گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آثار ادبی معاصر
احمد شاملو
شبانه 7


شبانه

با هزاران سوزن الماس
نقره دوزي مي كند مهتاب
روي ترمة
مرداب . . .
من نگاهم مي دود جوشيده از عمق عبوس فكر
سوي پنجره،
اما
پنجره
بيگانه با شوق نگاه من
به من چيزي
نمي گويد . .
پنجره
چون تلخي لبخندة خوني
باز شو
تا شاخة نوري برويد
در شكاف
خاك خشك
رنجم
از بذر تلاش
من!
پنجره
بيدار شب
هشيار شب
در انتظار صبحدم چيزی
نمي گويد . . .
پنجره!
دانم كه آخر، چون يكي لبخند
خواهي
كشت اين
روح مصيبت
را
كه ماسيده است
در هزاران گوشة تاريك و كور اين شبستان سياه وهم .
. .
پنجره
در درد شاد انجام خويش
از ظلمت پا در عدم چيزي
نمي گويد . . .
پنجره!
بگشاي از هم
چون كتاب قصة خورشيد
تا اميدم باز جويد
در صدف هاي دهان رنج
صبح مرواريد تابش را
به ژرفاژرف اين درياي
دورافتادة نوميد!
پنجره اما
هم از آن گونه سر در كار خود
بربسته دارد لب
چون گل نشكفتة لبخند
رشته رشته بذر مرواريدش اندر كام.
ليك اميد من
از هزاران روزن او
صبح پاك
تازه رو را مي
دهد پيغام.
با هزاران سوزن الماس
روي طاقه
شال كهنة
مرداب
نقشه هاي بته جغه نقره دوزي مي كند مهتاب.
کاشفان فرو