گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
آفرینش
وَيِحي-فصل چهل و هشتم


وَيِحي-فصل چهل و هشتم

1. بعد از اين مطالب بود كه به يوسف گفته شد:‌ اينك پدرت بيمار است. پس دو پسرش مِنَشه و اِفْرَییم را با خود برداشت.

2. به يَعقُوو (یعقوب) اطلاع داده، گفت‌: اينك پسرت يوسف نزد تو آمده است. ييسرائل (اسرائیل) به خود نيرو داده روي تختخواب نشست.

3. يَعقُوو (یعقوب) به يوسف گفت: قادر مطلق در لوز در سرزمين كِنَعَن (کنعان) به من ظاهر شده مرا بركت نمود.

4. به من گفت: اينك من تو را بارور و زياد كرده به قبيله‌هاي پرجمعيت مبدلت خواهم نمود. اين سرزمين را بعد از تو به نسلت به ملكيت ابدي خواهم داد[1].

5. اكنون دو پسرانت كه در سرزمين مصر پيش از آمدن من به مصر برايت متولد شده‌اند مال من هستند. اِفْرَییم و مِنَشه براي من مانند رِئووِن و شيمعُون خواهند بود.

6. و فرزنداني كه بعد از آن‏ها به‌دنيا خواهي آورد مال خودت باشند و در ارث بردن زمين، آن‏ها جزء برادرانشان (مِنَشه و اِفْرَییم) منظور خواهد شد.

7. اما هنگام آمدنم از پَدَن‌اَرام بود كه در سرزمين كِنَعَن (کنعان) در بين راه، اندك مسافتي به اِفرات، راحِل در كنارم مُرد و آنجا سر راه اِفرات كه بِت‌لِحِم است او را به خاك سپردم.

8. ييسرائل (اسرائیل) پسران يوسف را ديده گفت اينها كيستند؟

9. يوسف به پدرش گفت: اينها پسرانم هستند كه خداوند در اينجا به من داده است (يَعقُوو (یعقوب)) گفت: لطفاً آن‏ها را نزد من بیاور تا دعایشان نمایم.

10. چشمان ييسرائل (اسرائیل) از پيري تار شده بود، نمي‌توانست ببيند. آن‏ها را نزديك او آورد (يَعقُوو (یعقوب)) آن‏ها را بوسيده در آغوش گرفت.

11. ييسرائل (اسرائیل) به يوسف گفت: باور نمي‌كردم كه روي تو را ببينم و اينك خداوند نسلت را هم به من نشان داد.

12. يوسف آن‏ها را از ميان زانوان او (زانوهاي پدر) خارج كرده بر زمين خم شده سجده نمود.

13. يوسف هر دو را گرفته اِفْرَییم را سمت راست خود و سمت چپ ييسرائل (اسرائیل) و مِنَشِه را سمت چپ خود و سمت راست ييسرائل (اسرائیل) جلو او برد.

14. ييسرائل (اسرائیل) دست راستش را دراز كرده روي سر اِفْرَییم كه كوچكتر بود گذاشت و دست چپش را روي سر مِنَشِه. نظر به اينكه مِنَشِه نخست‌زاده بود دستانش را به‌صورت علامت ضربدر قرار داد.

15. يوسف را دعا نموده گفت: خداوندي‌كه پدرانم اَوراهام (ابراهیم) و ييصحاق (اسحاق) در حضورش سلوك نمودند خداوندي‌كه از ابتداي زندگي تا امروز نگهدار من بوده است.

16. فرشته‌اي كه از هر شري نجاتم داد، اين كودكان را بركت نموده نام من و نام پدرانم اَوراهام (ابراهیم) و ييصحاق (اسحاق) بر آن‏ها خوانده شود و در ميان اين سرزمين چون ماهي زياد شوند[2].

17. يوسف ديد كه پدر دست راستش را روي سر اِفْرَییم مي‌گذارد به نظرش بد آمد. دست پدر را گرفت تا آن را از روي سر اِفْرَییم بر سر مِنَشِه برگرداند.

18. يوسف به پدرش گفت: پدر اينطور نه، چون اين يكي نخست‌زاده است. دست راستت را روي سر او بگذار.

19. پدرش امتناع ورزيده گفت: دانستم پسرم دانستم، او هم به قومي مبدل گشته و بزرگ هم خواهد شد و اما برادر كوچكترش از او بزرگتر خواهد شد و نسلش پرجمعيت خواهد بود.

20. در آن روز ايشان را اينطور دعا نموده گفت: هر ييسرائلي (فرزندانش را) به اين مضمون دعا كرده بگويد: «خداوند تو را مانند اِفْرَییم و مِنَشِه قرار دهد». پس اِفْرَییم را بر مِنَشِه مقدم كرد.

21. ييسرائل (اسرائیل) به يوسف گفت: اينك من مي‌ميرم و خداوند با شما خواهد بود و شما را به سرزمين پدرانتان بازخواهد گردانيد.

22. و من آنچه را از دست اِمُوري با تدبير و شجاعت گرفتم يك سهم علاوه بر سهم هريك از برادرانت به تو دادم.





[1] به آيه 12 از فصل 12 و آيه‌هاي 3 و 4 از فصل 26 و آيه 4 از فصل 28 و تبصره‌هاي مربوطه مراجعه شود.

[2] با اينكه ماهي خوراك انسان‌ها و شكار موجودات دريايي است نسلش نابودي نمي‌پذيرد.