گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
آفرینش
حَيه سارا-فصل بيست و پنجم



حَيه سارا-فصل بيست و پنجم

1. اَوراهام (ابراهیم) بار ديگر زني گرفت كه نامش «قِطورا» بود.

2. (وي) زيمران و يُقشان و مِدان و ميديان و ييشباق و شوَح را برايش زایيد.

3. و يُوقشان شِوا و دِدان را به‌دنيا آورد و فرزندان دِدان اَشوريم و لِطوشيم و لِئوميم بودند.

4. و فرزندان ميديان عِفا و عِفِر و حَنُوخ و اَويدا و اِلداعا، اينها همه فرزندان قِطورا بودند.

5. اَوراهام (ابراهیم) آنچه را كه داشت به ييصحاق (اسحاق) بخشيد.

6. اَوراهام (ابراهیم) به فرزنداني كه از زنان صيغه‌اش داشت هديه‌هايي داد و آن‏ها را هنگام حياتش از پيش پسرش ييصحاق (اسحاق) به سمت شرق به سرزمين خاور روانه كرد.

7. سال‌هايي كه اَوراهام (ابراهیم) زندگي كرد يكصد و هفتاد و پنج سال بود.

8. اَوراهام (ابراهیم) با عاقبت به‌خيري، پير و كامياب، دعوت حق را لبيك گفته درگذشت و به (درگذشتگان) قوم خود پيوست.

9. فرزندانش، ييصحاق (اسحاق) و ییشماعِل (اسماعيل)، او را در غار هَمَخپِلا در صحراي عِفرُون پسر صُوحَرحيتي كه روبروي مَمرِه بود به‌خاك سپردند.

10. اَوراهام (ابراهیم) و سارا زنش در صحرايي كه اَوراهام (ابراهیم) از فرزندان حِت خريده بود، همان‌جا به خاك سپرده شدند.

11. بعد از فوت اَوراهام (ابراهیم) بود كه خداوند ييصحاق (اسحاق) پسرش را بركت نمود و ييصحاق (اسحاق) نزديك «بِئِرلَحَي روُئي» ساكن شد.

12. تاريخچه‌ي خانواده‌ي ییشماعِل (اسماعيل) پسر اَوراهام (ابراهیم) كه هاگار (هاجر) مصري كنيز سارا براي اَوراهام (ابراهیم) زایيد اينست:

13. نام‌هاي فرزندان ییشماعِل (اسماعيل) بر حسب اسم‌ها به ترتيب تولدشان اين است: نِوايُوت نخست‌زاده‌ي ییشماعِل (اسماعيل) و قِدار و اَدِبئِل و ميوسام.

14. و ميشماع و دوما و مَسا.

15. حَدَد و تِما، يِطور، نافيش و قِدما[1].

16. اينها نام‌هاي فرزندان ییشماعِل (اسماعيل) است و اين اسم‌ها بر حسب دهات و آبادي‌هايشان مي‌باشد. دوازده نفر نامبرده رؤساي قبيله‌هايشان بودند.

17. سال‌هاي عمر ییشماعِل (اسماعيل) صد و سي و هفت سال بود. جان تسليم نموده درگذشت و به (درگذشتگان) قوم خود پيوست.

18. (فرزندان ییشماعِل (اسماعيل)) از «حَويلا» تا «شور» كه روبروي مصر، سمت آشور است مقيم شدند. (ییشماعِل (اسماعيل)) در جوار تمام برادرانش مقيم شد.

پاراشاي تُولدُوت

19. و اين تاريخچه‌ي خانواده‌ي ييصحاق (اسحاق) پسر اَوراهام (ابراهیم) است. اَوراهام (ابراهیم) ييصحاق (اسحاق) را به وجود آورد.

20. ييصحاق (اسحاق) موقع گرفتن ريوقا دختر بِتوئِل اَرَمي خواهر لاوان اَرَمي اهل «پَدَن اَرام» چهل سال داشت.

21. ييصحاق (اسحاق) به درگاه خداوند در حق زنش كه نازا بود استغاثه كرد، خداوند استغاثه او را اجابت كرد. پس ريوقا زنش باردار شد.

22. بچه‌ها در شكمش به هم فشار مي‌آوردند. (ريوقا) گفت: اگر (بارداري) چنين است چرا من خواستار اين هستم. رفت از خداوند بپرسد.

23. خداوند به او گفت دو قوم در شكمت است و دو ملت از رَحِمت جدا مي‌شوند و ملتي از ملتي (ديگر) قويتر مي‌شود و بزرگتر كوچكتر را خدمت خواهد نمود.

24. روزهاي (بارداري) او كامل شد و هنگام زایيدنش فرا رسيد و اينك در شكمش دوقلو بود.

25. اولي سرخ‌فام بيرون آمد. (بدن) او تماماً پشمالو چون عباي پشمين بود اسمش را عِساو (عیسو) نهادند.

26. و بعد از آن برادرش كه دستش را بر پاشنه‌ي عِساو (عیسو) گرفته بود بيرون آمد اسمش را يَعقُوو (یعقوب) نهاد. ييصحاق (اسحاق) هنگام تولد آن‏ها شصت ساله بود.

27. اين كودكان بزرگ شدند. عِساو (عیسو) مردي شكارچي ماهر، مرد صحرايي بود و يَعقُوو (یعقوب) مردي ساده دل، چادر نشين و اهل مطالعه.

28. ييصحاق (اسحاق) عِساو (عیسو) را دوست مي‌داشت چونكه (طعم) شكار (او) در دهانش بود و ريوقا يَعقُوو (یعقوب) را دوست مي‌داشت.

29. هنگامي‌كه يَعقُوو (یعقوب) آش مي‌پخت عِساو (عیسو) از صحرا آمد و خسته بود.

30. عِساو (عیسو) به يَعقُوو (یعقوب) گفت: نظر به اينكه من خسته هستم اكنون از اين (آش) قرمز (آدُوم) به‌من بخوران. از اين جهت نام او (عساو) را اِدُوم ناميد.

31. يَعقُوو (یعقوب) گفت: فعلاً نخست‌زادي‌ات را به من بفروش.

32. عِساو (عیسو) (پيش خود) گفت: اينك من دارم، مي‌ميرم نخست‌زادي به چه كار من مي‌آيد.

33. يَعقُوو (یعقوب) گفت:‌ فعلاً برايم قسم بخور. برايش قسم خورد و نخست‌زادي‌اش را به يَعقُوو (یعقوب) فروخت.

34. يَعقُوو (یعقوب) به عِساو (عیسو) نان و آش عدس داد. خورد و نوشيد و برخاست و رفت. عِساو نخست‌زادي را خوار نمود.



[1] با مراجعه به فصل هفده آيه بيست مي‌بينيم كه وحي خداوند به اَوراهام (ابراهیم) در اينجا به‌وقوع پيوسته است. اسامي ذكر شده مربوط به فرزندان ییشماعِل (اسماعيل) است.