گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
احمد شاملو

نمیرقصانمت چون دودی آبی رنگ


نمي رقصانمت چون دودي آبي رنگ
نمي گردانمت در برج ابريشم
نمي رقصانمت بر صحنه هاي عاج:
شب پائيز مي لرزد به روي بستر خاكستر سيراب ابر سرد
سحر، با لحظه هاي ديرمانش، مي كشاند انتظار صبح را
در خويش . . .
دو كودك بر جلوخان كدامين خانه آيا خواب آتش
مي كندشان گرم؟
سه كودك بر كدامين سنگفرش سرد؟
صد كودك به نمناك كدامين كوي؟
نمي رقصانمت چون دودي آبي رنگ
نمي لغزانمت بر خواب هاي مخمل انديشه ئي ناچيز:
حباب خنده ئي بي رنگ مي تركد به شب گرييدن پائيز
اگر در جويبار تنگ،
وگر عشقي كزو اميد با من نيست
درين تاريكي نوميد سايد سر به درگاهم
دو كودك بر سرير سنگفرش سرد و صد كودك به
خاك مردة مرطوب
نمي لغزانمت بر مخمل انديشه ئي بي پاي
نمي غلتانمت بر بستر نرم خيالي خام:
اگر خواب آورست آهنگ باراني كه مي بارد به بام تو
وگر انگيزة عشق است رقص شعلة آتش به ديوار
اتاق من،
اگر در جويبار خرد، مي بندد حباب از قطره هاي سرد
وگر در كوچه مي خواند به شوري عابر شبگرد
دو كودك بر جلوخان كدامين خانه با رؤياي آتش مي
كند تن گرم؟
سه كودك بر كدامين سنگفرش سرد؟
و صد كودك به نمناك كدامين كوي؟
نمي گردانمت بر پهنه هاي آرزوئي دور
نمي رقصانمت در دودناك عنبر اميد:
ميان آفتاب و شب برآورده ست ديواري ز خاكستر
سحر هر چند،
دو كودك بر جلوخان سرائي مرده اند اكنون
سه كودك بر سرير سنگفرش سرد و صد كودك به
خاك مردة مرطوب.