گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
نامه ها
برادر عزیزم لادبن۲۹/فروردین /۱۳۰۹


لاهیجان
۲۹ فروردین۱۳۰۹
برادرعزیزم! لاد بن !
تا کنون دودفعه ، یکی به ادرس کریمه” پریموردیسکارایا اولیتا” و دیگری به آدرس مسکو “شایسکایادم” کاغذ نوشته ام ، متاسفانه به جواب هیچکدام نائل نشده ام . نمی دانم چه علت دارد از طرف تو برای خوددلیل می آورم و دروجود خود نیز به همین عیب ها بر می خورم . به این جهت تسلی می یابم . ولی باز من از احوال خودم برای تو می نویسم. شاید کلمه ای از کلمات من به کار تو بخورد .
عادتأ آدم پر گویی شده ام . همیشه سعی دارم کاغذهایم رامخصوصأ مختصر تمام کنم . و از این بابت خود را تحت تمرین و اغوای به نفس ، تربیت می دهم، وهنوز موفق نشده ام.
قسمت نبوده است که این عیب را در نوشتجات من نباشد .و برعیب های دیگر من نیفزاید.
روز به روز بر محاسن شخص افزوده می شود . بدون تردید معایب نیز نشو و نمایی دارند. چونکه همیشه عدم موازانه ئی در نفس انسانی موجود ست . شدت عمل یک عضو یا تحریک یک خاطره ی نفسانی ، باعث ضعف عمل اعضاء یا خواطر دیگر ست . مثلأ به هر اندازه که اساسأ شخص فکور واقع شود ، از قوت اراده ی خود کاسته ست . یا هر قدر به توسط اراده ی خود ثبات قدم نشان بدهد ، عمل وجدان عقلی را ناقص گذارده ست . محال ست یک انسان بی عیب ، یک دنیای بی نقص .
به این وسیله باید در مقابل مصائب و تأ لمات وارده تسلی یافت و تجربه آموخت و معتقد شد هر وقت حقیقتی را در یافته ایم از طریق دریافت همان حقیقت ، یا از جهت دیگر ، دچار سهوی نیز شده ایم . این اطمینان ،از غرور باطنی می کاهد و به شخص صبر و پختگی می دهد . باعث سلامتی نفس و بدن هردوست .
چه عیب دارد اگردرلاهیجان نسبت به سابق خیلی بیشتر تغییر حال داده به خطا یا به صواب می روم واینطور صبور می شوم . زمانی که حوادث مرا تحریک کرده چیزی می نویسم ، همان چیزی را که نوشته ام اغلب مربی و نافذ در وجود من واقع می شود . یا ترقی می کنم یا تنزّل . چه خواهد شد ؟ فقط لازم است که بطلبم .
با این احوال هم بد هستم ، هم خوب . هم خوش می گذرانم . به گردش می روم ، حظ می برم . هم رنج می کشم ، هم فکر می کنم . هم پشیمان می شوم از این که در فلسفه ی اشیاء دقیق می شوم .
روی هم رفته معنی و حکمت زندگانی را حقیقتأ من دارا هستم . هر چه از اطراف می گویند . و می شنوم . وقتی که آن را مخالف با فکر خود می بینم . خیال می کنم صدای مگس است .
چند روز قبل در این موضوع فال گرفتم که آیا چه وقت می شود فکر خود را به آن نقطه ی مقصود رسانیده باشم ؟ ولی اگر خوش نشینی من که نتیجه ی زندگانی روستایی بدوی من ست ، بگذارد . این را بگویم که دراین جا به همین دلم خوش است که در محله ئی خانه کرایه کرده ام که بدون منظره نیست . از درگاه این اطاق محقر قسمتی از جنگل را می بینم . مثل این که سایر فکرهای من و آرزوهای من هوسی بوده اند . چون آتیه ی من معلوم نیست ، دلتنگ نمی شوم .
از دریافتن مطالب با آسانی به خود می گویم : کمال وجود ندارد ، اهمیت و عظمت در کار نیست علم و عقل و فظیلت بشری مسخره است . گاهی دلم می خواهد از این راه شخص مشهوری باشم ، گاهی بالعکس . تا قطعه شعر یا نثری در نظرم نیست . نه شاعرم نه نویسنده . یعنی به حقیقتی اولی من کل الحقایق واقف هستم . از تماشای روح مردم و این همه دهاتی ها حظ می برم .اخیرأ راه دهکده ی نزدیکی را یاد گرفته ام . هفته ای دو سه بار با زنم به آن جا می روم . اسم این دهکده “نوبیجار” ست و نزدیک به شهرست.
لنگرود از آنجا می گذرد و به دریا می رود . زن من هم ، که چند دفعه از او برای تو نوشته ام ، مثل من دهاتی ها را دوست دارد . من در کنار این رودخانه صدف های کوچک جمع می کنم . گاهی کیسه و کاردم را همراه می برم برای پلو، سبزی می چینم . بعضی اشخاص که مرا با این حال می بینند ، اسباب تعجب و شک آنها فراهم می شود که آیا آنچه در حق من می گویند راست است ؟
فی الواقع لادبن عزیز ! روزهای خوش من است که در این شهر می گذرانم دلم می خواهد خیلی حرف بزنم . امروز در این تنهایی که موی سرم سفید می شود و پیشانی من عریان و شکل من کریه و اخلاق من بد و با مردم عصبانی ، باید خودم را به آتش تشبیه کنم. این اصل واقع ست : می سوزم برای این که ازخودم بکاهم. برای نگاهداری من همین انزوا ، لازم بود . یعنی قدری خاکستر ، که مرا بپوشاند . وحوادث هم خوب مساعدت کرد .
کار دیگر من در این جا پیدا کردن بعضی کتاب های خطی ست . بعضی قسمت های تاریخ راجع به مازندران را در تحت قلم دارم . این بود که سابقأ نوشتم در کتابخانه ی قدیمی مسکو یا لنین گراد از تألیفات مسیو برنهارد دارن ،مستشرق معروف روسی ، برای من چند جلد کتاب پیدا کنی . بازهم می نویسم . بعد هم خواهم نوشت ، مخصوصأ دیوان “امیر” شاعر پازورای ، که “دارن” آن را به فارسی و طبری جمع آوری کرده است . تو می توانی با این همراهی از زحمات من چیزی کم کنی .زودتر به من جواب بده .
عجالتأ آدرس من این است . از اول تابستان اگر چه تهران را دوست ندارم ، برای انتشار کارهای خود و برای امرار معاش مجبورم که به تهران بروم دوست عزیزم رسام ارژنگی آدرس من است .
برای ناکتا هم ، که عروسی کرده است ، کاغذ بنویس .من می رسانم .
آدرس : گیلان .لاهیجان ، به توسط خانم مدیره ی مدرسه ی دوشیزگان دولتی .شماره ۵


برادر تو : نیما یوشیج

تایپ شده توسط پری جلالی پور