گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
داستان ها
ریزه خوانی


جسد بی روح عقاب، بالای کمرهای کوه افتاده بود. یکی از پرنده ها ی کوچک که خیلی مغروربود، به آن جسد نزدیک شد، بنای سُخره وتحقیررا گذاشت، پرو بال بی حرکت او را با منقارش زیرورومیکرد، وقتی که روی شانه ی آن جسد می نشست و به ریزه خوانی های خودش می پرداخت،ازدورچنان وانمود می شد که عقاب روی کمرها برای جستجوی صید و تعیین مکان درآن حوالی سرش را تکان می دهد.
پادشاه توانای پرندگان، یک عقاب مهیب، از بالای قله ها به این بازی بچگانه تماشا می کرد. گمان برد لاشه ی بی حرکت که به واسطه ی آن پرنده به نظر می آید جنبشی دارد، یک عقاب ماده ست، متعاقب این گمان، عقاب نر پرواز کرد. پرنده ی کوچک همان طور مغرورانه به خودش مشغول بود. سه پرنده ی غافل تر از او، از راه دور در کارش تماشا می کردند. عقاب رسید و او را صید کرد.

نیما یوشیج

توسط پری جلالی پور تایپ شد