گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
خروج

بِشَلَح-فصل شانزدهم


بِشَلَح-فصل شانزدهم

1. از اليم حركت نموده تمام جماعت فرزندان ييسرائل (اسرائیل) در پانزدهمين روز ماه دوم بيرون آمدنشان از سرزمين مصر به بيابان سين كه بين «اِليم» و «سينَي» (سینا) است وارد شدند.

2. تمام جماعت فرزندان ييسرائل (اسرائیل) در بيابان بر ضد مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) غرولند كردند.

3. فرزندان ييسرائل (اسرائیل) به آن‏ها گفتند: اين كاش در سرزمين مصر وقتي نزد ديگ‌هاي گوشت مي‌نشستيم و نان سير مي‌خورديم به قدرت خداوند مي‌مرديم زيرا ما را به اين بيابان آورده‌ايد تا تمام اين جمعيت را از گرسنگي بكشيد.

4. خداوند به مُشه (موسی) گفت: اينك من براي شما از آسمان نان مي‌بارانم. آن قوم بيرون آمده مصرف هر روز را در روز خودش جمع كنند. براي اينكه او را مورد آزمايش قرار دهم كه آيا به توراي من عمل مي‌كند يا نه؟

5. در روز ششم چنين خواهد شد كه آنچه را آورده و آماده مي‌كنند دو برابر آن مقداري خواهد بود كه هر روز جمع مي‌كنند.

6. مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) به تمام فرزندان ييسرائل (اسرائیل) گفتند: شامگاهان خواهيد دانست، خداوند است كه شما را از سرزمين مصر بيرون آورده است.

7. در حالي‌كه غرولند شما را كه بر ضد وي است مي‌شنود، بامدادان جلال خداوند را مشاهده خواهيد كرد. مگر ما چه هستيم كه بر ضد ما غرولند بكنيد؟

8. مُشه (موسی) گفت: هنگامي‌كه شامگاهان خداوند به شما گوشت براي خوردن و بامدادان نان براي سير شدن مي‌دهد براي اين است كه خداوند غرولندهايي را كه شما عليه او مي‌كنيد، مي‌شنود. ما چه هستيم؟ غرولندهاي شما عليه ما نيست، بلكه عليه خداوند مي‌باشد.

9. مُشه (موسی) به اَهَرُون (هارون) گفت: به تمام جماعت فرزندان ييسرائل (اسرائیل) بگو پيش خداوند نزديك آييد زيرا غرولندهاي شما را شنيده است.

10. هنگامي كه اَهَرُون (هارون) با تمام جماعت ييسرائل (اسرائیل) صحبت مي‌كرد چنين شد كه به بيابان رو كردند و اينك جلال خداوند در ابر ظاهر شد.

11. خداوند به مُشه (موسی) چنين سخن گفت:

12. غرولندهاي فرزندان ييسرائل (اسرائیل) را شنيدم به آن‏ها چنين صحبت كن: هنگام عصر (از نيم بعدازظهر الي غروب آفتاب) گوشت خواهيد خورد و بامداد با نان سير خواهيد شد تا بدانيد كه من خداوند خالق شما هستم.

13. شامگاه بود بلدرچين بالا آمده اردوگاه را پوشانيد و بامدادان لايه‌اي از شبنم در اطراف اردوگاه پديدار بود.

14. آن لايه‌ي شبنم بالا رفت و اينك بر سطح بيابان (چيز) ريز دانه دانه، ريز مثل شبنم يخ‌زده روي زمين بود.

15. هنگامي كه فرزندان ييسرائل (اسرائیل) مشاهده كردند به يكديگر گفتند «مان (مائده) است» چون‏كه نمي‌دانستند آن چيست. مُشه (موسی) به آن‏ها گفت: اين همان ناني است كه خداوند براي خوردن به شما داده است.

16. آن چيزي كه خداوند فرمان داده است اين است. از آن برچينيد. هركس به اندازه‌ي خوراكش يعني هر نفر، يك (پيمانه‌ي) عُومِر و به تعداد نفراتتان هركدام براي كساني‌که در چادرش هستند، برداريد.

17. فرزندان ييسرائل (اسرائیل) چنين كردند. بعضي زياد و بعضي كم برچيدند.

18. با عُومِر پيمانه كردند. آن‏كه اضافه برداشته بود زيادي نداشت و آن‏كه كم برداشته بود كسري نداشت. هركدام به اندازه‌ي خوراك خود برچيده بود.

19. مُشه (موسی) به آن‏ها گفت: كسي از آن (مان) تا بامداد باقي نگذارد.

20. از مُشه (موسی) اطاعت نكردند، افرادي (بودند كه) از آن تا بامداد نگاه داشتند. كرم در آن پديد آمد و گنديد. مُشه (موسی) نسبت به آن‏ها خشمگين شد.

21. هر بامداد هركدام به اندازه‌ي خوراك خود از آن برمي‌چيد و همين‌كه آفتاب گرم مي‌شد (آنچه در صحرا باقي مي‌ماند) ذوب مي‌گرديد.

22. روز جمعه شد. دو برابر خوراك خود چيدند (يعني) دو عُومِر براي يك نفر. تمام سران جماعت آمده به مُشه (موسی) اطلاع دادند.

23. به آن‏ها گفت: اين همان است كه خداوند گفته است از جانب خداوند فردا استراحت كامل و شَباتِ مقدس است. آن‏چه (فردا) خواهيد پخت (امروز) بپزيد و آنچه (فردا) آب‏پز خواهيد كرد (امروز) آب‌پز كنيد و تمام اضافي را براي خود تا بامداد محفوظ نگهداريد.

24. همان‏گونه كه مُشه (موسی) فرمان داد تا بامداد آن‏را نگهداشتند و نگنديد و كرم در آن به وجود نيامد.

25. مُشه (موسی) گفت: آن را امروز بخوريد. چون‏كه امروز از جانب خداوند شبات است. امروز در صحرا آن‏را نمي‌يابيد.

26. شش روز آن را برچينيد و روز هفتم شَبات است. در اين روز (مان) وجود نخواهد داشت.

27. روز هفتم بود. آن قوم براي برچيدن (مان) بيرون رفتند و نيافتند.

28. خداوند به مُشه (موسی) گفت: تا به كي از رعايت فرمان‏ها و توراه‌هاي من (يعني توراي كتبي و توراي شفاهي) ابا مي‌كنيد؟

29. توجه كنيد كه اين شَبات را خداوند به شما داده است. به همين جهت او در روز جمعه نان دو روزه به شما مي‌دهد. هركدام در جاي خود بمانيد و كسي در روز هفتم از مكان خود بيرون نرود.

30. آن قوم در روز هفتم تعطيل كرد.

31. خاندان ييسرائل (اسرائیل) نام آن (مائده) را «مان» گذاشتند و آن مانند تخم گشنيز سفيد و مزه‌اش مثل كلوچه‌اي آغشته به شهد بود.

32. مُشه (موسی) گفت: اين است آن‏چه خداوند امر كرده است. يك عُومِر (پيمانه) از آن پركن براي نسل اندر نسلتان نگهداريد تا ناني را كه در موقع بيرون بردن شما از سرزمين مصر به شما خوراندم ببينيد.

33. مُشه (موسی) به اَهَرُون (هارون) گفت: يك كوره بردار و يك عُومِر پر از «مان» در آن بگذار و آن‏را به منظور نگهداري براي نسل اندر نسلتان در حضور خداوند قرار بده.

34. اَهَرُون (هارون) همان‏گونه كه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داده بود آن را به منظور نگهداري جلو (لوحه‌هاي ده فرمان) گواه (بر تجلي خداوند به فرزندان ييسرائل (اسرائیل) در كوه سينَي (سینا)) نهاد.

35. و فرزندان ييسرائل (اسرائیل) تا ورودشان به سرزمين مسكوني چهل سال «مان» مي‌خوردند. تا رسيدنشان به مرز سرزمين كِنَعَن (کنعان) «مان» خوردند.

36. عُومِر (پيمانه‌اي است) به اندازه‌ي يك دهم ايفا.