گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
احمد شاملو
دیوار ها



ديوارها مشخص و محكم كه با سكوت
با بي حيائي همه خط هاش
با هر چه اش ز كنگره بر سر
با قبح گنگ زاويه هايش سياه و تند،
در گوش هاي چشم
گوياي بيگناهي خويش است . . .
ديوارهاي از خزه پوشيده، كاندر آن
چون انعكاس چيزي ز آئينه هاي دق،
تصوير واقعيت تحقير مي شود . . .
ديوارها مهابت مظنون كه در سكوت
با تيغ تيز خط نهائيش
تا مرزهاي تفكيك در جنگ با فضاست . . .
همواره باد طاغي، با ناله هاي زار
شلاق ها به هيبت ديوار مي زند
و برگ هاي خشك و مگس هاي خرد را
و آرامش و نوازش را
همراه مي كشد
همراه مي برد . . .
عزم جدال دارد ديوار
همچنين
با مورهاي باران
با باخت هاي شوم.
اما خورشيد
همواره قدرت است، توانائي ست!
بر بام هاي تشنه كه برداشته شكاف،
با هر درنگ خويش
آن پيك نور پيكر، داده ست اشارتي؛
كرده ست فاش از اين سان
با هر اشاره اش
رمزي، عبارتي:
ديوارهاي كهنه شكافد »
تا
«! بر هر پي شكسته، برآيد عمارتي
او با شتاب مي گذرد از شكاف بام
مي گويد اين سخن به لب آرام:
«! انتقام »
و آنگه ز درد يافته تسكين
با راه خويش مي گذرد آن شتابجوي.
اما ميان مزرعه. اين ديوار
حرفي است در سكوت!
او مي تواند آيا
معتاد شد به ديدة هر انسان،
يا آسمان شب را
بين سطوح خود ندهد نقصان؟
ديوارهاي گنگ
ديوارهاي راز!
ما را به باطن همه ديوار، راه نيست.
(بي هيچ شك و ريب
ديوارها و ما را وجه شباهتي است).
ليكن كدام دغدغه، آيا
با يك نگه به داخل ديوارهاي راز
تسكين نمي پذيرد؟
ديوارها
بدمنظرند!
در بيست، در هزار
اين راه ها كه پاي در آن مي كشيم ما،
ديوارها مي آيند
همراه
پا به پا
ديوارهاي عايق، خوددار، اخمناك!
ديوارهاي سرحد با ما و سرنوشت!
اندوده با سياهي بسيار سرگذشت
ديوارهاي زشت!
ديوارهاي باير. چندان كه هيچ موش
در آن به حرف آن سو پنهان نداده گوش،
وز خامشي آن همه در چار ميخ و بند
پوسيده كتفشان همه در زنجير
هوای تازه ( کتاب سوم)
سايت اتحاديه جوانان سوسياليست انقلابی ايران
http://www.javaan.net
19
خشكيده بوسه ها همه شان بر لب،
وز استقامت همه آن مردان
« اين ديوار » كه به لرزيدن پس
محق هستند
حرفي نمي گويد!
كو در ميان اين همه ديوار خشك و سرد
ديوار يك اميد
تا سايه هاي شادي فردا بگسترد؟
با اين همه
براي يكي مجروح
ديوار يك اميد
آيا كفايت است؟
و با وجود اين
در هر نبرد تكيه به ديوار مي كنيم
همواره با يقين
كز پشت ضربه نيست. اميديست بل
کز آن
پرشورتر درين راه پيكار مي كنيم
هر چند مرگ نيز
فرمان گرفته باشد
با فرصت مزيد آزادي مزيد!
يك شير
مطمئنًا
خوف است دام را!
هرگز نمي نشيند او منكسر به جاي:
مطرود راه و در
مطرود وقت كر
چشمش ميان ظلمت جوياي روشني است
مي پرورد به عمق دل، آرام
انتقام!