گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
سوره نصر



اشاره
110 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره النصر [ 110 ]: آیات 1 تا 3
37 إِذا جاءَ نَصرُ اللّه وَ الفَتح [ 1] وَ رَأَیتَ النّاسَ یَدخُلُونَ فِی دِین اللّه أَفواجاً [ 2] فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
175 ترجمه: بنام خداي بخشندهي به همگان در گذرنده از فرمانبران 1 اي محمّد چو یاري - وَ استَغفِره إِنَّه کانَ تَوّاباً [ 3] -قرآن- 1
خدا رسید و گشایش فراهم شد. 2 و دیدي که مردم گروه گروه بدین حق میگروند 3 پس [بشکرانهي اینکه نعمت] با ستایش
پروردگار خود او را تسبیح کن و پاکیزه بدار [و از کردار بد گذشتهي کافران در گذر] و از او آمرزش بخواه که البتّه او بسی توبه
1 طبري: یعنی چون در فتح مکّه خدا تو را بر خویشانت که مردم قریش هستند یاري -2 « إِذا جاءَ- تا- أَفواجاً » : پذیرد. سخن مفسّرین
-25- کرد و چیره نمود و مکّه را براي تو گشود، و مردمی از قبایل عرب یمن و نزار دسته دسته به دین اسلام گرویدند. -قرآن- 15
46 مجمع: حسن بصري گفت: چون پیغمبر مکّه را فتح کرد عرب گفتند حرم خدا که او خود از شرّ اصحاب فیل نگه - قرآن- 37
داشت اکنون شما را در برابر محمّد نگهبانی نیست. اینکه بود که گروه گروه باسلام گرویدند با اینکه پیش از آن یک نفر دو نفر
مسلمان میشدند و چنان شد که تمام افراد یک قبیله مسلمان میشدند کشف نوشته: نصر، نصرت دل است بر سپاه نفس و فتح،
صفحه 309 از 325
گشاد شهر- ستان بشریّت است بسپاه حقیقت. حسین منصور را گفتند: دست دعا درازتر است یا دست عبادت! گفت: نه اینکه و نه
[ آن، اگر دست دعا است تا بدامن نصیب بیش نرسد و آن شرك راه مردان است و اگر دست عبادت است تا بدامن [ صفحه 688
تکلیف شرعی و شرطی بیش نرسد و آن دهلیز سراي ایمان است دستی که از آفرینش برتر رسد آن دست سعادت است در
سراپردهي عنایت متواري تا خود کی برون آید و دست بر که نهد. شبلی گفت: ما در حال خویش فرو ماندیم گاه باشد که به یک
موي دیدهي خویش، کونین از جاي برداریم، و گاه بود که چندان طاقت نماند که یک موي خویش را حمالی کنیم. حسین منصور
او را گفت: آن حال که کونین را بیک موي از جاي برداري، برداشتهي عنایت باشی و آن ساعت که یک موي خویش را حمّالی
- نتوانی کرد از دست عنایت در افتاده باشی و صورت و صفت در هم شکسته. فخر: در معنی فتح چند قول است: 1- فتح خیبر. 2
فتح طایف 3- نصر یاري بر کفّار است و فتح شهرهاي کافران 4- فتح یعنی گشایش علوم و معارف 5- فتح مکّه است که بعضی
گفتهاند سال هشتم هجرت فتح مکّه شد و اینکه سوره سال دهم نازل شد و بعضی گفتهاند: پس از نزول اینکه سوره پیغمبر هفتاد
روز زنده بود و از اینکه روي اینکه را سوره التودیع نامیدند. و بعضی گفتهاند: اینکه سوره پیش از فتح مکّه نازل شده است و براي
3 طبري: امّ سلمه گفت: پیغمبر در آخر عمرش بهر « الخ «- فَسَ بِّح بِحَمدِ » . نوید به پیغمبر است که مکّه براي تو گشوده خواهد شد
من عرض کردم: چرا در رفت و آمد و نشست و برخاست خود اینکه جمله بزبان « سبحان اللّه و بحمده » : جنبشی که داشت میگفت
میاري! فرمود: بمن چنین فرمان دادهاند و اینکه سوره را قرائت فرمود. و عطاء بن یسار گفت: اینکه سوره پس از فتح مکّه در مدینه
23 ابو الفتوح نوشته: عبد اللّه عبّاس گفت: عمر - نازل شد که مردم مسلمان میشدند و خبر مرگ پیغمبر [ص] را داد. -قرآن- 1
خطّ اب مرا حرمتی داشتی و با اهل بدر و پیران صحابه مساوات کردي. او را گفتند: اینکه کودك را بیش ازو پایه مینهی. گفت:
« الخ «- فَسَ بِّح بِحَمدِ » مرا سؤالی است از شما، گفتند بگو. گفت: مرا بگوئید [ صفحه 689 ] از آنجا که خداي گفت در سوره الفتح
68 چه گوئی! گفتم: - براي فتح مکّه چرا پیغمبر را استغفار باید کردن! هر کسی چیزي میگفت نه بر قاعده. مرا گفت: -قرآن- 46
اینکه سوره بنعی رسول صلّی اللّه علیه و آله آمد. گفتند عمرت بآخر رسید استغفار کن. گفت: دیدید که او بهتر از شما میداند.
عبد اللّه عبّاس گفت: رسول همین سال فرمان یافت. قتاده و مقاتل گفتند: دو سال دیگر بماند. و نیز ابو الفتوح نقل کرده است: چون
اینکه سوره را پیغمبر براي اصحاب خواند شاد شدند و عبّاس عموي آن حضرت گریه کرد و گفت: من خبر مرگ پیغمبر از اینکه
سوره شنیدم. پیغمبر فرمود راست گفت. عبد اللّه عبّاس گفت: چون پیغمبر از جنگ حنین برگشت اینکه سوره نازل شد آن حضرت
سبحان اللّه و بحمده استغفر اللّه و » بخانه حضرت فاطمه رفت و فرمود: اي علی اي فاطمه اینکه سوره نازل شده است و من میگویم
و پس از من اي علی تو باید جهاد کنی. عرض کرد: با کی جهاد کنم! فرمود با آنها که چیزها در دین بیاورند و « اتوب الیه
بخواستهي خود سخن گویند که در دین رأي درست نیست و دین یعنی امر و نهی خداوند. آنگاه فرمود: اگر بعد از من کسی خلیفه
باشد جز تو کسی سزاوارتر بآن نیست براي خویشی و همسري فاطمه و بخصوص رفتار پدرت با من در اسلام و پیش از آن و رأي
من از هر جهت اینکه است که تو و فرزندانت خلیفهي من باشید. اینکه خبر را ثعلبی که پیشواي محدّثین است در تفسیرش آورده
است. فخر: اینکه نقل درستتر است که اینکه سوره پیش از فتح مکّه نازل شده است. ماوردي گفته است: پس از فتح مکّه نازل
شد و پیغمبر پس از نزول آن شصت روز بیشتر زنده نبود که پیوسته مشغول تسبیح و استغفار بود. و مقاتل گفت: پس از اینکه سوره
و پس از هشتاد روز آیت کلاله نازل شد و پس از پنجاه روز « الیَومَ أَکمَلت لَکُم دِینَکُم » یک سال زنده بود که اینکه آیه نازل شد
وَ اتَّقُوا » و پس از سی و پنج روز اینکه آیه نازل شد « الخ «-ٌ لَقَد جاءَکُم رَسُول » 368 [ صفحه 690 ] آیه نازل شد - اینکه -قرآن- 331
« بِحَمدِ » 136 نیشابوري: باي - 44 -قرآن- 101 - و پس از اینکه آیه یازده روز و یا هفت روز زنده بود. -قرآن- 16 « الخ «- یَوماً تُرجَعُونَ
چند معنی شده است: 1- معنی باو انضمام یعنی تسبیح کن و حمد خدا کن 2- واسط و آلت یعنی به وسیلهي حمد او را تسبیح کن
چون خود معنی تسبیح و تنزیه را در بر دارد 3- یعنی بزبان کن و در همان دم نیّت خدا در دل داشته باشد چون هر دو در یک آن
صفحه 310 از 325
فراهم نمیشود 4- بمعنی بدل است یعنی بجاي حمد تسبیح کن چون نعمت به آن اندازه است که حمد آن ممکن نیست پس بجاي
25 حسینی نوشته: بیت: نامه رسید از آن جهان بهر مراجعت برم || عزم رجوع میکنم رخت به عرش - حمد تسبیح کن. -قرآن- 16
1- استغفار آن حضرت از گناهان صغیره به 17- 3 فخر: در مقصود از اینکه جمله چند احتمال است: -قرآن- 1 «ُ وَ استَغفِره » میبرم
عقیدهي آنها که صغیره را از پیغمبر ممکن میدانند 2- استغفار آن حضرت خود یک گونه تسبیح است. 3- براي راهنمائی دیگران
که پیغمبر با آن مقام نیازمند به استغفار است. 4- استغفار از ترك افضل و اولی 5- استغفار براي جبران عبادت است در برابر نعمت
حق چون هیچ عبادتی با نعمت برابري نمیکند پس استغفار براي افزودن به طاعت است در برابر نعمت 6- استغفار براي آنکه
سالک بسوي حق است تلافی کمبود مرتبهي نازل است نسبت به مقام بالا چون سالک بسوي به مقام بالاتر شد مرتبهي پائین را
نقص میبیند پس استغفار از آن نقص میکند و به هر درجه که کامل شود مرتبهي پیش از آن ناقص است و کمالات سیر الی اللّه
[ بینهایت است پس براي استغفار نیز اندازه نیست. سخن ما: 1- ظاهر جملههاي اینکه سوره از یاري کردن خدا و فتح [ صفحه 691
مکّه و گروه گروه گرویدن مردم به اسلام میفهماند که اینکه پیش آمدها شده است و آنگاه با اینکه سخنان پیغمبر مخاطب شده
است چون اینگونه سخن براي کار انجام شده مناسبتر است تا شرط براي آینده بعلاوه که اینها را نشانهي خبر مرگ پیغمبر دانستهاند
- که خود بهترین نشانهي اینکه است که چون کار به اینجا رسیده است وظیفهي تو انجام شده است و هنگام ترك زندگی. 2
شاید مقصود خواهش آمرزش آن اعراب است که سالها آن حضرت را آزردند و اکنون که بر آنها چیره شده «ُ استَغفِره » جملهي
است از آنها در گذرد و آمرزش آنها را از خدا بخواهد. چنانکه از لابلاي نوشتهي امام فخر نیز اینکه احتمال فهمیده میشود. و اگر
26- اینکه احتمال درست باشد بهتر نشانه میشود براي نزول سوره پس از فتح مکّه. -قرآن- 13
سوره تبّت
اشاره
111 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره المسد [ 111 ]: آیات 1 تا 5
37 تَبَّت یَدا أَبِی لَهَب وَ تَب [ 1] ما أَغنی عَنه مالُه وَ ما کَسَبَ [ 2] سَیَصلی ناراً ذاتَ لَهَب [ 3] وَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
به معنی بریدن، زیان دیدن، «َّ تَب » : 35 معنی لغات - 156 فِی جِیدِها حَبل مِن مَسَدٍ [ 5] -قرآن- 1 - امرَأَتُه حَمّالَۀَ الحَطَب [ 4] -قرآن- 1
جاي بستن و به گفتهي مفسّرین ریسمانی از لیف خرما ترجمه: بنام خداي « مسد » . هیزم « حطب » 21- هلاك شدن. -قرآن- 13
بخشنده به آفریدگان و مهربان به فرمانبران 1 زیان دیده باد دو دست ابو لهب و البتّه زیان برد 2 که نه سرمایهاش بینیازش کند و نه
آنچه بدان کوشیده 3 و بزودي به آتشی فروزانش بدارند 4 و همسر او هیزم کش دوزخ 5 بگردنش بندي یافته بود. سخن مفسّرین:
مجمع: اینکه سوره را مسدّ، تبّت، ابی لهب مینامند و به مکّه نازل شده است و باتّفاق پنج آیه است. جهت نزول: طبري: 1- إبن زید
گفت: ابو لهب از پیغمبر پرسید: [ صفحه 692 ] اگر بتو بگروم به من چه میدهند! فرمود: آنچه به مسلمانان میدهند. پرسید براي من
اینکه سوره « تبّا لهذا من دین تبّا ان اکون و هؤلاء سواء » : برتري بر دیگران نخواهد بود! فرمود: مگرچه برتري میخواهی! او گفت
پیغمبر بکوه صفا بالا رفت و « الخ -« وَ أَنذِر عَشِیرَتَکَ » در برابر آن جواب او نازل شد 2- إبن عبّاس گفت: چون اینکه آیه نازل شد
فریاد کرد: اي واي از بامداد، قبیله قریش گرد آمدند و گفتند: چه بر سرت آمده است! فرمود: اگر شما را خبردار کنم که دشمنی
ابو لهب گفت « فانّی نَذِیرٌ لَکُم بَینَ یَدَي عَذاب شَدِیدٍ » : اوّل صبح یا سر شب بر سرتان میتازد از من میپذیرید! گفتند: بلی فرمود
صفحه 311 از 325
668 سیوطی: گفتهاند: همسر ابو لهب خار بر سر - 352 -قرآن- 623 - اینکه آیه نازل شد. -قرآن- 328 « تبّا لک ا لهذا دعوتنا و جمعتنا »
1 مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی دستش از هر خیري خالی « تَبَّت یَدا- الخ » : راه پیغمبر میریخت اینکه سوره نازل شد. سخن مفسّرین
در اوّل نیز قرائت شده است و در دوّم براي رعایت فاصلههاي آیات جز با « هاء » 1 مجمع: با سکون «ٍ أَبِی لَهَب » 28- باد. -قرآن- 15
فتح نخواندهاند. عبده: تصریح بنام ابو لهب با اینکه دشمنان زیادي پیغمبر داشت و نام آنها به آشکار در قرآن نیامده است و به کنایه
از آنها یاد شده است براي پافشاري او و همسرش در جلوگیري از پیغمبر است و اینکه پرده برداري براي اینکه فرد نمودار و یکّه تاز
1 طبري: جملهي اوّل به معنی نفرین است و اینکه «َّ وَ تَب » 17- میدان سرسختی و دشمنی با اسلام معرّفی و نمایانده شود. -قرآن- 1
12 مجمع: از قرائت ابی بن کعب نیز - بوده است. -قرآن- 1 « قد » باضافهي «ّ قد تب » جمله خبر است و در قرائت عبد اللّه مسعود
نقل شده است، و بعضی گفتهاند هر دو جمله خبر است و معنی چنین است: دستهاي او خیري فراهم نکرد و خودش نیز « قد » کلمهي
زیان برد و بهر روي او نابود و زیان دیده است. و ابو لهب [ صفحه 693 ] دشمن سرسخت آن حضرت بود. طارق محاربی گفت: من
در بازار ذي المجاز بودم دیدم جوانی میگفت: اي مردم بگوئید: لا اله الّا اللّه تا رستگار شوید و مردي از پشت سر او سنگش
میزد که پاها و پیهاي پشت پاي او را خونین کرده بود و فریاد میکرد: اي مردم اینکه دروغگو است سخنش را نپذیرید من
پرسیدم: اینکه مرد کی است! گفتند: محمّد است که خود را پیغمبر میداند و آن دیگري عموي او ابو لهب است که او را دروغگو
2 طبري: یعنی از سرمایهاش چه سودي برد و چگونه آن براي او جلوگیر خشم خدا شد! و هم آنچه « ما أَغنی عَنه-ُ الخ » . میپندارد
کسب کرد که فرزندان او باشند چه بهرهاي باو رساندند! ابو الطّفیل گفت: فرزندان ابو لهب نزد إبن عبّاس آمدند و در درون خانه
بلند شدند و با یکدگر بدشمنی و جدال پرداختند إبن عبّاس که نابینا شده بود از جاي بر خاست و جلوگیرشان شد و یکی از آنها به
سختی جلو او را گرفت که او بر زمین افتاد و خشمگین شد و گفت: از خانهي من بروید که کسب خبیث هستید، یعنی فرزندانی
پلید. و مردي از بنی مخزوم نقل کرده است: روزي إبن عبّاس دید فرزندان ابو لهب با یکدگر میجنگند او میانجی آنها شد، و
ابو لهب هستند. و مجاهد گفته است: مقصود فرزندان او هستند که آنها از کسب او هستند. -قرآن- « ما کَسَبَ » گفت: اینها از همان
در اوّل آیه به معنی نفی « ما » به وزن افتعل خوانده است. مجمع: کلمهي « و ما اکتسب » 732 ابو الفتوح: اعمش - -18-1 قرآن- 720
فرزند است « ما کَسَبَ » است یعنی او را بینیاز نکرد، و بعضی گفتهاند: استفهام است یعنی چه چیز او را بینیاز کرد و مقصود از
چون پس از آنکه پیغمبر او را از آتش جهنّم ترساند او گفت: اگر سخن تو راست باشد من جان خود را به وسیلهي مال و فرزندم
3 کشف نوشته: قال «ِ وَ امرَأَتُه حَمّالَۀَ الحَطَب » 185- 19 -قرآن- 173 - میخرم. اینکه آیه به جواب آن سخن او است. -قرآن- 15
37 [ صفحه 694 ] بالنّمیمۀ فتلقی العداوة بین النّاس. من قول العرب فلان یحتطب علی النّاس. اینکه - السّدي:ّ کانت تمشی -قرآن- 1
چنان است که پارسیان گویند: تو هیزم برمنه. یعنی بر میانمال. و عن الشّافعی من اطراك فی وجهک بما لیس فیک فقد شتمک و
من نقل الیک نقل عنک و من نم عندك نم بک و من اذا ارضیته قال فیک ما لیس فیک فذلک اذا اسخطته قال فیک ما لیس فیک.
بالنصب علی النّم. و قرأ آخرون بالرّفع 1- یعنی سیصلی نارا هو و امرأته حمّالۀ « حَمّالَۀَ » و قرأ عاصم .« لا یدخل الجنّۀ نمّام » قال النّبی
356 آه از حکمی که پیش از من رفته. فغان از گفتاري که - الحطب 2- حمّالۀ الحطب فی النّار أیضا. پیر طریقت گفت: -قرآن- 345
خود رأیی گفته ندانم که شاد زیم یا آشفته! ترسان از آنم که آن قادر در ازل چه گفته! سگ اصحاب الکهف رنگ کفر داشت و
لباس بلعم باعور طراز دین داشت لیکن شقاوت و سعادت ازلی از هر دو جانب در کمین بود لا جرم چون دولت روي نمود پوست
و مرقّع بلعام در آن سگ و شیدند [نسخه دیگر: پوشیدند] «ِ فَمَثَلُه کَمَثَل الکَلب » آن سگ از روي صورت در بلعام پوشانیدند. گفتند
با ضم یاء بصورت مجهول « سَیَصلی » 527 ابو الفتوح: جملهي جلو - 429 -قرآن- 495 - قرآن- 397 - .« ثَلاثَۀٌ رابِعُهُم کَلبُهُم » گفتند
چند جهت است: 1- از فرومایگی «ِ حَمّالَۀَ الحَطَب » خواندهاند و با فتح صاد و تشدید لام از وزن تفعیل نیز خواندهاند. و در مقصود از
خود هیزم به پشت میآورد 2- کنایه است از سخنچینی 3- خار میآورد و بر سر راه پیغمبر میریخت 4- بار سنگین گناه را بر خود
صفحه 312 از 325
176- 35 -قرآن- 155 - یعنی بدکار و گناهکار است. -قرآن- 25 « فلان یحطب علی ظهره » : هموار میکرد، چنانکه عرب میگوید
اینکه است که او پیغمبر را سرزنش بناداري میکرد «ِ حَمّالَۀَ الحَطَب » بصورت تصغیر نیز خواندهاند. و یک جهت براي « مریئته » : فخر
5 طبري 1- یعنی بگردن او « حَبل مِن مَسَ دٍ » 83- باین آیه سرزنش که او خود فقیر بود که هیزم به پشت میکشید. -قرآن- 62
21 [ صفحه - ریسمانی است که در مکّه از درخت میسازند و ریسمان هیزم او همان بود 2- درختی است که در یمن -قرآن- 1
695 ] میروید و ریسمانی از آن میتابند 3- یعنی ریسمانی از آتش در گردن او است 4- یعنی ریسمانی از آهن. و بهتر اینکه است
که بگوئیم: یعنی ریسمانی که از چیزهاي جوربجور درست شده است. حسینی نوشته: رسن از لیف خرما که هیزم بدان بسته بود ام
جمیل در همسایگی رسول خدا خانه داشت و روزها پشتههاي خار و دستههاي خسک جمع کردي و به شب آوردي و بر سر راه
پیغمبر بریختی تا خاري در دامنش آویزد یا در پایش خلد آن حضرت به نماز برون آمدي و آنها را از سر راه برگرفتی و به طریق
ملایمت گفتی: چه نوع همسایگی است که با من میکنید. بیت: میریختند در ره تو خار و با همه || چون گل شکفته بود رخ
دلستان تو طنطاوي: مسدّ یعنی ریسمانی سخت تابیده از لیف یا پوست یا غیر آن و مسدّ بمعنی تابیده شده است. و مقصود تحقیر و
خواري آن زن است که به صورت زنهاي هیزمکش عرب نمایانده شود با آنکه خود و شوهرش از اشراف بودند اینکه سوره
میفهماند اعلان در روزنامهها و مجلّهها و بد گفتن در انجمنها جایز است براي اهانت به آنکه موجب خاري مسلمانان است و
جلوگیر آنها که امر به معروف میکنند و نهی از منکر و دعوت بخیر و با دو دستاویز باید با اینگونه مردم رو برو شد: قلم و زبان.
ولی امروز اینکه دستاویز ابزار همگانی شده است براي ستم و تجاوز. سخن ما: همان ترجمه است و نقل از دیگران.
سوره اخلاص
اشاره
112 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره الإخص [ 112 ]: آیات 1 تا 4
37 قُل هُوَ اللّه أَحَدٌ [ 1] اللّه الصَّمَدُ [ 2] لَم یَلِد وَ لَم یُولَد [ 3] وَ لَم یَکُن لَه کُفُواً أَحَدٌ [ 4] -قرآن- - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
بزرگ شخصی که مرجع است و جز او کسی نتواند کار مردم را انجام دهد. چیزي تو پر که میان آن « الصَّمَ دُ » : 120-1 معنی لغات
24 [ صفحه 696 ] است، آن که بلند مرتبه است، از اسماء الحسنی است. جهت نزول: طبري: - تهی نباشد. آن که پیوسته -قرآن- 13
-1 مشرکین از پیغمبر پرسیدند: خداي تو از چه تبار است! اینکه سوره به جواب آنها نازل شد 2- یهود گفتند: جهان را خدا آفریده
پس خدا را که آفریده است! اینکه سوره به جواب آنها آمد. ترجمه: اي محمّد بگو: 1 او [که من میپرستم] خداي یکتا است 2
خدائی که بزرگی و برتري باو رسد و سر انجام آن باو بود [و او است پایان آن] 3 نه او را زادهاند و نه او بزاید 4 و نه هیچ همتا بود
او را. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره توحید، اخلاص، الصّمد، قل هو اللّه، و نسبۀ الرّب نامیده شده است. و اختلاف است که به
مدینه نازل شده است یا به مکّه. و شمارهي آیات آن چهار است و قاریهاي مکّه و شام پنج آیه دانستهاند که لم یلد را آخر آیه
1 طبري: بگو: پروردگاري که از من میپرسند خدائی « قُل هُوَ اللّه أَحَدٌ » . دانستهاند. فخر: بیست اسم براي اینکه سوره یاد کرده است
است که بندگی همه چیز براي او است و عبادت شایسته نیست جز براي او. و جهت رفع احد کلمهي اللّه است که مبتدا است و
اینکه خبر آن. و نیز گفتهاند خبر است براي هو که از جمله فهمیده میشود و اینکه چنان است که پرسند: کی است آنکه میپرستی!
مجمع: احد یعنی یکی که مانند ندارد و نه شریک و در .« هو احد » : 27 گوید - گوید او خدا است. پرسند او چگونه بود! -قرآن- 1
صفحه 313 از 325
هر کار و وجود و صفت و قدم یکی است که انبازش نباشد. و فرق احد با واحد اینکه است که واحد جزء اعداد است و نصف و
اسمی است که به کنایه اشاره به غایت است « هُوَ » اثنین دارد ولی احد قابل تقسیم و افزایش نیست و از امام باقر [ع] است: کلمهي
براي تنبیه و اشاره به حاضر در حواس آدمی « هذا » براي تنبیه است و واو اشاره به غایت از حواس انسانی همانگونه که « ها » چون
و اشاره به حاضر محسوس میکردند، دستور رسید که « هذه آلهتنا » [ 284 [ صفحه 697 - است و چون کافران میگفتند -قرآن- 278
با تنوین خواندهاند و ابو عمرو بیتنوین میخواند « أَحَدٌ » آن حضرت در برابرشان اشاره به غایت از حواس آدمی کند. و عموم قاریها
158 ابو الفتوح: در - و وقف میکرد و به اللّه آغاز میکرد و گاهی احد اللّه میخواند که دال را به لام وصل میکرد. -قرآن- 150
و در معنی تفاوت ندارد. و احد، در اصل وحد بوده است مشتق از واحدة، و عرب و « قل هو اللّه الواحد » قرائت عبد اللّه مسعود است
او را بدل به همزه میکند. و بعضی گفتند: احد بلیغتر از واحد است. و بعضی گفتند: واحد اسم است و احد صفت و بعضی دیگر
گفتند: واحد در اثبات گفته میشود، و احد در نفی مثل ما جاءنی احد و جاءنی واحد من القوم. کشف: گفتهاند: احد یعنی اوّل
چون او اوّل همه و جلو از همه است، و بعضی گفتهاند: یعنی یگانه در پدید کردن نبوده و نمودار کردن پوشیده، و او نوشته: بر
چهرهي خوب تو فشاندیم ثنا || جان و دل و دیده هر سه کردیم فدا در هر چه کنی ز دل بدادیم رضا || حکمی که کنی دگر
هُوَ اللّهُ » بجان است روا اي دور ز چشم با دلم یکجائی || پیدا بدلی ز چشم ناپیدائی فخر: إبن مسعود و ابی بن کعب می خواندهاند
که قل و هو بزبان نمیآورده است. - « الله احد » بدون قل و از پیغمبر [ص] نقل شده است که به اینکه گونه قرائت میفرمود « أَحَ دٌ
2 طبري: در معنی صمد اختلاف است: 1- تو- خالی نیست و خوردن و نوشیدن ندارد. 2- آنکه از او « اللّه الصَّمَدُ » 72- قرآن- 51
3- آنکه در سیادت و آقائی به آخرین پایه است. 4- آنکه همیشه هست و نابودي ندارد. 20- چیزي بیرون نمیشود. -قرآن- 1
مجمع: امام صادق از امام باقر علیهما السلام نقل فرموده است: مردم بصره به حضرت سیّد الشهداء نوشتند: معنی صمد چی است! در
جواب پس از [ صفحه 698 ] بسم اللّه مرقوم فرمود در قرآن گفتگو نکنید و ندانسته سخن نگوئید که شنیدم جدّم پیغمبر فرمود:
آنکه ندانسته در قرآن سخن بگوید جاي نشستن او آکنده ز آتش شود. و خداوند کلمهي صمد را تفسیر کرده است و گفته است
261 کشف: جعفر گفت: صمد آن کس است که مخلوق جز نام و صفت او چیزي از او - قرآن- 235 - .« لَم یَلِد وَ لَم یُولَد- الخ »
ندانند، و او گفته است: ال ّ ص مد پنج حرف است: 1- الف نشانهي احدیّت است 2- لام نشانهي الهیّت اوست و اینکه دو حرف در
نوشتن نمودارند. و در زبان فشرده پس میرساند که احدیّت و الوهیّت پنهان است که بر مردم نمودار نمیشود، و چون در کتابت
دیده میشود. میرساند که در دلهاي عارفین پدیدار است 3- صاد نشانهي صدق او است که همه چیز از او صدق است. 4- میم
نشانهي ملک است که مالک حقیقی او است 5- دال نشانهي دوام و ازلیّت و ابدیّت است. چشمی دارم همه پر از صورت دوست
||با دیده مرا خوش است تا دوست در اوست از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست || یا او است بجاي دیده یا دیده خود
اوست در مجمع: اینکه تفصیل در معنی صمد را از امام صادق [ع] نقل کرده است: مردمی از فلسطین وارد بر پدرم امام باقر [ع]
شدند و از معنی صمد پرسیدند آن حضرت اینکه جواب مفصّل را فرمود. و شاید مقصود کشف الأسرار از کلمه جعفر امام صادق
علیه السّلام باشد. نیشابوري: از امام صادق [ع] نقل است: صمد یعنی آنکه چیره است و کس بر او چیره نشود. حسینی نوشته: در
[ عین المعانی از امام علی بن موسی [ع] نقل کردهاند که صمد آن است که عقلها از اطّلاع کیفیّت او ناامید باشند. [ صفحه 699
- بیت: کمالش روي هر اندیشه بر بست || خرد را پشت از اینکه اندیشه بشکست عبده: چون رسالت پیغمبر براي سه اصل است: 1
یکتا شناسی و توحید کامل 2- احکام و وظائف 3- حالات پس از مرگ. و چون اینکه سوره توحید و اوّل وظیفهي پیغمبر را نشان
میدهد پس نیاز نیست که مردم به آن حضرت بگویند: خدا را توصیف کن و اینکه سوره نازل شود بلکه دستور بآن حضرت است
که با اینکه جملهها مردم را به توحید آشنا کن و اوّل کار پیغمبري خود را به اینکه سوره پایهگذاري کن و چون معنی صمد آن
کس است که نیازمندیها وابسته به او است پس با جلو آوردن کلمهي اللّه میرساند که بجز خداوند کس انجام نیازمندي نکند و
صفحه 314 از 325
میانجی، کاري انجام نمیدهد ولی بتپرستان و بسیاري دینداران بر خلاف اینکه آیه از غیر خدا انجام نیاز خود خواهند اگرچه از
و « کفوأ » 4 مجمع: مشهور با ضم فاء و همزهي آخر خواندهاند کفوءا و با سکون فاء « کُفُواً أَحَدٌ » . گور بزرگان و پیشوایانشان باشد
خواندهاند و روایت است که در آخر هر آیتی از اینکه سوره پیغمبر وقف میکرد. « کُفُواً » نیز با ضم فاء و فتحه واو آخر بجاي همزه
کذلک اللّه » : و فضیل بن- یسار گفت: امام باقر [ع] بمن دستور فرمود: پس از تمام کردن اینکه سوره در قرائت سه مرتبه بگویم
159 فخر: با کاف مکسور و سکون فاء قرائت شده است. و از ابو عبیده است: کفو و کفء و کفاء - 17 -قرآن- 150 - قرآن- 1 - .« ربّی
به یک معنی است. سخن ما: اگرچه نقل کردیم اختلاف نزول اینکه سوره را در مکّه یا مدینه ولی ظاهر اینکه سوره میرساند که به
باید آن اللّه که یاد کرده معرّفی کند « قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا » مکّه نازل شده است چون بهر جا که پیغمبر به مردم میفرموده است
تا بتوانند بپذیرند که جز او الهی نیست و اینکه مقتضی است که نزول سوره در دوران اوّل بعثت باشد که دعوت با معرّفی باشد و با
اینکه احتمال [ صفحه 700 ] باید نظم دعوت پیغمبر را چنین تجزیه کنیم: آن اللّه که شما بزبان میآورید و در سوگند خود و دگر
جا میگوئید یکی است صمد است نه زاده نه زاید و نه برابر دارد پس بگوئید: جز او خدائی نیست تا رستگار شوید.
سوره فلق
اشاره
113 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره الفلق [ 113 ]: آیات 1 تا 5
37 قُل أَعُوذُ بِرَب الفَلَق [ 1] مِن شَرِّ ما خَلَقَ [ 2] وَ مِن شَرِّ غاسِق إِذا وَقَبَ [ 3] وَ مِن شَرِّ النَّفّاثات فِی - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
بامداد، همهي آفریدهها، نمودار شدن حقّ «ِ الفَلَق » : 36 معنی لغات - 146 وَ مِن شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ [ 5] -قرآن- 1 - العُقَدِ [ 4] -قرآن- 1
ماه، شب بسیار تاریک، مار سیاه. وقب و وقبت آمد و رو- آورد، بدرون سوراخ رفت، خورشید پنهان شد، تیرگی «ٍ غاسِق » . و غیره
ساحر و جادو و مؤنّث « نفّاث » . پراکنده شد و همه جا را گرفت، ماه بکسوف رفت، وقبه بمعنی گودي روي سنگ و سوراخ بزرگ
86 ترجمه: بنام خداي بخشندهي مهربان اي محمّد، بگو: 1 پناهندهي پروردگار آفرینشم 2 از بد - 24 -قرآن- 77 - نافث. -قرآن- 13
آنچه آفریده 3 و از زیان تاریکی که فرو رفته و فراگیر شده 4 و هم از بد جادوان که رشتهها گره زنند و بدانها دمند 5 و از بد
بدخواه که [خوي بدش بجنبد و] بدخواه شود. نزول: سیوطی:ّ بیهقی از ابو صالح از إبن عبّاس نقل کرده است لبید بن اعصم یهودي
پیغمبر را جادو کرد و آن حضرت بیمار شد و خبردارش کردند و عمّار را با دیگري فرستاد بسر چاهی و از آن رشتهاي که یازده
گره داشت بیرون آوردند و آیات اینکه سوره و سورهي برب النّاس بر هر یک از آن گرهها خواندند و آنها باز شد و پیغمبر بهبود
386 در مجمع با تفصیل بیشتر نوشته است. [ صفحه 701 ] سخن مفسّرین: کشف: اینکه سوره پنج آیت - پاورقی- 384 - .«26» یافت
1 طبري: فلق را چند معنی کردهاند: 1- زندانی است در «ِ بِرَب الفَلَق » . است و بعضی گفتهاند بمکّه نازل شده است و بعضی بمدینه
- .« فالِق الإِصباح وَ جَعَلَ اللَّیلَ سَ کَناً » دوزخ 2- یکی از نامهاي دوزخ است 3- نام بامداد است و إبن زید بدنبال اینکه معنی خواند
همهي موالید است که بواسطهي بیرون شدن از پشت پدرها و شکم « فلق » : 239 مجمع: بعضی گفتهاند - 21 -قرآن- 189 - قرآن- 1
مادرها نمودار میشوند، و ابو حمزه ثمالی در تفسیر خود، و هم علی بن ابراهیم روایت کردهاند: فلق چاهی است در جهنّم. ابو
الفتوح نوشته: کلبی گفت: وادي است در دوزخ، عبد اللّه عمر گفت: درختی است در دوزخ جماعتی دیگر از مفسّران گفتند: فلق
3 عبده: چون وجود خیر است و شرور و بديها « شَرِّ ما خَلَقَ » . کوهی است که شکافته میشود از او چشمههاي آب بیرون میآید
صفحه 315 از 325
نسبی است از مخلوقی ناپسندي مخلوقی دیگر برسد از اینکه روي پیغمبر و مردم بخدا پناه میبرند از وابستگی و نسبتی که از آن
3 طبري: یعنی از شر تاریکی که بر ما هجوم کند. -قرآن- « شَرِّ غاسِق-ٍ الخ » 19- آزاري و شرّي برسد از مخلوقی بآدمی. -قرآن- 1
15-1 و بعضی گفتهاند: یعنی از شرّ ستارهي ثریّا به هنگام غروب آن، چون عرب معتقد بود به هنگام غروب آن، طاعونها و بیماریها
زیاد میشود و چون بر آید اینکه بیماریها برداشته شود. و بعضی گفتهاند: مقصود غروب کردن ماه است و پیغمبر دست عایشه را
362 ابو الفتوح: شاید: پیغمبر از راه - قرآن- 340 - .« غاسِق إِذا وَقَبَ » گرفت و فرمود از آسیب غروب ماه بخدا پناه بر که اینکه است
وحی خبردار شد که در آن سال به واسطهي طلوع فلان کوکب آفات و امراضی پیدا میشود از اینکه روي اینرا گفت. فخر: إبن
قتیبه گفت: معنی فرمودهي پیغمبر [ص] هنگام کسوف ماه است ولی نظر دیگر اینکه است که ماه خود تیره است و نور ندارد و
همان تیرگی آخر ماه است که اختر شناسان « إِذا وَقَبَ » اینکه است معنی غاسق [ صفحه 702 ] و چون در آخر ماه تیره میشود معنی
آن را نحس و نافرخنده میدانند و از اینکه روي جادوها براي بیمار کردن مردم بجادو در آخر ماه دست اندر کار خود میشوند و
4 مجمع: « النَّفّاثات فِی العُقَدِ » 55- مناسب با نزول سوره همین است چون جادوها به جادو خواستند پیغمبر را بیمار کنند. -قرآن- 41
یعنی از بد و آزار زنهاي جادو که بر گرههاي رشتهها میرسند. و از اینکه روي دستور داده شده است که از زیان آنان به خدا پناه
برند چون آنها مینمایاندند که خدمتگزار اجنّه هستند و آنها اینان را از غیب خبردار میکنند و اینکه آسیب بزرگی است در دین و
باید از اینکه زیان به خدا پناه برد. ابو مسلم گفت: نفّاثات آن زنان هستند که دل مردانرا از خواستهي آنها میگردانند بسوي آنچه
خود میخواهند و چون عزم و رأي را عقد میگویند و آنکه میخواهد گرهی بگشاید در آن میدمد اینکه جمله کنایهاي است از
30 ابو الفتوح نوشته: و امّا شرّ ایشان و اثر آن از آنجا باشد که کسی اعتقاد کند که چنان خواهد شدن، - برگرداندن رأي. -قرآن- 1
از آن اعتقاد ممکن بود که رنجی بدل او رسد. و امّا چیزي بدهد تا کسی بخورد که خداي عادت رانده باشد که نزد خوردن آن،
رنجی و بیماري بخورندهي او رسد آنگه نماید و ابهام افکند که اینکه رنج بسحر و فسون من است. فخر: سعید بن مسیّب گفته
است: قریش با یکدگر قرار گذاردند پیغمبر را چشم بزنند که برسم خود از غذا خودداري کنند چون اثر چشم در گرسنگی نمودار
میشود و آنگاه که گرسنه باشند با او رو برو شوند و چنین کردند و گفتند: اي محمّد چه بازوي سختی داري و پشتی استوار و
چهرهاي تر و تازه داري. و با اینکه سخن میخواستند که آن حضرت را به چشم کنند به پیغمبر اینکه سوره و سوره بعد نازل شد،
ولی اینکه روایات چشم و جادو نسبت به پیغمبر درست نیست چون خداوند هیچ آدمی و پري را بر پیغمبر چیره نکند که بدین و
پیغمبري او آزار رسانند. [ صفحه 703 ] و در جواز بکار بردن تعویذ براي آسایش از بیماري یا موجود موذي اختلاف است: آنها که
جایز دانستهاند نقل کردهاند که پیغمبر اینکه کار را میکرد و چند حدیث نقل کردهاند، هشتمین آنکه عایشه گفت: چون جائی از
بدن مبارك پیغمبر درد میگرفت پیغمبر در کف راست خود سورهي قل هو اللّه و معوّذتین میخواند و بجاي درد میمالید. و آنها
که منکرند گفتهاند: جابر از پیغمبر [ص] نقل کرد که آن حضرت نهی کرد از دستاویز کردن قواي غیر طبیعی براي بهبودي و فرمود
انّ للّه عبادا لا یکتبون و لا یسترقون وَ عَلی » خدا را بندگانی است که نه تعویذ و نه عزائم میکنند و نه داغ بلکه بخدا توکّل میکنند
و فرمود آنکه اینکه کارها بکند بخدا توکّل نکرده، و در دعا به گردن آویختن نیز اختلاف است و نقل است که « رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ
و « من علّق شیئا وکل به » پیغمبر [ص] فرمود: آنکه چیزي بیاویزد وابسته به آن میشود، و میگویند: از همانچه آویخته بهبود بگیرد
نقل است عبد اللّه مسعود دید کنیزش که فرزند از او داشت تعویذي ببازو بسته است آنرا به سختی کشید و کند. و آنها که آنرا
جایز دانستهاند نقل کردهاند از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدند از تعویذ به بچه آویختن. آن حضرت اجازه داد. و در دمیدن به
696 چون پیغمبر ناراحتی داشت معوّذتین - بیمار نیز اختلاف است: آنها که روا میدانند از عایشه نقل کردهاند: -قرآن- 661
میخواند و بر خود میدمید و دست بر بدن میکشید و در بیماري مرگ آن حضرت من به همانگونه که خود معوّذتین می- خواند
و به خود میدمید میخواندم و بر آن حضرت میدمیدم. و نقل است که آن حضرت چون به بستر خواب میرفت بر دست خود
صفحه 316 از 325
میدمید و معوّذتین میخواند و دستها بر بدن میمالید. و آنها که روا نمیدانند دمیدن را بر بیمار نقل کردهاند: عکرمه از آنها نهی
کرد. و بعضی نقل کردهاند: نزد ضحّاك رفتم و او بیمار بود گفتم اجازه دارم تو را تعویذ کنم! گفت: بلی ولی دمیدن نباشد و من
- معوّذتین خواندم و تعویذش کردم. و در مقصود از نفّاثات چند احتمال است: 1- زنها هستند چون اینکه کار از آنها بیشتر است 2
چون دختران [ صفحه 704 ] لبید بن عاصم یهودي پیغمبر را جادو کردند مقصود شرّ اینکه کار آنها است 3- مقصود نفوس نفاثّات
که به مناسبت نفوس، نفّاثات مؤنّث آورده شده است 4- یعنی جماعات نفاثّات که گروهی فراهم شوند و جادو کنند زیرا چون
گروه جادوان براي جادو فراهم شوند نتیجهي کار بیشتر باشد. و معتزله گویند جادو کارگر نیست و براي آن پناه به خدا برده
میشود که: 1- اینکه کار گناه است و از آن گناه باید پناهنده به خدا شد 2- از آشوب و گرفتاري مردم در باور کردن جادو باید
پناه بخدا برد 3- چون میشود که جادو چیزي بد و آسیب آور به کسی بخوراند تا جادوي او کارگر شود از اینکه روي باید
مردم سخنچین است که روابط میان دوستان را تیره « النَّفّاثات فِی العُقَدِ » پناهندهي حق شد که از آسیب آن برهند. عبده: مقصود از
میکنند، و در آیه که اینکه مردم را با اینگونه کلمات یاد کرده است باین مناسبت است که جادو مردم را به اینگونه فریب میدهد
که رشتهاي را گره میزند و آن را میگشاید کنایه از اینکه اینکه گره پیوند زناشوئی فلان کسان بود و من گشودم و آنها از
یکدگر جدا شدند. مردم سخنچین هم وجدان دوستان را نسبت به هم تیره میکنند و همانند جادو پیوند دوستی را پاره میکند و
مانند شب تیره که آدمی را به راه غلط میبرد اینکه کسان هم دوستان را به راه بد و بد بینی به یکدگر رهبري میکنند از اینکه روي
آورده شده است. و چون سحر در لغت به معنی برگرداندن چیزي است از اصل و حقیقت آن پس « غاسِق إِذا وَقَبَ » اینکه آیه بدنبال
چه مانعی دارد سحر همان دستاویزهائی را بدانیم که بعضی کسان میآموزند براي جدا کردن مردم و پدید آوردن بد دلی در
میانشان چنانکه سیاستمداران پارهاي حکومتها میآموزند و ورزیدهي اینکه کار میشوند، و سیاق آیه دور از اینکه معنی نیست و
توصیف جادو به جدائی زن و مرد در قرآن ممکن است براي مثال و نمونه باشد و نمایاندن مطلب بزشتترین صورت که اینگونه
729 [ صفحه 705 ] آورند. و اگر - 47 -قرآن- 707 - مردم کارشان به آنجا میکشد که میتوانند میان زن و شوهر جدائی -قرآن- 18
در قرآن جادو کار شیطان معرّفی شده است میتوان آن را کنایه از مردم بد نهاد دانست چون اینگونه کسان منافق در چند جاي
مِن شَرِّ حاسِدٍ- » 253- 217 -قرآن- 221 - قرآن- 185 - .«ِّ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم. و شَیاطِینَ الإِنس وَ الجِن » قرآن شیطان نامیده شدهاند
5 مجمع: چون حسود از حسد خود آسیبی به آدمی میتواند برساند دستور رسیده که به خدا پناه از او برد. و گفتهاند چون « الخ
19 فخر: ممکن است مقصود از - ممکن است از روان و چشم خود آسیب برساند اینکه آیه براي جلوگیري از آن است. -قرآن- 1
شرّ حاسد گناه و سماجت او باشد در هنگام حسدش. و چون حسد بدترین بدیها است با اینکه در اوّل از بدي هر آفریده یاد شده
در پایان سوره نام حسد یاد شده است براي برتري آن در بدي. سخن ما: چون درستی جهت نزول اینکه سوره معلوم نیست شاید
جهت نزول اینکه باشد که در برابر شور دل و نگرانی درونی آدمی آمده باشد که چون او به بامداد از بستر بر خیزد و به اندیشهي
ناسازگاریهاي زندگی رود سخت دل آزرده شود و هم به شامگاه که روز به پایان رسید و همه آرام گرفتند و او بهر- دري زد
راهی باز نشد و ناامید است و اندوهناك و به بستر میرود آغاز و انجام کار و ناامیدي خود را به حق سپارد و به او پناهنده شود و
ما » که نموداري و سفیدي روز بدل میافتد نوید و امید بیشتر براي چنین کس فراهم میکند. 2- جملهي « فلق » بخصوص از کلمهي
-3 25- شاید اشاره باشد که ناامیدي و نگرانی تا هر چه و از هر آفریده که باشد پناهگاه آدمی آفریدگار است. -قرآن- 13 « خَلَقَ
که معنی عام دارد و تیرگی را نیز میفهماند شاید از اینکه روي آورده شده است که « ما خَلَقَ » بدنبال « مِن شَرِّ غاسِق-ٍ الخ » آیت سوّم
تیرگی شب خود بیمآور است بخصوص براي آنکه اندیشهاي بدل دارد و از گرفتاریهاي روز آزرده است و یا ترسو و ناتوان، اینکه
آیه راهنمائی میکند که در چنین هنگام اینکه گونه نگرانیها به یاد پروردگار و پناهندهي او باشید تا خاطر شما از پریشانی -قرآن-
65 [ صفحه 706 ] و ترس وي بسوي او باشد و آسوده دل باشید. 4- آیت چهارم بمانند آیت سوّم شاید براي - -35-16 قرآن- 53
صفحه 317 از 325
جلوگیري از ترس مردم باشد با اینکه تفاوت که چون با جادو سر و کار داشتند و بیمناك از زیان آن بودند و بسود آن امیدوار آیه
براي شناساندن جادو است که بد است و بیاثر و منفی است و شرّ پس اگر از آن بدل شما چیزي میخلد برب الفلق پناه برید که او
تیرگی شب میشکافد و روز از آن نمایان میکند و جادو که کار مردم تیره بخت و ناتوان است به پیشگاه او بمانند ترس از تیرگی
شب نابود است و آسودگی و گشایش جایگیر آن میگردد. 5- چون سخن از جادو به میان آمده است شاید در دورانی که
مسلمانان شمارهشان کم بوده است و ایمانشان سست و از اینکه نیرنگها میترسیدند اینکه سوره براي آرامش آنها به مکّه نازل
شده است که مناسب با فکر و حال مسلمانان آنجا بوده است.
سوره ناس
اشاره
114 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره النّاس [ 114 ]: آیات 1 تا 6
37 قُل أَعُوذُ بِرَب النّاس [ 1] مَلِک النّاس [ 2] إِله النّاس [ 3] مِن شَرِّ الوَسواس الخَنّاس [ 4] -قرآن- - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
آنچه بدل آید که زیان آرد «ِ الوَسواس » : 77 معنی لغات - 112-1 الَّذِي یُوَسوِس فِی صُدُورِ النّاس [ 5] مِنَ الجِنَّۀِ وَ النّاس [ 6] -قرآن- 1
شیطان. و از مصدر خنس بفتح اوّل و سکون دوّم و خنوس به ضم اوّل و دوّم به معنی از «ِ الخَنّاس » 25- یا سود ندهد. -قرآن- 13
13 ترجمه: بنام خداي روزيرسان به همگان و - دنبال آمدن و به عقب افتادن، کنار رفتن، خود را جمع و فراهم کردن. -قرآن- 1
مهربان به فرمانبران 1 اي محمّد بگو: به پروردگار آدمیان. 2 و پادشاه 3 و خداي ایشان، پناه میبرم 4 ز آسیب وسواس خنّاس [که
بد، بدل خلاند و باز ایستد و دگر بار دل [ صفحه 707 ] بشوراند] 5 همان که در سینههاي مردمان اندیشهي بد آورد 6 پري بود یا
آدمی. سخن مفسّرین: کشف: اینکه سوره شش آیه است و به مدینه آمده است و بعضی گفتهاند: به مکّه نازل شده است. روح
البیان در آخر سورهي فلق: در قرآن عبد اللّه مسعود اینکه دو سوره آخر و سورهي فاتحه الکتاب نوشته نبوده است و در قرآن ابی بن
کعب سوره القنوت زیادي داشته است و قرآن زید بن ثابت نه آن کمی و نه اینکه زیادي را داشته است از اینکه روي قرآن زید
بماند و قرآن آن دو نفر منسوخ شد. و چون پیغمبر [ص] همه ساله به ماه رمضان قرآن را به جبرئیل عرضه میفرمود و سال آخر دو
مرتبه عرضه فرمود و آخرین عرضه قرآن زید بود، نه قرآن إبن مسعود و ابی بن کعب و آن حضرت به قرائت زید قرآن میخواند و
در نماز نیز به آن قرائت بوده است و عبد اللّه مسعود اینکه دو سوره را از قرآن نمیدانسته است و میگفت: از کلام خدا است که
پیغمبر آنها را دستاویز آسایش از بدیها کرده بود. و بر عبد اللّه مسعود پوشیده بود که اینکه دو سوره از قرآن هست یا نه از اینکه
روي در قرآن خود نمینوشت و سورههاي قرآن را یک صد و دوازده میدانست و مجاهد یک صد و سیزده سوره میدانست چون
مَلِکِ » . انفال و توبه را یک سوره میدانست. و قرآن زید بن ثابت و عثمان و اتّفاق اصحاب بر یک صد و چهارده سوره است
2 مجمع: چون مالک و دارنده ممکن است عقل و تدبیر داشته باشد یا نداشته باشد ولی ملک و پادشاه باید عقل و تدبیر «ِ النّاس
داشته باشد از اینکه روي ملک گفته شده است. و کلمهي النّاس براي اینکه مکرّر شده است: 1- اوّل در برابر جن است یعنی از شرّ
جن به خداي انس پناه میبرم 2- به معنی کودکان است که بمانند موجودات بیاراده هستند و ملک خدا هستند 3- دیگر مردمان
است که خداوند اله آنها است که او را میپرستند و معبود آنها است 4- مقصود علما است که وسوسهي شیطان در دل آنها -قرآن-
19-1 [ صفحه 708 ] است چون نادان بنادانی خود گمراه است و شیطان با او کاري ندارد و با عالم کار دارد که گمراهش کند.
صفحه 318 از 325
فخر: اینکه تکرار براي نشان دادن ارزش آدمی است که گویا خداوند خود را به اینگونه شناسانده است که پروردگار و پادشاه و
پرستیدهي آدمیان است و براي همین است که کتاب خود را بنام آدمیان پایان داده است. آلوسی: چون در آیت پیش گفته شده
است: پناه میبریم بپادشاه مردم به اینکه دو کلمه روشن شده است که نه چو دیگر پادشاهان است که توان و چیرگی او به مردم به
«ِ إِله النّاس » اندازه باشد که او خداي مردم است و مرگ و زندگی و آفرینش آنها از او است و توان او پایان ندارد. تأویلات: کلمه
32 حسینی نوشته: در اینکه سوره پنج جا لفظ ناس واقع و - میرساند حالت ماندگاري آدمی را پس از مرگ و نابودي. -قرآن- 15
معنی آن مکرّر نیست. مراد به اوّل اطفال هستند و معنی ربوبیّت دالّ بر آن و بثانی جوانان و لفظ ملک که به قهر و سیاست دلیل
باشد مشیر است بر آن و بثالث پیران و اسم اللّه که مبنی است از طاعت و عبادت مناسب بر آن و به رابع صالحان که وسواس مولع
4 طبري: مجاهد گفت: یعنی دیو بر دل آدمی است که اگر از خود و «ِ الوَسواس الخَنّاس » . است بإغواي ایشان و به خامس مفسدان
خدا غافل شد او وسوسه میکند و چون به یاد حق بود خود را جمع میکند و چون غافل شد خود را باز میکند و بر دل چیره
24 أبو السعود: وسواس نام شیطان است چون کار او وسوسه است براي مبالغه باین نام نامیده شده است که گویا - میشود. -قرآن- 1
خود وسوسه است. تأویلات: چون در اینکه سوره به پیغمبر دستور داده شده است به ذات حق و اله پناهنده شود نه به صفات حق به
معنی حدیث منقول از پیغمبر نمودار میشود که فرمود: هر که مرا بخواب بیند خطا نکرده و من را دیده است که شیطان [ صفحه
709 ] نتواند بصورت من در آید چون آن حضرت پناهنده بحق است و از شیطان دور و او آن حضرت را نمیبیند تا خود را بآن
5 طبري: یعنی آنکه در دل مردم وسوسه میکند انس جنّیان باشد یا جن آنها. چون در قرآن «ِ مِنَ الجِنَّۀِ وَ النّاس » . صورت در آورد
و از بعضی عربها نقل شده است: گروهی «ِّ أَنَّه کانَ رِجال مِنَ الإِنس یَعُوذُونَ بِرِجال مِنَ الجِن » جن را مرد نامیده است در اینکه آیه
261 شما که هستید! گفتند: ناس من الجن.ّ ما مردمانی - 30 -قرآن- 185 - از جن آمدند و ایستادند و مردم از آنها پرسیدند: -قرآن- 1
از جن هستیم. مجمع: یعنی شیطان وسوسه میکند و انسان. و وسوسهي انسان یا باین است که درون خودش او را وسوسه میکند یا
- انسانی دیگر او را وسوسه میکند. تأویلات: آنکه وسوسه میکند دو دسته است: 1- جنّی که دیده نمیشود چون قوّهي واهمه 2
آدمی دیدنی مانند مردمانی که دیگران را به راه بد میبرند. تفسیر حسینی: ثنائی گفته است: مقصود باي بسم اللّه سورهي فاتحه
است و سین آیت آخر اینکه سوره. تنویر المقباس: یعنی در سینههاي جن بمانند سینههاي انسان وسوسه میکند. تفسیر شریف
لاهیجی: بعضی گفتهاند: وسوسه مخصوص به جن است و معنی اینکه است: پناه از آسیب آنکه به سینهي مردمان وسوسه کند که
جن است و هم پناه از آسیب مردمان. عبده: چون آدمی دو نیروي کشش به بدي دارد یکی جنبش خواسته- هاي درونی و دیگري
مردم بد دل که دیگران را وادار به بد میکنند اگر او با خرد بسنجد و دنبالهي اندیشهي بد را رها کند و یا سخن بد دل رهبر به بد
را با استدلال خردمندانه برگرداند آن هر دو آرام میشوند و آدمی را رها میکنند [ صفحه 710 ] و باز هنگامی دیگر آن اندیشهي بد
به دل میآید و هم آن آدم بد دل بسخن خود آغاز میکند و آدمی را وادار میکند. و همین است معنی وسواس که دل را
برمیانگیزد و خنّاس است که باز پس میرود و دگر بار که آدمی ز خود بیخبر باشد باز میگردد چه از درون و دل باشد یا آدمی
دیگر و از برون باشد پس وسواس خنّاس ممکن است ز جن باشد و یا از ناس. فی ظلال: ما نمیدانیم وسوسهي جن چگونه است
ولی آثار آنرا در نفوس آدمیان میبینیم و نیز میدانیم گیرودار میان آدم و ابلیس از روزگار دیرین است و از خداوند اجازه خواست
و اعلان دشمنی با بنی آدم کرد و پیوسته در پی آزار و اغواي او است ولی هرگز خداوند او را رها نکرده است که شیطان چیره بر
او شود و زرهی از ایمان باو پوشنده که ز آسیب او آسوده باشد و استعاذه را اسلحه جنگ آدمی با او قرار داده است که اگر از آن
یک گونه تأکید و «ِ النّاس » غافل شد شیطان بر او چیره میشود و باید خود را سرزنش کند و بس. سخن ما: شاید تکرار کلمهي
بلاغت در سخن و استواري در دلها باشد چنانکه در فارسی و عربی نظایر آن زیاد است و در اینکه سوره که روي سخن با آدمیان
است گویا چنین دستور میدهد: پناه برید به همان خدا که شما را پرورده است و پادشاه شما است معبود شما است از آسیب دیو که
صفحه 319 از 325
وسوسه کند به سینهي شما و هم ز آسیب مردمی از خود شما که وسوسه کند شما را. پس اینکه تکرار نام آدمی براي استوار نمودن
چیرگی خداوند است بر او که بداند به همهي وجود وابسته باو است و بدیهاي او پدیده دیو است که از همه راه با او سر و کار دارد
اگرچه از راه هم جنس خودش که آدمی دیو خوي باشد پس از آسیب اینکه موجود مرموز جدا نشدنی پناهندهي آن حقیقت چیره
در لغت به معنی جن و المنجد بمعنی جنون نیز نوشته است، و بدرستی نمیدانیم « جنۀ » 2- کلمهي 39- بر آفرینش شوید. -قرآن- 29
آن مردم که روي اینکه سخن با آنها است از [ صفحه 711 ] اینکه کلمه چه میفهمیدند با اینکه آن دشمن دیرین آدمی و راهنماي
بد او شیطان نامیده شده است. پس شاید مقصود از اینکه کلمه همان ابلیس و شیطان است و شاید مقصود دیوانگی و تباهی خرد
باشد که دستور رسیده است آدمی از وسوسه و دو دلی بیخردي بخدا پناه برد که گرفتار آن نشود و راه راست خود را از دست
ندهد. ستایش و سپاس خداوند ز آغاز تا بانجام. در شب جمعه ساعت هشت و نیم بعد از ظهر پنجشنبه پانزدهم مهر ماه هزار و
[ سیصد و چهل و چهار هجري شمسی پس از نه سال و چهار ماه انجام شد. [ صفحه 712