گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
خروج
كي‌تيسا-فصل سي و دوم


كي‌تيسا-فصل سي و دوم

1. آن مردم (مصرياني كه در خروج از مصر به فرزندان ييسرائل (اسرائیل) پيوسته بودند) ديدند كه مُشه (موسی) در فرود آمدن از كوه تاخير كرده است. پس آن مردم كنار اَهَرُون (هارون) اجتماع نموده به او گفتند برخيز براي ما مظهري از رهبر (فناناپذير) بساز كه پيشاپيش ما گام بردارد. زيرا نمي‌دانيم كه اين مُشه (موسی) يعني آن شخصيتي كه ما را از سرزمين مصر بيرون آورد چه بر سرش آمده است.

2. اَهَرُون (هارون) به آن‏ها گفت حلقه‌هاي طلايي را كه در گوش‌هاي زنان، پسران و دخترانتان است برداشته پيش من بياوريد.

3. تمام آن مردم حلقه‌هاي طلايي را كه در گوششان بود از خود جدا كرده پيش اَهَرُون (هارون) آوردند.

4. از دست آن‏ها[1] گرفت و آن (طلاها) را با قلم حكاكي شكل داد و با آن گوساله‌اي ريختگي درست نمود. (آن مردمي كه همراه فرزندان ييسرائل (اسرائیل) از مصر بيرون آمده بودند) گفتند «اي ييسرائل اين معبود توست كه تو را از سرزمين مصر بيرون آورد».

5. اَهَرُون (هارون) (وضع را) مشاهده نموده تحت نظر خود قربانگاهي بنا كرد. اَهَرُون (هارون) ندا داده گفت فردا براي خداوند عيد خواهد بود. [2]

6. فرداي آن روز سحرخيزي كردند قرباني‌هاي سوختني تقديم داشتند و قرباني‌هاي تندرستي آوردند. آن مردم به خوردن و نوشيدن نشسته به عيش پرداختند.

7. خداوند به مُشه (موسی) گفت گام برداشته پايين برو زيرا قومت كه از سرزمين مصر بيرون آوردي فاسد شد.

8. از آن راهي كه براي آن‏ها تعيين كردم زود دور شدند. براي خود گوساله‌ي ريختگي ساختند و به آن سجده نمودند، برايش ذبح كرده گفتند «اي ييسرائل (اسرائیل) اين معبود توست كه تو را از سرزمين مصر بيرون آورد.»

9. خداوند به مُشه (موسی) گفت اين مردم را مشاهده كردم و اينك مردم گردن‌شقي هستند.

10. و اكنون مرا رها كن (براي آن‏ها دعا نكن) تا خشمم بر آن‏ها افروخته گردد و هلاكشان كنم و تو را به قومي عظيم مبدل نمايم.

11. مُشه (موسی) به درگاه خداوند خالق خود التماس نموده گفت اي خداوند چرا خشمت بر قومت كه از سرزمين مصر با نيرويي بزرگ و قدرتي قوي بيرون‌آوردي افروخته شود؟

12. چرا مصريان چنين بگويند: آن‏ها را براي بدبختي بيرون آورد تا ايشان را در كوه‌ها بكشد و از روي زمين نابودشان كند؟ از شدت خشمت بازگرد و از آن بدي به قومت صرف‌نظر فرما.

13. اَوراهام (ابراهیم) و ييصحاق (اسحاق) و ييسرائل (اسرائیل) بندگانت را مدنظر قرار بده كه براي آن‏ها به (ذات) خودت سوگند ياد كردي و به آن‏ها گفتي «نسلتان را مانند ستارگان آسمان زياد خواهم كرد و تمام اين سرزميني را كه گفته‌ام به نسلتان خواهم داد تا ابد مالك باشند».

14. خداوند از آن بدي كه گفته بود به قومش بكند صرف‌نظر فرمود.

15. مُشه (موسی) برگشت و از آن كوه پايين آمد و آن دو لوح ده‌فرمان گواه (بر تجلي خداوند به فرزندان ييسرائل (اسرائیل) در كوه سينَي (سینا)) در دستش بود. لوحه‌هايي كه بر دو روي آن‏ها نوشته شده بود يعني اين طرف و آن طرف نوشته بود.

16. و اين لوح‌ها كار خداوند و خط، خط خداوند بود كه بر لوح‌ها حك شده بود.

17. يِهُوشوعَ (یُوشَع) صداي آن مردم را در حال هلهله كردنشان شنيد و به مُشه (موسی) گفت: در اردوگاه صداي جنگ است.

18. مُشه (موسی) گفت: نه صداي هلهله پيروزي است و نه صداي ضجه‌ي شكست. من صداي آواز مي‌شنوم.

19. موقعي كه به اردوگاه نزديك شد چنين اتفاق افتاد كه آن گوساله و پايكوبي (مردم) را مشاهده نمود. خشم مُشه (موسی) برافروخته شد آن لوح‌ها را از دستان خود انداخت و آن‏ها را در دامنه‌ي آن كوه شكست.

20. آن گوساله‌اي را كه درست كرده بودند گرفته در آتش سوزانيد و آسياب كرد تا كه گرد شد و بر روي آب پاشيد و (از آن) به فرزندان ييسرائل (اسرائیل) نوشانيد.

21. مُشه (موسی) به اَهَرُون (هارون) گفت: اين جمعيت به تو چه كرده بود كه او را مرتكب خطاي بزرگي كردي؟

22. اَهَرُون (هارون) گفت: خشم آقايم برافروخته نگردد و تو مي‌داني كه آن جمعيت متمايل به شرارت است.

23. به من گفتند:‌ براي ما مظهري از رهبر (فناناپذير) بساز كه پيشاپيش ما گام بردارد زيرا نمی‌دانيم بر سر اين مُشه (موسی)، شخصيتي كه ما را از سرزمين مصر بيرون آورد چه آمده است.

24. به آن‏ها گفتم كي طلا دارد؟ (طلا را) از خود جدا نموده به من دادند. آن را در آتش انداختم اين گوساله بيرون آمد.

25. مُشه (موسی) ديد كه آن مردم لگام‌گسيخته هستند، زيرا اَهَرُون (هارون) آن (مردم) را براي رسوايي در مقابل دشمنانشان لگام‌گسيخته كرده بود.

26. مُشه (موسی) در دادگاه (مركزي) اردوگاه ايستاده گفت هر كه طرفدار خداوند است نزد من (بيايد). تمام فرزندان لِوي نزد وي جمع شدند.

27. به آن‏ها گفت خداوند خالق ييسرائل (اسرائیل) چنين گفته است هركدام شمشير خود را بر ران خويش قرار داده از دادگاه (محلي) به آن دادگاه (مركزي) كه در اردوگاه است رفت و آمد كنيد و هركدام برادر[3] خود و دوست خود و خويشاوند خود را (كه بعد از اخطار، گوساله‌پرستي كرده باشد، با راي دادگاه) بكشيد.

28. فرزندان لِوی (لاوی) طبق دستور مُشه (موسی) عمل کردند و در آن روز تقریباً سه هزار نفر از آن قوم کشته شدند.

29. مُشه (موسی) (به لوي‌ها) گفت: چون كسي (از شما) به پسر و برادر خود ترحم نكرد امروز خود را به خداوند اختصاص دهيد (تا جاي نخست‌زاده‌ها خدمت كنيد) و خداوند به شما بركت دهد.

30. فرداي آن روز شد، مُشه (موسی) به آن مردم گفت: شما خطاي بزرگي مرتكب شده‌ايد و اكنون نزد خداوند خواهم رفت شايد موجب بخشش خطاي شما شوم.

31. مُشه (موسی) نزد خداوند برگشته گفت: افسوس اين جمعيت خطاي بزرگي مرتكب شده براي خود معبود طلا ساخته است.

32. و اكنون يا خطاي آن‏ها را ببخش و يا اگر نمي‌بخشي خواهش دارم (نام) مرا از كتابت كه نوشتي محو كن.

33. خداوند به مُشه (موسی) گفت: (نام) كسي را كه به من خطا كرده است از كتابم محو خواهم كرد.

34. و اكنون برو اين مردم را به آن‏جا كه گفتم راهنمايي كن. اينك فرشته‌ي من پيشاپيش تو خواهد آمد. و در روز مواخذه انتقام خطاي آن‏ها را از آن‏ها خواهم گرفت.

35. خداوند آن قوم را به‌خاطر اينكه باعث شدند اَهَرُون (هارون) آن گوساله را بسازد بلازده نمود.



[1] به فصل دوازده آيه‌ي سي و هشت همين كتاب مراجعه شود. معلوم مي‌شود بيگانگاني كه همراه بِنِه‌ییسرائِل (بنی اسرائیل) از مصر بيرون آمدند، عامل ساختن بت بودند. از جمله گفتند «اي ييسرائل (اسرائیل) اين معبود توست كه تو را از سرزمين مصر بيرون‌آورد» چنين مستفاد مي‌شود كه گويندگان گروهي از اقوام بيگانه و بت‌پرست بودند و فرزندان ييسرائل، مخاطب آنها.

[2] توضیح کلی در مورد گوساله‌ي طلایي

به دلايل زير اَهَرُون (هارون) كوشش مي‌كرد وقت‌گذراني كند و به هيچ‌وجه قصد ساختن بتي را نداشته است.

الف. پيشنهاد آوردن زيورآلات طلا كه اصولاً مردم حاضر به از دست دادن آن نيستند.

ب. در شكل دادن طلا وقت‌گذراني مي‌كرد.

ج. ساختن قربانگاه تنها به دست خودش كاري بود كه وقت زيادي لازم داشت.

د. به تعويق انداختن جشن به فرداي آن روز چون مي‌دانست كه مُشه (موسی) خواهد آمد.

ها.تاكيد بر اينكه جشن صرفاً براي خداوند است.

و. فقط آن جمعيتي از مصريان كه در مصر به فرزندان ييسرائل (اسرائیل) پيوسته بود باعث شد اَهَرُون (هارون) گوساله را بسازد. (آيه‌هاي 1 و 35 همين فصل).



[3] منظور از پسر، نوه‌ي دختري و منظور از برادر، برادري است كه از پدر جدا باشد. چون‏كه همه‌ي فرزندان لوي از اين گناه مبرا بودند. (به فصل سي و يك آيه‌ي43 از كتاب بِرِشيت مراجعه شود).