گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
اعداد
پينحاس-فصل بيست و هفتم

1. و دختران صِلُوفحاد پسر حِفِر پسر گيلعاد پسر مِنَشه پسر يوسف (به حضور مُشه (موسی)) مشرف شدند و اين‌ها نام‌هاي دخترانش هستند: مَحلاه، نُوعا، حُوگلاه، ميلكا و تيرصا ...

2. حضور مُشه (موسی) و اِلعازار كُوهِن (کاهن) و آن رئيس‌ها و تمام آن جمعيت در درگاه چادر محل اجتماع ايستاده گفتند:

3. پدر ما در بيابان مرده است و او در ميان جمعيتي كه برضد خداوند متفق شده بودند – در جمعيت قُورَح (قارون) نبود بلكه به خاطر خطاي خودش مرده است و پسراني نداشته است.

4. چرا بايد نام پدر ما چون كه پسر ندارد از ميان قبيله‌اش گم گردد. لطفاً قطعه زميني در ميان برادران پدرمان (به ملكیت) به ما بده.

5. مُشه (موسی) دعوي آن‌ها را به حضور خداوند برد.

6. خداوند به مُشه (موسی) چنين سخن گفت:

7. دختران صِلُوفحاد درست مي‌گويند: حتماً در ميان برادران پدرشان قطعه زمين ارثي به ملكيت به آن‌ها بده يعني سهم زمين پدرشان را به آن‌ها انتقال بده.

8. و به فرزندان ييسرائل (اسرائیل) چنین صحبت كن: مردي كه بميرد و پسر نداشته باشد، سهم زمين او را به دخترانش انتقال دهيد.

9. و اگر دختر هم نداشته باشد سهم زمين او را به برادرانش بدهيد.

10. و اگر برادرهايي نداشته باشد سهم زمين او را به برادرهاي پدرش بدهيد.

11. و اگر پدرش برادرهايي نداشته باشد سهم زمين او را به خويشاوند نزديك او از قبيله‌اش بدهيد تا آن را به ارث ببرد و براي فرزندان ييسرائل (اسرائیل) همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داد به منزله‌ي قانون حقوقي باشد.

12. خداوند به مُشه (موسی) گفت: بر اين كوه عَواريم بالا برو و آن سرزميني را كه به فرزندان ييسرائل (اسرائیل) دادم، ببين.

13. آن را ببين و همان‌گونه كه اَهَرُون (هارون) برادرت به (درگذشتگان) قوم خود پيوست تو هم (به آن‌ها) بپيوند.

14. چون در نزاع آن جمعيت در بيابان صين از امر من تمرد كرديد و مرا در نظر آن‌ها به وسيله‌ي آب يعني «مِه‌مريوا» (آب نزاع) در قادِش بيابان صين تقديس ننموديد.

15. مُشه (موسی) به خداوند چنين سخن گفت:

16. تمنا اين‌كه خداوند خالق روح‌هاي تمام افراد بشر، مردي را بر آن جمعيت بگمارد ...

17. كه پيشاپيش آن‌ها برود و پيشاپيش آن‌ها بيايد و آن‌ها را خارج كند و آن‌ها را داخل كند و جمعيت خداوند مانند گوسفنداني كه چوپان ندارند نباشد.

18. خداوند به مُشه (موسی) گفت: يِهُوشوعَ (یُوشَع) پسر نون مردي را كه در او روح (خداوند) وجود دارد بردار و دستت را بر او تكيه بده.

19. او را حضور اِلعازار كُوهِن (کاهن) و حضور تمام آن جمعيت وادار و در حضور آن‌ها به او سفارش كن.

20. از شكوه خودت بر او بگذار تا اين‌كه تمام جمعيت فرزندان ييسرائل (اسرائیل) (از او) اطاعت كنند.

21. و حضور اِلعازار كُوهِن (کاهن) بايستد و (اِلعازار) از حضور خداوند به وسيله‌ي حكم «اوريم» براي او سوال نمايد. او و همه‌ي فرزندان ييسرائل (اسرائیل) همراه او، تمام جمعيت برحسب امر او (اِلعازار) خارج شوند و برحسب امر او داخل شوند.

22. مُشه (موسی) همان‌گونه كه خداوند به او فرمان داده بود يِهُوشوعَ (یُوشَع) را برداشت و او را در حضور اِلعازار كُوهِن (کاهن) و حضور تمام آن جمعيت واداشت.

23. دست‌هايش را بر او تكيه داد و همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) سخن گفته بود به او سفارش كرد.