گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
نامه ها
نامه به شراگیم یوشیج ۸/مرداد/۱۳۳۸



یوش
۸ مرداد ۱۳۳۸
پسرعزیزم
کاغذ تورسید . بعد ازظهر بود، در منزل خانم با خان امجد خاقان به صرف چای مشغول بودیم، کاغذ را سر بسته گذاشته بعدأ با دقت خواندم و بازهم آن را خواهم خواند .
هروقت که بخوانم شما را می بینم، دراین مفارقت و تنهایی معلوم است کاغذ توچقدر برای من غم انگیز بود ازطرفی خوشوقت شدم، برای اینکه اسدالله یک روز دیرتربه یوش رسید، من فکری بودم . چرا می پرسی خرگوش را زدم یا نه ؟ بعد ازرفتن شما به طوری بی حال بودم که حال بی حال کردن آن حیوان بی گناه و قشنگ را نداشتم، به زحمت به “کهریز” رسیدم، ناهارم را درآنجا خوردم . مشغول دروی گندم ها بودند، در تمام مدت سیره های زیاد دراین هوای صاف که میدانی بالای درختها می خواندند، جای تو و مامان خیلی نمود داشت. من کمی در زیرآفتاب خوابیدم، بعدأ به آن طرف رود خانه رفتم . یقین خیال می کنی برای شکار کبکها، درصورتیکه بیشتر انتظار می کشیدم این روز پر از نگرانی تمام شود و وقت بگذرد به یوش برسم . پکرنبودم که چرا صدای کبکها را حتی از راه دور هم نمی شنوم. در”علی آباد” به بهادرخان و دیگران برخوردم به تمام تنم عرق نشسته بود . قدری نشستیم و حرف زدیم باز هم برای گذرانیدن وقت . اما باد و سرما آدم را عاجز می کرد . “ناز کوه” همانطوردرزیرابربود . کوه دیده نمی شد میدانی هر وقت که این کوه را ابر می گیرد علامت این ست که در قشلاق بارندگی ست و هوای یوش سردتر می شود . مردم تجربه کرده اند، از تجربه های مردم باید چیز فهمید فقط کتاب نیست که ما را چیز فهم می کند .
اگر می توانستم به دلخواه تو کاغذ پرطول و تفصیل تربرای تو می نوشتم . اما نمی توانم از یک طرف زیاد ازسرما خوردگی درحال کسالت هستم . ازطرف دیگر کسی که این کاغذ را باید بیاورد تازه دیروز که ۷ مرداد ماه بود محمد حسن خان را به”الیکا” برده که به “سولده” برود . بعدأ به خواهرش قول داده ست و بعد به خانواده رمضان . معلوم نیست باز چقدر فاصله درمیان بیاید . گمان می برم وقتی این کاغذ در تهران به رمضان می رسد که تو با مامان در تبریز هستید . با وجود این به سوال تو جواب می دهم . ازمن می پرسی در چه رشته اسم نویسی کنی ؟
این را باید اول از ذوق و شوق خودت پرسیده باشی . جز اینکه ممکن است ذوق و شوق به راه کج برود . ذوق و شوق ما را وضع تربیت خوب یا بد ما فراهم می آورد.ولی هر گونه ذوقی آدم را به کار می اندازد و هرکاری برای گذران زندگی فایده ای دارد. البته برای اینکه در کشاورزی یا جز آن مهندس دربیایی، رشته ی طبیعی لازم ست. این هم فکری ست . آدم باید پیش ازهرکار بتواند به راحتی زندگی کند . هیچ وقت به ناراحتی های من نگاه نکن . من فکر نمی کنم کدام موج نیرومندی مرا به این ساحل بی برکت انداخته است فقط راه خودم را می روم و به جز این کاری از دست من بر نمی آید درصورتیکه تو با سرمایه ی جوانی برای جوربه جور کارها آماده هستی .
در خصوص ادبیات همین قدرکافی ست که بدانی ادبیات رشته ئی ست که زندگانی خوب و بد ما و دیگران را تجسم می دهد ، کیف و لذت های زندگی را زیاده تر می دارد . مردمانی که دراین رشته زبر دست شده اند ، مشهور یا غیرمشهور ، با چشم های باز تر بسر می برند . حال آنکه دیگران اکثرأ ، مثل این ست که به کابوس دچار شده اند و زندگانی را در عالم بی خبری و بی یاد وحواسی تحویل می گیرند . به بدبختی های دیگران توجه ندارند . بسیاری از چیزها را نمی بینند و ازآن لذت نمی برند و ندیده و لذت نبرده دنیا را می گذرانند و می گذرند . چیزی را که خیلی در پی اش هستند همان زندگی معمولی ست . زندگی کردن برای خودشان همانطور که پرنده ها و چرنده ها جزاینکه از قبیل آدم های خودخواه غالبأ زندگی خودشان را هم به رخ مردم می کشند و لذت می برند از اینکه مردم بدانند آنها خوراک و پوشاک و تجملات بسیار خوب دارند . برای این کار چه بسا که دست به کار های ناشایسته می زنند . به طوری که از زندگی خودشان هم بس که در تلاش هستند کمتر بهره مند می شوند . و پرنده ها و چرنده ها اینطور نیستند .
فراموش نکن شراگیم ، پسرعزیزم ، درهرجور زندگی و درهر جور رشته کارکه فکر می کنی ، عمده منفعت داشتن برای خود و دیگران ست . اگر حواست جای دیگر هم کار می کند سربلندی مال آنهایی است که بعد از رفتن خودشان از این خانه ی عاریتی صاحبخانه را دست خالی نگذاشته اند . به کشف و اختراعی دست زده اند . موفق به انجام کار نمایانی شده اند . برای این کار، گذشته ها لازم ست و حرفها دربین ست . اما برای تو هنوز زود ست که دراین خصوها فکر کنی . تو باید به یک رشته کار بچسبی . برای امرار معاش همه جور کارها که بد نامی به بار نیاورد مساوی هستند . در این زمان باید خوب کار کند کسی که می خواهد خوب زندگانی کند . مانع ندارد که درآینده به راحتی بار زندگی شخص خودت را به منزل برسانی و نسبت به هنرو ادبیات هم اگر دوست داری بی بهره نباشی ، عمده تن به کار دادن ست . درتاریخ احوال خیلی ازشعرا و نویسندگان می بینیم که شاعریا نویسنده در ضمن طبیب یا منجم هم بوده ست . درواقع این دسته از اشخاص یک رشته را برای آب و نان خودشان داشته اند و یک رشته را برای کیف و لذت بیشتر دادن به زندگی خودشان و دیگران .
از شعر خوب گفتن و نمایشنامه استادانه ازآب درآوردن جزبه به و چه بسا حسد و بد گویی مردم چیزی دست کسی را نمی گیرد . همانطور که گفتم باید گذشت هایی داشت . ما این بار سنگین را کشیده ایم . اما رشته های دیگر درحد اقل خود که کار نمایانی هم نکرده باشی حکم خورجین بارهای ناهار راه را دارند . دراین خورجین بارها حتمأ نان و آبی هست و مسافر گرسنه و تشنه را نجات می دهد .
من خیلی از مطالب را برای اینکه حالی نداشتم و می بایست مختصر بنویسم دراین چند سطر جا دادم . اگر این کاغذ به دست تو برسد و به دقت بخوانی و درمطالب آن فکرکنی.
چیزی دیگر نیست که بنویسم درجواب مامان بگو لوله فانوس و رکاب رسید . به زن یوسف چیزی را که نوشته بودی دادم . وضع من یک طور می گذرد، چون آدم قانع وبا انضباطی هستم . اگر نان خراب نشود،گوشت دراینجا خیلی دیر می ماند، هوا سرد ست، خیلی سردترازآن روزهایی که در اینجا بودید . شب به روپوش بیشتر آدم احتیاج دارد. گندم ها هنوز تمامأ درو نشده اند . برای شکار رفتن باید چند روزصبرکنم صحرا خلوت بشود وانگهی من تنها هستم و چندان احتیاجی ندارم . خاطر جمع باش من یک جور سرم را گرم می کنم .
فقط ازآن چیزی که به یادم افتاده ست بنویسم ، نوشته بودی “خیلی ناراحتم مخصوصأ ، موقعی که می بینم به تهران نزدیک می شوم وباید بروم تو گرما.”
این عین حرف توست ، دلم برای تو سوخت اما این حرف شبیه به قصه های نیست که وقتی به طور سرسری چند صفحه از آخرهای آن را می خوانیم از اول های آن خبر نداریم.
هیچ قصه ای زبان دارتر از قصه ی خود ما نیست . از آخرش ، اولش خوانده می شود . اگر تمام سال را خوب تر کار کرده بودی چرا حالا این را می نوشتی . نه من از اظهار دلتنگی تو دلتنگ می شدم نه توخودت درزحمت بودی . بیشتر زحمات زندگی را بی اعتنا ئی و زحمت نکشیدن های خود ما برای ما فراهم می آورد .
پسر عزیزم ! مسافرکه دیرازخواب بیدار شد، دیرهم به منزل می رسد . این طبیعی ست. باید از قصّه های خودمان تجربه پیدا کنیم . هر جور که کارکنی فایده ازهمان جور کار می بری .اما اظهار نگرانی نکن . صبر داشته باش .
خدا حافظ تو و مامان ، سلام من بر هردوی شما . نیما یوشیج

تایپ شده توسط پری جلالی پور