گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اشعار دیگر
 دود


دود
بر سر بام روستایی ما
می جهد دودی از ره رُوزَن
حلقه حلقه بهم کشد زنجیر
از همه بند بند نازک تن
پهن سازد ز ره به سینه ی خود
می خورد بر تن خیال شکن
می کند خُرد آنچه در دل اوست
می دهد ارتباط با دلِ من
پس از آن راست کرده قامتِ خود
می پرد، بال هاش بالِ زغن
می سپارد به دست باد، خبر
می شود محو، مثل فکرِ کهن.

۱۶ اردیبهشت ماه سال۱۳۱۳

تایپ شده توسط پری جلالی پور