اوّل نقل سخن آنها است: آن گروه - 295 -قرآن- 561 - صاحب کشّاف خلاصه کرده -قرآن- 287
میگفتند: ما از اینکه آئین خود دستبردار نیستیم تا آن بیّنۀ و پیغمبر موعود بیاید. در آیت دوّم نقل عمل آنها است که در رفتار خود
ثابت بودند و به وعدهي اتّفاق پس از آمدن پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پایدار ماندند تا که او آمد متفرّق شدند و از حق رو
باین معنی « حَتّی » گرداندند 2- قاضی گفته است: یعنی به کفر خود ماندند اگرچه پیغمبر هم برایشان آمد. ولی در لغت کلمهي
استعمال نشده است 3- انفکاك از کفر معنی نمیکنیم بلکه میگوئیم آنها دستبردار از یاد محمّد و مزایاي او نبودند تا آنگاه که
آمد متفرّق شدند و هر کس براي او چیزي گفت 4- همگی پیش از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چسبیده به کفر بودند و چون
پیغمبر آمد دو دسته و متفرّق شدند بعضی مؤمن و بعضی کافر 5- آن گروه دستبردار از کفر و شاك در کفر خود نبودند تا بیّنه
« کانَ النّاس أُمَّۀً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّه النَّبِیِّینَ- الخ » آمد شاك و متفرّق شدند که هر کسی فکري میکرد و سرگردان در ادیان بود مثل
تأویلات: مقصود از مشرکین آنها است که از حق در پرده بودند. و اهل کتاب آنها که از راه حق در پرده و محجوب بودهاند. و
اینکه دستههاي گوناگون ادیانی داشتند و هر کدام خود را براه راست میدانست ولی همگی تسلیم بودند که چون پیغمبري که در
کتابهاي تورات و انجیل دستور به پیروي او داده شده است آمد فرمان او خواهیم برد همچنان که امروز متعصّبین در مذاهب مختلف
هستند و هر یک دیگري را باطل میداند و منتظر مهدي موعود هستند که همه متّفق در گفتار او شوند ولی اینها هم مثل آنها
خواهند بود و آیه میفهماند که اختلاف و دو دستگی سخت و ریشهدار نبود مگر پس از آمدن بیّنه که یکبارگی متفرّق و دسته
دسته شدند چون هر یک میپنداشت که پیغمبر فکر و میل او را میپذیرد چون در پردهي پندار گرفتار بود و آنگاه که پیغمبر آمد و
- 4 مجمع: 1 « صُ حُفاً مُطَهَّرَةً فِیها کُتُب قَیِّمَۀٌ » 1085- 494 -قرآن- 1020 - سخنان آنها نپذیرفت همگی سخت کافر شدند. -قرآن- 486
46 [ صفحه 637 ] است راست و با عدالت که قرآن باشد و مقصود از صحف مطالب و نوشتههاي - یعنی در آن نامههائی -قرآن- 1
در آن کتب است. چون پیغمبر قرآن را از بر میخواند پس صحف کتاب نوشته نیست بلکه آنچه در کتاب نوشته هست در آن که
رسول میخواند بنام صحف هست 2- بعضی گفتهاند: یعنی در آن صحف که قرآن باشد کتب عادل مستقیم گذشته هست و
فراگیر مطالب آن کتب است چنانکه گفته شده است مصدّقا لما بین یدیه، پس آنکه صحف را براي مردم میخواند مثل اینکه است
انواع علوم و معارف است یعنی در صحف « کُتُب قَیِّمَ ۀٌ » که کتب ارزنده و مستقیم گذشته را نیز براي آنها میخواند 3- مقصود از
یعنی در آن فریضههاي عادله « فِیها کُتُب قَیِّمَ ۀٌ » که قرآن است انواع علوم است که هر یک کتابی است 4- سدّي گفته است
5 کشف الاسرار: روش اخلاص در عبادت چون روش « مُخلِصِ ینَ لَه الدِّینَ » 755- 598 -قرآن- 730 - خداوندي است. -قرآن- 579
صفحه 286 از 325
رنگ است در گوهر. هر گوهر که رنگ ندارد سنگی بود بیقیمت، هر عبادت که با وي اخلاص نبود جان کندنی بود بیمثوبت،
اخلاص آتشی است که در سینه مؤمن بر افروزند تا هر آنچه در آن سینه دون حق بود بسوزد، دست وي از محارم برشتهي اخلاص
استوار کنند تا دست جز به حلال نبرد، بدیده در اغیار ننگرد بسینه از دنیا و عقبی نیندیشد، قوّت شهوت منقادش گردد، مخلص او
است که نفس وي در وي مخیّر شده حرص را وداع کرده، بخل بهزیمت شده. بیخ حسد از سینه بر کنده، خلق عالم را برادر گشته،
کبر از سر فرو نهاده، لباس تواضع پوشیده، زبان نصیحت گشاده، گل شفقت شکفته اسباب تفرقت از راه وي بر خاسته چون قدم
30 روح البیان: عاشقان را شادمانی و غم او است || دست مزد و اجرت خدمت هم او - اینجا رسید بسر راه اخلاص رسید. -قرآن- 1
5 مجمع: 1- یعنی رو گردانندگان از همه ادیان به سوي دین اسلام و مؤمن به همهي پیغمبران 2- عطیّه گفته است: هر « حُنَفاءَ » است
11 [ صفحه 638 ] حنیف و مسلم با هم گفته شود مقصود از حنیف آن کس است که وظیفه حج انجام - گاه کلمهي -قرآن- 1
میدهد، و اگر تنها استعمال شود به معنی مسلمان است 3- إبن جبیر گفته است: عرب کسی را حنیف میگوید که ختنه کند و حجّ
5 طبري: « دِین القَیِّمَۀِ » . گزارد 4- قتاده گفت: حنیفیّه ختنه است و احتراز از هم سر شدن با محارم و بپاداشتن مناسک و آداب دین
21 مجمع: 1- یعنی دین قیّمۀ. 2- کتب قیّمه که - یعنی دینی که خدا پیغمبر را با آن فرستاده است و آن را پسندیده است. -قرآن- 1
کتب ادیان سابق باشد خلیل بن احمد گفته است: قیّمۀ جمع قیّم است به معنی قائم و مقصود دین کسانی است که به یکتاپرستی
با همزه آخر خواندهاند که از برأ الخلق باشد یعنی ایجاد شدگان. از مقاتل و « بریئه » : 7 مجمع « خَیرُ البَرِیَّۀِ » . ایستاده و پا بر جا هستند
8 طبري: یعنی خدا از آنها « رَضِیَ اللّه-ُ الخ » 20- ضحّاك نقل است که اینکه آیه براي علی و اهل بیت او نازل شده است. -قرآن- 1
راضی است بواسطه بندگی و فرمانبري و آنها از خدا خشنود هستند که بدنیا مزدشان داده است و برايشان ثواب ذخیره کرده است
17 کشف: 1- رضاي خلق تسلیمشان هست به آنچه او حکم کند. و رضاي حق توفیق خلق - تا در آخرت آنها را بیامرزد. -قرآن- 1
است که از حق راضی شوند و تسلیم به حکم او باشند 2- رضا بدو گونه است: رضاي بحق که خلق و تدبیر کرده و رضاي از حقّ
به هر چه سرنوشت و معیّن کرده است. و سري گفته است: اگر تو ز حق راضی نباشی چگونه خواهی که او ز تو راضی شود.
حسینی: بیت: دارند هر کس از تو مرادي و مطلبی || مقصود ما ز دنیی و عقبی لقاي تو است [ صفحه 639 ] فی ظلال: سیّد ابو
نوشته است: همگان قبول دارند که قرن ششم و هفتم « ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین » الحسن علی الحسنی الندوي به عنوان
میلادي بدترین ادوار تاریخی بشر است و چند قرن بود که انسانیّت راه انحطاط و سقوط خود طی میکرد و دستاویزي براي
نگهداري آن نبود تا در اینکه دو قرن به فرودترین درجهي پستی خود رسید. و در اینکه قرن آدمی خداي خود را فراموش کرد و
بدنبال آن خویشتن را فراموش کرد و هم رشد خود و تمیز بد و خوب و زشت و زیبا را، و آنها که مرد دین بودند از مردم فراري
شدند و به معابد دیر و کنیسه و خلوتگاهها پناه بردند چون خود را در برابر فساد ناتوان دیدند، و دین چنان بازیچهي مجرمین و
منافقین شد که اگر صاحب ادیان زنده میشدند آن را نمیشناختند. اینکه چنین بود رابطهي آدمی و دین در نزدیکی پیدایش
پیغمبر چنانکه قرآن نیز به آن اشاره کرده است: 1- قالَت الیَهُودُ عُزَیرٌ ابن اللّه وَ قالَت النَّصاري المَسِیح ابن اللّه 2- قالَت الیَهُودُ لَیسَتِ
لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ هُوَ » -4 « قالَت الیَهُودُ یَدُ اللّه مَغلُولَۀٌ » - النَّصاري عَلی شَیءٍ وَ قالَت النَّصاري لَیسَت الیَهُودُ عَلی شَیءٍ 3
و بدنبال اینکه « قُل یا أَیُّهَا الکافِرُونَ لا أَعبُدُ ما تَعبُدُونَ- الخ » -6 « لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ ثالِث ثَلاثَۀٍ » -5 « المَسِیح ابن مَریَمَ
اختلافات دینی جنگ و ستیز و ویرانی همه جا را فرا گرفته بود که ملّتی شایسته و تمدّنی بر پایهي اخلاق و فضیلت و حکومتی روي
یَتلُوا صُ حُفاً » عدل و انصاف در آن روزگار نبود. از اینکه روي مقتضاي مهر خدا بر آدمی پیدایش پیغمبري چون محمّد بود که
چون نه مشرکین بت پرست و نه اهل کتاب تورات و انجیل از اینکه شرّ و فساد دستبردار نبودند مگر به آمدن « مُطَهَّرَةً فِیها کُتُب قَیِّمَۀٌ
چنین رهنماي توانا و ناجی بیمانند. پس نتیجه دو قسمت اینکه سوره اینکه است که رهائی آن مردم از کفر و گمراهی ممکن نبود
مگر به آمدن پیغمبر و دو دستهي یهودي و مسیحی اختلاف و پراکندگیشان بدنبال نادانی و سرگردانی نبود بلکه از پس آن بود
صفحه 287 از 325
1226 -قرآن- - 1142 -قرآن- 1148 - 1093 -قرآن- 1099 - 983 -قرآن- 989 - که پیغمبران آمده بودند و رهبري شده -قرآن- 897
1704 [ صفحه 640 ] بودند. چنانکه یهود پیش از آمدن مسیح به پنج دستهي اصلی - 1358 -قرآن- 1651 - -1296-1232 قرآن- 1302
- منشعب شده بودند که طوایف صدوقیین و قریسیین و آسیین و غلاة و سامریّین بودند و هر کدام از آنها روشی داشتند. سخن ما: 1
در آیت اوّل شاید به معنی از یکدگر جدا، استعمال شده است یعنی آنها با هم متّحد و یکدل بودند و از هم جدا « مُنفَکِّینَ » کلمهي
نبودند و مفاد آیه اینکه باشد که مردم تا راه روشنی نداشتند اختلافی نداشتند و چون راه روشن و بیّنه برايشان آمد از روي احساس
و تعصّب چند دسته شدند که بعضی آن را جوري پذیرفتند و دستهاي طوري دیگر و دستهاي نپذیرفتند. و شاید آیت چهارم که
میگوید یهودي و مسیحی چون بیّنه را دیدند متفرّق شدند بیان همین مطلب باشد که تا پیغمبر نداشتند یکدل و یک رو بودند و
چون پیغمبر آمد آنها در پذیرش دین چند دسته شدند و هر کدام طوري قبول کردند یا بکلّی منکر شدند، و شاید به قرینهي آیت
پنجم که گفته شده است مأمور به اخلاص و روزه و نماز بودند شاید مقصود همین باشد که همگی یک راه داشتند ولی خود
37- تقصیر کردند که هر کدام براهی رفتند و سزاشان جهنّم است و بدترین آفریدگانند. -قرآن- 23
سوره زلزال
اشاره
99 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 1274- 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
[ [سوره الزلزلۀ [ 99 ]: آیات 1 تا 8
[ 37 إِذا زُلزِلَت الَأرض زِلزالَها [ 1 - 1274 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
142 بِأَن رَبَّکَ أَوحی لَها [ 5] یَومَئِذٍ - وَ أَخرَجَت الأَرض أَثقالَها [ 2] وَ قالَ الإِنسان ما لَها [ 3] یَومَئِذٍ تُحَدِّث أَخبارَها [ 4] -قرآن- 1
197 ترجمه: - یَصدُرُ النّاس أَشتاتاً لِیُرَوا أَعمالَهُم [ 6] فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه [ 7] وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَ  را یَرَه [ 8] -قرآن- 1
1 چون زمین را بلرزانند به آن لرزه که گنج آن دارد 2 [ بنام خداي بخشنده به نکوکار و بدکار و آمرزندهي نکوکار. [ صفحه 641
و خود برون آرد آن بار که در درون دارد 3 و آدمی گوید چه شده است آن را [که لرزشی چنین کند] 4 به آن روز زمین خبرهاي
خود باز گوید [که هر کس بروي آن چه کرده] 5 چون پروردگارت الهام او کند [و تواناي گفتنش نماید] 6 به آن روز آدمیان از
زمین بر آیند پراکنده بهر سو تا آنچه کردهاند نشانشان دهند 7 پس آنکه همچنان موري خردکار نیک نموده پاداش آن بیند 8 و
گر به سنگینی موري ریز بد کرده سزاي آن بیند. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره را بعضی مکّی و دیگري مدنی دانستهاند و
را آخر آیه دانستهاند. - « أَشتاتاً » آیات آن بشمار قاریهاي کوفه و مدنیهاي اوّل هشت است و بشمار دیگران نه آیه است که کلمهي
1 مجمع: یعنی آن زلزله که براي رستاخیز در سرنوشت زمین شده است و شاید مقصود اینکه باشد: آن « زِلزالَها » 197- قرآن- 187
زلزله که فراگیر زمین است نه جور دیگر زلزلهها که در گوشهاي از زمین پیدا شود و اینکه کلمه براي فهماندن شدّت آن باشد. -
- 12 فخر: 1- یعنی آن زلزله که به مقتضاي حکمت شایسته است زمین بلرزد. 2- بهر اندازه که ممکن باشد زمین بلرزد 3 - قرآن- 1
2 فخر: اثقال جمع ثقل است که « أَثقالَها » . بفتح زاي نیز خواندهاند « زلزال » آن زلزلهي زمین که وعده شده است و باید آن بلرزد. و
کالاي خانه باشد، و در مقصود از آن دو قول است: 1- آنچه در زمین پنهان است بیرون میریزند و مردگانی که در دل زمین دفن
- قرآن- 1 - .« تُحَدِّث أَخبارَها » شدهاند 2- اسرار و نهانیهاي زمین آشکار میشود و براي همین است که به آیت بعد گفته شده است
بجاي تحدّث از إبن مسعود و سعید إبن جبیر نقل شده و به قرائت دوّم مفعول « تنبئ » : 4 فخر « تُحَ دِّث-ُ الخ » 326- -12 قرآن- 304
صفحه 288 از 325
] 12- باشد یعنی زمین خلق را از اخبار خود آگاه میکند، و معنی اخبار -قرآن- 1 « ناس » دوّم تنبئ به قرینه ساقط شده است که
صفحه 642 ] و تحدیث زمین بگفتهي ابو مسلم اینکه است که براي هر کس جزاي کارش نمودار میشود چنانکه میگوئید: اینکه
مجمع: 1- یعنی خداي تو بزمین الهام کرده که « بِأَن رَبَّکَ أَوحی- الخ » . خانه حکایت میکند که وقتی جاي بزرگان بوده است
آنچه در آن انجام شده و هر خبري که بوده است او بگوید 2- وحی کرد باو که آنچه از آدمی و گنج در دل دارد برون آرد. -
26 آلوسی: باء بمعنی سبب و علّت است و معنی اینکه است اینکه کار زمین از آن رو است که خدا باو الهام کرده است. - قرآن- 1
6 ابو الفتوح نوشته: تا بایشان « لِیُرَوا- الخ » 11- 6 تأویلات: یعنی پراکندگان که بعضی خوشبختند و بعضی بدبخت. -قرآن- 1 « أَشتاتاً »
بفتح یاء یعنی تا آنها خود ببینند و عامّه قرّاء بضم خواندند یعنی تا به آنها « لِیُرَوا » بنماید کردارهاي ایشان. و حسن و اعرج خواندند
7 ابو الفتوح: محمّد بن کعب گفت: اگر کافر کار خوب کند در دنیا « یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ » 114- 10 -قرآن- 104 - نشان دهند. -قرآن- 1
اثر نیک آن براي خود و با کس و کارش باشد و اگر مؤمن کار بد کند سزاي آن در دنیا خود و یا بواسطهي کس و کارش خواهد
دید و چون از دنیا بروند از خوبی کافر و بدي مؤمن چیزي نماند و چون اینکه آیه نازل شد اصحاب پیغمبر زبان به شکایت
گشودند که چون شود بیک مثقال بدي مجازات شویم! فرمود: بیماریها و گرفتاریهاي زندگی در برابر بدیهاي کم و مثاقیل شرّ شما
است و آنچه نیکی اندك و مثاقیل خیر داشته باشید براي شما اندوخته میشود. مقاتل گفته است: اینکه آیه براي دو نفر آمد که
یعنی با اینکه خوردنی را دوست دارند بدیگران میدهند و من یک دانه «ِ وَ یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّه » یکی میگفت: در قرآن است
میوه و یک پاره نان را دوست ندارم که به مقتضاي آیه عمل کنم و بیش از آن توانائی بخشش ندارم پس من چه توانم داد -قرآن-
718 [ صفحه 643 ] که باید آنچه دوست دارند بدهند و من کم را که میتوانم بدهم دوست ندارم و زیاد را که - -27-1 قرآن- 676
دوست دارم نمیتوانم بدهم و از اینروي خیري نمیکرد و بکس چیزي نمیداد، آیت هفتم براي او آمد که هرچند خیر کم باشد
سودش را میبیند. و آیت هشتم براي دیگري بود که میگفت: یک دروغ و یک غیبت و یک نگاه بد بجائی زیان نیاورد و بر ما
گناه نباشد، باو گفتند: اگر بدي به اندازهي ذرّه باشد زیانش میرسد و معنی ذرّه را ثعلب گفته است: صد نمله یک حبّه باشد و ذرّه
یکی از صد باشد. و با اینکه معنی ذرّه با مورچهي سرخ برابر است. و یزید بن هارون گفته است: ذرّه هیچ وزن ندارد. و گفتهاند:
چون آفتاب از سوراخی بتابد آنچه در شعاع آن دیده میشود ذرّات است. و گفتهاند: آن جزء که قابل تقسیم نباشد ذرّه است و نقل
است که سعد وقّاص دو خرما به خواهنده داد او پس داد سعد گفت: خدا از ما ذرّه میپذیرد تو دو خرما پس میدهی حسن بصري
گفت: صعصعه عموي فرزدق شاعر نزد پیغمبر آمد آن حضرت اینکه سوره را خواند او گفت: مرا ز قرآن همین بس گرچه چیزي
بضم یاء بصورت مجهول خوانده شده است یعنی به او نشان میدهند. مجمع: عبد اللّه « یره » دگر از آن نشنوم و هر دو جملهي
105 حسینی نوشته: قطعه: - قرآن- 90 - .« فَمَن یَعمَل- الخ » مسعود گفته است: محکمتر آیت قرآن اینکه دو آیت آخر سوره است
حساب کار خود امروز کن که فرصت هست || ز خیر و شرّ بنگر تا چه هست حاصل تو اگر به نقد نکوئی توانگري خوش باش||
عام است و فراگیر مؤمن و کافر است ولی چون « فَمَن یَعمَل » در « من » و گر بغیر بدي نیست واي بر دل تو تأویلات کاشانی: کلمهي
137 [ صفحه 644 ] بدبخت و خوشبخت - 55 -قرآن- 127 - گفته شده است و بدو دسته -قرآن- 39 « أَشتاتاً » در آیت جلو کلمهي
تقسیم شدهاند پس کلمهي من عام نیست و شرّ براي مؤمن و خیر براي کافر اثر ندارد چون خیرات اشقیا بواسطهي کفر و پردهي از
- حق بیاثر است و نابود و شرور سعدا بواسطهي ایمان و توبه و زیادي خیرات و سلامت فطرت بخشیده است و نابود. سخن ما: 1
اینکه سوره که با آهنگ بیمآور از خطر آینده آغاز شده است و مناسب حال کافران و بیدینان است بایستی به مکّه نازل شده باشد
که بیشتر اینگونه سخن روي با آن مردم داشته است چنانکه در فی ظلال القرآن نیز همین احتمال را گفته است: 2- آیت ششم
یعنی پراکنده بیرون میآیند تا هر کدام کار خود و سزاي مناسب خود « یَصدُرُ » باشد نه علّت « أَشتاتاً » شاید علّت « لِیُرَوا- الخ » جملهي
را ببینند چون اگر کار و سزا متّحد و یک نواخت باشد صدور نیز یکی خواهد بود و یکنواخت پراکندگی تصوّر ندارد و معلوم
صفحه 289 از 325
نشان میدهد که باید بکاري بپردازند و مشغول دیدن کار و « لِیُرَوا » است که پراکندگی از هول و فزع قیامت نیست چون جملهي
سزاي خود باشند و اینکه مشغله با آن بیم و بیآرامی که پراکنده برون شوند سازش ندارد پس مقصود اینکه است: بیرون میشوند
3- دو آیت 370- 90 -قرآن- 360 - 63 -قرآن- 81 - 32 -قرآن- 53 - هر کدام بسوئی که مناسب دیدن کار و سزاي او است. -قرآن- 23
آخر که گفته شده کار خوب و بد بهر اندازه که باشد نتیجهي آن بآدمی میرسد شاید مقصود همان ظاهرش باشد که کافر از کار
خوب خود سود خواهد برد و مؤمن از بد خود زیان مگر از راهی جلو نتیجهي آن گرفته شود چون همهي جنبشهاي زندگی خواه
مادّي و خواه معنوي به اینکه گونه است که سود و زیانش تا تلافی نشده است بآدمی میرسد. براي نمونه کسی زیاد کار میکند
خسته میشود استراحت میکند آسوده میشود و گر نه فرسوده خواهد شد. زیاد میخورد بیمار میشود مواظبت میکند خوب
میشود بیشتر میکند ناتوان و زمینگیر میشود زیاد خرج میکند دست تنگ میشود خودداري میکند گشایش پیدا میکند [
صفحه 645 ] مواظبت نکند ورشکست و فقیر میشود. دانستههاي خود را فراموش میکند چون دوباره خواند یاد خواهد داشت و گر
نه بیسواد میشود. با مردم بد زبانی و بد- رفتاري میکند اگر مؤدّب شد و عذر خواست خوبش میگویند اگر دنبال بدرفتاري
خود گرفت همان مرد بدرفتار است و منفورش میدارند و همهي کارهاي آدمی از همین گونه و خاصیّت است پس کارهاي
را نمیتوان تخصیص داد و گفت: کافر « من » نفسانی که سود و زیان آن باید به عالم دیگر نمودار شود نیز چنین است. پس کلمهي
سود خوبی و مؤمن زیان بدي را نمیبیند بلکه شاید چنین باشد که اگر کافر کار خوب را بنظر بد انجام داد مثل شهرت یا براي
دستاویز کار بد و گناه انجام داد سودي باو ندارد بلکه زیان میبرد. و اگر بمنظور اینکه کار خوب بکند انجام داد سودش باو
میرسد گرچه تخفیف عذاب باشد و چگونه میتوان گفت: اینکه اکتشافات و خدمات علمی علماي غیر مسلمان براي آنها سود
ندارد ولی میتوان گفت: ما از چگونگی سود آن بیخبریم چون البتّه خدا اصل خوبی است و هرچه خوب شمرده شود وابسته به
عالم اله است و هرگز خوبی از اثر خوب خوب جدا نخواهد بود. ولی چگونگی اثر خوبی و ارتباط آن بعالم حق براي ما مجهول
است.
سوره عادیات
اشاره
100 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 1274- 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
[ [سوره العادیات [ 100 ]: آیات 1 تا 11
[ 37 وَ العادِیات ضَ بحاً [ 1 - 1274 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
105 فَوَسَطنَ بِه جَمعاً [ 5] إِن الإِنسانَ لِرَبِّه لَکَنُودٌ [ 6] وَ إِنَّه عَلی - فَالمُورِیات قَدحاً [ 2] فَالمُغِیرات صُبحاً [ 3] فَأَثَرنَ بِه نَقعاً [ 4] -قرآن- 1
204 وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ [ 10 ] إِنَّ - ذلِکَ لَشَهِیدٌ [ 7] وَ إِنَّه لِحُب الخَیرِ لَشَدِیدٌ [ 8] أَ فَلا یَعلَم إِذا بُعثِرَ ما فِی القُبُورِ [ 9] -قرآن- 1
[ گروهی که براي جنگ میدوند و اسبهائی که به [ صفحه 646 « عادیات » 84 معنی لغات - رَبَّهُم بِهِم یَومَئِذٍ لَخَبِیرٌ [ 11 ] -قرآن- 1
یعنی « اوري الزّند » از « موریات » . صدائی که در هنگام دویدن اسب از سینه یا بینی آن شنیده میشود « ضَ بحاً » . سوي غارت میتازند
دست اندر کار شدن براي آتش از آتشزنه در آوردن و مشغول شدن بزدن سنگ و « قَدحاً » . از آتشزنه آتش در آورد و برق گرفت
ناسپاس و کافر نعمت، بخیل، « لَکَنُودٌ » . غبار گرد و خاك « نقع » . برانگیختند و به هوا بلند کردند « فَأَثَرنَ » . چخماق که آتش در آید
از مصدر بعثره به معنی « بُعثِرَ » . نافرمان، آنکه خدا را ملامت میکند و یا آنکه گرفتاریها را به یاد دارد و خوشیها را فراموش میکند
صفحه 290 از 325
546- 391 -قرآن- 537 - 321 -قرآن- 380 - 198 -قرآن- 309 - 30 -قرآن- 190 - پراکنده کردن و کالا را زیر و زبر کردن. -قرآن- 22
شأن نزول: اسباب النّزول: از إبن عبّاس نقل است که پیغمبر گروهی اسب سوار براي جنگ فرستاد و یک ماه گذشت و خبر نرسید،
اینکه سوره نازل شد. مجمع: بعضی گفتهاند: پیغمبر منذر بن عمرو انصاري را با گروهی بسوي قبیلهاي از بنی کنانه فرستاد و آنها
دیر کردند و منافقین گفتند همگیشان کشته شدهاند. اینکه سوره در جوابشان نازل شد. و از امام صادق علیه السّلام نقل است
پیغمبر چند نفر از اصحاب را بچند نوبت با گروهی فرستاد و هرکدام کاري انجام نداده برگشتند و آن حضرت علی را بر مردم
فرمانده کرد و فرستاد به ذات- السلاسل و آن حضرت موفّق شد و سوره براي او آمد. ترجمه: بنام خداي بخشندهي مهربان 1 بآن
اسبان و شتران به یغما دوان و به آواز نفس زنان 2 و از سختی پاي بر سنگها برق جهان 3 و ببامداد غارتکنان 4 که زان پس گرد
برآوردند 5 و بمیان گروهی برفتند 6 ولی آدمی ناسپاس به پروردگار خود بود 7 و او گواه اینکه خوي خویشتن است 8 و همانا
سخت دوستدار خواسته بود 9 مگر خبر ندارد که چون بگور خفته را برآرند 10 و بدلها نهفته را نمایان کنند 11 البتّه به آن روز
پروردگارشان خبردار زایشان باشد. سخن مفسّرین: مجمع: إبن عبّاس و قتاده گفتهاند: اینکه سوره بمدینه [ صفحه 647 ] نازل شده
1 طبري: در مقصود از اینکه جمله « وَ العادِیات ضَ بحاً » . است و گفتهاند بمکّه نازل شده است و باتّفاق مفسّرین یازده آیت است
1- یعنی سوگند به اسبها که براي جنگ میدوند و از گلو و یا سینه و یا بینی خود صدا میکنند 24- اختلاف است: -قرآن- 1
باصطلاح فارسی: فرّ و فرّ میکند و میدود 2- یعنی شترانی که در جنگ میدوند و صدا میکنند. و سعید بن جبیر از إبن عبّاس
نقل کرده است: من در حجر اسماعیل نشسته بودم مردي از من معنی اینکه جمله را پرسید گفتم: مقصود اسب است که در جنگ
یعنی چون شب میشود و از غارت آسوده میشوند آتش براي خوراك « فَالمُورِیات-ِ الخ » براه خدا بغارت میدود. و جملهي بعد
خود میافروزند. او از نزد من رفت حضور علی علیه السّلام که نزدیک سقّا خانهي زمزم نشسته بود و از او پرسید. فرمود: از دیگري
غیر از من پرسیدهاي! عرض کرد از إبن عبّاس پرسیدم و او چنین معنی کرد. فرمود: به او بگو بیاید. چون رفتم فرمود: چرا ندانسته
چیزي براي مردم میگوئی! سوگند بخدا اوّلین جنگ ما در بدر بود و اینکه سوره در آن دوران آمده و ما بیش از دو اسب نداشتیم
یکی زبیر داشت و یک اسب مقداد. پس از کدام اسبان خبر داده شده است! مقصود از عادیات ضبحا از عرفه است تا مزدلفه تا منی
که حاجیان مرکب خود میرانند و میروند. و من پس از آن گفتهي علی را پذیرفتم و إبن مسعود گفته است: مقصود شتر است در
صداي مخصوص اسب است و إبن عبّاس « ضبح » حج.ّ ولی بهتر اینکه است که مقصود اسب باشد چون شتر اینگونه صدا ندارد و
2 طبري: 1- قتاده گفته است: یعنی « فَالمُورِیات-ِ الخ » 447- گفته است جز سگ و اسب حیوانی دیگر ضبح ندارد. -قرآن- 432
اسبانی که آتش جنگ را روشن میکنند و صحنهي جنگ را گرم میکنند 2- از علی علیه السّلام نقل است که مقصود اسبانی
[ 16 [ صفحه 648 - است که براي غارت در راه حق میتازند و شب آرام میشوند و براي شام آتش روشن میکنند. -قرآن- 1
مجمع: 1- یعنی اسبها که در سنگستان از ضربت سم آتش در میآورند. 2- یعنی مکر و حیله در جنگ که مردان بکار میبرند و
عرب بآنکه بخواهد حیله کند میگوید: لأورین لک بزید، و یا لأقدحن لک 3- عکرمه گفت: مقصود زبان مردم است که از
5 طبري: 1- مقصود اسبها که به بامداد بر دشمن غارت -3 « فَالمُغِیرات-ِ الخ » . پرگوئیها و سخنان خطرناك خود آتش میافروزند
میبرند 2- شترانی که به شتاب سوار خود را در حج به منی میبرند. و نیز دو جملهي بعد را گفتهاند: 1- مقصود اسبان جنگی است
که در تاخت و تاز غبار به هوا میبرند و در میان دشمن قرار میگیرند 2- مقصود شتران است که در پیمودن راه از عرفات به
مزدلفه تا منی گرد بلند میکنند و نیز مردمی را که در مزدلفه فراهم شدهاند در میان میگیرند. و ظاهر اینکه است که هر چه با معنی
دویدن و آتش افروختن و شتاب کردن و گرد بلند کردن و در میان گرفتن درست باشد و اینها را بفهماند میتوان از اینکه آیات
فهمید چون چند سوگند است و معیّن نشده است مقصود از اینکه سوگندها کدام بخصوص است و زید بن اسلم هر وقت اینها را
16 مجمع: دو - تفسیر میکرد احتراز داشت که معیّن کند و میگفت: سوگندهائی است که خداوند یاد کرده است. -قرآن- 1
صفحه 291 از 325
با تشدید ثاء و سین نیز خواندهاند و به اینکه قرائت اثر به معنی نشانه گذاردن و نمودار کردن است یعنی از « اثّرن و وسّطن » جملهي
6 ابو الفتوح: اینکه جمله « لِرَبِّه لَکَنُودٌ » . خود غبار بجاي میگذارند و توسیط به معنی از میان جدا کردن است و بدو قسمت نمودن
جواب قسم است یعنی سوگند به اینها که آدمی کنود است و اینکه کلمه چند معنی شده است: 1- کافر و ناسپاس نعمت خداوندي
است و کلبی گفته است مردم کنده و حضر موت و سعد و قبایل ربیعه و مضر و قضاعه اینکه کلمه را باین معنی استعمال میکنند و
23 [ صفحه 649 ] نعمت پدر کردند - سماك إبن خرشه گفت: قبیلهي کنده را باین نام از اینکه جهت نامیدند که کفران -قرآن- 1
-2 إبن سیرین گفته است: کنود یعنی آنکه خدا را ملامت کند بر کاري که بخواست خودش انجام نشده است. 3- آنکه بدي و
گرفتاریرا بگوید و خوشیها را بپوشاند. 4- ابو امامه از پیغمبر نقل کرده است: آنکه خود تنها چیز خورد و اگر کسی بر او وارد شود
نپذیرد و بخششی نکند و غلام خود را بزند. 5- یعنی مرد نکوکاري نباشد و قلیل الخیر باشد. 6- آنکه خوشیها را از خود بیند نه از
خدا 7- آنکه نعمت را بیند و بخشنده آنرا نشناسد. 8- نعمت خدا به معصیت او بکار برد. 9- آنکه عبادت براي مزد و عوض انجام
وَ إِنَّه عَلی » . دهد 10 - آنکه کم را کفران کند و زیاد را شکر نکند 11 - آنکه سرش بر بالین نعمت باشد و دلش در میدان غفلت
7 فخر: 1- یعنی آدمی بر اینکه خوي کنود خود گواه است یا در دنیا که میفهمد چنین خوئی دارد و یا در آخرت « ذلِکَ لَشَهِیدٌ
گواه بر اینکه خوي بد خود میشود. 2- یعنی خدا شاهد بر او است که در چنین خوئی است. و به نظم سخن مناسبتر اینکه است که
لِحُب الخَیرِ » 37- مقصود انسان باشد چون جمله بعد وصف انسان است پس بهتر است که اینکه هم وصف انسان باشد. -قرآن- 1
8 ابو السعود: 1- یعنی در دوستی مال سخت و توانا و کوشا است و پر طاقت. 2- یعنی براي دوستی مال و دشواري « لَشَدِیدٌ
بخشندگی بر او بخیل و ممسک است. و شاید مقصود از اینکه جمله اینکه معنی باشد که منافقرا دوستی مال وادار باظهار دین
أَ فَلا یَعلَم إِذا بُعثِرَ ما فِی القُبُورِ وَ حُصِّلَ ما » 29- میکند تا اموال خود را باین بهانه نگه دارد و از غنائم جنگی استفاده کند. -قرآن- 1
بعد از علم و ظن با فتح همزه تلفّظ میشود مگر در خبر آن لام باشد « ان » : 11 ابو الفتوح -9 « فِی الصُّدُورِ إِن رَبَّهُم بِهِم یَومَئِذٍ لَخَبِیرٌ
که همزه مکسور تلفّظ میشود مثل اینکه آیه که چون در آیت جلو لا یعلم آمده است و لخبیر با لام گفته شده است انّ با کسر
125 [ صفحه 650 ] مناسبت لا - همزه است. و گفتهاند: حجّاج بن یوسف اینکه سوره را در نماز خواند و چون بان رسید به -قرآن- 1
یعلم همزه را مفتوح تلفّظ کرد و چون به لام لخبیر رسید خبیر بدون لام تلفّظ کرد تا حرکت همزه غلط نباشد و او اعراب را ملاحظه
میکرد و در حکم خدا بیباك بود. فخر: بعضی از مشایخ گفتهاند: اینکه قرائت حجّاج کفر است چون با اراده و قصد قرآن را از
نموداري رازهاي نهانی منافقین است و « حُصِّلَ- الخ » آن که نازل شده عوض کرد و دگرگون نمود. روح البیان: مقصود از
تخصیص بآنچه در سینه و دل است براي آن است که افکار و اندیشهها که کار دل است اگر نمایان نشود کارهاي پارههاي تن
انجام نمیشود چون کار دست و پا و چشم و زبان بدنبال اندیشه و خواستن دل است پس اصل دل است و پارههاي تن شاخهها و
34 سخن ما: اگر - یعنی روي آنچه آدمی در دل دارد برستاخیز میآید. -قرآن- 25 « یبعثون علی نیّاتهم » : همین است که پیغمبر فرمود
آنچه در جهت نزول اینکه سوره نوشتهاند درست نباشد ریخت آن چنان مینماید که توصیف اسب است و در مکّه نازل شده است
و براي لرزاندن دل عرب متشخّص بیدین منظرهاي از غارتگريهاي او بجلو چشمش آمده که بسیار در نظر او ارزنده است چون
بخواص اسب آغاز شده است که برتر سرمایهي شخصیّت و افتخار او بوده است و بخصوص از آن سود که عرب از اینکه حیوان
انتظار داشت و بهره میبرد و بر سر گروهی میتاخت و آنها را غافلگیر میکرد و آنچه میدید به یغما میبرد و اینکه جملهها نه با
اعمال حج و رفتن به عرفات و منی مناسب است که در آنجا تاخت و تازي و غارتی نیست و نه با جنگهاي پیغمبر چون مسلمین نه
به آن اندازه اسب داشتهاند که همگی اسب- تازي کنند و به شبگیر بر سر کسی بناگهان بتازند و بیگفتگو غارت کنند و نه اینکه
جنب و جوش مناسب شتر است که بتازد و سینهاش صدا کند و آتش از سنگ زیر پاي آن بجهد پس سبک و جملهها و کلمات
اینکه سوره نشان میدهد که سوگند بر بهترین سرمایهي افتخار عرب در بهترین هنگام بهرهبرداري او است از آنحیوان [ صفحه
صفحه 292 از 325
651 ] و با چنین سوگندي نخست خوي ناسپاسی او یاد شده است و بدنبال آن آز و مال دوستی او یاد شده است که نشانهي آن بر
سر بیچارگان تاختن و تاراج کردن است و پس از آن آیندهي سهمگین او بیادش آورده شده است که مجسّم شدن اندیشهها و
کارهاي زشت او است و بآخر قدرت آفریدگار یکتا گوشزد شده است که بهر گونه بودهاند و آنچه کردهاند او آگاه است و بدنبال
آن چیز دیگر گفته نشده است که خود تهدید بیشتري است یعنی خدا میداند چه کردید و سزايتان با او است. و ممکن است
واوهاي اوائل آیات براي سوگند نباشد و خلاصهي معنی چنین باشد: بیاد آرید با اسبان به صبحگاهان بر سر مردمان تاختن و غارت
.« کردن، و اینکه خوي انسان کافر است و روزي همه آنچه کردهاید نمودار میشود- الخ
سوره قارعه
اشاره
101 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 1274- 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
[ [سوره القارعۀ [ 101 ]: آیات 1 تا 11
37 القارِعَۀُ [ 1] مَا القارِعَۀُ [ 2] وَ ما - 1274 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
120 وَ تَکُون الجِبال کَالعِهن المَنفُوش [ 5] فَأَمّا مَن ثَقُلَت - أَدراكَ مَا القارِعَۀُ [ 3] یَومَ یَکُون النّاس کَ الفَراش المَبثُوث [ 4] -قرآن- 1
183 وَ ما أَدراكَ ما هِیَه [ 10 ] نارٌ حامِیَۀٌ - مَوازِینُه [ 6] فَهُوَ فِی عِیشَۀٍ راضِ یَۀٍ [ 7] وَ أَمّا مَن خَفَّت مَوازِینُه [ 8] فَأُمُّه هاوِیَۀٌ [ 9] -قرآن- 1
«ِ المَبثُوث » . بفتح اوّل جمع فراشۀ بمعنی پروانه « فراش » . رستاخیز، پیش آمد سخت و ناگوار « القارِعَۀُ » : 48 معنی لغات - 11 ] -قرآن- 1 ]
بکسر اوّل و سکون دوّم بمعنی پشم یا پشم رنگ شده. « عهن » . از مصدر بث بر وزن فعل بفتح اوّل بمعنی پراکندن و متفرّق کردن
25 -قرآن- - از مصدر نفش بفتح اوّل و سکون و فتح دوّم به معنی پراکندن و متفرّق کردن پنبه و پشم و غیره. -قرآن- 13 «ِ المَنفُوش »
276 ترجمه: بنام خداي روزي رسان به آفریدگان و آمرزندهي فرمانبران 1 آن کوبنده [روز] 2 چه کوبنده - -119-106 قرآن- 263
[روزي] است. 3 اي محمّد تو چه دانی [ صفحه 652 ] چگونه آن کوبنده بود! 4 آن روزي است که مردمان بهر سو پراکنده چون
پروانگانند. 5 و کوهها همچو پشم بر کمان حلّاج زده. 6 پس آنکه بآن روز ترازوي خود سنگین دارد. 7 در خوشی باشد و
شادمانی. 8 و آن را که ترازو سبک بود 9 سر انجام پرتگاه دوزخ است 10 و تو چه دانی که آن چگونه بود! 11 آن آتشی است
سخت افروخته سوزان [همچو کورهي آهنگران]. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره به مکّه نازل شده است و بشمار قاریهاي کوفه و
اینکه سه «ُ خَفَّت مَوازِینُه » و «ُ ثَقُلَت مَوازِینُه » حجاز یازده آیت است و بحساب شامی و بصري هشت آیت است که القارعۀ اوّل سوره
1 کشف: اینکه « القارِعَۀُ » 225- 200 -قرآن- 203 - جمله را جزء آیت بعد شمردهاند و آیت جدا بحساب نیاوردهاند. -قرآن- 177
و هم « الحَاقَّۀُ. و التّامّۀ » کلمه از نامهاي رستاخیز است و چون بمعنی السّاعۀ است که مؤنّث است با تاي تأنیث تلفّظ شده است مثل
کشف نوشته: صفت روز رستاخیز است روز نشر بشر، روز جزاي خیر و شرّ همهي خلق برانگیخته و از هیبت و سیاست خداوند ذو
الجلال بزانو درآمده، ترازوي راستی آویخته، کرسی قضا نهاده، بساط هیبت باز گسترده، دوزخ همی غرّد و زبانیه عاصی را
میگیرد، جرس هوس از گردن آفریدگان فرو گشاده و جزاي کردار هر کس در کنار او نهاده، هر کسی بخود درمانده و از دوستان
به معنی کوبیدن و به سختی زدن هست اینکه پیشامد از چند « قرع » 160 فخر: چون - 13 -قرآن- 149 - و خویشان جدا گشته. -قرآن- 1
جهت ممکن است باین نام یاد شده باشد: 1- آواز صور اسرافیل. 2- درهم ریختن اجرام بالا و به یکدگر کوفتن. 3- پیشآمدهاي
گوناگون که آدمی را کوفته کند مثل شکافتن آسمان، تیره شدن ماه و خورشید، پراکنده شدن ستارگان و مانند اینها. 4- به آن روز
صفحه 293 از 325
] 14- 4 ابو الفتوح نوشته: آن روز که مردمان مانند پروانهي -قرآن- 1 «ِ کَالفَراش » . بیدینان را به آزار میکوبند و بیچاره میکنند
صفحه 653 ] چراغ باشند و پراکنده باشند. گفتند: براي آن تشبیه کرد مردم را به پروانه که پروانه خود را در آتش زند، مردم آن
6 فی ظلال: ایندو آیت: ثقلت « فَأَمّا مَن ثَقُلَت- الخ » . روز در آتش افتند. فرّاء گفت: چون ملخ پراکنده که به زحمت بر یکدگر افتند
و خفّت موازینه بما میفهماند سنگینی ترازو بسیار ارزنده است و به پیشگاه حق اعتباري دارد و سبکی ترازو نیز ارزشی است که به
پیشگاه حق پوچ است و بیاعتبار و بیش از اینکه در مقصود از میزان در اینکه دو آیه سخن گفتن بازي کردن با کلمات قرآن است.
9 ابو السعود: یعنی جایگاه او هاویه است که به معنی آتش است چون بسیار گود است و جهت اینکه « فَأُمُّه هاوِیَۀٌ » 23- -قرآن- 1
نامیده شده است اینکه است: 1- دوزخیان در آن چنان جاي گیرند که فرزند به نزد مادر، پس گویا دوزخیان به نزد « ام » جایگاه
امّ » مادر میروند. 2- چون امّ به معنی بالا و جاي بلند سر است و دوزخیان را وارونه از سر به آتش میاندازند پس معنی اینکه است
22 نیشابوري: اینکه نفرینی است به کنایه بر رسم - یعنی وارونه از ته سرش سرازیر آتش است. -قرآن- 1 « رأسه هاویۀ فی قعر جهنّم
11 کشف « نارٌ حامِیَۀٌ » . یعنی مادرش ساقط و نابود شود. و اینکه کنایه است از خواري و گرفتاري « هوت امّه » عرب که میگوید
16 ابو الفتوح نوشته: آتشی باشد بغایت گرم. سخن ما: اینکه سوره ز آغاز تا بانجام - نوشته: آتشی بغایت تف رسیده. -قرآن- 1
نمایش هولناك سر انجام غرور و خودپسندي کافران مکّه است که روزي فرا میرسد براي درهم کوفتنشان که چو پروانهي بر
چراغ فتاده باشند و به همان نسبت کوههاي در جلو چشمشان مانند پشم ز هم کنده شوند و اگر با نکوکاري سر و کاري نبود ناچار
[ سرازیري در آتش خواهد بود. [ صفحه 654
سوره تکاثر
اشاره
102 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 1274- 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
[ [سوره التکاثر [ 102 ]: آیات 1 تا 8
37 أَلهاکُم التَّکاثُرُ [ 1] حَتّی زُرتُمُ - 1274 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
122 کَلاّ لَو تَعلَمُونَ عِلمَ الیَقِین [ 5] لَتَرَوُن الجَحِیمَ [ 6] ثُمَّ - المَقابِرَ [ 2] کَلاّ سَوفَ تَعلَمُونَ [ 3] ثُم کَلاّ سَوفَ تَعلَمُونَ [ 4] -قرآن- 1
از مصدر الهاء بمعنی مشغول و سرگرم « الهی » : 167 معنی لغات - لَتَرَوُنَّها عَینَ الیَقِین [ 7] ثُم لَتُسئَلُن یَومَئِذٍ عَن النَّعِیم [ 8] -قرآن- 1
بمعنی خود را بیش از دیگران شمردن در فزونی بر آنان غالب شدن. شأن نزول: مجمع: 1- قتاده گفت: دستهاي از « تکاثر » داشتن
یهود تا دم مرگ میگفتند: ما از فلان قبیله بیشتریم و فلان قبیله از آن قبیلهي دیگر بیشتر است 2- ابو بریده گفته است: گروهی از
انصار چنین مفاخرت کردند سوره براي آنها نازل شد. 3- مقاتل گفته است: بنی سهم و بنی عبد مناف بر یکدگر تفاخر کردند که
ما بیشتریم بنی عبد مناف زیادتر شدند گفتند: مردهها را نیز میشماریم به گورستان رفتند و گفتند: اینکه گور فلان است. و شمردند
و عاقبت بنی سهم زیاد شدند. اینکه سوره براي اینکه کار آنها نازل شد. ترجمه: بنام بخشنده خدا باین جهان به همگان و آمرزندهي
مؤمنان به آن جهان. 1 افتخار و برتري به مرد و مال. 2 تا دم مرگ سرگرمتان دارد. 3 لیکن نه چنین باید بود که به آینده [در گور
زشتی آن] بدانید. 4 و سپس بیقین [در رستاخیز سود اینکه کار و اندیشهي خود] بدانید 5 البتّه اگر [زیان کار خود] به یقین بدانید. 6
آتش به چشم خود ببینید 7 و ز ان پس خود آتش را بیقین ببینید [که در آن میسوزید] 8 و البتّه بآن روز از شما بپرسند که از
نعمت اینکه جهان چه بهره بردید!. سخن مفسّرین: کشف: اختلاف است که اینکه سوره بمکّه آمده است یا [ صفحه 655 ] به مدینه
صفحه 294 از 325
1 یعنی اي مردم، برتريجوئی شما بمال و مرد شما را مشغول کرده از یاد خدا و از « أَلهاکُم التَّکاثُرُ » و هشت آیت است. ذلک که
- 2 ابو الفتوح: در مقصود از اینکه جمله اختلاف است 1 « حَتّی زُرتُم المَقابِرَ » 34- آنچه شما را از خشم خدا رهاتان کند. -قرآن- 1
یعنی تا هنگام مرگ و بگور شدن روش شما همین است که به مرد و مال افتخار کنید. 2 یعنی به آن اندازه سرگرم افتخار به افراد
خود هستید که به گورستان میروید و مردهها را هم به حساب میآورید که ما چنین کسان داشتهایم و در فلان جا بگور خفتهاند.
29 نیشابوري: بعضی گفتهاند: مقصود اینکه است که حرص چنان شما را - قرآن- 1 - .« چنانکه از بنو سهم و بنو عبد مناف نقل شد »
مشغول داشته که دین خود از یاد بردهاید و به فکر آن نیستید مگر آنگاه که به گورستان بروید و دلهاتان نرم شود و بهره شما از
4 مجمع: مقاتل گفته است اینکه جمله بدنبالهي جملهي اوّل بیم دیگري است پس از « ثُم کَلّا سَوفَ- الخ » دین بیش از اینکه نیست
آن یعنی بزودي پایان اینکه افتخار بفزونیرا به هنگام مرگ میبینید. و بعضی گفتهاند: یعنی برستاخیز سود اینکه فکر خود ببینید. و
از علی علیه السّلام نقل شده است: ما در عذاب قبر شاك و دو دل بودیم تا اینکه سوره نازل شد. و جملهي جلو بمعنی دانستن در
5 ابو الفتوح: یقین صفت علم «ِ لَو تَعلَمُونَ عِلمَ الیَقِین » 269- گور است و اینکه جمله بمعنی دانستن در رستاخیز است. -قرآن- 249
نیست چنانکه دیگران پنداشتهاند بلکه موصوف آن در جمله نیامده است و معنی چنین است اگر بدانید علم بحادثه و به مطلب
یقینی، و جواب شرط ساقط شده است یعنی حادثهاي دشوار خواهید دید یا جواب اینکه است اگر علم بآن حادثهي یقینی داشته
36 مجمع: علم الیقین آن علمی است که پس از دو دلی و نگرانی، - باشید فزونی مرد و مال شما را مشغول نخواهد کرد. -قرآن- 1
دل آرام میشود و سوزش آن خنک میشود. و چون یقین اینکه معنی خاص را میفهماند [ صفحه 656 ] در وصف خدا متیقّن
یعنی تا مرگت .«ُ وَ اعبُد رَبَّکَ حَتّی یَأتِیَکَ الیَقِین » : نمیگویند. فخر: ممکن است یقین به معنی مرگ و رستاخیز باشد مثل اینکه آیه
6 فخر: مفسّرین متّفق هستند که اینکه جمله جواب لو شرطیّه نیست « لَتَرَوُن الجَحِیمَ » 125- فرا رسد خدا را عبادت کن. -قرآن- 76
لَو » چون جواب لو اگر در نفی باشد معنی اثبات میفهماند و اگر در اثبات باشد به معنی نفی است براي نمونه در اینکه آیه که به
یعنی اگر غیب میدانستم بهرهي زیاد میبردم و چون غیب ندانست بهره نبرد، و اگر اینکه « کُنت أَعلَم الغَیبَ لَاستَکثَرت مِنَ الخَیرِ
جمله جواب باشد ممکن است معنی چنین باشد اگر یقین کنید دوزخ ببینید و اگر یقین نباشد دوزخ نبینید. یا اینکه اینکه قضیّه
سه احتمال است: 1- اگر یقین بود بسیاري مال مشغولتان « لَو » درست نیست چون البتّه دوزخ را خواهند دید پس در جواب
نمیکرد. 2- اگر علم یقینی داشتید بآن رفتار میکردید. 3- جواب ندارد تا گمان شنونده بهر سو رود و بیمناکتر شود یعنی اگر
براي آن است « کَلّا » 621 و تکرار کلمهي - 310 -قرآن- 616 - 26 -قرآن- 244 - یقین فراهم شود کاري کنید که بزبان نیاید. -قرآن- 1
که در هر جمله معنی مخصوص دارد چنانکه در اوّل میفهماند که گرفتار خواهید شد و در دوّم میرساند که زیان زیادي به شما
چون لام بآن وصل «َّ لَتَرَوُن » معنی میکرده است. و جملهي « حقا » میرسد اگر دست ز کار خود ندارید، و حسن بصري اینکه را
7 طبري: عموم « ثُم لَتَرَوُنَّها- الخ » 299- 23 -قرآن- 285 - شده است میفهماند جواب قسم است که در جمله نیامده است. -قرآن- 16
بفتح تاء خواندهاند و کسائی در جملهي جلو بضم تاء به صیغهي مجهول خوانده است و در اینکه آیه با فتح بصورت « ترون » قاریها
معلوم و باین قرائت چنین معنی میشود: بشما آتش را نشان میدهند پس از آن خود آن را به عیان میبینید. ولی چون اتّفاق بر
قرائت اوّل است همان قرائت بهتر است و معنی اینکه است: اي کافران برستاخیز دوزخ را ببینید و ز آن پس چنان بینید که از آن
22 [ صفحه 657 ] مجمع: یعنی چون بدرون دوزخ شدید و آزار کشیدید آن را بمشاهده خواهید دید. - پنهان نمانید. -قرآن- 1
8 «ِ عَن النَّعِیم » . حسینی: آیت اوّل یعنی درست بینید نه به گمان. دوّم یعنی چون به آن در آئید به چشم بینید که شک در آن نکنید
چند معنی شده است: 1- یعنی از تندرستی و آسودگیتان شما را میپرسند که چگونه چنین زندگی را برگزار کردید. 2- از بینائی
و شنوائی و تندرستی. 3- از عافیت و دوري از هر بد و ناگوار. 4- از آنچه آدمی میخورد و مینوشد. و ابو هریره گفت: روزي
پیغمبر با ابو بکر و عمر نزد ابو الهیثم تمّار انصاري رفتند او آنها را به باغچهي خود راهنمائی کرد و فرشی در سایه گسترد و
صفحه 295 از 325
خوشهاي خرما در جلوشان گذارد پیغمبر علیه السّلام پرسید: چرا خرماي رسیده نیاوردي! عرض کرد: براي اینکه از رسیده و نارس
است که به « نعیم » که بخواهید از اینکه بچینید. آنها از آن خوردند و آبی سرد نوشیدند. آنگاه پیغمبر [ص] فرمود: اینکه از آن
20 نیشابوري: - جهان دیگر از شما میپرسند چگونه مصرف کردید! که سایهي خنک است و خرماي خنک و آب خنک. -قرآن- 1
-1 اینکه پرسش از نعیم ممکن است از کافران باشد چون از آغاز سوره روي سخن با آن گونه کسان شده است که دلبستهي
بفزونی مرد و مال بودند و از رستاخیز بیخبر. و روایت است که ابو بکر به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عرض کرد: آن نان جو
و گوشت و خرماي نیمرس و آب سرد که در خدمت شما بخانه ابو الهیثم خوردیم از همین نعیم است که برستاخیز میپرسند!
-2 ممکن است پرسش از همگان باشد « وَ هَل نُجازِي إِلَّا الکَفُورَ » فرمود: اینکه پرسش از کافران است و اینکه آیه را قرائت فرمود
چون از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل است: اوّل پرسش از آدمی اینکه است: نه تن تو را سلامت داشتیم و آب خنک بتو
دادیم! و نیز نقل است چون اینکه آیه نازل شد نیازمندي از جاي خاست و گفت: مگر بمن نعمتی رسیده است که مسئول آن باشم!
252 [ صفحه 658 ] داري و آب سردي که مینوشی بهرهمند هستی. - پیغمبر فرمود: از سایه و یک جفت نعلین که به پا -قرآن- 217
و هم از پیغمبر [ص] روایت است: آدمی برستاخیز از جاي خود نتواند بجنبد تا چهار پرسش را پاسخ دهد: 1- زندگی خود را در
چه کار بسر برد! 2- جوانی را چگونه به پیري رساند. 3- دارائی خود از کجا فراهم کرد و به چه راه بکار برد. 4- علمی که فرا
گرفت چگونه به آن رفتار کرد. و از امام باقر علیه السّلام نقل است که مقصود از نعیم عافیت است. و آن حضرت فرمود: خدا
کریمتر است از اینکه نان و آب دهد و بپرسد آن را چه کردید! و مقصود از اینکه آیه پیغمبر است که نعمت بر مردم است چون در
و ظاهر اینکه است که اینکه آیه براي عموم است ولی روي سخن .« لَقَد مَن اللّه عَلَی المُؤمِنِینَ إِذ بَعَثَ فِیهِم رَسُولًا » آیت دیگر است
462 تفسیر صافی: اخبار مختلف که در مقصود از نعیم نقل شده است راه توافق - براي سرزنش به کافران شده است. -قرآن- 390
آنها باین است که آنچه آدمی نیازمند بآن است مسؤول نیست و آنچه فزون از نیاز است همان نعیم است که آدمی مسؤول آن
است. فی ظلال: کسی اینکه سورهي بیمآور شکنندهي با آهنگ خاص نخواند جز که پشت خود را ز بار زندگی گران یابد و چنان
به اندیشهي آن بماند که بزرگ و کوچک کار خود بشمار گیرد و دمی خود را آسوده ز آن نیابد. سخن ما: چون در جهت نزول
اینکه سوره اختلاف است و یقین به آنچه نقل شده نداریم. باید در ظاهر آن دقّت کنیم، پس آنچه از آن دریافت میشود: روي
سخن با مردم آزمند و خود پرست است که تا دم مرگ بفکر مال و مرد هستند بجز یک جدائی میان آن عربها با مردم امروز است
که عربها شمارهي قبیله و خانواده و رجال خویشاوند را سرمایه افتخار خود میکردند و امروز کارگر و دوست در همکاریهاي
سیاسی و اقتصادي و یا آنکه سرسپرده باشد تا فکر و رأي او را به اختیار بگیرند دستاویز برتري مردم است چنانکه در همه گروه
میپرسند « نعیم » 2- در آیت آخر که گفته شده است برستاخیز از [ مردم جهان اینکه دستاویز دیده و شنیده میشود. [ صفحه 659
مفاد ظاهر اینکه کلمه معنی عام وجود است که هر چه آدمی دارد نعمت است، پس کردار و گفتار و آثار وجودي دوران زندگی
آدمی در آن جهان نمودار میشود و مسئولیّت و پرسش همان موجودیّت و نموداري است از آنچه در درون زندگی برگزار شده
است.