گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آثار ادبی معاصر
احمد شاملو
دیگر تنها نیستم



بر شانة من كبوتريست كه از دهان تو آب مي خورد
بر شانة من كبوتريست كه گلوي مرا تازه مي كند.
بر شانة من كبوتريست با وقار وخوب
كه با من از روشني سخن مي گويد
و از انسان كه رب النوع همة خداهاست.
من با انسان در ابديتي پر ستاره گام مي زنم.
در ظلمت حقيقتي جنبشي كرد
در كوچه مردي بر خاك افتاد
در خانه زني گريست
در گاهواره كودكي لبخندي زد.
آدم ها همتلاش حقيقتند
آدم ها همزاد ابديتند
من با ابديت بيگانه نيستم.
زندگي از زير سنگچين ديوارهاي زندان بدي سرود مي
خواند
در چشم عروسك هاي مسخ، شبچراغ گرايشي تابنده
است
شهر من رقص كوچه هايش را باز مي يابد.
هيچ كجا هيچ زمان فرياد زندگي بي جواب نمانده
است.
به صداهاي دور گوش مي دهم از دور به صداي من
گوش مي دهند
من زنده ام
فرياد من بي جواب نيست، قلب خوب تو جواب فرياد
من است.
مرغ صدا طلائي من در شاخ و برگ خانة تست
نازنين! جامة خوبت را بپوش
عشق، ما را دوست مي دارد
من با تو رؤيايم را در بيداري دنبال مي گيرم
من شعر را از حقيقت پيشاني تو در مي يابم
با من از روشني حرف مي زني و از انسان كه خويشاوند
همة خداهاست
با تو من ديگر در سحر رؤياهايم تنها نيستم.