گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
صادق هدایت
مرده خورها


مرده خورها
چراغ نفتي كه سر تاقچه بود دود ميزد، ولي دو نفر زني كه روي مخده نشسته بودند ملتفت نميشدند . يكي از آنها
كه با چادر سياه آن بالا نشسته بود بنظر ميآمد كه م همان است، دستمال بزرگي در دست داشت كه پي در پي با
آن دماغ مي گرفت و سرش را ميجنبانيد . آن ديگري با چادر نماز تيره رنگ كه روي صورتش كشيده بود ظاهرًا
گريه و ناله ميكرد در باز شد هووي او با چشمهاي پف آ لود قليان آورد جلو مهمان گذاشت و خودش رفت پائين
اطاق نشست . زني كه پهلوي مهمان نشسته بود ناگهان مثل چيزيكه حالت عصباني باو دست بدهد، شروع كرد به
گيس كندن و سر و سينه زدن:
بي بي خانم جونم: اين شوهر نبود يك پارچه جواهر بود؛ خاك برسرم بكنند كه قدرش را ندانستم! خانم اين مرد
يك تو بمن نگفت… شوهر بيچاره ام. ور پريد او نمرد، او را كشتند.
چادر از سرش افتاد، موهاي حنا بسته روي سرش پريشان شد، خودش را انداخت روي تشك و غش كرد.
بي بي خانم همينطور كه قليان زير لبش بود رو كرد به هوو:
نرگس خانم كاه گل و گلاب اينجا بهم نمي رسد؟
نرگس با خونسردي بلند شد از سر رف شيشه گلاب را برداشت داد بدست مهمان و آهسته گفت:
اين غشها دروغي است، همانساعتي كه مشتي چانه مي انداخت دست كرد ساعت جيبش را در آورد.
بي بي خانم بازوهاي ناخوش را مالش داد، گلاب نزديك بيني او برد حالش سر جا آمد نشست و ميگفت:
ديدي چه بروزم آمد؟ بي بي خانم، همين امروز صبح بو د، مشدي توي رختخواب نشسته بود بمن گفت : يك
سيگار چاق كن بده به من . سيگار را دادم بدستش كشيد . خانم انگار كه ب ه دلش اثر كرده بود، بعد گفت كه من
ديگر ميميرم، اما چه بكنم به خجالتهاي تو؟ گفتم الهي تو زنده باشي . گفت از بابت حسن دلم غرس است ميدانم كه
گليمش را از آب بيرون ميكشد ولي دلم براي تو ميسوزد، اگر براي خانه يك بخشش نامه بنويسي من پايش را
مهر ميكنم.
بي بي خانم سينه اش را صاف كرد: منيجه خانم حالا بنيه ات را از دست نده. انشاالله پسرت تن درست باشد.
قليان را بي بي خانم داد به منيژه كه گرفت و النگوهاي طلا به مچ دستش برق زد.
منيژه خانم : نه بعد از مشدي رجب من ديگر نميتوانم زنده باشم، يك زن بيچاره، بي دست و پا، تا گلويم قرض،
پسرم هم در اين شهر نيست نميتوانم در اين خانه بمانم، جل زير پايم هم مال بچه صغير است، بي بي خانم : - آن
خدا بيامرز همان وقتيكه رو به قبله بود بمن گفت كليدم را درياب تا بدست كسي نيفتد.
نرگس پائين اطاق هق هق گريه ميكند.
بي بي خانم : - خدا بند از پيش خدا نبرد ! همين هفته پيش بود رفتم در دكان مشدي براي بچه رقيه سرنج بخرم .
خدا بيامرزدش هرچه كردم پولش را از من نگرفت، گفت سيد خانم شما آب و گل داريد خانم مشد ي چه ناخوشي
گرفت كه اينطور نفله شد؟
منيژه – سه شب و سه روز بود كه من خواب بچشمم نيامد . خانم، من بالين اين مرد جانفشاني كردم، رفتم از
مسجد جمعه برايش دعاي بيوقتي گرفتم، حكيم موسي را برايش آوردم گفت ثقل سرد كرده منهم تا توانستم
گرمي بنافش بستم، برايش گل گاو زبان دم كردم زنيان و باديان، سنبله تيپ، گل خار خاسك، تاج ريزي، برگ
نارنج بخوردش دادم، دو روز بود حالش بهتر بود، امروز صبح من پهلوي رختخواب او چرت مي زدم ديدم
مشتي دست كشيد روي زلف هايم گفت:
- منيجه تو بپاي من خيلي زحمت كشيدي حالا ديگر هر بدي هر خطائي كردم م ا را ببخش، حلالمان بكن، اگر
من سر تو زن گرفتم براي كنيزي تو بود . دوباره گفت ما را حلال بكن ! من واسه رنگ رفتم تو دلش : - پاشو
سر پا چرا مثل خاله زنيكه ها حرف مي زني؟ برو در دكانت سر كار و كاسبي.
خانم من رفتم يك چرت بخوابم نرگس را فرستادم پيش مشدي تا اگر لازم باشد دست زير بالش بكند . اما بي بي
خانم، بجان يكدانه فرزندم اگر بخواهم دروغ بگويم، نزديك ظهر كه بيدار شدم ديدم حالش بدتر شده، همين يك
ساعتي كه از او منفك شدم!…
بي بي خانم با دستمالي كه در دستش بود دماغ گرفت و سرش را با حالت پر معني تكان داد.
نرگس! حالا دس ت پيش گرفته تا پس نيفتد ! همچين تنها تنها بقاضي نرو . تا آن خدا بيامرز زنده بود بخونش تشنه
بودي، حالا يكهو عزيز شد؟ برايش پستان بتنور ميچسباند ! خوب كمتر ننه من غريبم در بياور، بي بي خانم خير
از جوانيم نبينم اگر بخواهم دروغ بگويم، من همه اش پرستاري مشتي را مي كردم، او همه اش ميخورد و ميخوابيد.
حالا دارد تو چشمم بمن نارو ميزند، يعني من او را كشتم؟ چرا آن كسي او را نكشد كه كليد و همه در و بند زير
دستش بود و در اطاق را بروي من بست.
منيژه: چه فضوليها : كسي با تو حرف نميزند مثل نخود همه آش خودت را قاتي هر حرفي ميكني، ميداني چيست
آن ممه را لولو برد من ديگر مجيزت را نميگويم.
بي بي خانم – صلوات بفرستيد بر شيطان لعنت بكنيد، نرگس خانم شما برويد بيرون.
نرگس گريه كنان از در بيرون رفت.
منيژه: - اي، اگر بخت ما بخت بود دست خر براي خودش درخت بود . تو داني و خدا روزگار مرا تماشا ب كنيد، من
چطور ميتوانم با اين زنيكه كولي قرشمال توي اين خانه بسر ببرم؟
بي بي خانم: - كم محلي از صد تا چوب بدتر است.
منيژه: - بهر حال خانم چه برايتان بگويم، من دم حوض نشسته بودم يكمرتبه ديدم نرگس توي سرش ميزد و
ميگفت: بيائيد كه مشتي از دست رفت . خانم روز بد ن بينيد دويدم وارد اطاق شدم مشتي مثل مار به خودش مي
پيچيد، نفس نفس ميزد، يكهو پس افتاد دندانهايش كليد شد . رنگش مثل ماست پريد، دماغش تيغ كشيد، سياهي
چشمانش رفت . تنش مثل چوب خشك شد، نفسش بند آمد، من كاري كه كردم دويدم آينه آوردم، جلو دهنش
گرفتم، انگاري كه يكسا ل بود نفس نميكشيد، خانم تو سرم زدم، موهايم را چنگه چنگه كندم . خدا نصيب هيچ تنا
بنده اي نكند، بعد رفتم از همان تربتي كه شما از كربلا سوغات آورده بوديد در استكان گردانيدم ريختم به
حلقش. دندانهايش كليد شده بود، آب تربت از دور دهنش ميريخت، بعد چشمهايش رابستم، چك و چونه اش
رابستم، فرستادم پي آشيخ علي، او را وكيل دفن و كفن كردم، بيست تومان باودادم، خانم نعش دو ساعت بزمين
نماند! حالا لابد او را بخاك سپرده اند.
منيژه قليان را داد به دست بي بي خانم.
بي بي خانم سرش را تكان داد : - خوشا ب ه سعادتش! خانم از بسكه ثوابكار بوده. روحش را زود خلاص كردند،
خدا غرق رحمتش بكند. نعش ما را بگو چند روز بزمين ميماند! خانم مشدي چه سن و سالي داشت؟
منيژه: - بميرم الهي، باز هم جوان بود، اس و قسش درست بود . خودش هميشه ميگفت، شاه شهيد را كه تير زدند
40 سالش بود، تا حالا هم 20 سال ميشود . خانم 50 سال براي مرد چيزي نيست . تازه جاافتاده و عاقل مرد بود .
نرگس او را چيز خور كرد. كاشكي خدا بجاي او مرا ميكشت. از اين زندگي سير شده ام.
بي بي خانم : - دور از جانتان باشد. اما خوشا به سعادتش كه مرده اش بزمين نماند! خانم خدا پاك ميكند و خاك
ميكند. ما گناهكارها را بگو كه زنده مانده ايم. خدا همه بنده هاي خودش را بيامرزد.
نرگس وارد اطاق ميشود: - شيخ علي آمده 5 تومان از بابت كفن و دفن ميخواهد.
منيژه: - در ديزي باز است، حياي گربه كجاست؟ هان، مرده خورها بو ميكشند، حالا ميان هيرووير قلمتراش بيار
زير ابرويم را بگير ! همه بدبختيها ب ه كنار، دو بدست آشيخ افتاده ميخواهد گوش من زن بيچاره را ببرد . اين پولها
مال بچه صغير است . يكي از دوستان جون جونيش، از هم پياله ها نيامد اقلا هفت قدم دنبال تابوت او راه برود،
همه مگس دور شيريني بودند ! يوز باشي ديروز آمده بود احوالپرسي . سوز و بر يز ميكرد . ميگفت: همه اينها فرع
پرستاري است . چرا شله اش نپخته است؟ چرا حكيم خوب نياورديد؟ امروز فرستادم خبرش كردم تا ما كه مرد
نداريم بكارهايمان رسيدگي بكند . بهانه آورده بود كه در عدليه مرافعه دارد .(به نرگس ) خوب بگو بيايد به بينم چه
ميگويد؟
نرگس قليان را برداشته از در بيرون ميرود.
منيژه دوباره شروع ميكند به زنجموره : - شوهر بيچاره ام ! مرا بي كس و باني گذاشت ! چه خاكي به سرم بريزم؟
سر سياه زمستان يك مشت بچه بسرم ريخته، نه بار نه بنشن، نه زغال نه زندگي!
شيخ علي وارد ميشود . با عمامه بزرگ و لهجه غليظ : سلام عليكم ! خدا شما را زنده بگذارد، پسرتان سلامت بوده
باشد، سايه تان از سرما كم نشود، خدا آن مرحوم را بيامرزد . چقدر به بنده التفات داشت، حالا بايد يكي بمن
تسليت بدهد، خانم مرگ بدست خداست، بي اراده خدا برگ از درخت نمي افتد، ما هم بنوبه خودمان ميرويم،
مصلحتش اينطور قرار گرفته بود، از دست ما بنده هاي عاجز كاري ساخته نيست، اگر بدانيد خانم تابوت چه جور
صاف ميرفت!
بي بي خانم: - خوشا به سعادتش – خانم، تابوت او صاف ميرفته؟
منيژه – خوب بگوئيد به بينم مرده را بخاك سپردند؟ كارتان تمام شد؟
آشيخ:- خانم ببخشيد اگر اين قضيه مولمه را به شما ياد آوري ميكنم، ولي 5 تومان از مخارج كم آمده، صورت
حسابش حاضر است. مزد گور كن بزمين مانده.
منيژه:- حالا مرده را در سر قبر آقا به امان خدا گذاشتيد؟
آشيخ:- نه گور كن آنجاست.
بي بي خانم:- پدر بي كسي بسوزد!
منيژه:- من بيچاره از كجا پول آورده ام؟ اگر سرا غ كرده ايد كه مشتي صد دينار پول داشته دروغ است، اين جلي
كه زير پايم افتاده مال توله تفليسيهاي نرگس است، مگر نشنيدي . كه زن جوان و مرد پير ، سبد بيار جوجه بگير،
پناه بر خدا توي آن اطاق يك جوال خالي كرده ! چرا نميرو يد از او بگير يد؟ منكه گنج قارون زير سرم نيست، من
يك زن لچك بسر از همه جه بي خبر آه ندارم كه با ناله سودا بكنم، از كجا آورده ام پاي كي حساب ميشود؟ جلد
باشيدها، يك قبض بنويسيد بعد تا يكنفر مرد پيدا بشود رسيدگي بكند.
آشيخ:- خدا سايه تان را از سرما كم نكند، البته خدمات من را هم در نظر داريد، چشم چشم همين الآن.
چمباته نشسته روي يك تكه كاغذ چيزي نوشته مي دهد بدست منيژه، او هم دست كرده از كيسه اي كه بگردنش
آويخته چند اسكناس بيرون ميآورد شمرده ميدهد به آشيخ و قبض رسيد را در كيسه ميگذارد.
منيژه باز شروع ميكند به زنجموره :- من بيوه زن با خون جگر صد دينار اندوخته بودم، اينهم مال زيارت بود،
كي ديگر به من پس مي دهد؟ ختم را كي ورگذار ميكند؟ مخارج شب هفت را كي مي دهد؟
آشيخ:- دستتان درد نكند، خانم تا مرا داريد از چه مي ترسيد؟ همه اش بگردن خودم، مشدي آنقدرها بگردن من
حق دارد. بنده را فراموش نكنيد(از در بيرون ميرود).
بي بي خانم:- شب مرگ كسي در خانه اش نميخوابد! خوشا به سعادتش كه مرده اش بزمين نماند!
منيژه:- كاشكي مرا هم برده بودند، اين هم زندگي شد؟ فكرش را بكنيد كه تا حالا 50 تومان خرج كرده ام، همه
اش را از جيب خودم دادم . از فردا من چطور ميتوانم توي اين خ انه با نرگس به جوال بروم؟ نميدانيد چه آفتي
است! (نگاه ميكند ) واه پناه بر خدا؟ مويش را آتش زدند، كم بود جن و پري ، يكي هم از دريچه بپري! ننه تابوتش
را هم با خودش آورده! (ناله ميكند).
در باز شد نرگس و مادرش وارد ميشوند.
مادر نرگس :- سلام چه بوي نفتي ميآيد ! مگر شما آدم نيستيد توي اين اطاق نشسته ايد؟ نرگس ميرود فتيله چراغ
را پائين ميكشد، بي بي خانم نيمه خيز جلو مادر نرگس بلند شده مينشيند . نرگس سرش را پائين انداخته گريه
ميكند، مادرش چاق و موهاي خاكستري دارد.
(به دخترش ):- ننه اينجور گريه نكن ! خدا را خوش نمي آيد، تو ي اين خانه تو و بچه هايت بي كس هستيد، همه
خاله اند و خواهرزاده – شما بيجيد و حرامزاده! آخر تو يك صورت ظاهر هم ميخواهي. اگر بنا بود كسي بيوه زن
نشود قربانش بروم ام البني بيوه زن نميشد. چهار طرف خودت را بپا، نگذار آل و آشغالها را زير و رو بكنند.
نرگس گريه كنان از در بيرون ميرود.
مادر نرگس :- ميدانيد چه است؟ من از آن بيدها نيستم كه از اين بادها بلرزم . خوب، مرگ يكبار شيون هم يكبار .
حالا كه آن خدا بيامرز رفت، اما من آمده ام تكليف دخترم را معين بكنم . از فردا دخترم با سه تا بچه قد و نيمه قد
روي دستش بايد زندگي بكند . من ميخواستم همين امشب در و پيكر را بدهيد مهر و موم بكنند، اگر چه خدا دهن
باز را بي روزي نميگذارد، اما تا اين بچه هاي صغير از آب و گل در بيايند دم شتر بزمين ميرسد . بايد هرچه
زودتر وكيل و وصي را معين بكنيد.
منيژه:- مگر همه كارها را من بايد بكنم؟ مگر من گفت ه ام كه نبايد مهر و موم بشود؟ بد كردم جمع و جور كردم؟
كور از خدا چه ميخواهد: دو چشم بينا. خودتان برويد آخوند و ملا بياوريد مهر و موم كند.
در اين موقع نرگس وارد شده يك فنجان چائي روبروي مادرش ميگذارد و لوچه اش را آويزان ميكند . حالا خيلي
دير است خوب بود زودتر باين خيال ميافتادند.
منيژه به بي بي خانم :- قباحت هم خوب چيزي است، راستش به ستوه آمده ام . خدا ب ه دور نرگس خودش كم بود
رفته ننه جونش را هم خبر كرده، تا سه ساعت پيش هنوز شوهرش زنده بود . تف، تف، شرم و حيا هم خوب
چيزي است، مشدي خودش بمن وصيت كرد، كليد را بردا رم تا بدست هر شلخته اي نيفتد . همين الآن برويد و
وكيل و وصي بياوريد، هر چه دار و نداراست مهر و موم بكنيد . من حاضرم، كليد را ميدهم بدست وكيل، يكدقيقه
پيش بود شيخ علي آمد بضرب دگنك 5 تومان از من گرفت رفت، من زن بيچاره داغ ديده كه در هفت آسمان يك
ستاره ندارم ! توي اين خانه پوست انداختم . دو روز ديگر سر سياه زمستان اگر براي خاطر آن خدا بيامرز نبود
الآن سر برهنه از خانه بيرون ميرفتم . بعد از مشتي در و ديوار اين خانه بمن فحش ميدهد . سه شب و سه روز
آزگار شب زنده داري كردم، بعد از آنكه همه آبها از آسياب افتاد و مشتي روي دستم چانه انداخت آنوقت ديدم
نرگس خانم، زن سوگلي مثل طاوس خرامان خرامان وارد اطاق شد دروغكي آب غوره ميگرفت، من هم از لج در
را برويش بستم.
نرگس:- خوب، خوب، در اطاق را بستي تا چيزها را تو در تو بكني، دروغگو اصلا كم حافظه مي شود، تا حالا
صد جور حرف زده اي، اي ن من بودم كه زير مشدي را تر و خشك ميكردم، تو شبها ميرفتي تخت ميخوابيدي .
وانگهي مشتي تا آن دميكه مرد ناخوش زمين گير نشد، نشاني بآن نشاني كه هنوز مشدي نفس ميكشيد، براي
اينكه پولهايش را بلند بكني چك و چونه اش را بستي، جلد دادي او را بخاك بسپرند، بخيالت من خرم ؟ بعد در
اطاق را برويم بستي تا چيزها را زير و رو بكني، حالا همه كاسه كوزه ها را سر من ميشكني؟
منيژه:- زنكه رويش را با آب مرده شور خانه شسته؟ تو چشم من دروغ ميگوئي؟ از منكه گذشته، من آردم را
بيختم و الكم را آويختم . اما تو برو فكر خودت را بكن، تا مشدي سرو مرو گنده بود هروقت گم ميشد در اطاق
نرگس خانم پيدايش مي كردند . عصرها كه از كار بر ميگشت غرق بزك براي خود شيريني ميدويد جلو، در خانه
را برويش باز ميكرد . شوهري كه من موهايم را در خانه اش سفيد كردم، يك پسر دسته گل برايش بزرگ كردم،
تو او را از من دزديدي، مهر گياه بخوردش دادي، من كه پول كار نكرده نداشتم كه خرج سرخاب سفيد آب بكنم .
رفتي در محله جهودها برايم جادو جنبل كردي، مرا از چشم شوهرم انداختي، اگر الآن پاشنه در اطاقت را بگردند
پر از طلسم و دعاي سفيد بختي است . آنوقت ميخواستي وقتي مشتي ناخوش شد پيزيش را هم من جا ب گذارم؟
اگر براي…
ننه نرگس :- خوب بس است . از دهن سگ دريا نجس نمي شود، ميداني چيست؟ حرف دهنت را بفهم وگرنه سنگ
يك من دومنه، سروكارت با منه . حالا ميخواهي كنج اين خانه دخترم را زجر كش بكني؟ البته دخترم جوان است،
هر يك سر مويش يك طلسم است. مشدي پير بود. البته زن جوان را همه دوست دارند.
بي بي خانم:- صلوات بفرستيد لعنت بر شيطان بكنيد.
نرگس:- عوضش سركار خانم وهمه كاره بوديد . همه دروبند كليدش دست تو بود . من مثل دده بمباسي كار
ميكردم و تنگه تو را خورد ميكردم، براي خاطر مشدي بود كه هر چه ميگفتي گل ميكردم ميزدم بسرم، تو هر
شب ميپريدي بجان مشدي، يك شكم با او دعوا ميكردي، او هم بمن پناهنده ميشد. يعني توقع داشتي او را از اطاق
بيرون بكنم؟ اصلا خودت مشدي را دق مرگ كردي . ماه ب ه ماه با او قهر بودي، حالا يك مرتبه شوهر جون جوني
شد!
منيژه:- چشمش كور ميشد ميخواست سر زنش هوو نياورد . همانطوري كه مرد حاضر نيست كه بگويند بالاي
چشم زنت ابرو است زنهم وقتي كه ديد شوهرش سر او زن مي آورد. باو بي محبت ميشود. آن گور بگور شده تا
زنده بود سوهان روحم بود، بعد هم كه رفت تو را جلو چشمم گذاشت.
نرگس:- تو از بي قابليتي خودت بود، زني هم كه خانه داري و شوهر داري بلد نيست، بايد پيه هوو را به تنش
بمالد. حالا گذشته ها گذشته، اما مال صغير نبايد زير پا بشود، درستش باشد اين النگوها كه بدست كرده اي مال
صغير است، تا امروز صبح يكي از آنها بيشتر مال خودت نبود. دوتاي ديگرش را از كجا آوردي؟
منيژه:- حالا ميان دعوا نر خ مشخص ميكند ! من 25 سال در خانه اين مرد استخوان خورد كردم – لب بود كه
دندان آمد. زنيكه ديروزه چيز خودم را بخودم نميتواند ببيند. حالا هر چه از دهنم بيرون بيايد به آن گور بگور…
بي بي خانم :- خانم صلوات بفرستيد . زبانتان را گاز بگيريد . اين بجاي حمد و سوره است؟ روح او الآن همه
حرفهاي شما را ميشنود. بقولي شما سه ساعت نيست كه او مرده. فكر بچه هايش را بكنيد.
منيژه:- زنگوله هاي پاي تابوت؟
مادر نرگس فرياد مي زند – خاك بگورم، مرده را ببين! (غش ميكند).
بي بي خانم جيغ ميكشد:- واي ننه پشت شيشه را نگاه بكن مشدي – مشدي آمده (زبانش بند ميآيد).
زنها يكمرتبه با هم فرياد ميكشند، در باز ميشود . مشدي با كفن سفيد خاك آلود، صورت رنگ پريده، موهاي
ژوليده وارد اطاق ميشود و به در تكيه داده در درگاه ميايستد.
منيژه دستپاچه كيسه را از گردن خودش در ميآورد . با دسته كليد و النگوها جلو مشتي پرت ميكند – نه، نه،
نزديك من نيا؟ بردار و برو، مرده، مرده …. دسته كليد را بردار، صد توماني كه از صندوقت برداشتم توي كيسه
است. با يك قبض 5 توماني، بردار و برو ، بمن رحم بكن، برو، برو، (بلند مي شود خودش را پشت بي بي خانم
پنهان مي كند.)
نرگس از گوشه چارقدش چيزي د ر آورده مياندازد جلو او – اينهم دندانهاي عاريه ات با 5 توماني كه از آشيخ
علي گرفتم. بردار برو، زودباش، برو (با دستهايش صورت خودش را پنهان ميكند و ميافتد در دامن مادرش.)
منيژه:- همان دندانهائي كه 50 تومان براي مشتي تمام شد!…
مشدي رجب مات بالبخند:- نه نترسيد… من نمرده ام، سكته ناقص بود، در قبر به هوش آمدم!
منيژه:- نه نه، تو مرده اي برو . دست از جانمان بردار، مرا كه دوست نداشتي، زن عزيزه آنجاست (اشاره به
نرگس مي كند.)
مشدي رجب – نه من نمرده ام . هنوز رويم خاك نريخته بودند … كه ب ه هوش آمدم … گور كن غش كرد بلند
شدم… دويدم ! خودم را رسانيدم به خونه يوز باشي … عباي او را گرفتم با درشكه مرا ب ه خانه آورد . خودش
هم در حياط است.
منيژه – اينهم … اينهم ماشالله از كار كردن آشيخ علي ! سه ساعت مرده را بزمين گذاشت ! قليان.. يكي ب ه من قليان
برساند… اوه زنده بگور…زنده بگور!