گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
نامه ها
 برادر عزیزم ۲۰/مهر/۱۳۰۹


آستارا
۲۰ مهر ۱۳۰۹
برادر عزیزم !
بعد از دو سال ، دوره ی ملاقات خیلی کوتاه بود، من با کمال تأسف به آستارا آمدم !هرگز نمی خواستم مثل سابق فقط از دور با تو مکاتبه داشته باشم . اما این مکانی که من درآن افتادم از بعضی حیث ها نمی توانم بگویم بد ست .
آستارا گوشه ای از زندگی ترک ها ست . قریه ایست که آباد شده ست . برای مردمان منزوی بسیار مفید ست . ییلاق و قشلاق،هر دو، از اینجا نمایان ست . خیلی دوست دارم این کوه های سردسیر را که از دور سبزی و کبودی می زند .
از یک طرف من جنگل های قشنگ طالش ست ، که به محاذی همین کوه ها ممتد می شوند، و از طرف دیگر دریای خزر و خروش دائمی او .
به نظرم می آید که دریا وجود زنده ای ست و با من حرف می زند ، ولی من به او جواب نمی دهم . چه فایده از این دریا و از این انعکاس ماه در سطح مغشوش آن که مثل طشتی از خون ست ، در حالتی که من چندان از آن بهره نمی برم ! در این موقع من نه مثل “موسه” عشق می ورزم و نه حس “لامارتین” را دارا هستم که مراد آن عشق اول جوانی باشد و از سادگی بیشتر ناشی شود .عشق من بسیار کهنه و شبیه داستان های باورنکردنی ست که وقتی کوچک بودم در کوهستان برای من حکایت می کردند .
هر وقت به یاد گذشته می افتم از هر جهت متأسف می شوم . فکر می کنم که قسمتی از عمرم را از دست داده ام و به آن اندازه که می خواستم برای جمعیت و خودم فایده نداشته ام . ولی من مثل “یسه نین” بیچاره نشده ام که به نیست کردن وجود خود اقدام کنم . عدم فایده ، فقط در عدم ست . قطعأ هیچ چیز بدونه فایده وخاصیت خلقت نیافته ست . حال در مقابل عمری که سپری شده ست غرامتی جز عمل نمی توانم داد . جز اینکه بعضی اعمال ست که باید فقط به فکر آن پرداخت و وجود ناقص خلقت یافته ی عاجز از اجرای آن ست . هر قدر وجوه مادی حیات بشری اصلاح شود ، آن اعمال به جای خود باقی هستند .
در همه حال سعی دارم که ایمان و اعتقادم را نسبت به عقاید خود ضایع نکنم . از دیدن چیزهای ناملایم حتی الامکان عصبانی نشده مبارزه ی انفرادی را ترک کرده قوایم را محفوظ بدارم . البته ناهمواریهای گوناگون و اینکه از خوشی به نا خوشی و از ناخوشی به خوشی بر می خوریم ، از لوازم حیات مادی و غیر مادی ست .
بالطبیعه وقتی که زندگی به رنج و زحمت تعبیر شود ، کم کم از مقدار رنج و زحمت خود می کاهد زیرا که عادات و اغوای خیالی دخیل در اعمال و افکار هستند و مثل علل مادی ، اعضا و اعصاب را تحت نفوذ خود دارند . به خوب و بد ، به هر دو می توان عادت کرد و دلایلی برای رجحان و صحت هر یک به میان آورد . وجود انسانی منبع دلیل ست و استعداد قبول همه ی اشیاء . از این رو ، قناعت و سکونت واغتشاش و فلسفه و اعتماد به نفس و به غیر، همه چیز زائیده می شود . من به حقایقی که بر من مسلم ست ، یعنی آنچه که به اقتضای وضعیت حیاتی در یافته ام ، اطمینان کرده می خواهم خود را عادت بدهم که دراین گوشه ی دور از همه چیز قدری هم فکرم را بمصرف معاشم برسانم در ضمن تصمیم بگیرم به اینکه هر چه می نویسم آن را برای انتشار حاضر کنم ، که هم از بعضی اشخاص به عقب نمانم و هم برای مردم فایده داشته باشم .
فردای آن روز که به اینجا آمدم جوانی فقیر وکوچه گرد مرا به محل مدرسه هدایت کرد . حقیقتأ با آن تصمیم از دالان مدرسه داخل شدم که قطعأ همه روزه داخل بشوم . اگر بیش از ۴۶ تومان می ارزم واز قلت این مبلغ ناراضی هستم ، در باطن خوشحالم که به کاری مشغولم که درضمن عمل بهتر می فهمم و از این راه می توانم از مضراتی که وضع تعالیم ناقص عصری برای این زیر دست ها فراهم می آورد حتی المقدور بکاهم . به همین جهت این کار کمتر مرا خسته می کند .
نزدیک به مدرسه خانه گرفته ام هر وقت می بینم که مثل سایرین معلمی بیش دیده نمی شوم و این افق سرنوشت من بوده ست نخوتی بسیار مخفی در روح ناسازگار من پیدا شده و به این واسطه تفریح می کنم . شاگردهای من به من جلب شده اند . حتما آنها را بیشتر مجذوب خود خواهم ساخت . موادی را که درس می دهم فاسی، عربی،تاریخ و جغرافی متوسطه ست و قدری ازعلمی که نقصان فهم و گمراهی را از اعقاب گرفته به اخلاف می دهد ، یعنی علم بدیع . این علم را جزوه می گویم . می توانم برای زیاد کردن عایدی ، شاگرد هم قبول کنم ولی به این زحمت ، دیگر تن در نخواهم داد . مجبورم به مداوای امراض عجیب و غریب مغز خود نیز بپردازم . برای من از حال خودت ، و همگی بنویس.
آدرس : مدرسه ی متوسطه ی آستارا . نیماخان معلم متوسطه .
برادرت نیما یوشیج
تایپ شده توسط پری جلالی پور