از زخم قلب
**در شهادت آبائی معلم ترکمن**
دختران دشت!
دختران انتظار!
دختران اميد تنگ
در دشت بی کران
و آرزوهای بيکران
در خلق های تنگ
دختران آلاچيق نو
در آلاچيق هائی که صد سال !-
از زره جامه تان اگر بشکوفيد
باد ديوانه
يال بلند اسب تمنا را
آشفته کرد خواهد ...
دختران رود گل آلود!
دختران هزار ستون شعله، به طاق بلند دود!
دختران عشق های دور
روز سکوت و کار
شب های خستگی !
دختران روز
بی خستگی دويدن،
شب
سرشکستگی!
در باغ راز و، خلوت مرد کدام عشق –
در رقص راهبانه شکرانه ی کدام
آتش زدای کام
بازوان فواره ئی تان را
خواهيد برافراشت؟افسوس!
موها، نگاه ها
به عبث
عطر لغات شاعر را
تاريک می کنند.
دختران رفت و آمد
در دشت مه زده !
دختران شرم
شبنم
افتادگی
رمه !-
از زخم قلب آبائی
در سينه کدام شما خون چکيده است؟
پستان تان، کدام شما
گل داده در بهار بلوغش؟
لب های تان، کدام شما
لب های تان، کدام،
بگوئيد!-
در کام او شکفته، نهان، عطر بوسه ئی؟-
شب های تار نم نم باران – که نيست کار-
اکنون کدام يک ز شما
بيدار می مانيد
در بستر خشونت نوميدی
در بستر فشرده دلتنگی
در بستر تفکر پر درد رازتان
تا ياد آن – که خشم و جسارت بود-
بدرخشاند
تا ديرگاه، شعله آتش را
در چشم بازتان؟
بين شما کدام
- بگوئيد!-
بين شما کدام
صيقل می دهيد
سلاح آبائی را
برای
روز
انتقام؟