گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
خروج
وائِرا-فصل هشتم

وائِرا-فصل هشتم

1. خداوند به مُشه (موسی) گفت به اَهَرُون (هارون) بگو دستت را با عصايت بر نهرها بر رودها و بر درياچه‌ها دراز كن و قورباغه‌ها را بر سرزمين مصر بالا آور.

2. اَهَرُون (هارون) دستش را بر آب‌هاي مصر دراز كرد و قورباغه‌ها بالا آمدند و سرزمين مصر را پوشاندند.

3. ساحران با افسون خود همين كار را كردند و قورباغه‌ها را بر سرزمين مصر بالا آوردند.

4. پَرعُوه (فرعون)، مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) را صدا زده گفت: به درگاه خداوند دعا كنيد تا اين قورباغه‌ها را از من و از قومم دور كند و آن قوم را روانه كنم تا براي خداوند ذبح كنند.

5. مُشه (موسی) به پَرعُوه (فرعون) گفت: بر من منت بگذار (و بگو) براي چه‌وقت براي تو و خادمانت و قومت دعا كنم كه قورباغه‌ها از تو و خانه‌هايت نابود شوند و فقط در رود نيل باقي بمانند؟

6. گفت: براي فردا. (مُشه (موسی)) گفت: طبق سخن تو خواهد شد تا بداني كه نظير خداوند خالق ما وجود ندارد.

7. قورباغه‌ها از تو و از خانه‌هاي تو و از خادمانت و از قومت دور خواهند شد. فقط در رود نيل باقي خواهند ماند.

8. مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) از پيش پَرعُوه (فرعون) بيرون آمدند. مُشه (موسی) نزد خداوند در مورد قورباغه‌هايي كه براي پَرعُوه (فرعون) فراهم كرده بود استغاثه كرد.

9. خداوند طبق سخن مُشه (موسی) عمل نمود و قورباغه‌هاي ساختمان‌ها، حياط‌ها و كشت‌زارها مردند.

10. آن‏ها را توده توده انباشتند. آن زمين متعفن شد.

11. پَرعُوه (فرعون) ديد كه گشايشي پديد آمد، قلب خود را سخت كرد و چنان‏كه خداوند گفته بود به آن‏ها گوش نداد.

12. خداوند به مُشه (موسی) گفت: به اَهَرُون (هارون) بگو عصايت را بلند كن و بر خاك آن سرزمين بزن تا در تمام سرزمين مصر شپش پديدار گردد.

13. چنين عمل نمودند. اَهَرُون (هارون) دستش را با عصايش بلند نمود و بر خاك آن سرزمين زد. شپش بر انسان و بر چارپا پديد آمد. در تمام سرزمين مصر تمام خاك آن سرزمين شپش شد.

14. ساحران با افسون خود همان كار را كردند تا شپش‌ها را به ‌وجود آورند و نتوانستند. شپش بر انسان و بر چارپا باقي ماند.

15. ساحران به پَرعُوه (فرعون) گفتند: اين دليل وجود خداوند است. قلب پَرعُوه (فرعون) سخت شد و همان‏گونه كه خداوند گفته بود به آن‏ها گوش نداد.

16. خداوند به مُشه (موسی) گفت: بامدادان سحرخيزي كن و در حضور پَرعُوه (فرعون) بايست. اينك وي به سوي آب (نيل) بيرون مي‌رود به او بگو خداوند اين‏طور گفته است. قومم را روانه نما تا مرا پرستش نمايد.

17. زيرا اگر قومم را روانه ننمايي، اينك من گروه جانوران درنده را ميان تو و خادمانت و قومت و خانه‌هاي تو مي‌فرستم. گروه جانوران درنده خانه‌هاي مصريان و همچنين زميني را كه آن‏ها روي آن هستند، پر خواهند كرد.

18. در آن روز سرزمين گُوشِن را كه قومم روي آن قرار دارد جدا مي‌سازم كه گروه جانوران درنده در آن‏جا نباشند. براي اينكه بداني كه بر روي زمين هم من خداوند هستم.

19. قوم خود را از قوم تو جدا مي‌كنم. اين آيت فردا پديد خواهد آمد.

20. خداوند چنين كرد. پس گروه انبوهي از جانوران درنده به خانه‌ي پَرعُوه (فرعون) و خادمانش و در تمام سرزمين مصر وارد شد. آن كشور به‌وسيله‌ي گروه جانوران درنده ويران گرديد.

21. پَرعُوه (فرعون)، مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) را صدا زده گفت: برويد براي خداوند خود در اين سرزمين ذبح كنيد.

22. مُشه (موسی) گفت: چنين كاري درست نيست چون معبود مصريان را براي خداوند خالق خود ذبح خواهيم كرد. آيا اگر معبود مصريان را جلو چشم‌هاي آن‏ها ذبح كنيم ما را سنگباران نخواهند كرد؟

23. راه سه‌روزه به بيابان خواهيم رفت تا براي خداوند خالق خود آن‏طوري‌كه به ما بگويد ذبح كنيم.

24. پَرعُوه (فرعون) گفت: من شما را روانه خواهم نمود تا براي خداوند خالق خود در بيابان ذبح كنيد فقط زياد دور نرويد. براي من دعا كنيد.

25. مُشه (موسی) گفت: اينك من از پيش تو بيرون مي‌روم و نزد خداوند دعا مي‌كنم تا آن گروه جانوران درنده فردا از پَرعُوه (فرعون)، از خادمانش و از قومش دور گردند، فقط پَرعُوه (فرعون) به فريب دادن ادامه ندهد كه آن قوم را جهت ذبح کردن براي خداوند روانه نسازد.

26. مُشه (موسی) از پيش پَرعُوه (فرعون) بيرون رفته نزد خداوند دعا نمود.

27. خداوند طبق سخن مُشه (موسی) عمل نمود و گروه جانوران درنده را از پَرعُوه (فرعون)، از خادمانش و از قومش دور ساخت. يكي (هم) باقي نماند.

28. پَرعُوه (فرعون) اين بار هم قلبش را سخت كرد و آن قوم را روانه ننمود.