گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
نامه ها

نامه به شراگیم یوشج ۲۴/شهریور/۱۳۳۸


پنج ماه قبل از خاموشی نیما شراگیم به همراه عالیه از یوش روانه تهران می شوند ،این اولین بار است که بین پدر و فرزند دوری می افتد ، نیما از این مفارقت غمگین می شود و هنگام جدایی شعری می سراید

چشمش همه می رفت پی حاصل خویش از رفتن نازک پسر جا هل خویش
از دور وداع را علامت کردند او دست تکان داد من اما دل خویش
شراگیم بدون نیما درتهران تاب نمی آورد ویک ماه بعد درشهریورماه ۱۳۳۸ نامه ئی برای نیما می نویسد که می خواهد نزد پدربه یوش بازگردد و نیما درجواب نامه ئی در پاسخ به پسر در۲۴ شهریور ۱۳۳۸ به او می نویسد که می خوانید . و عاقبت شراگیم درمهر ماه ۱۳۳۸ به یوش می رود وچند روزی را با نیما دریوش می گذرانند.
می میرم صد بار پس مرگ تنم می گرید باز هم تنم در کفنم
زان رو که دگر روی تو نتوانم دید ای مهوش من،ای وطنم،ای وطن.

چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۳۸
پسر جان عزیزم
روز ۲۳ کاغذ تو سه روزه با بسته ی محتوی اشیاء به توسط طهماسب رسید.
اینک نزدیک ظهرست ، حق بیان پسر اباذر که سلمانی عالی در میدان فوزیه دارد ، به تهران می آید . کاغذ را به توسط او می فرستم .
می خواهی به یوش بیایی که پاییز پوش را ببینی و با خود من به شکار بروی و برگردی . قدم بالای سر . ولی الان پاییز نشده ست . وبا تابستان چندان تفاوتی ندارد . کار بی فایده ایست . اگر خیلی میل داری به مامان بگو چون تو بیکار هستی این چند روزه تفاوتی نمی کند . من هم معطل بعضی خرده کاری ها هستم . من جمله ی تجدید اجاره ی “ازردوسی” و زیاد کردن مال الاجاره با پسر مشهدی عابدین . دیروز هم با ملا علی در”ازردوسی” بودم والاّ آمده بودم به تهران . آمدن تو مرا مردد و سر در گم کرده است که چه کنم . در صورتی که آمدی باید یک قوطی کوچک روغن به همراه بیاوری و خیلی مختصر از مایحتاج مرا با چند دانه آسپرین . اگر نشد هم در اینجا مختصری روغن می خرم . اما بار خودت را همیشه سبک کن . مشهدی اسدلله خودش پاییز چند دفعه به تهران می آید و هزار کس در تهران دارد ، نخود خریدن تو برای او چه کمکی ست .
ما هم که زمین برای این کار نداریم سه کیله را که امسال کاشته اند باید یک سال کاشته نشود و عبدل هم این کاره نیست و مدرسه دارد و مدیر مدرسه آمده ست برای اسم نویسی . تخم علف بدونه کرایه و ارزان تر عبدل خودش سراغ دارد ، چرا مشهدی اسدالله بخرد .
اگر خواستی بیایی تفریحی ست اشکال ندارد تفاوت کرایه ماشین ست . از”الیکا” به یوش آمدن به همپای یک چاروادار پوشی خیلی آسان است لازم نیست مشهدی اسدالله باشد.
سه فرسخ راه چیزی نیست ،ولی من برای خاطر تو در مانده ام که تا چند روز بیشتر در یوش باشم.
باید پلورهای باغ را هم نجّار بیاورم و دو تا را نصف کند که قابل حمل باشد وتیر بیشتر بدهد .
سجل لیلی را هم گفتم بیاورند که با خودم بیارم که گم نشود . زیاده حرفی ندارم . برای امیر ناصرخان هم کاغذ نوشته ام و حامل همین کاغذ است که پیش او می برد، به او سر بزن . الان ملک دارد برای من نان می پزد . باید قدری گندم خوراکی هم بخرم و بماند . پول جو را هنوز فرح نیاورده ست . زیاده حرفی نیست . برنج و گندم و قند چای همه چیز داریم .
تو خودت خوب خیالت را بکن . مامان را از خودت نرنجان . اوهم اگر آمدی نباید دلواپس باشد . آمدن اشکال ندارد . اینجا هم اگر به حرف من باشی وپا به پای خودم یک
جوری می گذرد و تنها نمی مانیم . زودتر هر خیالی داری برای من بنویس . همین چند روزه کارهای من تمام می شود . باید عمله بگیریم نصف روزه پشت بام را هم خاک ریزی کنم . از دور ترا می بوسم .
در پشت نامه
تا حال چند تایی بیشتر کبک نزده ام ولی صحرا خلوت است . فقط فشنگ های ایرانی خراب هستند که چاشنی را نمی کشند . و خود فشنگ ها هم پستانکشان خراب شده است . ولی فشنگ خریداری نکن و پول را هدر نده ،باشد برای سال دیگر که خوب درس خوانده ای وبیشتر می مانیم و دور کهریز چادر می زنیم. پدرت: نیما

تایپ شده توسط پری جلالی پور