گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
آفرینش

بِرِشيت – فصل دوم


بِرِشيت – فصل دوم

1. (كار) آسمان و زمين و تمام متعلقاتشان پايان پذيرفت.

2. خداوند كارش را در روز هفتم خاتمه داده بود. روز هفتم تمام كارهايش را (كه انجام داده بود) تعطيل كرد.

3. خداوند روز هفتم را بركت كرد و آن را مقدس نمود زيرا در آن (روز) خداوند از تمام كارش كه براي ساختن آفريده بود دست برداشت.

4. تاريخچه‌ي پيدايش زمين و آسمان به‌هنگام آفريده شدنشان در روزي كه خداوند خالق آسمان و زمين را مي‌ساخت از اين قرار است.

5. هنوز هيچ بوته‌ي صحرا در زمين نبود و هيچ گياه مزرعه‌اي نرویيده بود، زيرا خداوند خالق (باران) بر زمين نبارانيده بود و براي كشت و زرع زمين، آدمي نبود.

6. و بخار از زمين بالا مي‌آمد و تمام سطح زمين را آبياري مي‌كرد.

7. خداوند خالق، آدم را از خاك زمين بوجود آورد و در بيني‌اش روح زندگي دميد و آدم جاندار شد.

8. خداوند خالق در طرف شرق عدن باغي بنياد نمود و آدمي را كه بوجود آورده بود در آن جاي داد.

9. خداوند خالق هر (نوع) درخت خوش منظر و خوش خوراك را از خاك رويانيد و (همين‌طور) درخت زندگي را، و درخت معرفت نيك و بد را در ميان باغ (رويانيد).

10. و نهري براي آبياري آن باغ از عدن خارج شده از آنجا منشعب مي‌گشت و چهار شعبه مي‌شد.

11. نام يكي از آن‌ها پيشُون است كه تمام سرزمين حَويلا را كه در آنجا طلا يافته مي‌شود، دور مي‌زند.

12. و طلاي آن سرزمين خوب است. آنجا بلور و سنگ عقيق (نيز) هست.

13. نام نهر دوم گيحُون است كه تمام سرزمين كوش را دور مي‌زند.

14. و نام نهر سوم حيدِقِل (دجد) است كه به شرق آشور مي‌رود و نهر چهارمي پِرات (فرات) است.

15. خداوند خالق، آدم را گرفته و او را در باغ عَدن گذاشت تا در آن كار كرده و آن‌را محافظت نمايد.

16. خداوند خالق به آدم چنین فرمان داد: از هر درخت باغ حتماً (مي‌تواني) بخوري.

17. و از درخت معرفت نيك و بد نخور چون روزی كه از آن بخوري، خواهي مرد.

18. خداوند خالق گفت: تنها بودن آدم خوب نيست، كمكي در مقابلش درست كنم[1].

19. خداوند خالق هر حيوان صحرا و هر پرنده‌ي آسمان را از خاك ايجاد كرده بود پيش آدم آورد تا ببيند به هر كدام چه نامي خواهد داد و هر نامي كه آدم بر هركدام نهاد نام جاندار همان باشد.

20. آدم بر هر چارپا و هر پرنده‌ي آسمان و بر تمام حيوانات صحرا نام نهاد ولي آدم، كمكي در مقابل خود نيافت.

21. خداوند خالق به آدم خوابي سنگين مستولي ساخت تا به خواب رفت، يكي از دنده‌هايش را برداشت و به جايش گوشت پر كرد.

22. خداوند خالق از آن دنده‌اي كه از آدم برداشته بود، زني ساخت و او را نزد آدم آورد.

23. آدم گفت: اين بار استخواني از استخوان‌هايم و گوشتي از گوشتم است. اين (موجود) زن ناميده شود چون كه از مرد برداشته شده است[2].

24. از اين جهت مرد پدر و مادر خود را رها كرده به زنش بپيوندد و يك تن حساب شوند.

25. آدم و زنش هر دو برهنه بودند و شرمنده نمي‌شدند.



[1] چون واژه נֶגֶד هم به معني در كنار و هم به معني در مقابل قرارگرفتن است، چنين اظهار نظر شده است اگر مرد داراي زن خوبي شود، آن زن مدد اوست و گرنه مخالف اوست.

[2] بايد دانست كه كلمات אִישׁ و אִשָּׁה در عبري از يك ريشه است.